دلیل نتایج پایدار - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-09 05:51:142023-07-09 06:20:30دلیل نتایج پایدارشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد خوشتیب وخانم شایسته خوب ومهربان
واقعا که شما لایق استادی وزندگی زیبایی که دارید هستین چون با ایمان کامل استوار بودین در این مسیر
وآمدن در این مسیر ومانند واقعا اراده میخواهد وایمانی قوی وآهنین
وما شما را تحسین میکنیم استاد عزیزوچقد درست گفتین که سقف خوشی ما خیلی اوقات پایینه وزود به افکار وجامعه جواب میدیم وهمراه میشیم
امیدوارم خدا به اراده آهنین بده واسه استمرار ومانند در این مسیر زیبا وجذاب
(به نام خداوند یکتای هدایتگر)
سلام به استاد عزیزم و مریم جان بینظیر
انگار الان که دارم فکر میکنم ، این فایل دقیقا برای من ضبط شده
استاد من حدود 3 یا 4 ماه آموزشای شما رو به طور بسیار جدی دنبال کردم و تو اون مدت نتایج فوق العاده ای گرفتم مثل اینکه خیلی آروم تر شده بودم ، به خاطر هیچی ناراحت یا نگران نمیشدم ، یا مثلا اون جوی که تو ایران به وجود اومده بود و همه قاطی اون جو شده بودن ، من اصلا خودمو درگیر نکردم و رو آموزشا و کانون توجهم کار کردم و طبیعتا تو اون برهه ی زمانی که همه از لحاظ روانی داغون بودن ، من داشتم بهترین و آرومترین روزای زندگیم رو تجربه میکردم نتایج فوق العاده بود تا اینکه به یه تضاد بزرگ برخوردم و اون تضاد مثل یه مشت کوبیده شد به صورتم ، اون تضاد کنکورم بود و این چند ماه اخیر انقدر واسم دغدغه شده بود که من مجبور شدم آموزشا رو کلا کنار بذارم و اتفاقی که افتاد این بود که من خیلی آروم آروم و تدریجی وارد مدار قبل از آموزشا شدم ، البته که انقدر اثرات آموزشا زیاد بود که همش سعی میکردم احساسم خوب باشه ، رو نکات مثبت تمرکز کنم و خیلی چیزای دیگه اما چون دیگه ورودی اون شکلی به ذهنم نمیدادم ، کنترل ذهن خیلی سخت بود خصوصا اینکه فضای کنکورم یه فضای سخت و طاقت فرسا و منفیه و کنترل کردن ذهن توش خیلی سخته…خلاصه گذشت و گذشت و من تو اون دوران میتونم بگم سخت ترین روزای زندگیم رو گذروندم و نتایج دور شدن از آموزشا و اون فضای فرکانسی این شد که درونم خیلی ناآرام شده بود ، خیلی زود دچار نگرانی و استرس میشدم و زندگیم پر از ناخواسته بود
استاد جان میخوام بهتون بگم که الان چند روزه کنکورم رو دادم و دوباره اومدم که اون آموزشا رو شروع کنم و رو خودم کار کنم
با تمام وجود دلم واسه این سایت بهشتی و شما و دوستانم تنگ شده و از خداوند میخوام نتیجه ی کنکورم خوب بشه که مجبور نشم سال دیگه همین اتفاقا رو تجربه کنم و جایی باشم که دوست دارم و توش حالم خوبه
خیلی خیلی دوستتون دارم و خدارو شکر میکنم بابت داشتنتون️️
سلام دوستان عزیز و زیبای من
بازهم یک فایل فوق العاده دقیقا من همیشه با یکی از دوستام ک درباره شما حرف میزنیم
میگیم قطعا ک شما ی جور دیگه ب این اگاهی ها و قوانین عمل کردین و انقد نتیجه های بزرگ در تمام ابعاد گرفتید قطعا با ایمان و استمرار زیادی بوده ک شده این
واقعا استاد نوش جونتون هرچی دارید به هرجا رسیدید خداروشکرت واقعا بابت وجود ادمی مثل شما ک غیر ازینکه الگو هستین در رسیدن ب تمام خواسته هاتون الگوی استمرار تعهد و ایمان و توحید هم هستید .
راستش درباره سوال اول ک واقعا خیلی اتفاقهای مثبتی برام افتاده از وقتی ک این مسیر و باشما شروع کردم
من قبل ازینکه با شما اشنا بشم همیشه دنبال یک ادم قوی میگشتم ک ب پشتوانش بتونم قوی باشم جسارت خرج کنم و اعتماد ب نفس داشته باشم و هر وقت من همچین ادمی توی زندگیم پیداش میشد من انقدر زیر ذره بین میزاشتمش و رفتاراشو زیر نظر میگرفتم ک ببینم این قدرت ازکجا میاد و بعد از مدتی میدیدم ک اون قدرتی ک من دنبالش بودم تو این ادم نیس من اشتباه میکردم این ادم ضعیفتر از چیزیه ک فک میکنم یعنی من انقدر میرفتم تو بحر اون ادم ک ی ضعفی از خودش نشون میداد اونم چ ضعف بزرگ و فاحشی .و بعد دوباره دنبال ی ادم قویتر میگشتم و همین منوال ادامه پیدا میکرد و دوباره نتیجه اونی ک میخاستم نبود
(بزارید اینو بگم) چندسال پیش ک من سمینارای رایگانتون رو میومدم و اون موقع هم ب نظرم مسیرتون با بقیه هم دوره ای هاتون ک موفقیت رو تدریس میکردند فرق داشت من اون موقع وقتی حرفاتون رو شنیده بودم اصن انگار توی دنیای دیگه بودم ی سری اتفاقها داشت توی زندگیم میفتاد ولی خیلی بزرگ نبود من بعد ازون افتادم ب کتاب خوندن و ک سر دربیارم جریان این قوانین چیه .اون موقع زیاد تو این وادیا نبودم ک سمینارای پولیتون رو شرکت کنم ولی همون قدرم ک تو سمینارای معارفتون شرکت کرده بودم کافی بود برای اینکه دیگه نتونم برگردم ب گذشته داغونم اصن تو کتم نمیرف هروقت نا امید میشدم داغون میشدم درگیر مساله ای میشدم با اینکه ک اذیت میشدم با اینکه ناله میکردم و غر میزدم ولی ته دلم ی نور امیدی روشن بود گرچه ذهنم سعی داشت خاموشش کنه ولی اون نور منبعش خورشید بود و خاموش نشدنی .هنوز چیز زیادی نمیدونستم ولی اینکع اون حرفا خیلی منطقی بود از ذهنم بیرون نمیرفت.
ازون ب بعد من با کتابای موفقیت خودم رو یکم روپا نگه داشتم و حسم رو کمی بهتر از قبل کردم ولی فقط در همین حد، همیشه دنبال این بودم ک بیشتر بفهمم همش ب این فک میکردم ک قطعا راه بهتری هست مگه میشه اخه مگه یه نفر دونفره مگه ی بار دوباره این همه ادم و این همه اتفاق قطعا ی منطقی پشتش هست ولی چون این فکرا تو ذهن شلوغ درگیر منفی من پرسه میزد باز هم زیاد زور نداشت.
تا اینکه من اتفاقی از طریق ی شغلی( نتورک)دوباره با شما اشتی کردم اومدم سمت برنامه هاتون از طریق ی کانال تلگرامی ک کانال اصلیتون هم نبود ولی اون موقع ک این چیزا رو نمیدونستم من فقط ی دستاویز میخاستم ،میخاستم وصل شم انقد ب درگاه خدا گریه زاری میکردم ک مسیر منو باز کنه انقد میرفتم تو مسجد گریه میکردم و میگفتم ی کاری برام بکن خدا .خدا هم انگار هر دفعه فقط نگام میکرد و سر تکون میداد میگف درست میشه ب همون خدا ک صداشو میشنیدم و اروم میشدم
اره تو هم کانال تلگرامتون ی فایلی پیدا کردم فایل فقط خدا و ی فایل دیگه ک فقط رو خدا حساب کن وای وای وای خدایا با گوش دادن این فایلا هر چرتو پرتی ک تو ذهنم بود انگار از ذهنم پرید گفتم اره این همون قدرتیه ک دنبالش میگردم اره این همون کسیه ک هیچ وقت ضعفشو نمیبینم این همونیه ک اگه بهش تکیه کنم تا ابد سرم بالاست قویم جسارت دارم اعتماد ب نفس دارم باور کنید من اون فایلا رو ی میلیون بار گوش دادم صب تا شب همش توگوشم بود حتی وقتی میخوابیدم .نگم براتون ک تو اون دوران من کارهایی تو همون شغلم کردم ک تو دوسالی اونجا بودم نکردم نت ورک ک حتما همتون باهاش اشنایید ی فضای تبلیغاتی محصولات و خدماته ک سیستم عضو گیری داره و ی سری جلسات داره ک هم درباره سیستم همون محصولات یا خدمات صحبت میکنن و هم درباره موفقیت و این حرفا .من بعد از ی روز از لیدر اونجا اجازه گرفتم و در یکی از جلساتشون 100 نفر بیشتر اومده بودند با جسارت تمام درباره همین موضوع ک فقط خدا قدرت مطلقه صحبت کردم .انقدر ارامش داشتم و انقدر تعجب همکارام رو بر انگیخته بودم انگار ی جور دیگه نگام میکردند ی جور دیگه باهام رفتار میکردند اصن تو همون روزا لیدر های بالاسر من اعتراف کردن ک ما چیزی برای یاد دادن ب تو نداریم من تو همون روزا چند نفرو معرفی کردم ک قبل ازون فایلا قفل شده بودم و بعدش هم ب خاطر اون سیستم بحث بالاسری داشتن و لیدر و حرف لیدرو گوش بده این حرفا دیگه با توجه ب فایلای استاد دیگه تو کتم نمیرفت و ازونجا اومدم بیرون ولی ازون ب بعد خیلی جسارتم نسبت ب قبل رفته بالا.خیلی از محدودیت هامو شکستم و حالا دیگه بقیشو انقد توصیح نمیدم فقط در همین حد ک من فهمیدم ک اگر خدا همه کارس پس من هرچه قدر هم تو خونواده بسته و متعصبی باشم نباید قبول کنم ک محدودم و بعد ازون ازادی هایی بدست اوردم ک من اجازه نداشتم خونه دوستم شب بمونم ولی موندم من اجازه نداشتم سفر کنم با دوستام ولی رفتم من جسارت نداشتم تنها برم مسافرت ولی رفتم تنهای تنها من از تاریکی از سگ از تنهایی میترسیدم ولی دیگه نمیترسم و همه رو هم ب خودم ثابت کردم من ی سری تجربه ها و تفریحات ک تا قبل ازون نداشتم رو تجربه کردم .از خیلی از ادمهای سمی فاصله گرفتم خیلی مهارتها یادگرفتم خیلی تاثیر گذارتر شدم مفیدترشدم البته خیلی خیلی خیلی مونده هنوز ب استاندار خودم برسما ولی نسبت ب قبل از اون موضوع خیلی تغییرات اتفاق افتاده.
بعدها هم شل کن سفت کن زیاد داشتم ولی ن اونجوری ک زنجیره رو قطع کنم و کلا از مسیر خارج بشم ولی همون دوروزی ک میرفتم تو باقالی ها باز یکی انگار یقه منو میگرفت می اورد تو مسیر الان هم بعضی وقتا ساعاتی لحظاتی گیم اور میشم ولی دوباره بلند میشم و شروع میکنم تو همون لحظات و ساعات و یا روزهایی ک یکم تمرکزم ازین موضوعات بیرون میره قطعا افسار زندگی به همون میزان از دستم در میره اینو ب عینه میبینم.
برای سوال سوم هم
من فک میکنم یکی از دلیلاش بحث عدم لیاقت باشه همونطور ک خودتون هم اشاره کردین .انقد همه چیز خوب پیش میره ک ناخودگاه میگی ن انگار ی جای کار میلنگه و بعد دوباره میری تو افساید
ی دلیلشم اینه ک ما فک میکنیم وقتی ی مدتی زندگی طبق روال و خواسته ما پیش رفته حتما توی ما نهادینه شده این چیزا و دیگه حالا نیازی نیس انقدرها هم سخت بگیریم .و فک میکنیم ک اینهمه مارو خودمون کار کردیم قطعا تثبیت کردیم باورهارو.حالا ی غذای چرب و چیل اتفاقی نمیفته ک .یا تو بحث همون اغتشاشات ادم با خودش فک میکنه ک این قضیش فرق میکنه من رو باورهام هستم ولی بالاخره ادم ی تعلقاتی ب کشورش داره دیگه بالاخره داریم تو این کشور زندگی میکنیم
یا صدتا مثال دیگه
استاد امیدوارم ک تونسته باشم جوابی ک باید رو داده باشم
من بازم ممنونم بابت فایلهای ارزشمندتون ک تو این چندوقت تقریبا هروز دارید ی فایل میزارید من واقعا خوشحال میشم هروقت میام تو سایت ی فایل جدید اومده.
ازشما ممنونم و خدارو شاکرم بابت شما و اگاهی های ک از طریق شما خدا ب ما عطا میکنه
دوستون دارم
یاحق
سلام استاد عزیزمممم وخانم شایسته ی گُل
وای استاد توو این فایل من یه چیزی اومد توو ذهنم که همون لحظه اصلا بولد شد و چقققد بابتش خدارو سپاسگذارم، اونم اینه که داشتم یه تیکه ازاین فایل رو که درمورد قانون سلامتی بود رو با مادرم نگاه میکردیم که یهو این جرقه تو دلم زد که بعد فایل رو استپ زدم وداشتم به مامانم میگفتم که من هروقت استاد رو توو فایلهای تصویری می بینم که داره درمورد یه مسئله ای صحبت میکنه حس نمیکنم یه غریبه ست، حس نمیکنم یه آدمیه که خیلی ازمن دوره و و و
من واااقعا ازته قلبم حس میکنم کنار استاد مثه یه دوست نشستم و این دوستِ ارزشمندم داره درسهای زندگیشو بهم میگه و گاهی وقتا هم بهم تَشر میزنه، گاهی وقتا جدی میشه و من لذت میبرم، لذت میبرم ازاینکه گاهی وقتا لازمه تو زندگی بهمون تلنگر زده بشه…گفتم مامان دیدی وقتی دلت میگیره ازچیزی، ناراحتی میری به نزدیکترین آدم زندگیت از مشکلاتت بهش میگی اما اخرش آروم نمیشی؟ چونکه نه اون میتونه بهت کمک کنه نه اینکه خودت تونستی مشکلتو حل کنی چه بسا که اون آدم نامناسب باشه و با کلی باورای غلط، بدتر و بیشتر باعث شه رو تو تاثیر بذاره و نتایج به همون نسبت خوب که نمیشه هیچ بهش اضافه هم میشه اما استاد برای من همون دوسته صمیمیه که دلسوزانه و عاشقانه و باصداقت نشسته کنارم داره باهام حرف میزنه، حس میکنم تنها بامن نشسته داره حرف میزنه.
خییییلی خیییلی خداروشکر میکنم که دوستی و استادی مثه شما دارم.
استاد حرفاتون مثه همیشه انگار درخواستی بوده که من از خدا داشتم و شما میای راجع بش صحبت میکنی، که البته این اتفاق فک کنم واسه همه ی بچه های سایت پیش اومده که اینم هدایت خداست هم برای شما هم برای ما، همش سوده و سوده و سوده(شکلک چشمک)
دقیقا درسته، به قول خودتون که توو دورهی 12قدم گفتید کلمه ی انسان از نسیان میاد یعنی فراموش کار، انسان فراموش کاره ویادش میره قبلا چی بوده و الان چی شده… وقتی فک میکنم می بینم دقیقا چقد تغییرات توو زندگی من به وجود اومده که یه روزی آرزوم بود، اتفاقا سرشبی داشتم میگفتم من به عنوان دختر یه خونواده چقد شرایط برام سخت گذشت و برای داداشم که ازمن کوچیکتر وفرزند دوم خونواده ست چقد همه چی راحتتر داره براش پیش میره بخاطر اینکه من تغییر کردم و یه سری مسائل توخونه ی ما حل شد و تاتیراتشو روی اطرافیانمم گذاشتم و باعث شده اوضاع الانه داداشم نسبت به زمان من براش راحتتر بگذره و راحتتر به خواسته هاش برسه، خدارو واقعا شکر میکنم بخاطر این تغییرات. وازاین بابت که، من فراموش کردم زندگیم چه شکلی بود و الان چقد یه سری از مسائل برام حل شده چون به یه سری از چیزایی که یه روز برام آرزو بود الان دیگه دغدغه ی اونارو ندارم و بخاطر همین به قول شما خوشی زد زیر دلم و باعث شد دیگه یه سری چیزارو رها کنم… اما مرسی که بااین فایل به من تلنگر زدید که آقا اگه رها کردی دوباره اون اتفاقا جوره دیگه ش برات پیش میادا ، به قول خانم شایسته هر فکری فکرِ شبیه شو جذب میکنه وچقد راحت با یه قدم کوچولو، که فک کردیم مهم نیس، از مسیر خارج شدیم و یادمون رفت چی باعث شد اون نتایج رقم بخوره!!!!
همون قدم کوچولو رو یهو می بینی کیلومتر ها از مسیر دورت کرده و شاید برات سخت باشه که دوباره ازاول شروع کنی… و من چقد این روزا بیشتر دارم به موضوع احساس خوب مساوی ست با اتفاقات خوب رو درک میکنم، همه چیز احساسه خوبه، همه چیز توو همین انگار خلاصه میشه… احساس خوب باخودش همه چی رو میاره و احساس خوب حاصل باورهای خوبه…
خیلی وقت بود واسه فایلِ به خصوصی کامنت نذاشته بودم اما امشب همش حسم میگفت برو بنویس انگار همه چی دست به دست هم داده بود تا قلمم روان پیش بره و من فقط بنویسم، خداروشکر واقعا.
استاد یه دنیا ازتون ممنونم، استاد چندوقت پیش یه دوست عزیزی برام یه کلیپی که عکس گل بود و نوشته بود بفرس واسه خوشگلترین دوستت اون دوستم واسه من فرستاده بود، کلی حس خوب بهم داد، درسته که گل واقعی نبود اما حسش کمتر از گل واقعی هم نبود، واسه همین منم میخوام بگم تموم گل های خوشگل دنیا، همه یکجا تقدیم شما… دوستتون دارم، امیدوارم یه روز واقعا کنارتون بشینم و همینقدر دوستانه و صمیمانه باهم راجع به قانون صحبت کنیم چیزی که یک لحظه تو دیدن فایلتون حسش بهم دست داد که بغل دستتون نشستم و دارید بامن صحبت میکنید…
سلام
این جلسه بسیار عالی بود من خیلی سال است که با قوانین آشنا شدم از سال 79 و همیشه فکر میکردم که درست عمل میکنم پس چرا نتیجه نمیگیرم .تا دوره قانون سلامتی که بصورت شریکی با چند تا از دوستان خریدیم من قبلا مثل این دوره را توی یک جمع که توسط یک پزشک تغذیه اداره میشد گذانده بودم و نتیجه گرفته بودم از 123 کیلو به 100 کیلو رسیده بودم ولی بعد از دوره یعنی بعد از یک مدت دوباره به همان عادات غذایی برگشته بودم و وضعیت دوباره همان شده بود ، دوباره بیماری ها برگشت مثل کبد چرب ،در دوره سلامتی هم توانستم مقداری وزن کم کنم اما بعدا چیت دی داشتم البته هنوز هم دارم ادامه میدم ولی چیت دی زیاد دارم و متاسفانه هی درست میشه و هی دوباره مشکل بر میگرده من از همین قانون سلامتی متوجه شدم که چرا به خواسته هام نمیرسم چون به قانون همیشه عمل نمی کنم و همین باعث شده نتیجه نگیرم این جلسه دقیقا مشکل رو گفت اگر حتی یک لحظه هم باز گردی به روش قبلی دوباره همه چیز خراب میشه و باید بازحمت بیشتری دوباره شروع کنی اگر میخواهید موفق شوید مداومت در پیروی از قوانین را میخواهد حتی یک لحظه هم نباید به گذشته برگردید. که البته این کار سختی هست یک از بهترین روش ها بودن در محیطی است که قانون رو مرتب یاد اوری میکنه مثل همین سایت .به خاطر وجود شما و این سایت خوبتون خداوند را شکر میکنم و از شما سپاسگزارم به امید موفقیت
به نام خدا
ردپای 73
سلام استاد و دوستان خوبم
تا حالا به هزینه هایی که به خاطر ترس هامون مجبور به پرداخت میشیم توجه کردین؟
این روزا به واسطه روبرو شدن با ترس و چالش های گذشته درسی گرفتم که خیلی ارزشمنده
شخصیت های قدرتمند کمتر هزینه پرداخت میکنن!
وقتی شخصیت یه فرد ضعیف و درمانده به عهده میگیری لاجرم مجبور به پرداخت هزینه ای ،به شکل صرف زمان بیشتر برای کارهایی که به خاطر ترس ،دست کشیدی
پرداخت دوباره هزینه کلاس ها مثلا برای بار چندم شروع زبان یا ورزش
پرداخت دوباره هزینه رژیم برای نداشتن استمرار قبلی
پرداخت هزینه ،شنیدن حرف بقیه
پرداخت بها در قالب حسرت زندگی بقیه خوردن !مقایسه کردن
لاجرم شخصیت بازنده تو مسیری قرار میگیره که داره مدام هزینه های مختلف پرداخت میکنه!
و این بسیار تلخه واس همین زندگی شبیه یه سیکل معیوبه ،تلاش نرسیدن به خاطر شخصیت ساخته نشده و باورهای اشتباه، شکست ،افسردگی،حسرت ،درماندگی
به خاطر شخصیت ساخته نشدم چقدر بها پرداخت کردم؟چقدر به خودم مشقت تحمیل کردم؟وقتی اهرم رنج و لذت بسازی ،خودت بیمه میکنی از خسارات احتمالی
قبل شروع مسیر جدید از خودم میپرسم،دلت میخواد وارد سیکل معیوب بشی؟
بدویی برسی متوقف بشی برگردی به آدم قبل و دوباره روز از نو
پس حالا که جوابت نه !چه کارهایی باید بکنم؟چه کارهایی نباید بکنم؟
چه باوری باید بسازم؟چه باوری داشتم که وارد سیکل شدم
چی منو از موفقیت میترسونه؟چه باورایی؟
تو چندتا کار جدید که دارم انجام میدم ،مدام به خودم تکامل یادآوری میکنم ،بیشترین ضربه ای که خوردم از همینه که ،الکی عجله میکنم و مدام میخوام تاکید کنم به خدا من آدمم:)آخه چقدر عجولی دختر
راستی امروز رفتم تو دل یکی از ترس هام ،9ماه ازش فرار کردم اما بالاخره انجام دادم و راستش مجبور شدم هزینه الکی پرداخت کنم ،بعد یادم افتاد که من کجاها به خاطر ترس ،مجبور به پرداخت بها به شکل پول زمان انرژی سلامتی حرف و… شدم
و گوشزد خوبی شد که اگه شخصیت قوی نسازی ااز این به بعد زندگیت هم قراره همین شکلی بمونه
از استاد عزیز خیلی سپاسگزارم، بهم یاد دادید با ترس ها روبرو بشم ،اشغال هارو زیر مبل نزنم ،بها بپردازم،قربانی کنم،تکامل طی کنم،و به غیب ایمان داشته باشم
خداروشکر
اجرتون با خدا
میدونیئ مشکل اساسی من چیه
ایمان به خدا ندارم
من درد خودم رو میدونم
من روی همه حساب می کنم جز خددا
همش حرف میزنم توو حرف می گم خدایا من توکلم فقط به توست دستم رو بگیر
نمی خوام خودم رو تخریب کنم
نه من دردم رو فهمیدم
من تعهد ندارم
تعهدی که بابا حداقل 10 روز می تونی هر روز صبح و شب موقع خوابت نعمت هاتو بنویسی و شکرش کنی
همیشه مرغ همسایه برای ما غاز بوده
ماشین استاد برای ما غول بود
ماشین زیر پامون اخ اخ بود
خوته استاد برای همه ما بهشت بوده
خونه خودمون قوطی کبریت اخ اخ
لباس استادد برای ما ابریشم خالص بودد و زیباترین لباس
لباس تنم این چیه اخ خدایا اینم شد رنگ لباس
رابطه عاطفی استاد شده برامون فاطمه زهرا خفن ترین رابطه دنیا
رابطه ما با خواهرمون هند جگر خوار بودده
صورت استادمون قرص ماه بوده
صورت خودمون آسفالت تهران قم
بز و گوسفند استادمون شده زیباترین باغ وحش اهلی که می تونه ی آدم تجربه کنه
اما سگ خودمون پرنده ای که داریم مرغ و خروس های روستاموت شده مزاحم آسایش و آزادیمون
خدای استادمون شده خدا
خدای ما شده شمر این هم شد خدا
رفتار استاددمون با خودش و آدم های اطرافشون قبله عالم و رفتار ددرست و به به چه چه
رفتار آدمهای اطرافمون احترام و عشق پدر مادرمون دوستامون شده عادی وظیفه شون هست
دریای کگه استاد میره شده قلب بهشت
دریای که ما میریم شده زباله دان اه اه
پول استادمون شده بغیر الخساب
پول حساب بانکی ما شدده مایع زجر و بدبختی ترس از دست دادنش
راه رفتن استادمون شده الگو
زیبای مدل راه رفتن خودمون شده راه رفتن کلاغه
میدونی فرقت چی داداش من
هیچ فرقی بین نعمت این آدم با نعمت های که تو داری نیست شاید تعداش بیشتر باشه اما در اصل هیچ تفاوتی نیست
تنها فرق و تفاوت داداش جون برمی گرده به نگاه تو
مرغ پرست همسایه
هر وقت صیح که از خواب بیدار شدی گفتی از عمق قلبت
خدایاشکرت که امروز زنده هستم
خدایاشکرت ی سقف بالا یرم هست
خدایاشکرت رختخوابی هست برای خوابیدن به جای چمن پارک
خدایاشکرت به خاطر مامانم ئ
خدایاشکرت به خاطر بابام
خدایاشکرت به خاطر جسم سالمی که دارم راه میرم محتاج بنده ات نیستنم
خدایاشکرت به خاطر چراغی که روشن کردده خانه ام را
خدایاشکرت به خاطر شغلی که دارم حتی کوچولو اما پول حلال در میارم
خدایاشکرت به خاطر بچه ام من بچه دارم
خدایاشکرت به خاطر همسرم پارتنرم
خدایاشکرت به خاطر دیدن این همه نعمت
خدایاشکرت به خاطر دوستانم که شاید حضوری نیستن پیشم اما قلبشون دریاست کم و زیاد توحیدی هستن دارم یاد می گیرم ازشون
خدایاشکرت یه جای هست خودم رو رشد بدم ول نمی گردم تو دنیای مجازآباد
و….. اره داداش مهددی فرق تو این هست که استادت از دیددن خونه اش توی بند عباس لذت برد از خونه اش توی کرج 60 متریش لذت برد هر روز می گفت عاشقتم
اره داداش هر روز بات خودش و خداش حرف می زد
اره داداش تعهد داد کنترل کنه
تعهد داد پای قولش وایسه چون خدداش گفته چه کسی خوش قول تر متعهد تر از خدا برای بندده اش
اره داداش خدای متعهخد بنده متعهد رو روی سرش میزاره نه روی شونه هاش
رضا عطار روشن و و شاید علی خوش دل و دیگر دوستانی که با عشق میان از نعمت هاشون حرف میرنن جوری که ذهن تو میگه بابا مگه میشه چنان از آب پرتقالی که داره میخوره چنان از ی درخت پرتقال تعریف می کنه که من تو تجسمش رفتم وسط یباغ بهشتی پر از پرتقال
تره داداش مهددی اگر تونستی از کوچیکنرین نعمت هات لذت بربری اگر تونستی کوچیک ترین لذتت رو بارها یاد کنی و بیای با عشق بنوبسی حقت میشه سعادت
داداش جون خوددت رو بزار جای خدا
اگر بچه داشتی و برای بچه ات لباس خریدی و بعد از دو روز گفت اه اه این چیه براش مادر بودی غذای املت گذاشتی با عشق جلوش بعد بیاد بگه وای بوی عطر قرمه سبزی همسایه دیوانم کرد اه مامان صبح نیمرو خوردیم
الله وکیلی خرید می کنی برای این بچه خدداوکیلی غذا درست می کنی با عشق برای این بچه
به الله قسم من این کارو نمی کرددم
پس مهدی داداش ببین زندگیت پر از عشق و نعمته به الله ولی هر روز مثل بچه پرو ها که از خواب بیدار می شن میرن داد میزنن بابا خدا لعننت کته من رو اوردی به این دنیا بیا خرج منو بده نباش دل بابت میشکنه
اما آنقدر مهربان هست که از خونه اش بیرونت نکرده
ببین خدات چقدر فضلش اعظیم پسر با تمام ناملایمتی با تمام بی مهریت با تمام ناشکریت سرش داد زدی اما هواتو داشت آبروت رو نریخت دست رو گرفت گفت اشکال مداره راه توبه بهت داد که برگردی پیشش
مشکلت داداش توحیده توحید
عباس منش اگر اینجاست به خاطر تو نیست به خاطر تو.حیده به خاطر یگانه پرستیش به خاطر ذوق کرددن کفش پارش بود که شد استاد عباس منتشی که هیچ جا تبلیغ نکرد تو ازش یاد گرفتی
داداش مهدی کجا تبلیغ کردی برای کارت
هیچ کجا خیچ کجا
فقط گفتی اگر به اون این مشتری دادی برای من تبلیغ بشو
شد یا نشد به الله شد
گفتی من بلد نیستم آموزش بدم
گفتی مگه به استاددم نگفتی تو برو من جواب ها رو بهت می گم
رفتی هیچی نمی دونستی یادت هست چشمات و میبستی کلاه سرت رو میاوردی جلو چشمات تو دلت گفتی خدا یا بگو چه کار کنم بهت گفت یا نگفت
به الله قسم گفت
گفتی بی کسم آدم خوب بیار سمتم برای استادم کردی
آدمهای خوب آورد یا نه
به بزرگیش آورد
گفتی پولی ندارم برم به استادم گفتی ت.و برو پول بهت میدم فراوان
با جیب خالی رفتی بهت داد یا نداد
به الله قسم داد
گفتی خستم از فلان و بمان کمکم کن رهاشون کنم
رها شدی یا نه
به الله قسم رها شدم
گفتی تخصص ندارم پول دربیارم کمکم کن
تخصص بهت داد یا نه
به بزرگیش قسم داد
بی معرفتی نکن
خدایا من و ببخش
دستم رو بگیر مثل همیشه من بچگی می کنم تو بزرگی کن
من نادانم تو عاقل و دانای عالمی
من ضعیفم و فراموش کار تو قدرتمندی و توانا و تو هستی قدرتمند تو هستی آگاه تو ببخش
خدایا شکرت به خاطر حالی که دارم سبکم کردی
خدایاشکرت به خاطر اینجا این بچه ها این استاد شکرت که بیدارم می کنی
خدایاشکرت که چک توی گوشم رو تو میزنی
خدایاشکرت که می خوام بندگیت رو بکنم من بنده محتاجنم محتاجتم ای فرمانروای جهانیان
سلام ب استاد عزیز و دوستان عزیزم
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
اولین نتیجه ای ک هر کدوم از ما با گوش دادن فایلها می گیریم آرامش هست. نعمتی ک واقعا هر روز باید سپاسگزارش باشی وقتی می بینی دور و اطرافت هیچ کس به اندازه تو توکل نداره، نمیتونه خودش رو کنترل کنه، در بیشتر مواقع آرامه، واکنشی عمل نمیکنه. ب نظرم همه این آگاهی ها، تمرینات و باورهای خوب ساختن برای اینه ک ما آرام باشیم حرص نزنیم عجله نداشته باشیم مقایسه نکنیم خودمون رو خودسرزنشی نکنیم.
نتیجه بعدی برای من خودم رو دوست داشتن بوده، عاشق خودم و تنهایی خودم بودن ک از دوره عزت نفس یاد گرفتم. خودم بودن شاد بودن مهم نبودن نظر مردم اینا واقعا قابل ارزشه و من یادم میره ک من قبلا این شجاعت ها رو نداشتم.
نتیجه بزرگتر پیدا کردن خدا بود برام، قرآن خوندن، این هم صحبتی باهاش بخدا میلیاردها می ارزه. من قبل اصلا فکر نمیکردم شایسته هم صحبتی و دوستی با خدا باشم، خدا رو از خودم دور دور می دیدم. ولی الان برای کوچک ترین ایده ها ازش کمک میخوام میگم من نمیدونم خودت بهم بگو.اصن ب یکی بگی من مثلا خدا توی آشپزی هم کمکم میکنه هدایتم میکنه میگن کافر شدی.
اصن شناختن این نیروی هدایت من نمیدونستم قبلش ک همچین نیرویی وجود داره، یعنی خدا باهات حرف میزنه با نشانه ها، بهت میگه من پشت تم برو جلو. مثلا رخ دادن معجزات، دست هاش، همزمانی ها ک چقدر ذوق میکنه آدم.
نتیجه بعدی ساختن روابط عالی اینکه چقدر بیشتر دوست داشته میشی، بیشتر مورد احترام و محبت قرار میگیری.
نتیجه بعدی شجاعتم بود، نترسیدن از آدما بت نکردن شون. حرکت هام، تصمیماتم درصورتی ک من اصلا قبلا جرئت فکر کردن بهشون رو نداشتم.
نتیجه بعدی سلامتی ک فهمیدم منشا تمام بیماری ها ذهن نا آرام هست. خواب آرام داشتن.
چشم مثبت بین داشتن، ک باعث شد من توجه بیشتری ب نکات مثبت اطرافم و انسان ها داشته باشم و ذوق داشتن رو یاد گرفتم، سپاسگزار بودن رو یاد گرفتم.
تعهداتی ک روی حذف اینستا و دوستانم به کلی داشتم، از حذف دونه دونه پلی لیست اهنگ هام و کنار گذاشتن هر فیلم و سریالی، از تعهدم برای روزانه پیاده روی هام حدود 9 ماه حتی اگر مهمان بیاد. از حساسیتم بابت تایم و ورودی هام حتی اگر خواهرت باشه و از کشور دیگه ای بعد از 1 سال مهمانت باشه ولی تو اولویت برنامه روتین خودت و کنترل ورودی هات باشه. اینکه خانواده میدونن ناعمه خیلی از مهمونی هارو نمیاد، ناعمه اگر دکمه کنترل ماهواره زده بشه یه لحظه هم اونجا نمیمونه، ناعمه تو بحث ها و هم نشینی ها همراه شون نیست، درد و دل کسی رو گوش نمیده حتی مادرم، کاری ک بخواد رو انجام میده و کسی جلوشو نمی گیره.
ولی چرا فکر هنوز ذهن من کارکردن روی قوانین رو به عنوان خوراک اصلی روحم در نظر نگرفته!؟
چرا هنوز 100 درصد باور ندارم ک عمل کردن ب قوانین هست ک منو ب اون زندگی رویایی دلخواهم میرسونه، چرا ب فایلها ب عنوان حال خوب کن نگاه میکنم و اون ایمانی ک باید داشته باشم رو ندارم. نه اینا مطالب فانتزی نیست نتایج عالی فقط برای بقیه نیست، اونا عمل کردن الگو بگیر یاد بگیر استمرار رو، خودت رو مقایسه کن با اطرافیانت ببین چقدر تو حاشیه ان تو درو دیوارن آرامش خودت رو ببین این هم صحبتی با پروردگارت رو ببین سلامتی و حال خوب ات رو ببین ارتباطات عالی و رفتارهای عالی ک انسان ها باهات دارن رو ببین اینا نتیجه است اینا رو باید ب خودت بگی اینا رو کم ارزش ندون اینا نتیجه کارکردن رو خودته این اتفاقا شانسی نیست.
چرا همون ولعی ک برای خوراک جسمم دارم همون عطشی ک برای نوشیدن دارم رو برای آگاهی دادن ب خودم ندارم ؟ چرا انقدر حساسی ک غذایی ک میخوری سالم باشه ولی حاضری هر چرت و پرتی رو وارد مغزت کنی؟
استاد من این ورودی هارو واقعا ایمان اوردم بهش، دیروز بود ک تا ظهر سراغ سایت نرفته بودم و حس عذاب وجدان داشت منو میخورد و ذهنم هی میگفت فعلا نه یه ساعت بعد نیم ساعت بعد. بعدازظهر بود ب خودم اومدم دیدم با خواهرام نشستم ب اهنگ هاشون گوش میدم، اخبار از اینستای پدر ب گوشم رسید، چندتا حرف های ناجالب شنیدم. ک شب وقتی خواهر کوچیکم بهم گفت چرا انقدر قاطی ای. لحن تندی داشتم با همه و این براشون عجیب بود. ب خودم اومدم دیدم ورودی ها منو عصبانی کردن و احساس من رو بد کرده بودن من نمیدونستم این احساس بد از کجا اومده بود ولی می دونستم باید تیشه ب ریشه اش بزنم.
ک گفتم تسلیم دیگه ادامه اش نمیدی آروم باش، 10 شب بود رفتم بالاپشت بوم( یکی از ترس هام هم بود) رفتم و قران خوندم و سکوت کردم و چقدرر حالم بهتر شد، رفتم منشا حال بدم رو پیدا کنم و با منطق خفه اش کنم، اینکه کاری ب کار هییییچ کس نداشته باشم و دلسوزی نکنم خدایی نکنم برای هیچکس.یادم اومد یه سری ترس ها دارم ولی نرفتم تو دلشون( انجام تبلیغ اگهی در واگن مردان، در قسمت بانوان ب راحتی انجامش دادم و رفتن ب دل تاریکی ) ، اینا داشت مغزم رو میخورد تا انجامشون ندم آروم نمی گیرم و به قول خانم شایسته شاید ندونم ولی رفتن تو دل همین ترس های کوچک ک از دور ترسناک هستن چقدرررر درهای برکت و خوشی ب روم باز میکنه یه راه هایی رو باز میکنه ک الان متوجه نمیشم جسورتر و با ایمان ترم میکنه، چون رفتن تو دل ترس ها یعنی من تنها خدا برام بسه بنده هاش کی ان بابا!؟ همونطوری ک این تمرین رو جلوی پسرا انجام دادم و اون ترس از جنس مخالف کم شد ولی باید ادامه داد، فکر نکن همون یه بار نتیجه ابدی میده.
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
حالا یه باره شل کن بابا این حالا حالا گفتن ها، حالا یه دونه شیرینی ک چیزی نمیشه
حالا یه بستنی بخورم، حالا ک نشستم تو بحث شون کی پاشه بره هندزفری بزنه نداریم اگر فکر کنی ب اینکه میتونی و اجازه داری عقب گرد کنی تو برخواهی گشت حتی همین فکر کردن ک اره تو میتونی چیت کنی داری راهو برای دستت رو تو آتیش بردن آماده میکنی، اون لحظه نمیسوزی ولی بعدش هی اتفاقات منفی میوفته چک میخوری تا ب خودت بیای
این حالا حالا گفتن ها باعث ضعیف شدن و استمرا نداشتن ات میشه و توی خیلی از جنبه های زندگیت تاثیر میزاره. ناعمه حتی اگر قبل از این میلت هم میرفت کمی ب سمت حاشیه بعد از دیدت این فایل سریع ب خودت تشر میزنی، هررر وقت گفتی حالا یه بار اشکال نداره بدون فاتحه تو خوندی.
میدونین ما چون اطرافیان مون جزو 97،8 درصد جامعه هستن ذهن مون میگه ببین اطرافیانتو، اینجاست ک ب خودم میگم آیا من میخوام مثل پدر و مادر و خواهرم زندگی کنم آیا من هم میخوام به کم قانع باشم آیا حد آروزهای من همینه ک بگم ولش کن دیگه نشد برا ما نشد!؟، آیا استانداردهای تو همینه ؟ میخوای به همین زودی خواسته ها و آرزوهات رو فراموش کنی ؟
یکی از دلایل برگشت هم میتونه این باشه ک ما فکر میکنیم این اتفاقاتی ک الان داریم تجربه میکنیمشانسی بوده، اینکه من روابط عالی ساختم، اینکه انسان ها دست هایی از طرف پروردگار شدن و ب من کمک کردن، و من هدایت شدم ب اونها نه اینکه شانسی این اتفاق افتاده.
سپاسگزارم استاد چقدر عشق دارین به شاگردهاتون و این فایل تون ب من نهیب زد هر نتیجه ای دارم بخاطر رفتارهای خود خود خودم هست و هیچ بهانه ای قابل پذیرش نیست.
به نام خدای مهربانم و سلام به دوست عزیزم
اول بگم که من اسم شما رو اولن بار هست که میبینم و میشنون: ناعمه، و خیلی اسم زیبایی دارید ، آفرین به پدر و مادرتون با این اسم زیبایی که برای شما گذاشتن
پدر من همیشه میگن که یکی از حقوق فرزند که بر گردن پدر و مادر هست اینه که باید اسم زیبا روی فرزند بذاره و به نظر من هم درسته
کتمنت شما رو نوندم و خیلی لذت بردم و تحسینتون کردم که اینقدر دقیق و درست و مطابق قانون مطالب رو بیان کردید
در مورد ورودی های ذهن، دیدن فیلم و سریالهایی که همه با دقت تمام بهش توجه میکنن و این روزا هم خیلی زیاد شده
گشتن های طولانی در اینستا و زاغ این و اون رو چوب زدن، از اخبار همه مردم خبردار دار شدن
و معمتر از همه، عمل نکردن به قوانین دوره قانون سلامتی و گفتن اینکه: حالا این یه بار، حالا امروز و همینجوری میشه که کلا از مسیر خواسته ها دور میشیم و بعد یه مدت با همین حالا حالا گفتن ها، میبینیم ما دیگه عمل کننده و متعهد به قانون نیستیم و افتادیم توی سیکل معیوب قبلی
چقدر این فایل و سلسله فایلهای الگوهای تکراری ، درهای جدیدی از آگاهی رو برامون باز کردن و آگاهی هایی رو شر کردن که بهشون توجه نکرده بودیم و داشتیم ضربه میخوردیم و شاکی میشیم که چرا داریم اینجوری نتیجه میگیریم؟؟
میشه ساعتها نوشت و صحبت کرد اما کاش ماها ، بیشتر از نوشتن و حرف زدن، عمل کننده باشیم، اینو شخصا به خودم میگم که آگاهانه تر باور و عمل کنم
ممنونم بابت اشتراک آگاهیهات
در پناه خداوند یکتا بهترین تجربه ها رو برای هممون آرزو دارم
سلام زهرای عزیزم
سپاسگزارم بابت ابراز محبت و عشق تون. راستش من خودم اوایل اسم خودم رو خیلی دوست نداشتم و فکر میکردم بی معنی است و وقتی معنی اش رو فهمیدم عاشق اسمم شدم ؛)) در سوره غاشیه به معنای کسی ک از وفور نعمت ها چهره اش شاد و مسرور است و در لغت نامه به معنای بانوی نیکو زندگانی هست.
دقیقا زهرا جان یادمه همیشه استاد توی فایل ها میگن بچه ها من خیلی ب خودم سخت می گیرم، این یعنی همون تعهدی ک پرقدرت پاش وایستادن و میگن تا یه ذره مسیرم کج میشه به خودم نهیب میزنم میگم برگرد سریع برگرد. چون ما نباید حتی ب خودمون اجازه دور شدن از فضای قوانین رو بدیم چون همین فکر باعث دور شدن و شکست میشه.
در پناه الله شاد و ثروتمند و سلامت باشید دوست خوبم.
به نام خدا
سلام
خدایا ممنونم که داری جواب سوالهای این روزامو با این فایل ها میدی
استاد ازتون خجالت میکشم برای این که نمیتونم شاگرد خوبی باشم و به اموزه هاتون عمل کنم
میگن بهترین راه شکرگزاری استفاده درست از نعمته
داشتن استاد بی نظیری مثل شما ارزوی من بوده و الان که دارمتون باید قدرتون و بدونم
از دست خودم و ذهنم درمانده شدم
از عملکردم که یویویی هست و خیلی داره بهم آسیب میزنه، اعتماد به نفسم رو ازم گرفته و تواناییم رو برای تغییر روز به روز کم تر میکنه
سوال این روزهای من
خدایا چرا نمیتونم پیوسته به اموزه ها عمل کنم و همش چیت دارم چرا؟ چه باورهایی نمیذاره تو مسیر درست بمونم؟
چی میشه که مسیر درست و میدونم ولی ادامه نمیدم؟
استاد همیشه بخاطر تعهدتون تحسینتون کردم و قشنگ احساس میکنم خدا بهتون افتخار میکنه بخاطر تاثیر گذاری فوق العادتون توی زندگی مردم
منم اینو میخوام، منم میخوام که انسان منشا اثری باشم
همیشه به خودم میگم منی که برای کنکور روزی 18 ساعت هم شده بود که درس بخونم اونم به مدت 9 ماه، منی که همیشه به پشتکار عالیم معروف بودم، چی شده که الان نمیتونم بیشتر از یک ماه به آموزه ها عمل کنم من که میدونم این آگاهی ها هم این دنیام و میسازه و هم جهان آخرتمو
شاید سقف آرزوهام کوتاهه
شاید خوشی میزنه زیر دلم
شاید از خودم توقع بی جا دارم و با کوچکترین اشتباه خودمو خیلی سرزنش میکنم و باعث میشم همش از مسیر دورتر بشم.
شاید به نجواهام قدرت میدم که میگن آب که از سر گذشت چه یک وجب چه چند وجب.
شایدهمش به سبک قبلیم فکر میکنم و ته دلم دوست دارم برگردم به روش قبلی.
شاید به خودم اجازه چیت کردن میدم
استاد من اینو تجربه کردم که اگه ی کوچولو چیت کنم دیگه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و دیگه به کلی از مسیر دور میشم.
و هر بار نا امیدتر و کم انرژی تر شروع میکنم و باز هم بازی رو میبازم و روز از نو
من از این رفتارم خسته شدم
شاید قدر خوشی،سلامتی، حال خوب، و… رو نمیدونم.
شاید هنوز استاد و حرفهاش رو باور نکردم.
شاید هنوز انقدری واسم سلامتی و موفقیت و… مهم نیست
شاید هنوز اهرم رنج و لذت و خوب کار نکردم.
شاید یادم میره که چقدر نتایج قبلیم بد بوده و اگه برگردم به مسیر قبلی باز هم اون نتابج و حتی بدتر از اون هم واسم رخ میده
شاید به خودم میگم هنوز که مسئله ی خاصی در مورد بیماری ندارم پس برگردم به روش قبلی اگه مسئله پیش اومد این سبک رو ادامه میدم.
شاید انقدری برای خودم ارزش قائل نیستم.
تو بدست اوردن حال خوب. سلامتی. ثروت و روابط خوب باید این سه کار رو انجام بدم 1.ترک توپ بازی 2.زمین بازی 3. ترک همبازی
استاد چطوری میتونم خانواده ام رو ترک کنم؟
بودن با خانواده بعنی ترک نکردن توپ بازی ترک نکردن زمین بازی و ترک نکردن همبازی
تو کنترل ذهن نیاز به کار کردن زیاد دارم و به این رسیدم که تو کنترل ذهن ضعیفم
به اصول درست که رسیدم و بهش ایمان پیدا کردم و درستیش برام روشن شد بایدبهش پایبند باشم و بهاش و بپردازم.
استمرار استمرار استمرار
باید متعهد بود و همش حرکت کرد و فکر کرد و عمل کرد و با این کارها میشه روز به روز پیشرفت کرد
خدایا خودت کمکم کن
ادامه دارد
سلام استاد عزیزم ،باتوجه به صحبتهای شما یک جمله که همیشه توذهن منه به معنای واقعی درک کردم،آبراهام لینکن میگه بیشتر مردم به همان اندازه که خودشان میخواهند خوشحال هستند،این یعنی هرکسی باتوجه به اون مقدارکه میخواد لذت میبره توهرزمینه ای ،واقعا استاد میگه انگار به بعضیا نیومده همینه نیاز به تعهد بیشتر میخاد خیییلی بیشتر ازاین که هستیم وااای خدایا جواب سوالی که خیلی وقته توذهنمه روپیدا کردم چرا هنوز به نتیجه دلخواه نرسیدم تعهده تعععععههههددددد،که من توی روزمره گی ها،چالشها،رها میکنم امروز واینجا یک تعهد برای خودم ایجاد میکنم به خودم واستادم قول میدم تاانتها به تعهدم پای بند باشم چون من تو تمام زندگیم به این کلمه به شدت بهادادم تعهدداشتم توزندگیم به همسرم،به خودم ولی توی سلامتی وورزش همین بودم تایک مسافرتی پیش میومد یامهمونی من دیگه به این مسیر ادامه ندادم الان فهمیدم دلیل اینکه چرانتایجم کمرنگ شده ،من دیگه توجهی به هیچ مانعی نمیکنم وباعزمی راسخ به مسیرم ادامه میدم،من باید به سمت بالابرم فقط باید بهترررررر بشم ،موج سینوسی که نوساناتش منو ازادامه راه منصرف میکنه،گیجم میکنه خدایا شکرت شکرت برای یادآوری این مساله استاد میبوسمت ازاینکه پیام خدارو اززبانت شنیدم ،چقدرراحت خوشی میزنه زیردلمون ،تعهد دراین لحظه به مریم احدی به استاد وهمه شما عزیزان که ماه بعد میام مینویسم نتیجه این تعهدات چی بود من کوتاه نمیام 1402/4/29
سلام خانم احدی
تو این کامنت قرار گذاشتی بیای بعد یک ماه برامون بگی که چقدر تونستی روی تعهدت بمونی
خوشحال میشم برامون بنویسی
چقدر تونستی دور باشی از فضای مجازی
چقدر بجای بی حالی و هدر دادن زمانت ازش استفاده کردی و چه تمریناتی انجام دادی
بحث فقط گوش دادن به صدای استاد نیست مهم نیست استاد چندتا ایده و تمرین داده بهمون آیا حتی یکیشو به درستی انجام دادی
چقدر تونستی تمرکزت روی تغییر خودت باشه تا اینکه بگی پس کی شرایطم افراد دوروبرم تغییر میکنن
چقدر تونستی نظر دیگران را در زندگیت کمرنگ کنی وقتی که گفتن بابا دست بردار این چه مسخره بازی در آوردی
تونستی تو دلت بگی اگه من تغییر کنم ازین آدما دور میشم و آدمهای بهتر میان تو زندگیم
اگه حتی نتونستید به تعهدتونم پایبند باشید بازم بنویسید برامون بلاخره ماها یه روزی از تضادهامون خسته میشم و بقول استاد بعضیهامون باید بیشتر چکو لگدها را بخوریم تا متوجه قضیه بشیم
از نتایجتونم بگید که بیشتر تاثیر بگیریم
من خودم پارسال با اینکه داشتم رو خودم کار میکردم با یه سری افراد عادی جامعه همکار شدم به خدا گفتم خدایا دیگه نمیخوام با اینها باشم حتی اگه بیپول و بی درآمد باشم از اینکه با اینها باشم بهتره
اما امسالم یکی دو روز با همون ها همکار شدم به خودم گفتم اگه من بهتر روی خودم کار میکردم امکان نداشت که دوباره با اینها بیفتم
و این مدت خیلی دقیق شدم روی این بحث که تو این داستان من کجام
بررسی کنم ببینم با دیگر شاگردان استاد و خود استاد چی کم گذاشتم
امیدوارم منظورم را از به چالش کشیدن شما فهمیده باشی
که هم کمکیه به خودم و هم شما
و براتون بهترینها را آرزو دارم
سلام اقای نیک زاد عزیز:خوشحال وخرسندم که بااین توجه پیگیرهستیدوامروزپیام شما یادآوری برای من بود که ازتعهداتم بگم،چون واقعا فراموش میکنم چون وقتی فایلهای دیگه رومیبینم گاهی نیاز دارم به اینکه کسی ازمن بپرسه چیکار کردی مریم؟یاتوچه مرحله ای اززندگی بهترعمل کردی چون من تواطرافیانم کسانی هستند که مسیرخودشونو قبول دارن وبه قول شما میگن دست بردار ازاین مسخره بازی که باید بگم دیگه کاری کردم نبینمشون،ازمن پرسیدی چقدرتونستی تمرکزت روی خودت باشه باید بگم انقدرررری که بهم میگن توفقط خودتو میشناسی همون قضاوتها ومن وقتی این تصمیم روگرفتم که روی هرآدمی جزخودم سرمایه گذاری کردم باختم ،تمام توانمو گذاشتم روی تغییرات خودم هرروز،بی وقفه،ازادمهایی که دوروبرم چیده بودم فاصله گرفتم روزها هفته ها تنها منبع من تنها دریافتی من توسایت عباسمنش بودن بودوبس ،وهرروز درمداربهتری بودم ویاد حرف استاد که توباید تکاملت روطی کنی،راجب این حرفت که گفتی اگرمن درمدار درستی بودم بااین ادمها یه جانبودم باید بگم مایه شبه شرایطمون تغییر نمیکنه وبرای من اینجوری بود که ازیه سری ادمها که کمرنگ شده بودن توزندگیم دوباره تویه مسیری قرارمیگرفتم واوایل مثل شما میگفتم اگه تغییر کرده بودم نباید دوباره باهاشون روبرومیشدم بعدها یه پیام الهام بخش بهم گفت ایا آنهامیپندارند که ماآنها رانمی آزماییم توزندگی همون ادمها یابهتربگم همون مهره ها روخدا دوباره میچینه ببینه تغییر کردی ؟آیا فنداسیون محکمه. تادرسهای دیگه روبده من که اوایل نمیدونستم مثل بچه های تنبل کلاس تامیگفتن امتحان میگفتم وای بازم ؟!!خدایا چرا؟من که درسامو بااین ادما دادم ولی ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است پس دفعه بعدی همون اتفاقا همون ادمها که دوباره توزندگیم ظاهرشدن کافیه اشتباه گذشته روتکرارنکنم واینبار باتوجه به درسهایی که گرفتم عمل کنم بعد میرم مرحله جدید،البته که منظورتو ازبه چالش کشیدن این بحث درک میکنم ازت ممنونم که باعث رشد من شدی،من باخودم عهدبستم درهرشرایطی به اصولم پایبند باشم این زمانی اتفاق افتاد که مراقبت ازخودم رویادگرفتم وحالا هوشمندانه پیام هارو دریافت میکنم که مریم فلان کاروکردی؟مثل یه مادرمهربان برای خودم نه بقیه به خودم ونیازهام توجه میکنم ،وباخودم صادق هستم وباخودم گفتم فقط برای امروز برای خود برنامه خواهم داشت ،روزانه برم جلو هیچ چیز وهیچ کس نمیتونه مانع من بشه ،باکنترل ذهنم مراقب ورودی های ذهنم هستم ،باکنترل کلامم ،کنترل خوردن،کنترل احساسات همه اینها روکم کم وهرروز باگوش کردن به فایلها یادگرفتم وقتی کنارهم چیدم دیدم پازل موفقیت داره کامل میشه ،ازاینکه رشد میکنم ومثل قبل نیستم خداروشاکرم ازخودم انتظارات بیهوده ندارم چون من قبلاً کمالگرا بودم وهمه چی روصفروصدی نگاه میکردم حالااگه بارها وبارها باادمهایی که مثل من نیستن هستم فکر میکنم به اینکه شاید باید کنارشون باشم درسی بامن بخوان بگیرن زیاددنبال فرار نیستم مقاومت نمیکنم ،چون به زمانبندی خداایمان دارم واینکه خدایا منو درمکان درست ودرزمان درست قرار بده ،من هم برای شما دوست عزیزم اقای نیک زاد بهترینها رو ارزو میکنم شاد باشی وثروتمند وسعادتمنددردنیا واخرت
سلام خانم احدی
از شما بسیار سپاسگزارم که جواب ارزشمند و پر محتوای دادید
درس خیلی ارزشمندی بهم دادی و شاید اینجا که از شما دریافت کردم بهتر متوجه بشم و نتوستم دوباره یادآوریش نکنم اینکه فرمودی:
باید بگم مایه شبه شرایطمون تغییر نمیکنه وبرای من اینجوری بود که ازیه سری آدمها که کمرنگ شده بودن توزندگیم دوباره تویه مسیری قرارمیگرفتم و اوایل مثل شما میگفتم اگه تغییر کرده بودم نباید دوباره باهاشون روبرومیشدم بعدها یه پیام الهام بخش بهم گفت آیا آنها میپندارند که ما آنها را نمی آزماییم تو زندگی همون آدمها یا بهتر بگم همون مهره ها رو خدا دوباره میچینه ببینه تغییر کردی ؟آیا فنداسیون محکمه. تادرسهای دیگه روبده
که با یادآوری آیه قرآن خیلی تاثیر گرفتم
و اتفاقا همین امروزم خداوند بعد از مدتها منو هدایت کرده جای که قبلا بودم و به مسائل مختلف روبه رو میشم ولی تونستم بپذیرم و بگم اینجا که همون جا و همون آدمهای گذشته اند ببینم من با گذشته ام چه تغییری کرده ام و درسهای که خداوند میخواد یادم بده رو یاد بگیرم
اما این حرف شما را سعی میکنم همیشه به خودم یادآوری کنم قرار نیست از جای یا کسی فرار کنم همانطور که استاد میگه باید بتونی همون جای که هستی به احساس خوب برسی
و این چه نگاه درست و توحیدیه که خداوند از قرار دادنم کنار افراد میخواهد به من درس بدهد و از شما یاد گرفتم
خیلی خوشحال میشم وقتی از دوستانی که تو سایت هستن درسهای به این ارزشمندی میگیرم
از شما خیلی سپاسگزارم
سلام آقای نیکزاد عزیز،خوشحالم که پیامم باعث شدکه یکی از دوستانم درس بگیره ،امیدوارم همواره خوشبخت وشاددرمسیر قدم بردارید وبیشتر ازدیروز روی موفقیت هاتون تمرکزکنید وبهترین نتایج روبگیری براتون بهترینها روآرزو میکنم امروز والان که این پیام رامینویسم یکی دیگه ازتغییرات اساسی مو برات میگم الان ساعت یک شب وما توی جاده شمال تهران به دلیل مسدود بودن راه متوقف شدیم وهمه ریختن توخیابون وکلافه دارن غر میزنن ولی من فرصت خوبی پیدا کردم این چند روزو که درگیر تعمیرات ماشین بودم ووقت نداشتم بیام اینجا وپیام پرمهرتوبخونم انرژی بگیرم وهمونطور که استاد گفت اعراض کنم ازناخواسته ها جلسه سوم قدم نهم استاد رابادقت گوش دادم وعبارات تاکیدی روتوی این لحظات تکرارکنم،وذهنمو نزارم منو ببره توبیراهه ،چقدر هوا خنکه ،امشب مهتابیه وماه خیلی زیباست،صدای مردم میاد کنارهم درحال گفتگو هستند،من درحال استراحت هستم ومسافرت توشب عالیه،این درسی بودکه توموقعیتهای گذشته عصبی میشدم حالا توهمون موقعیت هستم ولی دیدگاهمو تغییردادم چون کنترل ذهن باعث میشه تومدار مثبت قرار بگیرم،الان گفتن جاده بازشده وخیییلی شگفت زده وخوشحالم برای اینکه همیشه مثبت اندیشی جواب میده به امید روزهای بهتر