«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 159
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت همه دوستانم
درباره اعتماد به رب، درباره تسلیم بودن مقابل خداوند و اعتماد نمودن به خداوند که رب العالمین هست، باید بگویم: این مهمترین برنامه زندگی من باید باشد که تسلیم رب العالمین خودم باشم. آن هم بدون چون و چرا؟
بپذیرم و باور کنم که در این زمینه هیچ هستم هیچ.
بپذیرم و با همه وجودم باور کنم که اگر تسلیم او باشم، اگر او را به عنوان رب خودم، به عنوان رب العالمین بپذیرم و باور کنم که این موضوع با این وجود که گذشته مملو از موارد شرک آلود را داشتهام، اگر این را بپذیرم، بدون شک زندگی من از این رو به آن رو میشود و من دوست خداوند میشوم.
باور نمودن این موضوع که باید تسلیم خداوند بزرگوار خودم باشم، باید موحد باشم، نباید مشرک نباشم، باید حنیف باشم، باید سرسپرده خداوند باشم، باید به خداوند اعتماد کنم، باید اجازه بدهم که خداوند کارها را برای من انجام بدهد و من از مسیر زندگی خودم لذت ببرم، خیلی برای من مسرت بخش و لذت بخش است که عمل کنم به قرآن.
باید قرآن را با تدبر، با تعقل و با تفکر تلاوت نمایم و در آیات این کتاب معنوی بیندیشم و تأمل نمایم.
برای این منظور ، قرآن خیلی خوب به من کمک میکند و دارم در این شرایط از قرآن و آیات این کتاب که برای من هم داستان قهرمان داستانهایش را یعنی ابراهیم را بیان میکند، این کتاب را تلاوت کنم و به اون عمل کنم.
عمل نمودن به قرآن یعنی چی؟ یعنی اینکه من با همه وجودم تسلیم رب العالمین باشم. آن هم بدون چون و چرا؟
یعنی اینکه اعتماد کنم به رب العالمینی که از رگ گردن به من نزدیکتر است و مسئولیت هدایت من را به عهده گرفته است.
اعتماد نمودن به ربی که محافظ من، دوست من، رفیق من هم و همراه من در این دنیا و هم در دنیای بعدیست.
حالا این وظیفه من است که به چنین رب العالمینی که با من بوده، هست و خواهد بود، با همه وجودم اعتماد نمایم و اجازه بدهم که خداوند من را به مسیر صراط المستقیم و به مسیر خوبیها و آسانیها هدایتم کند.
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلآئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاَنُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ * لاَیُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَتُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَطَاقَهَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ.
پیامبر خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شده ایمان دارد و همه مؤمنان به خدا و فرشتگانش و کتاب هایش و پیامبرانش ایمان دارند. میان هیچ یک از پیامبرانش فرقی نمی نهیم. گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، ای پروردگار ما آمرزش تو را خواستاریم که سرانجام همه به سوی توست. خدا هیچ کس را جز به اندازه طاقتش مکلف نمی کند نیکی های هر کس از آن، خود اوست و بدی هایش از آن خود اوست. ای پروردگار ما اگر فراموش کرده ایم یا خطایی کرده ایم ما را بازخواست مکن ای پروردگار ما، آن گونه که بر امت های پیش از ما تکلیف گران نهادی، تکلیف گران بر ما منه و آنچه را که طاقت آن نداریم. بر ما تکلیف مکن گناه ما ببخش و ما را بیامرز و بر ما رحمت آور تو مولای ما هستی پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان. پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و پیامبرانش، ایمان آورده اند [و بر اساس ایمان استوارشان گفتند:] ما میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمی گذاریم. و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا! آمرزشت را خواهانیم و بازگشت [همه] به سوی توست. خدا هیچ کس را جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمی کند. هر کس عمل شایسته ای انجام داده، به سود اوست، و هر کس مرتکب کار زشتی شده، به زیان اوست. [مؤمنان گویند:] پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا مرتکب اشتباه شدیم، ما را مؤاخذه مکن. پروردگارا! تکالیف سنگینی برعهده ما مگذار، چنان که بر عهده کسانی که پیش از ما بودند گذاشتی. پروردگارا! و آنچه را به آن تاب و توان نداریم بر ما تحمیل مکن؛ و از ما درگذر؛ و ما را بیامرز؛ و بر ما رحم کن؛ تو سرپرست مایی؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز فرما.
آیات پایانی سوره بقره.
تشکر خدای مهربانم.
خدایا! شکرت.
سلام به دوستان گرامی.
آنچه من از این فایل دریافت کردم بحث ایمان حضرت ابراهیم به خداوند هست، اینکه وقتی الهام دریافت میکنه از سمت خداوند که باید بچه شیرخواره اش رو رها کنه و بره به سمت ماموریت این کار رو انجام میده. اینکه بعد از 20 سال خواب میبینه باید بچهاش رو در راه خداوند قربانی کنه و برمیگرده که این کار رو انجام بده. ابراهیم به الهاماتش در این حد ایمان داشته که حاضر بوده بچهاش رو قربانی کنه در راه آنچه خدا بهش گفته. ابراهیم فردی بوده که الهام دریافت میکنه بت ها رو بشکنه و میره این کار رو انجام میداده. این شجاعت، این جسارت، این ایمان به قدرت خداوند، این ایمان به اینکه الهامات خداوند رو باید جدی گرفت و این تسلیم بودنش در برابر الهامی که خداوند بهش میکرده … آیا واقعا ما هم به الهامات خداوند انقدر عملگرا هستیم؟ آیا ما هم ایمان داریم که خداوند به ما الهام میکنه؟ آیا ما هم انقدر به خدا تو ذهنمون قدرت دادیم که هر کاری که او گفت رو انجام بدیم؟ آنچه مشخص میکنه الهام دریافت کردیم یا نجوا شیطان هست بحث احساس هست که اون الهام به ما میده. اگه احساس خوبی همراه با الهام میاد یعنی از طرف خداوند هست و اگر احساس خوبی باهاش نیست یعنی نجوا شیطان هست.. آیا واقعا من ایمان دارم که خداوند خیر من را میخواهد؟ آیا واقعا من ایمان دارم که خداوند برگی بدون اذنش از روی درخت بر زمین نمیافته؟ واقعا ابراهیم رو تحسین میکنم بابت اینکه انقدر خدایی بوده و انقدر ایمان داشته و انقدر در مسیر خداوند حرکت کرده.. در مسیر تنها قدرته جهان.. یعنی در این دنیا هیچکسی قدرتی نداره جز خدا. قوانین دولت ها خود دولت ها خود حکومت ها پادشاهان رئیس جمهورها رهبر ها اطلاعاتی ها سپاهی ها ارتشی ها سی آی ای ها اف بی آی ها و تمام آنچه که به عنوان قدرت در این جهان میشناسیم.. هیچکدام در واقعیت قدرتی ندارند و همهی قدرت از آنه خداوند هست و اوست که همه شرایط رو میتونه به گونه ای برای ما رقم بزنه که به نفع ما باشه در جهت پیشرفت ما باشه در جهت آزادی و نعمت و ثروت بیشتر ما باشه. او همه چیز رو مدیریت میکنه به اندازه ای که ما بهش ایمان داشته باشیم.. واقعا رسیدن به این درجه از باور که خداوند مالک جهانه قدرت جهان در دستشه و تسلیم امر او باید باشیم و بتونیم در مسیر اون حرکت کنیم و بهش باور و ایمان داشته باشیم چیزی هست که برای خودم و برای تمام دوستان عزیزم در این سایت و هر جای جهان میخوام. چون باعث میشه در عشق و خوشبختی و برکت و ثروت و نعمت هر چه بیشتر زندگی کنیم. جهانمون زیبا باشه. خدایا به خاطر این فصل بهارت که نشونه ای کوچک از بی انتها بودن قدرت و فضل و برکتت هست سپاسگزارم. بهشت شده همه جا بهشت.. شاید بهتره بگم بهشتی تر شده چون تمام فصل های تو زیباست.. هم زمستان زیباست هم تابستان زیباست و هم پاییز.. همهی فصلها بی نظیر هست بی نظیر.. خدایا سپاسگزارم بابت تمام نعمت هایی که به ما دادی. تا ابد ازت سپاسگزارم بابت این همه فضل و رحمت و برکتی که به ما انسانها دادی.. خدایا جهانمون رو هر روز و هر روز پر از صلح و شادی و عشق و برکت و رحمت بی انتها خودت بکن.
عاشقتونم دوستان گلم.
به نام خدا
عرض سلام دارم خدمت استاد و اعضای سایت
خدایا اعتبار تموم کامنت هام توی این سایت به خودت برمیگرده
خداوند وعده هاش رو به اجابت میرسونه در حق کسانی که بهش ایمان دارن اعتماد دارن و تسلیم خداوند هستن
من اگه به خدا ایمان داشته باشم خداوند هم نتیجه این ایمان رو بهم نشون میده
من اگه تسلیم خواست خداوند بشم اونوقت خداوند بهترینارو واسم رقم میزنه
من اگه به خدا اعتماد داشته باشم دیگه از کسی نمیترسم از هیچ شرایطی نگران نمیشم چون میدونم به منبع وصل شدم
من اگه خدارو باور کنم بهش اعتماد کنم بهش ایمان داشته باشم بهش توکل کنم تسلیم خواست و ارادش بشم دیگه قدرت رو به غیر خدا نمیدم دیگه نمیترسم از هیچ کسی از هیچ شرایطی و مشرک نمیشم چون میدونم خداوند منو هدایت میکنه به راه راست به آدمهای خوب به شرایط عالی به نعمت ها ، فراوانی ها ، ثروت ها ، سلامتی ، به روابط عالی همه اینها وعده های خداوند هستش که بعد از ایمان و تسلیم شدن ما ، اجابت میشن
اولین نشانه تسلیم شدن آرامش داشتن هست
و ابراهیم کسی که در تموم آزمون های الهی سربلند و پیروز شده و خداوند اونو به عنوان الگوی یکتا پرستی برای پیامبران قرار داده کسی که معنای واقعی ایمان و اعتماد رو نه تنها در گفتن بلکه در عمل نشون میده بارها در آزمون هایی که خداوند براش قرار داده اون اعتماد به پروردگار رو نشون میده تا جایی که فرزندش رو در راه خدا قربانی میکنه خداوندا به ما ایمانی بده که نه تنها در گفتن بلکه در عمل هم خودشو نشون بده ایمانی از جنس ایمان ابراهیم، اعتمادی از جنس اعتماد ابراهیم، و تسلیم شدنی از جنس تسلیم بودن ابراهیم
خدایا مارو به راهی هدایت کن که به معنای واقعیییی به معنای خیییلی حقیقی ایمان بهت داشته باشیم ایمانی که بخاطر شناخت واقعی خودت باشه نه صرفا فقط واسه رسیدن به خواسته ها ، ایمانی که به خاطر شناخت معرفت خودت در درونمون بوجود بیاد ایمانی که همراهش اعتماد باشه جوری که از ته قلب امورات رو بسپاریم به خودت و رها بشیم و آرامش نصیبمون بشه تسلیم باشیم هر لحظه تسلیم به معنای واقعی نه فقط به حرف بلکه در عمل این ایمان و اعتماد و تسلیم خودشو نشون بده
خدایا خودتو بهمون بشناسون مارو به راهی هدایت کن که بخاطر خودت بهت ایمان داشته باشیم نه فقط واسه رسیدن به خواسته ها.
خدای من ، چه دارد آنکه تو را ندارد ؟
و چه ندارد آنکه تو را دارد؟
عاشقتم خدااااا
به نام خداوند بخشنده ومهربان
خداوند جان و جهان
روز سوم….
درود به استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز
درود به دوستان در سایت
ابراهیم کیست؟
خواستم با چند جمله ابراهیم رو توصیف کنم…
اما دیدم نمیتونم چون مدارها با ابراهیم خلیل الله فاصله دارم….
دیدم فعلا نمیتونم جنس توحید ابراهیم رو درک کنم…
توحیدی که تو رو تا جایی برسونه که فرزندت رو توی بیابون رها کنی به امید اینکه عالم غیب ازش نگهداری میکنه…
توحیدی که بتونی فرزندت رو قربانی کنی…
به خودم گفتم میتونم نه حالا مثل ابراهیم،در زندگی روزمره ام در برابر تضادهای زندگیم توحیدی باشم؟…دیدم به حرف نیست که (من توحیدی هستم)….
به قول استاد عزیز(ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است)….
دیدم نه تسلیم نیستم به معنای واقعی…
پرسیدم میتونم توحیدی بشم؟جواب اومد بله وقتی دست از تقلا برداری،وقتی ترس و نگرانی هات و رها کنی،وقتی برخلاف جریان آب شنا نکنی، در تک تک لحظه های زندگیت آروم باشی و اجازه بدی راهنما خودش تو رو ببره….
به پایان هر راهی فکر نکن،همین امروزی که در اختیارت گذاشته شده رو سپاس بگو و زندگیش کن،فرداهای دور و بذار برای همون فرداها،امروز رو به معنای واقعی زندگی کن و شکرگزار باش…
معنای واقعی زندگی چیه؟ رها بودن از فرداها،شاد زندگی کردن در امروزی که در اختیارت گذاشته شده
((تو چه میدانی شاید فردایی برای تو وجود نداشته باشد پس امروزت را زیبا زندگی کن))…
خداوند عزیزم من را در راه خودت ثابت قدم کن و به من ایمانی عطا کن از جنس ایمان ابراهیم….
سلام و عشق و احترام فراوان خدمت استاد عزیزم و مریم خانم مهربان و دوست داشتنی و همه ی عزیزان
امروز روز سوم روزشمار تحول زندگی من هست و امروز هم بی نهایت خداوند رو سپاسگزارم که در مدار این سایت فوق العاده هستم .
قبلا هم در مدار برخورد با آگاهی ها و آموزش های استاد عباسمنش قرار گرفته بودم و هر روز با استاد زندگی میکردم اما تازه بعد از 4 سال (درست از اول فروردین 1404) در مدار این سایت بی نظیر قرار گرفتم و تا امروز (13 فروردین) به خاطرش دارم هر روز شکرگزاری میکنم.
چرا که توی این نقطه از زندگیم این سایت بهشت من هست و انگار تازه دارم با استاد و آموزش ها آشنا میشم .
خدایا شکرت برای هم مسیر شدن با این سایت و برای روزشمار تحول زندگی من و این همه فایل فوق العاده ارزشمند که به رایگان به ما داده شده و خداوندا قدرتی عطا فرما برای عمل به این آگاهی های ارزشمند.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
الان که دارم اینا رو مینویسم در مکانی رویایی هستم و خانه ای اجاره کردم که ویوی فوق العاده ای داره ، یک جورایی وقتی روز اول به صورت کاملا هدایتی به این خانه اومدم ( تقریبا سه هفته پیش) قبلش از خدا خواسته بودم که هرجایی که خودش میدونه منو ببره و من هیچ مقاومتی در برابر نشانه ها نداشتم . گفتم خدایا تو خودت میدونی من چی دوست دارم و چه جور خونه ای منو خوشحال میکنه و بهم احساس خوبی میده پس خودت منو ببر همون جایی که میدونی جای درست و مناسب منه.
من از 4 سال پیش که با استاد آشنا شدم تمام خونه هایی که داشتم ویوی بهشتی داشته ، جنگل دریا و یا دریاچه و …
این دفعه پول زیادی نداشتم و به کشور دیگه ای مهاجرت کردم ولی میدونستم که باز هم قراره خداوند من رو به زیبایی ها هدایت کنه .
جایی که الان هستم که من حتی ندیده این خونه رو گرفتم و روزی که اومدم کلید رو تحویل بگیرم تا دو روز اشک شوق میریختم و سجده ی شکر میکردم و مدام این جمله توی گوشم تکرار میشد :
Am I dreaming? No I’m living in my dream
دارم رویا میبینم ؟ نه من دارم رویامو زندگی میکنم
تمام شادی من برای این بود که احساس میکردم خدا سورپرایزم کرده و این هدیه رو پاپیون زده تقدیمم کرده . چون این بار واقعا با اعتماد به خدا بدون اینکه خونه رو ببینم اومدم اینجا و واقعا دوست دارم عکس و فیلم از این خونه ی رویایی واستون بزارم تا بدونین چی میگم . اینجا بهترین خونه ای هست که تا حالا داشتم و دختر 6 ساله ی من هم دقیقا از همون لحظه همین جملات رو گفت. که این بهترین خونه ای هست که تا حالا داشتیم .
اینجا یه ویوی کامل از هر زیبایی که میتونه وجود داشته باشه داره ، از دریا و ساحل و جنگل گرفته تا کوه و دشت و هتل های لاکچری قصر مانند و پارک های آبی زیبا و … هرآنچه ویوی زیبا هست رو من دارم و طلوع و غروب خورشید و ماه رو از هر نقطه ی خونه میتونم تماشا کنم . با اینکه توی برج نیستم و فقط یه ساختمان 8 طبقه که من طبقه ی هشتم هستم .
اعتماد به خدا ، اعتماد به اینکه خداوند میدونه من چی میخوام و چی بهم احساس زنده بودن واقعی رو میده باعث شد این بار حسابی سورپرایز شم. و مدام بهش میگفتم خدایا عاااااشقتمممممم که منو اینجوری سورپرایز کردی . آخه چجوری این همه حضورش رو نبینم ؟ خدایا بهم چشمی بده که همیشه حضورت رو توی زندگیم ببینم . خدایا عاشقتم عااااااااشق
دلم میخواست این تجربه ی خودمو بنویسم تا اینجا ثبت بشه تا یادم بمونه ، هرچند توی نت گوشیم هم همون روز با جزییات کامل نوشتمش . اما اینجا الان جایی هست که خدای قشنگم منو هدایت کرده تا بیام و بنویسم از هر روزی که زندگی در من جاریست .
خداوندا همینجا باز هم ازت میخوام که من رو وسیله ای برای جاری کردن ثروت و نعمت و شادی و آرامش و عشق در این جهان قرار بدی. خداوندا من رو مجرایی برای تجلی قدرتت در این جهان فیزیکی قرار بده ای فرمانروای جهان « ربّ »
من رو به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن ، من اجازه میدهم که مرا هدایت کنی در هر لحظه به هر اونچه که احساس خوب بیشتری رو توی زندگیم تیجاد میکنه. دست منو بگیر منو ببر به مسیر درست پر از نعمت و ثروت . خداوند به من وعده داده که به من ثروتی میده که نتونم بشمارمش و وعده ی خداوند حق است .
خدایا عاشقتم
عاشقتونم استاد عزیزم مریم خانم نازنینم . ممنون که این بهشت، این سایت ارزشمند رو برای ما ساختین و هر روز برای بهتر شدنش قدم برمیدارین . قدردان هستم
سلام عزیز دلم همین الان داشتم با همسرم به خاطر خونه ی اجاره یی که توش هستیم بحث میکردیم و من مدام میگفتم من همینجا رو دوست دارم ،حیاط داره ، نور گیر عالی داره ، امکانات اطرافش خوبه،باشه با صاحب خونه راه بیا و ایشون هم گفت داره ناعادلانه تقاضای اجاره ی اضافی میکنه و کلا از عرفش خارجه و من مدام میگفتم باشه جا به جایی سخته با دو تا و من ادامه دادم باشه مقداری از پول اجاره هم خودم میدم
به لطف الله همیشه مهربان هدایت شدم به فایل شما
و الان یاد اون روزی افتادم که از خدا خواستم یه همچین خونه ایی به من بده ، و همین خونه رو که الان داخلش هستیم داد ، و باز دستهای مهربان خدا از راه رسیدند و من را هدایت کرد به سوی این سایت بی نظیر و این فایل و همیشه از خداوند طلب هدایت کردم به لطف خودش
خدایااااااااااا شکرررررررررررررت
و من باز تسلیم رضای او میشوم تا هدایتم کند به بهترین و راحتترین و ثروتمند ترین مسیرها باشد که رستگار شویم
بسیار سپاسگزارم از شما دوست بزرگوار
سلام به استادجانم خداقوت بهتون
این فایل برام پراز آگاهی بود راجع به اعتماد کردن به خداوند
موضوع بچه که استاد عزیزم مطرح کردند خیلی قشنگ توضیح دادند که خیلی ها هستیم به خاطر بچه هامون از خواسته هامون از هدف هامون دست میکشیم به خاطر بچه
من یاد گرفتم که بچمو مانع رسیدن به خواسته هام قرار ندم و درکنار اون برای رسیدن به خواسته هام تلاش کنم
و اینکه داستان ابراهیم پیامبر را توضیح دادند که چقدر خالصانه توانستند به خدای خودشون ایمان داشته باشند و فرزندشون رو در بیابان رهاکنند و میدونستند که خداوند از خودش بهتر مراقب فرزندش هست این باورم در ماایجاد میکنه که خداخیلی قدرت منده و همه جا هست و حواسش به همه چیز هست و من فرزندم رو به دست او میسپارم
ومن یاد گرفتم که درسته به اون درجه از اعتمادی که ابراهیم به خدای خودش کرده نمیتونم برسم ولی حداقل سعی کنم تاحدودی رها باشم به عنوان مادر نگرانی هامو دور بریزم و فرزندمو به خدای خودم بپسارم و بدونم که اون از من بیشتر مراقب فرزندم هست و آرامش داشته باشه زیرا فرمان روای کل کیهان کنارمه و حواسش به همه چیز هستش
استاد عزیزم ممنون بابت این فایل زیبا استفاده کردمو لذت برم
خداوندا سپاسگذارتم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 20 اسفند رو با عشق مینویسم
کی فکرشو میکرد ،طیبه ، خودش تنهایی دیوار یه پارک رو نقاشی بکشه
وای خدای من ، خیلی ممنونم و سپاسگزارم بابت اعتمادی که به من داشتی و به باورهایی که تکرار کردم و در اندازه ای که ساخته شدن و تو در اون اندازه به من پاسخ دادی
و میدونم که باید تکرار کنم و ادامه بدم تا بیشتر پاسخ بدی
سپاسگزارم ربّ ماچ ماچی جذابِ دل انگیزم
چقدر باحالی تو
خوشحال و خوشبختم که دارمت
سپاس بی کران مخصوص توست رب دل انگیزم
میخوام از امروز جذاب و باحالم بنویسم ، در بهشتی ترین ،نه صبر کن ،در فرا تر از فرا بهشتی ترین روز زندگیم
الان خواستم بنویسم اعتماد ،
یهویی این بهم گفته شد :
نتیجه اعتماد تو بود که خدا بهت اعتماد کرد
آخه من امروز بارها گفتم چقدر زود ، نقاش خداگونه بهم اعتماد کرد و رنگ و قلمو داد و گفت یه کار رو خودت باید تنهایی کار کنی
الان دارم میفهمم
من تازه یاد گرفتم به خدا اعتماد کنم وتازه اول راهم و اولین باره که طعم اعتماد کردن به خدا رو به وضوح چشیدم ، همیشه میگفتم اعتماد کردن چجوریه ؟ اما الان چشیدم طعمش رو ، الان که سعی کردم و در اندازه ای که اعتماد کردم به خدا ،خدا مسیرم رو چید
مگه میشه اشک شوق رو که الان از این درک اومد ،جلوشو گرفت ؟؟؟!!!!،و سپاسگزار نبود ،الان گریم گرفت و خندیدم و سپاسگزاری کردم
من در اصل دارم نتیجه باورهای خودمو میبینم
نتیجه اعتمادم رو
آخه من
وای خدایا ، تو چقدر خوب به یاد میاری
چقدر خوب بلدی در زمان مناسب به بادم بیاری
دقیقا همین الان که نوشتم آخه من ….
به یادم آورد نوشته روز 1403/11/19 رو ، که در دفتر خاص و نابم نوشتم
که خدا بهم فهمونده بود اگر جدی بشی در تکرار باورهات در همه جنبه ها 9 ماه مانده تا روزی که طیبه الانت رو هم دیگه نمیشناسی
خدا ماه قبل به وضوح با تکرار این عدد 974
که یک سال بود این عدد رو من نشونه میگرفتم و بعد ها درک این عدد رو بهم داد که این عدد یه تاریخه
و تکراراین عدد به صورت برعکسش در شماره همراه اولم که بازهم درکش رو چند ماه اخیر بهم داد و تاریخ 1404/7/9
بهم گفت ابن تاریخ یه وعده هست برای تو که داری تلاش میکنی ،اما اینم بهم گفت و نشونه هایی داد که اگر ادامه بدی و مستمر تمرینات رو انجام بدی و قدم برداری و عمل کنی ،این وعده محقق میشه
اما اگر قدمی برنداری هیچ اتفاقی در اون تاریخ رخ نخواهد داد
یادمه در دفترم نوشتم ،خدایا نمیدونم تو این تاریخ چی قراره رخ بده هیچی نمیدونم
اما میخوام اعتماد کنم
نوشته هام مکتوبه در دفترم که چی نوشتم
الان که به یادم آورد ،این من بودم که اعتماد کردم به خدا و خدا در کمتر از یک ماه ، یعنی 12 اسفند 1403 دقیقا 24 روز
نتیجه این اعتمادم رو چید
و من به آرزویی که سال ها از بچگی و البته این یک سال اخیردوست داشتم نقاشی دیواری رو تجربه کنم و درآمد داشته باشم ،رسیدم
اعتماد
اعتماد
اعتماد
این من بودم که تصمیم گرفتم به ربّ ماچ ماچیم اعتماد کنم
و خدا نتیجه اعتمادم رو با اعتماد پاسخ داد
چرا قبلا از این اتفاقا نمی افتاد
چرا ؟
جواب خیلی ساده هست طیبه
چون تو اعتماد نداشتی ،حتی اگر از انسان ها درخواست کار میکردی به خدا التماد نداشتی که میتونه برات کار انجام بده
و حالا که اعتماد کردی ، به سادگی وبه طبیعی ترین شکل ممکن که فکرشم نمیکردی بهت اعتماد کرد و حالا امروز یک کار مستقل بهت داد
و خدا داره مثل همیشه به باورهای تو پاسخ میده
آره طیبه مثل همیشه
چون این قانون عادلانه خداست
اینکه تو هرچی رو باورداشته باشی همون برای تو رخ میده
اینکه تو باورداشته باشی خدا همه کارهای تو رو انجام میده و ازش بخوای و بگی من اینو میخوام ،خدا بهت عطا میکنه
در اصل با باورهای تو هست که پاسخ میده
،آره درسته ،خدا همه کارهای تو رو انجام میده
خدا همونی میشه که تو بهش شکل میدی
وای خدای من چقدر دوست دارم دوباره بعد مدتی فایل رابطه ما با انرژی که خدا مینامیم رو گوش بدم
تو رد پاهای قبلیم نوشتم که ،من یک سال تمام هرجا میرفتم و میگفتم میخوام نقاشی دیواری کار کنم و میگفتم که نقاشی بلدم ،جواب نه میشنیدم
اینبار میخوام از نگاه اعتماد این جریان رو تحلیل کنم
چقدر مولفه داره خواسته ها که میشه از همه جنبه ها تحلیلش کرد و فقط یه پاسخ هست که برای همه این تحلیل ها وجود داره
و اون هم ربّ هست
ربی که در همه جا و همیشه هست
و کسی نمیتونست به من اعتماد کنه
چون من به خدا اعتماد نداشتم که میتونه کارهامو درست کنه
چون من از بنده های خدا میخواستم و خدارو در کارهام نمیدیدم
اما وقتی تکاملی خدا یادم داد، که بهش اعتماد کنم و خدارو در هر جایی ببینم و از خودش درخواست کنم و بدونم که با هر درخواستی از انسان ها در اصل من دارم از خدا درخواست میکنم و رها باشم ،نتیجه اعتماد من به خدا ، شد ، کن فیکونی که خدا گفت و موجود شد و من نقاشی دیواری انجام دادم
و بعد 5 روز ،خدا از طریق نقاش خداگونه اعتمادش رو به من نشون داد که گفت تو میتونی
تو توانایی اینو داری که کارهارو انجام بدی و خودت مستقل باشی و خودت بتونی بدون نیاز به کسی یاد بگیری
و حتی آقای نقاش خداگونه از من مشتاق تر هستن که من ماشین بگیرم و هر بار که منو میبینن میگن ان شاء الله به زودی ماشین میگیری و هرجا کار بود رنگارو میذاری تو ماشینت و میری و کار رو شروع میکنی
خدا چقدر قشنگه
هر روزی که مینویسم ، بارها شده تصمیم گرفتم که انقدر با جزئیات در سایت ننویسم و یا حتی برای خودم هم با جزئیات ننویسم ،چون ساعت ها میشینم و مینویسم و تحلیل میکنم تک تک رفتارهام و حتی صحبت هایی که در طول روز از انسان ها میشنوم
من این کار رو از روزی شروع کردم که روز شمار تحول زندگی رو در سایت دیدم و از اون روز دارم هر روزم رو مینویسم و تحلیل میکنم و درسهاشو میگیرم و سعی میکنم عمل کنم
و تا جایی که تلاش کردم نتیجه رو دیدم
بارها شده گفتم آخه چرا این همه با جزئیات مینویسی و وقتت رو میگیره ، که چی بشه ، میدونم که همه اینا کار نجوای ذهنه و باید کنترلش کنم
چون من به وضوح میبینم که هر باری که میام اتفاقات روزم رو مینویسم و مهم تر از همه نکات مثبت رو توجه میکنم و هر روز ریز میشم به هدایت های خدا و چشمم و گوشم وتمام سلول های بدنم هر روز مشتاقن تا یاد بگیرن ،تا درس بگیرن و آگاه باشن
و سعی میکنم عمل کنم
و من هر روز دارم تمرین میکنم در همه جنبه ها
وقتی فکر میکنم ،میگم نه ،باید بنویسم چون وقتی مینویسم درک هایی بهم داده میشه که خیلی وقتا با فکر کردن و صحبت کردن ،این درک هارو نکردم ،پس ادامه میدم
یادمه استاد میگفتن که همه چیز ساده و طبیعی رخ میده ،نیاز نیست شما کار فیزیکی زیادی انجام بدین ، 99 درصد کار ذهنیه
راست میگه من تو این چند ماهی که کم و بیش روی باورهام در همه جننبه ها به خصوص مالی کار میکردم ،انگار از نظر فیزیکی تلاشم زیاد بود و خیلی خوب نتیجه نمیداد
اما از روزی که این دوره جدید رو خریدم و سعی کردم مومنتوم مثبت رو حفظ کنم
چقدر سریع رخ داد
خدا همیشه کمکم کرده
مثلا یه بار خدا بهم میگه در روابط باید چیکار کنی و من روی خودم کار میکنم
یا یه روز میگه توجه کن به اینکه روی من حساب کنی و یادت باشه هیچی نیستی و هر روز و هر روزم رو داره به من یاد میده
و میدونم که خدا بی نهایت دست داره که به من یاد بده و رشد کنم
خدایا شکرت
من امروز صبح که بیدار شدم، با عشق تمرین ستاره قطبیم رو انجام دادم و چند تا طراحی مدل زنده از وسایلای اطرافم گذاشتم و کار کردم و بعد حس کردم که من مثل دیروز دوباره منتظرم و هی میگم پس کی میان
چون دیشب نقاش زیر ساز دیوار ، پیام داد که فردا 9 میاد دنبالم
و دوباره 10 بود ، نیومدن
منم شروع کردم تا دوباره به فایل جلسه 4 دوره هم جهت با جریان خداوند گوش بدم و تمریناتش رو ننوشته بودم و بنویسم
داشتم مینوشتم گفتم بذار تمرین رنگ روغنم رو انجام بدم
و رفتم از یخچال فریزر رنگامو برداشتم تا کار کنم گوشیم زنگ خورد و گفتن که لوکیشن میفرستن تا برم و منتظر باشم که بیان و کار رو شروع کنم
من حاضر شدم و با بی آرتی رفتم و ایستگاه رضایی پیاده شدم و پارک نزدیک بی آرتی ایستگاه رضایی بود ، تا به حال تو اون مکطقه نرفته بودم ،رفتم دیدم یه پارک خوشگل که دیواراشو نارنجی کار کردن و خونه هایی کشیدن ،به دیوارا نگاه کردم گفتم اینجارو که کار کردن ،من چیکار باید انجام بدم !
وقتی نشستم پسر بچه های مدرسه ای ابتدایی اومدن و تو اون تیکه از پارک ، که نقاشی شده بود بازی میکردن و همدیگه رو دنبال میکردن
یهویی نمیدونم چی شد شمردمشون
7 نفر بودن
7 تا پسر بچه ناز و خداگونه که به قدری حس خوبی میگرفتم که یاد خدا میفتادم
یه ربع بعدش وقتی اومدن و رفتم یکم پایین تر از چهار راه دیدم یه پارک کوچیک دیگه هم هست و رنگارو گذاشتن وآقای خداگونه و هم نقاشی که زیر سازی رو انجام میداد ،هر دو شروع کردن به اینکه گفتن مراقب باش ، وسایلاتو نذار زمین و چیزای دیگه که باورهای خودشون بود و من خندیدم و گفتم خیالتون راحت
من کارمو انجام میدم شما برین
چون خودشون کار جدید گرفته بودن و به من گفته بودن که تو رو امروز تنها میذاریم تا خودت کار کنی
منم لباسامو برداشتم
همکار آقای نقاش خداگونه ،گفت که لباساتو بده من ببرم بدم به تعمیرگاهی که اونور خیابونه
من فقط به این رفتارهاشون خنده ام میگرفت
چون من دیگه اون طیبه قبل نبودم که خجالت بکشه و اگر کسی میگفت بیا فلان کارو من انجام بدم ،میگفتم باشه
اما این بار میگفتم نه ، من خودم انجام میدم شما برید ،خیالتون راحت
دوباره برگشت گفت میخوای من برم و بعد چند ساعت بیام پیشت وتنها نباشی؟؟
من دوباره میخندیدم و تو دلم میگفتم هیچی نمیشه من تنها نیستم خدای ماچ ماچی جذابم کنارمه چرا باید بترسم
وقتی دوباره گفتم خیالتون راحت ،آقای خداگونه گفت، بیا بریم دخترمون ماشاء الله شیر زن هست و خودش مراقبه، نیازی به من و تو نداره بیا بریم ، شب برمیگردیم
وقتی رفتن من لباسامو درآوردم و گذاشتم تو کیف دستیم و بردم دادم به تعمیرگاه ،به قدری انسان خوبی بود که وسیله هامو گرفت و منم رفتم شروع کردم و به نام ربّ گفتم و دیوار رو رنگ زدم ،طراحیاشو انجام داده بودن و من فقط قرار بود رنگ کنم ،آقای نقاش خداگونه گفت که بلدی حجم گلارو دربیاری؟گفتم بله سعیمو میکنم
چون نقاشی دیواری خیلی طرح ها بزرگتره و تجربه هایی که داستم رو بومای کوچیکحجم در میاوردم ،و کمی سخت بود رو دیوار حجم در بیارم
وقتی شروع کردم یکم با ترس کار میکردم ،چون تا به حال در ابعاد بزرگ کار نکرده بودم و گل شقایق بود در حالت های مختلف با زنبق ترکیبی از سه رنگ آبی و بنفش و سفید
گل اول رو رنگ کردم دیدم دارم اذیت میکنمخودمو و یه جورایی درگیر بودم با نقاشی
حواسم بود و گفتم ببین طیبه همه چیز خیلی خیلی راحته و الان اگر راحت باشی به راحتی میتونی کار کنی
سعی کردم توجهم رو به چیز دیگه بدم و یهویی دیدم که من پشت سرهم دارم رنگ میکنم
چند ساعت که گذشت من شدیدا گرسنه بودم و نشد چیزی بخورم ،رفتم از تعمیر گاه آب گرفتم و خوردم و برگشتم
به قدری انسان های خوبی بودن که بی نهایت حس خوب میگرفتم از تک تکشون
میومدن رد میشدن خداقوت میگفتن و یا اینکه میگفتن چقدر زیبا شده و من خودم متوجه نمیشدم تا اینکه از دیوار فاصله گرفتم و نگاه کردم دیدم حجم گل هارو خوب درآوردم و گفتم ببین طیبه تو میتونی و میشه پس ادامه بده
اوایل شروعم به رنگ زدم بارها گفتم اعتماد کرد
اعتماد کرد
چه زود اعتماد کرد
و پشت یرش به زبانم جاری شد خدا این تویی که در اصل داری به من اعتماد میکنی ، و این کار رو جداگانه به من بخشیدی
ادامه دادم و نزدیکای اذان آقای نقاش خداگونه زنگ زد و گفت تا کجا پیش رفتی و ما داریم میایم و پرسید روزه ای ، گفتم نه گفت خب پس ما یکم دیگه میرسیم
و گفتم دوتا گل مونده که گفت باشه و منم سریع رفتم تا کار کنم
تا وقتی اومدن ،تموم بشه
مشغول رنگ گل بودم که یهویی دیدم سلام داد و برگشتم دیدم اومدن ،وقتی اومد و کارمو دید گفت که خوب کار کردی و فقط یه ایرادم رو گفت که دور گیری نباید انجام میدادم و گفت مثل نقاشی بچه های ابتدایی شده و باید هرچی میبینی در طرح اصلی همونو اجرا کنی
و اگر این دور گیری نبود کارت فوق العاده هست و فوق العاده تر دیده میشد
وقتی اینو گفت من اصلا از حرفش ناراحت نشدم ،کاملا پذیرفتم چون میدونستم که دارم یاد میگیرم
دیگه طیبه قبلی که با شنیدن حرف کسی که به نقاشیم ایراد میگرفت و ناراحت میشدم نیستم
چقدر من فاصله گرفتم از اون طیبه
و چشم گفتم و گفتم سعی میکنم اصلاح کنم
بعد اومد گلی که مونده بود رو کشید و منم تموم کردم و وسایلارو جمع کردیم
بارون نم نم ،میبارید
من وقتی لباسامو پوشیدم ،گفتم من پیاده میرم و با بی آرتی برمیگردم خونه مون
راضی نمیشدن که من تنهایی اون وقت شب برگردم
البته از نظر نقاش ها
،اون وقت شب بود ، ساعت حدود نزدیکای 8 شب بود ،اما من همیشه بعد کلاس رنگ روغنم از تجریش که برمیگردم یا وقتایی 9 میرسم خونه و یا 9 و 10 شب تو محله مون پیاده روی میرم و با خدا صحبت میکنم
از طرفی هم نمیخواستم همکار نقاش خداگونه تو هوای بارونی پشت وانت بشینه
و از همه مهم تر دوست داشتم با خدا ،دو نفری پیاده بریم و زیر بارون نابش کیف کنیم
وقتی دیدن میخوام خودم برم، اصرار نکردن و خداحافظی کردم و برگشتم خونه
من تو راه به قدری حالم خوب بود که وقتی رسیدم خونه و وسایلامو گذاشتم تو هوای بارونی دوباره رفتم و تو همون بلوار محله مون که اولین نقاشی دیواریشو کار کردم ،پیاده روی کردم و از بهشت زیباش لذت بردم
وقتی بیرون بودم و رفتم عابر بانک ، دیدم یه ماشین اومد و وایستاد ،برگشتم دیدم kmc مشکی هست اول توجه نکردم به پلاکش وقتی وایساده بودم تا برادرم شماره کارت بفرسته
به پلاکش نگاه کردم فقط خندیدم
همون ماشینی بود که تو بلوار محله مون همیشه میبینمش که پارک شده و در روز برفی روی ماشین پر از برف بود رفتم ماشینو بغل کردم و روش به زبان ترکی نوشتم
Benim arabam
یعنی ماشین من
وقتی دیدم اون ماشینه خندیدم و گفتم نشونه هست و داره نشونه میاد که به زودی میخرمش
چون من امروز فقط ماشین kmc دیدم
داشتم مینوشتم، یهویی گفتم بذار برم ببینم مدل ماشین چی هست که بنویسمش با جزئیات دقیق
Kmc T8
تو گوگل نوشته بود قیمت صفرش یک میلیارد و 680 میلیون
یه لحظه چشمام به قیمتش گرد شد
اما خندیدم و گفتم خدایی که نشونه داده پس من باید مومنتوم رو حفظ کنم ،من چه بدونم چجوری ؟
خدایی که داره نشونه هاشو به من نشون میده ،همون خدا میتونه کلیدشو به دستم بده و کلیدش رو بارها تجسمکردم که دارمماشینمو باز میکنم وای kmc
و من وقتی در تجسم هام به قدری به وضوح این کلید رو لمس کردم ،نه فقط کلید kmc رو بلکه کلید ماشین دنیا آلبالویی رو لمس کردم و حتی نشستم داخلش و لذت بردم
البته ماشینای دیگه هم دویت دارم و میخوام
مثلا از فیدیلیتی ،فونیکس ،هایلوکس ،و خیلی ماشینای دیگه هم خوشم میاد
به خدا گفتم اولویت با kmcو دناهست هرکدومو تو گفتی اول باشه بهم عطا کن
وای چقدر جذابه
حالا هایلوکس هم میخوام از خدا ،جادار و بزرگه
خدایی که تا الان به من کار نقاشی دیواری داد ،صد در صد اینارو هم میده
خودش خوب میدونه من از همه جنبه ها چی میخوام و خودش ردیفش میکنه
من فقط باید بندگیمو بکنم
وقتی برگشتم تو راه خونه ، دلم نمیخواست برم خونه یهویی دیدم دوباره یه ماشین kmcرد شد و رفت گفتم خدا برم بلوار محله مون دوباره ماشینی که پارک شده رو ببینم ؟
که حس کردم نرو
چشم گفتم و رفتم خونه و تو راه به ماه ،نگاه میکردم که از بالای ساختمون خونه مون دیده میشد و گفتم میرم پشت بوم
موافقی ربّ من ؟؟؟؟؟
،وقتی رفتم، فقط شکرگزاری کردم و به آهنگ دلم یه دریا میخواد که خدا این آهنگ رو بهم نشونه داد گوش میدادم
وقتی رسیدم، سریع رفتم پشت بوم و شروع کردم به گوش دادن و صحبت کردن و تجسم کردن تک تک خواسته هام
یهویی دیدم یه پیام از اپلیکیشن دیوار اومد
من یک ماه قبل آگهی برای فروش تابلوی اکریلیکی که پارسال کشیدم و دومین تابلوی رو بوم بزرگ من بود ،گذاشته بودم و اصلا یادم نبود من آگهی گذاشتم
وقتی از اعلان گوشیم پیام رو خوندم
نوشته بود
سلام و وقت بخیر.
آیا نقاشی قاب دارد؟
در صورت امکان تصویر دیگر نیز ارسال فرمایید.
خریدار این کار هستم. لطفا جهت هماهنگی پیام دهید.
و بعد آدرس داد که نوشته شده بود جردن
و شماره تماس و اسمشم نوشته بود
من وقتی خوندم خنده ام گرفت
چون من داشتم تجسم میکردم مبلغ 974 میلیون دلار ،نقاشیم فروش رفته و داشتم خوشحالی اونو میکردم که تو پشت بوم خونه مون که 8 طبقه هست و آپارتمانیه ،تصویر اون مبلغ رو میدیدم که تابلوم رو خریداری کردن
من وقتی این پیام رو دیدم فهمیدم نشونه هست
اینکه رخ میده فقط باید باورهامو قوی تر کنم و عمل کنم و قدم بردارم
تصمیمی که از فایل جلسه 4 دوره هم جهت با جریان خداوند گرفته بودم ، این بود که با هیچ کس صحبتی نکنم تا وقتی فروش بره و به حسابم واریز بشه
چون همیشه وقتی کسی میخواست کارم رو بگیره و به اعضای خانواده ام و یا دوست و آشنا میگفتم ، انقدر با باورهاشون حرف میگفتن، و پیگیری میکردن که صحبت هاشون تاثیر میذاشت روی من و مشتریها نمیخریدن
این بار تصمیم گرفتم از این فایل یاد بگیرم که دیگه درمورد کارهام به هیچ کس چیزی نگم
من جواب پیامشون رو دادم و بعد دوباره تجسم کردم و رفتم خونه
و درگیر نشدم که چجوری قراره تابلومو بخره
گفتم خدا خودش مشتری میشه من نیازی نیست کاری بکنم
و از لحظه ام نهایت لذت رو بردم و گفتم به وقتش ،اگر قراره نقاشیم فروش بره خودش مشتاق ترا تا نقاشی منو بخره
برای خدا خیلی راحته هم ماشین بده ،هم اسب ،هم موتور هم عشق دلی خداگونه ،هم سلامتی و هم آرامشی عمیق و خونه که امروز ازش خواستم که 60 هکتار باشه
البته من چند ماهیه که این خونه رو خواستم و یه پارک هست نزدیک محله مون ،البته دو تا پارک که یکیش 53 هکتاره و دقیقا دریاچه و خونه و پل داره و مثل تجسم های من هست
و اونیکی پارک هم دریاچه داره و یه پل و خونه جذابی داره
وقتی برگشتم خونه رد پاهامو نوشتم و خواستم تو سایت بذارم دیدم برای من پاسخی از دوستان اومده
وقتی باز کردم به خوندن، بی نهایت زیبا بود و پر از عشق ، در صحبت هاشون به خرید ماشین kmc اشاره کرده بودن که من به زودی میخرمش
نوشته شون این بود :
چقدر تلاش میکنی برای تغییر در تمام جنبه ها
واقعا ایمان دارم ک به زودی در بهترین جایگاه های مالی میبینمت و میخونمت
سوار kmc خوشگلت
لایقشی هزاران بار
کی بهتر از تو برای تجربش؟
حالا یه چیز جالب تر
اسم کسی که برای من پاسخ نوشته بود خانم الهه سواد کوهی بود
وای خدای من تابلویی که مشتری اومد و گفت میخوادش ، طبیعت زیبای ارفده ی سواد کوه بود
اینا یعنی چی ؟؟؟؟
همه اش نشانه هست
خدایا شکرت
حالا من امروز یه درسی هم گرفتم
از ظهر که من مشغول به کار شدم و خواستم که رنگ کنم دیوار پارک رو ،به قدری با سرعت داشتم کار میکردم که به یک باره حرف نقاشی که رور اول باهاش کار کردم افتادم
چون مدام میگفتم سرعت بدم به کارم و تا غروب تموم بشه
الان میفهمم چرا نقاشی که روز اول باهاش کار کردم و هی میگفت این رنگ روغن نیست ،داری آروم کار میکنی و فکر کن این کار خودت هست و باید تا شب تمومش کنی ،چی بود
و این نگاه سبب میشه که تو به دستت سرعت بدی
من دقیقا امروز داشتم با سرعت کار میکردم که سریع تمومش کنم
و من امروز دقیقا داشتم این گفته نقاش رو در عمل انجام میدادم
خدایا شکرت
امروز آقای نقاش خداگونه گفت فردا میبریمت مدرسه پسرونه خاور شهر تا تنهایی کار کنی
من وقتی حدود 45 دقیقه تو پشت بوم با خدا صحبت کردم و تجسم کردم ،برگشتم خونه و رد پاهامو نوشتم
خدایا شکرت
تو چقدر باحالی
سپاسگزارم
استاد عباس منش عزیز بی نهایت از شما و مریم خانم شایسته و همکارانتون سپاسگزارم
برای تک تک دوستان بهترین هارو از خدا میخوام
درود و هزاران بار تحسین نثار استاد و مریم عزیزم میکنم ک اینقدر قشنگ ایمان و توکل بخدارو برای ما ب تصویر کشیدند …اینکه چطوری میشه رفیق خدابود ؟
باید نجواهای ذهنمون رو کنترل کنیم باید قدرت رو از خودمون و دیگران بگیریم و بدیم ب خدا… باید بدونیم ک رو قوانین بدون تغییر خداوند کار کنیم توی مسیر باشیم و روی باورهایمان کار کنیم بقیه ش رو بسپاریم بخدا.. باید شرک های مخفی ذهنمون رو بفهمیم..اگه کسی کاری برامون میکنه و کاری برای کسی میکنیم همه رو دستی از دستانِ قدرتمند خدا بدانیم . اینکه بفهمم خداوند برامون کافیست.:..خدایا خیلی خوبه ک رفیقت باشم پس توحیدی زندگی کردن رو توحیدی عمل کردن رویادم بده..اینکه فقط روی زبانم نباشه ..در رفتارم نمود پیدا کنه تو حید و یکتا پرستی ابراهیم گونه ت..
خدایا رب من ازت سپاسگزارم من هرچه دارم از تو دارم
این سومین فایلی هست که امروز گوش دادم و میدونم احتیاج دارم همینطور ادامه بدم. شاید بعد برگردم و دوباره گوش بدم
من یه پسر کوچولو دارم. وقتی تصور کردم ایمان ابراهیم رو، اینکه زن و بچش رو رها کرد، اینکه حاضر شد سر بچش رو ببره و انجامش داد برام تصورش سخته. آخه بچه همه جونته. چقدر باید خدا در راس باشه، چقد ایمان؟ چقد تسلیم بودن؟
من پاشنه آشیلم تسلیم بودنمه. اینو الان فهمیدم. من توکل نکردم. باور نکردم. فک میکنم چنین نیست و به زبان میگم ایمان دارم اما ندارم. تسلیم ابراهیم بود نه من
الان دو سه روزه به خاطر لغو شدن مشتری هام حال خیلی خوبی نداشتم. حتی درونم حس شکایت داشتم. نمیتونستم مثه این دو سه ماه شکرگزار باشم و آرامشم کامل باشه. در صورتیکه این برای اولین بار بود که این همه مشتری توی یک هفته داشتم بدون ذره ای تلاش و تقلا و خود خدا برام فرستاده بود
همش داشتم این دو روز فکر میکردم خب چطور این اتفاق افتاد چه فرکانسی فرستادم که لغو شد. من که حین کار لذت میبردم و شکرگزار بودم
هنوز نمیدونم
اما فهمیدم که من تسلیم نیستم. خب خدا بهت مشتری داد و بعد گرفت. چته؟؟ انقد سریع خودتو میبازی؟ انقد سریع شاکی میشی؟ تو تا حالا این همه مشتری رو یکجا دیده بودی؟ این آرزوت نبود؟ خب تجربش کردی، شکرگزار عمیق بودی بابت این یکجا دیدنش؟
خدایا من فقط به خودم ظلم کردم. خودم رو با شاکی بودنم با ناسپاسی از ندار دریافت هدایت هات دور کردم. خدای مهربانم من به بخشنده بودنت باور دارم ازت میخوام منو ببخشی
من فقط با تو بودن رو میخوام. آرامش و حال خوب رو میخوام
من نمیتونم برای پرداخت اون بدهی ها کاری کنممگر اینکه تو هدایتم کنی. من در تسلیم بودنم صادق نبودم. از الان تعهد میدم مدام با خودم چک کنم تسلیم بودنم رو
خدایا عاشقتم
در پناه حق باشید
به نام خدای بخشنده مهربان
شکرت برای یه روزه دیگه ویه عالمه بهبود درونی وحل مسله و اصلاح باورهای درونیم
من میدونم زهن همیشه منو تحقیر کرده وناتواناییامو نشونم داده
اینجا وامروز میخام از تمام قدم های نابم
قدم های توحیدیم سپاسگزار باشم
ترس های قبل از سفر
استاد کلن من قبل از هر سفری یه ترسایی داشتم ولی وقتی رفتم تو دلشون به طور رویایی حل شدن
استاد چند وقت پیش یه سفر هدایتی جور شد
و پولم کلن پس اندازم بود که قسم خورده بودم جونم بره اون نمیره بود وسلام همسریم میگفت خرج کن بهت میدم
من هم تا حالا نشده بود همسری پول گنده برام بریزه که بهش اعتماد کنم
ولی چیزی که میدونستم هر مسله ای که باشه خداهم با منه راهکار میده ایده میده حمایت میکنه
اقا من نمیتونستم نگران باشم غصه بخورم یا لذت ببرم
اون سفر باعثه کنترل زهنم میشد
ومن همه چیو سپردم دسته خودش
وسعی میکردم از لحظه لحظه های سفرم لذت ببرم وتسلیم هدایتش باشم وبهش امیدوار بودم
اقا جنس های خفن چیزای که ارزوم بود به خیلیاشون رسیدم به اسونی هدایتی
مثلا کتونی میخاستم بخرم بعد دیدم یه نفر داره برا دخترش کفش مبخره بهش زنگ زده بود براش بخره بعد منم عاشق کفش شدم گفت من خودم کفش فروشم این کفش خیلی خوبی هم جنس هم قیمت و دیگه من گفتم اگه رفتم دوباره اومدم دیدمش میخرمش
وبعد خریدم وخیلی چیزای هدایتی خلاصه با سوغات مفید مختصر ولی هدایتی وعالی
اومدیم وبسیار بهمون خوش گزش این یه تجربه خفن از تسلیم بودنم بود وکنترل زهن وحال خوب شعار سفرم بود
من توی ارتباط با افراط مثلا خانواده همسر جدا از خانوادم حساسیت دارم که اخه چجوری باهاشون هماهنگ باشم وبهم خوشبگزره
ولی همونجا ها هم با توکل که زهرا اگه باهم قراره برید ینی اونا هم فرکانس توعن وبهت خیلی خوش میگزره خیالمم راحت میشه ومیرم کلی بهم خوشمیگزره
مثل سفر تهران قبلش با مقاومت ولی بهترین جمعه ام شد
وخلاصه توی چالش های زندگی به صورت
رفتن تو دل ترس
توکل کردن
خدا باتوعه
میرم توش و پیروز میام بیرون
اینجا از مهارت هدایتی طراحیم ممنون
که با تقویت جراتت وشوقت چه طرح های زیبا دل ربایی میزنی
اینجا از سایت رویاییت ممنون که همش دنبال رشد واگاهی وحرکت بهترت هستی
واستاد که واقعا شاهکاره زندگیم تحسین میکنم زندگی کامل داره تو روابط ثروت سلامتی عشق تو کار تو ارامش تو تفریحات تو همه چیز بهترینه
وحظرت ابراهیم تحسین میکنم که برام یه الگوی بینهایته که ما ها چقد میتونیم رشد کنیم ولیاقت داریم ودوستورفیق جون جونی خدا باشیم
در پناه هدایت رب