میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 52
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام این نشانه دومین بار است که برای من آمده قبل از خرید دوره دوازده قدم وحالا که قدم سوم هستم و واقعا استاد درست میگن که فرق هست بین کامنت هایی که بچههایی که دوره ها را خرید کردند وانهایی که فایلهای دانلودی را همین طوری میبینند در مورد من این واقعا صدق میکنه قبلا فکر میکردم استاد برای تبلیغ محصولاتش این رو میگه اما وقتی واقعاً خواستم زندگیم رو تغییر بدم واز خرید یه لباس ورزشیم زدم وپولش رو دادم وقدم اول رو گرفتم واقعاً زندگیم تغییر کرد تازه من قدم سوم هستم ببین اگر تا قدم دوازدهم برم دنیام چقدر زیبا تر میشه اونوقت دیگه تحمل نمیکنی گام به گام پیش میری وخودت میفهمی که در مسیر درست قرار گرفتی ولذت میبری از زندگی حالا اگه بخوام قبل از خرید دوره دوازده قدم یه فایل رایگان بهت معرفی کنم اون فایل انگیزشی شماره 3هست که اگه به دونه دونه کلماتش با دقت گوش بدی کلیدت زده میشه رفیق برو گوش کن وحالش رو ببر ممنونم از استادم مریم جان ودوستان هم فرکانسی
سلام دوست عزیزم
از شما بابت معرفی فایل انگیزشی شماره 3 بسیار سپاسگزارم .
این چهارمین هدایت خدا برای همین امروزم که تا الان 3 ساعت شده بوده.
خیلی خیلی نیاز داشتم و امروز شما دستی از دستان خدا برام شدید.
خدا واقعا خیلی خیلی بهم نزدیک و عاشق منه ،شاید بخاطر اینه که همیشه باورم این بوده تنها حامی من خداست و همیشه کنارمه و با آسون ترین راه ها هدایتم میکنه.
خیلی دوستون دارم از خدا براتون بهترین ها رو خواستارم.
در پناه حق شاد و پیروز باشید
این متن جواب سوال پریای عزیز توی همین صفحه هستش. که وقتی توی جواب کامنت خودشون نوشتم، سایت قبول نکرد و نصف متن رو حذف کرد. ازونجا که سوال خود منم بود و مغزم داشت منفجر میشد از بس بهش فکر کردم، و در آخر تسلیم شدم گفتم خدایا من نمیدونم تو میدونی بهم بگو جواب سوالمو، به این جواب هدایت شدم.
منم وقتی این فایل رو گوش دادم، یجورایی جا خوردم. گفتم نکنه یسری شرایط هست که من دارم توی زندگی تحملشون میکنم و خودم خبر ندارم !
نکنه من یه چیزایی رو پذیرفتم که همینجوره که هست و کاریش نمیشه کرد و فقط دارم خودم رو گول میزنم و میگم حالم خوب باشه و مهم نیست خودش درست میشه !
در حد آگاهی هایی که دارم سعی میکنم کمک کنم به افرادی که اینجوری مثل من به شک افتادن.
…
من اومدم همین موقعیت استاد رو تصور کردم… که بچه داره گریه میکنه، بعد من بیام بگم خب من به گریه بچه توجه نمیکنم و حال خودم رو خوب میکنم میگم خدایا شکرت نعمتای دیگهای دارم توی زندگیم. بالاخره بچه هم گریه میکنه “دیگه کاریش نمیشه کرد دیگه” !
این ×دیگه کاریش نمیشه کرد×، این یه چیز کاملا سَمّیه.
ما از کجا میفهمیم راهمون درسته ؟ از کجا میفهمیم داریم تحمل میکنیم یا صبر ؟
–> وقتی به زندگیمون نگاه کنیم و ببینیم چه تضادها و مشکلاتی توی زندگیمون هست. و سپس بگیم : خب چیکار کنم این تضادها و مشکلات برطرف بشه ؟ آیا من تاحالا کاری کردم برای این مشکلات زندگیم یا گفتم همینی که هست ؟ آیا من میتونم مشکلات و تضادهایی که توی زندگی دارمو تشخیص بدم ؟ باید یه راهی داشته باشه باید یه کاری بکنم حل بشه.
×نباید بترسم
×نباید بگم راهی نداره و همینی که هست
×نباید فک کنم طبیعیه این مشکلات
راهش چیه ؟
راهش از عمل به قانون تغییر ناپذیر جهان میگذره !.
قانون جهان: به هرچی توجه کنی، از همون جنس بیشتر وارد زندگیت میشه.
قانون جهان: حس خوب (آرامش، یقین، امید، توکل) = اتفاقات خوب
طبق قانون ما میایم یه خواستههایی از دل مشکلات میکشیم بیرون، سپس به خواستهها توجه میکنیم. و با توجه به اون خواستهای که از دل مشکلات کشیدیم بیرون. خداوند از طریقی که هیچکس تاحالا نفهمیده چجوری، مارو به خواستمون میرسونه. اینکه میگم معلوم نیس چجوری واقعا معلوم نیس چجوریه هیچکی تاحالا نفهمیده ولی هزاران نفر ازش نتیجه گرفتن.
مثال:
من میام میگم که من چه مشکلی دارم ؟… مشکل مالی دارم و پول ندارم.
خب من چی میخوام ؟ این مشکلات چه خواستهای رو در درون من به وجود آوورده ؟ چه خواستهای میتونم از دل این مشکل بکشم بیرون ؟… من پول میخوام. من کار خوب میخوام. من آزادی مالی میخوام. من میخوام هرچیزی رو بتونم بخرم.
خب اینجا دارم از طریق قوانین خداوند مشکلم رو مرحله به مرحله حل میکنم. دارم به خواسته هام توجه میکنم ! پس طبق قانون هر چیزی که بهش توجه میکنم وارد زندگیم باید بشه دیگه. دقیقا هم همینجور میشه. من میگم خدایا من پول میخوام. آزادی مالی میخوام. و طبق قانون من به راه هایی هدایت میشم، آدمایی در مسیر من قرار میگیرن، ایده هایی به من الهام میشه که منو به پول و آزادی مالی هدایت میکنه. (البته اگه باور داشته باشم که این کار منو به خواستم میرسونه)
…. حالا اینجا من دارم چیکار میکنم ؟؟ آفرییین. دارم “صبر” میکنم. صبر میکنم تا جهان کار خودشو انجام بده و منم ازینطرف دارم کار خودم رو انجام میدم. ننشستم یجا به درو دیوار نگاه کنم و بگم خودش درست میشه. من دارم آگاهانه روی خواستم تمرکز میکنم. دارم مشکلم رو حل میکنم. روی خودم کار میکنم و باورام رو تغییر میدم. چرا ؟ چون میخوام مشکلم حل بشه. پس من خودم رو گول نمیزنم. اینجا دیگه تحملی در کار نیست. اینجا من دارم به مسیر صبر پا میزارم. صبر میکنم که اعمالی که برای حل مشکلم دارم انجام میدم به نتیجه برسه. دارم حال خودمو “خوب” نگه میدارم.
اینجا حس خوب = اتفاقات خوب، این نیست که ما چشمامون رو روی مشکلات ببندیم، اونارو تحمل کنیم، داریم براش حرکت میکنیم، داریم براش قدم بر میداریم. ما چشمامون رو نبستیم روی مشکلات و به طرز احمقانهای به خودمون تلقین کنیم که مشکلات خودش حل میشه من فقط نباید بهشون فکر کنم. نهههه ! من دارم حلشون میکنم با تغییر باورهام- با توجه به خواستههام – با کنترل ورودیهام – با انجام تمرینات – با تغییر زاویه دیدم و هزاران هزار راه دیگه که یاد میگیرم توی این مسیر.
اگه من کاری نکنم برای حل مشکلم، اون موقعس که من دارم خودم رو گول میزنم. و تحمل میکنم.
اگه بشینم به خاطر اینکه مثلا مشکل مالی دارم توی زندگیم، بگم خب خدایا شکرت مشکل مالی دارم ولی ازونور سلامتیم اوکیه و ولش کنم مشکل مالیو، من یه احمقم. نهههه، من باید برای حل مشکلم یه کاری بکنم.
و اون کار عمل به “قانون” هستش. و اون کار همین کنترل ذهن و تغییر باورها هستش.
این بیس زندگی هستش که ما توی این سایت داریم یاد میگیریم و راه زندگی ما اینه. اینا هم حرفای استاد بود که من با هزاران بار گوش دادن به فایل ها فهمیدم. امیدوارم اگه باگی یا کجفهمی از من دیدین توی این نوشته بهم گوشزد کنین، من هنوز خیلی راه دارم و خیلی خوشحال میشم مشکلاتم رو برطرف کنم.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
تفاوت عظیمی بین مفاهیم تحمل و صبر وجود دارد:
صبر:
-بسیار تحسین برانگیز است و در قرآن بیان شده و
-به معنای درک قانون تکامل است
زمانی که گیاهی را می کاریم باید صبر کنیم تا رشد کند:
رشد کردن: نیاز به طی شدن روند دارد اینگونه نیست که با انجام اقداماتی افراطی نتایج یک شبه و یک دفعه بگیریم
تحمل:
-به معنای زجر کشیدن به این خاطر که:
می ترسیم بی ایمان و مشرک هستیم حرف مردم تایید و تحسین آنها برای ما حائز اهمیت است فکر می کنیم راهی وجود ندارد و شخص مهمی هم به ما گفته هیچ راه حلی وجود ندارد فکر می کنیم همین است که هست
به خود تعهد دهیم:
هرگز اتفاقات نامناسب را تحمل نکنیم
اگر مرتبا با اتفاقات نامناسب مواجه می شویم:
آن را تحمل نکرده و به دنبال راه حلی برای رفع آن باشیم
هیچ اتفاق رنج آوری : طبیعی نیست
هر مسئله ای راه حل دارد:
*اگر باورهای مناسبی داشته باشیم
*به دنبال راه حل خواهیم بود
بنابراین:
*در زندگی خود اتفاقات نامناسب را تحمل نکنیم همواره به دنبال یافتن راه حل باشیم
* بدانیم هیچ اتفاق نامناسبی خود به خود درست نخواهد شد
*ما باید تغییر کنیم تا: مسائل ما حل شود
*تنها با تغییر باورها: می توانیم شرایط و اتفاقات زندگی خود را تغییر دهیم
اگر شرایط نامناسب را تحمل نکنیم:
به سمت راه حل آن هدایت می شویم
صبر همراه با: ایمان امید تکامل و توکل است
تحمل همراه با: تسلیم شدن در برابر بدبختیها و مشکلات باور به اینکه راه حلی برای حل مسئله وجود ندارد و احساس ناتوانی است
به دلیل باورهای نادرست: شرایط نامناسب را تحمل می کنیم
بررسی کنیم:
چه شرایط سختی را تحمل می کنیم ؟ چرا؟
اگر بدانیم راه حل برای تمام مسائل وجود دارد:
به سمت آن هدایت می شویم
زمانی که شرایط نامناسب را تحمل می کنیم: هدایتی از سمت خداوند دریافت نمی کنیم
فقر بیماری روابط نامناسب مشکلات : طبیعی نیست راه آن را بیابیم مسائل خود را حل کنیم:
خداوند ما را هدایت می کند
قدم اول برای تغییر شرایط نامناسب:
نا امید نشدن از هدایت و لطف خداوند تحمل نکردن شرایط نامناسب و تغییر باورهاست
ما در ذهن خود برای خود محدودیت تعیین کرده ایم:
اگر بتوانیم ذهنیت خود را تغییر دهیم می توانیم اتفاقات زندگی خود را دگرگون کنیم
اگر باورهای خود را تغییر دهیم:
شرایط زندگی ما به کلی متحول خواهد شد
سپاسگزاری ما از خداوند باید به دلیل:
قوانین ثابت و بدون تغییر عدل بی نهایت اینکه تمام زندگی خود را تنها با باورها و فرکانس های خود رقم زده و لازم نیست اتفاقات نامناسب را تحمل کنیم باشد
اگر مسیر به سختی پیش می رود:
باورهای درونی ما نامناسب است ترمزها و مقاومت های ذهنی خود را تشخیص داده و اصلاحشان کنیم
راه حل ها همیشه وجود دارند: ما باید باورها و فرکانس های خود را تغییر دهیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خداوندی که همه چیز است
چه آگاهی خوبی یاد گرفتم تو این فایل:
تفاوت عظیمی هست بین کلمه تحمل و صبر
صبر خوب و تحسین شده است همون چیزی که در قرآن بسیار گفته شده
صبر به معنای درک قانون تکامل است
تحمل کردن یعنی زجر کشیدن و چیزی نگفتن و کاری نکردن
تحمل کردن دلایل مختلفی داره میتونه این باشه که تو فکر کنی راه دیگه ای وجود نداره
همینه که هست و تو باید بسوزی و بسازی
یه دلیل دیگه اش میتونه ترس هامون باشه
و اما دلیلش واسه من : که البته این دلیل پنهان بود
دیشب که این فایل رو گوش کردم خیلی بهش فکر کردم و چقدر از خدا هدایت خواستم
تا متوجه شدم که در اعماق ذهنم من فکر میکنم هر چی بیشتر زجر بکشم
هر چی بیشتر عذاب بکشم ، خداوند بیشتر کمکم میکنه
خدا وقتی میبینه من چقدر مظلومم و بنده هاش دارن منو اذیت می کنند
بیشتر کمکم میکنه و تقاص منو از اونا میگیره
هر چی بیشتر سختی بکشی ، دیگران بیشتر تشویقت می کنند
فکر میکردم خداوند با صابرین است ، در صورتی که من معنی صبر رو نفهمیده بودم
خداوند واست جبران میکنه این همه سختی که کشیدی!
خداوند پاداش بیشتری بهت میده ، اشکال نداره تحمل کن و صبور باش
اصلا وقتی اینو فهمیدم موهای تنم سیخ شد از اینکه چه چیزی در پس ذهن من بوده
و یه نکته مهم دیگه اینکه فکر میککردم هر چی سختی بیشتری بکشم
میزان موفقیتم بیشتره . و همیشه وقتی دیگران منو به خاطر موفقیت هام تحسین میکنند
من میگم نمیدونم من چقدر تلاش کردم ، چقدر سختی کشیدم تا به این جایگاه رسیدم
وقتی کارمندهام اذیتم میکنند و من بهشون میگم امیدوارم خودتون یه روز کارفرما بشید
و اینقدر مثل من اذیت بشید . وای خدا من با این فکر و باورم کل مسیر زندگی ام رو
تا به امروز ، کل این 40 سال رو زجر کشیدم و رشد کردم و البته به نظر خودم به اندازه ای که
تلاش کردم رشد نکردم که قطعا یکی از دلایلش این باور مخرب بوده
حالا پیداش کردم ؟ چه جوری رفع اش کنم ؟ خب باور درستش رو می نویسم
بعد الگوهای درست واسش پیدا میکنم از افرادی که به راحتی رشد می کنند
بعد چی کار کنم که رفع بشه ؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا خودت کمکم کن که این نگاه شرک آلود و باور مخرب رو حذف کنم
دوستان اگر کسی تجربه مشابه داره و راهکاری داره بهم بگه
همیشه به من میگفتن تو خیلی صبوری !!!!!
نه نه من صبور نیستم . من اصلا واسه قانون تکامل صبر ندارم
همه مسیرهام رو سریع رها میکنم و ادامه نمیدم چون نتیجه لازم رو نمیگیریم
ولی تا دلت بخواد آستانه تحمل ام بالاست و من هیچ وقت تفاوت این دو تا رو نمیدونستم
استاد ازتون ممنونم که این آگاهی عالی رو به ما دادید
خدایا شکرت که وقتی هدایت خواستم دیروز دقیقفا منو آوردی رو فایلی که باید
خدایا خیلی دوستت دارم . شکرت
سلام استاد عزیزم تورو خدا این کامنت منو بخون
وبدون که زندگی منو 180 درجه با حرفاتون تغییر دادی
من یکسان ونیم هست با شمااشنا شدم از طریق خواهرم موقعی که پر از درد ورنج وحال بد بودم از اول عید سال 1402 با 27 سال زندگی مشترکی که فقط تحمل کردم اعتیاد رو وزجر کشیدم هماین سالها رو وفکر میکردم وباورم این بود که این طبیعی هست
چون مادرم از بچگی این باور رو به من انتقال داده بود که تو هر خانواده ای یک معتاد هست ومن اینو باور کرده بودم وهزار تا باور اشتباه دیگه که شده بود ترمز برای من وفقط تحمل میکردم وپذیرفته بودم که این روند طبیعی هست همینه
باور اشتباه دیگه این بود که من تنهایی از پس زندگی بر نمیام
پاشنه آشیل من احساس بی لیاقتی خودم بود که باعث شده بود این همه سال زجر بگشم
ترس از تنهایی
احساس بی لیاقتی که دیگه همینه باید تحمل کنی دیگه راهی وجود نداره
ووقتی با شما آشنا شدم هر روز روی خودم تمرکز کردم وهر روز به فایلهای رایگان شما گوش دادم هر روززززز
وتمرکزی که من گزاشته بودم روی همسرم برای تغییرش برای ترک موادش برداشتم وگذاشتم روی خودم
هر روز سعی کردم حال خودم رو خوب نگه دارم ذهنم رو کنترل کنم
ومعجزهای که بعد از 27 سال برای من رخ داد بعد از 6 ماه کار کردن روی خودم فقط با تغییر باوری که من خالق زندگی خودم هستم ترس از وجودم میرفت
من لایق زندگی عالی هستم چون من بنده خدای مهربون هستم واون منو آفریده پس لایق نعمتهای خدای مهربونم
این دوتا باور زندگی من 180 درجه تغییر داد
همسرم از زندگی من دور شد ومن رنگ ارامش رو دیدم
وبعد از 6 ماه با وکیل آشنا شدم
واز اون زندگی واون آدم بیمار رها شدم از زندانی که یک عمر برای خودم ساختم وتحمل کردم آزاد شدم
خدایا شکرت برای همه چیز خدایا چطور میتونم شکر گزار نعمتهات باشم که منو نجات دادی ورها کردی ای خالق من
چطور میتونم از شما استاد عزیزم تشکر کنم که به من یاد دادی چطور زندگی کردن از قوانین بدون تغییر خداوند
ممنونم ازت استاد
من فقط با فایلهای رایگانتون زندگی خودم رو تغییر دادم
خدایا شکرت
من خیلی خیلی خیلی براتون خوشحالم که تونستین زندگیتونو تغییر بدین با تغییر باوراتون.
وقتی کامنتتون رو خوندم ایمان منم قویتر شد و گفتم که منم میتونم با کار کردن بیشتر روی ذهنم زندگی خودمو تغییر بدم.
من خالق زندگی خودم هستم. من لایق زندگی خوب هستم.
لیلا خانم مطمئنم استاد کامنتتون رو خونده و گفته خدایا شکرت کمک کردم جهان جای بهتری برای زندگی باشه.
همونطور که من اینقدر خوشحال شدم وقتی که کامنتتون رو خوندم. و صدها نفر دیگهای که با خوندن حرفاتون ایمانشون بیشتر میشه.
امیدوارم اینقدر روی ذهنامون کار کنیم و نتیجه بگیریم، که وقتی نتایجمونو اینجا مینویسیم، اینقدر بزرگ و قشنگ باشن که باورای محدود رو بشکنه و نوید اینو بده که همهچیز امکان پذیره، همهچیز شدنیه و فقط کافیه ما خودمون تغییر کنیم تا دنیای بیرون ما هم تغییر کنه. دقیقا مثل نتایجی که شما گرفتین که اینقدر زندگیتون زیبا شده و اینقدر با خدای خودتون رفیق شدین.
به نام خداوند زیبایی ها
سلام به عزیزان
قدم 147
خداروشکر برای این هدایت و همزمانی زیبایی که باران بارید و یک فایل زیبا و پنداموز بجا گذاشتت که مدام دنبال جواب سوال میگردم در درون خودم
مفهوم صبر و تحمل چیزی که تا به الان خیلی باهاش درگیر بودم و یک خط باریکی هست بین صبر تحمل
و از خودم مثال میزنم گاها من و شما که روی باورهامون کار میکنیم چیزهایی رو اشتباه میگیریم .
یعنی رفتاری رو که بارها تکرار شده را تحمل میکنیم به بهانه اینکه نمیخوام احساسم بد بشه و میزاریم به پای احساس خوب داشتن و خراب نکردن احساسمون و تحمل میکنیم.
این بارها توی زندگی من پیش امده . اما نکته ای که میخوام از تفاوتش بگم اینه که هرکدوم از ما میدونیم چرا تحمل میکنیم . گاها تحمل میکنیم چون ترس داریم که دعوا بشه . ترس داریم بقیه چی میگن . ترس داریم رابطه خراب بشه یا اینکه خجالت میکشیم به طرف بگیم .
یعنی نیت اصلی ما مفهوم صبر و تحمل را معنا میکنه . اگر اتفاقی مدام میوفته و من ترس دارم یا خجالت میکشم مشکل از من بود.
به طور مثال تابستان کولر همسایه سوراخ بود و سقف نم زده بود و من به بهانه اینکه حالم خراب نشه و باهاش جر و بحث نکنم و علت اصلی خجالت میکشیدم و نمیرفتم جلو ولی به خودم گفتم این خود فریبی هست و رفتم بهش انقدر گفتم که کولرش رو درست کرد
تو محله پایین شهر بودم و با استاد اشنا بودم و اون زمان همین فایل رو گوش دادم و همش این سوال رو میپرسم چرا دارم تحمل میکنم و انقدر روی خودم کار کردم که به یه محله مرفه نشین خوش اب و هوا هدایت شدم و زندگی میکنم.
خاله ام رو میبینم که سالهاست مشکل داره و این شرایط زندگی رو پذیرفته و میگه حرف مردم و این بچه ها رو چکار کنم و حرکتی نمیکنه.
توی زندگی خودم دنبال این علت گشتم و فوکوس کردم و بزرگترین رنج خودم و تحمل رو از حرف مردم و ترس پیدا کردم
خدایاشکرت
سلام به استاد عزیزدلم و مریم جان شایسته
وسلام به همه دوستان عشقم
استاد من این فایل رو بارها گوش دادم و خیلی مقاومت داشتم
داشتم جلسه اول قدم دوم رو گوش میدادم که گفتین دقیقا همون چیزی که خیلی نسبت بهش مقاومت داری باید بیشتر روش کار کنی
من تویه روابط به یه تضادی برخوردم که یچیز تحمل کردم
خیلی زجر کشیدم استاد هرچقدر گریه و اشک تونسته کردم و به عجز رسیدم
خب برم سراینکه حسم بهم گفت همین فایلی که روش مقاومت دارم وگوش بدم
و چنبار امروز این فایل سرکار گوش دادم الان که از کار برگشتم حسم میگفت کامنت بچهارو بخونم و بعد خواستم این کامنت بنویسم
من دیشب با دوستم حرف میزدم که میگف ما 10هزار دلار تویه خونمون بوده پدرشون که فوت کردن داشتن و اینا نمیدونستن کجاس و میگف ببین ما چه باوری داشتیم که این مقدار پول تویه خونمون بود آخرم بیشترش یکی دیگه برداشت و فرار کرد ما چه باوری داشتیم که این همه سال حتی نتونستیم اون پولم پیدا کنیم
امروز این حرفش یادم اومد و گفتم اره دقیقا من چه باوری دارم که تحمل می کنم
و شاید دقیقا زمانی که تحمل نکنم
و دلایل تحملم که از باورهام میاددتغییر بدم هدایت بشم به راه حل
راه حل ساده ای که جلوچشممه ولی من بخاطر باورهام نمیتونم بهش برسم
نمیدونم ولی دلیل تحملم ترس ترس از دست دادن طرف مقابلم خیلی باهام خوش برخورده از اخلاق و رفتارش راضیم ولی اون تضاد انقدر برام بزرگه که منو زجر میده واقعا
حس میکنم به طرف مقابلم وابستم ترس دارم از اینکه بیام بیرون
ازخدامیخام خودش هدایتم کنه به تغییراتی که لازمه در باورهام ایجاد کنم تا بتونم به راه حل برسم و دیگه هیچ چیز تحمل نکنم
چیزی برای قدم اول پذیرفتم که نپذیرم همین که هست
چرا که من خالق زندگیمم و همین باور خیلی حسم خوب کرده امیدوارم که به زودی میام و مینویسم اینکه چطور هدایت شدم و خدا بارهارو از دوشم برداشت
ممنون استاد ازشما و مریم جون
درود بر استاد عزیزم …درود بر خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسم…
تا یادم میاد همه ی زندگیمو تا چندسال پیش تحمل کردم…
الانم بعضی وقتها توی رابطه یا توی مسائل خونواده بازهم تحمل میکنم…
بعد اینکه عروسی کردم بمدت 5سال توی خونه ای زندگی کردم شبیه استاد که 5 خانوار بودیم و دستشویی وآشپزخانه مشترک داشتیم…
خیلی سخت بود وشبانه روز به هردری میزدم تا خودم ازاون وضعیت نجات بدم ولی نه شغل درست و حسابی داشتم نه درآمدی نه اینکه بدونم خودم خالق زندگیم هستم..هیچی بلدنبودم…
تصویر ذهنی یا طرح ونقشه ای نداشتم ولی بدلیل نیاز شدیدم به یک خونه ی مستقل تمام وقت کارمیکردم و همیشه اهل نوشتن بودم و اون زمان بدون اطلاع ازقانون اکثر شبا خودم نقشه ی خونه ای که دوست داشتم داشته باشم که ن ولی نقشه ی یک خونه که فقط جداباشه خودمو زن وتنها پسرم اونجا زندگی کنیم که همسرم راحت باشه وکسی به بازی کردن پسرم گیر نده رو میکشیدم…
که خب اینارو همش تحمل کردم و هرروزش چند سال برام طول میکشید شب بشه تا بعد 5 سال یک خونه نیمه کاره خریدم و درستش کردم رفتم اونجا که هنوزم دارمش واین فراتر از رویاهام بود..من یک چهار دیواری جدا میخواستم ازخدا ولی یک خونه بهم داد به متراژ370متر به 220متر ساخت…
بی پولی رو تحمل میکردم چون از پس هزینه های زندگیم برنمیومدم بدلیل اینکه بخاطر نیازم به یک خونه تموم پولم خرج شد وحتی بدهکارم شدم…
ولی به هردری میزدم که پول دربیارم…شرایط سختی رو تحمل کردم ولی خدایی زمان زیادی توش نموندم…همون 5 سال اولو تحمل کردم بعد که جدا زندگی میکردم دیگه هرشرایطی برام قابل تحمل نبود زود اون شرایط رو عوضش میکردم و عطاشو به لقاش میبخشیدم و هیچوقت هم بد نمیشد برام…توی همون خونه مغازه داشتم چون خونه ای که خریدم هم سمت ساخت هم حیاط کوچه 8متری بر اصلی داشت…
مغازه زده بودم ویک شرکت مواد اولیه فرش دستبافت بهم میداد میفروختم…خیلی سخت بود که بفروشم فقط حقوق بگیرم و اونم تازه مدیر عامل شرکت و انباردار هزار جور نقشه میکشیدن که همون حقوقم بخورن تاحدی که امضای منم جلع کردن که فاکتور اضافی بزنن توحسابم…
اون شرایط رو تحمل نکردم ولی دوسال طول کشید از شروع و تسویه کردن با اون شرکت…
وبعد خودم همون مواد اولیه فرش دستباف رو آوردم که خب نقشه فرش هم آوردم که دستگاه زیراکس تازه اومده بود توایران سال 78تا80 بود…
این هم برا خوب شد ودرآمد خوبی داشتم ولی بعد 10سال که دیگه آخراش داشتم این شغل رو تحمل میکردم بخاطر اینکه عرف بازار فرش و مواد اولیه اون نسیه بود و من تحمل نداشتم که هرروز بحث کنم برا مطالبه حسابام وبعد 6ماه تحقیق درمورد کار قارچ یک شب درمغازه رو بستم و ازفردا جنساشو پس دادم ودیگه حتی یک گرم ازاونا رو نفروختم که کار بجایی کردم البته با کمک خداوند و وارد کارقارچ شدم…
4سال تو قارچ و بعد ورشکستگی مالی و بعد شدم دلال قارچ که هرلحظه با تموم این شرایط رو به پیشرفت بودم واز هیچکدومش پشیمون نیستم که چرا گذاشتمش کنار..چون اصلا تحمل موندن دراز مدت توی یک کارم ندارم…
اوائل خرید وفروش قارچ عالی بود اینقد که پسرعمم کانادا استان کبک زندگی میکنه وقتی اومد ایران و اومد پیشم سیستم روشن بود حسابدارم بهش گفته بود اینجا چقد درآمد داریم و درآمد منو که دیده بود میگفت مگه میشه توی یک کوره ده اینقد درآمد داشت وباورش نمیشد ولی بعد 7سال بشدت برام غیر قابل تحمل شد و 3 سال آخر رو تحمل کردم که خدا بهم کمک کنه من از اینکار نجات پیداکنم…دلیلش بازار آشفته و بی برنامه تولید قارچ توایرانه که بیشتر از حجم بازار تولید میشه..صادرات نداره و چون قابل نگهداری نیست و همه ی تولید کنندگان مجبورن فقط بارشون رو رد کنن که رو دستشون نمونه عرف بازارش نسیه و بدون مدرک ک قراداد هست که همیشه پولهای زیادی خورده شده یا خیلیا کارو ازدست دادن…البته شاید نیاز به تغییر باور هم باشه ولی واقعیت بازار قارچ همینه من دیدم وپذیرفتم که آینده ای برامن نداره و یک دلیل اصلی اینکه همه درگیرن باهاش تعطیلات یک روز در میون ایرانه…
بهر حال درست یا اشتباه من ازش خارج شدم و نتونستم تحملش کنم و دوست دارم آرامش داشته باشم تا بتونم هم راحت تر پول دربیارم هم راحت تر زندگی کنم…با کسی توی رابطه بودم و اونم خیلی دوست داشت بامن باشه ولی هم رابطه بامنو میخواست هم شدید مذهبی بود و عقایدش بهش اجازه نمیداد بتونه باهام راحت باشه و من اینجاهم یک دوسه سالی تحمل کردم که یک کم تغییر کنه و منم اصلا سعی نکردم تغییرش بدم فقط خواسته هامو میگفتم و میخواستم باهاش باشم چون واقعا دوسش داشتم ولی دیدم این رابطه آخر خوبی نداره ازش خارج شدم تابعد 10 سال که شده بود عین خودم باز خودش اومد و هنوزم هست …
یک تامین کننده داشتم که هنوز هرروز پول میخواست ازم و خودشم میدونست ومنم میگفتم بارت داره نسیه میره ولی بازهم بهربهانه ای از من پول میکشید..ومنم میترسیدم که اینو ازدست بدم چون هم بارش خوب بود هم هرروز مقدار زیادی بارداشت و سودآورم بود ولی من بعد چندسالی تحمل کردن که هرروز نق میزد سرقیمت و باقی موارد دیگ طاقت نیاوردم و یک روز بارش هم توی سردخونه من بود بهش گفتم آقا من دیگ همین باری هم که اینجاست نمیفروشم خودت بیاببر بفروش و همون بار هم پس دادم وحسابشم تسویه کردم و دیگه هم باهاش کارنکردم…یعنی یک مدتی بخاطر اینکه فکر میکنم طرف عوض میشه یا حالا بهتر میشه یا حالا بهش نیازدارم یا میتونه بهم کمک کنه که همش از روی ترس و نداشتن ایمان بخداونده تحمل کردم ولی یکجایی که دیگه بریدم ونتونستم تحمل کنم تمومش کردم….
با کار کردن با دوره ها و فایل های دانلودی خیلی موارد دیگری هم هست که تحمل نکردم و بهم زدم حالا یا رابطه عاطفی بوده یا مالی واینم میدونم که بخاطر تغییر فرکانس های من بوده که دیگه نیازی نمیبینم برای دریافت چیزی محتاج آدمها باشم چون خدواند هست وهمیشه کنارمه…
این چندوقت آرومم چون توی سایت از استاد شنیدم که خرید و فروش چکی کار درستی نیست.بخاطر عدم اطمینان به قدرت خداوند بوده که من نسیه میفروختم واین همیشه باعث آشفتگی من بود الان بعد دوسه ماه هیچ حسابی نسیه ندارم و همین باعث آرامشم شده..روزانه چندساعت تو این سایت الهی هستم و لذت میبرم از هرچی که اینجاس …از تموم فایل ها و کامنتای دوستان و سریال زندگی دربهشت و سفر به دور آمریکا که واقعا لذت بخش هست و میدونم چون تمرکز روی زیبایی ها هست منم هر لحظه به اون زیبایی ها هدایت میشم..خدایا ازت سپاسگزارم بخاطر وجود استاد عزیزم بخاطر وجودخانم شایسته ی عزیز و شما دوستان هم فرکانسم….
عاشقتونم
به نام خداوندمهربانم که هر چه دارم همه از آن اوست خدایا امروز قبلم رو به نور آگاهی روشن کن و دستمو بگیر
سلام به بهترین و زیباترین و خوش قلبترین استادم سلام به بانوی زیبای پردایس مریم جانم
سلام به بهترین دوستان بهشتی و توحیدیم که اگر بیرون از این سایت بگردم شاید یکی پیدا نکنم دوستتون دارم
میزان تحمل ما چقدر است ؟
به نظر من تا زمانی که آگاهی نداشتیم به این قوانین تحمل میکردیم هر گونه رفتار و گفتار افراد رو حالا میخواد اقوام باشه یا دوست
اقوام خودت باشه یا همسر خیلی اذیت میشدیم اما به دلایل اشتباه که یکی ترس از تنهایی و یکی شاید ناراحت بشن و شاید به خاطر حرف دیگران و یا به دلایل زیاد دیگه تحمل میکردیم و چه بسا اتفاقات ناجالبی که حتی دوست نداشتیم جذب میکردیم و خبر از قوانین نداشتیم و زندگی و رابطه ای سخت و تحمل وار داشتیم و زندگی میکردیم اونم نا آگاهانه
مثال : من خودم تو اقوام همسر که زیاد این موردها بود اگر رفتار بدی میدیدم یا توهین میکردن میگفتم این بزرگتره چی بگم اعتماد به نفس نداشتم که تذکر بدم بهشون و چقدر احساسه بدی داشتم و یه ریز میومدم تو خونه از ناخواسته ها حرف میزدم
یا خواهر بزرگتر خودم پارسال تو جمع حرفه بدی گفت و یه دوچرخه 10 ساله پیش که خراب بود ما ازش گرفته بودیم رو اومد گفت بدین اونم با لحن بد و متلک تو جمع
منم چون پارسال قانون رو میدونستم تحمل نکردم اومدم دوچرخه ای که نو کرده بودیم رو بهش دادم و کات کردم رفت و اومدمون رو راحت شدم چند مورد دیگه هم ازش دیده بودم اما همش تحمل میکردم اما دیگه قانون رو بلدم و خودمو اذیت نمیکنم راحت ترین راه رو میرم که به من احساسه خوبی بده
یا مثال دیگه :من پارسال مغازه ای رهن کردم 20 تومن با 800 کرایه بنده خدا خیلی راه اومد بامن خدا خیرش بده اونم من از خدا درخواست کردم و خدا اون شخص رو سر راه من قرار داد اما اول شهریور که میخواستم تمدید کنم اومد گفت 10 تومن دیگه رهن بده و یه دفعه ای 900 تومن به کرایه اضافه کرد منم یکم باهاش صحبت کردم و دیدم مقاومت میکنه گفتم باشه برات جور میکنم به مدت ده روز هر کار کردم دیدم نمیتونم جور کنم با خودم اومدم فکر کردم گفتم چرا باید تحمل کنم من که نمیتونم پول جور کنم وام هم نمیگیرم قرض هم نمیکنم چون تعهد دادم به خودم و خدای خودم چرا باید احساسم بد باشه و همش حالم بد بود که چکار کنم حتی میخواستم طلا بفروشم که کاملا اشتباه بود و خدا کمکم کرد و فکر کردم از خدا هدایت خواستم رفتم با جسارت تموم به صاحب مغازه گفتم من نمیتونم 10 تومن رهن رو بدم یا قبول کن با همون پول قبلی یا خالی میکنم و میرم جایی دیگه و صبر میکنم خدا برام درست کنه و اون قبول کرد آره درست شد اینست فرق تحمل با صبر کردن خدارو شکر با قوانین دارم زندگی میکنم و چقدر راحت و آسونه زندگی کردن باهاش
به قول استاد عزیزم با کسی رفت و آمد کن که چیزی ازش یاد بگیری بهت احساسه خوبی بده و به رشد و پیشرفت تو کمک کنه حتی اگه چیزی یاد نمیگیری به ضررت هم نباشه
تحمل با صبر خیلی فرق میکنه
تحمل از روی ناچاری و زجره
اما صبر کردن از روی ایمان داشتنه
خدایا شکرت برای آگاهیه امروزم که
میتونم با شناخت قوانین راحت زندگی کنم و بهترینها رو برای خودم خلق کنم چون ارزشمندم و خالقم تو هستی
ممنونتم استاد خوبم در پناه الله مهربان باشین
بنام خدا
میزان تحمل شما چقدر است ؟
تحمل صبرنیست ،تحمل سخته ولی صبردوره تکاملی هر چیزیه
من امروز تحملی که ازرفتار دیگران داشتم سر اومد والان دنبال یک فایل دانلودی بودم که حالمو بهتر کنه وبهم بگه چیکار کنم ؟
دلیل تحمل رفتار خانواده این باور غلط بود که من پذیرفته بودم که اونا همینن وهیچ عشق واحترامی دریافت نمیکردم وخیلی تلاش میکردم که بهشون خوش بگذره ولی اونا هیچ درکی از این موضوع نداشتن ومن خیلی اذیت شدم
حالا بااین فایل وصحبت های استاد که انقدر قاطعانه داره راجب دلیل تحمل کردن بهم میگه تصمیم مهمی گرفتم
من از اینکه تحمل میکردم به خودم امتیاز میدادم که من ادم خوبی ام ولی وقتی اون تحمل تموم شد خشم زیادی پشتش بود
اونجا فهمیدم صبر با تحمل فرق داره من هیچ گونه بی احترامی رو نمیپذیرم قبول نمیکنم ،چون برای خودم ارزش قائلم واین حق منه که بخوام دیگران به میزانی که من براشون اهمیت قائلم بهم احترام بزارن
امروز سعی میکنم روی صبرم کار کنم ولی تحمل نمیکنم که چون نمیخام دیگران ازم برنجن ،قضاوتم نکنن،تنهام نزارن اینا دلایل تحمل من بود
حالا اگر بهم بگن ناراحت شدی درجواب میگم بله وتااون موقع رنجش وکینه به دل نمیگیرم توضیح هم نمیدم فقط باسکوتم رابطه رو قطع میکنم
استاد عاشقتم ازت ممنونم