دلیل نتایج پایدار - صفحه 7
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-09 05:51:142023-07-09 06:20:30دلیل نتایج پایدارشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر جان جانانم خدای مهربانم
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته ی بزرگوار
سلام بر تمام دوستان همفرکانسی عزیزم
خدایا شکرت که امروز هم با شنیدن صدای استادم و دیدن چهرشون و گرفتن آگاهی هایی که به من دادند شروع شد
استاد جانم نمیدونید هربار که فایل جدید میزارید چه غوغایی توی وجودم شکل میگیره پراز شادی و عشق و حس یادگیری وانگیزه ی برای شنیدن این آگاهی های ناب سپاسگذارم ازتون که هربار برامون از تجربیاتتون میگید
خداروصد هزهرمرتبه شکر میکنم که دراین مسیر توحیدی قرارگرفتم
بعداز خوندن نماز ظهر از خدا خواستم که درنوشتن این متن به من کمک کنه وآنچه که لازمه رو برزبانم جاری کنه .
من 3 روز هست که وارد 47 مین سال زندگیم شدم اگر بهتون بگم که سن یک عدده شاید باورتون نشه چون همین الان هم من درنهایت سلامتی و شادابی از لحاظ جسمی وروحی هستم و شادابی چهره ام هرروز بهتر میشه
من خوشحالم که باورود به این سنم درطی این چند ماه که دراین سایت هستم کلی آگاهتر شدم و زندگی بهتری رو دارم تجربه میکنم
الان که بر سجاده ی نماز نشستم و براتون مینویسم میخوام از زمان ورود به سایت و اتفاقاتی که برام افتاده بگم از تعهدی که شما میگید واز خودم که چقد درحال پیشرفت هستم و دوباره دراین ساعت تعهد بدم که این مسیر الهی رو ادامه بدم تا ابد
شاید بد نباشه برگردم به چندین سال پیش که حدود سال 90 میشه من تازه دوره هایی(منظورم دوره ی آرایشگری هست ) برای شروع کار جدیدم رو آغاز کردم که استادم کتاب معجزه ی شکرگزاری رو به من هدیه داد و من هم شروع به خوندن کتاب وانجام تمریناش کردم که در همون زمان هنوز دوره هام تموم نشده بود که تونستم یه مغازه با کل وسایل از یک نفر که ازطریق استادم معرفی شد بهم و من شروع بکار کردم بدون حتی خرید هیچ وسیله یی همه چی داشت دکور لوازم لازم برای شروع کار فقط میخواست که من ایمان داشته باشم وشروع کنم
که من با یکی از دوستانم که ازمن جلوتر بود ودوره هاشو یکسال زودتر تموم کرده بود آغاز کردم
الان که دارم در موردش مینویسم نمیدونین چه حس فوق العاده ای دارم چون من هیچ سرمایه یی برای شروع نداشتم ولی شوق وانگیزه داشتم وتنها استادم این رو درمن میدید اولین پیشنهادها رو به من میگفت
من کارم رو ازنزدیک اسفند شروع کردم با همکارم ولی تعهد داشتم و درزمانی که من باید اونجا میبودم راس ساعت بودم و به همین شکل اولین مشتریای من اومدند ومن براحتی تونستم کرایه ی مغازه رو پرداخت کنم وحتی بیشتر هم پول بسازم کم کم مشتریای من ازدوستم بیشتر میشد با اینکه او لز من کاربلد تر بود ولی من جرات داشتم ونترس بودم بعد یکسال دوستم از من جدا شد و من تنها ادامه دادم و باز برای کارم شاگرد میگرفتم که کمکم باشندودرهمین حین هم لوازم کارم رو میخریدم و تونستم بیشتر لوازم رو خریداری کنم حدود 2 سال درهمین مغازه کارکردم و فقط همون کتاب تنها راهنمای من بود دراین مدت
ولی از لحاظ مالی رشد کمی بود ولی من خوشحال بودم که کار خودم رو دارم
کم کم دوست داشتم جامو تغییر بدم و جای بزرگتری بگیرم و جای پر رفت وآمد تری باشه که حتی اون مکان رو هم ازقبل مد نظر داشتم تا اینکه بالاخره تونستیم مکان مورد نظرم رو بگیرم و با همکاری همسرم که اون موقع با فروش ماشینمون و سرمایه گذاری روی این کار به جای بزرگتری رفتم شاید واگر الان با باورهای جدیدم اینکار رو نمیکردم وبرای انجام کاری چیزی رو نمیفروختم ولی اونموقع ذهنیت دیگه یی داشتم ولی فقط میخواستم به اون مکان برسم شاید مشتریای من بیشتر بشن و درآمدم بیشتربشه
من الان که به اون موقع نگاه میکنم یک تعهد در خودم میبینم که دائم درحال تکراربود و الان هم هست وهمچنان درمسیری که هستم درحال انجام تعهداتم هستم ولی شایدبدلیل نداشتن باورهای مناسب پیشرفتم کمی کندتر بوده
از زمان شروع به کارم کم کم رشدم بهتر شد وهرروز مشتریای بیشتری داشتم و درآمدم بهتر میشد ولی در حوزه ی روابطم رابطه ی خوبی نداشتم باهمسرم و همین منوال ادامه میدادم به امید روزی که درست بشه غافل ازاینکه هیچ کس تغییری نمیکنه تا زمانی که من تغییر نکنم .
من درحال کسب درآمد بودم با دید مثبتی که از کتاب داشتم همکاران جدید به سمتم اومدند همه انسان های فوق العاده ای بودند وبه من درکار کمک میکردند ولی من دریه مسیر میرفتم جلو تا با دوستی آشنا شدم که این درزمانی بود که به شدت روابط عاطفیم مشکل داشت و اون دوست دریچه یی شد از ورود من به دنیای جدید قانون جذب
ازطریق دوستم با استادی آشنا شدم و شروع کردم به خرید دوره هاشون و به شکلی عالی زندگی من بهتر شد حالم خیلی بهترشد و من فهمیدم که احساس خوب یعنی چی لذت بردن یعنی چی ماندن دراحساس
خوب یعنی چی قطب نمای وجودم چیه ومن چقد باید تلاش کنم که انسان بهتری بشم تا شرایطم تغییر کنه حالا میفهمم که من درحال طی کردن تکامل بودم ولی الان که نگاه میکنم به بچه های این سایت که چقد جوان هستند و چقد عالی پیشرفت میکنند خیلی خوشحال میشم ودائم تحسینشون میکنم وباز خودم رو هم تحسین میکنم که درهمین مسیر بودم ودرحال تکمیل هستم
من وقتی به قانون احساس خوب رسیدم همونجا متوقف شدم دوباره و لی سعیم در بهبود ادامه داشت درکنار دوستم ادامه میدادم ولی اینجاست که استاد میفرمایند که باید ادامه بدی وتعهد بدی و ازمسیرت خارج نشی تا نتایج پایداربشن بله شما صحیح میفرمایید من هم روی خودم کارمیکردم ورودی ها رو کنترل میکردم ولی خیلی باید متعهد تر میبودم وباشم
دراون زمان کم کم ارتباط بهتری با همسرم پیدا کردم وهرروز اتفاقات بهتری رو تجربه میکردم شاید بگم که دعواهامون خیلی کمتر شد خیلی زیاد و همسرم هم درحال خودسازی بود بدون اینکه بدونه که من درحال خودسازی هستم همسری که به هیچ وجه این چیزهارو قبول نداشت میدیم درحال گوش دادن به بعضی از اساتید موفقیت بود
اینطور میخوام بگم بهتون که من شاید خیلی جدی کارنمیکردم ولی نتایج داشتم همیشه مینوشتم و سناریوهای مختلف رو مینوشتم و حالا میبینم که خیلی هاشون عملی شدند
میخوام از آشنایی با شما استاد عزیزم بگم وازاینکه چقد طول کشید که من وارد سایت شما بشم بااینکه توی اینستا گرام فایل های شما رو وصدای شما رو شنیده بودم ولی نمیدونستم که سایت دارید ولی یکی از فایل های شما که به صورت کلیپی کوتاه بود خیلی به من کمک کرد الخیر و فی ما وقع
بله من با شنیدن وعمل کردن بهش اتفاق زیبایی برام رقم خورد که شاید بعدها بنویسم درموردش
من یک روز در تلگرام وارد گروهی شدم که یکی از فایل های شما رو با عنوان مثل ابو موسی نباشیم رو دیدم وخیلی از حرفاتون خوشم اومد که باعث شد وارد اون گروه بشم و دیدم که یکسری از محصولات رو رایگان برای دانلود گذاشته بودند
من وسوسه شدم ویکی از قدم ها رو دانلود کردم و همون اوایل فایل که شما درمورد نحوه ی صحیح خرید محصول گفتید متوجه شدم که باید بیام توی سایت ومن دیگه به فایلتون گوش ندادم و اومدم وارد سایت شدم حدود شش ماه پیش
وشروع زندگی جدید من ازاینجاست که آغاز شد
شش ماه که من درحال گوش دادن به فایل های دانلودی هستم هنوزمحصولی نخریدم ولی درحال پیشرفت هستم مهاجرت کردم از شهر کوچک به شهر مشهد حدود یک سال ونیم پیش
کارم رو رها کردم ودوباره از صفر مطلق شروع کردم به خودم قول دادن وقتی تونستم دوبار انجامش بدم دوباره هم میتونم
اوایل کارم درمشهد هنوز با سایت شما آشنا نشده بودم ولی باز هم با همون آموزه های قبل ادامه دادم
و سالن خودم رو در یک محله ی عالی افتتاح کردم و بعد از شش ماه ورود به سایت شما هرروز مشتری های من بیشتر شد و من با آموزه های شما دراین چند ماه زندگی کردم انسان های جدید و عالی به سمتم اومدند که شاید اگر بگم براتون قبولش سخت باشه ولی میدونم شما استاد عزیزم میفهمید من تعهد رو الان بهتر درک میکنم زندگیم هرروز درحال پیشرفت هست من هیچ وقت فکر نمیکردم که بخوام هز شهرم به شهر دیگه ی نقل مکان کنم اصلا لازم نمیدیدم که از دایره ی امن خودم خارج بشم ودوباره از صفر کارم رو شروع کنم ولی ازوقتی بافرامین شما آشنا شدم خوشحالم که این کار رو انجام دادم
7 سال کار و مشتری های زیاد و فامیل رو با تمام سختی هاش رها کردم واومدم که دوباره شروع کنم و خوشحالم وراضیم از بودن دراین شهر زیبا وآدم های جدید .
من درطی این مدت در سالنم فقط وفقط به شما گوش دادم دیدن دنیای جدیدی که برام ازش میگید بسیارلذت بخشه و بودن دراین سایت جزو لذت بخشترین کارهای روزانه م هست
من درطی این شش ماه تونستم درآمدم رو نزدیگ به 2 ونیم برابر کنم و اومدم اینجا بنویسم وتثبیتش کنم تا برای مرحله ی بعد برم
درنظر دارم یکی ازدوره ها رو بزودی بخرم و شروع جدید زتدگیمو رقم بزنم
به آسانترین کارهای ممکن در حرفه ی خودم هدایت شدم از زمانی که حرفهای شما رو با گوش جان شنیدم
و میدونم با تعهدی که دارم هرروز پیشرفت بهتری خواهم کرد
ترسهام کم شدند وسعی میکنم باهاشون مواجه بشم
ایمان وخداشناسیم خیلی عاشقانه تر شده
من به مهاجرت های بیشتری فکر میکنم وقتی دراینجا موفق شوم مکان بعدی مهاجرتم رو لنتخاب میکنم
نمیتونم تمام اتفاقات رو بنویسم ولی سعی میکنم که بیشتر بیام وبنویسم تا اثری ازخودم به جا بکذارم
خداروشکر میکنم که من رو درمسیر هدایت و انسان های جدیدی قرارداد
خداروشکر میکنم بابت وجودتون استاد بینظیرم
عاشقانه دوستتون دارم
درپناه الله یکتا باشید
سلام به استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته عزیز و سلام به همه ی دوستان عزیز
استاد عزیزم همراه با مریم جان همیشه به فکر ما هستند که کجای کار ما ایراد داره و باعث شده نتایج بزرگ و ثابت نباشن و از هیچ گونه کمکی دریغ نمیکنن، یک دنیا ازتون سپاسگزارم که بهبود ما برای شما اینقدر مهم و اساسی هست.
الان به خودم میگفتم سیما ببین استاد تو که پیامبر زمان تو هستن، دارن اینقدر متعهدانه برای پیشرفتت از هر طریقی وارد عمل میشن اما خودت اون تعهد رو نداری و کار جدی نمیکنی که تغییرات اساسی و ثابت کنی؟؟!!!!
سؤال 1:
من قبل از آشنایی با قوانین استاد همیشه فکر میکردم دیگران میتونن اعتبار و کریدت من رو از بین ببرن و من رو بی ارزش کنن در کل میگفتم همه چیز دست دیگران هست(عامیانش میشه اینکه فلانی رفته زیر آب من رو زده)
امااااا از وقتی که متوجه شدم اعتبار و عزت من دست افکار خودم هست و خداوند سیستمی هست که به این افکار پاسخ میده، قدرت رو از دیگران گرفتم متعهدانه در این مسیر قدم برداشتم و دیدم که بلهههههه ، درست هست و الان حدود یکسال هست که هرگز تو این موضوع لغزشی نداشتم و نتایج به صورت تصاعدی هست.
سوال 2:
حدودا دو سال پیش بخاطر بارداری و شرایط سختی که داشتم چندین ماه نتونستم به فایلها گوش بدم درنتیجه به قانون عمل نکردم و زندگیم دگرگون شد(از تمام جهات من افت شدید کردم) تا اینکه زایمان کردم و دچار افسردگی بعد از زایمان شدم(و افکار خطرناک، خانمهای عزیز اینو بهتر میدونن) ، یک روز همسرم گفت چرا دوباره فایل گوش نمیدی و من هم حاضر بودم هر کاری کنم تا از این زندگی اسفناک نجات پیدا کنم، شروع کردم و از همون لحظه ی اول حالم بهتر و بهتر شد، اون احساس بد و افکار پلید ازذهنم رفتن.
در رابطه با سوال سوم در مورد خودم اگر بگم اولش نداشتن تعهد هست، بعدش اینه که اگر دو روز روی خودم کار کنم دوست دارم همه چیز دیگه ردیف بشه (نداشتن صبر) و نتایج استاد عزیزم رو بگیرم که حدود به 15 سال هست با تعهد دارن بر روی باورهاشون، شبانه روز کار میکنن
حالا اگر نتیجه نگیرم دیگه اوضاع میشه لج و لجبازی که بابا ولم کن، من که جواب نمیگیرم و این میشه که زندگی من مثل یویو میمونه، یک روز خوب و یک روز بد
اما امروز با دیدن این فایل تلنگری خوردم که اگر خواستی نتایج خوب ببینی
تعهد تعهد و تعهد داشته باش
خودت رو با کسی مقایسه نکن
برای گرفتن نتایج پایدار، استاد عزیزت رو الگوی خودت قرار بده
صبر صبر صبر (قانون مزرعه)
انشاالله که در پناه الله شاد، سالم و ثروتمند باشید.
بنام خدای مهربان
سلام به روی ماهت استاد جونم
سلام مریم بانو
به به دارین میرین مهمونی ،حتما هم که خیلی خوش گذشته ، خداروشکر
صبح به خودم گفتم چه حالی میداد اگه فایل جدید میومد بعد ذهنم گفت نه بابا دیروز جلسه 7 کشف قوانین اومده ،پری روز هم فایل جدید
پس طبق باور کمبود ،ذهن گفت نه بابا خبری نیست
صبح تو فرکانس خنثی بودم نه خوب بودم نه بد
گفتم اول ی کم میرقصم فرکانسم و بالا میبرم بعد ستاره قطبی و مینویسم
موزیک و گذاشتم رفتم زیر آسمون و مثل بچه گی هام جلو پنجره رقصیدم تا خودم و تو شیشه ببینیم و کلی انرژی گرفتم بعد رفتم ستاره قطبی و آگاهی های از قوانین بعد دوش و قهوه
اومدم که برم سراغ دوره راهنمای عملی گفتم بزار ی نگاهی بندازم ببینم سایت چه خبره ،که با صحنه فایل جدید مواجه شدم و چشمام از خوشحالی گِرد شد
استاد من طی این یک سالی که با شما آشنا شدم خداروشکر هر روز در حالِ صعود بودم و هر روز با تمام توانم سعی کردم عمل کنم
اما مثال قانون سلامتی بینظیر بود
من هم سالهاست دارو مصرف نکردم اصلا کل زندگی ام از بچه گی تا الان همیشه سالم و پر انرژی بوده جسمم خداروشکر و برام سوال بود چرا من اولین دوره قانون سلامتی رو خریدم ؟؟؟؟؟؟؟
من چون سلامت بودم و بدن قوی و اندام عالی دارم
10 روز به قانون سلامتی عمل کردم بعد گفتم من که خوبم پس نمیخواد خیلی سفت و سخت بگیرم واسه همین شکلات و کیک تو همون یک وعده میخوردم
چند ماه بعدش که درکم نسبت به قوانین بیشتر شد در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم در مورد خودم و شخصیت خودم ،چون مدل آدم ها خیلی با هم متفاوته
من به این نتیجه رسیدم شرایط وقتی برام خیلی سخت میشه خیلی زمستان برام زجر آور میشه دست به عمل میشم
چون سالم بودم چون اضافه وزن نداشتم هر بار که شکلات میخوردم میگفتم اگه نیاز شد طبق قانون عمل میکنم
تو رابطه های عاطفی هر بار کارد به استخونم میرسید به فکر راه حل بودم
کلا متوجه شدم من هر بار تو هر مسئله یی وقتی متعهد میشم که خطر و احساس میکنم
و وقتی این و متوجه شدم متعهد شدم و به خودم قول دادم باید شرایط و تغییر بدم و همیشه بهترش کنم ،باید قبل از تموم شدن پنیر به فکر پنیر تازه باشم
باید قبل از اذیت شدن و سختی کشیدن تسلیم بشم
جالبه که قبلا فکر میکردم که من خیلی سریع اقدام میکنم من خیلی درست عمل میکنم و کلا تو توهم بودم
خداروشکر که این موضوع و فهمیدم
هر روز هم سعی میکنم طبق زندگی خودم ،تمریناتی طراحی کنم برای بهبود شخصیتم برای دقیقتر عمل کردن به قانون
مثلا متوجه شدم من خیلی از تایید و توجه دیگران انرژی میگیرم و باید احساس ارزشمندی مو گره بزنم به درون خودم
احساس ارزشمندی باید در اتصال به خداوند و تایید خداوند باشه
احساس ارزشمندی ام باید خود باوریم باشه
بعد شروع کردم بستن تمام راههایی که از بیرون به من احساس ارزشمندی میداد
یکیش پاسخ بچه های سایت به کامنت های من بود
از چهارشنبه من قسمت پاسخ دوستان و باز نکردم با اینکه هر روز صبح برامایمیل میاد
امروز صبح ،ذهنم گفت برو کامنت هایی که برات نوشتن وبخون تا شارژ بشی ، اما با اقتدار گفتم من با اتصال به خدا شارژ میشم نه تعریف بقیه نه تایید بقیه
استاد من خیلی متعهدانه سعی میکنم به قوانین عمل کنم و اتفاقا سقف آرزوها و رویاهام خیلی بلندِ
و میخوام به تک تکشون برسم
و هر بار که با اقتدار عمل میکنم طبق تعهد و قولی که به خودم دادم کلی عزت نفسم بالا میره
وقتی به روندِ رشدِ این یکساله نگاه میکنم خیلی سپاسگزارتر میشم خیلی احساس قدرت میکنم که اینقدر زیاد طی یک سال خودم و تغییر دادم و ایمان دارم این نتایج بزرگ و بزرگتر میشه
خدا همه کَس را همه چیز میشود به شرطِ ایمان
برای ترک سیگار اوایل هر روز وسوسه میشدم و به خودم میگفتم فقط امروز نخر فردا برات میخرم
همسایه ام سیگار میکشید و بوش می اومد وقتی تو حیاط بودم تمام وجودم پَر میزد برای یه پُک سیگار اما میگفتم اگه نَکشی خدا بهت پاداشِ بزرگ میده
دعا میکردم اون دوستم که سیگاری بیاد خونه مون که بتونم یه نخ باهاش بِکشم ، وقتی میخواستم و اون پیام میداد سارا خونه یی بیام اونجا ؟
من انگار دنیا رو بهم میدادن ،میگفتم بیا قربونت برم
و باهاش به نخ میکشیدم و میگفتم من که نخریدم
بعدش هم من خواستم و خدا هدایت کرد که بیاد
بعد که بهتر قانون و درک کردم که تکامل میخواد و این پروسه تکامل تا لحظه مرگ و بینهایت ادامه داره فهمیدم بابا
خدا هیچی برای ما نمیخواد
خدا فقط به درخواستِ من پاسخ میده
خدا من و به مسیری هدایت میکنه که خواسته ی منِ
الان خیلی بهتر درک کردم که
جهان بر پایه ی فرکانس عمل میکنه و هر فرکانسی که ارسال کنم همون و مثل آینه بهم برمیگردونه
و این موضوع خیلی بهم آرامش ِ حقیقی داده که من به راحتی میتونم هرچیزیکه. میخوام و داشته باشم
این زمانی هم که میبره بخاطر همفرکانس شدنِ من با خواستمه
خب دیگه اینکه ناراحتی نداره وقتی هر روز دارم نشانه های قوی شدنِ فرکانسم و میبینم
پس من باید تحسین کنم چون تحسین کردن کمک میکنه فرکانسم قوی تر بشه
چقدر بینظیر تو دوره کشف قوانین میگید؛
من قانون و میدونم و مثل بازی میمونه برام خلق اتفاقات
چون هر چیزی و که میخوام باهاش همفرکانس میشم و خلقش میکنم
خب این همفرکانس شدن اگه بهش ایمان داشته باشیم دست به عمل میشیم
چطوری ؟
1- به هر اتفاقی از زاویه یی نگاه میکنیم که بهمون احساس خوب بده
چون احساسِ خوب یعنی قوی شدنِ فرکانس
2- هر نشانه یی ،هر نشانه یی ،از کوچیک گرفته تا بزرگ و تحسین میکنم
تحسین یعنی چی ؟
یعنی با احساس خوب بهش توجه میکنم و با صدای بلند به خودم میگم این ی نشانه اس من دارم به خواسته ام میرسم خدایا شکرت
چون تحسین کردن یعنی احساس خوب و احساسِ خوب یعنی فرکانسِ قوی
3- هر روز آگاهانه آگاهانه دنبال الگو هایی هستم که به خواسته من رسیدن چون وقتی اونها رو میبینم احساس آرامش بهم میده که منم میتونم
چون احساس آرامشِ توام با قدرت یعنی فرکانسِ قوی
هزارتا چیز ِدیگه میشه مثال زد که باعث میشه به فرکانس بالاتر برسیم
استاد من که خیالم راحته و ایمان دارم با همین شور و اشتیاق میتونم هر خواسته ایی هر خواسته یی هر خواسته یی و با عمل کردنِ به قوانینِ ثابتِ جهان و خداوند به راحتی خلق کنم
و آسون بشم برای آسونی ها
استاد جونم فقط میتونم با عشق بگم سپاسگزارم
سلام خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان و همه دوستان سایت الهی
دلایل نتایج پایدار
اگر بخوام از خودم و زمانی که با شما آشنا شدم بگم میتون موردهای زیادی نام ببرم که تغییر زیادی توی روند زندگی من ایجاد کرد ولی الان که بهش فک میکنم میبینم که تقریبا هیچکدام پایدار نبود
من از زمان آشنایی با شما بشدت بدهکار بودم و ترسهای زیادی توی زندگیم داشتم و تقریبا همه نوع گناه انجام داده بودم
ولی تونستم با کنترل وردیهام آرام آرام از اون فضا گناه آلود جدا بشم و خیلی از این موارد انجام ندم
1.کنترل وردیهامو بشدت مراقبم و خیلی واسواس داشتم روش بطوری که نمیتونم حرفی یا کلامی بزنم که از قانون خارج باشه و بقولی لعو لعب باشه و همینم باعث شد تغییرات شگرفی داشته باشم چه از لحاظ مالی و چه عزت نفس ،
ولی این آواخر روندم در جذب خواستهام کند شده و همش ذهنم درگیر این بود با وجود این همه نتیجه چرا روندم متوقف شده و باگی توی ذهنم بود که الان میخوام بیشتر تمرکز کنم ..
اون روزا خواستهامو با تجسم و امید و توکل تقریبا میشه گفت خیلی آسون تیک میزدم بطوری که اینقدر آسون بود که بقول استاد منو این همه خوشبختی محال بنظر میرسید
این نکته هم که برای آرزوهام سقف قائل بودم خیلی زیبا استاد توضیح داد و منی که همیشه میگفتم باید وقتی داری به هدفت میرسی خیلی زود هدف بعدیتو مشخص کنی که آماده حرکت بسمتش باشی فراموش میکردم این موضوع و حتی اینقدر احساس بی لیاقتی نسبت به اون خواستم داشتم که وقتی در حال تیک خوردن بود احساس پوچی میکردم انگار من نباید به این خواستم میرسیدم و حس میکنم این موضوع بر میگرده به عدم لیاقتم و باید روش کار کنم
2.در بحث قانون سلامتی با اینکه این دوره رو تهیه نکردم و از فایلهای رایگان استفاده کردم خیلی خوب نتیجه گرفتم و واقعا عالی بود ولی امروز از این فایل متوجه شدم که تقلب توی کارم زیاد بود و خودمو گول میزدم و متعهد نبودم
این تعهد خیلی مهمه و ذهن من خیلی راحت منو گول میزد بطوری که حس میکردم همین یه ذره نتیجه یعنی من به آرزوم رسیدم و دیگه بسه و ادامه ندم چون خودش همه چی خوب پیش میره ..اما امروز به خودم تعهد میدم که روی چیزهای کوچیک کار کنم و تعهد خودمو نشون میدم تا به مرحله بالاتر برسم
3.حتی در بحث نقدی کار کردن و قرض نگرفتم انصافا تحولی توی زندگیم با تعهد بهش رخ داد و چند بار خودمو از دام همچین شرایطی کشیدم بیرون ولی حس میکنم بازم دارم تقلب میکنم و خیلی نامحسوس این تعهد یادم میره و کارای میکردم که الان متوجهش شدم که خودمو گول میزدم و باید جلوش همین جا گرفته بشه که به جای بزرگتر نرسه
بنظر من دلیل تمام این نتایج ناپایدار ریشه در
1.ناسپاس بودن از لحظه حال و داشتهاته که زمانی آرزوی داشتنشو داشتی
2.احساس عدم لیاقت و عزت نفس پایین که زیر بنا و بیس همه نعمتهای خداوند که نتونستیم نهایدنش کنیم در وجودمون ..یه مدت روش کار میکنیم و همه چی خوب پیش میره ولی چون پاشنه آشیل اکثر ماست خیلی زود ریشهاش دوباره رشد میکنه
3.آرزوهامونو و خواستهامونو کوچیک میدونیم و فراموش میکنیم که ما با تغییر افکارمون تونستیم اینا رو به حقیقت بپیوندونیم
4.غرق در روزمرگی میشیم و کنترل افکارمونو که کنترل ورودیهاست از دست میدیم
استاد عزیزم سپاسگزارم ازتون بابت این آگاهی ها و از خداوند میخوام که بهم توانایی درک و عمل کردن به این آگاهی ها رو عطا کنه
به نام خدایی که ما خیلی جاها فراموشش کردیم اما اون هیچ وقت هدایت کردن مارو فراموش نکرد
سلام به استاد عزیزم و دوستانم
اگر میتونستم با تصویر تو این کامنت بهتون نشون بدم شیدایی که قبل از شناخت قوانین و اجراش رو بعد از شناخت قوانین اونوقت متوجه تغییر در تمام ابعاد زندگیم رو میدید
زمانی که با قانون آشنا شدم زندگیم از همه ی ابعاد بد بود جوری که اگر من یه رستوران میرفتم اطرافیانم تعجب میکردن که چجوری تونستی بری رستوران کسی مهمونت کرده؟دیگه شما عمق فاجعه رو ببینید
با قانون که آشنا شدم اینقدر خوب روی قوانین کار میکردم شب و روز روز و شب حتی موقع خواب فایل پلی میکردم اینکه تاثیر داشت یا نه مهم نبود فقط میخواستم این حرف ها هی تکرار بشه برام یواش یواش شرایط زندگیم تغییر کرد و من داشتم نتایج رو میدیدم
از ارتباطم با آدم ها بگم من اون موقع کار پنل پیامکی میکردم باورتون نمیشه چقدر مشتری پیدا کرده بودم و چه مشتری هایی که هر کدوم شغل مختلف داشتن یکیشون رو مثال بزنم
یکی از مشتری ها تو ملارد کرج باغ رستوران داشت و ما رفتیم پیشش پنل رو حضوری یاد دادیم و پولو بگیریم بیایم وقتی از در وارد شدیم طرف انگار صد سال بود مارو میشناخت اینقدر گرم و صمیمی برخورد کرد کارمون که تموم شد خواستیم بریم گفت من اجازه نمیدم همیجوری برید باید غذای رستوران ما رو بخورید برامون یه میز چید چند مدل کباب سالاد ماست چند تا نوشیدنی و ما هرکاری کردیم که مبلغش رو پرداخت کنیم اجازه نداد
نه فقط این مشتری 90 درصد مشتری ها دقیقا همین کارومیکردند و ما ذوق زده این که قانون داره جواب میده و اون مسیری که دنبالش بودیم رو پیدا کردیم
از لحاظ مالی بگم تا 1 ماه قبلش ما پول این که گاز بزنیم به ماشین رو نداشتیم طرف آشنا بود قرضی اینکارو میکرد
بعد از اجرای درست قوانین پول گاز چیه منو همسرم هرموقع اراده میکردیم میرفتیم سفر هر غذایی که دوست داشتیم رو میخوردیم و این برای ما تجربه جدیدی بود
ما هیچ کاری نمیکردیم و از زمین و آسمون برامون ثروت و نعمت و اتفاقات خوب میومد
کم کم رفتیم یه تخصص یاد گرفتیم و وارد حوضه طراحی و معماری شدیم
باورهامون رو راجب آدم ها ثروت کارهای اداری و… تغییر داده بودیم
و تو کمتر از یک سال مهاجرت کردیم
آره دقیقا قانون اینقدر دقیق عمل میکنه
همه کارهامون همونطور که میخواستیم پیش رفت تو فرودگاه قسمتی که چمدون هارو وزن میکنن یه آقایی بود که به شدت بد اخلاق بود وما نمیدونستیم که اظافه بار داریم اون سال تقریبا 2 ملیون میشد
باورتون میشه با ما خوش رفتار که بود هیچ نزاشت اظافه بار پرداختت کنیم و برگه رو پاره کرد گفت شما برید
داخل کابین هم که با دوستی آشنا شدیم که داشت فایل های استاد رو گوش میکرد و با اون دوست خوبمون کلی گپ زدیم و میخوام بگم همه چیز داشت تو مداری که بودیم اتفاق می افتاد
همون خونه ایی رو گرفتیم که آرزوشو داشتیم و درجا شروع به کار کردن کردیم توکشورغریب تو کمترین زمان اقامت گرفتیم
اماااا
آره استاد جان متاسفانه من هم جز افرادی بودم که خوشی زد زیر دلش و فکر کرد قانون رو فهمیده باورهاش تغییر کرده
یه تافت میزنه روی باورهاش همینجوری میمونه اما جهان اینطوری عمل نمیکنه
یه جوری یواش یواش از مسیر دور شدم و روی خودم کار کردن رو بیخیال شدم که بعد از 2 سال دیدم وای من
چرا آدم ها اینجوری شدن چرا دیگه دخل و خرج جور درنمیاد چرا برکت از زندگیم رفته و ما تو دوران پاندمی که همه بیکار بودن ما درامد و شغل داشتیم پاندمی که تموم شد دیدیم اوه اوه این ویروس رو نگرفتیم اما به جاش ویروس باورهای مخرب و محدود کننده رو گرفتیم بله دوستان به همین سادگی نتایج تغییر کرد
دوباره تصمیم به کار کردن روی قوانین گرفتیم
ولی یه نکته این جا هست هربار که از مسیر خارج میشی باورهای مخربت انگار بیشتر میشن و مقاومت درون از دفعه اول خیلی بیشتر میشه
ما دوباره روی قانون کار کردیم و وارد دوره 12 قدم شدیم
الله چقدر بخشندس چقدر مهربونه
و دوباره نتایج خوووب اتفاق افتاد
ولی یه انسان چقدر میتونه خودش رو کم لیاقت ببینه چقدر میتونه سقف خواسته هاش کوتاه باشه که باز مسیر رو رها کنه و ما باز رها کردییییم
وااای به این انسان فراموشکار و ناسپاس
و برای بار سوم که شروع کردم به خودم گفتم اگر اینبار مسیر رو رها کردی دیگه حق نداری برگردی این آخرین فرصته
تو دنیا هرچیزی رو که انکار کنم نمیتونم این موضوع که تا وقتی روی خودت کار میکنی نتایج تغییر میکنه رو نمیتونم انکار کنم
خداروشکر میکنم که هنوز تو این مسیرم
علتی کامنت گذاشتن رو شروع کردم حتی وقتی چیزی برای گفتن به ذهنم نمیرسه اینه که به خودم بگم روزی که دست از کامنت گذاشتن کشیدی روزیه که قانون رو اجرا نمیکنی
استاد عزیزم خانوم شایسته مهربونم بی نهایت ازتون سپاسگذارم و دوستتون دارم
و اینو میدونه اگر یک زندگی سرشار از آرامش ثروت نعمت اتفاقات خوب رو میخوام فققققققط باید روی باورهام کار کنم فایل هارو گوش بدم کامنتهای شما دوستان عزیزم رو بخونم و تو همین مدار ادامه بدم همیییین
استاد عزیزم تو فایل چگونه با کشف قوانین زندگی خواسته هایم را خلق کنم
فهمیدم که چرا شما لایق این ثروت و زندگی خوب هستید و چرا خیلی ها این نتیجه رو نگرفتن
مثل شما عمل کردن به قانون یه ایمان قوی به خدا میخواد یک احساس لیاقت زیاد
کار کردن روی قوانین برای من اینبار توی اهرم رنج و لذت قرار گرفته و ذهنم کار نکردن روی قوانین رو رنج بزرگی میدونه
به شما دوستانی که مثل من این تجربه رو دارید پیشنهاد میکنم یک اهرم رنج و لذت برای کار کردن روی قوانین برای خودتون بنویسید
عاشقانه دوستتون دارم
ومنتظرم کامنت ها رو بخونم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام استاد جان
سلام مریم جان و سلام به دوستان عزیزم
اصلا نمی دونم چی بگم که چقدر این صحبتا برای من لازم بوده و هست و خواهد بود
اگه زندگی منو ببینید می گین این آدم که شب و روزش شده فایلا، کامنت و…
اما اینم بگم من پراکنده کار می کردم و تازه فهمیدم قضیه ی تمرکز رو.
نتایجی هم داشتم خداروشکرررر ولی خودم راضی نبودم
چون هم چیزای بزرگتر و بهتری می خواستم و هم اینکه برای من یه سری چیزا سخت جلو می رفت. پایدار نبود با اینکه به شدت روی خودم کار می کردم و زعم خودم فکـــر می کردم دارم درست عمل می کنم.
تا اینکه در جریان شیوه ی حل مسائل و کشف رسیدم به مبحث بسیار بسیار مهم احساس لیاقت
من برای خودم ارزش قائل نبودم و این ربطی نداشت من چقدر برای خودم خرج می کنم، چقدر برای وقتم برنامه بریزم. ربطی نداشت به اینکه چقدر حتی فیلتر کردم آدمای اطرافمو…. من از درون اون احساس لیاقت واقعی رو نداشتم اونطوری که باید. اونطوری که خودم دوست داشتم. چون من همیشه دوست داشتم خانمی قدرتمند و شجاع باشم. همیشه دوست داشتم خودم ثروتمند باشم. خودم روی پای خودم بایستم و می گفتم شاید به همین دلیله که من هیچ وقت از درون رضایت نداشتم از بچگی از پدر مادرم پول بگیرم. با اینکه طبق عادت می گرفتم اما از ته دل راضی نبودم و همیشه ته کمدم مقداری پول می داشتم که نخوام از کسی بگیرم.
یا خواهرم همیشه می رفت از پدربزرگم پول می گرفت و با اینکه من بچه بودم نمی تونستم دست دراز کنم و بگم پول بده. باید می داد. پدرم باید می داد ولی من نمی تونستم بگم بیا بهم پول بده.
و همیشه درس می خوندم.
اما از یه جایی به بعد از یه سنی به بعد جسارت های من به جلب توجه جمع کردن، به دلسوزی و قهرمان دیگران شدن رسید. به اینکه دیگران توی اولویتن.
.
یا حرف بقیه که توی سبک تغدیه بخصوص، بیشتر خودشو نشون داد که برام حرف بقیه مهمه. درسته که این مسیر زیبای خودمو تا جای ممکن رفتم و می رم اما یه مدت بود که من خیلی توضیح می دادم و بعد سعی کردم جلوی خودمو بگیرم که دارم خیلی بهتر می شم.
تا همین چند وقت پیش باور احساس گناه از هیچ کاری نکردن برای بقیه توی وجودم بود و حتی باید بگم هست
که قبلا گفتم چه پاشنه آشیل سفت و سختی بوده چون اینطوری فهمیده بودم. پای منبر های زیادی بودم. صحبت ادم های زیادی رو گوش داده بودم. کتاب های زیادی مطالعه کرده بودم. با آدم های زیادی معاشرت داشتم. سیاسی. مذهبی و و
و همه ی اینا در من باور ایجاد کرده بود. باورهای مذهبی سختی که خودمم نمی دونستم منشأش از کجاست.
خلاصه کنم، در جریان کنکاش خودم بارها رسیده بودم به احساس لیاقت و هر بار به شدت روش کار می کردم. یعنی چند بار این بهم گفته شد که ایمان و لیاقت.
من پوست انداختم. بارها و بارها. خیلی خیلی تغییر کردم.
اما من مثل شما متعهد نبودم و چیت دی ذهنی و حتی خوراکی داشتم. مثلا ارتباط دوباره برقرار کردن با ادمایی که دوست داشتم برن از زندگیم و و
و حتی بعدش به خودم می گفتم تو که تعهد داده بودی و دنبال دلیلش می گشتم.
حتی درآمدم که رشد می کرد و من خوشحال می شدم، می دیدم ماه بعد یا دو ماه بعد فروکش می کنه یا ثابته به این دلیل که من ول می کردم بلکه به دلیل چیت دی داشتن ذهنی فقط و فقط.
نه به این دلیل که آگاهانه این کارو می کردم بلکه به این دلیل که یه روزنه هایی توی وجودم باقی می موند بعد از کار کردن روی خود که می گفت ببین این موردو نمی تونی کاریش کنی. اینو دیگه نمی تونی بگی فراموشش می کنی. نمی تونی از ذهنت پاکش کنی. اینو بذار باشه. منظورم همون ضعف های شخصیتی ای هست که سالها با من بوده. همون تغییر شخصیت ندادن های اساسی که تازه دارم به شکل عمیق تری درکش می کنم که مثلا تمرکز گذاشتن برای بهبود یه ضعف به صورت ریشت ای کجا و کلا کار کردن همه جانبه روی خود کجا.
این عدم تغییرهای ریشه ای، همون چیت دی های ذهنی ای بود که من ته وجودم از گذشته داشتم و احساس قربانی شدن، دوست داشتنی نبودن، گناه الود بودن رو با خودم یدک می کشیدم که درسته خوب کار می کنم ولی اینو نمی تونم واقعا درستش کنم. چرا؟ چون نمی تونم گذشته رو درست کنم.
چون بقیه توی اولویتن حتی اگر خیلی جاها حواسم می بود اما یه وقتایی از احساسم بخاطر نگرانی برای بقیه یا راهنمایی کردن بقیه می فهمیدم ریشه داره. ریشه ی سفت و سخت داره
خلاصه تر کنم که روی اینم دست گذاشتم و تعهد دادم که متمرکز بشم روی لیاقت. روی ارزشمندی. روی تغییر شخصیت.
بدون هیچ بهانه ی دیگه ای. بدون هیچ فکر کردن به اشتباه و گذشته و آدم و…. . هیچ بهانه ای نباید می موند و شاید یک هفته س که دارم روی ضعف های شخصیتی ام کار می کنم و هر جا می بینم دارم از مسیر خارج می شم به خودم تلنگر می زنم که برگرد. و درستش کن.
جالب اینجاست که با این تمرکزی کار کردن، به حواب سوال هایی می رسم که توی فایلا هســـــت و من از این و اون می پرسیدم و به جوابم نمی رسیدم.
پاسخ ها واضح و کامل توی فایلا هست. توی هر چیزی که داریم، چه دانلودی چه محصول پاسخ ما هست اگر متعهد باشیم. من همین نکته رو تازه درکش کردم.
اتصالات جدید ذهنی، پاسخ سوالام با درک بهتر قانون داره انجام می شه. روابطم بهتر شده. احساسم با خودم خیلی خوب شده و درآمدم داره بهتر و بهتر می شه خداروشکــــر.
خلاصه تر
اینکه چند مین پیش توی یه یادداشت روی صفحه ی گوشی که ببینمش هر روز نوشتم (ببین باید به چنان احساس لیاقتی درباره ی خودت برسی که بقول استاد بقیه تعظیم کنن. تو چرا بخوای وا بدی یا درباره ی سبک تغذیه ت بخوای به کسی توضیح بدی. تو دقیق عمل کن، تو چیت دی نداشته باش و همونطوریی که اون مدت طولانی متعهد بودی عمل کن و ادامه بده) اینو نوشتم حتی خیلی عمیق تر و محکم تر و بعد هدایت شدم به شنیدن صحبت های شما توی این فایل. خداروشکر می کنم که اول آماده شدم برای شنیدنش.
منم چیت دی داشتم زیاد با اینکه تمام تلاشم رو می کردم که طبق روند اصلی جلو برم اما گاهی همراه با همون وعده یه چیت هم می کردم اونم می گفتم خب این که یه خوراک طبیعیه مثل خرما یا… . که خودتون می دونین منظورم چی هست.
ولی از اون نظر که غذاهای غیر مجاز رو بخصوص اون مصنوعی هارو بخورم از روز اول تا الآن کامل رعایت کردم و کامل گذاشتم کنار
ولی موضوع همون چیت دی هایی بود که همونم به صورت معمولش توی لیست تغذیه نبود و فقط شاید ماهی یک بار…
ولی من خودم سوالم از خودم این بود که چرا اینجا وا دادم؟ چرا تکرارش می کنم اونم چندین روز پشت سر هم. اگه طبق صحبت های شما باشه که کلا شرایط و روند متفاوته.
چرا با اینکه می دونم می خوام چه مسیری برم ولی باز این سری اشتباهات رو آگاهانه حتی دارم.
و جواب همون احساس عدم لیاقت ها و داشتن سقف یا داشتن یک ظرف محدود و کوچک برای دریافت نعمت ها بود در حالی که می دونستم آرزوها و اهدافم چی هستن.
این اون نکته ای بود که من جسته گریخته و به صورت ناواضح بهش رسیده بودم چون توی بحث لیاقت می گنجه.
و الآ شما اینقدر واضح و مشخص به این نکته ی مهم اشاره کردین. که حتی یک روزم نگفتین خب بذار این حرف لغو رو بشنوم. بذار فلان و بیسان.
من همیشه برام سوال بود که چطوری مریم جون اینقدر متعهد می شه و محکم پای حرفش روی ادیت یه محصول مثلا، یا تغییر شخصیتش به صورت عمیق تر می مونه.
می گفتم استاد خب چون استاده اوکی. ولی مریم جون چون شاگرده دوست دارم بدونم ایشون چطور درک کرده قضیه رو.
چون استاد هم بارها گفتن که ایشون حتی توی برخی موارد متعهد تر و دقیق تر عمل می کنن.
حالا با کار کردن یک هفته ای روی خودم خیلی چیزا داره برام واضح و روشن می شه.
خیلی چیزا.
چون این بار تمرکزم لیزری تره و جای بهانه ای نذاشته و می گه اون هسته ی اصلی، اون ریشه رو باید این بار درست کنی و اگه جا بزنی مطمئن باش نتیجه همون آش و همون کاسه س.
و این چیزیه که برای من رنج آوره همونطوری که تغییرات جسمی ام و برگشت به حالت های قبلی برام رنج اور.
همونطوری که حتی موندن توی همین استپی که دارم هم برام رنج آوره و اینو امروز اهرمشو می نویسم و پر قدرت ادامه می دم و جای هیچ بهانه ای رو نمی ذارم.
ممنونم. برم بقیه فایلو گوش بدم
عاشقتونم استاد
یا رب
درود و سلام به استاد خوشتیپ و مریم بانو عزیزم و همه اعضا خانواده بزرگ عباسمنش
استاد جان چقدر زیبا توضیح دادید چه مثال های نابی را بیان کردید
استاد عزیزم من و همسرم بارها در مورد این نتایج پایدار باهم صحبت کرده بودیم و هر بار همسرم از تشابه عالی استفاده میکرد، ایشون قانون سلامتی را خریداری کردند و معجزه در زندگی مان رخ داد با اینکه پزشکان گفته بودند ایشون دیابت نوع 1 دارند ولی ما باور نکرده بودیم و همیشه دنبال راه حل بودیم
خلاصه وقتی همسرم این سبک زندگی را شروع کرد همیشه میگفت قند و کربوهیدرات مثل مواد برای من و من هیچ وقت تحت هیچ شرایطی قانون شکنی نمیکنم و این شد که بعد از یکسال به قند خون 84 رسید و در مورد ذهن هم به این نتیجه رسیدم دوری از قوانین مثل مواد برای ذهن و ما را به باتلاق روزمرگی و زشتی ها و ناخواسته ها میبره.
الان هم میخوام به سوالات پاسخ بدم
1)زمانی که من آرام آرام شروع به تغییر کردم و به اموزش عمل کردم از لحاظ سلامتی ، ارتباط با خدا و روابط نتایج خوبی دست یافتم از همه مهمتر آرامش داشتم
2) من بعد از مدتی کار کردن روی خودم فرصتی پیش آمد تا در آزمون استخدامی بانک شرکت کنم پسرم نزدیک 2 سال بود و تایم درس خواندنم بسیار کم پس تصمیم گرفتم وقتی که آزاد داشتم فقط روی درس خواندن بگذارم و کار کردن روی خودم را بزارم کنار درنتیجه کم کم همه چیز برگشت به عقب روابط تنش دار و ارامشم را از دست دادم و این شد یک تضاد بزرگ برای من هر چند که خودم را جمع کردم و دوره عزت نفس را خریدم و اکنون فهمیدم دلیل ناپایداری نتایج از عزت نفس وقتی کسی خودش را لایق زندگی خوب و آرامش بدون عزت نفس داره و به خودش ضربه نمیزنه که افت کن و زمانش و فرصت زیبای زندگی را با تنها یک درصد بهتر کردن خودش نسبت به دیروزش جلو میره
3) یکی از دلایل برگشت به عقب غرور البته درباره خودم و اینکه یادمون میره گذشته خودمون را ،قبلا چه شرایطی داشتیم و الان چه شرایطی و اینجا یک مثال از همسرم میزنم که ایشون برای اینکه درد های قبل از عمل به قانون سلامتی را یادشون نره انسولین های خودش را به دیوار اتاق خواب زده ، و جالب در مورد مثال استاد و انجمن معتادین گمنام که وقتی دور هم جمع میشوند اینگونه آغاز میکنند سلام من فلانی هستم یک معتاد ……….
استاد عزیزم ممنون بابت این آگاهی زیبا دوستون دارم
سبحانک ماعَبَدناک حق عبادتِک و ما عَرفناکَ حق معرفتک منزه باد مقام تو! ما تورا آنگونه که باید پرستش نکردیم و آنچنان که باید نشناختیم
سلام خدمت استاد عزیزم،مریم بانوی شایسته و همه همسفران مسیر خوشبختی
استاد من چی بگم از این موضوع بینظیر استمرار؟دلیل نتایج پایدار؟میتونم ادعا کنم که یه کیس استادی جذاب هستم در این مورد
دوستای من الان منو به عنوان فردی میشناسن که خیلی تو مسیری که داره میره استمرار داره و خودمم همین باور رو نسبت به خودم دارم اما واقعا همینطور بود از اول؟تو کامنت های مختلفی راجع بهش صحبت کردم اما دوست دارم اینجا دوباره کامنت کنم و بگم
از 24 اردیبهشت 1399 که من روند تغییراتم رو با کتاب رویاهایی که رویا نیستند شروع کردم شرایط تا به امروز زمین تا آسمان فرق کرده،از هر بُعدی بخوام نگاه کنم . مالی؟سلامتی؟روابط؟عزت نفس؟معنویت؟ استاد عزیزم هیچ چیزی حتی شبیه به 3 سال پیش نیست!هیچی
شما دسترسی داری و میتونی ببینی که من با چه فاصله ای کتاب های رویاها رو داشتم میخریدم،بین دو سه فصل از کتاب رویاها که اونموقع قیمت هر جلدش 15 هزار تومان بود اگه اشتباه نکنم ، دو سه ماه فاصله افتاده بود،یعنی انقدر داغون بود شرایط زندگی من،ولی اون در مسیر موندن کمک کرد آروم آروم رشد کنم و آبان ماه دوره بینظیر راهنمای عملی رو بخرم ودو ماه بعدش ثروت 1 و قدم 1 از دوازده قدم رو بخرم و روی خودم کار کنم و حالا بماند که چه معجزاتی اتفاق افتاد توی زندگیم که میخوام یه سری اشارات بهش بکنم.
توی کامنت هام گفتم و باز هم مینویسم و من عاشق این خودافشایی کردنم که بهم انقدر عالی یادآوری میکنه قانون رو و نتایجم رو،پس با خیال راحت دوباره اینجا مینویسم که روزی که من شروع کردم ،یعنی 24 اردیبهشت 99 ، به مدت 12 سال بود که داشتم سیگار میکشیدم،مدت 8 سال بود که درگیر بودم با بیماری اسکیزوفرنی و روزی یه مشت قرص میخوردم(چیزی که دکتر ها میگن درمانی نداره) ، مدت 2 سال بود که درگیر اگزمای پوستی دارم؟وضعیت مالی؟همین قدر بگم که هفته اول هر ماه پولام تموم میشد با اینکه مستاجر بودم،روابط؟بخاطر باور هام طرد شده بودم از خونه و تو تنها ترین روزای زندگیم بودم ، عزت نفس؟از بیماریهایی که درگیر بودم مشخصه چی بوده! و و و
خب با هدایت خداوند از زمانی که شروع کردم با اینکه هیچی نداشتم،هیچ جوره شرایطش رو نداشتم برای دوره و … اما با اون چیزی که میتونستم شروع کردم،سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا احساس لیاقت منو برد بالا و تصمیم گرفتم سیگار رو ترک کنم ، چیزی که من هزار بار براش تلاش کرده بودم و نشده بود ، اما بقول خودتون تو این فایل وقتی ورودی مناسب میدی؟نتیجه قطعا خروجی مناسبه! با اهرم رنج و لذت من کاری کردم که هر روز صبح ساعت 5 بیدار میشدم و توی بوستان ولایت تهران میرفتم و دور اونجا رو میدویدم،منی که روزی 2 پاکت سیگار میکشیدم بعد 12 سال سیگارو از همون روز که تصمیم گرفتم گذاشتم کنار ، کتاب رویاها رو ضبط کرده بودم برای خودم و میرفتم تو پارک با داغون ترین هندزفری که از مترو خریده بودم میذاشتم صبح ها توی گوشم و گوش میدادم،میومدم خونه و سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا رو میدیدم! همان تایمی که پندمیک بود و همه چی افتضاح،بهترین تایم زندگی من بود چون کار تعطیل شده بود و همون باعث شد من زندگیم بسیار تغییر کنه ، 8 سال قرص خوردنی که دکترم میگفت فقط با همینا میتونی ادامه بدی بخاطر اینکه بیماریم بقول ایشون تو شرایط بسیار حادی بود ، بعد اینکه سیگارو گذاشتم کنار انقدر خودباوریم بیشتر شد که گفتم من که اینکارو تونستم انجام بدم پس اینکارو هم میکنم ، یادم نیست کدوم فایل شما بود از فایل های هدیه که گفتید اونجا تصمیم بگیر که میخوای وقتتو صرف چی کنی؟پولتو صرف چی کنی؟میخوای تو صف دکترا باشی؟یا خرج خوشی و لذت بردن کنی؟اونجا روی کاغذم نوشتم و گفتم که میخوام زندگیمو بسازم،میخوام وقتم رو برای خودم،برای مهارت هام و … بدم . فایل سگ سیاه افسردگی زندگی منو عوض کرد! دوستایی که دنبال محصولات استاد هستید،از فایل های هدیه استاد غافل نشید که گنج بی انتهاییه که زندگیتون رو از هر نظری تغییر میده،اینو هر دوستی که محصولات رو تهیه کرده و کار کرده میتونه شهادت بده. همون روزی که تصمیم گرفتم انرژیم رو صرف چی کنم ! کل داروهام رو ریختم تو سطل آشغال و بردم انداختم تو سطل زباله سر کوچه! 2 هفته بطرز وحشتناکی برام گذشت که نمیتونستم بخوابم،شرایط بسیار بدی داشتم که نمیخوام اینجا بنویسم،ولی موندم رو تصمیمم و بعد دو هفته که من نیم ساعت تونستم بخوابم،گفتم اره شد،شد من دارم تغییر میکنم و همون آدمی که شبا با ده تا قرص باید میخوابید یه ماه بعدش سرشو مینداخت رو بالشت خوابش میبرد!
میخوام بیام جلوتر و زمانی که نتایج برام بزرگتر شد اما کج فهمیم نتایجم از دست بره ،وقتی دوره ثروت 1 رو شرکت کردم و 12 برابر رشد مالی داشتم تو ورودیم ، 120 برابر پس اندازم بیشتر شده بود توی 6 ماه ! دوره سلامتی رو شرکت کردم و تو زمان خیلی کمی انرژیم چسبید به سقف،اگزمام خوب شد،جوش هام رفت و همه چی عین ساعت کار میکرد ! بقول استاد که گفتند،منو این همه خوشبختی محاله!
من چیکار کردم؟من یه کج فهمی بزرگی داشتم،یه نقطه ضعف بزرگ
وقتی نتایج اومد و خب خیلی دیگه راضی بودم فکر کردم اینا دیگه میمونه،ادامه ندادم،گفتم خب الان میرم روی روابطم کار کنم! دوره ثروت رو گذاشتم کنار و آروم آروم عین یه گلوله برفی نتایج آب شد! من با دستای خودم یه کاری کردم که کل اون نتایج بینظیر 6 ماه که عین آب خوردن ثروت از در و دیوار میومد تو زندگیم رو برداشتم و هدیه دادم به کسی (ترمز ها) وقتی اگزمام کامل خوب شد و … دیگه تو ذهنم داشت ترمزا میزد بالا که خب تو دیگه نتیجه گرفتی بسه ، برگرد به شیوه قبلیت و برگشتم و خیلی کتکشو خوردم
یادمه همون موقعی بود که شدیدا تو ایران درگیری بود و منم سرباز بودم و خب مشخصه چجوری بود شرایطم!
تو اون شرایط من چند تا دفترچه پر کردم،چرا؟چرا؟چرا؟ همش دنبال این جواب بودم که چرا من نتایجم سینوسیه؟چرا نتیجه م پایدار نیست و هنوز نفهمیده بودم دلیل نتایج پایدار رو؟ کم آوردم دیگه مغزم جواب نمیداد،دو سه ماه بود که راجع بهش مینوشتم،فکر میکردم.تا اینکه گفتم خدایا من دیگه حالیم نیست ،من کم آوردم و از این شرایط راضی نیستم ،من چرا نمیتونم مثل استاد نتایج رو به رشد داشته باشم؟چرا یه روز خوبم ده روز بد؟ تو همون شرایط خدا هدایتم کرد برم سفر ، بخاطر شرایط مرخصی نمیدادن ولی هر جوری بود گرفتم و رفتم شمال سه روز و ذهنم رو آروم کردم و اونجا بود که خدا بهم گفت چرا نتایجت نتایج پایداری نیست ! اونجا بود که گفت پسر خوب اینکه تو سیگارو گذاشتی کنار و دو و نیم سال ازش گذشته و برنگشتی ،بخاطر اینه که اون مسیر رو ادامه دادی،اینکه دیگه قرص نخوردی بخاطر اینه که ادامه دادی ، خداوند هدایتم کرد به دوره قانون آفرینش که از صفر شروع کن بیا بالا ، هدایتم کرد به یه کتاب بینظیر که بحث عادت ها رو درک کنم و از همون روزی که فهمیدم داستان چیه؟از همون تمرین سناریو نویسی که شما تو بخش 1 قانون آفرینش گفتید و هر تمرین دیگه ای تو هر دوره ی دیگه ای که گفتید رو تبدیلش کردم به عادت شخصیتیم،امروز نگاه کردم که 7 ماه پیش من بخش 1 قانون آفرینش رو خریدم و تو این 7 ماه روزی نبوده که من تمرینات دوره ها رو انجام ندم،صبح بیدار شدم اولین کار که کردم انجام تمرینم بوده،شب خواستم بخوابم حتی اگه تو شرایطی بودم که ذهنم خواسته بگه نمیشه انجامش دادم،چون چند تا نکته رو فهمیدم:
1-وقتی یک فرکانس رو پیدا میکنی و ایجادش میکنی ،نشانه ها میاد ولی برای اینکه نتایج بیاد،نتایج رو به رشد باشه باید ادامه ش بدی. تا کی ادامه ش بدی؟ برای من تا روزی که بمیرم! چون من دنبال نتایج پایدارم
2-عادت ها تو سه تا لایه ایجاد میشن ، نتایج،فرایند ها و شخصیت . من همیشه داشتم تو لایه نتایج عادت هامو تغییر میدادم و همین باعث میشد که تا نتیجه میومد ،ذهنم میگفت خب دیگه نتیجه حاصل شد برگرد ، ولی اگر من عادت ها رو تو لایه شخصیتم تغییر بدم من از خودم یه شخصیت پولساز ساختم و این شخصیت پولساز همیشه دنبال پول ساختنه،من عادت هام رو تو بحث سلامتی تو لایه شخصیتم تغییر دادم و این باعث میشه شخصیت من همیشه دنبال سلامتی باشه، دیگه اینطوری نیست یه روز که سلامتی اومد دیگه بزنه زیر همه چی بگه خب نتیجه اومد ولش کن،نه این شخصیته تغییر میکنه
3- من قبلا داشتم با دوره های استاد با گوش دادن بهشون و نه تبدیل کردن آموزه های استاد به شخصیتم،با انگیزه هایی که از صحبت های استاد میگرفتم نتایج میومد و وقتی دوره تمام میشد،چون من ادامه نمیدادم دیگه همه چی کم و کم کمرنگ تر میشد و فهمیدم انگیزه هیچوقت ماندگار نیست،انگیزه مثل سوخت موشکه، این موشک رو از رو زمین با یه نیرویی بلند میکنه و تا جو میبرتت ، ولی این همه فضاپیماها دارن با سوخت همچنان کارشونو ادامه میدن؟آیا ایستگاه فضایی سوخت مصرف میکنه؟مشخصا نه،اون رفته تو مدار زمین و با توجه به نیروی گرانش و این چیزا که من زیاد راجع بهش نمیدونم سالهاست داره کارشو میکنه ! سوختی در کار نیست، عادت ها هم همینطوره،نتایج هم همینطوره،یه انگیزه ای میاد ولی انگیزه ها ماندگار نیستند،ممکنه دو روز بعد یه اتفاقی بیفته،یه عزیزی از دست بره،یه مسئله ای پیش بیاد که انگیزه که نداشته باشی هیچ،کلی هم نا امید بشی ، ولی اگه تو مدار نباشی مثل ایستگاه فضایی و بخوای به زور سوخت خودتو بالا نگه داری،خیلی زود سقوط میکنی و منفجر میشی!
4-وقتی تو مدار قرار میگیری ، وقتی اون عادت ساخته شد تو لایه شخصیتت فقط میتونه بهبود اتفاق بیفته،وقتی یه عادت شخصیتی رو تو وجود خودت میسازی،این باوری که منجر شده تو اون تغییر رو بدی،باعث میشه بهبود های بیشتری رو به خودت جذب کنی،باعث میشه هر روز بهتر و بهتر بشی . یه مثالی میزنم استاد . وقتی تصمیم گرفتم عادت عضله سازی رو روی خودم کار کنم،با اینکه خیلی برام سخت بود چون من همیشه تصمیم میگرفتم برم باشگاه میرفتم شهریه هم میدادم و …، دور روز میرفتم و ولش میکردم . تصمیم گرفتم تو خونه با تمرینات علی جان شیرازی (از همینجا ازش بینهایت سپاسگزاری میکنم) کار رو شروع کنم،سخت بود تمرینا برام ، چون عضلاتم به شدت ضعیف بود و یه مقاومت زیادی نسبت به اینکار داشتم،ولی شروع کردم و ساختم (الان حدود دو سه ماهه هر روز تمرینای عضله سازیم رو انجام میدم)، منی که روزی نیم ساعت ورزش تو اتاقم برام یه چیز وحشتناک بود الان به جایی رسیده که خودم مشتاقم زودتر برم تمرینامو تو باشگاه با دستگاه ها و وزنه های بیشتری ادامه بدم،چون سیستم جهان همینه،هر باوری که میسازی ، از جنس اون باور و نتایج رو بیشتر برات جذب میکنه.
5- با هر عادتی که تو شخصیت خودت تغییر میدی نتایج بزرگ و بزرگتر میشن، تا وقتی که تو اون مدار خواسته ت کاملا قرار میگیری، خواسته ت سلامتیه؟عادت پیاده روی،عضله سازی،غذای سالم خوردن و.. اینا رو باید هر کدومشونو بسازی و با هر ساختن هر کدوم از اینا نزدیک تر میشی به اون مدار خواسته و وقتی همه اینا ساخته شدن تو اون خواسته ت رو داری کامل تجربه میکنی. چرا؟چون یه فرکانسی ایجاد کردی و انقدر ادامه ش دادی و نزدیک تر کردی خودتو بهش که نتایج تو دنیای فیزیکی کامل خودشو نشان داد
6-ممکنه وضعیت الانت طوری نباشه که بخوای اون عادت رو تو شخصیت خودت بسازی،که اتفاقا این بهانه ذهنه،وقتی میخواستم کامل منطبق بشم به دوره سلامتی از لحاظ تغذیه ذهنم نجوا میداد که نه تو نمیتونی انقدر گوشت بخری و بخوری،پس نمیتونی ولش کن بذار اول از لحاظ مالی رشد کنی به جایی برسی که بتونی انقدر گوشت تهیه کنی که هر روز بخوری بعد عادتتو تغییر بده. گفتم آقا جان مگه حضرت ابراهیم وقتی همسرش و بچه ش رو وسط بیابون با هدایت خداوند رها کرد و رفت ، منتظر موند اونجا آدما بیان بعد بره؟مگه وقتی میخواست فرزندش رو قربانی کنه اول مطمئن شد چاقو نمیبره بعد کشید؟ اینکه ابراهیم حنیف بود،اینکه ابراهیم رفیق خدا شد،دلیلش این بود که ایمانش رو نشون داد قبل از اینکه بدونه نتیجه چی میخواد بشه؟ تو شروع کن،تو این عادتو با هر شرایطی که داری تغییر بده اونوقت خدا وقتی ببینه ادامه میدی،وقتی ببینه لایقشی (با ادامه دادن،با تغییر شخصیتت) پاداش میده بهت! هنوز هیچ غلطی نکردی و میگی خدایا بهم فلان چیزو بده؟ گوشت نمیتونی بخوری،روزی 5 تا تخم مرغ که میتونی بخوری! شروع کن،حرکت کن ،ایمانت رو نشون بده اونوقت خداوند ازت حمایت میکنه و باید بگم اصلا خدا نذاشت کار به اونجا برسه و نعمت ها از همون روزای اول اومد خدا رو صد هزار مرتبه شکر
خب خیلی حرف دارم راجع به موضوع استمرار چون خیلی کتکشو خوردم و از وقتی هم که شروع به تغییر کردم دارم شیرینی تغییراتم رو دریافت میکنم و لذتشو میبرم ، استمرار چیزیه که چند ماهه من به شدت بهش علاقمند شدم و سعی میکنم هر روز خودم رو بهبود بدم و بهتر کنم خودم رو.
یه کج فهمی دیگه ای که من داشتم و احساس میکنم اینجا باید بنویسم این بود که من تا دو و نیم سال هنوز نفهمیده بودم باورها چیه؟و منجر به چی میشه؟از گفتگو با دوستان هم فکر میکردم باور یعنی یه سری ورد با خودم تکرار کنم،اما از همون آبان ماه 1401 متوجه شدم باورها،افکار تکرار شونده ای هستند که منجر میشه به تغییر رفتار های من،چطور میتونم بگم باورهای من تغییر کرده یا داره تغییر میکنه؟از اینکه عملکرد من تغییر کرده باشه ! چطور میتونم بگم دارم فلان باور رو روش کار کردم؟زمانی که عملکرد من ،شخصیت من ،عادت رفتاری من منطبق بشه با اون باوری که دارم میسازم.
استاد یه تشکر ویژه میخوام بکنم از شما بابت آماده کردن دوره قانون سلامتی که این دوره علاوه بر اینکه نتایج منو تو بخش سلامتی دگرگون کرد،چنان درکی از قانون بهم داد که اصلا نمیتونم درموردش بگم! این روزا هر چی میشنوم از شما با نتایج دوره سلامتی خودم،با درکم از قانون سلامتی تطبیق میدم و میفهمم که چقدر اصل داستان درسته،چقدر همه چی رو یک اصله و من اگه اصل رو بفهمم و بهش عمل کنم چقدر همه چیز میتونه هر روز بهتر و بهتر و بهتر بشه . عاشقتونم استاد عزیزم و همه ی دوستان بینظیرم
سلام علیرضا عزیز وای عالی بود
خیلی عالی بود
واقعا لذت بردم کامننتون رو ذخیره میکنم
امیدوارم در مسیر بمانید و ادامه دهید
و خوشی حاصل از اعتیاد به رفتارهای قبلیتون رو دیگه نخواید به نجواها اهمیت ندید و هرررررجور شده ادامه بدید
سلام استاد عزیزم
من تا بحال هیچ کامنتی نذاشته بودم ولی با دیدن این فایل دلم خواست ک منم نظرم رو بگم
بله صد در صد حق با شماست تمام مشکلات ما از وقتی شروع میشه ک ما ب تعهدمون عمل نمیکنیم و اولش اصلأ متوجه نیستیم ک کار داره خراب میشه چون میگیم حالا همین ی باره ولی ب تدریج انقدر تکرار میشه ک ب خودمون میایم و میبینیم ک دیگه عمل ب قانون واسمون سخت شده چون ذهنمون برگشته ب شیوه ی قبلش
من بارها و بارها توی مسائل مختلف تجربش کردم و بعدش چقدر خودمو سرزنش کردم ک چرا با اینکه قانون رو میدونم باز هم تحت تأثیر اطراف و شرایط قرار میگیرم ولی فکر میکنم ک این مسئله بی ربط با الگوها نیست ک راجبش صحبت کردین
همونجوری ک طرف قول میده و بارها و بارها قولش رو میشکنه بدون اینکه خودش بخواد و بدونه ، عمل ب تعهد هم درین راه راست جهادی اکبر میخواد چرا ک در اطراف ما اکثرأ ب شیوه ی نادرست عمل میکنن و این همون همبازی و توپ هستش ک شما اشاره بهش کردین اینجا جاداره ک ی دمت گرم ب استاد نازنین و متعهدم بگم بخاطر اراده ی آهنینتون چون خودم در مسیر هستم و مرتبأ دچار کش مکش هستم باخودم و مرتبأ باید مقاومت و مراقبت داشته باشم …
استاد من هنوز دوره ی سلامتی رو نگرفتم ولی خدا میدونه ک چقدر واسش اشتیاق دارم و احساس میکنم ک خدای مهربون من رو ب این راه هدایت کرده چون همیشه ب شیوه ی درست تغذیه و سلامتی فکر میکردم ولی با تناقض هایی ک وجود داشت راه رو نمیتونستم پیدا کنم ولی با همه ی اینا همش ب این فکر میکنم ک اگه ب شیوه ی دوره سلامتی عمل کردم پس موقع مهمانی رفتن باید چطور برخورد کنم یا توی شرایط خاص نگران اینم ک نشه بهش عمل کرد
ولی میدونم ک اینا همش مقاومت ذهنه و ی مدت ک بگذره با منو هدفم هم راستا میشه و فقط راهش مداومت هستش و اینکه باید اهدافمون رو مرتبأ ب خودمون یادآوری کنیم و حواسمون ب نتایجمون باشه ک از چ راهی بدست اومدن، راه ک تغییر کنه نتیجه هم عوض میشه…
از خداوند بسیار سپاسگذارم ب خاطر وجود شما استاد آگاهم و ازش میخوام ک یاریمون کنه ک بتونیم اصل رو از فرع تشخیص بدیم و روی تعهدمون بمونیم…..
خداوند نگدارتون باشه
(به نام خداوند یکتای هدایتگر)
سلام به استاد عزیزم و مریم جان بینظیر
انگار الان که دارم فکر میکنم ، این فایل دقیقا برای من ضبط شده
استاد من حدود 3 یا 4 ماه آموزشای شما رو به طور بسیار جدی دنبال کردم و تو اون مدت نتایج فوق العاده ای گرفتم مثل اینکه خیلی آروم تر شده بودم ، به خاطر هیچی ناراحت یا نگران نمیشدم ، یا مثلا اون جوی که تو ایران به وجود اومده بود و همه قاطی اون جو شده بودن ، من اصلا خودمو درگیر نکردم و رو آموزشا و کانون توجهم کار کردم و طبیعتا تو اون برهه ی زمانی که همه از لحاظ روانی داغون بودن ، من داشتم بهترین و آرومترین روزای زندگیم رو تجربه میکردم نتایج فوق العاده بود تا اینکه به یه تضاد بزرگ برخوردم و اون تضاد مثل یه مشت کوبیده شد به صورتم ، اون تضاد کنکورم بود و این چند ماه اخیر انقدر واسم دغدغه شده بود که من مجبور شدم آموزشا رو کلا کنار بذارم و اتفاقی که افتاد این بود که من خیلی آروم آروم و تدریجی وارد مدار قبل از آموزشا شدم ، البته که انقدر اثرات آموزشا زیاد بود که همش سعی میکردم احساسم خوب باشه ، رو نکات مثبت تمرکز کنم و خیلی چیزای دیگه اما چون دیگه ورودی اون شکلی به ذهنم نمیدادم ، کنترل ذهن خیلی سخت بود خصوصا اینکه فضای کنکورم یه فضای سخت و طاقت فرسا و منفیه و کنترل کردن ذهن توش خیلی سخته…خلاصه گذشت و گذشت و من تو اون دوران میتونم بگم سخت ترین روزای زندگیم رو گذروندم و نتایج دور شدن از آموزشا و اون فضای فرکانسی این شد که درونم خیلی ناآرام شده بود ، خیلی زود دچار نگرانی و استرس میشدم و زندگیم پر از ناخواسته بود
استاد جان میخوام بهتون بگم که الان چند روزه کنکورم رو دادم و دوباره اومدم که اون آموزشا رو شروع کنم و رو خودم کار کنم
با تمام وجود دلم واسه این سایت بهشتی و شما و دوستانم تنگ شده و از خداوند میخوام نتیجه ی کنکورم خوب بشه که مجبور نشم سال دیگه همین اتفاقا رو تجربه کنم و جایی باشم که دوست دارم و توش حالم خوبه
خیلی خیلی دوستتون دارم و خدارو شکر میکنم بابت داشتنتون️️