نقش عشق و اشتیاق در موفقیت - صفحه 30
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-13 06:10:262022-12-12 06:51:38نقش عشق و اشتیاق در موفقیتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود خدمت دوستان عزیز استاد گلم با پیراهن زیباشون
کامنت های بچه هارو وقتی میخونم چقدر چیز یاد میگیرم چقدر اشتیاقم نسبت به کاری که دوسش دارم بیشتر میشه،
من از بچگی عاشق رشته بدنسازی بودم و هستم و خواهم بود،
دوره نوجوانی یادش بخیر کلی پوستر از عکس های بدنسازهای مطرح جهان رو تو اتاقم چسبونده بودم و وقتهای بیکاری ساعت ها بهشون نگاه میکردم و کیف میکردم
البته چون عاشق بازیگری هم بودم عکس هنرمندها و ستاره های سینمای خودمون رو هم چسبونده بودم به دیوار اتاقم،
کلا عاشق ورزش بودم و خیلی ورزش ها رو از بچگی امتحان کرده بودم مثل ژیمناستیک،فوتبال، تکواندو ولی عشق من بدنسازی و ساختن عضله بود چون استعداد و ژنتیک بدنی م هم خیلی به این رشته نزدیک هست،
وقتی کامنت خانم شهریاری رو توی همین فایل خوندم فهمیدم که منم تقریبا به مشکل ایشون دچار هستم و به خاطر احساس عدم لیاقت و پایین بودن عزت نفس( که البته به لطف دوره دوازده قدم که خیلی بهتر شدم) هیچ وقت نتونستم توی این کار مورد علاقه ام عرض اندام کنم،
وقتی صحبت های رونی کلمن رو توی این مصاحبه میشنیدم با تموم وجود درک میکردم که چی میگه چون منم تا وقتی توی باشگاه هستم فقط و فقط لذت میبرم و گرسنگی و خستگی حالیم نمیشه، باورتون نمیشه من حتی عاشق اون درد کشیدن عضله بعد از تمرینم، همه از تمرین پا فرارین ولی من عاشق تمرین پا هستم من عاشق درد بعد تمرین پا که حتی بزور میتونی تو توالات بشینی هستم، البته ترمز هایی مثل همسرم هم داشتم توی زندگی م که سر باشگاه رفتن من هرشب با من جنگ میکرد ولی من کارخودمو میکردم ساعت 9 شب از سرکار خسته میرسیدم و ده تو باشگاه بودم البته قبلش کلی بحث داشتم با هسمرم که واقعا هم بهش حق میدم چون خیلی کمتر میتونستم پیششون باشم ودرکنارشون لذت ببرم ولی اون پیروز شد و من کشیده شدم به کار کارمندی که مورد علاقه همسرم بیشتر بود تا من، البته به خاطر تضادهایی که توی زندگی م پیش اومد وقتی این کار برام جور شد اونو رو چشمم گذاشتم و کلی سپاسگزار خدا بودم البته اون دوران از قوانین چیزی نمیفهمیدم و فقط با خوندن کتاب معجزه شکرگزاری پیشرفت های خوبی داشتم توی این کار ولی کم کم وارد روزمرگی شدم و به خاطر کنترل نکردن ورودی ها و شرک و … دوباره برگشتم به روزهای اول ولی وقتی با استاد آشنا شدم دوباره استارت زدم و الان خوشحال هستم و رضایتمند ولی هنوز عشقم توی زندگی ام نیست ،البته که یکسالی هست دوباره شروع کردم ورزش رو و واقعا دارم لذت میبرم و کلی دوباره عضله ساختم، سال 98 توی کلاس های مربیگری شرکت کردم و وقتی دوره تئوری شو رد شدم دیگه پیگیری نکردم،
استاد توی فایلی یه خاطره ای از یه دوستشون تعریف کردن که ایشون هم مثل من عاشق ورزش بدنسازی هست و خیلی زمان میزاره واسه این ورزش ولی چون مدرک خاصی توی این ورزش نداره جایی بهش کار نمیدن توی امریکا وایشون رفته بود کلی کتاب خونده بود با اینکه علاقه ای نداشته به خوندن ولی تمرکز گذاشته بود و قبول شده بود و مدرک گرفته بود وقتی این داستان رو از زبان استاد شنیدم اونروز هم خیلی احساس خوب و عالی داشتم فهمیدم که دارم هدایت میشم و همون موقع تماس گرفتم با هیات بدنسازی استان تهران وجالب اینجا بود که نشونه گزاشتم گفتم اگه زود جواب تلفن رو بدن یعنی درسته و با سومین بوق گوشی رو جواب دادن و من درباره گرفتن مدرک مربیگریم ازشون سوال کردم و افتادم دنبال گرفتن مدرک اونم با عشق، اونم چه عشقی، خدارو شکر دوره تئوری رو کاملا با هدایت خدا قبول شدم و منتظر هستم تا کلاس های دوره تخصصی اماده بشن و کلی دوق دارم بابت این موضوع و مطمئن هستم که خداوند قدم های بعدی رو بهم خواهد گفت،
یه نکته ای رو دوستان میخواستم اینجا بگم شاید خیلی هامون فراموش میکنیم و خوبه که اینجا یه بار دیگه یادآوری بشه شاید به کارتون بیاد
استاد توی قدم یازده راجب سوال های خوب از خودمون پرسیدن چهار جلسه فایل عالی گذاشتن یعنی اینقدر مهمه ها،
من خیلی وقت ها از خدا میپرسم خدایا من چیکار کنم تو هدایتم کنی وهمیشه یه جواب ناب بهم میده و اونم اینه که از زیستن و زندگی الانت لذت ببر همین من تو رو هدایت میکنم خیلی وقتها خود من یادم میره این داستان رو ولی هر وقت سوال میکنم همینو بهم جواب میده، میگه تو حالشو ببر با همین چیزی که داری الان توی زندگی ت بقیه ش با من،
وقتی کامنت های بچه هارو میخوندم خیلی ها ناراحت بودن انگار به خاطر پیدانکردن علاقه هاشون و انگار سردرگم بودن، دوستان فایل های آقای رضا عطار روشن عزیز رو که برای استاد فرستادن حتما گوش کنید، اصلا خودش هم نمیدونسته چی میخواد ولی اینقدر توی احساس خوب و رضایتمندی غرق بوده که خیلی راحت و آسان و سوت زنان به مسیری که حتی خودش هم نمیدونسته اینقدر دوسش داره هدایت شده، واقعا چقدر بی نظیره فایل های اقای رضا، من چقدر اشک ریختم با فایل های ایشون چقدر چیز یاد گرفتم ازشون همین الان بخدا اشکم دراومد وقتی دارم مینویسم، چقدر از عمل کردن هاش به حرف های استاد لذت میبرم وقتی تعریف میکرد و اخر این حرف ها فقط یه اصلی رو درک کردم که اونم لذت بردن الان تو هستش که باعث میشه هدایت بشی به مورد علاقه هات توی هرچیزی،
استاد عزیزم خیلی دوستت دارم و عاشقانه از راه دور میبوسمت، دوستان عزیزم واسه همتون بهترین هارو آرزومندم، در پناه خدا شاد باشید و لذت ببرید
به نام خدای بزرگ و مهربان
سلام به شما آقا داود خوشتیپ
من اولین باره از شما کامنتی می خونم. امشب خدا هدایتم کرد به سمت حس و حال شما.
خیلی لذت بردم و نکات مهمی رو متذکر شدید که به دردم خورد.
یکی اینکه یک حس قوی از نوجوانی در درون شما بوده که شما رو کشونده به سمت خودش. خداروشکر انقدر واضح بوده که در طول زمان گمراه نشدی و فراموشش نکردی. با علایق دیگه ات قاطی نشده و پشت روزمرگیهات قایم نشده.
این خیلی نعمت بزرگیه که به وضوح ببینی که چی رو از همه بیشتر دوست داری. بهت تبریک میگم.
دوم اینکه اشاره کردی به داستان اون دوست استاد که بر افکار منفی غلبه کرد و بالاخره تونست مدرک ورزشیش رو توی امریکا بگیره و این برای شما الگو شد و با اینکه تئوری رو رد شده بودی باز هم تلاش کردی و این بار جواب داد.
خانمت هم که بنده خدا حق داره، بقول شادمهر «راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی»
ولی وقتی تمرکزت رو بگذاری روی عشقت و همون عشقت بشه شغلت ناخودآگاه در زمانت هم صرفه جویی میشه و زمان بیشتری خواهی داشت که با خانمت بگذرونی و خیلی تنش ها خودبخود رفع میشه.
یه نکته خیلی مهم دیگه ای که گفتی و باعث شد یک لحظه چشمامو ببندم و یه نفس رااااحت بکشم این بود که گفتی آقای عطارروشن فقط از مسیر خودشناسی و کنترل ذهنش لذت برده و به خودش سخت نگرفته، نیومده روزمره اش رو زهرمار خودش کنه به خاطر اینکه نمی دونسته چه کاری رو باید جایگزین شغل فعلیش کنه، بعدش سوت زنان جوری که اصلا متوجه تغییر نشده هدایت شده به کاری که اصلا نمی دونسته دوستش داره، اصلا نمی دونسته همچین کاری هم وجود داره و میشه ازش پول ساخت.
این دقیقا چیزیه که من این روزها و هفته های اخیر روش تمرکز کردم و از خدا خواستم.
درباره اش نوشتم و هی تکرارش می کنم. شما با این نوشته ها و با اون حس عالی و اشکهای نازنین پشتش یک نشونه واضح شدی برای من از طرف خدا که به داشتن حس خوبم ادامه بدم و نگران نباشم. همه چیز در بهترین زمان و بهترین موقعیتش رخ میده و من قرار نیست مغز خودمو بترکونم تا بالاخره بفهمم باید چیکار کنم. خدا خودش برام حلش میکنه و منو بغل میکنه عین یه مهره شطرنج و می گذاره جای درستم.
دیدی پدر و مادرها متوجه رشد قد بچه شون نمیشن؟ و از روی کوچیک شدن سایز کفش و لباسشون می فهمن بچه رشد کرده؟ ما هم دقیقا همینیم. خودمون متوجه رشدمون نمیشیم و از روی تنگ شدن جای احساساتمون می فهمیم رشد شخصیتی کردیم و بعضی جاها تو بعضی موقعیتها و شغلها جامون تنگه، انگار نفسمون می گیره و باید جامونو عوض کنیم، بریم یه جای بزرگتر یا متفاوت.
مثل اتفاقی که برای خود شما افتاد. هرچی گشتی و گشتی آخرش دیدی همون بدنسازیه حالتو خوب میکنه و باید بری سمتش. این درسته. این جای اصلی شماست.
بازم بهت تبریک میگم و ممنونم که اینقدر قشنگ نوشتی و دست هدایتگر خدا برای من شدی.
موفق باشی و بدرخشی
سلام عزیزم.
منم هدایت شدم به کامنت تو، سعیده جانم.
منم دوست دارم از علاقه ام کسب درامد کنم.
اتفاقا دیروز از طریق مامانم یه نشونه اومد، منم اقدام کردم.
دفعه قبل یه نشونه مشابه این اومد ولی از ذوق زیاد انگار اعتبارش رو به جای خدا مقداریشو دادم به اون فرد و کلا موقعیت خنثی شد.
البته مشکل از باورهای معیوب خلقِ ثروت خودم هم هست.
الان که اومدم کامنت پاسخت برای اقای حبیبی رو بخونم، کامنت ایشون رو هم خوندم و بعد چشمم خورد به کلید این فایل:
خلق ثروت از راه علایقت
انگار هدایت خیلی نرم و آهسته میاد سراغ ادم
که آدم متوجهش هم نمیشه گاهی.
دقیقا مثل چیزی که نوشتین تو کامنتتون…
الهی شکر با این جریانِ بدونِ توقفِ جذابِ همیشگیِ هدایت.
خوب و شاد و شاداب باشی سعیده جانم.
و خیلی نرم و نازک هدایت شی به روشِ خلقِ ثروتی که علاقت باشه و گذر زمان رو متوجه نشی.
برای خودم و بقیه هم اینو میخوام.
ماچ بهت مامانی.
ماچ به تو دلی جون.
قدمت رو بذار سر چشممون نوا جون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکر
سلام و درود خدمت خانم رضایی گل
ممنونم بابت دیدگاه زیباتون و چقدر مثال خوبی زدید و چقدر جای فکر داره، اینکه وقتی شخصیتمون رشد میکنه مثل قد کشیدن بچه و تنگ شدن لباسش ما هم جامون باید تغییر کنه، خیلی خیلی لذت بردم از این مثال،مرحبا واقعا
چقدر لذت میبرم در کنار دوستان الهی مثل شما هستم و کامنتتاتون رو میخونمو خداروشکر میکنم که به دیدگاه من هدایت شدید و پاسخی با این زیبایی دادید،
اینم بگم که بنده یکم تنبلی میکنم تو نوشتن کامنت و مثل خانم شهریاری و آقای زرگوش و دوستان دیگه خیلی فعال نیستم توی نوشتن و با گوش کردن به فایل ها و خوندن دیدگاه ها خیلی راحت ترهستم البته که باید روی این قضیه هم کار کنم چون خیلی نکات مهمی رو به خودم یادآور میشه که اصلا خودمم متوجه شون نیستم و وقتی کامنتی مینویسم تازه میفهمم که عه عجب چیزی گفتم این نکته کجا بود،
خداروشکر در حال حاضر در موقعیتی هستم که هم میتونم کار کنم هم ورزش کنم هم به هدفم نزدیک تر بشم و نکته مهم تر اینه که در کنار خانواده بیشتر باشم و در کنارشون بیشتر لذت ببرم البته ناگفته نماند که اینم هدایت خداوند هست و من فراموش نمیکنم، الان که به زندگی ام نگاه عمیق تری دارم میبینم که هرطرفی رفتم توی زندگی بازم این ورزش و رشته بدنسازی یه جایی از زندگی منو در بر گرفته بود و همیشه منو سمت خودش میکشوند به نحوی، ولی خوب لطف خدا بود که از طریق های مختلف نشونه هارو به من میدادو من متوجه نبودم،از خدا میخوام که هم منو هم شما و همه بچه های سایت رو به جای اصلی خودشون هدایت کنه و سوت زنان و اواز کنان از زندگی مون فقط و فقط لذت ببریم و غرق در احساس خوب و آرامش باشیم،
در پناه خدا باشید خانم رضایی
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و بانوی شایسته گرامی
و سلام به دوستای خوبم
روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 7
فایل 186
نقش عشق و اشتیاق در موفقیت
عشق و اشتیاق میتونه موفقیت های خیلی زیادی رو خلق کنه انگیزه ایجاد میکنه مخصوصا
اگر باورهای ثروت ساز درستی هم
وجود داشته باشه میتونه خیلی کارا کنه شادی و سلامتی و تفریح و ثروت زیادی رو هم بوجود بیاره.
باور اصل واساس همه چیزه
باور فراوانی باور درست درمورد خداوند که روزی رسانه که همه کاره س
اگه ما باورهای درستی داشته باشیم و با آغوش باز پذیراش باشیم و عجله نداشته باشی
همه اتفاقات خوب برامون رقم میخوره و به همون احساس خوب اتفاقات خوب میرسیم.
در در مورد باور و جمله ای که شما میفرمایید: ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است من جدیداً کامنت دوست عزیزمون خانم اندیشه افشین رو در فایل
گفتگو با دوستان 31 | توانایی تشخیص دلیل نتایج
خوندم که ایشون به نکات بسیار مهمی اشاره کرده بودند و لازم دیدم که هم لینک کامنت رو اینجا بذارم هم یه مقدار از خود کامنت رو اینجا برای خودم به یادگار بنویسم
abasmanesh.com
خانم اندیشه افشین میگن
((نکته ی بسیار مهمی که شما توی این فایل گفتید و من بهای سنگینی توی این سالهایی که شاگرد شما بودم ، براش پرداخت کردم تا بهش رسیدم این بود که حرفی که شما میزنید ، از یک کلمه و یک جمله گرفته تا یک موضوع را اونجوری بفهمم که شما میخوای من بفهممش ؛ نه اونجوری که خودم با ذهن و باورهای خودم بخوام درکش کنم
هرچی از اهمیت این موضوع بگم کم گفتم ، مثال میزنم که بدونید چقدر بعضی جاها افتضاح عمل کردم ، مثلا شما می گفتید ایمانی که عمل نیاره حرف مفته بعد من فقط کلمه عمل را می شنیدم یعنی فقط به اون کلمه توجهم جلب میشد و عصبی میشدم که حالا من باید چکار کنم ، چه کار فیزیکی انجام بدم ، بعد کم کم با خودم گفتم بابا من که هیچ عملی الان به مغزم نمیرسه که انجامش بدم ، پس بهتره بیام جمله را از اول بررسی کنم … ایمانی که …. خب تا همین جا بسه …. بذار اصلا به کلمه ایمان فکر کنم … خب ایمان یعنی باور ، پس جمله اینه « باوری که عمل به همراهش نباشه در حد حرف باقی می مونه » یعنی باور باید منجر به یک سری کارها بشه که اتفاقا اون کارها خیلی هم سخت نیستند ، پس توی این جمله ، ایمان مقدم بر عمل هست ، باور مقدم بر عمل اومده بعد من هی میخوام بلند شم سراغ یه کاری برم یعنی ایمانه را نمی خواستم درست کنم ولی هی میخواستم یه کاری کنم ، هی عجله برای انجام کار ، هی حرص ، هی بدو بدو …. خب معلومه خانه از پایه خرابه دیگه … وگرنه کسی که باور فراوانی داره حتی اگه یک درصد فراوانی را در تمام جنبه ها باور کرده باشه دیگه چرا هی میخواد بلند بشه و تند و تند به یه چیزی که خودشم نمی دونه دقیقا چیه ، عمل کنه ؟! … خب بعد گفتم ایمانی که عمل بیاره …. تا همینجای جمله صبر کنیم …. فراوانی یک ایمانه دیگه … نتیجه ایمان به فراوانی چه اعمالی هستند ؟ آخه کسی که به فراوانی ایمان داره که عجله نمی کنه …. در حالیکه من با این جمله استاد هزار بار به خودم گفتم خاک تو سرت که ایمانت عمل نیاورد …. آخه کدوم ایمان … اصلا من ایمان دارم ؟ من اگه به فراوانی که درصد اهمیتش مثل درصد آب به خشکی زمین میمونه ، ایمان داشته باشم که اصلا وقت کم نمیارم ، اصلا عجله نمی کنم ، اصلا حرص نمی زنم … کی گفته عمل کردن یعنی خرحمالی کردن که من اینو اینطور می فهمیدمش …. به خودم گفتم ببین اندیشه اگر شاگرد دانشگاه عباس منش و دانشجوی رشته ثروت هستی پس خواهشا حرف استادت را درست بفهم وگرنه سرکلاس نیا …))
این کامنت برای من خیلی مفید بود کاملاً یک تلنگری به من زد که بیشتر روی باورهام کار بکنم البته ادامه داره این کامنت دوستان اگه دوست داشتن میتونن ادامشو از روی لینک برن مطالعه بکنن مسئله مسئله باوره اینکه اگه ما میگیم ایمانی که عمل نیاورد ایمان رو باید همون باور معنی کنیم من اگر بتونم باورهامو درست بکنم بیشتر روی باورهام کار بکنم در این صورت اون عمل رو انجام دادم و در نتیجه با خودش شور و اشتیاق و انگیزه میاره و این خیلی کمک کننده است .
ممنونم از این سایت الهی
ممنونم از استاد عزیز و ممنونم از همه دوستان عزیزم
خدایا شکرت و خدایا ممنون و سپاسگزارم که تونستم برای روز 186 هم کامنت بزارم
سلام به استاد عزیزم و دپستان عزیزی که با کامنت هاشون چراغ سبزی در دل و ذهن من روشن میکنند.
من حوزه هایی مورد علاقه مو میشناسم و به سمتشون قدم برمیدارم و مهارت کسب میکنم ولی نمیتونم درامد کسب کنم وبه ناچار مثل مثال تو همین فایل میشم. که کار و علاقمندیش جداس. خیلی تلاش کردم بعد چند سال کسب مهارت پی در پی و تمرین وتکرار بازم نشد. بعد دوره های استاد چند بار از کارم استعفا دادم و تمرکزی تمرین کردم ویدیو اموزشی گرفتم. پیج زدم. تا دری باز بشه ولی نشد. و سرخورده شدم. الان تو حوزه ای دیگه دارم کسب مهارت میکنم ولی خیلی اشتیاق و پشتکار ندارم چون ته ذهنم میگه دیدی قبلی نشد . تو نمیتونی عالی بشی نمیتونی کسب درامد کنی. پس خیلی هزینه نکن وزحمت نکش. میدونم اینا باورهای محدود کننده اس و باید روی توانایی هام کار کنم. ولی نمیدونم چطوری.عبارت تاکیدی را هم گفتم ی مدت. بعم انکیزه داد ولی باز تو عمل میبینم خودمو وتوانایی هامو باور ندارم. الان نمیدونم چی کار کنم . بچسبم به علاقمندی قبلی ورو باورهام کار کنم یا مهارت حوزه جدید را کسب کنم ورو باورم کار کنم.
ممنون میشم دوستان راهنمایی کنند
14/06/03
امروز از خدای خودم یاری خواستم تا ترمزی که سر راهم هست برای اینکه بتونم از مسیرعلایقم پول بسازم رو بهم بگه . که هدایت شدم به این فایل استاد روزشمار ” نقش عشق و اشتیاق درموفقیت”
من به لطف خداوند پس از سپاسگزاری از اینکه در حال حاضر خدارو شکر خیلی در مدار بالاتری از ثروت هستم نسبت به زمانی که کار می کردم و درآمدزایی داشتم.
و انگار خداوند به من یادآوری کرد که ورود نعمت به زندگی ت رو سپاسگزارم باش و اینقدر احساست رو بد نکن که چرا من که آدم درآمدزایی بودم هنوز از مسیرعلاقه ام به درآمدزایی نرسیدن و آن هم با یاد آوری این موضوع که ما به محمد روزی بی حساب دادیم از طریق ازدواج با خدیجه و فاطمه عزیزم اینکه تو الان در بی نهایت نعمت و امکانات نسبت به قبلت هستی باید سپاسگزار باشی .
و همین باعث شد که آروم باشم و از خداوند به خاطر خانه ای که الان در حال حاضر دارم زندگی می کنم یه خونه بسیار زیبا و نوساز هست و دارم چقدر با آرامش و لذت اون رو تمیز می کنم که یه روزی حسرت این آرامش و وقت دگرو داشتم و می گفتم خوش به حال کسایی که با آرامش به کارهای خونه شون می رسن و قت این کار رو دارن و لذت می برن.
خدا رو شکر که من الان دارم همونها رو تجربه می کنم.
و خدا رو شکر که دارم در مسیری که فکر می کنم علاقه دارم قدم به قدم با هدایت خودت حرکت می کنم.
منی که یه روزی اصلا معنی الهام و هدایت و نشانه رو نمی فهمیدم. خدا رو شکر که چقدر من رشد داشتم.
حالا چیزی که ربم به من امروز واضح گفت اینکه فاطمه ترمز الان تو برای اینکه هنوز نتونستی از مسیر علاقه ات پول بسازی این خست که باور نداری از مسیر علاقه و حرکت در این مسیرمی توانی به پول ، ثروت و عشق ، آرامش و لذت برسی.
قبل از این فکر می کردم که باور دارم . البته تا حدودی باور دارم که حرکت کردم و از کار قبلی استعفا دادم و دارم توی این مسیر حرکت می کنم و مهارتم رو هر روز بیشتر می کنم ولی با فکت خدا به من گفت که عزیزم روی این باورت با پاسخ دادن به سولات استاد امروز کار کن.
دیشب وقتی دیدم پسرم تا 4 صبح داره هنوز کلیپهای مورد علاقهش رو می بینه، گیمرها ، و افرادی که میان راجع به چیزهایی عجیب کامنت می گذارن و یا فایلی که داشت می دید و خودم بعد از دعوا کردن باهاش دیدم که داشت نشون می داد توی ایران چقدر آدم ثروتمند هست که مثلا 3 میلیارد تومن طرف برای خرید کیف می ده و …
امروز و الان وقتی داشتم به دعوایی که با پسرم کردم که چرا اینقدر سو استفاده نی کنی و 24 ساعت داری از این کلیپها می بینی ، فکر می کردم ، به خودم گفتم فاطمه بیا اینم یه نشونه که تو باور نداری با حرکت کردن در مسیر علاقه می تونی پول بسازی . چون اگر پسرت کل روز و حتی تا دیر وقت مثلا روی زبان کار نی کرد یا روی درس و مشق نه تنها دعواش نمی کردی بلکه تازه کلی خوشحال می شدی و تشویقش می کردی و این نشون می ده با اینکه سالها از استاد شنیدی که با حرکت در مسیر علاقه ات می تونی به ثروت بی حساب به عشق ، آرامش و هر جیزی که دوست واری برسی ، ولی هنوز بنیادین در این باور مشکل داری .
خدا رو شکر و سپاسگزارن که با دلیل به من نشون دادی که ایرادم کجاست و شکر که حتی راه اصلاح اون رو که پاسخ به جواب استاد در کامنت است رو هم به من نشون دادی. دمت گرم که تو بهترین خالق و خدا و راهنمایی هستی که می تونه وجود داشته باشه.
خوب حال برم سراغ رفع ترمز پیدا شده با پاسخ جانانه به سوالات استاد به یاری رب نازنینم.
خدایا از تو می خواهم تا هدایتم کنی که خیلی خوب عالی این ترمز رو رفع کنم و در مدار بالاتری از ثروت و نعمتهای بی پایان تو قرار بگیرم.
سوال1. .چه شغل هایی را الان می شناسی که به عنوان منبع کسب درآمد افراد هستند اما تا همین چند سال پیش بسیار خنده دار و غیر قابل بود که بشود از طریق انجام چنین کارهایی پول ساخت؟
جواب:
1. همین کلیپهای که پسرم عاشق دیدنشون هست و اگر 24 ساعت بشینه پاش سیر نمی شه. افرادی که دارن یه سری مسایل و چیزهایی که براشون عجیب هست فیلم تهیه می کنند و توضیح می هند. و هم خودشون کلی می خندند و لذت می برن و هم کای پولسازی می کنن
2. گیمرها که خودشون بازی های کامپیوتری نی کنن و چقدر کیف نی کنن و فقط یه دوربین گذاشتن و از بازی خودشون فیلم می گیرن و لذت می برن و کلی پول می سازن
3. ناخن کاشتن و نقاشی روی ناخن . که الان 90 درصد خانمها رو که می بینم ناخن کاشتن و چه درآمدی رو برای عده ای توی این مسیر ایجاد می کنن که واقعا یه روزی کسی فکر نمی کرد که این یه شغل بشه و آن هم با درآمد بالا
سوال2. اگر باور داشته باشی که موضوع مورد علاقه ی شما می تواند به عنوان یک شغل وجود داشته باشد و می تواند از لحاظ مالی شرایط تجربه زندگی ای سرشار از شادی و آرامش را برای شما فراهم کند، چه موضوعی را به عنوان شغل انتخاب می کنی؟!
جواب:
من از سال 99 با خرید روانشناسی ثروت 1 و شنیدن این موضوع از استاد که مسیر علاقه مسیر یونیک هر کسی هست که برای رسیدن به ثروت به آرامش و هر چیزی که بخواد در این مسیر باید حرکت کنه، بارها و بارها از خودم پرسیدم آیا کاری رو که در حال حاضر دارم انجام می دم از روی علاقه انتخاب کردم. و من به چه چیزی علاقه واقعی دارم . منی که هر کاری رو که انجام می دم ، با عشق و لذت انجام می دم و فکر می کنم آدم موفقی می تونم باشم در هر کاری که دست بزارم.
من آنقدر از بچگی کاری که فکر می کردم مفید است و درست است برای رسیدن به خواسته هام باید انجامش بدم ، آنقدر ماهرانه در خودم ایجاد اشتیاق می کردم توی اون کار ، که الان (سال99) با شنیدن اینکه برو توی مسیر علاقه و آنچه که به اون اشتیاق سوزان داری ، با وجود احساس توانایی و اعتماد به نفس ، نمی دونستم که واقعا به چی علاقه دارم و علاقه واقعی نه اینکه خودم برای اینکه می دونم این کار درسته و باید انجام بدم ، اون علاقه رو ایجاد کرده باشم.
تا این که باشخم زدن خودم و گذشته و به یاد آوردن جاهایی و لحظه هایی که به خودم می گفتم خوش به حال فلانی (که انصافا خیلی کم بود ن این لحظه ها ، چون معمولا آدمی بودم که در لحظه زندگی می کردم و از نعمتها و امکانات موجود در لحظه ام استفاده می کردم و لذت می بردم) یا ای کاش پول درآوردن الویتم نبود و می تونستم به این کار بپردازم، فهمیدم که آدمی هستم که باورزش و حرکات بدنی احساس خوبی پیدا می کنم.
و به صورت تکاملی و با هدایت ربم که داستان طولانی داره رسیدم به الان که در ودزش یوگا حدود 2 سال هست دارم کار می کنم، انعطاف بدنی خوبی پیدا کردم ، مربیگری درجه 3 رو دوره ش رو رفتم و آزمون دادم ک قبول شدم و الان دارم باز با هدایت ربم به کلاسهای حرکات اصلاحی عالی پیش یکی از افرادی که از شاگردان استاد عباس منش هست و داره سبک جدید حرکات اصلاحی رو از دبی آموزش دیده و اجرا می کنه می روم و بازوهدایت شدم به ثبت نلم برای آزمونهای سطوح 6گانه یوگا.
و الان می خوام سهم خودم رو برای برداشتن ترمزهای ذهنی و هماهنگ تر شدن باورهام با خواسته هام به یاری ربم انجام بدهم تا نسیر برام بازتر و صراطم مستقیم تر و لذتبخش تر بشه.
تمرینی که برای تثبت این باور دارم، این هست که ابتدا آگاهانه احساسم رو کنترل کنم وقتی پسرم داره 24 ساعت کاری رو که دوست داره انجام می ده. و اون رو معادل کنم با مثلا تمرین زبان یا دروس مدرسه و
دایم به خودم یادآوری کنم که انتهای نتیجه مسیر خوب درس خواندن و معدل عالی داشتن ولی خبر از علاقه واقعی و شناخت واقعی از خود نداشتن ، خود خود خود من هستم.
آفرین به پسرم که به دنبال شناخت خود و علایق خودش هست و به حرف قلبش گوش می کنه و این شرک رو که عمل موفقیت و ثروت تحصیلات و مدرک تحصیلی هست رو نداره،مثل من، و مستقیم ترین و پر نعمت ترین مسیر رو داره انتخاب و در اون حرکت می کنه.
من وقتی می تونم بگم که این باور بنیادین درست شده که ناآگاهانه احساسم خوب باشه وقتی ببینم پسرم 24 ساعته داره کار موردعلاقه ش رو انجام می ده.
یه چیز جالبی که حس و درونم به من گفت این هست که :
از اونجا که پدر و مادرها ، با توجه به تجربه چندین ساله خود ، بهترین راه رو برای فرزندانشون می خوان و فکر می کنن و دوست دارن ، فرزندانشون راهی رو که اونها می گن رو برن تا موفق بشن، از همین زاویه دید می تونیم به راحتی ترمزها و باگهای درونی خودمون رو پیدا کنیم.
برای من که فکر نی کردم با این همه عمل کردن و حرکت کردن در مسیر علاقه ام دیگه ترمزی توی این زمینه ندارم، با دیدن رفتار و احساسم نسبت به رفتار پسرم فهمیدم که به قول استاد هنوز بنیادین مشکل داره باورم و باید با انجام تمرینی که با هدایت ربم بهش رسیدم روی خودم بیشتر کار کنم و برای خودم بیشتر فکت و دلیل بیاورم.
بنام خداوند عشق و زیبایی ها و تمام فراوانی ها
ما به خداوند اعتماد داریم
سلام بر استاد و مریم جون این زوج خوشبخت که الگوی عالی برای ما هستند
سپاس فراوان برای دوره 12 قدم
موضوع ربط داره که قدم 8 جلسه 5
که بی خیال و علی بی غم بودن
استاد من خودم یکی از اون بی خیال ها هستم البته تا حدودی
و لی دیگران میگن من بی خیالم ،یا همون علی بی غم
الان که این فایل رو گوش کردم دیدم آره بی ربط هم نیستم و این علی بی غم بودنم یک قانون هستش
این علی بی غم بودن من توی زندگی خیلی تاثیر داشته
اول بگم همسرم توی قانونه
دختر 21 ساله ام توی قانونه
پسر 14 ساله ام از طریق فایل های ما ،رد میشه شاید هم گوش بده و شبها هم که همش زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا هستش ،رو میبنه و و ،اون قدمی که برای مدرسه مایکل بود رو هم دید
چون خودتون گفتین بچه ها باید بازیشون رو بکنند و نباید اسراری داشته باشیم از قانون استفاده کنند
و البته که خیلی خیلی پسرم هم تغییر کرده
البته تمرین ستاره قطبی رو میگه بعضی موقع ها ا نجام میدم
استاد حالا بگم در مورد علی بی غم بودنم و تاثیر آن در زندگی ام
از همسرم شروع میکنم ،من هیچ موقع روی همسرم حساس نبودم ،اگر یه کم دیر کنه زنگ نمیزنم ،میگم میاد دیگه حتما توی ترا فیک گیر کرده ,یا طفلی رفته خرید کنه ،هیچ موقع فکر بد نکردم
نتیجه ی کارم :این شده که اگر بخواد دیر کنه بهم زنگ میزنم میگه دیرتر میاد به خاطر این کار…دیر میام ،
نتیجه کارم این شده که هر وقت میاد به اندازه ده تا مرد دستش پره و خرید کرده خداروشکر
نتیجه ی کارم این شده که فوق العاده ازش راضیم و زندگی سرشار از عشق رو داریم و زبان زد خاص و عام هستیم خداروشکر همه لطف خدا بوده
حالا در مورد دخترم
من هیچ موقع رو ی بچه هایم زیاد از حد حساس نبودم که باید اینو بخورین ،این برای سلامتی خوبه و …
نتیجه کارم الان دخترم 21 سالش قسم میخورم توی این 21سال فقط یک بار مریض شد توی سن 4سالگی ، و اون موقع که بیمه بودیم دفترچه بیمه به صورت برگه های سفید تاریخش می گذشت ومی انداختیم دور ،توی این 21 سال همیشه به لطف خدا سالم بوده
در مورد تحصیلش هیچ موقع نمیکفتم باید بخونی نمره ی خوب بگیری تا کلاس پنجم خودم باشه کار میکردم و از کلاس پنجم خودش کار میکرد و فوق العاده نمره ی عالی گرفت و با نمرات عالی دیپلم تجربی گرفت اصلا نفهمیدیم کی دیپلم گرفت
و بعداز دیپلم هم ،که داشتیم روانشناسی ثروت 1 را گوش میکردیم رفت دنبال علاقه اش و الان فوق العاده موفق است و در مسیر است
طوری که پیج زده برای کارش
و بدون فالور خیلی ی زیاد و بدون تبلیغات رفته توی اکسپلور
اینها همه لطف خدا است و بس
اصلا در مورد حجاب بهش گیر ندادیم ،و یک دختر معمولی نه زیاد سادس و نه زیاد تو چشم یک دختر خوش تیپ بدون آرایش هستش
چون از آموزش های شما فهمیده آرایش رو کسانی انجام میدم که عزت نفس ندارن و خودشون رو قبول ندارن
خدارو شکر
در مورد روابطش خیلی دختر سنگین هستش و میدونه که نباید خودش رو در معرض کسی بزاره تا ازش سو استفاده کنند
خداروشکر
حالا در مورد پسرم
در مورد تحصیل اصلا بهش نمیگم که بخون نمره ی خوب بگیری ،بهش میگم دوست داری بخون ،من نمی دونم خون میدونی
نتیجه ی کارم این شده موقع مدرسه ها ساعت 4 صبح بلند میشه درسش رو میخونه و معلم ها ازش خیلی راضین با اینکه مثل مایک به درس علاقه ای نداره
بهش اصلا نگفتم بیا تو قانون ولی تلویزیون رو حذف کرده دوست هایی که باهاشون هست رو اگه ببینه خوب نیستند سریع کات میکنه
خودش لباس هایش رو توی حموم میشوره بااینکه لباسشویی هست
فقط بازی پی اس میکنه که باورش اینه استاد عباسمنش هم بازی میکنه ،اخه توی فایل ها دیده که شما هم پی اس بازی میکنید با مایک
در مورد تغذیه اش اصلا نمیگم چی بخور وی نخور نتیجه اش این شده که همیشه سالمه
فقط بعضی موقع ها سرما میخوره که خودش خوب میشه خدارو شکر
خلاصه که همه چی سرجای خودش هستش به لطف خدا و شما استاد عزیز
و بعد از قدم 8 هم سعی بیشتر میکنم، بیشتر علی بی غم باشم دنیا رو آب ببره می خواهم منو خواب ببره
استاد تایم طلایی بیدار میشم عکس از پارادیس گرفتم و فلوریدا و اون دریاچه روبروی خونه فلوریدا هروز صبح تجسم میکنم عکس ها رو نگاه میکنم
و شک ندارم به زودی از فاصله ی بسیار نزدیک شما و مریم جون را میبینیم
الان شما جزیی از خانواده ما هستید انگار نفر پنجم و ششم خانواده ام هستید فاصله ی ما فقط یک صفحه ی شیشه ای هستش
ولی ایمان دارم این صفحه ی شیشه ای برداشته میشه و همدیگر را میبینیم به لطف الله و معجزاتش
سلام مخصوص به دوست خوبم مریم جون برسانیم این کدبانوی نمونه و عالی
به امید دیدار
سلام دوست عزیزم
خیلی خیلی تحسینت میکنم برای این زندگی بهشتی که برای خودت وخانواده ات ساختی
نوش جونتون
آن شالله در کنار هم همیشه شاد وسلامت وپرروزی وثروتمند باشید.
از علی بی غم بودن گفتی که در واقع این قانونه زندگیه بی خیال بودن وتفکر مثبت داشتن
منم با اینکه تا حد خیلی زیادی خیلی جاها علی بی غم بودم اما وقتی در مورد همسرت گفتی که وقتی دیر می کنه زنگ نمی زنی یاد خودم افتادم که من چقدر قبلا در این مساله ایراد داشتم قبلا ها یعنی تا قبل سه چهار سال پیش که باقانون آشنا شده بودم خیلی تو این مساله به همسرم گیر می دادم. همش انتطار داشتم وقتی دیر میکنه بهم زنگ بزنه وهمسرم که اصلا اهل این کارها وزنگ زدنها نبود باعث ایجاد ناراحتی بینمون میشد ولی الان تو این مدت تغییرات خیلی خیلی زیادی داشتم نسبت به همسرم وخدا روشکر زندگیمون خیلی خیلی بهتر شده
دقیقا این تغییرات وبهتر شدنها زمانی اتفاق افتاد که خودم بهتر شدم .
گاهی اوقات واقعا انسان یادش،میره این تغییرات رو
وقتی کامنت شما رو خوندم خیلی از ویژگی های قبلی م
نسبت به همسرم یادم اومد ودیدم چقدر تعییر مثبت کردم وچقدر خداروشکر به لطف الله وآموزشهای استاد وآگاهی های این سایت بهتر شدم.
وقتی جملات شما رو خوندم بینهایت تحسینتون کردم .باریکلا احسنت به شما دوست عزیزم.
تحسینتون می کنم که خانوادگی با هم سریال ها رو تماشا می کنید و باهم در این مسیر توحیدی قدم بر می دارید.
زندگی توحیدی نوش جانتون.
سلام ب استاد عزیزم و همه ی بچههای این خانواده بزرگ
امیدوارم مثل من ب خواسته هاتون یکی پس از دیگری برسید و ای ویش هاتون رو تیک بزنید
استاد خداوند نگهدار شما باشه
خداوند شما رو برای ما حفظ کنه
اینقدر خوشحالم ک نمیدونم چجوری بگم این خوشحالی و این حال خوب از کجاست
دیروز من یک مهمانی در منزلم گرفتم قرار بود دو سه نفر بیاین منزل من ولی خب از جایی ک خداوند انسان ها رو ب خواسته هاشون میرسونه کلی مهمان ب منزل من هدایت شدن و من با خیال راحت از همه ی اون ها پذیرایی کردم
حالا میخوام دلیل این خوشحالی رو براتون بگم
منی ک تا قبل از اموزه های شما استاد در منزلی زندگی می کردم ک حتی دوست نداشتم پدر و مادر ب خونه ی ما بیاین چ برسه ب مهمان
از شدت فقر و نداری نمیتوانستیم حتی روزمرگی های خودمون رو تهیه کنیم چ برسه ب دعوت مهمان
من وسایل منزلم بعد از 12 سال زندگی مشترک اینقدر کهنه و خراب شده بود ک واقعا دوسشون نداشتم و همشون رو بدرد نخور میدونستم
اما خب شرایط زندگی این طوری بود ک باید با همون ها زندگی می کردم
این شرایط در حالی بود ک من و همسرم هر دو کار میکردیم و فقط یک پسر دو سه ساله داشتم ولی واقعا شرایط زندگی مون ب سختی میگذشت.
در همون سال ها بود ک خداوند منو با شما اشنا کرد
وقتی صحبت میکردید اینقدر برام شیرین و جذاب بود ک مثل یک شربت گوارا مینوشیدم و لذت می بردم
کم کم شرایط شروع ب عوض شدن شد
سال های اول گاهی یکبار فایل های شما رو گوش میکردم ولی از یکجایی ب بعد اونم باز با هدایت خداوند وقتی فهمیدم ک همه چیز در زندگی من خودم رقم خواهم زد دیگ گذاشتم پشتش و هر روز بیشتر و بیشتر و بیشتر از قبل روی خودم کار میکردم و میکنم
هنوز هم خیلی جا داره
من هنوز در خونه ی زندگی می کنم ک مستاجر هستم ولی این خونه کجا و ان خانه کجا
تقریباً با اومدن ب این خونه توی یک محله نسبتاً خوب بیشتر وسایل اصلی منزلم رو عوض کردم و همه رو نو خریدم.
الان صاحب دو فرزندم ولی ن تنها زندگی ما ب راحتی میگذره بلکه کلی خرید اینترنتی و کلی شرایط عالی شده
دیشب هم هر کدام از مهمان هام ک ب منزل من میومدن از دیدن خونم شگفت زده میشدن و به به میکردن.
استاد با تک تک سلول های بدنم ازتون تشکر میکنم شمایید ک صحبت هاتون ب من یاد دادید ک زندگی فقط در دستان خودمون رقم میخوره و کافی از خداوند راه بطلبیم ک او بهترین یاری کننده است در هر زمانی
عاشقتونم
لام ب استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوست های هم فرکانسی عزیزم
خیلی خوشحالم ب این فایل هدایت شدم
شغل هایی مثل کسی که تبلیغ غذا کنه و پول در بیاره
کسی که تبلیغ کار ی نفر را با پیامک های صوتی بکنه
پوشیدن لباس و تبلیغ کیفیت بدون هیچ زحمت پول در بیاره
بازی کردن با بچه ها وساعت ها پول در بیاره
دلقک بازی و خنده ی بقیه را در بیاره و پول در بیاره
کسی که بدون دغدغه زیر دست ی آایشگر بیاد و هم مدل بشه هم لذت ببره و تازه پول بگیره تا اینکه بیاد ب عنوان مدل
من ب چی علاقه دارم و موفق بشم و سراسر آرامش داشته باشی و با اون شغل پولسازی میکنی چی هست؟؟
من شغل آرایشگری و حتی آموزش دادنشو دوستش دارم و وقتی آموزش میدهم اصلا ساعت متوجه رفتنش نمیشم
وقتی ب خودم میام ظهر یا شب شده و زمانی که استاد میگفت من عاشق شغلمم و متوجه زمان و حتی گرسنه و تشنه نمیشم من ب خودم میگفتم واقعا استاد عاشق و واقعا درک نمیکردم اما الان که چند باری این آموزش را تکرار کردم بیشتر از قبل درک میکنم خدایا شکرت و سپاس گزارم من تشنه و گرسنه و نه متوجه زمان میشم و جالبه اصلا خسته هم نیستم واقعا انرژی بالایی دریافت میکنم یادم همسرم بهم میگفت من دوست ندارم وقتی تو این شغل بری بعدا که خونه بیای خسته باشی و انرژی نداشته باشی اما الان چنان انرژی بالایی دارم که خودم خودم تحسین میکنم خدایا شکرت و تازه پولسازی هم میکنم و واقعا لذت داره خدایا شکرت در این مسیر زندگی هستم
سلام استاد!
چند وقتی هست که من به دنبال این بودمکه یک شغل و درآمدی داشته باشم. اما همیشه توی اقدامکردن برام سوال بود که وقتی هنوز برای پزشکی تو پروسه تحصیلی هستم، چطور شغلی به کارممیاد تو این دوران؟ علاقم چیه؟ و بعد یک مدت اقدام ک بازخورد به این رسیدم که من علاقم به تحقیق ک مسائل علمیه!
شاید خیلی ها اینجور نباشن و توی کارهای دیگه بهتر باشن و میرن سراغش! خیلی ها کاردانشجکییشون در رستوران ها هست یا غذابری!
اماب عد امتحانکردن بعضی فعالیت ها و ایده ها دیدمکه واقعا نمیتوانم در کاری که علاقه زیادی ندارم استمرار داشته باشم!
و اتفاقا امروز راهنمای من شدید تا بفهمم آقا من عاشق تحقیق کردن هستم.درسته که دوران تحصیلی برای پزشکی طولانیه و فعلا نمیتونمتو بیمارستان باشم، ولی میتونم دستیار تحقیق باشم و از کلی فرصت که در دانشگاه هست استفاده کنم برای اینکه به این هدف دست پیدا کنم! شغلی که هم علاقه دارم و هم بخشی از علاقه ی اصلیم یعنی رشته مزشکی رو تشکیل میده!
یادمه زمانی که در دبیرستان بودم توی ایران، وثتی برای کلاس دهم باید رشته انتخووب میکردم گفتم میخوامرشته تجربی بخونم. خانواده من مثل همیشه پشتم بودن اما مدیر مدرسه و یک مشاوری میگفتن که برو رشته ریاضی چون بازار کارش خیلی بهتره! یعنی انگار علاقه من توش کار نیست!
فرضا همبگیم اونا درست میگفتن، ولی اکنا تبرنداشتن که با چه شرایطی هدایت میشم به آمریکا، کشوری که هرچقدر دکتر داره، بازممیخوام! هرچقدر پرستار و رادیولوژیتس داره میگه بازممیخوام! یعنی یک بازارکار بی انتها که فقط تشنست به داشتنمتخصص که بیاد و کمک کنه کلی مسئله حل بشه و باری از روی دوششون برداشته بشه!
تازه چقدر شرایط میبینم و فرصت برای گسترش پزشکی به شکل بیمارستان های زنجیره ای، دقیقا چیزی که الگوشو تو هر ایالتی میبینم و خدمات به بهداشتی بی قید و شرط و حرفه ای به افراد. یعنی دقیقا میفهمم که از وقتی دنبال علاقم اومدمچه راه ها برام باز شد و چه اتفاقت توبی رو تجربه کردم.
درسته که علاقه های دوم و شومی هم دارم ولی واقعا خوشحالمکه همیشه سعی کردمپی علاقه اصلیمو بگیرم، و الان همممنونم از شما که این فایل رو حاضرکردید و از انجام علاقه گفتید تا یادآوری باشه برای من و همه.
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم جان
الان که دارم مینویسم اصلا فرکانس خوبی ندارم
گاهی روزام آدم اینجوریه ولی من با خودم میگم اینسری که جدی شروع کردی به کارکردن روی خودت نباید اینطوری بشی باید همه چی خوب باشه ولی انگار دارم زور میزنم برای خوب کردن حالم
یاد گفتگوی سیدعلی خوشدل افتادم که میگفت عاشق تضاده خودش برای خودش تضاد به وجود میاره باعث رشدش میشه من هم طی دوسه روز اخیر برام یه تضادی پیش اومد که اول کلی به همم ریخت ولی بعد که خودمو و رفتارم و افکارم و واکاوی کردم به خیلی چیزا پی بردم
ما کلا دایره رفت و آمدمون با فامیل خیلی کوچیک شده نسبت به قبل و تو این چند وقت اخیر هم یه سری رفتارها از بعضیهاشون دیدیم که مصممتر شدیم برای این موضوع
و واقعا من میفهمم که درگیر حاشیه و خالهزنک بازی بودن چقدر منو از اصل دور میکنه و مدارمو و پایین میاره سر همین موضوع ترجیحم واقعا بر اینه که این رفت و آمد کم بشه چون آدمارو که اصلا نمیشه تغییر داد و من هم که دارم تو مسیر درست حرکت میکنم و دیگه دلم نمیخواد هم مدار اون آدما بشه پس بهتره دوری و دوستی باشه
ولی خوب باز هم یه سری افراد نزدیک هستن که دوسشون داری و دلت نمیخواد ارتباطت باهاشون کم بشه و از طرفیم میبینی بعضی اخلاقا و رفتاراشون اذیتت میکنه
حالا این وسط من مچ خودمو گرفتم قضیه از این قراره که کسی به ما نزدیک به صد میلیون بدهکاره و ما با وجود اینکه میدونستیم به راحتی میتونه پرداخت کنه ولی میگفتیم میبخشیم و طی این چند وقت من یه سری رفتار از اون آدم دیدم که باعث تلنگر و رنجشم شد و هی بیشتر شد این موضوعات به حدی که دیروز باعث به وجود اومدن یه تنش بزرگ بین من و همسرم شد و من به شدت رفتم تو فکر و امروز صبح پاشدم و نوشتم و کامنت خوندم یه دفعه با خودم گفتم بیام صادقانه بنویسم که دلیل اینکه من اصرار دارم این پول و ببخشیم چیه و چه چیزایی که تو خودم کشف نکردم
من فهمیدم یکی از دلایلم اینه که میخوام بقیه راجعبهم فکر بدی نکنن
فکر کنن من خیلی خوب و بخشندم
میترسم که رفتوآمدشون باهامون قطع بشه
میترسم که طردمون کنن
میخوام سر یه سری حرفا که قبلا زده بودیم و علناً فهمیدیم اشتباهه باز هم بمونیم
اون آدم اگه بدهی ما رو بده کوچیکترین فشار مالی بهش نمیاد ولی من فکر میکردم ما اگه پولمونو ازشون بگیریم بهشون ظلم کردیم
فهمیدم که این بخشش من علیرغم اینکه خودم فک میکنم بیتوقع نیست و ته دلم توقع محبت و جبران به طرق مختلف دارم
فهمیدم که میترسم اگه نظر واقعیمو بگم بقیه علیالخصوص همسرم راجعبه من بد فکر کنه
فهمیدم که من سر این عقیده که به هر قیمتی باید احترام پدر و مادر رو نگه داشت میخوام که حقمونو نگیریم مبادا بیاحترامی کرده باشیم
فهمیدم که میخوام انگار به آدما باج بدم که دوستم داشته باشن
فهمیدم که اینکارم تو زمانی که خودمون پول دستمون کمه ظلمه به خودم و بچههام
فهمیدم که با اینکار شاید میخوام ادعا کنم از فلانی بهتر و مهربونترم
فهمیدم که از درون علیرغم اینکه ادعا میکنم حرف مردم برام مهمه
و….
من اینارو الان دارم اینجا مینویسم و صبح تو دفترم یه بخشیش رو نوشتم ولی این در حالیه که حتی تو ذهنم هم خودمو گول میزدم و دلم نمیخواست بهشون حتی فکر هم بکنم
تو کامنتا خوندم که بچهها میگن استاد تو یکی از دورهها گفتن وقتی داری تو مسیر درست حرکت میکنی هر تضادی به نفع توئه و من رفتار این چند وقتمو که مرور میکنم میبینم دارم تو مسیر درست حرکت میکنم و بعد از کلی تنش و کلنجار با خودم و ریشهیابی رفتارم فهمیدم که بله چه باورهای مسخره و شرکآلودی دارم و واقعا هیچ تضادی به اندازه این نمیتونست به من این درسهارو بده
به نام خالق زیبایی ها
سلام خدمت استاد عزیز خانم. شایسته محترم و همه دوستان و دانشجویان مکتب استاد عباسمنش
استاد من از اون دسته دانشجویانی هستم که دوره 12 قدم رو تا قدم 6 تهیه کرده ام اما آنقدر تضاد ها زیاد شد که افسار از دستم در رفت و چک و لگداشو حسابی خورده ام.
راجب شغل های که تازه آمده شغل های فراوانی توی جامعه نمایان شده یکیش جار زن کتابفروشی خیایان انقلاب و کلی شفل های جدید که متاسفانه الان حضور ذهن ندارم. راجب مطالب ارزشمند رونی کلمن استوره مستر المپیاد هاچی بگم کمه.
یادمه من خیلی دوست داشتم دانشگاه های شهر تهران قبول بشم، خدا رو شکر دست بر قضا دانشگاه آزاد تهران مرکز قبول شده ام خوب بود تا اینکه چون. هم. کار میکردم هم درسم می خواندم ترم های 5 رفتم دنبال شغل خودم متناسب با رشته دانشگاه (شیمی کاربردی) دیدم هر جا میرم کار بهم. نمیدن چون تجربه نداشتم. یا مجانی کار کنی منم به خاطر هزینه دانشگاه و خوابگاه و هزینه های جانی باید میرفتم سرکار که کلا منصرف شده ام نسبت به ادامه اتمام درس.
دوست داشتم برم تویی شغل صنایع غذایی از قضا پاهام به رستوران و آشپز خانه باز شد یادم آنقدر علاقه داشتم که ساعت 2 شب میرسیدم خونه خیلی خوب بود بعد گفتم کار بیکری و پیستری علاقه دارم که خدا رو شکر توی بهترین برند تهران مشغول به کار شده ام.
از قدیم توی رویاهام فکر سورت و و بسته بندی میوه، پرورش گل و صیفی جان و گلخانه و میوه خشک داشتم که الان یک سال آمدم روستای پدری مشغول ابن کار شده ام.
استاد جالبه وقتی وارد این کارها نشده بودم جزء آرزوهام بود اما وقتی میریم و مدتی داخلش هستم میگم همین، این همین کاریه که دوست داشتی؟؟!!!
مدت هاست توی فکر تجارت خشک بار و. مغزی جات به کشورهای عربی افتادم اما نمی دونم چطوری مخصوصا امارات.
علاقه زیادی به صادرات محصولات روستای خودمان مانند گردو بادام، کشمش، زعفران، موسیر، میوه خشک و.. بوده ام اما دائم میگم بابا پول کم داری چطوری آخه اما توجهی نمی کنم به چگونگی آن چون میدونم دوستش دارم پس خدا راهکارشو جلوی پاهام میزاره. جالبه استاد توی کارهای که بودم در مدت کوتاهی آنچنان پیشرفت می کردم که وقتی می خواستم استعفا بدم پیشنهاد افزایش دستمزدی بهم میدادن.
میدونی استاد الان دارم دورها رو از اول استفاده می کنم و متعهد تر توی برنامه الان استفاده می کنم.
الان بین کار های مورد علاقه مانده ام درسم نات
امیدوارم هر چه زودترشغل مورد علاقه ام برسم.
ممنون که به متن