چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

960 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مجید نازقلیچی گفته:
    مدت عضویت: 522 روز

    در مورد کارم که سوییت میدادم برای مهمانان اینکه مسافر در زمانهای معینی پیدا میشود من نپذیرفتم و طبق قانون درخواست باورهای متناسب با خواسته ام را شکل دادم و گفتم مسافر هست و برای من هم پیدا میشود و شهر من خانه ی من پتانسیل جذب مسافرهای خوب و تمیز را دارد و در مدت زمان کوتاهی در بدترین زمان که رکود مسافر هست برای مدت 8ماه با مبلغ خوبی پیدا شد و طلسم اینکه نیست را شکستم هر موقعی چنین دیدگاهی را داشتم و قدرت دادم و منطقی کردم که به این دلایل میتواند اتفاق بیفتد مقاومت ها برداشته و امکانپذیر تر شد و به راحتی وارد زندگیم شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    علی کربلایی گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز آخ ک نمیدونین چقدر دلم تنگ شده بود واستون استاد.

    این یک موضوع ک واسه من اتفاق افتاده واقعا تاثیر عجیبی داره سعی میکنم با یک مثال ک واسه خودم اتفاق افتاده تعرف کنم و ایشالا الگو خوبی باشه

    من مهارت عالی تو آشپزی دارم و اعتماد ب نفس زیادی دارم در حدی ک هر غذایی ببینم تو فیلم یا هرچی میتونم درست کنم حتی سخت ترین ها ن شبیه همون غذا حتی تغیراتی هم توش ایجاد میکنم ک خوشمزه تر و زیبا تر هم بشه تا اینجا کار پس من مهارت عالی دارم حالا بحث باوری ک همه دوستان و اطرافیان میگن بهم اینه ک علی هر کاری ک سخت باشه رو انجام میده و واسش ایده داره ولی کار راحت نمیتونه درست انجام بده این دیگه تبدیل ب یک باور شده واسه من خیلی وقت ها کار های میکنم عجیب مثلا از ماشین سر در نمیارم در حدی ک رانندگی بلد نیستم ولی خراب میشه ماشین دوستان میگم مشکل فلان جاس یا مثلا تو تعمیرگاه میریم ب یک مشکل میخوریم من یک دست ساده میزنم یک موضع ک گیر کردن حل میشه یا خیلی چیز های دیگه سعی میکنم برم تو چالش و حل کنمش چالش های سخت ک کسی نمیتونه حل کنه .خب بریم سر موضوع اشپزی ک با این فایل قشنگ از جلو چشمم رد شد من استاد تو دل طبیعت بدون ابزار تو 45 مثلا 2 مدل استیک ک تو بهترین رستوران هم با این کیفیت و دیزاین سرو نمیشه درست کردم یا برگر دستی تو جنگل با ابزار خیلی کم درست کردم واقعا باکیفیت فوق العاده ک میگن بچه ها نخوردن با این کیفیت غذا تاحالا در این حد خوب و عالی ولی همین موضوع خنده دار هم ب نظر میاد بگم تو یک غذا ساده مثل املت هر دفعه من درست کردم خوب نشده چون خیلی سادست و من اعتماد ب نفس خوبی تو درست کردن غذا های سخت دارم البته این ب موضوع هدایت خواستن از خداوند هم مربوط میشه من مثلا غذایی ک تا ب حال درست نکردم و خیلی سخته اولش تو دلم از خداوند هدایت میخام ک خدایا من میرم ک درست کنم تو هدایت کن خوشمزه بشه و همیشه عالی میشه ولی واسه یک موضوع مثل املت ب ذهن اصلا نمیاد ک بخوام هدایت بخوام و خوب نمیشه هم مربوط ب اینه بنظرم هم این که فکر میکنم این باور و اعتماد ب نفسی ک من گرفتم از انجام دادن کار های سخت باعث میشه کاری ک از نظر همه سخته راحت انجام بدم اما کاری ک بنظر ساده میاد نتونم درست انجام بدم ک حتی تو بیزنس خودمم سرایت کرده ک خیلی راحت پول در میارم یکم اذیت میشم و خیلی رو خودم کار میکنم و با خودم حرف میزنم ک بابا تو لایق آسانی هستی و آسان پول در آوردن امید وارم ک مفید باشه این کامنت ولی بنظر خنده دار میاد ولی کاملا واقعیه این موضوع همه میگن عللی کلا تخم مرغ بلد نیست غذاهای سخت فقط بلده ک کسی بلد نیست و من هم کاملا این موضوع باور کردم ک هم خوبه هم بد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    سید محمد حسین رضوی پادشاهان گفته:
    مدت عضویت: 506 روز

    من خودم خالق 100 درصدی زندگی خودم هستم چه خوب چه بد

    باور ها همان مدار های الکتریکی نورونی هستند که تمام تلاششون را میکنند تا تبدیل به واقعیت زندگی ما شوند و خودشان را به حقیقت تبدیل کنند

    اگر به تکه سنگی باور داشته باشی که این تکه سنگ برایت معجزه میکند یقینا معجزه را خواهی دید

    آری آری من به دنیا امده تا ثروت و قدرت و خوشبختی زیاد را تجربه کنم چرا که این خواست خداوند متعال است

    مغز انسان همچون خاک حالخیزی است و باور ها و افکار همانند بذری هستند که میتوان آنها را در خاک حاصلخیر مغز کاشت و پروش داد

    و هر کسی خودش خالق زندگی خودش است و هیچکسی نمیتواند ذره ای به کسی کمک کند

    و انسان فقط فقط میتواند خودش به خودش کمک کند یا خودش به خودش ضربه بزند و این نهایت عدل الهی است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    شهلاحیدری گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    به نام الله یکتا که هر چه دارم از اوست

    سلام به استاد خوش تیپ خودم ومریم بانوی نازنینم که برام خیلی خیلی عزیز

    وسلام به خانواده ی نازنینم

    هرروزخدارو سپاسگزار هستم به خاطر هدایتم به قول سعیده ی عزیزم به این غار حرا..

    الهی ،دختر کوچک تنهایی که ساالها روی پای خودش زندگیش رو سپری کرد،نودت بهتر میدونی در چه شرایطی اما دراین دوسه سال اخیر دوباره متولد شد وداره خوذش وزندگیش رو از نو میسازه

    دوران بچگی ونوجوانی وجوانی بدون حتی کوچکترین راهنمای درست وحسابی گذشت ،اما خدا بود،دوران متاهلی هم گذشت باتمام فراز ونشیب هاش،گذشت ،باز هم خدا بود،این سالهای به ظاهر سخت اخیر هم گذشت،که دیگه چه مالی چه عاطفی.با رعایت نکردن قوانین از سمت خودم،همه جوره گذشت،باز هم خدا بود….

    رسیدم به الان که خدا اول وآخر شده برام،وخبری از گذشته که نیست هیچ،تازه متولد شدم ومیخوام خودم زندگیم رو اونجوری که میخوام بسازم

    یادم همیشه میشنیدم از دوستان وهمکاران که پول نیست،بدبختی،تورم،دولت فلان….من تونستم برای خودم این تابو رو بشکنم ،الان حدود دوسالی هست که هیچ چیز نتونست جلوی من رو بگیره،به قانون عمل کردم وتمام وکمال کارن رو سپردم به خدا،وتمام خرافات رو قبول نکردم ،الان به جایگاهی رسیدم که فقط باران رحمت الهی میباره وبس

    جالب که بچه هام رو هم رها کردم ودیگه تو کارشون دخالتی نکردم،وفقط رو خودم تمرکز کردم،دیشب یه لحظه داشتم قبل ازینکه بخوابم فکر میکردم به خودم میگفتم شهلا درآمد این دوتا سرتق هم تو سن وسال خودشون کم که نیست از درآمد آدم بزرگسال هم بیشتر…الله اکبر

    خدایا شکرت

    سالها غمی تو وجودم بود که من چرا اینقدر تو روابط عاطفی تنهام،الان متوجه میشم که باور کرده بودم واقعا تنهام،حالابه خاطر شرایط طلاق ودو تا بچه و….

    این اواخر تجربه ای روکسب کسب کردم،به ظاهر خیلی جالب نبود،ولی وقتی سپری شد وتمام شد،متوجه شدم خدا میخواست قوی تر شدن رو بهم باد بده وبگه شهلا ایرادت این هستش،درستش کن،حالت رو خوب کن،باور کن تو لایق کم بودن نیستی ببین من وجهانم قرار برات چیکار کنیم

    من تو بدست آوردن درآمد باور کردم که میشه وشد

    توارتباط برقرار کردن با دوست وغریبه وشاگرد باور کردم که میشه شد

    واین اواخر باور کردم که من علی رقم شرایط فعلیم میتونم یک رابطه قشنگ وعاشقنانه وتوحیدی داشته باشم،حالم خیلی بهتر شده،حالم خوب ،حسم فوق العاده س،ومیدونم به وقتش اتفاق میفته،چون محک بزرگی به خودم زدم،ایرادهامو پیدا کردم رفع کردم،ومیدونم میشه

    آره استاد عزیزم،همه چیز باور،وشاگردت داره خیلی خوب رو خودش کار میکنه

    ساعت کاریم خیلی زیاد،ولی به جرأت میتونم بگم ساعتها سایت رو عاشقانه پیگیری میکنم

    ممنونم که هستید هم شما هم مریم نازنینم هم بچه های سایت

    عاشقتونم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2266 روز

      سلام به شما خانم شهلا حیدری عزیز

      خانم حیدری دیدگاه شما رو خواندم ، حقیقتش من رو تحت تأثیر قرار دادید … چون من هم تو آستانه 30 سالگی هستم و فراز و نشیب های عاطفی و شغلی زیادی در زندگی ام داشتم

      من هم همیشه برایم سوال بود که چرا نمی توانم یک رابطه‌ی عاطفی عالی و سراسر عشق و سلامت فکر و زیبایی رو تجربه کنم

      در مورد کسب و کار هم همینطور …

      من دوست دارم اول تحسینتون کنم که با شجاعت و شهامت اومدید یه ردپا از خودتون ثبت کردید برای آینده و از مداری که الان در اون قرار دارید گفتید …

      دوم بهتون بگم که مسیرتون درسته ، پر قدرت ادامه بدهید و پشتوانه‌ی خودتون الله هدایتگری رو ببینید که شما رو جزو بنده های عزیز دوردونه‌ی خودش قرار داده و هدایت تون کرده به این دانشگاه موفقیت …

      دانشگاه و استادی که به جرعت می توانم بگم من نمونه‌اش رو هیچ جای دیگه ‌ای تا به حال ندیدم.

      •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

      خانم حیدری عزیز ، من به تازگی دارم یک نگرش زیبایی رو درونم ایجاد می کنم که خیلی قدرتمند کننده است و دوست دارم با شما هم به اشتراک بگذارم…

      به خودم میگم آقا محمدحسین شما موفق شو ، تو سکوت ادامه بده … به چیزهایی که دوست داری برس و شاکر باش (منظورم بیشتر اهداف مالی هستش)

      نگران دیگران نباش … خدا خودش غربال می کنه … خوب ها رو جدا می کنه و کنارت قرار میده ، یا شما رو هدایت می کنه به محیط های بهتر و می بره پیش افراد خیلی های لول تر … این کار جهانه.

      به خودم میگم آقا محمد حسین …

      اینکه فقط خودت رو در رأس ببینی و تمرکزت فقط بر روی اهدافت و لذت بردن از زندگیت باشه ، اسمش غرور نیست ، اسمش ارزش قائل شدن برای خود ، هستش.

      اینکه تو جمع ها نامناسب که حرف های سیاسی و اقتصادی میزنند ، چه آشنا پ چه غریبه شرکت نکنی … و حتی اگه در جمعشون هستی تا صحبت ها شروع میشه ، بلند بشی بری بیرون … اصلا غرور نیست ! اسمش ارزش قائل شدن برای خودته

      من به لطف الله پنج ساله که دارم پیاپی روی ساختن عزت نفسم و تمرکز بر نکات مثبت خودم و دیگران کار می کنم ، خب نتیجش هم مشخصه ، رفقای فوق‌العاده ارزشمند و دوست داشتنی… دریافت عشق و عزت و احترام از افراد غریبه و آشنا … کسب اعتبار نیک و شهرت در کسب و کار خودم و منطقه‌ای که در اون مشغول به فعالیت هستم.

      من این همه نتیجه در زندگی‌ام دارم ، در مورد استفاده از قانون… اوکی حالا میام تمرکزی رو‌ی رسیدن به اهداف مالی ام و روی پر رنگ کردن توانایی هایم در ذهنم و تخصصی که کسب کردم و ارزش خلق کردن تمرکز می کنم ، پاداشش هم میشه ورود ثروت و نعمت های بیشتر به زندگی ام ، و به طَبع عزت نفس بیشتری هم کسب می کنم به خاطر دست آورد هایم و می توانم با این عزت نفس خیلی بیشتر کارهای خیلی بزرگتری هم انجام بدهم.

      الهی به امید تو …

      خداوند یار و نگهدار و هدایت گر ما باشه به سمت زیبایی های بیشتر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        شهلاحیدری گفته:
        مدت عضویت: 1291 روز

        به نام خدای نازنینم

        سلام به شما آقای تجلی عزیز

        کامنت شما رو چند روزی هست خوندم اول ازینکه سپاسگزارم به خاطر کامنت پر ارزشتون که برام نوشته بودین،دوم اینکه خواستم در بهترین حال خودم جواب کامنتون رو بدم وعجله ای نکردم،البته که دیگه این صبر وحوصله برام خیلی عادی شده وعجول بودن رو کاملا کنار گذاشتم

        به نکات عالی اشاره کردین،وبه عنوان نشانه ای از طرف خداوند حتما ازشون استفاده خواهم کرد

        حال وهوای این سایت قابل وصف نیست،هبچ جای جهان همچین استاد و دوستانی رو نمیشه پیدا کرد

        خیلی خداروشاکر هستم من رو به این مسیر هدایت کرده..

        من هم مثل شما تو یک سری از مسائل مخصوصا در روابط پاشنه ی آشیلم بوده ولی الان متوجه میشم چرا باید یه سری از اتفاقات میفتاده

        رهای رها شدم ودیگه دست وپا نمیزنم،چون صفر تاصد رو به خودش سپردم ودخالتی نمیکنم،وقتی سکان رو به دست خودش میدی پس چه بیم از اتفاقات

        هر چه پیش آید خوش آید

        بهترینهارو براتون آرزو دارم

        در پناه خودش باشیم که به شدت کافیست

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مهدی قربان گفته:
    مدت عضویت: 622 روز

    سلام استاد عزیزم خداوند هزاران بار شکرت بابت خدای عباس منش که همچون باورهای در خودش ایجاد کرده وخداوند هزار با شکرت خداوند مرا هدایت کرده به این مسیر به خودم افتخار میکنم واز خداوند می خوام ظرف وجودم را از این آگاهی ها پر کنه تو همه جنعه ها که طرف وجودم با توحید شروع شده درست شکل بگیره قبل از این هدایت بشم به سمت خداوند همیشه دوست داشتم سعادت مند زندگی کنم یعنی معمولا گفتم اشتباهی نکنم ولی بعد ازاینکه زندگی نامه استاد خوندم اولش ذهنم خیلی مقاومت کرد وهمش خواست با قضاوت های خودش بگه که نمیشه ولی با اینکه دست ذهنم خوندم ودیدم اگه خداوند رو در وجود خودت همه کاره زندگیت دونسته شدنی من هم این علاقه به ثرومند شدن پیدا کردم ولی به قول استاد ما معمولا با باورهای محدود کننده ای بزرگ شدیم که خیلی باید حساب کتاب می کردیم یعنی ایطور بزرگ شدیم مثلن یعنی ما حتی حاضر نبودیم رو خودمون یا برا خودمون سرمایه گزاری کنیم ومن این لیاقت درون خودم مبینم که از دورهای استاد اسفاده کنم تا خداوند به آسانی ها هدایتم کنه تا صدای خداوند در درونم بلند شه تا در مسیر خواسته هایم حرکت کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    حسین رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 2010 روز

    بنام الله که تنها روزی دهنده و نجات دهنده اوست …

    سلام ب استاد عزیزم …خانم شایسته عزیز و بچه های عزیز…

    چقدر این فایل خوب بود البته نه برای همه برای ما بچه هایی که تو این فرکانس هستیم …

    معجزه باور :

    فقط برای کسی که باور داره هر کاری ممکنه…

    در جهانی که هرچی رو باور کنی همون برات اتفاق میفته چقدر خوبه چیزهایی رو ب عمد باور کنیم که دوست داریم

    تمام زندگی مارو ذهن یا بهتره بگیم همون باورهای ما دارن رقم میزنن ….چقدر مثال استاد در مورد ژن افراد جالب و زیبا بود بخوبی موضوع باورها و قدرت باورهای مارو توضیح داد ….

    میخوام یک مثال عملی از تغییر یک باور که در خودم انجام دادم رو بگم :

    یادمه در گذشته قبل از اشنایی با قوانین یه باوری داشتم اینکه چهارشنبه ها برای من اتفاقات بدی میفته واقعا هم می افتاد اصلا صبح که میشد بخودم میگفتم :

    خب امروز که چهارشنبه ست قراره برای من اتفاقات بد بیفته جالب اینکه لحظه شماری میکردم تا اتفاق بد بیفته درنهایت اون اتفاق میفتاد نمیخوام خیلی وارد این داستان بشم اما هرچی اتفاقات بد و مسخره که فکرشو میکنین چهارشنبه ها برام رخ میداد….چون خودم ب این موضوع انرژی میدادم

    نمیدونم چطوری و چرا این باور در من شکل گرفته بود ( اما الان که فکر میکنم یه مطلبی خونده بودم راجع ب فلسفه چهارشنبه سوری که چون اون موقع ها روزهای چهارشنبه اتفاقات بدی برای مردم می افتاده چهارشنبه های اخر هر سال رو ب جشن و پایکوبی می پرداختن تا در سال نو چهارشنبه ها اتفاقات خوبی براشون بیفته )

    بعد از خوندن اون مقاله من پذیرفتم این موضوع رو چون دیدم برای منم همیشه چهارشنبه ها اتفاقات بد میفته

    بعد از یادگیری قوانین اولین باوری که تونستم براحتی تغییرش بدم همین موضوع بود …….

    اومدم نشستم و بر روی کاغذ دقیقا این جمله رو نوشتم :

    “برای من چهارشنبه ها اتفاقات خیلی خوبی میفته ”

    چهارشنبه ها که میشد میومدم از صبح حتی گاهی وقتها از شب قبلش اینو برای خودم تکرار میکردم و بهمراه تکرار تجسم میکردم :

    امروز چهارشنبه ست و قراره اتفاقات خوبی برام رخ داده ….

    جالبه بدونین 90درصد اتفاقات خوبی که تو زندگیم افتاده و رخ میده روزای چهارشنبه ست …خودم متحیر موندم چطور تکرار یک جمله ساده نه تنها این باور مسخره رو در من تغییر داد بلکه سبب شکل گیری اتفاقات خوب شد ….

    یعنی اومدم توی ذهنم مطلب رو دقیقا برعکسش کردم ب همین سادگی من این باور رو تغییر دادم و مهمتر اینکه اون ترس و دلهره ای که روزهای چهارشنبه داشتم از بین رفت ….البته که اوایلش کمی سخت بود

    مغز انسان از نظر اندیشه احتیاج ب کنترل داره و انسانی که قدرت کنترل اندیشه رو پیدا کنه میتونه مشکلات روانیش رو حل کنه …

    باید بشینیم با خودمون خلوت کنیم و از خودمون بپرسیم چرا من چنین باوری دارم ؟

    فلسفه این باور چیه ؟

    اون وقت بهتر میتونیم تغییرش بدیم …تغییر باورها یا تصاویر ذهنی که در ما شکل گرفته تنها با تجربه کردن نتیجه میده بقول استاد که میگه من میرفتم جاهایی که ماشینهای گرون قیمت رفت و امد میکردند یا رستورانهای شیک و گرون قیمتی بود و از نزدیک میدیدم و لمسشون میکردم یا حتی تجربه شون میکردم تا ذهنم بپذیره و باور کنه که جهانی که توش زندگی میکنیم سرشار از ثروت و فراوانیه ….

    علم هم اینو ثابت کرده : وقتی ما از نزدیک چیزی رو تجربه میکنیم درون دستگاه عصبی ما اتفاقاتی میفته تغییرات سلولی درون مغز ما ایجاد میشه که ذهن ما هر چقدر منفی و بدبین باشه نمیتونه انکار کنه ….

    البته بشرطی که ما هم امادگی تغییر کردن داشته باشیم نه اینکه فقط از نزدیک تجربه کنیم و بعد با ذهنمون در زمینه منفی گفتگو و همکاری کنیم …

    باورهای ما هر چه که باشند حتی غلط ولی برای ما حالت حقیقت پیدا میکنن بنابراین بیاییم چیزهایی رو باور کنیم که مارو موفق میکنه ….

    تشکر ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    فرزانه سخنوری گفته:
    مدت عضویت: 923 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان .

    سلام بر استاد عزیز و درود بی پایان .

    با دیدن بنر فایل امروز صبح سورپرایز شدم .حضور استاد پس از مدت مدیدی غیبت و فایلی ارزشمند که سخاوتمندانه برایمان هدیه آورده اید خیلی شگفت انگیز بود .

    موضوع مورد بحث در مورد باورهای و نقش باورها در زندگی و باورهای منفی و اثراتش بر زندگی و باورهای مثبت و تاثیرش بر موفقیت و زندگی .

    باور های محدود کننده که من پذیرفتم و همواره اذیت شدم باور به این که من آلرژی و حساسیتم ارثی هست و گاهی که شدت حساسیتم زیاد میشه و نفس تنگی می گیرم که به من گفته شده من این حساسیت ام را از عمویم به ارث برده ام .این باور باعث شده که هر جا می روم مراقب باشم گرد و غبار نباشه ،خاک نباشه وادویه و فلفل در غذا نباشه و … که این باور منو از مسافرت ها به جاهای گوناگون و کمپ زدن در دل طبیعت محروم کرده است ‌.

    چون این باور را داشته و دارم و پذیرفتم که من حساسیت دارم و ممکنه نفس تنگی بگیرم .حتی از ترسم موقع سفرحتی سفرهای یک روزه اسپری با خودم می برم .این باور سفر را برایم به نوعی سخت کرده است و منو می ترسونه که مبادا مشکلی برام پیش بیاد .از امتحان غذاهای جدید و میوه های جدید

    می ترسونه و کلا این باور دست و پای منو بسته در حالی که پدر ،مادر و هیچ کدام ازاعضای خانواده مبتلا نیستند .پس این یک باور محدود کننده است که اساس علمی و پایه درستی ندارد که باید این باور را تغییر بدهم تا راحت تر زندگی کنم و از زندگی ام لذت ببرم .

    باور قدرتمند کننده این هست من از لحاظ اسکلتی و استخوان بندی قوی هستم .این باور را من در خودم بوجود آوردم که از نظر استخوان بندی قوی هستم و پاهای قوی دارم .این باور قدرتمند. کننده باعث شده از پیاده روی لذت ببرم .عاشق پیاده روی هستم .اگر ساعتها را بروم خسته نمی شوم .با وجود این که خونه من در طبقه بالا هست و آسانسور نداره من پله ها را با عشق بالا و پایین میروم .اقوام و اطرافیان نگران من هستند و همیشه میگن خونه بدون پله بگیر ،خو نتو عوض کن برا زانوهات مشکل پیش میاد .الان جوونی بعدها میفهمی .اما من عملا گوشهامو بر این حرفها بستم و نپذیرفتم و هر دفعه که میگن من مصمم تر پیاده روی می کنم .پاهامو دوست دارم و به خاطر این که همراه من هستند و خوب و سالم هستند خدا را همیشه شکر می کنم و اگر مشکلی پیش بیاد اعراض می کنم و می دونم زود خوب میشه .همین باور باعث شده چندین ساله که این خونه و خونه های قبلی از پله بالا و پایین میشم .حتی محیط کارم در مدرسه دوتا یکی می کنم پله ها را مثل آهو می پرم .استیکر خنده

    ولی این باور در من سلامتی جسمی و لذت از خونه ام را به ارمغان آورده است ‌ه

    میشه با خودم تکرار می کنم که چه پاهای قوی دارم .من.و خدارا شکر می کنم .مطمئن هستم هیچگاه مشکل اسکلتی و قامتی درمن رخ نمی دهد و همیشه سلامت و پر توان خواهم بود .

    این باور هست که من دوست داشتنی و محترم هستم .این باور باعث که از کودکی داشتم که من از بقیه اعضا خانواده ام عاقل تر و فهمیده تر هستم .این باور را مادرم در من بوجود آورد چون فرزند اول خانواده بودم .

    این باور همیشه من را فردی محترم،فهمیده و قابل اعتماد و البته دوست داشتنی ساخته است .

    همیشه به من بیشتر از بقیه خانواده احترام می گذارند .و البته در دوره لیاقت این باور را به صورت بنیادین در خودم تقویت نمودم که نتیجه شگفت انگیز شده است .

    هر جا می روم احترام و عشق دریافت می کنم .همه به من ابراز احترام می کنند و از خانواده ام محبت های جدیدی می بینم .هر جا که می روم مورد احترام هستم و از من به نوعی تعریف می شود که خیلی برایم شیرین است .

    باور دیگه باور به اینکه تربیت دختر آسان هست و من هر تعداد دختر داشته باشم همه خوب ،عالی ودرجه یک هستند و من در رشد و پرورش و تربیت دخترانم بسیار راحت هستم چون خودم دختر آرام ،سر به راه و درستی بودم پس آنها هم خوب و درست و سربه راه خواهند بود .این باور خیلی عالی بوده .واقعا من در بزرگ کردن دخترم از نوزادی اش تا کنون آسان شدم برای آسانی ها .به راحتی هر چه تمام تر .و خدا ا شکر این باور خیلی کمک کننده بوده است .

    با تشکر از استاد عزیز با این فایل ارزشمند که کام جانمان را با شهد آگاهی های ناب شان شیرین نمودند .از خانم شایسته نازنین هم که همراه استاد هستند و تلاش می کنند نیز سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    رویا زرینی گفته:
    مدت عضویت: 791 روز

    سپاسگذارم از شما استاد عزیزم

    ممنونم بابت این فایل بی‌نظیر واقعا عالی بود و من هدایت شدم به این سمت خدا رو شکر خیلی عالی بود .

    آگاهی بالایی به من داد ریشه یابی شد بر باورهای مخربم واقعا خیلی از باور های که به ما دادند رو ما

    خیلی راحت پذیرفتیم خدارو شاکرم که که در این مسیر آگاهی قرار گرفتیم و با این فایل های بی‌نظیر به قول قرآن تعقل میکنیم و اندیشه میکنیم کمی عمیق فکر میکنیم در ریشه فکر و باورهای مان که ما چه چیزهای به فایده ای را پذیرفتیم شکر میکنم خدای مهربانم را که در این جمع ما رو قرار داد که روز به روز بهتر شویم و به یاد بیاوریم هیچ کس قدرتی در زندگیمان ندارد ما خودمان خالق زندگیمان هستیم و قدر را خداوند به خودمان داده که انتخاب کنیم حوب ویا بود را این عدل خداوند است سپاسگذارم از شما که همیشه با فایل های بینظیرتون دری از آگاهی به روی ما باز میکنید خدا رو شکر که من در این خانواده حضور دارم از خداوند میخواهم که همه ما را به راه راست هدایت کند راه کسانی که به آنان نعمت داده است سپاسگذارم از مریم شایسته عزیز و مهربانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    Samira Zare گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام بر استاد عزیزم

    اول از همه چیز از خداوند بزرگم سپاسگزارم که مرا با شما استاد عزیز آشنا کرد تا مسیر درست زندگی کردن را به ما یاد دهید و ما را بر آنچه که نمی‌دانیم آگاه کنی و آنچه که می‌دانیم و باور اشتباه است را درست کنیم،و در مسیر درست قدم به نهانیم.

    استاد عزیزم شما را تحسین می‌کنم تو بزرگترین شخصیت موفقیت در زندگی من هستید و از خداوند عزیزم می‌خواهم به من کمک کند آگاهی‌هایی را که در اختیارمان قرار می‌دهی به نحو احسن از آن استفاده کنیم تا بتوانم هم خودم را تغییر دهم و هم به یاری الله به خودشناسی برسم.

    من الان اومدم قدم بزارم در این سایت شگفت انگیز و رد پاهای خودم و فایل‌های دانلودی رایگان را بر جای بگذارم این اولین کامنت من در دانلودهای رایگان هست البته در محصولات کامنت گذاشته‌ام به خودم عهد و پیمان بستم تا آنجا که ممکن هست به امید الله بزرگ این روند را ادامه دهم.

    الهی به امید تو…

    یادم هست زمانی که کم سن بودم خواهر بزرگترم بعضی مواقع تو جمع خواهرا بحث هنر می‌شد می‌گفت ما چند خواهر نسبت به اقوام‌های نزدیک هنرمندتریم درسته که آنها وضع مالیشان از ما بهتر است ولی ما هنرمندتریم چون تو پخت غذا و هنرهای دستی دیگر… و مثال‌های دیگری هم می‌زدکه واضح بود و به راحتی می‌شد باور کرد الان که به این موضوع پی بردم می‌بینم چه راحت این باور را قبول کردم و توی همه زمینه‌هایی که خواهرم می‌گفت نسبت به آنها برتری دارم ولی الان همه این هنرها را از لطف پروردگار بزرگم می‌دانم و چقدر راحت باد مرا با خودش به این باور رساند خدایا شکرت

    ولی می‌توانم همین جا نکات دیگری را تصحیح کنم که من الان که بزرگ شده‌ام و خودم را با آنها مقایسه نمی‌کنم البته هیچ از آنها خبر ندارم اگرچه همان موقع هم همینطور بود و این باور مرا به جلو سوق داد.

    و یک باور قدرتمند کننده دیگر اینکه در زمان مدرسه من بسیار در دویدن قوی بودم و در مسابقات آمادگی جسمانی کاپ و جوایز دیگر را گرفتم چون در همان زمان کودکی بسیار به دویدن علاقمند بودم و پاهایم آماده دویدن‌های طولانی بود و نفس کم نمی‌آوردم و این جمله مربی ورزشم که می‌گفت: «تو مانند آهو می‌دوی پاهای تو بسیار قوی است»

    این جمله بر احساس اعتماد نفس من نشست و اعتماد مرا بیشتر کرد که تو می‌توانی در مسابقات به راحتی و مثل آب خوردن برنده شوی،پس این یک باور قدرتمند کننده است.

    و اینکه همین الان که تو این سایت هستم این باور یک سال پیش من است که تو می‌توانی در این سایت به آرامش جانبی برسی چون با گوش دادن به فایل‌های استاد بتون‌های سیمانی من کمی ریزش پیدا کرده که هنوز هم جا دارد بیشتر رویش کار کنم و این‌ها همه از لطف پروردگار من است و من پذیرفتم که می‌توانم خودم را تغییر بدهم و خود را بشناسم تا در مسیر درست و هموار به حرکت درآیم و آمده‌ام که در این زمینه تلاش کنم و مطالعه در فایل‌ها و کامنت‌های بیشتر داشته باشم و موفقیت بیشتری کسب کنم و جلوی نجواهای ذهن را بگیرم وبه قلبم که جایگاه خداوند است گوش دهم.

    «پس کلید موفقیت من باورهای نامحدود من است»

    کمی که به اتفاقات و زمان گذشته فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که باورهای محدود کننده بسیار بسیار زیادی دارم متاسفانه من خیلی سریع حرف دیگران را باور می‌کردم و سریع می‌پذیرفتم و زمانی که به آنها فکر می‌کردم و کارهایشان در نظرم منطقی نبود به دوراهی کشانده می‌شدم من بادی به هر جهت بودم و اصل را از فرع تشخیص نمی‌دادم چون سواد این همه آگاهی در این سایت را نداشتم اما…

    خداوند به من لطف داشته و مرا با استاد عزیزم و دوستان بسیار عالی در این سایت آشنا کرده که الان در این مدت شبانه روز من این سایت شده و خودم را با گوش دادن به فایل‌ها بمباران می‌کنم و به خودم قول دادم که به مرور بتوانم کامنت بگذارم تا عملگرای خوبی باشم و نتیجه کارهایم به مرور بیشتر شود و مرا به اوج نزدیک شدن به پروردگارم برساند و توحیدیتر شوم و او را احساس کنم.

    «چون همه دنیا به افکار ما واکنش نشان می‌دهند»

    و من از خداوند عزیزم یاری می‌طلبم که دست مرا بگیرد و به سوی خوبی‌ها و نیکی‌ها حرکت دهد و راه اصل را به من نشان دهد تا بنده خوبی برای او باشم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    رزیتا گفته:
    مدت عضویت: 2441 روز

    سلام و عرض ادب به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز تر .چقدر من شما رو تحسین میکنم به خاطر این همه احترام و عشقی که به هم میدین و واقعا به شما افتخار میکنم و از خداوند همچین رابطه ای رو درخواست میکنم

    فکر میکنم مخربترین باوری که داشتم که مربوط میشه به 20‌ سالگی ام این باور بود که روی دیگران حساب باز می کردم و زندگی ام روی پایه های متزلزلی بنا شد و تمام خوشبختی ام رو در ازدواج می‌دیدم و در کل رو همه حساب میکردم الا خودم و خدا. بزرگترین ضربه ها رو از این باور خوردم تمام توان و انرژی من معطوف به زندگی مشترک شد غافل از اینکه این سرمایه گذاری اشتباه بود و الان بعد 19 سال به قطعیت رسیدم که باید جدا بشم

    من بعد از مشکلات فراوانی که داشتم افسردگی گرفتم و درد های سایکوسوماتیک بشدت آزارم میداد یادمه از کمر درد زیاد نمی‌تونستم به کارهام برسم از یجایی تصمیم گرفتم روی خودم و خدا حساب کنم فایل های رایگان رو گوش میدادم هیچی نمی‌فهمیدم ولی بازم گوش دادم گفتم کم کم متوجه میشم بهانه ها رو گذاشتم کنار وشروع کردم به خواندن برای ارشد همزمان ورزش رو هم با دو تا دمبل تو خونه شروع کردم دانشگاه دولتی رشته مورد علاقه ام قبول شدم و الان ‌مشغول به کارم درسته اول کارم ولی فکر میکنم باورهایی در من شروع کرد به رشد کردن و بزرگ شدن باور اینکه فارغ از اینکه تو چه موقعیتی هستم میتونم زندگیم رو تغییر بدم باور اینکه سن یه عدده و من میتونم سالم باشم شاد باشم

    الان از لحاظ روانی خیلی خوبم و تمام درد های بدنی خوب شدن مثل یه معجزه. همه از سنم تعجب میکنن فکر میکنن ده سال کوچکترم در صورتی که قبلاً اینطور نبودم

    من 15 ساله تلویزیون نمی‌بینم بیشتر از 10 ساله قند و شکر و سرخ کردنی و تنقلات مضر نمی‌خورم فکر میکنم همه اینها تغییرات زیادی در شخصیت من ایجاد کرد

    من زمانم رو در آرایشگاه یا جلوی تلویزیون هدر نمیدم حرفهای لغو و بیهوده نمیزنم روابطم محدود به دوستانی شبیه خودم شده و بیشتر وقتم مشغول مطالعه ورزش و کارم و بچه هاست خیلی بیشتر از قبل از خودم راضی هستم کلی تغییر کردم و الان در دوره دوازده قدم هستم اعتراف میکنم کنترل ذهن کار بسیار سختیه ولی من این پیامو برای خودم گذاشتم تا متعهد تر ادامه بدم

    من لایق یک رابطه سراسر عشق و احترام هستم

    من لایق یک زندگی عالی هستم هر چند این ذهن نجوا گر من خیلی وراجی می‌کنه و میخاد من رو نگران کنه ولی من خیلی بهتر شدم و گوش نمیدم و روی احساسم خیلی تاثیر نداره میخام خودمو ترمیم کنم رابطه با خدای خودم که انقدر به من لطف داشته و تا حالا هر چه دارم از زیبایی و سلامتی و نعمت همه از لطف و کرم خدای منه خدا جونم ممنونم ازت که اینجام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: