چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1 - صفحه 21

343 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید جواد همتی گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    به نام خدا که به شدت کافیست

    به شرط پاکی دل و پرهیز از معامله با شیطان

    سپاسگزاری امروز

    خدایا متشکرم ازت که صبحم را با یاد تو و حس وجود تو در درونم شروع کردم و به محض اینکه چشمانم را باز کردم دستانم را دست تو قرار دادم و عجزم و ناتوانی ام را درمقابل تو اقرار کردم و گفتم اگر لحظه ای مرا به حال خودم رهام کنی بی راهه می‌روم ممنونم ازت به خاطر قطره ای از این آگاهی هایی که در وجودم گذاشتی تا تو را هر لحظه حس میکنم خدایا سپاسگزارم که در درگاه تو فقیرم و هر خیری که از تو برسه بهش محتاجم سپاسگزارم

    خدایا سپاسگزارم که قدم بعدی ام را برداشتم و تمرین ستاره قطبی ام را مثل هر روز انجام دادم خدایا سپاسکزارم که یاری ام کردی تا فرکانس های خوبم را به سمتت ارسال کنم بیشتر بپذیرم و باور کنم که همه چیز دارم خودم خلق میکنم و نوشتم آنچه دوست دارم در زندگی ام رخ بدهد خدایا سپاسگزارم که پریدم تو بغل ات وتو هم همیشه در آغوشم میکشی

    خدایا سپاسکزارم ازت به خاطر این قدمی که در ساختن باورهای توحیدی ام بر میدارم و امرپز هم قدم دیگری برای نزدیک تر شدن به خودت برداشتم نوشتم و خواندم و ضبط کردم و کوش کردم همه جیز تحت کنترل تو هست و همه چیز را مدیریت میکنی سپاسکزارم ازت

    خدایا سپاسگزارم به خاطر موتوری که دارم و کارام باهاش انجام میدم و حسم درونم خوبه همه چیز خدا رو شکر سپاسگزارم

    خدایا سپاسکزارم مه یه عالمه نشانه و ایده بهم الهام کردی در مسیر علاقه ام و به وضوح درک میکردم با گوشت و پوست و استخونم خدایا سپاسکزارم و ممنونم

    خدایا سپاسگزارم به خاطر صبحانه خوبی که خوردم و لذت بردم خدایا سپاسکزارم به خاطر هم سفره ای که برام فرستادی مهمان فوق العاده ای داشتم و از وجودش لذت بردم سپاسگزارم

    خدایا سپاسگزارم به خاطر تمام دستانی که امرپز برایم فرستادی تا کارام به بهترین و آسان ترین روش ها انجام شودخدایا اعتبار تمام این اتفاقات زنذگی ام به خودت می‌رسد خدایا سپاسگزارم ازت سپاسگزاری کردم از بندگانت و بهشون عشق دادم ممنونم ازت

    خدایا سپاسگزارم که امروز هم بهم فرصت نفس کشیدن زندگی کردن و تجربه کردن خودم شناخت خودم شناخت خودت درک بهترین قوانین الهی ات که برجهان است خدایا سپاسکزارم و ممنونم

    خدایا سپاسگزارم که روی خودم بهتر و بیشتر کار کردم و نتایجش را هم دارم میبینم سپاسگزارم که هر نشانه از عمل به قوانین و کارکردش در زندگی ام میبینم ازت سپاسگزاری میکنم و یاد اور میشوم به خودم که این نتیجه قانون است و چقدر ذهنم باور پذیر تر می‌شود و با ایمان بیشتر و بهتر ادامه میدهم با یقین و اعتماد و باور بهتر و بیشتر مسیر راست و درست را پیش می‌روم با تو سپاسکزارم و ممنونم

    خدایا سپاسکزارم به خاطر وجود تمام دوستانم در این مسیر در این سایت استاد عزیزم بانو شایسته مهربان و تمام هدایت هایت و نشانه هایت که به سمتم هر لحظه ارسال میکنی خدایا سپاسکزارم

    خدایا سپاسکزارم به خاطر واضح تر شدن مسیر علاقه ام کارم و هدایت کردن خودت به آن سمت ممنونم و سپاسگزارم ودوستت دارم

    خدایا سپاسکزارم به خاطر بازی اسنوکری که داشتم به خاطر لذت بردن وبرد‌ شیرین امروزم که نتیجه کنترل ذهنم بود و قانون تو سر سوزنی خطا نمیکنه سپاسکزارم که خیالم راحته بالت قوانین و مسیر زندگی ام دوستت دارم و ممنونم

    سپاسکزارم به خاط شام لذت بخشی که با خودت خوردم و باهم لذت بردیم سپاسکزارم و ممنونم به خاطر فراوانی و نعمت و رزق و روزی که وارد زندگی ام میکنی خدایا سپاسکزارم بابت همه چیز عاشقتم و ممنونم

    هدایا سپاسکزارم که نشانه های هدایت امروزم را دیدم و چقدر لذت بردم وحالم و حسم بهتر شده بود وجقدر نشانه بهم دادی برای درست بودن درخواست هایم و پاسخ میدهی به درخواست های من سپاسکزارم که کامنت زیبایی گذاشتم و لذت بردم ممنونم وسپاسکزارم بابت همه جیز. دوستدارم و ممنونم ازت

    خدایا هزاران بار سپاسگزارم ممنونم ازت عاشقتم و دوستت دارم

    براتون بهترین ها رو آرزو میکنم چون لیاقتش رو دارید

    شاد و موفق و پیروز و سلامت و ثروت مند و خوشبخت و با ایمان باشید

    عاشقتونم و ممنونم سپاسکزارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2714 روز

    به نام رب یگانه فرمانروای هستی کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست

    درود و سلام بر استادان عشق و یاران جانم درین بهشت برین

    از وقتی که یادم میاد از بچگی روحیه ی مستقلی داشتم.شاید یگونه دختر بودنم مزید بر این قضیه شد.با اینکه به شدت با بقیه سریع اخت میشدم اما به راحتی میتونستم از تنهایی خودم لذت ببرم.هیچ زمان تنها بودن من رو خیلی اذیت نمیکرد.

    چقدر اینجا استاد جان زیبا این مورد رو توضیح دادید.

    زمانیکه تصمیم به مهاجرت داشتیم سوال یکی از نزدیکانم این بود یعنی چطور دلت تنگ نمیشه و من این سوال یه جورایی برام گنگ بود هر چند میدونستم هدف پرسشگر این بود که از مزایای خودش بگه که بسیار دل رحمه و به دیگران وابستست و من اونجا متوجه تفاوت شخصیت خودم درین زمینه شدم.

    خوب این بسیار پر واضحه که همه ی این طرز تفکر ها از تفاوت های شخصیتی میاد و هیچ کدوم بر دیگری ارجحیت و برتری نداره و فقط ادامه ی مسیر با تصمیم هامون رو هموارتر یا سختتر میکنه.هر چند میشه این شخصیت رو اگه بخواهیم تغییر بدیم اما خوب برای من این مساله نیاز به تلاش زیادی نداشت.

    به هر صورت بعد از مهاجرت هرچقدر هم که شخصیت مستقلی داشتم باز هم دچار احساس دلتنگی شدم و برام جالب بود اما تونستم خوودم به صلح با این مساله برسم و حلش کنم و من رو فلج نکرد.البته شاید بی تابی های مامانمم بی تاثیر نبود که توانایی پذیرش این مورد تونست به من کمک کنه.

    پذیرش تغییر و تلاش برای یادگیری هم از خصوصیات اخلاقیم بود و این چیزی بود که باز منو برای انتخاب این مسیر متمایز میکرد.

    همچنین انعطاف پذیریم موردی بود که بارها توسط بقیه بولد شده بود و من اونجا متوجه تفاوتم شدم و حتی اوایل احساس میکردم مورد جالبی نیست که من دارمش و این در حالی بود که من همیشه برای تبدیل شرایط به شرایط ایده آل تلاش خودم رو میکردم و اونجایی که از توانایی هام خارج بود دیگه خودم رو اذیت نمیکردم و به ادامه روند دل میدادم و در واقع من داشتم اتوماتیک به هدایت گوش میکردم و همیشه اوضاع به نفع من رقم میخورد و من این رو به تجربه فهمیده بودم.این یعنی من میتونستم در هر شرایطی لذت ببرم و لذت بردنم به عوامل بیرونی چندان بستگی نداشت و میتونستم ذهنم رو مدیریت کنم.

    احساس یادگیری و دونستن این تواناییم هم بهم همیشه کمک میکرد و تقریبا در عموم مواقع من نگرانی از مواجه شدن با شرایط جدید که نیاز به تغییرات روند زندگیم داره احساس بدی بهم دست نمیداد و اتفاقا از تجربه ی چیزای جدید لذت میبردم.

    تجربه ی مکان های جدید و رویارویی با انسان های جدید با اخلاقیات و فرهنگ های متنوع از علایقم بود و همیشه این باور رو داشتم که آدم ها با ماهیت و بطن وجودیشون میتونن باهم ارتباط بگیرن و من این توانایی رو دارم که با هر کسی ارتباط بگیرم و شرایط رو به نحوی که مطابق میلم هست تحت کنترل بگیرم و در واقع بعدها با آموزش های استاد متوجه شدم من داشتم از اصل برانگیختگی استفاده میکردم.

    اهمیت نداشتن حرف دیگران برام رفته رفته با بزرگتر شدنم و در موارد متعدد توسط پروردگار عالم با چالش هایی که از حل کردنشون طبق هدایت های پروردگار به نتیجه میرسید بهم یاد داده شده بود و فهمیده بودم بی اهمیت ترین چیز ممکن در مسیر زندگیه منه و بعدها با آموزش های استاد بسیااار بیشتر شدت گرفت و اون احساس گناه از بی اهمیتیه نظر و حرف دیگران به جای نقطه ضعف به نقطه ی قوتم تبدیل شد.

    دقیقااااا به صورت خیلیییی واضح درک میکنم که استاد چقدر دقیق و مبسوووط دارن این موارد رو توضیح میدن.اینکه این روحیه ی میل به کشف و لذت بردن از شرایط و مسایل جدید اگر با خصوصیات اخلاقیه ما همخونی داشته باشه چقدر میتونه مساله ی مهاجرت باعث رشد و ترقیه ما بشه و اگر اینطور شخصیتی نداریم باز هم شدنیه اما مسیر سخت و پر چالش میشه.

    خیلیییی مهمه که انسان به نقطه ای از پذیرش خودش برسه که بفهمه اگه این مسیر برای سایرین جوااب داده شااید با درونیات من هم خونی نداره و این لاااازمه و اجباااریه که من باور کنم هدف تنها و تنها لذت بردن و داشتن احساس خوشبخیته و قرار نیست برای رسیدن به این هدف من مسیر اون ها رو برم.

    به وضووح دیدم افرادی که بسیار از لحاظ روحی باهاشون ارتباط میگیرم اما از نظر شخصیتی بسیار باهم متفاوتیم.مثلا دختر خاله ی من به شناخت کاامل از خودش رسیده و در اوج احساس خوشبختی بارها در صحبت های بینابینمون عنوان کرده که من با تو متفاوتم و از زندگی در یک جا و داشتن همسر خوب و فرزند و انجام کارهای خونه لذت میبرم و برای من کافیست.اما برای من این مساله خوشایند نیست و یکجا موندن و تجربه نکردن چیزهای جدید زجرآوره و احساس زندگی نکردن به من میده.

    پس خیلییییی مهمه که باید بدونیم که چه خصوصیات اخلاقی داریم تا مطابق با اون اهدافمون رو بچینیم

    مورد بعدی که بسیاااااار ارزشمنده و با تاکیدات و آموزش های استاد همیشه متذکر میشن این هستش که اگه در مکانی که داریم زندگی میکنیم نتونیم احساس خوشبختی و رضایت از زندگی رو برای خودمون خلق کنیم هیییچ جای دیگه نمیتونیم این احساس رو به علت تغییر شرایط فیزیکی و محیطی برای خودمون بسازیم.

    من زمانی مهاجرت کردم که در اوج احساس لذت و رضایت از زندگیم بودم و در واقع میشه گفت در بهترین شرایطی بودم که میتونستم در محل زندگی و شهر خودم داشته باشم و جالبه که قبل از مهاجرت تصمیماتم برای زندگی در اون مکان فیزیکی حول این میچرخید که دایما در حال حرکت و تجربه های جدید و سفرهای متعدد به اقصی نقاط شهرم و کشورم باشم.

    پس پر واضحه که من به یمن این نعمت ارزشمندم گذر از این مسیر برام راحت بوده

    در مورد مهاجرت دقیقاااا همینطوره که استاد میفرمایند.من بارها و بارهااااا در سایت درج کردم که به چه صورت معجزه آسایی کارها و روند مهاجرت ما رخ داد اماااا وقتی که بیشتر زوم میکنم این نتایج زمانی رخ داده که من و البته همسرم به صورت اتوماتیک وار روحیه ی پذیرش اتفاقات جدید و پذیرش توانایی حلشون بدون اینکه ذره ای بهم بریزیم و اتفاقا حسابی هم از حلشون لذت ببریم رو داشتیم. در واقع تا انسان اقدامی نکنه نتیجه ای دریافت نمیکنه و این خاصیت جهان مادیه و ما همیشه توانایی اون اقدام کردن ها و حل اون چالش هایی که به صورت غیر مترقبه پیش می اومدن و ما به راحتی با ذهن آروم میتونستیم هدایت های پروردگار رو بشنویم رو داشتیم. همه ی ما میدونیم که الهامات در آرامش به قلب آدم گفته میشه و اگه شخصی این روحیه رو نداشته باشه و در مواجهه با رویدادهای یهویی که بعضا بعضی ها رو در مواجه باهاشون فلج میکنه نتونه احساساتش رو کنترل کنه تا الهامات رو دریافت کنه اون مسایل برای شخصیت هایی مثل ما که بسیار بدیهی هستن برای سایرینی که این شخصیت رو ندارن حکم سد پیدا میکنه و حلشون بسیار انرژی بر میشه.

    در مهاجرت اون هم اومدن به یک کشور دیگه که همه چیز جدید و بسیااار متفاوت از محیط زندگی هست که سالها درون زندگی کردیم و باز تاکید میکنم زندگییییییییی و زندگی با سفر کردن بسیاااار متفاوته روحیه ی بسیار متفاوتی رو میطلبه. روحیه ای که از دیدن این تفاوت ها و دونستن و تجربه کردنشون لذت ببره و باور داشته باشه که میتونه مسایلی که بعضا بسیاار عجیب و غیرقابل باور هستن رو حل کنه خیلییییی کمک کنندست.

    اینکه با مساله ی جدیدی مواجه بشی و از حل کردنش قدم به قدم بتونی اون حس رضایت رو در خودت حفظ کنی خیلی مهمه

    میییشه گفت در اکثر مواقع مسایلی که در شهر و محل زندگی سابقت مسایل بدیهیه زندگی تو بوده و تو هیییچ وقت برای انجامش حتی صدم ثانیه ذهنت درگیرش نشده در مهاجرت به کشور جدید باید مثل یک کودکی که تازه متولد شده برای یادگیریش مشتاق باشی و برای متبحر شدن در اون احساس توانمندی کنی و ثانیه ای احساس نارضایتی نکنی و قدم به قدم پیش بری.

    اگر ثبات و یکجا بودن نقطه ی آرامش یک شخصیت باشه هیچ زمان مهاجرت نمیتونه باعث حس خوشبختیش بشه.

    در مورد مسایل مالی دقیقا همینطوره که استاد میفرمایند. برای مهاجرت باید حتما از لحاظ مالی با پشتوانه اقدام بشه چون در روزها و سال های ابتدایی به دلایلی که گفتم شما باید هزینه هایی انجام بدی که گاها با تمام حساب و کتاب ها متفاوت خواهد بود و در آرامش هست که تو میتونی بهترین مسیر ها رو برای حل مسایلت انتخاب کنی و نگرانی مالی مثل یه سد جلوی حل کردن چالش های جدید رو در کیفیت بالا میگیره.

    مهمترریییین موردی که من در مهاجرت یاد گرفتم اینه که همییییشه خودم باید برای حل مسایلم خبره بشم و بدترین کار اینه که به کسی پول بدی تا برات کارتو انجام بده.باید افرادی که این روحیه رو دارن که در شهر خودشون همیشه برای انجام شدن یه سری کارهاشون عادت به پرداخت بهایی به اشخاص مربوطه برای انجام کار مورد نظرشون رو دارن در مهاجرت این اخلاقشون رو تغییر بدن.روحیه ی پرسشگری و تحقیق کردن و بالا بردن اطلاعات تا حدی که بتونی اعتبار افراد و موسسات رو تشخیص بدی یک مساله ی بسیاااار مهمه.

    خود ما در ابتدای مهاجرت به علت داشتن این روحیه که در ازای هزینه هایی که میپرداختیم خدماتی دریافت میکردیم ازین طریق متضرر شدیم و به علت پافشاری بر این روحیمون نزدیک بود که کل فرصت مهاجرتمون رو از دست بدیم اما به محضی که دیگه پذیرفتیم که مسیر رو اشتباه رفتیم سریعاااا صفر تا صد مسولیت کارمون رو پذیرفتیم و قدم به قدم برای حلش اقدام کردیم و معجزات و هدایت های پروردگار پشت هم اومد.تاکید میکنم هر عمل یک نتیجه داره.به محض تغییر رویکرد نتایج تغییر میکنه.

    یعنی حتی افرادی مثل ماهم که روحیه و شخصیتمون تا این حد برای مهاجرت مناسب بود باز یک خصوصیت و عادت اشتباه در یک مکان جدید و ناشناخته مارو با چالش بزرگی مواجه کرد.

    مساله ی بعدی زبان هست.خیلییی مهمه کشوری که بهش مهاجرت میکنیم توانایی و علاقه ی یادگیری زبانشون رو داشته باشیم و بدونیم که اون کشور چه حد نسبت به زبانشون متعهد و متعصبن. مثلا کشوری مثل آلمان از کشورهایی هست که به شدت به زبانشون تعصب دارن و عموما میگن زبان سختی هست پس شخصی که میخواد به این کشور مهاجرت کنه باید این موضوع رو بدونه و حلش کنه برای خودش.

    اما مثلا کشور ترکیه روی زبانشون تعصب دارن و شما عموما به جز در بانک ها و مراکز خرید و مکان های اداری و توریستی که تعداد کمی از اونها به زبان انگلیسی مسلطن فردی رو نمیبینی که بتونی باهاش به زبان انگلیسی صحبت کنی.زبان بین المللی انگلیسی در کشوری توریستی چندان اهمیتی نداره و معتقدن که کسی که به کشورشون میاد باید زبان اونهارو بلد باشه و البته پر بیراه نمیگن.

    اما به این علت که در حد بسیار بالایی این کشور تکنولوژی فرندلی هست و اگر شما کار با گوشی و اینترنتت خوب باشه در حد بسیاااار زیاد و متنوع اپلیکیشن های در دسترس وجود داره که نیاز به حتی یک کلمه صحبت با اونها رو نخواهی داشت مگر اینکه بخوای برای ترکا کار کنی که از واجباته زبانشون رو یاد بگیری.

    یا محیط زندگی و رفع نیازهات در این کشور به صورتی پیش میره که اصلا زبان ترکی هم بلد نباشی بهش نیاز پیدا نمیکنی.حتی برای کوچیکترین نیازهات مثل خریدهات.

    مثلا برای ما که الویتمون زبان انگلیسی هست و حتی دانشگاهم در اینجا به زبان انگلیسی میریم هیچ زمان زبان ترکی در الویت نبوده و نیاز نشده.

    با اینکه در محیط چون خودمون مشتاق یادگیری هستیم تا حدودی روال شدیم و ازونجایی که با باور به اینکه من توانایی برانگیختگی انسان ها رو دارم به راحتی حتی میهمان ترک ها شدیم و به راحتی با گوگل ترنسلیت ارتباطات طولااانی داشتیم و خیلی هم لذت بردیم و در حال حاضر جز الویت هامون شده و با باور به اینکه ما قدرت یادگیری داریم این مهم به ساادگی دست یافتینه.

    موضووعی که دوووست داشتم خییلیییییییییی زیاد اینجا متذکرش بشم و میخواستم در فایل دوم این تاپیک بنویسمش اما دیگه همینجا قیدش میکنم اینه که ما باااید بپذیریییم که با گذر زمان و سن تمایلاتمون تغییر میکنه و حداقل این برای من اینطور بوده.

    من با پاسخ دادن به سوال های پرسشنامه متوجه شدم که منه قبل از مهاجرت پاسخ هام قطعا میتونست گزینه های دیگه ای باشه و منه بعد از مهاجرت پاسخ های دیگه ای دادم هر چند که نتیجه اینجور بود که شخصیتم بسیار برای مهاجرت مناسبه و اگه در شرایط جدید قرار بگیرم شاید برام سخت باشه اما نهایتا پتانسل حل کردنش و باور به حل کردنش رو دارم.

    مثلا در کوچیکترین موردی که متوجه تغییر شخصیتم شدم اینه که من قبلا عااشق ورزش های سنگین و پر تحرک بودم مثل زومبا که از شدت تحرک خون بالا می آوردیم اما حالا به شدت به یوگا علاقه مندم.

    یا قبلا از بودن در جمع لذت میبردم اما متوجه شدم الان این زمان تا حدی به من احساس رضایت میده و بعد از اون تمایل به خلوت خودم دارم.درسته که قبلا هم اینطور بودم و باعث تعجب همگی به علت سطح انرژی بالام بود اما اون تایم که بخوام با سایرین باشم خیلییی کمتر شده.

    پس به نظرم باااید به حدی این تصمیم به مهاجرت با چشم باااز و با دییید باز از مقصد مهاجرت گرفته بشه که تلورانس اطمینان از لذت زندگی توش در نظر گرفته شه.

    آب و هوا بسیاااار مهمه و این مساله ای هست که باااید حتما برای انتخاب مقصد مهاجرت بهش فکر اساسی بشه چون دیگه نه سبک غذایی نه مدل روابطه نه چیز قابل تغییریه و جز پذیرشش راه دیگه ای نیست.

    به هر صورت باید انسان شناخت کافی از میزان تحملش از گرما و سرما رو داشته باشه.درسته که یه تلورانس رو باید بشه تحمل کرد اما برای یک سری افراد تحمل گرمای شدید یا سرمای شدید حکم قطع کردن ارتباطشون با زندگی رو داره.

    برای مثال یکی از عزیزان ما به هیچ عنوان نمیتونه گرما رو تحمل کنه و برای شخصی مثل من استیبل بودن دما و اینکه بشه محیط رو به یه تعادل دمایی رسوند قابل پذیرشه و نمیتونم محیطی که خیلی زیاد ابری هست رو تحمل کنم که در ابتدای مهاجرتم تا تونستم این مساله رو برای خودم حل کنم زمان بر بود اما تونستم و الان دارم اتفاقا ازش لذت میبرم.

    محیط زندگی و امکانات همینطور خیلی الویت داره.مثلا برای ما استانداردهای محل خونه و زندگی مهمه و خونه ی ما سه خوابه و اینکه بتونیم در جایی باشیم که بتونیم این محیط رو داشته باشیم و از پس هزینه هاش بر بیاییم الویتمون بود و این در حالیه که یکی از دوستان ما با اینکه توانایی مالی بیشتری از ما داره این اصلا الویتش نیست و با اینکه شغلش رو میتونه از خونه مدیریت کنه دایما در گشت و گذار در سطح شهر هست و در همین حین کارش رو انجام میده و خونش اصلا امکانات ما رو نداره و اتفاقا بسیار هم راضیه.

    مساله ی مهم بعدی شغل هست.شغلی مطابق با روحیه ی ما که بتونیم با محیط انجام اون اخت بشیم بسیار مهمه.برای مثال داشتن اینترنت آزاد و محیطی آرام و بودن در خونه برای ما الویت بوده و به لطف خدا بهش دست پیدا کردیم و برای بعضی افراد بودن مدام در یک مکان فیزیکی برای کارشون یک کار نشد و سخته.

    جالبه که این رو اینجا متذکر بشم.یکی از دوستان ما با اینکه هم سن والدین ما هست با شناخت دقیقی که از خودش پیدا کرده دایما در حال سفر هست و یک جا موندن و عدم دیدن جاهای جدید و تجربشون زندگی رو براش بی معنا میکنه و این در حالیه که ما با اینکه تا این حد احساس میکنیم اینطور شخصیتی داریم که دوست داریم مکان های جدید رو تجربه کنیم و سنمون خیلی از ایشون کمتره اما این حد تغییر مکان رو نمیتونیم تحمل کنیم.

    پس خیلییی اهمیت داره که قبل از مهاجرت به شناخت دقیق از خودمون برسیم. به شناخت خیلییی دقیق از محیطی که میخواهیم بهش مهاجرت کنیم برسیم و بفهمیم که چه امکاناتی رو در مکان جدید و چه محدودیت هایی رو در مکان جدید خواهیم داشت و آیا توانایی پذیرش و مطابق با اونها برای بهتر زندگی کردنمون خودمون رو مادیفای کنیم داریم یا نه.

    در مورد اهداف مهاجرت وقتی که فکر میکنم ما بسیار اهداف عمیقی داشتیم و همین شد که از پس حل چالش ها بر اومدیم به لطف رب و هدایت هاش.

    در هر صوورت من ازینکه مهاجرت کردم و درین مسیر لازم بوده بیشتر از پیش تلاش کنم و این بسیاااار باعث رشد من شده و در عین حال احساس رضایتم از زندگیم بیشششتر شده به لطف خدا اما چیزی که بیشتر ازون من رو خوشحال میکنه شناخت دقیقم در مورد خودم و شخصیتم و روحیاتم هست.در واقع خیلی خوشحالم که روز به روز خودم رو بهتر میشناسم و این برام بسیار لذت بخشه.

    سپاس از شما استاد جانم برای این فایل های ارزشمندتون

    امیدوارم که این کامنتم هم باعث رشد خودم و هم باعث رشد هر عزیزی باشه که بهش هدایت میشه.

    در پناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    اسحاق شفایی گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    سلام و درود استاد عزیزم

    خیلی دوست داشتم زودتر کامنت بزارم اما وسط امتحانات بودم و نتونستم وقتی عنوان فایل رو دیدم خیلی خوشحال شدم که الان دارم این فایل رو می بینم یعنی زمانی که یکسال میشه مهاجرت کردم.

    اتفاقا همین الانی که دارم این کامنت رو می نویسم هم در حال مهاجرت هستم :) و از ایتالیا دارم میرم آلمان برای دیدن برادرم و بعدش برای یک مدت نسبتا طولانی میرم کشور نروژ زندگی کنم.

    وقتی این جلسه رو گوش دادم دیدم خداروشکر همه مواردی که شما ذکر کردید رو من داشتم یعنی از کنجکاوی و شوق بی نهایت مهاجرت تا انعطاف پذیری با شرایط جدید و…

    استاد عزیزم وقتی شما از وابسته نبودن حرف زدید نمیدونید چقدر احساس همزاد پنداری کردم چون منم دقیقا مثل شما هستم. البته من تک فرزند نبودم و 3 تا برادر و 2تا خواهر دارم که من سومی هستم اما از خیلی وقت پیش دوست داشتم تنهایی زندگی کنم و مسیر خودم رو برم و در نهایت به اروپا هدایت شدم و تو این یکسالی که از خانواده و عزیزترین افرادی که میشناختم دور بودم چقدر لذت بردم چون اصلا وابسته اونا نبودم و حالا حالا هم دلم نمیخواد برگردم :)

    تو این یکسالی که مهاجرت کردم چقدر دوستان فوق العاده ای از کشورهای مختلف پیدا کردم چقدر خودم رو بهبود دارم و چقدر چیزهای جدیدی یاد گرفتم خیلی خوشحالم که تو این یکسال کلی رشد کردم از لحاظ زبان، شخصیت، دانش، فیزیکی و کلی چیز دیگه

    من در اینجا مهاجرانی زیادی از کشورهای مختلف می بینم اما اکثر تو همون افکار قدیمی خودشون هستند و با شرایط جدید خودشون رو وفق نمیدند و به همون اندازه اینجا زندگی سخت و خسته کننده ای دارند اما من تو این یکسال کلا با فرهنگ اینجا آمیخته شدم و دوستای ایتالیاییم میگن تو خیلی ایتالیایی شدی :) نمیخوام بگم به زور دارم انجام میدم بلکه خودم دوست دارم فرهنگشون رو یاد بگیریم و ازشون الگو بگیرم و به فرهنگ هر کشور احترام بگذارم

    یه موردی که من اینجا تو مهاجرت انجام دادم که خیلی خیلی بیشتر کمکم کرد و خوشحالم که این کارو کردم این بود که سعی کردم فقط با افرادی دوست بشم و ازشون کمک بخوام که هم زبون خودم نیستند یعنی اینجا ایرانی های زیادی هستند یا حتی بچه های افغانستانی هم وطنان خودم هم کم نیستند اما با هیچکدوم رابطه عمیقی ندارم و گاهی اوقات در حد سلام و علیک حتی خیلی از بچه های ایرانی که اصلا نمیدونن من افغانستانی هستم فکر میکنن چینی یا ژاپنی هستم

    روزهای اول خیلی سخت بود چون زبانم خوب نبود نمیفهمیدم ولی سعی کردم از بچه های ایتالیایی کمک بگیرم و بعد از یکسال نتیجه اینطوری شد که دوستان عالی بسیار زیادی پیدا کردم و چقدر تو این چلنجی که خودم رو قرار دادم رشد کردم و دوباره همین کار رو الان میخوام تو نروژ کنم و چیزهای جدیدی یاد بگیرم

    خیلی از دوستام میگفتن چرا نروژ رو انتخاب کردی اونجا خیلی سرده هواش میمیری نمیدونم مردمش خیلی سرد هستند ولی من دوست دارم خودم رو تو این چالش قرار بدم و ببینم چطور می تونم با محیط جدید وفق بدم و از این کشور چیزای جدید یاد بگیرم

    انشالله در آینده میام و از تجربه های جدیدم براتون می نویسم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      پوریا دارایی گفته:
      مدت عضویت: 2706 روز

      دوست عزیزم اسحاق شفایی خیلی خوشحال شدم که کامنت شما رو دیدم برات آرزوی موفقیت دارم امیدوارم که در تمام مراحل زندگیت موفق و خوشبخت باشی من خودم الان در مسیر مهاجرت هستم انشالله سال دیگه تونم به ایتالیا بیام و رشته مورد علاقه‌م رو بخونم ممنونم ازت نکات خوبی رواز کامنتت برداشت کردم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    Nassrin_abbasi گفته:
    مدت عضویت: 1950 روز

    سلام به استاد عزیزم ،مریم جون و بچه های خوب مرکز تحقیقاتی عباس منش.

    چقدر جالب که چند وقتی هست که دارم به مهاجرت به طور جدی فکر میکنم و این سوال در ذهنم که چرا با اینکه از نظر عوامل بیرونی من همه کاری کردم ولی مهاجرت انجام نمیشه . در همین افکار بودم که شما این فایل رو گذاشتید و یکی یکی عوامل را بررسی کردید. و من پاشنه آشیلم را فهمیدم . وابستگی

    هر چند خیلی روی خودم کار کردم که این نقطه ضعف کمتر بشه ولی باز هم اثراتی ازش هست و کامل دل نکندم.

    وقتی شما عوامل را توضیح می‌دادی ، اونها را از خودم می‌پرسیدم و با خودم میگفتم که آیا آدم مهاجرت هستم یا نه.

    به طرز عجیبی هدایت شدم به مسیری که بهم کمک کنه که آیا میتونم مهاجرت کنم ؟

    دوستم و همسرشان لیلی جون و علی آقا که از بچه های عباس منشی هستند ، من را به یه سفر دو روزه به دل طبیعت دعوت کردند و با اینکه ذهنم می‌گفت که تو کار داری و نمی‌خواد بری ، قبول کردم. چون حس کردم که این سفر را خدا برام گذاشته تا خودم را بسنجیم که آیا میتونم یا نه؟

    این سفر، همون سفری بود که شما در این فایل توضیح دادید، سفر به طبیعت ، بدون هیچ امکاناتی. طبیعت بکر و دست نخورده. شب وسط جاده تو دل تاریکی توی چادر خوابیدیم، نجواها بود که سراغم اومد، ولی با این جمله که همیشه خودم را باهاش آروم میکنم، خودم را آروم کردم و خوابیدم. وقتی خدا پیش منه، هیچ خطری منو تهدید نمیکنه. وقتی رسیدیم، هیچ خبری از دستشویی نبود و این برای من سخت بود، چون قبل از این من این را تجربه نکرده بودم ولی یاد حرف استاد افتادم که اگر میخوای مهاجرت کنی باید از پس همه سختی‌ها بر بیای. و فهمیدم که نه اونقدر ها هم سخت نیست. بعد از اون رفتیم به سمت آبشار، چقدر زیبااااا بود. ولی اگر میخواستی زیبایی‌های بیشتر را ببینی، باید می‌رفتی تو دل خطر و از صخره ها و از دل آب میگذشتی و من دوباره به خودم گفتم اینجا باید خودت را نشون بدی و با تمام وجودم جونم را گذاشتم کف دستم و رفتم جلو. اقرار میکنم که بعضی جاها میترسیدم ولی رفتم و بعدش بود که پاداشها را می‌دیدم، زیبایی‌های بیشتر

    این سفر بهم نشون داد که برای مهاجرت نباید بترسی ، از ناشناخته نترسی و بری جلو . قدم به قدم فقط کافیه که قدم بعدی را برداری و لازم نیست که کل مسیر را ببینی و به احتمالات بعدی فکر کنی، فقط یه قدم برو جلوتر و چقدر قشنگ خدا با من حرف میزد و به الهاماتش گوش میدادم که پات رو روی این سنگ نزار، لیز میخوری، پات را بزار روی اون سنگ. دقیقاً برای مهاجرت هم همینه.

    فقط باید قدم بعد را بردارم لازم نیست کل مسیر را ببینم و بدونم چه اتفاقی قراره بیوفته.

    تو اون سفر به وابستگی‌هام فکر کردم و توی دلم با خودم گفتم وقتی تو مهاجرت کنی با آدمهای جدیدی که در مدارت هستند آشنا میشی و باید از بقیه خانواده دل بکنی که تقریبا این کار را کردم.

    و تصمیم گرفتم که مهاجرت کوچیکی انجام بدم و از خانواده دور بشم و برم برای خودم یه خونه اجاره کنم ، ببینم آیا تو همین شهر و همین کشور میتونم اینکار را انجام بدم که میخوام برم یه قاره دیگه با آدمهای دیگه، بدون بودن خانواده و اطرافیان.

    این تصمیمم ترس داره و نگرانی که چه اتفاقی ممکنه بیوفته ولی این کار را انجام میدم که خودم را محک بزنم.

    تست را انجام دادم و خداروشکر ️ من انسان مناسبی برای مهاجرت هستم و به زودی مهاجرت خواهم کرد

    ممنونم از خدای مهربونم که من را به این فایل و این سفر هدایت کرد.

    ممنونم از دوستان عزیزم علی آقا و لیلا جونم .

    ممنونم از دوستان در مسیر عشق و فراوانی و ثروت و مهاجرت.

    و استاد عباس منش عزیزم که با اینهمه آگاهی زندگی خیلی از ما فارسی زبانان را تغییر داد

    به امید جهانی شدن مرکز تحقیقاتی عباس منش و تغییر زندگی خیلی از انسانهای این کره خاکی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    رضا ملتفت گفته:
    مدت عضویت: 1977 روز

    سلام استاد جان، سلام خانم شایسته مهربون و دوست‌داشتنی و سلام به همه دوستای عزیزم در خانواده صمیمی عباس‌منش، امیدوارم حال همگی عالی باشه.

    استاد جان، چقدر فاکتورهای عالیی رو بیان کردید، چقدر این فایل فوق‌العاده بود، تحسینتون میکنم که این همه تجربه دیدن مناطق زیبا رو دارید، فرهنگ‌های جدید، شناخت آدم‌ها، شهرها، تحسینتون میکنم که اینقدر رشد کردید، اینقدر تجربه دارید.

    فاکتورها و ویژگیهایی که نشون میده چه افرادی برای مهاجرت مناسبند؟

    اولین فاکتور اینه که چه انگیزه‌هایی دارید؟

    این سوال رو یک میلیون بار از خودتون بپرسید. هدفتون چیه؟ چه انگیزه‌ای برای مهاجرت دارید؟اون افرادیکه انگیزه‌های قویی دارن وقتی مهاجرت میکنن، موفق‌تر هستن.

    بعضی افراد انگیزه‌های کاذب دارن، مثل اینکه من دیدم فلانی مهاجرت کرده، چقدر جالب، من هم میخوام مهاجرت کنم، یا اینکه من میخوام مهاجرت کنم که از کنار فلان ساختمون عکس بگیرم یا اینکه به دوستام یا اقوام نشون بدم که من مهاجرت کردم.

    دومین فاکتور و ویژگی که کمک میکنه به افراد کنجکاو بودنه

    اگر آدمی هستی که خیلی کنجکاوی به شناخت دنیای اطرافت، به اینکه فلان بیزینس چطور کار میکنه، فلان جای زیبا، فلان درخت، فلان رودخونه، فلان کوه چجوریه، بریم ببینیم، یعنی آدمی هستی که احتمالا آدم مناسبی هستی برای مهاجرت کردن، چرا میگم احتمالا چون باید به یه شناخت از خودمون برسیم، یه جمع‌بندی داشته باشیم، همه فاکتورها رو بررسی کنیم. اگر این ویژگی رو داریم که توی کشور و شهر خودمون هم زیاد کنجکاو نیستیم و جاهای زیادی رو نمیشناسیم و سفرهای کوچیک رو تجربه نکردیم احتمالا انسان مناسبی برای مهاجرت کردن نیستیم. با این وجود میشه این ویژگی‌ها رو در خودمون ایجاد کنیم و تغییر کنیم و بعد با آگاهی و شناخت مهاجرت کنیم.

    فاکتور بعدی برای مهاجرت انعطاف‌پذیریه

    چقدر در مقابل شرایط غیرقابل پیش‌بینی انعطاف‌پذیر هستیم، چقدر میتونیم مسافرت بریم بدون اینکه همه چیز از قبل مشخص باشه، چقدر میتونیم فلکسیبل باشیم، توی بحث مهاجرت از یه شهری به یه شهر دیگه خوب، یه فضای جدیده، باید یه شغل جدیدی داشته باشی، با افراد جدیدی آشنا میشی، وقتی مسافرت میری توی جنگل، ممکنه شرایطی پیش بیاد که یه پیک نیک و قابلمه بذاری غذا درست کنی، توی چادر بخوابی، آیا میتونی خودت رو با شرایط جدید منطبق کنی؟

    مورد بعدی بحث وابستگی عاطفیه

    استاد جان، زمانیکه این بحث رو گفتید و من فاکتورها رو بررسی کردم، دیدم که درواقع هرکدوم از این فاکتورها داره دست میذاره روی یه ترمزی در وجود ما، داره دست میذاره روی یه عاملی که با بند ما رو به جاییکه هستیم چسبونده و نمیذاره ما مهاجرت کنیم، یکی از اون موارد بحث احساسات و روابط عاطفیه، من اگر رفتم به شهر جدید دوری خانواده‌ام رو چی کار کنم، دور بودن از دوستام رو چی کار کنم، من توی یه کشور جدید هیچ کسی رو ندارم. اگر فردی هستی که روابط عاطفی خیلی برات مهمه و خیلی وابسته میشی به روابطت، به پدر و مادر، به همسر و فرزندان، به دوستان و اقوام این نشون میده که احتمالا آدم مناسبی برای مهاجرت کردن نیستی.

    فاکتور بعدی بحث تغییر کردنه

    چقدر با تغییر کردن مقاومت داری، چقدر میری توی دلش، چقدر استقبال میکنی از تغییر، مهاجرت، مخصوصا در مقیاس بزرگ از یه کشور به یه کشور دیگه یه تغییر و یه حرکت خیلی بزرگیه، زبان اون افراد، فرهنگشون فرق داره، محیط و شرایط و همه چیز فرق داره، یه جور دیگه‌ای فکر میکنن و باید یه سری مسائل بزرگتری رو حل کنی، آدمیکه با تغییر اکی نیست و خیلی مقاومت داره احتمالا آدم مناسبی برای مهاجرت کردن نیست، اما میشه ما برای هدفی که تعیین میکنیم، مثلا مهاجرت، خودمون رو تغییر بدیم، یه سری ویژگی‌ها و فاکتورهای جدیدی در خودمون ایجاد کنیم و بعد مهاجرت کنیم، بندهای نامرئی رو از خودمون باز کنیم و بعد بریم به استقبال تجربه کردن چیزهای جدید.

    چقدر لذت بردم از داستان استاد که آگاهانه به استقبال تغییرات میرفتن، حتی زمانیکه همه چیز خوب بود، توی بندرعباس شرایط برای استاد اکی شده بود، روابط، سلامتی، شغلیکه درآمد عالی داره و زمان خاصی ازت نمیگیره، اما استاد مهاجرت میکنن به تهران و از صفر شروع کردن، یا باز زمانیکه توی تهران همه چیز عالی شده بود، روابط، بیزینس، دوستای عالی، همکارهای فوق‌العاده و دو تا ماشین خارجی صفر و بعد استاد میگن میخوان مهاجرت کنن یه خارج از کشور و این کار برای خیلی افراد دیوانگی بود و همه براشون سوال بود که این شرایط آرزوی همه است و تو چرا میخوای مهاجرت کنی؟

    استاد جان، خانم شایسته عزیز، ممنونم از تهیه این فایل فوق‌العاده، من فهمیدم که درسته توی زبون میگم از تغییرات استقبال میکنم و یه سری تغییرات کوچیک توی زندگیم داشتم، اما مقاومت دارم در مقابل تغییر شهر و شغلم، مقاومت دارم در مقابل تغییرات بزرگ، مقاومت دارم از تغییر توی یادگیری چیزیکه بلدش نیستم، توی یادگیری زبان، درباره بحث روابط عاطفی، من آدمی هستم که نگرانم و وابسته به پدر و مادرم هستم و مستقل نیستم، من حتی توی شهر خودم هم زیاد جاهای جدید نرفتم و جاهای زیادی رو نمیشناسم، چه برسه به شهرهای جدید و کشورهای جدید، اما ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه است. من به خودم نگاه میکنم زیاد کنجکاو نیستم، اگر کنجکاو بودن رو یه طیف از صفر تا صد در نظر بگیریم و توی بعضی مسائل ما کنجکاو باشیم و توی بعضی موارد اصلا علاقه و کنجکاوی نداشته باشیم و بتونم از صفر تا صد به خودم یه نمره بدم درباره کنجکاو بودن در مسائل و موضوعات جدید نمره من فکر میکنم تقریبا 35 هست.

    استاد جان، چقدر تحسینتون میکنم که در آخر این فایل این موضوع رو ازصحبت‌هاتون برداشت کردم: فارغ از مهاجرت کردن یا نکردن، احساس خوب و خوشبختی در هر لحظه است که مهمه، ما باید در هر لحظه حالمون خوب باشه.

    امیدوارم همه دوستای عزیزم در هرکجای این کره خاکی که هستن، در پناه خدای بزرگ همیشه شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    ندا رامی گفته:
    مدت عضویت: 3376 روز

    سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان

    واقعا قبل از شنیدن این فایل به این فکر کردم که من نمیخام مهاجرت کنم پس نیازی نیست گوش بدم و مقاومت داشتم الان که گذاشتم و گوش کردم دیدم ای بابا قرار نیست چیزی ازم کم بشه وقتی گوش میدم فایلی رویعنی وقتی این آگاهی هارو شنیدم و دیدم اصلا مسئله میتونه مهاجرت نباشه استاد عزیزم در مورد شرایط کسایی که میخان مهاجرت کنن رو مو به مو توضیح دادن و من اصلا فکرشو نمیکردم که حتی یکی از شرایط رو داشته باشم .حالا کلا مسئله ی مهاجرت هیچ اینکه استاد در مورد انعطاف پذیری و امادگی در مورد شرایط غیر قابل پیش بینی صحبت کردن و اینکه تو چقدر راحتی که توی چنین شرایطی قرار بگیری وقتی خودمو زیر ذره بین گذاشتم دیدم من خیلی تا حالا توی این شرایط قرار گرفتم و خیلی عالی باهاشون کنار اومدم هم من و هم همسرم کلا ادمای سخت گیری نیستیم شاید با یه سری از شرایط یکم سخت تر کنار اومدیم اما تونستیم مسائلو حل کنیم.

    یادمه توی سفر اخیری که رفتیم استانبول که تجربه ی اولین سفرخارجی مون بود میدونستیم که میتونیم ارز دولتی بگیریم و بریم ولی در مورد شرایط گرفتنش اطلاعاتی نداشتیم و یکی از دوستان همسرم گفته بود کار خاصی نیازی نیست و باید برین فرودگاه و کارها انجام میشه ما رسیدیم تهران و حدود چندساعتی تا پروازمون مونده بود نشستیم و کمی استراحت کردیم و گوشیهارو شارژ کردیم و غذا خوردیم و خلاصه تا ساعت 4 که باید وارد گیت میشدیم و وقت بود و بالاخره ساعت 4 رفتیم عوارضو پرداخت کردیم و رفتیم اون طرف گیت تا گذرنامه چک بشه و ارز بگیریم و منتظر سوارشدن به هواپیما بشیم رفتیم جلوی خودپرداز و اصلا متوجه شدیم ما باید تا قبل از ساعت 4 از طریق یه برنامه و اپلیکشن ثبت نام میکردیم و ساعت 4 گذشته بود و ما بدون ارز دولتی باید میرفتیم اولش همسرم خیلی بهم ریخت و ناراحت شد ولی بعدش سعی کردیم ذهنمونو کنترل کنیم و اجازه بدیم سفر برامون راحت تر و بهتر باشه و اجازه بدیم لذت ببریم هر چند توی سفر کمی اذیت بودیم در مورد هزینه ها که بهتر میشد اگه ارز دولتی میگرفتیم ولی من توی قلبم میگفتم اشکال نداره خدای من برای من میرسونه این همه سال کار کردم که راحت باشم و لذت ببرم از سفرم و واقعا لذت بردم اینقدر هتل ما تمیز بود اینقدر همه چیز عالی بود صبحانه ی مفصل و نگم براتون که چقدر به من خوش گذشت و دوست داشتم.

    مورد دومی که استاد در موردش صحبت کردن وابستگی به ادمهایی هست که داریم باهاشون زندگی میکنیم و بهشون وابستگی داریم و یا حتی شغلمون و محل زندگیمون شهرمون و کشورمون که البته در این مورد باید بگم من تجربه ی مهاجرت از شهری که بزرگ شدم به شهر دیگه ای رو داشتم تک و تنها اومدم به یه شهر بزرگ دیگه که البته پدربزرگ و مادربزرگم اونجا بودن ولی بدون خانوادم و با تصمیم خودم اومدم و شغلی پیدا کردم و بعدها ازدواج کردم .من به نظر میاد خیلی ادم وابسته ای نیستم و میتونم از پسش بربیام.️

    کلا به مهاجرت فکر میکردم اما خیلی کن رنگ چون دوست دارم طبق گفته های استاد اینقدر اینجا قدرت داشته باشم توی کشور خودم و اینقدر شرایط عالی باشه که برای پیشرفت بیشتر از مرزها عبور کنم نه اینکه برای فرار از شرایط کنونی و این قانونو خوب میدونم که وقتی اینجا نتونی از پس همه چی بر بیای قطعا اونور نمیتونی️و برعکس

    چقدر خوب بود اگاهی های این فایل و باعث شد یه فلش بک به گذشته ی خودم بزنم و ببینم توان روبرویی با شرایط غیر منتظره رو دارم؟ چقدر؟

    خیلی خوشحالم که امروز هدایت شدم به این فایل و امید دارم هر روز بتونیم در مسیر هدایت شکوفاتر و بهتر عمل کنیم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    علی ثالثی گفته:
    مدت عضویت: 732 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم و اعضای توحیدی این بهشت زیبا

    خداروشکر برای دیدن این فایل پر از آگاهی

    تحسین میکنم شخصیت شما رو استاد عزیز که اهل مهاجرت هستین و همیشه بدنبال شرایط بهتر

    و اما ویژگی های شخصیتی افرادی که برای مهاجرت کردن مناسب ترند:

    1) داشتن انگیزه و هدف از مهاجرت

    انگیزه ای که برای خودم باشد به دور از غرض ورزی و چشم وهم چشمی و …

    انگیزه ای که اشتیاق سوزان در من ایجاد کند.

    2) داشتن شخصیت منعطف و دارا بودن قدرت انطباق خودم با شرایط جدید

    اینکه چه قدر میتونم خودم را با شرایط جدید هماهنگ کنم.بدون اینکه بخوام غر بزنم و احساسم را بد کنم،با تغییر نگاهم از شرایط لذت ببرم و خودمو رشد بدم

    3) شخصیتی مستقل و بدون وابستگی های عاطفی و … به دوست و خانواده و …

    4)چه قدر در برابر تغییرات مقاومت دارم؟

    اینکه همیشه با اینکه ممکنه شرایطم بخوب باشه ولی بازم به دنبال موقعیت بهتر و عالی تر بروم و توی منطقه امن خودم نمونم و بگم همین قدر خوبه و کافیه

    استاد جان واقعا نکات بسیار مهمی رو اشاره کردین که هر کودوم از این ویژگی ها به نحوی در شخصیت مهاجرت دوست وجود داره و میتونه مهاجرت رو بسیار راحت تر و لذت بخش تر کنه

    من خودم خداروشکر مهاجرت رو دوست دارم و اهل تجربیات جدید و گشتن و کشف زیبایی های بیشتر و بهتر شدن در هر موضوعی هستم(البته قبلا این ویژگی کمتر در من بوده اما به لطف هدایت خداوند و آموزه های شما و به مرور بهتر و بهتر شدم خدا روشکر)

    از ویژگی های بالا به نظر من مهمترین دلیل عدم مهاجرت یکسری افراد وابستگی زیادیه که به خونواده،پدر و مادر و دوست و … دارند.

    من خودم چند ساله اخیر متناوبا شهرهای مختلفی رو در ایران تجربه کردم و زندگی کردم و الان هم همین طور … بیشترین سوالی که ازم میکنند اینه که دور بودن از پدر و مادرت سخت نیست؟دلت نمیخواد پیش شون باشی؟و این جور سوالا

    خدارو هزاران بار شکرت میکنم که چنین ویژگی های خوب شخصیتی رو به من اهدا کردی تا اولا شبیه بقیه نباشم و بتونم جهان و شرایط و مکان های مختلف و بهتر رو تجربه کنم و بیشتر از زنگیم لذت ببرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سحرکیاستی گفته:
    مدت عضویت: 2697 روز

    سلام استاد و مریم گلی

    و دوستان همیشه همراه من

    استاد اول از همه بسیار سپاسگزارم بابت این فایل زیبا چرا که این فایل همزمان شد با مهاجرت من به یک شهر بزرگتر که دو هفته ازش میگذره …

    قبل از گوش کردن به این فایل ذهنم شروع به نجوا کرد که اگه ویژگیهای که استاد میگه تو نداشتی چی باید برگردی ، بدبخت میشی و ……

    منم برای ساکت کردن این گفت و گوها طبق دوره بی نظیر احساس لیاقت بردمش سمت مثبت و خودم رو آروم کردم.

    اما وقتی این فایل رو گوش کردم هر آنچه مخصوصا اولین هدفم و از مهمتر پیشرفت و رشدم بود و قبل از مهاجرت همیشه به خدا میگفتم که من می خوام روحم رو رشد بدم، میخوام آزادتر زندگی کنم، میخوام مهارتهای جدید یاد بگیرم،میخوام با افراد جدید آشنا بشم میخوام پیشرفت کنم حتی میخوام ترمزهام رو از این طریق بشناسم ، حتی می خوام تغییراتم رو که با کار کردن روی دوره های عزت نفس،ثروت و احساس لیاقت ببینم و با هدایت الله هدایت شدم به مکانی بی نظیر و عالی که هر چقدر تعریف کنم احساس میکنم زیبایهاش تموم نمیشه.

    و شروع به یه زندگی جدید کردم ، چقدر روزای اول ذهنم منو از همه چیز میترسوند اما من همون موقع به خودم میگفتم ایول ذهن، بریز بیرون چون چیزای جدید،نجواهای جدید همینجور میومد منم با استفاده از کار کردن روی اون دوره های که گفتم شروع کردم به عمل کردن. به خودم گفتم سحر قشنگم الان موقعش که عمل کنی هرچی یاد گرفتی و تمرین کردی بعضیاش یکم سخت بود،بعضیاش به راحتی بود اما همه تلاشم میکردم تا عمل کنم

    خدارو شکر وقتی هربار عمل میکردم محیط اطرافم واکنش نشون میداد و من از اون واکنش انگیزه می گرفتم،قدرت می گرفتم برای ادامه مسیر.

    دقیقا استاد 90 درصد ویژگیهای که می گفتین من داشتم ، وفق شدن، باید یسری تغییرات جدید داشته باشی، ترک عادتهای قبل ، من به راحتی از پس اینا بر اومدم چون واقعا تجربه تغییرات جدید و چیزهای جدید رو دوست دارم‌،،

    وقتی این فایل دیدم خیلی خوشحال شدم که مهاجرت کردم و به خودم افتخار کردم چون ایمانم هربار داره قویتر میشه قشنگ حس میکنم خدایا شکرت

    عاشقتونم استاد از دور می بوسمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    زهرا جوهری گفته:
    مدت عضویت: 1900 روز

    سلام به اساتید عزیزم ودوستان خوبم

    از دوران کودکی که یادم میاد همیشه به فکر مهاجرت به مکانی جدید وآشنایی با آداب ورسوم جدید بودم،مثلا اقوام که از شهرهای دیگه برای بازدید عید میومدن وسوغاتی می آوردن وتعریف میکردن من رو کنجکاوتر می‌کرد که حتما بزرگ شدم خودم برم وتجربه کنم

    پس از قبولی در دانشگاه ومهاجرت به تهران ،همراهی مادرم برای سکونت گرفتن من یکماهی طول کشید که در این مدت عاشقانه یکی از اقوام از جنوب تهران به ولنجک جهت کلاسهای آموزشی من سرویس خصوصی شده بود وخودش با رضایت انجام میداد که الان فکر میکنم خداوند بدنبال مهاجرت چقدر مسیر را برای من هموار کرد

    وچقدر در این مدت من بزرگتر شدم ورشد کردم ودیدگاهم با سایر افراد خانواده متفاوت شد ومهاجرت های بعدی به کرمانشاه برای ادامه تحصیل ومجدد به اهواز بدنبال ازدواج والان در تهران که هر کدام تجارب جدیدی از شناخت بیشتر ازخودم وارتباط با دیگران ایجاد کرده

    انعطاف پذیری ام نسبت به قبل بیشتر شده،هر چند در مسافرت ها از حضورم در طبیعت وکم وکاستی هم اگر بود،لذت می‌بردم ولی در ارتباطم با افراد با توجه به وسواسی که داشتم دچار چالش میشدم که الان راحت تر در خواستم را مطرح میکنم وحساسیتم کمتر شده وافراد را همانگونه که هستند راحت تر می‌پذیرم

    در مورد تغییر شرایط، اگر با مواردی مواجه شوم که طبق شنیده ها وتعریف که کردن یا انتظاری که خودم تو ذهنم داشتم نباشه،احتمال نارضایتی وغر زدن هست ولی آگاهانه تر از قبل رفتار وگفتارم را مدیریت میکنم وبهتر از قبل عمل میکنم ولذت بردن بیشتری راهم تجربه کردم وقتی که رهاتر از قبل چالش پیش آمده را پذیرفتم

    وابستگی عاطفی به خانواده ومحیط زندگی وفامیل ندارم واز مکان جدید اگه شرایط رشد برام فراهم باشه براحتی می‌پذیرم هر چند ترس از تغییر هم دارم البته بیشتر در زمینه آموزش مهارت جدید هست ولی تغییر محل کار یا سبک غذایی جدید را راحت تر می‌پذیرم

    مشتاق برای تغییر هستم ولی وقتی روتین زندگی ام برای همراهی با دیگران تغییر بکنه وانرژی وزمان زیادی ازمن بگیره که البته بیشتر مقاومت ذهنی ام برای تغییر، این دیدگاه روایجاد کرده،انگیزه هام رو نادیده میگیرم ونشتی انرژی ام زیاد میشه چون تمرکزم روی نجواهای ذهنی ام هست که چرا اقدامی برای این مواردی که لازمه انجام نمیدم مثل تسلط به زبان جدید،یا پی گیری مهارت‌هایی که در این زمینه بهم کمک میکنه

    مسیر تکاملی ام رو با تجربه هایی که در مهاجرت‌های متعدد خلق کردم روز به روز بهتر از قبل میشه که با کنترل نجواهای ذهنی ام آگاهانه آرامش ولذت بیشتری از نعمتهایی که در مسیر دریافت میکنمبا حس خوب بیشتر تجربه میکنم

    مثلا جابجایی منزل به مکان جدید با خصوصیاتی که دوست داشتم،اینکه ثروتمند نشین باشه،سکوت وآرامش بیشتری باشه،باور فراوانی تقویت بشه،طبیعت زیبای حیاط بزرگی که داره با ویو زیبای اتاقها وآشپزخانه که حس خوبی بهم میده ،نا خودآگاه ذهنم با نجواها میخاد احساسم رو بد کنه که مثلا فلان مورد انجام نشده واحساس خوشبختی رو با پرفکت نبودن کمرنگ کنه،هر چند آگاهانه تر از قبل کنترلش میکنم وسعی میکنم احساسم رو خوب نگه دارم

    ولی فکر میکنم برای مهاجرت به خارج از کشور علی رغم عدم وابستگی به خانواده وتوصیه بقیه

    هنوز روی رشد شخصیتم وانعطاف پذیری بیشتر باید کار کنم تا ظرفم بزرگتر بشه وراحت تر بپذیرم که هیچ جا وهیچ چیز وهیچ شخصی پرفکت نیست همانطور که من نیستم وراحت تر چالش ها را بپذیرم

    اینکه احساس خوشبختی، با یاد آوری نعمتهایی که دارم وشکر گزاری، مهمترین چیزی هست که بهم آرامش میده رو باید بهش توجه کنم‌

    شاد وسلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1154 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان و همراهان همیشگی

    واقعا سریال زندگی در بهشت وسفر به دور آمریکا خیلی‌ جالب و آموزنده است ،

    آگاهی و اطلاعات کاملی رو میشه یاد گرفت و درس گرفت ،

    من به شهر های زیادی مهاجرت کردم و با آدمهای زیادی روبرو شدم

    کلا عاشق مهاجرت هستم و با آدمهای جدید و موقعیت های جدید خیلی‌ لذت میبرم

    و دور بودن از محیط قبلی و دوستان و آشنایان واسم سخت نیست وابستگی ندارم .

    کلا مهاجرت کردن رو دوست دارم و دلیلش همین که یه فرهنگ جدید و آدمهای جدید رو تجربه کنم

    من به دنبال تغییر کردن هستم و با یادگیری چیزهای جدید لذت میبرم ،

    و هیچ وقت تا الان به عقب برنگشتم که بگم اشتباه کردم دوباره برگردم به همون شهر قبلی

    فقط رو به جلو و هدفهای بزرگ و خدا را شکر هر سری آدمهای بهتر و موفق تری توی مسیر جدید من قرار میگیرن ،،

    خدایا شکرت برای این زندگی زیبا و پر از اتفاقات خوب ،واین مسیر پر از تجربه های جالب

    موفق و سربلند باشید دوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: