دلیل نتایج پایدار - صفحه 16
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-09 05:51:142023-07-09 06:20:30دلیل نتایج پایدارشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد جانم
سلام خانم شایسته عزیزم
خداروشکر به خاطر این طبیعت فوق العاده و این ماشین زیبا و اندام رویایی استاد ، خداروشکر بابت این آگاهی های ناب ، خداروشکر بابت وجود خودم که لایق تجربه ی تمام این زیبایی هاست .
رایتگو بگم من ایمان صد در صدی به این مسیر ندارم ، با وجود تمام نایجی که گرفتم و نتایجی که شما از عمل به این آگاهی ها گرفتین اما باز انگار چیزی در درونم مقاوت میکنه در برابر حرف های شما .
عمل میکنم و نتیجه میگیرم اما اوندنتایج رو اتفاقی میدونم که انگار شانسی افتاده یا نتایج قابل ملاحظه ای نیست .
یه چیزی رو الان هم به خودم و هم به دوستانی که دارن این کامنت رو میخونن بگم ، من اینجام نیومدم که تظاهر بکنم ، من اصلا دوست ندارم تظاهر نمایی رو ، من دوست دارم شدیدا با خودم و اطرافیانم صادق باشم خیلی سخته صداقت داشتن با خودت و دیگران اما زندگی بر پایه دروغ از اون هم سخت تره .
یسری حرف ها زدن برای اینکه به چشم بیای چه ارزشی داره ، برای اینکه دیگران به به ، چهچه کنن که چه اتفاقی بیوفته ، چرا در همه جای زندگی من اینجوریه که من رفتاری کنم که دیگران تاییدم کنن ، تو روابطم با دوستام ، تو محل کارم ، توخانواده ، تو سایت ، تو فضای مجازی همه جااا
استاد من خودم رو لایق این حد از آرامش و نتایج فوق العاده نمیدونم ، انگار که چیزی منو از درون متوقف میکنه زمانی که کمی نتیجه میگیرم ، میگمخسته شدم رو باور هام کار کردم ، یا اینکه حالا من اینهمه تلاش کردم ، این همه ذهنم رو کنترل کردم بزار یه روز بشینم آهنگ غمگیمن گوش بدم ، یه روز که به جایی بر نمیخوره .
این همه تنهایی رو تحمل کردم و سعی کردم که با آدم های منفی نشست و برخاست نکنم اینهمه جلوی خودمو گرفتم برای اینکه با دوست های قبلیم که منفی نگر هستن ارتباط برقرار نکنم حالا یه روز چه اشکالی داره هم از تنهایی در میام هم به جایی بر نمیخوره ، دوباره بر میگردم به حالت قبل .
گاهی به خودم میگم بابا ولش این همه رنج تغییر چراااا ، کی در اطراف داره تا این حد ذهنش رو کنترل میکنه شاید من زیادی کمال گراا هستم در این موارد ، میبینم دوستانم تایم استراحتشون تو اینستا میچرخن و آهنگگوش میدن اما من دارم هی مطالعه میکنم و فایل گوش میدم ، چقدر من توی جمع توسط خانواده ی خودم مسخره شدم که چیه همش از شب تا صبح گوشیو میزاره عباسمنش حرف میزنه .
چند وقت پیش خونه عموی مادر میخواستم بلند شم آگهی بازرگانیمو بخونم و درخواست کردم پدرم نذاشت گفت بابا ولش کنید این کمبود داره ، اما من انتظار داشتم از من حمایت بشه چون واقعا درخواستش برام کاره راحتی نبود .
امروز از پادگان که رسیدم خونه خوابیدممممممم تا ساعت 8 و نیم شب الان تقریبا. چند روز به صورت یک یا دو روز در میون اینجوری شدم ، همش احساس میکنم بدنم خستست ، احساس میکنم ذهنم خستست از بس نجواها امونم رو بریده .
من اگر واقعا متعدم باید نتایج بیاد تو زندگیم ، این مدل کار کردن واقعا راه به حایی نمیبره ، گاهی میگم دیگه تمومه استارتم خورد شروع کردم به خلق نتایج و دبرو که رفتیم گاهی انقدر مقوات ها شدید میشه که دوست دارم لم بدم رو کاناپه و فقط به عقربه های ساعت نگاه کنم .
اون دوباری که تو تمرین کد نویسی بیشتر درخواست هامو نوشتم در شرف اقدامچون اصلا جایی نرفتم ، خواب بودم خونه ، ساعت رو کوک میکنم که بعد از یک ساعت یا نیم ساعت بیدار بشم اما اصلا صدای زنگ رو نمیشنوم انگار .
بلند میشم از خواب صفحه گوشیمو باز میکنم رو تصویر زمینه ی گوشیم میبینم نوشته …
من خالق صد در صد زندگیم هستم .
با خودم میگم من چجور خالقی هستم که این همه وقت از روزم رو خواب بودم ، روز هایی هم که نمیخوابم احساس میکنم برای شروع هر کاری دیره یا مهم از اون مهارتی بخپام یاد بگیرم کار های دیگه ای هست که باید انجام بدم و جالبه همون کار هم انجام نمیدم ، مثل همین امروز که خواب بودم .
شاید یکی از دلایل اینکه بر میگردم به حالت قبلی اینکه اون نتایجی که میخوام اتفاق نمیوفته ، منظور اون هدف ها و خواسته های اصلیم که سال ها منتظرشم اما رخ نمیده یا هنوز معنی و مفهمون تکامل رو درست نفهمیدم .
اولین اصلی که دوست دارم در خودم نهادینه بکنم صداقت در گفتار و عملکرده ، من چطور رفتار میکنم ؟ من چطور عمل میکنم ؟ من چقدر برای خودم و زمانم ارزش قائل هستم …
با این روشی که من دارم پیش میرم ده ساله دیگه هم هیچنتیجه ای نمیگیرم و فقط انرژی مصرف کردم چهارتا کلام حرف زدم و چهار تا چیز خوندم .
شایدم رسالت اصلیموپیدا نکردم یا شاید هم انقدر به خواسته هام نرسیدم بی انگیزه شدم اما چیزی که میدونم اینکه این منی که امروز هست اونمنه سه سال پیش نیست که با انگیزه صبح های زود از خونه بیرون میزد و ورزش میکرد و با شور و هیجان کتاب میخوند ، میرفت ارتباط برقرار میکرد و محصول میفروخت .
این من ، اون منه قبلی نیست ، اما دلیلش چیه ، شاید ترسیده ، شاید خسته شده ، شاید نا امیده نمیدونم .
اما اگر من ندونم پس کی باید بدونه ، کی از حال و روزه من بیشتر از خودم خبر داره ، کی از افکار من بیشتر از خودم خبر داره .
شاید هدف های بزرگی رو برای خودم تعیین کردم اما واقعا از لحاظ درونی بزرگ نشدم چون به قول شما استاد تا یه ذره اوضاع بهتر میشه خوشی میزنه زیره دلم ، با خودم میگم حالا فعلا همین بسه یه خورده بریم از همین نتایج لذت ببریم و در گیر روز هام میشم و از سایت و شما فاصله میگیرم ، البته تو این سه ماه اخیر و حتی قبل ترش ، یک روز نشده از شما و سایت شما دور باشم ، یکبار نشده صدای شما رو نشنوم یا تمرینات شمارو انجام ندم .
هر روز ، هرروز ، هرروز صدای شما توگوشمه ، اما با اون درکی که باید ، با اون تعهدی که باید رو دوره های شما کار نمیکنم نمیدونم چراا
پس کی باید بدونه ، کی داره به جای من زندگی میکنه که منو درک بکنه .
من نتایج شمارو میبینم استاد و حتی روند تغییراتتون رو و حتی نتایج شاگرداتون رو اما باز هم با اون تعهدی که باید در این مسیر حرکت نمیکنم .
شاید کافی میدونم ، کافی میدونم همین که با وجود اینکه خانوادم در گیر اعتیاد هستن یا حتی دوستانم اما من لب به سیگار نزدم و اهل دود و دم یا مشروب و این چیزا نیستم من خودم قولی میبینم و مغرور شدم به خودم .
شاید میگممن همینکه تونستم تا این حد خودم رو نگه دارم من به موفقیت قابل توجهی رسیدم .
همین که تلویزیونو خیلی وقته از زندگیم حذف کردم ، اینستاگرام و فضای مجازی رو الا تقریبا یک سالی هست که کلا تعطیل کردم موفقیت قابل توجهی کسب کردم و دیگه همینا بسه دیگه ، مغرور شدم .
تمام موزیک های پلی لیستم پاک کردم خیلی وقت و وقتی که یه نفر میگفت چرا آهنگ گوش نمیدی من میگفتم دوست ندارم به جاش فایل آموزشی گوش میدم اما این طرز فکر آیا واقعا خاطره خودم بود یا اینکه این تفاوتم بیشتر به چشم بیاد .
به خودم کلک رشتی میزنم بعضی اوقات مثلا آهنگی که یه ذره غمگینه یا حالا احساس میکنم مناسب نیست رو دانلود نمیکنم اما میردم تو سرچ گوگل اونو آنلاین گوش میدم که فقط تو پلی لیستم نباشه که وسوسه بشم هر روز گوش کنم .
اما بازم فرقی نکرد چون من تقریبا هر روز دارم اون آهنگ ها رو گوش میدم ، احساس میکنم که مثل ویروس میمونه ، من یبار همه آهنگ هامو پاک میکنم بعد یه مدت میبینم دوباره چند تا آهنگ به پلی لیستم اضافه شد ، میگم ای بابا آخه خشک خشکم نمیشه که
اما مسیر رست چیه ؟ آیا هنوز هم تحمل این همه تضاد تو زندگیت رو داری که بخوای دوباره به شیوه ی قبلی زندگیکنی …
چقدر دیگه زنده هستی ؟ به این باور و یقین رسیدی که شاید فردایی وجود نداشته باشه ؟ چقدر خودت رو بزرگمیبینی که نخپای این حرفارو بزنی .
یعنی تو از استاد نتایجت بیشتر که استاد با اینکه نتایجش داره فریاد میزنه اما گاهی دلسوزانه میاد از گذشته خودش میگه و جلوی میلیون ها نفر خو افشایی میکنه اما تو چهار تا تمرین ساده رو اینهمه لفتش میدی انجام بدی .
کی میخوای به خودت بیای پسرررر
خیلی کم پیش اومده که من متعدانه کاری رو انجام بدم ، یه روز انجام میدادم یه نمیدادم ، دو روز مثبت بچدم سه روز منفی و احساس میکنم این ذهنیم مربوط زمانی هست که نتورک کار میکردم ، من ذهنمو دم دمی و تنبل بار آوردم .
امروز از رفتار مادرم خیلی ماراحت شدم ، خیلی توهین هاش روی حالم تاثیر بد گذاشت ، موقعی که داشتم نماز میخوندم و کریه میکردم میگفتم خدایا من از مادرم نفرت دارم. ، من از پدرم نفرت دارم و میدونم این احساس درستی نیست چرا باید اینجوری باشه ، من انتظار دارم اونا جوره دیگه ای رفتار کنن اما من واقعا تونستم جوره دیگه ای رفتار کنم . من این همه ساله تلاش کردم خودمو تغییر بدم آیا وقعا اینطور بوده ، وقتی که اینهمه تغییر برام سخت بوده و این همه وقت طول کشیده که شاید اونجوری باید هم تغییر نکردم چطور انتظار از پر خودم از مادر خودم که سال ها به این شیوه زندگی کردن .
امشب مادر برام میوه آچرد و گفت غذایی که دوست داریو. برات درست کردم ، یه تیکه از شانویجش رو برام نگه داشت
خب من کدوم رفتارش رو ببینم ، اون تحقیر ها و توهین ها یا این محبت ها و به فکر من بودن ها
تو چی رو انتخاب میکنی علیرضا ، تو این همه شنیدی از استاد قانون برانگیختگی ، تمرکز روی نکات مثبت آدم ها ، آیا واقعا امروز ظهر روی نکات مثبت مادرت تمرکز کردی وقتی که ازش توهین شدی یا به همون رفتار ، این همه شنیدی اعراض کردن از رفتار های بد و اتفاقات بد ، آیا امروز همیینجوری بوده ؟ تو صادقی با خودت علیرضا
چه بهایی باید پرداخت کنی ، تا کمی فاصله میگیری از آدم ها منفی زندگیت احساس غربت و تنهایی میکنی ، یه مدت میگذره میترسی و میگی حداقل اونموقع کمی خوش میگذشت با اون آدم ها اما الان کسی دورم نیست و احساس تنهایی میکنم بعد دوباره بر میگردی ..
چرا علیرضا ، چرا بر میگردی غیر از اینکه آدم های جدید هستن که میتونی باهاشچن ارتباط برقرار کنی که همفرکانس تو باشن .
من خودم رو آدم شجاعی میبینم در تمام بخش های زندگیم ، همین که از در خونه پامو بیرون میزارم خودم رو آدم شجاعی میبینم و همیشه به خودم میگم که شجاعت در اولیت زندگیمه ، چرااا
چون تمام زندگیم از همه چیز ترس داشتم ، تو هر بخشی از ندگیم باور هایی داشتمکه همشون ریشه در ترس داره .
مثلا میخواستم با آدما ارتباط برقرار کنم اما ترس داشتم از اینکه ازم سو استفاده بشه ، میخواستم برم کاری رو شروع کنم اما ترس داشتم سرم کلاه بزارن ، میخواستم برم ورزش کنم اما ترس داشتم که صبحهای زود بالایی سرم نیاد یا خوابم نگیره تو محل کار ، میخواستم تصمیمی بگیرم و ترس داشتم از اینکه اشتباه نکنم یا مردم چیمیگن ،
با داییم داشتمنماز میخوندم نماز مغرب تموم شد . اومدم نماز عشاء رو شروع کنم یهو زنگ در خورد و مهمونا اومدن ، اتاق خواب خونه داییم جا نبود که من نماز بخونم رفتم روی تخت دونفرشونکه نماز بخونم ،خخخخخ
وااای واقعا خیلی برام مهم بود اینکه کسی نفهمه من نماز میخونم یا چی راجع به من فکر میکنن .
این موضوع برای چند ساله پیشه موقعی بچه تر بودم اما هنوز یادمه که چقدر حرف مردم برام مهم بود ککه برای اینکه تو ذهنشون منو قضاوت نکنن چه کار های عجیب و غریبی انجام میدادم .
اینکه الان نماز میخونم به خاطره اینکه واقعا آرامش میگیرم و چند دقیقه ای اتفاقات این دنیا ذهنمو آزاد میکنم و سوره. حمد رو که میخونم باور های توحیدیمو تقویت میکنه وگرنه تو خانواده ی من هیچکس نماز نمیخونه .
نتایج وایدار
هر کسی در هر جایگاهی که هست لیاقتش همونه ، اگر میخوای نتایج متفاوتی بگیری باید لیاقتشو بسازی مثل استاد ، باید شهامتشو داشته باشی ، باید. انقدر برای خودت ارزش قائل باشی تا بتونی وجودت رو محترو بشمری و خودت بیان کنی فارق اینکه دیگران تایید میکنن یا نمیکنن ، فارق از اینکه دیگران از خوششون میاد یا نمیاد، فارق از اینکه دیگران راجع به تو چه فکر میکنن .
وقتی که تو مسیری پا گذاشتی اگر فهمیدی درسته دیگه آلودش بشی ، مثل این میمونه که میخوای بری تو استخر آب سرد ، اگه میخوای شنا کنی باید به یکباره شیرجه بزنی توش. ، اگر هی بخوای پا و دستت رو به آب بزنی و هی فکر کنی که چطور برم داخلش و هی بری و بیای فایده نداره ، باید شریجه بزنی ، اگر باید از ارتفاعی بپری باید بدویی و خودت رو پرت کنی پایین ، اگر هی بری و بیای ، هی از اون بالا ارتفاع رو ببینی و هی بترسی ، هری بخوای با خودت کلجار بری و … فایده نداره ، وقتو تلف نکن بدوو بپر …
این مثال مربوط بازی جامپینکه تصور اشتباه نکنید یه وقت …
در کل نتایج وایدار و رو به رشد برای. کسیه که ادامه بده و روی باور هاش بمونه ، باید به این بلوغ شخصیتی برسی که من تفاوت هی خودم رو در اجتماع میپذیرم و مسیری که فکر میکنم درسته رو میرم ، فارق از اینکه دیگران چی راجع بهم میگن .
به خودم افتخار میکنم که شاگرد شما هستم استاد
خدایاشکرت
سلام علیرضا جان
علیرضا چقدر احساسات درونیم را با کامنتت همراه کردی و چقدر هنیشه از صداقت کلامت تو کامنت هات لذت میبرم ابنکه خودتی و فکرت را تایپ میکنی
علیرضا جان خیلی از ماها تو خانواده ای بزرگ شدیم که فشارهای روحی زیادی رومون بوده و شاید فرق شما پسر ها با دختر های خانواده مذهبی مثل ما این باشه که شما میتونید حالتون که خراب شد از خونه بزنید بیرون ولی دخترایی مثل من باید تنها محیط امنشون بشه اتاقی که حتی با خواهر برادرت مشترک توش هستی
علیرضا جان گاهی یادم که میاد برای اشتباهی که تو دوران دانشجوییم داشتم که اونم نمیشه گفت اشتباه ولی خانواده بدون ابنکه دنبال ریشه یابی باشند فقط منو برند زیر سوال و بابام دوسال کامل تا قبل ازدواجم باهام قهر بود پدری که هیچ محبتی ازش نمیدیم ولی همون چند کلام حرف زدن هم رفت که رفت
یا گیرهایی که میدادند نه حق داشتم از خونه برم بیرون نه تفریحی نه چیزی به هرکاری من میکردم گیر میداد بابام اونم نه اینکه به خودم بگه تازه به مامانم میگفت و بعد تازه مامانم به روم میآورد
مثل یکی از گیرهاشون این بود چرا دستمال توالت زیاد مصرف میکنه خخخخخ جوری شده بود که من یک دستمال را تازه نصف میکردم
مامانم هم میگفت حالا ما که مصرف نمیکردیم مگه چی میشدخخخ
یادمه شب ها چقدر گریه میکردم میگفتم خدایا فقط یکی بیاد منو ببره از ابن زندگی
علی جان میخوام بدونی با تمام وجودم امشب بهت افتخار کردم از اینکه تو چه شرایطی بودی چقدر رو خودت کار کردی
علیرضا عارفه ای که داره باهات حرف میزنه دنیاش را روی تایید مردم میبرد جلو
انقدر که هی به همسرم میگفتم بگو چی میخوای که من برات همون بشم و اونم هی میگفت همه چیز خوبه یعنی فکر کن چقدر حماقت داشتم
ولی کیف میکنم از این همه تغییر
از اینکه ساعت ها تلفنی چقدر با خواهر هام غیبت میکردیم و حالم خراب میشد و هربار گوشی را که قطع میکردم میگفتم خدایا دیگه تکرار نمیشه ولی میشد
چقدر زندگیم از درون داشت تو باتلاق فرو میرفت و هی حالم خراب میشد و آرزو میکردم زودتر بمیرم که حداقل کمتر اشتباه کنم
چون واقعا راه را از بی راه نمیتونستم بفهمم ولی یه روزی به عجز افتاد ازش خواستم راه نشونم بده
من احساست را میفهمم که ناامیدی میاد سراغت ولی من چند وقتی هست هر روز صبح که میرم پیاده روی یا میرم باشگاه سه تا از فایل های انگیزشی فوق العاده استاد را گوش میدم و هیچ وقت برام تکراری نمیشه
الان لینک هاش را برات میزارم میدونم حتما گوش کردی ولی دوست دارم این هدیه از سمت من باشه خخخخخ
1.
abasmanesh.com
2.
abasmanesh.com
3.
abasmanesh.com
بفرمایید
یعنی اونجایی که استاد میگند باید از خودت بپرسی این زندگی دقیقا اون چیزیه که میخوای بلند میگم نه پس باید قدم هام را محکم تر بردارم
گاهی تنها بودن خیلی لذت بخش تر از بودن تو یک زندگی بدون احساسه
ولی ما هر کداممون حق داریم خودمون را لایق بدونیم
تو هم بهترین رابطه و دوست های درجه یک میاد تو زندگیت و اصلا فکر نکن که اگه وارد رابطه با یکی بشم که ایده آل من باشه خانواده ام را چطور بهش معرفی کنم و خجالت بکشم نکنم برای همین ازم دور بشه و…. هر باور دیگه
قدر این همه شور هیجانات را بدون قدر این همه رو خودت کار کردن را بدون
گفتی نماز کیف کردم دقیقا منم تازه بعد چندسال دولا راست شدن تازه وقتی حمد میخونه قَنج میزنم از این حرفی که به خدا میزنم اونجایی که معنیش میشه تنها تورا میپرسم و تنها از تو یاری میخواهم اصلا وجودم پر از قدرت میشه
علیرضا من این عارفه را بیشتر عارفه قبلا دوست دارم و از اینکه نتیجه های بزرگ هنوز نگرفتم ناراحت نیستم و همش از خدا خواستم ظرف وجودم را بزرگتر کنه
حالا تو ببین این علی رضا را دوست داری یا قبلی را
بهترین هارا برات میخوام
سلام علیرضا جان امیدوارم خوب باشی
خیلی کامنتت دوست داشتم منو یاد خودم میندازه
اسمش برای من ،چالش من با منه
نمیدونم چند سالته اما چه خوشمون بیاد چه نه ،حداقل 10 ،20 سال از عمرمون به شیوه ای زندگی کردیم که بسیار متفاوت با الانمونه
آدمای مهم بچگیمون ،حرفای دیگه زدن،ناخودآگاه ما پر شده از چیزایی که مخالف سبک زندگی الانمونه
من شک ندارم تو همین الان کلی موفقیت داری !نه صرفا به خاطر چیزایی که کسب کردی ،حتی شخصیت که میتونستی باشی اما با تقوا ،مانع شدی
مثل همون دود و…
مشکل اینه ما انسانیم و انسان نسیانه
یادش میره علیرضا چقدر تغییرات خوب داشته ،همین علیرضا که از رابطه با خانواده اش راضی نیس ،میتونست چقدر اوضاع بدتری داشته باشه
چقدر خودش کنترول کرده که از زمانش درست استفاده کنه
حالا همین علیرضا چون یادش رفته ،یواش یواش به باورهای قبلی اجازه داده قدرت بگیرن
پس اونا حق به جانب میگن ،خب نتایجت کو؟اصلا که چی؟کجای دنیا گرفتی اینطوری زندگی کردی ؟
باورها دارن قدرت میگیرن پس دنبال نشونه برای تایید شدند، پس رفتار پدرت یا رفتار مادرت بیشتر برات بولد میکنن
در حالی که شاید اونا قبلا هم همینطوری بودن اما تو با کانون توجهت ،اهمیتی نداده بودی
این بازی ذهنه که مطمئنم از این نبرد پیروز بیرون میای
واس همین تورو به خواب فرو میبره تا بیشتر بهت تاکید کنه ،دیدی گفتم تو هیچی نمیشی؟دیدی لیاقتشو نداری؟خب چی شد الان بوگاتی دادی کارواش؟
در حالی که شاید قبلا اگه خواب میموندی میگفتی ،خداروشکر انقدر در راستا اهدافم تلاش میکنم که لایق این خواب بودم ،خداروشکر خستگیم در رفت حالا پر قدرت کارهارو انجام میدم
این لحظه همون لبه از زندگی که اگه حواست جمع کنی سقوط نمیکنی
من شک ندارم آدمی که تو محیط ناهماهنگ ،خودش حفظ میکنه تلاش میکنه وقت میذاره ،لایق زندگی خوبه
پس توام دست ،بازی ذهن بخون و پیروز این جدال باش
امیدوارم موفق تر و پیروزتر باشی
در پناه خدا باشی
سلام استاد عزیزم
دقیقا مثل همیشه این فایل به موقع اومد روی سایت
مدتهاست که من هم داشتم به این قضیه فکر میکردم و همه اش این سوال رو داشتم چراااا اکثریت نتیجه سینوسی دارن و یک عده ی بسیار بسیار کم دقیقا دارن مثل استاد عالی و صعودی نتیجه میگیرن
حتی وقتی فردی رو در سایت پیدا میکردم که داره نتیجه میگیره بعد از مدتی میدیدم که میاد و از بد شدن اوضاع میگه یا دیگه تغییرات صعودی نیست
و من هرچی فکر کردم به خودم نتایجم دوستان و نتایجشون و این موضوع کلا
فقط به یک نتیجه و جواب رسیدم
و اونم این بود که
دلیل اینه:
هنوز خیلی از ماهاااا قانون رو نه تنها به طور صد در صد باور نکردیم بلکه! شک هم داریم
فهمیدم خیلی وقتا منشا ناامیدی هامون به این دلیله که قانون رو باور نکردیم
دلیل ول کردن یهویی غیر ازاینه که قانون رو باور نکرردددیم؟؟
استاد همیشه مثال آتش رو میزنن
منم با این مثال بخوام بگم
اقا ما میدونیم و باور داریم کاملا ( قشنگ تو ذهن جا افتاده حتی اگه هیچوقت بهش دست نزده باشیم)
که دست به آتیش بزنی سوختی و تمام!!!
انصافا میریم خودمونو بندازیم تو آتیش؟ اینکارو میکنیم؟ دستمونو میبریم سمتش؟؟؟ نزدیکیشم نمیشیم کاملا حواسمون هست.
فقط وقتی کانون توجهت رو کنترل نمیکنی که به طور صد در صد باور نکرده باشی قانون چیه!
فقط وقتی از احساس بد لذت میبری که قانون رو نفهمیده باشی!
فقط وقتی با اکثریت جامعه یکی میشی که قانون رو درست درکنکرده باشی!
چون هنوز باور نکردی همه چیز همینه اصل همینه و قرار هم نیست تغییر کنه.
اقا غیر از اینه؟؟
دلیل ناامیدی ها! احساسات بدی که تجربه میکنیم همینه!
حسادت میکنیم چون باور نکردیم با حسادت خودمون ازنعمت ها دور میشیم.
میریم تو جمع غیبت میکنیم چون باور نکردیم این که با این کار ما داریم به خودمون آسیب میزنیم
نگران میشیم چون باور نکردیم ما خالق زندگی خودمون هستیم
میترسیم چون نمیدونیم قانون چیه!
وقتی استاد گفتن که اگه به خودت اجازه بده یکی دو روز دور بشی از فضا یعنی خودت داری شکست رو برای خودت به وجود میاری
قشنگ جمله ای بود که باید میفهمیدمش
چون من همه اش میگفتم خب! استاد میگن عیبی نداره حتی اگه یه روز کامل تو احساس بد باشی چیزی نمیشه
اما من به این فکر نکردم که تو اگه کلا تعهدت در این حده که حالا شد شد نشد نشد چیزی نمیشه که
یعنی اصلا نمیدونی تعهد یعنی چی!!
استاد اینو میگن تا فکر نکنیم آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب !
اشکالی نداره میتونی برگردی دوباره
ولی نه اینکه کلا با این قصد بخوای روی خودت کار کنی و اینجوری تعهد بدی!
همه ی ما همه ی ما بدون استثنا با استفاده آگاهانه از قانون نتیجه گرفتیم
حتما و قطعا،
اما! ادامه ندادیم
چون باورش نکرده بودیم!
ادامه نمیدیمچون درک نکردیم تا مادامی که روی خودت کار میکنی نتیجه میاد
…
حداقل برای من که این بود!
استاد من هم بی نهایت شمارو تحسین میکنم که سالها در این مسیر پایدار موندید واقعا باید تحسین کرد
و من همیشه تو خلوت خودم بارها به این موضوع فکر کردم و تحسینتون کردم.
سلام
واقعا دقیق نوشتی دوست خوبم.
همه ما با استفاده از قانون نتیجه گرفتیم
همه ما به درستی قانون گواه میدیم
ولی هنوز باورش نکردیم
هنوز گاهی استفاده میکنیم گاهی نه
چون در یک ذهن جای دو باور نیست
یا باید قبلی ها باشن یا جدید ها
جدید ها در خود اگاه ما هستن
قدیمی ها در ناخوداگاه
جدید هارو اگاهانه به کار میگیریم
قدیمی ها خودشون اجرا میشن
جدید ها رو قبول داریم تحسین میکنیم تایید میکنیم گاهی استفاده میکنیم و نتیجه میگیریم
اما قبلی ها انقدر ریشه دارن که اصلا نیاز به تایید ما ندارن
خود به خودی دارن ران میشن و نتایج رو رقم میزنن.
چون ذهن ناخداگاه قوی تر از ذهن خدا گاهه و در واقع سیستم اتوماتیک تولید فکر هست
اما ذهن خود اگاه با اگاهی کامل و اشراف ما به لحظه حال داره کار و تولید فکر میکنه و برای همین ما به تعهد نیاز داریم برای همیشه درست فکر کردن و در لحظه بودن و مانیتور کردن افکارمون
تا بتونیم کم کم باور های قبلی رو حذف کنیم
در واقع این ذهن خوداگاه هست که میتونه روی ذهن ناخداگاه برنامه نصب کنه
پس کار ما اینه که باور های جدید رو انقدر اگاهانه تکرار کنیم و ازشون استفاده کنیم که ذهن ناخوداگاه یادش بره قبلی هارو
و خود به خود باور های جدید رو اجرا کنه
بدون دستور ما ، مثل الان که بدون دستور ما داره باور های غلط قبلی رو ران میکنه..
و ما فکر میکنیم تغصیر از ماست که قانون رو همیشه اجرا نمیکنیم
به نظرم ما مقصر نیستیم توی استفاده نکردن همیشگی از قانون چون ما پر شدیم از باور های ضعیف و افکاری رو تولید میکنیم که توی ناخداگاه نصب شده و اصلا دست ما نیست
مثلا یه کسی که از بچگی توی محیطی رشد کرده که بیشتر باور هاش درست شکل گرفتن در مورد پول در مورد روابط در مورد سلامتی در مورد عزت نفس چیزای خوبی شنیده و باور کرده
به اون شخص نمیشه هیچ اعتباری داد برای درست فکر کردن هاش، برای باور های درستش ،
چون ذهنش اونجوری خوب برنامه ریزی شده..
و همون طور نمیشه ماهارو سرزنش کرد چون این باور های ضعیف به مرور زمان و نا آگاهانه در ما نصب شده حالا یا خودمون نا اگاهانه نصب کردیم یا از محیط اطرافمون دانلود کردیم یا کسایی که قبولشون داشتیم رو ما نصب کردن
پس ما مقصر نیستیم اگه امروز در استفاده از قانون ضعیف عمل میکنیم
ولی اگه متعهدانه باور های جدید رو نسازیم مقصریم
حالا که فهمیدیم داستان چیه
اگه اگاهانه باور های جدید نسازیم مقصریم
ممنونم از کامنت دقیق و زیبا تون که باعث شد بهش فکر کنم
و بحث باور ها برام بیشتر جا بی افته
در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند باشید همیشه..
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و دوستان هم فرکانسی
استاد دیشب خواب دیدم که مثل مهمونیایی که دارید، مهمونی گرفته بودید و من هم بودم، کلی باهم صحبت کردیم در مورد قوانین، در مورد عملکرد و … ولی جزییات صحبت هامون یادم نمیاد، فقط یک مورد یادم موند، استاد من فعلا سعادت داشتن دوره سلامتی رو ندارم همیشه هم کنجکاو هستم که چه آگاهی هایی تو دوره گفته شده که اینقدر متعهد وار دارید پیش میروید و لب به غیر اون مواردی که توی دوره ی قانون سلامتی گفته شده نمیزنید، انشاءالله وقتی در مدارش قرار گرفتم حتما خریداری میکنم، استاد این کنجکاوی توی خواب هم باهام بود، یادمه داشتم یه چیزی میخوردم که برخلاف دوره ی قانون سلامتی هست و همین طور داشتیم صحبت میکردیم، ازتون پرسیدم استاد شما چطوری وسوسه نمیشید که این غذاهای خوشمزه رو امتحانش کنید، شما یک کلام گفتید: تعهد!
استاد همون موقع از خواب بیدار شدم از همه این صحبت ها فقط اون یه تیکه آخرش یادم مونده بود، همین که طبق معمول بعد از بیداری میام سایت که ببینم فایل جدیدی هست یا نه، دیدم یه فایلی با نام نتایج پایدار گذاشتید، بازش که کردم گوش بدم، دقیقا انگار همون خوابم بود، استاد دقیقا اون قسمت فایل که صبحت های شما در خصوص دوره سلامتی بود، توی خواب بهم گفتید تعهد، توی فایل کامل تر توضیح دادید انگار توضیحات تکمیلی و ادامه خوابم بود! آنقدر از صبح ذوق داشتم که هنوز نتوانسته بودم بیام کامنت بزارم و این همزمانی رو توضیح بدم، اصلا اشک شوق داشتم میریختم.
استاد توی کامنت ها خونده بودم که بچه ها می گفتند یه سوالی داشتم و جوابش رو شما توی همون فایل که تازه توی سایت گذاشتید جواب دادید ولی خودم به عینه تجربش نکرده بودم آنقدر از صبح سرحالم و سرمستم که خدا میدونه. اون حس شیرینی خواب و هم صحبت شدن با شما در طول روز با من بوده هست درسته به جز تیکه ی آخرش یادم نمیاد چی صحبت کردیم اما قطعا ناخودآگاهم مطالب رو دریافت کرده وگرنه در واقعیت ادامه توضیحاتتون در فایل گفته نمیشد!
استاد من از سال 95، 96 عضو سایت هستم، به خیلی از اهدافی که نوشته بودم رسیدم و همیشه از یادآوری شون ذوق میکنم، ولی به حالت یویو، اما پارسال وقتی که این جریانات در ایران اتفاق افتاد از همون روز اول اعتراضات، من متعهد به بودن در این مسیر شدم هر چقدر افراد دیگه اعتراضات رو دنبال میکردن، من و خواهرم خودمون رو غرق در سریال سفر به دور آمریکا و فایل های رایگان کرده بودیم و از اون زمان تا به حال متعهد وار دارم روی خودم کار میکنم، یادمه اون موقع ها همه به من و خواهرم میگفتن که ناسلامتی شما توی دانشگاه فعالیت دارین، تدریس میکنین، شما باید بیشتر توی صحنه باشین، باید بیشتر مشخص کنین که کدوم طرف هستید، با دانشجویان باشید و ازشون توی این مسیر حمایت کنید و …
ما اصلا توجهی بهشون نمیکردیم سعی در توضیح هم نداشتیم چون هر کسی آزاده راه خودش رو انتخاب کنه، فقط لبخند میزدم و سعی میکردم توی این جور جاها نباشم که حالا بخوان ازم نظرمو بپرسن، توی دانشگاه هم فقط وظیفه ام رو انجام میدادم و تمام. خودمو کامل از این قضایا دور نگهداشته بودم، خدا رو شکر که خدا هدایت کرد توی اون جریانات، مسیرم منحرف نشد هیچ، بیشتر به این مسیر متعهدتر شدم، همون موقع بود که دیگه اینستاگرام، تلگرام و کلا شبکه های اجتماعی رو گذاشتم کنار، خدارو شکر تکاملی هم داره وضعیت و شرایطم بهبود پیدا میکنه، استاد جان خدا شما و مریم جان رو حفظ کنه بهتون سلامتی و طول عمر با عزت بده که این مسیر زیبا رو بهمون نشون دادید.
فقط از خدا میخوام ظرف وجودم رو گسترده تر کنه بتونم قوانین رو بهتر درک کنم و همیشه ازش خواستم که هدایتم کنه توحیدی عمل کنم، توکل به خدا
سلام استاد عزیزم
فایل های تشری تون بسیار عالی است و خیلی توی ذهن میمونه ، و من که برداشت های عالی ازش داشتم
فقط یک مطلبی توی ذهن من زنگ زد
گفتین باور داشتین که بچه ها تعهد ندارن که نتیجه نمیگیرن و توی قانون سلامتی بهتون ثابت شد که بله درست فکر میکردین
خب استاد طبق اموزش های خودتون باور و پیش فرضی که داشتین همین را هم بهتون ثابت کرده
انتظار نبوده غیر این هم یافت بشه در واقعیتتون که مشکل بچه ها از عدم تعهد
معلومه که راهشو بستین و امکان نداره چیزی به جز اون باور خودتون ثابت بشه
چرا این حرف و میزنم چون خود من مشکلی داشتم که با اموزش های شما حل نمیشد
واسه همین هدایت شدم به یک روان شناس
که اونم درخواست کردم از خدا برای حلش و معجزه وار اون سر راهم قرار گرفت بعد فهمیدم اون ریشه را فقط و فقط اون میتونست بهم نشون بده و شفا بده و هیج جا در اموزشهای شما ندیدیم
و نمیدونم این حرف من نوی قانون سلامتی تون هست یا نه ولی چاقی ریشه های روانی هم داره
اینهایی که توی کودکی بهشون گفتن چاق یا مسخره شدن یا چاقی برای برخی یک مکانیزم دفاعی است که بد ریخت باشن که جنس مخالف بهشون نزدیک نشه چرا که در کودکی و ناخواداگاهشون باعث شده از تجربه رابطه عاطفی یا.. بترسن
و……دلایل بسیار که شاید یادشون نباشه و حتی خودشون ندونن
اینها هرگز با رژیم و غذا و درست شدن هورمون درست نمیشن
و به شدت قبل اضافه وزنشون بزمیگرده و ربطی به تعهد غذایی نداره
و به محض اینکه اون ریشه روانی حل میشه اضافه وزنشون برای همیشه خوب میشه
اینها را واقعا نمونه هاشو دیدم
البته با استفاده از هدایت به نظرم میشه مشکلشون را حل کنن
چون واقعا به قول شما سخته فهمید هرکی چه فکری و چه باوری داره و چه حرفاهایی در گودکی روشون اثر بد گذاشته شده
البته که با اموزش های شما روند درست شدن راحت تر و لذت بخش تر و کامل تر شد
عالی هستین در هرحال همیشه قابل تحسینین
همیشه
به نام خداوندِ هدایتگر و مهربونم.
سلام به استاد عزیزم، مریم جانم و همه ی دوستان عزیزم در این سایت توحیدی.
استاد ممنونتونم، چون این فایل دقیقا برای منه و متوجه شدم دارم با خودم چیکار میکنم، چند چندم…
حاشیه نمیرم، مستقیم میرم سراغِ جواب به سوال این فایل.
در رابطه با موضوعِ فعلیِ خودم که تو فایل تخصصی بهش اشاره کردین…
قطع نتایجم به دلیل خروج از مدارِ دوره قانون سلامتی.
همه اش هم برمیگرده به عملکرد خودم.
به تقلب هایی که انجام دادم.
باورهایی که ریز ریز شل شد و منو رسوند به این نقطه و جایی که هستم.
طی سالهای پیش، چندین بار رژیم گرفتم و مدتی تناسب اندام داشتم و هر بار برگشته…
اینبار هم همون الگو تکرار شد…
جملات کلیدی این فایل که متوجه شدم دارم با خودم چیکار میکنم، اینکه چه باوری پشت کارم هست که روند رو خراب کردن:
– حرف و قضاوت و پیشنهادهای مردم:
بله، تا جایی که توجه نکردم، روی اصولم سفت ایستادم، همون اراده و انجامِ تعهدم به دوره، عالی جلو رفتم، از جایی که خودم اجازه دادم آسیب پذیر شم نسبت به نظر مردم در رابطه با تغیراتم، راهِ خروج از مدار دوره بازتر و بازتر شد.
حرفهایی مثل اینا:
سمانه صورتت خیلی لاغر شده، بد میشیا…
دنده هات زده بیرون…
کی راضی میشی که بسه!!!!
در ظاهر توجه نکردم، ولی میدونم نفوذ کردن حرفها بهم…
تاثیر کردن که روندم کم کم معکوس شد…
خیلی جاها با اعتماد به نفس وقتی بیرون از خونه غذا خوردم، به میزبان گفتم چی میخورم با چه حجمی…
اما اون پشت، تو ذهنم، گاهی خجالت کشیدم، معذب شدم که بهشون بگم غذای من فقط گوشت هست و تخم مرغ…
– اینکه من ظرفیت سلامت بودن و متناسب بودن اندامم رو از یه جایی به بعد دیگه ندارم.
بله، به همین دلیل رژیم های قبلی، الان هم دوره قانون سلامتی متوقف شد، ورودی ها غلط شدن، خروجی هم غلط شد کم کم…
از یه جایی به بعد روندِ غلط شدن نتایج سریعتر هم شد، اوایل زیاد نشون نمیداد اما وقتی عادت کردم به ورودیِ غلط و بیشتر تکرار شد، خروجی با سرعت بیشتری غلط شد…
انگار که به خوبی و خوشی عادت کنم و بعد رهاش کنم…
عادت باعث میشه کم کم ناسپاس شم و یادم بره دلیلِ به وجود اومدن نتیجه چی بوده…
یادم بره به تعهدم پایبند بودم که جواب داد…
استاد، با گوش دادنِ این فایل، یه سوال از خودم پرسیدم.
نوشتمش روی مقوا زدم روی دیوار، کنار میزی که کارهامو انجام میدم:
بها دادن، قربانی کردن
یعنی وقتی چالشی میاد، چه رفتاری نشون میدی؟ مثلِ گذشته یا جدید؟
امروز خیلی زیبا، سیلی خوردم از شما، از جهان.
نیاز داشتم که شفاف رو به رو شم با خودم.
دور از قربون صدقه های رایجِ خودم…
کاملا این چند روز اخیر، متوجه شدم که به قندسوزی برگشتم، اما نمیخواستم باور کنم…
میگفتم هوس کردی خوراکی، بخور اشکالی نداره…
متوجه شدم به اسم توجه به خود و سرزنش نکردن خودم در شرایط موجود، داشتم با غذای نامناسب به خودم باج میدادم…
دیدم چرا با اینکه خوراکی های غیر مجاز هوس میکنم و میخورمشون، به دهنم مزه نمیدن، لذت نمیبرم ازشون …
به این دلیل بوده که نیازِ حقیقیم نبوده، باج بوده…
آدم باج بده یا بگیره خوشحالِ قلبی نیست، ظاهرش گول زننده است…
امروز یه فایل عالی متناسب با شرایطم سر راهم قرار گرفت:
پس کی به خواسته ام میرسم؟
مکمل فایل نتایج پایدار شد برام…
نمیگم دیگه میخوام چیکار بکنم یا نکنم…
پروسه ام رو شروع کردم…
سمانه، روند تکاملی…
تغییر، هر لحظه کمی بهتر از قبل…
عجله نکن…
وگرنه میخوری به در بسته…
الان فهمیدم…
برای سمانه و هر کسی مثل سمانه بهش نیاز داره:
صبر کن، سکوت کن، تسلیم خدا باش، اجازه بده خدا هر لحظه بهت بگه چیکار کنی که برات بهترین باشه. (هدایتِ خدا)
حسم خوبه، امید دارم، انجامش دادم قبلا، بازم میتونم انجامش بدم، چون خیلی دلم به خدا و کمک هاش قرصه. خدایا شکرت که هستی تو زندگیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
مثل همیشه باز من توسط خداوند هدایت شدم که بیام این فایل روگوش بدم و این آگاهیها رو دریافت کنم و استاد دقیقا چیزهایی بگند که ربط داشت به شرایط الان من
به لطف هدایت خدا و بخاطر کار کردن مداوم روی خودم و مخصوصا دوره کشف قوانین و پیدا کردن یک به یک ترمزهام به طرز جادویی من تو بیزنسم نتایج بسیار عالی و خوبی بدست اوردم و همیجوری هم ادامه داره و هر روز به عینه دارم با چشمانم میبینم که انگار خدا کار و زندگیشو ول کرده فقط داره منو به خواستههام میرسونه
همه چی خودش داره رخ میده بدون اینکه من کار خاصی بکنم
یادم میاد قبلا که ترمز داشتم برای یه فروش ریز باید کلی زور میزدم و تقلا میکردم تا بتونم فروش داشته باشم که معمولا اکثر مشتریها تو اون لحظه اخر میپریدن
ولی الان که ترمزم رو کمرنگ کردم تمام موقعیتها ، مشتریها ، ادمها و ثروت خودشون دارند سمت من میان که من اصلا موندم کدوم موقعیت رو انتخاب کنم خدایا شکرت این عالیه
خلاصه اینکه سرعت نتیجه گرفتن من داره خیلی بیشتر میشه و اینو من مدیون تلاشها و کنترل ذهن و باورهایی میدونم که تو مدت تونستم در درون خودم ایجاد کنم که کیفیت زندگی من به طرز جادویی خیلی باکیفیتتر شده
ولی وقتی که خودم رو بررسی میکنم میبینم
درسته شرایط داره برای من خوب پیش میره خداشکر و از لحاظ مالی هم رشد خوبی داشتم ولی روند کار کردن رو خودم رو دارم میبینم و مقایسه میکنم با دوران قبل از این اتفاقات خوب متوجه میشم قبل از این خوشیها من خیلی خیلی بیشتر داشتم روی خودم کار میکردم و مینوشتم و تمرکز میذارم و خلاصه در طول روز تمام تمرکزم روی ساخت باورهای قویتر و عالیتر بوده
ولی الان چند روز هست که من درگیر اتفاقات خوب شدم و یه جورایی دارم تنبلی میکنم از اینکه بیام این روند رو با همون قدرت قبلی ادامه بدم و زمان و انرژی خیلی کمتری دارم روی این اصلی که باعث شده این نتایج رو بگیرم میذارم و اگر همین روند رو ادامه بدم مطمئنا باز برمیگردم به شرایط گذشته خودم و اوضاع بدتر بدتر خواهد شد
پس این فایل و این آگاهیها هدایتی بوده از طرف خدای مهربان که خواست بمن بفهمونه که تو مسیر درست خودم باشم و به اصول و اصلی که میدونم داره بمن کمک میکنه تا هی رشد کنم پایبند باشم
دوستان و استاد و خانم شایسته عزیز
عاشق همه تون هستم
خیلی خیلی خوشحالم از اینکه تو این مسیر زیبا همراه و هم گام با شما هستم
و به خودم خیلی افتخار کردم از اینکه من طبق قانون سلامتی دارم حرکت میکنم و الان حدود 9 ماهست حتی یکبار چیت دی نداشتم
پس این ثابت میکنه من برای خودم ارزش قائلم و برای خودم ارزوهای بزرگ مشخص کردم و حالا حالا کار دارم که باید به خیلی از خواستهای بزرگ خودم برسم
خدایا صد هزار مرتبه شکرت منو هدایت کردی تا این آگاهیها رو دریافت کنم و این مسیر رو با قدرت ادامه بدم تا نتایج بزرگ و بزرگتر شود
هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب تو این مسیر الهی پایدار باشید
فعلا
یا حق
به نام خدا
ردپای 71
سلااام استاد جان و دوستای خوبم
استاد خوشتیپ قصه ما مثل شوالیه در تاریکی ،همیشه به موقع و در واپسین دقایق به داد میرسه
مدت هاس که دنبال جواب این سوالم ،نتایج پایدار!
خیلی خوب میدونم نتایج ناپایدار چیه اما با نتایج پایدار، غریبه بودم
نتایج پایدار بودا اما نصفه نیمه ،یا نهایت با زجر و بدبختی پایدار میموند
کم کم یاد گرفتم آقا اینطوری که نمیشه تا کی بدوم بعد با کوچیک ترین لغزش مجبورم دوباره از اول بدوم
این که همش شد درجا ،آخه دختر کی عبرت میگیری
بعد ها یادگرفتم عادت سازی کنم ،دیگه حتی واس کوچیک ترین چیزام عادت میساختم
خیلی خوب بود اما یه طورایی مثل بچه مدرسه ای که باید تکالیف انجام بده ،عادت هارو تیک میزدم
بعدها که با سایت آشنا شدم دیدم اااااا اگه یه سری باورها درست بشه اصن چه نیاز به این همه کار
خودبه خود کلی عادت مخرب من از بین رفت ،کلی عادت خوب اضافه شد
اصلا بدون رعایت قانون 21 روز!
هفته پیش که رفتم رو حالت اتوماتیک، دیدم کم کم داره عادت بدا برمیگرده
اونجا بود که گفتم بازی تموم شد برو خونتون به قول استاد هم توپ بود هم همبازی هم زمین بازی
از اونور هم باورهای قدیمی که ارزششون از دست داده بودن،دنبال پس گرفتن جایگاه بودن و حسابی تازوندن
خلاصه ماجرا من بدو اون بدو بود
اما خداروشکر آگاهی ها چراغ راه اند ،نمیزارن خیلی از مسیر متفرق بشی ،زودی گوشت میپیچونن که داری اشتباه میزنی
از طرفی این سبک زندگی آنقدر لذت بخشه که ناخودآگاه تو مجاب به ادامه دادن میشی
خیلی خوشحالم ،دیشبم گفتم ،حس میکنم همه چی درسته و من برای اولین بار جای درستی از زندگیم وایسادم
ازتون ممنونم استاد عزیز
اجرتون با خدا
بادورود فراوان وخسته نباشید به استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان.اول از همه چیز بگویم استاد واقعاً دستتون درد نکنه که با گذاشتن این فایلها ما را واقعاً در رسیدن به نتایج و درست درک کردن قوانین جهان کمک میکنید .با این اطلاعات ناب و عالی مارو راهنمای میکنید همانطور که در فایل هم بود صد درصد همینطوره که اگر ما بعد از رسیدن به یکی دوتا از خواسته هامون فکر بکنیم که دیگر نیازی نیست که روی خودمون کار کنیم طولی نمیکشد که برمیگردیم به حالت قبلی .چون اگر واقع بینانه نگاه کنیم به ساز و کار جهان در کار عالم اصلا ایستادن نیست به عقب برگشتن نیست جهان با دقت فوقالعاده درست به جلو میرود ودر هیچ موردی ایستان نمیباشد ولی ما خیلی مواقع از خود بیخود میشویم ویا خودمان را در مقابل این همه نعمت و فراوانی جهان لایق نمیبینیم و متأسفانه به عقب برمیگردیم . ما باید به آموزشهای استاد با تمام وجود عمل کنیم و ادامه دهیم تا آخرین لحظه چون در این راه به عقب برگشتن مساوی همان زندگی که قبل از شروع به این آموزشها داشتیم است باز هم از تمام دوستان تشکر میکنم و بخصوص از استاد عباس منش عزیز و خانوم شایسته تشکر فراوان میکنم .
سلام به همه دوستان خوبم
من هنوز فایل رو گوش ندادم ، ولی گفتم ک جواب سوالاتو بدم
وقتی ذهنمونو عادت میدیم ب فکر کردن ب چیزای خوب ب سپاس گذاری خود ب خود احساسمون عالیه حالمون خوبه اتفاقات خوب پشت سر هم میفته
وقتی ذهنمونو کنترل نمیکنیم و میذاریم نجواها باز راه خودشونو پیدا کنن (استاد مثال دیوار سیمانی میزنه ک اگ رنگش نزنی باز رنگش تیره میشه و سفیدیش از بین میره) کم کم دور میشیم از مسیر
ممنونم از استاد عزیز ک هربار با فایل هاشون باعث میشن هربار بیشتر قانونو یادمون بیاریم و عمل کنیم
روزایی ک تمرین نمیکنم ذهنمو کنترل نمیکنم ، و میذارم افکار مختلف بیاد از مسیر دور میشم عصبی و کلافه میشم ، حتی توکارمم تاثیر داره نمیتونم تمرکزکنم
سلام استاد عزیزم
چقدر خوشکل شدی،چقدر زیبا تر و جوون تر شدی
اون شب وقتی دختر برادرم داشت از درد اضافه وزن می نالید و دنبال راه حل های چرت و پرت مثل عمل وایپس،و یا چربی برداری بود،من عکس قبل و بعد شما رو توی دوره سلامتی نشونش دادم،
پسر،با دیدن عکس ها و این همه تغییر دیوونه شد،و باور نمیکرد،میگفت محال ممکنه یه انسان اینقد تغییر کنه،و محاله با لاغر شدن این قدر صورت جوان و زیبا بشه،
و من با آرامش گفتم،واقعیت همینه،ایشون استاد منه و فقط با کنترل ذهن و درک کارکرد بدن در قالب یک پکیج آموزشی به این حد از تغییر رسید
واقعا زیبا شدی،جوون تر شدی،خوش اندام شدی و پشت فرمون فورد اف 150 چقدر شبیه باریگارد های خوشتیپ شدی،ماشین هیولا،هیکل هیولا، افکار فرشته قدرتمند،
برم سر اصل مطلب
استاد این نوسانات در زندگی،احتمالا دلیل روند رو به رشد شما همون چیزیه که مریم عزیز گفتن که شما توش استادید،تشخیص اصل از فرع،و کسی که مثل افرادی که زیاد بالا پایین میشن احتمالا نتونن این اصل رو رعایت کنن
شاید هم چیزای دیگه باشه،من نمیدونم،چون چندین آیتم هست که همزمان باید رعایت بشه که در کل جمع همشون میشه تمرکز بر بهترین ها
حالا من یه نافهمی،و یا بهتر بگم بی درکی نسبت قوانین دارم،که احتمالا دلیل اینکه رشد به نسبت خوبی در مسیر مالی نداشتم همینه،
در ابعاد دیگه خیلی خوب شدم،مثل روابط،مثل ادب،مثل خوشبین بودنم،مثل سلامتی،
اما نمیدونم دلیل چیه،که در مسیر مالی نتونستم اون چیزی رو که میخوام به دست بیارم،
به دنبال راهشم،برم و فایل تشخیص اصل از فرع رو گوش بدم
عاشقتونم