چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2 - صفحه 15

246 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 198 روز

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته نازنین و دوستان سایت

    مررسی استاد برای هر دو فایلی که آماده کردید و خیلی خوب توضیح دادید و من خودمو بر اساس توضیحاتی که دادید فک میکنم شخصیت مهاجرت کردن رو دارم و اهل ریسک هم هستم و توانایی اینو دارم که هر چیزی رو بخوام سریع یاد بگیرم مثل زبان انگلیسی که پایه و اساس مهاجرت به نظرم یادگیری زبان انگلیسی و یا حالا زبان کشوری که میخوای مهاجرت کنی هستش…البته که هر چیزی اولش سخته و اینکه از همون ابتدا همه چی خوب جلو بره قطعا نیست و باید سختیهای مهاجرت رو با جون و دل پذیرفت تا کم کم با شرایط خودمون رو وفق بدیم …امیدوارم همه به شرایط دلخواهشون برسن و هر آرزویی دارن برآورده بشه…. در پناه الله…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    علی کلاته گفته:
    مدت عضویت: 903 روز

    باسلام واحترام خدمت استاد عزیزم وخانواده محترم

    چند وقت بود ندیده بودمتون خیلی بادیدن این فایل خوشحال شدم وحالم خوب شد خیلی عالی بودسپاسگزارم از شما

    من با فایل های شما خیلی حالم خوب بود و پیشرفت های خوبی داشتم اما الان دچار روزمرگی شدم البته می‌دونم که باید روی خودم بیشتر کار کنم من تمام آموزش های شما رو کاملا سعی کردم درک کنم چون واقعا خیلی دقیق و درست میفرمایین

    اما یه سوالی هست ذهنم خیلی درگیر کرده که نتونستم درکش کنم چون آموزش های شما هم این سوال منو به 2طرف در کشش نگه داشته ممنونم میشم وخواهش میکنم لطف کنید پاسخ منو دوست دارم از خودتون بگیرم انشاالله که آنقدر مهربان هستید که منو با این کارتون شاد کنید و به سمت پیشرفت کمکم کنید چون می‌دونم ترمز بزرگی شده این سوال من برای خودم.

    سوالم اینه استاد عزیزم بلاخره ما هرچقدر بیشتر پیشرفت کنیم به خدا نزدیکتر و به بهشت نزدیکتر میشیم یا نه بستگی به رفتار و کردار در این دنیا داره؟ من خودم خیلی پیشرفت رو دوست دارم حتی اگه سختی بکشم اصلا درنظر نمی‌گیرم که آیا محتاج هستم یا نه .خب طبیعی هست آدم اگه احتیاج مالی نداشته باشه بشینه و بخوره بخوابه یا اصلا همون کارساده و تکراری همیشه رو انجام بده تا راحت تر باشه بین همین 2راه گیر کردم سواله برام مثلا یک کارگر ساده که انسان خیلی خیلی شریف و حلال وصادقی هستش و ثروت خاصی هم نداره ومحتاج کسی هم نیست فقط همون کارگریش رو ادامه میده وبه فکر پیشرفت خاصی نیست جایگاهش پیش خداوند کجاست نصبت به انسان هایی که خیلی کارهای بزرگی کردن اما احتمالا پیش اومده باشه ناخواسته یا خواسته افرادی از اونا رنجش ونارضایتی داشته باشند

    استاد عزیزم خیلی دوستت دارم خواهش میکنم پاسخ منو بدید سپاسگزارم از شما و خداوند و براتون آرزوی سلامتی و موفقیت و پیشرفت و سعادت میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    طیبه شهبازی گفته:
    مدت عضویت: 291 روز

    سلام براستاد ءءءءءجااااان.استادءءءءءنازنینم ومریمءعزززیزم.اخه شما چراااا اینقدء دوستداشتنین ؟استادءعزیزم من قدم به قدم با فایل هاتون هر روز پیش میرم . روی خودم کار میکنم . کنترل ذهنم . تجسم ها.حرفهای قشنگ و گهر بارتون. سعی میکنم به کارببرمشون روزانه . وهمش در کارهام مرور میکنم که ایا اینجاکدوم نظرءاستادرو به کارببندم.ازنظر من شماآیده آل ترین وبهترین ید.استادءجااااان من واقعاااا مهاجرت رو دوستدارم .طی سفری که به یکی از کشورهای زیبا داشتم حتی عاشقترشدم که مهاجرت کنم .من رشته م آرایشگریء.خیلی از دوستام و وابسته گانم درکشورهای دیگه زندگی میکنن . باورکنید به حدییییی عشق میورزم ووقتی باهاشون حرفمیزنم میگم ای کاش من یه روزی امریکا پیش،شمابودم یا ایتالیا بودم .اوناهم میگن توبااین هنری که داری و انگیزه ی خیلی زیادی که داری حتما موفق میشی.استادءنازنینم هرروزه فابل های شمارو با عششششق گوش میدم .مخصوصااین فایل رو که برای مهاجرت بود.حتی تست هم که دادم دیدم من واقعا میتونم کناربیام بااون شرایطی که اگر مهاجرت کنم .ازشما چه پنهان تصمیم گرفتم برم مجدد دوره های ارایشگری رو جدید بگذرونم وشوهرم هم شکرخداخیلی دلگرمی میده.اسم شما همیشه تو خونه ی ما روی لبهای ماست.تصویروصدای شماهمیشه توسط گوشی وصلء روی تلوزیون .فایل های شماشادیء زندگیء منو همسرم و دخترمه.به امیدازخدا استاد ءءءجاااان میرم که استارت دوره های جدیدءارایشگری رو بزنم .به خودم وشما قول میدم که روزی بالاخره توی فلوریدا در نزدیکی ءمنزلتون درپنسیلوانیا شمارو ببینم و بگم استاد اومدنم به اینجا رو از معجزه ی دور ه ها و فایل ها و گوش ءجان سپردن به درس های شما و به کار بردنش تو زندگی م ،ازشما دارم .استاد من دو تا راه بیشتر ندارم .یاموفق میشوم ؟؟؟یا موفق میشوم…..به امید دیدن شما ومهاجرت به امریکا .و دیدن روی مثل ماهء شماومریم ءنازنینم . خدایا شکرت خدایا شکرت که استاد رو سرء راه من قرار دادی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    طیبه شهبازی گفته:
    مدت عضویت: 291 روز

    سلام براستاد ءءءءءجااااان.استادءءءءءنازنینم ومریمءعزززیزم.اخه شما چراااا اینقدء دوستداشتنین ؟استادءعزیزم من قدم به قدم با فایل هاتون هر روز پیش میرم . روی خودم کار میکنم . کنترل ذهنم . تجسم ها.حرفهای قشنگ و گهر بارتون. سعی میکنم به کارببرمشون روزانه . وهمش در کارهام مرور میکنم که ایا اینجاکدوم نظرءاستادرو به کارببندم.ازنظر من شماآیده آل ترین وبهترین ید.استادءجااااان من واقعاااا مهاجرت رو دوستدارم .طی سفری که به یکی از کشورهای زیبا داشتم حتی عاشقترشدم که مهاجرت کنم .من رشته م آرایشگریء.خیلی از دوستام و وابسته گانم درکشورهای دیگه زندگی میکنن . باورکنید به حدییییی عشق میورزم ووقتی باهاشون حرفمیزنم میگم ای کاش من یه روزی امریکا پیش،شمابودم یا ایتالیا بودم .اوناهم میگن توبااین هنری که داری و انگیزه ی خیلی زیادی که داری حتما موفق میشی.استادءنازنینم هرروزه فابل های شمارو با عششششق گوش میدم .مخصوصااین فایل رو که برای مهاجرت بود.حتی تست هم که دادم دیدم من واقعا میتونم کناربیام بااون شرایطی که اگر مهاجرت کنم .ازشما چه پنهان تصمیم گرفتم برم مجدد دوره های ارایشگری رو جدید بگذرونم وشوهرم هم شکرخداخیلی دلگرمی میده.اسم شما همیشه تو خونه ی ما روی لبهای ماست.تصویروصدای شماهمیشه توسط گوشی وصلء روی تلوزیون .فایل های شماشادیء زندگیء منو همسرم و دخترمه.به امیدازخدا استاد ءءءجاااان میرم که استارت دوره های جدیدءارایشگری رو بزنم .به خودم وشما قول میدم که روزی بالاخره توی فلوریدا در نزدیکی ءمنزلتون شمارو ببینم و بگم استاد اومدنم به اینجا رو از معجزه ی دور ه ها و فایل ها و گوش ءجان سپردن به درس های شما و به کار بردنش تو زندگی م ،ازشما دارم .استاد من دو تا راه بیشتر ندارم .یاموفق میشوم ؟؟؟یا موفق میشوم…..به امید دیدن شما ومهاجرت به امریکا .و دیدن روی مثل ماهء شماومریم ءنازنینم . خدایا شکرت خدایا شکرت که استاد رو سرء راه من قرار دادی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    Beti گفته:
    مدت عضویت: 703 روز

    درود

    داشتم کامنت های بچه هارو میخوندم، یهو رسیدم به کامنت های سعیده ی دوست داشتنی، که عاشق کامنت هاشم…و پاسخی که برای یکی از دوستان نوشته بود…

    گفت من رد پاهام رو “قدم به قدم” گذاشتم…

    نمیدونم ولی منم یجورایی بهم الهام شد که قدم به قدم رد پاهات رو بذار…چون همیشه صبر میکردم که نتیجه بگیرم بعد بنویسم، آخرشم نمینوشتم، ولی الآن میخوام قدم به قدم بنویسم تا یادم بمونه چه مسیری رو طی کردم…

    راستش اون اول که این فایل ها اومد و من گوش کردم با خودم فکر میکردم خب اوکی من همه این کار هارو کردم ولی مثلا شب توی چادر خوابیدن یا دستشویی توی بیابون اصن چه ربطی به مهاجرت داره!!

    ولی الآن میفهمم چقدررر هم ربط داره

    و اتفاقا اتفاقا چقدر به خودم ربط داره. به راهی که بهم الهام شده طی کنم!

    من توی ایران کلاس نهم بودم. و الآن انشاءالله داریم تا چندوقت دیگه مهاجرت میکنیم.

    ازونجایی که سیستم آموزشی اونجا با ایران یکم فرق داره من شروع کردم به تحقیق کردن اینکه کجا باید برم و چه چیزایی باید یادبگیرم…

    چند وقت پیش که داشتم درباره مدارس کشوری که میخوام برم تحقیق میکردم، به چیزی رسیدم که خیلی نظرم رو جلب کرد. مدارس شبانه روزی.

    که بهش میگن efterskole به انگلیسی میشه همون افتراسکول، پس از مدرسه و اینا.

    راستش اونجا کلاس دهم ندارن و بچه ها اگه از نظر درسی قوی باشن یراست از نهم میرن به یازدهم، و دبیرستان از یازدهم شروع میشه.

    و اگه بچه ای توی درساش ضعیف باشه می‌ره کلاس دهم(اختیاری) که آماده تر بشه.

    اختیاری منظورم این بود که رایگان نیست(چون از کلاس اول تا نهم رایگانه، دبیرستان هم رایگانه، ولی کلاس دهم پولیه و همینطور افتراسکول)

    و افتراسکول هم یه فاصله ست بین راهنمایی و دبیرستان، و اختیاریه، برای بچه هایی که هنوز علاقه شون رو کشف نکردن، بعد نهم یکسال میرن مدارس شبانه روزی و فعالیت های موردعلاقه شونو مثل موسیقی و ورزش و…دنبال میکنن، بعد میرن یازدهم.

    خب من نمیتونستم برم دبیرستان چون اولین شرط، یادگیری زبان سوم که معمولا آلمانی یا فرانسوی هست رو نداشتم و وقت هم نداشتم که یه زبون دیگه روهم علاوه بر زبون اون کشور رو یادبگیرم.

    و درس های سال قبل اونا رم بلد نبودم، دوست نداشتم برم کلاس دهم که به عنوان بچه ضعیف شناخته بشم…مخصوصا اینکه توی ایران مدرسه تیزهوشان بودم و خیلی سطح بالا مثلا خودمو فرض میکردم! یجورایی ناامید کننده بود برام.

    از همون اول تصمیم گرفتم برم افتراسکول. یجورایی الهام شد بهم که برو و همش نشونه هم میاد برام. اصن نوع مدرسه ش هم منو جذب کرد یعنی همون مدرسه شبانه روزی. که هم بتونم موسیقی کار کنم، هم زبانم رو تقویت کنم و هم برای یازدهم آماده بشم.اصن اینکه فهمیدم همچی مدرسه ای وجود داره خودش هم هدایتی بود.

    و توی نگاه اول خیلی من رو جذب کرد، امکاناتش، کارهایی که توش انجام میدن، همه چی ش.

    ولی…من تا حالا توی زندگیم حتی خونه دوستم هم نخوابیدم.

    تجربه زندگی مشابه خوابگاه رو که اصلاااااا نداشتم فقط یه اردوی شبانه روزی رفتم که با دوستام بودم و شب تو خوابگاه خوابیدیم(تازه با اونا دوست بودم و صمیمی هم بودیم و زبون همدیگه روهم میفهمیدیم الانکه اصن زبون همم نمیفهمیم!!!!)

    چون هیچوقت مامان بابام اجازه نمیدادن جای دیگه ای بجز خونه خودمون بخوابم. اون اردو هم چون با مدرسه بود اجازه دادن.

    زبان هم که یه زبان کاملا جدیده و زیاد هم چیزی بلد نیستم و هرچقدر هم بلد باشم بازهم مطمئنم توی محیط که قرار بگیرم میفهمم خیلی هنوز مونده یادبگیرم.

    تازه من دختری بودم که توی زندگیم خیلی کم کار های خونه کرده بودم مثل ظرف شستن حتی!

    و غذا هم بلد نبودم درست کنم. کلا یه نیمرو میتونستم درست کنم!!!و استثناً پاستا و پیتزا چون خودم خیلی دوست دارم یادگرفتم.

    اتفاقی که افتاد این بود که…

    کل اون تجربه هایی که من داشتم مث دستشویی رفتن توی جاده، یا اصن دستشویی بین راهی که خیلی افتضاح بود، یا یبار شب توی مسافرت مجبور شدیم تو ماشین بخوابیم و ماشین هم کوچیک بود و..

    خلاصه اینجور چیزا بهم کمک کرده که خیلی حساس نباشم، بگم اوکی مهم نیست درهرصورت من میرم که حال کنم! و نکات مثبت اونجارو ببینم.

    درباره تجربه خوابیدن توی خوابگاهم:

    اردوی شبانه روزی که رفتیم با دوستام، شب باهم دیگه توی یه اتاق خوابیدیم و کسی که بالای سر من بود(تخت ها دوطبقه بودن)تا سه،چهار صبح داشت غلت میزد، تخت ها هم فلزی بود و مث چیییی غژ غژ میکرد!!!

    تازه ساعت 6 صبح هم معاون مون پرید تو بیدارمون کرد عملا دو سه ساعت خوابیدم-

    همه این تجربه ها کمک کرد بهم که همون اول بتونم مدرسه شبانه روزی رو انتخاب کنم. یجورایی توی ذهنم این باور درست شده که خب درهرصورت اونجا دوست پیدا میکنم و زندگی کردن با دوست ها هم خیلی حال میده. و مهم نیست شرایط چجوری باشه درهرصورت من خوش میگذرونم! مث اون اردو که از اول تا آخرش خوش گذروندم و با اینکه شب نتونستم بخوابم ولی صبح روز بعدش باز هم انرژی داشتم و بازم خوش گذشت بهم.

    و اینکه وقتی با بچه های اونجا دوست بشم نه تنها سخت نمیگذره خیلی هم خوش میگذره و کلی هم حال میکنیم و از پس کلی چالش جدید هم برمیام.

    درباره بحث وابستگی نداشتن به خانواده،

    من فک میکردم خب حالا با خانواده دارم مهاجرت میکنم اگه وابستگی داشته باشم هم مهم نیست!

    ولی الآن دیدم عه چقدر خوبه که بهشون وابسته نیستم چون اصن همون اول قراره برم یجای کاملااااااا غریبه که حتی زبان شونم درس حسابی بلد نیستم!

    میدونید حتی زمانی که داریم میریم نزدیکه به شروع سال تحصیلی…یعنی عملا تا به خودم بیام میبینم سال شروع شده و باید برم مدرسه.

    درباره اینکه از کارهای خونه چیزی بلد نبودمم…

    عجیب ترین اتفاق این بود که شیفت های مامان و بابام واسه اولین بار جوری افتاد که من و خواهرم توی خونه تنها شدیم

    و مجبور شدم یسری کارهارو انجام بدم مث صبحانه آماده کردن و مواظب غذا بودن که نسوزه و شستن ظرف ها و مرتب کردن خونه.

    که توی خوابگاه کمکم میکنه بتونم محیط اطرافم رو مرتب تر نگه دارم و اگه کاری لازم باشه انجام بدم…هرچند کشوری که میریم خیلی پیشرفته ست و خودشون همه چیو واسمون آسون میکنن و عملا لازم نیس کار خاصی انجام بدم،

    ولی خب توی ذهنم یه پس زمینه ای ایجاد شده که من میتونم از پس کارهام بر بیام چون وقتایی که والدینم نبودن تونستم از خواهرم مراقبت کنم، خودم کارهام رو بکنم و حواسم به همه چی باشه

    یجورایی اعتماد بنفسم قوی تر شد که من میتونم از پس خودم بربیام.

    الآن میفهمم چقدر این فایل ها به موقع خداروشکر اومدن و باعث شدن درک بهتری از خودم داشته باشم:>

    و دیروز هم تازه یه آیه ای رو دیدم بازهم توی کامنت های سعیده که خیلی تحت تاثیر قرارم داد این بود که خدا برای تو پدر و مادر میشه…

    برات همه چیز میشه…

    و انگار نشونه ای بود ازینکه وقتی میرم مدرسه شبانه روزی، تنها نخواهم بود. و همون خدایی که تا اینجا کمکم کرده اونجام کمکم میکنه دوست پیدا کنم و وارد چالش های جدید بشم و تجربه های باحالی داشته باشم :>

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    یاسر صابری گفته:
    مدت عضویت: 1555 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام من به استاد عزیز و همه دوستان عزیز در سایت

    امروز بعد از چند مدت که درگیر مهاجرت خودم به یک شهر دیگه بودم الان در یک پارک بسیار زیبا در شهر جدید این فرصت زیبا را پیدا کردم تا کامنت بنویسم

    از اینکه چند مدتی بود به فکر مهاجرت بودم تا الان که دارم با مردم جدید و محیط جدید زندگی میکنم خیلی خوشحال هستم چون روی ترس های خودم توانسته ام کمی غلبه کنم و به نجوا ها و حرف های مردم گوش ندهم و برای پیشرفت در زندپی خودم اقدامی عملی اجرا کنم

    واقعا که حجرت خیلی ترس ناک هست . واقعا که حجرت کار بزرگی در زندگی انسان هست . کار دشوار با نجوا های فراوان . با ترس های زیاد . با نا امیدی و نشدن های زیاد . با ترک کردن محیط امن و پا گذاشتن در دل ناشناخته ها . دور شدن از اطرافیان و نزدیکان . حتی شاید مجبور به تغییر نوعیت شغلی که در آن چندین سال تجربه داری .

    چند مدتی بود که به فکر محاجرت بودم و از کامنت های زیبای خانوم سعیده شهریاری عزیز خیلی الهام میگرفتم و برایم باور پذیر شده بود که اگر به خدا ایمان داشته باشی خداوند در همه جا همه حالات با تو هست و تو رو تنها نمیذاره و فقط تو باید با ایمان حرکت کنی

    باید بتوانی برروی ترس هات غلبه کنی باید از مردم بکنی و به خدا ایمان داشته باشی . باید از شرک خفیف که در وجود تو هست مطلع بشی و پا بذاری بر روی آن . باید از محسیط امن خودت خارج بسی تا پیشرفت کنی . باید حجرت کنی تا بزرگتر بشی از قبل خودت

    استاد عزیزم در این اواخر که فایل : چه کسانی مناسب هستند برای مهاجرت : که روی سایت قرار گرفت دیگه مهر تایید روی قلب من گذاشت که باید مهاجرت کتنم چون بعد ار آزمون دیدم که من همه ویژه گی های مهاجرت در درون من هست و من ساخته شدم برای حجرت برای پیشرفت برای تجربه دنیای چدید برای به چالش کشیدن خودم در دنیا و جاهای جدید

    من در یک محیط بسیار بی آب و علف زندگی میکردم و اصلا به روحیه من نمیچسبید و یک سری شرایط کاری و روابط و مسایل دیگه که من با توجه به خواسته های خودم دیدم که باید یک سری تغییرات در درون و بیرون خودم ایجاد کنم و واقعا الان درک میکنم که دوستان من وقتی از حجرت صحبت میکنند چه تجربه ها و مشکلات یا بهتر بگم تضاد هایی برخورد کردنند تا در محیط جدید با سباط رسیدند و راه خودشون رو ادامه دادند

    یک انگیزه بسیار خوبی که در من به وجود آمد در این چند مدت این بود که اگر من بخواهم در زندگی خودم پیشرفت کنم و به کشورهای بهتری سفر های خوبی داشته باشم و حجرت کنم باید اول از همه در کشور خودم این تجربه ها را سپری کنم و پا بذارم روی ترس های خودم در این جا تا با استفاده از این تجربه ها بتوانم در کشورهای سطح بالا بتونم به خوبی به جلو بروم و نشه که از کار خودم پشیمان بشم مثل مثال هایی که شما بیان نمودید

    من یک دوست عزیزم دارم که مدت کمی میشه که رفته آمریکا و در اونجا وقتی با من صحبت میکرد به این نتیجه رسیدم که اگر آماده نباسی برای حجرت و رقتن به محیط قوی تر و بالا تر از محیط قبلی شاید به روزمره گی دچار بشی و از مهاجرت خودت پشیمان بشی . بعد از این تجربه دوست من که با من صحبت میکرد به خودم گفتم باید من ظرف وجودی خودم را اول در اینجا بزرگ کنم و بعد از اینکه دیدم دیگه این مکان توانایی و ظرفیت پیشرفت بیشتر برای من را نداره بعد به حجرت فکر کنم . چون این دوست من آماده رفتن به آمریکا را نداشت و هنوز در همین محیط به سباط نرسیده بود و چند مدتی هم میشد که در آنجا بیکار بود و داشت ازیت میشد و وقتی باهاش حرف میزدم میدیدم که این آدم داره تو اون محل ازیت میشه چون با خیلی چیز ها آشنایت نداشت و آدم با انگیزه ای هم نبود

    پس به امید خدا و نتایج و الگو های دوستان و آموزه های استاد بتوانم در این مسیرزیبا که قدم برداشته ام با قدرت به جلو بروم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      الهام رهنما گفته:
      مدت عضویت: 1584 روز

      سلام یاسر جان

      چقد لذت بردم از اینکه قدم بزرگی تو زندگیت برداشتی و ب یاری خدا خیلی زود نتیجش و قراره ببینی

      پا گذاشتن روی ترس‌ها و حرف های دیگران و نادیده گرفتن و ب پیشرفت فکر کردن و از همه مهم تر ایمان ایمان و ایمان به تنها قدرت مطلق جهان یه عزم راسخ میخاد بهت تبریک میگم و از ته دل تحسینت میکنم

      من و نامزدمم هدفمون تو زندگی مهاجرت و هدایت ب زیبایی های زیاد هست تا چن وقت دگ هجرتمون رو از داخل خود کشورمون شروع میکنیم جایی که فقط خودمون و خدای خودمون باشه شهر و ادمها و فرهنگ متفاوت رو درک کنیم و قدم ب قدم ایشالا ب یاری خدا وقتی ظرفمون بزرگتر شد مهاجرت به کشورهای زیبا رو تجربه کنیم

      ب امید موفقیت های روزافزونت

      عاشقتونم استاد قشنگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    زهرا مرادی حوری گفته:
    مدت عضویت: 539 روز

    سلام استاد عزیزم

    گفتین دوس دارین در مورد ما بدونین اومدم بنویسم

    من به مهاجرت کردن علاقه زیادی دارم

    چند ماه پیش تو این فکر بودم به شمال مهاجرت کنم یا تبریز(خودم اذربایجان شرقی زندگی میکنم)

    ولی هدفم از مهاجرت پز دادن و تغییر اطرافیانم بود فکر میکردم بیشتر میتونم بگردم و لذت ببرم از زندگیم

    میخواستم آدمایی که بهم گیر میدن نباشن مستقل بشم. اونجایی که میرم جدید باشه و کنجکاوی کنم هر روز یه جاشو بگردم

    من از شهر خودم بدم میومد برام تکراری شده بود همه چیزش و تماما نکات منفیشو میدیدم

    ولی الان خداروشکر شهرمو دوس دارم نکات مثبتش رو میبینم و فعلا قصد مهاجرت ندارم

    اما عاشق کنجکاوی های جدید شهر جدید ادمای جدید فضای جدید تفریحات جدیدم

    دوس دارم با ادمای جدید و فرهنگ شون آشنا بشم ازشون در مورد فرهنگ شون سوال کنم

    همین الانم ک اینجام از پدرومادرم در مورد فرهنگی ک تو قدیم بود سوال میکنم از کارایی که میکردن غذایی ک میخوردن. بخاطر همین بنظرم تو این مورد اوکیم و میتونم با فرهنگای دیگ اوخت بگیرم

    دیروز با مامانم سفر یک روزه رفته بودیم تبریز

    نمیدونم چرا همش از دید یه توریست خارجی به شهر نگاه میکردم و همه چی مردم و شهر برام جذاب بود

    معماری مسجدش برام جالب بود. منی ک قبلا نمیخواستم وارد مسجد بشم ولی الان به دید یه توریست رفتم قشنگی های این فرهنگ رو ببینم و واقعا لذت بردم

    منی که خودم ترک هستم به فرهنگ ترک ها به دید جالبی نگاه میکردم

    به اهنگ آذری که تو بازار شنیده میشد

    لحجه و زبانی که حرف میزدن

    معماری اصیل شهر

    پیرمردهایی ک تو چرخی گردو میفروختن

    کسی که ملازم مسجد بود

    معماری بازار سرپوشیده تبریز

    مردم بازاری و محلی تبریز

    همش برام جذاب بود

    انگار از اروپا اومده بودم و اینهمه زیبایی یک فرهنگ رو میدیدم

    بخاطر همین ویژگی، از نظر خودم من خیلی دوس دارم فرهنگ و رفتار بقیه کشورها و مردم هارو ببینم و لذت ببرم ازین همه تفاوت و زیبایی

    دوس دارم منو دعوت کنن به عروسیشون ببینم اونا چه مراسم هایی دارن

    اروپایی ها امریکایی ها چجوری مراسم عروسی میگیرن. اینارو از یوتیوب فیلماشونو میبینم ولی دوس دارم از نزدیکم ببینم

    این از ویژگی کنجکاوی، فرهنگ و آدمای دیگه و نبودن تو حوضه امن

    در مورد زبان؛ من الان فارسی و ترک آذری رو کامل متوجه میشم

    اما دوس دارم زبان بعدی انگلیسی باشه بعد یکمی هم فرانسه آلمانی روسی و چینی و کره هم یاد بگیرم تا وقتی رفتم اونجا بتونم خودم ارتباط بگیرم با مردم و در مورد فرهنگ و رفتاراشون سوال کنم

    استاد عباسمنش دقیقا درست گفتید همین الان تو اذربایجان شرقی خودمون یه روستاهایی هستن ک لحجه همشونم متفاوته و من گاهی متوجه بعضی کلماتشون نمیشم و میپرسم این چیه؟ بعد متوجه میشم اونا مثلا ماست رو با یه کلمه دیگه ای میگن

    حتی همینجایی که الان من هستمم بعضی کلمات رو متوجه نمیشم چه برسه برم آمریکا و به این مسئله برنخورم

    من به تازگی فرهنگ خودمو خیلی دوس دارم، مثلا اهنگ آذری میزارم وقتی از شهرستانمون میرم تبریز قبلا اینجوری نبودم متنفر بودم همش میگفتم من برم یه شهر بزرگ ازین ذهنای محدود دور بمونم

    ولی الان دارم زیبایی هارو میبینم انگار با خودم به صلح رسیدم

    موقع برگشتن از تبریز داشتم تصور میکردم ک دارم با دوستام میرم شمال و اهنگ شمالی گذاشتم

    میرم جنوب و آهنگ جنوبی گذاشتم لباساشونو پوشیدم

    من دوس دارم همه جای کشور زیبام رو بگردم و با مردمشون آشنا بشم صحبت کنم

    بعد برم کشورای دیگ و فرهنگای اونا

    خدایا شکرت بخاطر این صلح با خودم

    خدایا شکرت بخاطر کشور زیبایی که دارم

    خدایا شکرتتت بخاطر شهر زیبای تبریز و وایب مدرن و سنتی بافت شهر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2903 روز

    سلام خدمت استاد و تمامی دوستان

    تو این مدت یه هوای مهاجرت زده سرم تو کامنت قبلی این فایل هم اشاره کردم بهش

    ولی هرچی نگاه میکنم میبینم که واقعا وقتش نیست و دارم ذور میزنم

    دلیل مهاجرتم کار کردن هست به کشور عراق و فکر میکنم با مهاجرتم به اونجا میتونم از لحاظ مالی پیشرفت کنم

    اما هر چی نگاه میکنم طبق قانون این کارم اشتباه هست

    چون من تو شهر خودمون هنوز به اونچیزهای که میخوام نرسیدم فکر میکنم با تغیر مکان جغرافیایم (عوامل بیرونی )نتیجه رو عوض میکنم اما سخت در اشتباهم سخت.

    چون من که خودمو میبرم باورهامو میبرم شخصیتم رو میبرم

    و شاید در مدار پاین تری قرار گرفتم واون چیزی رو که هم دارم رو از دست بدم

    استاد این ایراد منه که میخوام با عوامل بیرونی مثل تغیر مکان جغرافیای زندگیم رو عوض کنم

    وطبق قوانین من در هر مداری که باشم برم جای دیگه باز هم همون مداره

    پس من باید اینجا تو شهر خودم به اون خواسته هام برسم با تغیر باورهام با تغیر مدارم با تغیر دیدگاهم و شخصیتم و ساختن عزت نفس و اعتماد بنفس

    برطرف کردن ضعف های شخصیتیم

    مثل .

    دلسوزی

    وابستگی زیاد

    عزت نفس

    احساس گناه

    باور کمبود

    کم بینی خود

    احساس کمبود

    و………….کلی از این دست باورها ی غلط و ضعف های شخصیتی دارم

    و حتی امروز از دهن 2نفر شنیدم که خودش نشونه بودن برام که میگفتن بارفتن به عراق نمیشه عوضا رو تغیر داد عین جمله بود

    و من تسلیم شدم که از فکر مجاجرت در بیام و انقدر وابسته نباشم که کی جور میشه کی کاری گیر بیاد خلاصه ذور نزنم

    و برگردم به درون خودم

    توجهم رو بذارم روی اصل نه روی فرع نه روی عوامل بیرونی

    روی اصل و اساس جهان هستی

    که تمام اتفاقات زندگی من با فرکانس های من بوجود میاد

    پس من باید فرکانس هام رو تغیر بدهم

    چجوری فرکانس هام رو تغیر بدهم با تغیر باورهام با تغیر دیدگاهم

    با توجه کردن به چیزهای که من رو در احساس بهتر نگه میدارد

    چرا احساس بهتر .

    چون قانون جهان اینه که احساس خوب =اتفاقات خوب

    پس بیام با تغیر باورهام و برطرف کردن ضعف هام تغیرات رو در وجودم انجام بدم

    نه در عوامل بیرونی مثل مهاجرت .

    این در مورد مهاجرت بود و واقعا مثل همیشه خداوند هدایتم کرد که بیام فقط روی خودم کار کنم روی تغیر باورهام نه عوامل بیرونی.

    یک اتفاق بسیار عالیی امروز برام افتاد که ربط داره به بحث توحیدی بودن

    و اونم اینه که من در انجام یه کاری که چند باری برام پیش اومد مشکل داشتم

    کار ی که مربوط به شغلم هست

    و همیشه توی ذهنم این بود که هر وقت رسیدم به اون مرحله نتونستم حلش کنم به یکی که مهارت بالای داره میگم که بیاد حلش کنه برام

    اما این بار خود به خود تو ذهنم این بود که یه راهی پیدا میشه فقط باید من توکل کنم به خداوند در دل کار کاره حل میشه .خیلی هم مقاومت و نگرانی داشتم در اون مرحله از کار همیشه.

    اما امروز وقتی که رفتم بیرون از خونه باصدای بلند تمرین ستاره قطبی رو خوندم و سپاسگذاری کردم بخاطر نعمت هام و از خداوند خواستم که هدایتم کنه کارهام انجام بشه و این مرحله رو انجام بدم

    والبته حالمم خوب بود مثل قبلا نگران نبودم

    وقتی سر کار رسیدم به اون مرحله با احساس خوب داشتم کارهارو انجام میدادم چند باری انجام دادم نشد

    بعد برای اخرین بار گفتم خدایا واقعا تسلیمم خودت هدایتم کن

    و یه هوی شد کار درست شد و انقدر خوشحال شدم که هم اعتمادم به خداوند ایمانم قوی تر شد هم کار برای اولین بار خودم انجام دادم (با باور توحید )

    و همونجا با صدای بلند گفتم خدایا دمت گرم فقط میتونم بگم سپاسگذارم ازت

    و اینم یک درس توحیدی بسیار بزرگ داشت برام که توحیدی بودن چقد. مهمه و در تمام کار ها جواب میده

    استاد همیشه در سپاسگذاری هایم از خداوند هستی

    اینجا هم از خودت تشکر میکنم بخاطر تمام فایل های که داری

    و ایمان دارم که همش از سرچشمه توحید نش ات گرفته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2121 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم نازنین

    استااد یه چیزی در مورد خودم فهمیدم، من همیییشه دوست داشتم برم شهر بزرگ، شاید هم بخاطر مقایسه کردن خودم با بقیه بوده نمیدونم، چون الان که این فایل رو دیدم می‌بینیم خیلی هم از جایی که هستم لذت میبرم، محیط شهری نزدیک طبیعت، آدمهای آروم، ترافیک کم، مسیرها کوتاه(هرچند هنوووز هم ته قلبم دوست دارم مهاجرت و تغییر کنم)، ولیییی یه چیزی یادم اومد که قبلا خیلی تکرارش میکردم میگفتم من دوست دارم تو شهر بزرگ زندگی کنم شهری مثل اصفهان یا همدان، هم شهر بزرگن و امکانات دارن، هم اینکه هنوز اون حالت خانوادگی و سنتیشون رو حفظ کردن، چرا؟ چون رفتار تمااام کسانی که از تهران یا کرج دیده بودم من رو میترسوند، همه آدمهایی بودن که روابطشون با جنس مخالف اون چیزی نبود که من میپسندیدم، نوع لباس پوشیدنشون خیلی متفاوت از من بود، حتی تفریحاتشون اون مدلی بود که من دوست نداشتم مشروب، سیگار، قلیون، اماا تو شهرهای دیگه هر کسی رو میشناختم مثل خودم بود، واسه همین این روابط و نوع تفریحات تو شهر بزرگ (بخصوص تهران یا کرج) برام شده ترمز ذهنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    علی ثالثی گفته:
    مدت عضویت: 732 روز

    به نام خداوند رزاق و وهاب

    سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و دوستان توحیدی ارزشمندم

    خداروشکر برای دریافت آگاهی های مهم در مورد مهاجرت

    ممنونم استاد عزیز که اینقدر قشنگ و واضح در این مورد صحبت کردین

    به لطف خداوند خودم شخصیتی پویا و فعال دارم و از مهاجرت کردن و کسب تجربه های جدید و جست و جو لذت میبرم که البته قبلا کمتر بوده که خداروشکر با هدایت خداوند و کمک آموزه های استاد عزیزم روز به روز بهتر و بهتر شدم

    به نحوی که 2 3 سال اخیر شهرهای مختلفی رو گشتم و در تعدادی شون هم مدتی زندگی کردم.

    الان هم در شهر دیگه دور از خانواده زندگی میکنم و خدا رو شکر شرایطم نسبت به شهر قبلیم بهتر شده

    به نظرم یک ویژگی مهمی که میتونه خیلی کمکم کنه در بحث مهاجرت و آرامش در جای جدیدی که هستم متوکل بودن و ایمان به هدایت خداست که حواسش بهم هست و این ویژگی تا حدی که در خودم ایجادش کردم خداروشکر در هر تجربه بهتر و بهتر شده اوضاعم نسبت به قبل

    امروزه زیاد میبینم که مردم دوست دارن به دلایل مختلف مهاجرت کنند اما اکثرا تو یه شهر دیگ چند کیلومتر اون ور تر نمیتونن زندگی کنند چه برسه یه کشور دیگ.

    هجرت اول باید درونی باشه به فکر بهتر دیدگاه بهتر به شخصیت شجاع تر و … این ویژگی ها کم کم جسارت هجرت بیرونی و مکانی رو هم برام فراهم میکنه به تجربیات ناشناخته بیشتر و شرایط بهتر و زیبایی های بیشتر حالا چه در شهر یا کشوری دیگر

    خداروشکر که این شخصیت و نگاه به مهاجرت روز به روز در من بهتر و بهتر میشه و میتونم لذت های بیشتری رو تجربه کنم.

    خداروشکر من خودم رو آدم خوشبختی میدونم و از روند تکاملم و رسیدن به خواسته هام دارم لذت میبرم

    به امید خلق تجربیات جذاب تر برای همه دوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: