چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2 - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-13 02:21:542024-07-13 02:41:17چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد توحیدی عزیزم
و مریم بانوی دوسداشتنی
من فایل رو گوش ندادم
اما چند وقتیه تمام تمرکزم رو گداشتم روی توحید و شناختن خدایی ک هر لحطه بامن است
و دراین راستا به پیشنهاد خداجون و باتوجه به اموزهای استاد عزیزم مشعول نوشتن کتابی هستم
نمیدونم قراره چاپ بشه یانه
اما سعی کردم تو نوشتن درک و شناخت خودم از اموزه های استاد و زندگی خودم شروع کنم
و موصوع درباره توحید است به صورت داستانی عامیانه
دوره های زیادی از استاد دارم و اخرین دوره برای خودم خریدم دوره لیاقته ک به همه پیشنهاد میکنم حتما تهیه کنید
و دوره دوازده قدم که قدم 7 هستم
چیزی تو تمام این سالها از خودم فهمیدم من فکرمیکردم همه میتونن پول بسازن من نه
خدا به همه میده به من نه
باتوجه به کشف قوانین
و جلسه6 قدم 7
فهمیدم بزرگترین ترس من برای مهاجرت نکردن پول نساختنه
نمیدونم چرا هیییچوقت به این موصوع دقت نکردم
خدایی که همین جا روزی منو میده چرا مستقل بشم نمیده
مگه الان من اجاره خونه میدم یاپول برق و اب و گاز و… همه رو خدا جون از طریق پدر مهربانم پرداخت میکنه
فهمیدم بزرگترین ایرادم اینه که نفهمیدم خداست ک روزی منو از طریق پدرم و بقیه بهم میده
چرا ترسیدم جای دیگه برم بهم روزی نمیده؟؟؟؟
چرا فکر نکردم خدا همیشه با منه و همه ماها براش یکسان هستیم
چرا خدایی که کنارمه نشناختم و فکر میکنم تو شهر دیگه روزی نمیده
تو کشور دیگه روزی نمیده
خداروشکر وابستگی ندارم
خداروشکر منعطفم با جای جدید و خیلی زود خودمو سازگارمیکنم کما اینکه خودمو بیشتر کشف میکنم و رشد میدم
ایراد فقط تو پول ساختنه
ک اونم از شناخت خییییلی کم من نسبت به تنها روزی رسان خودمه
و لایق دونستن خودمه
واقعا اگر خدا رو درست بشناسم دیگه ترسی نمیمونه
ترمزی تو ذهن نمیمونه
این خدایی ک اینجا همه کار برات انجام میده و راه هارو میگه
مگه تو کشور دیگه یا
قاره دیگه تواناییهاش کم میشه؟؟؟
مگه زمان سلیمان بهش ثروت بی انتها داد
تو زمانه الان نمیده؟؟؟
خدایی که اونقدر قدرت داشته ک 300 سال بخاب ببره اصحاب کهف رو
دادن خاسته های من روزی( فراوان و خونه و ماشین و..) براش سخته؟؟؟
یاخدایی ک مواطب من هست مواطب پدرو مادردم نمیتونه باشه؟؟؟
یا خدایی ک تا الان برام دوستان عالی اورده تو قاره دیگه نمیتونه بیاره؟؟
خدایی ک اینجا برام بدون تبلیعات و تابلو زدن مشتری اورده و خودش برام تبلیع کرده بازم نمیتونه؟؟؟؟
میبینم درک من نسبت به این خدا صعیفه
اگه همه چیز رو یادم بمونه ک خدا برام انجام میده نه خودم نه ادمها
اونوقت دیگه ترسی ندارم
نگرانی ندارم
یکی دیگه از ترسهام شناخت کمیه ک نسبت بهش دارم و چون نمیشناسمش زیاد حرکت نمیکنم
اما فهمیدم تو مسیر به اندازه حرکت کردنت خودشو بهت نشون میده و ثابت میکنه تا ایمان بیشتر ک تبدیل به یقین بشه برات اتفاق بیافته.
هرکسی تو1 سری موارد پاشنه اشیل داره
و دقیقا همون پاشنه اشیل میشه پله رشد کردنش
شاید برای موسی شکافتن دریا باعث ایمان بیشترش میشه
برای من پول ساختن راحتر و بیشتر باعث بزرگترشدن ایمانم بشه
برای 1 نفر راحت مهاجرت کردن
برای1 نفر درست شدن رابطه اش
برای یک نفر شفای بچه اش
برای یکی سلامت جسمانیش
و هزاران خاسته
که ته همه شون باعث شناخت بیشتر خدا و ایمان بیشتر میشه
اما بازم باید یادم بمونه همه اش رو خدا انجام میده
و قدرت دست اونه
نامحدوده
بی مکان
بی زمان
بی توجه به قیمت دلار و قوانین کشور
بی توجه به ریس جمهور کیه.بابات کیه.همسرت کیه.قدت چقدره.وزنت چند کیلویه.استایل چیه.رنگ پوستت.رنگ چشمات.چندبار ازدواج کردی.سن ت چقدره.
دیر شده برات.ندرک دانشگاهت چیه
هییییچ محدودیتی برای دادن خواسته ها بما نداره
ما خودمون محدودیم
انگار خدا قبلا قدرت بیشتر داشته الان نداره
یا ادمها قبل از جنس خاصتری ساخته شدن و ادمهای جدید از جنس بدتری که ارزش کمتری برای خدا داره.
هرچی دوره ها رو گدش میدم بیشتر میفهمم اون نامحدوده و من خودم خودمو محدود کردم
اگر به قدرت کسی فکر کنم ک میخاد خواستمه مو بده
دیگه نگران نیستم
ترس ندارم
غم ندارم
اما اعتماد کردن بهش دل میخاد
بزرگی میخاد
جالبترش اینجاس به محص بخای بشناسیش جور میکنه همه چیز رو
فقط کسی ک مشتاق دیدن و شناختنشه درگش میکنه و گوش بزنگ کوچکترین نشانه هاس
چیز دیگه که درک کردم 1شبه ره صد ساله رفتن خودمه
انتظار دارم 1شبه بفهمم
توحیدی بشم
بزرگ بشم
عافلم 1بچه 1شبه بزرگ نمیشه
اما هر روز چیزهای جدید یادمیگیره
هر روز شیرینهای خاص خودشو داره
و ما نگران نیستم چرا امروز حرف نزد
چرا راه نرفت
مطمن هستیم اول میخنده
بعد صدا درمیاره
کم کم همه چی رو یاد میکیره
میدونیم بزودی میگه بابا
اما وقتی اولین بار میگه کلی دوق داریم و کلی با لدت تعریف میکنیم از همون بابا گفتنش
میدونیم ک انقدر بعدا حرف میزنه ک گاهی میگیم میشه یکم ساکت باشی
اما همون اول حرف زدنهاش کلی دوق داریم هاااا
چرا برای بقیه مسایل زندگیم این نگاه رو ندارم؟؟؟؟
چرا انتطار دارم 1شبه پولدار بشم
یک شبه موحد بشم
یک شبه عاشق خودم بشم(نمیدونم چرا یادم میره بابا من 1 شبه عاشق هییییچ پسری نشدم از شناختم بوده ک عاشقش شدم برا خودم میخام1 شبه شیفته خودم بشم؟؟؟؟)))
اطرافمو ک نگاه میکنم 1 درخت تا وقتش نباشه شکوفه نمیده
شکوفه اش1 جور قشنگه و زیبایی داره
و مطمنم بزودی شکوفه میوه میده
اول کاله
بعد گرما میخوره بزرگ میشه رسیده میشه و بعد میشه1 میوه لذید
چرا برای پول ساختنم میخام1 شبه بشم درخت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از ترس میاد.از عجله.از کمبود.
نکنه نشه
خدا انجام نده
خدا دیر کنه
تموم بشه
همه اش از نشناختن خدای خودم میاد
دیشب تو تابستون بارون اومد
خیلی زیبا
با دوستم رفتم بیرون با ذوق گفتم داره بارون میاد
دوستم گفته:عههه چیه
حالم بد میشه از بارون
بنطرم خیلی مزخرفه
من چشمام گرد شده بود
اما چون از استادم یادگرفتم سکوت کنم چیزی نگفتم
بخودم گفتم ببین خیلی ها هستن این نعمت زیبا براشون زیبا نیس
هرجای دنیا هم برن بازم زیبایی نمیبینند
یا امروز دوست دیگه ام گفت:عهه چه کشوریه چقدر باید مالیات بدی
منم گفتم عزیزم اینجا ناراحتی برو 1 کشور دیگه…
دوستم با عصبانیت گفت تو هم مثل مسئولها تا چیزی میگم میگی ناراحتی برو
من بازم سکوت کردم
و دیدم استاد راست میگه بیابون رو چسبیدین میگین چرا جنگل نمیشه
بابا زمینش مناسب جنگل نیس
خدا میگه بابا براتون جنگل هم بکنم بازهم میگین شرجیه و …
فهمیدم نگاه زیبابین باید داشت
و گرنه همینجا هم میشه لدت برد
لدت بردن کشور نمیخاد
یک هنر درونیه و ذاتیه
به ماشین و رابطه و حساب پر پول هم نیس
چون خیییلی از اطرافیانم داره خاسته های منو زندگی میکنند اما شاد نیستن
فهمیدم باید خودمو.خدامو بیشتر بشناسم
و شادی رو درون خودم پیدا کنم
خودمو بیشتر کشف کنم
اسمون همه جا یک رنگه
خدای اینجا خدای همه جهان هم هست و وجود داره
درسته من عاشق طبیعت زیبا و مکانهای جدید و فرهنگ جدید و… هستم
اما اگر باهمین ترسها و نشناختن بخام برم بازم همینم.
پس باید بیشتر بشناسمش
از همینجا بخام درکش کنم
تو مسیر قدم ب قدم میشناسم و بزرگ میشم و هدایت میشم ب بهترینها
بینهااایت سپاسگدار این استاد هستم ک منو با خدای درونم اشنا کرد
چیزی این روزها و برای تمام عمرم میخام بشناسمش
و دوسدارم رو شونه هاش سوار بشم و منو ببره
میخام یاد بگیرم هرلحطه بهش وصل باشم و شادی رو درون خودم با این خدا پیداکنم ک همه چیز میشه برام
همه کار میکنه برام
چقدر خوشحالم و البته ارومم
و میدونم این توحید.شناختن.درک کردن.خودمو کشف کردن یک مسیره تا ابد
و نخام به 100 برسم
چون 100 و کماای درکار نیس
مسیره مسیر
فقط از چیزی ک الان برات ساخته لدت ببر
از شناختنش لدت ببر
سلام ب استاد توحیدی عزیزم
ادامه این کامنتم میخاستم چیزی اصافه کنم
منطق جالبی ک توی قران پیدا کردم و بشدددت ذهنمو درگیر و البته اروم کرده و باید روش بیشتر کارکنم اینکه:
وقتی سوال میشه چطور مابعد از مرگ دوباره زنده میشیم؟
جواب داده میشه:اول بار از نیستی به وجود اومدید چرا فکرمیکنید دوباره نمیتونیم؟؟؟؟
واقعاااا منطق بینطیره بنطرم
توزندگی خودم نگاه میکنم میبینم بابا ازاین منطق تو همه جا میشه استفاده کرد
مثلا:خدایی ک الان روزی منو میده مستقل بشم نمیده؟؟
خدایی ک الان مشتری میفرسته دوباره نمیتونه؟؟
خدایی ک برام فرد مورد نطر باویزگیهای من فرستاد بازم نمیتونه؟؟
و هزاران چیز دیگه
الان درخواستی دارم و نشانه هاش رو دیدم خداروشکرر
باخودم اینجوری حرف میزنم که ببین این خدا برای همه انجام دادبرای منم انجام میده
من و سلیمان و استاد نداریم
هرکی بره پای سیستم بزنه2+5= جواب قطعا برای همه 7 است
و هییییییییییییچ تبعیضی قائل نیست
برای رنگ پوست و مدرک و شهر.و حتی گدشته ام
هرکی بزنه حواب همون 7 است.
تاحالا کسی قبل از مریم بوده ک بدون همسر بچه دار بشه؟؟
قطعا نه
اما چون مریم ایمان داشته به توانایی های خالقش براش اتفاق افتاده
یا استاد قبلا الگویی مثل خودش دیده؟؟؟نه
اما چون ایمان داشته به خدا و توانایی هاش اتفاق افتاده
این روزها تمام فکرم اینهاس
اخه من خدای بزرگی برای خودم نساختم
توشهر کوچیک خودم انقدررررر سرعت رشد بالا رفته ک هرجا نگاه میکنم ساختمونهای زیبا هرطبقه 1 واحد دارن ساخته میشن
ک قیمت رهن و اجاره جالبه و جالبه مشتری براش صف میکشن
این خدا خدای منم هست
بمنم میده
فقط کافیه بیشتر باورش کنم و رهاتر باشم بزارم خدا از هر راهی خودش میدونه منو برسونه
واقعا همه چی توحیده
هرچی میچینم میبینم مریم تو محراب براش روزی از بهشت میرسیده
سلیمان اونقدرررررر خداشو باورکرده ک درخواستهایی کرده ک تاحالا هیچکسی نداشته
منم میخام درخواستهامو بزرگ کنم و خدامو بیشتر بشناسم
از فصل خداجونم چنان اخلاقهای سازش پدیری بمن بخشیده ک نگم براتون…
نمیگم بی ایرادم اما خیییییییلی عالی رشدم داده
و فقط توهمین نقطه ضعیفم روی
توحید+لیاقت+فراوانی
و این نکته خیلی وقته بمن گفته شده اما امروز درک بیشتری دارم و هرچی بیشتر جلو میرم بیشتر میفهمم هرچی رو اینا کارکنی دیگه محدودیت نداری
برو اون سر کره زمین
خداهمون خداست
من همون انسان لایق بهترینهام
فراوانی هم که هزار ماشالله همه جا هست
دیگه نگران چی هستم؟؟؟؟؟؟
منطق کمک گرفتن از هدایتهایی که خدا قبلا برات انجام داده خیلی کمکت میکنه تو مسیر جدید رشد کنی
دایم باید باخودت حرف بزنی و ورودی منفی رو صفر کنی
ک خداروشکرررر تواین مورد بشددددت خوب عمل کردم
چون واقعا میخام زندگی رو زندگی کنم
خدای خودم و خودمو بیشتر بشناسم و درک کنم.
هییییچ مشکلی با مهاجرت ندارم.هیییییچ سختی بااینجا ندارم
حتی تو قدم 7استاد از قعطی اینترنت حرف میزنن من اصلااااااا یادم نمیاد
تو شرایط الان خیلی ها خیلی حرفها میزنن من اصلااااااااا نمیدونم…
انقدر درون خودمم و در حال واکاوی خودم ک وقتی ندارم ک بخاد به بیرون برسه…
فکرکنم اگه توحیدم زیاد بشه هرجابرم میتونم عالی رشد کنم
توانمدیهام عالیه
مخصوصا ک هدایت رو زیاد تو کارم دیدم
قبلا درک درستی ازش نداشتم
اما خوب میفهمیدم این من نیستم ک انجام میده
من نیستم رانندگی میکنه
من نیستم ایده میدم
اینو خوب میفهمیدم اما درک درستی از هدایت نداشتم
اما همیشه مطمن بودم هرچی رو بخام زود یاد میکیرم
حتی با دیدن1 کلیپ ساده
با توصیح ساده داداشم موتورسواری میکنم
و هربار توش ماهرتر میشم
میدونم باید تمرینش کنم
((( این قوانین هم رفته تو تمرین .
تمرین باخدا کار کردن
رو خدا حساب کردن
اعتماد ب جریان هدایت ک هست و تو رو میبره به سمت خاسته ات
تمرین توکل.حال خوب.کنترل دهن.تمرکز بر نکات مثبت)))
تجربه دانشجویی تو شهر دیگه داشنم و توش عالی بودم خداروشکرررررر
بافرهنگها
رسوم
ادمها
دیدن مکانهای جدید ذوق دارم
و لدت میبرم و هیییچ مشکلی خداروشکر با تنهایی ندارم
اونقدر یادگرفتم ک تنهایی چیکارکنم و لدت ببرم و وابسته بودن کسی برای رفتن ب مکان جدید نباشم و البته با استاد عزیزم بیشتر شده
ک نگرانی ندارم
اما …
الان بشددددت میخام خودم و خدای خودم و توانمندیهاشو بشناسم و درک کنم
صداشو بشنوم
این روزها دارم ب این فکرمیکنم کی ابراهیم رو تربیت کرد بشه ابراهیم؟؟
کی سلیمان رو تربیت کرد بشه سلیمان
کی استاد رو تربیت کردبشه استاد ما؟؟؟
و جواب 1 نفره خدا
منم میخام منوهم تربیت کنه بشم سلیمان زمانه اش
بشم الگو
بشم بنده خودش
وقتی کارهایی ک خدا تو قران برای هر پیامبری انجام داده میخونم
حسم میگه تمام اینها رو میشه داشت
ب اندازه ایمانت
یک جا
نامحدود
مثل استاد
الان میفهمم تو رسیدن ب خاسته است ک خدا تو بیشتر میشناسی و باور میکنی
با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشه…
باید بخای
بهش اعتمادکنی راه رو میگه و میرسی
و وقتی رسیدی اون خاسته خوشحالت نمیکنه اون ایمان ب خدا و شناختنشه ک حال خوب میده
برای همینم خاسته بعدی شکل میگیره
چون بیشتر میخای درکش کنی
نامحدودتر میخای بشناسیش
خودتو کشف کنی
حالا میفهمم ب جایی میرسی ک برای خوشبختی دیگه چیزی باشکوهتر از این رابطه نیاز نداری
خدایی کنارته ک هرچی بخای نامحدود میده
فقط باید بشناسیش و باورش کنی و قدم برداری
دیگه نه میترسی نه نگرانی
همه اشم بره میگه بابا اصل کاری اینجاس
دوباره بهم میده
همونجور ک اول بار داد….
با درود و وقت بخیر خدمت شما بزرگواران عزیزم استاد عباسمنش و خانم شایسته ی عزیزم
امروز بعد از دیدن فایل دومی از سری فایل های مهاجرت
چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2
خیلی به این موضوع فکر کردم یعنی شاید بیست سال پیش و یا شاید بیشتر همیشه شوق و ذوق رفتن و مهاجرت از ایران رو خیلی خیلی داشتم .. یعنی نه تنها شوق و ذوق و اشتیاق داشتم بلکه توانایی کسب مهارت در هر زمینه ای رو داشتم و حتی اقدام عملی هم کردم .. دقیقا زمانی که مربی رانندگی بودم و شاغل بودم و( حدودا نزدیک به بیست سال در این شغل بودم ) و از صبح زود ساعت 6 صبح تا 6 بعد ظهر یکسره مشغول کار بودم ولی از آنجایی که دوست داشتم از این شغل بیام بیرون و همیشه بدنبال تغییرات بودم و به خیال اینکه من حتما یک روزی از ایران مهاجرت می کنم تغییرات رو میپذیرفتم.. ( البته کشور و یا جای خاصی در نظر نداشتم) کلاس های هتلداری رو در جنبه های مختلف ثبت نام کردم و هر روز ازساعت 11 ظهر الی 13 بعد ظهر در کنار شغلم مشغول کسب مهارت جدید و درس خواندن و تمرین های عملی و در نهایت امتحان و با نمرات خوب با موفقیت مدرک اشو گرفتم .. از آشپزی درجه دو هتل .. کافی شاپ . دکوراسیون هتل .مدیریت رستوران بین الملل . . اتاق داری هتل.. کارآفرینی KAB . شیرینی پزی ..
و حتی قبلترش مدرک آرایشگری و تا حدودی خیاطی و بافتنی و. غیره.. خلاصه همیشه مشغول کسب مهارت بودم. و به هر هنری علاقهمند بودم و یادش گرفتم و حتی ازشون پول درآوردم و کسب و کاری داشتم ..
در کل من همیشه دوست داشتم که مهاجرت کنم .. همسر خدابیامرزم قبل از اینکه با من ازدواج کنه حدود پانزده و یا شاید هم بیشتر کشورهای مختلف رو سفر کرده بود و از آنجایی که کوهنورد بود و علاقه به طبیعت داشت بیشتر کشورها رو بهمراه گروهی از دوستانش بصورت زمینی سفر کرده بود و همیشه از خاطرات خوب و عکس هایی که از سفرش داشت صحبت می کرد و با یک عشقی خاصی از آنجاها تعریف میکرد… بعد از اینکه بچه ی اولم دخترم یکساله شده بود منو همسرم یک مسافرت کوتاهی به ترکیه داشتیم ( سال 63) .. البته چون دخترم مو نبرده بودیم و پیش مادر خدابیامرزم بود همش دلتنگی می کردم و اصلا هیچ تمایلی به مهاجرت در من بوجود نیومده بود .. بعد ها فرزند دوم در سال 65 بدنیا آمد که تقریبا زمزمه های جنگ ایران و عراق بود و بعدش کلا جنگ شروع شد .. من همان موقع ها اصرار داشتم که از ایران مهاجرت کنیم همزمان تعدادی از دوستان و آشنایان ما هم مهاجرت کرده بودند ولی همسرم خیلی وابسته به مادر خدابیارمش و شغل و کار و خانه و خانواده و اطرافیانش داشت و اصلا رغبتی به مهاجرت نداشت ..
خلاصه بارها و بارها من این تقاضا رو داشتم تا اینکه دیگه این خواسته در من فروکش کرد چون مشغله های زندگیمون بیشتر و بیشتر شده بود و ما ذهنمون محدود به همین مسایل روزمره میگذشت …
خب اینها داستان های خیلی دور بود که گفتم .. دیگه بچه ها کم کم بزرگ شده بودند و مسایل زندگی ما هم بخاطر همون باورهای محدود کننده ای که داشتیم محدود تر شده بود..
خب ادامه ی داستان بعد از کسب مهارت در رشته ی هتلداریمو توضیح میدم … دقیقا همان زمانها پسرم در لاتاری آمریکا ثبت نام کرده بود و اتفاقا برنده ی لاتاری آمریکا شده بود و چون در آن زمان رشته ی تحصیلیش کامپیوتر بود خیلی خیلی امیدوار بود که موفق میشه و قرار شد برای کارهای مربوط به اداری این مهاجرت با همسرم به ترکیه سفر کنند تا کارهای مربوط به سفارتشو اونجا انجام بده .. ولی یکدفعه یک تضادی پیش اومد که چند روز قبل از سفرشون همه ی کارها بهم ریخت ..
تضادی که تغییر و تحول زندگی مون از همانجا رغم خورد … همسرم با یک تصادف به کما فرو رفت و بعد از دو ماه به رحمت خدا رفت .. خلاصه پسرم خیلی نامید شده بود و از طرفی هم دوست نداشت منو و خواهرشو تنها بذاره .. خب این برنامه هم بنوعی کنسل شد …
یکسال بعد از فوت همسرم در سال 90 و یا 2012 توسط یکی از دوستان دعوتنامه ای برام ارسال شد و با ویزای شینگن رفتم هامبورگ .. البته اینو بگم آنقدر ویزای شینگن م براحتی و به آسون جور شده بود که آنها خودشون هم باورشون نمیشد اینقدر راحت کارام جور شده بود یعنی مثل آب خوردن تمام کارام چفت و جور شده بود .. آنها خیلی بهم اصرار کردند که همانجا بمونم و بهم کمک میکنند تا اقامتو بگیرم ولی از آنجایی که بچه هام ایران بودند و کارهام نیمه کاره بود و منم در همان لحظات قصد موندن دایم نداشتم زمان و فرصت می خواستم و بهشون گفتم میرم ایران و کارهامو انجام میدم و دوباره با خیال راحتری بر میگردم آلمان… از آنجایی که زبان بلد نبودم احساس کردم خیلی برام سخته و از طرفی وابستگی که بعد از فوت همسرم به فرزندانم ایجاد شده بود نمی توانستم بچه هامو تنها بذارم و راحت برم ..
خلاصه بعد از برگشتنم . تصمیم گرفتم کارهامو انجام بدم و با شرایط مساعدتری مهاجرت کنم .. اولین کاری که کردم خودآموز زبان آلمانی نصرت رو خریدم و حدود هشت ماه یکسره و ناناستاپ شروع کردم به یادگیری زبان آلمانی در حدی که بتونم جملات رو بخونم و بنویسم و تا حدودی صحبت کنم .. یعنی آنقدر شوق و اشتیاق در من وجود داشت که این توانایی رو در خودم دیدم که من می تونم یک زبان جدید و البته سختی رو بدون اینکه کلاسی برم یاد بگیرم .. و خدا رو شکر با تکرار و تکرار و تمرین های مداوم این زبان رو تا حدودی که بتونم بفهمم و تا حدودی صحبت کنم یاد گرفتم ( قانون تکامل) .. ولی باز دوباره به تضادهایی برخوردم که دیگه بطور کلی فکر رفتن رو از ذهنم بیرون کردم .. همان تضادهای ورشکستگی های مالی و پولی و غیره که در پروفایلم نوشتم ..( دوستان عزیزم اگر تمایل داشتن که بدانند تضادهایم چی بودند به پروفایلم داستان هدایتم مراجعه کنند )
البته چند سال پیش هم اتفاقا دو تا خواستگار خوب از آلمان و کالیفرنیا داشتم.. دکتر جراح قلب از آلمان و دکتر گیاه شناسی از کالیفرنیا.. چون افکارشون با باورهای جدیدم در تضاد بود و همچنین بخاطر باورهای جدیدم و طرز تفکر و آگاهی های جدیدم جواب رد دادم . و البته که می توانستم خیلی خیلی راحت مهاجرت کنم و به خواسته ای که سالیان آرزوشو داشتم برسم ..ولی با این آگاهی هایی که الان کسب کردم احساس می کنم فعلا باید بیشتر از اینها روی باورهام کار کنم چون برای من دیگه مهاجرت معنایی ندارد و اولویت من نیست .. چون میخوام هر کجایی که هستم فقط شاد و خوشحال باشم . می خوام از بقیه ی عمر باقیمانده ام لذت ببرم .. می خوام ذهنمو از محدودیت ها خارج کنم و میخوام روی افکارم کارکنم در روابط در سلامتی . در در یافت اهداف و خواسته های مالی و پولی و دیدن زیبایی ها و تمرکز بر نکات مثبت . آزادی در تمام جنبه های زندگیم .. باورهای توحیدی ام عزت نفسم وغیره … البته الان دیگه بعد از آون همه سالهایی که شور و شوق و اشتیاق برای رشد و پیشرفت خودم و بچه هام داشتم دیگه وجود ندارد و اینکه هر کدام مان به مسیری هدایت شدیم که جدا از هم فکر می کنیم و تمام شرایط هامون تغییر کرده .. دیدن و تفریح و لذت بردن از این جهان مادی برام اولویت پیدا کرده البته الان با این آگاهی هایی که از استاد عزیزم دریافت کردم آنقدر آزاد و رها شدم که برای رسیدن به هیچ خواسته ای زور نمیزنم و هیچ چیزی رو بخاطر خواسته ام فدا نمی کنم .. یعنی باید آن چیزهایی رو که دوست دارم رو بتونم با عشق داشته باشم تا از همین لحظاتم لذت ببرم… از اینکه در چنین سایت الهی حضور دارم روز و شب از خداوند تشکر و قدردانی می کنم .. برای این آگاهی های روز افزونم از خداوند و استادان عزیزم تشکر و قدردانی می کنم . از اینکه بسمت خداشناسی. و خودشناسی و خودسازی وجودم هدایت شدم از خداوندم تشکر و قدردانی می کنم از این تنهایی هام لذت میبرم چون در این سایت جهانی حضور دارم و روی خودم و افکارم و تغییر شخصیتم کار می کنم و لذت میبرم و با خودم به صلح رسیدم و از خداوند خواستم خودش منو بمسیرهای بهتر و لذت بخش تر و زیباتر هدایتم کنه و منم از هر چیزی که پیش بیاد استقبال می کنم چون فهمیدم که الخیر و فی ماوقع یعنی چی .. هیچ مسیر سختی رو نمی پذیرم چون طبق قانون هر مسیر سختی یعنی مسیر اشتباه فقط سعی می کنم ذهنمو کنترل کنم تا در مدار احساس خوب پایدارتری باقی بمونم تا بهترین اتفاقات و نتایج خوب رو جذب کنم چون اصلا دوست ندارم بسختی و زور به خواسته ای برسم یعنی اصلا تحمل هیچ سختی رو ندارم چون باور دارم همه چی باید به سادگی و راحتی و بصورت خیلی طبیعی وارد زندگیم بشه خدایااا شکرت
اتفاقا در تست و آزمون این قسمت هم شرکت کردم و با توجه به داستان زندگیم سعی کردم مناسب ترین گزینه رو انتخاب کنم هر چند بعضی از گزینه های پاسخگویی برام شک و شبهه ایجاد کرده بود ولی باز هم سعی کردم آن گزینه ای که به باورهایم نزدیک تره رو انتخاب کنم . و از استاد عزیزم هم تشکر و قدردانی می کنم که وقت ارزشمندشون رو بمدت دو ساعت و یا شاید هم بیشتر برای ثبت و ضبط این فایل پر محتوا اختصاص دادند از خانم شایسته ی عزیزم هم برای همه ی تلاش ها و زحمت هاشون تشکر و قدردانی می کنم و برای همه ی دوستانی که به خواسته شون در زمینه ی مهاجرت رسیدن خیر و برکت و رشد و پیشرفت در همه ی جنبه های زندگی شون رو آرزومندم و برای تمام کسانی که هدفشون مهاجرت هست آرزو می کنم با باورهای درست و مناسب و نامحدود و با بهترین و راحترین و آسانترین و کوتاهترین مسیر به خواسته شون هدایت شوند ..
از استاد عزیزم تشکر قدردانی می کنم برای پاسخ به تست و آزمونم که الحق و والانصاف دقیقا درست و مناسب با پاسخ هایم بود و با جرآت تمام پاسخ آزمونم رو اینجا برای دوستان عزیزم و برای ردپای خودم میگذارم ممنون و سپاس
آزمون تشخیص شخصیت مناسب مهاجرت
بر اساس پاسخهایی که به سوالات آزمون دادهاید، شما فرد نسبتاً مناسبی برای مهاجرت هستید. شخصیت شما به گونهای است که شاید در برخورد اول، مواجهه با چالشها شما را ناامید کند. اما تمایل درونی شما این است که: به جای ناامیدی، تمام تلاش خود را صرف مدیریت آن چالش میکنید. زیرا میدانید این تجربه در نهایت شما را رشد میدهد و توانایی شما در حل مسائل را بیشتر میکند.
با اینکه متمایل به حفظ ثبات و ماندن در ناحیه امن هستید، اما وقتی پای رشد به میان میآید، اولویت شما تغییر میکند، از منطقه امن خود خارج میشوید و پا به دل ناشناختههایی میگذارید که لازمهی تحقق اهدافتان است.
با اینکه در مواجهه با شرایط استرسزا و غیرمطمئن، عصبی میشوید یا حتی کنترل ذهن خود را از دست میدهید اما در نهایت به خاطر روحیهی خوشبینی، راهی برای تسلط دوباره بر ذهن پیدا میکنید.
این ویژگیها نشاندهنده قدرت انعطافپذیری و توانایی شما در کنترل ذهن است و نشان میدهد که شما جسارت خوبی برای حرکت کردن دارید حتی با وجود ترسیدن و ناامید شدن.
با اینکه ترجیح شما تجربه شرایط با ثبات است اما به خاطر ویژگیهایی مثل “کنجکاوی” و “تمایل به رشد و یادگیری”، در نهایت تغییرات لازم را ایجاد میکنید و وارد این نوع چالشها میشوید.
درست است که تغییر یک سری عادتها و عقاید یا ترک یک سری تمایلات برایتان سخت است، اما وقتی در موقعیتی قرار میگیرید که رشد شما وابسته به رهایی از آنها میشود، با قدرت از ” تغییر” استقبال میکنید و تمایلات جدیدی را در شرایط جدید پیدا میکنید که جایگزین دلبستگیهای قبلی میشود.
جمع همه این ویژگیهای شخصیتی نشان میدهد که “مهاجرت”، در نهایت موجب پیشرفت بیشتر شما میشود. اما تجزیه و تحلیل پاسخهای شما، این کلید مهمتر را نیز در بر دارد که:
درست است شما ویژگیهای شخصیتی قویای برای رشد دارید، اما ترمزهای ذهنی مخفیای نیز دارید که در مقابل آن ویژگیهای مثبت قرار گرفته و مسیر پیشرفت را برای شما ناهموار کرده است. به احتمال زیاد، شما از این ترمزها آگاه نیستید. اما مهم است که بدانید این ترمزهای ذهنی، بر علیه شما کار می کنند و مرتباً یک سری الگوهای نادلخواه را برای شما تکرار میکنند. وگرنه با این همه نقاط قوت، مسیر پیشرفت شما باید بسیار هموارتر از اینها باشد. به عنوان مثال:
با اینکه روی خود کار میکنید و به دنبال رشد هستید، هرچند وقت یکبار در جایی از مسیر متوقف میشوید؛
هر چند وقت یکبار از مسیر خارج میشوید، کنترل خود را بر اوضاع از دست میدهید و ناامید میشوید. اما به خاطر نقاط قوت شخصیتی که دارید، دوباره به خود میآیید و به حرکت رو به جلو ادامه میدهید
خبر خوب این است که:
کمی کار کردن روی بهبود این شخصیت، مسیر تغییر و رشد را برای شما بارها هموارتر می کند. به گونه ای که:
خیلی از قدمها را به راحتی بر میدارید قبل از آنکه مجبور شوید؛
خیلی از مسائل و چالشها اصولاً برایتان پیش نمیآید چون دربارهی آن، ترمزی در ذهن خود ندارید؛
به صورت مستمر در مسیر رشد حرکت میکنید بدون اینکه توقف یا سکونی در کار باشد؛
و مهمتر از همه، با تلاش فیزیکی کمتر و لذت بخشتر، نتایج قویتری به بار میآورید؛
چون هرچه این ترمزهای ذهنی را بشناسید و از ریشه حذف کنید، ظرف وجود شما رشد می کند و بارها از مسائل پیش رو بزرگتر می شوید. به همین نسبت، نگرانی شما درباره مسائل آینده کمتر میشود. سپس طبق قانون، این ذهن آرام، بطور مداوم شما را به سمت ایدههای کارسازتر و مسیر هموارتر هدایت میکند.
بر این اساس، اگر خواستهی شما مهاجرت به یک کشور جدید و تجربه شرایط دلخواهتر است، به عنوان قدم اول، تمرکز خود را بر شناسایی و حذف این ترمزهای ذهنی بگذارید تا مسیر مهاجرت از شرایط کنونی به شرایط دلخواه، برای شما هموار شود.
در این خصوص، پیشنهاد ما کار کردن با آگاهی های دوره کشف قوانین زندگی است.
آگاهیها و تمرینات دوره کشف قوانین زندگی، منطق هایی قوی در دست شما قرار میدهد تا این ترمزهای ذهنی مخفی را بشناسید و حذف کنید. به اندازهای که این ترمزها حذف میشوند، میزان هماهنگی باورهای شما با خواستههایتان بیشتر میشود. این هماهنگی میان خواستهها و باورها، شما را به ایدهها، راهکارها، فرصتها و معجزاتی هدایت میکند که مسیر پیشرفت را هموار و لذتبخش میکند.
زیرا مهمترین اصلی که نهتنها خواستهها را محقق میکند، بلکه میزان همواری مسیر را نیز مشخص میکند، ” میزان هماهنگی باورهای شما با خواستههایتان” است.
ممنون و سپاسگذارم که فهمیدم چالش ها و درگیری های ذهنی در چه چیزهایی بوده و باید بیشتر از همیشه روی باورهایم کار کنم.. هر چند مهاجرت فقط سفر فیزیکی نیست بلکه باید از افکار گذشته ام عبور کنم تا شرایط زندگیم به بهترین شکل تغییر کند ..
بازم ممنون و سپاسگذارم برای این فایل فوق العاده عالی و تاثیر گذار خدایااا شکرت که هر روز در مدار آگاهی بیشتری هدایت می شوم
خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟ خدایا خودت هدایتم کن
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
سلام و درود بر شما خانم سلطانی دوست و هم خانواده عباس منشی عزیز سپاس گذارم بابت کامنت زیبایی که گذاشتید لذت برم و متن پروفایل تون را هم خواندم و اشکم درآمد از اون فراز و نشیب ها و ایمانی که سست نشد بلکه محکم و محکم تر شد و متوجه شدم که راست میگید این سایت هدایتی هست و نمیشه آدم ها به زور واردش کرد حتی خانواده مون و باز هم درود فراوان بر شما که صبر و استقامت را معنی کردین و تا گرفتن نتیجه پا پس نکشیدید تا من هم درس بگیرم مرسی مرسی به امید نتایج بیشتر و بیشتر و بهتر شاد و سربلند باشید.
سلام ودرود به استاد عزیز
امیدوارم هرجاهستین مثل همیشه عالی باشین
بابت مطالب کاملا مهم ،که برامون گفتین سپاسگزارم چون دیدگاه من یکم منطقی تر شد راجب مهاجرت چون قبلش احساسی تر به این موضوع نگاه میکردم وشما گفتین که برای مهاجرت اول جایی که هستین باید غنی وپر باشین وبه این نیت نیایین که غنی وپر بشین
بنظرم تکلیف من رو مشخص کردید ومن واقعا نیاز داشتم به مشورت با کسی که خودش استاد تجربه هاست وبابت این موضوع خیلی خوشحالم.
وبنظرم دیدگاهی که از این فایل عایدم شد این بود که اول باید از درون تغییر به وجود بیاریم وشناختمون نسبت به خودمون بی قدری بالا باشه که با هراتفاق منفی سریع تسلیم نشیم ووقتی یه روز خاستیم مهاجرت کنیم یه بار به این ویژگی ها نگاهی کنیم وبا تعهد به خودمون در این مسیر قدم برداریم…من قبل از این فایل ها همش به همسرم میگفتم بریم اشکالی نداره اونجا به کارت ارزش زیادی میدن و….ویجورایی فرار از شرایطی که داشتیم بود شرایطی مثل آزادی ،تجربه فرهنگ و مکان های جدید چون من خودم اصلا ویژگی وابسته رو ندارم خداروشکر وفکر میکنم جایی برم مدتی دلتنگی داشته باشم اما میدونم که غلبه میکنم چون تجربه کردم یبار تو مهاجرت به کرج از شهر تبریز.
برای همین این دیدگاه رو در ذهنم گسترده تر کردین که اگه خاستیم مهاجرت کنیم اول مدتی بیاییم وشرایط اونجا رو ببینیم اگه اونیکه ما میخاستیم بود بریم واونم زمانی که فرار از شهر خودمون نباشه برای همین من برنامه خودم رو پیدا کردم اینکه اول به خواسته هایی که میخام اینجا برسم خودم رو بسنجم به دوامی که درمسیر رسیدن به اهدافم دارم بعد با این انگیزه قدم در رشد بعدی بگذارم ….
یکی از ویژگی هایی که من دارم وتا بحال اطلاع نداشتم ترس از ناشناخته وترس ازتغییر بود چون من همیشه فکر میکردم اهل تغییرم اما الان دیدم نه اینطوری نیستم چون همش میخام تو منطقه امن خودم باشم وخیلی دوست داشتم با این ویژگی راحت روبه رو بشم که در یکی ازفایل هاتون چند روز پیش کتاب چه کسی پنیر من را جابجا کرد رو شنیدم رفتم خوندم
وبه این پی بردم نکنه این همه مهاجرت رو میگم یکی از علت های ریشه ومهم اون برگرده به اینکه من نمیخام با خودم روبه رو بشم وهمش ترس دارم ومثل موشی که انتظار دارم ونشستم میگم چه کسی پنیر من رو برد؟چرا من فلان جا اینطوری برخورد کردم؟چرا مادرم تمام مهرش رو نخواست بهم ببخشه وعمیقا تحسینم کنه بجای ایراد گرفتن؟چرا پدرم نخواست بیشتر احساس مسئولیت کنه درقبالم؟ومن دیدم سالهاست مثل اون موش نشستم ومیگم چرا این اتفاق افتاد وحتما یه روز درست میشه اونا اون محبتی که لایق من بود رو میان میدن ومن سالهای سال اسیر این طرز فکر شدم وهیچ کاری نکردم جز شاهد بر پسرفت شخصیت وعزت نفس خودم وبا ج دادن به اینکه تنهام نذارن وترس از روبه رو شدن با کسی که بودم ومسلما ترس از تغییر رو داشتم وهرگز به این فکر نمیکردم که این جای خالی وکمبود رو پرکنم واز قبل تغییر رو بو بکشم وسریع دست به کار بکشم…این کتاب خیلی بهم کمک کرد تا انتظار از پدر ومادر که هیچ وقت اونطوری که من میخاستم و آرزوم بود نخواهندشد ومن همین دیشب یه موضوعی پیش اومد ودیدم تا زمانیکه از اون باور ها خلاص نشم دیگران هم چرخه تکرار پدرومادر منن چون دقیقا ازهمونا همون توقع وانتظار رو دارم اونا نمیتونن برآورده کنن ومن خشمگین میشم برای همین تصمیمم گرفتم به هرقیمتی که شده صدای ذهنم رو نادیده بگیرم که همش میگه فکر نکن اوضاع همینه دیگه بشین منتظر باش شاید یه روز بیان اونطوری که تو میخای ببیننت رو کنار بذارم چون ذهنم نمیخاد من تغییر کنم وخودم کاری برای خودم انجام بدم ومسئولیت خودم رو بپذیرم اما من تصمیم گرفتم بجای منتظر بودن خودم دنبال تغییر برم خودم از خودم حمایت کنم،تشویق کنم و……
وبه نظرم اگه بتونم رو شناخت خودم بیشتر وعمیقا کار کنم خیلی مستقل تر میشم واگه این مرحله رو به لطف خودش پشت سر بذارم بنظرم یکی از موفقیت های بزرگ زندگیم رو بدست اوردم
ویژگی هایی که برای مهاجرت دارم وخوبه در شخصیتم که هرروز باید بهترش بکنم اینه که وابسته نیستم ،روحیه پیشرفت رو دارم ،توانایی یادگیری دارم
ویژگی هایی که احساس میکنم کمه درشخصیتم که جدی روش باید کار کنم اینه که از ناشناخته ها ها نترسم وتوکلم رو بیشتر کنم در فراز ونشیب های زندگی شناخت به خودم داشته باشم بلند بشم بجای تسلیم وحسرت و….
ویه شغل خوب داشته باشم واز لحاظ درامد به سطح خوبی برسم و وقتی دیدم یک ادم خودساخته شدم واز هرازمون و خطایی توسط شناخت به خودم سربلند شدم اونوقت با قاطعیت اقدام به مهاجرت هم میکنم به قول امام علی (ع)که گفتن ماهی تو دریا رشد میکنه بنابراین مشکلی با مهاجرت ندارم چون باعث پیشرفته ومانع اصلی همیشه روبه روشدن با خوده که شناخت کسب کنم دردل چالش ها وبنظرم خدا خودش راه ها رو برام باز میکنه وقتی من اقدام به تغییر کنم وبه زمانش هدایت میشم وبه سختی کشیدن در مهاجرت رو تجربه نکنم …
بی نهایت سپاسگزارم ازشما
با سلام و ارادت فراوان خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته
این اولین کامنت من در قسمت نظرات سایت هست و چون به تازگی مهاجرت کردم خواستم از تجربه خودم حرف بزنم. من هم مثل تمام دوستانی که تو سایت عضو هستند تمام فایل هارو دیدم چندین و چند بار
مخصوصا سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت و خب طبیعاتا با اون حجم از زیبایی و توجه اگاهانه به زیبایی ها
خیلی دوس داشتم اون تجربیات رو داشته باشم.
من 8 ماهه که از مشهد به یکی از زیباترین مناطق گیلان اومدم و اینجا ساکن شدم و انگیزه من از مهاجرتم کاملا بر اساس خواسته های اگاهانه بوده که بیشترش از همون فایل های زندگی در بهشت در ذهن من شکل گرفت و چون شرایط کارم انلاین بود این اجازرو بهم میداد که به هر جا که میخوام مهاجرت کنم.
تو این مدت کوتاه مهم ترین موضوعی که فهمیدم این هست که بی نهایت شرایط و موقعیت های دلخواه ما در تمام ابعاد تاکید میکنم در تمام ابعاد وجود داره انگار که سفارش دادن همون چیزی که ما میخواهیم رو .
فقط کافیه ما جسارت و شجاعت داشته باشیم و حرکت کنیم به محض رها کردن اولین نقطه امن اولین در باز خواهد شد .
موضوع دومی که خیلی برام زود اتفاق افتاد این بود که فهمیدم اینهمه ما مشهدی ها مخصوصا محدودیت های مختلف داریم در یه سری زمینه ها و دائم از اون شرایط داریم شکایت میکنیم در صورتی که تو یه شهره دیگه از همین سرزمین بهترین شرایط وجود داره که در همون زمینه ها و میشه استفاده کرد و لذتشو برد نه نیاز به جنگیدن داره نه اعتراض و نه هیچ چیز دیگه فقط جا به جایی و حرکت
نکته بعدی که از استاد عزیزم اموختم مثبت اندیشی هست تو این مدت که مهاجرت کردم خیلی از عزیزانی که حالا به هر نحوی خواستن به من کمک کنن مشاوره بدن در زمینه های مختلف و اهل همین شهر و دیار هم بودن اما نکات منفی رو به من متذکر شدن و فقط از روی خوبی و نیت خوب من رو متوجه بدی ها و نقص ها میکردن به هیچ عنوان اهمیتی ندادم با اینکه محلی بودن و شناخت خیلی بیشتری از من غریبه به اون موضوع داشتن و در نهایت با کمال تعجب برای اون عزیزان شرایط به طرز رویایی برای من جور دیگه ای رقم خورده و این موضوع تو همین مدت کوتاه بارها و بارها تکرار شده و در نهایت اون عزیزان به این نتیجه رسیدن که من ادم خوش شانسی هستم در صورتی که همه چیز افکار و باورهاست
در کل بسیار راضی هستم تمام تجربیات استاد در سریال زندگی در بهشت رو به نوعی دارم اینجا هر روز تجربه میکنم و هروز و هروز داره شرایطم بهتر میشه به امید اینکه نتایج بیشتری بگیرم تا بتونم پر انرژی تر کامنت بزارم
ارادتمند همه دوستان هستم
به نام خداوند یکتا
سلام
خدا رو بی نهایت بابت امروز زیبا و پر از حال خوب و حضور استاد عزیز و خانم شایسته و این فایل فوق العاده و اگاهی های بسیار مهم این فایل و آزمونی که من رو راجب خودم به شفافیت بیشتری رسوند سپاسگزارم.
خدا رو بی نهایت بابت این سایت توحیدی وحضور دوستان پاکم و فرصت خوندن کامنت هاشون سپاسگزارم.
از کودکی وقتی مسافرت میرفتیم درونم همیشه عاشق محیط های بزرگ و زندگی در شهر بود.تجربه آسانی ها و امکانات و پیشرفت تو محیط های بزرگتر همیشه من رو ذوق زده میکرد.همیشه رویای رفتن و زندگی تو یه محیط بزرگ و شهر رو داشتم.گاهی برای پدرم موقعیت های مهاجرت فراهم میشد و وقتی خبزش رو میداد من از شدت ذوق تو آسمونها بودم با اینکه در همون حد میموند و اقدامی نمیشد اما این رویا در دل من همیشه زنده بود بال و پر میگرفت و خصوصا اینکه یه تضاد هم که از زمانی که یادم میاد بوده و از همون کودکی اهرم رفتن بود برام. وقتی خوب فکر میکنم میبینم دلیل اینکه سمت هنر رفتم هم شاید اون تضاد بود از همون کودکی نقاشی ارامش عجیبی بهم میداد.تا قبل از دوران دبیرستان هیچ وقت تنهایی شهر نزدیک خودمون هم نرفته بودم و اینجا بود که رویای رفتن تو وجودم بیشتر جون گرفت من دوست داستم بیشتر یاد بگیرم و کلاس طراحی برم .تو رشته خودم اصلا درس خون نبودم یعنی در حد قبولی بود و از یه جایی به خاطر اینکه پدرم گفتن اگر تو درسهام قبول بشم اجازه میدن برم کلاس طراحی (انقدر عاشق هنر و طراحی و نقاشی و تصویرسازی بودم که دفترهای تمرینات کتاب عربی های مدرسم مثل دفتر نقاشی بودن.معلم میگفت تمرینات رو برای فردا تو دفترتون جواب بدین من تمام تصویرسازیهای تمرینات رو مو به مو میکشیدم و رنگ میکردم و فرداش میبردم مدرسه از رو جوابای بچه ها قبل کلاس پاسخ میدادم دیگه در این عاشق مسیرم بودم)پس باید درسام رو میخوندم و پدرم هم اجازه داده بودن و همزمان کلاس طراحی هم میرفتم.اویل مادر بی نظیرن و یکی از خواهرای بی نظیر و ارزشمندم همراهم میومدن من بعضا سه ساعت سر کلاس بودم اونها بیرون مینشستن تا من کلاسم تموم شه و برگردیم و تنها نباشم و به شب نخورم به روم نمیاوردن ولی خب اذیت میشدن و خودم هم یه جورایی میل به استقلال داشتم و کم کم خودم میرفتم میدیدم بچه های شهر خیلی راحت میان و میرن بدون نگرانی از اینکه شب بشه تاریک بشه اما من باید خیلی زود بر میگشتم که به مینی بوس روستا برسم همین اسونیها و تفاوت باز این میل رو در من بیشتر میکرد که اینجا نمونم و البته که فشار اون تضاده هم خیلی حتی بیشتر از این حس بود یعنی اون اهرم رنجه خیلی قویتر بود که برو بمونی چکار .بنابر این برای دانشگاه دورترین شهرای ایران رو هم با اینکه رتبه پایین داشتم تیک زدم و کرمان قبول شدم و حدودا 21 ساعت فاصله با خونمون.انقدر این دور شدن برام آرامش داشت خصوصا اینکه اون تضاده نبود که خیلی زود وابستگیهام از بین رفتن اصلا دلم تنگ نمیشد برای خونه و حتی میان ترم هم فاصله رو بهانه میکردم نمیرفتم و حتی تعجب میکردم از وابستگی بچه ها به شهر و خونشون انقدر دوری برام هیجان انگیز بود که بچه ها تعجب میکردن از سردی من در مقایسه با وابستگی های خودشون.و جالبه که کرمان برای من فقط به درس و دانشگاه محدود نشد یه جورایی شروع پیشرفتهام و گام هام در مسیرم از اونجا شروع شد.وقتی درسم تموم شد برگشتم کرمان که بمونم و اونجا تنها زندگی کنم یه شرایط خوبی فراهم شد ولی باز برگشتم به نقطه اول و خونمون تا اینکه عمو اینا اومدن و پدرم رو راضی کردن باهاشون برم تهران .عموم یه اشنایی داشتن که مهد کودک داشتن و طراح میخواستن که دیوار اتاقها رو نقاشی کنه و من با عمو اینا رفتم راستش روی عمو اینا خیلی حساب کرده بودم و یه تصور دیگه از مهاجرت داشتم تصوری که از دور شدن دوران دانشجوییم داشتم.دوستاتی هم داشتم که مشوقم بودن که برم و تهران و فرشتگان خدا در برهه ای از زندگیم بودن .یک ماه خونه عمو بودم و کار مهد کودک که تموم شد تصمیم گرفتم برم از اونجا چون احساس خوبی نداشتم از این که بیشتر از اینها اونجا باشم و یه جورایی رفت و امد بقیه اقوام به خونه عموم و سوال جوابهاشون شده بود تصادی که بهتره از اونجا برم و رفتم.تو جیبم اندازه یک هفته اقتامت خوابگاه پول داشتم و رفتم. تا قبلش حتی خیابونها و مسیرهای تهران رو بلد نبودم و عموی مهربانم اغلب خودش دنبالم میومد از سر کارم.و در حد مسیر خونه عمو تا مهد رو با مترو بلد بودم.این بار من بودم و کلی چالش.اتفاقی و پرسون پرسون یه خوابگاه پیدا کردم. به محض ایکه وارد اتاق شدم با یک سفره پهن شده وسط اتاق و دو تا بشقاب عدس پلو مواجه شدم و دختر مهربانی به نام ترگل عزیز که وقتی من رو دید گفت اهان پس تو بودی!گفت من تو این اتاق تنهام ولی وقتی داشتم سفره شامم رو میچیدم یه حسی گفت یه بشقاب دیگه اماده کن کسی داره میاد.از عدس پلو متنفر بودم اما اون عدس پلو خوشمزه ترین عدس پلویی بود که خورده بودم.یک هفته ای اونجا بودم ترگل عزیز تشویقم میکرد کار پیدا کنم و هر روز همشهری میگرفتم و میرفتم دنبال کار نقاط مختلف تهران و باقی پولم رو هم بابت شهریه اون چند شب به خوابگاه دادم و همون دنبال کار رفتنها و پیدا کردن مسیرها باعث شد مسیرها و نقاط مختلف تهران رو تا حد خوبی یاد بگیرم.اون مدت رو من با 2 تا دونه سیب و گاها پزیرایی مهربانانه ترگل جان سپری کردم البته سعی میکردم خودم رو سیر جلوه بدم چون خجالت میکشیدم… تا اینکه اون خوابگاه به مسائلی برخورد و ترگل جان رفت یه جای بهتر و گرون تر ایشون دانشجو بود.و من باز با یه چالش جدید مواجه شدم و هدایت شدم به یک خوابگاه بالاتر از میدون ولیعصر کوچه امینی.مسئولش خیلی خانم مهربانی بود و موافقت کردن بمونم اونجا و وقتی کار پیدا کردم شهریه بدم. وارد یه اتاق دوازده تخته شدم و افراد متخلف هر کدوم یه فرهنگ …ولی باز جالب اینه که همون شب هم باز با یک سفره پهن شده مواجه شدم سفره الهام و مینای عزیز و دعوتم کردن و دوستیمون از همونجا شروع شد و من و الهام جان از همونجا دوست شدیم.تو اون اتاق همه جور ادمی اومد و رفت حتی کسانی که از خونه فرار کرده بودن.تا اینکه از یه انتشاراتی که برای کار تصویرگری سپرده بودم باهام تماس گرفتن و گفتن بیا یک ماه کار بسته بندی داریم اولش برام سخت بود و در شان خودم نمیدیدم اما به خاطر جور کردن هزینه خوابگاه و هزینه های خودم قبول کردم و کار بسیار مردانه ای بود جابه جا کردن کارتونهای سنگین.بعد از اون تجربه کاری یه شب خودم رو از تو اینه سالن خوابگاه دیدم کلی تعجب کردم کلی لاغر تر شده بودم. دیدم اون تناسب اندام قشنگی که داشتم آب شده بود و افت وزن .تو تمام این مدت خانوادم گاها برام پول میفرستادن اما وانمود میکردم سر یه کار خیلی خوبم و درامد خوب دارم که برنگردم.کم کم اوضاع هی بهتر و بهتر میشد بعدش به پیشنهاد مسئول خوابگاهمون رفتم یه رستوران صندوق دار شدم که خودش هم یک شیفت میومد و با هم میرفتیم . از 11 صبح تا 3 عصر میرفتیم و نهارمون هم خود رستوران تقبل کرده بود.اما من کلا ادم محیط های کاری یکنواخت نبودم خصوصا اینکه مسیرم نبود .تصمیم گرفتم یه مهارت راجب مسیر خودم یاد بگیرم و حدود 4 ماه رفتم کارآموزی کورل و فتوشاپ تو یک دفتر فنی. اون 4 ماه درامد خاصی نداشتم و همون پولی که خانواده گاها میفرستادن و باز از نظر سلامتی افت زیاد .تا اینکه تو یه کارگاه گلدوزی صنعنی که کورل کار میخواستن کار پیدا کردم و اوضاع هر روز بهتر و بهتر میشد.نرم افزار گلدوزی صنعتی اگر درست خاطرم باشه ویپرو که خیای فضایی شبیه به کورل دراو داشت.کارفرمام گفتن حدود 2 ماه باید کاراموز باشی بعد بهت حقوق میدیم و دو هفته نشده بود خداوند معجزه کرد و من داشتم تمرین میکردم و یک طرحی رو تو سیستم طراحی کرده بودم همون زمان یه مشتری اومد.کارفرما نبودن و اون اقا همینطوری که منتظر ایشون بودن و صحبت میکردن گفتن میتونم طرحتون رو ببینم و از طرح تمرینی من خوششون اومد و گفتن همین طرح رو میخوام رو یقه مانتو برام بزنن تیراژ بالا و کارفرمام انقدر از این اتفاق خوشحال شدن که از همون ماه به من حقوق دادن بسیار انسان شریف و درستکار و محترمی بودن و وقتی اشتیاق و پشتکارم رو دیدن پیشنهاد دادن که یکی از واحد های مجموعشون رو با کلی امکانات و حتی افرادی که برام کار کنند بهم میدن و مشتریهای خودم رو با سبک فکری و طراحی خودم داشته باشم. اما نکته مهم اینجاست که تو تمام این انفاقات اولا رد پای خدا و گشوده شدن درها و حمایت هاش هست و ثانیا یک نکته خیلی مهم اینکه اهرم رنج و لذت (باورهای درست = اهرم لذت) با هم باید باشن و من رو تمام این مدت فقط اهرم رنج هل میداد به سمت جلو و یه مدت همه چیز خوب میشد و باز برمیگشتم به نقطه اول روستا و خونه.باز رفتم دانشگاه استان گلستان و باز هم همه چی اونجا عالی شد و قصد موندن داشتم باز جهان من رو برگردوند به همون نقطه اول.تمام اون سالها از من یه زهرای محکم تر رو ساخته بود و باعث شد کلی تجربیات زیبا داشته باشم و دوستانی پیدا کردم که تا قبل از این 5 سال اخیر که خودم اگاهانه تنهایی رو ترجیح دادم برای من حکم فرشتگان خدا رو داشتند.همیشه حتی وقتی قولنین رو نمیدونستم من و الهام عزیز از زیبایی های اون سالها با هم صحبت میکردیم و درسهای مهمی که باعث شد بزرگتر بشیم و من اون سالها رو بخشی از مسیر تکاملم میدونم. ازیه جایی با اینکه قوانین رو هنوز نمیدونستم انگارصدای خدا رو شنیدم که گفت این بار باید به روستا به همون نقطه اول مهاجرت کنی و به خودم گفتم اره میرم تو دل اون ترس. یک سال بعد از اینکه برگشتم وارد سایت شدم و تازه مهاجرت اصلیم شروع شد.شاید تو نگاه خیلی افراد نتایج مالی انقدر مهم باشه که بقیه نتایج رو بی ارزش بدونن اما من به شدت به خودم افتخار میکنم چون خیلی جهاد ها کردم.نمیخوام خیلی راجب اون مساله بگم در همین حد که همیشه خودم رو انقدر ناتوان میدیدم ودر برابر تضادی که کل روستا و اقوام و هر کسی ما رو میشناسه بهش بالاو پردادن و قدرتمندش کرده بودن که به خودم اسیب میزدم.اینها رو میگم به خودم یاداوری کنم کی بودم و خدا چه جایگاهی بهم داد چه عمر دوباره ای .کاری که من و خواهرم که با استاد دیگه ای داره رو خودش کار میکنه کردیم اول که خدا کرد اما اینجا هیچکس باورش نمیشه.تمام این چند سال یه جهاد اکبر در از بین بردن اون تضاد و شکستن قدرتهاش که الان هم در نقطه مهنی از اون جهاد هستیم.الان وقتی فکر میکنم اغلب آپشن های مهاجرت رو که دارم هیچ حتی سند ایات الهی تو دستمه که باید برم.اینه 81 سوره طه محکم ترین سندیه که این روزا اهرم ساختن لذت و باورهای درست در وجودم شده اما واقعیتش شکل دیگه ای از مهاجرت رو از خدا میخوام.منی که به هدایتش عمل کردم و 6 سال از دوست و اشنا و همه چی گذشتم و خودم رو تو غار حرای خودم بستم به تغییر نمیگم عالی و پرفکت عمل کردم اما از هر چی که شد مایه گذاشتم حتی علاقه شدیدم به تصویگری و دستاوردهایی که داشت برام ثروت و همه چی رو به ارمغان میاورد قربانی کردم. پاداش زیباتری از خدا میخوام دوست دارم خودش برام فراهم کنه نه از فرار و ترس .وقتی اینجا درونم رو رشد بدم هر جایی برم بهشته ولی وقتی فقط با اهرم رنج برم همون رنجه رو رو دوش میکشی و هر بار به شکل های مختلف باهاش رو به رو میشی.توی ازمونی که برای مهاجرت بود یه گزینه بود راجب امادگی مالی تقریبا.من الان در حد رفتن دارم اما دلش رو دارم که بزنم به دریا و ترسی از رفتن ندارم چون یک بار با صفر مطلق رفتم و خدا درهاش رو باز کرد الان که من زهرای دیگه ای شدم و به نظر من اون باورهای درسته که مهمه و حتی ممکنه با دست خالی بری و گشایش ها رو ایجاد کنه اما من این بار از خدا پاداش میخوام بهش گفتم باشه من عمل میکنم اون چیزی رو میخوام که شایسته 6 سال صبر و تلاشم هست ولی باز هم اگر خدا بگه براورده شدن خواستت از رفتنت همین الان میگذره میرم و منتظرم که بگه.سپاسگزار خداوند و استاد و خانم شایسته نازنین و تمامی دوستانم هستم
بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم
سلام به دواستادعزیزوبزرگوارم
سلام به تمامی اعضای خانواده صمیمی عباسمنش
این دوتا فایل چقدربه شناخت بهترخودم وویژگی هام کمک کرد، ممنونم استادبرای این فایل ارزشمند این فایل بنظرم مکمل خوبی برای دوره احساس لیاقت هست وهمچنین کشف قوانین چون آدم بااین فایل وزدن تستی که گذاشتین متوجه ترمزهای ذهنش درموردخیلی ازموارد میشه،
من عاشق سفرکردنم دیدن زیبایی ها، امتحان کردن طعم های مختلف غذاها، آشنایی با آداب ورسوم مختلف، چون هیچ وابستگی به جای خاصی نداشتم هیچوقت خودمومتعلق به شهریاکشورخاصی واقعا نمیدونم، اما هیچوقت به مهاجرت کردن به یک کشوردیگ فکرنکردم چون هرچی فکرمیکنم میبینم من عاشق اینم که همیشه درسفرباشم وتاحدودی هم خداروشکرخواسته ام عملی شده، ازسالها پیش همیشه به این موضوع فکرمیکردم که چه شغلی آدم میتونه داشته باشه که بتونه درسفرهم درآمدداشته باشه این سوال ازسال 77درذهن من بوجوداومد وهمیشه بهش فکرمیکردم وخداوندهدایتم کرد به شغلی که هم عاشقشم وهم بسته به مکان وزمان خاصی نیست، ومن هرجایی که باشم بالب تاپ واینترنت کارم انجام میدم، خداروشکر
واینکه من فرقی توذهنم نیست درموردادم ها که اهل چه شهرویاچ کشوری ان همرو با ویزگی هاشون میسنجم وباهاشون ارتباط میگیرم، وخداروشکربعدازدوره احساس لیاقت خیلی بیشتربا خودم درصلح قرارگرفتم وبه همون نسبت هم با آدم ها درصلح بیشتری هستم، من بدون اینکه تلاش کنم تمرکزم روی ویژگی مثبت آدم ها وحتی اتفاقات هست اینو وقتی توی یه جمع قرارگرفتم بارها متوجه تغییرخودم شدم، ویا وقتی ری اکشن دیگران روبه مساعل میبینم متوجه میشم که من چقدر دیدگاهم به مساعل عوض شده ومیتونم بادیدمثبت ترببینم خداروشکر..
من بعدازشغلم که معامله گری هست، مشاورخیلی خوبی ام، اصلا حرفایی میادکه من بهشون فکرنکردم همون لحظه یه چیزی میادومن میگم که روی اون آدم تاثیرگذارمیشه وجوابشومیگیره، وتواین زمینه که هرموضوعی روخوب بتونم جمع کنم وبه نتیجه برسونم اون موضوعِ بحث روخیلی خوبم، اینوبارها دیگران هم بهم گفتن، این کارروهم بعدازکارمعامله گری ازانجامش حس خیلی خوبی دارم.. عاشق راهنمایی کردن وراه حل دادن به دیگرانم این ویژگی ازبچگی داشتم که خوب میتونستم نظردیگرانوتغییربدم وراهکارهای جدیدبدم، یادمه کلاس چهارم ابتدایی بودم توروستامون میخواستن یه مدرسه جدیدبسازن وشورا تصمیم گرفته بودکه مدرسه روتویه محله دورترازما بسازن اکثرا مردم رضایت نداشتن ولی میگفتن دیگ شورا تصمیم گرفته کارخودشومیکنه کی حرف ماگوش میده، من رفتم پیش رئیس شورا وباهاش صحبت کردم حرفایی که زدم ودلایلی که آوردم قبول کرد وتصمیمشون عوض شد برای ساخت مدرسه همه تعجب کرده بودن، یادمه پسرعمه ام که مردبزرگی بود بهم گفت توچه جادوگری هستی بچه، خخخخ من خوشحال شدم ازحرفش چون حرفشوتعریف ازخودم شنیدم، البته من تواون مدرسه هیچوقت درس نخوندم چون سال بعد پایه ابتدایی من تموم شد،
ازنظرتوحیدی بودن هم بنظرخودم خیلی خوب دارم پیش میرم چون ترسام خیلی کمترشده، اینوتواین کشوری که برام ناآشنابود متوجه شدم که چقدرمن نسبت به سال قبل بهتزشدم ومیتونم توشرایط جالش برانگیز خیلی زود ذهنم روجمع وجورکنم، خداروشکربرای نعمت آگاهی، من تواین چندساله که تونستم تواین سایت آگاهی کسب کنم میفهمم تفاوت زندگی باآگاهی وبدون آگاهی، بزرگترین نعمت همینه که آدم آگاهی داشته باشه، ترس شرک، حسادت، خشم همه وهمه دلیلش عدم آگاهیِ..
خداروشکر که تاهمین امروزهم من به فراترازچیزی که 7سال پیش فکرمیکردم رسیدم، زیبایی هایی که رویابود برام روتجزبه کردم واگرهمین امروزاین جهان روترک کنم راضی ام، واگرهم فرصت بیشتزی داشته باشم برای تجزبه دوست دارم زیبایی ها وجاهای دیدنی بیشتری روببینم تجزبه کنم، خدایاشکرت شکرت شکرت
ببخشیداگرنوشته هام پراکنده وبعضیش بی ربط به فایل بود اما هرچی جاری شدمن نوشتم…
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام
وقتی عنوان فایل رو دیدم کلمه مهاجرت برام بولد شد.یک مفهومی از ایمان و جسارت و توکل به خدا اومد توی ذهنم…چیزیکه من هنوز خیلی باهاش فاصله دارم…
خیلی مشتاق تست بودم و با خودم میگفتم من فکر نکنم مناسبش باشم ولی نتیجه آزمون برام این بود که نسبتا مناسبم و خیلی دقیق ویژگی ها و چالش هایی که الان دارم باهاش دست و پنجه نرم میکنم رو از وجودم کشوند بیرون.میترسم و ناامید میشدم ولی حرکت میکنم.یه مدت خوب رو خودم کار میکنم اما یه جایی متوقف میشم.تغییرات رو دوست دارم ولی تو محیط امنم دوست دارم بمونم.اگه پای تغییر و رشد و حل مسئله باشه با همه وجود با چالش ها روبرو میشم و در نهایت رشد میکنم….چیزهایی که همیشه تو زندگیم همین بوده.وقتایی که به رگ غیرتم بر خورده و یه تکونی به خودم دادم و اوضاع رو تغییر دادم.
من بهخاطر شرایطی که توش بزرگ شدم خیلی وابستگی خاصی ندارم و یجورایی مجبور بودم رو پای خودم بایستم و حمایت خاصی ازم نشده و این ویژگی رو وقتی درخودم ایجاد میکردم همیشه میگفتم من خدارو دارم و اون همیشه حواسش بهم هست.شاید یکم درد داشته باشه ولی در نهایت باعث رشد آدم میشه من اینو تو زندگی خودم دارم میبینم ولی خب بعضی جاها هم شاکی میشم و کلا یه درگیری دارم با خودم…
بهم پیشنهاد داده شد از دوره کشف قوانین استفاده کنم .من این دوره رو ندارم و دارم روی دوره احساس لیاقت کار میکنم وهدف بعدیم دوره 12 قدم و روانشناسی ثروت بود.تا اون موقع میذارم خدا هدایتم کنه.
واقعا خودشناسی خیلی به آدم کمک میکنه تا دلیلی رفتارهاشو بشناسه و اونارو اصلاح کنه.کاری که دوره احساس لیاقت واقعا داره برای من انجام میده و چقدر باعث شده بیشتر از قبل باخودم در صلح قرار بگیرم و تصمیمات جدید تر و اساسی تری برای زندگیم بگیرم.خدا کمکم کنه هرروز بهتر از دیروز بشم.
به نام خدا
سلام به استاد عباس منش و خانم مریم شایسته
استاد از شما سپاسگزارم بابت این فایل زیبا و آگاهیهای خوبی که در اختیار من گذاشتین
در کل باور من نسبت به مهاجرت این هستش که مهاجرت رو مقدس و خداپسندا میدانم
و درونم بسیار بسیار عاشق مهاجرت برای اینکه مهاجرت
رشد میده منو و آگاهترم میکنه و با جهان اطرافم بیشتر آشنا میشم.
با اطلاعاتی که در اختیار من گذاشته شده به من این درک میده که مهاجرت کنم ولی با اقدامات درست با باورهای درست و ذوق و اشتیاق درست
این روزها که روی این فایلهای رایگان دارم کار میکنم بهتر خودم را میشناسم. هدایتهایی که از خداوند دریافت میکنم و حس میکنم پیغامی داره به من میده که آروم باش و فقط روی خودت کار کن و خودت رو رشد بده به وقتش قدمها به تو گفته میشه دارم سعی میکنم که شتاب زدگی و این عجله رو از خودم دور کنم تا تمرکزم فقط روی خودم باشه که هر روز خودم رو بهتر از دیروزم بسازم.
یکی از خواستههای من مهاجرت کردن هستش ولی خیلی دوست دارم وقتی که تو همین جایی که هستم به درآمد عالی به استقلال مالی به آزادی مالی برسم تاخیلی راحت بتونم هر کجای این کره خاکی که اراده کنم خیلی راحت مثل یک ملکه مهاجرت کنم و در اون مکان زندگی عالی برای خودم بسازم.
یعنی هدف من تو مهاجرت این هستش که طوری مهاجرت کنم که سختی نکشم آب تو دلم تکون نخوره چون من آدم سختی نیستم همه چی رو دوست دارم راحت و آسون به دست بیارم و به این درک رسیدم که همیشه مسائل تو زندگی انسان هست که آدم رشد میده ولی این فرق میکنه با اینکه آیا من با زجر و بدبختی و سختی مهاجرت کنم و به خواستم برسم یا نه خیلی آسون خیلی راحت یه مهاجرت عالی داشته باشم.
دیدگاه من نسبت به مهاجرت یک مهاجرت لذت بخش آسون زیبا و راحت هستش.
من به این درک رسیدم که اگه بتونم تو همین جایی که هستم با خودم و جهان اطرافم به صلح برسم و واقعاً از چیزی که دارم لذت ببرم و احساس خوشبختی کنم و هر کجای جهان که برم میتونم از زندگیم لذت ببرم پس مهم اینه که من یاد بگیرم که خوشبختی واقعی چی هستش یادبگیرم که در لحظه زندگی کنم و از همین امکانات حال حاضرم لذت ببرم و خدا رو سپاسگزار باشم برای تک تک نعمتهایی که وارد زندگیم کرده بابت این فراوونی که وارد زندگیم کرده و بتونم قدر این نعمتها رو بدونم و زندگی کنم.
من دوست دارم در شرایط خیلی عالی خیلی خوب مهاجرت داشته باشم یعنی طوری مهاجرت کنم که همین جا هم بتونم از تواناییهای خودم پول بسازم ثروت بسازم و مسیری رو برم که هر کجای جهان که میرم به راحتی پول و ثروت وارد زندگیم بشم و نخواب که اگر جای مهاجرت کردم دغدغه درآمد و دغدغه احتیاجات زندگیم رو داشته باشم.
از شما بابت این آگاهیهای زیبا بابت این مثالهای خوبی که زدین بینهایت سپاسگزارم و ممنون از شما هستم که این آگاهیها را گذاشتید تا ما بچههای سایت آگاهانه قدمبرداریم باز هم میگم من عاشق مهاجرتم مهاجرت برای من یه امر مقدس خداپسندانه است و قطعاً هر مهاجرتی حتی مهاجرت از یه محله به محله دیگه باعث رشد انسان میشه باعث شکوفایی انسان میشه باعث میشه آدم بیشتر به تواناییهاش پی ببره.
. اولین برنامه من بعد از دیدن این دو فایل ارزشمند این هستش که شروع کنم از فضاهای اطراف خودم از محیطهای نزدیکترین محیطهای اطراف خودم شروع کنم برم به گردش به کنجکاوی به تفریح کردن به شناخت بیشتر طبیعت و فضای اطرافم و حتی طبیعت کشورم به شناخت بهتری برسم و سفرهای بهتری برم..
من هر کاری رو دوست دارم در نهایت آزادی انجام بدم حتی مهاجرت کردن رو یکی از مواهب ثروتمند شدن این هستش که بتونی ایدههات رو اجرا بکنی .میخواهم آنقدر ثروت بسازم که به بینهایت آزادی برسم و بتونم راحت مهاجرت کنم بتونم در هر کشوری که دوست داشتم در اونجا مهاجرت کنم و ایدههایی که دارم رو عملی کنم ثروت به من این آزادی رو میده که بی دغدغه آسون راحت بتونم به خواستههام برسم حتی یک مهاجرت ساده آسون راحت رو داشته باشم بدون اینکه آب تو دلم تکون بخوره
و یکی از دلایلی که میخوام ثروتمند بشم بینهایت آزادی برسم و هر کجای این کره خاکی که دوست داشته باشم و خوشبختی رو به معنی واقعی تجربه کنم.
این آزادی به من این امکانو میده که همه چی رو خودم تصمیم بگیرم و اجازه ندم که کس دیگهای برای من تصمیم بگیره حتی تو مهاجرت کردن دوست دارم انقدر به آزادی برسم که هرجا که دوست دارم و اراده میکنم برم اونجا زندگیم رو ادامه بدم رشد کنم پیشرفت کنم انسان بهتری از خودم بسازم
استاد جان شما خیلی عالی بیان کردید بله اگه انگیزههای من فقط برای کفش مارک باشه این انگیزه انگیزه خوب و مناسبی نیست برای مهاجرت من تا قبل از این جلسه واقعاً یکی از دلایل مهاجرت کردنم همین بود که دوست دارم لباسی که استفاده میکنم ووسایل برقی خونم همه از برند باشه از غذای سالم و خوب از گوشت و مرغ سالم و خوب از کفش خوب از لباس خوب استفاده کنم. الان وقتی فکرشو میکنم اگه من به ثروت به استقلال مالی و به آزادی مالی برسم حتی با یک سفر خوب و لاکچری میتونم به این خواستههام برسم .با ثروتمند شدن تو همین کشور خودم بهشون برسم نیازی به مهاجرت نیست میتونم با یک سفر لوکس و لاکچری به خیلی از نیازهای خودم برسم به راحتی.
استاد جان دارم فکر میکنم که من به ثروت به آزادی مالی برسم خیلی از نیازهای من خیلی از انگیزههای من استقلال مالی در این کشور مرتفع میشه و شاید اصلاً یه روزی به این نتیجه برسم که اصلاً دوست نداشته باشم مهاجرت کنم ولی در کل هجرت رو دوست دارم باهاش موافقم و دارم قاطعانه به خودم میگم که باید من به استقلال مالی برسم و در شرایط خیلی عالی مهاجرت کنم و مثل یک ملکه به اونجایی که دوست دارم مهاجرت کنم و زندگی عالی داشته باشم این آزادی مالی به من این قدرت رو میده که خودم تصمیم گیرنده باشم با گوش دادن این دو فایل من درک و شناخت نسبت به خودم بیشترشده که دلیل اصلی مهاجرت رو من معیارشو رو این قرار بدم که چقدر توکل دارم چون واقعاً مهاجرت برای من یک امر مقدس و خداپسندان است و همیشه از خداوند هدایت میخوام که خدایا انقدر توحید رو توکل رو در من رشد بده که من با این نیت مهاجرت کنم من توکلم به خدا بیشتر باشه همون چیزی که استاد شما گفتین مهاجرتم راحتتر و آسونتر میشه این توکل این باورهای توحیدی نیازمنده و بیس اصلی مهاجرت و قدم برداشتن من هستش تو هر چیزی تو هر کاری این نیازه ولی به نظر من مهاجرت واقعاً یک کار بزرگیه تو زندگی هر انسانی که بخواد با توکل قدم برداره و هر کسی که بتونه پیروز از این کار بیرون بیاد به نظر من واقعا اونجا میتونه بدونه که معیار توکلش چقدره معیار توحیدی بودنشو رو خدا حساب کردن چقدر هست و امیدوارم من روزی این قدم رو بردارم تو زندگیم که بتونم سرم رو بلند کنم در پیشگاه خداوند که خداوند از من راضیه و تونستم توکل بیشتری داشته باشم بهش و قدم برداشتم و اون روز بهترین روز من خواهد بود که بشینم و از توکل از توکلهایی که به خدا داشتم بنویسم از توحیدی عمل کردنهام بنویسم تو این سایت و اون روز بهترین روز من خواهد
بود.
چقدر چقدر این حرف به جا و کاملاً درسته که مشکلات زمانی حل میشه که من از لحاظ درونی تغییر کنم نه از لحاظ تغییر کشور و خود من فردی هستم که تا قبل از این آگاهیها فکر میکردم با تغییر کشورم میتونم خیلی از مسائل و مشکلات زندگیم رو حل بکنم خدایا شکرت بابت این آگاهی از تو سپاسگزارم بابت این آگاهیهای نابی که در اختیار من قرار دادی
تمام مواردی که شما بیان کردین در مورد دلایل برای مهاجرت تو این دو فایل تمام این موارد تمام این شرایط موردایی بود که تمامیش رو در سریالهای زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا ما از شما دیدیم استاد جانم شما به خوبی از پس تمام مسائل براومدین شما به موقع درست انتخاب کردین برای مهاجرت آسون شدین برای آسونیها.
خیلی خوشحالم خیلی خوشحالم که این آگاهیها رو دارم میشنوم و ازشون استفاده میکنم و از اون خوشحالتر این هستش که خدا را شکر میکنم که تا الان مهاجرت نکردم و هیچ اقدامی تو این مسیر انجام ندادم چون با این شناختی که نسبت به خودم پیدا کردم من نیاز دارم که خیلی رو خودم کار کنم من نیاز دارم که خیلی چیزا رو در وجود خودم درست کنم تا یک مهاجرت عالی رو برای خودم فراهم بکنم من عاشق مهاجرت هستم من عاشق این کار خداپسندانه و مقدس هستم و تلاش میکنم آگاهانه آگاهانه رو شخصیتم رو باورام رو تواناییهام کار کنم تا شرایط برای خودم عالی کنم که بتونم یه مهاجرت عالی رو درست بکنم و شروع میکنم به ایجاد شخصیتم درست در خودم شروع میکنم روی خودم کار میکنم روی انگیزه و اشتیاق ،اشتیاقی که برای مهاجرت میخوام داشته باشم کار میکنم تا یه شخصیت عالیتر برای خودم بسازم .اول مهاجرت از شخصیت قبلی به یه شخصیت جدید و عالی استاد جان من مهاجرت باید از درون خودم شروع کنم مهاجرتو باید از باورهام شروع کنم از ایجاد شخصیت جدید شروع کنم برطرف کردن ضعفهای شخصیتی شروع کنم تا برسم به مهاجرت بیرون از خودم به مهاجرت از نطر لوکیشن.
حالا میخوام برم سراغ آزمون .
در پناه الله یکتا.
به نام الله مهربان
سلام استاد عزیز و مریم جان
خیلی فایل قابل تأملی بود.خیلی واضح توضیح میدین ومثال میزنید.
من بندر عباس زندگی میکنم و خیلی هم آدم وابسته ای هستم ..ولی خیلی دوست دارم زندگی کردن در شهری دیگر رو هم تجربه کنم .خیلی دوست دارم شمال زندگی کنم ..
از وقتی که هدایت شدم به سایت شما وحرف های شما رو گوش میدم این انگیزه خیلی بیشتر شده
خیلی دوست دارم از وابسته گی ها رها بشم و خیلی با خودم کلنجار میرم
وتا حدودی به این درک رسیده ام که میتونم برم شهری دیگر …ولی همسرم اصلا رضایت نمیده از بندر عباس به جایی دیگربرویم واز فامیل واقوام دور باشیم.
ان شاءالله خداوند خودش ما روبه بهترین جاها وشرایط ایده آل هدایت کنه
خیلی از شما سپاسگزارم و خیلی از خدا شاکرم بخاطر شما وسایت بی نظیر تون
در پناه الله مهربان شاد و سلامت باشید
سلام به استاد عزیز و تشکر برای مطالب عالی …
هر جمله ای که شما میگفتید من میگفتم ااا دقیقااا درسته چه جالب و همیشه این مسائلو به خیلی ها بارها گفتم که مهاجرت اون چیزی نیست که شما ساده بهش نگاه کنید و این درکو از خیلی سال پیش داشتم که داستان اصلی یه چیز دیگس و امروز با صحبت های شما باورم صد شد .. من همیشه فکر مهاجرت توی ذهنم بوده از بچگی و الان میفهمم بخاطر روحیه کنجکاوی و کشف این دنیاست یکی آرزوهام دیدن زیبایی های خداوند بوده همیشه نه فرار کردن از شرایطی که دارم یا جوی که جامعه برای ما درست کرده .. خداروشکر که این همه آگاهی به من داد و شما باعث روشن شدن این مسئله برای خیلی ها شدید .. امیدوارم همه در بهترین زمان به بهترین مکان هدایت بشیم . ممنونم