«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 137 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
سلام خدمت همه دوستان گرامی.
نکاتی که میتونم بگم:
بحث توحید عملی در زندگی هست واینکه چقدر حضرت ابراهیم علیه السلام خداپرست واقعی بوده که از این آزمایش سربلند بیرون اومده.
و اینکه خیلی از ماها هیچ هدفی تو زندگی نداریم و فقط میگیم بچه هامون خوشبخت بشن و اینم اضافه کنم که امروزه که تعداد ناباروری هم زیاد شده ،خیلی از زوجهای جوان که ناباور هستند کلا از زندگی ناامید میشن و میگن اصلا زندگی برامون معنا نداره.
انگار که کل هدف زندگی و ازدواجشون فقط فقط بچه بوده .
اینم بگم که توحید واقعی داشتن در عمل خودشو بیشتر در مهاجرت کردن نشون میده.
اونجایی که همه غریبن و همه چیز جدیده .
منم فعلا برای زندگی به شهر همسرم به راحتی مهاجرت کردم بدون نگرانی .
ولی دوست دارم برم یه جای بهتر وانشالا تکاملی بتونم مهاجرت کنم.
با تشکر از همه دوستان
به خالق هستی
سلام و عرض ادب به تمام دوستان عزیزم همراهان گرامیه سایت و اساتید عزیزمممم😍😍😍😍🌹
برگ سوم سفرنامه ی من .
هدفم رو گذاشتم روی توحیدی شدنم و گوش دادن به وحی که بهم میشه و واقعااااااا با چشای خودم نتیجرو دیدم .
برای درست کردن گوشیم باید به تعمیراتی میرفتم و دقیقا زمانی بود که توی بحص کارم یه اتفاقاتی افتاده بود از خونمون رو عوض کرده بودیم و مسیر من طولانی شده بود و برخی اوقات سخت میشد رفتنم که خیلییی ذهنمو کنترل کردم و همشو به نیک گرفتم و همینطور بود .
جایی رفتم و درست شد ولی همینجور الکی بدون دلیل میخواستم برم یه مغازه ی بالاتر که دور بود و ذهنه استدلالیم میگفت اصلا چرا باید بری دقیقا برای چی ؟
ولی تونستم با اینکه کمی قدمم میزنم ساکتش کنم و توی راه با یکی از مربی های باشگاه قبلیم دیدار داشتم و بهم گفت که باشگاهی که همیشه دوستداشتم توی اون مربی گری کنم امروز جابه جا میشه و میاد نزدیک خونه ی جدید ما😍😍😍😍
خیلیییی خیلیییی خداوند رو سپاس میگم که این موقعیت عالی رو باز هم بهم داد .
ازین پس فقد به حس قلبیم گوش میدم و تمام سعیمو میکنم که تسلیم باشم تسلیم امر خداوندی که همیشه مارا هدایت میکند .
انشاالله که عاقبت بخیر در دنیا و اخرت باشید به خدای بزرگ میسپارمتون♥️
و راه درازی ست…
که تجسم آن، آرامشی جاودان..
و پیمودنش، گام به گام عشق..
با چشمی بسته، قلبی باز..
که گاهی، شک دستت بندد..
و گاهی تزلزل، زانوان ات لرزاند..
و آن جاست که باید نوشید ایمان..
و جاری بود در جریان رحمت آن مهربان..
تا مقصدی که خود مسیر ست💚
به نام خداوند هدایتگر و حمایتگرم
سلام استاد عزیزم و رفقای هم فرکانسی
خدایا شکرت هیچ ایده ای برای نوشتن ندارم ولی چون به خودم تعهد دادم که به ادیان هر فایل بنویسم که بهای رسیدن به خواسته ام رو بدم ، دست به قلم شدم.
خدایا شکرت
چقدر خوبه این درجه از اعتماد و تسلیم بودن در برابر رب
خدایا من هم دوست دارم به این درجه برسم وقتی اعتماد دارم که برگی بی لذت خدا از درخت نمی افته پس حله دیگه اگه من در مسیر درست باشم و اعتماد کنم به خدا و تسلیم باشم هر شرایطی که باشه حتی اگه ظاهر خیلی بدی داشته باشه می دونه برای ما خیر باشه و وسیله ای باشه برای رسیدن به خواسته هامون مثل اتفاقی که برای یوسف افتاد ظاهر قضیه خیلی بد بود ولی یوسف اعتماد داشت و تسلیم بود و همین اتفاق او را به سلطنت رساند پس رمزش این بود:
اعتماد و تسلیم رب بودن
ای رمز در زندگی پیامبر بود، موسی بود، ابراهیم بود و …
پس می شود
خدای هدایتگرم من هم می خواهم این رمز رو در همه ی شرایط زندگیم به کار ببرم
کمکم کن مثل همیشه
در پناه الله یکتا شاد باشید و سالم و ثروتمند و متناسب
ب نام خالق قشنگیها
کلید هایی ک از این فایل یاد گرفتم:
شخصیت ابراهیم جذاب ترین شخصیت قران است و واقعا این شخصیت دوست خداس
قطعا همچین انسان کاملی میتونه فقط دوست خدا باشه
کسی ک تمام وجودش خدا باشه و بس .عشقش ب خدا انقدر زیاد باشه ک هیچ ندای دیگه ب گوشش نمیرسه
من مجردم و بچه ای ندارم و این فایلو خیلی درک نمیکنم ولی خب پدر مادر خودم یا پدر مادری دیگه رو میبینم ک چطوری از خود گزشتگی میکنن ب خاطر بچشون تو همه چی .حتی پدر طرف حاظره شب گشنه بخابه ولی فرزندش سیر باشه
خیلی سخته ک مثل ابراهیم باشیم سخت هست ولی نشدنی نیست
اعتماد ب خدا و تسلیم بودن در برابر خدا همه کارارو درست میکنه حتی اگه اون اعتماد و تسلیم بودن یک ذره ی خیلی خیلی کوچیک باشه
خیلی دوس دارم ب اون جایگاهیی برسم ک خدارو با تمام سلولهای بدنم درکش کنم اونقدری ک همه چیم خودش باشه
انشاءالله
در پناه حق
سلام به همگی دوستان استاد🌺 و خانم شایسته
روز سوم رو مجدد گوش کردم
اتفاقا عصر توی اتاقی خوابیدم که بابام چندین سال پیش میخوابید و حس کردم چقدر زمان گذشته من هنوز در این دنیام و مشغول امورات این دنیا و بابام دقیقا نمیدونم کجاست… یه لحظه حس کردم در زمان گم شدم حس خوبی نبود یک آن متوجه احساسم شدم چون داشت منو به پوچی میرسوند و سریع گفتم خدایا من رو در تاریکی نگه ندار فقط در مسیر نور رو روشنایی هدایت کن نه مسیر های ناشناخته و تاریک… و از این حس خارج شدم
به قول استاد مرگ عزیزان هم جز طبیعت زندگی هست و حتی جز طبیعت خودمم هست
یاد کتاب اسکاول شین افتادم بازی زندگی، انگار زندگی یه بازیه، احساس خوب داشته باشی اتفاق های خوب میافتد و برعکس، منتهی همش باید حواست به احساست و کانون توجه ات باشه
خب باور به خدا به اینکه بخوای بهت میده و حرکت کنی هدایتت میکنه واقعا عجیبه اصلا من عقیده ام بر این بود” که خدا ما رو آفریده و عقل و شعور داده و گفته بنده عزیز خودت بر اساس عقل و شعوری که دادم برو زندگی کن و دیگه با بنده هاش کاری نداره”
و دعا و نذر و نیاز رو هم قبول نداشتم چون هیچ وقت هم جواب نگرفته بودم
اما یادمه یک بار تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم و بیکار بودم یکی از فامیلها حرف خیلی بدی بهم زد من خیلی دلم گرفت نصف شب بود از پنجره به آسمون نگاه کردم
” گفتم خدایا به من کاری که میخوام رو بده خودت بده فلانی من رو مسخره کرد ” باز اطمینان نداشتم بشنوه
و شب واقعا خواب عجیبی دیدم که خدا گفت بهت یه فرصت میدم
و ظرف چند روز آگهی رو دیدم رفتم سرکار و اون فامیلمون با اینکه دانشگاه دولتی هم درس میخوند هنوز بیکار بود من رفتم و حتی همزمان آموزشگاه هم رفتم درس دادم
بعد با قانون جذب آشنا شدم گفتم نه خدا صدای منو نشنیده این کار قانون جذب بوده چیزهای دیگه ای رو هم از طریق قانون جذب بدست آوردم اما خب ناشکر هم بودم و مشرک
اما توی این مدت کوتاه که با استاد آشنا شدم چند تا اتفاق افتاد که واقعا حس کردم خدا کاملا و واضح داره صدای منو میشنوه و منم که صدای خدا رو نمیشنوم
مثلا : حالا شاید این مثالی که بزنم به نظر دوستان پیش پا افتاده باشه اما باور کنید که چندین ساله که من درگیرشم منظورم جوش صورت هست چندین سال پیش من شروع کردم به جوش زدن و حس وحشتناک بدی داشتم کلی پول دعوا و دکتر محدویت غذایی شیرنی نمیخوردم آجیل نمیخوردم حتی بستنی و هر چیز گرمی و شیرین رو غدغن کردم شدید مراقب بودم که حتی یه جوش نزنم و اصلا داروهای خطرناک هم استفاده کردم یه مدت خوب شدم ولی بعد چند ماهی بود اخیرا یکم شروع شده بود
گفتم از خدا بخوام بگم خدایا تو راهش رو بگو چیکار کنم جوش نزنم هر چی میخوام بخورم از محدویت خسته شدم و اتفاقی هدایت شدم به یه صابون سنتی ارزون و واقعا خوب شدم ظرف دو روز
این حالا یک مورد بود اما واقعا برام مهم بود خسته شده بودم خیلی خدارو شکر کردم الانم میگم خدایا ممنونم فکر نمیکردم صدامو بشنوی من الان هیچ دوستی ندارم ولی خوشحالم کسی که قدرت مطلق هست صدای منو میشنوه امیدوارم به درجه ای برسم که منم صدای خدا رو بشنوم
خانم شایسته من دیروز و امروز یکی از متنهای شما رو چندین بار خوندم تا با تضادی که برام پیش اومده بود بتونم ذهنم رو کنترل کنم متن عالی بود ممنونم
استاد از زحمت شما ممنونم همین که هستید و واقعا توی این بالا و پایین هایی که برام پیش میاد از خدا میگید از نیروی برتر که باورش کنیم و ایمان بیاریم باعث میشه هی از اون پایین دوباره بیام بالا دوباره یادم بیاد تنها نیستم و خدا داره صدامو میشنوه ممنونم خدارو شکر که مسلما همش هدایت خداست که زحمتهای شما رو استفاده کنم 🙏🌹
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم ،خانم شایسته مهربان و تمام دوستان خانواده عباسمنش
روز سوم:
خداروشکر میکنم بخاطر آگاهیهای این جلسه و تشکر ویژه از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان.
توی یکی از فایلها استاد در مورد ترس صحبت کردن و مثالهای قرآنی هم آوردن از مثلا مادر موسی یا ابراهیم و… که هرجا خدا خواسته پیامبرها یا افراد دیگه رو آزمایش کنه از ترس و نگرانی و اندوه منعشون کرده. مثلا به مادر موسی وحی کرد که موسی رو به نیل بسپار و نترس و اندوهگین مباش. بعدش میبینیم که موسی در چه شرایطی دوباره به آغوش مادرش برمیگرده.ترس پاشنه آشیل همه ماست بنظرم و باید با کار کردن روی خودمون و شناخت بیشتر خودمون که نتیجه اون شناخت بیشتر خداونده،ایمانمون رو بیشتر کنیم. و این رو بدونیم که اگر خدا مثال میاره توی قرآن یعنی اینکه ما هم میتونیم مثل ابراهیم باشیم.
سلام ب هم فرکانسی های عزیزم امروز این فایلو گوش دادم و فهمیدم چقدر در تمام جنبه های زندگی باید رو خودمون کارکنیم باید توکل کنیم و ب قول استاد ایمانی ک عمل نیاورد حرف مفت است باید در عمل نشون داد ک ایمان داریم و همه چیزو ب خدا میسپاریم نباید برای مشکلی ک پیش میاد دست و پا بزنیم و ب خدا بدون ترس بسپاریم و بدون دست های خداوند از جایی ک فکرشو نمیکنیم خواهد رسید همیشه از جادو یا طلسم میترسیدم و فکرمو درگیر مبکرد ولی با شنیدن این فایل فهمیدم با توکل ب بزرگترین منبع هستی همیشه در امان خواهم بود و همیشه خدا با من و نگهدار من هستش این فایل و خیلی دوست داشتم چون ب انسان میگه تو با توکلت ب خدا کارهات خیلی راحت پیش میره دستور بد اتجام میشه فقط ترس نداسته باش و توکل کن
با سلام به استاد و تک تک کسانی که در این سایت عضو هستند
امروز روز سوم روزشمار زندگی من است.
پیام این فایل برای من همون ایاک نعبد و ایاک نستعین است. که یعنی اعتماد مطلق به خدا. و ایا چقدر من این اعتماد را دارم.
ابراهیم هم حتما از قدم های کوچک شروع کرده اینقدر باورهای کوچک ساخته که بعد از سال ها باور بزرگش شده قربانی کردن فرزندش. چون اینقدر به خدا اعتماد کرده و اینقدر حقیقت از خدا دیده که حالا نوبت امتحان بزرگش رسیده.
من که اول راه هستم نمیتونم خودم را با ابراهیم خلیل اله مقایسه کنم. ابراهیم اینقدر فرکانسش بالا بوده و اینقدر جواب ها از خدای یکتا گرفته .
مثل استاد که در چندین فایل فرمودند که من حتی توی خیابان و یا حتی در بازی پینگ پنگ از خدا هدایت می خوام. چون باورش کرده چون نتیجه دیده.
پس من هم باید نتیجه ببینم. من هم باید بر ترس هایم غلبه کنم. این فایل داره به من یاد میده بر ترس هایت غلبه کن که ترمزهای بزرگ زندگیت همین ترس هایت است.
البته من همیشه بر ترس هایم غلبه میکردم و می رفتم تو دل تغییرات . اما متاسفانه شرک داشتم تغییر را انجام میدادم اما از کسی جز خدا توقع یاری داشتم و ضربه های محکم خوردم . حتی مهاجرت کردم اما توقع از این و اون داشتم. اشتباه کردم من فقط فقط باید از خدا میخواستم و اون هدایتم میکرد و از هزاران دستش که همون مردم بودند که برای هدایت من اومده بودند استفاده میکردم. اما دریغ و افسوس که چه شرک های ریزی داریم که تا امروز نمیدونستم.
استاد عزیز ممنونم که روز به روز چشمانم را به حقیقت باز میکنی و توحید واقعی را درک میکنم.
یه دوستی کامنت گذاشته بود در مورد (به امان خدا) . وای که چقدر خوب گفته بود . که سال ها این پیام بصورت منفی استفاده شده بود. مثلا میگن ای بابا بچتو ول کردی به امون خدا.
مگه از امان خدا بالاتر هم هست . اتفاقا همه چیز را باید رها کرد به امان خدا. این ایمان مطلق به خداست. که خدا جونم من حرکت میکنم رسیدن له خواسته ام و چه جوری رسیدن به خواسته ام با تو.
چقدر دلنشینه این حالت. این اطمینان . این روزها با باورهای کوچک این اطمینان را ساخته ام. و وقتی نتیجه میبینم میگم خدایی که میتونه اینو انجام بده پس بزرگترش هم میتونه. خدایا شکرت
خدایا شکرت که حضرت ابراهیم را الگوی ما قرار دادی.خدایا شکرت که در این زمانه استاد عباسمنش را الگوی ما قرار دادی . که اینقدر با ایمان کامل و توکل به تو همه کارهایش پیش رفته . و ما داریم لحظه لحطه زندگیش را میبینیم.
امید دارم به همون خدای ابراهیم که اطمینان به خودش بزرگترین هدف ما است و خودش هدایتمون میکنه.
سپاسگزارم ❤
درود بر آقای عباس منش و خانم شایسته عزیز
سپاس فراوان برای آگاهی های عالی که به ما میدهید.
رد پای روز سوم از سفرنامه
این فایل واقعا آموزنده و عالی بود. به راستی که گاهی حوادث و اتفاقات زندگی آن طور که دلمان میخواهد پیش نمی رود و گاهی با وجود تلاش و اراده بالا به خواسته یمان نمیرسیم یا به یکباره چیزی از دست میدهیم یا ناخواسته ایی به زندگی ما میآید.
با اتفاق هر کدام از آنها حس بدی در ما به وجود می آید و آنقدر در آن حس بد میمانیم که متاسفانه بدی های بیشتری را به زندگی مان دعوت میکنیم و آگاه نیستیم که در چه چرخه معیوبی گیر کرده ایم. اما کسی که توکل و ایمان واقعی داره، کسی که لحظه لحظه زندگیش حضور رَّب را حس کرده و با آن زندگی میکند اونو در عمل نشون میده به این صورت که اعتقاد داره که در نظم هستی خطا را نداره، پس به جای اینکه در سختی ها خودشو رها کنه با قلبی آرام، یقین و گشوده به تجربه ها وسط همه رنج های ظاهری رشد میکند و درس ها را فرا میگیرد و تسلیم میشود و همین تسلیم و به دنبال آن حس آرامش ما را در فرکانس بهتر و به مراتب عالی تر قرار میدهد و میتواند از بحران به سلامت عبور کند.
به قول مولانای جان که میفرمایند:
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
سپاسگزارم