میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 47
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
هرچیزی که به سختی پیش بره اصلا طبیعی نیست و باید راه حلی واسش پیدا بشه ، این جمله استاد خیلی قشنگه .
این چند وقته همیشه وقتی دیدم حالم خوب نیست یا کمی نا آرومم خودم متوجه میشم یا به چیزی چسبیدم و همش خواستمو تکرار کردم ، یا اینکه دارم حسادت میکنم ، یا دارم سختی میکشم برای رسیدن به یه چیزی .
وقتی با خودم میگم رهاش کن و بیا از لحظه لذت ببر و زندگی قشنگتو بکن و ببین الان چجور میتونی از الان لذت ببری و احساست و خوب کنی سریعا شرایط برگشته و حسم عالی شده .
چند وقت پیش با یه شرایط خاصی جایی میرفتم سرکاری که واقعا دوستش داشتم و دارم ، اما به خاطر کم رنگ کردن ارزش هام و چیزهایی که توی زندگی واسم مهمه که رعایتشون کنم داشتم آدمای اونجا رو فقط به سختی تحمل میکردم ، اونجا یه عادت های مخربی داشتن که من تقریبا هر روز اون یک ماهی که اونجا بودم داشتم با سختی تحمل میکردم و سعی میکردم توجه نکنم ولی یروز دیگه به خودم اومدم گفتم من لایق بهترین ها هستم چه دلیلی داره که این تصویر ها و صداها حتی بوها (بوی مواد مخدر و دود ) تحمل کنم ؟؟؟؟
پس خیلی سریع استعفا دادم با اینکه عاشق اون مکیط و کسب و کار بودم ،
و بلافاصله بعد از اونجا یه جای فوق العاده تر و عالی تر بهم پیشنهاد کار دادند
خدایاشکرت که آسانی ها رو واسمون آسان میکنی و ما مجبور نیستیم سختی تحمل کنیم .
خدایاشکرت .
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان
سپاسگزارم بابت این فایل بینظیر و آگهی که به هدایت الله بزرگی به ما دادین واقعا تحسین تون میکنم. ️
چقدر مهم هست که ما چیزی رو تحمل نکنیم به بهانه های مختلف و بخاطر شرکمون من خودم در گذشته و حتا الان هم خیلی چیز ها رو تحمل میکنم چون اینقدر از بزرگان ام آینو شنیدم که باید تحمل کرد که واقعا اراده فولادین نیاز دارم تا این باور را تغییر بدم و چیزی را که باعث رنج و عذاب من میشود با صبر اشتباه نگیرم که در صبر هیچ رنجی وجود ندارد و تنها ادامه دادن و امید وار بودن در هر چیزی هست اما در تحمل کردن هیچ امیدی وجود ندارد و هرگز چیزی درست نمیشود.
من اینجا به خودم تعهد میدهم که هر وقت دیدم چیزی درست پیش نمی رود و من رنج میکشم ره طبیعی فکر نکنم و تحمل نکنم به هر دلیلی چون این طبیعی نیست و مشکل از من هست و من باید تغییر بدهم خودم را باورهایم را تا شرایط تغییر کند.
در پناه الله یکتا موفق و پیروز باشید ️️️
به نام خدای رحمان و عزیز و رحیم
ایاک نعبد و ایاک نستعین
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
میزان تحمل من چقدره؟
متاسفانه خیلی! تا حالا خیلی بوده.
چه بسیار رفتار بد و غیرمنصفانه اطرافیان رو تحمل کردم.
چقدر زورگویی های رئیسم رو در محل کار تحمل کردم. به اجبار ما رو گاهی تا شب اضافه کار نگه می داشت و اغلب همکاران با زبونبازی یا دعوا و هر روش دیگه ای مخالفت خودشون رو اعلام می کردند و نمی موندند. ولی من جرئت نداشتم حرفی بزنم. تحمل می کردم.
بارها در تاکسی های اینترنتی صدای موزیک مورد علاقه راننده رو تحمل کردم و به خاطر بلند بودن صدای موزیک ماشین نتونستم صدای هندزفری خودم رو بشنوم ولی نحمل کردم.
سختی ها رو در رندگیم تحمل کردم و فکر نکردم که مدار آسونی هم هست
تغییر و رشد و اتفاقات خوب از جایی شروع می شه که من ناخواسته ها رو تحمل نکنم.
خدایا هزاران بار شکرت. توان مضاعف به من بده. قدرت حل مسائلم رو به من مرحمت کن. آمین.
استاد، استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم.
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیز ومریم جان مهربان
خداروشکر میکنم بابت دیدن این فایل و هدایت شدنم به این موضوع صبر و تحمل
من چند سالی درگیر بیماری فیبروم بودم و با دکتر رفتن هرچند ماه و قرصها داشتم تحمل میکردم تا جایی که دیگه خسته شدم
یه روز گفتم من اینهمه تحمل میکنم و قرص میخورم یه جایی کار اشکال داره چون من دارم رو باورهام کار میکنم و احساس عالی دارم اما این اتفاق برام عجیبه و نباید تو زندگیم باشه
تا تصمیم گرفتم بعد 3سال دکترمو عوض کنم و مشکلمو با اون در میون بزارم و خداشاهده بعد معاینه و یه سری آزمایش دکتر گفت شما اصلا همچین مشکلی نداری و چرا داری این قرصهارو میخوری ومن اصلا هاج و واج که چرا 3سال تحمل کردم و بهترین دکتر از نظر همه منو 3سال تو حبس این بیماری که آخر چی میخاد بشه تحمل کردم
اونجا بود که به خودم قول دادم دیگه چیزیو هر چند ناچیز تحمل نمیکنم و دنبال تغییرش میرم و حالا نمیدونم من اون موقع این بیماری داشتم و با تغییر باورهام رفع شد یا اصلا تشخیص اشتباه بود
اما خدارو هزاران بار سپاسگزارم بابت آگاهیم و هدایت کردنم خداروشکر بابت سلامتی کاملم
از شما استاد عزیز هم سپاسگزارم که با آموزشهاتون آگاهی مارو بیشتر میکنین و مارو بیدار میکنین ️
بنام خدای مهربان
سلام به استادِ جان
سلام به مهر بانوی عزیزم مریم جان
سلام به دوستان یکتا پرست و خوبم
خدای بینهایت مهربانم رو سپاسگزارم که باز هم بمن فرصت حضور در این مکان مقدس و اجازه نوشتن کامنت داد
خدا رو شکر که دیروز صبح همزمان با دیدن این فایل و تماشای بارون سیل آسای انتهای ویدیو اینجا در تهران هم باران رحمت الهی در حال باریدن بود و تا یک ساعت بعد از ظهر هم ادامه داشت
سلام به پارادایس زیبا که یه جورایی انگار خونه همه ما اعضای سایت هست
هر وقت میبینمش احساس فوق العاده ای بمن دست میده چون همه اش یاد آور خاطرات خوشی از
کلام و آموزشهای پر ارزش استاد
و صحبتها و رفتارهای دلنشین و آموزنده مریم جان
و توجه و تمرکز بر دیدن زیباییها و نکات مثبت
و ایجاد بهبودهای مستمر و… برای من هست
پارادایس همیشه زیبا..و امروز که تماشای اون همراه بود با شنیدن آهنگ زیبای ابتدای فایل دیگه من نتونستم رو مبل سر جام دوام بیارم و فقط سرمو تکون بدم پاشدم رسماً شروع کردم به بالا و پایین پریدن از بس که حالمو عالی کرد
خدا رو میلیاردها بار شکر
خدا رو شکر که با آموزه های استاد تفاوت بین صبر و تحمل رو یاد گرفتم
صبر یعنی درک قانون تکامل
صبر توش امیده، تکامله، ایمانه، توکله
اما
تحمل تسلیم شدن در مقابل بدبختیهاست
تحمل یعنی زجر کشیدن
تحمل یعنی اینکه راه حلی وجود نداره
تحمل یعنی اینکه من نمی تونم بهتر از این عمل کنم
تحمل یعنی همینی که هست
و خدا رو شکر که حتی قبل از آشنایی با استاد هم نا آگاهانه و بدون دونستن قوانین اونقدر آدم تحمل کردن نبودم بخصوص اگر از طرف دیگران نسبت بمن بود
و چند مورد از جاهایی که شرایط نادلخواه رو نپذیرفته و تحمل نکرده بودم رو در کامنتی که سال گذشته برای این فایل گذاشتم نوشته بودم، رفتار ناجالب از طرف همسرم نسبت به خودم رو در اوایل ازدواجمون نپذیرفته بودم هر چند که همسرم هم اون موقع مثل خودم کم سن و سال بود و علاوه بر نپذیرفتن خودم ایشون هم به بلوغ بیشتری رسید و از اون زمان تا بحال هر دو به هم بسیار احترام میگذاریم،
یا اینکه حرف دکترها رو درباره بیماری دختر چند ماهه ام نپذیرفتم و دنبال راه حل گشتم و خداوند ما رو به دکتر گیاهی و راه حل هدایت کرد
یا اینکه سردردهای میگرنی ام رو که چندین سال منو گرفتار کرده بود نپذیرفتم و با آموزشهای بینظیر استاد و هدایت خداوند درمان شد
یه نمونه هم اینجا می نویسم که درباره رفتارهای خودم بوده
من قبلاً گاهی وقتها میشد که ظرفهای غذام رو شب نمی شستم، و تا فرداش میموند حتی یه وقتهایی پیش اومده بود که تا دو سه روز هم بمونه و ظرفهای جدید بهش اضافه میشد
و چقدر هم هر بار که اینطوری میشد زمان زیادی رو صرف شستشو و تمیز کردن می کردم و خسته می شدم اصلاً هم دوست نداشتم این شرایط رو و خیلی هم اذیت می شدم مخصوصاً وقتی که همسرم اشاره ای می کرد و یا یکی از نزدیکانم سرزده خونه ما میامد که دیگه بیشتر اذیت می شدم، و دلم میخواست که تغییر کنم و چند بار هم سعی کرده بودم ولی ثبات قدم و اراده کافی نداشتم، و بعدش هم پذیرفته بودم که همینی که هست، این باور اشتباه رو پذیرفته بودم که من ذاتاً آدم مرتب و منظمی نیستم، و این وضعیت ناجالب رو تحمل می کردم
تا اینکه چند سال پیش که دختر بزرگم نسرین چند روزی از کانادا اومد تهران دیدن ما یه تلنگری به من خورد و من دیدم بعد از هر بار غذا خوردن تا ظرفها رو تو ماشین نزاره و قابلمه و ماهیتابه رو نشوره و شیر آشپز خونه و روی کابینتا رو دستمال نکشه نمیاد بشینه، در صورتی که سالهای قبل اینطوری نبود
همونجا بود که تصمیم گرفتم به این رنج و تحمل پایان بدم و گفتم من بعد از این بخودم قول میدم که ظرفهام نشسته نمونه حد اقل حتی اگر هر وعده انجام ندادم ولی حتماً حتماً شب ظرفهای نشسته توی سینک باقی نمونه
و همون شد که تا به امروز به جرأت می تونم بگم که حتی یک شب هم ظرفهای نشسته توی سینک باقی نموند و مثل نماز خوندن بر خودم واجب کرده بودم و بقول استاد که تو بعضی از فایلها میگن هرگز و هرگز و هرگز به شیوه قبلی برنگشتم
و الان هم که خیلی وقته که نه فقط شبها بلکه همیشه سینک آشپز خونه تمیزه و برق میزنه، وچقدر هر وقت نگاه می کنم لذت میبرم از تمیزیش، و بیاد میارم که اگر چیزی داره بد پیش میره این طبیعی نیست این ایراد داره، و نباید تحملش کنم،چون که راه داره و اگر من باور کنم که راه داره بهش هدایت میشم خدا منو به راه حلش هدایت می کنه
همه چیز راه داره بشرط اینکه ما باور کنیم که راه داره
بشرط اینکه نپذیریم که هیچ راهی براش نیست و اون وقت راهها پیدا میشه
خودم روتحسین می کنم و آفرین میگم که به لطف الله مهربان وقتی بخودم قولی میدم و تصمیمی در جهت بهبودی خودم میگیرم تعهدم ستودنیه، اونقدر که همسرم و فرزندانم هم اینو میگن
مثل همین مورد و خیلی از موارد دیگه مثل پیاده روی هر روزه مثل ورزش و تمرینهای تقویت عضلات مثل هر روز فایل گوش کردن و خوندن کامنتهای دوستان و… و همه کردیتش رو به خدای خودم میدم که اوست که منو هدایت می کنه
خدا رو شکر برای این فایلهای ارزشمند و آگاهیهای گرانبها
بینهایت از استاد عزیزم برای این کلام سراسر در و گوهر سپاسگزارم
و از مریم جانم هم بسیار ممنونم که فایلها رو به این ترتیب زیبا روی سایت قرار میده و براش سؤال و توضیح میده
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا الله
شاد و سالم و خوشبخت و ثروتمند باشید
و سعادتمند در دنیا و آخرت
سلام به تمامی عزیزان بخصوص استاد عزیز و مریم جون عزیز.
میزان تحمل شما چقدره؟
اگه بخام از گذشته بگم صفر در صد!
چیزی که یادم میاد از کودکی تا به حالا هر چیزیو تحمل کردم .
ناگفته نمونه خیلی جاها واژه ی تحمل رو با صبر اشتباه گرفتم .که به درک این موضوع چن سالی هستش که رسیدم .
صبر با احساس خوبه .صبر ینی پذیرش .ینی ایمان داشتن به خداوند.اینکه خدای من بهتر از من هر چیزیو میدونه بنابراین با صبر کردنم ،همه ی امورات زندگیمو به خدا وهدایتش میسپارم .
اما تحمل ینی درد کشیدن .
ینی در سختی ومشقت بودن .
ینی آزار دادن خودت .
ینی بودن در احساس بد .
وقتی موضوعی رو تحمل میکنی اکثر نواقصت میزنه بالا.
جایی که بهت فشار روحی و روانی وارد بشه،طبیعتا ضعفها ونواقصت بیشتر دیده میشه .وقتی تحمل میکنیم دقیقا چنین فشار عصبی رو با خودمون یدک میکشیم .
از خودم اگه بخام بگم خیلی جاها تو همه ی زمینه ها چ تو روابط عاطفی با همسرم ، چ تو ارتباط با دیگران چ تو زمینه ی مالی وچ تو زمینه ی سلامتی ،به خودم آسیبهای زیادی زدم .
هر چیزی که بر خلاف میلم بوده تحمل کردم .
هر جایی که بهم زور گفتن تحمل کردم.
به خاطر ناآگاهی های زیادی که داشتم خیلی جاها خیلی مسائل رو تحمل کردم .
خیلی جاها ب خاطر مهربونیه زیاد از حدم،رفتارهای ناجالب دیگران رو تحمل کردم
خیلی جاها برخوردها وواکنشها ونظرات وانتقادهای بقیه رو نسبت به خودم تحمل کردم .
جاهایی که بلد نبودم بیان احساس کنم تحمل کردم .
عدم اعتمادبه نفس و نداشتن عزت نفس خیلی ها باعث شده من خیلی از توهین ها ،بی احترامی ها رو تحمل کنم .
جاهایی که شهامت وجسارت حرف زدن نداشتم .
جاهایی که خودمو کوچیک شمردم وحس خود ارزشمندی پایینی داشتم ،تحمل کردم .
جاهایی که بلد نبودم نه بگم ،مسولیتهای زیادی رو قبول کردم که همراه با درد وتحمل بوده .
جاهایی که نتونستم از خودم مراقبت کنم ناچار بودم هر چیزیو تحمل کنم .
در کل به خاطر خیلی از افکار وباور های غلط ، متحمل خیلی چیزها بودم .
جالب بود حاضر بودم درد رو بکشم اما تغییری تو خودم حاصل نکنم .
چرا از ارزشهای خودم غافل بودم ؟
بعضیا ب خاطر وابستگیشون حاضرن درد بکشن اما چیزی ازشون کم نشه .
خیلی ها هم به خاطر ترسهایی که دارن حاضرن خیلی از موضوعات ومسائل رو تحمل کنن .
یکی از تنهایی وحشت داره و از تنها شدن میترسه .
یکی به خاطر نیاز مالی خیلی از رفتارها ومشکلات زندگیشو تحمل میکنه .
یکی ب خاطر ترس از قضاوتهای بقیه ،حاضره هر چیزیو تحمل کنه که کسی چیزی متوجه نشه .
بعضیا ب خاطر بیکار شدن .
دقت کردید اکثر تحمل کردنهامون ب خاطر عدم ایمانمون به خدای یگانس .خدا رو خیلی دست کم گرفتیم که انقد باورهای محدود کننده تو ذهنمون پرورش دادیم .
با تحمل کردن فشارهای روحی و جسمی زیادی به خودمون وارد کردیم .
از خودمون گذشتیم .
شاید اون موقعه ، فک میکردیم این بهترین راه حل و مدارا کردن با مردم و زندگی هستش .شایدم فک میکردیم تحمل ما به زندگیمون استحکام میبخشه .
غافل بودیم از اینکه داریم با این کارمون در حق خودمون ظلم میکنیم .
غافل بودیم که حس لیاقت رو خیلی جاها از خودمون گرفتیم .
غافل بودیم که خودمون باعث نابودی وعامل بی ثباتی زندگیمون هستیم .
غافل بودم که همه جا خودم مقصر هستم و هیچ عامل بیرونی نمیتونسته برای من مشکلی بوجود بیاره که اگر بوده خودم کردم .
وقتی بین صبر و تحمل ،تحمل کردن رو انتخاب میکنم ینی درد ورنج رو میپذیرم ینی به جهان اعلام میکنم ارزش ولیاقت من در همین حد هستش .
خیلیامونم چون سرنوشت خودمونو به همین شکلی که هست پذیرفتیم ،به جای حرکت کردن واقدام به تغییرات لازم ،سعی کردیم تحمل کنیم .
تحمل میکردیم وبه خیال خودمون منتظر وقوع معجزه ای از طرف خدا بودیم .
متوجه نبودیم که ما با افکار وباورهای درست ، قدرت تغییر این سبک اززندگی رو داریم .
جایی که سهم ونقش خودمون بود کنار میکشیدیم و میسپردیم به خدا .
کلا همیشه عکس هر چیزیو عمل میکردیم .
جایی که باید میسپردیم مثل جاهایی که نگران هستیم وترس داریم اینکارو نمیکردیم وخودموندست به کار میشدیم جاهایی که باید رها میکردیم باز خودمون با عجله مداخله میکردیم .
جایی که باید حرکت میکردیم تا سرنوشت دیگه ای برای خودمون ،به ارمغان بیاریم کنار میکشیدیم .
از تحمل کردنامون زیاد حرف میزدیم .
هرجا پای صحبتی باز میشد اول از همه ما با افتخار گزارش دردها وناراحتی وغمها رو میدادیم .
وافرادی شبیه خودمون راهکارهای عجیب و غریبی بهمون میدادن که هیچ وقت از هیچکدوم نتیجه ای نگرفتیم .
چرا چون هیچ وقت نفهمیدیم خودمون عامل این همه رنج وسختی هستیم .
من اگر میخاستم میتونستم چیزیو تحمل نکنم .
به علت عدم آگاهی سالهای زیادی رو به همین منوال گذروندم .
از خدا توقع حس دلسوزی داشتم .
فک میکردم وظیفه ی خدا اینه که اینجور وقتا دلش به حالم بسوزه و ازم دفاع کنه .
که اگر نمیکرد خدا رو ناعادل و بیرحم میدیدم .
حتی خیلی جاها به خاطر غرور زیادیمون ،خیلی از برخوردها ورفتارها رو تحمل کردیم .
به هر صورت به خاطر کمبود عزت نفس .عدم ایمان و داشتن نواقص زیادی ،زندگی رو با درد وتحمل گذروندیم .
خداروشکر بالاخره نگرشمون رو تغییر دادیم .
سعی کردیم تو فرکانس دیگه ای باشیم .
متوجه ی خیلی از اشتباهات خودمون شدیم .
فهمیدیم افکار درونی ما باید تغییر کنه تا نتایج متفاوت بگیریم .
ما نیاز داشتیم روی اعتماد به نفس وعزت نفسمون کار کنیم .
ما باید به خدا وقوانینش اعتمادمیکردیم .
باید در مداری دیگه قرارمیگرفتیم تا اوضاع وشرایطمون تغییر کنه .
باید انتخابهای درستی میداشتیم .
باید یاد میگرفتم از روح وجسمم به یک اندازه مراقبت کنم .
باید برای خودم حد و مرز و چارچوبهایی میزاشتم .
باید ثبات شخصیتی پیدا میکردم تا کسی ازم سو استفاده نکنه .
اگر هر کسی رفتار ناجالب با من داشت ،خودم مقصر بودم نه اون !
باید احترام گذاشتن به خودمو یاد میگرفتم .
باید بیان احساس میکردم .
حس لیاقت رو در خودم تقویت میکردم که چیزی رو تحمل نکنم و جهان روی خوشش رو به من نشون بده .پس شناخت بیشتر خودم والویت قرار دادن خودم تاثیر بسزایی در تحمل نکردن من داشت .
ایمان به خدا وتقویت باورهای توحیدی هم عامل بسیار مهم در از بین بردن این حس بود .چرا که به جای تحمل وگذروندن روزای سخت، میتونستم صبوری کنم واززندگی ولحظاتم استفاده های بهتر ولذت بیشتری داشته باشم .
تو زندگیمون با اتفاقات خیلی زیادی مواجه بودیم که تحمل کردیم اگه بخام یکی از مثالهای بارز خودمو بزنم که به خاطرش سالهای خیلی زیادی ، اذیت شدم وتحمل کردم ،اجازه دادن هر گونه رفتار وبرخورد از سمت خانواده ی همسرم بود که هر طور که دلشون میخاست با من رفتار میکردن .ومن سکوت اختیار میکردم سکوتی که همراه با درد بود که مبادا خانواده از هم بپاشه .مبادا همسرم ناراحت بشه ونسبت به من حس بدی پیدا کنه .
من همه چیو تحمل میکردم که یه وقت تو رابطمون مشکلی پیش نیاد.
وظیفه ی من بود با هر چیزی کنار بیام .
هرچیزیو بپذیرم .وهر طور که اونا دلشون میخواد باشم .حالا مهم نبود که خودم چی دوست دارم؟ یا دوس داشتم چطور باشم ؟
طبیعتا از جهان سیلی های زیادی خوردم تا تغییر کردم .
با تغییرات من ،رفتار وبرخوردهای اونا هم تغییر کرد.طوری که الان از عزت واحترام خاصی برخوردارم .اونا همون آدمهان ،منتهی رفتارشون با من خیلی فرق کرده چون خودم فرق کردم چون خودمو پیدا کردم .
متوجه شدم که اگه تا حالا اونا با من رفتارهای درستی نداشتن خودم عاملش بودم .
این منم که با رفتارم به دیگران میگم با من چطور برخورد کنن !
خداروشکر میکنم که در حال حاضر هیچ اثری از اون بر خوردها نیست .
از اینکه اعتماد به نفس و عزت نفس خودمو پیدا کردم از خداوند بی نهایت سپاسگزارم .از استاد عزیز هم بی نهایت سپاسگزارم که آموزه های ایشون منو نجات دادن.
حالا اینکه استاد عزیز دوره ی کشف قوانین رو بهمون پیشنهاد دادن به خاطر این بود که این دوره بهمون کمک میکنه که آستانه ی صبرمونو بالا ببریم .وبه خداوند ایمان بیشتری پیدا کنیم ضمن اینکه به قوانین جهان اعتماد داشته باشیم .
ابن دوره به ما آموزش میده که اولا هدفهای کوتاه مدت داشته باشیم تا امکان دسترسی به اونها برامون قابل هضم تر باشه.
اینکه بدونیم وباور کنیم هرچیزیو میشه راحت بدست اوورد ومانباید شرایط سخت رو بپذیریم .
سعی کنیم آگاهانه اتفاقات زندگیمونو خلق کنیم .
اینکه بدونیم خوشبختی یه مسیر نه مقصد.
تمرکزمون روی خواسته هامون باشه .
اینکه یاد بگیریم با تضادها چطور برخورد کنیم ؟
چطور با تغییر باورها، فرکانسهامون تغییر میکنه !
راهکارهایی برای احساس خوب ولذت بردن از مسیر .
شرایط های ناجالبمون رو درست کنیم .
در طول روز حواسمون به حال خودمون باشه !
همیشه سعی کنیم پیش فرضهای مثبت از هر اتفاق داشته باشیم .یا انتظارات مثبت !
باور کنیم که خداوند از بینهایت طریق میتونه ما رو به خواسته هام برسونه .
اینکه تمرکزم روی ایفای نقش خودم باشه وبقیه ی امور رو به خدا بسپارم .
و تسلیم خداوند باشم ینی به قوانین جهان اعتماد کنم . واینکه «صبر ،توکل ،پذیرش ،احساس خوب ،تسلیم ،ایمان به خدا ». عوامل رسیدن به خواسته هاست .
استاد جونم مرسی از یاد آوری به حال وقشنگت .
انشالله که هرروز در مقابل اتفاقات زندگیمون صبورتر باشیم تا از آرامش بیشتری برخوردار باشیم .
به میزانی که صبورتر میشیم ینی داریم از خودمون بهتر مراقبت میکنیم واحساس لیاقت بیشتری از جهان درخاست میکنیم .
ینی من خودمو لایق خوشبختی و آرامش و سلامتی میدونم .
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر..
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته
و درود بر دوستان عزیز..
وقتی صحبت از تحمل میشه ما خیلی جاها با صبر کردن اشتباه میگیریم چون نیاز به این داره که با الهامات خود در ارتباط باشیم…
پسرم خیلی گریه میکرد و هر کاری میکردیم خوب نمیشود چون تجربه سوم بود همسرم میگفت خوب میشه و یه جورای فکر میکردیم صبر کنیم خودش خوب میشه ولی بردیم پیش یه دکتر خوب که کوهی از آرامشه…واین دکتر از بچگی خودم تا بچگی بچه هام رو بوده و گفت گوش بچه چرک کرده و با یک دوره دارو بچه خوب شد ..
حالا این روزا فکر کنم دارم دوستای رو تحمل میکنم که بیرون از تفکرات من هستن ولی همش به این فکر میکنم که شاید صبر کنم خود شون میرن بیرون از مدار زندگیم چون بیشتر دنبال عوامل بیرونی هستند تا درونی حالا با دیدن فایل تحمل یه دفعه یه چیزی درونم گفت بنویس با نوشتن در میاد داری تحمل میکنی یا صبر ترس از دور شدن از دوستان و تنهای آزار دهنده است ولی اگه بخوام مثل استاد متفاوت زندگی کنم میگه تنها باشیم خیلی بهتر از اینکه با کسانی باشیم که احساس لیاقت و از ما دور میکنند..گفته استاد در مورد اینکه ما باید با کسی حرف نزنیم همینه که تحمل دیگران برامون سخت تر میشه چون دوستداریم مثل ما فکر کنند مثل ما ببینند ومثل ما گوش کنند ..در صورتی که اینطور نیست هر کس حق انتخاب داره این من هستم که باید تکلیف خودم رو روشن کنم این روزا که آگاهی استاد در درونم بیشتر شعله ور شده بیشتر به این قضایا فکر میکنم و از خدای مهربان میخوام که دوستان خوب تری در مسیر زندگی من قرار خواهد داد این قانون جهان هستی است..
شیطنت بچه هام رو میدونم باید صبر کنم چون بزرگ تر شن خیلی بهتر و آرام تر خواهند شد .
ولی تشخیص در مواردی که حق انتخاب برات دشوار میشه سخت میشه که داری صبر میکنی یا تحمل از کار بگیر تا خانواده واقوام و اجتماع و مهاجرت اینجاست که استاد عزیز میگه شما رو باورتون کار کنید جهان خودش به شما پاداش خواهد داد حالا این پاداش دوست خوبه ،کار خوبه ،مهاجرت خوبه یا غیره…
من خودم در حال تجربه کردن هستم چون آدمی نیستم که ذهنم به این راحتی قبول کنه باید خیلی چیزها رو تجربه کنم ..با تشکر از گروه سازنده سایت استاد عباس منش
سلام حضرت استاد
وای باز تعریف دو کلمه تحمل و صبر
خدایا کمکم کن بتونم این دو رو به جا تعریف کنم و بهره ببرم
خیلی دوکلمه هایی هستن که تعریف شبیه هم دارند و تفکیک بین شون خیلی مهمه و من بعضی جاها لنگ میزنم ولی با هدایت های الله به پاسخ می رسم.
استاد یادمه مایع ظرف شویی 4لیتری خریده بودیم و به دست من نمیساخت و من تحمل میکردم تا تموم بشه و اینبار برم مایع جدید بخریم ولی دخترم گفت مامان خوب مایع جدید بخر خوب دست تو مهم تره تا این مایع
من احساس لیاقت نداشتم و احساس ارزشمندی م برای مایع ظرفشویی بیشتر بود تا خودم….
وای چقدر دلم برای خود گذشته ام قبل از دوره احساس لیاقت میسوزه ولی خوب خدا را شکر هدایت شدم و حالا خیلی بهترم
تحمل نکردن چیزی که رنج مون میده
صبر کردن برای چیزی که باید تکاملش رو طی کنه
استاد من صبر نکردم و تند تند واحد های دانشگاه رو گرفتم و پاس کردم سه سال و نیم لیسانس گرفتم خوب تنها مدرک گرفتم و چیزی از رشته ام یادم نمونده و نتونستم توی مسیر رشته ام برم سرکار البته چون باید خرج تحصیلم میدادم و میخواستم ترم ها کمتر بشه تا کمتر هزینه کنم حالا که گذشته باید آینده رو درست بسازم
هیچ چیز خود به خود درست نمیشه تا من تغییر کنم
مسائل خود به خود حل نمیشن تا من تغییر کنم
تحمل واقعا یعنی زجر و برای کسایی هست که احساس ارزشمندی نمی کنن
صبر واقعا یعنی امید و خبرهای خوبی تو راهه و برای کسایی هست که احساس لیاقت دارن.صبر کنم تا تکامل طی بشه چون امید داره اتفاق بهتری می افته و من ارزشمندتر هستم.
یادم میاد من خیلی دوست داشتم پول داشته باشم دستم تو جیب خودم باشه و خوب قانون تکامل رو نمی دونستم با اولین پیشنهاد کاری رفتم برای کار و کارگری پیشه کردم و خوب گفتم همینه دیگه باید تحمل کنم تا کار بهتر گیر بیاد و همین طور به کارگری ادامه دادم و دیگه وقت نکردم برا خودم کسب و کاری داشته باشم و دیر شد اگر اون موقع ها قانون رو می دونستم الان خیلی بالاتر بودم ولی بازم خدا را شکر حالا دارم جایگاه خودمو پیدا میکنم و قوانین رو میشناسم و عملگرا شدم.
ممنون استاد جان
در پناه حق
یارب العالمین
سلام به دوزوج خوشبخت بهشتی
سلام به تک تک دوستان عزیزم
موضوع میزان تحمل شما چقدراست؟
نکته بسیار مهم اینکه طرف هرچقدرم آگاه باشه، چشم وگوش بسته نپذیریم همینیکه هست، بقول استاد تو دوره حل مسائل میگن، مسایل نه تنها راه حل دارند،بلکه راه حل اونها بسیار راحت است
یا تودوره کشف قوانین میگن نپذیرید همینیکه هست، اون راه حلهای سخت واس کسانیکه پذیرفتن همینکه هست، بیس جهان هستی بر اساس سادگیه
صبر با تحمل یکی نیست،صبر توش امیدهست،صبرتوش تکامله،صبر توش ایمانه،صبر توش توکل. تحمل،تسلیم شدن دربرابر بدبختیهاست،تحمل یعنی اینکه راه حلی وجود نداره،تحمل یعنی اینکه من نمیتونم بهتر از این عمل کنم،تحمل یعنی همینیکه هست.
یادمه چندسال پیش پدرم رو برای ناراحتی قلب بیمارستان بردیم، بعد مرخص شدنش، سرفه های شدید داشت، پیش دکترش بردیم گفت طبیعیه، بعد عمل همینطوریه، چندروز گذشت دیدیم نه اینطور نمیشه، قبول نکردیم همینیکه هست،بردیم مطب یه دکتر گفت باز بیمارستانهای تخصصی ببریدولی بنظرم طبیعیه، گفتم مرکزش فلان بیمارستان، گفت حرفشم نزن، اونجا انقدر شلوغه از چندماه قبل باید وقت بگیری،بعدشم من میگم طبیعیه صبر کنید،یه روز جمعه ماشین رو روشن کردیم گفتیم میریم یا قبول میکنند یانه، خداشاهده، وقتی رفتیم، چنان خداوند درهارو باز کرد، وقتی معالجه کردن سریع تشخیص دادن و در طی2هفته بهبودیش حاصل شد، وقتی با دکترش صحبت کردم میگفتم دکترای دیگه گفتن طبیعیه، میگفت طبیعی اینکه تاهر وقت زنده هستی بدنت تو بهترین وضعیت باشه.
یه مثال دیگه اش اینکه من قبل از اینکه با استاد بطور جدی شروع کنم، همیشه عوامل بیرونی رو مقصر میدونستم، وهمیشه بخودم میگفتم وقتی اوضاع مملکت و شرایط اینه من چطور میتونم تغییر کنم، انقدر باورهای شرک آلود داشتم، وقتی با استاد عزیز شروع کردم، که وقتی توکل کنی و روی باورهات کار کنی همه چیز به نفع تو میشه و العانم نمیگم عالی شدم به اندازه توکلم و کار کردن رو خودم درها باز میشه.
العان با مسئله ای برمیخورم نجواها اذیتم میکنه ولی نمیپذیرم همینیکه هست، امیدم رو از دست نمیدم،میگم هر مسئله ای راه حل داره، خداوند هدایتم میکنه، چون درک کردم من دارم با افکار وباورهام زندگیم رو خلق میکنم.
عاشق همتونم باعشق
سلام استاد عزیزم
شنیدن دوباره این فایل همزمان شده با به پایان رسیدن یکی از بزرگترین تحمل وسختی زندگیم متاسفانه من 12سال شرایط آپارتمانی با همسایه هایی که اصلا باهاشون راحت نبودم وحالمو به شدت بد میکردن رو تحمل کردم وچون این ساختمون رو شراکتی خریده بودیم و قولنامه ای بود همسایه حاضر به فروش نبود وپول کافی برای خرید خونه دیگه نداشتیم مجبور به تحمل بودیم ناگفته نمونه که خودم خیلی غر میزدم وناشکربودم و تمرکزم رو نکات منفی همسایه بود و به شدت زور میزدم تا شرایط و عوض کنم وباپس اندازی که داشتیم و وام و قرض شده خودمونو به سختی بندازیم و خونه دیگه بخریم اما نمیشدبه شدت درمانده و ضعیف میشدم حال بد وغصه خوردن جسمم رو مریض کرده بود و از لحاظ روحی افسرده بودم تا اینکه یکسال پیش دیگه واقعا کم آوردم و پذیرفتم که کاری از دستم بر نمیاد با خودم گفتم اینهمه سال گذشت شایدتااخرعمرت اینجا باشی تاکی میخوای حالتو بد نگهداری تصمیم گرفتم کاری به دیگران نداشته باشم روی رفتاردیگران تمرکز نکنم سعی کنم نکات مثبت اطرافموببینم از داشته هام لذت ببرم که همه اینها رو از شما یادگرفتم بااینکه خونه زیبایی داشتم ولی چون همسایه خوبی نداشتم هیچ وقت برای خونم اینکه مستاجر نیستم سپاس گذاری نکردم ومتنفربودم از اون خیابون وخونه ولی وقتی شروع کردم به شکرگذاری وسعی کردم کمترباهمسایه ها روبروبشم حتی برای اونها هم شکرگذاری کنم بااینکه خیلی سخت بود اولش زبانی بود بعد کم کم بااحساس شکرگذاری کردم بعدبااحساس بیشتر اونقدر بیشتر که گریم میگرفت کم کم حالم خوب شد روحیه م بهترشدباورتون نمیشه دیگه به خونه فکر نمیکردیم تصمیم داشتیم ماشینوبفروشیم وباپس اندازی که داشتیم ی شاستی بخریم که یکی از دوستای همسرم که بنگاه املاک دارن مدتها قبل بهش سپرده بودیم برامون خونه پیداکنه تماس گرفت و گفت ی مورد خوب هست که زیر قیمت میده گفتیم دیدنش ضررنداره وقتی رفتیم ی خونه نوساز ویلایی تومحله بسیار خوب خیلی به دلمون نشست و بدون اینکه خونه قبلی روبفروشیم طرف قیمتو باما خیلی راه اومد و خونه دلخواهمونو خریدیم و انشالله قراره تاآخر خرداد امسال به خونه جدیدم اساس کشی کنم خیلی خوشحالم خیلی زیاد وخداروشاکرم که باشمااشناشدم شما همیشه میگین احساس خوب اتفاقات خوب من اینو واقعا درک کردم گرچه اینکه حواست باشه همیشه احساست وحالت خوب باشه یکم سخته ولی تلاشمو میکنم تفاوت صبر و تحمل که گفتین خیلی برام جالب بودصبر یعنی ایمان دارم درست میشه وخدا هر لحظه هدایتگر انسان ولی تحمل یعنی انتظاربازجر باحس بد و خودم فکر میکنم برای خونه وقتی تحمل من تبدیل به صبرشد و تسلیم شدم خدا خونه جدیدم و بهم هدیه کرد البته که 12سال زمان کمی نیست وقطعاباید بیشتر روی خودم کار کنم تا برای درک قانون جهان و رسیدن به خواستم 12سال چک و لگد دنیارونخورم ناگفته نمونه استاد منم ی تجربه مثل شما دارم سالهاپیش 8ماه تموم دل درد داشتم دکترتشخیص دادن از معدمه داروی معده نوشتن خوب نشدم بعد مدتی گفتن از اعصاب قرص اعصاب نوشتن که من نپذیرفتم بااصرار همسرم سونوگرافی فرستادن که بلاخره مشخص شد درد معده نبوده وسنگ صفرا بوده که عمل کردم و خوب شدم و به خاطر اینکه این دکترو خیلی تعریف میکردن ما حتی به ذهنمون هم نرسید پیش دکتر دیگه بریم و اعتماد کردیم بهشون وگفتیم این دکتر هرچی بگه درسته غافل از اینکه هر انسانی میتونه اشتباه کنه حتی اگه دکترباشه یاسوادبالایی داشته باشه انسان تااشتباه نکنه رشد نمیکنه وقطعاهمه ما تو زندگی اشتباهات بزرگ و کوچیک زیادی داشتیم و همه اونها برای رشدما لازم بودن
خیلی خوشحالم که از تجربیاتم گفتم امیدوارم مفید باشه اتفاقا اینجا هم داره بارون میاد درختهاشکوفه کردن هر وقت به شکوفه های درختانگاه میکنم از اون همه زیبایی به وجد میام وباگوشیم از هر زاویه از گلهاعکس میگیرم سیر نمیشم گوشیم پرشده از عکس شکوفه خیلی قشنگن صدای وز وز زنبور روی درختاشنیدنیه خدایا شکرت به خاطر بهار واینهمه زیبایی استاد سپاس گذارم از شما و خیلی دوستون دارم امیدوارم همیشه به آگاهی تون اضافه بشه چراکه قطعا اونها رو در اختیار ما هم میزارین همیشه سالم و سلامت باشید سپاس گذارم