میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1308 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت اساتید بزرگ ‌و عزیزم عاشقتونم من

    من الان چشمم خورد به این فایل داشتم کامنت تو محصولات میزاشتم

    یه لحظه ذهنم رفت به سوال

    دیدم خیلییییی البته که بعد دوره های استاد عزیزم

    نمونه ی کوچیکش دیشب موقع خواب که مامانم با سروصدا بیدارم کرد بعد یه دفعه گفتم‌ ارمغان کنترل کن خودتو الان وقتش نیست الان تو فقط باید از این خواب لذت ببری به زیبایی های امروزت فک کن تا خوابتو بگیره( همون تمرین ستاره قطبی خودمون)

    و خودمو همون موقع خواب خیلی سختهااا اما کنترل کردم ذهنمو این نمونه ی خیلی کوچیکش بود گفتم بگم که میشود عالی هم میشود

    عاشقتونم

    چقد هم تصویر این فایل بهشتی زیباست اسب زیبامون براونی زیبا که اسب تو فنگشویی نشونه ی رسیدن به خواسته ها و اهداف با سرعت بی نهایت بالاس ازادی شهرت سرعت موفقیت از نشونه های دیدن اسب تو فنگشویی هست

    عاشقتونم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند دردنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    نوشا گفته:
    مدت عضویت: 3150 روز

    استاد عباس منش عزیزم٫خانوم شایسته ی نازنین و تمام دوستای خوب م سلام٫

    دلم میخاست حتما امروز تو سایت کامنت بذارم٫

    چون تولدم هست و میخام ب یه تحمل کردن اساسی م امروز پایان بدم٫

    من حدود 3 ساله ک دارم یه رابطه ی عاطفی رو تحمل میکنم٫

    تو این رابطه ما مشکل چندانی باهم نداریم٫کلی خاطره ی خوب هست و کلی احساس قشنگ ولی من دارم یه موضوعی رو تحمل میکنم٫

    پارتنر من ب لحاظ مالی درآمد خاصی نداره٫نه اینکه نتونه وضعیت شو بهتر کنه ها٫نه٫نمیخاد٫

    چون ب خوش گذروندن و زحمت نکشیدن و تا لنگ ظهر خوابیدن علاقه داره و دلش نمیخاد خودشو اذیت کنه٫

    اوایل رابطه مون من باخودم فک میکردم خب این ک موضوع مهمی نیست٫همین ک هزینه های خودشو تقبل میکنه کافیه٫منم ک دارم کار میکنم و از پس هزینه هام برمیام٫یکم ک گذشت ایشون از کار سابق ش ب بهونه ی سخت بودن و دعواش با کارفرما درومد و استعفا داد و یه چندماهی بیکار بود٫بعدش گف باید برم سراغ شغل موردعلاقه م و جز این جایی کار نمیکنم٫الان حدود یه ساله ک رفته سراغ شغل موردعلاقه ش ولی درآمدش یک دهم قبل هم نیست٫ازون طرف یه چندتا تصمیم اشتباه علارغم مخالفت من گرفت و بدهکار شد٫یه وام گرفت برا اینکه ماشین شو ارتقا بده٫بینی شو عمل کنه و گوشی آیفون و حیوون خونگی بخره٫الان حدود دوساله ک بخاطرش داره قسط میده و هنوز تونسته تازه سود این دوسال و تسویه کنه و اصل پول مونده٫ماشین شو مجبور شد بفروشه و موتور بخره و دوباره بخاطر ولخرجی هاش موتورشم مجبور شد بفروشه و کلی لباس ورزشی خرید ک بفروشه و یه پیج اینستاگرام با کلی فالوور و پول داد خرید ک بتونه تبلیغ کنه باهاش ولی اونم شکست خورد و مجبور شد تمام لباسارو ب قیمت خرید بفروشه تا اصل پول شو حفظ کنه٫تمام اون پول م خرج شد بخاطر ولخرجی های ایشون و الان دوباره صفره٫صفر ک نه٫منفیه چون قسطای وام ش هنوز مونده٫جدیدا تصمیم گرفته خونه شو بفروشه٫خونه ای ک دست مستاجره و با پول اجاره ش داره قسطاشو میده٫میخاد خونه رو بفروشه تا با پول ش هزینه ی تمکن مالی شو پرداخت کنه ک بعد عقدمون با من بیاد خارج از کشور٫ما تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم و ایشون هیچ زحمتی واسه یادگرفتن زبان نکشید و ب من گفت٫تو زحمت شو بکش و ما عقد میکنیم و من با ویزای پیوست تو میام ب جاش تمکن مالی تو من پرداخت میکنم٫تمکنی ک خودم میتونم بپردازم واسه خودم٫

    دیشب ما از یه سفر برگشتیم و ایشون حتی هزارتومن خرج نکرد٫نه اینکه نخادها٫نداره٫

    تمام هزینه ی پرواز رفت و برگشت و خونه و غذا و همه رو من تقبل کردم٫ایشون کارت من دست ش بود و از کارت من واسه خودش سیگار و قهوه م میخرید!

    دیشب ک رسیدیم فقط یه پیام داد و گف ممنونم ازت خیلی زحمت کشیدی واسه سفر٫دقیقا یاد حرف شما افتادم استاد ک وقتی ما از خودمون میکنیم میدیم به بقیه٫احساس مون خیلییی بد میشه بعدش٫

    من این شرایط و سه سال تحمل کردم بخاطر شرکای خودم٫چون از تنها بودن میترسم و دلم نمیخاست تنها شم٫چون فک میکردم از ایشون بهتر واسه من نیست و کسی حاضر نیست تو رابطه بامن باشه٫یا من ممکن نیست انقد از کس دیگه ای خوشم بیاد٫چون فک میکردم سن م داره میره بالا و امکان ازدواج و مادر شدن روز ب روز داره واسم کمتر میشه بنابراین بهتره همین و حفظ ش کنم٫

    چون فک میکردم خودم از پس کارام برنمیام و یه مرد باید کنارم باشه ک کارامو اوکی کنه واسم٫یه کارایی ک مردونه س مثلا ماشین و ببره تعویض روغن٫

    چون فک میکردم تنهایی مهاجرت کردن خیلییی ترسناکه و آدم بهتره دونفره مهاجرت کنه٫

    حتی ایشون و باخودم سفر بردم با اینکه قبل ش گف من هیچی پول ندارم و سختمه این شکلی بیام ولی من اصرار کردم باخودم ببرم ش چون فک میکردم دوتایی بیشتر خوش میگذره بهم تا تنهایی٫چون نمیخاستم تنهایی سفر کنم٫چون فک میکردم تنهایی نمیتونم خودمو مدیریت کنم تو سفر٫

    از امروز ب بعد من دیگ این شرایط و تحمل نمیکنم٫تصمیم دارم ب ایشون بگم ک تحمل این وضع برامن دیگ خیلییی سخته و شما برا رسیدن ب شرایط بهتر باید تلاش کنی٫زبان بخونی٫یه شغل پیدا کنی ک بتونی هزینه های خودتو مدیریت کنی و یه مدت سختی بکشی واسه رسیدن ب رویاهات٫همون طور ک من دارم زحمت میکشم٫هرروز صب ساعت 6:30 بیدار میشم میرم سرکار و بعدازظهرا زبان میخونم تا بتونم مهاجرت کنم٫همونطور ک من تمام این سالها درس خوندم و زحمت کشیدم و تک تک خواسته هامو ب لطف الله یکتا تیک زدم تو دفترم٫

    این شرایط دیگ قابل قبول نیست و من تحمل ش نمیکنم و باید راه حل ش پیدا شه٫

    ممنونم ازتون بابت آموزه هایی ک باهامون ب اشتراک میذارید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    کوثر گفته:
    مدت عضویت: 981 روز

    سلام استاد عزیزم

    چه بارون فوق العاده ای بود .من عاشق آسمون این رنگی و این سایه ای که روی درخت ها و آب میندازه هستم خیلی زیبا بود خیلی بی نظیر بود در مورد تحمل کردن شرایط ناجالب .من این کارو قبلا انجام دادم به مدت 10 سال ولی به خاطر ترس ها و وابستگی ها تحملش کردم ولی بعد از ده سال به خودم اومدم چرا باید تحمل کنم چرا این همه آسیب و بپذیرم و من ارزش آن بیش از این حرف هاست باید کسی که حالم و بد می‌کنه باوجود وابستگی از زندگی ام حذف بشه .و خذفش کردم .چه لذتی داشت کم‌کم عزت نفسم بیشتر شد حالم بهتر شد آرامشم بیشتر شد و اظطراب از زندگی ام حذف شد ..اگه زودتر اون کارو انجام میدادم اندازه ده سال آسیب نمی‌خوردم ولی بعد از اون تجربه دیگه نه موقعیت نه فرد نه شرایطی رو تحمل نمیکنم.استاد جان ازتون ممنونم بابت آگاهی های که به ما می‌دین بابت تجربه های زیبایی که با حس خوب خالقش هستیم زندگی مو دوست دارم و عاشقش هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    مرتضی دیندار گفته:
    مدت عضویت: 1085 روز

    ای نام تو بهترین سرآغاز

    بی‌نام تو نامه کی کنم باز

    سلام به استاد بزرگوار،خوش تیپ و همه ی دوستان

    هنوز غرق زیباییها هستم ،چه بارانی

    قطره های باران و آب دریاچه مکمل هم شدند چه خوب همدیگرو بغل کردن آن هم با چنین اشتیاقی گویی در فراق هم بودند

    باران از پیش خدا می آمد به دیدار دریا در بهشت خدا

    کل مشتاقانه در دیدار جز

    آب در خاک و خاک در آب حل‌ شد

    حاصل جمع این دو شد سر سبزی

    واستاد عزیزه این بهشت

    طراوت، شادی، نشاط بعلاوه بروونی ومرمری

    آن ها همه خوشبخت

    منم حیران از این همه پیمان

    ببخشید استاد سه بار فایل نگاه کردم اما این همه زیبایی در یک جا ندیده بودم

    گم شدم در پارادایس اگر درست نوشته‌ باشم

    من می‌گوییم گمشده ای هستم در بهشت شما

    خطاب ب خدا

    از ظلمت خود رهاییم ده

    با نور خود آشناییم ده

    فعلا خدا نگهدار همه مون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    ساره امین آبادی گفته:
    مدت عضویت: 1235 روز

    به نام خدا

    سلام

    من یه چیزی که خیلی سال تحمل کردم و ازش متنفر بودم چادر سر کردن بود . همه توی اصل حجاب درگیر بودن من فقط توی چادر درگیر بودم ! وقتی که دلایل منطقی می آوردم که این کار بیهوده هست و اصلا در قرآن نیومده ، بعد از کلی کلنجار تازه خانواده میگفتن همه اینایی که میگی اگر درست هم باشن باید به دلیل نگه داشتن آبروی خانوادگی تو انجام بدی چون توی شهرمون عرفه ! حدودا 10 سالی طول کشید با جنگ و دعوا تا حدی برداشتم البته با استاد آشنا نبودم و باورهای توحیدیم ضعیف بود. و الان چون منطق قرآنی استاد سر حجاب داشتن رو شنیدم فعلا در حد جامعه اطرافم رعایت میکنم . این درخواست رو برای خدا فرستادم به مکانی هدایتم کنه که از نظر فرهنگی قوی تر باشه تا زن با پوشش شناخته نشه .

    و مورد بعدی که تحمل کردم مریضی های زیاد دخترم بود . حرف همه برام باور شده بود که چون شیر مادر نخورده سیستم ایمنی بدنش ضعیفه دو هفته ای یبار مریض بود حتی دو سه بار بیمارستان بستری شد. همیشه تو قرنطینه بودم تا پیشگیری بشه ولی جالب اینجاست بازم مریض میشد بعدش هم من و شوهرم واگیر میکردیم . تا اینکه بعد از آشنایی با سایت کم کم (حدودا یکسال) برطرف شد حتی اگر هم مریض میشیم خیلیییی خفیفه. تازه بیشتر هم بیروناییم . در حدی باورم قوی شده که حتی اگر دخترم نزدیک فرد مریضی باشه میگم چیزیش نمیشه چون بدنش خیلی قویه :)

    دوستتون دارم

    شاگردتون ساره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    بهنام جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 674 روز

    سلام به استاد عباس منش

    از خدا سپاسگزارم بابت نشانه ای امروزم

    در محل کارم بودم در حین کار کردن بودم و وارد

    سایت شدم و اتفاقی این فایل و صوتی دانلود کردم

    و با هندزفری گوش کردم خیلی حالمو خوب کرد

    اتفاقا کارمو تا حدودی دوست دارم ولی چون رفتن اومدنم دست خودم نیست و باید صبح تا شب کار

    کار کنم شب که میرم خونه انرژی زیادی برا خانومم

    و دخترم ندارم احساس میکنم دارم این کارو تحمل

    میکنم و از این بابت حال خوبی ندارم و پیشه خودم

    دارم تحمل میکنم این وضعیت و یا باید اسمشو بذارم صبر کردن تا این تکامل و طی کنم و خداوند

    منو جای بهتری هدایت میکنه استاد از شما سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 774 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم.

    کلید:شجاعت در اخذ تصمیمات اساسی.

    فایل:میزان تحمل شما چقدر است.

    استاد ازتون متشکرم برای این آموزشهایی که واقعا رایگان نیستند اینها میلیاردها ارزش دارند.

    من تازه متوجه فرق صبر با تحمل شدم

    صبر مقدسه ودر قرآن هم سفارش شده چون صبر همراه ایمان وامید هست بر کاری صبر می کنیم چون امید داریم به بهبود وآینده روشن می بینیم .

    تحمل یعنی پذیرش شرایط بد شرایطی که دوست نداریم ولی به دلیل ترس وبی ایمانی اقدام به تغییر نمی کنیم وهمون شرایط روقبول می کنیم وبا زجر ادامه می دهیم در حالی که در صبر لذت است اما تحمل با زجر همراه هست.

    حالا که فکر می کنم من هم خیلی جاها تحمل کردم چون فکر می کردم باید تحمل کنم.

    من هم پسرم تا 10 ماهگی گریه می کردم ودکتر می گفت عادیه کولیک روده هست بالاخره تب کرد بردم بستری شد وبعد معلوم شد برای عفونت بوده و بعد کاملا آروم شد اما من هم تحمل کردم.

    من یه زندگی پراز مشکل رو سالها تحمل کردم تا بالاخره خسته شدم واز خدا کمک خواستم وهدایت شدم به سایت شما وتوی این چند ماه کلی زندگیم تغییر کرده افکارم تغییر کرده به آرامش رسیدم.

    ولی حالا می فهمم هیچ چیز رو نباید تحمل کرد باید ایمان داشت حرکت کرد وتغییر ایجاد کرد

    استاد متشکرم برای آگاهیهایی که به ما می رسونید.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1265 روز

    سلام استاد

    چه همزمانی جالبی هدایت من به این فایل شما که قبلا گوش داده بودم با پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    و تضادی که این روزها باهاش درگیر بودم

    خدایاااا شکرت

    تو این فایل به داستان 6 ماه اول زندگی مایک عزیز اشاره کردید و دقیقا تو پروژه مهاجرت به مدار بالاتر امروز هم به همبن داستان اشاره کوچیکی کردید

    من خودمم نمیدونم چطور شد بعد مدتها این فایل رو گوش دادم اونم زمانی که تحت فشار شدید مالی بودم بخاطر تحمل کردن یک سری شرایط که میتونستم تغییرش بدم

    فکر میکنم دیشب از کامنت یکی از دوستان هدایت شدم به این فایل

    و

    چه قشنگ زدید به هدف

    گفتید چه شرایطی رو داری تحمل میکنی و فکر میکنی صبره

    فرق صبر و تحمل رو فکر میکردم میدونم دیگه

    ولی وقتی در مقام عمل قرار گرفتم و این فایل رو گوش دادم فهمیدم از شنیدن تا عمل کردن و باور داشتن فاصله از زمین تا آسمون ه

    و

    داستان چی بود ؟؟؟

    من ملکی تجاری داشتم که به شخصی اجاره داده بودم

    این شخص خب از همون قشر بظاهر مومن بود که مثل گذشته ی ماها فکر میکرد اگر بره زیارت اربعین و خدمت کنه و… ائمه بهش رحم میکنن و توی کارش کمکش میکنن

    حتی اگه تو باورهاش ناامیدی باشه

    حتی اگه ورودی های منفی داشته باشه و تحت شرایط بازار ، کم بیاره و نا امید بشه و…

    یک سالی بود که خوب پیش میرفت و مشکلی نبود

    تا اینکه سر سانحه سقوط هواپیمای آقای رئیسی ایشون گفتن حساب‌های ما مسدود شده و مشگل گمرکی پیش اومده و…

    و از اون زمان تا الان که حدود 5 شیش ماه میگذره همینطور ایشون نتونستن اجاره هاشون و پرداخت کنن

    و من هم به خیال خودم صبر میکردم

    صبر

    یعنی فکر میکردم صبر میکنم

    چرا؟

    چون مستاجر قبلی خیلی اذیت کرده بود و این در مقابل اون قبلیه خیلی شاه بود بنظرم و میگفتم بی انصافیه بخوام بهش فشار بیارم تا اینکه

    حدود 4 ماه اجاره هاش معوق شد

    و من تحت فشار مالی شدید قرار گرفتم

    طوریکه برای 50 هزار تومن هم موندم

    و همزمان هم میخواستم برای پسرم لپ تاپ بخرم و با نوسانات شدید نرخ دلار مواجه شدم که هر روز یک میلیون تومن قیمت لپ تاپی که ما می‌خواستیم بالا میرفت

    و من همچنان تحمل میکردم

    و فکر میکردم صبر میکنم

    بالاخره امروز تحت فشار شدید بودم که مجبور شدم از مادرم یه مقدار کمی قرض کنم و این برام خیلی سنگین بود

    همزمان این فایل رو که دیشب قبل از خواب بهش هدایت شده بودم و آماده ی پخش گذاشته بودم رو پلی کردم که گوش کنم

    اولش گفتم ای بابااا این داستان گریه های 6 ماهه ی پسر استاد رو که من قبلا شنیدم و میدونم

    ولی وقتی نکته طلایی شو شنیدم و اون فرق صبر با تحمل بود میخکوب شدم

    صبر از ایمان میومد

    خب

    آیا من صبر داشتم میکردم؟

    یعنی ایمان داشتم که مستاجرم شرایطش خوب میشه و اجاره ها رو پرداخت میکنه؟

    نه

    من چه اطلاعی از فرکانس و ایمان و باورهای این شخص داشتم؟؟؟

    من فقط میترسیدم توی این بازار همه کاسب ها کارشون به مشکل برخورده باشه و مستاجر بعدی که بیاد بدتر از این باشه

    میگفتم لااقل این و دیگه یه شناختی تو این یک سال و نیم روش پیدا کردم ، فرد جدید معلوم نیست کی باشه ، چطور آدمی باشه، بنگاهی سرم کلاه نزاره بخواد یعالمه کمیسیون بگیره و … و…

    باور کمبود

    کمبود انسان متعهد و پولساز که از پس اجاره بربیاد

    بدبینی به انسانها

    همون باوری که فکر میکردم درست شده

    همون که همه عمرم فکر میکردم درسته من انسان خوش قول و خوش حساب و امنی برای همه هستم

    ولی تخم من و امثال من رو ملخ خورده

    دیگه مثل من پیدا نمیشه

    خدایا من و ببخش که فکر کردم تو فقط تونستی یه دونه آدم خوش قول و متعهد و امانت دار مثل من خلق کنی و اگرم باشه تو این شهر نیست

    تو این شهر کاسبی خرابه پول نیست ، مردم ندارن اجاره هاشون و بدن و…

    تحمل میکردم از ترس

    و بی ایمانی

    و توجه به ناخواسته ها

    بجای اینکه بشینم کد خواسته مو بنویسم که:

    من مستاجری خوش قول، خوش حساب، بی دردسر ، با شخصیت ، آبرودار ، پولساز ، قدردان ، و با ایمان میخوام که با میل و رغبت و اشتیاق فراوان و با صداقت محض بیاد و براحتی قراداد اجاره رو با کمترین هزینه مالی و زمانی انجام بدیم و انقدر به خودش مطمئن باشه که هرچه تضمین سفت و سخت ازش بخوام مثل خودم با کمال میل قبول کنه و از همون روز اول بقدری عالی باشه که باعث بشه من هر ثانیه شکرگزار خدایی باشم که با این تضاد بهم فهموند تو لایق رفتن به یک مدار بالاتر شدی و دیگه الان وقتشه که یک مستاجر عالی نصیبت بشه و بی دغدغه سال‌های سال بمونه ، اون آقای x مناسب مدار اون زمان تو بود ، که در حد خودش هم خیلی بهتر از خانم y بود ،

    ولی تو رشد کردی عزیزم

    و الان لایق همکاری با آقا یا خانم z هستی

    پس مقاومت نکن و اجازه بده آقای x هم مثل خانم y از مدارت خارج بشه و بهترش بیاد

    استاد من فراموش کرده بودم که دقیقا همین تضاد رو اردیبهشت ماه با مستاجر اون یکی واحدم داشتم

    اون واحد اجاره ش خیلی کمتر بود ، 1،500،000 تومن

    و خانمی که گالری نقاشی داشت دختر مهربونی بود اما بی نهایت همیشه احساس قربانی شدن داشت و مدام بابت کوچکترین شرایط ناخواسته غر می‌زد و شکایت می‌کرد و وقتی بهش گفتم میخوام اجاره رو زیاد کنم گفت من نمیتونم و تخلیه میکنم

    اولش همین افکار شرک آلود اومد که اگه این بره دیگه کسی این واحد رو که توی زیرزمین ه اجاره نمیکنه و….

    ولی باورتون نمیشه استاد

    همون موقع مدام آموزه های شما رو تو ذهنم مرور میکردم و میگفتم : جهان رو به رشده ، قراره این بره و یه فرد بهتر بیاد و درآمد تو رو بیشتر کنه

    دقیقا همین هم شد استاد

    یک پسر خیلی جوان اومد و برای کار ادمینی و… اون واحد رو که قبلش 1،500 اجاره داده بودم ، 3،500 اجاره کرد و حتی تمام دیوارهای واحدم رو که یه قسمتش نم زده بود نقاشی کرد به هزینه خودش و انقدرررر پسر مودب و متعهدی هست که حتی یک روز هم اجاره ش عقب نمیفته

    هر تعهد و تضمینی هم که من گفتم همون موقع انعقاد قرارداد انجام داد و

    من نمیدونم هر بار که اسم ایشون میاد چطور از خدا تشکر کنم بخاطر فرستادن چنین فرد متعهد و بی آزار و بی دردسری

    باورتون نمیشه استاد

    همون واحدی که اون دخترک نقاش مدام بابت کثیفی راه پله و خاموشی برق سالن و … زنگ میزد و گلایه می‌کرد و … این آقا حتی یکبار هم نشده که کوچکترین اعتراض یا گلایه ای بکنه و چقدررر من ازش راضی ام

    حالا ، باز هم قراره گشایش جدیدی حاصل بشه

    قراره درهای بزرگتری از نعمت به روم باز بشه

    و قراره یک پله صعود کنم

    چرا باید مقاومت کنم و خودم سر راه نعمت های خدا بشم ؟؟

    حالا که باران رحمت الهی داره میباره چرا من برم تو غار بی ایمانی و خودم رو محروم کنم از رحمت حق ؟؟

    میخوام همین الان با اینکه صبح نیست ، و همیشه فکر میکردم باید کد خواسته ها یا تمرین ستاره قطبی رو صبح بعد از بیدار شدن انجام بدی ، بنویسم من‌چطور مستاجری میخوام و

    منتظر معجزات پروردگاری باشم که سریع الاجابه و در لحظه پاسخ میده

    راستی فرداشب لیله الرغائب هست

    چقدر خوب میشد استاد در مورد چنین زمانهایی هم یک فایل تهیه کنن تا نظر ایشون رو بدونیم

    درسته که قبلا گفته بودن در مورد شب قدر و… که این نیست که فقط تو یک شبهای خاص یا در مکان‌های خاص مثل حرم ائمه یا زیر قبه امام حسین یا… دعاها اجابت میشه

    چون خداوند همیشه قریب و درحال اجابت کردن دعاهاست

    ولی خب شاید یه رازی در سری اعداد مثل عدد 7 که 7 آسمان و 7 روز هفته و 7 روز خلق دنیا و … از این عدد استفاده شده باشه

    هر چند اینم میدونم که قرار نیست ما همه اسرار الهی رو درک کنیم

    به همون میزان که درک کردیم عمل کنیم کلی پیشرفت میکنیم

    مثلا من که فکر میکردم فرق صبر و تحمل رو فهمیدم ، اگه تو همین تضاد زیادی تحمل نمیکردم و دلسوزی بیجا برای کسی که در جای درستش قرار داره نمیکردم ، الان خودم تحت فشار مالی و روحی نبودم .

    درپناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    مهرک الهی گفته:
    مدت عضویت: 1692 روز

    سلام به استاد عزیز وشایسته ی جانم.

    ده دوازده دقیقه که ازشروع فایل گذشت،اشک ریختم،اشک ریختم واشک ریختم وهنوزفایل تموم نشده ،پوزکردم ودارم مینویسم

    امروز مدتیه که دوره کشف قوانینو گرفتم وهنوز توی دوقسمت اولش موندم،دیگه عجله ای ندارم وقانون تکامولو درک کردم ونمیخوام فقط دوره رو تموم کنم،هروقت حس کردم این قسمت کاملا درک وجودم شده به قسمت بعد میرم

    هیچوقت توی این دوسه ساله ای که باشما اشنا شدم واز این دانشگاه عظیم درس یاد گرفتم ،اینقدراحساساتم درگیر نشده بود واشک نریخته بودم،

    حسرت گذشته ایکه چندین سال وجوانی وعمرم روبرباد داد برای تحملی که اموخته شده بود،به جای صبر ،

    داره به من فهم دقیقترودقیقتر نوع فرورفتن موذیانه باورهای وحشتناکی که اینهمه سال محدودم کرد واونقدرتحمل کردم تابه جایی رسیدم که منتظرمرگ بنشینم وقبول کنم تقدیرم همین بوده.

    چقدر جنسیت،بصورت نهفته برای من باور محدود ساخته بود

    چقدر شرایط بیرونی برام باعث ساختن این فکرکه همسرم مسئول بدبختیهای منه رو بوجوداورده بود،باوجوداینکه بیکارننشستم وبااونهمه غرور وهمه چیزبدان بودنم ،خیاطی کردم وخونه خریدم،زندکیمو بدوش کشیدم ومسئول همه چیز بقیه شدم،

    ترس از حرفهای مردم که اگه مردی زندگیش بده تقصیرزنشه باعث شدازهمه خواسته هام بگذرم

    ترس از نداشتن باعث شد نخوام طلاق بگیرم وبه خونه پدرم برم،مباداکه فشاری روی اونها بزارم باوجوداینکه پذیرای من بودن

    نداشتن اعتماد به نفس وترس ازاینکه اگه جدابشم هرروز یکی میادخواستگاری ونمیزارن راحت باشم واخرش مجبورمیشم تن به ازدواج نامعلوم دیگه ای بدم-البته این باورم نمیدونم ازکجا قوی بود که تقریبا تمام پسرها ومردهایی که منومیشناختن ویاباهام اشنامیشدن،عاشقم میشدن –

    وصدالبته نااشنایی با نیروی درونم وبی ایمانی وشرکی که تموم وجودم رو گرفته بود که ازکجا بخوام زندگی مستقلی درست کنم،

    همه وهمه باعث شد سالیان درازی ازعمرم رو ازدست بدم.

    حسرتی که ازاول اشنایی باقوانین به من میگفت چرا زودتر اونارو نشناختم ،تبدیل به بزرگترین حسرت زندگیم شد.ولی ازوقتی شروع کردم ،به قول استاد چرخ زندگیم روغن خورد واون گاری زنگ زده تبدیل به پیاده رویی شده که کوله پشتی سبکی ازهرچه لازم داره بردوششه و اره سوت زنان ورقص کنان از مناظر زیبای زندگی لذت میبره

    شاید من که مادربزرگ نیستم،ولی فکرکنم، مادربزرگترین دانشجوی شما باشم– یه چیزقشنگی یادم اومدکه خیلی دلم میخواست دانشگاه برم وتصمیم داشتم وقتی بچه هام دیگه خیلی به من وابسته نبودن وبزرگ شدن ،به دانشگاه برم، والان باگفتن کلمه دانشجو یادم اومدکه من اون موقع به یه دانشگاه الکی نرفتم ولی الان دربهترین دانشگاه جهان تحصیل میکنم وقول میدم مثل همه کارای زندگیم که همیشه درحد خیلی خوبی انجامشون میدادم،دانشجوی عالیی باشم–

    براثر فهمی که از درسهاس شما استاد عزیزم پیدا کردم ،دیگه حسرت نمیخورم وبه خودم میگم اگه الانم این قوانینو درک نمیکردی چی؟

    اگه میمردی ونمیفهمیدی چی؟

    اگه درجهل مرکب ابدالدهرمیموندی چی.؟

    حالا گاری رو ول کردی ،بارهای اضافه رو بیرون انداختی ،داری ازپیاده روی توی این جاده زیبا که یه پات هم روی اسکیته ،لذت میبری ومیرقصی ومیری

    برو برو که قانون تصاعد میگه اگه درس استادتو خوب پس بدی ،بزودی توی تسلا میشینی واز شبشه بغل برای استادت که توی تسلای بغلیه دست تکون میدی.

    وباهاش توی یک چمنزاربینظیر میشینی وچایی میخوری وصحبت میکنی.

    استاد عزیزم ملیونها بارشکر که تورو پیداکردم

    ملیونهابارشکرکه خدامنولایق شاگردیت کرد

    ملیونها بارشکرکه هرروز چیز جدیدی درک میکنم وخوداینکه چنین درکی که اززندگی ومفهوم اون هرروزپیدامیکنم،،به تنهایی باعث خوشبختی کاملمه وبقیه دستاوردهام نعمتهای اضافه ایه که خدا سرازیر زندگیم کرده.

    طوریکه هرجاصحبتی ازنتایج میشه میگم من به تمام معنا خوشبختم وهرلحظه ایکه خدابه من فرمان رفتن بده ،خوشبخت دنیاروترک میکنم،

    نگاههای متعجبشونو میبینم ومیدونم که ازدنیای درون من خبرندارن.

    بارها وبارها این فایلو خواهم شنید وشاید فقط بااین فایل ،چندین باردیگه اشک بریزم،

    اشکی که ازسربدبختی نیست چون ازوقتی باشما اشنا شدم اشک بدبختی نریختم.

    اشک درک،اشک فهم واشک خوشحالی ازچنین خوشبتی عظیمه.

    عاشقانه شما وشایسته ی جانم رو دراغوش میفشارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    زهرا شهابی گفته:
    مدت عضویت: 1661 روز

    الله اکبر

    من امشب حالم خیلی بد بود و داشتم اه و ناله میکردم و کلی گریه

    البته الان 24 ساعت که حالم خوب نیست حالا چرا ؟؟

    من دیروز غروب بابت یه کاری که مادرم ازم خواست رفتم بازار و هشت شب اینطورااا بود که مادرم پیام داد که ای وای کجایی و چرا نیومدی پدرت خیلی اعصبانی شده که چرا این هنوز خونه نیومد

    من بگم که 36 سالمه و هنوز پیش پدر و مادرم زندگی میکنم

    من از این پیام مادرم خیلی ناراحت شدم و عصبانی به حدی که میخواستم بیام خونه جنگ راه بندازم

    اومدم خونه دیدم که هر دو نفر به حالت قهر نشستن که ای وای این چه وضعیتی

    این اولین بار نیست که این اتفاق میفته

    من میدونم که این منم که گذاشتم این اتفاق ها بیفته چون ترس هام زیاد چون فقط میخوام تحمل کنم بعد کلی ناراحت بودن از این اوضاع که چرا گذاشتم به اینجا برسه و چرا تحمل دارم میکنم اومدم از خدا راه حل خواستم که کمک کنه که قادر مطلق فقط خداست

    یه صدایی بهم گفت برو توی سایت و یه نشانه برام فرستاد این فایل اومد و من شگفت زده شدم

    خدایا شکرت

    امیدوارم که بتونم این مسیر به خوبی و خیر پشت سر بذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: