«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 43 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام روز سوم سفرنامه و فایل فوق العاده بعد از کلی وقت ک توی سایت هستم تازه الان اطلاعات ک دریافت میکردم توی ذهنم بهم وصل میشن قبلا فایلارو میدیدم اما ربطشون بهم رو نمیفهمیدم حالا میدونم واسه رسیدن به هر آرزویی چه ثروت ،روابط،سلامتی،فرزندان و کار و هرچیزی ایمان بخدا و توکل و تسلیم بودن حرف اول رو میزنه افراد با ایمان دویست برایر فرد بی ایمان قدرت دارن شاید به یه رویاشون بعد چند سال بدبختی و تلاش برسن اما لذت نمیبرن اما وقتی ایمان داری توحیدی عمل میکنه قدرت رو به عوامل خارجی نمیدی و با اعتماد بنفس عمل میکنه هم زودتر و هم راحتتر به خواستت میرسی هم لذت میبری
مثل استاد ک به گفته خودشون روی دوش خدا سوارن و این خصلت داشتن ایمان و توکله
وقتی مشرک میشی کار برات سخت میشه
ایمان باید واقعی باشه درونی باشه نه اینکه فقط فکر کنی
و نشونش اینه ک دیگه نمیترسی دیگه از کسی حساب نمیبری منتظر تایید بقیه نیستی و حرف مردم برات مهم نیست
عاشقتم استادم تو بمن یاد دادی
سرآغاز گفتار نام خداست که رحمتگر و مهربان خلق راست.
با سلام و هزاران درود به استاد عزیزم که هر وقت فایلهای توحیدی ایشون و میبینم تکراری نمیشه که هیچ.جذابتر میشه و اشکمو سرازیر میکنه و زیر لب میگم خدایا شکرت که تو این دنیا این حرفا رو شنیدم.
خدایا شکرت واسه روز سوم روز شمار تحول زندگی گن فصل اول که اعتماد به رب اومد و لذت بردم.
خدایا آنقدر این فایلها درس و نکته داره که نمیدونم چی بنویسم.چطور این داستان و بارها شنیدیم اما فقط مثل یه داستان خاص.یا گفتیم بالاخره پیامبر بوده دیگه معلومه که اینکارو میکنه و از درک کردن این حد از ایمان شونه خالی کردیم چون پیامبر و امامان و از جنس خودمون نمیدونستیم و خلاص.میگفتیم بالاخره از ما بهترند دیگه.یعنی جنسشون فرق میکرده.
یا گفتیم بالاخره فرشته ی وحی بهش گفته و بهش قول داده که حواسمون هست.
اما
اما
اما
استاد چه جوری میگه که پرده ها برداشته میشه
اشکها سرازیر میشه.انگار زمان می ایسته و تمام مشغله ها پوچ میشه که ما بفهمیم چی شد؟
رها کردن همسر و بچه تو بیابون
تنهای تنها.بدون خبر.بدون خونه.بدون غذا
بدون هیچی و هیچی و هیچی
الله اکبر
خدایا این ابراهیم چی بود.کی بود.چی فهمیده بود.چه قولی.چه اعتمادی.
بری که بری تا بیست سال.خدایا ما راحت میگیم بیست سال.ما طاقت نداریم بیست روز از بچمون و همسرمون که آخرین بار تو بیابون دیدیمشون بیخبر بمونیم.یا اگه بمونیم همش نگرانی و استرس و بی اعتمادیه.
نه توکل و آرامش
و بعد از سپری شدن بیست سال و آرزوی دیدن همسر و فرزند الهامی درک کنی که برو فرزند رعنا و برومندتو ….
آغوش بگیر و داماد کن
نه
نه
بازم امتحان.دوباره ایمانتو نشون بده
و بازهم ابراهیم و استقامت و اعتماد و بندگی
و مرحبا به هاجر و اسماعیل که الحق لایق همسری و فرزندی خلیل خدا را دارند.
امتحان همچنان که واسه ابراهیم سخت بود بر هاجر و اسماعیلم سخت بود.
و پیشنهاد اسماعیل برای چشم در چشم نشدن با پدر هنگام قربانی شدن و سر بریده شدن در پیشگاه خدای پدر
الله اکبر
امتحان سخت
و کشیده شدن خنجر بر گلو.
واقعا چقد مهمه که تا ثانیه ها و لحظه های آخرم ایمان و اعتمادتو حفظ کنی.
تا لحظه ی پرت شدن داخل آتیش.
تا لحظه ی خداحافظی تو بیابون و برنگشتن تا بیست سال.
تا لحظه ی سه بار کشیدن چاقو روی گلو.
ما باید تا آخرین لحظه های جان کندن در هر شرایطی ایمانمونو حفظ کنیم و امیدمون به خدایی که خودش خالق اعتماده.خودش خالقه ایمانه.خودش خالقه توکله حفظ کنیم.
خدایاااااا شکررررت که اینچنین الگویی در قرآن داریم و هزاران بار شکرت واسه استاد و هدایتگری که تو عصر ما واسمون فرستادی که اینجوری قرآن و قوانین و درک کنه و ما رو شیر فهم کنه.
شکررررر واسه این مسیر.🙏🙏🙏
به نام خدا
چندین روز هست که من روی سومین روز از سفر تمرکز کردم و روز و شب فقط دارم به فایلش گوش میدم و کامنت بچه هارو میخونم و هر بار که گوش میدم و کامنت میخونم بیشتر موضوع این فایل رو درک میکنم و خداوند هر بار که من این کار و دوباره انجام میدم یه سری ایده ها یه سری کارهارو که در راستای عمل به اگاهی های این روز هست احساس میکنم که داره بهم الهام میکنه ، که باید چه طوری درباره مسائل زندگیم فکر بکنم و بعد باید چه کارهایی رو انجام بدم که چندین وقته که هی گفتم حالا بزار باشه انجامش میدم احساس میکنم خداوند بعد از اینکه به این فایل گوش دادم بهم گفت که دیگه کافیه تا کی میخوای معطل بکنی و هی بگی سر فرصت مناسب انجامش میدم ؟؟
احساس میکنم خداوند بهم گفت که میدونم چرا انجامش نمیدی و هی به تاخیر می اندازی به این دلیل که فکر میکنی که چیزی بلد نیستی ؟ حالا چه طوری شروعش بکنم ؟ اگه شروع کردم چه طوری ادامه بدم و به نتیجه برسونم ؟ من که راه حلی ندارم فعلا !!!
من باورها و رفتارهای حضرت ابراهیم و استاد رو با باورها و رفتارهای خودم مقایسه کردم
و اینو واقعا متوجه شدم که من فعلا تو ترس هام باقی موندم و نتونستم تو این مدت ازشون بگذرم ، اینکه فعلا محدودیت هایی که تو ذهنم هست باعث شده تا من حرکت نکنم و فعلا منتظر بمونم !!!!( خودمم نمدونم منتظر چیم ، به نظرم تا حالاکه نشده از این به بعد هم مطمئن شدم که با منتظر موندن چیزی جلو نمیره و حل نمیشه راهش اینکه بالاخره برم تو دل کار با اینکه میدونم یکم ترس تو دلم هست ولی به خودم هی میگم که قطعا این حس ترسی که تو وجودم هست یه وعده ای از سمت شیطان که دروغ هست هربار که من اومدم و ترس هامو باور کردم حالم بد و بدتر شد
و این دقیقا همون نشانه ای که بهم داره میگه که تو مسیر نادرستی هستم .
اخرش که چی دیگه فاجعه آمیز ترین حالتش اینکه بمیرم تو مسیر اهدافم ولی ولی اگر این اتفاق هم بیفته باز بهتر از اون حال بد وحشتناک بی ایمانی نسبت به خداست که زندگی رو واقعا برام یه زندان تنگ و تاریک
میکنه ، که البته طبق اموزش هایی که استاد بهم داده یادم هست که اگر من تو مسیر درستی قرار بگیرم خداوند قطعا من رو حمایت خواهد کرد و ازم در برابر هر چیز و هر کس محافظت خواهد کرد و همینطور منو به زیباترین و کارامدترین و ساده ترین مسیر ها هدایت خواهد کرد .
حقیقتش گوش دادن به این حرفای استاد یکی از لذت بخش ترین کارهای توی دنیا برام شده جوری که وقتی شبا میخوابم میگم خدایا کی صبح میشه تا دوباره من به اون فایل ها گوش بدم و وقتی که صبح میشه میگم خدایا شکرت شروع شد ؛ این فایل های استاد دقیقا همینا کاری با من کردن که از همه کس و همه چیز رها شدم !!!😯
احساس میکنم استاد و مریم جون و کلا سایت عباسمنش بیشتر خیلی بیشتر از هر کس و هرچیزی تو این دنیا برام مهم و دلنشین تر شدن ،
واقعا بدون شوخی استاد و بعدش درسام تنها اولویت موجود در زندگیم هستن که من براشون زمان میزارم .
حالا موضوعی که برام از هر چیزی مهم تر و حیاتی تره اینکه علاوه بر لذت بردن و به ارامش رسیدن از گوش دادن به حرفای استاد
واقعا میخوام که تک تک حرفایی که استاد میگه رو خودم هم انجامشون بدم و تجربه شون بکنم مثلا وقتی استاد میگه من هر وقت روی خدا حساب کردم و رفتم تو دل کار خداوند منرو حمایت کرد و به بهترین مسیرا هدایت کرد و من الان دیگه این باورهارو نسبت به خدا دارم ، من هم میخوام که ببینم این حمایت و هدایتی که استاد ازش میگه واقعا چه جوریه ؟؟؟
راستش یه شور و شوقی تو کل وجودم بعد از گوش کردن به این فایل افتاده که میگم دیگه تا حالا هرچی شده بسه از این به بعد فقط میخوام فقط این حس هایی رو که استاد و حضرت ابراهیم تجربش کرده منم تجربه بکنم به خاطر تجربه کردن این حسا الان حاضرم هر کاری که باشه رو انجام بدم چون به نظرم هیچ حسی بالاتر از داشتن حس اعتماد به کسی که خلقت کرده و اون همه دوست داره تو دنیا وجود نداره .
تصمیمی که تو روز سوم از سفرم گرفتم اینکه بالاخره دیگه یه جایی باید وایساد ،
اینو فهمیدم که دیگه توانایی از این بیشتر فرار کردن رو ندارم واقعا دیگه نمیتونم
تو همین جا و همین لحظه ای که هستم واقعا مناسبترین مکان و زمانی هست که من روی خدا حساب باز کنم به اینکه واقعا کسی به جز اون نیست که از من و از رویاهام حمایت بکنه
کسی به جز اون نیست که ازمن و رویاهام محافظت بکنه
کسی به جز اون نیست که من و به سمت اجرای اهدافم و رسیدن به رویاهام هدایت بکنه .
خداوند خیلی اروم و شیک مجلسی تو روز سوم از سفر تمام اینهارو بهم فهموند
که دیگه وقتشه وقت اینکه روی کسی که به ظاهر نمیبینیش ولی تو وجودته و در همه جا تو رو احاطه کرده حساب کنی
بدونی تنها موجودی که تو هر کاری هر کاری حمایتت میکنه فقط خودشه
فقط خداست که هدایتت میکنه و
شب و روز ازت محافظت میکنه .
بعد از تمام این حرفا بعد چند سال دیگه نمیتونم نمیتونم ادم قبلی باشم
و نسبت به تمام نشونه ها بی تفاوت بمونم
تصمیم گرفتم که از همین جا شروع کنم
و بعد خداوند بهم الهام کرد که همونطور که وقتی در شکم مادرت بودی و اون موقع بهم اعتماد کردی که از این دنیای تنگ و تاریک
بیرونت بیارم و روی وجود من حساب کردی و خودتو به من سپردی و بعد دیدی که چگونه هدایتت کردم به دنیای وسیع و زیباتری و ازت چگونه مواظبت کردم ،
باز هم همین گونه هستم من همون خدام و
تو هم همون مخلوق عزیز منی
اگر خودتو بهم بسپاری
مطمئن باش که من ازت حمایت میکنم
مطمئن باش که من ازت مواظب میکنم
مطمئن باش که من هدایتت میکنم
من همون خدایی ام که دوباره میتونم تورو از دنیای تنگ و تاریکی که برای خودت درست
کردی بیرونت بیارم
به شرط اعتماد
به شرط یقین
به شرط ارامش
به شرط شجاعت
بعد از گذشت سالها شنیدن این حرف خیلی حالمو بهتر کرد اینکه بهترین کاری که پدر و مادرم میتونن برام بکنن اینکه حمایتم نکنن ،
چون وظیفه ی ادما این نیست که از من حمایت بکنن و اگر من از کودکی روی حمایت اونها حساب کنم قطعا یه زمانی میرسه که حمایتشون قطع میشه و ممکنه که من نابود بشم اما اگه از همون کودکی حمایتی دریافت نکنم زودتر متوجه میشم که باید روی حمایت کی ( خدا ) حساب باز کنم .
شنیدن این حرف باعث شد تا سطح انتظارات من از پدر و مادرم خیلی پایین بیاد
و باعث شه تا راحت تر زندگی کنم
تا پدر و مادرم رو افرادی ندونم که وظیفه شونو تا کمبود های زندگی من رو فراهم کنن ،
و توزندگی حمایتگر من و خواسته های من باشن .
من تو این فایل حمایتگر واقعی زندگیمو پیدا کردم که با وجود هر شرایط ، هر کس ، هر چیز
حاضره که از من و رویاهام حمایت بکنه .
و چه حمایت کننده ای بالاتر از خدا وجود دارد ؟؟؟؟؟
حمایتی که به جای ترس و نگرانی بابت جبران
بهت یه حس ارامشی میده که قابل توصیف نیست ،
حمایتی که باعث میشه رفته رفته بیشتر روش حساب کنی .
تو کل دنیا تنها حمایتگری که حمایتش پاک و صاف و صادق و بی شیله پیلس فقط خداست .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
میتونم احساس بکنم که تا حالا هر اتفاقی که برام افتاده و کلا زندگیم هر طور که شده واقعا برام خوب بوده و به نفع من تموم شد گرچه قدیما این موضوع رو نمیفهمیدم
و ناراحت میشدم اما به خاطر کل زندگیم از خداوند سپاس گزارم و حس میکنم میتونم بهش اعتماد بکنم ،
تمام اون اتفاقات تو زندگیم افتادن تا الان من این جا باشم در این سایت و این حرفارو بشنوم .
خدایا ازت ممنونم چون الان کمی میفهمم که باید اون اتفاقات برام میافتاد تا در من خواسته هایی به وجود بیاد و در اخر همه ی اینا دست به دست هم بدن تا من به این مسیر هدایت بشم .
تو بهم در عمل ثابت کردی که میتونم بهت اعتماد کنم
یکی از زیباترین اتفاق های زندگیم اشنا شدنم با استاد و مریم جون شد .
سپاس گزارم از خداوند مهربانم به خاطر این اگاهی ها و همینطور سپاس گزار استاد و مریم جون عزیزم هستم .
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته ی عزیز
خیلی خوشحالم که امروز هم به لطف خداوند روز سوم روزشمار تحول زندگی من هستم و همچنان آن را ادامه میدهم
دیشب قبل از خواب به عادت همیشه یکی از فایلهای استاد را به صورت رندوم پلی کردم و ان دقیقا همین فایل روز سوم بود
دیشب حین گوش دادن بهش با خودم فکر میکردم که درسته اگه من در برابر خدا تسلیم بودم که نگرانی در زندگی هیچ معنایی نداشت. وقتی آدم به خدا اعتماد میکنه و ایمان داره که خداوند همواره بهترین رو برای بندهاش رقم میزنه، ارامشی که اونو در بر میگیره وصف ناشدنیه.
یاد وقتایی افتادم که کوچیک بودم، اون موقع ها هروقت نگران موضوعی میشدم مامانم بهم میگفت :نگران نباش ، خدا همه چی رو درست میکنه، چون همهی دنیا تحت فرمان خداست ، هیچکس به اندازه اون قدرت نداره و خیلی راحت کاری میکنه که همه چی ب نفع تو باشه و مشکلتو حل میکنه.
منم مثل همه بچهها که حرف مامان باباهاشون رو بی چون و چرا قبول دارن ، حرف هاشو باور میکردم و یقین داشتم به اینکه همیشه خدا همه چیز رو برام اوکی میکنه ، همیشه کاری میکنه که درنهایت همه چیز به نفع من تموم بشه .
تجربههایی که از این باور به دست میاوردم ایمان و باورم به خدا و حرف مادرم قویتر میکرد. تاجایی که واقعا هروقت مشکلی برام پیش میاومد کافی بود چند لحظه فقط به خودم یاداور بشم که خدا پشتته ، اون همیشه طرف توئه ، زورش هم خیلییی زیاده کل دنیا تو دستای اونه پس نگران هیچی نباش ، خودش همه چیو درست میکنه.
و بعد با خیال راحت فراموش میکردم دلیل نگرانیم رو چون باری که به دوش میکشیدم رو سپردم به خدا و ایمان صددرصدداشتم که خدا همه چیز رو به نحواحسنت حل میکنه.
آرامشی که بعد از گفتن مشکلاتم به خدا و سپردنشون به اون رو داشتم وصفناشدنی بود.
ولی افسوس که چقدر زود فراموش کردم که دلیل اینکه همه کارام عالی پیش میرفت این بود که همیشه همه چی رو میسپردم به اون ، نه خودم.
از وقتی که تصمیم گرفته بودم مثل بقیه ادما سعی کنم مشکلاتمو خودم تنهایی حل کنم و فراموش کردم خدایی رو که حلال همه مشکلاته، اون موقع بود که نگرانی و استرس جزء جدانشدنی من شد.
امروز صبح داشتم جملات تاکیدی برای باورسازی تکرار میکردم و وقتی میگفتم که “من به خداوند ایمان و اعتماد کامل دارم” آرامشی که حس میکردم دقیقا همونی بود که وقتی بچه بودم بعد از سپردن نگرانی هام به خدا حس میکردم .
و چه حس نابیه اعتماد کامل و تسلیم بودن در برابر خداوند.
اینا همش برای من نشونه بود ، نشونه ای که خدا برام فرستاد تا تو این لحظات استرس زا و پرمشغله ، فقط به او و به مسیر و راهنمایی که جلوم قرار داده اعتماد کنم و پیش برم . خدا خودش همه چی رو حل میکنه .
از خدای مهربون میخوام به همه ما اعتماد و ایمانی ابراهیم گونه بده و مارو یاری کنه در این مسیر .
آمین❤
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایستهی عزیز
امشب یه آگاهی بزرگی رو درک کردم و سرشار از حس عشق به پرودگار و شادی شدم دلم خواست بیام و با شما این احساسمو به اشتراک بزارم.
امروز باز یه مقدار نجواهای ذهنم داشت اذیتم میکرد
حسم بد شده بود. چند دقیقه پیش داشتم جملات تاکیدی روزانهمو تکرار میکردم یکی از جملات اینه: قدرت در دستان خداوند و من است.
حین گفتنش یهو انگاری یه سری چیزارو یادم اومد. چیزایی که شاید زبونی میدونستم و اینهارو قبول داشتم ولی قلبا و با تمام وجودم حسش نمیکردم.
اون لحظه یهو به ذهنم اومد که اره خدا تنها فرمانروا و تنها قدرت و منبع نیروی جهانه. کل دنیا رو سر انگشتش میچرخونه. اون هرکاری رو میتونه مثل آب خوردن برات انجام بده. اون خیلی خیلی قدرتمندتر از سازمان سنجش و کنکور و طراحای کنکور و یا هرچیز و هرکس دیگهایه. اگه خدا بخواد که تو رو به هدفت برسونه، تو سه سوت اینکار رو انجام میده. تنها شرطش اینه که تو همه اینارو باور داشته باشی که قدرت تو دستای اونه نه کس دیگه.
اون اگه بخواد تو رو به عرش برسونه میرسونه. فقط باورش کن.
فقط قبول کن و اجازه بده که خودش کاراتو انجام بده. بسپرش بهش و بهش اعتماد کن.
فقط باور کن که خداست که میتونه تو رو به هرانچه که میخوای برسونه جوری که دیگران باورشون نشه اصلا. فقط باید باور کنی که اونه که کارارو برات انجام میده. تو به واسطه یاری خدا به خواستههات و هرآنچه که میخوای میرسی و این وسط هیچی هیچ تاثیری نداره و هیچ کس هیچ قدرتی در برابر اون نداره.
باور کن که تو تنها به واسطهی کمک خدا به هدفت میرسی نه به واسطهی تلاشت یا هرچیز دیگهای.
مهم نیست حتی اگه کل دنیا مخالفت باشن. مطمئن باش تیم دو نفرهی تو و خدا کل جهان رو حریفه.
فقط باورش کن، بهش اعتماد کن ، بسپرش به اون و مطمئن باش که اون بهتر از بهترین ها رو برات رقم میزنه و دیگه نگران نباش.
همونطور که قبلا اینکار رو کردی و خدا هم کارشو عالی انجام داده و جواب اعتمادت رو با بهترین اتفاقات و معجزه ها داده.
وقتی اینا یهو به ذهنم اومد با خودم گفتم اگه یکی با تمام وجودش به اینا اعتقاد داشته باشه دیگه هیچ غمی تو دنیا نداره.
با اینکه اینارو اون لحظه عمیقا حس کردم ولی لحظه ای بود. بعضی وقتا برای چند لحظه یه سری آگاهی هارو قلبا باور و حس میکنم ولی بعدش حسم میپره.😅
این نشون میده که باید بهتر رو باورهام کار کنم و این کار رو میکنم.
خدایا ازت ممنونم که داری اینقدر زیبا منو هدایت میکنی و راه رو نشونم میدی و انقدر زیبا بهم الهام میکنی. ازت ممنونم که هستی. عاشقتمممم.❤
سلام خدمت استاد بزرگوارم ودوستان هم فرکانسیم.وقتی استاد از حضرت ابراهیم گفتن واوووونهمه تسلیم بودن دربرابررب واونهمه اعتماد به خداوندکه تونست سخخخت ترین کار دنیارو که گذشتن ازفرزند هست رو انجام بده ونوزادش رو توی بیابون رها کنه وبعدش بعداز۲۰سال بره وبگه که باید تورو قربانی کنم این زنگ در مغزم به صدا در اومد که مشکل فعلیه من که الان تمام ذهنمو درگیر کرده چققققدر ناچیزه اما من در مقابل همین مسئله هم نمیتونم تسلیم باشم وبه خدا اعتماد کنم ورهاش کنم؟؟؟!!!!!اگه انسانی تونسته اون همه اعتمادکنه به قدرت خداوند من چرانتونم یه سرسوزن اعتمادکنم.ازخداوند میخوام که منو پیرو آیین ابراهیم کنه وحداقل توی مسائل کوچیک زندگی بتونم رهاکنم وتسلیم باشم
به نام الله یکتا
سلام به استاد نازنین
سلام به همه عزیزان هم خانواده واقعا همه شما رو عضوی از خانواده خودم میدونم در حدی که با خوندن خیلی از کامنتا متوجه این نزدیکی فرکانس و نتایجی که شبیه به همه میشم
نمیدونم چرا با این همخانوادگی و مثال این که همه عزیزان سایت همخانواده من هستند رو زدم اما این شخصیت رو از اول داشتم که تعصب بیجا نکشم فلانی چون پدرمه فلانی چون برادرمه فلانی چون رفیقمه اصلا از همون اول این نگاه رو نداشتم و واقعا به دنبال حقیقت صداقت انسانیت ارامش از ادم ها بودم نه فامیلی یا از این جور چیزا شاید باشن خیلی از ادمای دور و ور ما که حتی ثروتمند بودن یا سطح سواد رو اساس ایجاد رابطه میدونن و ذهن من با کار کردن روی خودم اینجا به این طرز نگاه ها میگه که ببین باید ثروتمند بشی باید ادم بهتری بشی حالا نه به خاطر توجه دیگران ولی این موضوع هم هست چرا ازش فرار کنیم
اما مساله توحید ابراهیم و دیدن این فایل که خیلی وقت پیش دیدمش و فایل جدید که اومد اینو تکمیل کرد این فایل رو گردویی گذاشت کف دست من باعث شد برم قران رو مطالعه کنم و سرچ کنم ببینم کلمه ابراهیم چند بار در قران اومده و چی گفته
کلمه ابراهیم که 51 بار درکل قران بیان شده اولین ایه ای که بهم نشون داد همون ایه معروفی که ابراهیم میگه تمام پیامبران رو از ذریه من قرار بده و خدا میگه عهد من به نا اهلان نمیرسد و ایه بعدی که توجه من رو حسابی به خودش جمع کرد این ایه بود که بقره 135
و [اهل کتاب] به مسلمانها گفتند: «یهودى یا مسیحىّ باشید تا هدایت شوید»؛ بگو: نه، [این آئینهاى تحریف شده هدایت بخش نیستند] بلکه ما پیروى از ملّت مستقیم ابراهیم مىکنیم که او هدایتبخش است و از مشرکان نبود
همون تعصبی که الان میگن مسلمان باش شیعه باش برو زیارت امام رضا و از این حرف ها یا حتما نماز بخون یعنی بعضی موقع میبینم یسری ادما ادا درمیارن جلوی یکی مثلا نماز میخونن حالم به هم میخوره میگم اگه به خاطر خداست اگه عبادت پروردگاره چرا این ادم که تا دیروز نماز نمیخوند الان به خاطر اینکه فلانی ببینش داره نماز میخونه
و لی استاد شما شخصیت ابراهیم رو طوری جا انداختین که عبادت ما کنترل ذهن ما تقوای ما فقط به خاطر خودمون و رسیدن به احساس خوب باشه و این اصل اصل مهمیه از قانون که شما اشاره کردین بهش
و چقدر این درخواست ابراهیم که وقتی فرزندش رو در بیابون رها میکنه درخواست خوبیه و راه دست خدا رو باز میزاره نمیگه خدایا سیرش کن خدایا نزار تشنه باشه خدایا نزار گرگ بهش حمله کنه خدایا نزار خار بره تو دست و پاش
میگه{ خدایا مردم رو دور این ها جمع کن }و اینجوریه که خدا اجابت میکنه و اب زم زم پدید میاد و کم کم مردم میبینن این بیابون اب داره میان و جمع میشن و اونجا شهری میشه به اسم مکه
خدایا شکرت
خیلی سپاسگذارم ازتون استاد عزیز واقعا کمال تشکر و احترام رو براتون دارم زندگی که الان دارم کسب و کاری که الان دارم رو مدیون شما و هدایت خداوند هستم
سلام به همه عزیزان دل 😘
یکی از مهم ترین ویژگی های ابراهیم نترس بودنش بود. نترس بودنش بخاطر ایمان زیادشه. من فکر میکردم آدم نسبتا با ایمانی هستم ولی وقتی رابطه ترس و بیایمانی رو متوجه شدم دیدم که خیلی آدم بیایمانی هستم. میدونم که خدا هست، کمکم میکنه و این حرفا ولی باور درونی نداشتم، تو عمل نشون نمیدادم.
من تو خانوادهای بسیار ترسو بزرگ شدم. تقریبا همه اعضا خانواده ما کارمند و معلم هستن و همشون طرفدار شغل دولتی و زندگی بدون دردسر هستن. البته خانواده پدریم خیلی بهترن ولی اوناهم یه سری مشکلات مثل منفی نگری و عصبی بودن دارن. من این وسط هردوتا مشکل برام بوجود اومد. هم شده بودم یه آدم ترسو هم آدم عصبی. البته عصبانیتم درونی بود. خیلی به بیرون بروز نمیدادم ولی درونم خیلی وقتا جنگ بود و با خودم در صلح نبودم. من ۱ سال با استاد کار کردم و ازش کلی چیز یاد گرفتم ولی مطالب تو ذهنم بود. خیلیاش به عمل نرسیده بود. چون برخلاف حضرت ابراهیم که حاضر بود بها بپردازه، من خیلی حاضر نبودم اما سعی خودمو کردم.
مثلا من از استاد میشنیدم باور فراوانی. میشنیدم اگه مدت زیادیه از وسیله ای استفاده نکردم پس یعنی در آینده هم استفاده نمیکنم و باید بریزمش دور. اونا آت و آشغالن و فقط جلوی ورود نعمت هارو میگیرن. باید اولم نفسمو بدم بیرون تا بتونم نفس جدید بکشم. ادامه دادم و ادامه دادم و بعد از چند ماه باورام یکم قوی تر شد و مایل شدم دست به اقدام بزنم، حاضر شدم برای موفقیت و رسیدن به اهدافم بها بپردازم. به مادرم میگفتم این وسایل رو لازم نداریم پس ردش کنیم بره ولی قبول نمیکرد با وجود اینکه اونم حرفای استاد رو میشنید. شروع کردم و کللللی وسیله جدا کردم که بدم به کسی یا بزارم دم در هرکی لازم داشت برداره. مادرم بعضیاشو برمیداشت میگفت بده من برات نگه میدارم ۲ روز دیگه پشیمون میشی 😁 ولی نمیدونست که تصمیم من خیلی جدی بود. من دیگه نمیترسیدم که اگه یه روزی اینا لازمم بشن چیکار کنم؟ یه بار مادرم گفت یه سری از لوازم هایی که جدا کردی رو میتونی ببری بدی به این مراکز دریافت پسماند تا بازیافتشون کنن و بهت پول بدن. منم گفتم باشه یه ماشین پر از وسیله بود ولی وسط راه قلبم بهم میگفت نه نباید ببری بفروشیشون. ازشون کامل دل بکن، رهاشون کن. منم به حرفش گوش کردم و یه گوشه خیابون گذاشتم و بعدش احساس کردم خیلی کار خوبی انجام دادم، خیلی خوشحال بودم 😃 کاری رو کردم که قبلا حاضر نبودم انجامش بدم. باورام انقدر قوی تر شده بودن که داشتن تو عملکردم تاثیر میزاشتن و من خیلی راضی بودم. اون زمان چند نفر دور و برم بودن که همشون با استاد آشنا بودن ولی بین اونا فقط من داشتم بها میپرداختم. فقط من بودم که تو دل ترسام میرفتم. و الان فقط من هستم که از اون جمع هزاران برابر رشد کردم و هیچ ربطی به گذشتم ندارم ولی اونا همون آدمای قبلن.
خداوند وقتی شجاعت و ایمان همراه با عمل منو دید، منو از اون فضا دور کرد چون من هرروز داشتم بهتر میشدم ولی اونا ثابت مونده بودن. مدار من تغییر کرد و من آرزو داشتم که ای کاش جایی زندگی میکردم که فقط خودم باشم و با آرامش روی خودم کار کنم، روی افکارم. کسی نیاد مزاحمم بشه، کسی تمرکزمو بهم نریزه، کسی انگیزمو ازم نگیره. خدا با یه بشکن منو هدایت کرد که برم یر یه کاری که یه ورودی مالی مطمئنی داشت و من حدود ۱ هفته بعد از شروع به کارم، از خونمون اومدم بیرون چون دیدم خدا داره حمایتم میکنه و برام منبع درآمدی قرار داد تا بتونم مستقل زندگی کنم و در آرامش روی باورام کار کنم. همه چیز به آسونی آب خوردن پیش رفت. من حتی ۱ ثانیه هم آواره کوچه و خیابون نبودم. محل زندگیم به جایی تغییر کرد که از خونه خودمون بهتر بود. از همه مهم تر من در آرامش قرار گرفتم. دیگه فقط خودم بودم و خودم. کسی نبود که بهم گیر بده و کنترل کنه یا بخواد باب میل اون رفتار کنم.
تو این زمان درسته که من روی خودم کار کرده بودم و بهتر شده بودم ولی هنوز کللللی باورای اشتباه داشتم. هنوزم کلی ترس داشتم و عصبی بودم. هنوزم کلی باورای منفی داشتم و با خودم در صلح نبودم اما از قبلم بهتر بودم و داشتم بهتر میشدم. بعد از ۳ ماه من از اون کار اخراج شدم. درواقع ۳ ماه آزمایشی بود که fail شدم. اصلا ناراحت نشدم و خیلی هم خوشحال بودم چون اواخر خودمم میخواستم از کارم بیام بیرون و خودم یه کاری رو راه بندازم اما اصلا به تکامل توجه نکرده بودم. حدود ۶ ماه گذشت و من نتونستم هیچ کسب و کاری راه بندازم چون کلی باورهای اشتباه داشتم. تکامل طی نکرده بودم و عجله داشتم. از طرفی چون ورودی مالی نداشتم همش میخواستم زودتر به پول برسم و تا یکم میخواستم تکامل طی کنم اعصابم خرد میشد که چرا پول ندارم و کی به پول میرسم و بعد نا امید میشدم و ادامه نمیدادم. خداروهزاران مرتبه شکر دستان خدا بسیار بسیار به کمکم میومدن و واقعا خدا منو زنده نگه داشته بود و زندگی منو میچرخوند.
تو این مدت این خدای مهربون و هادی، کلی بهم الهام میکرد که فلان کارو بکن ولی من انجام نمیدادم چون میترسیدم. اگرم یکم انجام میدادم انقدر بررسی و تجزیه تحلیل میکردم که ترس همه وجودمو فرا میگرفت و دیگه ادامه نمیدادم. همش هم میگفتم خدایا بهم بگو من چیکار کنم؟ من به چی علاقه دارم؟ باید چیکار کنم؟ اونم میگفت ولی از اون کار میترسیدم و میگفتم نه این کار سخته یه چیز دیگه الهام کن 😁 بعد خدا دید من درست بشو نیستم و تو گوشی ها شروع شد و من به خودم اومدم. گفتم من تو این چند ماه کلی چیز یاد گرفتم، کلی تجربه کسب کردم از تنها زندگی کردن. کلی تو کارای خانه داری خبره شدم، یاد گرفتم چطور تمیزکاری و نظافت کنم، چطور یک خونه رو مدیریت کنم و… پس حالا باید یاد بگیرم ذهنمو از باورهای بد و نامناسب تمیز کنم. تا اون موقع بجز دوزه عزت نفس، مابقی دورههایی که از استاد گوش میکردم رو از روش های نادرست تهیه کرده بودم(درواقع دزدیده بودم) و مدام گوششون میکردم. بعد از این ۱.۵ سال که من تقریبا همه دوره های استاد رو بارها شنیده بودم و دیدم که تو دورهها هیچ خبر خاصی نیست، هیچ کلید موفقیت و رمز پنهانی تو دورهها نیست که تو فایلای هدیه نباشه، دیدم استاد تو یکی از فایلای هدیه میگه اگه پول نداری دوره هارو بخری، از همین فایلای رایگان استفاده کن. چند ۱۰۰ تا فایل هدیه هست که با همینا میتونی زندگیتو بسازی و بعد از نتایج مالی همین فایلا بیا شروع به خرید دوره ها کن. اون فایل رو بارها شنیده بودم ولی درکش نکرده بودم. چون کم کم داشتم تو گوشی هارو از دنیا میخوردم دیگه یکم به خودم اومده بودم و تشنه مسیر درست و هدایت بودم. تا این حرفو از استاد شنیدم احساس کردم دلم روشن شد، احساس کردم مسیر درستی که باید طی کنم دقیقا همینه. بدون هیچ شکلی درجا همه دورههایی که نخریده بودم رو پاک کردم و خودمو بستم به فایلای دانلولی هدیه و دیدم خدایا اینا اصلا کم از دوره ها نمیارن تازه بعضی وقتا موضوعات دیگهای روهم استاد توشون صحبت میکنه که تو هیچ دورهای نیست. ادامه دادم و ادامه دادم تا هدایت شدم به سری گفت و گوی استاد با دوستان در کلاب هوس و اونجا نتایج دوستانی که از ۱۲ قدم استفاده کرده بودن رو شنیدم و دهنم آب افتاد. گفتم این دوستانم دقیقا همون جایی هستن که منم میخوام باشم. اینا از ۱۲ قدم استفاده کردن پس منم میخوام. وقتی از فایلای هدیه استفاده کردم دیدم عه نتایجم کم کم داره تغییر میکنه. اوضاع داره کم کم بهتر میشه و تصمیم گرفتم بالاخره تو کامنتها مشارکت کنم. قبلا خیلی خیلی مقاومت داشتم. مثل الان نبودم بیام ریز زندگیمو تو فایل هدیه بنویسم که هر کسی ممکنه این کامنتمو بخونه و من بهشون افتخار میکنم. این حرفا افتخار منه که نشون میده من از کجا به کجا رسیدم. البته که درسته گاهی شرایط سخت میشد ولی من هیچ وقت زجر نکشیدم. گاهی بخاطر ترس و تغییر نکردن توگوشی میخوردم ولی درکل زندگی اوکی بود. بازم ادامه دادم و بعد از ۲ ماه پول پسانداز کردن(پس انداز نه از پول اضافم، از خرج ضروریم) تونستم قدم اول رو بخرم. جالبه حدود ۲ ماه قبل از خرید قدم اول یه الهامی بهم شد که مدار ۱۲ قدم از مدار فعلیم بالاتره و من باید تو این مدت که دارم پول جمع میکنم برم تو کامنتها مشارکت کنم و با جدیت بیشتری فایلای رایگان رو ببینم که وقتی پولم آماده بود، با دوره همفرکانس شده باشم. اون موقع بدون دلیل این کارو کردم ولی الان تو دوره جهان بینی توحیدی از استاد شنیدم که قبل از رسیدن به خواسته ظرفمو آماده کنم و خدارو شکر میکنم که انقدر زیبا منو هدایت کرد.
به این صورت من ترس هامو زیر پا گذاشتم و ۱۲ قدم رو خریدم و زندگیم دیگه هیچ ارتباطی به قبل نداره ولی هنوز من قدم ۴ ام و دارم روی خودم کار میکنم. استاد میگه بعد از قدم ۱۲ تازه زندگی شما شروع میشه 😍 پس هنوز خیلی جا داره بهتر بشم. خیلی جا داره وارد ترسام بشم.
امیدوارم خدا بهمون این شجاعت و ایمان رو بده که وارد ترسامون بشیم و عمل کنیم درحالی که این مسیر رو به آسونی و لذت طی میکنیم. بدون سختی و تقلا کردن
بوس بوس
سلام دوست عزیز
کامنتتون خوندم چقدر جالب بود این قسمت از نوشته هاتون .
(جالبه حدود ۲ ماه قبل از خرید قدم اول یه الهامی بهم شد که مدار ۱۲ قدم از مدار فعلیم بالاتره و من باید تو این مدت که دارم پول جمع میکنم برم تو کامنتها مشارکت کنم و با جدیت بیشتری فایلای رایگان رو ببینم که وقتی پولم آماده بود، با دوره همفرکانس شده باشم. )
الان چندروز هست که منم همین حسو به محصولات ثروت ۱و۲ که خریدم دارم . با اینکه الان چندماه میشه ثروت ۱کار کردم و حتی ثروت ۲ رو میخاستم شروع کنم دیدم من هنوز تو ثروت ۱ نتیجه نگرفتم و نباید برم دوره جدید . تصمیم گرفتم دوباره ثروت ۱ کار کنم .
تا جلسه ۵ شروع کردم و بازم احساس میکردم دارم وقتمو تلف میکنم . احساس کردم واقعا مدارم خیلی پایین هست و حسی بهم گفت که بیام از فایلهای رایگان شروع کنم چون من اصلا فایلهای رایگان جدی نمیگرفتم و سریع شروع کردم به خرید محصولات . البته محصول عزت نفس خیلی بهم کمک کرد چون میدونم در مدارش بودم و برای ثروت باید صبر میکردم .
حالا اونارو کنار گذاشتم و میخوام روی این قسمت از فایلهای رایگان باشم . با خوندن کامنت شما مطمان شدم که در مدار نبودم و باید از همینجا شروع کنم .
اشتباه دیگه هم داشتم اینکه کامنتهارو نمیخوندم و بی توجه بودم .
ولی متوجه شدم چقدر کمک میشه بهم با خودندن کامنتها😊
موفق باشید
سلام خدمت استادعزیز و مریم نازنین
بسیار خوشحال و سعادتمندم که در کنارتون و به کمک و هدایت شما فصل جدیدی از زندگیم شروع شده چون
من دقیقا بعد از شنیدن این فایل از سایت البته در قسمت هدایتم کن به نشانه ام بعد از ۱۱ سال سختی و تلاش و باج دادن برای نگهداری از فرزندانم ونسپردنشون به پدرشون که بچه ها را به عنوان نقطه ضعف من در تمام این سالها وسیله ی شکنجه ی من کرده بود سپردمشون دست خدا و بعدم فرستادمشون پیش پدرشون این تنها کابوس من در تمام این ۱۱ سال بود ولی وجود خدا و ربانیتش را باور دارم و توکل کردم به وجود رب و ماجرا را تمام کردم راستش باورش برا خودم هم سخته هنوز ولی من به خدای خودم اطمینان دارم .
بمونید برامون استاد نازنین 💐
خداوند همییییشههه برای مننن بهترین چیدمان رو داشته توی بحث براورده کردن خواسته با ریز نرین جزئیات و چیزی که حتی به فکر منم نرسیده
نشونه هاشو همییییشه برام فرستاااده
اینکه همیشهههه عاشقااانه دنبال هدایت تو هستم خدای زیبا و بزرگ من ازت میخوام که مثل همیشه منو هدایت کنی که با ایمان بیشتر و توحید و توکل بیشار نعمت های بیشتری رو هم دریافت کنم علاوه بر اینکه احساسم خوب میشه با این اعمال و افکار این نتایج هم خود به خود توی زندگیم میاد با ایمان میگم من تسلیم توئم تو به خیر و شر من اگاهی منو هدایت کن به سمت خواسته هام و راه درست و راست راهی که بهم نعمت میدی و این ردپا برای کسانی دوس دارم بزارم که اونا هم دنبال تغییر و خوشبختی و عشق و سلامتی و ثروتند که جز این نعمات توی این راه و دنبال کردن این چیز دیگه ای نیست و فرا تر از چیزی هست که میتوان ان را تصور کرد❤️
سپاسگزارم خداوندم رو
ممنونم از استاد عزیز و مریم جون از ته دلم دوستون دارم همچینین خانواده عظیم عباسمنش❤️