جهان مانند آینه عمل می کند - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

به نام خدا

امروز چهارمین روز سفر بود.

«جهان همانند آینه است»

چه انتخاب زیبایی داشت مریم جان در ترتیب فایل ها!

همه چیز اینجا انگار عمیق تر می شود و پربار تر .

همین فایل هایی که بار ها گوش شان دادم انگار الان درک تازه ای برای ام رقم می زنند و مرا به مداری بالاتر سوق می دهند.

خدایا شکرت برای این هدایت بی نظیر .

خدایا شکرت که ما را هم به جمع این سفر شگفت انگیز پیوند زدی و راهی مان نمودی ،

راهی ِ سفری که به قول مریم جان همه اش پر از زیبایی است و به تو می آموزد که باید رها کنی و عبور کنی .جاری باشی . چرا که لحظه ی بعد زیباتر و عمیق تر و شگفت انگیزتر از لحظه ی کنونی است .

خدایا شکرت.

این زیباترین اتفاق این روزهای ماست و به قول توصیه ی استاد در فایل «جهان مثل آینه است» دلم می خواهد اینقدر درباره اش بگویم که تمام زندگی ام را رنگ و بوی شگفت انگیز قانون و هرچه بیشتر بودن در این مسیر پر کند.

خدایا شکرت.شکر که نقاش ی بی نظیر تر از تو سراغ ندارم که اینگونه بر بوم ِ زمان رنگ اعجاز و زیبایی بپاشد و تو را مبهوت طرح هایی نماید که در هر لحظه بر این بوم به آفرینش بدل می شوند.

امروز برایم باز پر از تازه گی بود و پر از برکت و نعمت:

و جریان این برکت ها از همان ابتدای صبح شروع شد. از در آغوش گرفتن نازنین ترین همسر دنیا و خیره شدن به چشم هایش و گفتن عبارت همیشگی مان در هنگام خداحافظی خطاب به یکدیگر :

حمیدجان ! نرگس جان !

تو عالی هستی و من دوستت دارم.

امروز یکی از بهترین روزهای زندگی توست.

همه چیز در راه والاترین خیر صلاح تو پیش می رود.

آنچه باید بدانی بر تو آشکار می شود.

هرآنچه به آن نیاز داری در اختیارت قرار می گیرد.

در جهانت همه چیز نیکوست.

…

و من غرق در سکوت و خلوت و آرامش خانه ی زیبای مان که همانند مزرعه ی زیبای استاد ، نام (پارادایس) را بر آن گذاشته ایم شروع کردم به تجربه ی لحظه به لحظه ی روز چهارم سفر.

…

سایت برای من شبیه دیزنی لند شده . سرزمینی جادویی ، پر از شگفتی و اعجاز ! پر از موسیقی و نور ! پر از زنده گی و جریان ! من تئوری نسبیت زمان انیشتین را در این سرزمین درک می کنم « زمانی که اصلا گذرش را حس نمی کنی و آن قدر عمق می یابد که تمام ِ وجودت غرق در زلالیت و آرامشی وصف ناپذیر می شود.» و عمیق ترین بخش ش نوشته های سرشار از نور و آگاهی استاد است : بابا عباس منش دوست داشتنی !

از خواندن نوشته های بچه های نازنین سایت ، خواهران و برادرانم ، انگار در یک جسم تجربه هایی به انتهای ابدیت را لمس می کنم. بزرگ م می کند و همراه می شوم با سوالات ، درک ها ، تحسین ها ، شکرگزاری ها ، شادی ها ، لذت ها ، و تحولات و ایمان و باور و … تک تک شان .

…

چه لذتی داشت رها شدن زیر نور آفتاب ،آفتاب دلچسب پاییزی ! رها ، نه فقط جسم ت ، بلکه روح ات (من چقدر لذت می برم از این توقف در زمان بی هیچ کاری و یا فکری ، رهای رها و غرق در همان لحظه )، آواز پرندگان سرحال و شاد محله ی مان . عطر خوش طعم غذای همسایه و نوازش پوست ام با انگشتان دلچسب خورشید . آ که چقدر خلسه آور است .

…

و باز انتظار برای تجربه ی دوباره ی آغوش پرمهر و امن همسر نازنین م !

من بارها با وجود «حمیدشاه» به این سخن استاد پی برده ام: « خداوند شکل می گیره… به شکل آدم ها وارد زندگی ت میشه ، به شکل اتفاق و …» هربار بعد از دقت حضور حمیدشاه در زندگی ام و مرور این جمله آنقدر به خود بالیده ام که با تک تک سلول های وجودم شکر گذاشته ام براین حضور زیبای خداوند در زندگی ام .

…

و باز شنیدن خبرهای خوب از زبان حمیدشاه : خبر پیشنهاد تدریس درس ورزش برای حمیدشاه و صدور ابلاغیه اش از ابتدای مهرماه ، خبر قرار جدیدی که همکاران در مدرسه گذاشته اند که ابتدای صبح پنج دقیقه قرآن خوانده شود ، صبحانه ی متفاوت امروز مدرسه: (تخم مرغ) در حالی که دیروز این از ذهنم گذشته بود که باید تخم مرغ بخریم چرا که امروز حمیدشاه باشگاه می رود .(چه معجزات کوچک اما لذت بخشی ) ، خبر زیباتر شدن محوطه ی بیرونی خانه ، صحبت از خریدهای «بازی فراوانی »مان و روند جالب بازی «کی پولدارتره » …

…

چند وقتی هست که برای مهاجرت مان به امید خدا ، در حال آموزش زبان هستیم و امروز خیلی زیبا و اتفاقی به نرم افزار بامزه و جالبی هدایت شدم که آموزش زبان را با بازی عجین نموده و من کلی از دانلود کردن و انجام دونفره ی تمرین روز اول اش کیف کردم و لذت بردم. «هلو»

…

و باز هدایت شدنم به نرم افزاری که «تابلوی آرزوها» نام داشت و چقدر کامل کننده بود این هدایت بعد از اینکه امروز به فایل موسیقی های تجسمی استاد کشیده شدم و دانلود شان کردم .

…

آهنگی هست که می گوید : «از چشم هایت قهوه می نوشم …» ، قهوه ی سرحال آورنده و انرژی بخش من در زمانهایی خصوصا بعد از خواب عصرانه : «سفرنامه ی امریکا» ست ، قوی ترین کافئین جهان را با فایل های سفرنامه تجربه کردم و امروز تصمیم گرفتم یشتر از چشم ِ دوربین مریم جان قهوه بنوشم و مست و سرحال شوم. و امروز بعد از چهارمین روز سفر ، متوجه ی صحبت مریم جان در فایل اول سفرنامه شدم که می گفت : در راستای ادامه ی فایل های «سفرنامه» و منظورش این سفرنامه بوده که الان برای ما در جریان است.

…

و امشب ، درخشش بی نظیر مهتاب ، همراه با وزش نسیم بهاری (در فصل پاییز) و صدای جیرجیرک ها نوید ِ ادامه ی این طراحی بی نظیر خداوندی می دهد.

…

و این ها همه طرح یک روز سفر دلچسب زنده گی برای ما بود .

خدایا شکرت

خدایا شکرت

خدایا شکرت