میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 48 (به ترتیب امتیاز)

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هدیه ساداتی گفته:
    مدت عضویت: 2916 روز

    سلام استاد عزیز

    برای من این بهترین فایلی بود که دیدم از شما. تفاوت صبر و تحمل رو متوجه شدم و نوشتم که چه کارهایی رو و روندهایی رو دارم تحمل میکنم. چقدر مهمه که بدونیم داریم صبر میکنیم تا ثمر بده یا داریم تحمل میکنیم چون جرئت نداریم حرکت کنیم، چون امید نداریم به نتایج خوب، چون باور نکردیم دانه رو که بکاری آب و نور مناسب داشته باشه رشد میکنه و این قانون این دنیاست. چیزی که هر روز جلوی چشمامون اتفاق میافته باور نمیکنیم اما اپر ذهنمون بگه نمیشه تو تله میافتیم چون به جای خدا قبولش کردیم. چون خیلی ساله با ماست فکر میکنیم لابد حرفهاشم درسته. این خیلی ساله هست اما تربیت نشده درست و غلط این دنیا رو مخلوط شنیده همونا رو داره به ما دیکته میکنه. تا حالا هم کس نبوده بهش بگه آخه از کجا میاری این حرفارو؟ با خودمون یکیش کردیم ذهنمونو فکر میکنیم اگر باور کنیم اشتباه میکنه یعنی ما اشتباه هستیم در حالیکه به قول استاد تو دوره 12 قدم ما یک پله بالاتر از فکریم. فرمون دست ماست.

    به امید روزهای بهتر و بی شرک و روزهایی که تلاش آگاهانه در جهت خواسته هامون داشته باشیم با امید و صبر به امید بهتر و بهتر شدن. آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    حسنخانی گفته:
    مدت عضویت: 3637 روز

    سلام روزتان خوش استاد عزیزم سپاسگزار خدا هستم که هدایت شدم به شما و این ایمان و یکتا پرستی

    در نگاه اول این فایل خیلی برایم معرکه بود و همون لحظه تصمیم به تغییرات در روند زندگی ام گرفتم.می خواستم محل کارم را خالی کنم و به دنبال جای مناسب تری باشم. میخواستم حرکت کنم به سمت شهرهای دیگر برای فروش بهترمحصولاتم. خلاصه کلی ایده به ذهنم رسید.

    اما برای بار دوم که گوش دادم با خودم فکر کردم مگر همه چیز برنمی گردد به باور.مگر من با همین باور در مکان دیگر همین نتایج را نمی سازم؟! و این گیجی در افکار من را واداشت تا بیام و بپرسم…

    میدانید استاد تحمل نکردن خیلی نکته قشنگی است که مطمین هستم همیشه در خانواده ام یاد گرفتم باید تحمل کنی این آزمایش خداییست. در قران آمده است خدا صابرین را دوست دارد! مسلمانان آدمهای صابری هستند و و و

    و من همیشه تعجب میکردم تو سری خور بودن و تحمل کردن چطور ایمانی است!

    اما امروز این را که شنیدم فهمیدم این باور در من بسیار بالاست. اما نمی دانم برای تغییر این باور چه بکنم؟

    اما نمی دانم برای تحمل نکردن ثابت ماندن فروشم باید مکان را تغییر بدهم؟ اجناسم را تغییر دهم؟ سبک فروشم را تغییر بدهم؟ یا باورهایم؟

    من بسیار در تلاشم که فروش اینترنتی داشته باشم اما زیاد موفق نبوده ام. و علت این را هم اصلا نمی دانم.

    در حالی که فروش اینترنتی بسیار آسانتر و بهتر است.

    حالا استاد عزیزم و هم فرکانسی های عزیز به من بفرمایید منظور از این تحمل نکردن چیست؟

    من خیلی اوقات در قرار گرفتن مشکلات صبر کرده ام و به صورت شگفت انگیزی مسئله برایم حل شده است. پس چطور میگویید تحمل نکن! آیا این دو کلمه تفاوت معنایی دارند؟ و من درست متوجه منظورتان نشده ام؟من این فروش ثابت و پیشرفت نکردن را واقعا دارم تحمل میکنم. و این سوهان روحم شده است.

    آیا مگر شما نگفتید مسئله را به خدا بسپار و رهایش کن؟ و دوباره باز میگویید مسئله را محکم بچسب و حلش کن؟

    من واقعا دوست دارم تفاوت این دو را بفهمم و تغییر کنم در این باور که این دنیا را فقط باید تحمل کرد! زیرا دوست دارم این زندگی ام را به شادی زندگی کنم

    سپاسگزارم از راهنمایی های خداوندی شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    یاشار گفته:
    مدت عضویت: 688 روز

    با درودفراوان خدمت استاد عباس منش

    و دوستان عزیز

    من حدود شش سال هست که یک مشکل بزرگ توی زندگیم تحمل میکردم که هر وقت از طرف همسرم اعتراضی میشد میگفتم صبر کن.فکر میکردم که دارم صبوری میکنم ولی امروز با مثال های زیبای شما فهمیدم که از ترس تغییر و پرورش افکار خراب در ذهن خودم داشتم تحمل میکردم خلاصه توی این سه چهار ماهی که با شما استاد بزرگ آشنا شدم تغییرات و تصمیمات بزرگی در زندگیم گرفتم که خیلی ها رو متعجب کرده یکی از همین تصمیمات تحمل نکردن شرایط کاری خودم از این به بعد و اعلام شرایط جدید به نفر مقابلم بدونه ذره‌ای ترس و تردید. ایشون چند روز پیش به من پیشنهاد مذاکره‌ دوباره در مورد شرایط کاری سال آینده رو به من دادند. و من هم به دنبال این بودم که بتونم منظورم نسبت به مشکلات و کاستی های گذشته با ذکر مثال فرق بین تحمل و صبر رو به نفر مقابل عنوان کنم که توی این شش سال سود یک طرفه بوده به سمت شما و من فقط تحمل میکردم به خانواده‌ ام فشارهای زیادی رو متحمل کردم و شما میگفتی صبر کن همه چیز درست می‌شود استاد اینکه دقیقا یک روز قبل از جلسه من به‌سمت این فایل هدایت بشم و راه رو نشون من بده و من رو در تصمیمی که گرفتم مصمم‌تر کنه از نظر من فقط کار خدا میتونه باشه.

    راستشو بگم در شش سال گذشته خیلی وقتها خواستم اعتراض کنم به وضع موجود خودم ولی می‌ترسیدم. میترسیدم که اگر دیگه با من کار نکنه چی میشه . من از کجا باید کار پیدا کنم چطور باید زندگیمو اداره کنم وای چه بسر خانواده ام میاد مردم چی میگن و بعد به خودم میگفتم صبر کن صبر کن . تازه فهمیدم که شش سال صبر نکردم که هیچ . شش سال شرک کردم شش سال خدارو ندیدم و به بنده خدا دل بستم و خودم و خانواده ام رو از نعمتهای بینهایت خداوند محروم کردم که یکی دیگه روزی یک لقمه نون به من بده من فقط زنده بودم

    خدایا بابت این آگاهی از تو ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2976 روز

    بنام خداوند رزاق ووهابم

    سلام ودرود فراوان به استاد ارجمندم ومریم عزیز ودوستان گرانقدرم

    خدای من شگفتا از این همه زیبایی واین حس عالی ابتدای فایل ،چه احساس فوق العاده ای داشت همین اول فایل درختان سرسبز با چمن‌های سبز فسفری و زرد ، وآسمان آبی با ابرهای پفکی چه هارمونی زیبایی را خلق کرده هست خدایا شکرت که امروزچشمانم را به دیدن این زیبایی ها منور کردی خوش به سعادت آن پرنده لابه لای درختان که از این فضای بی نظیر لذت می‌برد حرکت ریز ریز موجها برروی سطح دریاچه وآن آبشار فوق العاده زیبا در وسط دریاچه سمفونی ،زیبایی را از صدای آب وپرندگان ایجاد کرده وپیاده روی در این فضای دل انگیز واین هوای مطبوع چه احساس فوق العاده ای دارد که در این بین، شاخه ای نازک یا نسیمی ملایم چهرت را نوازش کند خدایا مگه میشه این انرژی را از این فضا گرفت وتحسین نکرد مگر میشه این همه نعمت وفراوانی را دید وتایید نکرد خدایا هزاران هزار بار شکرت ووجود بروونی پرتلاش ومرمری شیطون زیبایی این فضا را دوچندان کرده بادیگاردهایی که همیشه در صحنه هستند منتها به لذت بردن وبازی کردن مشغول هستند خدایا هزاران هزار بار شکرت

    میزان تحمل شما چقدر هست

    خلاصه ای از فرمایشات استاد:

    خیلی ها زندگی نامناسبی از لحاظ عاطفی، مالی دارند وتحمل می‌کنند چرا چون فکر می کنند راهی وجود ندارد وهمین است که هست

    ما نبایدهرگز چیزی را تحمل کنیم اگر اتفاق ناجالبی هست یعنی یه چیزی ایراد دارد وبا تحمل کردن این ایراده برطرف نمیشه

    دلیل اینکه خیلی مواقع به مسیر درست هدایت نمیشیم چون باور داریم که فعلا همین مسیر رو باید ادامه بدیم وانتخابی جز این نداریم

    فرق هست بین صبر وتحمل

    صبر که بسیار تحسین شده با امید وتکامل وایمان وتسلیم بودن در برابر رب همراه هست

    و تحمل

    هرچیزی که با زجر کشیدن همراه باشد یعنی همینی که هست وهیچ راهی وجود ندارد

    اگر ما باور کنیم همینی که هست وهیچ راهی وجود ندارد هیچ وقت به راه حل مسائل هدایت نمیشیم ولی وقتی که ایمان داشته باشیم مسائل راه حل دارد ونپذیریم همینی که هست خداوند ما راهدایت می‌کند به سمت راه حلهای مناسب

    هرگز چیزی را تحمل نکنیم اگر اتفاق ناجالبی هست یعنی یه چیزی ایراد دارد وبا تحمل کردن این ایراده برطرف نمیشه وفکر نکنیم که اگر هیچ کار نکنیم خودبخود درست میشه نه هیچ چیزی خود بخود درست نمیشه

    اینکه فکر کنیم خود بخود مسائل حل میشه اشتباه هست وقتی من تغییر میکنم مسائل هم تغییر میکند

    چه میشه که یه شخص تغییر می‌کند وقتی که رو باوراش کار کنه فکر کند که چرا باید شرایط ناجالب را تحمل کنم

    من باید در شرایط مختلف به مغزم بگم هیچ چیز رنج آوری طبیعی نیست

    همیشه به خودمون بگیم من دارم چی رو تحمل میکنم چرا دارم تحمل میکنم چه فکری رو عوض کنم چه چیزی را تغییر بدهم که خداوند مرا هدایت کند به مسیر درست

    تا زمانی که داریم تحمل می‌کنیم ومیگیم همینی که هست هدایت نمیشیم به راه حل

    ولی وقتی بگوییم فقر طبیعی نیست ،مشکلات زندگی طبیعی نیست بیماری طبیعی نیست و میگردیم راهش رو پیدا میکنم و مسائل را حل میکنم وخداوندهم مرا هدایت میکند وقدم اول این است که بپذیریم راه حل وجود دارد وتحمل نکنیم واز درگاه خداوند ناامید نشیم

    تجربه

    تجربه اولم استاد چیزی شبیه تجربه شماست من در یه برهه ای از زندگیم خیلی سخت بیمار شدم بخاطر فشار کاری ومسائل زندگی وتب شدیدی داشتم وقتی مراجعه کردم به متخصص عفونی ایشون بدون اینکه معاینه ای انجام بده یا آزمایشی برام بنویسه گفت علائم تب مالت هست ومبتلا به تب مالت هستید گفتم نه امکان نداره من شیر وماست پاستوریزه مصرف میکردم امکان نداره گفت من دکترم گفتم برام آزمایش بنویسید وقتی نتیجه آزمایش را به ایشان نشون دادم مشخص شد بخاطر ضعف جسمانی وکم خونی شدیدم بوده ونه تب مالت وچقدر من آنروز خدا را شکر کردم که نپذیرفتم حرف دکتر ودر مقابلش سماجت به خرج دادم تا برام آزمایش بنویسه خدا روشکر

    تجربه بعدی :در زندگی سابقم بخاطر ترسام ترسهایی چون حرف‌مردم ، آبروی خانواده ،شرک وبی ایمانی وباورهایی چون همینی که هست وتقدیر تو همین بوده باید بسوزی وبسازی

    با این باور که زن با لباس سفید میره خونه بخت با کفن میاد بیرون 12 سال از زندگیم را فقط تحمل کردم چون زن بودم چون همسرم بیماری بود که اعتیاد داشت ومن باید درک میکردم اگر ترک میکرد من باید تمام سختی ها وکاستی ها را تحمل کنم تا دوباره او به آن مسیر بر نگرده وقتی رها شدم از این بندها از این ترسها وبی ایمانی وبه خدا پناه بردم بدون کوچکترین حرفی از طرف خانواده وبه پیشنهاد خودشان به راحتی از ایشان جدا شدم

    واین رها شدن وآزادی مرا به مسیر جدیدی از زندگی هدایت کرد مسیری که در آن باآشنا شدن با قوانین و کار کردن بررروی باورام واحساس لیاقتم وعزت نفسم متوجه شدم میتونم همسری داشته باشم سالم ،شاد ،خوشرو وخوش اخلاق ورزشکار ودست ودلباز وبا ایمان وصادق ، مسیری که فقط زیبایی است واگر نازیبایی هم باشد بخاطر افکار وفرکانسهای خودم هست وهمانطور که شما فرمودید مشکلات زندگی طبیعی نیست مگه اینکه ایرادی این وسط وجود داشته باشد

    ویا ما بپذیریم همینی که هست

    وقتی فرزندم را از دست دادم چون باور داشتم که او امانتی از طرف خداوند بوده وحالا به خودش برگشته خداوند صبری به من داد که هنوز که هنوزه همه بهم میگن چقدر تو صبوری خدا را شکر که همیشه خودش کنارم بوده واگر من هم فراموش کردم او مرا فراموش نکرده

    خداراهزاران هزار بار شکر بخاطر آگاهیهای که به ما میدهد

    از اینکه قدرت خلق زندگیمون را به ما داده وقوانینی در جهان ایجاد کرده که اگر خودمون را تغییر بدیم جهان واکنش متفاوتی به ما نشون می‌دهد

    بی نهایت سپاسگزاریم

    بخاطر عدل بی نهایت خداوند که آنچه در زندگی ما اتفاق می افتد بخاطرخودمون هست ،بخاطر افکار وباورهامون هست بخاطر ذهنیتمان هست که اگر اینها را تغییربدیم همه چیز دست خودمان هست ،بخاطر ثباتی که در قوانین جهان هست

    خدا را هزاران هزار بار شکر وسپاس بخاطر وجود استاد عزیزم ومریم نازنینم

    خدارا هزاران هزار بار شکر بخاطر وجود ارزشمند خودم که در این مسیر زیبا قرار گرفتم

    در پناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فهیمه رمضان نیا گفته:
    مدت عضویت: 919 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    خداروشکر بابت وجود شما

    فتبارک الله احسن الخالقین

    واقعا چقدر قشنگه مزرعه ی رویایی شما و حیوانات خوشگلی که اینقدر در کنار شما آرام و آسوده دارن زندگی میکنن و نقاشی زیبای خداوند در پس زمینه ی این فایل ….

    خداروشکر میکنم که امسال کشور عزیزم ایران هم غرق در خیرو برکت وبارش رحمت الهی شده در این فصل زیبای بهار

    در پاسخ به سوالاتی که استاد عزیزم گفتن من که خیلی جاها واقعا به دلیل عدم آگاهی و نداشتن احساس لیاقت و اعتماد بنفس زیر بار هر رفتار و هر حرفی رفتم و سکوت کردم و به رابطه ای که هیچ احساس شادی در آن نداشتم با آدم های نامناسب ادامه دادم وتحمل کردم چون فکر میکردم چاره ی دیگه ای ندارم چون باور کرده بودم که ما باید با آدم های نزدیکمون و فک و فامیل صله ی رحم داشته باشیم و از حال هم باخبر باشیم و به دیگران خدمت کنیم فارغ از اینکه اون آدم ها چه ضربه ای به ما میزنن یا چطور هر بار با رفتار های نامناسبی که اصلا ما دوست نداریم حالمونو خراب میکنن

    هر دفعه به اجبار تو یه جمعی قرار میگرفتم که اصلا حتی حرفشونو نمی‌فهمیدم تفریحات اونا زمین تا آسمون با سلیقه ی من درتضاد بود و من تمام مدت حرص می‌خوردم و فکر میکردم چاره ای جز این نیست چون اگر شرکت نکنم تو فلان مهمونی همسرم ناراحت میشه یا دیگران چی میگن در مورد من تا اینکه امسال از شروع نوروز تصمیم گرفتم دیگه تحمل نکنم و با قاطعیت اعلام کنم که کجاها شرکت نمیکنم و چه مدل تفریحی رو خودم دوست دارم و فقط می‌خوام همون کارو انجام بدم و یه عده ای وقتی ازم دعوت میکردن خیلی راحت بدون ترس از اینکه واای نکنه ناراحت بشن و نکنه در موردم فکر بدی بکنن میگفتم ببخشید این جمع و این تفریح سلیقه ی من نیست و دیگه شرکت نمیکنم

    و بعد در نهایت ناباوری دیدم که همسرم که اکثر اوقات بخاطر جلب رضایت اون همه جا میرفتم و تحمل میکردم بهم گفت عزیزم هر طور راحتی شما بگو کجا بریم شما بگو با کی بریم منم احترام میزارم

    به همین راحتی و اصلا دیگه اصراری به من نداره که باهاش همراه بشم

    و مسئله ی دوم در مورد شغلم هست که یه مدت یه کاری رو انجام دادم که فکر میکردم علاقه ی من هست و بعد از یه مدت دیدم که خیلی دارم اذیت میشم چون از نظر جسمی بشدت تحت فشار قرارمیگرفتم و خسته و کوفته میشدم اما از ترس اینکه دیگران نگن بی عرضه بود و کم آورد و فلان و فلان یا اگر درآمدم یهو از دست بره چکارکنم باوحود فشار کارو استرس ادامه دادم و خیلی اذیت شدم

    ولی الان چند روزه که دارم رو خودم کار میکنم که دیگه از این کار دست بکشم حتی اگر یه مدت بیکار باشم تا بتونم با آرامش کار مورد علاقمو پیدا کنم و نگران این نباشم که به بقیه چی بگم چون همه منو تشویق میکردن تو کارم که خیلی عالیم ولی هیچ کس خبر نداشت که چقدر سخته و ظاهرش فقط خوب بود و امیدوارم با آگاهی های این فایل بتونم این موردم حل کنم و دیگه تحمل نکنم شرایط نادلخواهو تا خدا هدایتم کنه به مسیر راحت تر و لذت بیشتر ..

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سهیلا سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 949 روز

    سلام ودرودبر استاد عزیز وتمامی همفرکانسیهای دوست داشتنی استاد من قبلا این فایل را دیده بودم ولی الان که بعد از مدتها دوباره روی سایت اومد یادآوری شد برام ومنا برد به گذشته ای که به لطف الله فرسنگها با حال وهوای الانم متفاوت بود

    من از بچگی یاد گرفته بودم که آدم خوب یعنی کسی که صبوره البته به اشتباه یعنی عملا تحمل وصبوری را اشتباه فهمیده بودم وشنیدن این جمله که سهیلا دختر بسیار صبور ومهربانیه واین شده بود یک باور بنیادین وشاید یک امتیاز اما غلط

    واین روند در زمان بعد از ازدواج هزاران برابر بیشتر وبیشتر شد وتحمل خیلی از مسایل به خیال اینکه من آدمی صبورم وبه من امتیاز داده خواهد شد خصوصا در دنیای بعد از مرگ

    غافل از اینکه احساس ترس از دست دادن شرک داشتن که ریشه اش همون ترسه وبی ایمانی خلاصه خیلی ضربه خوردم از همه لحاظ ورسیدم به مرحله ای که فشارها باعث شد از لحاظ جسمانی خودش را نشان بده واضطراب شدید اومد سراغم طوری که هر جا میرفتم آرام وقرار نداشتم وزود میخواستم برگردم خونه ووقتی توی خونه بودم باز هم اضطراب وحال بد اما همیشه ارتباطم با خدا قوی بود واستاد من توی کامنتهام معمولا اینا گفتم که وقتی به کل زندگیم وقتی توجه میکنم میبینم جاهایی به خواسته هام رسیدم که خدا رامانند یک دوست که وجود خارجی مثل خودمون داره دیدمش وباهاش حرف میزدم انگار بامن راه میرفت یا در کنارم نشته بود

    من از خدا هدایت خواستم یعنی همیشه میخواستم ومیدونستم که بهم خیلی نزدیکه

    واز روزی که کلا با این مجموعه آشنا شدم هر روز آگاهیهام بیشتر وبیشتر شد تازه فهمیدم توکل یعنی چه درسته گاهی اوقات میگم وای خدای من چرا اینقدر آدمها وشرایط را تحمل میکردم چقدر خودم را کوچک میدیدم در صورتی که از همه لحاظ عالی بودم وچقدر اجازه میدادم به دیگران که خودشون هیچی نبودن ولی باعث اذیت من میشدن اما گله ای هیچکدامشان ندارم چون در مکتب شما یاد گرفتم که هر چه برام پیش اومد مقصر خودم بودم وبس

    وهرگز بعد از این آگاهیها یاد گرفتم که هرگز خودم را سرزنش نکنم چون واقعا نمیدونستم این مسایل را

    واما الان چقدر پخته شدم چقدر همه چی عالیه چون خودم را دوست دارم خودم را لایق بهترینها میدونم شرایط یا آدمها را تحمل نمیکنم وجهان انسانهایی که با من همفرکانس نبودن را به راحتی مثل آب خوردن کنار میزاره اطرافیانم به شدت دوستم دارن ومن هم بهشون عشق میدم وخداوند هدایتم میکنه چون قلبم را باز گذاشتم برای دریافت هدایتهاش چون میدونم عاشق منه ودوست داره بهم خوش بگذره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مهدی گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    به نام خدایی ک عادل ترین وداناترینه

    سلام به استاد عزیز وهمه دوستان

    خداروشکر میکنم به خاطر این همزمانی

    ک دقیقا وقتی ک لازمش داشتم سر راهم قرارش داد.

    همیشه وقتی ک بعد مدتی یجورایی حالم بد میشه انگار بطور عجیبی دورم خالی میشه با اینکه همیشه دورم پره ولی لین زمان تنها تنها میشم و گاهی وقتاهم ناراحتم از این موضوع چرا یکی نباشه باهاش صحبت کنم و همیشه ام به این پی بردم به این خاطر این به وجود میاد ک به وجود خدا پی ببرم و فقط از خودش درخواست کمک کنم و از فرمانروای هستی بخوام ک کنارم باشه کمکم کنه و همیشه ام قربونش برم بهترین راه ها رو سر راهم قرار داده و بی جواب نزاشته و طبق همیشه ک حالم بد شد از خدا تقاضای کمک کردم ک راهی بهم نشون بده و از جایی ک همیشه در چنین شرایطی به سایت عباسمنش هدایت میشم و دقیقا همون روز فایلی بارگذاری میشه ک راه حل مشکل من یا بطوری یه نشونه برای مسیرمه

    از دوستان ک کامنتو میخونن اگه بتونن راهنماییم کنن ممنون میشم

    مدتیه من در گیر یک سری چرخه ها شدم ک هرکاری میکنم نمیتونم انگار ازش خارج بشم

    هدف تایین میکنم تا دو هفته خوبه ولی بعدش باز یه اتفاقی میوفته رهاش کنم برای مثال درس خوندن با اینکه کل آیندم یجورایی وصله بهش و تا الانم کلی ضربه دیدم ولی هنوز اون این چرخه گیر افتادم ممنون میشم راهنمایی کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1237 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    هرچیزی که به سختی پیش بره اصلا طبیعی نیست و باید راه حلی واسش پیدا بشه ، این جمله استاد خیلی قشنگه .

    این چند وقته همیشه وقتی دیدم حالم خوب نیست یا کمی نا آرومم خودم متوجه میشم یا به چیزی چسبیدم و همش خواستمو تکرار کردم ، یا اینکه دارم حسادت میکنم ، یا دارم سختی میکشم برای رسیدن به یه چیزی .

    وقتی با خودم میگم رهاش کن و بیا از لحظه لذت ببر و زندگی قشنگتو بکن و ببین الان چجور میتونی از الان لذت ببری و احساست و خوب کنی سریعا شرایط برگشته و حسم عالی شده .

    چند وقت پیش با یه شرایط خاصی جایی میرفتم سرکاری که واقعا دوستش داشتم و دارم ، اما به خاطر کم رنگ کردن ارزش هام و چیزهایی که توی زندگی واسم مهمه که رعایتشون کنم داشتم آدمای اونجا رو فقط به سختی تحمل میکردم ، اونجا یه عادت های مخربی داشتن که من تقریبا هر روز اون یک ماهی که اونجا بودم داشتم با سختی تحمل میکردم و سعی میکردم توجه نکنم ولی یروز دیگه به خودم اومدم گفتم من لایق بهترین ها هستم چه دلیلی داره که این تصویر ها و صداها حتی بوها (بوی مواد مخدر و دود ) تحمل کنم ؟؟؟؟

    پس خیلی سریع استعفا دادم با اینکه عاشق اون مکیط و کسب و کار بودم ،

    و بلافاصله بعد از اونجا یه جای فوق العاده تر و عالی تر بهم پیشنهاد کار دادند

    خدایاشکرت که آسانی ها رو واسمون آسان میکنی و ما مجبور نیستیم سختی تحمل کنیم .

    خدایاشکرت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    علی سیدی گفته:
    مدت عضویت: 648 روز

    از خداوند بی نهایت سپاسگذاری میکنم که هدایت شدم به سایت و دریافت آگاهی ، یه مدت طولانی میگذره که مسئله ای رو دارم تحمل میکنم که غیر قابل حل شدن بود و این مسئله باعث میشد که نفس بر من چیره بشه و روی عملکردم تاثیر بگذاره ، همواره در تلاش هستم که تغییر پیدا کنم اما این مسئله باعث میشد روی عملکردم تاثیر گذار باشه به طوری که تخریب داشته باشم و کم کم از مسیر خارج بشم ، اما به یکباره هدایتی دریافت کردم که مجدد به سایت وارد بشم و آگاهی دریافت کنم و ترمز زندگیم رو پیدا کنم ، یکی از باورهای دخیل در این مسئله باوره بد شانس بودنم هست فکر میکردم اگر این مسئله حل نشود امنیت مالی من به خطر میوفته در صورتی که تحمل این مسئله بیش از بیش تاثیر گذار بودم بر بخطر افتادن امنیت مالی ….

    اگر باورهای غلط خودم را یک هرم تصور کنم باور بدشانس بودن سره هرم هست و تغییر این باور میتونه خیلی تاثیر گذار باشه در ادامه دادنم به مسیر

    در شغلم زمانی که شرایط نادلخواهم رو تحمل نکردم و تصمیم گرفتم تغییر بدم خداوند من رو هدایت کرد به این مسیر و افرادی که تغییرات عظیمی را هم در زندگیم و هم شغلم ایجاد کردن ، با آگاهی که دریافت کردم مسیره زندگیم تغییر پیدا کرد ، آدم های سمی زندگیم حذف شد و جایگزین آن آدم های موفق شدن ، با دنیای درونم آشنا شدم و نیازم از دنیای بیرون کم شد و واقعا این حرف درست هست وقتی از ته دل و صدقانه بخوای تغییر کنی خدا صدات رو میشنوه و به مسیری هدایتت میکنه که در اون مسیر پر از نعمت و آگاهی هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    بنام خدا، به به، به اینهمه زیبایی، بهشت زمینی پارادایس پرازارامش وزیبایی، به استاد عزیز سلام میدم ومریم دوست داشتنی وهمراهان عزیز این سایت، این مساله که استاد اشاره کرد دقیقا موضوعی بود که من هم درگیرش بودم، وخیلی از ما خودمونو با بدترین شرایط وفق میدیم چون فکر میکنیم راه دیگه ای وجود نداره وبه دیگران اعتماد میکنیم ومیپذیریم، همین موضوع توی موارد دیگه زندگیم هم ادامه داشت، تحمل کردن شرایطی که فکر میکنیم راه دیگه ای وجود نداره یکی از روشهایی که ذهن مارو به سمتش سوق میده، تحمل نکردن یعنی ادامه ندادن یک موضوع تکراری که گیر کردیم توش، من هم امروز باتوجه به تجربیات گذشته یاد گرفتم اینه که اول برم دنبال درست کردن یک موضوع بعد اگر راهی وجود نداشت وسهم خودمو انجام دادم منتطر نتیجه بمونم، ومن اکثر مواقع تحمل میکردم، وهیچ وقت نتیجه خوبی نمیگرفتم این موضوع که زجر میکشیدم وکاری نمیکردم باعث شده بود بگم صبور بودن خوب نیست وبعد مدام دنبال راهکار های اشتباه بیشتر باشم، همیشه از سمت دیگران این فشار هست که راهی نیست جز تحمل الان که فکر میکنم میبینم خیلی جاها خیلی چیزها رو تحمل نکردم چون همیشه چیزی تووجودم میگفت این راهش نیست، همه فشارها طبیعی نیست وتو مجبور نیستی تحمل کنی من امروز یک نگاهی به سرتاسر زندگیم کردم ببینم آیا دارم چیزی رو تحمل میکنم اونم نه صبوری نه آگاهانه بلکه فقط چون حس کردم راهی نیست ویک نقطه پررنگ توزندگیم بود اونم اینکه یه زندگی بد فقط تحمل میکردم تا بگذره رو باشهامتی که از دیدن فایلهای استاد یاد گرفتم تموم کردم مثل یه انقلاب بزرگ بود به خودم گفتم باید زودتر اینکارو میکردم ولی ذهنیت محدود من اجازه نمیداد خدارو هزار بار شکر برای وجود استاد وحرفهای خوبش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: