میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به رب جهانیان
سلام به استاد و خانم شاسته
سلام به بهشت
سلام به دوستان همراه
سلام به دریاچه زیبا
چقدر دل تنگ پرادایس بودم
حالا کمی بهتر متوجه شدم که چرا این زیبایی ها برای استاد تکراری نمیشه چون از بس جادویی و خیره کننده است که منم با این فرکانس ضعیفم( نسبت به استاد) تا این تصاویر رو میبینم گل از گلم میشکفه.
خدایا شکرت
و اما بعد:
شما چقدر شرایط،رو تحمل میکنی؟
من من خیلی
تازه از این بابت به خودم هم میبالیدم
که چقدر من آروم شدم.
آروم شدی؟
نه بابا فکر میکنی این است و غیر از این نیست.
تو رو خدا آقا میثم شما نمیخواد آروم باشی.
آخ که حالا فهمیدم این باور از کجا آب میخوره
خدایا کمکم کن خشکش کنم.
(آنکه مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند)
ای میثم ساده باورش کردی و نتیجه هم این شد تحمل شرایط ناخواسته.
ولی آقا میثم به من بگو اصلا این خدایی که عاشق تو هست.تازه در مورد خط قرمزهاش که ما میگیم گناه میگه هر بار توبه شکستی بازم بیا من هستم.ومن رو توبه پذیر مهربان خواهی یافت.تازه اون جایی که آدم و حوا از دستوراتش پیروی نمیکنن تازه تو اون جهان تک قطبی پیروی نمیکنن ها نه اینجا که ما هستیم. خوب جام بلا بیشتر بهش میده
یا که نه میگه نزول کن برو پایین بهت یاد میدم که چی بگی تا ببخشمت به راحتی
ببین استاد برگه سوال امتحانی رو به شاگردش میده بابا برو همینا رو بخون ازت امتحان میگرم
اصلا نه همینو ببر خونه جواب بده بیار.خوبه لعلک ترضی میشی یا نه .
حالا جام بلا بیشتر بهش داده یا فقط براش راحتی میخواد.
و میگه برو روی زمین هم برای تو آسایش و آرامش فراهم شده.
و اگه سوالی داشتی برات هدایت میاد
اگه حال کردی و ازش پیروی کردی که نه ترسی داری ونه غمی.
حالا این خدا و این هم قرآن کی و کجا گفته
که من مرض دارم و میخوام جام بلا بهت بدم.
خدایا منو ببخش ولی به خودت قسم همینجوری به ما یاد دادند.
تا برای میثم هدایت فرستادی استادی از جنس خودمان که طعم فقر و آشفتگی و تحمل شرایط نادلخواه رو چشیده.وبه فکر تغییر افتاده شما هدایتش کردین و یادش دادین و گفتین بهش که برو و اون بنده هایی از من که میخوان تو زندگی حال کنند و سوت بلبلی بزنن و مسیر رو به سمت من بیان بهشون یاد بده اونچه که من بهت یاد دادم.
حالا میثم میتونه انتخاب کنه که شرایطو تحمل کنه و یا نه .حجت بر من تمام شده
ومن تصمیم گرفتم و تصمیم میگریم از این به بعد هر شرایط سخت رو بدونم که مسیر اشتباه هست و باید تغییرش بدم
چون خدای ما خدای آسانی هاست
خداوندا به من و دوستانم شهامت بده
تا زندگی برای خودمان بسازیم که در خور شان جانشینی تو باشد.
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
آرزوی بهترینها رو براتون دارم.
سلام
چه شرایطی رو تحمل کردم و بخاطر چه باورهایی ؟
من رابطه عاطفی بسیار سمی رو که 12ساله تحمل کردم
در اوایل رابطه که با اینکه رابطه بسیار دردناک بود ولی بخاطر اینکه ایشون از اقوام بودن و من هم فک میکردم جدایی بده و درست نیست ادامه دادم
اما از وقتی با این مباحث آشنا شدم فهمیدم میشه جدا بشم اما شما تو عشق و مودت گفتین روی باورهاتون کار کنید تا جهان جدایی را انجام دهد و من هم بعد از سالها طی تکامل تازه کم کم دارم میفهمم قانون رو میفهمم تغییر کردن رو
سالها من فک میکردم اگه فقط گوش کنم کافیه و بقیه شو خدا انجام میده بخاطر همین چون من تغییر نکردم و طبق گفته های شما که جهان باید جدایی را انجام دهد مجبور به تحمل این رابطه بودم و با اینکه خداوند با نشانه بهم میگفت جدا شو ولی من باورام ی چیز دیگه بود
نه جراتشو داشتم نه اصلا میخواستم بهش فکر کنم بخاطر ترس و مهریه و اینکه خدا باید جدا کند
و تحمل و تحمل و تحمل بسیار رنج آور و دردناک بود
و چقدر این نشانه ها دقیق داره کار میکنه و چه همزمانی جالبی اتفاق افتاد تو این چند روز
آقا چند شب پیش خانمم ی رفتار ناپسندی انجام داد که بهم برخورد و رفتم تو فکر تودلم گفتم اینجوری نمیشه ادامه داد شاید باور نکنید برای اولین بار بود تو این مدت رابطه که من ناخودآگاه نخواستم تحمل کنم و انگار ی جورایی دنبال راه حل دیگه ای بودم
( البته اینم بگم من تقریبا فهمیدم چه باوری دارم که باعث شده این رابطه تموم نشه و اونم دلسوزی و نگران بودن برای خانمم هستم چون بهم وابسته است و آدم ضعیفیه و پدر بداخلاقی داره منم ناخودآگاه براش دلسوزی میکنم و این باور پاشنه آشیل اصلی منه )
بعد از اینکه به فکر ی راه حل دیگه ای بودم همون لحظه اومدم سات زدم رو نشونه ها و هدایت شدم به فایل گفتگو با دوستان قسمت دوم و خداوند با زبان سپیده عزیز گفت هیچ چیز را تحمل نکن و خداوند به شجاعان پاسخ میدهد و گفتم خدایا ی نشونه واضح تر بهم بگو تا بهتر بفهمم تا اینکه صبح روز بعدش اومدم تو سایت دیدم فایل جدید اومده در مورد تحمل کردن خدا شاهده موبه تنم سیخ شد که چقدر خداوند داره هدایت میکنه وقتی تو اماده باشی
من بخاطر کارم که تازه شروع کردم و در اول راهم هنوز ورودی مالی ندارم تمام تمرکزم روی کارمه تا به درآمد برسم و نگران پول نباشم و بعد با خیال راحت روی پاشنه اشیلم که گفتم دلسوزیه و خیلی هم ذهنم مقاومت داره و باید خیلی روی خودم کار کنم تا نگرشم عوض بشه بخاطر همین رابطه جز اولویتم قرار ندادم ولی داشتم تحمل میکردم
و الان دارم روی باورهای توحیدی کار میکنم تا نگران مهریه و بچه و حرف بقیه نباشم و اتفاقا فایل توحید عملی 9هم خداوند به موقع بهم رسوند که کلی باورهامو بهتر کرد و نگرانی موکمتر کرد و بازهم خداوند هدایتم کرد به این فایل تا کمکم کنه
استاد لطفا محصل عشق و مودت را آپدیت کنید تا بیشتر بهره ببریم تشکر استاد گرامی و با سخاوت
با سلام خدمت استاد عزیزم و بازم برای همیشه ازتون سپاسگزارم برای این فایل های بی نهایت عالی که باعث شده بسیار عالی ترمزها و شرایط خودمون بررسی کنیم و به سمت رشد و شکوفایی حرکت کنیم
استاد جان واقعا هر روز ازتون سپاسگزاری میکنم و خدارو شاکرم که هم مدار با اموزشات شما هستم
استاد در رابطه با سوالاتی که عنوان کردید در زیر جواب هر سوال مینویسم:
1. چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
استاد جان من دو تا از مهمترین شرایط مینویسم :
اول: درامد بسیار پایین در بیزینس که داشتم و فکر میکردم دارم صبر میکنم مثل صبر ایوب در صورتیکه من داشتم شرایط حمل میکردم و درک بسیار پایین از قانون داشتم فقط چهار تا چیز شنیده بودم و با اینکه اقدام میکردم نه اینکه بشینم خونه و کاری نکنم میتونم بگم تلاش فیزیکی خیلی زیادی نسبت به الان داشتم ولی اصلا نتیجه مناسب نمیگرفتم و خیلی از اوقات روز احساس بدی داشتم چون واقعا بیزینس خودم از کارمندی به فروش پورسانتی تغییر داده بودم و همش احساس پشیمانی به سراغم میومد
دوم: ترس از قضاوت و دنبال تایید که اطرافیان راضی کنم و اگه بخوام نمونه بارز این موضوع عنوان کنم این بود که:
استاد من تازه ازدواج کرده بودم و به شدت به خانواده وابستگی عاطفی داشتم اینطوری بگم که فکر میکردم باید از همه چی خودم بگذرم از ارامش و همه چی که نگن مقداد بی معرفته و ازدواج کرد بیخیال خانواده شد و از زندگی خودم میزدم برای اینکه اون عزیزان احساس خوب داشته باشند و هر چقدر هم تلاش کردم توقعات بیشتر شد الان میفهمم چرا توقع بیشتر میشد چون ریشه حرکت من از جایگاه فقر بود جایگاه شرک بود که منم که باید کمک کنم و من هدایت میشدم به سمت شرایط بدتر و شرک بیشتر، خیلی جالب بود که خیلی کمک میکردم ولی اصطلاحا اینکه میگن دستش نمک نداره میدیدم و روز به روز احساس بدتر و بنده خدا همسرم برای اینکه با من همراه باشه ایشون هم این شرایط سخت تحمل میکرد چون من همیشه ترس از قضاوت داشتم
2. چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
باورهای محدود کننده بیزینس : باور کمبود، ترس از اقدام، احساس عدم لیاقت، بلد نبودن قانون تکامل، قدرت به عوامل بیرونی
ارتباط: عزت نفس پایین
3. چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
البته اگه بخوام تمام این تحملات که در زندگی صورت میگیره بگم در یک باور محدود کننده خلاصه میشه که « شرک به خدا » است چون من هر کاری که تحمل میکنم یعنی تو احساس بد هستم احساس بد یعنی فاصله درونی من با خدای خودم یعنی اجابت نکردن خدا در درونم اینجاست که طبق ایه 186 بقره شرط رشد من ایمان و اجابت خدا در درونم است
4. همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
اینکه یک جایی دیگه بهم خیلی برخورد بلند شدم شرایط عوض کنم اول هدایت شدم به سایت شما به صورت جدی(البته من از سال 96 عضو هستم ولی دقیقا یکسال پیش بود که من وارد سایت به صورت جدی شدم) و با قانون سلامتی شروع شد که تقوا من زیاد شد و باور کردم میتونم و سپس با فایل های رایگان اجرای توحید در عمل و کتاب چگونه فکر خدا بخوانیم خدارو بسیار عالی شناختم و همین حین احساس خوب پیدا کردم هم بیزینس هم ارتباط بهتر بردم جلو چون اصل احساس خوب برام شد و هدایت شدم به دوره کسب و کار و قانون تکامل فهمیدم و بیزینس من رونق پیدا کرد و همچنین ارتباط من با افراد خیلی بهتر شد چون دیگه هدفمندی درک کردم و روز به روز با سایر اموزشات رشد ها صورت گرفت
5. و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
فقط در یک کلمه میتونم بگم که اصل قانون درک کردم احساس خوب »»»» اتفاق خوب و پذیرفتم که خودم خالق این شرایط هستم خیلی مهمه که اینو بپذیرم و به صورت تکاملی در یکسال تونستم روز به روز ماه به ماه بهتر بهتر بشم
هر جا و هر موضوعی میدیدم احساس بد دارم و چون درک کرده بودم دارم شرک میکنم و اومدم توجه خودم به نکات مثبت و عالی زندگی و نعمات و تغییر احساس خودم گذاشتم و خدا منو هدایت کرد به شرایطی که احساس خوب بیشتر ببینم چون طبق فیزیک انرژی های مشابه همدیگه را جذب میکنن و من هر انرژی ارسال کنم جهان طبق همون انرژی را برای من میاره اصطلاحا منو تو مداری قرار میده که از اون انرژی بیشتر ببینم پس درک کردم که هر چقدر احساس خوب داشته باشم نتایج من بهتر میشه
خداروشاکرم برای وجودتون
به نام خدا
سلام
فرق صبر وتحمل از دیدگاه عباسمنش:
صبر برمبنای = پشتکار، استقامت،پیوستگی،تکامل است
دلیل تحمل کردن چیست؟ به نظر من کمبود احساس لیاقت
احساس لیاقت را بالا ببر و عقیده ی انّ مع العسر یسرا را در خود تقویت کن همچنین اعتقاد به فراوانی را
یک مثال کلی از دلایل تحمل کردن: مثلا می خواستیم فرار کنیم نتوانستیم پس دیگه مجبور شدیم تحمل کنیم.
بیص راه حل برای تحمل نکردن شاید این باشه که می خواهم بگم ،چند مدل تجربه هم ازش دارم.
اول باید ذهن وافکار را تغییر بدی والگوی مطلوبتا پیدا کنی بعد واکنش را عوض کنی وبعدش اعمال درست تری پیش بگیری وتصمیم جدید و بهتری لحاظ کنی
نمونه هایی از تحمل کردن:
پدرم کشاورز هست سال ها خرمن نداشت وباید محصولا کشاورزی خود را با تراکتور چند کلیومتر انور تر می برد وبه سختی از کسی خرمن قرض می کرد ان هم با منت و دردسر های خودش و هرسال این رویه را تحمل میکرد ان هم ببینید با چه نگرشی!
معمولا خرمن ها در نزدیکی شهر واقع شده وهمه محصولات خودرا از صحرا چندین کلیومتر اورده وبر خرمن های خود میریزند وچون همه ایجوری عمل کردند والگوی دیگه ای نبود پدر من هم که خرمن نداشت چشم وگوش بسته این سبک را ادامه می داد وهر سال بحث پیدا کردن خرمن معظلی بود.
یه بار که از جاده خالی در صحرا های اطراف میگذشتیم
متوجه شدیم زارعی در اطراف مزرعه ی خود خرمن درست کرده بعد پدرم احتمالا به این فکر افتاد مگر ساختن خرمن چه قدر کار دارد!؟ که این همه سال به خواطرش اینقدر زجر کشیدیم.
حالا من که تو ذهنش نبودم ولی از اونجا به بعد بود که پدرم تو مزرعش یه خرمن ساخت
همین دیروز داشتیم می خندیدیم ودر موردش صحبت میکرویم که این همه سال چشم وگوش بسته عمل میکردیم .بعد از اون چند نفر هم از ما الگو برداری کردن و در نزدیکی زمین های کشاورزی شون خرمن درست کردن. با این کار دوتا مشکل حل شد
اول کسانی که خرمن ندارند در اطراف شهر دیگه نیاز نیست دنبال خرمن بگردند و دوم دردسر حمل نقلش کمتر میشه.
بحث فرق تمحل نکردن با فرا نکردن از رنج:
من چنتا کارگاه روانشناسی برای حفظ تمرکز نظم وانعطاف ذهنی و تقویت اراده رفتم که از دستاورد تمرینیش هم مدیتیشن (ذهن اگاهی) بود؛در اون کارگاه ها یه نکته وجه مشترک بود:
1ببینیم ،بپذیریم و بگذریم
2 همه چیز در این دنیا واقعی است،عینی نیست و گذراست
3 واینکه ما در این دنیا امدیم که رنج ولذت را تجربه کنیم ونباید از رنج یا بهر بگم سختی فرار کنیم مثلا درس خوندن سختی داره ،تمرکز سختی داره و…
درواقع مواد مخدر ومشروبات هستند که دارن باعث میشن افراد از رنج فرار کنن تا رنجی را تجربه نکنن
خیلی دوست دارم بدونم به صورت عملی مرز بین تحمل نکردن(اینکه استاد میگن شرایط بد را تحمل نکنید) با فرار نکردن و پذیرفن رنج چیه؟؟؟
چون که پذیرفتن رنج مهمه و نشانگر اقتدار هست البته این پذیرفتن که به نوعی شفقت هم گفته میشود به این معنا نیست که رنج را تثبیت کنیم؛ در واقع مفادش اینکه بپذیریم وبگذریم.
در واقع ما با 3تا کلید واژه سر وکار داریم:
تحمل صبر تاباوری
من خودم در مواردی صبر وحوصله ام بیشتر ازقبل شده ولی در مواردی مثل بازی کردن با کودکان و راه امدن با رفتار انان پرخاشگر شدم
از نظر من تقویت اراده وتنظیم هیجان کلید واژه ی راهکار عملی برای بالا بردن استقامت ، صبر وتاباوری هست.
سلام به همه ی دوستان من هم میخوام داستان خودم رو بنویسم
من یک تضادی با یکی از نزدیکان داشتم و همیشه تحمل میکردم میگفتم هر چی بگذره بهتر میشه و باید زمان بدم به این موضوع اون دوست صمیمیه من بود .بارها باهاش صحبت کردم درست نشد و اون نمیخواست با هم در ارتباط باشیم .به خانوادم توهین میکرد. اما من باز هم تحمل میکردم و فک میکردم دارم صبر میکنم.من خدا شاهده تا امروز معنی صبر و تحمل رو نمیدونستم .این سایت اینقدر خدایی و فرکانسش اینقدر مثبت و توحیدی هست که اسم این فایل من رو مجذوب خودش کرد در حالی که من سایتو باز کردم دنبال یه فایل دیگه بودم.خب داشتم میگفتم هر چقدر که من با این آدم از در مدارا وارد شدم اون بی ادبی کرد کلی به من تهمت میزد و خیلی رفتارای زشتی باهام داشت..
چه جاهایی از زندگی خود شرایط نادلخواه رو پذیرفته اید …
اینطور بگم که تا قبل از اینکه رو خودم کار کنم شرایط نادلخواه زیاد داشتم
یه جاهای شرایط رو میپذیرفتم و تحمل میکردم و به نظر خودم داشتم صبر میکردم که اشتباه بود
.الان فکر میکنم که خیلی شرایط نادلخواه داشتم
ولی خب خداروشکر اونا تمام شدن .
چه باورهای باعث شد شرایط نادلخواه را تحمل کنید ….
حرف مردم ،حرف مردم
باور به اینکه کم کم همه چیز خوب میشه و مثل روز اول میشه
باور به اینکه باید گذشت داشته باشم و به خاطر خدا ببخشم (اما گاهی اوقات این گذشت کارو بدتر میکنه )
باور به اینکه نباید از هم ناراحت باشیم بعد این رفتارا رو بچه هامون تاثیر میذاره
ولی بیشتر از همه حرف مردم بود
ولی منی که چند وقته دارم این قضیه رو تحمل میکنم و امروز اتفاقی این فایل رو دیدم
از همین الان دیگه شرایط نادلخواه رو تحمل نمیکنم….اصلا هر چی شد بزار بشه مهم فقط خود خود منم
از الان میخوام برادخودم ارزش قائل بشم
برای زندگیم و برای خانوادم …..
چه باورهایی را اگر میداشتید باعث میشد آن شرایط نادلخواه رو نپذیرید و تحمل نکنید ؟؟
باور به اینکه هر آدمی خودش مستقل هست و خودش میتونه برا خودش تصمیم بگیره و ما نمیتونیم دیگران رو عوض کنیم ما باید فقط روی خودمون تمرکز کنیم
باور به اینکه مردم هر چی میگن بذار بگن چرا من به خاطر حرف مردم هر شرایطی رو تحمل کنم
باور به اینکه خانواده ی من هم خدارو دارن و هیچکس رو خدا تنها نمیذاره .پس اینکه ما با یه نفر ارتباط داشته باشیم یا خیر هیچ تاثیر عجیب غریبی قرار نیست تو زندگیمون بذاره
باور به اینکه همیشه شرایط یک طور نمیمونه و مطمعنا به سود ما تغییر میکنه و ممکنه ک یه روز حتی با این قضایا فکر هم نکنیم …
از خداوند ممنونم که این منو تو مدار این فایل قرار داد تا به آرامش برسم و تمرکزم رو لیزری روی خودم بذارم تا هیچ وقت اضافی و هیچ نشتی انرژی نداشته باشم
از امروز 4 آبان ماه باران خوشبخت یه تغییر اساسی تو ذهنش به وجود اومد..البته این تغییر یک شبه اتفاق نمیافته و من مصمم این راهو ادامه میدم تا یک ورژن جدید از اخلاق ورفتار رو دردرون خودم پرورش بدم و اینقدر برای بعصی از مسائلی که هیچ ارزشی نداره سعی نکنم و رها کنم
خیلی وقتها از خداوند خواستم هدایتم کنه
و اون منو به اینجا هدایت کرد واقعا ازش ممنونم .من اینجا مینویسم تا یادم بمونه تا آخر سال 1402 به خودم قول میدم که خیلی این 5 ماه برام پر بار باشه .وقتمو الکی هدر ندم و از ناخواسته ها اعراص کنم .همینطور که حسم به همه ی اطرافیانم خوب هست ازشون اعراض کنم و اینقدر برا خودم ارزش قائل باشم که نذارم چیزی فکرم رو درگیر کنه .از الان برا خودم بشینم هدفام رو بنویسم و یادم بمونه که من فقط یک بار 33 سالم هست و بچه ی من فقط یک بار 12 سالش هست یا من تا وقتی جوون هستم باید از زندگیم لذت ببرم …..خیلی دوستون دارم دوستای گلم
این روزا خیلی میام تو سایت اینجا شده پناهگاه من
و من واقعا آرامش واقعی رو اینجا پیدا کردم …..خداحافظ شما دوستان خوبم تا کامنت و فایلی دیگر
سلام به استاد مهربان
سلام به دوستان خوب خودم
صحبت های استاد در این فایل برای من به این معنی داشت که هیچ لزوم ندارد که بخواهم سختی و درد را تحمل کنم
روند این جهان رو یه رشد و فراوانی است
هیچ لزومی ندارد که برای انجام یک کار کلی زحمت بکشم و کلی درد و رنج تحمل کنم
باید به حدی از رشد و آگاهی برسم که همه کارهای من به راحتی و آسانی انجام بشود
تحمل کردن در برابر حرف های زور صاحب کار خودم
وقتی که کار جدیدی را برای خودم شروع می کنم باید صبر داشته باشم
قانون تکامل با صبر و حوصله کردن همراه است
اما تحمل کردن به این معنی صبر نیست تا مجبور به انجام کاری باشم
واقعا این صحبت ها برای من درس های عالی دارد
چقدر تحمل کردم و حرف نزدم
چقدر تحمل کردم و رفتم و آمدم
اما اکنون به این درک و منطق رسیده ام که هیچ لزومی ندارد که تحمل کنم و رنج و سختی را بپذیرم
اینجا باورهایی در ذهن من وجود دارد که این همه سختی را من تحمل می کنم
بلکه باید به این درک از حقیقت برسم که چه باوری را در خودم بسازم که آسانی و راحتی به همه چیز دست پیدا کنم
این قانون را باید از امروز همیشه سرلوحه زندگی خودم قرار بدهم
هر چیزی که به سختی پیش می رود این طبیعی نیست و یک مشکل در ذهن و باورهای من وجود دارد
پس باید همه امور و روند زندگی من براحتی و آسانی پیش برود
صبر یعنی ایمان داشتن
صبر یعنی توکل داشتن
اما تحمل کردن یعنی پذیرفتن شرایط بد
اینها را باید همیشه در زندگی خودم بکار ببندم تا به راحتی و آسانی بتوانم به خواسته های خودم برسم
یادم باشد که زمانی که به جون کندی که بود شرایط سخت کار قبلی خودم را تحمل می کردم و آنهم بخاطر ترس هایی که در ذهن خودم داشتم که نمی توانستم براحتی از آنجا بیرون بیایم
اما اکنون به این درک و منطق رسیده ام که اکنون هم می توانم به آزادی زمانی و مکانی برسم و به راحتی و شادی در کسب و کار خودم زندگی را از سر بگذرانم
واقعا آموزش های استاد همیشه برای من عالی و راهگشا و کارساز بوده است
سپاس از استاد مهربان
سپاس از استاد عزیز خودم
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام خدمت استاد عزیزم.
امشب وقتی که داشتم از محل کارم برمیگشتم هدایت شدم به این فایل.
من تو زمینه طلا و جواهر دارم کار میکنم و چند وقته وارد این زمینه شدم. وقتی طراحی میکنم واقعا زمان برام معنایی نداره و برام لذت بخشه اما فقط زمانی این حس رو دارم که طرح ها و ایده های خودم رو دارم طراحی میکنم. وقتی ایده ی کسی رو طراحی میکنم لذت خاصی هم نمیبرم. خلاصه چند ماه پیش ارزوم بود که تو کارگاهی مشغول کار بشم تا با اصول کار اشنا بشم و این این اتفاق نیوفتاد تا زمانی که روی باور هام کار کردم و هدایت شدم به کارگاهی که الان دارم کار میکنم باهاشون.
ولی نکته اینجاست که من محل زندگیم شهرستانه و روزی هفت ساعت رفت و برگشتم طول میکشه.
این واقعا برام سخت و عذاب اوره.
با این که کلی پشرفت کردم(با کار کردن روی باور هام) ولی این سختی کشیدنه خیلی روی مخمه و طبیعی نیست.
و تحمل کردنش هم شرکه، چون یه سری ایده ها دارم درمورد ساخت محصولات خودم در زمینه جواهرات برا همین نگاهم اینه که این کارگاه میتونه منو به خواستم برسونه .
این یه نشونه واضح بود برای من، انگشتم رو به صورت اتفاقی تو فایل های رایگان چرخوندم و هدایت شدم به این فایل
این کامنت رو نوشتم تا چند وقت دیگه شرایطم رو با الان مقایسه کنم چون تصمیم گرفتم که روی باور هام رو ابن موضوع کار کنم و در اینده نتایج رو مقایسه کنم
ممنونم از این فایل زیبا
در پناه حق
به نام خداوندغفور و رحیم
سلام عرض ادب دارم استاد فکور و درجه یکم
خدارو شکر بخاطر حضورت ممنونتم که انقدر در مورد همه چیز فکر میکنی و انقدر راه حل مسائل رو پیدا میکنی و این قوانین الهی و توحیدی رو به من اموزش میدی اجرت با رب العالمین سپاسگذارم هم از شما هم از خدا
خانم شایسته ممنونتم که این مسیر طولانی رو حدود نیم ساعت موبایل رو نگه داشتی استاد رو همراهی کردی ممنونتم که در تهیه این فایل ها که برای من انجام مییشه انقدر زحمت میکشی
خدارو شکر برا حضورت شما خیلی به استاد میای خیلی خیلی به نظرم هیچ زنی نمیتونست انقدر همراه و رفیق و همدل استاد باشه مرسی برای حضورت اجرت با رب العالمین
دوستان گلم سلام عرض میکنم استاد دونه دونه تغیرات بنیادین رو در زندگیم دارم ایجاد میکنم و تسلیم مسائل نیستم بلکه سعی میکنم اگاهانه تسلیم رب العالمین باشم از تصمیماتی که گرفتم در چند ماه گذشته خیلی راضی ام و داره زندگیمو به مسیر درستی هدایت میکنی به سمت راحت زندگی کردن و پیشرفت کردن و طبیعی و لذت بخش زندگی کردن خدارو صد هزار مرتبه شکر خب یه اشاره ای بکنم به روندی که قبلا داشتم و داشت مثل چرخ گوشت من رو از بین میبرد مثل استفاده از دسته چک مثل وام مثل قرض مثل قدرت دادن به رقبا به دیگران مثل فایت کردن با ناجالبی ها مثل توجه به ننا خواسته ها مثل اعتقاد به تبلیغ مثل کمال گرا بودن مثل احمال کار بودن عمل گرا نبودن بعضی هاشو که کلا حذف کردم و تعهد دادم مثل دسته چک در دیگر جنبه ها هم که اشاره کردم دارم سعی میکنم هی بهتر عمل کنم خدارو شکر خیلی خیلی معجزه دیدم که سعی میکنم در کامنت ها همه رو به صورت رد پا از خودم بجا بزارم و خبر خوششون رو هم به شما بدم
البته که باید یه فایل تصویری از نتایجم درست کنم و براتون بفرستم گذاشتم پایان دوازده قدم به امید الله با یاری رب
خب نوبت تغیر بنیادی دیگر است که به شدت به یاری الله نیاز دلرم در این مسیر ولی تصمیممو گرفتم جدا شدن از شرکا در کسب کارم و شخصی سازی کسب کارم و وارد رابطه شدن خب من این تصمیماتمو گرفتم و کلی ترمز هم که داشتم که باعث شده بود این روندو ادامه بدم برطرف شده
منظورم اینه که اگر پار سال کسی به من میگفت از شرکا جدا شو و شخصی کار کن با ذکر کلی دلیل و منطق میگفتم نه و کلی باور شرک الود و البته برای ازدواج و رابطه عاطفی هم همینطور اما به لطف رب و با همنشینی با استاد در این یک سال به این نتیجه رسیدم این تمیماتو گرفتم و دیگه نمیخوام این وضعیتو تحمل کنم و میخوام به خودم جایزه بدم و به حرف الله گوش بدن و این مسیر الهی و توحیدی رو برم میدونم قبل من خدا اونجاست جواب همه سوالام پیش اونه و هدایتم میکنه راه رو برام اسون میکنه و به قول استاد با توکل برخدا فعلا میریم تو دل ترسامون بلاخره یجوری درستش میکنیم پس الهی به امید تو منتظر خبر های خوبم باشید عاشقتونم
یا حق
سلام به استادعزیز دست طلایی خدا راهنمایً راه ما
درودبرشما که این مسیرعالی ازچشمه ی وجودت جوشید
بی شک وجودی خاص داشتی که توانستی دراین دنیای عجیب این چنین ابشاری ازهدایت وعشق روان کنی
الهی که سیصدسال شاد وسالم وقوی باشی وهیی باشی
همراه بااون فرشته زیبا که وجودش کنارت همه چی روعطرخاصی داد
می خوام به این سوالات جواب بدم وخودم ارزیابی کنم
چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
من بخاطر چهارچوب خانواده وسن پایین که درگیرباورهای اطرافیان ومیشه گفت وهم زوراطرافیان بودم
واردشرایط نادلخواهی شدم
همیشه روحیه ساختن داشتم وتلاااااش کردام وازخودم ازعزت نفسم ازخواسته هام ازحق طبیعیم گذشتم
وتلاش کردام برای عوض شدن شخصی
مثل یه مادرشدم مثل یه پزشک شدم مثل یه عاشق شدم
مثل یه دوست شدم
٢۶ سال به روشهای دیگه قهررهای طولانی
ودراخربه رهاشدن رسید ومن تنهاچیزی که بدست اوردم اینکه اعصاب ضعیف روحیه حساس اونقدددکارکردام وبه خودم فشارعوردم که درسن پایین مشکلات زیادی پیداکردام
واون ادم بدددترشدددد که بهتررررنشددددد
چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
دیگه چاره ای نیست این زندگی منه من می تونم عوضش کنم
من زندگی می سازم واونم مجبورمیشه خوب بشه و.
چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
مثلا اینکه من توان تعقیرررهیییج کس روندااارم
من فقط می تونم روی خودم کارکنم
اگه ازدرون تعقیرمی دادم خودمو
اگه باورهای توحیدیم قویتربود
اگهبرای خودم ارزش قاىل بودم
اگه خودمومی دیدم ومی فهمیدم که این شخص ابزاری نیست برای همایت بقیه
این شخص هم حق وحقوقی داره
اینکه طلاق چهره ی زشتی داره
اینکه زشته یکی بفهمه ومردم چی می گن درموردمن
خانواده ام طردم می کنن
بچه هام ناراحت میشن
ترسهاا
وازقدرت خدابی خبربودن
ازقوانین بی اطلاع بودن
همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
وقتی کارکردام ورشدکردام ودیدم که نه زنها برای خودشون ارزش قاىل هستن وهمش هم لازم نیست به فکربقیه باشی شجاعت گرفتم نجواهم شروع شد
وازخداخواستم همینجورکه منوتوی کارم موفق کرده کمکم کنه چاره ای پیداکنم
لااقل ارامش روبه بدن خودم بیارم
چون من هییچ وقت نفهمیدم ارامش چیه بی خیالی چیه
چون کودکی پرازترس ورننجهای عجیبی داشتم
حتی شبها راحت نبودم
تنها کاری که شاایدبه من ارامش سطحی می دادخسستگی ناشی ارکارزیادبود
بالاخره الله مهربان درخواست منو که منتظرش بودشنید
ومنودعوت کردبه خودشناسی
به جاهای مختلفی سرکشیدم
تا به اقیانوس اراام عباسمنش عزززززیززززم رسیدم
والان من فوق العاده حالم عالیه
و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟ مسعله روهنوزدرگیرشم
ولی خییلی شرایطم بهترشده
مثلا باتعقیرباورهام
من ارام ترشدم
به ندرت عصبانی میشم
باخودم درصلحم
امیدم وعشقم به پروردگارجوریه که همش احساس می کنم حاله ای ازعشق اطرافموگرفته
بسیااارامیدوارتررشدم بسیااار
خودمو
ااخ خودمو
اون کوزت روپیداکردام. وچندسال باهاش حرف زدم تاوسایل خدماتی که به دیگران می داد روازش بگیرم
مگه می داد؟!!
گرفتم
وبهش گفتم که تودخترخداهستی عزیزدردونه ی خدا
پاشوبه خودت(روحوروانت)برس
توبسیاررارزشمند وزیبایی هنرمندی
لایقی
لایق زندگی عاالی هستی لایق عشق واحترامی
لایق همسری شایسته هستی که هم سطح وهم فکر وهم دلت باشه
وفکرنکن نیست براات
هسسست کافیه کدبدی
بنویسی وبخوااهی
مسیروعباسمنش نورانی بهت میده توفقطط توی این سایت باش شب وروز
والان اطرافیان من همه درشگفتی هستن
خیلیاشون قهرن که خیلی خوشحالم ازم دورشدن
وبقیه احترااام
البته اونها باورهای خودشون رودارن
ومن راااسخ محکم واماده مثل کوهنوردی که می خوادقله فتح کنه ارام واماده درحال پیش روی هستم
به لطف الله واین بهشت زیبا
برای همتون خیروخوبی
وارامش درپرتونورو عشق می خوام
وای باران عزیز
باران عزیز و بزرگوار
نمیدونی با خوندن کامنتت چطور اشک از چشمام جاری شد ، امروز سرگشته و حیرون بودم . کامنتها خوندم اما آروم نشدم . دلم قرص نشد تا اینکه کامنت تو رو خوندم … نور امید تو دلم زنده شد … دمت گرم دختر قوی … ممنونم ازت … دست به خاک بزنی طلت بشه برات
دیروز بلاخره بعد دوسال گفتم من دیگه خسته شدم من دیگه صبر نمیکنم و تصمیمم گرفتم که تغییر بدم
با یک تضاد خونمون مال خودمونه جای لوله بخاریش بدجا هست و کل خونه را دوباره باید بهم بریزیم تا بخاری بتونیم بزاریم جام تنگه که قبلش بخاطر باورهام بجای فکر اساسی حتی ما حموم تبدیل به انباری کردیم اما جوابگو نیست فضام کمه دوساله هر روز دارم از زیبایی خونه مینویسم شکر میکنم تا برسم به خونه دلخواهم و همش میگفتم خدا پس زودباش اما اینبار دیگه جدی بودم و تمام دیشب میگفتم الان من امادم الان وقتشه و گفتم خدا الان وقتشه دیکه تحمل نمیکنم چقدر بنویسم تا کی
من میخوام تغییرش بدم حالا چرا تحمل میکردم چون همه میگفتن خونه مال خودته خوش بحالتون، مستاجر نبودی ببینی چقدر سخته، کلی باور مخرب که یک خونه داری همین کافیه دو اصلا خونه خریدن که هیچ مستاجر هم نشو و همسرم دو سال میگه من از این محله تکون نمیخورم که ما بتونم یک خونه بزرگتر بخریم همش میترسه اگه بد شد چی انقدر منفیه کهدیگه ازش سوالی نمیپرسم چون ادم زنده را میکنه تو قبر، دیدم بسه دیگه اصلا نه مهم خواست بقیه هست نه تمرین مهم اینه هر چی شذ انجامش بدم و بعذ از یک خشم و ناراحتی و بهم ریختگی دوباره قانون یادم اومد و گفتم با حس خوب باید جا به جا بشی تضادتو فهمیدی میدونی باید دیگه تغییرش بدی پس حستو خوب کن و رفتم نشانه من خانمی گفته بود بعد دوسال خونم عوض کردم الان برای خونه جدیدم هر روز شکر میکنم گفتم ببین الان وقتشه بعد امروز باز گفتم بزار بیام حرفای استاد بشنوم تصمیمه دیگه و این فایل بی نظیر دیدم و الان میدونم وقتشه وقت تغییر خونه
دیگه مهم نیست چطوری
دیگه مهم نیست مال من یا مستاجری
مهم اینه همون چیزی باشه که میخوام
همون فضا همون راحتی
دیگه این خواسته الان باید محقق بشه و من دو سال بخاطر حرفها و… فقط تحمل کردم بالای صد میلیون خرج خونه کردیم که بشه خونه دلخواهمون اما نمیشد چون فضای خونه کوچکه حالا هر چقدر خوشگلش کنی و من فقط بخاطر باورهام انقدر تحمل کردم
باورهای اشتباه که هممون توی ذهنمون کردیم
خونه باید از خودت باشه مالک باش و هر کار میخوتی بکن خونه جابه جا کردن سخته تا وقتی پول ندارید خونتون نفروشید نمیتونید بخرید خونه نیست مستاجربودن بده برو خدا روشکر کن کرایه نمیدی خونه داشتن ارزوی خیلیهاست برو خداروشکر کن، همینکه چهار دیواری داری بسه، ببین چقدر سخته جابهجایی، باورهای بقیه
باورهای خودم
من باید تکاملم طی بشه پس تحمل میکنم
من باید خونه حتما مالک باشم و خونه دلخواهم بخرم
مستاجر نمیتونم باشم
اگه تصمیمی بگیرم بد بشه تا اخر عمرم سرکوفت شوهر و خانواده ها هست
اگه من اصرار کنم بد بشه چی
حقوقم باید بدم برای مستاجری
اگه بخوایم خونخ بخریم وام و… میخواد
خونه مهم نیست مهم اینه مال خودت باشه
…
حالا میخوام بشکنم همخ این باورهارو
انقدر دیشب تکرار کردم که تمومش کنم
من لایق خونه عالیم با فضای عالی
به همسرم گفتم بخاری نمیخواد نصب کنی
مهمون داشتیم گفتم دیگه بخاری نصب نمیشه ما جابهجا میشیم
نزاشتم همسرم بخاری نصب کنه گفتم تو همین ماه ما جا به جا میشیم من زمستون اینجا نمیمونم
بخاری تنها تضاد بزرگیه که اگه حلش کنه من اروم میشم اینبار نمیحوام تضاد را درستش کنم میخوام تغییرش بدم الان خونه سرده و من هر بار با دیدن بخاری به خوذم میگم تحمل نکن تمام فقط انجامش بده
این تضاد بعد شش هفت ماه برای کارم شد که بسته ها پستی نمیتونستم پیاده ببرم و زیاد بودن و تماس گرفتم گفتن میایم میبریم برات پست میکنیم و فهمیدم چقدر من خودمو اذیت کردم چقدر تحمل کردم الان هم دو سال دارم خونمو تحمل میکنم و الان وقت تغییره، به خودم میگم دو سال روی خودت کار کردی کلی فایل گوش دادی هر روز شکرگزاری کردی دیگه پاشو انجامش بده خدا هم منتظر بوده خودت پاشی تا کمکت بده نه بشینی صفحه صفخه بنویسی بزور حالتو خوب کنی
و این فایل دقیقا بهم پاسخ داد که کاش انقدر تحمل نمیکردم
مرسی استاد
دقیقا بموقع این فایل دیدم و مصمم تر شدم
راه حلی اساسی هست
خدایا شکرت الان میفهمم دو سال میگفتی نشونه میدادی اما من بخاطر باورهام قدم برنداشتم
اینبار با ایمان به تو قدمهامو برمیدارم و میدونم بهترین میشه
سلام چقدر کامنت شما جالب بود من دو سال پیش دیگه نمیخواستم که اسباب کشی کنم به خدا گفتم خدایا من میخوام مثل خارجیها فقط چمدونم رو با خودم ببرم هیچ وسیلهای رو نبرم. و به همه گفتم من میخوام وسایل خونه رو بفروشم همسرم اتفاقاً شبیه خودمه یعنی دوست داره که ما تنوع در خونه داشته باشیم. و شاید بالغ بر 6 ماه من همش میگفتم خونه بعدی من مبله است. کلی مسخره شدم کلی بهم خندیدن ولی اکنون که 1402 و آبان ماهه خداوند من رو هدایت کرد به یک خونه مبله. کی دقیقاً 6 ماه بعد از اون تصمیم، وقتی که ما باید خونه رو عوض میکردیم یعنی دقیقاً فروردین 1401. فروردین 1401 تایم تغییر خونه بود ما باید خونه رو جابجا میکردیم. اتفاقی که افتاد این بود همسر من به استانبول سفر کرد و 20 روز بعد من بهش گفتم ما هم میایم و در فروردین 1401 من در تعطیلات عید در 10 روز تمام وسایل رو فروختم و وسایل شخصی خودم بچهها و همسرم رو در 4 تا چمدون جا دادم طوری که من و بچهها هر کدوم یه چمدون تو دستمون باشه. جالبه که بدونید من در استانبول وارد خونه مبله شدم و اکنون که یک سال و 8 ماه میگذرد من خونههایی که عوض کردم هر کدوم شیکتر و مبله تر از خونه قبلی بود. من یادم اومد که استاد میگفت یکی از دوستان ملوانش دائم میگفت من میخوام برم انگلیس و رفت دائم میگفتم خونه بعدی من مبله است نمیدونم کجا و نمیدونم کی ولی انقدر ایمان داشتم به اینکه خداوند مسیر رو باز میکنه خداوند ما رو هم مهاجرت داد هم به اون خونه مبله داد. تازه بماند که من در ایران خونه دو خوابه داشتم به خدا گفتم خدا من سه تا بچه دارم خونه سه خواب میخوام و و دقیقاً این شکلی گفتم یه اتاق خواب برای خودمون ،یه اتاق خواب برای بچهها و یک اتاق برای بازی بچهها یا اتاق کار خودمون. یعنی باورتون نمیشه استاد شما میدونی شما میفهمی من چی میگم .خونه ما سه خواب شد و یه اتاق برای خودمون یه اتاق برای بچهها و یه اتاق دقیقاً تایمی که بچهها بازی میکردن ما بهش کاری نداشتیم و تایمی که ما کار داشتیم بچهها از اتاق میرفتن بیرون بعد من به خودم گفتم خودت اینجوری درخواست کردی تو گفتی« یا »، و خدا هم «یا »رو برات اوکی کرد اگر میگفتی یه اتاق برای بازی بچهها و یه اتاق برای کار ما دقیقاً همین شکل اوکی میشد.عاشقتم خدا بخاطر قوانین ثابت
مرسی عزیزم از ایتکه وقت گذاشتی نوشتی و چقدر بهم باور خوب و حس خوب منتقل کردی
اینکه درخواستت یک خونه سه خواب و مبله بوده اینکه با یک چمدون بدون وسیله بری و دقیقا همین هم اتفاق افتاد و اون یا که کذاشتی خخخ انقدر دقیق انقدر شدنی
خدایا شکرت که امروزم شما را نشونه ای کرد برای مصمم تر بودنم و بهتر درخواست کردنم
بهترینها
برات ارزو میکنم عزیزم
سلام عزیزم امیدوارم الان که پاسخ منو میخونی تو خونه رویاییت ساکن باشی
من جدیدا به خونه جدید اسباب کشی کردم و تحولات و رضایتمندیهای بعد از این تغییر رو تو کامنتهای این فایل استاد گذاشتم و اونقدر از شرایط خونه قبلیم ناراضی بودم که اتفاقا بعد از این جابجایی همش با خودم میگفتم چقدر خوبه که این همه خونه های متنوع برا اجاره هست و حس میکردم اصلا درک نمیکنم خانواده هایی که سالهای دراز تو یه خونه رو حساب اینکه مالک هستن میمونن
مثلا همسایه خونه قبلیم شرایط مشابه خونه ما رو داشت اما چون مالک بودن اونجا موندگار بودن و همش با خودم میگفتم کاش اونجا رو کرایه بدن و برن یه جای بهتر زندگی کنن
واقعا ارزش داره که آدم اجاره بده و زحمت اسباب کشی رو به جون بخره اما منتقل شه به خونه و محله بهتر
تازه درمورد اسباب کشی هم من خودم چون اصراری به خریدن وسایل نو و گرون اول زندگیم نداشتم فقط وسایل ضروری و اونم دست دوم گرفتم برا همین هیچ استرسی بابت اینکه رو وسایلم خط و خشی بیفته نداشتم و با خودم میگفتم یکی بهترشو میخرم
اصلا تو زندگیم هیچوقت دوس نداشتم هیچ چیزی محدودم کنه. ترس از خراب شدن وسایل. ترس از جابجایی ترس از دور شدن از خانوادم و همینا باعث شده همیشه تجربه های جذاب و جدیدی داشته باشم
واقعا این ذهن ماست که محدودکننده ی ماست وگرنه هیچ محدودیتی در قانون پروردگار وجود نداره
مرسی عزیزم از دعای خوبتون و الانکه داخل خونه جدیدمم اومد پیامتون دیدم گفتم دیدی چقدر کار درستی کردی
و چقدر الان راضیم و شادم
یک خونه مطابق سلیقم گرفتیم که هم فضا داره هم نور هم دسترسی راحت به همه جا، که حسابی خوشحالم
ان شالله بزودی اون خونه قبل هم جابه جا میکنیم
ممنون از اینکه برام از خودتون نوشتید و باعت شدین بیام کامنت قبلمو بخونم حسابی خداروشکر کنم