دلیل نتایج پایدار - صفحه 22
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-09 05:51:142023-07-09 06:20:30دلیل نتایج پایدارشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
you keep saying why you go back to ur old way of doing things and being when you know the right path… let me tell you why .. they go back to their old ways because their paradigms have not changed yet…. they have been in praxes mode which means integration of idea into behavior .. that means they consciously have been trying to change themselves , to act on the new idea. the new ideas has not been planted in their subconscious mind yet . the new ideas are not a part of their overall concept ….. and until they plant the new ideas in the subconscious mind they will go back and forth …
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
و همه دوستان مخصوصا کسانی که دیدگاه میزارن و پیغام های خوبی را به ما میدن و در این مسیر زیبای الهی راهنمای ما هستن بینهایت سپاسگزارم
سوره اعراف آیه 68 و 69
“أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ ﴿۶٨
پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و برای شما خیرخواهی اَمینم. (68
أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلَىٰ رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ ۚ وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَسْطَهً ۖ فَاذْکُرُوا آلَاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۶٩﴾
آیا تعجب کردید که بر مردی از جنس خودتان معارفی از سوی پروردگارتان آمده تا شما را [از عذاب دنیا و آخرت] بیم دهد؟! و به یاد آورید که شما را جانشینانی پس از قوم نوح قرار داد، و شما را در آفرینش [جسم و جان] نیرومندی و قدرت افزود، پس نعمت های خدا را به یاد آورید تا رستگار شوید. (69)”
خدا یا شکرت که ازت هدایت خواستم و این آیه ها را برام روشن کردی و چقدر عالی همسو هم جهت هست با استاد
مردی از جنس خودتان یعنی کی استاد
معارفی از سوی پروردگارتان یعنی کی استاد
خدا کی را تو این زمان جلو راه ما قرار داده که از جنس خودمون باشه کسی که طعم همه چیز را چشیده باشی کسی را راهی که ما میخوایم را رفته باشه و الان به ما میگن
شما جانشینانی بعد از قوم نوح هستین که میتونید قدرت دارین نفوذ دارین که خالق زندگی خودتون باشین
استاد استاد عزیزم چقدر زیبا و عالی و رسا آن چیزهایی که باید گفته بشه را عنوان کردین
میخوام هیستوری از خودم بگم
سمانه سادات محمدیان با 16 سال زندگی مشترک و دودختر
کسی که هم تو خانه پدری و هم زندگی زناشویی
آزادی نداشت
کسی که باخودش در صلح نبود و همش دنبال کسی یا کسانی بود حتی جنس مخالف که حال اونو خوب کنه بهش آرامش و عشق بده
کسی که نمیتونست تو جمع ها راحت بخنده ، راحت حرف بزنه ، راحت لباس بپوشه، راحت با ماشین بیرون بره ، راحت موهاش را پسرونه کوتاه کنه ، راحت سر کار بره ، راحت تو محل کار از جنس مخالفش گذر کنه و حتی ساعتها حرف بزنه فقط راجب قوانین خدا و هدفهاش و مسیر کارش ، راحت از همسرش گذر کنه با تمام رفتار ها و گرفتارهاش ………..
من از تمام اینها گذر کردم
اوایل خیلی عجله داشتم فرکانسم را ارسال کرده بودم ولی درست نفهمیده بودم چی از خودم میخوام
هدف الآنم چیه
هدف چند ماه آینده ام چیه
هدف بلند مدت من چیه
ولی فقط خدا بهم گفت صبر کن تو جز هدایت یافته هستی با تمام تضادها صبر کردم
که در حال حاظر سمانه که تا به الان سر کار نرفته
یک هفته هست استارت زده
استاد یادتون بهتون گفتم دوست دارم در مورد خدا حرف بزنم و دیروز دقیقا زمانی که باید من تو جمعی بزرگ معرفی میشدم رفتم زمانی که گفتین تو کلاس دست و پاتون میلرزید از من لرزید ولی یه ایمان یه حس خوب اینکه داشتم خودم را معرفی میکردم و اینکه چقدر عالی با رها کردن خانواده به این مکان هدایت شدم مکانی که آموزش داره اون هم آموزش خودشناسی ، احساس خوب ، داشتن هدف ، داشتن انگیزه …. و در آخرش همه تایید و تحسینم کردن که در جلسه اول آشنایی اینقدر قشنگ از ایمان و هدایت خدا حرف زدم همین چیزی بود که میخواستم
داشتم دفترم را نگاه میکردم دیدم اصلا من کجا و جواب اون سوالها کجا
من میخواستم شغل و درآمد داشته باشم ولی کویرم موندن تو نقطه امنم بود تازه الان متوجه شدم چون تو جلسه دوره شیوه حل مسائل واقعا هنگ کردم دیدم جوابها باهم جور در نمیاد تا اینکه کمک رسان من کشف قوانین زندگی بود
استاد حالم عالیه چون چیزهایی که ارسال کرده بودم تو این مدت دریافت کردم
برای کاری که شروع کردم بها دادم ولی بهایی که ارزش داره
استاد هر روز به خودم میگم همینه قانون درسته مسیر درسته و چه حس و حال عالی داره
دیروز درخواست پاسخ به دیدگاه داشتم و عصر انجام شد
تا به امروز 26 روز هست که سر تعهد 30 روز خودم هستم و هر شب شاهد تیک خوردن هاش هستم
فقط بعضی موقع ها در مورد همسرم تیک نمیخوره
که اون هم به مرور زمان حل میشه
فقط میدونم تا به اینجا خوب پیش رفتم و با سمانه سال های قبل فرق دارم
چون من قبل از آشنایی با شما اینستاگرام ، اخبار ، تلویزیون ….. را گوش نمیکردم و نداشتم و ندارم و نخواهم داشت
استاد یادمه همش زنگ میزدم از رفتار همسرم و زندگیم برا بقیه حرف میزدم گله میکردم و بد ایشون را میگفتم ولی تا امروز نبوده
خدا روشکر میکنم
که پایدار بوده
و با کمک و هدایت الله پایدار تر خواهد بود
امروز با کمک و هدایت الله نوشتم
خدا یا بینهایت سپاسگزارم
استاد بینهایت سپاسگزارم
دوستان بینهایت سپاسگزارم
در پناه الله
سلام سمانه عزیزم
باورت نمیشه امروز تو تمرین کد نویسی نوشته بودم کامنتی بخونم که برام نشانه باشه برای روشنایی مسیر و هدفی که دارم
و از قسمت دوم صحبت هات مه داشتی میگفتی اون سمانه که نیاز به محبت داشت و…. انگار فقط باید جای اسم سمانه عارفه نوشته میشد و میبینم منم چقدر از وابستگی هام گذشتم و حال کسی را داره که حسابی فنرش فشرده شده و وقتشه که رها بشه تا اوج بگیره
منم 12سال زندگی را جلو بردم که نشون بدم من زن سازگار و زندگی سازی هستم و هیچ وقت اون زندگی رویایی که دوست داشتم را تجربه نکرده ام و میگفتم همینه که هست بهبد سعی کنم هنبن را بسازم
و تو سرم رفته بود که زن کانون زندگی را گرم میکنه و چقدر دنبال شوخی و حال خوب و حرف زدن تو خونه بودم که جو خونه شاد باشه
ولی از درون احساس خوبی نداشتم
زندگی با مردی که….. بگذریم اگه حرف بزنیم میشیم همون آدم های قبلی پس اعراض میکنم
و به نظر من طلاق فقط اون جیزی نیست که تو دفتر خونه ثبت میشه
وقتی مهری و عاطفه ای بین دو نفر نباشه ماها حتی اندازه یک دست دادن هم را مورد محبت قرار نداده باشند ابن بزرگترین طلاقه و جداییه
و البته این چیزی که رخ داده خواست خودم بعد شبی بود که خدا پرده ای را برام کنار زد که بهم بفهمونه زندگی که 13سال داری میبری جلو گول زنی خودت بوده بندت را بکن تا رها بشی و از همون شب که هیچ وقت یادم نمیره من دیگه معضب بودم نقش همسری برای ایشون داسته باشم و از خدا خواستم و جوابم داد الحمد الله ولی حتما پاشنه آشیل شرک آلود آخرم که باعث شده این بند کامل و جدی پاره نشه باور اشتباه ابنکه من که مستقل نیستم چطور خرج خودم را بدم من که دوست ندارم حتی بک ساعت هم خونه مامانم و بابام زندگی کنم
من ما دوست دارم بچه هام پیش خودم باشند چطور میتونم زندگی را با خرج هاش جلو ببرم و هی به خودم میگم عارفه روزی رسون خداست
سمانه جان ببخشید رو کامنت خیلی افشا گری کردن چون اصولا من تو فایل های دانلودی ابن احساس درونم و اون جیزی که اون شب بهم گذشت را نمیگم ولی انگار جنس کامنتت جوری بود که خودم را دیدم
خیلی تحسینت کردم مهراحت رفتی در جمع حرف زدی و خودت را معرفی کردی آفرین عزیزم
بهترین هارا برات میخوام
سلام
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و تمام بچه های گروه تحقیقاتی عباسمنش
میخوام به این سوال ها جواب بدم چون این فایل دقیقا برای من هست.
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
مهمترین پاشنه آشیل من تو بحث ثروت بود که باور قبلی م این بود که ثروتمند شدن معنوی نیست. استاد توی یکی از فایل ها گفتن که من وقتی رو این باور کار کردم درآمدم 100 برابر شد و من خودم متعهد کردم که رو این باور کار کنم و حتی به جایی رسید که منتظر درامد بیشتر شدم و از یک زمانی مثل بمب شروع شد و درآمدم 50 برابر شد و تازه دوماه از این موضوع میگذشت و من متوجهش شدم که این نتایجی که من دارم میگیرم بخاطر کارکردن روی باورهام بوده. اونجا بود که نتیجه کارکردن روی باورهام دیدم. مشتری از زمین و آسمون برام میومد و واقعا لذت میبردم. این بهترین نتیجه ای بود که از عمل به آگاهی ها گرفتم و حتی مسیر بعدی رو بهم نشون داد که باید یک پله رشد کنی و دارم خودم آماده میکنم برای پله بعدی.
سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
همیشه وقتی یک پله رشد میکنم تا چندماه استپ میخورم انگار که انگیزه برای ادامه دادن ندارم وقتی نشانه ها شروع میشه متوجه میشم و میام کارکردن روی خودم ادامه میدم. مثلا تو بحث مالی درآمدم شروع میکنه به افت کردن و هزینه های بیخودی میاد تو زندگیم که باعث میشه احساس خوبم رو از دست بدم بازهم بین یک ماه تا دوماه زمان میبره تا خودم و جمع و جور کنم و ادامه بدم مسیر آگاهی ها رو.
چیزی که من از مسیر دور کرده و هنوز نتونستم اصلاحش کنم سیگار کشیدن هست با اینکه با استفاده از اهرم رنج و لذت تونستم یکسال ترک کنم ولی باز شروع کردم. به محض اینکه از اهرم رنج استفاده میکنم به مرحله ای میرسم که کمتر از یک هفته حتی از بوی سیگار نفرت پیدا میکنم ولی بعد از یکماه دوباره مصرف شروع میشه و اعتراف میکنم هنوز نتونستم این موضوع رو حل کنم با این که میدونم چقدر به رشد من کمک میکنه.
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
به نظر من فراموش کردن اصل قانون و اینکه کمرنگ شدن انگیزه ها باعث میشه مسیر درست رو فراموش کنیم. یکی دیگه اینکه میخوایم از این رشدی که استفاده کردیم استفاده کنیم وقتی من درآمدم 50 برابر شده برای این رشد درآمد روی خودم کار کردم و حالا میخوام از این نتیجه استفاده کنم و اینجاست که فراموش میکنم چی باعث شده من وارد این مسیر بشم و دوباره مسیر قبلی شروع میشه.
امیدوارم این جواب ها کمک کنه که من همیشه روبه جلو باشم و از استاد میخوام کمک کنه تا ماهم به جواب برسیم
مرسی از لطفتون
سلام به استاد ومریم بانوی عزیز
وسلام به همراهان سایت بهشتی
استاد تحسین میکنم شماومریم جان را که به این حد از لیاقت رسیدین وفوق العاده نتیجه میبینید
ونمونه ای هویدا از سلامتی زیبائی وآزادی وثروت برای ماهستین
وسپاسگذارم از اینکه ماحصل این راه زیباوتجربیات ناب رادرطبقی ازطلا دودستی تقدیم میکنید
جواب سوال
1_من تقریبا 10سال پیش وارد یک رابطه ازدواج شدم که نمیخوام وارد حاشیه ها بشم بعد 5سال زندگی باشوهرم وبچه هاش به ی جایی رسیدم که هرچه بیشتر خوبی کنم وازحقوقم بگذرم که من ادم خوبه هستم وهمه ازم تعریف میکنن تا بخودم اومدم دیدم نه آقا تازه میگن وظیفته هم شوهر هم بچه هاش
من 3روزکامل نه جواب تلفنی دادم نه باکسی درخانه حرف زدم نه غذاخوردم همش هم ازخدا راه حل میخواستم دلیل میخواستم که چرا باید اینجوربشه من کجای راهو اشتباه رفتم 3روز فقط کارم شده بود توحیاط قدم زدن شب وروز فقط یادمه دوسه ساعت میخوابیدم حتی دیگه از اشک ریختن خسته شدم ازخودم خسته شدم یک روز یک آیه روبصورت رندوم زمزمه میکردم
اللهم یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهو قولی واجعل لی وزیرا من اهلی
تا اینکه خواهرزادم خ زینب سلمان زاده که عضوفعال سایت هستن فرداش زنگ زد احوالپرسی نخواستم بفهمه اماازلحن صدام فهمید گریه کردم
خلاصه باش درمیون گذاشتم باهام حرف زد خیلی اروم شدم حرفاش لحن خدائی داشت بعد گفت خاله من ی فایل برات میفرستم از سایت استاد فرداهم عضوت میکنم
فایلو گوش دادم فرداش دیگه خودم بابارانی از فایلای استاد مواجه شدم که باعث شد دنیار وازدید دیگه ای ببینم
ی فایل دیدم که اگه لازم تغییر کنی بای پلهای پشت سرت روخراب کنی
جرقه خورد ومن تصمیم گرفتم که قضیه جدائی روعملی کنم شوهرم 3روز کامل ازخونه نرفت بیرون والتماس میکرد که بمونم امامیدونستم مثل بارهای قبلی میشد همون آش وهمون کاسه
دیگه خونوادم اومدن دنبالم ورفتم
اونجا 3روزگذشت اماسعی کردم حالمو خوب کنم ونکات مثبت شوهرم رو توشکرگزاری مینوشتم
بعد3روز شروع کرد به زنگ زدن جواب ندادم پیام داد جواب ندادم فرداش 2میلیون ت به حسابم واریز کرد مستقیم دوره عزت نفس روخریدم وفقط باانجام دوفایل اول شوهرم بابزرگان فامیلش اومد براآشتی وگفت هرچی بخوای حاضرم خونه به نامت میزنم زندگیمونو جدا میکنیم وجوری که خودت بخوای همون میشم
خلاصه وقتی ازدرون عاشق خودم شدم براخودم ارزش قائل شدم وخودم رالایق بهترین دانستم
اینجاست که جهان روی زیبایش رانشانم داد
الان درخانه ای که بنام هست زندگی سرتاسر عشق باعزیزدلم رادارم تجربه میکنم
اماتاالان نتونستم عزت نفس رو تاآخر انجام بدم
درامدم ازدوخت شده از لباس وعبائی 300تومن الان هرعبائی 4یا5میلیون میدوزم هزاران بارخدایاشکرت
اما یجا عزت نفسم همیارم نیست مشتری دارم موقع حساب میگه کم کن بعد میدم ومن روم نمیشه نه بگم
میدونم اشکال از عزت نفس وباور کمبود وباید روخودم کارکنم
وبعد دوره سلامتی راخربدم چون پریودیم نامنطم بود ومیخواستم بچه داربشم ونمیشد
به همین نیت خریدم
وخدائی تا3ماه خیلی عالی پیشرفتم
10کیلوکم کردم وپوستم خیلی شفاف شد وهیکلم تراشیده شد هرکی میدید میگفت انگار10سال جوانتر شدی منی که 48سال سن داشتم همه میگن نه شوخی 35یا36سال سن داری
اما یهوئی خواهرم فوت میکنه وبچه هاش میمونن به 3ماه نرسیده خواهر دومیم تو یچشم بهم زدن سکته میکنه واونم به رحمت خدا میره شوکه شده بودم باز بچه هاش بی مادر شدن دیگه نتونستم به دوره برگردم درگیر بچه های خواهرام شدم بایدجویای حالشون میشدم ازطرف دیگه مامانم هی حالش بدمیشد باید توبیمارستان همراهی میکردم
والان به یک سال رسید نتونستم به دوره برگردم
اماباخوندن کامنتای بچه ها وقبل از اینکه فایلو گوش بدم از امروز صبح دوباره باتوکل به خداشروع کردم وخودم را لایق سلامتی ومادرشدن دونستم
الان هم بلافاصله بعد از شنیدن فایل وصحبتهای دلنشین شما ومریم جان دارم کامنت مینویسم بااینکه عبای مشتری روبایدفردا تحویل بدم اما گفتم کامنتم مهمتره
تازه دوره شیوه حل مسائل روهمدارم باز فقط دوتا ازفایلاش روگوشیدم
اما ازهمینجا به خودم واستاد قول میدم
درست روخودم کارکنم چون خیلییییییی دوست دارم مزون عباداشته باشم وکارم درسطح خارج از کشور برسه چون واقعا کارام وسنگدوزیهائی که انجام میدم زیباسسسسست
من به نظرم کمالگرائی خیلی باعث افت نتایج میشه
ونیز بعضیا زود خسته میشن یا میگن حالا چندروزی بحال خودمون باشیم مگه چی میشه
بعدش هیچ وقت نمیتونن برگردن چون ی پروسه میشه براشون هی تکرار میشه
وهی شکست میخورن
چون من بعد انهمه نتایج عالی توسلامتی
الان همون 10کیلوبرگشت
دوباره شکم زدم دوباره دردرانو شروع شد
خوابم دوباره مختل شده وبزور صبح بیدار میشم
اماشکرخدا تونستم دوروز قبل 48ساعت
فستینگ برم خیلی سبکترم
وقراره ازامروز باعزیزدلم حرکات ورزشی استاد روشروع کنیم
صمیمانه ازاستاد وخانم شایسته وازهمه که کامنت گذاشتن ومن خوندم سپاسگزارم
وبرای همه شادی سلامتی ثروت و فراوانی
آزومندم درپناه حق
خدانگهدار،️
سلام و صد سلام از ته قلبم به استادم، مریم دردانه ام و یکایک دوستانم
استادم، جان جانانم کلی حرف برای گفتن دارم پس برای اینکه حاشیه نرم مستقیم میرم سراغ سوالات
لیست نتایج و تغییرات مثبت پس از آموزش های شما در ابعاد مختلف زندگیم:
بعد سلامتی و فعالیت بدنی (بعد از تهیه دوره سلامتی): از نظر ظاهری (کم کردن وزن، شفاف بودن سفیدی چشم و دوباره براق شدن رنگ چشم هام، لطافت پوست، کمتر شدن آلرژی به آفتاب، کرکی شدن موهای صورتم، قرمز تر شدن رنگ لثه هام، استحکام ناخن ها و استخوانم، لطافت بیشتر موهای سرم) از نظر سلامت درونی، بهبود عملکرد گوارش، خواب بسیار سبک، سحر خیزی به راحتی، انرژی بالا. افزایش مهارت شنا کردنم بیشتر شده و با توجه به تقویت قدرت جسمی و ذهنی تونستم ترس شیرجه زدنم را کمتر کنم،
کلاس نیو کنگ فو ثبت نام کردم، شما آموزش دادید که به هر آنچه توجه کنید از آن جنس جذب میکنیم، خیلی جالبه که استاد کنگ فو بارها تکرار کردند با ضربه محکم تمرین کنیم که به حریف حمله کنیم، اما گفتم اگر قرار باشه حریف را تجسم کنم قطعا یک جا یک روزی ممکنه حتی غیر از باشگاه با کسی مواجه بشم، پس بر خلاف بقیه مدام در ذهنم به اصل تکنیک فکر کردم مثلا تمرکز به سینه پا چطور میتونم باعث بشه قدرت بیشتر بشه، چطور میشه با تمرکز به عظله پا این زیبایی رو دید که پا چقدر با انعطاف به بالای سر برسه و چطور همزمانی و تعادل را میشه تجربه کرد، خیلی جالبه در تمرین ها به گفته استاد عملکرد من به نسبت دوستانی که با من ثبت نام کردند بهتر هست. من با کنترل ذهنی به قدرت جسم و اینکه چقدر زیبا اساتید کهن با تمرکز و تمرین از حرکات حیوانات اینهمه توانایی را برای انسان طراحی کردند، فکر میکنم و وقتی کسی در کلاس میگه اگر تو خیابون کسی بهم حمله کرد چیکار کنم، سریع میگم در جهان هر چیز چیزی جذب کرد و با تجسم آناتومی بدن توجه ام را از اون حرف منحرف میکنم.
صبح ها حدود 3:30 بیدار میشم بعد از مناجاتم با خدا حدود یک ربع به پنج میرم پیاده روی.
بعد روابط: دور شدن تدریجی افراد با فرکانس کاملا متفاوت، آشنایی با افراد مختلف که به شدت معاشرت باهاشون برام لذت بخش هست، کمتر شدن نشخوارهای فکری ام برای بیماری پدرم و ترس از مواجهه با مرگ عزیزانم که همین باعث شده که سطح نگرانی ها و افسوس هایی که داشتم را تا حدی کمتر بشه، به نسبت قبل تا حدی موفق شدم قدرتی که در ذهنم به همسرم داده بودم و باعث محدودیت های زیادی برای من شده بود، را کمتر کنم. کمتر شدن تعداد بحث های بین من و همسرم.
بعد اشتغال: با اشتیاق مشوق همسرم شدم و با سرمایه بسیار کم، پارسال (شهریور1401 ) آژانس مسافرتی تاسیس کردیم و با کمک اموزش های شما تلاش کردم نجواها و ترس ها را کنترل کنیم و با یادآوری صحبت های شما در فایل مربوط به نحوه مهاجرت به آمریکا که گفته بودید بر خلاف تصور خیلی ها چطور به راحتی مهاجرت کردید، من هم با تکرار مداوم اون فایل انرژی می گرفتم، زیاد با اطرافیان صحبت نکردم چون بهم یاد دادید نباید انرژی هدر بدم، تمام کار ثبت را خودمان انجام دادیم و علاوه بر کار سایت شرکت و تبلیغات، مسولیت حسابداری را به عهده گرفتم (من در زمینه حسابداری صفر کلوین بودم).
مشغول یادگیری و راه اندازی کسب و کار شخصی خودم هستم. درک ام از نشانه ها برای شناسایی راه درست بهتر شده. در تهران برای طرح زیبا سازی شهر، طرحی کشیدم که از بین خیلی از طرح ها به عنوان یکی از طرح های منتخب، طرح من انتخاب شد. برای سالن زیبایی لوگو طراحی کردم و بهم پیشنهاد طراحی بسته بندی یکی از محصولات آرایشی شده که آن شرکت قصد داره محصولش را در سراسر ایران پخش کنه.
بعد مهارت و یادگیری: بدون رفتن کلاس با دیدن فیلم آموزشی نرم افزار کورل و فوتوشاپ را یاد گرفتم، طراحی لوگو، ست کامل اداری و کارت ویزیت، لایت باکس و بروشورهای تبلیغاتی، ساخت تیزر را یاد گرفتم. روی دیوار 4 متری دفتر قبلی مان، نقش برجسته کره زمین را کشیدم، در کلاس حسابداری که در ایران ایر برگزار شد، شرکت کردم و با اینکه تمام شاگردان اون کلاس دارای سابقه کار در کمپانی های بزرگ و موسسات سرشناس بودند و فقط برای گرفتن مدرک حسابداری آژانس های مسافرتی در کلاس شرکت کرده بودند، توانستم با دسترسی به کتاب خوب، ویس هایی که از استاد در کلاس ضبط کرده بودم، از پایین ترین سطح خودم و بالا بیارم و بتونم در سه جلسه مانده به آخر نه تنها تمرینی که کسی نتونست تو کلاس حل کنه رو کامل با درک و آگاهی حل کنم بلکه با درجه عالی مدرک گرفتم و روز تحویل مدرک استاد من را به واحد حسابداری ایران ایر بردند و به همکاران معرفی کرد و تعریف میکردند که چطور برگه امتحان من برای استادجالب بوده که تونستم تنها در 60 ساعت آموزش اینحوری پاسخ به سوالات بدم.
بعد آزادی و اوقات فراغت: از قبل عید نوروز تا به الان چندین بار تنها سفر رفتم و تا حد زیادی برای اینکه چطور تفریح کنم شرایط و مکان مطابق با میل من پیش میاد.
بعد آرامش یا به قولی حال دلم: عاااالی، سبک، شاداب، عجیب حس و انرژی که در دوران نوجوانی داشتم را دوباره حس می کنم و سرعت رسیدن ایده ها به ذهنم زیاد شده. آرامش و انرژی درونی ام خیلی تغییر کرده قبلاً بخاطر هیجانات و جنب و جوش بالا همیشه نباعث میشدم که در هر جمعی که بودم، اطرافیانم هم به تحرک بیان اما حالا نشاط دارم، شاد هستم اما یک جنس متفاوتی از سکوت یا بهتر بگم پختگی در رفتارم هست و خیلی بارها شده که جایی بودم مثلا رفته بودم برای تمدید گواهینامه رانندگی با اینکه کار یا حرف خاصی نداشتم مسوول رسیدگی موقع خداحافظی گفت چقدر انرژی خوبی داری، استاد این حرف و طی این مدت بارها و بارها شنیدم حتی از صندوقدار فروشگاه شنیدم. عجیب با خلوت خودم با خودم، لذت میبرم و یکهو به خودم میام میبینم چند ساعت گذشته و من محو سکوت و تفکر خودم موقع دیدن آسمان، دریا و … بودم، اما قبلاً اینطوری نبود.
بعد رفاهی و امکانات زندگی: برای خواسته هایی مثل خانه، ماشین و …. با نوشتن و تجسم تونستم برای دومین اسباب کشی به جایی بریم که فقط 2 مورد از خواسته هام برآورده نشد ولی بار بعد نه تنها تک تک خواسته هام تمام و کمال برآورده شد بلکه از نظر کیفیت فراتر از انتظارم بود. ماشین به اسمم در آمد و تعدد خرید لوازم برای خانه و دفتر بیشتر و بیشتر شده.
دور شدن از فضا و افت نتایج: طی این مدت تنها در 3 مورد تجربه افت داشتم
– هر بار که موعد اجاره دفتر و خونه میشه پیش اومده که اضطراب می گیرم.
– چندین بار پیش آمده وقتی می خوام برای راه اندازی کسب و کار خودم کاری کنم از سمت همسرم محدود شدم
– بعد از نوروز تا به الان دو بار پیش آمد که در روابط با افراد نامناسبی که خیلی موفقیت آمیز جهان دورشان کرده بود باز ارتباط نه چندان خوبی پیش بیاد.
عواملی که باعث برگشت افراد در مسیری که نتیجه گرفتند، می شه و به الگوهای قیل بر می گردند؟
استاد شما به ما یاد دادید که هر اتفاقی که تجربه می کنیم چه خوب چه بد از درون ما نشأت می گیره و جهان آینه ما است و فرکانس های ما با توجه به باورهای ما ساطع میشه و در مقابل به ما از همان جنس برمیگرده؛
من از آموزش های شما یاد گرفتم که برای بررسی هر چیز لازمه ریشه ها رو بررسی کنیم، پس من هم برای پاسخ دادن به این سوال اومدم تک به تک دلایل افتی که در این 3 مورد تجربه کردم را نوشتم. برای اینکه بتونم نتیجه گیری بهتری کنم مثل همیشه با شکل دسته بندی کردم و مسایلی که به هم ربط داشت را با خط ممتد و رنگی متفاوت بهم وصل کردم؛ مثلا برای اضطراب موقع جابه جایی منزل به شاخه ضعف ام در باور فراوانی رسیدم، در محدودیت ها از سمت همسرم به ضعف ام در شاخه توحیدی بودن و قدرت را در دست دیگری دادن رسیدم و در پیدا شدن گاه به گاه افراد نامناسب به شاخه ضعف ام در عزت نفس رسیدم.
روند نوشتن را ادامه دادن و به جزییات رفتم و در آخر وقتی برگه را نگاه کردم دیدم تمام انشعابات و اشکال طبقه بندی شده من همه به یک جا ختم شد:
*عدم تعهد به تکرار و ساخت باورهای مناسب و کنترل کانون توجه به نکات و توجه به روند نتایج مثبتی که طی این مدت بدست آوردم. استاد این کشف من نیست بلکه همه جا تو تمام آموزش های شما همین داره به ما هزاران بار گوشزد میشه.
این روند را در این مثال مینویسم که با پرسخ و پاسخ سریالی از خودم به این نتیجه رسیدم.
چرا دچار اضطراب برای سر رسید موعد اجاره شدی؟ چون اجاره ها بالا رفته این و از کجا فهمیدم؟ توجه به اخبار گرانی و صحبت کسانی که دنبال خونه بودند؟ چرا این حرف ها رو شنیدم؟ چون چند روزی بود مراقب ورودی های ذهنم نبودم و تمرکزم سمت گران شدن بلیط هواپیما و هتل ها شد و نگران کم شدن فروش آژانس مان شدم و نگران کمبود پول شدم و گاهی با افراد درباره گران شدن صحبت کردم و ناخودآگاه افراد از سررسید موعد اجاره و رقم های اجاره گفتند؟ …. همینجور جلو رفتم و پرسیدم تا به این رسیدم که *به محض اینکه تعهدم برای انجام تمرین ها مثل نوشتن شکرگزاری، تجسم اهداف، سناریو نویسی، توقف در تکرار مداوم شنیدن فایل ها کم رنگ میشه، افت شروع میشه
دقیقا صحبت شما که گفتید زندگی در جریان هست رو به جلو باید حرکت کنیم در غیر این صورت روند معکوس شروع میشه*
پس من با توجه به این نوشته ها میتونم بگم که به نظر شاید هر کدام از مسایل به بعدی متفاوت ربط پیدا کنه اما دقیقا همین تکرار و کنترل کانون توجه و حفظ احساس خوب، قلب تپنده برای شکل گیری نتایج در ابعاد مختلف هست، همین تکرار هست که میتونیم در نتایج خودمون ببینیم و لمس کنیم وقتی شما درباره قانون تکامل و تصاعد به ما آموزش دادید، واقعا یعنی چی.
استادم با تمام وجودم از هزاران کیلومتر دورتر از شما با قلبم فریاد میزنم دوستون دارم و سپاسگزارم.
سلام دوستان
این فایل در این برهه از زندگیم واقعا حیاتی بود . من به تازگی کنکور دادم . و وارد برهه جدیدی شدم و خیلی برام مهمه از زمانم بهترین استفاده رو بکنم . وقتم الان ازاد تره و باید برای خودم هدفی انتخاب کنم . حقیقتش مقداری کم کار شده بودم .
الان باید تو برنامه زندگیم باید تغییراتی ایجاد کنم و خیلی دوست دارم سبک زندگی خودمو داشته باشم . دوس دارم کنترل زندگیمو خودم دست بگیرم و تو برهه زمانی تابستون بتونم از کار مورد علاقم به درامد برسم .
تا زمانی که بحث رویا پردازیه و تجسمه عالیم . ولی موقع عمل یکم کار دارم . من الن کلاس پینگ پنگ ثبت نام کردم. و نشونه ای که منو به ثبت نام واداشت زمانی بود که نمی دونستم فوتبال برم یا پینگ پنگ همون روز یا فرداش اومدم تو سایت و دیدم استاد فایلی در باره پینگ پنگ گذاشته واقعا برام جالب بود . و من یکی از انگیزه هام این بود که کلا دوست داشتم تو رابطه عاشقانم با کسی باشم که کلا با هم وقت بگذرونیم و تفریحات مشابهی داشته باشیم . و وقتی دیدم خانم شایسته اومد گفت که تجربه خیلی جالبیه که دوست داشته باشی باز کنی و همبازیت همونجا کنارته . و کلا این شد انگیزه ای برای رفتنم به پینگ پنگ . واقعا عالیه .
حالا همون جلسه اول استاد ضربات مبتدی رو یاد میده . اینکه یاد بگیری با اینکه در عمل استفاده کنی خیلی فرق داره . اگه در باره اون ضربه ازم می پرسیدن میگفتم اره اینجوریه ولی اینکه در اون لحظه بهش عمل کنی یه سطح بالاتری از توانایی رو می طلبه . حتی تو اهنگ سازی هم من میام به خودم میگم اره اکورد اینه ، اون هارمونه ، اون زیر میشینه و اون یکی میاد بالا .
ولی موقع اهنگ ساختن همش یادم میره .
اینکه در عمل از قانون استفاده کنی یه سطح بالاتری از تسلط رو می طلبه . تعهد میخواد . استاد در این فایل نکاتی مهمی رو گوش زد کردند . بعضی ها براحتی خوشی میزنه زیر دلشون . من الان زمان زیادی دارم و تو این روز های اول بعد کنکور دقیقا نمی دونم چی می خوام. اصلا به خودم میگم مگه میشه اینقدر راحتی و می خوام این وقت رو برای خودم کوفت کنم .
نکته دیگه باید هدف انتخاب کنم . من تا الان هدفم قبولی دانشگاه تو رشته ای بود که از خوندنش لذت میبرم . الان می خوام تمرکزمو رو اهنگ سازی و انیمیشن سازی و ازش به درامد برسم .
نکته دیگه در مسیر تعهد شل نشیم و تا وقتی به کره گیر بادوم میدی کره میده و اگه بادوم ندی خبری از کره نیست .
از خدا می خوام کمکم کنه برای وقتم برنامه ریزی کنم و به کار های مورد علاقم برسم .
برای نتایج پایدار تعهد خیلی مهمه . استمرار . مثلا من به خودم تعهد داده بودم هر روز بیام تو سایت و هر روز فایل بیبینم . به خاطر کنکور بعضی وقت ها نگاه نمی کردم و لی در مجموع راضی بودم . زمان هایی مثل ناهار و تو مسیر گوش میدادم . الان که وقتم ازاده حتما هر روز میام تو سایت فعالیت میکنم .
امید وارم موفق باشید دوستان
فعلا
سلام عزیزان دلم ، دوستان گرانقدر من و استاد و پدر عزیزم ، همچنین مریم بانو که فرشته هستن
سلام به روی ماه همه تون
حقیقتش ، من نمیخواستم کامنت بنویسم
میخواستم اصلا دیگه کامنت ننویسم هیچوقت!
چون، واقعا خجالت کشیدم…
وقتی استاد گفت من کامنت هارو میخونم که بعصی بچه ها چقدر نتایج خوب میگیرن و بعد چند وقت درب و داغون برمیگردن، واقعا خجالت کشیدم
تو زندگیم همیشه ادم پررویی بودم حتی بعضی وقتا از نظر دیگران وقیح بودم، اینارو گفتم که بدونین اصلا واژه خجالت واسه من معنی نداشت!
ولی دیروز که اول کامنت سید علی خوشدل رو خوندم که چقدر تاکید داشتن بچه های زیادی حتی هم دوره های خودشون در سایت لب و دهن بودن فقط ، و استاد هم همینو گفتن، واقعااااا آب شدم از خجالت
حتی چند قطره اشک ریختم، خیلی ناراحت شدم
یادمه از وقتی خودمو میشناختم ، این مشکل سینوسی بودن باهام بود
من هنوز که هنوزه در زندگیم هیچ کاری رو به انتها نرسوندم که بهش افتخار کنم
واسه همین فعلا یه هدف واسه خودم گذاشتم، اونم یه نمره خوب تو امتحان ایلتس هست
کار سختیه واقعا، اما نشدنی نیست و خیلی ها تونستن اما چندین برابرشون هستن افرادی که موفق نشدن
به خودم قول دادم هرطور هست با نمره بالا قبول بشم که بتونم بالاخره ثابت کنم منم میتونم، منم میتونم حداقل یک کار رو به انتها برسونم…
و فعلا دارم براش تلاش میکنم
اما یادم میاد چقدر موفقیت هامو بارها تو سایت نوشتم اما الان کیلومتر ها ازشون فاصله دارم، چون واقعا و حقیقتا دوباره بلند شدن سخت تره
دیروز بعد خوندن کامنت ها و بعد گوش دادن به فایل رفتم حموم، کلا وقتی آب به پوستم میخوره حس میکنم به خدا نزدیک ترم
شاید چون همیشه شنیدم اب پاکی و روشنایی هست
حس میکنم به منبع درونم نزدیک تر میشم، باهاش صحبت کردم گفتم چیکار کنم، خدای من خسته شدم
خجالت میکشم، بازم تو سایت بنویسم که از اول شروع کردم؟ تا کی اخه…
باورتون شاید نشه، شروع کردم به نماز خوندن! همونجا سرپا، یه حسی بهم گفت یه رکعت نماز بخون
برای من خیلی عجیب بود چون من واقعا با نماز به شکل امروزی گارد دارم و دوسش ندارم، مخصوصا که خیلی ها حتی داخل همین سایت هم اصرار غیر منطقی دارن که نه، حتما نماز باید همینجوری که ما میگیم خونده بشه وسپاسگزاری نماز نیست!!!
و چون من واقعا از تعصب متنفرم ، اصلا از این مدل نماز خوشم نمیومد
اما یه صدایی بهم گفت مگه تو نمیگی من به خدایی اعتقاد دارم که مبگه تو با من صحبت کن، چه نشسته چه خوابیده چه به چپ چه به راست چه واستاده چه…
پس بخون!
حتی یادمه تشهد یادم نمیومد، همون صدا بهم گفت بلند بخون یادت میاد
بلند خوندم و از حفظ تونستم بخونمش با اینکه یک ربع بود تلاش میکردم یادم بیاد اما نمیومد
بعد همون صدا گفت خب برو باز زیر آب، همه بدی هازو بشور و بذار برن، پاک پاک شدی
از این لحظه به بعد تصمیم خودته
وقتی خوندم سید علی خوشدل عزیز الان چند صد میلیون ماهانه درامد داره و دنبال میلیارد هست، گفتم چرا ؟ خدای اون خدای من نیست؟ پس چرا من از وقتی کارمو ازم گرفتن انگار زندگیمم گرفتن؟ چرا دیگه دنبال پیشرفت نیستم؟ چرا به جای نمره 20 به 10 هم راضیم و فقط واسه همون 10 بخور و نمیر التماس میکنم؟
خیلی بده خیلی، نمیدونم چی بگم
اما از دیشب خیلی خیلی پاکم
واقعا قلبم مثل بچه هاست، هنوز هم تازه شروع کزدم ولی به سرعت نشانه ها اومد
دو روز خونه ادمایی مهمون شدم که سال ها دورادور مشناختیم ولی تا الان به طرز عجیبی رفت و امد نداشتیم، و باورتون نمیشه تا 4 صبح راجب قانون حرف زدیم با هم!
مگه اینا قبلا نبودن؟ به خدا بودن
اما من تو مدارشون نبودم
فقط از خدا میخوام هدایتم کنه، کمکم کنه متعهد باشم، عوض شم، دیگه نیاد کامنتی که بنویسم از اول شروع کردم
همه شکست ها و دوباره بلند شدن هام داره از جلوی چشمم رد میشه، خیلی ناراحتم، اما ته دلم نور امیدی هست
واقعا احساس پاکی میکنم، مثل بچه ها دو روزه دارم از لحظه لحظه لذت میبرم
فقط واسه سارای الان امیدوارم ادامه بده وگرنه هیچ وقت دیگه اینجاها پیداش نشه
چون کسی که به همچین طلای نابی دسترسی داره و استفاده نمیکنه هممن بهتر که تو جهنم خودساخته خودش بسوزه
امیدوارم واقعا بتونم، امیدوارم دیگه کامنت هام فقط سیر صعودی باشه، امیدوارم بتونم به بزرگترین ضعف و پاشنه آشیلم غلبه کنم
انشالله
به امید روزای خوب
باسلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان گلم
به نظر من یکی از دلایل اینکه ما نتایج خیلی خوب میگیریم این هست که ما به تضادی برخورد میکنیم و رنج این تضاد باعث شده است که ما با تعهد 100 درصد ورودییهای خود را کنترل کنیم ، این ورودی ها میتواند هم ذهنی باشد و هم جسمی . تا زمانی که آن رنج در وجود و در خاطر ما هست به تعهد خود پایبند میمانیم مثلاً اگر ما دندان درد کشیده باشیم و اذیت شده باشیم به خودمان قول میدهیم که همیشه مسواک بزنیم نخ دندان بکشیم و … تا زمانی که رنج دندان درد در ذهن ما باشد به تعهدات خود عمل میکنیم و هرچه زمان بگذرد ما تعهدات خود را کم و کمتر میکنیم تا جایی که به صفر برسیم
به چندین دلیل ما تعهدات خود را فراموش میکنیم و به حالت قبل و بلکه بدتر از حالت قبل برمیگردیم:
اول اینکه ما فکر میکنیم که بدن و ذهن ما بعد از مدتی که ورودی های خود را کنترل کردیم و نتایج عالی کسب کردیم ، ضدضربه شده است و دیگر نیازی نیست ورودیهای خود را کنترل کنیم مثل این میمونه که ما یکبار بنزین به ماشینمون بزنیم و بعد توقع داشته باشیم این ماشین تا آخر عمر ما را به همه جا ببرد.
دوم اینکه رنج آن تضاد در وجود و خاطر ما به مرور زمان کمتر و کمتر شده است.
سوم اینکه ما فراموش میکنیم که حالت قبل ما چطور بوده است و خیلی زود همه چیز برای ما عادی میشود و ما فکر میکنیم که باید همینطور باشد اما نمیدانیم که نتایج عالی ما ، حاصل تلاش عالی و جهاد اکبر ما بوده است.
من خودم از جمله کسانی هستم که در یک دوره ایی از زندگیم به یک تضادی برخورد کردم و آنقدر اذیت شدم که همان تضاد باعث شد من به شدت روی باورهای مالی خودم کار کنم و نتایج فوق العاده عالی بگیرم اما با گذشت زمان و بعد از دو سال من به شرایط بدتر از قبل برگشتم …و دوباره روز از نو روزی از نو.
خداجون کمک کن تا صحبتهای استاد عباس منش را بفهمیم ، درک کنیم و عمل کنیم و عمل کنیم و عمل کنیم.
سلام استاد عزیزم .باز هم جواب درخواست خودم رو توی سایت دیدم.من از دوران دانشجویی با سایت شما آشنا شدم و بعد از دانشجویی شروع کردم به خریدن محصولات.
الان نزدیک 5 سال هست که خیلی از محصولات رو دارم.
میخوام در مورد نتایجم به طور خلاصه وار بگم و بگم چرا از راه برمیگشتم به عقب.به قول خداوند یرجعون الی اعقابهم .
………………………………
از جمله نتایج من این بود که توی بیمارستان خرمشهر خیلی موقعیت خوبی پیدا کردم و روابط عالی داشتم .و پول خوبی درمیاوردم .مسیول زایشگاه که همه ازش میترسیدن از من خواست که بمونم و پیششون کار کنم.اما من شجاعت تغییر رو داشتم و اینو از استاد یاد گرفته بودم که تغییر کنم و مغرور نشم به موقعیتم و برم دنبال یادگیری.من طرحم رو تموم کردم و نشستم مطالعه کردم این در صورتی بود که همکاران گفته بودن دست از پا درازتر میای چون جای دیگه ای کار نیس و مجبوری برگردی همینجا.اما چه اتفاقی افتاد؟من کار بهتری توی بهداشت پیدا کردم .موقعیت بهتر و روابط بهتر و جای بهتر .تونستم کنارش مطب بزنم و پیشرفت کنم .باز هم توی اون بهداشت فهمیدم که زیاد به این نحوه ی شغل زیاد علاقه ندارم و دوست داشتم که درآمد زایشگاه رو داشته باشم.همونجا هم بسته ی روابط رو کار کردم و تونستم با یه پسر فوق العاده آشنا بشم که الان توی زندگیم هست خدارو شکر .
باز هم خواستم تغییر کنم آزمون دادم و بیمارستان تامین اجتماعی قبول شدم که همه آرزوی استخدامش رو دارن .الان دارم هم بیمارستان کار میکنم هم توی مطب.الان به دلیل کمبود وقت میخوام مطب رو تعطیل کنم با اینکه خیلی مراجعینم و مطبم رو دوست دارم اما میخوام برای خودم وقت بذارم.استراحت کنم و روی باورام کار کنم و کارایی که دوست دارم رو انجام بدم .احساس میکنم اینطور بهتر میتونم برای خودم ارزش قایل باشم و وقتی بیست و چهار ساعت کار میکنم احساس میکنم که برای خودم وقت نمیذارم و ارزشی قایل نیستم.نمیدونم تفکر درستیه یا نه و منتظر که هدایت شم به راه درست.که مطب رو ببندم یا بذارم.
…………………………..
حالا چه اتفاقی می افته که من متوقف میشم؟!
من یه مشکلی دارم که همیشه از خودم میپرسم چرا.مثلا بسته ی ثروت رو شروع کردم و اونقدر شوکه شدم از نتایج خوبش که دیگه ادامه ندادم.
یا قدم ها رو شروع کردم و توی قدم دوم مدت طولانی بسته ها رو رها کردم و خرید نکردم چون زندگی خیلی بهشت میشد .
بسته ی روابط رو کار کردم و وسطش باز از نتایج تعجب کردم و دیدم دیگه همه چی عالیه و رها کردم .یا وقتی که مراجعای تو مطب زیاد بودن میگفتم شاید همکار مطب جفتی نیس و برای همین سرم شلوغه.یا وقتی که خیلی سلامتم و چندین ماهه که دکتر نرفتم ذهنم برمیگرده میگه واااای تو خیلی وقته سالمی .یه سرماخوردگی یا اسهال بگیر دیگه خیلی مریض نشدیا.و روز بعدش میبینی رفتم دکتر.
استاد من خیلی وقته که این الگو داره منو عقب میندازه ایمان دارم به قوانین و میدونم این راه راه راسته .اما انگار در خودم لیاقت سرخوشی و خوشبختی رو نمیبینم .میدونم که قوانین درسته ..سالهاس که میدونم اما نتایجم محدوده و براشون سقف گذاشتم .و وقتی روی جاده ی خوشبختی قدم میزنم و خوشحالم یه باوری مثل قیچی میاد تو ذهنم و این جاده رو قیچی میکنه و من دیگه نمیتونم ادامه بدم.نمیدونم چه اتفاقی می افته.سعی میکنم قدم های پایدار و محکم بردارم اما یه باوری هست که میذاره یه مشغله ای برام پیش بیاد و چند روز و گاهی چند هفته از کار کردن روی باورام فاصله بگیرم .
آیا من شنیدم که اینقدر سریع پیشرفت کردن خطرناکه و میترسم یهو با مخ بیافتم زمین؟
یا احساس عدم لیاقت دارم؟
یا باور به اینکه زندگی نمیتونه اینقدر راحت و آسون و شیرین پیش بره و این یک چیز غیر منطقی هست؟
شایدم همه ی این باورها هستن.
از خدا میخوام منو هدایت کنه یه راه راست .استاد حتی گاهی سعی میکنیم پایدار باشیم اما بعضی باورها همونطور که گفتم باعث میشن ما راه رو ادامه ندیم.
امیدوارم بتونم این باورا رو شناسایی کنم و زندگیم رو بهتر کنم .
در پاسخ به سوال3 بنظرم چندین علت داره
1- فراموشی:
انسان فراموشکاره و دقیق به یاد نمیاره که کجا بوده و الان به کجا رسیده و حالا علت این نتایج بخاطر تغییر در چه باورها و رفتارهایی بوده.
2- ناامیدی و کمالگرایی :
بخاطر این فراموشی ، نتایج جدید رو بزرگ و ارزشمند نمیدونیم و سریع برامون عادی میشه.کمالگرایی به سراغمون میاد و درنتیجه ناامید میشیم و با خودمون میگیم :«ای بابا ما که پیشرفت خاصی نمیکنیم .قانون برای یک عده ی خیلی خاص جواب میده. بیخیال تغییر باور و قانون. بزار مثل بقیه فکر و عمل کنیم و به خودمون سختی ندیم!»گاهی هم بخاطر عدم اجرای کامل قانون و ایمان ضعیف، نتایج کم و دست و پاشکستست و درنتیجه ناامیدی به سراغمون میاد.
3- کمبود احساس لیاقت:
وقتی کمی اوضاع خوب میشه یک چیزی ته دلمون رو قلقلک میده و میگه: «بابا کافیه دیگه منو این همه خوشبختی محاله!!! فلانی و فلانی رو ببین خانوادتو ببین،چقد شرایطشون از تو سختتره.تا همینجاشم زیادی بوده.همینکه بتونی تو قرض نباشی و یک خونه کوچیک بخری کافیه خیلیا همینارو ندارن خودت هم تا چند وقت پیش نداشتی پس قانع باش و فقط با همینا زندگیو سپری کن! اون ثروتهای چند صد میلیاردی فقط برای یک عده خاصه تو خودتو درگیر نکن»
4- تنبلی و علاقه ذهن به نقطه امن:
ذهنمون دوست داره آکبند بمونه.نمیخواد درگیر تغییرات بشه و میخواد تو نقطه امن بمونیم.برای همین تلاش میکنه به همون تنظیمات اولیه کارخونه برگردیم از طرفی بعد از رسیدن به یکسری نتایج، باید رو باورهای قویتری کار کنیم تا به نتایج جدیدتر و بهتری برسیم اما ذهن علیه تغییرات دوباره مقاومت میکنه.
5- کمبود عزت نفس:
خیلیامون دوست داریم شبیه به اکثریت جامعه عمل کنیم و تایید جامعه رو بگیریم.وقتی تغییرات رو ایجاد کردیم اطرافیانمون حتی به گمان خودشون از روی دلسوزی شروع به انتقاد کردن و نصیحت کردن میکنن و دوست دارند دوباره به همون آدم قبلی برگردیم و مثل خودشون عمل کنیم.کم کم تو ذهمون میگیم نکنه من اشتباه میکنم چون اکثر افراد مثل من فکر نمیکنن…
دوستان عزیزم موارد دیگه ایی اگر به ذهنتون میرسه ممنون میشم اضافه کنید
خدایا شکر بخاطر هدایت زیبات
خدایا شکرت که من و جز آن هدایت شدگان قرار دادی
ریحانه جان قابل تحسینی عزیزم
آفرین به نکات خوبی اشاره کردی
من همش به خودم یاد آوری میکنم انسان فراموشکاره،و حتمن این تمرین و باید انجام بدیم و یکی یکی پیشرفتهای خودمون به خودمون یاد آوری کنیم
عزت نفسم که پاشنه ی اشیلمه و باید هر لحظه روش کار کنم و از خدای هدایتگر هدایت بخوام در این مورد،
عدم کمبود لیاقت وای که چه میکنه حالا حالا کار داره و باید کار کنیم
و خدای من کمالگرایی که چه کرده باهام
سپاس گزارم بخاطر کامنت زیبات
سلامت،شاد،سرحال،خوشبخت،ثروتمند و سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشی عزیزم