چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2 - صفحه 4

246 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا سبزوی گفته:
    مدت عضویت: 723 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته

    و تمام دوستان هم فرکانسی عزیزم

    هر روز وقتی سایتو باز می‌کنم و فایل جدیدی رو می‌بینم باور نمی‌کنید که چقدر خوشحال می‌شوم از اینکه یک درس جدید با آموزش جدید ی از استاد عزیزم یاد می‌گیرم

    این فایل‌ها در مورد مهاجرت بود راستش وقتی فیلم‌های شما در پرادایس و سفر به آمریکا رو می‌دیدم خیلی دوست داشتم که به اون کشور سفر کنم و همه چیز رو راحت حس می‌کردم و مشکلی برای زندگی نبود ولی فایل‌های امروز شما خیلی منو بیدار کرد و این تلنگر به من زد که در تمام این جهان هر جا که بخوام مهاجرت بکنیم همه جاسختی‌هایش رو داره و باید واقعاً از همه لحاظ آمادگی داشته باشی و باانسان‌های جدید کنار بیای و خودت رو با مردم و قانون اون کشور وفق بدی البته کل زیبایی‌هایی که ما در فیلم‌ها می‌بینیم یه خورده به ما انگیزه میده که همه چیز اونور آب گل و بلبله و همه چی در بهترین خودش وجود داره ولی هیچ چیز به آسونی بدست نمیاد

    من شهرستانی هستم و همسرم در مشهد زندگی می‌کردزمانی که من ازدواج کردم و برای یک زندگی جدیدوارد یک شهر بزرگ شدم شهر بزرگی که نسبت به شهر خودم واقعاً از همه لحاظ بزرگتر وشلوغ‌تر بود و جالب اینکه من جز همسرم و خانواده‌اش هیچکس رو نداشتم و نمی‌شناختم و اکثراً به من می‌گفتند که آیا تو دلتنگ خانواده و شهرت نمی‌شی با اینکه هیچکس رو نداری و غریبه هستی با اینکه سن کمی داشتم من فقط به زندگیم و رابطه با همسرم فکر می‌کردم و تمام کارهای خودم رو که تا حدودی به خودم مربوط بود وحتی هست خودم انجام میدم و این کار رو دوست دارم با اینکه همسرم اوایل موافق نبودند ولی با گذر زمان خیلی بهتر شد

    من تنهایی رو دوست دارم واز تنهایی خودم لذت میبرم ،تا حدودی سریع با دیگران رابطه برقرار میکنم و شرایط هیچ وقت برام مهم نبوده که باید همیشه همه چیز به بهترین شکل خودش باشه

    با هر شرایطی سازگار هستم چون این اعتقاد دارم که قرار نیست همه چیز همیشه خوب وعالی باشه واین حرفو همیشه به دو فرزندم میگم

    مثلاً همین دوسال پیش سفری به طرف رشت رفتیم ووقتی شب میشد در اولین شهر در جای امن وامیستادیم وکنار ماشین من غذا درست می کردم وشب تو ماشین بااینکه چهر نفربودیم می‌خوابیدم وچقدر هم می خندیدیم وخوشحال بودیم و اینکه هم من وهم همسرم اخلاق برنامه ریزی نداریم از خونه بیرون که بریم خدا می‌دونه کجا بریم حتی تو سفرهای طولانی و حالا که به لطف خدا با شما آشنا شدم ذکرهای که شما برای بیرون رفتن وروابط میگین تکرار میکنم وچه معجزه ها میبینم

    من مهاجرت داخل کشور رو دوست دارم از اینکه چند سالی تو یک شهر با اقوام مختلف .با لهجه ها .بارسم هاو.. آشنا بشم دوست دارم .بعضی اوقات به خاطر شرایط کشورم خیلی دوست دارم به کشورهای دیگه برم ولی فایل امروز خیلی چیزها رو برام روشن کرد که من میتونم تو شهر خودم وکشور خودم بهترین لحظه ها و بهترین زندگی رودر حد خودم داشته باشم

    سپاسگزارم از آگاهی هاتون که عاشقانه ودلی تقدیم میکنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    مریم شمسا گفته:
    مدت عضویت: 1999 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

    سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته زیبایم نور و عشق الهی همواره بر قلب شما بتابد.

    سلام به همه دوستان توحیدی ام

    وقتی به این فایل عالی گوش دادم همانطور که در کامنت جلسه پیش هم اشاره کردم فعلا من موقعیت مهاجرت ندارم و اینو قبول کردم که می تونم با کار بروی باورهایم به بهترین شکل مهاجرت داشته باشم. با اهدافی هدفمند و همینطور با شوق و ذوق بیشتر

    ولی چیزی که در این جلسه برام واضح شد ،اینکه درسته من قصد مهاجرت به جایی نداشتم ولی ته ذهنم همیشه این بوده که یه روزی این اتفاق می افته و من باید برای اون روز آماده باشم ، انگار من باید این مسیر برم و باید جایی از ذهنم درگیر این مسئله کنم . چرا که روند زندگی استاد همین بوده و اینکه خیلی شنیدم که مهاجرت باعث رشد انسان می شود. بله این مورد مهمی و درستی هست که مهاجرت باعث رشد انسان می شود . ولی زمانی که تو مهاجرت انجام بدی نه اینکه از الان که در شرایط آن نیستی یه دید داشته باشی که یه روزی باید و اجبارا این مسیر طی کنی ، این فکر باعث شده بود که من از لحظه اکنونم غافل باشم و دیدم به آینده باشه که آره تو باید در آینده در اون نقطه باشی یه جوری درخواستی برای خودم طرح کرده بودم که خواسته ها واهداف الانه منو تحت تاثیر خودش قرار داده بود و یه جور کمالگرایی واهی رقم زده بود که نه تنها باعث شده بود رشد منو در مسیر کند و کمتر کند ،که بعضی از خواسته ها رو هم رها میکردم برای اینکه مغایر با کمالگرایی و هدف دورم ، بودند. و حتی ذهنم درگیر کارهایی بود که در زمان مهاجرت باید یاد داشته باشی و چون نمی تونستم انجام بدم احساس بدی داشتم که بازم کارتو عقب انداختی در صورتی که اصلا ربطی به شرایط کنونی ام نداشته و نداره.

    این صحبت های ارزشمند شما استاد عزیزم باعث شد که به این درک برسم که شما همیشه می گویید بچه ها، ایده های شما بر حسب شرایط کنونی شما الهام میشه ، درسته ایده ها به من الهام می شد ولی من همه رو گره می زدم به کمالگرایی هایی مثل مهاجرت یا شرایط کاری خاص ، یا رابطه عاطفی خاصی که می خواستم و با همه اینها می سنجیدم و نتیجه می شد استوپ و حرکت نکردن .

    ایده الهامی برای شرایط فعلی بود ولی من یه متر برداشته بودم اونو مقایسه می کردم با انتهای خواسته هام و می دیدم ٍای وای چقدر کوتاهه پس ولش کن این به درد من نمی خوره .

    خیلی خوبه که خواسته ای داشته باشی و برای آن قدم برداری ولی نباید چون این هدف داری پشت پا بزنی به ایده های کوتاه مدت و حتی دورتر از اون خواسته مد نظر، چرا که همه این ایده ها تک به تک حکم آجر بنای خواسته اصلی ات هستند. ولی تو میگی من برج میخوام این آجر پیزولی به چه دردم می خوره . پرت میکنی یه طرفو منتظر معجزه ای که یه برج از دل زمین رشد کنه .

    رسیدن به تمام خواسته ها امکان پذیره ، چرا که الگوهایی زیادی در این جهان هستند که به اهداف بزرگشون رسیدن به راحت ترین شکل ممکن ولی با تکامل و رشد گام به گام ، مهاجرت هم مستثنی از این مسیر نیست ، فقط کافیه بتونم ذهنم کنترل کنم باورهای درستشو بسازم و ایده های الهامی عملی کنم و منتظر گام بعدی باشم . هر چند که دورتر از خواسته ام باشد چرا که بر حسب شرایط کنونی ام بهم الهام شده و باید به خداوند اعتماد داشته باشم و عملی کنم ایده را تا قدم بعدی بهم گفته بشه. وقتی در کاری تجربه ات و تخصصت بالاتر میره دیگه مثل اون زمان شروع کار نیاز نیست که، انرژی و وقت بزاری ، هم کار برات آسون شده و هم مهارتت بالاتر رفته پس روند کار خیلی بالاتر میره و تو خیلی راحت تر و در زمان کمتر به اون خواسته میرسی به شرط مداومت و پایداری در راه هدفت.

    در مسیر رسیدن به خواسته ها هم خیلی زود تو به مهارت لازم میسری و اتفاقات خیلی آسانتر و در زمان کمتر برات رخ میدند.

    با تشکر از شما استاد عزیزم که نگاه واضح و روشنی در مورد مهاجرت از خویشتن به خویشتن و حرکت به هر مکان دیگری در کره زمین را برایمان باز نمودید . تا قبل از هر اقدامی با عشق و علاقه و خیلی آسان تر و راحت تر مهاجرت کنیم ، و از مسیر صاف و جنگلی زیبا با کفش های راحت کتونی گام برداریم. و از زندگی بیشترین لذت ببریم در هر شرایط و در هر مکان ، که مهم هم همینه که از تک تک لحظات زندگی لذت ببریم نه اینکه منتظر باشیم به خواسته برسیم بعد خوشحال باشیم، که اینطور فکر کنیم کلاه گشادی سر خودمون گذاشتیم:)

    خدایا شکرت از اینهمه لطف و آموزه که به ما ارزانی داشتی.

    استادجان از شما و خانم شایسته زیبایم بی نهایت سپاسگزارم با عشق ما را خیلی عالی و راحت در مسیر رشدمون هدایت میکنید. الهی همیشه در زلالی و پاکی نور و عشق الهی شادکام و سربلند باشید، دوستون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1144 روز

    سلام دارم خدمت استاد عزیزم ،مریم جانم و خانواده دوست داشتنی عباسمنش

    الان که این کامنت رو مینویسم میشه گفت یکسالی هست که حالم خیلی خوبه،خیلی از زندگیم راضیم،از لحظه لحظه ش لذت میبرم و شاد و آرومم و ذوق و شوق فراوون دارم برای شناخت خودم وایجاد تغییرات بیشتر در خودم و پیشرفت روزافزونم و خوشحالم که این هدف بلند مدت رو دارم و زندگیم برای همیشه هدفمنده.شاید از نظر مالی و روابط هنوز خیلی جای کار داشته باشم ولی واقعاً امید دارم ،میدونم که خداوند خودش هدایتم میکنه و من از همه لحاظ بهترینِ خودم میشم.

    خب،

    ازدواج من ،مصادف شد با مهاجرتم از یه شهر کوچیک به یه شهر بزرگ.

    همیشه از سن8-9سالگی ، دوست داشتم برم یه شهر دیگه زندگی کنم.به چند دلیل:

    1-به خاطر گردو خاک زیاد شهرمون

    2-به خاطر روابط زیاد خانواده ها و دخالت هایی که تو زندگیا میشد

    3-به خاطر دیدن فرهنگ های جدید و آشنایی با مردمانی جدید.

    4-حتی ازدواج با فامیل رو هم دوست نداشتم دلم میخواست با یه فرد غریبه ازدواج کنم که به لطف خدای مهربونم به همه خواسته هام رسیدم .

    به راحتی، با دوری از خانواده کنار اومدم،چون همون زمان هم ،یعنی قبل ازدواج ،خیلی وابستگی شدیدی نداشتم، همش تو اتاقم بودم و داشتم درس میخوندم یا کار هنری انجام میدادم،اصلاً تو جمع خانواده نبودم،با مامانم اینور و اونور نمیرفتم،تنهاییمو دوست داشتم.بعد ازدواج فقط تنها نگرانی و فکر و خیالم بابا مامانم بودن که اون هم به خاطر عذاب وجدانها و احساس گناه هایی بود که آشنایان بهمون میدادن که میگفتن : یه دونه دخترتون رو فرستادین شهر غریب؟ و چطور تونستی از خانواده ت بگذری و تنهاشون بذاری ؟و ….

    ولی الان، در این مورد، واقعاً دیگه نگران نیستم و طبق آموزه های شما، این عزیزان رو به خدای مهربونم سپردم که حواسش همیشه بهشون هست و تمام این عذاب وجدان ها و احساس گناه ها رو خاک کردم و به آرامش فوق العاده ای رسیدم.

    خیلی کنجکاو بودم محیط زندگی جدیدم رو بشناسم و تمام خیابونای شهر جدید رو مثل کف دستم یاد گرفتم حتی خیلی بهتر از کسایی که سالها اینجا زندگی کردن ولی کنجکاوی خاص دیگه ای نداشتم یا الان یادم نمی یاد.

    اما اگه موردی برام مهم باشه و به کارم بیاد ،در موردش کنجکاوی دارم.

    الان بعد از گذشت 20سال دوباره دوست دارم مهاجرت کنم اما اینبار به یه کشور دیگه.

    انگیزه هامم این موارد هست:

    1-تجربه ی تنهایی و دوری از همه ی آشنایان و دور وبری ها

    میخوام برای یه مدت تو خلوت خودم باشم،میخوام ذهنمو خالی کنم از همه چیز،میخوام خودم رو بشناسم،میخوام با خدای خودم خلوت کنم، خدای مهربونم رو بشناسم.(البته که همین الان این فرصت ارزشمند ،کمی برام فراهم شده خداروشکر)

    2-تجربه ی مستقل بودن و محدود نشدن از طرف اطرافیان.

    میخوام آزاد آزاد باشم،هر لحظه هر کاری دلم خواست انجام بدم ،هر جایی ،هر زمان دلم خواست برم به دنبال اجازه و رضایت کسی نباشم .هر زمان هوس سفر کردم بزنم به جاده،میخوام ترسام بریزه،میخوام تجربه کنم همه اینها رو.

    البته که یکسالی هست دارم تو بعضی از این موارد روی خودم کار میکنم و تصمیم دارم آروم آروم رو بقیه ی موارد هم ،همین الان ،قبلِ مهاجرتم که نمیدونم کی قراره اتفاق بیفته کار کنم و خودمو تغییر بدم.(که البته دوست دارم تو همه ی این موارد همینجا ،تو کشور خودم ،اوکی بشم بعد با اعتماد به نفس و روحیه ای شاد و آرام و توکل به خداوندمهاجرت کنم و هیچ عجله ای برای این مهاجرت ندارم،میخوام با خیالی راحت برم،با گذروندن تکاملم).

    روزی نیست که لحظه هایی از مهاجرتم رو تجسم نکنم،اینکه دارم توی یه کشور دیگه در خلوت و تنهاییم زندگی میکنم با وضعیت مالی عالی و روابط عالی،سفرهای عالی ،وضعیت روحی و عاطفی عالی…

    خیلی این تصاویر ذهنیم رو دوست دارم.آرامش میگیرم.

    3-تجربه ی آزاد زندگی کردن،آزاد لباس پوشیدن،اینکه خودم انتخاب کنم دوست دارم چطور زندگی کنم نه اینکه به من تحمیل کنن مدل زندگی کردن رو.

    دلم میخواد خودم باشم،خود واقعیم.اونطور که دوست دارم لباس بپوشم،اونطوری که دوست دارم حجاب کنم.جامعه منو محدود نکنه،حسمو از لباس تنم بد نکنه.حسمو از حجابم بد نکنه.نترسم،با نگرانی وارد جامعه نشم .میخوام آرامش داشته باشم و برای یه همچین مسئله ی بی ارزشی محدود نشم.

    4-دیدن زیباییهای بیشتر و زندگی در کشور پیشرفته ترو تمیزتر

    5-زندگی در کشوری که گردو خاک نداشته باشه،بارون فراوون داشته باشه،سرسبز باشه،یه جایی مثل پرادایس.من عاشق یه همچین آب و هوایی ام.

    6-یادگیری زبان همزمان با قرار گرفتن تو محیط.چون اینطوری خیلی سریع تر و با انگیزه تر زبان رو یاد میگیرم.

    7-اینترنت آزاد و قوی بدون فیلتر شکن

    8-کشوری با امکانات رفاهی خیلی خیلی بالا،با طبیعت زیبا و بکر فراوان،میخوام همه ی زیبائیها و جاهای دیدنی ای که تو سریال سفر به دور امریکا دیدم رو تجربه کنم.چشمه های آب گرم،غار،جنگل ها و تریل های پیاده رویش،دریا و ساحل و ماسه های سفید و تپه های ماسه ای سفید و هزاران مکان دیدنی ای که برای من شما دو بزرگوار تصویر سازی کردین.سپاسگزارتون هستم.

    9-دوست دارم زمانی مهاجرت کنم که شرایط مالیِ عالی،و شرایط روحی و عاطفی عالی داشته باشم.

    من از نظر روابط فکر میکنم هنوز خیلی جای کار دارم هنوز نمیدونم منظور از روابط خوب دقیقاً چیه

    و

    وضعیت مالی عالی و استقلال مالی عالی هنوز ندارم ولی این توانایی رو در خودم میبینم که هر نوع مهارتی رو با پشتکار و تعهد و تمرکز کسب کنم. به امید بهبود و پیشرفت در این زمینه و یک مهاجرت عزتمندانه و عالی در بهترین زمان به بهترین مکان.

    استاد عزیزم بابت این دو فایل بسیار مهم و ارزشمند و همچنین آزمون ارزشیابی بسیار سپاسگزارم،فوق العاده بودن و مسیر بعدی به وضوح مشخص شد برام.

    آرزوی سلامتی و شادی دارم برای شما و مریم جانم و همه دوستان عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    فرهاد و عسل گفته:
    مدت عضویت: 3699 روز

    درود خدمت شما استادعباس منش عزیزم

    استاد عزیزم امروز به محض اینکه دیدم این فایل روی سایت اومده خیلی خیلی خوشحال شدم و به سرعت دانلودش کردم و خیلی نگاهش کردم

    استاد عزیزم خیلی خیلی این فایل نیازمند حال حاضر من است چون

    در تیر ماه 1402 در دوره فوق العاده کشف قوانین زندگی در آپدیتش هدف‌های من اولین هدفم تسویه بدهی‌ها و وام‌ها و حذف دسته چک از زندگی و کارم بود که به لطف خدا تا اسفند 1402 محقق شد

    دومین هدف من اتمام شراکت من با بیل مکانیکی که 13 سال با برادرم شراکت و کار داشتیم و چون بزرگتر بود خیلی کار برای من مشکل بود اما به لطف خدا این هدفم هم تا بهمن 1402 محقق شد

    سومین هدف من هم در دوره کشف قوانین زندگی و هم در دوره روانشناسی ثروت 1 در جلسه 33 مهاجرت بوده که با توجه به وابستگی‌هایی که به شهر و خانواده‌ام داشتم و با توجه به زنجیرهای خیلی زیادی که برای خودم درست کرده بودم و به پام بسته بودم و پاره کردن اون زنجیرها زمان می‌برد مهاجرت من هنوز محقق نشده است

    زنجیرهایی مثل داشتن بدهی‌ها و وام‌های زیاد و یا کار شراکتی که اختیار 100 درصد کار با من نبود به همین دلایل نتونستم تا حالا مهاجرت کنم

    می‌دونستم که اول باید مثل استاد که دفترهاشو جمع کرد و سر خودش رو خلوت کرد فهمیدم من هم باید اول زنجیرها رو پاره کنم و رها و آزاد باشم تا بتونم با خانواده‌ام به جاهایی که علاقه داریم مهاجرت کنیم

    کاری که کردیم این بود که مسافرتی به ترکیه و مسافرت‌های خیلی زیادی به داخل ایران داشتیم و هر شهری که فکر می‌کردیم برای ما مناسبه سفر کردیم و چند روز موندیم تا بتونیم بفهمیم که اینجا برای ما مناسب هست یا نه

    ؟

    بعد از اینکه شهرهای خیلی زیادی رو سفر کردیم یک شهر خیلی خیلی به دل ما نشست و از همه لحاظ عالی بود و هیچ ایرادی نتونستیم از اون شهر بگیریم پس هدف ما مشخص شده و فقط از خداوند می‌خوایم که در زمان درستش و به موقع به این هدفمون برسیم

    استاد برای بار اول که این جلسه رو داشتم گوش می‌کردم به محض اینکه گفتی دلایل مهاجرتتون رو می‌دونید یا نه ؟

    فایل رو استاپ کردم و با اینکه قبلاً خیلی خیلی دلایل زیادی رو نوشتم باز هم با طرز فکرهای جدیدم و دیدگاه جدیدم دلایلم رو نوشتم و حدود 30 دلیل به راحتی در ذهن من اومد که انقدر سرعت دلایل بالا بود که دستم به سرعت ذهنم نمی‌رسید

    وقتی به این لایل نگاه می‌کنم 100 درصد مطمئنم که هدف من و خانوادم مهاجرت خواهد بودو از ایران هم بلطف خدا حتما مهاجرت خواهیم کرد

    و به قول جلسه اول جهان بینی توحیدی می‌خوایم این سفر فوق العاده رو شروع کنیم و زندگی رو یک سفر ببینیم و قدم اول رو به کمک خداوند و به لطف خداوند برداشتیم

    این که در کارم مستقل شدم و بدهی و وامی ندارم بی‌نهایت کمک می‌کنه بلطف خدا در نهایت این اتفاق می‌افته

    استاد عزیزم در مورد اینکه می‌گید یکی از ویژگی‌های مهم فردی که می‌تونه مهاجرت کنه اینه که سفرهای زیاد رفته و سفر زیاد دوست داشته باشه

    دقیقاً من و همسرم خیلی از جاهای ایرانو رو سفر کردیم و برای شناخت اون شهر چند روز اونجا بودیم و خیلی خیلی برامون این سفرها لذت بخشه و در 95 درصد مواقع من همسرم دخترم و پسرم با هم بودیم و علاقه‌ای به سفرهای دسته جمعی نداریم

    استاد عزیز ما هم هرجایی که میریم با اینکه بچه کوچیک داریم اما علاقه خیلی زیادی به پیاده‌روی در اون شهر و گشت و گذار داریم و باید تمام جاهای دیدنی شهر رو ببینیم

    استاد من و همسرم خیلی خیلی به لطف خدا انعطاف پذیر هستیم و حتی دخترم هم نسبت به سنش انعطاف پذیره

    عید امسال ما یک مسافرت به سمت جنوب رفته بودیم و به بوشهر که رسیدیم 3تا از برادران من هم اومده بودن بوشهر و زنگ زدن به من که بیا دور هم باشیم وقتی ما رسیدیم پیش برادران ما خیلی تعجب کردیم که همشون تمام رختخواب‌هاشون هم همراهشون بود و اون‌ها هم تعجب کردند که ما هیچ رختخوابی همراممون نبود!

    استاد ما برای اولین بار بود که تقریباً در همین مسافرت جنوب به جمع خانوادگی ملحق شدیم و دو روز با هم بودیم و در یک شهر دیگر به خانه یکی از دوستان رفتیم به صورت مشترک من و همسرم متوجه شدیم که هیچ کدام از این‌ها علاقه ما نیست

    مسافرت خانوادگی و رفتن خونه فک و فامیل به هیچ عنوان علاقه ما نیست و حتی آگاهانه با اینکه درخواست‌های خیلی زیادی داریم اما سعی می‌کنیم به شیوه خودمون عمل کنیم و قائم به ذات باشیم و متکی به خودمون باشیم وتنها سفر کنیم

    منو همسرم به نظرم خیلی در مورد تغییر اوکی هستیم

    مثلاً سال 1402 با اینکه گوشی‌های اندروید هر دوتامون سالم و خوب بود اما علاقمند به آیفون شدیم و نفری 1 آیفون 13 خریدیم و خیلی خیلی یادش گرفتیم و الان به راحتی باهاش کار می‌کنیم و خیلی خیلی راحت و با امکانات عالی تری هست

    استاد عزیز خیلی از این جلسه لذت بردم و از شما ممنونم

    مورخ 23تیر 1403

    انشاءالله در پناه فرمانروای کیهان همیشه در اوج سالم سلامت ثروتمند لیاقتمند و خوشحال باشید

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1054 روز

    وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ

    اگر مردم ایمان داشته باشن ، نشانه ایمان هم آرامش و حال خوب ِ و تقوی داشته باشن یعنی تو هر شرایطی بگن همین بهترین ِ چون برگی بی اذن خدا نمیافته ، ما سرازیر میکنیم نعمت ها و برکت ها رو از آسمان و زمین بر آنها ، چقدر خداوند زیبا میگه از آسمان‌ها و زمین یعنی از جاهایی که حتی تصورش هم نمیکنی و تازه نشانه فراوانی و نامحدود بودنه نعمت ِ ، در آخر خداوند میگه اما بیشترشون فکر میکنن دروغه و چون فکر میکنن دروغه این وعده ها ، نه ایمان دارند نه کنترل ذهن دارند خب پس نعمت و رحمتی هم نصیبشون نمیشه واین عذابی که میکشن بخاطر خودشونه

    سلام به روی ماهت استاد جونم

    چقدر با آرامش صحبت میکردین و آخر فایل با لبخندی که از آرامش قلبتون جاری بود گفتین دوست دارید شاگردهاتون و بهتر بشناسید

    منم از شما سپاسگزارم که با عشق این آگاهی های بینظیر و گسترش میدین تا انسان‌ها خودشون و بهتر بشناسن و تصمیمات بهتری بگیرن تا لذت بیشتری ببرن و آسون بشن برای آسونی ها .

    منم به نوبه خودم احساس مسئولیت دارم که آگاهی های خودم و بنویسم.

    استاد جونم منم مثل شما هر بار که مهاجرت کردم اوضاع و شرایطم خیلی بهتر شد

    وقتی تو سن 18 سالگی از پدرم جدا شدم و مسیولیت خواهرم و بردارم ها مو به عهده گرفتم اولین مهاجرت من بود و چقدر همه چی بهتر شد خداروشکر

    وقتی تو سن 23 سالگی از کرج به تهران مهاجرت کردم بازم اوضاع عالی تر شد

    وقتی از زندگی متاهلی به مجردی مهاجرت کردم بازم اوضاع عالی تر شد در سن 31 سالگی

    وقتی در 35 سالگی از تهران به المان مهاجرت کردم بزرگ شدم

    وقتی در 36 سالگی از المان به هلند اومدم بزرگ‌تر شدم

    خدایا شکرت

    و مهاجرت اصلی من در سن 36 سالگی اتفاق افتاد

    شروع مهاجرت از سارا قدیمی به سارا جدید

    و این مهاجرت سخت ترین و البته شیرین ترین مهاجرت من بود

    تو این مهاجرت بند بند وجودم از هم باز شد و تمام آنچه که بودم و ویران کردم تا آجر به آجرش و درست و خداگونه روی هم بزارم

    خیلی بالا و پایین داشت اما خداروشکر الان زیر بنای وجودم محکم شده و باید شروع به بالا بردن بنا کنم .

    استاد من عاشق تجربه های جدید هستم

    عاشق پیدا کردن راه های جدید

    اشتباه هم زیاد کردم‌ اما الان با ایمان میگم اگه برگردم به 18 سالگی تمام اون راه ها رو دوباره میرم که الان و تجربه کنم

    من آدم جسوری هستم ، یادمه وقتی برگه استعفا مو گذاشتم جلو مدیر بیمارستانی که سال 84 حقوق میلیونی میگرفتم ، مدیر بیمارستان بهم گفت نکن این کار و پشیمون میشی و اما بهش گفتم میخوام آزاد باشم و زندگی و تجربه کنم .

    وقتی ازدواج کردم با مهریه یک سکه ، همه گفتن دیوانه ایی ، اما من با ایمان گفتم مهریه باعث خوشبختی نیست

    وقتی دست خالی بچه مو برداشتم و اومدم المان حتی یک کلمه آلمانی هم بلد نبودم و همیشه میگفتم خدایی که من آورد تا اینجا خودش کمکم میکنه .

    وقتی اومدم هلند هم هیچی بلد نبودم اما همه کارها پیش رفت با تمام سختی و راحتی اش

    الان در این لحظه با یقین میگم از تمام تصمیماتم راضی هستم و زندگی و خوب زندگی کردم

    و تصمیم جدیدم مهاجرت به امریکاست

    الان بهترین فرصت ِ ، چون دخترم مقطع ابتدای و تموم کرده و باید بره دبیرستان

    خودم هم اروپا رو تجربه کردم و به کشورهایی که دوست داشتم سفر کردم و دیگه اروپا جوابگوی روحیه سرکش من نیست

    میخوام با توکل به خدایی که تا این لحظه همراهم بوده بازم مهاجرت کنم و ظرفم و بزرگ‌تر کنم .

    دوباره زبان جدید ، دوباره سبک زندگی جدید ، فرهنگ جدید

    خیلی هیجان انگیزه برام

    استاد وقتی با نگاهی وسیعتر به زندگی نگاه میکنم ( جاهایی که ترس میاد و میگه بابا دوباره میخوای خودت و آواره کنی ؟! بشین زندگیت و بکن ، تازه زبانت خوب شده ، تازه خونتون زندگی داری ) من بهش میگم مگه چند بار زندگی میکنم ؟؟!!

    اصلا مگه اعتباری هست که فردا بیدار شم ؟؟!

    این زندگی خیلی کوتاه ِ و من دلم میخواد تا لحظه یی که فرصت دارم در حال تجربه کردن باشم

    تجربه محیط جدید ، آدم های جدید ، آب و هوای جدید

    به نظرم وقتی باید ثابت بشیم که دیگه روح از جسم جدا شده و تازه اون موقع روح با سرعت و آزادی نامحدود حرکت میکنه

    یادمه تازه ازدواج کرده بودم رفته بودم اصفهان خونه مادرشوهرم ، طی یک هفته تمام خیابون های فرعی اصفهان و یاد گرفتم ، از صبح با ماشین میزدم بیرون و شهر و میگشتم ، یه روز خواهر شوهرم و از کوچه پس کوچه رسوندم محل کارش چون تو خیابون اصلی ترافیک بود ، اصلا باورش نمیشد میگفت تو قبلا اصفهان زندگی کردی

    میخوام بگم این روحیه کشف کردن همیشه باهام بوده

    اصلا امنیت برام معنا نداره ، امنیت در جایی هست که به خدا توکل میکنم

    استاد این نگاه توحیدی و داشتم اما خیلی وقتها در مسیر اشتباه ازش استفاده کردم و اما با فایل ها و دورها و آگاهی هایی که از شما دریافت کردم هر روز تلاش میکنم در مسیر راست ازش استفاده کنم تا منجر به عمل صالح بشه تا خدا ازم راضی و خشنود باشه

    استاد جونم چقدر فهم ‌‌درک اصل آدم و به آرامش میرسونه و آسونت میکنه برای حرکت در صراط المستقیم

    ایشالا که مهاجرتم به راحتی و حمایت الله انجام بشه

    استاد جونم عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 68 رای:
  6. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1754 روز

    سلام

    استاد عزیزم

    خیلی خوشحالم بابت این فایلهای عالی برای اینکه تشخیص بدیم که آیا ما انسان لایقی هستیم برای مهاجرت یا نه

    استاد با جان و دل دو فایل را گوش دادم

    و بعد سعی کردم مطالب را درک کنم

    بعد هم آزمون را شرکت کردم

    قبل از شروع آزمون نشستم و با خودم صحبت کردم

    گفتن فرزانه با خودت رو راست باش و جواب سوالهای آزمون را با توجه به واقعیت درونت و خود واقعی ات و شناختی که از خودت داری پاسخ بده

    به خودم گفتم اینجا مسابقه که نیست

    برنده بازنده ام که نمیخواد پس صادقانه پاسخ بده

    و در طول آزمون مرتب حواسم به خودم بود و دوست داشتم پاسخهایم بر اساس اگاهی هایم از مطالب یا شنیده هایم یا چیزهای متفرقه نباشه

    و فقط در مورد اون چیزهایی که گفتم باشه

    خلاصه آزمون را دادم و پاسخ این بود که من میتوانم اون کسی باشم که مهاجرت کند

    جواب ازمونم خیلی خوب بودو خوشحال شدم

    ولی خوب اگر من این هدف را دارم باید استاپ نکنم و همیشه روی خودم و باورهام و هدفم کار کنم

    استاد جان خیلی دوستتون دارم

    و آرزوی موفقیت شما و عزیز دلتون را دارم

    و آرزوی موفقیت تمام دوستانم در سایت هم دارم

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1490 روز

    به نام خداوند جان و خرد

    کزین برتر اندیشه برنگذرد

    خداوند نام و خداوند جای

    خداوند روزی ده رهنمای

    خداوند کیوان و گردان سپهر

    فروزنده ماه و ناهید و مهر

    ز نام و نشان و گمان برترست

    نگارندهٔ بر شده پیکرست

    سلام صدسلام به استادعباسمنش عزیز واستادشایسته نازنین وکلیه رفقای همراه درخانواده توحیدی وصمیمی عباسمنش

    خدایاشکرت که فایل بی نظیر دیگری ازاستادعباسمنش روزی ام کردی وروزم را باشنیدن صحبتهای گهربار استاد ساختی

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که دوستم داشتی ودراواخرسال 1398 به من گفتی

    اصغراماده باش باتمام وجودت آماده باش

    آماده مهاجرت!!!!!

    گفتم

    خداجونم چه مهاجرتی ؟

    مهاجرت به کجا؟

    من اصلا آمادگی مهاجرت ندارم

    من اصلا به مهاجرت فکرنمیکنم

    مهاجرت !!!

    حتی یک لحظه هم به ذهنم خطورنکرده

    گفت

    چراازحال روزت میفهمم که قصدیه کارایی داری

    دارم میبینم که داری فایلهای انگیزشی” کتاب راز” روگوش می‌کنی

    دارم میبینم که شبانه روز داری کتاب 4اثر اسکاول شین رومیخونی

    دارم میبینم که درتلگرام در کانالهای انگیزشی دنبال جمله های تاکیدی مناسب هستی

    تورو زیرنظردارم وقتش رسیده مهاجرت کنی

    گفتم خدایا اولین بار است که داری بامن اینقدر شفاف وواضح صحبت میکنی

    حتما تاحالا هم بامن صحبت میکردی من دریافت نمیکردم

    گفت گذشته رافراموش کن

    همت ،تلاش وتعهدت را دیده ام

    نیتت خیراست

    وماهم قطعا کمکت خواهیم کرد

    کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً

    ما از عطاى پروردگارت، اینان (فرصت طلبان) و آنان (دنیا طلبان) را کمک مى‌کنیم و عطاى پروردگارت از کسى منع نمى‌شود

    گفتم :

    خدایا ،معبودا

    آماده ام گوش بفرمان هستم هرچی که شمابفرمایید هرچه شماامرکنید

    وسرنوشت من اینطور رقم خورد که درروزهای پایانی سال 98 خدادستمو گرفت وگذاشت دردست پیامبر زمانه اش” سید حسین عباسمنش”

    گفت سید این بنده نازنینم قصد مهاجرت کرده

    قصدداره ازدوران تاریکی وجهالت مهاجرت کنه

    میسپارمش دست تو مثل سایر مهاجرینی که دررکاب توهستند ازش به خوبی مراقبت کن

    استاد عباسمنش هم گفت به روی دوچشم

    دربدو ورود استاد گفت اما شرط داره

    گفتم چه شرطی؟

    گفت هرآنچه که می‌گویم باید برایت وحی منزل باشه

    فقط بایدگوش کنی وتمرین کنی سوال بی سوال

    فقط باید بامن باشی

    گفتم استاد به دیده منت

    هرچه بگویی انجام میدم

    فقط منو ازاین وضعیت اسفناک نجات بده

    نه خواب راحت دارم،نه آرامش دارم،نه شادهستم

    هیچی هیچی هیچی

    زندگی باری به جهت دارم

    واینچنبن شد که خدادوستم داشت ومن بااستادعباسمنش وسایت عباسمنش اشناکرد

    ودرروزهای آغازین مهاجرتم به سرزمین توحیدی والهی سایت عباسمنش کارم رابافایلهای دانلودی توحیدعملی که واقعا من رادگرگون کرد وشبانه روز گوش میکردم ودربیشترمواقع همرا با اشک ریختن بود

    تازه داشتم یواش یواش خدارامیشناختم خدای واقعی رو نه آن خدایی که به من معرفی کرده بودند

    در ادامه سریال زندگی دربهشت شروع شد وسپس سریال سفربه دورامریکا درادامه دوره روانشناسی ثروت 1 وسپس دوره مقدس 12 قدم ودرحال حاضرهم دوره بی نظیر کشف قوانین رو تهیه کردیم

    خلاصه دوستان این بود قصه اولین مهاجرت من به دنیای جدید

    دنیایی سرشار ازشادی،ارامش،سلامتی، خوشبختی،زیبایی،برکت ، فراوانی و…

    خدایاسالیان سال سایه استادعباسمنش واصحاب ایشان برسرمان مستدام باد

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که دوستم داشتی ومنو به این سرزمین مقدس وبهشتی” سایت عباسمنش” رهنمون کردی

    خداحافظ ونگهدارمان باد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2224 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم الرزاق الوهاب العلیم الغفور الحکیم القریب المجیب

      سلام به آقای ابراهیمی عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و سعادتمند و خداجوی.

      چه تعبیر زیبایی از مهاجرت داشتید،سپاسگزارم کامنت شما مصداق آیه ی 29 عنکبوت

      فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ۘ وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

      و لوط به او [= ابراهیم‌] ایمان آورد، و (ابراهیم) گفت: «من بسوی پروردگارم هجرت می‌کنم که او صاحب قدرت و حکیم است!»

      هجرت به سوی خدا هم مستلزم رعایت اون مواردی است که استاد در این فایل ذکر کرد.

      کسی که میخواد هجرت کنه باید بدونه برای چی و انگیزه اش چیه؟ اگر انگیزه فقط رسیدن به پول و امکانات رفاهی باشه، با کمترین ناملایمتی پا پس کشیده می شود، اما اگر انگیزه فراتر از این باشد و اون شناخت خود و توانایی هایمان باشد، به راحتی با مسائل کنار میاییم.

      آقای ابراهیمی عزیز سپاس گذارم بخاطر این کامنت زیبایتان.

      ان شاءالله این مهاجرت عظیم روز به روز شما را به منبع اصلی نزدیک و نزدیک تر کند. الهی آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        اصغر و پرسیلا گفته:
        مدت عضویت: 1490 روز

        بانام خدای وهاب

        باسلام ووقت بخیر حضور شما دوست بسیارعزیز وهمفرکانسی وتوحیدی

        سرکارخانم یوسفی نازنین

        تشکرفراوان دارم ازابراز لطف ومحبت شما وبسیارخرسندم که کامنتم موردتوجه وعنایت شمانازنین قرارگرفت

        خدایا شکرت خدایاشکرت

        برخودواجب دونستم به رسم ادب تشکرکنم بابت ابرازمحبتتان

        من اززمانی که خدادوستم داشت یعنی ازسال 98 که دراین مسیرزیبا والهی قرارگرفتم انصافا درسهای زیادی از مباحث استادعزیزمون وکامنتهای دوستان نازنینم ازجمله شما فراگرفته ام وروز به روزهم به لطف الله مهربان دراین مسیرزیبا وتوحیدی ثابت قدم ترمیشوم وتحت هیچ شرایطی حاضرنیستم حتی یک دقیقه به دوران جهالتم برگردم اینو واقعا صادقانه عرض میکنم وبزرگترین دستاورد من دراین چندسالی که عضوسایت هستم همین نزدیکی به خداوند ،شناخت خداوند وشناخت خودم میباشد

        وبه خودم افتخارمیکنم بابت تعهدی که دراین راستادارم

        ضمنا بنده داستان زندگی اکثردوستان را ازجمله جنابعالی روازطریق گامنتهاشون دنبال میکنم وبرای موفقیت همه عزیزان لحظه شماری میکنم

        به امیدان روز که توسط استادشرایطی فراهم بشه تا همه عزیزان روازنزدیک زیارت کنیم

        ازدرگاه ایزدمنان بهترین ها رابراتون ارزودارم

        همواره درکنارخانواده محترم لحظات ناب وشگفت انگیزی داشته باشید

        خدانگهدار

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2224 روز

    به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

    وَمَنْ یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَهً ۚ وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا(100نساء)

    سلام بر استادان عزیز و دوستان ارجمندم

    من از بچگی عاشق گشتن و مهمانی و در دل طبیعت رفتن بودم، اما متاسفانه پدرم نه اهل مهمانی بودنه بیرون رفتن، در کل 20 سالی که در خانواده پدری بودم، یبار اونم در سن 15 سالگی با هم رفتیم صحرا، دیگه نه خبری از مسافرت بود و نه بیرون رفتن. ولی چندین بار به اردو و حتی به شمال از طرف مدرسه رفتم و خودم تمام سوراخ سنبه های شهرمون رو زیر و رو کرده بودم. بعد که ازدواج کردم همسرم هم اهل مهمانی نبود، و طبیعت در حد یه نهار اونهم با امکانات. و مسافرت رفتن به شرط اوکی بودن امکانات در حد دو بار مشهد دو بار اصفهان و دو بار شیراز یبار هم همدان. والسلام نامه تمام. و این عشق و علاقه من به دیدن جاهای مختلف، اقوام مختلف، آشنا شدن با رسوم و آداب و حتی شنیدن زبان ها و لهجه های مختلف، و… و ناکام موندن آنها، فقط باعث دعوا و بحث میشد. و علت دعوا و بحث مشخص بود، چون همسرم رو مقصر می‌دانستم، ولی از موقعه ای که با استاد و آموزه ها آشنا شدم، و فهمیدم که هیچ عامل بیرونی تاثیری بر زندگی ام نخواهد داشت، آرام شدم و سر به سکوت و پیدا کردن خودم شدم، آنقدر غرق جستجو ی خودم هستم که دیگه از اینکه بریم مسافرت(البته با همسرم و یا بقیه، نه خودم تنها) اصلا خوشحال نمیشم و دیگه مثل قبل نیستم که، با ذوق و هیجان، برنامه ریزی کنم که اینجا بریم اونجا بریم ، این دیدنی رو داره، اون دیدنی رو داره. دیگه احساس می کنم فقط اگه تنها باشم میتونم لذت ببرم از سفر کردن. و از موقعه ای که آرام شدم یه سفر به شیراز یه سفر به کرج و تهران و خرمشهر رفتم بدون همسر و فرزندان واقعا بی‌نظیر بود. البته هنوز به مرحله ای که تک و تنها باشم نرسیدم ولی همین بدون همسر و فرزندانم رفتم این نشون میده، سفر تک و تنها هم میشه، باید با همین فرمون برم جلو.

    پاشنه آشیل ی که فعلا مانع این کار میشه ثروت است یا همون پول که دارم روی آن کار می کنم، و مطمئن ام کافیه فقط یکم اوضاع مالی ام اوکی بشه، یه مسافرت توپ به تنهایی میرم. و باز برای مهاجرت تنها عامل بازدارنده اوضاع مالی ام است، که ان شاءالله در حد اوکی باشه، مهاجرت می کنم ولی باز هم با رعایت تکامل و مواردی که استاد گفتن. که خدا را شکر من فعلا همه آنها رو بصورت پیش فرض داشتم بغیر از اوضاع مالی و دوری از خانواده که دوری از خانواده حل شده با آموزه ها فقط میمونه اوضاع مالی.

    یادمه یبار که سوپری داشتیم یه خانمی اومد مغازه که بهایی بود، وقتی فهمیدم که بهایی است، خیلی ذوق کردم و با ذوق و شوق در مورد دین و آیین و رسومات شون پرسیدم، ولی اون خانم انگار دوست نداشت توضیح بده یا شاید هم زیاد سرش نمیشد، مثل خیلی از مسلمون ها که فقط اسمشون مسلمان است. یا موقعه ای کوچیک بودم و یه دایی داشتم که در کشتی‌ های نفت کش کار می کرد و به کشورهای مختلف می رفت، هر وقت صحبت می کرد و عکس هایی که گرفته بود رو میدیم، خیلی دوست داشتم منم این جاها و آداب و روسوم رو ببینم و رویا پردازی می کردم.

    وقتی کسی رو میبینم که با زبان دیگری صحبت می کند خیلی برایم جالب است، و دوست دارم در کنارشون باشم تا زبانشون رو یاد بگیریم، ولی متاسفانه تا حالا با هیچ همسایه یا دوستی که حتی زبان تُرک داشته باشه برخورد نکردم.

    خلاصه که نتیجه آزمون برایم اوکی بودن مهاجرت رو داده، ان شاءالله که خدا هم اوکی بده، بریم که مهاجر الی الله بشیم.

    استاد عزیزم یه دنیا سپاس که این موضوع مهم رو شسته و رفته با آزمون به صورت هدیه در اختیار ما قرار دادی تا دغدغه هایی که داشتیم برطرف بشه و تکلیف خودمان را بدونیم که چکار کنیم.

    استاد این فایل هم باعث شد من بریم یه سرچ کلمه ای در مورد هجرت بکنم و کلی لذت ببرم از این آیه هایی که انگار مثل روز برایم روشن شدن. با این که قبلا اونها رو خوانده بودم درکی از آنها نداشتم.

    الان فهمیدم که مهاجرت اغلب همراه جهاد اومده، باعث افزایش امید به درگاه خداوند میشه، باعث بخشش گناهان، وارد شدن به بهشت، داشتن اجر و پاداش در دنیا و آخرت، ملاک سنجش دوستی مومنین، ملاک سنجش ایمان، داشتن بزرگ ترین درجه ایمان، پیروز شوندگان و…

    که این ها در آیه های مختلف آمده و بسیار زیبا و پند آموز هستند که اگه کسی واقعا قصد مهاجرت داشته باشه، و ترس از سختی مسیر داشته باشه میتونه با این آیه ها با قلبی آرام و مطمئن مهاجرا الی الله شود.

    در پناه ایزد منان، همه ی ما همیشه و در همه حال مهاجرا الی الله باشیم. الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      فریبا فاضلی گفته:
      مدت عضویت: 2111 روز

      سلام به رضوان عزیزم

      رضوان خانم پر جنب وجوش

      خیلی خصوصیات اخلاقی تو نو دوست دارم من کلا آدم آرومی هستم واز همنشینی و دوستی با خصوصیات اخلاقی شما لذت میبرم

      حتما میدونی که تمام کامنتاتو میخونم وامتیاز حداکثری رو دادم

      ولی دیروز یه کامنت از شاگرد زرنگ کلاس خوندم سعیده جان که تشویق کرد منو به پاسخ کامنت دادن وتحسین وتشویق کردن

      منم دارم اطاعت میکنم

      خیلی خوب مینوسی عزیزم

      واقعا لذت میبرم از خوندنشون

      مرسی که هستی و مینویسی

      برات بهترین ها رو از خدای متعال آززومندم موفق و ثروتمند وسلامت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    الناز رضائی گفته:
    مدت عضویت: 656 روز

    سلام و درود

    خدارو شکر می کنم بابت تمام نعمات و آگاهی ها

    من عاشق سفرو شناخت ناشناخته ها و هیجان و تازگی ام اما تازه فهمیدم هنوز آمادگی مهاجرت رو ندارم نه تا وقتی که همینجایی که هستم و در جایگاه فعلی خوشبختی رو احساس نکنم، من باید یاد بگیرم از درون خوشبخت باشم

    وقتی الان خودم رو با گذشته مقایسه میکنم میبینم خیلی پیشرفت کردم اما راضی نیستم چون همیشه دنبال کمال و بهتر شدن هستم انگار میخوام خودم رو ثابت کنم همیشه در حال جنگیدنم حداقل در ذهن خودم، میخوام از الانم لذت ببرم از همین جایی که هستم، هربار که رها کردم بطور معجزه آسایی پیشرفت کردمو به خواسته هام رسیدم و من هربار فراموش میکنم و اینقدر در جا میزنم تا اینکه به خودم بیام، این بار میخوام آگاهانه تر خوشبختی رو زندگی کنم و میدونم خداوند در ادامه مسیر منو به بهترین ها هدایت میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  10. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و نازنین و سلام و درود بر استاد شایسته بزرگوار

    سلام و سلامتی و نور و رحمت الله یکتا به قلب سلیم تک تکِ دوستان ارزشمندم 

    استاد شما بسیار دقیق و واضح بیشتر اون چیزهایی که در ذهن من در مورد معقوله مهاجرت و بحث تغییر هستش رو داشتین به زبون میوردین

    شما یک جمله طلایی رو به زبون اوردین که فوق العاده باعث خوشحالی من شد ، از این بابت که من چقدر تغییر کردم و خوب روی خودم کار کردم که اون معیاری که توی ذهن من بودش در مورد همه چیز علی الخصوص مهاجرت دقیقاً همون معیاری بودش که شما به زبون اوردین و توی ذهنتون بوده

    اون معیار چی هستش؟؟؟

    اینکه گفتین:

    دوست داشتم برم یک محیط ناشناخته ای که مجبور باشم به خداوند بیشتر توکل کنم یعنی میزان راحتی با مهاجرت توی ذهن من تبدیل شده بود به میزان توانایی در توکل به خداوند

    اصن من وقتی اینو از زبون شما شنیدم داشتم بال در میوردم 

    چون دقیقاً این معیار و در اصل باوری که در ذهنم دارم همینه ، از اینکه من میخوام مهاجرت کنم برای اینکه بیشتر روی خدا حساب کنم ، چون همین حساب کردن بیشتر من روی خداوند باعث آسونی در روند زندگیم و پیشرفت بیشتر من میشه

    این چیزیه که توی ذهن من بوده ، بارها در موردش با خدا صحبت کردم و ازش درخواست کردم که این شرایط رو برام ایجاد کنه

    دوست داشتم در مورد یک موضوع بسیار مهم بنویسم که میتونه به درک من خیلی کمک کنه و همین باعث عملکرد بهتر من در زندگیم میشه

    شما در مورد ریسک های حساب شده صحبت کردین ، از اینکه چقدر حاضرم ریسک کنم یا بذارید اینجوری بگم چقدر حاضرم خودم رو به جریان هدایت های خداوند بسپارم بدون اینکه از قدم های بعدی مسیر زندگیم خبر داشته باشم؟!

    من دیشب داشتم در مورد کلمه خوف در قرآن که به معنی ترس هستش جستجو میکردم و متوجه شدم که در اغلب مواردی که این کلمه در قرآن بکار رفته با لای نَفی به کار رفته! 

    البته خیلی آیه با کلمه خوف هستش ولی من همون چندتایی که خوندم فهمیدم که با لای نَفی امده

    یعنی نمی ترسند جالبیش اینجاست که از بین اون آیاتی که داشتم بررسی میکردم متوجه شدم که بعد از کلمه وَلَا خَوْفٌ از کلمه ی وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ استفاده شده ، تقربیاً از بین اون چندتا آیه ای که من خوندم این دو کلمه پشت سرهم با هم گفته شده مثل این آیه که میگه:

    بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ(آیه 112 بقره)

    آری، کسانی که همه وجود خود را تسلیم خدا کنند در حالی که نیکوکارند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته و مناسب است، نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند

    این نشون میده ترس همیشه با خودش ناراحتی و نگرانی هم میاره

    حالا چطور میشه یک کسی به قول استاد عباسمنش ریسک میکنه تقریباً نه میترسه و نه غمگین میشه

    به نظر من دو تا عامل بسیار بسیار مهم هستش که میتونه ترس ها رو از آدم دور کنه یا حداقل کمترش کنه

    چرا میگم حداقل کمتر؟؟

    چون که یه موقع هایی هستش واقعاً آدم از روبرو شدن با یک محیط ناشناخته یا ملاقات با یک آدم جدید یا انجام دادن یک کاری که تا به حال در زندگیش انجام نداده ممکنه این ترس رو در وجودش بندازه که اگر نتونم چی؟ 

    اگر جواب نده چی؟ 

    اگر نشه چی؟

    میدونی ، به قول قرآن إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّیْطَانِ یعنی اینم هست که بالاخره دچار ترس و نگرانی بشی

    اصن بذارید یک مثال واقعی از خودِ قرآن بزنم که داستان خودِ موسی هستش که پیامبر خدا هم بوده ولی توی این آیه به خدا میگه چی؟

    قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلۡتُ مِنۡهُمۡ نَفۡسٗا فَأَخَافُ أَن یَقۡتُلُونِ (آیه ٣٣ قصص)

    گفت: پروردگارا! من یک نفر از آنان را کشته ام، مى ترسم مرا بکشند

    شاید مثلاً این سوال پیش بیاد که ، موسی که پیامبر خدا بوده ! قبل از این هم که بره پیش فرعون خدا یکسری از قدرت هاش هم به خودِ موسی نشون میده و اینقدر هم واضح داره الهامات خدارو دریافت میکنه چطوریه که بازهم به خودِ خدا میگه که من میترسم!

    جوابش یک چیزه 

    اونم اینکه اون چیزی که خدا میگه که باید انجام بدی اصلاً برای ذهن منطقی نیست اما وقتی که انجامش میدی تازه منطقی میشه برات

    انداختن فرزندت توی آب منطقی نیست

    از دشمنانت بخوای فرار کنی بعد خدا بهت میگه باید بری لب آب! منطقی نیست

    اینکه تمام خونه زندگیت رو بذاری و بری دنبال الهاماتت منطقی نیست

    اینکه زن و بچه تو وسط دَرِه بیابون بذاری و بری دنبال اون چیزی که خدا بهت گفته منطقی نیست

    اینکه چاقو رو برداری بذاری زیر گلوی بچه ات تا به اون چیزی که خدا بهت گفته عمل کنی منطقی نیست

    اینکه همه ازت دور میشن ، در حالیکه یه احساسی بهت میگه همین مسیر درسته فقط ادامه اش بده منطقی نیست

    اینکه یک دختر پاکدمنی باشی و بدون اینکه با مردی نزدیکی داشته باشی باردار بشی منطقی نیست

    به خدا منطقی نیست اوضاع و احوالت به ظاهر برات ناجالب میشه و مسیر برات نامعلوم میشه و  همه بهت جوره دیگه ای دارند نگاهت میکنند ولی قلبت داره میگه ، تو به جریان هدایت اعتماد داری؟ 

    منطقی نیست

    منطقی نیست

    منطقی نیست از اینکه وسایل های خونتو جمع کنی و بگی من میخوام مهاجرت کنم با دست خالی بدون هیچی ولی یه چیزی توی اعماق وجودت داره بهت میگه وهو معکم این ما کنتم من با توام نگران چی هستی! خودم بهت گفتم خودم هم حواسم بهت هست

    هیچکدوم از اون چیزهایی که خدا بهت میگه باید انجام بدی منطقی نیست

    ولی اینجاست که ایمان خودش رو نشون میده یا به قول استاد ریسک میکنی ، هر چند ممکنه توی مسیر هم ترس هایی هم باشه

    ترس ها همیشه میتونه باشه ولی ایمانه هم هست

    خب من گفتم که دو تا عامل بسیار بسیار مهم هستش که به نظر من میتونه ترس ها رو از آدم دور کنه یا حداقل کمترش کنه

    عامل اول : حساب کردن روی خدا ، نه روی عقل خودت  منطق قرآنیش هم اینه که میگه:

    قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (آیه ٣٨ بقره)

    گفتیم: همگى از آن فرود آیید؛ چنانچه از سوى من هدایتى براى شما آمد، پس کسانى که از هدایتم پیروى کنند نه ترسى بر آنان است و نه اندوهگین شوند

    این دقیقاً باعث میشه که قدم هاتو محکم تر برداری چون میدونی یک کسی داره هدایتت میکنه که جهانیان از اونه و دانش هر چیزی رو داره و توانایی انجام هر کاری رو داره

    پس ترسی نیست ، غم و غصه ای نیست

    هر چند که اینم قطعی نیست چون همین الانش که در حال توسعه یک پروژه هستم این نجوا میادش که اگر اون جوری که باید وبسایت درست بشه ، نشه چی!

    در حالیکه من هر روز که میشینم پای لپتاپم به خدا میگم ، خدایا شما بیا با دستای من شروع کن به نوشتن اون کدهایی که شما میدونی و من نمیدونم و واقعاً هم هر قسمتی که از سایت درست میشه اون چیزی میشه که اصلاً از قبل بابتش هیچ ایده ای نداشتم در حالیکه کاملاً با هدایت های خدا انجام میشه ، مثلاً من باید برای سایت تقویمی درست میکردم که کاربر روزهاش رو از روی تقویم باید انتخاب کنه یه جورایی مثل سایت علی بابا که از روی تقویم تاریخ شروع و پایان سفرتو باید مشخص کنی ، حالا داستان اینجاست که من اصلاً به هیچ عنوان نمیدونستم که چطور باید یه همچین تقویمی درست کنم و اصلاً بلدش هم نبودم و یکم هم نگران شده بودم که اگر نتونم درستش کنم چی؟!

    به الله قسم یه روز به خدا گفتم خدایا من که نمیدونم واقعاً شما میدونی لطفاً کاری کن که این تقویم در سایت درست بشه ، خودش کاری کرد در عرض 2 الی 3 روز نهایتاً تقویم سایت درست بشه اونم با چی؟

    با کدهای آماده ای که توی اینترنت بود ، اصلاً لازم نبود من کدهاشو بنویسم ، اینجوری خدا هدایت میکنه

    عامل دوم : رعایت کردن تکامله ، به تجربه به این رسیدم که تمام کسانی که خواستند یهویی یه حرکت گُنده ای انجام بدن تا هنوز آمادگیش رو ندارن واقعاً سقوط کردن ، مثال واقعیش شوهر خاله خودم هستش ، اون زمان هایی که جایی داشت کار میکرد یهویی میومد بیرون بعد برای خودش شرکت میزد و همزمان کارمند استخدام میکرد و همزمان میز و صندلی و امکانات یک اداره رو تهیه میکرد و همزمان هم همه رو جمع میکرد و دوباره میرفت میشست همون جایی که قبلاً کار میکرد!!

    زیبا نیست؟!!

    یعنی میشه گفت در اصل من با رعایت قانون تکامل دارم کم کم و به صورت پیوسته خودم رو آماده میکنم برای اون نقطه ای که دوست دارم بهش برسم

    مثلاً خودِ من عاشق این هستم که کشورهای مختلف دنیا رو برم ببینم ، بارها و بارها و بارها از طریق نقشه موقعیت جغرافیایی کشورها رو بررسی کردم عکس ها و فیلم های شهرهاشون رو دیدم و این فرکانسم به خوبی داشتم از طریق تجسماتم  و کانون توجه ام میفرستادم ولی یه ایرادِ بزرگی این وسط بود

    اونم اینکه من اصلاً پاسپورت نداشتم! بعد توقع داشتم خدا منو هدایتم کنه به خارج از کشور یعنی من آمادگیش رو ایجاد نکرده بودم ، توی این مورد داشتن گذرنامه هستش که واقعاً به راحتی گذرنامه ام رو هم رفتم گرفتم ، اونم هیچ درخواستی هم از خدا بابت داشتن گذرنامه نکرده بودم خودش هدایتم کرد

    یعنی میگی میخوام کسب و کار خودم رو راه بندازم

    آیا تو آمادگیش رو توی خودت ایجاد کردی؟!

    مثلاً رفتی در موردش تحقیق کنی و مهارتش رو بدست بیاری؟!

    آیا اصلاً تا حالا در موردش مطالعه ای داشتی؟!

    من خودم یادمه اون زمان که تازه به مسیر کاری مورد علاقه ام هدایت شده بودم خیلی دوست داشتم خودم برای خودم کار کنم تقریباً هر روز هم از خدا این درخواست رو میکردم چون کاری که قبلاً انجام میدادم خیلی حالمو بد کرده بود بعد مثلاً اقدام هم میکردم بابتش ولی مطلقا هیچ نتیجه ای نمیگرفتم تازه ناراحتم میشدم کلی هم از خدا شاکی میشدم که چرا نتیجه نمیگیرم!

    یعنی الان که دارم فکر میکنم خودم خنده ام میگیره  که بابا لامصب تو اصلاً مهارتش رو کسب کرده بودی که بخوای برای خودت هم کار کنی

    بابت همین وقتی تکاملم رو طی کردم کم کم خودم رو آماده کردم برای مثلاً کار کردن برای خودم ، این یعنی آمادگی یک چیزی رو ایجاد کردن در خودمون با رعایت قانون تکامل

    حالا یه مثال میخوام از خودم بزنم در رابطه با همین داستان ترس

    خب اون دوستانی که تا حالا عکس منو در پروفایل سایت دیده باشند ، میدونند که من عینک میزنم

    یعنی حتی توی عکس هام هم با عینک هستم :)))

    من الان 29 سالمه یعنی متولد 1374 هستم 

    تقریباً از همون زمانیکه کلاس اول دبستان بودم ، با عینک رفتم نشستم سر کلاس ، چون قبل از اینکه برم مدرسه از من سنجش گرفتن و اون موقع گفتن که باید عینک بزنم تا خوب ببینم ، نمیدونم الان سنجش و این کارا هست ولی اون زمان بود

    آقا هیچی من از همون سن 7 سالگی تا الان که 29 سالم شده این عینک تقریباً میشه گفت جزء جدایی ناپذیری از زندگی من شد 

    انگار که عضوی از بدن من هستش یعنی من فقط موقع خواب عینکم رو بر میداشتم ، همین باعث شد چه اتفاقی بیوفته؟

    چشم های زیبای من به یک عامل بیرونی به نام عینک عادت کنه و طوری بشه که بدون عینک تقریباً هیچ جارو تا دو سه متری خودم رو نتونم واضح ببینم یعنی بدون عینک ، دیدن همه چیز برای من تار و نامعلوم هستش

    همین هفته پیش تصمیم گرفتم که صبح که پاشدم بعد از اینکه کارهای کدنویسی مو انجام دادم برم بیرون یکم قدم بزنم و با خدای خودم صحبت کنم

    صبح اون روز من از خواب بلند شدم و نشستم پای لپتاپ ، تقریباً ساعت 6 صبح بود 

    داشتم همینجوری کدنویسی مو انجام میدادم که انگار احساس کردم خدا داره به من میگه میخوای بری پیاده روی؟

    منم بهش گفتم آره

    بعد گفت ، عینکتو بذار خونه بعد برو!!

    چیزی نگفتم ولی به شدّت ذهنم داشت مقاومت میکرد ، همزمان هم داشتم کدنویسی مو میکردم

    بعد دوباره گفت داشتی میرفتی بیرون ، عینکت رو بذار خونه بعد برو بیرون

    من قبول کردم

    ولی همون لحظه ذهنم امد گفت ، اگر جایی رو درست نتونی ببینی چی؟

    از وسط خیابون چه جوری میخوای رد بشی؟ اگر ماشین بهت بزنه چی؟

    خلاصه تا آخرین لحظه ای که من میخواستم برم بیرون این نجوا همینجوری داشت میومد

    عینک رو گذاشتم خونه رفتم بیرون ، اولش یکم ترسیده بودم ولی ادامه دادم ، اتفاقی که افتاد خیلی جالب بود ، به هر تقاطعی از خیابون که میرسیدم انگار یک لحظه خیابون خلوت میشد  طوری که به راحتی من میتونستم رد بشم

    خیلی حس خوبی داشت از اینکه من یک عمر از ترس اینکه ممکنه جایی رو بدون عینک درست و حسابی نبینم ، بدون عینک بیرون نمیرفتم 

    همیشه عینک تو چشمام بود

    درسته که بدون عینک چندان واضح نمیتونستم ببینم ولی از اینکه تونستم تو دل این ترسم هم برم خیلی حسم خوب بود و از همه مهمتر به اون چیزی که خدا به من گفت عمل کردم

    الان هم در طول روز که پای لپتاپم نمیشینم یا توی سایت کامنتی نمیخونم عینکمو میذارم روی میز

    احساس میکنم کم کم چشمام داره میفهمه که بدون عینک هم میشه دید

    همه اینارو نوشتم و از خودم و قرآن مثال زدم که بگم مسیری که توش حرکتی میکنی شاید یه موقع هایی ترسناک به نظر بیاد ولی وقتی که واقعاً خودت رو به جریان هدایت میسپاری ، خودش هم ازت مراقبت میکنه و هم از مسیرهای آسون و لذتبحش هدایتت میکنه

    از خدا میخوام شجاعت عمل کردن به اون چیزهایی که به من میگه رو هم بده

    دوستان عزیزم و استاد بزرگوارم ازتون بی نهایت سپاسگزارم بابت درس هایی که دارین به من میدین تا این باور در ذهنم ساخته بشه که با خدا همه چیز امکانپذیره ، با خدا همه چیز آسونه

    =================================

    مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ۖ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا ۚ تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا ۖ وَعُقْبَى الْکَافِرِینَ النَّارُ(آیه 35 رعد)

    صفت بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده [چنین است که] از زیر [درختانِ] آن نهرها جاری است، میوه ها و سایه اش همیشگی است. این عاقبت و فرجام کسانی است که [در همه امور زندگی] پرهیزکاری کردند و فرجام کافران آتش است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 149 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1204 روز

      به نام خدای مهربان‌

      سلام ودرود من را از شهرزیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید

      آقای گرامی عزیز ازتون صمیمانه تشکر میکنم بخاطر کامنت زیبا وپرمحتوایی که نوشتید

      چقدر ایه های قرآنی برای ذهن نجوا گرم عالی بود وحس رهایی وارامش پیدا کردم‌

      دوست خوبم. واقعا هرکجا از خداوند درخواست کمک وهدایت کردم آنچنان هدایت ها از راه میرسه که حیران میشوم

      درمورد عینک زدن. یاد خودم افتادم. اینجا برای شماهم مینویسم تا باورهاتون بهتر بشه

      منم تقریبا نزدیک 25 ساله عینک میزنم وتقریبا صبح به محض بیداری عینک روی چشمانم بود تا موقع خواب

      پارسال یه مقدار روی باورهام کار کردم. آدم هایی که خیاطی می‌کنند وعینک نمی‌زنند. وبه لطف خدا یک ونیم شماره چشمان من بهبود پیدا کرد

      پارسال نزدیک عید. هدایتی رفتم عینک جدید خریدم. که خیلی بزرگ بود. وتقریبا اذیت میشدم

      یدفعه هدایت پروردگار بهم گفت دیگه عینک نزن. واای خدای من چقدر سختم بود وبه قول شما میترسیدم. مخصوصا موقع خیاطی کردن. ولی وقتی شروع کردم. به لطف خداوند الان نزدیک 6 ماهه. فقط پشت ماشین موقع رانندگی عینک میزنم. اونم بیشتر مواقع یادم میره. ظهرها معمولا بجای عینک دودی ازش استفاده میکنم برای رانندگی

      دیگه ساعت ها کامنت میخونم. خیاطی میکنم برشکاری. اصلا نیازی به عینک ندارم به حدی که بیشتر دوستان واشنایان فکر می‌کنند عمل کردم.

      واقعا همه چیز باور هست. مطمعنم اگه.دوباره زمانی بگذارم وروی باورهای سلامتی کار کنم. دیگه اصلا نیازی به عینکم نیست برای رانندگی

      به قول استاد هرعامل بیرونی شرک هست. تو تک تک سلول های من خداهست. ومیتونه چشمان من از روز اول هم بهتر وبینا تر باشه

      نور اسمان ها وزمین توی چشمان منم هست. پس میتونم مثل عقاب تیز بین باشم

      ممنون که کامنت گذاشتید

      واقعا آدم ها فراموشکار هستند ومن این نعمت الهی که با کار کردن روی باورهام بدست آورده بودم فراموش کرده بودم.

      خدایا ممنون وسپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1341 روز

        مرجان خانم نازنین سلام

        در رابطه با همین موضوع عینک ، من خودم الگویی که دیدم که دقیقاً مثل شما اینکارو کرده بود و الان کاملاً چشماش خیلی خوب شده و بدون عینک میتونه ببینه ، مادر خودم هستش

        ایشون مثل اینکه از همون سنین جوانی دکتر چشم پزشک بهشون میگه باید عینک بزنی و مامان من از همون دوران متوجه شد هر موقع عینک میزنه بالای بینی شون اذیت میشه بابت همین عینک رو میذاره کنار ، همین باعث میشه کم کم چشم هاشون عادت کنه به بی عینکی و خودش خودشون رو ترمیم کنند و طوری بشه که مادر من همین چند ماه پیش ، پیش چشم پزشک رفتن ، دکتر بهشون گفت که کلاً به عینک احتیاجی نداره

        همین باعث شد که بفهمم پس سیستم به این شکل عمل میکنه یعنی بدن خودش ، خودش رو میتونه ترمیم کنه

        بنابراین من هم تصمیم گرفتم کم کم عینک رو بذارم کنار

        ازتون سپاسگزارم بابت پاسخ ارزشمندی که به کامنت بنده دادین

        در پناه الله باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1118 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربانم

      لقمان

      وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىٰ وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ

      ﻭ ﻫﺮﻛﺲ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﻛﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﻣﺤﻜﻢ ﺗﺮﻳﻦ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻩ ﭼﻨﮓ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ; ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍﺳﺖ .(٢٢)

      سلام به دوست عزیزم

      حسن جان خیلی خیلی لذت بردم از خوندن کامنتت

      کاملا مشخص بود که با حال عالی و

      اتصال به حق این نوشته های نورانی به قلبت جاری شده

      و انرژی موج میزد تو کامنتت

      از آیه های نورانی قرآن

      از عملکرد عالی

      از هدایت هایی که شدی

      از توکلت

      از ایمانت

      بسیار سپاسگزارم که از خودت رد پا گزاشتی و این کامنت سراسر نور را به ما هدیه دادی و حال دلمون واقعا از خوندنش عالی شد.

      درپناه حق و به امید موفقیت‌های روزافزون شما دوست عزیزم.

      حق نگهدارت باشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1341 روز

        سلام عشق داداش

        ارادت

        اگر میخوای بدونی که در چه حالی هستم ، باید بگم حالم خوبه و هر روز هم دارم روی بهبود خودم کار میکنم و در اجرای توحید در عمل سعی میکنم بهتر بشم

        دقیقاً خودم بعد از اینکه این متن ها رو نوشتم چندین بار خوندمش

        احساس کردم خدا با دستان من شروع به نوشتن این جملات ارزشمند کرده تا درک و عمل من رو نسبت به مسیر توحید بیشتر کنه ، همون درخواستی که من هر روز در ستاره قطبیم مینویسم که خدایا درک و عمل من رو نسبت به آموزش های استاد عباسمنش و قرآن بیشتر کن

        چون من بسیار مشتاق هستم که خیلی واضح تر بفهمم خدا داره به من چی میگه و بعد به اون چیزی که به من گفته عمل کنم چون واقعاً خداست هر چیزی رو میدونه من که نمیدونم و اونه که توانایی انجام هر کاری رو داره من که ندارم

        ممنونم بابت لطف و محبتی که داشتی

        امیدوارم همیشه خوشحال باشی:)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      fatemeh saeeidi گفته:
      مدت عضویت: 1754 روز

      سلام خدمت آقای حسن گرامی

      من واقعا شما را تحسین میکنم

      چه کامنت عالی و الهی

      چقدر شما با ایمان هستید

      آفرین آقای گرامی

      من به وجود شما جوانها افتخار میکنم

      قدر خودتون را بدونید

      چقدر ایمانتون قوی هست

      چه آیات عالی برامون آورده اید چقدر حال دلم خوب شد

      خدا میدونه از اواسط کامنت دیگه نتونستم ادامه بدم گفتم باید بیام و بنویسم

      اشکم در اومد از خواندن کامنت شما

      چقدر الهامات پیامبران را برامون قشنگ توصیف کردید و چقدر قشنگ برامون منطق آوردید

      افرین به شما انسان موحد

      من دو پسر دارم

      پسر بزرگم دقیقا هم سن شماست متولد بهمن 1374

      اونجا که تاریخ تولدتون را گفتید بیشتر گریه ام گرفت گفتم خدایا یعنی میشه یه روزی علیرضا و مبین من هم در این مسیرها باشند

      پسر دومم متولد 1380 هست

      امیدوارم روزی برسه که فرزنذان من هم در این مسیرهای خوب و عالی و امثال عباس منش ها قرار بگیرند و من از خواندن کامنتهاشون و موحد بودنشون لذت ببرم و فقط خدارا شکر گذار باشم

      همیشه بخصوص پسرهای جوان هم سن و سال فرزندانم که در سایت کامنتشون میبینم و یا میخوانم خیلی خوشحال میشم و تحسینشون میکنم

      و به خدا میگم این همه جوان در این سایت هستند و روی خودشون کار میکنند و مسیر درست را دارند میروند

      برای این جوانها شده پس برای فرزنذان من هم خواهد شد

      و من مطمئن هستم

      البته فرزنذانم خیلی خوب هستند

      خدایا بینهایت شکر

      ولی مثلا به خصوص پسر کوچکم وقتی میبینه من فایلهای استاد عباس منش گوش میکنم یا دوره ها را ادامه میدهم و انجام میدهم یا درسایت هستم و دارم روی خودم کار میکنم

      با شوخی گاهی خیلی کوچیک مسخره میکنه و من همیشه سکوت کردم

      البته من در تربیت فرزندانم هیچ وقت تا الان اونها را مجبور به کاری یا عقیده ای که خودم داشتم یا دارم نکردم

      حتی خیلی قبل ترها که در سایت هم نبودم

      حالا در همه چی درس خواندنشون انتخاب رشته کارشون همه چی همیشه بهشون گفتم من فقط موفقیتتون را میخواهم و دوست دارم راه درست و سلامت باشید همین

      فقط اگر هر وقت در موردی نظرم را بخواهند اونی که به عقلم رسیده گفتم

      و گفتم باز خودتون ببینید چه چیزی براتون بهترینه همون را انجام بدین

      یعنی نه از آغوش مادری خودم تردشون کردم نه زیاد کنترلشون کردم یا سخت بگیرم و بگم باید مسیری که من میگم برین

      فقط همیشه پسرهایم را به پروردگارم سپردم و گفتم خدایا تو از من مادر به فرزندانم مهربانتری خدایا خودت هدایتشون کن من میسپارمشون در پناه خودت

      آقای گرامی با خواندن کامنت شما خیلی حال دلم خوب شد

      از پروردگارم موفقیت روز افزون در شغلتون در زندگی تون و برای تمام خواسته هاتون درخواست میکنم

      من هم مثل مادرتون براتون بهترینها را از پروردگارم میخواهم

      ایمان شما را تحسین میکنم

      آفرین

      در پناه الله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1341 روز

        سلام فرزانه خانم عزیز و بزرگوار

        به نظر من همین که خودتون در مسیر درست هستین و دارین هر روز روی بهبود خودتون و افکارتون کار میکنید و حالتون خوبه و آرامش دارین ، همین باعث میشه که بچه های شما یا هر کسِ دیگه ای که توی مدار ارتباطی شما هستند اون هام بدون اینکه شما بهشون بگین مثل شما وارد این مسیر توحیدی میشن یا کاملاً از شما دور میشن

        البته که خیلی لذت‌بخشه که بچه هاتون هم در این مسیر قرار بگیرن ولی در نهایت حال خودتون مهمه

        اونا هم با دیدن حال خوب شما مطمئناً حالشون خوبه

        این یعنی زندگی ای سرشار از آرامش و صلح و دوستی

        حالا چه بچه هاتون در این مسیر باشند چه نباشند

        ازتون سپاسگزارم بابت محبتی که داشتین

        در پناه نور باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          fatemeh saeeidi گفته:
          مدت عضویت: 1754 روز

          سلام آقای گرامی

          خیلی ممنونم پاسخ به من دادین

          من باز هم دوباره و دوباره شما را تحسین میکنم

          من شما را به خاطر وارد شدن تان به ترسها تون تحسین میکنم

          داستاتی که گفتید چگونه عینک را خونه گذاشتید و رفتید بیرون از خونه

          داستان هدایتهاتون و اینکه به هدایتها و ندای درونتون عمل میکنید خیلی تحسین برانگیز هست

          امید وارم همواره در زندگی تون موفق و پیروز باشید

          خدایا تمام ما انسانها و تمام جوانهامون را به راه صحیح هدایتمون کن

          الهی امین

          در پناه الله یکتا باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سیما کشاورز گفته:
      مدت عضویت: 1358 روز

      یا أَیهَا ﭐلنَّاسُ ﭐذْکُرُواْ نِعْمَتَ ﭐللَّهِ عَلَیکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیرُ ﭐللَّهِ یرْزُقُکُم مِّنَ ﭐلسَّمَاءِ وَﭐلْأَرْضِ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ ﴿3﴾

      (فاطر3)-ای مردم ! به یاد آورید نعمت‏هایی را که خدا بر شما ارزانی داشت ، آیا هیچ خالقی غیر از خدا هست که شما را از آسمان و زمین روزی دهد ؟ ! پس وقتی جز او خالقی نیست ، جز او هم مدبر و صاحب اختیاری نیست ، پس در نتیجه جز او هم معبودی نیست دیگر به کجا منحرف می‏شوند ؟ !

      ============================

      سلام به آقا حسن عزیز

      امیدوارم که حس خوب این کامنت به خودتون برگرده، چون واقعاااا حسش عالی بود

      ممنون از این توضیح کامل

      ممنو از این مثال‌های به جا

      چقدر این متن به من درس داد، امروز کمی از مدار خارج شده بودم، از خداوند درخواست کمک کردم که هدایت شدم به کامنت شما

      و حال‌ دلم رو دگرگون کرد و دوباره منو به مسیر برگردوند

      خدایااااا شکرت بابت دوستان خوبم

      انشاالله که در پناه الله یکتا، شاد، سالم و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1341 روز

        سلام سیما عزیز

        جالبه ، من داشتم الان با خدا صحبت میکردم و میگفتم که من حتی نباید به کاری که بهش هدایت شدم و علاقه دارم بچسبم

        چون سر منشأ این کارم هم مثل بقیه نعمت های زندگیم از آن خداونده

        پس من باید به خدایی که این کار و هر نعمت دیگه ای که به من داده تکیه کنم

        اینجوری باعث میشه من هر بار آسون تر بشم برای دریافت نعمت های بیشتر مثل کسب و کار و روابط و مهاجرت و سلامتی و هر چیزه دیگه ای که میتونه بهتر از این چیزی که هست باشه

        بعد وارد سایت شدم دیدم خداوند برام یک نقطه آبی قشنگ از طرف شما به من هدیه داد و اون آیه ی فوق العاده هماهنگ با افکار حال حاضر من که هدایت شدین برام نوشتین

        ازتون سپاسگزارم سیما خانم نازنین

        ایشالله که همیشه در پناه خدا حالتون خوب باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: