میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اکرم مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1235 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز ومریم دوست داشتنی ودوستان عزیزم

    درمورد سوالات استاد

    چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟

    یادم هست در بین اقوام افرادی بودند که از نظر طرز تفکر وباورها ونوع رفتار کاملا نا هماهنگ با نوع رفتارهای من بودند نه اینکه من بخواهم ایراد بگذارم وقضاوت کنم بلکه مثلا اگر میانگین می گرفتی 80درصد افراد نزدیک به آنها هم دوست نداشتند باهاشون رابطه داشته باشند وآن 20درصد هم به دلیل بددهنی واینکه حوصله چرت وپرت گفتن اون فرد نداشتند یه جورهایی ازش حساب می بردند وباهاش ارتباط داشتند وحالا من با همین افراد که حتی از نزدیک ترین افراد زندگیم هم بود رابطه داشتم وتحمل می کردم باهاش رفت وآمد داشتم بدون اینکه هیچ حرف مشترک ودیدگاه یکسانی داشته باشیم وفرکانس هم که مثل زمین تا آسمان ومن همچنان ادامه میدادم به این رابطه داغون که وجود داشت.

    چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟

    باورهایی که ریشه در مذهب داشت والبته یک مقداری هم بحث عواطف وحرف مردم چی میشه

    در دین ما تاکید روی صله رحم خیلی زیاد هست واینکه با اقوام رفت وآمد داشته باشی حتی از بچگی شنیده بود صله رحم عمر زیاد می کنه ونباید با اقوام ترک رابطه کنی .

    حالا تعلقات عاطفی هم بود که نزدیک ترین فرد هست بهم نمی تونم ارتباط قطع کنم وجالب اینجاست که بعداز اینکه دیدگاه های من وفرکانس من با آمدن توی سایت تغییر کرد اتفاقی افتاد که خود اون فرد با رفتارش و توهینی که انجام داد ومقصر بود راه باز کرد که یکبار برای همیشه تصمیم جدی بگیرم که تحمل نکنم وگذشت ابلهانه در مورد برخوردها نداشته باشم وحاضر نشم رابطه حفظ کنم به قیمت تحقیر شدن از سوی دیگران والبته حرف مردم که حالا میگن نگاه کن با خودشون هم رابطه خوبی ندارند که اینم یه نوع شرک بود دیگه حرف مردم مهم تراز عزت نفس وشخصیت من نیست که داره خرد میشه .

    چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟

    وقتی این باورها در من شکل گرفت که شرک نباید داشت بخاطر حرف مردم که نباید یک رابطه به زور تحمل کرد.

    وقتی که تفسیر واقعی قران درک کردم که گرم گرمی را کشید وسرد سرد وآدم های هم فرکانس همدیگر جذب می کنند .

    ونکته مهم آخر آشنایی با سایت استاد وباورهای توحیدی که در من شکل گرفت که همین که هست نداریم وقرارنیست من خودم له کنم برای اینکه با اقوام رابطه داشته باشم.

    وکسانی به لحاظ عاطفی به من نزدیک هستند مثل بچه های سایت که حرف هم را می فهمیم ودرک می کنیم ودر مدار هم هستیم نه کسی که باهات رابطه خونی داره.

    همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟

    دری که باز شد این بود که بدون اینکه من کاری کنم اون افراد با رفتار نادرست خودش از رابطه با من خارج شد استاد واقعا به حرفتون رسیدم که شما قرار نیست کاری بکنید جهان خودش افراد دور وبرت غربال میکنه توفقط روی خودت تمرکز کن .

    و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟

    مسئله حل شد در حد اینکه به جای اینکه بخواهی هرهفته با این افراد ارتباط داشته باشی لزومی نداره بهتر رابطه کم بشه وبه جای در هفته چندین بار بشه درسال چندین بار آن هم برای مراسمات ومناسبت مهم

    واینکه مگه صله رحم محدود میشه در یک فرد این همه افراد نزدیک داری که می تونی باهاشون ارتباط داشته باشی وبا تو هماهنگ هستند حالا بگذار یک نفر هم نباشه چه اشکالی داره .

    سپاسگزار استاد ومریم جان هستم از این فایل های زیبایی که توی سایت قرار می دهند وممنون بابت دوره عالی کشف قوانین

    درپناه خدا شاد وسلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    زهره شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1704 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به بهترین استاد دنیا و همچنین مریم عزیزم که تلاشش برای رشد سایت ستودنیه

    و سلام به همه ی دوستای خوبم

    می‌خوام توی این فایل از داستان پسرم بگم

    پسر من از وقتی بدنیا اومد آبریزش بینی شدید و خروپف وحشتناک توی خواب داشت و من و همسرم مدام درگیر این مسئله بودیم و از این دکتر به این دکتر می‌رفتیم و نتیجه ی مورد نظر و نمیگرفتیم و اگه هم نتیجه ای بود به صورت کاملا موقتی و دوباره همون علائم برمیگشت

    دکترای زیادی برای این مسئله رفتیم و هرکسی یه چیزی می‌گفت و یه نظری داشت کلی هزینه کردیم کلی این درو اون در زدیم تا بالاخره متوجه شدیم مشکل لوزه داره و دوباره مسیر دکتر رفتن و ادامه دادیم و یک دکتر می‌گفت باید عمل شه یکی می‌گفت نباید عمل شه یکی می‌گفت اگه عمل شه خوب میشه و یکی دیگه می‌گفت عمل تاثیری چندانی ندارد و باید سن بهبودش برسه و خودش خوب میشه خلاصه رفت و آمدهای زیاد و درگیری ذهنی زیادی این مسئله برای من و همسرم داشت و از این طرفم هر کس میدیدش می‌گفت چرا انقد آبریزش داره چرا انقذ بد نفس می‌کشه و حرف مردمم باعث میشد این درگیری بیشتر بشه و من توی ذهنم این بود که خب دکترا هر چی بگن همینه دیگه و کاملا حرفاشون و پذیرفتم و طبق گفته ی اونا و خیلیای دیگه عمل کردم و هزاران راه و امتحان کردم و نتیجه ندیدم تا اینکه یه روز موقع برگشت از دکتر خیلی حالم بد شد و دیگه نمی‌دونستم باید چیکار کنم و یه لحظه گفتم خدایا تو کمکم کن تو بگو راه حل این مسئله چیه دیگه حرف هیچ دکتری برام سند نیست تو باید مسیر و برام باز کنی و با قلبی آروم و پر از امید از خود خدا درخواست کردم و خیلی سریع نتیجه گرفتم شاید باورتون نشه ولی همون یه ذره امید و یه ذره درخواست از خدا نتیجه بخش تر بود برام از این همه قدرت دادن به حرف دکترا و پذیرفتن چیزی که اونا میگفتن

    خدا همون لحظه جوابم و داد و بهم گفت به جای تمرکز گذاشتن روی اینکه حرف دکترا برات مهم باشه و مسیر اونا و قبول کنی و طبق گفته ی اونا عمل کنی تمرکز کن روی ویژگی های مثبت پسرت تمرکز کن روی کوچک ترین بهبودش تمرکز کن روی اینکه یک شب آروم می‌خوابه و بخاطر همون یک شب هزاران بار شکرگزاری کن تمرکز کن روی توانایی هایش تمرکزش کن روی سلامتیش تمرکز کن روی نکات مثبتش و لذت ببر از راه رفتن و حرف زدن و بازیگوهیاش تمرکز کن روی اینکه به غیر از حرف دکترا راه حل دیگه ای وجود داره تمرکز کن روی کمک خدا و قدرت اونو باور کن

    شاید باورتون نشه ولی الان از اون وقت تقریبا یکماه میگذره و حال پسرم من عالیه دریغ از یه کوچولو آبریزش بینی و دریغ از یک شب بد خوابیدن و بد نفس کشیدن خدا جواب من و دقیقا زمانی داد که امیدم و از همه کندم و توکل کردم به خودش و دست به دامان خودش شدم برای اینکه حال پسرم خوب شه الان هروقت ببینم راحت خوابیده و راحت نفس می‌کشه و صورتش همیشه تمیزه و نمی‌خواد مدام دنبال دستمال کاغذی باشم برای اینکه بینی شو تمیز کنم همون لحظه از ته اعماق وجودم شکرگزاری میکنم و از خدا ممنونم که هدایتم کرد تا راحت ترین و بهترین مسیر رو انتخاب کنم و از خودش یاری بخوام

    خدایا ازت بی ن آیت ممنونم که همیشه هدایت های تو شفا بخش زندگی من بوده در تمام جنبه ها

    ممنونم از استادم برای این فایلها های ارزشمند که کلی آگاهی داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    مجید حاجیوند گفته:
    مدت عضویت: 1436 روز

    سلام ب استادای نازنین و تمامی دوستان

    استاد دورتون بگردوم ینی به موقع این فایل سی مو گذاشتی تو اوج یه تعدی بودوم ک ب خودم دادوم گفتم مجید این دفه دیگه عملی نکنی ن مو ن تو شمام ک این فایلو گذاشتی و دیگه ترکوندی خیلی عالی بود مرسی ازت

    من از فاز لری در بیام گفتم تنوع ایجاد کنم

    ولی من واقعا داشتم یسری از دوستانو تحمل میکردم ک واقعا باورهای سمی داشتن آدمای باحالی بودن خیلیم خوشمیگذشت باهاشون ولی وقتی میومدم خونه انگار روحم آزرده بود دلم میخاست یه تغییر ایجاد کنم

    خلاصه یه هفته ای میشه که خبری ازشون تو زندگیم نیست ینی من نخواستم ک باشن

    تحمل بعدی من اینستاگرام بود ک زدم از بیخ کندمش ای نامرد دزدکی داشت روزی 5. 6 ساعت از عمرمو می‌گرفت گفتم فرار کن نبینمت حذفش کردم

    بعد هرش ب دیر میخابیدم ساعت 5 صبح الان ساعت 12 داداش خوابه

    چ میدونی چقد روحم داشت اذیت میشد از این شرایط واقعا دیگه داشتم از همه چی دور میشدم

    وقتی اینارو کنار گذاشتما ینی کلی مشتری پول حال خوب ادمای خوب حال خوب پشت سر هم برام رقم میخوره

    ما هر چی میخوریم از ترسامونه از بی ایمانیمونه واقعا

    اگه من ایمان داشته باشم راه هست خب دیگه از درهای بسته ای ک یوسف بسمشتون رفت مگ درا براش باز نشدن

    مگه اقیانوس دو نیمه نشد آیا موسی باید تحمل می‌کرد اون شرایط رو رفت اقدام کرد درا براش باز شدن ب همین سادگی

    با او بودن بنظر من دل و جیگر میخواد ک بلند شی حرکت کنی ب آدمای ترسو هیچی نمیدن

    نهایتا تماشا چی میشن ولی وقتی با ایمان و جسارت بلند شدی حرکت کردی نیازی ب تحمل رنج نیست

    میگن ما در زمین مستضعف بودیم

    آیا زمین خداوند برای شما پهناور نبود؟؟؟؟؟؟

    این ک دیگه خود اوس کریم گفته

    همتونو دوس دارم کلی کامنتاتون بهم آگاهی داد مرسی از همتون مرسی از استادای عزیز

    واقعا آدم چی میتونه بگه چجوری ازتون باید تشکر کرد

    شب و روزتون طلایی ️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1464 روز

    بنام خداوند وهاب

    سلام به استاد عزیزو دوست داشتنی ام سلام به مریم بانو که الحق و الانصاف بانوی پرادایسه

    سلام به همه دوستان عزیزم در این سایت بهشتی

    خدایا شکرت برای این پرادایس زیبا

    خدایاشکرت برای ابرهای پنبه ای بسیار زیبا فلوریدا.خدایاشکرت برای دریاچه زیبای پرادایس خدایا شکرت برای درختان سرسبز بسیار زیبا این بهشت زیبا خدایاشکرت برای براونی و همه نعمتهای این بهشت زیبا

    لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

    هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند. این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان (نور) ایمان نگاشته و به روح (قدسی) خود آنها را مؤید و منصور گردانیده و آنها را به بهشتی داخل کند که نهرها زیر درختانش جاری است و جاودان در آنجا متنعّمند، خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب خدا هستند، الا (ای اهل ایمان) بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند.

    (مجادله 22)

    امروز وقتی این فایل رو دیدم و صفحه اول فایل گفتم فایل باید تصویری ببینم تا به این همه نعمت و زیبایی چشمانم منور بشه استاد عزیزم در زندگیم توحیدیترین فردی که دیدم شما هستید و انصافا این بهشت زیبا لیافت شما رو داره شما هم در این دنیا هم در آخرت لیاقت بهشت و بهترینها را دارید اون آیه ای ک نوشتم برای اولین بار به خدا گفتم منو به آیه هدایت کنی که توصیف این همه زیبایی پرادایس و بهشتی که استاد زندگی میکنه باشه که به این آیه هدایت شدم و خیلی خوشحالم که از این به بعد حتما میخاهم از آیه داخل کامنتهام استفاده کنم به هدایت خدا

    البته اینو از داداشمون حمید حنیف امیری یاد گرفتم که به صورت هدایتی داخل کامنت از ایه استفاده میکنه باب اون موضوع و من هم امروز به لطف و شکر خدا هدایت شدم و استفاده کردم

    به خودم قول میدهم تا جایی بتونم از این به بعد کامنت بزارم و کمالگرایی کنار میزارم که روز به روز در کامنت نوشتن بهتر عمل کنم همین که مینویسم ینی میتونم مثل بقیه هرروز پیشرفت کنم در کامنت نوشتن و بابت این خداراسپاسگزارم

    استاد عزیزم نوش جونتون این بهشت زیبا شما انقد توحیدی هستید و رو خودتون کار کردید که خدا شمارو عزت بخشید و این همه نعمت رو به شما بخشید چون لیاقتشو دارید

    «وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ» مدار هدایت من مدار عزته ، پیامبر و مومنینی که توی این مدار هستن عزتمند هستن، این جماعت منافق هیچی نمیفهمن.(بخشی از کامنت حمید امیری عزیز)چون من ایه اشو نمیدونستم رفتم اینو کپی کردم که اینم هدایتی بود یهو یادم افتاد که اینو تو کامنت قبل از داداش حمید دیده بودم

    اول از همه بگم استاد عزیزم وقتی این که در مورد گریه های شبانه روزی فرزندتون در موقع به دنیا اومدن یاد این موضوع افتادم که از اطرافیان و جامعه شنیدم و الان هم شاید اینو همه باور کردند که حدود 80درصد مردم وقتی بچه ای انقد گریه میکنه به پزشک که مراجعه میکنند میگن که یا پروتین گاوی داره و 1 درصد بچه ها مبتلا به این بیماری هستند و تا 6و7 ماهگی برطرف میشه کامل البته از 3 ماهگی کمتر میشه و یک سری رژیم غذایی به مادر میدهند که مادر استفادع کنه و بچه کمتر اذیت بشه و عملا از شیرخشکهای مخصوصی استفاده باید بشه و نباید از شیر مادر استفاده بشه که این مشکل بچه حل بشه و یا بچه کولیک داره و فقط باید با صدای جارو برقی و چرخوندن شبانه داخل ماشین که حالت گهواره بشه و این بچه بخوابه استفاده میکنن که در قدیم من نشنیدم از بزرگترها بگویند همچین مشکلاتی بوده و الان بیشتر مد شده و به قول شما من و 90 درصد مردم اینو باور کردیم که اره واقعا همچین چیزی هست و اینو پزشکان به خورد ما دادند و پذیرفتیم

    باشد که از صالحین باشیم

    حالا بریم سراغ سوال این فایل بسیار زیبا و تجربه های خودم

    استاد من قبل اشنایی با شما از بچگی انقد تو فک و فامیل گفته بودند پدرم عصبانی و اینو از اجدادش و پدرانشون ارث برده و ماهم عصبانیتو به پدرمون ارث بردیم یه جورایی پذیرفته بودیم و من خیلی عکس العمل نشون میدادم که پدرم عصبانیه البته خواهر برادرهام هم پذیرفته بودند اما به قول شما حرف مهم نیست عمل مهمه و من در عمل اینو نشون میدادم و همین توجه من به ناخواسته باعث شده بود پدرم همیشه با من بیشتر از بقیه عصبانی رفتار کنه و من همیشه اوایل جبهه میگرفتم اما بعدا پذیرفتم بله یه جورایی تحمل میکردم بله این حالت عادیه و جالبه همه به من میگفتند مخصوصا خانواده عموم و دخترعموهام انصافا آزاده تحملش و صبرش بالاست در مقابل عصبانیت بابام و چیزی نمیگه و فقط گاهی اعتراض میکنه وقتی خیلی دیگه اوضاع خراب بشه و من هم به خودم افتخار میکردم من صبورم و تحملم بالاست در این حد احساس لیاقت و اعتماد به نفس من پاییم بود که بابا اصلا چیزی به نام ارثی وجود نداره خودتی زندگیتو خلق میکنی و داری تحمل میکنی این شرایط رو و پذیرفتی پس مشکل تویی نه پدرت .امان امان از باورهای مخربی که از بقیه به ذهنمون دادیم

    اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿6﴾

    ما را به راهِ راست راهنمایی کن. (6)

    7

    صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿٧﴾

    راه کسانی [چون پیامبران،و استاد عباس منش ] به آنان نعمتِ [ایمان، عمل شایسته و اخلاق حسنه] عطا کردی، هم آنان که نه مورد خشم تواند و نه گمراه اند. (7)

    الهی آمین

    مورد بعدی که تحمل میکردم من تا چند ماه پیش چند سال توی یه رابطه ای بودم با پارتنرم که الان میفهمم بیس رابطه از اول اشتباه بوده و به خاطر همون عزت نفس پایین و عدم لیاقت این رابطه رو جذب کرده بودم

    رابطه رابطه بدی نبود خیلی هم روزهای قشنگی باهم داشتیم و خیلی چیزها و درسها از هم یادگرفتیم و رشد کردیم در کنار هم شاید 70 درصد اون چیرهایی که میخاستم این رابطه داشت اما ایشون چون شرایط ازدواج نداشتن من هی اینو تحمل میکردم و امید میدادم ته دلم که بله شاید از آسمون سنگی افتاد رو زمین همه چی درست شد شرایط درست شدو ما باهم ازدواج میکردیم با اینکه دوره عشق و مودت رو داشتم بارها گوش داده بودم اما عالم بی عمل بودم و حرفای استاد متوجه نمیشدم همیشه به تضاد برمیخوردم چرا شرایط اینجوریه چه ایرادی و باوری هست ک این رابطه به این شکل پیش میره و تحمل میکردم و پذیرفته بودم و خودمو قربانی که باید تحمل کنم تا همه چی درست بشه تا چند ماه پیش از طرف دوستم که بچه های سایت هم هست به تذکر شنیدم که تا کی میخای ادامه بدی اون موقع تازه به خودم اومدم و سریع در عرض ثانیه ای کلا رابطه رو کات کردم و رو خودم دارم با فایلهای رایگان کار میکنم که احساس لیاقت و عزت نفسمو بالا ببرم خدا راشکر میکنم نمیگم خیلی خوب عمل میکنم چون خیلی عزت نفس من پایین بود و الان دارم روز به روز بهتر میشم و دیدم به چشم خودم که وقتی من احترام گذاشتم به پدرم و بقیه رفتار پدرم داره با من عوض میشه نمیگم صدرصد اما به میزانی که من دارم کار میکنم شرایط منم داره عوض میشه دیدم در رابطه ام با بقیه چقدر همه چی داره عالی پیش میره و آدمهایی تو زندگی من وارد شدند که فقط دوست دارند به من خدمت کنند و به من ایده میدهند و راهنمایی میکنند در مورد کسب و کارم و لذت میبرند از این کار و دیدم چه درهایی داره باز میشه در کسب و کارم بازم میگم به میزان خیلی کمی که من دارم کار میکنم این شرایط پیش اومده اگ من صد خودمو بزارم همه چی بیشتر تغییر میکنه و امیداورم منم هم بتونم کامل عمل کنم

    “ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی

    وی آینهٔ جمال شاهی که توئی

    بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست

    در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی”

    سپاسگزارم استاد عزیز باعث شدید من معنی تحمل و صبر بفهمم و این کامنت طولانی بنویسم و از قران هدایت بخاهم و حتی از اشعار مولانا به صورت کاملا هدایتی ینی ی جورایی خدا به دلم انداخت که این شعر هم بنویس و اینارو همه دارم یاد میگیرم

    و حتی یه چیز جالب اینه من کلاس خوشنویسی با خودکار خط نسخ میرم تو شهرمون اون هفته اولین جلسه اش بود من چند روزه که تمرین میکنم و زیاد دو کلمه (ر و )سختم بود درست اجرا کنم الان که قران باز کردم طرز نوشتن (ر و) رو یاد گرفتم و اینم یه هدایت جالب بود وخیلی خوشحال شدم که این دوکلمه رو با توجه به خط قرانی درست انجام بدم چون خط نسخ برگرفته از خط قرانیه و من اتفاقی به این موضوع درست نوشتن این دوکلمه برخوردم

    و خداراسپاسگزارم بابت همه چی

    درپناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سمانه بیک زاده گفته:
    مدت عضویت: 1157 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم گلم

    واقعا از خداوند سپاسگذارم که این همه زیبایی وسرسبزی وآب بینهایت واین کلبه چوبی که زیبایی فوق العاده ای به پارادایس داده و آسمان پاک وتمیز با ابرهای کَلَمی اش که هر کدام به طرز عجیبی شکل فوق العاده ای به خود گرفته است

    ودرختان بی نهایت سبز رنگ که مثل یه نقاشی کشیده شده است و منعکس شدن ابرها بروی آب دریاچه چه زیبایی خاصی بوجود آورده واقعا استاد عزیزم من از بچگی همیشه یه همچین جایی رو تصور میکردم واسه زندگیم .وقتی پارادایس رو با این همه زیبایی مینگرم فقط لبخند بروی لبانم شکل میگیرد فکر میکنم خودم اونجا هستم واقعا سپاس فراوان که هروز این زیبایی ها رو برای ما به اشتراک میگذارید.استاد عزیزم من میخواستم یه تجربه از زندگیه تحمل بارم که مربوط میشه به 22 سال پیش رو واستون باز گو کنم.

    من خانمی هستم که در حال حاضر 40 سال دارم

    و در سن 5 سالگی پدر ومادرم از هم به خاطر یه سری مساعل جدا شدند.

    تا 9 سالگی با مادر پدری ام زندگی میکردم و عجیب ایشون رو دوست داشتم.

    پدرم ازدواج مجدد کردند و بعد ازواج پدرم ما یه زندگی جدیدی رو با پدرم وخواهرم وزن پدرم شروع کردیم

    سال ها گذشت ومن زیاد با زن پدرم رابطه خوبی نداشتم دقیقا زندگیم مثل سیندرلا شده بود.

    در سن 15 سالگی برای من خواستگار اومد خواستگارم نوه برادر پدر ، پدری ام بود.

    من هم سر در گم بودم باید چیکار کنم فقط احساس میکردم باید به این ازدواج وخواستگار بله بگویم که همچین اتفاقی هم افتاد.

    3 ماه از ازدواج من گذشت احساس کردم که هیچ علاقه ای به همسرم ندارم یعنی انگار بعد ازدواج ذهن من باز شده بود که این مرد ایده آل من نیست.

    از همون موقع به همه اعلام کردم که همسرم رو نمیخواهم ودوستش ندارم وهمه میگفتند بری خونه خودت خونه دار بشی یه بچه بیاری خوب میشی

    حتی به خاطر این که گفته بودم همسرمو نمیخوام و دوستش ندارم از دست پدرم یه تو گوشی خوردم چون پدر ،پدری ام ناراحت شده بود که من این حرفو زده بودم چون همسرم نوه برادرش بود میگفتند اگه جدا بشی آبروی ما میره فقط همه به فکر آبرو بودند به فکر خواسته من نبودند.

    خلاصه استاد عزیزم ومریم گلم

    دوسال با هر بدبختی که بود گذشت وشب عروسی ورفتن به خونه خودم فرا رسید خیلی سخت بود چون قبلش از خدا میخواستم به هر طریقی شده باید جدا بشم ولی نشد.

    شب عروسی هم گذشت همه به این فکر میکردند که من یه بچه بیارم به همسرم علاقه مند میشم

    من به فکر این بودم چیکار کنم که از این زندگی خلاص بشم

    کلا استاد عزیزم یه ادمی هستم وقتی چیزی رو نخوام نمیتونم تحمل کنم وباید تموم یا درستش کنم

    فکری اومد تو سرم

    من در مشهد زندگی میکردم

    ومامانم بعد جدایی از پدرم به تهران رفت برای زندگی

    وهیچ خبری هم در این چندین سال ازش نداشتم فقط از دورو بر شنیده بودم در کهریزک تهران که اون موقع(فکر میکردم تبریزک)هستش زندگی میکند.

    تو ذهنم اومد برم مامانمو پیدا کنم و از طریق مامانم به این زندگی که واقعا تحملش به خاطر علاقه ای که به همسرم نداشتم رو پایان بدم.

    19 ماه رمضان روز جمعه سال 1380 بود روز قبلش حلقه ازدواجمو فروختم ورفتم یه بلیط قطار خریدم و حرکت کردم به جایی که نمیدونستم کجا هست وکسی منتظرم نیست

    خیلی سخت بود یه دختر 17 ساله تنها با یه دنیا سنگینی بروی شونه هایش به خاطر نخواستن همسرش ونفهیدن خانواده ودرک نکردن احساس درونی اش خودش رو آواره کرد

    خیلی تنها بودم ولی همیشه یکی باهام بود الان که فکر میکنم جای پای خداوند قدم به قدم با من بود

    با هر سختی گه بود آدرس مامانمو پیدا کردم

    مادری که بعد 12 سال دخترشو دید وبه آغوش گرفت وتا جایی تونست گریه کرد

    شروع زندگی جدید با مادری که 12 سال فرزند خودش رو ندیده بود

    چون روحیه خوبی نداشتم به سر کار رفتم که یکم حال و هوام عوض بشه

    خوب باید شناسنامه میبردم من هم نداشتم یعنی با خودم نیاورده بودم

    مامانم به عمه بزرگم زنگ زد که شناسناممو واسم بفرستند عمه جان هم گفتند پدرم شناسناممو نمیده

    با هر سختی بود از تهران تونستم واسه شناسنامه اقدام کنم و دریافت کردم

    خلاصش کنم که من دوسال تهران پیش مامانم زندگی کردم بعد برگشتم مشهد وهمه راضی شدن به طلاق من وهمه دوباره با من مثل روز اول حتی از قبل هم بهتر شدن ولی خیلی حرف ها پشتم بود اصلا واسم اهمیت نداشت

    چون من فقط به این که جدا شده بودم فکر میکردم

    و بالاخره اون کوه سنگینی که 4 سال بروی شونه هام بود رو شکستم ورها شدم

    استاد عزیزم الان که این اتفاق رو بعد چندین سال مرور کردم همه جا هدایت های خدارو میبینم که به هر سختی بود من هدایت شدم و به خواسته عمیق درونی ام رسیدم چون واقعا اون زندگی واون مرد رو نمیخواستم

    الان فهمیدم که برای رسیدن ها فقط باید کانون توجهم به خواسته ام وخلق اون باشه پس من خالق زندگی ام هستم

    چون من واقعا برای رسیدن به اون چیزی که خواستم جنگیدم وفقط کانون توجهم به اون بود البته اون موقع که نمیدونستم کانون توجه یعنی چه فقط بهش فکر میکرم که باید جدا بشم

    بعد اون جریان ازدواج کردم ودر حال حاضر دو فرزند دختر دارم با همسری مهربان و بی نهایت نعمت های خداوند

    فقط در آخر بگم استاد عزیزم واقعا قانون دنیا مثل آیینه است

    چون اون زمانی که من در تهران بودم خیلی حرف ها پشت سرم زدن که بعدها فهمیدم تمام اون آدم هایی که برای من حرف زدند بدتر سرشون اومد

    شکر گزار خداوند هستم که من رو هدایت کرد تا با شما آشنا شدم تا قانون جهان هستی را فرا بگیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1458 روز

    به نام خدای مهربانِ من

    سلام به استادان عزیز ،استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز

    میزان تحمل شما تا چه حد هست؟

    استاد عزیزم من یکی دو هفته است که دارم به این فکر میکنم .وقتی که 8ماه پیش گوشهایم از شدت صدای وز وز امانم رو بریده بود طوری که هنگام خواب خیلی طول میکشید تا به خواب بروم .خیلی اذیت میشدم یعنی وز وز نبود انگار صدای سوت قطار بود تو گوش من .بالا خره بعد چند ماه رفتم دکتر هیچ دارویی نداد خودم با ارامشی که برا خودم ساختم تقربا وز وز به کمترین شدت صدا رسیده و مدت خیلی کوتاه وز وز دارم ،تو اون چند ماه، همه میگفتند این طبیعیه ، دکتر رفتن نمیخواد ،

    من نپذیرفتم ،گفتم مگه میشه باید برم ،رفتم دکتر متخصص هم بهم گفت پرده گوش تو سالمه تار های عصبیش ضعیف اند ،برا وز وز هم نمیتونیم کاری کنیم هیچ قرص و دارو نداره .شنوایی تو هم روز به روز کمتر میشه ،

    من خیلی نگران بودم ، غصه میخوردم ًًکه چرا باید نشنوم، میگفتم باید راهی باشه من نمیتونم بپذیرم که با وجود پرده سالم گوش شنواییم ضعیف بشه اتفاقا همین دوسه روز بیشتر با خودم تکرار میکردم که نباید این شرایط رو واقعا تحمل کنم ،تا که شما استاد عزیزم این فایل تأثیر گذار رو گذاشتید رو سایت . استاد من میدونم شما جوابی برای این مشکل من دارید با دوره قانون سلامتی

    به امیدو توکل بر خدا توفیق پیدا کنم برا خرید دوره قانون سلامتی ،

    استاد عزیزم ،خانم شایسته عزیز خیلی از این صحبت ها که باید تحمل کنی همین که هست ، کاریش نمیشه کرد , طبیعیه باید بپذیری شنیدم

    چقدر زندگی رو برا خودم جهنم کردم،

    استاد عزیزم به خدا این فایل رو گوش دادم امید وار شدم که هیچ بیماری تا ابد ماندنی نیست ، بالاخره باید درمان بشه .و راهی برا بهبودش هست، تو دل هر سختی راهشم هست . به قول اون سوره نشر که با هر سختی اسانیست .قلبم باز شد خدا رو شکر

    استاد عزیزم وقتی داشتم فایل رو نگاه میکردم زیبایی های فایل منو ماتو مبهوت کرده بود که به کنار !! از این که من طالب تمرکز بر نکات مثبت بودم هم اینکه خیلی دوست داشتم مثل فلوریدا باران بیاد و این باران رحمت الهی ساعت 4بعد از ظهر بر سر این روستای زیبا شروع به بارش کرد و من کلا خودم رو تو پرادایس تصور کردم خیلی سپاسگزار ی کردم .

    روستای ما از توابع خراسان شمالی است استان بجنورد .

    استاد عزیزم این که گفتید خدا رو شکر چه هم زمانی هنگام ظبط فایل هیچ معلوم نبود باران میاد اما قبل از تدوین فایل بارون شدید بارید که بزاریم اخر فایل گفتم خدایا از این هم زمانی ها چقدر من تو زندگی بیشتر داشتم و دارم!!! قدر ندونستم و سپاسگزاری نکردم

    مثلا همین امروز رفتم روستای مادرم

    همسرم سر کار بود برا (خرمن )کوبیدن

    من هم نمیدونستم قراره بارون بیاد، تا ساعت سه خبری نبود خواستم بیام بارون شدت گرفت .با موتور نمیشد برگردم ، گفتم خدایا سپردم دست خودت. همسرم خسته است. کلید هم نیست .زیر بارون نمیشه خرمن گندم بکوبند بر میگرده خودت همه چی روو جورش کن .

    دوستم زهرا که ماشین داشت خودش زنگ زد گفت حنیفه میخواهی بیام دنبالت. من هم که تصمیم گرفتم که هیچ هدیه ای از طرف دوست رد نکنم بلافاصله گفتم اگه بیایی خیلی ممنون میشم ،.

    با این که خیلی از بارون ترس داشت چون خاطره ی خیلی وحشناکی از بارون داشت با چشمهای اشکبار و ترس اومد دنبالم .و من سریع گفتم خدایا این تویی .

    دوستان !!همین که من رسیدم تو خونه کفشم رو در اوردم . همسرم وارد حیاط شد وباز دوباره خدا رو شکر گزار شدم .

    از زبیابی ها ی پرادایس هم که دیگه نگو

    خدارو شکر به خاطر اون اسمان ابیه ابر توده ای سفید

    خدارو شکر بابت ابر های باران زایی که همیشه بر سر اون بهشت می‌بارند و احتمال اتش سوزی رو به نقطه صفر رسوندن

    خدارو شکر بابت این اندام رویایی و دوست داشتنی تون استاد عزیزم چقدر از گفتن کلمه استاد لذت میبرم جانم

    خدارو شکر بابت تر تمیزی پرادایس مون

    خدارو شکر بابت مرمری و براونی دو تا دوست صمیمی و فابریک

    خدارو شکر بابت حس قشنگی که از این دوتا حیوون گرفتم.

    خدارو شکر بابت اون همه سر سبزی و فراوانی اب درختان سر سبز و زیبا

    خدارو شکر بابت اون اهنگ زیبای که بی کلام حس خیلی لذت بخشی رو به من انتقال داد .

    خدارو شکر یایت اینترنتی که داشتم و فایل رو نگاه کردم

    دوستان من میخواستم صبح کامنت بنویسم اما خدا خواست این هم زمانی ها برای من هم رخ بده تا با شما به اشتراک بگذارم از باران و اومدن همسر عزیزم .

    من زبانم ناتوان از اون همه زیبایی و نکات مثبت در این فایل جذاب و پر محتوا

    خدایا چنان کن سر انجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    یاشار گفته:
    مدت عضویت: 701 روز

    با درودفراوان خدمت استاد عباس منش

    و دوستان عزیز

    من حدود شش سال هست که یک مشکل بزرگ توی زندگیم تحمل میکردم که هر وقت از طرف همسرم اعتراضی میشد میگفتم صبر کن.فکر میکردم که دارم صبوری میکنم ولی امروز با مثال های زیبای شما فهمیدم که از ترس تعقیر و پرورش افکار خراب در ذهن خودم داشتم تحمل میکردم خولاصه توی این سه چهار ماهی که با شما استاد بزرگ آشنا شدم تعقیرات و تصمیمات بزرگی در زندگیم گرفتم که خیلی ها رو متعجب کرده یکی از همین تصمیمات تحمل نکردن شرایط کاری خودم از این به بعد و اعلام شرایط جدید به نفر مقابلم بدونه ذره‌ای ترس و تردید. ایشون چند روز پیش به من پیشنهاد مذاکره‌ دوباره در مورد شرایط کاری سال آینده رو به من دادند. و من هم به دنبال این بودم که بتونم منظورم نسبت به مشکلات و کاستی های گذشته با ذکر مثال فرق بین تحمل و صبر رو به نفر مقابل عنوان کنم که توی این شش سال سود یک طرفه بوده به سمت شما و من فقط تحمل میکردم به خانواده‌ ام فشارهای زیادی رو متحمل کردم و شما میگفتی صبر کن همه چیز درست می‌شود استاد اینکه دقیقا یک روز قبل از جلسه من به‌سمت این فایل هدایت بشم و راه رو نشون من بده و من رو در تصمیمی که گرفتم مصمم‌تر کنه از نظر من فقط کار خدا میتونه باشه.

    راستشو بگم در شش سال گذشته خیلی وقتها خواستم اعتراض کنم به وضع موجود خودم ولی می‌ترسیدم. میترسیدم که اگر دیگه با من کار نکنه چی میشه . من از کجا باید کار پیدا کنم چطور باید زندگیمو اداره کنم وای چه بسر خانواده ام میا مردم چی میگن و بعد به خودم میگفتم صبر کن صبر کن . تازه فهمیدم که شش سال صبر نکردم که هیچ . شش سال شرک کردم شش سال خدارو ندیدم و به بنده خدا دل بستم و خودم و خانواده ام رو از نعمتهای بینهایت خداوند محروم کردم که یکی دیگه روزی یک لقمه نون به من بده من فقط زنده بودم

    خدا ممنونم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    روح الله آقاسی گفته:
    مدت عضویت: 1201 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر..

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    و درود بر دوستان عزیز..

    وقتی صحبت از تحمل میشه ما خیلی جاها با صبر کردن اشتباه میگیریم چون نیاز به این داره که با الهامات خود در ارتباط باشیم…

    پسرم خیلی گریه میکرد و هر کاری میکردیم خوب نمیشود چون تجربه سوم بود همسرم میگفت خوب میشه و یه جورای فکر میکردیم صبر کنیم خودش خوب میشه ولی بردیم پیش یه دکتر خوب که کوهی از آرامشه…واین دکتر از بچگی خودم تا بچگی بچه هام رو بوده و گفت گوش بچه چرک کرده و با یک دوره دارو بچه خوب شد ..

    حالا این روزا فکر کنم دارم دوستای رو تحمل میکنم که بیرون از تفکرات من هستن ولی همش به این فکر میکنم که شاید صبر کنم خود شون میرن بیرون از مدار زندگیم چون بیشتر دنبال عوامل بیرونی هستند تا درونی حالا با دیدن فایل تحمل یه دفعه یه چیزی درونم گفت بنویس با نوشتن در میاد داری تحمل میکنی یا صبر ترس از دور شدن از دوستان و تنهای آزار دهنده است ولی اگه بخوام مثل استاد متفاوت زندگی کنم میگه تنها باشیم خیلی بهتر از اینکه با کسانی باشیم که احساس لیاقت و از ما دور میکنند..گفته استاد در مورد اینکه ما باید با کسی حرف نزنیم همینه که تحمل دیگران برامون سخت تر میشه چون دوستداریم مثل ما فکر کنند مثل ما ببینند ومثل ما گوش کنند ..در صورتی که اینطور نیست هر کس حق انتخاب داره این من هستم که باید تکلیف خودم رو روشن کنم این روزا که آگاهی استاد در درونم بیشتر شعله ور شده بیشتر به این قضایا فکر میکنم و از خدای مهربان میخوام که دوستان خوب تری در مسیر زندگی من قرار خواهد داد این قانون جهان هستی است..

    شیطنت بچه هام رو میدونم باید صبر کنم چون بزرگ تر شن خیلی بهتر و آرام تر خواهند شد .

    ولی تشخیص در مواردی که حق انتخاب برات دشوار میشه سخت میشه که داری صبر میکنی یا تحمل از کار بگیر تا خانواده واقوام و اجتماع و مهاجرت اینجاست که استاد عزیز میگه شما رو باورتون کار کنید جهان خودش به شما پاداش خواهد داد حالا این پاداش دوست خوبه ،کار خوبه ،مهاجرت خوبه یا غیره…

    من خودم در حال تجربه کردن هستم چون آدمی نیستم که ذهنم به این راحتی قبول کنه باید خیلی چیزها رو تجربه کنم ..با تشکر از گروه سازنده سایت استاد عباس منش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    ماکان الیکایی گفته:
    مدت عضویت: 514 روز

    بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر

    147مین روز تحول من

    موضوع فایل:میزان تحمل شما چقدر است؟؟

    بعضی اوقات براساس جذب اتفاقات نادلخواه شرایطی نامطلوب پیش میاد که باید طبق اون وقایع یا تحمل کنی یا صبور باشی، کلمه تحمل کردن نماد تحمیل کردن و زجر کشیدن بدلایل متفاوتی که از لحاظ نظرات دیگران بخاطر ترس و بی ایمانی بخاطر ایرادات مختلف،مجبور به تحمل کردن بسیاری از موضوعات هستیم،اگه چیزی پیش نمیره یک ایرادی داره خودبخود مسایل حل نمیشه باید دنبال واکاوی در وجود خودمون باشیم،

    اما واژه صبر و صبوری کردن کلمه ی بسیار انسان ساز دارای ایده های تکامل یافته می‌باشد که خداوند بارها و بارها در قرآن به وضوح بیان کرده،چیزی که خوب پیش نمیره باید راه حلی برایش پیدا کنیم نه اینکه شرایط سخت رو بخاطر باورهای اشتباه تحمل کنیم، صبر یعنی امید ،ایمان هدایت و تکامل و در نهایت رشد کردن و پیشرفت که مطمئنا هدایت میشیم به راههای جدید،

    فقر ،مشکلات ،بیماری چیزی طبیعی نیست و غیر طبیعی هست نباید این موضوعات را تحمل کنیم،و این شرایط نادلخواه را بپذیریم،باید باورهای سازنده و بنیادینی برای خودمون ایجاد کنیم نگاه و دیدگاه زیبابین داشته باشیم و سپاسگزار خداوند منان باشیم بخاطر نعمتهای زیاد و بی نظیر و کثرت فراوانی ها و زیبایی ها،اگر چیزی ایراد داره ترمزی وجود داره باید ترمز را برطرف کنیم، جهان براساس باورهای ما واکنش نشان میدهد و با تغییر ذهنیت و باورها راه حل های جدید پدیدار میشه،

    سپاسگزار خالق بی منت و بی همتا بابت دریافت آگاهی های سایت استاد عباس منش و بانو شایسته.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    نیا فلاحتی گفته:
    مدت عضویت: 852 روز

    چه قدر این‌فایل عالی بدرد همین شرایطی که توش قرار دارم میخورد و‌باعث شد من اقدام کنم تا این شرایط برطرف بشه.

    باورم نمیشه که فقط با صحبت کردن در مورد اینکه دیگه نمیتونم این شرایط رو تحمل کنم

    انقدر وضعیت تغییر کرد و‌ اتفاق های خیلی خوبی پیش راه من اومد

    ممنون از خداوند برای وجود شما بر روی‌زمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: