راهکارهای دوره عزت نفس برای ساختن عزت نفس

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    146MB
    41 دقیقه

320 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Zohree گفته:
    مدت عضویت: 1839 روز

    سلام و درود…

    خدارو هزاران سپاس بابت آشنایی با استاد عزیز وخانم شایسته جان…

    روزها و شاید ماههاست به دنبال هدایتی برای پایان دادن به یک دور باطل ۲۰ ساله هستم که به لطف الله یکتا دارم هدایت میشم،امیدوارم چش دلم و گوش جانم باز بشه برای فهمیدن این هدایتها. 🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سپید گفته:
    مدت عضویت: 1795 روز

    سلام خانم شایسته عزیز سلام استاد عزیز

    حتی تا وسط این صفحه را که خوندم چنان حس خوبی بهم دست داد

    میخواستم به پدرم پیامک بزنم که شیر بخرد

    قبلش گفتم خدایا کاری کن پدرم با عشق پیامم را بخواند

    داشتم دنبال گوشیم میگشتم که پیامک بزنم

    پدرم زنگ زد

    گفت شیر میخواهی بخرم

    من در حالی که سعی میکردم گریه نکنم و بغض گلویم را فشار میداد به زور جواب دادم بله ممنون

    چقدر شما دو تا عزیزید که دارید خدایی به این مهربانی را بما میشناسونید

    چقدر ماها خرد شدیم عزت نفسمون … شخصیتمون

    حس گناه و بی لیاقتی ..القائات مردم و اطرافیان و ذهن

    ازتون ممنونم بخاطر این حال خوب و این چشمان اشکبار

    خدایا شکرت که منو اوردی اینجا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    شهرام خسروی گفته:
    مدت عضویت: 3387 روز

    سلام استاد

    جایی گفتتید قران که محمد فهمیده با قرانی ک خداوند رزاق گفته ممکنه فرق کنه.میشه لطفا ی روز راجع به این موضوعات بیشتر صحبت کنید.و درک خودتون رو بما بگید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    امیر حسین گفته:
    مدت عضویت: 3551 روز

    دقیقا ۴ ساله دنبال این جواب بودم (سوال اول که چگونه رسالتم را پیدا کنم).

    الان میگم که چرا این سالها به این صفحه هدایت نشدم.

    شایدم حکمتش این بوده که اونموقع آماده نبودم ولی الان تکاملم رو تا حدودی طی کردم و اگاهی این صفحه به دردم میخوره. و چقدر ذهنم رو آروم کرد که الان متوجه شدم چکار کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    قاصدک الهی گفته:
    مدت عضویت: 2488 روز

    سلام به همه عزیزان و سپاسکزارم از گروه تحقیقانی عباس منش خدارو شکر بابت هدایتش به این صفحه

    تک تک کلمات را که گفته شده را تجربه کردم روزهایی که مینشستم پیش دوستانم وانها با حسرت و عزت نفس پایین خاطراتشان را تعریف میکردن و خوشی و خوشبختی و لذت بردنشون را وابسته به همرنگ جماعت بودن مثلا یک سن خاص و یک خانواده خاص میدانستند و منم به خیال خودم انها را ارام میکردم در زمانی که اصلا بدانم قانونی هست و من چقدر نصیحت میکردم نه بابا تووفلانی و بسانی و لذت ببر واز اون زمان سالها گذشت من با قانون آشنا شدم وبااستفاده از ان به یکی از خواستهام رسبدم ولی اینجا یه نکته داره من درست ه چالش وهمون تضاد دوستم برخورد کردم اونجایی که من اونو نصیحت میکردم خودم ولی اینجاا خودم با اینکه قانون میدونستم واقعاا نمیتونستم کنترل ذهن کنم چون انقدر ترسهاا داشتم وتمام اون حرفهاا رو باور کرده بودم که حس بدشانسی و ناتوانی و حقارت میکروم درواقع همش عذاب میکشیدم واقعا زندگیم شبیه اطرافیانم شده بود و خیلی سخت بود امیدوار بودن به تغییر یا همون برگشت به اصل خودم توحیدی بودن با همه شرایط فایلهاا رو دنبال میکردم جتی من معنای کنترل ذهن و یا خیلی از قوانینو خیلی خوب درک نکرده بودم ولی این راهی بود که استاد میگفت ادامه باید بدین تا اینکه از خدا مدد گرفتم و به شرایطی هدایت شدم تا به ارامش رسیدم و افرادی وارد زندگیم شدن که به راستی از طرف خداونددبودن فرشتگانی از طرف خدا الان خیلی اوضاع روحیم خوبه خیلی چیزا ازاین تجربه یاد گرفتم باعث تکاملم شد این تجربه من خیلی تلاش کردم ولی میتونم بگم فقط یک مقدار حسم خوب شد که خداوند خیلی بیشتر از اونچه که فکر میکردم پاداش داد میخوام بگم اصل حس خوبه داشتنه تلاششس زیادو سختی زیاد نبود که منو به خواستم رسوند بلکه حس خوب بود ایمان به خدا بود که نتیجه اورد دیروز جمله زیبایی یاد گرفتم اینکه اهسته و پیوسته کار کن تا همیشه تو مسیر باشی و باهرربار موفقیت کوچک برای خودت جشن بگیر تا انگیزهات قدرت بگیرن واقعا همینه در کل این جریان نکات مهمی رو یاد گرفتم اینکه باید مهم ترین و الویت ترین کار زندگیم بندگی خدا باشه که مجموع همه آموزشها میرسه به کنترل ذهن اصل عزت نفس یعنی انسان باید خودشو در این امر مسئول بدونه دراین صورته که میشه با تعهد قوانین رو عمل کرد اینکه اگر در اون زمان که دوستم میخواست مخالف این قانون عمل کنه من بجای هر قضاوتی و دلسوزی و با عشق ازش اعراض میکردم برای خدا و ایمانم و سعادتم و تمرکزم روی هدفم میشد و این مسیر حتما به راهای لذتبخشتری هدایت میشدم میخوام بگم حالام که خیلیهامون این قوانینو میدونیم اجازه نداریم کسی رو باز قضاوت کنیم بگیم فلانی قانونو نمیدونه یا اگر با فلان قانون اینکارو میکرد میشد این مدل فقط مارو از خدا دور میکنه وبه شدت فرکانس بدی داره چون اونم بنده خوب خداست هرکی هست خیلی از ماها که ادعامون میشه آگاهیم به قوانین انقدر خطا کردیم ت زندگیمون که باورمون نمیشه الان این نعمت بهمون داده شده کافیه اونام پاره از خودمون و خدا بدونیم و اینکه هیچ وقت برای هدایت دیر نیست خداوند بینهایت طریق داره شاید ما از بقبه طیقهای خدا ناآگاهیم و شاید اون طرف با دست ما هدایت بشه با همه این اوصاف عزت دست خداست و هیچ کس نمیتونه اونو از کسی بگیره ما فقط با دست خودمون به خودمون ستم میکنیم پس چه بهتر همه رو به خدابسپاریم یا دل بسوزونیم یا مشاوره شخصی بدیم (چون مقوله ای به نام هدایت و ربوبیت الله است ما خودمونم مورد هدایت قرار میگیریم و نیازمند هدایتمیم خودمونم چگونگی رو نمیدونیم فقط یک اصل و اساسی گفته میشه که با عمل به اون که نتیجه ایمان فردیه فرد به راه درس هدایت میشه و این اصلم خدا به هرکس از بندگانس بخوادیعنی طبق مشیت و قانونش میگه به بینهایت روش ) اول اینکه فرق نمیکنه ما درچه مداری هستیم امام پیامبر ودانشمند و این مدار قانون برای همه یکیه ما همگی در مقابل پرودگار یکسان و عزیز هستیم و طبق قانون به هرچی توجه کنیم هم مدارش میشیم ووتجربه میکنیم بنابه میزان توجهمون و باورهامون دیر یا زود تجربه میکنیم پس با این همه اوصاف با مدد گرفتن از خدا سرمون تو زندگی خودمون باشه و کنترل ذهن کنیم .

    دوم اینکه من از این تضادها دعا کردن در پیشگاه خدا رو یاد گرفتم سپردن به خدا رو که به راسی تنها با یاد خدا قلبهاا ارام میشه

    وازهمه مهمتر این جمله خدا را که گفته شرک شما را در اون دنیا هیچ کس به عهده نمیگیره یعنی تو چه از سر دلسوزی و از قضاوت و نادانی و دانایی از قوانین و هرچی که اومدی کاری رو کردی یعنی بجای کنترل ذهن و استفاده از قوانین در عمل و اجرای مسئولیتمون خلافشو عمل کنی و بخوای تقصیر کس دیگه ای بندازی در اون سرای آخرت اون فرده میکه مگه من خواستم ازت که دلبسوزونی یا فلان کارو کنی میخواستی نکنی ادم که دقیق تر میشه میبینه واقعا این ما هستیم که در ذهنمون به فکر افرادیم و با همون ذهنیت کاری میکنیم براشون و اخرشم نه تنها به اون فرد کمک نمیکنیم بلکه به خودمونم ستم میکنیم و اسیب میزنیم نمونشم تجربه خودم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    پریا گفته:
    مدت عضویت: 3067 روز

    واقعا نتایج نگه داشتن عمدی خودمون با افرادی ک متوجهی جهان بارها خواسته مسیرت رو از مسیرشون جدا کنه،میتونه باعث شه یسری مسائل ک عزت نفس بهت داده بودن از وجودت پاک بشن و چند پله بیایی پایین تر….

    من هروقت کم رنگ بود رابطه ام با یک دوست،این حس متعصابانه ک مسائل جذب و ارتعاش درست هستن،و در درون خودم دیگران رو گمراه بدونم،کاملا پاک میشد و حسم توی قلبم این بود ک همه نورن و دارن توسط خدای خودشون هدایت میشن ب شیوه ی خودشون و هرکسی تایمی داره برای اگاهانه دونستنه اعمالش مث منکه ی تایمی اگاه شدم ک اها پس داستان این بوده ک کارام نتایجش خوب یا بد میشده…..و اصن حسم این نبود ک ی بخشی از مردم یا نزدیکان و خانواده ام دارن خطا میرن و توی وجودم قضاوتشون کنم…..

    ولی دقیقا از مصاحبت با یک شخصی،هربار ک مصاحبت بیشتر میشد این دیدگاه ایشون ک توی کلام مث من بودن ولی توی قلبشون کاملا یک سری ادم هارو و سبکشون رو اشتباه میدونستن،روی من اثر میکرد و منم متوجه نمیشدم و همین حس رو توی قلبم ب دیگران میداشتم و باعث میشد بازتابش ب این شکل باشه ک توی ساده ترین حرف هام هم اون دیگران طوری باهام حرف بزنن ک من حس کنم لازمه بهشون سند بیارم ،مثلا توی توصیه ام ب خواص یک گیاه برای بدن،جوری جواب میدادن ک توی وجودم میگفتم من فقط قصدم ی کمک بود چرا ب بحث تبدیل شد و انگار دارن طوری با من حرف میزنن ک ازم سند میخوان؟ مگه من میخواستم ثابت کنم حرفمو در مورد اون گیاه؟

    مدتها گذشت تا این رو متوجه بشم ک چرا اینجوری میشه،و جالب اینه درست وقتی عمیقا متوجهش شدم و تصمیم گرفتم در رابطه با اون دوست،حواسم باشه نگرش خوبم رو از دست ندم و نزارم نگرش اون روی من اثر کنه،اولین اتفاقی ک افتاد این بود ک اون شخص ب یک بهانه منو بلاک کرد و رفت! شگفت انگیز بود واقعا!!! چقد جهان بی نظیر عمل میکنه!

    و چقدر از وقتی اون تصمیم رو گرفتم توی مغزم ی جنگی تموم شده،انگار صب تا شب توی سرم در مورد تک تک کارام بحث بود،ی چیزی توی سرم بود ک میخواست ب صدای مقابلش ثابت کنه کارایی ک میکنم درسته و اون صدای مقابل مث ادمای زندگیم بودن ک دقیقا نمودش در بیرون ظاهر میشد……

    حتی بارها ب این دوستم میگفتم ک من نمیدونم چم شده ک همش با خودم صحبت میکنم و توی خلوت خودم یک کسی مثلا اعضای خانواده ام یا هرشخصی رو میارم جلوم و براش توضیح میدم چرا رفتارم فلان طوره یا نگاهم ب فلان موضوع چیه!!!!

    واقعا الهی شکر

    ک دوباره ب خودم برگشتم و عزت نفسم رشد کرد دوباره

    یادمه قبل اشنایی با این دوست،هیچوقت اینجوری نبودم

    از ادما ناراحت میشدم ولی توی دلم اصن این داستانا نبود ک راه من درسته راه اونا غلط

    یادم اومد ک استارت این داستان در من از اونجایی رقم خورد ک داشتم ب ایشون کمک میکردم پدرش رو ببخشه ب خاطر کاراش و یادم اومد ک چقد برام عجیب بود ک انقد اصرار داشت پدرش خطاکارِ ولی من بهش میگفتم مادر من هم مث پدر تو بوده ولی من خیلی راحت بخشیدمش و چقد من با ایشون صحبت میکردم ک بتونم راضیش کنم ببخشه پدرش رو

    نگو باعث میشده خودم کم کم این نگرشو بگیرم ک دیگران روششون خطاس و من روشم درسته…..

    نتیجه اینکه خواستم بگم یکی از چیزایی ک عزت نفس رو پایین میاره اینه ک توی قلبمون حس کنیم دیگران اشتباه زندگی میکنن

    یا ما درست زندگی میکنیم

    موضوع اینه اصن شاید ما داریم ی کار غلطی انجام میدیم،اوکی،نیازی نیس حتما درست باشه،ازادیم انجامش بدیم

    نتایجشم میاد بهمون

    دیگران هم موظف نیستن کار درست رو حتما انجام بدن

    میتونن کار خطا بکنن

    چ ایرادی داره؟

    اینکه ما حس کنیم ما کار درست رو میکنیم ولی دیگران هرکاری میخوان بکنن ب ما چ

    یجور کمال گرایی در ما ایجاد میکنه ک باعث میشه در درونمون همش اذیت باشیم و هی نمودش در بیرون خلق شه و همش توی محیط مجبور باشیم در تلاش باشیم نشون بدیم کارمون درسته

    باید راحت بزاریم خودمون رو تا واقعا بتونیم دیگران رو راحت بزاریم

    اینجوری توی وجودمون مجبور نیستیم همش حس کنیم کار درست انجام میدیم

    و عزت نفسمون حفظ میشه و تخریب نمیشه

    کار درست یعنی هرکاری ک اون لحظه هرکسی از جمله ما میلمون میکشه در مورد زندگیمون و ادمای توی زندگیمون انجام بدیم

    همین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فاران گفته:
      مدت عضویت: 2514 روز

      سلام

      دیدگاهتون فوق العاده خاص و جالب بود

      اتفاقا منم این حالت رو گاهی بهش دچار میشم خیلی جالبه

      گاهی هم در بیرون مجبورم یک چیزایی رو به بقیه توضیح بدم

      ولی نمیدونستم ممکنه این دو تا به هم ربط داشته باشه

      ولی واقعا دلیل وقوع این حالت رو نمیدونستم والان هم که شما گفتین مطمئن نیستم که درست باشه

      ولی آدمهایی رو دیدم که خیلی به نظرات بقیه توجهی نمیکنن و کاری که فکر میکنند درستع رو انجام میدن و اعتماد بنفس بالاتری دارند

      و عده ای رو میبینم که مدام تو ذهنشون در حال قضاوت کردن بقیه هستندو آدمهای خوبی نیستند

      پس بهترین کار دوری از این گونه افراد هست و معاشرت با آدمهایی که بقبه رو زیاد قضاوت نمیکنند

      این جمله تون هم زیبا بود دیگران موظف نیستند که حتما کار درست رو انجام بدن میتونن خطا کنند

      اگه واقعا گفتگوی ذهنی تو ذهنمون متوقف بشه و در حال زندگی کنیم خیلی عالی میشه و انرژی آدم الکی هدر نمیره

      جقدر از عمر و انرژی ما متاسفانه صرف قضاوت بقیه وقضاوت خودمون میشه بهتره قضاوت رو به خدا واگذار کنیم وزندگی کنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        پریا گفته:
        مدت عضویت: 3067 روز

        باورم نمیشه! امروز داشتم از ی چیزی اذیت میشدم،تا ب خودم گفتم پریا این وسط ببین تو چی درونت هست ک داری اذیت میشی،نوتیفیکیشن پاسخ شما ب کامنتم اومد و مجبور شدم بخونم کامنتمو ببینم مگه چی نوشته بودم؟ وقتی خوندمش دیدم اهاااااااا،پس این باور غلطم زده باالا😂😂عالی بود واقعا این هدایت…اونم کدوم بخشش زده بود بالا؟ اون قسمت ک نوشتم دیگران میتونن غلط زندگی کنن و ب ما هم ربطی نداره واقعا،باقی قسمتاش عمیقا در من جا افتاده ولی این ی قسمت مث ک جای کار داره….مجبورم میکرد ب کسایی ک توی جذب هستن نه ادمای دیگه مث خانواده و کسایی ک اهد جذب نیستن،بخوام بگم ایراداتشون رو بدونه اینکه بپرسن از من یا بدونه اینکه دلم گفته باشه،این همیشه نبود،ولی گاهی میزد بالا،مرسی ک کامنت دادین و باعث شدین دوباره یاد باور غلطی ک پیدا کرده بودم بیافتم و حتی این ایده بهم بیاد ک هرچیو پیدا میکنم بجای نوشتن توی نوت ام،ویس کنم و بارها گوش بدم تا اینجوری دیگه بهتر یادم بمونه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ساده راد گفته:
    مدت عضویت: 1821 روز

    سلام به همه هم فرکانسیهای گلم میخواستم منهم مطالبی هرچند کوتاه در تایید فرمایشات خانم شایسته بگم وقتی عزت نفست بالا میره وقتی روی خودت کار میکمنی به معنای واقعی زندگی رو که قبلا سیاه وسفید میدیدی حالا دیگه رنگی رنگی وفوقالعاده شاد مییابی جوری که فکر میکنی تازه متولد شدی قبل از اون ادما برات دو دستن یا خوبن یا بد ولی حالا همه رو دوستداری از هیچ کس نمیرنجی همه ادما رفتارشون باهات عوض میشه چون توعوض شدی پس مصلما رفتار قبلی اطرافیانت مربوط به ادم قبل بود که بودی تواحتیاج نداری دیگه به کسی باج بدی برای خوشحال بشی دیگه وقتت رو صرف دیگران نمیکنی که احساس باارزش بودن کنی اگه همم انتقادت کنن بی خیالی خوشحال نمیشی ولی اصلا به هم نمیریزی همیشه کلی کار وهدف برای خوشحال کردن خودت توی زندگی داری باهرکی تورو به هدفات نزدیک کنه هستی وهرکی ربطی به خوشحالیت واهدافت نداشته باشه خیلی راحت میزاریشون کنار دیگه اصلا وابدا انگیزه ومیلی به بودن وارتباط باهاشون نداری دنیات به تمام معنا عوض میشه وقتی حرف منو درک میکنی که دراین راه بی انتها قدم برداری باتشکر از استاد عباسمنش وخانم شایسته گل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    حمیدرضا ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2310 روز

    سلام دوستان عزیز سایت واستاد گرامی و سایر همکاراشون

    خدایا شکرت که امروز هدایت شدم به این مطلب اگهی بخش عالی

    خدارو شکر که فکرم درباره بحث علاقه و هدف را تصحیح کردم که حتما باید علاقه ایی با نظر مردم داشته باشم اشتباه است و باید بتوانم رو این باور که علاقه من فقط و فقط نظر من درباره اش مهم است و علاقه چیزی هستش که در حال ان از انجام ان لذت میبرم. و بعد ها به علایق بعدی و سایر مسیر ها با لذت بردن و شکر گذار بودن هدایت خواهم شد .

    مرسی بخاطر این مطلب عالی

    :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    نعمت اله صادقی گفته:
    مدت عضویت: 2619 روز

    ما به دنیا آمده ایم تا جهان را تجربه کنیم

    ما به دنیا آمده ایم که نیکی ها و زیبایی های جهان را تجربه کنیم ،عشق و ثروت و سلامتی را تجربه کنیم و تا زمانی که جان در بدن داریم فرصت تمرکز برنکات مثبت و لذت بردن از آنها را داریم

    خدا می خواهد ما نعمتها شو ببینیم لذت ببریم و سپاسگذار باشیم پس لازمه یکم عمیق تر روی داشته هامون تمرکز داشته باشیم و خودمان را از بدنه جامعه بالاتر ببریم نه اینکه از نردبانی چیزی بالا ببریم بلکه این کار را توی ذهنمان انجام دهیم.

    رشد ظرف وجودت بوسیله‌ی تجربه‌ کردن است

    تجربه کردن با دیدی مثبت و اندیشه های زیبا و تعبیرهای آگاهانه خوب و نسبت دادن به هدایت خداوند و تکرار ذا من فضل ربی یک زندگی زیبا به ارمغان می آورد و حاصلش شادی و آرامش ،شادی و عشق ،شادی و سلامتی خواهد بود .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: