میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوند هدایت کننده
سلام به استاد و دوستان عزیزم
نمی دونید این فایل رو در چههههه زماااااانه منااااسبی دیدم، در چه زمان و مکان مناسبی به این فایل بااااااارزش هدااااااااااااااایت شدم،
تقریبا همین یک ساعت قبل ،زن عموم اومد خونمون و ایشون یک ماهی هست که تصمیم به جدایی گرفتن،،چرا؟؟
چون بیییییست سااااااااال بود که داشت زندگی دردناک و رنج آورش رو تحمل می کرد
به خاطر افکار و باورهایی که داشت دچار یک ازدواج ناموفق شد و برای ترس از حرف مردم طلاق نگرفت و به زندگیه زجر آورش ادامه داد ،،اونم به مدت بیست ساااااااااال،
خیلی بلاها سرش اومد به خاطر باورهاش،،،کتک خورد ،تحقیر و سرزنش و سرکوب و تهمت و توهین و دروغ و فقر و نداری و بداخلاقی و اعتیاد و………..
خیلی خیلی مسائل دیگه رو تحمللللللل کرد و با این وضعیت به زندگی با عموم ادامه داد ،،،
بلخره بعد بیست سال تصمیم به جدایی گرفت و دنبال کار رفت ،سرکار مشغول شد و خونه اجاره کرد ، و دست بچه هاشو گرفت و زندگی جدیدش رو شرو کرد،
این مثال برای من یک نمونه ی بارز از ترس و تحمل و شرک هست
مثال دیگه درباره ی خودمه،،من پارسال تابستون مشغول یک کاری بودم که به شددددددت سرکار عذاب میکشیدم و خییییلییی استرس و فشار داشتم تا جایی که یکی دوبار سرکار غش کردم و از حال رفتم ،اصلا به اون کار علاقه نداشتم و حقوووق خییییلی کمی داشت، اما به خاطر مسئولیتی که قبول کردم ،،،به خاطر رودروایسی که داشتم،،،نمی تونستم قاطعانه استعفا بدم ،،،، خداروشکر این کار رو چهار ماه بیشتر نتونستم تحمل کنم و استعفا دادم،،،،وسط پاییز به یک کار دیگه هدایت شدم ،کار خیییلییی سبک و راحت و البته پردرآمد که میتونستم خیلی توی اون کار پیشرفت کنم،،از همون طریق به یک رابطه ی عالی و عاشقانه هدایت شدم،،،و هنوز هم بعد تقریبا یکسال،هم رابطم و هم شغلم رو دوست دارم،،
استاد کم کم دارم قانون رو درک میکنم و متوجه حرف های باارزش و طلایی شما میشم،
خداروشکر که این آگاهی هارو کم کم دارم درگ میکنم و به قولی شاخک هام تیز میشن و میییییفهمممم که مشکل از کجاست و مشکل از چه باور و فکر نادرستی میاد،
هر روز خداروشکر میکنم بابت هدایت به این سایت ارزشمند و بابت وجود استاد و خانم شایسته ی عزیزم
به نام رب
سلام استاد عزیز مریم بانوی عزیز وتمام دوستان وخانواده ی عزیزم در سایت الاهی وتوحیدی عباسمنش
واقعا دارین معجزه میکنین استاد انگار خود خدا داره باهامون حرف میزنه رو در رو خودمونی وخصوصی و راحت
انگار داره خودش برامون فرش قرمز رو پهن میکنه و بهترین امکانات رو برامون آماده میکنه ومنتظر تا ما بریم انجا وفقط ازش استفاده کنیم ولذت ببریم
بریم سراغ سوال
واقعا چقدر صبر وتحمل رو اشتباه معنی میکردیم و چه باورهای اشتباهی در موردشون داشتیم
من از روزی که دیگه تصمیم گرفتم چیزی رو تحمل نکنم انگار خداوند هم درهای رحمتش وراه حل های درست رو بهم الهام کرد وزندگی روی دیگه اش رو که هم مدار با باورهای الان من است رو برام باز کرد
ودوباره ودوباره قانون رو بهم نشون داد وباورم را قوی تر کرد
واقعا که خدا همه چیزش درست است وقانونش قانونه فقط ما باید فرمولش رو یاد داشته باشیم
من دیگه تحمل نکردم که باید هر چی دیگران میگن و انجام بدم وسکوت کنم وتحمل کنم وشروع کردم به نپذیرفتن واز خود خدا خواستم که در هاشو برام باز کنه چون فقط خودش قادر وتواناست در حل مشکلاتی که ما برایش راه حل نداریم
خودش منو هدایت کرد به جایی که پر از آرامش و احساس خوب و انسانهایی که بدون آگاهی داشتن از قانون دارن خودشون قوانین رو اجرا میکنن وزندگی خوب وایده ال دارن
خدایا سپاسگزارم بابت این بهشتی که مرا هدایت کرد
واین انسانهای بهشتی
در پناه خداوند تنها ارباب وسلطان باشین
به نام یاد خدا سلام.استاد راجبه سوالتون من سه سال پیش تویه زندگی بودم که که واقعا جهنم بود چاره ی جز تحمل نداشتم چون از حرف مردم میترسیدم واز ناراحت شدن پدر و مادرم میترسیدم وحاضر بودم اونا خوشحال باشن.حالا مهم نیس چه بلایی سرمن میاد وبینهایت چک ولگد خوردم از جهان.ومجبور به تحمل بودم در حالی که از فامیلامون میدیدم شرایط منو دارن ولی خیلی راحت اون زندگی رو رها میکنن وخیلی راحت یه ازدواج عالی دیگه ورو دارن تجربه میکنند حتی با اینکه بچه دارن.منم اگر حرف مردمو کنار میذاشتم خیلی اتفاقات بهتری رو تجربه میکردم.
چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
الان که دارم میرم سرکار و چون جایی هستم که براش خیلی زحمت کشیدم و یه روزی ارزوشو داشتم اما الان به قدری این محیط کار با ارزش های من در تضاده که هر روز انرژی از من هدر میده و باید یه عالمه انرژی و تایم بزارم که روزم رو پاکسازی کنم چون تو چنین محیط سمی سرکار بودم
چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
با خودم میگم که منکه هدف دیگه ای دارم و فعلا بخاطر پول و سابقه کار اینجا رو تحمل میکنم و فکر میکردم دارم صبوری میکنم.البته اولاش واقعا همینطور بود و این دو سال رو صبر کردم با عشق و هدفمو دنبال کردم اما الان دیگه به این نتیجه رسیدم که کافیه و دیگه نیازی به سابقش ندارم و پولش هم جور میشه و بی پول نمیمونم و هدایت میشم و احساس کردم تضادهای دورم داره زیاد میشه و اگه این کار رو ترک نکنم کمکم این تضاد ها تبدیل به چک و لگد میشه که طبق قانون بهم میزنه که بگه دیگه باید از اینجا بیام بیرون…اما ترس حرف والدینم،ترس حرف مردم،ترس بی پولی،ترس از دست دادن شان اجتمایی ،به هر حال اینجا از لحاظ کاری هم به جایگاه و احترام و ثباتی رسیدم…و مهمتر از همه ورود به این محل کار چیز تقریبا دست نیافتنی به نظر میرسید که با استفاده از قانون و واقعا تلاش و انگیزه بهش رسیدم و باورم نمیشه گاهی که الان انقد بعم فشاار اومده که میخوام ولش کنم و دیگه تو فرکانس این کار نیستم
چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
اینکه اگه بیام بیرون مسیر کاری به روم باز میشه که پر احساس ارزشمندی بالا و احساس خوب و رضایت ،پر از پول و استقلال و فراوانی و ثروت هست.
همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
تصمیم گرفتم کلا کشورم رو عوض کنم و به کشورها و ادم هایی هدایت شدم که دقیقا بهم نشون دادن که چیزی که من داشتم تجربه میکردم طبیعی نیست و توهین به شعور و انسانیت و رشتم هست.و دییقا به چشمم دیدم که میشه رویاهامو زندگی کرد و یه عده دارن واقعا همینجوری که همیشه دنبالش بودم کار میکنن با همینقد احساس احترام و لذت و ارزش و کارهای مهاجرتمو شروع کردم و به پایان رسوندم کاری که من باید انجام میدادم و الان دیگه فقط باید صبر کنم.اما الان دیگه دلیلی نمیبینم که این محیط کارمو تحمل کنم و دیگه موندن بیشتر از این اسمش صبر نیست بلکه تحمله و توهین به خودم،که بخاطر پول دارم روح و جسمم میفروشم
و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
دوست دارم اینو به زودی جواب بدم.میدونم باید شجاع باشم و از این کار استعفا بدم و میدونم خدا به شجاعان پاداش های بزرگی میده.این رو به چشمم بارها دیدم.دارم رو خودم کار میکنم که بتونم این تصمیم رو بگیرم و به زودی میام از تجربم در این مورد مینویسم و لطفا دوستان اگر باور و دیدگاهی دارید که تو گرفتن این تثمیم بیشتر کمکم کنه یاری کنید
سلام دوست عزیز واقعا بهت تبریک میگم بابت این تصمیم و اینکه میخای تغییر کنی
میخام برات یه مثال بزنم از خانواده ی خودم بزنم تا مصمم تر بشین سر این قصیه
من داداشم نظامی بود با9سال سابقه ی خدمت و رسمی بعدش بخاطر آشنا شدن با سایت استاد اومد ماشینشو فروخت با اینکه2تا بچه ی4و3ساله داشت و شرایط براش خیلی سخت تر شد ک بدون ماشین بخاد کارا روزمرشو انجام بده و با پول ماشین یه مغازه ی نقلی لوازم آرایشی باز کرد و تا درآمد مغازش تقریبا با حقوقش برابر شد از شغلش استعفا داد با اینکه تو کار و قسمتی ک بود خیلی وارد بود از همه طرف روش فشار بود خانواده همکارا دوستان همه میگفتن اشتباه نکن پشیمون میشی بفکر بیمه و آیندت باش در حدی ک دیگه حتی جواب تلفن مامان بابامو نمیداد چون خانوادگی ما کارمند بودیم و کسی طرف شغل آزاد نرفته بود ولی اون سرتصمیمش موند و روند تکاملو طی کرد جا نزد پایبند دوره12 قدم بود خداروشکر الان بعد گذشت2سال و نیم درآمد ماهیانش رسیده به میانگین100میلیون
هم آزادی مکانی داره هم زمانی و از همه مهمتر انقدر مستقل شده از لحاظ شخصیتی ک آدم لذت میبره باهاش هم کلام بشه
در صورتی ک یه آدم ترسو و از لحاظ اعتماد به نفس خیلی لولش پایین بود ولی الان به لطف آموزش ها و سایت استاد و تصمیم خودش روز به روز داره پیشرفت میکنه
امیدوارم شما هم به ترستون غلبه کنین و به اون چیزی ک دلتون میخاد برسین
موفق باشین
سلامی همراه با احساسی عالی که از دیدن فایل و اون منظره فوق العاده ، فوق العاده زیبا در من ایجاد شد به همه همسفران
هم صحبت ها عالی و واقعا پاسخ به سوالی بود که اخیرا در ذهنم شکل گرفته بود و هم پارادیس زیبا ، اون آسمون آبی، ابرهای فوق زیبا، براونی، مرمری وای خدا….. بارون… باورکنید بوی بارون رو حس کردم عالی بود عالی . حس و شور نابی در من بیدار شد و شکل گرفت که حتما روزم رو می سازه.
اخیرا یک سری آموزش دارم می بینم در رابطه با محور خودشناسی و معنویت. و خیلی جالبه که هم راستا با اموزش های دوره هاییه که از این سایت خوب خریدم و الان هم که دارم دوره کشف قوانین زندگی رو می گذرونم. اگر اونجا ابهامی باشه به سمت پاسخ در اینجا هدایت میشم. سوالی تو ذهنم مدتی بود می چرخید که شرط پیمودن طریقت سلوک “پذیرش و تسلیم” هست بعد برام سوال شد این پذیرش انفعال نمیاره؟ اگر همه مخترعین و مبدعین و کسانی که به پیشرفت و گسترش زندگی بشر و هستی کمک کرده اند شرایطی که منجر به اختراع و ابداع شده رو پذیرفته بودند که هیچ اختراعی نبود هیچ ابداعی نبود هیچ گسترشی نبود. تو همون دوره آموزشی تاحدودی این ابهام برطرف شد اما نه تمام وکمال. امروز کاملا شفاف شد برام که پذیرش و تسلیم در لحظه حال هست که بتونم آرامش خودم رو حفظ کنم سریع واکنش احساسی و هیجانی نداشته باشم تا سرزمین وجودم آرام بگیره تا در آرامش راههایی که وجود داره به من نشون داده بشه و به اون راهها هدایت بشم و عمل کنم به اون راهها.
خدایا شکرت برای این آگاهی.
پذیرش و تسلیم به معنی نشستن و دست روی دست گذاشتن و تحمل نیست و امروز به خوبی این مفاهیم رو درک کردم و حتما مراتب درک بیشتر و بهتری هم وجود داره که ان الله به سمتش هدایت خواهم شد. چقدر این هدایت به پاسخ سوال و ابهامم برا جذاب بود و باز نشانه ای برای اینکه اگر طالب باشم و در پی تغییر راهها نشان داده میشه و قفل هاباز و البته قدم به قدم.
منم مثل همه ابنای بشر شرایط زیادی رو تحمل کردم و فکر می کرده دارم صبر می کنم در حالی که فقط تحمل بود و احتملا در پس این تحمل کرد این باور نهفته بود که اجر خواهم داشت. گاهی هم برای اینکه نشون بدم من انسان خوبی هستم ببینید من چقدر خوبم، بوده و مشکل عزت نفس.
مثلا خیلی وقتا از خیلی برخوردا، حرفا رنجیدم آزرده شدم اما تحمل کرده فقط تحمل و به چراییش و راه حلش حتی فکر هم نکردم گریه کردم بغض کردم روزها غمگین بودم اما به اینکه چرا و چکار باید بکنم فک نکردم. همه رو مقصر دونستم خودم رو مقصر دونستم انتخاب هام سرنوشت و.. و.. و.. همه رو مقصر دونستم اما به چراییش فکر نکردم. در واقع اصلا بلد نبودم نمی دوستم که بابا من خودم خالق این شرایطم یک چیزی در درون من این شرایط رو رقم داره می زنه بابا نباید تحمل کنی این احساس بد شرایط بد بعدی رو برات رقم می زنه …
و الهی شکر که الان می دونم و امید دارم درک کنم، عمل کنم و آنچه را دوست ندارم آنچه را برایم سخت است ناخوشایند است با شناسایی باورهای پشتش و جایگزین کردن باورهای هماهنگ ، به شرایط و زندگی دلخواهم مبدل کنم.
تا همین جا هم و اخیرا تغییرات بسیار عالی رو رقم زدم به لطف الله و آموزه های استاد بزرگوار و اساتید قبلی . اما نکته بسیار قابل توجه دوره های استاد عباسمنش باز کردن مباحث و عملی نشون دادن شونه واینکه تو می دونی دقیقا باید چکار کنی. یک جعبه ابزار کامل در اختیارت قرار می گیره و می دونی برای هر مشکل کدوم ابزار مناسبه. اصلا مشکل کجاست و چه ابزاری الان برای حلش و برطرف کردنش لازمه. دیگه یاعلی اقدام کن
خدا رو برای این آموزش های عالی و انسان های گرانقدری که به سمت شون هدایت شدم ممنون و سپاسگزارم
روز و روزگاری عالی برای همه عزیزان از خدای بزرگ خواستارم
وبشّر الّذین ءامنوا وعملوا الصَّلحت أنّ لهم جنَّت تجرى من تحتها الأنهر…. بقره/آیه25
و الّذین ءامنوا وعملوا الصَّلحت لنبوّئنّهم مّن الجنّه غرفا تجرى من تحتها الأنهر …؛. عنکبوت/آیه58
لکن الّذین اتّقوا ربّهم لهم غرف مّن فوقها غرف مّبنیّه تجرى من تحتها الأنهر … زمر/آیه20
به نام خدایی که بشدت کافیست
سلاااامی به طراوت باران فلوریدایی برهمه عزیزانم در این سایت بینظیر از همه لحاظ:)))
چقدر زیبایی دیدم در این فایل از آبیترین آسمانی که گوشه گوشهاش تزئین شده با پاکی و سفیدی ابرها تا رودی تمیز و پرآب بر زیر خانه ای چوبی با پنجره های فراوان برای دیدن و لذت بردن از سبزبودن زیبای یک جنگل شصت هکتاری که انتها ندارد و فواره ای برروی رودخانه که عاشقانه خودنمایی میکند و پرنده ای کوچک که دقیقا بر درختی در نزدیکی فواره با شور و شعف وصف نشدنی به تماشا و لذت بردن از خنکی فوار مینشیند…و در انتها بارانی که تمام این زیبایی هارا کامل میکند و براونی زیبا در دل سبزی جنگل و… و….
خدایاشکرت:)))
خداجونم من هم ازت مثل استاد کم نمیخوام ! حالا که میبینم میتوان در هم همین دنیا بهشت برین را داشت و هم در جهانی دیگر بهشت را ازت با حال خوب درخواست میکنم … همان خانه ای را میخواهم که طبق قرآن نهرها از زیرش جاری شوند و من آپارتمان نشینی را تحمل نخواهم کرد …
دیدن این فایل های فوقالعاده باعث میشه آدم در مسیر خواسته هاش ثابت قدم تر بشه خداجونم ممنونم بابت هدایت من به این فایل…
قشنگ میتونم تصورکنم راه رفتنم رو زیر چنین بارانی در دل تابستان و درون جنگلی انبوه و بعدش یک شنای مفصل در دل چنین رودخانه بی نظیری:)))
و اما پاسخم به این سوال اساسی رو میخوام با این آیه آغاز کنم:
إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا ﴿97﴾ سوره نساء
هروقت از بچگی اسم کنکور و تعریفایی که ازش میشد رو میشنیدم یه گارد عجیبی نسبت بهش داشتم اما حاضر نبودم بخاطر وابستگی هایی که به محل زندگیم و اطرافیانم داشتم تصمیم به مهاجرت بگیرم و میگفتم همه با کنکور روبهرو شدن بعضیا با شکست و اونایی هم که پدرشون دراومده با موفقیت..!تا اینکه ازونجاییکه درسم خیلی خوبه بعد از چندین مرحله آزمون ورودی های عجیب غریب دادن برای کلاس دهم و یازدهم وارد یه مدرسه بسیار معروف و سطح بالای کنکوری شدم از همون اول که برای اولین مصاحبه ها وارد شدم شنیدم که بهم گفتن تو باید برای قبول شدن در رشته پزشکی این سه سال مخصوصا سال آخرو قیر بریزی روی زمین و بشینی و فقط و فقط کل زندگیت درس بخونی اون وقت برای قبولی یه امیدی هست قشنگ این اصطلاح قیر ریختن و نشستن و چسبیدن به زمین برای درس خوندن رو یادمه یعنی اینکه فقط و فقط بخون بخون بخون سرتم تکون نده البته اینم بگم من کلا درس رو دوست دارم و از خوندنش خیلی لذت میبرم خلاصه که من کلاس دهم نفراول شدم کلاس یازدهم نفراول شدم تاجاییکه همه میگفتن این برای ما رتبه تک رقمی میاره درسهارو دوست داشتم اما خود کنکور و اینکه باید پدرم دربیاد تا در دانشگاه هایی قبول بشم که کشوری مثل کانادا حتی مدرکشون رو قبول نداره درس بخونم رو نمیتونستم قبول کنم انگار دوست داشتم برم یه جایی که سطح علمیش خیلی خیلی بالا باشه حتی یادمه معلم شیمیم میگفت یکی از اقوامشون برای اینکه دانش،اه تهران یا بهشتی قبول بشه انقدر خونده بوده که زخم بستر گرفته بوده یا اصلا شعار مدیر مدرسهمون این بود که شما باید خیلیییی سختی بکشید این چند سال و هیچکس با زیاد درس خوندن نمرده
بنظرم اینا لذت بردن از زندگی رو ازم میگرفت و فشارروانی زیادی روم داشت که دوسال تحمل کردم اما در حین این دوسال هم تصمیم به مهاجرت هم گرفتم که با یاری خدا حداقل دیگه سال دوازدهم رو اینجا نمونم چون به قول استاد شما اگه بخواید شرایطی رو تحمل نکنید باید خودتون رو تغییربدید نه کشورتون و قوانین رو و اگر مدارتون تغییر کنه به جای بهتر هدایت میشید…و ما اقدام کردیم و الان درسال دوازدهمم هستم درصورتی که از یکی از مدارس کانادا پذیرش گرفتم و منتظورم که هفته دیگه برم برای انگشت نگاری به ترکیه و با هدایت الله ویزام روهم بگیرم
حالا خیلیا میگفتن ریسک نیست تو که هنوز ویزاتو نداری مدرسه به این خوبی که انقدر دوازدهمش برای کنکور عالیه دیگه ثبت نام نکردی و اومدی بیرون از اون مدرسه؟!و اما فکر من چیز دیگه ای من نباید فشاردوازدهم اون مدرسه رو تحمل کنم بلکه میخوام با هدایت الله به جایی دیگه که پر از نعمت و فراوانی دانشگاه های عالی رتبه هست برم و برای اینکار باید این کاری که بقیه اسمشو میذارن ریسک اما خودم اسمش رو میذارم توکل رو انجام بدم و فقط و فقط تمرکزم رو بذارم روی هدفم یعنی مهاجرت …خدایاشکرت
راستی یکی از دلایلم برای شرکت کردن در آزمون آیلتس این بود که حداقل با ترسم از آزمون های بزرگ مثل کنکور و آیلتس مقابله کنم و ترمزی دراینباره نداشته باشم چون آیلتس هم یهجورایی مثل کنکوره و من بین اون همه شرکت کننده تنها کسی بودم که زیر هجده سال بود و باید باخودش رضایت نامه میبرد سر آزمون آیلتس:))))
انشاالله بعد از مهاجرتم با هدایت الله این داستان خودم در پروفایل شخصیم مفصل توضیح میدم
خدایاشکرت:)))))
عاشقتونم راستی استاد جونم و مریم جونم و همه دستاندرکاران سایت که دستی از دستان خداوند هستید سپاسگزارم بابت این فایل زیبا
عاشقتونمممممم
سلام به استاد عزیز و بانو مریم عزیز
و سلام به دوستان هم مسیر
استاد خیلی فایل بی نظیری بود،حس نابی داشت…حس اینکه تمام بارهایی که رو دوش انسان هست،بارهایی هست که نباید می بود…
انسان در عشق و آسانی
در هم زیستی با خلوص باد
در سلوک با رستنگاه زیبایی های زندگی
در پری جهان از جوهر رنگین عاشقی
در سیرابی از لعل غزل گون ترنم پاکی ها
در مدار سبز جاری از ازدحام فصل ها
در سپیدار بلند ریشه یافته در گرمی قلب زمین
در پیچش موها بر شانه باد گریزان
به زندگی سنجاق می شود…
یادم هست در دوران دانشجویی و سپری کردن ترم اول در اهواز روده هام دچار مشکل شد و دیگه اذیت میشدم از خوردن غذای خوابگاه…
مجبور شدم خودم غذا درست کنم،با این حال مسأله من حل نشد…
چندین سال من به پزشک مراجعه کردم و هر بار بهم داروهای متنوع داده شد ….هر بار آزمایش های مختلف ووووو
و اینکه من با خوردن دارو هم مشکل داشتم و انگار جسم من قبول نداشت دارو رو،ساعت ها تو حیاط راه می رفتم تا قرص و داروها رو بتونم فرو ببرم و ماجراهای بعد از اون که بیشتر مواقع قبل از اینکه وارد معده بشه برمی گشت….
خلاصه اینکه هفت روز هفته من درگیر بودم و هر پزشکی معرفی میشد که شخصی با مراجعه بهبود پیدا کرده بود ،من اونجا بودم…
دیگه اینکه بیشتر مسیرها و مکان های تهران برام آشنا بود…از شهر خودم میرفتم اونجا و هر پزشکی کلی آزمایش برام داشت که هر کدوم من رو به یک نقطه شهر می کشید…
آخرین پزشکی که مراجعه کردم بسیار حاذق بود و گویا پزشک مخصوص دربار بود….و بسیار مسن.
دارویی تجویز شد و موقع استفاده وضعیتم بهبود پیدا می کرد و تا قطع می کردم با همون جریانات دست و پنجره نرم می کردم…
به نقطه ای رسیدم که گفتم دیگه خسته شدم اصلا برام دیگه سلامتی مهم نیست و هر چه بادا باد…من که با هزار زور دارم دارو استفاده می کنم و اینم نتیجهاش که درمانی نداره و فقط تسکین هست برام به صورت مقطعی…
بعد با تمام قلبم گفتم خدایا من تمام راه هایی که باید رو رفتم و دیگه هیچی بلد نیستم،یا خودت مسیر رو بهم بگو یا دیگه تمومش کن…
واقعا نمی تونستم بپذیرم که دنیای پزشکی درمانی برای بیماری ها نداره و فقط آرامش مقطعی رو در هر موردی در بدن ایجاد می کنه…
گفتم خدایا می دونم راهی هست…من بلد نیستم بگو بهم…
صبح روز فردا از همکارا بدون مقدمه بهم گفت که مهناز یه سی دی تغذیه دارم دوس داری گوش بدی…گفتم بله حتما ،از شادی لبریز شدم چون میدونستم جریانش رو…چون با تمام وجود از خدا درخواست کرده بودم…
گفت خب اجازه بده برات رایت کنم و فردا بدمش به شما،و من گفتم نه نه خودم رایت می کنم و فردا مییارم اصل سی دی رو…
و بعد با گوش دادن به سی دی متوجه شدم که اغلب بیماری ها با خوردن غذاها و خوراکی ها در بدن ایجاد میشه و درمان هم با نخوردن همون غذاها ووووو
و مسأله ای که از دیدگاه پزشکی درمانی درمان نشد،گر چه مساله خاصی هم نبود واقعا اما با یک سری حذف مواد غذایی بسته بندی شده و غیر ارگانیک و تنقلات کاملا بهبود پیدا کرد.
و تا همین امروز من پایبند به این رژیم غذایی هستم.
استاد عزیز سپاسگزارم ازتون بابت صحبت های درافشان و لعل گونه اتون که همیشه غل و زنجیر ها رو از وجودمون باز می کنه تا سبکبالانه در مسیر زیبایی ها وشادی ها و نعمت ها حرکت کنیم و هر بار بیشتر و بیشتر لذت ببریم از تمام جنبه های زندگی.
رو کلمه ویرایش زدم که بیام بگم :
با دیدن این حجم زیبایی فقط می تونم بگم
رقص عشقی می کنم
پایکوبی میکنم
از زمین تا آسمان….
️
سلام به استاد عزیز، خانم شایته گرامی و دوستان عزیزم که کامنت هاشون هدایت از طرف خداست
من بعد دیدن این فایل فکر کردم که خودم به کسب و کارم که ایا من دارم کمبود ثروت در زندگی ام و در کسب و کارم رو تحمل میکنم یا دارم صبر میکنم که کسب و کاری که 1 سال هست بناش کردم میوه بده و ازش استفاده کنم
خب من 4 سال هست تو این کسب و کارم هستم ولی بصورت اینترنتی 1 سال هست که سایتم رو خودم طراحی و سئوش کردم
حالا امروز از خودم پرسیدم که:
امیر اقا شما داری کمبود ثروت رو تحمل میکنی یا داری صبر میکنی تا کسب و کارت رشد کنه و تو از میوه هاش استفاده کنی؟
حقیقتا به جواب درستی نرسیدم
یک جواب توی ذهنم داره میگرده که شما اگر ذهنت ثروت و فراوانی و احساس لیاقت رو در خودت ایجاد کنی از همین سایتی که داری که الان هفته ای 1 سفارش داری بصورت میانگین،
میتونی به درامد خیلی بهتر برسی
یعنی بعداز کار کردن روی ذهن،
باور کردن فراوانی
باور کردن اینکه من لایق درامد بالا، ثروت و نعمت ها خداوندم
وقتی این دو باور احساس لیاقت ثروت و فراوانی رو باور کنم، اقداماتم تغییر میکنه جوری که در طی یک مدت زمانی کوتاه درامدم رشد میکنه
البته الان بصورت حضوری هم یه جایی رو گرفتم اما جای حضوری جوابگوی اروزهای من نیست
من از بچگی باور داشتم که هر مسیری که داره سخت میگذره واسم، اون اشتباهه و میشه از یک راهی دیگر، خیلی ساده تر، خیلی راحت تر، و خیلی لذتبخش تر انجامش داد.
یه مثال بزنم
من قبل از اینکه بیام تو کار پوشاک پیش داداش هام کار میکردم
اونا اوسا کار بودن و منم وردست شون کار میکنم
تو یه ساختمانی بودیم که کلی کارگر و اوستا کار بود
این ساختمون نمیدونم به چه دلیلی بالابرش کار نمیکرد یه تایمی
این کارگرها سیمان های 50 کیلیویی رو از همکف میبرند طبقه 5 و بنده خدا ها پدرشون درمیومد.
یه مدت گذشت و بالابر ساختمون درست شد
و کارگر ها دیگه سیمان رو پشتشون نمیزاشتن و بالابر 4 تا 5تا میبرد طبقه پنجم
خب این چه درسی داره؟
بالابر درست شد کار راحت تر شد
کار ساده تر شد
کار لذتبخش تر شد
و مقدار زمانی که طول میکشید مثلا 100 تا سیمان بره طبقه 5 بجای یک هفته رسید به 1 روز با انرژی بسیار کمتر
من این صحنه و صحنه های دیگه ای رو دیده بودم که اقا هرکاری که به سختی با زجر داره انجام میشه غلط است.
حالا تو کسب و کار خودم تا زمانی که افکار همون افکار قبل باشه، نتایج هم همون نتایج قبله
پس اول باید ذهن تغییر کنه تا ایده ها، راهکارها و نتایج جدید و متفاوت بیان
سلام استاد و مریم جون اول سپاسگزارم از فایل بی نظیری که گذاشتید و به خاطر آگاهی های ناب خدایا شکرت
دقیقا همین داستانی که پیش امده برا شما استاد نمونه مشابه اش برا دخترم وقتی که به دنیا امد دخترم همش اسهال بود ما رفتیم دکتر و گفت روزی 8 بار عادیه برا بچه هیر سرش فوق تخصص گوارش بود و بعد اونم باز رفتم گفت عادیه منو همسرم باور کردیم جوری یه مای بی بی 24تایی نهایت یک روز نصف داشته باشه شد 3ماه هم من هم همسرم خسته شده بودیم دیگه چیزی انگار تو تن بچه نمونده بود وزن نمیگرفت بردمش یه دکتر دیگه اون دکتر بهگفت حساسیت لبنیات داره باید معده بچه ات لاکتوز ترشح نمیکنه مصرف لبنیات صفر کن که بچه ات خوب بشه اونجا بود من گوش دادم و واقعا هم دخترم خوب شد ولی خودم داشتم آسیب میدیدم 6 ماه گذشت من بدون لبنیات حتی شکلات باید نگاه میکردم توش شیر خشک نداشته باشه شیری که میدادم به بچه ام اسیب نزنه ولی خودم خسته شده بودم دیگه به دکترش گفتم من دیگه نمیتونم تحمل کنم از اونجا به بعد دخترم شیر خشک بدون لاکتوز خورد غذا خور شد من راحت شدم
مورد دیگه ام کسی کار راه انداختم اونموقعه انقدر با قانون اشنا نبودم به باورهای بقیه گوش نکنم فکر میکردم خوب با تجربه تر هستن میگفتن تا یک سال هیچ برداشتی نکن فقط یاید از جیب بزاری تا سرمایه ات بیشتر بشه من این کارو کردم دیگه یک سال گذشت دیدم شرایطم پسچرا همونه چرا باز میخوام برم خرید پول ندارم باز باید سرمایه تزریق کنم تو خرداد 1400 بود گفتم من مغازه رو ببندم دیگه یه هزار تومان هزینه نمی کنم دیگه خسته شده بودم از چند ماه بعدش دیدم رشد کرد مغازه جنسی اضافه نکرده بودم خرجشو در می اورد از اون روز 4 سال گذشته هنوز هزار تومان نزاشتم تو یک سریع مسائلها هنوز ایراد دارم دارم باگمو پیدا میکنم درستش میکنم باورهای بهتر جایگزین میکنم
من این فایلو صوتی شنیدم صدای بارون انقدر ارامش بخش بود دلم میخواد تصویری هم ببینم
بی نهایت ازتون سپاسگزارم و خدارو شکر میکنم تو این مسیر لذت بخش دانشجو کلاستون هستم همیشه به خودم میگم من انسان معمولی نیستم با آگاهی های شما میدید خودم خالقم زندگیمو بهشت میکنم
عاشقتونم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همگی
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ (7)
و (نیز به یادآور) هنگامى که پروردگارتان اعلام فرمود: همانا اگر شکر کنید، قطعاً شما را مى افزایم، و اگر کفران کنید البته عذاب من سخت است.
ابتدا خدا را صد هراز مرتبه شکر بخاطر این آگاهی های توحیدی تشکر ویژه از زحمات استاد د خانم شایسته.
موضوع، تحمل کردن
ابتدا باید درک کنیم که تحمل کردن با صبر کردن کلی فرق داره ؛
صبر کردن ٪ یعتی درک قانون تکامل، قبول این مساله که باید روند و تکامل طی بشه تا کار، خوب از آب در بیاد
مثال برای صبر، وقتی گیاهی را می کاریم باید صبر کنیم تا تکامل آن طی بشه و به رشد نهایی برسه ، نیاز نیست برای اینکه زودتر رشد کنه بهش آب و خاک ونور بیشتر بدهیم،
تناسب اندام، برای ایکنه عالیه بشه باید تمرینات و برنامه غذایی مربی ورزشی را رعایت کنیم و آن روند باید طی بشه.
اما تحمل کردن = یعنی زجر کشیدن، یعنی تسلیم شدن در برابر مشکلات، یعنی پذیرفتن شرایط سخت و دشوار ، یعنی قبول اینکه راه حلی نیست، که همه اینها بخاطر ضعف در ایمان هست، و بخاطر داشتن باورهای نادرست است.
و راه حل ،
قبول کنیم که هیچ چیز در این دنیا زجر آور نیست ، همه چیز باید در شرایط آسان و طبیعی باشد .
و اولین راه هم اینکه من باید خودم را تغییر بدهم ، باید باورهای توحیدی را جایگزین باورهای نادرست کنم.
باید قبول کنم که تحمل نکنم و از درگاه الهی نا امید نشوم.
مطمئن باشیم که راه حل هست ، راه آسان و طبیعی برای حل مشکل است.
پس باید ذهن خودم را تغییر بدهم و سپاسگذار الله باشم.
سپاسگذار قوانین ثابت کیهانی، بخاطر بی نهایت عدل الله، سپاسگذار ی بخاطر اینکه من خودم با افکارم و فرنکاسم اتفاقات را رقم میزنم .
برای تحمل نکردن باید خودم را تغییر بدم چون راه حل همیشه هست من باید باورهای خودم را تغییر بدهم .وقتی با یک قرص خوردن بچه نیاز نیست که 6 ماه گریه کنه پس باور کنیم که این شرایط سخت را باید تحمل نکنیم،
دنبال راه حل باشیم و بدانیم که مسائل از راه طبیعی و آسان حل میشن.
در پایان ، صد هزار مرتبه شکر بخاطر همزمانی پایان ضبط فابل و آغاز شروع باران و رحمت الهی.
خدایا صد هزار مرتبه شکر.
خدایا صد هراز مرتبه شکر
خدایت صد هزار مرتبه شکر.