میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 633 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    سلام به عزیزان

    قدم 147

    خداروشکر برای این هدایت و همزمانی زیبایی که باران بارید و یک فایل زیبا و پنداموز بجا گذاشتت که مدام دنبال جواب سوال میگردم در درون خودم

    مفهوم صبر و تحمل چیزی که تا به الان خیلی باهاش درگیر بودم و یک خط باریکی هست بین صبر تحمل

    و از خودم مثال میزنم گاها من و شما که روی باورهامون کار میکنیم چیزهایی رو اشتباه میگیریم .

    یعنی رفتاری رو که بارها تکرار شده را تحمل میکنیم به بهانه اینکه نمیخوام احساسم بد بشه و میزاریم به پای احساس خوب داشتن و خراب نکردن احساسمون و تحمل میکنیم.

    این بارها توی زندگی من پیش امده . اما نکته ای که میخوام از تفاوتش بگم اینه که هرکدوم از ما میدونیم چرا تحمل میکنیم . گاها تحمل میکنیم چون ترس داریم که دعوا بشه . ترس داریم بقیه چی میگن . ترس داریم رابطه خراب بشه یا اینکه خجالت میکشیم به طرف بگیم .

    یعنی نیت اصلی ما مفهوم صبر و تحمل را معنا میکنه . اگر اتفاقی مدام میوفته و من ترس دارم یا خجالت میکشم مشکل از من بود.

    به طور مثال تابستان کولر همسایه سوراخ بود و سقف نم زده بود و من به بهانه اینکه حالم خراب نشه و باهاش جر و بحث نکنم و علت اصلی خجالت میکشیدم و نمیرفتم جلو ولی به خودم گفتم این خود فریبی هست و رفتم بهش انقدر گفتم که کولرش رو درست کرد

    تو محله پایین شهر بودم و با استاد اشنا بودم و اون زمان همین فایل رو گوش دادم و همش این سوال رو میپرسم چرا دارم تحمل میکنم و انقدر روی خودم کار کردم که به یه محله مرفه نشین خوش اب و هوا هدایت شدم و زندگی میکنم.

    خاله ام رو میبینم که سالهاست مشکل داره و این شرایط زندگی رو پذیرفته و میگه حرف مردم و این بچه ها رو چکار کنم و حرکتی نمیکنه.

    توی زندگی خودم دنبال این علت گشتم و فوکوس کردم و بزرگترین رنج خودم و تحمل رو از حرف مردم و ترس پیدا کردم

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    وحید گلباف گفته:
    مدت عضویت: 2283 روز

    سلام و ارادت

    درود به استاد دانا و حکیم وخانم شایسته عزیز

    الان یه مدته انگار خدا منتظر من درخواست کنم و اون بلافاصله اجابت کنه

    واقعا ازش ممنونم که منا با شما اشنا کرد

    استاد نمیدونم چه جوری ازتون تشکر کنم

    تنها کاری که فکر کردم میتونم انجام بدم که هم خودم راضی بشم و حق شما را ادا کرده باشم این بود یه عکس از شما چاپ کنم و بزنم به دفتر کارم یا توی خونه(یا روی صفحه گوشی) تا همیشه یاد حرف هاتون باشم اینجوری هیچ وقت یادم نمیره از عمل به قوانین ، جدیدا یکی از راه های به ارامش رسیدنم نگاه کردن به تصویر شماست که مساوی هست

    با،،،،،،

    هزارن حرف

    طی کردن مسیر تکامل

    ساختن باور: صبر و ادمه راه

    ساختن باور: فراوانی وفزونی

    ساختن باور :سلامتی

    ساختن باور: احساس لیاقت

    ساختن باور: ارزشمندی

    ساختن باور: توحیدی بودن

    ساختن باور: عشق

    ساختن باور: قدرت

    ساختن باور: عمل گرایی

    ساختن باور: ارامش

    ساختن باور: راحتی و اسایش در این جهان وجهان بعد

    ساختن باور: عزت نفس واعتماد به نفس

    ساختن باور: خالق بودن

    وساختن هر باور خوبی در این جهان به من کمک میکنه از هر جهت عالی تر زندگی کنم و تجارب زیبایی داشته باشم

    واقعا سپاسگزار خداوند هستم

    داستان از این قرار که ،،،

    3سال پیش دخترم روز اول مدرسه یکدفعه تپش قلب گرفت و خانمم اوردش خونه و موضوع را گفت و بعد دخترم شروع کرد به تشنج کردن تا همین الان خلاصه که،،،( بعد از تپش قلب و تشنج دکتر رفتن شروع شد هر ازمایشی که شما فکرش را بکنید از هر نوع

    Mir

    mrs

    Miv

    وهر نوع اسکن مغزی و نوار مغز و نوار عضله

    هر چیزی که دکتر میگفت و نیاز بود

    البته با چند تا دکتر مستقیم در ارتباط بودیم

    یکی دارو میداد بدتر میشد یکی دیگه دارو میداد بهتر میشد این بازی تا شب عید که دوتا از داروی اصلی دیگه گیرمون نیومد 《و دخترم عالی بود》 اما منو و همسرم از هر جایی فکر پیدا کردن دارو بودیم تا بعد از دوماه خوشحال از اینکه دارو پیدا کردیم تازه خارجی با افتخار 《 نشونه خدا گیر نیامدن دارو》و سلامتی 98درصدی دخترم و

    خوشحالی و ارمش من و همسرم البته اون بیشتر از من

    تا دوباره شروع به دارو دادن کردیم وخوشحال که دارو را گیر اوردیم ،، دوباره همون اش و همون کاسه با شدت بیشتر از قبل برای دخترم

    واما ربطش به سوال استاد توی این فایل،،،

    پذیرش اینکه باید تحمل کرد

    پذیرش اینکه مریضی هست و…..

    تکیه کردن به حرف دکتر که این دارو را بدین تا چند ماه دیگه خوب میشه اونی یکی دکتر میگفت این دارو را ندید

    اما واقعا به معنای واقعی داشتیم تحمل میکردیم نه صبر چون یکی میگفت تا دوسال ادامه داره یکی میگفت تا 10 سالی خوب میشه

    یکی میگفت هنگام زایمان اکسیژن به مغز بچه نرسیده یکی میگفت ارثی هست تا جایی چند روز (هفته ی پیش )پیش همسرم را بردم پارک و بهش گفتم من دیگه نمیتونم تحمل ش را ندارم باید این مریضی دخترم خوب بشه یعنی شفا پیدا کنه اینم کار خداست فقط منو تو باید بهش اعتماد کنیم البته قبلش 8 فایل ارمش در پرتوی اگاهی را گوش داده بودم

    گفتم من دیگه نمیخوام ببرمش دکتر به حرفشون هم نمیخوام اعتماد کنم یا با من همراه شو یا بذار من این راه را برم البته خانم هم خواشحال شد هم نگران که، حق هم داشت

    خلاصه دوره قانون سلامتی را خریدیم فارغ از خود دوره نتایج یکی از دوستان این بود بیماری صرع یا تشنج شون درمان (شفا) شده بود برای من همین کافی بود و شروع کردیم به کم کردن دارو های دخترم از 6تا رسید به 2 تا خدا را شکر از روزی 10 مرتبه تشنج رسید به 1 بار تشنج با واکنش های خیلی کم یه جورایی غیر قابل باور خدایا شکرت

    استاد من شما را خدا نمیدونم اما معجزه خدا توی زندگی من هستید و واقعا سپاس گذارم

    ناگفته نمونه که من خودم بر اثر ضربه درخت (افتادن از بالای درخت) دچار صرع شدم تا چند سال پیش یبار زمانی که تشنج کردم وقتی به هوش اومد دیدم پدرم یه سمت داره اشک میریزه و مادرم یه سمت دیگه با این که داشتم از سر درد بعد تشنج میمردم با خودم گفتم دیگه هیچ دارویی نمیخورم یا میمیرم یا خوب میشم البته توی دلم گفتم و همون روز دارهایی که میخوردم را ریختم توی دستشویی،، درسته زمان برد اما خدا را شکر الان خوب خوب شدم ولی به قول استاد ذهن انسان فراموش کاره با این که من خودم این راه را رفته بودم بازم برای دخترم 3 سال تحمل کردم و زجر کشیدم اما الان با اعتماد به خداوند و توکل (سپردن کارها به اون) دارم جواب میگیرم و این فایل از استاد قوت قلب عجیبی بهم داد که مسیرم درسته

    اره ،،،

    خداوند هم در مورد فرعون، نمرود، و تمام افرادی که توی قران داستانشون را تعریف کرده تا یه جایی تحمل کرد حتی در مورد حضرت یونس که پیامبرش بود هم این موضوع صدق میکنه

    این دفعه ما فکر میکنم مریضی، کمبود ، اوضاع و شرایط نامناسب و هزاران چیز دیگه طبیعی هست غافل از این فقط با تغییر دیدگاه مون وساختن باور درست توی همون موضوع میتونیم از هر خیری که توی جهان هست بهرمند بشیم

    وقتی به خودم نگاه میکنم من فقط از عید تا همین چند روز پیش پول 6تا 7 دوره کشف قوانین زندگی را خرج این موضع کردم و چه اشتباهی کردم فارغ از دوره سلامتی من فقط از چند تا فایل رایگان مرتبط با دوره کشف قوانین این نتیجه را گرفتم

    ببینید خود دوره با کلی یت زندگیمون چیکار میکنه

    خدارا هزاران بار شکر بابت این اگاهی ها

    واقعا خدا خیلی خیلی زود جواب م را داد

    استاد انشاالله یه روز اونقدر با شما هم فرکانس بشم و در کنار تون از نزدیک سجده شکر به جا بیارم بابت این هدیه ی که به من دادید،،،

    سلامتی خودم و همسرم و پسرم بخصوص دخترم که باری شده روی شونه های و من یه دغدغه فکری برای همسرم

    دوستان عزیزم فقط میتونم بگم حرفهای استاد را با گوش دل بشنوید با چشم دل ببینید و با قلبتون بهش عمل کنید حتما جواب میگیرید،،

    واما حرف اخر

    استاد از نظر من این که میگن(بطور مثال این حرف را باید با طلا نوشت) حرف شما با طلا بنویسند و قاب بگیرند یه توهین به شما و خود اون شخص هست

    بنظرم باید با،،

    عشق حرفاهاتون را روی قلبمون و ذهنمون حک کنیم تا همواره و همیشه به اون عمل کنیم اینجوری میشه یه عادت خوب که مارا به تمام ارزوها و اهدافمون حالا در هر موردی که باشه میرسونه

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    نسرین نجفی گفته:
    مدت عضویت: 1288 روز

    بنام خدای زیبا و زیباییها

    زیبایی‌های چون پردایس زیبایی‌های چون استاد زیبا خوش اندام و خوش لباس زیبایی‌های چون برونی مرمری زیبایی‌هایی چون نعمت باران و دریاچه پر آب پارادایس زیبایی‌های چون چشمان زیبا و بینا و زیبا بین من خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای تمام نعمتهایت زیبایی‌هایت همین امروز تو کد نویسی روز دومم خواستم به زیبایی و آرامش هدایت بشم و دیدن این فایل زیبا از زیباترین بنده خدا برام خلق شد خدای شکرت بی نهایت و تا ابد

    وایی وایی وایی از تحمل کردن‌های اجباری و بی مورد که از شرک و ترس و تنبلی و بی برنامه گی میاد

    همین الان یه مشتری زنگ زد که میخواد واسه بیمه بیاد دفتر و آدرس گرفت و منم فوری زنگ زدم به منشی ام که کارشو انجام بده و دفتر بسته بود ناراحت شدم و زنگ زدم به منشی ام که چرا دفتر نیست

    موضوع منشی ام و قبلا تو تکرار شونده ها گفتم که نزدیک به 10 ساله منشی منه بدون بیمه و مزایا بدون حقوق خوب و شرایط مکانی دفتر که تو این گرما کولر نداره آب خنک نداره تهویه مناسب نداره فقط مزیتش جای خوبش و مبلغ اجاره پایینه که البته خود این موضوع شرکه که من بخاطر اجاره پایین و ..‌ دارم شرایط دفترم و تحمل میکنم و از من بدتر منشی ام هم داره تحمل میکنه ولی موضوع اصلی اینکه یه دو سه ماهه به منشی ام گفتم نمیتونم حقوق بدم و حتی نمیتونم حقوق و زیاد کنم فکر کار بهتر باشه و بره و الان وقتشه که واقعا دیگه بره تا خودم تمرکزی رو دفترم کار کنم و اونم به شرایط مناسب هدایت بشه ولی علی رغم مسائلی که گفتم هنوز کار پیدا نکرده در صورتیکه کار زیاده ولی نمیدونم چرا شرایط دفترو داره تحمل میکنه و منم دارم تحملش میکنم چون خیلی جدی و قاطع نمیگم از فردا دیگه نیا بخاطر ترس از بیمه تامین اجتماعی بخاطر دلسوزی بخاطر اینکه تحمل کنم حالا شرایط بهتر میشه و نمیتونم قاطع بگم شرایط کار من اینه از ساعت فلان تا فلان منظم دفتر باش و کارها رو انجام بده و هر روز به یه بهونه دیر میاد و دل به کار نمیده و هر دو مون یه طور داریم شرایط تحمل میکنیم من که بخاطر ترس و شرک و دلسوزی و اونم نمیدونم شاید شرک و ترس و …

    و باید این تحمل کردن و درستش کنم باید یه راهی باشه خدایا هدایتم کن به راه درست برخورد با تحمل کردن شرایطم

    و یکی دیگه از کارهایی که تحمل میکنم اخلاق دختر 6 سالمه که خونه رو بهم میریزه و دائم درحال درخواست کردن چیزیه و اگر برآورده نشه واویلا حسینا و گریه و جیغ و اعصاب خوردی و ناراحتی و این داره هر روز تکرار و تکرار میشه انشالله راهشو خدا بهم میگه و درستش میکنم البته ناگفته نمونه که دوروزه که تو کدنویسی این خواسته رو دارم خلق میکنم و گریه ها و بد اخلاقی‌اش خیلی کمتر شده خدایا شکرت شاید راهش همینه و رها بودن من و در مورد رفتارش

    تحمل دیگه اینکه روابط بد اطرافیانم و تحمل میکنم و سرپوش میذارم و می‌گم ول کن بابا مهم نیست هر چی میگن بگن ولی از تو خودم و میخورم و حرص میخورم و تا مدتها بهش فکر میکنم یعنی جرات اعتراض ندارم به خاطر کمبود عزت نفس و همچنان شرک و البته باز خیلی بهتر شدم و کمتر تحمل میکنم مثلا همین دیروز محترمانه گفتم که رفتارشون و با من اصلاح کنن و خدارو شکر جواب داد و باید تکامل و طی کنم و بیشتر خودمو دوست داشته باشم

    تحمل دیگه اینکه درب پارکینگ خونه خرابه و راه داره ولی کسی نیست درستش کنه و من فقط تحمل میکنم و همیشه برای رفت و امدم بادرب پارکینگ میجنگم خدایا راهشو به راحتی بهم بگو

    تحمل دیگه اینکه خونمون گرمه کولر درست نداره خیلی امکاناتش ضعیفه بخاطر کمبود وکابینت و کوچک بودن آشپزخونه همیشه اذیتم و اینکه اتاقها کمد دیواری نداره و همیشه لباسها نامرتبه و دارم این شرایط و تحمل میکنم که یه روز از این خونه بریم به جای بهتر که همیشه تو تجسماتم خونه رویایی مو دارم و این تحمل کردن راه داره و راهش مجهز کردنشه ولی چون به قصد رفتن به یه خونه دیگه اس خرجش نمی‌کنیم و داریم تحمل میکنیم الله و اعلم کی ما از این خونه بریم و باز تحمل ترس و شرک و البته مشکل مالی که ان‌شاالله به زودی حل میشه و راهش گفته میشه

    دوستان و استاد عزیزدر مورد کامنت من راهنمایی لازم را بفرمایید آیا واقعا مواردی که گفته شد درسته و راه داره ممنون از تمامی دوستان که کامنت منو خوندن و ممنون از استاد و خدای مهربانم و عادل و خدارو شکر میکنم که در این سایت الهی حضور دارم و هر روز به اگاهیهام اضافه میشه خدایا شکرت

    در پناه الله مهربان شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سیروس گفته:
      مدت عضویت: 2349 روز

      سلام خدمت دوست خوبم خانم نجفی:

      من کامنت شمارو یکی دوبار خوندم ویک سری مطالب به ذهنم رسید که به طور خلاصه خدمت شما ذکر میکنم امیدوارم خداوند موجبات هدایت خودم و شما رو فراهم کند..اولین مورد اگر شما مجددکامنتتون رو بخونید جواب خودتون رو در انتهای پاراگراف اول دادین، جایی که عنوان کردین شرک، ترس وتنبلی…

      تمامی این موارد به دلیل ایمان ضعیف به خداوندگار به وجود میاد،ایمان ضعیفی که موجب حرکت نخواهد شد.وقتی ایمان ما به خدا ضعیف هست به دنبالش شرک خواهیم داشت ترس از حرکت وبالطبع تنبلی نیزخواهیم داشت.

      درخصوص اینکه شما منشیتون رو هنوز مرخص نکردید با وجود اینکه برای شما مستلزم شده است،برمیگرده به عزت نفس ضعیف شما.من پروفایل شما رو نگاه کردم ودیدم که دوره عزت نفس رو تهیه کردین ولی چرا تاکنون شجاعانه عمل نکردین جای تعجب داره!! پس بیاین برای اولین تمرین برای افزایش عزت نفس همین فردا منشیتون رو مرخص کنید به طور قاطعانه ومحکم البته اگر تا الان این کارو نکردین..ونگران هم نباشید خداوند باتوجه به باورهای خودش اونو به جای دیگه ایی هدایت خواهد کرد درضمن روزی ایشون هم برعهده خداهست ونه شما.همیشه یادتون باشه برابرصحبت های استاد عزیز خداوند پاسخ شجاعان را میدهد پس شجاعانه این کار رو انجام بدید.

      مورد بعدی درخصوص مسئله رفتار فرزندتون؛بهتره که زاویه دیدتون رو نسبت به این مسئله عوض کنید واما چطوری؟ هرموقع که به این مسئله برخورد کردید بلافاصله باخودتون فکر کنید که اگر دور ازجان شما وفرزندتون اگر فلج بود و توانایی هیچ حرکتی نداشت،یا اگر روی تخت بیمارستان بستری بود باز هم فکر شما درخصوص ریخت و پاش وشیطنتش بهم میریخت؟ قطعا اینجور نخواهد بود پس بجای نگاه کردن از زاویه منفی ازین دید نگاه کنید وهمیشه سپاسگزار باشیدبرای سلامتی وشیطنتش..

      درخصوص اطرافیانتان باید به درون خود بنگرید وببینید که چه وجهی از آنها را برانگیخته اید که با شما رفتار این چنینی دارند.ویا روی چه اخلاق ویا نکات منفی آنها تمرکز کردید که ازهمون جنس از رفتارها وارد رابطه شما با اونها شده..

      مورد بعدی در خصوص دفتر کارتون وامکاناتش وهمچنین منزل شخصیتون باید بگم که شما تمرکز 100 درصدتون رو گذاشتین روی کمبود و کاستی های خونه ودفتر واطرافتون وچون تمرکزتون روی این کاستی ها هست همینجوری دارین کمبود بیشتری جذب میکنید یه روز در پارکینگ خرابه،یه روز کولر کارنمی کنه وهر روز یک درد سرجدید.دوست خوب من تمامی این کمبود ها به خاطر این هست که شما نعمت های اطرافتون رو نمیبینید وشکرگزار نیستید ویا اگر شکر گزاری میکنید حال خوبی درشما ایجاد نمیکنه واحساس شما خوب نیست واحساسی که خوب نباشد اتفاقات خوبی راجذب نخواهد کرد این یک قانون است.پس شما در وهله اول تمرکز خودتون رو ازروی هرچی کمبود دارین بردارین وشروع به شکر گزاری با احساس خوب بکنید،بالاخره نکات مثبتی اطرافتون خواهد بود که شروع کنید؛همینکه منزلی دارین که شب کنارخانواده هستین بزرگترین موردمثبت زندگیتون هست که همین الان چند میلیون نفر ممکنه حسرتش رو داشته باشن…

      درخصوص انتهای پیامتون که خونه رویای رو تجسم میکنید قبل وبعد پیامتون گویای این هست که شما باور به فراوانی ندارید وهمچنین باوراحساس لیاقت درشما ضعیف میباشد چرا برای محل زندگیتون که اکنون اونجا هستید خرج نکنید ولذت نبرید؟مگر نه اینکه استاد عزیز موقعی که دربندر عباس توخونه سیمانی زندگی میکردن ؛ازهمون شرایط وازهمون جا ومکان لذت میبردن!دوست خوبم شما تازمانی که توجهتون روی کاستی های خونه،دفتر وزندگیتون باشه وسپاسگزارنعمت هاتون نباشید واز داشته هاتون هرچند کم لذت نبرید و حالتون رو خوب نگه ندارین،تجسم برای نعمت های بهتر فایده ای نخواهد داشت… امیدوارم که تونسته باشم کمکی کرده باشم به خودم وشما. درپناه خداونگار باشید….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نسرین نجفی گفته:
        مدت عضویت: 1288 روز

        سلام دوست عزیز

        آقا سیروس مهربان ممنون از اینکه کامنت منو خوندید و پاسخ دادید. چه پاسخی چه اگاهیهایی پیدا کروم و شما دستان خداوند شدید برای هدایت من به مسیر درست توحید و عزت نفس و شجاعت خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای اینکه دوستان خوبی چون آقا سیروس رو د مسیر هدایت من قرار میدی و من متعهد میشم خودم و اصلاح کنم و شرایط دلخواه زندگیمو خلق کنم با شناسایی ترمزهای زندگیم و تبدیل باورهای غلط به باورهای درست خدایا سپاسگزارم و همواره منو هدایت کن

        دوست عزیز قطعا همینطوره من مشکل عزت نفس ترس و تنبلی و شرک و دارم با خودم یدک میکشم و تکرار باورهای مخربم شرایط الانم و رقم زده و من به سمت بهبودی بیشتر زندگی مو خلق میکنم خدایا شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1255 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان نازنینم

    چقدر این فایل زیبا بود مثل همیشه .

    من نمیدونستم به اینهمه زیبایی های داخل تصویر نگاه کنم یا حواسمو جمع کنم حرفاتونو بشنوم باید بازم ببینم و بشنوم این فایل رو .

    استاد چقدر قشنگ فرق بین تحمل و صبر رو توضیح دادید .

    تحمل ینی هیچ چاره ای نیست هیچ راهی نیست و ما مجبوریم تحمل کنیم و زجر بکشیم . به لطف آموزش های شما فکر میکنم ما بچه های سایت این دیدگاهو نداریم و حتی اگه هنوز نتونستیم شرایطو تغییر بدیم ولی حداقل پذیرفتیم که اوضاع قابل تغییره و مشکل از خودمونه .

    ولی صبر پشتش ایمانه ، امیده یه جمله تو کتاب ملت عشق بود که میگفت « صبر یعنی به خار نگاه کنی و گل را ببینی و با اینکه شب را میبینی ، اما منتظر سپیده دم باشی » و مفهومش کاملا با تحمل کردن فرق داره .

    ممنون از استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین بخاطر این فایل زیبا .عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    فاطمه حسن گفته:
    مدت عضویت: 821 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد بزرگوار، همسر عزیزشان و دوستان هم فرکانسی؛

    امروز در نود و نهمین روز ورودم به سایت استاد عباسمنش در حال نوشتن اولین کامنت هستم، نمیدونستم باید از کجا و کی شروع کنم ولی امروز که این فایل رو دیدم گفتم دختر امروز، روزشه… بسم الله….

    با اینکه مدت زمان زیادی نیست که با سایت و دوستان آشنا شده ام، اما انقدر اتفاقات شگفت انگیزی برایم رقم خورده که دوست دارم در این فایل به شما استاد عزیز و دیگر دوستان نیز بگویم.

    من توسط یکی از همکاران عزیزم (البته در شغل قبلی ام) به سایت استاد هدایت شدم که ایشان همانند فانوسی مسیر من را برای رسیدن به خواسته هایم روشن کردند. داستان من، شغلم بود. من به مدت حدود 9 سال در شرکتی خصوصی مشغول به کار بودم، با اینکه اکثر افراد برای من احترام خاصی قائل بودن، اما سرپرست منابع انسانی متاسفانه خیلی از درک و شعور بالایی برخوردار نبود ساختمان شرکت ما 5 طبقه بود که من در 4 طبقه درطی این سالها جابه جا شده بودم، در واقع هر زمان که دنبال آچارفرانسه بودن به سراغ من می اومدن و میگفتن ” بر اساس تصمیم سازمان ما میخواهیم شما را جابه جا کنیم” جابه جا کردن همانا و کلی کار اضافه شدن همانا…. همه توی کارمن رو آدم صبور و ساکتی میشناختند، آدمی که با همه خوبه، برای همه ارزش قائله، به همه احترام میزاره و همیشه لبخند روی لبانش هست تحت هر شرایطی… من تا مدت ها نمیتونستم درخواست حقوق بیشتری کنم، شرایط برای من نادلخواه شده بود ولی تحمل میکردم. باورهایی که باعث شده بود اون شرایط رو تحمل کنم، ترس ازدست کار دادن و پیدا نکردن کار دیگه ای، ترس بی پول شدن و… بود .( ولی مهمترین پولش بود) چون شرکت ما ازلحاظ حقوقی مبلغ مناسب تری رو نسبت به جاهای دیگه پرداخت میکرد ( البته این باور اشتباه من بود، چون جاهای بهتر با حقوق بالاترم بود – من نمی دیدم) موضوع به جایی رسید که من دیدم همه افراد تازه ورود با همون پوزیشن شغلی خودم همسان با من حقوق میگرفتن… دیگه کم کم برای من سوال شده بود، چرا انقدر که میگن من مورد اطمینان و اعتمادشون هستم چرا حقوق من رو بیشتر نمیکنند، حداقل یک پاداش بدن که ما تو و کارتو دیدیم، چرا فقط کار اضافه میشه؟!!

    درجابه جایی یک مونده به آخر از طبقه 3 به طبقه 4 حس کردم زمان حرف زدنم فرا رسیده و بعد از 8 سال دیگه باید حرف بزنم، حق گرفتنی ست نه دادنی….. رفتم و حرفهام رو قبل از جابه جایی گفتم( از بابت حقوق، کار زیاد و …)، اما بازهم هیچ ترتیب اثری داده نشد، صحبتی که منو خیلی ناراحت کرد و بهم برخورد این بود ” شما یک اپراتور ساده یی ” و همانند شما خیلی زیادهست. واقعا قلبم به درد اومد (اون خانم رو به خدا واگذارکردم و خودمو رها) با تمام زحمات و تلاشی که کرده بودم بعد ازمدت 8 سال کار کردن بهت اینو بگن به همین راحتی، خیلی برام سخت بود! من توی این مدت حتی به فکر تغییر شغل نبودم ولی این واسه من یک تلنگر شد، توی عصبانیت تصمیم گرفتم به چندجا رزومه بدم و برم خودم رو محک بزنم. فقط میخواستم برم به هر قیمتی …..اما نشد….. ولی از ذهنم خارج نشد.

    مجدد زمان گذشت و سال گذشته دوباره گفتن میخواهیم شما رو به طبقه 5 شرکت که همه مدیران ارشد هستن جابه جا کنیم. دوباره همون تعریف های همیشگی و ….. من اون لحظه از صمیم قلب از خدا خواستم با حالت تضرع از خدای مهربون خواستم بهم نشون بده کجای کارم ایراد داره ، بهم بگو چرا دوباره باید جابه جا بشم…. خواهش برای ارسال نشونه ها….. دوباره صبوری کردم ولی این بار با آگاهی…… سال جدید شد ( 1402) من به طبقه 5 رفتم و این جاست هدایت خداوندی که من رو به شما رسوند، به یکی ازشاگردان شما ( همکار و رفیق عزیزم که اول بهتون گفتم)، قبلا ما با هم خیلی صحبت میکردیم اما هیچ وقت رابطمون اینجوری نبود هر لحظه که میگذشت رابطه ما بهتر میشد تا جایی رسید که من رو با شما آشنا کرد.

    اواخر سال گذشته من مصاحبه با یکی از شرکتها انجام داده بودم ولی نتیجه ای بهم اعلام نشد، منم رها کرده بودم چون دیگه از وقتی به طبقه 5 هدایت شده بودم و آشنایی با شما و سایت ی حس قلبی بهم میگفت آروم باش همه چیز داره خوب پیش میره …. اون مرحله که انگار همه چیز رو رها میکنی همه چیز، همه کس به سراغت میان برای من در حال اتفاق افتادن بود، دیگه خیلی دنبال رفتن نبودم. از شرایطم راضی بودم چون وقتی رها کرده بودم، حقوقم رو هم افزایش داده بودن، کارم رو هم کمتر کرده بودن…. (خیلی عجیبه و جالب ….) حدود سه ماه در طبقه 5 بودم و غرق در لذت تغییر … ( فایل های استاد رو از وقتی می اومدم خونه تا نیمه های شب گوش میدادم، توی خواب میدیدم، همسرم میگفت چقدر توی خواب حرف میزنی :) کلا به شدت پیگیر بودم و هستم )

    تا اینکه از شرکتی که رفته بودم مصاحبه دوباره باهام تماس گرفتن و گفتن ما شما رو میخواهیم و قراردادتون و پیشنهاد حقوق رو میفرستیم اگه موافق بودی به ما اعلام کن… من همچنان در بُهت و حیران…. ( خدای من چه اتفاقی داره میوفته) فایل قرارداد رو که برام ایمیل کردن بودن رو باز کردم ، شاید بیشتر از 5 بار از بالا تا پایین براندازش کردم، باورم نمیشد همچنین حقوقی رو به من پیشنهاد داده بودن، امکانات رفاهی ، تفریحی عالی و حتی بیشتر از کار سابقم…. گفتم خدای من دارم به چه مسیری هدایت میشم ؟؟؟؟؟ الان که از شرایط راضی هستم میگی برو…. مگه میشه ….. شاید باورتون نشه ولی قلبم میگفت برو….. استاد عزیز، هر روز که نشانه ها در سایت دریافت میکردم من رو بیشتر به سمت تغییر هُل میداد….. وقتی من شروع به تغییر باورهام کرده بودم از همه لحاظ ( باور به فراوانی، باور به ثروت و…) شرایط بیرونی هم داشت به طرز معجزه آسایی تغییر میکرد…. در عرض کمتر از چند روز من به کار جدید، شغل عالی، انسانهای عالی تر، شرایط بهتر هدایت شدم و سلام کردم.

    باورتون نمیشه چه ثروتی (مادی، معنوی)، چه هدایای باارزش و نفیسی از سوی دوستان، همکاران، آشنایان به سمت من سرازیر میشد…

    میتونم بگم اولین بار بود که با جرات تصمیم گرفتم به قول استاد که میگفتن آدم ها سه دسته اند : من جزء دسته ای بودم که “وقتی شرایطم خوب شده بود دست به تغییر زدم”. و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که در آرامش کامل روحی این تصمیم رو گرفتم (حس خوب= اتفاقات خوب) من به صورت عملی واقعا حرفهای استاد را با گوش جان پذیرفتم.(الخیر فی ماوقع) توکل در عمل با تمام وجود…

    به شرکت اعلام کردم ، استعفا دادم و تماااام ….

    هیچکس باور نمیکرد، میگفتن تو که الان شرایطت عالیه چرا اینکارو میخوای بکنی، منم میگفتم خدا گفته باید برم….. این حرفم برای بعضیا خنده دار می اومد برای بعضی ها جالب…. و من این کار را کردم (ایمان دارم حس خوب = با اتفاقات خوب) الان که دارم این مطالب رو می نویسم حدود 10 روزه که در کار جدیدم مشغول به کار هستم ….

    نمیدونم حس و حالی که الان دارم رو چه جوری بهتون بگم از هدایتی که از جانب الله شدم ، درهایی که خداوند به روی من بازکرده، شرایط عالی، جایگاه عالی، کار عالی ، حس عالی ….. خدای مهربون رو شاکر و سپاسگزارم که داره منو با خودش به جاهای زیباتری هدایت میکنه و می بره. از استاد عزیزم، دوستان همراه عزیزم و همه کسانی که دستی از جانب خداوند برای من شدن سپاسگزارم. دوستان عزیزم، نکته قابل توجه این روزهایم که با تمرین دوره کشف قوانین دارم بدست میارم اینه که با کشف قوانین زندگی، خواسته هایم در حال خلق شدن هستن (هر روز)

    و کلام آخر ؛ دوستان عزیزم، کسانی که در حال خوندن این متن هستید با تمام وجود به خدا اعتماد کنید، من اعتماد کردم و نتیجه دیدم.

    در پناه خدای حنان، سلامت، شاد و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مرضیه ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 1525 روز

      فاطمه جان

      چقدر کامنت زیبا و با احساسی نوشتی من با تمام وجودم حضورت را در این سایت تبریک می گم و اینهمه دستاورد در این مدت کم نشانه این هست که تو قبلا در این مسیر بودی و الان به اقیانوس رسیدی خدا را شکر می کنم و امیدوارم همیشه در کنار هم در این سایت توحیدی باشیم و همیشه از دستاوردهامون، از تسلیم شدن در برابر خداوند و از آگاهی های جدیدمون در این دنیای زیبا بگیم و هر روز بگیم که چطور زیبا داریم زندگی مون را خلق می کنیم.

      همیشه در پناه الله یکتا باشی و در کار جدیدت موفق باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فاطمه حسن گفته:
        مدت عضویت: 821 روز

        مرضیه جان،

        سپاس به خاطر وجود نازنین شما و پروانه عزیزم به دلیل هدایت من به سایت استاد عباسمنش عزیز…..

        امیدوارم در کنار هم در مسیر الهی که خدواند به قلبمون الهام میکنه پیش بریم و هر لحظه حضور خداوند رو در کنارمون احساس کنیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    ابراهیم خانلرپور گفته:
    مدت عضویت: 2147 روز

    به نام خدا

    سلام به همگی

    این سبک جدید ارائه آگاهی ها و بعد طرح سوال تو فایل های دانلوی خیلی خوب بعضی باورهای مخرب ، الگوهای تکرار شونده و محدودیت ها رو از ذهن میکشه که مدتهاست اونجا جا خوش کردن و عنان کنترل زندگیمونو به دست گرفتن . دستمریزات استاد

    برای اینکه بتونم دقیقا به هر مساله بپردازم برای هر سوال شماره گذاری کردم و مطابق با هر بخش جوابی که دادم مرتبط با شماره ای هست که در بخش های قبلی یا بعدی هست .

    • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟

    1. تقریبا بیشتر جاهای زندگیم شرایط نادلخواه رو پذیرفتم و تحمل کردم اونم به خاطر برداشت بد از یک پلان در سریال ایوب پیامبر که همسرشو به صبر دعوت کرد و منم تحمل کردن رو با صبر اشتباه گرفتم . ( تاثیر فیلم ، سریال و رسانه )

    2. زمانی که تو اون شرکت صنعتی کار میکردم تا یکسال بیمه نشدم ، تحمل کردم و بعد از یکسال دیگه به خاطر اینکه احترام نمیزاشتن و بیمه نکردن زدم بیرون .

    3. تو اون شرکت مشاور حقوقمو سه ماه در میون میدادن تا 4 سال تحمل کردم و بعد زدم بیرون و خودم پروژه گرفتم و در کمترین مدت پیشرفت های خوبی کردم

    4. با اون شرکت دولتی تمام رفتارهاشونو تحمل کردم وقتی از پروژه گرفتن دست کشیدم ، خداوند هدایتم کرد به سمت شغل جدید

    5. ضرر کردن های مداوم تو معاملاتم ، نصفه و نیمه پرداخت شدن طلبهام رو تحمل کردم و اذیت شدم

    6. دیر پرداخت کردن مطالباتم رو تحمل میکردم

    7. بی پولی و خالی بودن حساب و قرض گرفتن و کم پول بودن رو تحمل کردم

    8. بی خیالی و سهل انگاری و کم دقتی رو تحمل کردم و گفتم بلاخره درست میشه

    9. بی مسئولیتیم ، بی برنامه گیم ، بی هدفیم رو تحمل کردم

    10. نرسیدن به آرزوهام ، دیر رسیدن به اهدافم و بعضا از دست رفتن فرصتهامو تحمل کردم و میگفتم طبیعیه به همه آرزوها که نمیشه رسید

    11. تحقیر و کوچیک شدن را با قدرت دادن به بقیه تحمل کردم و از یه جایی دیگه برگشتم و فقط به خودم احترام گذاشتم

    • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟

    1. باورم این بود آدمی که تحمل میکنه قوی تره و همیشه مورد تائید اطرافیانه ، بقیه براش احترام قائلن و تائیدش میکنن …

    2. فکر میکردم این تحمل کردن جزو همون تحمل کردن سختی کار و یادگیری مهارته

    3. از اینکه برم جای دیگه که ممکنه موقعیت پائین تری از حال حاضرم بگیرم سختم بود ، ضمن اینکه برقراری ارتباط با افراد جدید هم برام سخت بود .

    4. فکر میکردم اگه مطابق میلشون عمل کنم ، میتونم نظرشونو جلب کنم و بهم کار بیشتری بدن .

    5. باورم این بود آدم تا ضرر نکنه حرفه ای نمیشه

    6. فکر میکردم این صبر داشتنه و خدا صابرین رو دوست داره

    7. فکر میکردم این در مسیر رشد بودنه و طبیعیه در صورتی که در مسیر رشد بودن باید با رشد مالی و افزایش درآمد همراه باشه نه بی پولی

    8. فکر میکردم این یعنی رها بودن در صورتی که رها بودن یعنی تلاش کنی ولی از نتیجه ترسی نداشته باشی

    9. فکر میکردم شانسی شانسی همه چی درست میشه چون طبق عادت نه از روی ایمان کامل میگفتم خدا کمکم میکنه

    10. باورم این بود بلاخره درست میشه ولی غافل بودم از اینکه باید روشمو عوض کنم و اشکالاتمو اصلاح کنم

    11. احساس میکردم یه جایی همه متوجه حسن نیتم میشن و برای ادب و فروتنیم برام ارزش قائل میشن ولی هیچ وقت جواب نداد .

    • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟

    1. قدرت به کنترل عواطف و احساسات بر میگرده نه چیز دیگه . نباید کارها رو برای جلب توجه و احترام بقیه انجام بدم .

    2. خستگی و سختی کار رو باید در شرایط احترام و محیط مناسب و رفتار درست تحمل کرد تا مهارتت بالا بره نه اینکه شخصیتت خورد بشه و انرژیت تحلیل بره و زجر بکشی

    3. میخواستم هر طور که هست تو همون زمینه فعالیت کنم ، ضمن اینکه اون شرکت مشاور وزارت نیرو هم بود و برند محسوب میشد (باور شرک آلود)

    4. احساس نیاز و وابستگی به پول ، جلب توجه و باور کمبود که جای دیگه برای کسب درآمد بهتر از اینجا نیست

    5. باید باورم این باشه درآمد بیشتر با مهارت بیشتر محقق میشه نه ضرر کردن اگر هم متضرر شدم بگردم ببینم ایراد کار کجاست و اصلاحش کنم . تو معاملات فیزیکی رودوایسی رو کنار بزارم و صریح باشم

    6. باید جای صبر و تحمل رو تو ذهنم درست کنم و باورمو درست کنم که همه باید بهم نقد پرداخت کنن

    7. پول داشتن و ثروتمند بودن طبیعیه و حق الهیه منه ، من همیشه باید پول داشته باشم تا از نعمت ها استفاده درست کنم اگه نداشته باشم غیر طبیعیه و باید علتشو پیدا کنم و اصلاحش کنم .

    8. باید جدیت داشته باشم به خودم بیام انقدر باری به هر جهت نباشم . برای خودم ، کارهام ، اهدافم و برنامه هام ارزش قائل باشم . با سستی و بی خیالی پیشرفت نمیکنم .

    9. اگه میخوام از زندگی لذت ببرم و توانائی هایی که دارمو شکوفا کنم و بعد از مرگم از وجودم تو این دنیا راضی باشم تصمیم بگیرم از این به بعد روی مسائل اساسی با تمرکز کامل و درست کار کنم و برای وقت و انرژیم بیشتر ارزش قائل باشم

    10. باید مطابق برنامه ریزی درست پیش برم و به برنامه هام متعهد باشم در غیر اینصورت نتیجه نمیگیرم

    11. قدرت رو به خدا بدم ، از خدا هم قدرت بگیرم و احساس ارزش کنم . وقتی عزت نفس داشته باشم و برای خودم ارزش قائل باشم کسی نمی تونه بهم آسیب بزنه و جهان آدمهای مناسب رو تو مسیرم قرار میده .

    • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید ، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟

    1. قاطعیتم بیشتر شد و جسارت پیدا کردم

    2. درسمو ادامه دادم و مهندسی گرفتم

    3. کارم رو با شرکت خودم شروع کردم

    4. به سمت شغل جدید هدایت شدم که هم آزادی مکانی داره هم زمانی و دارم برای آزادی مالیشم مهارتمو زیاد میکنم

    5. مهارتمو بالاتر بردم

    6. با آگاهی هایی که از دوره عزت نفس یاد گرفتم برای دریافت مطالباتم اقدام کردم قبلا اصلا برای مطالباتم به بدهکارا مراجعه نمیکردم

    7. تصمیم گرفتم دیگه تحملش نکنم و متناسب با شرایط الانم دنبال راهکار درست باشم

    8. جدیت بیشتری به خرج دادم

    9. برنامه ریزی و هدفگذاری کردم و در مسیر اون اقدام می کنم

    10. دارم برای رسیدن بهشون قدم بر میدارم

    11. حالا خیلی حالم بهتره ، عزت نفس بیشتری دارم و هر روز بهتر میشه

    • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟

    ساده ترین جواب برای این سوال اینه که دیگه ” تحملش نکردم ”

    از مرز محدودیت هام عبور کردم . حتی یادمه یه تایمی به خاطر اینکه خیلی منو آدم موجه و مودبی میدونستن و برام احترام قائل بودن از اینکه کسی منو اطراف کلانتری یا دادگاه ببینه می ترسیدم برای همین اگه کسی بهم زور هم میگفت سرمو مینداختم پائین و میرفتم تا ختم به شکایت یا رفتن به دادگاه و اینجور چیزا نشه . از یه وقتی تصمیم گرفتم اگه مساله ای پیش اومد برای حقم اقدام کنم ولو به قیمت رفتن به دادگاه باشه . از اون تایم به بعد برای چندین پرونده مالی و … شکایت کردم و انقدر تو دادگاه رفت و آمد کردم که علاوه بر اینکه ترسم از دادگاه و کلانتری ریخته الان می تونم مثل یه قاضی بدون کوچکترین احساس شرم و ترسی اونجا تردد کنم و برای گرفتن حقم اقدام کنم .

    وقتی محدودیت ها رو تو ذهنم شکستم انرژی مقدسی که باید صرف اتصال به منبع بشه تا خواسته هامو دریافت کنم رو هدر نمیدم و راحت تر به پیش میرم .

    هر محدودیتی که باعث میشد ذهنم مشغول بشه رو رفع کردم یا باورمو نسبت بهش تغییر دادم .

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2168 روز

    چه باورهایی باعث شد که من شرایط را بپذیرم ؟

    اول از همه و مهم ترین باور اینکه من خودم را باور نداشتم و خیلی دارن روی این زمینه کار می کنم که خودمو باور کنم

    باور بعدی اینکه من بدون چشم داشت باید یه ماری را انجام بدهم مثلا برای همین کامنت نوشتن به فکر لایک بیشتر یا تایید بچه ها که ببینم چند نفر منو دنبال می کنند با لایک کردند نباشم

    چون این باور واقعا اشتباهه

    باید درستش کنم

    باز هم محکم تر

    باز هم بهتر

    باز هم مصمم تر

    باز هم را حتی تر

    باید ذهن را همیشه آماده باشه

    باید همیشه با خودمون حرف بزنیم حرف های کارساز حرف های اساسی

    تا خودم نتیجه ندارم

    تا خودم نتیجه دستم نیست

    چی رو بخواهم به کسی القا کنم

    باید بدون چشم داشت کار کرد من آقای فردوسی پور را خیلی دنبال می کنم ایشون واقعا هم عاشق فوتبال هستند هم بدون چشم داشت دارند کار می کنند

    الگوی من برای مالی و ثروت و باورهای ثروت ساز آقای علی دایی است .

    آقای علی دایی می گویند خدا می خواست من با این گلی که زدند بروم اروپا

    خیلی باورهای عالی دارند

    اعتماد به نفس بالایی هم دارند

    فقط به لطف خدا و حرکت میشه پیشرفت کرد

    فقط به لطف خدا با آموزه های استاد عباس منش میشه پیشرفت کرد و رشد کرد

    وگرنه به خودمون باشه که صفر صفر صفر

    خدایا راه های پیشرفت را از تو می طلبم

    من هیچ بودم و هیچ هستم

    تو یاریم کن

    تو کمکم کن

    تو دستمو بگیر

    تو آگاهم کن

    تو بیدارم کن

    تو هوشیارم کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1298 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت اساتید بزرگم

    واااای عجب منظره ی سر سبز رویایی و بینظیری پارادایزمون داره خدارو میلیاردها بارشکرت چقد پیاده روی کردن تو این بهشت لذت بخش ترین کار دنیاست آرامش سکوت امنیتی که این بهشت داره خدارو میلیاردها بار شکرت و

    در رابطه با مسائلی که استاد مطرح کردن

    راستش استاد من اینقدر باورام رو مثبت و درست کردم واقعا باورای نامناسبم که بخوام چیزی رو تحمل کنم نیست واقعا نیست بعد دوره های شما

    و تو دوره کشف قوانین فک کنم جلسه سوم بود گفتین بهمون همینی که هست رو هیچ وقت نپذیرید و منم هیچ وقت هیچ وقت قبول نکردم تضادهایی که بهش برمیخوردم همینی که هست هیچ وقت همیشه از خدا میپرسم چه جوری در رابطه با این تضاد راحت تر میشه حل کرد چه جوری ساده تر از این راه میشه حل کرد این موضوع رو و واقعا خیلی خیلی ساده اگر تو مدار مناسب باشیم بهمون میگه خدا الهام میده هدایت میشیم به مسیرهای ساده تر و راحت تر خدارو بی نهایت بار شکر

    ‌ و من تحمل نکردم واقعا هیچ موضوعی رو بعد دوره های شما بخصوص دوره ی بینظیر کشف قوانین زندگی صبر کردم بله تکاملم رو با لذت طی کردم با احساس خوب طی کردم و میکنم ولی تحمل و زجر نبوده واقعا هر موقع احساس ناراحتی بیاد برای رسیدن به خواسته م میگم ارمغان قانون شیرین تکامل احساس خوب رسیدن به خواسته همراه با لذت همراهه حواستو جمع کن این مدلی خودم رو آروم میکنم و صبر میکنم و میزارم تکاملم رو طی کنم ولی تحمل هرگز هرگز بعد دوره های شما نبوده اگر هم 1٪این حس منفی میومد اینجوری که گفتم خودمو ذهن نجواگر رو ساکت میکنم

    عاشقتونم

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    علیرضا حقگو گفته:
    مدت عضویت: 1520 روز

    إِلٰهِى إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنِیرٌ، وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجِیرٌ

    معبودم، آن‌که به تو راه جوید راهش روشن است و آن‌که به تو پناه جوید در پناه توست

    › ســـلام به اســتاد عزیزم که لایق تحسین هستین ، ســـلام به این همه زیبایـی ، ســلام به اون ابرهای زیبا ، ســـلام به پرادایس زیبا که هروقت بی‌انرژی میشم عکس هاشو نگاه می‌کنم و کیف می‌کنم

    › همزمانی با اتفاقاتی که چند وقتی هست داره برام میوفته و جز ناخواسته هامه و امروز فشارها در اوج خودش بود ، ذهنــم بلنــد بلنــد صحبت کرد و گفت : شرایط دیگه تبدیل به تحمل شده و باید تغییر بدی ، حواست هست جهان داره بهت تو گوشی میزنه تا بیدار بشی ؟! حواست هست که در پاسخ درخواست خودت ، خداوند داره با برخورد به تضاد بیدارت می‌کنه و میخواد مسیرت رو تغییر بدی ؟!

    و این صحبت های هدایتی که در ذهنم مرور شد در آخر بهم گفت خب حالا برو سری بزن به سایت ، و دیدم بلـــه دقیقا همزمانی اتفاق افتاده و اسم فایل هم تحمل نکردن شرایط هست

    › به خودم افتخار کردم که تو شرایط سخت و نادلخواه ذهنم بدون سختی کنترل شد و چه حرف های دستی بهم یادآوری کرد

    › اما از این موضوع الانم می‌خوام گذر کنم و از تجربه های قبلی تحمل نکردنم براتون بگم

    به امید خدا برای تغییر این شرایط الآنم قدم برمی‌دارم و نتایجش رو بعداً براتون زیر همین فایل میگم براتون

    › حدود 2 ماهه که خداوند به ما یه دوقلو همسان داده ، غذای قالب بچه ها شیر خشک هست از همون روزهای اول وقتی شیر میخوردن در حین خواب مثل مار به خودشون می‌پیچدند و تمام خوابشون رو به گند میکشید

    › من چند باری در مسیر حل این موضوع با دوستان با تجربه صحبت کردم و گفتن که طبیعیه بچه نفخ داره

    به چند دکتر دیگه هم موضوع رو مطرح کردم و گفتن این طبیعیه همه بچه ها نفخ رو دارن و باید بهشون دارو و آبجوش نبات و اینجور چیزا بدی

    › اما ذهنم هی می‌گفت چرت میگن ، تو قانون سلامتی استاد میگفت هر دردی طبیعی نیست پس از اذیت شدن بچه طبیعی نیست این یه راهی داره

    › خلاصه چند هفته ای در پی حل این موضوع بودم و به همسرم میگفتم همینطور که خدا با احساس به قلب تو الهام می‌کنه که به چه شکلی به بچه ات رسیدگی کنی ، پس طبیعی نیست که این شرایط رو داشته باشه و مطمئن هستم که خداوند هدایت مون می‌کنه جهت حل این موضوع

    › چند روز بعد یکی از دوستان همسرم حال بچه ها رو پرسید و همسرم موضوع نفخ رو بهش گفت ، دوستش گفت من همچین مشکلی داشتم با بچه هام و با تعویض شیر خشک شون این مشکل حل شد

    › وااای خدااا هدایتت رسید و ما انجام دادیم ، این بچه ها چنان آرامشی پیدا کردند چنان خواب راحتی دارن که هر کسی میبینه باورشون نمیشه بچه های ما آنقدر آروم هستن و الان لذت میبرم وقتی خوابند و من نگاه‌شون میکنم

    › آره همین که بدونیم شرایط سخت و نادلخواه طبیعی نیست و حتماً راه چاره ای داره خداوند ما رو هدایت می‌کنه

    ( همین کلمه طبیعی رو در جای درست استفاده کردن مهمه ، این که بدونیم در قوانین جهان شرایط خوب و لذت بخش طبیعی هست که باشه نه شرایط سخت

    به نظرم یک کلید هست که همیشه همراهمونه و میتونیم باهاش شرایط دلخواه مون رو محقق کنیم)

    › سپاس بی‌ نهایت از خدای یکتا مهربان از بابت آگاهی و دانستن

    و ســپاس از استاد عزیز که با تعهد و عمل به آگاهی ها بهترین درس ها رو به ما میده و الگوی بی‌نظیری هست برامون

    عاشق همتون که دور هم جمع شدیم و لذت می‌بریم از حضور در کنار همدیگه ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    مریم شمسا گفته:
    مدت عضویت: 2010 روز

    به نام خدای قشنگم

    حسبی الله وکفی بالله وکیلا

    سلام استاد توحیدی و استاد شایسته الهی

    و تمام ستاره های خدایی دوستای عزیزم

    خدایا شکرت که مرا هدایت کردی به عالی ترین مسیر توحیدی خدایا ازت متشکرم که زیر آسمون پرستاره ات که هر کدوم نگاه میکنم دارن از عشق تو برام ساطع می‌کنند خدایا به خاطر این آرامش و حس عالی که بهم هدیه کردی ازت متشکرم

    وقتی به گذشته خودم نگاه در تمام لحظات تو بودی که هدایتم کردی تو بودی که انسانهای خوبی را سر راهم قرار دادی از هر کدام درسی گرفتم و ادامه دادم خدایا حالا که آوردی تو این سایت و در مسیر آموزه های استاد قرارم دادی ازت درخواست دارم قدرت درک و فهم توحیدت و قوانین الهی ات را برایم آسانتر فرما

    خدایا امشب میخام بگم که چطور در دفتری کار می‌کردم که با تمام وجود کارهایش راانجام میدادم ولی در سخت‌ترین شرایط کاری از لحاظ محیطی و حقوقی بودم آنقدر کارم زیاد بود که پرونده ها رو می‌آوردم خونه تکمیلشون میکردم کار چند نفر انجام میدادم و حقوق هر چندماه میگرفتم و برام واقعا سخت بود تنها چیزی که برام خوب بود کارم دوست داشتم و اینم براساس این باور خدمت به بقیه بود ولی شرایط خیلی برام سخت بود که گاهی کرایه رفتن به سر کار را نداشتم بعد از دو سه سال کار با قانون جذب و مسائل موفقیت آشنا شدم اونجا بود که کم کم دیدگاهم نسبت به کارم عوض شد و با شرکت مارکتینگ آشنا شدم و وارد کلاسهای و دوره های موفقیت شدم و باعث شد دل و جرات بگیرم که اون مکان را بعد از چند سال کار ترک کنم

    و وارد شرکت بشم و اونجا تدریس یاد بگیرم ذهنم نسبت به ثروت تغییر کند این تغییرات کم بود ولی به همان اندازه بهم حس خوب داد اعتماد بنفسم بالا رفته و فروش انجام می‌دادم و در طول این کلاسها با استاد آشنا شدم و کم کم شرایط کاری و اعتماد بنفسم خیلی عالی شد ولی به طور جدی دوره ها را شروع نکرده بودم با توجه به باورهام نتایج خوبی گرفتم خداروشکر خدایا همه این هدایت ها از طرف تو بود ازت ممنونم که الان دیگه قبل از اینکه در شرایط سخت باشم بهم با هدایتت میگی که وارد نشوم، خدایا ازت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: