حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟ - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-10 07:49:372022-08-31 09:43:07حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
شکر الله بابت هدایت شدنم به این فایل با کامنت saber عزیز
شکر خدا بابت این فایل و آگاهی هایش
با دیدن این فایل یادم اومد که تهران چه بهایی پرداخت کردم برا هدفم!
من رفتم تهران برا کاری اونجا گفتن که شما فرد مناسب من هستید و اگر 3 تا 5 سال برا کمپانی ما کار کنید بعد 5 سال هفته ای 6800 دلار بهتون پرداخت میکنیم!
منم گفتم نه چون من خودم هدف دارم و دوست دارم که در حیطه علایقم کار کنم!
من بهای هفته ای 6800 دلار پرداخت کردم تا به هدف و رسالت دست پیدا کنم!
شکر الله بابت هدایتم به این فایل و حتما حاضرم که بهای بیشتری رو هم پرداخت کنم!
از جمله یادگیری برنامه نویسی و خرید تبلت مورد نیازم من به خودم تعهد میدهم تا هر زمان که نیاز باشه زمان بگزارم برا هدفم!
استاد منم باید جونم رو برا هدفم بگزارم ، میدونم که با گفتن این حرف ذهنم کلا مقاومت میکنه و قبول نمیکنه!
من حتما حتما باید بهای مورد نیاز هدف والایم رو پرداخت کنم!
نقطه سر خط.
سلام استاد
دیروز روی دکمه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ، زدم و قبلش از خداوند هدایت خواسته بودم … واین فایل برام اومد که تازه روی سایت قرار داده بودین . واقعا لذت بردم دانلود کردم تا بارها گوشش کنم و هدایتم کنه برای مسیر زندگیم .
استاد خیلی شما قوی و توحیدی هستید واقعا لذت میبرم و حالم خوب میشه با دیدن شما و شنیدن صدای شما . خداحفظتون کنه و مریم جان عزیزم 🥰
به نام الله مهربونم🌺
و سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته!
نمیتونم توصیف کنم که چقدر این فایل فوقالعاده بود چه شعله ای رو درونم ایجاد کرد و باعث شد کلا کارایی که میخوام انجام بدنم به سمت هدفم، عوض بشن…
که تمرکزم رو بزارم روی یک نقطه ،نه اینکه صد تا کار انجام بدم در روز که روی هم هیچ تاثیری ایجاد نکنن…همشونم پراکنده…!
هدف بزرگی که حاضرم جونمو بدم براش ،گسترش دادن جهانه با موفق شدنم با ثروتمند شدنم و…
اینکه به هدفام برسم و خودم راضی باشم از خودم و از اون مهم تر خدا ازم راضی باشه و بهم افتخار کنه!
امسال سال ثروتمند شدن منه ،باید مستقل و ثروتمند بشم…همین امسال!
توی این مسیر میدونم که من خیلی میخوام ثروتمند بشم ولی اینو میدونم که خدا از من خیلییییی خیلییییی بیشتر از من میخواد که مثل خودش ثروتمند باشم و توی این مسیر منو هدایت حمایت میکنه🌸🌿
نمیدونم چطوری اتفاق افتادد ،تضاد هایی پیش اومد که باعث بشه که خودم بخوام که ثروتمند بشم و اتفاق افتادن و جور شدن دوره روانشناسی ثروت و الان که دارم روش کار میکنم به کمک الله و ایده های جدید به سمتم اومدن که الان فهمیدم که شروعش کردم و قدم برداشتم ولی تمرکزی نبوده ،باید خیلی بیشتر از این تمرکزم رو بزارم و بیزنسم رو رشد بدم پس قراره وقت و انرژی و تمرکز ام رو قربانی کنم برای هدفم ،شب و روز به همین فکر کنم درمورد همین حرف بزنم و تجسم کنم و…
میخوام ثروتمند بشم و تجربش کنم تا بتونم ازش بگذرم تا بتونم متواضع تر بشم تا بتونم بخشنده تر بشم و بتونم ببخشم تا بتونم جهان رو گسترش بدم و…!
من باید مثل خودش که ثروتمندترینه ،ثروتمند باشم ،این کاریه که امسال باید انجامش بدم
باید ایمان و امیدم بیشتر باشه ،باید براش بها بپردازم
بعضی وقت ها خودمو جای جهان میزارم ،میگم خودم اگر بودم به کی میدادم،راه و ایده های جدید برای کی باز میکردم؟ به کسی هیچکاری برای هدفش نمیکنه و انتظار داره که اتفاقی بیوفته ،یا کسی مثل شما که برای هدفش جونش رو میده و براش بهای بزرگ میپردازه و قربانی میکنه…!
معلومه دیگه!
میخوام تا جایی که میتونم راه و روش ام رو به حضرت ابراهیم نزدیک کنم،روی خودم کار کنم و ایمانم رو ببشتر کنم،حرکت کنم،امید و انگیزه از درونم بیاد و ذهنم رو کنترل کنم و بهای خواسته هام رو بدم!
از همین الان ،بعد از این فایل مشخص کردم میخوام چیکار کنم و شروعش کردم و میخوام برم محصول های جدید خودم رو تولید کنم…
نمیدونم چطوری سپاسگذار این همه نعمت و این فایل ارزشمند باشم ،واقعا برام سوال بود باید چکاری رو الان انجام بدم و باید چیکار کنم که خودش هدایتم کرد و راه رو برام مشخص کرد! خیلی به موقعععع! بی نهایت سپاسگذارمممم🎉💓
بی نهایت از شما و خانم شایسته سپاسگذارم بابت این فایل معرکه! واقعا معرکههه است!
تبریک میگم به هردوتون که هر روز خوش اندام تر و زیباتر از قبل میشید😍
سلام و درود فراون به استاد عزیزم خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی و البته دوستان مهربانم که نوشته هاشون بهم آرامش و آرامش خاطر میده
راستش رو بخوام بگم من الان هدفی دارم که بهایی بابتش پرداخت نکردم وفقط میگم آقا روی باورم کار میکنم باورهامو درست میکنم به اون هدف میرسم و من دیگه چیزی نمیخام تموم شد رفت حتی یک درصد هم به قربانی فکر نمیکردم واقعا چه فایل بی نظیری بود واقعا چه عیدی قشنگی به ما دادین استاد که میلیاردها میلیارد ارزش داره برای من هزاران هزار دلار برای من ارزشمند و مهمه و اینقدر این فایل باورهای پوسیده ی منو سوزوند و ریخت و پوست تازه ای روی باور من شکل گرفت.واقعا از الان حاضرم برای هدفم بها بدم فروش اینترنتی مو زیاد کنم اونم باید به پیجم برسم و مشتریای بیشتری جذب کنم و بتونم بهای گذاشتن انرژی رو براش پرداخت کنم👍
واقعا هینت های جالبی به من دادین و چراغ راهم شد برای اینکه بفهمم رسیدن به هدفها مساویست با پرداختن بها همونجوری که تا الان برای رسیدن به هدفهام انرژی گذاشتم از خوابم گذشتم از استراحت و تفریح گذشتم و به کار چسبیدم و نتیجه شو دیدم حالا موقع شروع کردن و پرداختن بهاست و در این روز عزیز به خودم قول میدم که برای رسیدن به هدفم بهاشو پرداخت کنم انرژی بذارم و خودمو برسونم بالا .
خیلی خوشحالم که سایتو که باز کردم چشمم به این فایل ارزشمند خوردو و باعث شد اینقدر عمیق به زندگیم پ هدفهام نگاه کنم که حاضر بشم از جان مایه بذارم و برسم به هدفم😊
خیلی دوستتون دارم و عاشقتونم❤️
سلام به استاد بزرگوار و مهربانم!!
من قبلا از شما راجب این موضوع شنیده بودم اما اینبار به صورت خیلی واضح تر فهمیدم، چند وقتی هست که با بازی دادن خودم سراغ یک سری کارهای مهمم نمیرفتم و وقتم صرف کارهای های غیر مهم میشد و جرعت تصمیم گیری و پرداختن بهای زمانی و تمرکز مطلق به موضوع پیش رویم را نداشتم. خدارا سپاس گذارم که بعد از مدت ها با باز کردن سایت به راه حل این تونل تو در توی فکری دست یافتم و به خودم قول دادم و همونطور که شماهم فرمودید تا هزار بار باید این فایل شمارا با تمام وجود گوش بدهم و عمل کنم تا در تمام وجودم هک بشود.
از خداوند بهترین و بزرگترین موفقیت های زندگی را در همه جوانب برای خودم برای شما استاد عزیز و دوستان گل سایت خواهانم
پیش میروم به سمت بهترین ورژن ممکن از خودم و خیلی دوست دارم روزی که با شما رودرو میشوم به عنوان شاگرد شما سرشار از نتایج و موفقیت های بزرگ باشم.
به نام خدای بخشنده و مهربان
دوست دارم اول از اون زمان هایی بگم که برای رسیدن به خواسته هام بها پرداخت کردم و بعد بگم که هدف امسالم را همون اول سال چی گذاشتم و چه اقدامات عملی انجام دادم و چه هدایت هایی دریافت کردم
ما قم زندگی می کنیم
✔️ شرایط رو یه کمی با جزئیات میگم تا بتوانید متوجه بشید که من تو چه شرایطی ایمان و کنترل ذهن خودم رو نشون دادم و الان تو چه بهشتی دارم زندگی می کنم ✔️
تیرماه سال ۹۶ بنا به دلایلی از خونه ویلایی سه طبقه که ما طبقه بالا زندگی می کردیم تو یکی از بهترین محله های شهر (برای اونایی که بلدن میگم خیابون دورشهر) اسباب کشی کردیم به یه واحد آپارتمان ۹۸ متری تو شهرک پردیسان…
برای اولین بار تو زندگیم بعد از بیست و خورده ای سال زندگی در خونه ویلایی من می خواستم آپارتمان نشینی رو تجربه کنم
خدا رو صد هزار مرتبه شکر تو یکی از بهترین بلوارهای پردیسان بودیم ، یعنی همین شهرک و شهر پردیسان هم خیلی خیلی بزرگه و محله های خوب و بد داره و ما خدارو شکر تو یکی از بهترین محله ها از نظر سطح فرهنگ و دسترسی به امکانات و … ساکن شدیم ولی یه سری مسائل و تضادهای بزرگ هم داشتیم مخصوصا برای من واقعا یه سری محدودیت ها ایجاد شد که تا قبل از اون هرگز فکرشم نمی کردم کار به این جاها برسه …
البته کاملا خودم رو مسئول اون اتفاقات میدونم ، به خاطر ناشکری ها و فرکانس های نامناسب خودم بود البته که ناآگاهانه بود ، من اون وقت ها از قوانین حاکم بر جهان هیچ چیز نمیدونسدم
مجتمع ۱۵۰ واحدی بود و ما تو یکی از ۸ تا بلوک طبقه دوم بودیم
هر چهارتا بلوک به هم چسبیده بودن و اون طرف حیاط مجتمع هم دقیقا چهارتا بلوک قرینه ی همین سمت وجود داشت
حیاط مجتمع ما بی نهایت زیبا و سر سبز بود🙂😍 ولی برای ۱۵۰ تا خانوار با کلی بچه کوچیک و بزرگ واقعا کوچیک بود !!!
حالا بریم سراغ خونه
اول اینکه خونمون نورش خیلی کم بود
دوم اینکه آنتن دهی موبایل واقعا داغون بود
سوم اینکه بدترین نقطه اتاق من بود
همیشه سر و صدای واحد های بغلی تو اتاقم بود
از سمت خونه خودمون هم دیوار مشترک اتاق من با سرویس بهداشتی بودش و آشپزخونه!
اتاق من فقط یه پنجره کوچیک به سمت پاسیو داشت که نور که اصلا ازش نمی اومد
تازه بوی غذا و … از واحد های دیگه می اومد تو اتاقم !!
خب البته که سر و صدای بازی کردن بچه ها و ماشین هایی که از تو پارکینگ رد میشدن و … همه این ها هم بود !!!
یعنی تقریبا آرامش و سکوت تو این اتاق معنایی نداشت به جز نصفه شب ها !!
و نداشتن اینترنت و آنتن موبایل هم که واقعا معضل بود !!
نکات مثبت هم واحد ما داشت ها مثلا خیلی پذیرایی دلباز و بزرگی داشت
سرویس بهداشتی و حمامش خیلی بزرگ و شیک بود
کل پذیرایی سقفش کناف بندی شده بود و پدر من هم که یه آدم با سلیقه کلی خرج خونه کرد قبل از اسباب کشی…
دیگه نگم براتون از کاغذ دیواری و سنگ آنتیک بگیر تا ده پونزده میلیون … نمیدونم شاید هم بیشتر 🤐 گل و گیاه هایی که تو این واحد ریخته بود از در و دیوار رفته بود بالا 😉😇
ما چهار سال تو این واحد بودیم تا تیر ماه ۱۴۰۰ که اتفاق قشنگه و سوپرایز های خداوند برای من دقیقا از همین موقع شروع شد
تو این چهار سال من خیلی درس ها زندگی ساز و قشنگی یاد گرفتم
یاد گرفتم چطور با افراد مختلف با فرهنگ های مختلف تعامل داشته باشم
فرهنگ آپارتمان نشینی رو از همسایه بی نهایت خوبمون یاد گرفتم
تو همون مجتمع مسکونی کلی دوست خوب پیدا کردم و از تک تکشون سعی کردم نکات مثبت و اخلاق های خوبشون رو الگو برداری کنم
صبح های زود مخصوصا تو فصل بهار که بوی عطر گل یاس تو حیاط مجتمع می پیچید با اون تلئلو نور خورشید و اون صدای چه چه پرنده ها من می اومدم تو حیاط قدم میزدم و نفس عمیق می کشیدم و با خدای خودم عشق بازی می کردم راز و نیاز می کردم خدا رو عبادت می کردم و لذت وی بردم
« البته این ها برای سال ۹۹ و ۱۴۰۰ هستا ، من خرداد ۹۸ با استاد آشنا شدم و فهمیدم تمرکز بر نکات مثبت یعنی چی 🙂🙃 وگرنه تا قبل از اونکه نه بابا اصلا این خبرا نبود »
خلاصه این تضاد بسیار بزرگ و به ظاهر بد برای من یه عالمه خیر و برکت داشت
جهان من رو مجبور کرد یه عالمه تغییر و بهبود در خودم و شخصیتم ایجاد کنم
شاید اون زمان ها نمی فهمیدم ولی الان که کل اون چند سال رو از دید وسیع نگاه می کنم می بینم تمام اون ها برای من خوب بوده و باعث شده من بی نهایت بزرگ بشم و رشد کنم
✔️ برگردیم به تیرماه ۱۴۰۰
تیرماه ۱۴۰۰ تقریبا یه سالی میشد که ما دنبال خونه بودیم ، خونه خودمون هم گزاشته بودیم برای فروش و کلی هم واحد های مختلف دیده بودیم ولی به خاطر سخت پسند بودن و سختگیری هایی که هممون داشتیم یعنی هم خودم هم پدر و مادرم 🙄😅 هیچ اتفاق خاصی نمی افتاد …
تازه خونه خودمون هم فروش نمی رفت …
تا اینکه تیر ماه بین همه اون واحد ها اومدیم یه واحد صد متری نوساز یعنی کلیدنخورده دیدم و پسندیدیم
من که دیوانه وار عاشق این واحد شده بودم 😍😄 حالا میگم چرا 🙂🙃
آقا ما با دیدن این واحد دیگه مصمم شدیم برای فروش واحد خودمون و خرید این واحد جدید
خیلی اتفاقات کوچیک و بزرگ تو این پروسه فروش و خرید افتاد که مادرم و پدرم خیلی ناامید بودن که نمیشه و …
حتی مادرم که اصلا یه جورایی می گفت غیر ممکنه کی میاد این واحد ما رو بخره بابا…
با اینکه خیلی دیزاین زیبا و چشم نوازی داشت و انصافا یه عالمه نکته ریز و درشت مثبت
به خاطر چند تا ایراد بزرگ از جمله نور کم و آنتن دهی درب و داغون موبایل و… «که البته ما هم بیش از حد روی این موارد متمرکز بودیم و خودمون با فرکانس هامون باعث میشدیم مشتری ها هم با وجود یه عالمه نکته مثبت دقیقا به همین چند تا مورد گیر بدهند» نپسندن و برن….
خلاصه که شرایط خیلی سخت بود خیلی که میگم یه چیزی من میگم یه چیزی می شنوید ها
نمی خواهم دیگه بیشتر بازش کنم
دو ماه بعد شهریور ۱۴۰۰ سه تا مشتری با هم اومدن و پسندین خونه ما رو و سه تاشون هم پرو پا قرص به پدرم می گفتن آقای تجلی این واحد رو به ما بده !!! 🤔🙄
حالا چی شد که این اتفاق افتاد
میگم براتون …
تو اون فضای محرم و عذاداری ها و… من هر شب از قبل از اذان مغرب و اعشا تا دو سه ساعت بعد میرفتم یکی از بلوارهای اصلی پردیسان که فضای خیلی زیبایی داره پارک جنگلی هست و اینا
خودم رو آگاهانه از اون فضای نامناسب و عذاداری ها و…. جدا می کردم می اومدم تو طبیعت می با یه دفتر و خودکار با یه شیشه آب معدنی و یه خوراکی کوچولو می گذاشتم تو کیفم و می نشستم به سپاسگزاری کردن به خاطر نعمت هام
می اومدم کیلومتر ها یه فضای ۲۰۰ سی صد متری رو همینجوری قدم میزدم و با خودم و خدای خودم گپ میزدم به خودم انرژی میدادم موفقیت های گذشتم رو سعی می کردم به یاد بیارم
و از همه مهم تر ✔️💯 و تاکیید می کنم از همه مهم تر خیلی خیلی خیلی زیاد از فایل های گفتگو با دوستان استفاده می کردم و وقتی نتایج بچه ها رو می شنیدم به خودم میگفتم ببین محمد اگه استاد تونسته اگه رُزا تونسته اگه سید علی خوشدل تونسته اگه شکیبا و عادله کیانی فر تونستن اگه سپیده تونسته… اگه همه این افراد با
✔️ ایمان به فرمانروای کل کیهان
✔️ توکل فقط به خداوند و نه بغیر خدا
✔️ تسلیم بودن در برابر خداوند و از اون هدایت خواستن نه حساب کردن رو دودوتا چهارتای ذهن محدود منطقیشون
✔️ استمرار و ادامه دادن در مسیر درست یعنی صداقت و درستکاری ، وفای به عهد و متخصص شدن در زمینه عشق و علاقشون و حرکت کردن
توانستن یه زندگی زیبا برای خودشون خلق کنند و در صلح و آرامش زندگی کنند و یه عالمه نتیجه بی نظیر برای خودشون خلق کردند و الان اومدن از نتایجشون صحبت می کنند 🤔 من چرا نتونم ؟!
✅ این فرکانس های من باعث شد کار به جایی برسه که ورق کاملا برگرده و تمام اتفاقات به نغع من رقم بخوره
به قول خداوند دل ها برای من نرم بشه 😭
پدرم که کاملا سال های اول مخالف بود با فروش اون واحد ۹۸ متریه خیلی خیلی جدی خونه رو خودش آگهی کرده بود تو دیوار و اصلا پروژه گذاشته بود که این اتفاق بی افته
یادمه تو شهریور ۱۴۰۰ بعد از اینکه خدا رو شکر اون واحد ۹۸ متریه فروش رفت و خیلی سریع ما این واحد کلید نخورده ۱۰۰ متری رو خریدیم تا چند هفته همه از جمله پدرم تو شک بودن که چی شد که یهویی سه تا مشتری با هم طی دو سه روز اومدن و گفتن که ما این واحد رو می خواهیم و خواهشا به ما بفروش !! واحدی که حدود دو سال هر کی می اومد می دید زودی دمشو میزاشت رو کولشو می رفت !!
ولی من می دونستم تمام این پروسه و این اتفاقات از کجا داره رقم می خوره
همش کار خداوند مهربان بود و به خاطر فرکانس های من به خاطر تسلیم شدنم در برابر الله و اقرار کردنم به ضعیف و ناتوان بودنم برای فروش خونه بود
« من تو کامنت های قبلیم گفته بودم که من از پاییز ۹۸ تا اوایل تیر همین ۱۴۰۱ در مشاور املاک به عنوان کارشناس ملک و مشتری مشغول به کار بودم و هم خودم و هم بقیه همکارهام خیلییییی یعنی هرچی بگم کم گفتم که چقدررررر زیاد تلاش کرده بودیم برای فروش اون واحد حتی ۲ بار تا پای قول نامه هم رفتیم ولی نمیشد که نمی شد 🤐 عوامل زیادی موثر بود در اون اتفاقات ولی مهم ترینش این بود که من احساسم راجع به این موضوع بسیار بد بود و اصلا حتی تلاش هم نمی کردم که آگاهانه فرکانس های درست رو بفرستم و فکر می کردم خدا که از دستش کاری بر نمیاد باید خودم یه تنه حلش کنم!!! البته به کلام شاید گاهی وقتا می گفتم خدایا کمکم کن کن ولی خودم می دونسدم که قلبا ایمان ندارم..!! اون ایمانی که باید و تو موارد دیگه داشتم اینجا نداشتم»
به همین خاطر هست که میگم تو تیرماه ۱۴۰۰ وقتی این واحد ۱۰۰ متریه جدید رو دیدم بی نهایت عاشق شدم به ضعیف و ناتوان بودن خودم در برابر قدرت بی نهایت خداوند اقرار کردم و گفتم خدایا من تسلیمم تو برام بساز 🤗♥️ تو برام این مسئله رو حلش کن همونجوری که مسائل قبلی زندگیم رو حل کردی 😍
بهش گفتم خدایا میون میلیاردها درخت تو کل این کره خاکی حتی یه برگ وقتی می خواهد از درخت بر روی زمین بی افته باید از تو اجازه بگیره
تو فرمانروای کل کیهانی ، برای تو هیچ مسئله ای بزرگ نیست خودت این مسئله ی من هم حل کن و بعدش این اتفاقات و این هدایت ها رقم خورد…
✅
حالا یه کم از ویژگی های مثبت این خونه جدیدمون بگم
اول اینکه چون کلید نخورده بود اونجوری که خودمون دوست داشتیم برای خودمون دیزاین کردیم
دوم اینکه این خونه غرق در نوره و آنتن دهی موبایل سوپر دوپر عالیه 👌🏻💯 یعنی ایرانسل 4G+ هستش و همراه اول و رایتل 4G 😍👌🏻
سوم اینکه دیوار مشترک فقط از یه طرف با یه همسایه داریم که یه ذوج با دوتا بچه هستند
بی نهایت بی نهایت آدم های آروم و بی آزاری هستند
یعنی صدا از دیوار در میاد ولی تو این یک سال من صدایی از این ها نشنیدم 🙂🙃
همسایه بالا پایینمون هیچ وقت نیستند تقریبا در 90% مواقع نیستند و سکوت محض در خونه ما حاکم هست
دیگه از دیزاین آشپزخونه و پذیرایی و کل خونه و اون گل و گیاه ها نگم براتون دیگه… 😅😅
پدر من کلا آدم با سلیقه ای هستش 👌🏻🤗♥️
ماشینش همیشههه برق میزنه و بوی عطر میده
الان ۵۴ سالشه به خدا اگه ببینیدش از نزدیک باورتون نمیشه فکر میکنید نهایتا ۳۵ سالشه اینقدر که این آدم همیشه اتو کشیده است ، صورتش آنکارد شدست و اتکلون های خوشبو میزنه یعنی یه جنتلمن واقعی 👌🏻😍
من همیشهههه به خاطر ویژگی های مثبتش ازش تعریف می کنم و تو قلبم تحسینش می کنم☺️🌹
برگردیم به خونه 😄
سوم اینکه خیلی خوش نقشه است
چهارم اینکه کل خونه پنجره است و علاوه بر نور عالی ما یه ویو رویایی هم داریم ، اون خونه قبلیه فقط یه پنجره کوچیک تو پذیرایی داشت و بس!!
از اتاق خودم براتون بگم ☺️😍
یه پنجره بزرگ دو لنگه داره که به سمت بهشت باز میشه 😍😍 روبه روی خونه ما تا یکی دو کیلومتر هیچی نیست چند کیلومتر جلوتر یه سری آپارتمان و خونه ویلاییه ، دو تا بلوار اصلی هست که یکیشون نزدیکه تقریبا ۱۵۰ متر فاصله داره با ما (اسمش بلوار امام علی هستش) من همیشه این حجم از ماشین های مختلف و بعضی هاشون که اتفاقا خیلی هم گرون قیمت هستند رو تحسین می کنم
تو بعضی از روز های سال مخصوصا زمستون و بهار ابرهای پفکی و رنگ های مختلف موقع طلوع و غروب خورشید تو آسمون درست میشه که رویایی به خدا رویایی من دیوانه میشم از این حجم از زیبایی 😍😍 اون یکی بلوار که یه کمی دورتره اسمش بلوار امام صادق هستش اونجا همون پارک جنگلی هست که می گفتم پارسال تیر تا شهریور میرفتم اونجا و خلوت می کردم 🙃🙂 اون جا هم از پنجره اتاقم پیداست
کاشکی می شد عکس های خوشگلی که انداختم رو براتون بگذارم ببینید تا بفهمید دقیقا چی میگم ☺️
رو به روی پنجره این طرف اتاق یه کمد دیواری که دوتا در کشویی داره رو یکی از این درها یه آیینه قدی زدیم بعضی وقتا می ایستم خودم رو تو آیینه ببینم از پنجره بیرون رو می بینم این حجم از زیبایی رو می بینم میگممممم وااای خدایا شکرت خدایا عاشقتم بعد به خودم میگم ببین محمد این آرزوی تو بود ببین چقدر ساده و لذت بخش خداوند برات محقق کرد ، این فکت بزرگ رو هیچ وقت فراموش نکن همیشه ازش استفاده کن برای اینکه به ذهن منطقیت ثابت کنی که خواسته ها دست یافتنی هستند
اتاقم و کلا خونمون خیلی خیلی نکات مثبت دیگه ای هم داره ولی به همین بزرگترین نکات که اشاره کردم بسنده می کنم ✔️💯
✔️ ۲ تا هدف اصلی برای امسالم انتخاب کردم
یکیش که شخصیه
ولی اون یکی رو میگم
اول سال نوشتم که خدایا من می خواهم خودم صاحب کسب و کار شخصی بشم
من به عکاسی خیلی علاقه دارم و می خواهم عکاس بشم
و خدایا هدایتم کن
قدم ها یکی یکی بهم گفته شد و من عمل کردم و عمل کردم تا رسیدم به…
یه تصمیم شجاعانه… اون هم این بود که از شغل مشاوراملاک اومدم بیرون
چون ذهنم رو خیلی درگیر می کرد و نمی توانستم تمرکز بگذارم روی هدف جدیدم یعنی آموزش عکاسی و البته که دیگه اصلا اون شور و اشتیاق روزهای اولم تو املاک رو نداشتم و به صورت کاملا مشهود در آمدم کم شده بود
حالا یه شغل پاره وقت انتخاب کردم فروشندگی تو یه فروشگاه مد و پوشاک بانوان
از امروز به امید خدا می خواهم برم مشغول بشم
و بقیه روزم هم تمرکز لیزری بگذارم روی آموزش های مربوط به عکاسی تا ان شا الله به موقع هدایت بشم به خرید دوربین و ان شا الله کسب و کار عکاسی و پروژه گرفتن
فعلا پلن خاصی ندارم
تنها کاری که میدونم باید انجام بدهم اینه که به الهاماتی که تا امروز بهم گفته شده عمل کنم و قدم هایی که باید بردارم رو بردارم تا بقیه مسیر برام روشن بشه و خداوند درهای رحمتش رو به روی من باز کنه
البته این قصه عوض کردن شغل و رفتن سراغ عکاسی جزئیات خیلی زیادی داره که ان شا الله بعدا تو یه کامنت دیگه وقتی نتایجم بزرگتر و ملموس شد میگم
دعا می کنم در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید
سلام بر استاد عباسمنش عزیز و مریم شایسته ی بینظرم
یک راست میرم سر اصل مطلب اصلا من امشب اومدم که اعتراف کنم. امشب زدم به سیم آخر دارم دیوانه میشم. من میخواستم حرفامو تارگت هامو هدف هامو تصمیماتم رو توی گوگل درایوم بنویسم و سیو کنم تا به عنوان یک شروع دوباره بدونم الان در چه اوضاعی هستم و کی و چجوری تصمیم به تغییر دوباره گرفتم. یهو یه حسی گفت برو مستقیم زیر همین فایلی که باعث شد به خودت بیای کامنت بذار.
استاد من راستش رو میگم که یک مدت کلا بهت شک کردم بیزار شدم نسبت به هر چی قانون و این حرفاست. کلا بدم میومد بیام سراغ این فایلها. حالا اینم بگم که من از پاییز 96 با شما و این سایت آشنا شدم و به طور جد از زمستان 97 دونه به دونه ی این فایل ها رو دنبال کردم و تمام زندگیم شده بود این سایت و این فایل ها. دائم هدفون داشتم و دائم داشتم به این فایها گوش میدادم. من وقتی وارد سایت شدم یک دانشجویی بودم که تازه فوق لیسانس رو شروع کرده بودم. منبع درآمدی نداشتم و صرفا درس میخوندم و پروژه هامو پیش میبردم. از اول هم دلم میخاست دونه به دونه ی محصولات و دوره های سایت رو بخرم. ولی توان مالی نداشتم. به واسطه ی حق التدریسی تونستم یک پولی سیو کنم و دو تا دوره رو از سایت خریدم. الحق روزهایی که با این دوره ها و فایل های رایگان کار میکردم. احساسم بهتر بود امیدوارتر بودم چرخ زندگیم بهتر میچرخید. ولی خب معجزات such a wow هم توی زندگیم رخ نداد. من تلاش های زیادی برای بحث مالی و روابط و مهاجرت و … کردم ولی اونطور که خواستم پیش نرفت با اینکه من تاپ رشته ی خودم بودم من توی درس هم تاپ بودم. براحتی Ph.D توی یک دانشگاه خوب قبول شدم. ولی این فقط بخش کوچکی از خواسته های من بودم. من دلم یک چیز بزرگتر میخواست. همیشه میگفتم من لیاقتم ازین بالاتر بود چرا که بودن کسانی که سطح کمتری از من داشتن ولی به کشورهای بهتری هدایت شدن به وضعیت مالی بهتری هدایت شدن. من تمرکز فوق العاده ای روی هر کاری که میخواستم انجامش بدم داشتم. کلا اراده میکردم به بهترین شکل ممکن پروژه هامو پیش میبردم، همه میگفتن تو خیلی باهوش و با استعداد هستی و زود همه چی رو میگیری. ولی یک چیزی بد عذابم میداد و اون اینکه من چرا نمیتونم ازین قانونی که عباسمنش میگه به خوبی استفاده کنم چرا چرخم اونجوری که من میخام نمیچرخه چرا اوضاع مالیم همین مونده؟؟ چرا پیشرفتی ندارم چرا نمیتونم حتی دوره های استاد عباسمنش رو بخرم؟؟ کفرم در میومد و به خودم میگفتم ببین تو حتی توان خرید این دوره ها رو هم نداری، خوش به حال اونایی که میتونن از این آموزه ها استفاده کنند. و اینکه داستان من جوری شد که به واسطه ی دوره ی phd در یک محیط جدید با آدمای جدید قرار گرفتم و دیگه خودم نفهمیدم که چطور افکار و رفتار و کانون توجه این آدمای اطرافم چقدر ریز در من اثر کرده. و من کم کم اعصابم بهم ریخت ازین سایت دور شدم گفتم بابا همش الکیه. من چند سال اومدم روی خودم کار کردم چرا توی هیچ حوزه ای من پیشرفت نکردم که هیچ دارم بدتر پسرفت هم میکنم دیگه این سایت و آموزه هاش رو گذاشتم کنار. گفتم اینا دروغه دیگه از همه چی دل کندم. چون توی این برهه اتفاقات و بدبیاری ها هم پشت سر هم برای من از زمین و آسمون بارید. حتی به ناحق اتفاقی برام پیش اومد که انتظارش رو نداشتم و هر روز افسرده و افسرده تر شدم. میگرن وحشتناک که سالها بود که محو شده بود دوباره عود کرد و هر روز بدتر شدم. با افرادی سروکله میزنم که آدمهای میشه گفت نامناسب هستند که تمام تفکراتشون حول غر زدن و دورو بودن و غیبت و … میگذره. من چون خودم با همه صادق هستم ازینکه آدمها این مدلی هستند درد و رنج زیادی رو متحمل شدم. از یک جا بود که دیگه نتونستم این همه درد و رنج رو تحمل کنم دیگه این همه رنج منو خسته کرد. دیگه تاب و تحمل این همه افسردگی و ناراحتی رو نداشتم. وقتی دوباره شروع کردم آموزه های سایت رو پیش ببرم- که تازه چند روزه شروع کردم- تازه دارم میفهمم که چقدر به خودم ظلم کردم به خاطر این همه شرکم. بخاطر اینکه صرفا آدمایی رو توی زندگیم بزرگ کردم که فکر میکردم خیلی میفهمن. بخاطر اینکه قدرت رو از خودم و خدای خودم گرفتم و دادم به آدمای دیگه که فکر کردم کی هستن چون صرفا توی یکسری حوزه ها نتایجشون از من بزرگتر بود خودمو باختم خدای خودمو فراموش کردم. یادم رفت کی هستم چی هستم چه قدرتی دارم. یکی از اساتیدم که از سالهاست منو میشناسه بهم گفت تو خیلی خودکم بین شدی. آره راست میگفت من کلا دیگه همه رو بزرگ میدیدم جز خودم. من که سالها بود همیشه توی یک level تاپ بودم اراده میکردم مهارت ها رو زود یاد میگرفتم هر جا اسمم میومد میگفتن ازین بهتر نیست. چون اون موقع ها ایمانم بیشتر بود چون خدای درونم رو بیشتر قبول داشتم. وقتی این روزها درونم رو مشاهده میکنم میبینم آتش عشق و ایمانم به رب مدتهاست که خاموش شده مشاهده میکنم که من خدای درونم رو فراموش کردم و اون بیرون و آدماش رو بزرگ و بزرگ تر کردم. من کانون توجهم رو جلب چیزهایی کردم که هر روز سم به بدنم وارد کرد هر روز افسارمو دادم به دستای آدمایی که جز نق زدن و غر زدن و بدگویی از اینجا و شرایطش چیزی ندارن. میدونی چیه استاد یک چیزی برام سوال بود که چرا اینا دارن نق میزنن ولی از همه لحاظ دارن رشد میکنند، مهاجرتشون راحت اتفاق می افته با اینکه از لحاظ هوش خیلی تاپ نیستن، وضعیت مالی شون بهتره، خوشحالترن، بقیه بیشتر دوستشون دارن و … . اینا بود که منو به شک انداخت.
ولی واقعا این شرک ورزیدن هایی که در درونم مشاهده کردم. این گرد و غبارها این وقت نذاشتن هایی که موجب شد درونم کثیف بشه موجب شد آتش ایمانم به رب از بین بره و چوبش رو بد خوردم. با اتفاقات ناجالب با ناحقی ها با آدمای سمی و دورو با سردردهای وحشتناک عجیب غریب که توان هیچکاری رو بهم نمیده. اینا باعث شد به خودم بیام. یک نگاهی به اوضاعی که خودم ساختم بندازم. الانم هنوزم یکسری نشونه های درد و رنج رو میبینم. ولی به خودم گفتم همت کن برای یک مدت ارتباطت رو با این آدما کمرنگ کن، بذار بگن مشکل داره بذار بگن خودشو میگیره بذار بگن معلوم نیس چشه و … یک مدت لیزری بیا روی خودت کار کن. بیا دوباره فایل ها رو گوش بده. برای این هدف بزرگ توحید و فعال کردن آتش ایمان به رب، یکسری چیزها رو قربانی کن.
استاد عباسمنش برای من که 5 سال توی این سایت هستم و به فایل ها گوش دادم، میخوام بگم حق تر و منطقی تر از این آموزه ها هیچ جا نیست. این ها شالوده ی اصل و ناب حقیقته. میدونی چیه استاد یک دوست بچه پولداری دارم دمش گرم یک چیزی گفت خیلی منو به خودم آورد. دوستم بهم گفت من از بابام توقع دارم برام ماشین چند میلیاردی بخره من توقع دارم بهترین چیزها و مارک ترین چیزها رو بپوشم بهترین چیزها رو داشته باشم. من بهش گفتم ولی من از هیچ آدمی توقع دادن این چیزها رو ندارم. دوستم گفت تو با من فرق داری من ثروتمندم من میتونم درخواست کنم. باورت نمیشه استاد که عشقم به این دوستم چند برابر شد، چون تازه با حرف این دوستم بود که فهمیدم شما چقدر منطقی گفتی که “من فقط از خدای خودم توقع دارم، من با هیچکس فرقی ندارم، من میتونم هر چی رو که بخوام هر جور که دوست داشته باشم زندگی کنم و خواسته هامو بسازم”. تازه به خودم اومدم که منطقی ترین و عادلانه ترین اصل دنیا همینه که فارغ از مکان و پیشینه ای که داری بتونی زندگیت رو هر جور که دوست داری بسازی، همونطور که شما استاد عباسمنش از یک راننده تاکسی بودن به اینجا رسیدی. دمت گرم استاد که من هر جوره نگاه میکنم میبینم به قول خودت خیلی جاها تو رو به خاطر تفکرت مسخره کردن، میبینم که از صفر همه چی رو ساختی. این آخر کاری ها اعصابم ازت خرد میشد میگفتم خودش همه چی داره چی از دل ما که توو اینجاییم خبر داره؟؟ ولی الان تازه اون عشق بی منتت رو نسبت به اینکه بقیه هم میتونن رشد کنند و خودشون زندگیشونو بسازن رو میفهمم.
سلام دوست عزیز که نمیدونم اسمتون چیه
راستش من کامنت اکثر دوستانی رو که میخونم اولش به مدت زمان عضویتشون نگاه میکنم و همیشه غبطه میخوردم به افرادیکه زودتر از من این بهشت برین رو کشف کرده بودن
ولی امشب آینده خودم رو در تجربیات تلخ شما دیدم اگر بخوام از این بهشت برین قدمی دور بشم
به خدای خودم با اشکهای سوزان گفتم
خدای من خدای مهربونم دلم میخواد تا ابد همینطور تو بغل تو و در کنار آموزه های این مسیر زیبا و توحیدی بمونم
دلم نمیخواد ذره ای ازت دور بشم
دستم رو بگیر
نزار از بغلت بیرون بیام
من تازه تو رو پیدا کردم
سالها بود دربدر دنبالت میگشتم
و حالا اینجا پیدات کردم
تازه دارم الفبای زندگی رو کشف میکنم
تازه دارم میفهمم چطور ازت بخوام
تازه میخوام از نو زندگی کنم
خدایا سهل ترین و زیباترین راهها رو جلوی پام بزار
خودت میدونی خودت میدونی من آدم استرس کشیدن نیستم
من دیگه توان ترسیدن از بنده هات توان ترسیدن از آینده رو ندارم
میخوام فقط و فقط باعشق لذت ببرم از زندگیم.
نه اینکه بنده تنبلی هستم و دوست دارم بدون تلاش به همه چیزبرسم. نه.
دلم میخواد هر تلاشی انجام میدم باعشق و لذت باشه
من آدم کارآگاه بازی و قایم موشک بازی و نقشه کشیدن برای خنثی کردن نقشه های احتمالی بنده هات نیستم.
دیگه توان این استرسها رو ندارم
اومدم اینجا که بهم بگی بعد از 42سال چطوری دوباره عین یک جوان 20 ساله از زندگیم لذت ببرم
طوریکه لحظه به لحظه ش باتمام وجودم شکر کنم.
نه اینکه دوباره از ب بسم الله شروع کنم به جنگیدن
نمیتونم
به خودت قسم نمیتونم
تو همنمیخوای
کمکم کن با لذت سپری کنم ابن روزها رو
کمکم کن در کمال آرامش لذت ببرم از ثانیه به ثانیه عمر باارزشم
من که بهای رسیدن به این خواسته م رو باتمام وجودم پرداختم، از شغل بسیار خوبم که همه آرزوش و داشتن اومدم بیرون 21 سال زحمتم رو نادیده گرفتم و گفتم میحوام کارمند خودت بشم، از زندگی و امکاناتی که 24 سال براش زحمت کشیدم چشم پوشی کردم، ازمنطقه امنی که برای خودم درست کرده بودم خارج شدم، تصمیم گرفتم برای خودم ارزش قائل شم و نشینم نگاه کنم یه بنده ی دیگه ت سرتا پای شخصیت من رو که آفریده ی توست با فحاشیها و تحقیرهاش به لجن بکشه، نشینم نگاه کنم یه بنده دیگه ت منو اسیر کرده و از ابتدایی ترین حق و حقوقم با زورو ترسوندن من ، محرومم کرده، نشینم ببینم یکی من رو عین عروسکهای لولیتا صبح تا شب فقط مثل فرعونیان برای رسیدن به پ
منافع خودش به بردگی گرفته و حتی گوشی و هندزفری که خودم باپول خودم خریدم رو با زور و تهدید میحواد ازم بگیره و….
خدایا من یک قدم برداشتم
من پا روی ترسهای 24 ساله م دارم میزارم تو هم کمکم کن
نزار کم بیارم
راههای ساده رو خودت پیش پام بزار
من نمیخوام این راه رو با استرس و نگرانی طی کنم
میخوام حتی از رد شدن از این تضاد بزرگ زندگیم هم لذت ببرم، باعشق رشدکنم تو این مسیر نه با ترس
کمکم کن
دوست عزیزم اشکهام نمیزارن بیشتر ازاین بنویسم
نمیدونمم حرفهام ربطی به موضوع شماداشت یانه
ولی واقعا هدایت شدم و نوشتم
نمیدونم چرا دلنوشته هامو زیر کامنت شما نوشتم
حتما حکمتی بوده.
براتون آرزوی شادی و شادکامی دارم
شبتون خوش
درود استادِ جانم و مریم بانوجان
از شنیدن حرفهای شما جانم سیراب می شود و هر بار بیشتر از قبل انسجام فکری حاصل می گردد.
قربانی من برای رسیدن به هدفهام گذشتن از گذشته و چشم دوختن به اکنون است. گذشتن از راحتی و تنبلی و تلاش کردن هر روز و هر روز.
کنار گذاشتن باورهای کهنه و افکار پوسیده است.
گذشتن از گیر دادن و افتادن در تله ی بدحالی بخاطر تعصباتم.
گذشتن از انتظاراتم از دیگران و موحد شدن
کمرنگ کردن هر روزه روابط مسموم
قربانی کردن بی خیالی و باری به هر جهت زندگی کردن…….
و اینجا میخوام به یک موضوع مهم اشاره کنم و جمله ای از استاد را مطرح کنم که به من انگیزه داد تا تلاش کنم و هدف مخصوص خودم را داشته باشم.
استاد جان شما گفتید که هدف فقط پول و آسایش نیست بلکه شما باید برای گسترس خودتون و دنیا تون و دنیای دیگران تلاش کنید
راستش پول نمیتونست انگیزه ی من باشه اما وقتی صحبت گسترش و خیرخواهی و شادی و صلح درونی شد من جوانه زدم…
برای رسیدن به اهدافم، دنیای درونم و فکرم را دارم گسترش میدهم. بسیار شجاعتر شدم و ایده هامو عملی می کنم و واقعا یک دنیا سپاس برای نوری که به دنیای من تاباندید. شما استاد اصیلی که اصالت و انسان بودن و حیات برای من توسط شما معنی شد.
قبلا درک من از زندگی خیلی محدود و سطحی بود
اما الان دیگه زندگی را زندگی میکنم و خدا را شاکرم که زبان شما رو گویای این حقایق کرد، سایه تون مستدام.
درود به استاد عزیز که باز هم دستی از طرف خداوند شد و این آگاهی فوق العاده رو به ما داد
یک سری سوال بعد از این فایل در ذهنم پیش اومد که ممکنه برای بعضی دیگر از دوستان هم پیش بیاد دوست داشتم که جواب بدم بهشون
اول اینکه به عنوان فردی که دارد از قانون استفاده میکند و عاشق کاری که میکند است و ایمان دارد این فداکاری بدون هیچ مشکلی انجام میشود،یعنی این تعهد و فداکاری با ساخت باورهای حمایت کننده و ایمان به یک کار طبیعی تبدیل میشود این تجربه ای بود که خود من داشتم و اصلا خیلی راحت یک سری کارها را به خاطر باورهای جدید نمیکردم یا به قول استاد قربانی شان میکردم(قبل از این فایل نمیدانستم اینکار را میکنم،ناخودآگاه بود)
دوم اینکه حتما فایل های مربوط به قانون تکامل را گوش کنید و بدونید خداوند فقط چیزهایی را میگوید قربانی کنید که در حد و اندازه توانتان است،مشخصا حضرت ابراهیم قبل از آنکه خداوند دستور قربانی کردن پسرش را بدهد بسیاری از معجزات و لطف های پروردگار را دیده بوده که از پس همچین آزمونی برآمده و ایمان داشته و اگر تکاملش را طی نمیکرد خداوند به او نمیگفت چنین کاری را بکند
پس مسیر تکامل را بروید و ایمان داشته باشید و روی باورهایتان کار کنید،خداوند برایتان کارها را میکند
سلام بر استاد سراسر انرژیک
سلام بر استاد مریم شایسته
سلام بر دوستان هم قدم و هم سایتی
چقدر این صدای شما انرژی بخش هست
چقدر این فایلهای شما انرژی بخش هست
اگر فقط همین صدای شما رو بشونم و هیچ تمرینی انجام ندهم همین کافی است که امروزم رو پرانرژی کردید
وای اگر من به متعهد به آموزشهای استاد باشم و به صورت عملی اونها رو اجرا کنم چقدر تغییرات بزرگی در من رخ میده و ای کاش همیشه به این تعهد پایبند باشم تا مثل استاد شاهد تغییرات بزرگ در باورهام و زندگیم باشم
خدایا خودت هدایت کن
بسیار بسیار سپاسگزارم استاد عزیز