میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 26
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم که مثل ستاره میدرخشه
سلام به خانم شایسته عزیز که پا به پای استاد قدم میزنه و از این فرکانس مثبت و بینظیر تغذیه میکنه.
سلام به دوستان عزیزم که عاشقانه کامنت میذارن و مشتاق تغییر و پیشرفت هستن .
سلام به خودم که خالق تمام زیبایی ها و عشقه .
خداروشکر که به همراه استادم امروز رو به زیبا ترین شکل کدنویسی میکنم و فرکانس های مناسب رو در جهت خلق خواسته هام ارسال میکنم و با خودم به هماهنگی میرسم .
من خودم رو همینطوری که هستم دوست دارم .
من به همینی که الان هست احترام میزارم و براش ارزش قائلم .
وجود من انقدر ارزشمنده که خداوند از همه فرشته ها خواسته که در برابر من سره تعظیم فرود بیارن ، در برابر شکوه و عظمت بی انتهای من
من قدرت بی نهایتم که میخوام کلامم رو به وسیله ی این حروف جاری کنم .
نگاه من از جنس قدرته ، صدای من از جنس قدرته ، لبخند من از جنس قدرته ، دم و باز دم من از جنس قدرته ، هوش من از جنس قدرته
خدایاشکرت که منو انسان آفریدی ، به من قدرت خلق زندگیمو دادی ، به من گفتی من دخالتی ندارم فقط اینو بدون هر فرکانسی بفرستی من همون رو وارد زندگیت میکنم ، نه کمتر نه بیشتر ، هیچوقت دو دو تای تو نمیشه پنج تا اما میتونی اعداد رو تا بینهایت ضرب کنی من وهابم ، تمام آنچه آفریدم رو به خدمتت در میارم ، ادعونی استجب لکم
بخواه از من ، بخواه ، زیاد بخواه ، تکرار کن ، حسش کن ، شکرگذاری کن ، بنویس ، قلم قدرت داره ، بنویس
من از درون تو آگاهم بنده زیبای من ، بگوو دوست دارم صداتو بشنوم ، دوست دارم صحبت کنی ، دوست دارم از خواسته هات برام بگی ، ساعت ها ، من شنونده خوبی هستی ، با من صحبت کن من عاشقه تو هستم .
قدرت های خودت رو یادآوری کن
من خالق صد در صد اتفاقات زندگیمم
درسته
من با افکار ، باور ها و فرکانس هایی که به جهان ارسال میکنم تمام اتفاقات و شرایط زندگیمو خلق میکنم .
به هر چیزی که توجه کنم از جنس و اساس اون موضوع بیشتر وارد زندگیم میشه .
چه احساسی داری ، بدون تمام زندگیت حتی اینکه سوئیچ ماشینت رو کدوم قسمت کابینت گذاشتی ، از شنیدن یه حرف ساده ار دوستت تا ابری شدن هوا ، چه تعداد برگ روی زمین ریخته ، تا درخواست همسایه از اینکه بیا برو بالا درخت انگور بچین ، از دست های خداوند که تو رو الان به این سایت الهی و استاد هدایت کرده که دوباره انگشت های شگفت انگیزت رو روی کیبورد تکون بدی و تایپ کنی ، همه رو خودت خلق کردیاا ، با همین دقت ریاضی وار
فشار زندگی روته اول بپذیر که من خلقش کردم بعد بیا بشینیم با هم راجع به راه حلش حرف بزنیم.
درآمدت کفاف خرج زندگیت رو نمیده ، اول بپذیر که تو خالق بی چون و چرای زندگیت هستی بعد بیا راجع بهش حرف بزنیم.
تو رابطه عاطفی نیاز هات برطرف نمیشه ، رابطه دلخواه رو تجربه نمیکنی ، بهت بی احترامی میشه ، بپذیر که خالق صد در صد زندگیتی بعد با هم حلش میکنیم ، اگر بگی فلانی مقصره قدرت رو از خودت میگیری ها
تو بگو نیم در صد ، قدرت رو از خدای خودت میگیری ، تمام این عوامل بیرونی ، تمام این نیم درصها همشو خدا آفریده ، تو به جای اینکه رو بیاری به صد در صد خودت رو در بند نیم در صد ها انداختی .
به خدا ایمان بیار ، به خدا اعتماد کن ، به قدرتش به هوشش و میبینی که با یه تکون ساده تمام این غل و زنجیر ها پاره میشه و میفته زمین .
خدایاشکرت بابت قوانین بدون تغییرت .
من تحمل میکنم زمانی که با بی آرتی میرم به محل خدمتم ، من تحمل میکنم هر دستوری رو که مافوقم میگه و من میگم چشم ، من تحمل میکنم درد دندونم رو ، من تحمل میکنم دود و دم ماشین ها رو وقتی که ساعت ها از جلو روم رد میشن ، من تحمل میکنم نداشتن رابطه عاطفی دلخواهم رو ، من تحمل میکنم حساب بانکی خالیم رو ، من تحمل میکنم درجا زدن رو ، من تحمل میکنم احساسات منفی که از نشخوار ها و نچواهای ذهنم در من ایجاد میشه ، من تحمل میکنم توهین ها و تمسخر های دیگران رو ، من تحمل میکنم ضعف رو ، من تحمل میکنم اینکه کسی بدون اجازه من به وسایلم دست بزنه ، من تحمل میکنم خستگی پاهام رو وقتی که ساعت ها مجبورم که بایستم ، من تحمل میکنم حسرت رو وقتی به موفقیت آدم ها نگاه میکنم …
چقدر سنگینن بار های من ، چقدر شونه هام افتاده شده ، به سختی این بار های سنگین رو اینور و اونور میبرم که چی بشه ، خسته نشدی علیرضا ، جون من ، این تن بمیره هنوزم میخوای این بار ها رو خودت حمل کنی .
نههه ، دیگه نه ، هر تضادی یه راه حلی داره ، من این قدرت رو دارم که تضاد های زندگیم رو حل کنم ، تمام زیبایی های این دنیا سهم منم ، منم از همین خاکم ، منم از همین تارپودم ، منم از همین خداام پس لایقم ، لایق تجربه های عالی و دوست داشتنی ، لایق روابط عاطفی زیبا و لذتبخش ، لایق ثروت بی انتها که هر چی رو بخوای بدست بیاری ، لایق سلامتی و آرامش ، لایق سفر ، لایق همصحبتی با دوستان خوش فکر ، خوش نگرش ، زیبااا و مثبت ، همون آدم هایی که وقتی باهاشون حرف میزنم یاده تو میوفتم ، میخوام در تمام لحظات زندگیم یاده تو بیوفتم ، متوجه هستی خدا جون که دارم راجع به چه کدی مینویسم !
وقتی که باورهات درست باشه مسیر برات هموار میشه ، تو این مسیر فقط لذت و آرامشه ، یجوری قشنگ قلت میخوری و میوفتی تو بغل خداا که از فرط شادی و لذت فقط دوست داری بلند بلند قهقه بزنی و بخندی .
نفس عمیق بکش ، یه باره دیگه ، ذهنت رو باز کن .
باید با چشم دل ببینی ، ببین که هم اکنون وارد بهشت موعود شدی ، هر چیزی بخوای برات فراهمه ، میخواهی و میشود ، اینم یه کد قدرتمند …
صبر یعنی اشتیاق ، صبر یعنی هیجان ، صبر یعنی عمل ، صبر یعنی تجربه ، صبر یعنی تقوا ، صبر یعنی تمرکز
تمرکز روی اهداف ، یعنی هر عملی که بعد از احساس خوب بهت الهام میشه ، یعنی درست بودن هر رفتاری که بعد از اجساس خوب انجامش میدی .
صبر یعنی دیدن نشانه ها وقتی هر روز به شوق رسیدن به اهدافت از خواب بلند میشی وووووو صبر یعنی شکر گذاری و تحسین نتایج کوچولو کوچولویی که تو مسیره اهدافت میگیری .
صبر یعنی حس اطمینان ، صبر یعنی استقامت و ادامه دادن به مسیر درست ، درست یعنی مسیری که حالت باهاش حوبه ، یعنی راه استاد
یکی از ارزشمند ترین چیزی که من با صبر بهش رسیدم خودم بودم ، وااای خدای من چه لطفی در حقم کردی که من رو به خودم برگردوندی ، گم کرده بودم خودم رو ، اینکار رو بوسیله یکی از دستان ارزشمندت ، استاد عباسمنش انجام دادی .
با صبر به زیبایی های خداوند رسیدم ، زیبایی های که قبلا نمیدیدم ، کنارم بود از خودم گرفته تا هر چیزی که در اطرافم هست .
صبر منو به عزت نفسی رسوند که میتونه کوه ها رو جابه جا کنه ، میتونه در کسری از ثانیه به دور ترین نقاط سفر کنه ، میتونه خودش رو بر فراز قله های موفقیت ببینه و الهام بخش آدم های مثل خودش باشه .
صبر منو به دوستان خدایی و هم فرکانس رسوند که با صحبت کردن باهاشون به خودم و خواسته هام حس خوب و مثبتی پیدا میکنم .
صبر منو به تو رسوند استاد که این هدایت قراره تحول بزرگی رو در سبک نگرشی و عملکرد و شخصیت من ایجاد کنه و باعث بشه هدف های بزرگی در سر داشته باشم و با مسیر رشد و گسترش این جهان همسو بشم.
خدایاشکرت
درود علیرضا خان
دوست عزیز دستت رو به گرمی میفشارم
چقدر کامنتت خوب بود چقدر من خودم رو دیدم توی کامنتت
وقتی گفتی یکی از ارزشمند ترین چیزهایی که با صبر بهش رسیدی خودت بود
قشنگ انگار تمام تلاش من برای پیدا کردن خودم رو در این جمله گفتی
انگار واسه من گفتیش
به قول آقا رضا عطار روشن عزیز من یه تنه پای خودم وایسادم تا تغییر کنم …ارتش یه تنه راه انداختم
هیچ کسی که یک کلمه از حرفامو بفهمه اطرافم نبود
از متن شما میشه فهمید که شما هم ارتش یه نفره خودت رو داشتی
و
چقدددددر این تغییرات به دل ما میچسبه
چقدر میتونیم جلوی نجواهای ذهن رو بگیریم با این قدرتی که خودمون تکی به دستش آوردیم
هر جا خواست حرف بزنه ، تمام سختی های این راه رو میزنیم توی چشش و میگیم این منم
همونی که عمری سر کارش گذاشتی
دیگه نمیتونی منو به بازی بگیری
تمام اون تحمل ها رو میزنیم توی چشش و میگیم دیگه همه اش پر شد
من دیگه اون آدم سابق نیستم
ما رو خدا هدایت کرد
روزیمونو گذاشت توی سایت استاد عباس منش عزیز
و گفت برو بگرد توی حرفاش پیدا کن
دستمونو گرفت که گم شده بودیم در هزاران کوچه تو در تو و آورد توی سایت عباس منش دات کام
گفت توی این کوچه بگرد
پستها رو دنبال کن رد پای من توی همشون هست
خدا رو یک میلیون بار شکر برای این روزیه ما
تقدیم بهت :
پنبه اندر گوش حس دون کنید
بند حس از چشم خود بیرون کنید
پنبه آن گوش سرّ ، گوش سر است
تا نگردد این کر ، آن باطن کر است
بی حس و بی گوش بی فکرت شوید
تا خطاب ارجعی را بشنوید
موفق باشی همسفر
به نام خدای مهربانی ها
خدایی که هر لحظه مرا هدایت میکند به راهی که بهترین راه است
سلام خدمت استاد زیبا سخن وخدمت مریم بانوی کوشا و دوست داشتنی وخدمت خانواده صمیمی استادعباس منش
خدارا هزاران بار شکر میگویم به خاطر قرار گرفتن من در این اقیانوسی که در هر لحظه نعمت و برکت وزیبایی وفراوانی هست
وقتی به این فایل گوش میکردم داشتم همش فکر میکردم کجا ها من تحمل کردم خب در گذشته که من آگاهی نداشتم و قانون رو بلد نبودم خیلی خیلی اشتباهات زیادی کردم همش داشتم فکر میکردم که کدوم رو بگم تو همین فکر بودم که همسرم به خانه اومد وباخودش فیلم عروسیمون رو که دست مادر همسرم بود برایم آورد این فیلم ،فیلم مادر بود و فیلم تدوین شده دست خودم بود و اون هم در مدت 24سال خراب شده بود از همون سالی که ازدواج کردیم اون فیلم رو به ما نداد همیشه من ناراحت بودم و به همسرم غر میزدم که چرا این کارو با ما میکنه وهیچ کدوم هم جرات این رو نداشتیم که بهش بگیم که فیلم مون رو بده چون از عاقبتش می ترسیدم من همیشه اذیت میشدم می گفتم کاش جرات این رو داشتم می گفتم که بده شاید اگر همون زمان میگفتم شاید می داد و هیچ اتفاقی پیش نمیآمد ولی چون بخاطر یه سری اتفاقات ترس داشتیم که نکنه به ما نده شر به پا بشه صرف نظر کردیم ولی خیلی ناراحت بودم همیشه حسرت میخوردم که چرا نباید بتونم حرفم رو بزنم و خودم رو اذیت نکنم ولی چون ایمان نداشتن به خودم ویک سری افکار منفی در ذهنم بود اون افکار مانع میشد که من خیلی کارها و انجام ندهم
ومن 24سال تحمل کردم وقتی فیلم رو همسرم داد خیلی خوشحال شدم گفتم خدا رو شکر بالاخره به دستم رسید اگر من این آگاهی رو سالهای پیش داشتم میتونستم خیلی راحت اون رو به دست بیارم چند ساعتی از این قضیه گذشت یک دفعه داشتم به حرفهای استاد فکر میکردم به خودم اومدم گفتم چرا تو 24سال این رو تحمل کردی و همیشه غصه میخوری که چرا حرف نمیزدی
واقعا من وقتی فایل دوازده قدم رو اجرا میکنم خیلی تحولات در زندگی من پیش اومد من اصلا فکرش رو نمیکردم که به دستم برسه یه جورایی بیخیال شده بودم همش میگفتم شاید یه روزی خودش بهمون بده واقعا فایل های استاد مثل چراغ راه می مونه انگار مسیر را برامون روشن میکنه سپاسگزار خداوندم که مرا هدایت کرد واقعا خوشحالم که با استاد آشنا شدم و استاد یک موهبت الهی هست در زندگی من استاد عاشقانه دوستت دارم و از صمیم قلبم آرزو میکنم همیشه تندرست وسلامت باشی در کنار عزیزانت وخدا همیشه این خانواده صمیمی عباس منش را گسترده تر کند ️
سلام زهره جانم
خداروشکر که به خواسته دیرینت رسیدی و خوشحالم از اینکه این اتفاق برات افتاد و انگیزت رو بالا برد .
روابط عاطفیتو تحسین میکنم و برات آرزوی شادی ، عشق و لذت بیشتر رو دارم .
دوره 12 قدم یکی از بهترین دوره هایی بود که من فقط از قدم اولش کلی نتایج مالی گرفتم .
دوست خوبم انقدر برای گذشتت حسرت نخور و برات مهم نباشه که چه کار هایی رو انجام دادی و چه کار هایی رو انجام ندادی ، گذشته دیگع گذشته .
این گذشته میتونه چند سال ، چند ماه ، چند هفته ، چند روز ، چند ساعت ، چند دقیقه یا چند ثانیه پیش باشه .
اینو بیشتر به خودم میگم که خودش رو اسیر گذشته کرده و خودش رو بابت کرده و نکردنش سرزنش میکنه .
وقتی که امروز من به این درک رسیدم که خالق صد در صد زندگیمم دیگه باید بپذیرم که من نمیتونستم رفتاری بهتر این داشته باشم ، من نمیتونستم تلاشی بیشتر از این انجام بدم .
همین الانش من میخوام یکسری اقدامات رو انجام بدم اما به هر دلیلی صرف نظر میکنم ، یا به دلیل ترس یا کمبود وقت ، یا خستگی یا کم حوصلگی یا چیزی رو بهونه میکنم یا هر چیزه دیگه ای .
من الان در مرحله از دانش رسیدم ، مرحله ای از آگاهی که اینارو میفهمم ، میفهمم چه چیزی جلوی منو گرفته اما انقدر قدرتش زیاده که با وجود این همه کار کردن رو خودم هنوز شجاعت انجام دادنش رو ندارم .
دوست دارم رابطه ری جدیدی رو آغاز کنم اما چیزی مانع میشه .
دوست دارم تو حوزه ی کاریم خودمو به چالش بکشم و یه قدم پامو از محدودیت هام فراتر بزارم اما چیزی مانع میشه .
میخوام تو حوزه ی سلامتی برای درمان جسمم اقدام کنم ذهنم نجواهای زیادی میاره ، وقت نداری ، پول نداری ، کارای مهم تری هم هست و ..
من اول باید بتونم این نجواها رو ساکت کنم بعد اقدام خودش شکل میگیره .
اینو همیشه به خودت یاد آور شو که من خالق صد در صد اتفاقات زندگیم هستم .
منممممم خالق و تمااام
هر چیزی از شخصیت و رفتار و عملکرد ، اتفاقات و آدم ها و برخوردها و .. همه و همه رو خودم خلق کردم .
با چی ، با باور با فرکانس با افکار با توجه با دیده ها با شنیده ها با کلامم با تجربیاتم با برداشت هایی که از وقایع و اتفاقات داشتم .
چقدر من نیاز داشتم که این چیز ها رو بنویسم ، من نیاز داشتم این حرف هارو بزنم و ممنونم از کامنت بینظیرت که امشب منو قلقلک داد تا برای خودم و شما بنویسم .
و ادامه میدم .
آقای عزیز ، خانم عزیز من و شما نمیتونیم فراتر از باور های ذهنیمون عمل کنیم تمام شد و رفت .
برای چی حسرت کاره نکرده ای رو بخورم که تو اون لحظه از توانایی من خارج بوده .
دوست من هر رفتاری که ما میکنیم به خاطر باور های ماست هر شخصیت و عملکردی که امروز ما داریم از باور های ما نشئت گرفته ، اگر امروز به جایی رسیدی که میگی ای کاش زودتر انجامش داده بودم یا حداقل درخواست میدادم و نهایت نه میشنیدم و اتفاقی نمیوفتاد آخههه .
تو هرگز این کار نمیتونستی انجام بدی حتی همین درخواست ساده چون باورهات به تو این اجازه رو نمیدادن .
من سربازم و سره پست با فرماندم درگیر شدم و گوشی منو گرفت و من سه روز تمام بدون گوشی بودم و رنج کشیدم و هرگز نرفتم به فرمانده بگم گوشیمو بده به دلیل اینکه نکنه بگه نه ، نکنه تحقیرم کنه ، نکنه باعث بشه گوشیمو بده حفاظت و کلی داستانای بعدش ، بعد از سه روز رنج و عذاب و بی گوشی سر کردن گفتم ولش کنن بابا من زندگیم فلج شده نه به کارم میرسم نه میتونم رو دوره استاد کار کنم ، زدم به سیم آخر یا الله توکل به توو
حدس بزن چه اتفاقی افتاد ، حس بزننن….
این دیالوگ دقیقا دیالوگ فرمانده به من بود .
زودترم میومدی گوشیتو بهت میدادم ، گوشیت به چه درده من میخوره بیا بگیرش .
به خودم گفتم دیدی قضاوت کردی علیرضا ، چی فکر میکردی چی شد …
حالا یا این میشه برای من درس که دفعه بعد واسه خودم سناریو نبافم و به جای اینکه بشم پیشگوی اعظم برم و انجامش بدم و بعد نتیجشو ببینم یا اینکه دوباره قضاوت ها باعث میشه خودم رو در مزیقه قرار یدم .
حتی اگر باز هم این لشتباه رو تکرار کنم من هرگز خودم رو سرزنش نمیکنم چرا که من امروز میدونم اگر عملی رو انجام نمیدم یا حتی انجام میدم همش بر میگرده به فرکانس های ارسالیم ، من نمیتونم بهتر از فرکانس هایی که میفرستم عمل کنم چون جهان مثل آینه عمل میکنه ، دقیقا همون فرکانس هات رو وارده زندگیت میکنه .
متوجه هستی چی میگم ، به جای اینکه به جسمت فشار بیاری به ذهنت فشار بیار فرکانشو بفرست و بدون اگر فرکانس مناسب بفرستی نتیجه بشکن زنان وارده زندگیت میشه .
فرکانسشو ایجاد کن و تقویتش کن .
سره پست خسته و بی حال نشسته بودم رو صندلی ، به زمین نگاه میکردم و نم نم چشمام تار شد ، آروم آروم داشت خوابم میبردم ، به خودم اومدم گفتم ببین علیرضا همین وضعیتم تو خودت خلقش کردی چرا
چون خالق صد در صد زندگیتی
یادت باشه که به خودت این تعهد رو دادی و امضا کردی که من هستم که با کانون توجهم تمام اتفاقات زندگیمو خلق میکنم .
این زمین ، این درخت ها ، ای وضعیت سلامتی جسمی ، این تن صدا ، این انرژی ، این انگیزه ، این حرکت ، این ارتباطات ، این لبخند ، این صندلی ، این فرمانده ، این قسمت ، این لباس سربازی ، این هوای گررم ، این آفتاب ، این ابر ، ای چن عرق هایی که رو پیشونیمه ، این ماشینی که از رو به روم رد شد ، همه و همه رو خودت خلق کردی .
از زیره بار مسئولیت هات شونه خالی نکن ، باید اینو بپذیری ، این قدم اوله اگر نپذیری نمیتونی تغییرش بدی ، مهم نیست الان میتونی تغییرش بدی یا نه ولی مهم اینکه الان اینو بپذیری همین ، بعد راهشم پیدا کنی ، باورشم پیدا میکنی .
مگه نمیگی من با فرکانس و باور هامه که دارم زندگیمو خلق میکنم ، پس برو این بطری که دستته رو بده به ایستگاه صلواتی و بگو برات شربت پر کنه ، استرس گرفتم ، اگه پر نکرد چی اگه ضایع شدم اگه گفت نه
خب حالا منطقی کن مگه نمیگی همه چیز باوره پس انجامش بده دیگه خب من چه باوری میتونم بسازم تا باعث بشه من برم و این بطری که تو دستمه رو بدم به طرف و بگم برام شربت پر کنه با وجود اینکه الان ترس دارم .
خب مشکل چیه ، ممکنه ضایع بشم ، خب بشی ضایع بشی مگه چه اتفاقی میوفته ، ممکنه توهین کنه بگه تو چه خبرته این همه میخوای بگیری ، خب بگه توهین کنه ، هرکسی به من توهین کنه در واقع به خودش توهین کرده چون من هم قسمتی از وجود اون هستم ، ممکنه این کارم وجهه ی خوبی نداشته باشه و خوب به نظر نرسم ، من خودم رو همینجوری که هستم دوست دارم کی تو جهان بهتر منه ؟ چرا انقدر ارزش دیگران رو تو ذهنت میبری بالا و ارزش خودت رو میاری پایین ، تو حق اینو داری درخواست کنی و به شیوه خودت فکر کنی و رفتار کنی ، خودت رو همینجوری که هستی بپذیر ، اگر بهم نده چی ، فدای سرت مهم اون نتیجه نیست الان برام مهم اینکه بری و درخواست کنی اینکه برام لذت بخشه ، پا گذاشتن رو ترسته که برام لذتبخشه ، مسیره که خوشبختی میاره نه مقصد ، زندگی یعنی تجربه پس برو و انجامش بده .
رفتم و انجامش دادم .
تماااااام .
مگه کار کردن رو باور ها چه شکلیه ، اینکه من بشینم ساعت ها به خودم بگم من میتونم و بعد خسته بشم و بگیرم بخوابم ، خب نتیجش چیشد ، فقط انرژی مصرف کردم ، من چیزی رو میخوام که بهم انگیزه حرکت بده ، باوری رو میخوام که باعث بشه منو مثل الان که تا 2 نصف شب بیدار نگه داشته تا کامنت بنویسم با وجود اینکه صبح زود کله سحر باید پاشم برم پادگان ، باعث تصمیم و اقدام جدیدی بشه .
کار کردن روی باور ها یعنی امشب که خواستم برم چوب دهل رو از دهل زن بگیرم و شروع کنم به زدن با اینکه سال ها دوست داشتم که تو دسته دهل بزنم .
من این باور هارو میخوام ، صبح تا شب تکرار کردن یه جمله کار ساز نیست ، من باید از جملات استفاده کنم برای تغییر احساسم ، برای بالا بردن انگیزم ، این همون فرکانسه مناسبه ، این همون کدیه که باید نوشته بشه .
شووووووووور و شوووووووووووق
دوستت دارم استاد
خدایا خودم رو به تو میسپرم منو از سریع ترین و لذتبخش ترین مسیر ها به خواستم برسون ، من بهت اعتماد دارم .
خدایاشکرت
سلام به استاد عزیزم وخانم مریم واقعا شایسته
اول از شما سپاسگزارم برای به اشتراک گذاشتن چنین مناظر فوق العاده زیبا اسمان پر از ابرهای زیبا من قبل از
باران مرتب به ابرهای زیبا نگاه می کردم و مجذوب انها شده بودم و مرتب می گفتم الان باران شدید می اید و
الحمد الله امد خدا را صد هزار بار شکر ومن هم این مناظر زیبا رادیدم سپاسگزارم.
من “خودم استاد پشتکار و صبر هستم و از این صبر و پشتکار نتایج فوق العاده ای گرفتم که بابت ان به خودم میبالم
والبته باید اعتراف کنم که من با این وضوح فرق صبر و تحمل را البته چند سال پیش راجع به ان در کتابی مطالعه
کرده بودم ولی موضوع تحمل من که البته قبلا هم در کامنتی گفتم محیط کارم بود البته کسی که من را مرتب به
تحمل کردن توصیه می کرد مادرم بود که مرتب می گفت صبر کن درست میشه و روزی تصمیم به ترک محل کارم
گرفتم مثل اینکه از زندان ازاد شدم اصلا رشد کردم بزرگ شدم فکرم باز شد و بعضی شبها کابوس ان را می بینم
وحتی همکاران محیطکار قبلی با من تماس می گیرم جواب نمی دهم البته انها خیلی اشتباه فکر می کنند که تحمل
می کنند وتعدادی از انها هم باز نشسته شدند ولی مدتی طول می کشد به تعادل روحی برسند
پارتی بازی و تبعیض بی نهایت بود
ولی خدا را شکر با شهامت تمام دورشان را خط کشیدم
از شما به خاطر این فایل زیبا این مناظر فوق العاده و این تذکر که بین صبر و تحمل تفاوت قائل شویم بی نهایت
سپاسگزارم و شما را به خدا می سپارم خدا نگهدار شما باشد.
سلام استاد سلام برشما که کلمات حق بر زبان شما جاری میشود سلام بر شما که بزرگترین لطف خداوند در حق من آشنایی من با شما و مسیر الهی شماست که حق شکر خداوند ادا کردنی نیست. استاد این هم زمانی ها این همه زیبایی در زندگی شما بازتاب نور الهیست که در زندگی میلیونها انسان در این کره ی خاکی بواسطه ی شما پراکنده میشود. من از کلام شما عدل خداوند را شناختم من تشنه ی کلام شما بودم و سالها به دنبالش بودم و خداوند من را اجابت کرد. با دیدن این فایل اشک ریختم و از شدت احساس در پوست خودم نمیگنجم.
شما من رو به این باور رسوندید که برای خدای من هیچ کاری غیر ممکن نیست من از کلام شما تفسیر آیات پروردگارم را فهمیدم من به این باور رسیدم که خداوند برای ما آسانی ها را میخواهد و با این که خودم سالها عمرم رو وقف خوندن کتب فیزیولوژی و بیماری های مختلف و درمانشون کردم با شما به این باور رسیدم که اصلا نباید لاعلاج رو باور کرد نباید سختی ها رو پذیرفت و این باور چه معجزاتی که در زندگیم ایجاد کرد. من سالها به خاطر کم کاری تیروئید هاشیموتو قرص مصرف میکردم و پیش یکی از بهترین متخصصان غدد میرفتم و ایشون به من گفتند که شما تا آخر عمرت باید قرص بخوری ولی استاد من چون همیشه با قرآن مانوس بودم یک صدای لطیفی تو قلبم اجازه نمیداد این حرف رو بپذیرم و تو دفترم در آرزوهام مینوشتم خدایا من میخواهم روزی باشد که من نیازمند مصرف دارو نباشم و استاد من در دوره قانون سلامتی به این آرزوم رسیدم و فهمیدم که خدای من خدای غیرممکن هاست. یا وقتی دخترم حدودا 4ساله بود صبح ها به شدت سرفه میکرد و متخصص اطفال گفت که آسم داره و باید اسپری مصرف کنه ولی به لطف خداوند حدود یک ماه بعد به شدت سرماخورد و با مصرف آنتی بیوتیک دیگه کلا سرفه هاش قطع شد. یا مادر بزرگم که در سن 70 سالگی یکی از پاهاشون فلج شد و دکتر گفت نمیشه کاریش کرد و پدرم نپذیرفتند و با چند جلسه فیزیوتراپی کامل مشکل حل شد و مادر بزرگم مثل قبل راه میرفتند به قول پدرم هیچ وقت نباید از رحمت حق نا امید شد. البته که یکی از بزرگترین معجزاتم رو ان شاء الله به زودی به شما خواهم گفت من هر روز منتظر روزی هستم که در فایلی مفصلا براتون از معجزات خداوند در زندگیم و زیبایی هاش بگم.
من در کلام شما تفاوت صبر مقدس رو از تحمل زجرآور فهمیدم امید که در دانشگاه شما هر لحظه بهتر از قبلم باشم و برای خودم و شما استاد و تمام دوستان دیداری شیرین و مسرت بخش رو با الله مهربان آرزومندم.
سلام به زیبایی پردایس سلام به استاد عزیز و مریم خوشگل و خوش استایل
سلام به دوستان عزیزم دلم برای همتون تنگ شده بود
برای نوشتن کامنت دلم تنگ شده بود
ردپای 30
وای چه تصویر زیبایی چه فیلم برداری شیکی
مریم جان بی نظیری
واقعا وقتی فایل رو شروع میکنی به دیدنش اول چشمت به زیباییها میافته
درختان زیبا و سبز رودخانه خوشگل همونطور که داری زیباییها رو میبینی یهو چشمت به زیبایی دیگه میافته استاد عزیزم خوش قیافه و خوش قلب و خوش صدا واقعا ازتون ممنونم بابت به تصویر کشیدن این همه حس و حال خوب که به ما هدیه میدهین
و اما سوال؟ استاد جان چی بگم از صبر و تحمل که من تا موقعی که با شما آشنا بشم فرقشو نمیدونستم چون مادرم خداوند رحمتش کنه همیشه بهمون میکنم باید سختی های زندگی رو تحمل کنین راهی دیگه نداری میگفت صبر یعنی همون تحمل باید صبر کنی تا خدا خودش هر موقع بخواد برات درست میکنه هر چی صبرت بیشتر باشه پیش خدا عزیزی
ولی الان فهمیدم صبر کردن یعنی تو روخودت کار کن و بقیشو به خدا بسپار و صبر کن به موقع برات قشنگ ردیف میکنه
ولی تحمل کردن یعنی چاره ای نداری
یعنی ایمان به خدا نداری
و بعد باعث میشه حرکتی نکنی و همش ناراحتی و گریه و حس و حال بد
به قول استا جواب هر مسئله ای تو خودشه باید کندو کاو کنی و هی از خودت بپرسی چکار کنم از این بهتر بشه
و وقتی از خودت سوال کنی خداوند هم هدایتت میکنی و وقتی آرام باشی الهامات میاد وای که چقدر قشنگه اون لحظه زیبا که میبینی جواب ایمان به خدا رو و از شوق اشک میریزی از جایی برات درست میکنه که فکرشو هم نکردی
خدایا شکرت برای هدایت هر روزت
خدایا شکرت برای آگاهی هر روزم
خدایا شکرت برای استاد عزیزم
خدایا شکرت سپاسگزارتم
دوستان استاد تو قدم 9 جلسه دوم و سوم و چهارم جملات تاکیدی قشنگی گفتن
هفته پیش برای من مسله ای پیش اومد همزمان بود با گوش دادن همین فایل من جملات تاکیدی رو تا شب خیلی با خودم تکرار کردم با ایمان قوی و روز بعد خداوند اینقدر قشنگ جوابمو داد همونجا که شنیدم سجده شکر بجا آوردم و گفتم خدایا چقدر تو خوبی که گفتی بنده من تو ایمانتو نشون بده تو به من بسپار من محشر میکنم برات
خداوندا من حل تمام مسائل زندگیم را به تو میسپارم من تسلیمم
خداوندا هر خیری که از تو به من برسد من فقیرم
ان شالله روزی ایمانمون ابراهیمی بشه
بنام الله پرودگار جهانیان
درود و عرض ادب
استاد اول از آخر این فایل زیبا شروع میکنم،
چه بارون دل انگیزی
چقدر حالم خوب شد و کیف کردم واقعا حس کردم اونجام و دارم از دیدن بارون لذت میبرم.
چه صحنه زیبایی بود کنار براونی اسب زیبا و اون بز قشنگ
استاد یه سئوال (فضولیم کل کرده) چرا همیشه تا همون جا میرین و برمیگردین، چرا دریاچه رو کامل دور نمیزنین؟ برام هر بار سئوال میشه چرا استاد کامل دور دریاچه رو نمیزنه، ببینیم چه تصاویری وجود داره و در نیمه راه برمیگرده.
خب حالا میرم سر موضوع
جالبه فرزند اول من هم موقعی که به دنیا اومد دو یا سه روز پشت هم گریه میکرد.
ما هم رفتیم پیش پزشک متخصص کودکان و ایشون یه سری دارو نوشت، اما من قبول نکردم و از همونجا رفتیم پیش یه مامای تجربی، جالبه براتون بگم که ایشون به محض اینکه پسر منو دید گفت کامش اومده پایین و انگشتش رو در دهان بچه کرد و سقف دهان رو لمس کردو گفت کامش رو دادم بالا، بهش شیر بدین تا ساکت بشه، به محض اینکه بچه شروع کرد به شیر خوردن ساکت شد و بعد خوابش برد، مامای خونگی بهمون گفت کام بچه پایین بوده و بخاطر همین نمیتونسته شیر بخوره و بچه گشنه بوده و بخاطر همین گریه میکرده و بهمین راحتی موضوع حل شد.
یه مورد دیگه هم پسر خواهرم در سن حدود 9 سالگی دستش شکست و بردیم بیمارستان، بعد از اینکه عکس گرفتن دکتر گفت دستش شکسته و گچ گرفت گفت فعلا مرخصه، دستش تو گچ باشه من میرم مسافرت بعد 12 روز بیارین تا جراحی بشه و میله بزاریم،
از بیمارستان که اومدیم بیرون رفتیم جای یه شکسته بند تجربی و ایشون با زرده تخم مرغ و چربی و زردچوبه دست رو آتل چوبی بست، به عرض ده روز دست جوش کرد و هیچ نیازی به جراحی پیدا نکرد .
نتیجه اینکه اگه طرف تخصص هم داره اما موضوع داره اذیتمون میکنه تحمل نکنیم و دنبال برطرف کردن مشکل باشیم حتما هدایت میشیم و خیلی راحت موضوع حل میشه.
و اما در مورد جاهایی که تحمل کردم، متاسفانه در گذشته چند نفر از اطرافیانم معتاد بودن و چون من آدم حمایتگری بودم، هر از گاهی کمکهای مادی زیادی به خودشون و خانوادشون میکردم، اما بطرز عجیبی این افراد بیشتر میشدن و من این افراد رو تحمل میکردم (البته الان کاملا قابل درکه برام به خاطر باورهای خودم چنین افرادی رو جذب میکردم) تا اینکه فایلی رو از استاد گوش کردم با نام اینکه به کبوترها غذا ندهید و با گوش دادن به اون فایل تازه متوجه شدم من با اینکار نه تنها به اونها کمک نمیکنم بلکه دارم اونها رو آدمهای وابسته بار میارم و از همون لحظه تصمیم گرفتم هیچ گونه کمک مالی با این دوستان نکنم فقط در صورتیکه بخوان برن کمپ برای ترک اعتیاد حاضر میشدم براشون هزینه کنم و نتایج خیلی عالی بود از چندین نفری که من بهشون کمک مالی میکردم و بعد کمکها رو قطع کردم 3 نفر با فشارهایی که جهان روشون آورده بود کلا ترک کردن و به زندگی برگشتن و خدا رو شکر خانواده هاشون هم ازین مصیبت خلاص شدن و الباقی افراد هم دیگه از من دور شدن.
نتیجه ای که من از این مورد گرفتم این بود که نباید خودمون رو جای خداوند بزاریم با کمک مستقیم به چنین افرادی هم خودمون مشرک میشیم چون قدرت رو از خدا میگیریم و به خودمون میدیم و هم کمک میکنیم به شرک اون افراد، چون به جایی اینکه به خدا پناه ببرن به بنده خدا پناه میبرن و نتیجه روزبروز بدتر میشه.
بهترین ها رو براتون آرزومندم
سلام مجدد در ادامه کامنتم
ب پدرم ی ویدئو هم داده بودن
ک امروز ب دست من رسبد
میخوام درمورد این فیلم چیزایی ک متوجه شدم و بنویسم
توی این فیلم ی مردی با اسم خدا شروع کرد ب صحبت
درمورد گذشته خودش
ک قبلا از همین مسائل داشته درحدی ک چهار دست وپا میرفته
وشبا نمیتونسته بخوابه
ک ب 10تا دکتر مراجعه میکنه ک همه قطع امید میکنن ازش ومیگن تنها راهی ک مونده اینه ک عملت کنیم
وایشون قبول نمیکنه تا یک روز ک
داره اخبار علمی فرهنگی و میگیره
ک ب تازگی پزشکا متوجه شدن
دیسک کمر با ی سری حرکات ورزشی
بهبود پیدا میکنه
بعد میگه ک همین و ک شنیدم ی امیدی تو دلم زنده شد
و پیگیر میشه
والان علاوه بر این ک خودش خوب شده این تمرینات و ب هرکسی داده اونم خوب شده
وحالا با اطمینان میگفت ک درمان دیسک و.. عمل نیست اصلا
و میگفت نظر من ب عنوان کسی ک خوب شده اینه
اول ب خدا امید داشته باشید
و بهش توکل کنید
و این تمریناتو انجام بدید
استاد این شخصی ک داشت صحبت میکرد ی آرامش عمیقی تو صدا وچهره ش بود
و فرکانس بالایی داشت
وی نکته جالب ک متوجه شدم
اینه ک
زمان کافی برای انجام هر حرکت ک انجام میداد و با یک صلوات تعیین میکرد
ونکته دیگه ک متوجه شدم
اینه ک با مسئله ای ک برای خودش وبقیه حل کرده بود
وارزشی ک خلق کرده از کل کشور میرن پیشش
ویه نکته مهم چقد باور مهمه واقعا
پدرم همیشه میگفت من عملی نیستم
والان هدایت شده ب این پزشک
وایشون از پدرم پولی نگرفتن
بهش گفتن 20 بار
تو 20 روز این حرکات وانجام بده بعد بیا پیشم دوباره
واینکه با ایمان گفت اون دکترهای ک منو حواب کردن الان کجان
تا منوببینن
ک سالم وسرحال اینجا نشستم و درخدمت شمام
وخودش کامل حرکات وانجام داد
ومتوجه شدم چقد عاشق کارش هست وبرای پول کار نمیکنه
مررسی استاد جانم ی دنیا سپاسگزارم بابت تغییراتی ک دارین درمن ایحاد میکنین
ک هر حرفی و راحت قبول نکنم
عاشقتونمممم
ب الله یکتا میسپارمتون
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
فایل بسیار خوبی بود من خودم خیلی لذت بردم و خیلی کد ها برام باز شد و کلی آگاهی دریافت کردم و در این زمینه در زندگی خودم یه مثال واضح دارم چندسال پیش من حدود 120 کیلو وزن داشتم یادم میاد با اینکه خیلی اذیت بودم اما داشتم اون شرایط رو تحمل میکردم یعنی موقع خواب تنگی نفس امانم رو بریده بود راه رفتن برام یه زجر بی پایان بود و کلی عذاب دیگه که من داشتم تحمل میکردم اطرافیان و هرکس رو میدیدم که مثل من اضافه وزن داشت میگفتن چاقی ارثیه و نمیشه براش کاری کرد یا باید رژیم بگیری و عذاب غذا نخوردن رو تحمل کنی یا باید غذا بخوری و لذت ببری حالا یه مقدار اضافه وزن رو تحمل کنی و این شده بود برای من یه باور مخرب که آره چاقی ارثیه و راهی نداره…
خلاصه اینقدر من با تنگی نفس های شبانه،افسردگی های هنگام خرید لباس و خواب آلود بودن اذیت شدم که یه جایی دیگه گفتم مگه میشه علم اینقدر پیشرفت کرده باشه و راهی برای لاغری وجود نداشته باشه که هم بشه لذت برد هم غذا خورد و هم لاغر شد خداروشکر این باور خیلی به من کمک کرد و یه شور و شوقی در وجودم ایجاد شد که باعث شد برم و کلی تحقیق کنم کتاب بخونم سایت های مختلف رو بررسی کنم تا اینکه یه روز که در حال تحقیق بودم یه کتابی نظرم رو جلب کرد و در توضیحات کتاب نوشته بود شما میتونید هر غذایی بخورید و لاغرشید خیلی کنجکاو شدم سریع کتاب رو خریدم و خوندم توی کتاب فرمول لاغری با کالری شماری رو نوشته بود من که انگار گنج پیدا کرده بودم یه حسی درونم میگفت این درسته و جواب میده بنابراین شروع کردم طبق فرمول انجام دادم و در کمال تعجب همه در عرض 6 ماه من 35 کیلو وزن کم کردم بدون اینکه اذیت بشم و کار سختی باشه بدون اینکه موهای سرم بریزه یا پوستم شل بشه این کاهش وزن انقلابی در زندگی من ایجاد کرد و باعث شد من مسیر زندگیم عوض بشه که یکی از برکاتش پیوستن به خانواده صمیمی عباسمنش بود(داستانش رو در پروفایلم نوشتم) .
من با نپذیرفتن “همینی که هست” و با ایجاد باور اینکه “در این دنیای پیشرفته حتما برای مسئله من راه حل هست” تونستم با لطف خدا به یک کتابی هدایت بشم که نویسنده اش نتنها دکتر تغذیه نبود بلکه مهندس مکانیک بود و مثل من عاشق غذا و اونم با همون فرمول 66 کیلو وزن کم کرده بود واقعا وقتی آدم شرایطش رو نپذیره و باور مناسب داشته باشه خدا چقدر زیبا آدم ها اتفاقات و شرایط رو برای تغییر فراهم میکنه.
خدایاشکرت.
ممنونم استاد عزیزم بابت این فایل زیبا ممنونم از بچه های سایت بابت کامنت های زیبا.
سلام و عرض ادب خدمت شما. خوشحالم که با باور درست به مسیر درست هدایت شدید. واقعا استاد درست فرمودند که کسانی که خارج از یک رشته ی تحصیلی مرتبط با یک موضوع خاص هستند بهترین ایده ها رو دارند چون کلی باور محدود کننده رو تو کتاب ها به خوردشون ندادند و آزادانه فکر میکنند و خداوند هم آنها رو به بهترین راه ها هدایت میکنه. امکانش هست نام کتاب رو ذکر بفرمایید.
چون من در پروفایل شما چیزی در این مورد ندیدم
سلام خورشید زیبا
ممنونم جواب شما به کامنتم موجب خوشحالی من شد بله کاملا درست می فرمائید آدم ها برای رسیدن به موفقیت نباید باور محدود کننده داشته باشند و یکی از ترمزهای موفقیت هم همینه که آدما فکر میکنند در هر کاری باید مدرک داشته باشند این باور مدت ها جلوی موفقیت من رو گرفته بود و الان دارم به کمک آموزش های استاد کم کم این باور رو تغییر میدم و خداروشکر نتایج هم داره خبر از تغییر این باور میده خداروشکر اسم کتاب به همین راحتی 66 کیلو وزن کم کردم یا بستنی لاغری
موفق باشی
سلام میکنم ب استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
و دوستان هممدارم
میخوام اول در مورد تحمل های که قبل اشنایم با استاد متحمل شدم بگم
1.منی که در خانواده بسیار ضعیف مالی و اعتماد بنفسی بزرگ شدم از 13 سالگی رفتم سر کار تا 5سال من سر یه شغلی بودم که تنها و تنها علافی برام داشت و در همون سن نو جوانی اعماد بنفسی که داشتم و پاین بود هر روز نابود نابود تر شد پاین تر اومد بخاطر اینکه داشتم تحمل میکردم وانقدر کاسه تحمل بزرگ بود 5 سال تمام من نابود نابود شدم
و ب خدا ایمان نداشتم
2در همون سالها ب بعد من مریضی های پی در پیم شروع شد و انقدر من سرماخوردگی طولانی و سخت سخت میگرفتم که ماهها طول میکشید
انقدر تحملم زیاد بود که این مریضی ها ادامه داشت تا رسید ب 100 تا بیماری جورواجور
و من بازم تحمل داشتم انقدر کاسه تحملم بزرگ بود ک حتی همین الانم با وجود خرید دوره قانون سلامتی بازم تحمل میکنم این همه بیماری رو .
و بخاطر حرف مردم و نمیدونم شرایط مالی .و خانواده همسرم خانواده خودم همسرم و هزارتا توجیه و بهانه های الکی دیگر
فقط بخاطر اینکه کاسه تحملم بالاست
3انقدر من طی این سالها زجر کشیدم سختی کشیدم در به دری تحقیر و هزارتا چیز دیگه که شرایط مالیم هنوز که هنوزه تغیر انچنانی نکرده و دارم با فقر و کمبود بی ایمانی و بی پولی و بدهکاری و قرض و وام در گیر هستم
چرا چون کاسه تحملم بالاست قویه پر نمیشه
4تحملم در مورد روابط دیگه مثل دریاست اصلا پر نمیشه واااااااااااااای و ااااااااااااااای
اخه چقدرتحمل چقدر زجر چقدر تحقیراز طرف مقابل ها چقدر گدای چقدر گدای چقدر گدای چقدر گدای کردن دوست داشتن گدای ی ذره محبت
وای خدای من اون سالهای نوجوانی چقدر من بخاطر اعتماد بنفس پاینم بخاطر دوست نداشتن خودم بخاطر اینکه خودم لایق نمیدونستم چقدر التماس میکردم جنس مخالف روگدای میکردم محبت رو اما بخدا قصم بخدا قصم حتی نیم درصد هم جواب نمیداد اگه نیم درصد جواب میداد ادمهای بد بخت تر از خودم بودن
اخه چقدر تحمل چقدر تحمل بابا ب الله قصم من 99درصد ونیم طی سالیان سال گدای کردم التماس کردم تحمل کردم این شرایط رو
اخه چرا بدون حتی نیم درصد نتیجه بدون نیم درصد نتیجه
و هر بار هم بیشتر و بیشتر و بیشتر تلاش میکردم تا چ حد تلاش تا چ حد تحقیر تا چ حد کمبود اعتماد بنفس هر چی بگم کم گفتم بخدا انقدر من از این مورد لطمه خوردم و اصلا نابودم کرد
احساس میکردم من دوست داشتنی نیستم احساس میکردم خشکل نیستم احساس نابودی و تحقیر میکردم.
ولی باز هم تحمل میکردم
واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای خدای من
5در مورد ضاهرم انقدر من ب هر دری زده بودم برای روابط نشده بود و حالم بد شده بود اینارو ک میگم نزدیک ب 10 سال اتفاق هاااااااااااا
و دیگه احساس میکردم که خشکل نیستم احساس میکردم که دوست داشتنی نیستم تحقیر شده بودم احساس بد بشدت بدت منفی ناخوشایند تا جای که ب روانپزشک روانشناسو قرص و افسردگی شدید مریضی های ک میگرفتم و اخرش ب نا امیدی مطلق ک تهش دست ب خودکشی چند بار زدم دیگه تنها راهم فقط فقط خودکشی بود
و من بازم تحمل میکردم
و ب خدا ایمان نداشتم
6مقایسه کردن خودم با دیگران و حرف قضاوت دیگران و مهم دونستن دیگران
خدای من سالها زجر کشیدم بخدا سالها بد بختی کشیدم از این مقایسه کردنه از این حرف مردم
ولی
بارم تحمل داشتم ولی بازم تحمل داشتم
نمی خوام دیگه ادامه بدم اصلی هارو گفتم و واقعا کاسه تحملم دریا بو د واقعا ب کلمه دریا توی این 10 سال .
ولی اما……….رسیدم به 96 واستاد عزیزم استادی که بقول سعیده خانم چ من تشکر کنم چ نکنم اون راهشو ادامه میده
فقط سپاسگذاری من بخاطر اینکه من و با خدا اشنا کرد با خودم با درونم با توحید
من از سال 96 تا زمستان 401 چند تا از فایل های استاد رایگان و داشتم با دوره عزت نفس .و2قدم از دوره 12قدم اینارو داشتم
اما فقط گوش میدادم فقط و فقط هیچ نکته برداری هیچ درک عمیقی چون باورهای بسیار بسیار مخربی داشتم خیلی سختم بود و خلاصه این گوش دادن ها هم خودش تکامل بود
( چون واقعا من بین زمین تا اسمان تغیر کردم براستی ک تغیر کردم تغیرات عظیمی در مقابل با خودم
من از خط خودکشی بودم ک با استاد اشنا شدم
اما اروم اروم پیشرفت کردم نتیجه های مالی گرفتم روابطم بهتر شد ازدواج کردم ک بزرگترین ترسم بود هم بخاطر شرایط مالی هم بخاطر تر از روابط با ادمهای جدید فامیل های همسر خود همسر خانوادش چون من قبلا دربو داغون بودم اما تغیر کردم ازدواج کردم هزینه های ازدواج رو دادم و زمین مسکونی گرفتم در 2تا شغلی که نصف و نیمه بلدم شروعشون کردم ادامه دادم ودر روابط عالی هستم در مقایسه با گذشتم در طایفه فقیری ک داریم من 2مین نفری. بودم ماشین گرفتم ماشین عوض کردم موتور خریدم از همه مهم تر از لحاظ روحی بینظیر شدم شاد تربا ایمان تر توحیدی تر احساس خوب بیشتر ارتباط بهتری با خدا. داشتن همه اینا تغیرات بینظیری بود ک کردم و هی بیشتر و بیشتر هم میشه احساس لیاقت احساس اعتماد بنفس بالا واااااااااااااای خدای من الان دارم میفهمم نتایج عالی هستن [ و از همه مهم تربا خودم دوست شدم با خودم رفیقم از تنهای خودم خیلی وقتا لذت میبرم و فهمیدم ک در این جهان من سید عادل حسینی این همه بدبختی این همه تحقیر این همه بی ایمانی و نابودی این همه حقارت این همه بی ارزشی این همه مقایسه کردن خودم با دیگرا این همه حرف مردم برام مهم بودن و اینجهنمی که توش زندگی کردم خودم برای خودم ساختم
ای من،من،من،من،من،من،من،منم که ساختم و خیلی خوشحالم ک خودم ساختم درسته زجر کشیدم سختی های فراوان کشیدم تحمل های زیادی متحمل شدم اما ….اما…خوشحالم که پای کسی دیگه در میان نیست خوشحالم ک خودم و خودم و خودم هستم و خداوندی که این جهان رو خلق کرده و طبق سیستمی بودن جهان خودم ساختمش
]پس دیگران مقصر نیستن
ن پدر
ن مادر
ن خانواده
نه خداوند
ن کشور
ن رهبر
ن رئس جمهور
ن جامعه و دوستان
هیچ کس هیچ کس خیلی خوشحالم
چرا خوشحالم چون الان ک فهمیدم خودم هستم و خودم پس خودم دست خودمم میتونم باورهامو تغیربدهم میتونم ذهنم رو کنترل کنم میتونم ورودی هامو کنترل کنم اعتماد بنفسم رو،ایمانم رو،لیاقتم رو،ارزشمندیم رو، توحید بودنم رو همه اینارو ببرم بالا و براحتی همونجوری که براحتی اون همه سختی رو کشیدم از این ور هم میتونم براحتی لذت ببرم و راحتی رو بچشم
و همه این نتایج رو از سال 96 به بعد اشنای با استاد بدست اوردم
منی که قبل از اشنایم 1001یک را ه رو رفتم هر چی در میاوردم خرج روانشناس میکردم اما از حتی نیم درصد نتیجه هم خبری نبود)
و اما امسال سال 1402 من کاسه تحملم لبریز شد واقعا دیگه مثل قبل از اشنایم با استاد نبودم
چون کار کرده بود رو خودم فایل هارو گوش میدادم
نتیجه هم ک نوشتم گرفته بودم
اما انگاری راکد شده بودم
انگاری اون پیشرفت های مالی ک میخوام نیست یعنی واقعا نیست هنوز بدهکاری وام قرض روابطی ک میخوام با دیگران و همسر نیست
از لحاظشغلیم واقعا درجا میزنم شریک داشتم و دارم
شخصیت های درونم اونی که میخواستم نیست
(درسته تغیر کردم پیشرفت کردم نتیجه گرفتم اما خیلی کم خیلی کم من خیلی بیشتر میخوام میخوام ب ازادی مالی و مکانی برسم )
خلاصه درگیر بودم که واقعا باید کارهای رو انجام بدم و دست به عمل بشم و باورهامو تغیر بدهم
درسته باید (صبر کنم) اما تحمل نه این داره ب تحمل میرسه
و چون در زمستان 401 تاقدم 5دوره 12قدم رو خریدم
و گوشی جدید هم گرفتم دیگه مشکلی برای گوش دادن و کار کردن روی فایل ها نداشتم خیلی راحت تر از قبل شده بود برام
و این ایده اومد برام که همیشه استاد هم گفته بود ک نکته برداری کنی ولی من درکش نمیکردم چجوری
اما امسال شروع که کردم
خداوندا چقدر بی نظیره نوشتن ومن اومدم از اول شروع کردم به نکته برداری و تمام جلسات رو چند بار گوش میدادم و نکته های ک در مدارش بودم و درک میکردم مینوشتم
و هر جلسه رو جدا جدا کردم و نوشتم موضوع جلسه رو مینوشتم تا قدم 5 این کارو کردم و همین الان یکی از دفترها پیش هست قبل از این کامنت داشتم میخوندم
و خیلی راضی هستم خیلی وداره باورهامو تغیرمیده و یاد میارم جلسات رو با صدای بلند میخونم و کلی درکم رو برده بالا تر
کلی مقاومتم کم تر شده اسان تر شده برام زندگی روابط های عالی باخودم ک عالیم بخدا در مراسمات و شلوغی که میرم خیلی با خودم در صلحم
چون قبلا اصلا روم نمیشد بشینم انقدر خجالت میکشیدم و در معرض قضاوت دیگران تو ذهنم قرار میگرفتم
و در مورد وام تصمیم گرفتم و بار ها اعلام کردم یه بار وام اوردم دیگه نمیارم 3قسط سالانش مونده حتما پرداخت میکنم و هر گز نمیارم
تصمیم گرفتم بصورت تکاملی قرض ندم و نفروشم
تصمیم گرفتم 2تا شریک کاری داشتم همون بهار با یکیشون کات کردم و اون یکی دیگه بهش گفتم که همین ماه کاملا کات میکنم باهاش
قطعابخداوند ایمان میارم و فقط از اون میخوام هدایتم کنه در مسیر درست باشم و هیچ شریکی دیگه نمیگیرم چون واقعا . شرکه.
تحملم هم بالا اومده برای تغییر باورهای مالی و مطما هستم که برای تغیر باورهام و پیشرفت در حوزه مالی نیاز به دوره قانون سلامتی دارم بصورت حتمی
چون خیلی خواب الو و کم انرژی هستم و 99 درصد جسمم هم بهش نیاز داره (دوره روهم خریدم فقط استفاده نکردم ) از شهریور اونم شروع میکنم
و دیگه واقعا هیچ تحملی رو قبول نمیکنم
مثل همی شراکت های ک داشتم و یکیشون کات کردم اونم بهش گفتم تو این ماه تموم میشه
من دوباره ب صفر میرسم
اما این بهترین کاره خودم تنهای میسازمش کسب و کارمو فروشمو همه چیو این صفربودن برای من
نقطه اوج چون فقط و فقط خودم هستم
البته همه اینا بخاطر تغیراتی در باورهامه در ایمانم که نصبت ب خدا قوی شده اعتماد بنفسمه توحید
قطعا این بار اوج میگیرم چون با ایمان از صفر ولی با توحید با باورهای عالی زندگیمو میسازم
با این باور که من نیازی بهیچ عامل بیرونی ندارم همه چیز درونه منه و خداوند درونه منه خداوند برای من کافیه
عاشق همتونم دستم درد گرفت انقدر تند تند می اومد و منم مینوشتم
یا حق…..
سلام عادل عزیز، رفیق خوبم
ماشاالله به تو!
تحمل هایت را تحسین نمیکنم، چون خودم هم از چیزهایی که تحمل کردم، پشیمانم.
صبر و قدرتت را تحسین میکنم
ماشاالله به تو!
عالی هستی رفیق، همه چی را درست میکنی، قدم به قدم و آهسته آهسته عالی میشوی دمت گرم!
تو همون مولتی میلیاردری هستی که کارآفرین خواهی شد و روزی توی همین سایت برایت شادی و خوشحالی خواهیم کرد، خیلی زیاد!
فقط دیگه اصلا به تحمل کردنهات فکر نکن، گولت نزنه این افتخار کردن به تحمل دریایی! تو لیاقتت خیلی بیشتر از اونه که تحمل کنی!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز
سلام به استاد بزرگوار،خوش تیپ و همه ی دوستان
هنوز غرق زیباییها هستم ،چه بارانی
قطره های باران و آب دریاچه مکمل هم شدند چه خوب همدیگرو بغل کردن آن هم با چنین اشتیاقی گویی در فراق هم بودند
باران از پیش خدا می آمد به دیدار دریا در بهشت خدا
کل مشتاقانه در دیدار جز
آب در خاک و خاک در آب حل شد
حاصل جمع این دو شد سر سبزی
واستاد عزیزه این بهشت
طراوت، شادی، نشاط بعلاوه بروونی ومرمری
آن ها همه خوشبخت
منم حیران از این همه پیمان
ببخشید استاد سه بار فایل نگاه کردم اما این همه زیبایی در یک جا ندیده بودم
گم شدم در پارادایس اگر درست نوشته باشم
من میگوییم گمشده ای هستم در بهشت شما
خطاب ب خدا
از ظلمت خود رهاییم ده
با نور خود آشناییم ده
فعلا خدا نگهدار همه مون