چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2 - صفحه 2
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-13 02:21:542024-07-13 02:41:17چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
بسیاری از مواقع شنیده ها و اطلاعاتی که از دیگران در مورد شهر یا کشور مورد نظر برای مهاجرت دریافت کرده ایم:
ممکن است کاملا متضاد با کشور مورد نظر و آن چیزی باشد که ما تصور می کنیم و به همین دلیل بهتر است پیش از مهاجرت به مکان مورد نظر رفته و شرایط را بررسی کنیم
اگر از شهر یا کشوری با اوضاع و شرایط بسیار بد به کشوری: با شرایط حتی کمی بهتر مهاجرت کنیم:
احتمالا احساس رضایت بیشتری خواهیم داشت
اگر از کشور یا شهری با اوضاع بسیار خوب به کشوری : با شرایط بدتر مهاجرت کنیم:
احتمالا بسیار ناراضی و شاکی بوده و به کشور قبلی باز خواهیم گشت
اصل و اساس: احساس رضایت خوشبختی شادی لذت بردن از تک تک شرایط و موقعیت ها است
– اگر با یادگیری زبان مشکل داریم: فرد نامناسبی برای مهاجرت محسوب می شویم و بسیاری از : تجارب لذت بخش را از دست خواهیم داد
اینگونه نیست که : هر کسی مهاجرت کرده فرد موفقی باشد
اگر اشتیاق به تغییر و کسب تجارب مختلف را نداریم: مهاجرت برای ما سودی در بر ندارد
– برخی فکر می کنند با مهاجرت: تمام مسائل و مشکلات شان حل و رفع خواهد شد:
این دیدگاه کاملا نادرست و غیر واقعی است
مشکلات تنها زمانی حل می شود که : باورها نگرش و افکار ما تغییر کند نه محل و مکان زندگی
– افرادی که قصد مهاجرت دارند:
– باید توانایی یادگیری مهارت های مورد نظر در هر حوزه ای که باشد را داشته باشند و باور کنند که تمام مهارت ها را می توانند یاد بگیرند و رشد و پیشرفت کنند
– باید کنجکاو باشند
– بررسی کنیم و ببینیم چقدر امنیت برای ما اهمیت دارد؟ اگر امنیت برای ما اهمیت دارد:
نمی توانیم پا از محدوده ی امن خود فراتر گذاشته و مهاجرت کنیم
یکی از ویژگی های افرادی که امنیت برای آنها اهمیت دارد این است که:
بیمه داشتن برای آنها حائز اهمیت زیادی است حتی اگر حقوق بسیار کمی دریافت کنند
نقطه مقابل افراد مناسب برای مهاجرت آنهایی هستند که :
ریسک پذیرند: مهاجرت کردن ریسک بسیار بزرگی است
– اگر به مسئله ای برخورد کنند تحمل داشته:
سریعا راه حلی برای آن پیدا کرده و مسیر را با قدرت بیشتر ادامه می دهند
اگر فردی هستیم که با برخورد به مسیله ای:
نا امید و تسلیم می شویم : برای مهاجرت شخص نامناسبی هستیم
– مثبت اندیش هستند : همواره امیدوار به بهبود اوضاع و شرایط اند و به خداوند ایمان و توکل دارند
برخی افراد منفی نگر بوده و اگر با مسئله ی کوچکی مواجهه شوند کاملا امید خود را از دست می دهند
– داشتن شرایط مالی مناسب: باید شرایط نرمال مناسبی داشته باشیم
– داشتن مهارت و شغل مورد نیاز و انتظار کشور مورد نظر
– داشتن مهارت زبان
مهاجرت کردن می تواند خوب یا بد باشد چون:
بستگی به باور نگرش انگیزه اهداف و… ما دارد
مهم ترین عامل این است که :
خود را بشناسیم
ویژگی های شخصیتی مناسب را برای مهاجرت در خود ایجاد و
تصمیمات احساسی و لحظه ای نگیریم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی
گفت پروردگارا سینه ام را گشاده گردان
وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی
و کارم را براى من آسان ساز
وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی
و از زبانم گره بگشاى
( ممنون از دوستانی که این نوشتن آیات قرآن در ابتدای کامنت رو جا انداختن. خیلیییی حال میده اینطوری کامنت خوندن و نوشتن)
استاد جان واقعااا ممنون که اینقدر سخاوتمندانه، نکات به این مهمی رو اینقدر شفاف و ساده بیان میکنید. و من هنوز متحیرم از این حد از هماهنگی جهان، که درست وقتی که یه هدف مشخص کردی، چطور جهان تو رو در مسیر تحقق کردنش قرار میده. منو همسرم قبل از شروع سال 2024 بهم گفتیم که امسال دوست داریم تا حد خوبی برامون مشخص بشه که میخوایم کانادا بمونیم یا بریم آمریکا. و این دو تا فایل، به اضافه کلییییی هدایت های دیگه داره بهم کمک میکنه که برام روشنتر بشه واقعا من دنبال چی میگردم تو زندگیم.
یه نکته خیلی مهمی که از استاد یاد گرفتم و همیشه سعی میکنم بهش عمل کنم اینه که، شهر، کشور یا شرایطی که توش هستم رو، من خودم خلق کردم و اگه بخوام تغییرشون بدم، باید خودمو تغییر بدم، بقیش دیگه به صورت طبیعی تغییر میکنه.
حالا بر میگردم به سوالم موندن در کانادا همین شهری که هستیم، یا مهاجرت به آمریکا؟ انگیزه و دلایلم چیه برای مهاجرت؟
1- زبان فرانسه در کبک
2- زمستون طولانی کانادا
3- تحت تاثیر طبیعت آمریکا قرار گرفتم ( همش زیر سر سریال سفر به دور آمریکاس :)
موضوع اول رو ( زبان)، که استاد خیلی خوب در موردش صحبت کردن. و همیشه این تو ذهن من بوده که من نباید از این زبان فرار کنم. ولی انگار به اندازه ای هم قوی نبوده که باعث بشه من به صورت جدی و ادامه دار دنبالش باشم. از طرفی خیلی مطمعنم که اگر قبل از یادگیری این زبان از اینجا مهاجرت کنم، هر جایی که برم هم هی میخوام به خودم بگم که از فرصتی که برات فراهم شده بود استفاده نکردی و از دست دادی یادگیری یه زبان جدید رو، یا مثلا این باور ایجاد بشه که من اصلا استعداد یادگیری زبان جدید ندارم و…پس این اصلا دلیل قانع کننده ای برای مهاجرت از کانادا نیس. چون زبان انگلیسی هم میتونه چالش باشه وقتی بین یه عده نیتیو انگلیسی داری زندگی میکنی( طبق توضیحات استاد). پس میخوام همینجا به خودم قول بدم که هدف بعدیم بعد از دفاع دکترام بهبود زبان فرانسه باشه. چون میدونم برام کلی بنفیت داره.
موضوع بعدی زمستون طولانی کانادا هس. تو این زمینه خودمو خوب میشناسم. من آدم سرما نیستم. و واقعااا شرایط آب و هوایی آمریکا و اون تنوع طبیعتش خیلی منو مجذوب خودش کرده. از کویر و کوهستان و جنگل و دریا، تو این کشور فراوانه. البته که کانادا هم به غیر از کویر بقیه رو داره. تو این مورد، طبق آموزه های استاد و تحت تاثیر صحبتای این فایل، قصد دارم که از این جایی که هستم، کاملاااا خوبی هاشو بکشم بیرون، برم و بیشتر کانادا رو بگردم و ببینم و تا این مدتی که اینجا هستم، پلن سفر های بیشتری بذارم. چیزی که یادگرفتم از استادم اینه که من باید اول از همینجایی که هستم لذت ببرم، بعد جهان منو به سمت لذت های بیشتر هدایت میکنه. و همزمان که دارم تجربه میکنم تو سفر هام، مشخصات جایی رو که دوست دارم زندگی کنم برام واضح تر میشه. پس هیچ عجله ای برای مهاجرت بعدیم ندارم و دستان خداوند رو باز میذارم برای حرکت بعدی.
و در دل این دو تا موضوع، این نکته نهفته هس که نباید از موضوعاتی که الان باهاشون راحت نیستم فرار کنم، باید هر چی خوبی داره بکشم بیرون از دلش ( سفر به شهرا و ایالات مختلف کانادا و دیدن قشنگی های همین جا)، باید وایستم و اون جاهایی که اصلاح نیاز داره درستشون کنم و بهترشون کنم (زبان فرانسه) ، با همین شرایط راحت بشم و بهش مسلط بشم بعد تصمیم بگیرم برای مهاجرت بعدیم. چون نمیخوام فرار کردن بشه برام عادت. در مقابل میخوام بهبود دادن های مستمر برام بشه عادت. و باور مخربی که دارم اینه که این هدف مثلا یادگیری زبان کلی انرژی بر و زمان بر هس، و من به سختی بهش میرسم. ولی باور مناسبش که باید جایگزینش کنم اینه که، خداوند همیشه منو به ساده ترین و میان برترین مسیرها هدایت میکنه، من مثل همیشه بهش اعتماد میکنم و دل رو به دریای هدایت میزنم. یا این باور که من قابلیت یادگیری هر موضوعی رو دارم و وقتی از قانون تمرکز استفاده کنم، و البته قانون تکامل رو هم خوب رعایت کنم، پیشرفتم در هر موضوعی به تصاعد میرسه.
همون نکته اصلی ای که منو الان چسبونده به کارم. من از ژانویه امسال به عنوان محقق دارم کار میکنم ( که داستان آفر این کار خودش یه معجزه طولانیه که سر فرصت باید در موردش بنویسم)، ولی اینطوری نیس که بگم عاشق کارم هستم. ولی با هدایت های خدا از هزاران طریق ( دیدن مصاحبه های آدم هایی که مثل خودم مهاجرت تحصیلی داشتن)، با نکته ای که استاد توی خیلی از دوره هاشون میگن، که همیشه یه راهی پیدا کردن برای اینکه یه کاری رو حتی اگه بهش علاقه ندارن با لذت بیشتری انجام بدن ( تجربشون از کار بندرعباس)، یا از لابلای کامنت های دوستان، متوجه شدم که یه راه ایجاد علاقه همونطور که استاد تو جلسه 6 کشف قوانین هم توضیح میدن، با تمرکز داشتن رو اون کار و داشتن هدف های کوتاه مدت برای اون کار میتونه بوجود بیاد. و این حد از تمرکز و خورد کردن یه هدف بزرگ به بخش های کوچیک برات انگیزه و علاقه ایجاد میکنه و بعد تسلط میاره و وقتی تو رو کار سوار بشی، بهش علاقمند میشی و میخوای که توش رشد کنی.
به شخصه از وقتی که سبک زندگی استاد رو دیدم، خیلی این آزادی زمانی رو دوست دارم تجربه کنم. و همش تو ذهنم این بود که بیزینس خودمو راه میندازم، بیزینسی که آنلاینه و برام این آزادی زمانی رو فراهم میکنه. ولی هر چی گذشت دیدم خودمو خیلی خوب نمیشناسم انگار هنوز، چون نمیدونم اصلا به چی علاقه دارم که بخوام تبدیلش کنم به بیزینس. بعد یکمی زمان برد که از این توهم خارج بشم که قبل از فارغ التحصیلیم میتونم بیزینسم رو هم ران کنم، همون قانون کلیدی تکامل که استاد همیشه در موردش صحبت میکنه. بعد که مرور کردم مسیری که توش قرار گرفتم و اینکه چقدر جادویی خدا این کار رو وارد زندگیم کرد، و با چیدن همه اینا کنار هم و هدایت های خدا متوجه شدم که باید تو این مرحله از زندگیم، هدفم این باشه که تو همین کاری که الان دارم، که خود خدا برام جورش کرده، مسلط بشم، تا خدا هدایتم کنه به سمت علاقم. و البته که بیشتر زمان بذارم برای خودشناسی. که من واقعا چه جور سبکی از زندگی رو دوست دارم.
میدونی استاد جون چیه، آدم اگه خوب به خودش آگاه نباشه، اون قوانینی که شما آموزش میدین رورعایت نکنه، حتی میتونه برداشت اشتباهی داشته باشه یا بهتره میتونم بگم گمراه بشه با دیدن زندگی شما. یه جورایی میتونم بگم، همونطور که قرآن هم میتونه هدایت کننده باشه هم گمراه کننده، بسته به باور هر فرد، اونچیزی که تو زندگی شما هس هم همینه. مثلا من همیشه حال میکنم که شما با آروی میرین سفر، هر جایی دوست دارین شب برای استراحت میمونین و خیلی از زمانتون رو توی طبیعت میگذرونین. از اونجایی که گفتم من خودمو نمیشناسم خوب، هنوز نمیدونم که من واقعا این سبک رو دوست دارم یا نه تحت تاثیر قرار گرفتم، و اصلا آدم کوله به دوشی برای سفر هستم یا نه. و به همین خاطر تصمیم گرفتیم امسال یه کمپر رنت کنیم و بریم یه سفر 10 روزه که اصلا ببینم من با این جور مسافرت رفتن حال میکنم واقعا یا نه. و بنظرم فقط تجربه کردنه که میتونه تکلیفتو مشخص کنه ( همون موضوعی که استاد تاکید دارن، به خواسته هات برس، بعد ببین که دوسش داری یا نه) و از فضای توهمی درت بیاره.
استاد چرا اینقدر خوبی آخه. دمت گرم که بازم اونچیزی که به قلبت الهام شد و پیاده کردی. از ساعت 2 صبح تا الان که نزدیکه 5 صبحه دارم فکر میکنم و مینویسم و چقدر درهای جدیدی برام باز شد.
دلت شاد، قلبت آروم وخونت آباد باشه استاد عزیزم. به امید دیدارتون در بهترین زمان در بهترین مکان.( دیگه نمی گم پاییز و تابستون قشنگ کانادا :) ( ولی انصافا به جاذبه های کانادا هم یه نگاه بندازین، اگه دلتون رفت برا این قشنگیا و قصد سفر کردین، هر جا باشین با کله میام ببینمتون با یه لیست از خواسته های محقق شده)
دوست عزیزی که این کامنت رو خوندی، ببخش که از مشرق و مغرب گفتم، من خیلی تو کامنت نوشتن حرفه ای نیستم. ولی از وقتی کامنت های سعیده جان شهریاری رو میخونم و خیلی هم تحت تاثیر نوشته هاش قرار میگیرم، دارم تلاش میکنم یاد بگیرم که فکرامو، و چیزایی که تو کلم میچرخه رو منسجم بیارم رو کاغذ. اگر تو هم کامنت نویس نیستی زیاد بهت پیشنهاد میکنم شروع کنی. چون اولین و پایه ای ترین بنفیتش اینه که حداقل 2،3 ساعت میری یه سفر درون خودت و به خودت نزدیکتر میشی.
بنام خدا
سلام مرضیه خانوم رفیق هم فرکانسی
چقدر بجا و کامل گفتی
ما اول باید خودمون رو بشناسیم
اصلا ببینیم مرد عمل هستیم یا با دیدن سریال سفر ب دور آمریکا احساساتی میشیم یا ک دلمون میخواد ما هم ی آروی داشته باشیم و بزنیم ب دل طبیعت
خواهر عزیزم اصلا مشرق و مغرب نگفتی
بخدا زدی وسط خال
ما اول باید خودمونو بشناسیم
اصلا باید بفهیمیم چی میخواییم از زندگی
من ک با کامنتت حال کردم و تحسین میکنم شما رو ک داری به آموزه های استاد عزیزم در کانادا عمل میکنیم
در پناه الله باشید رفیق
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم
واقعا جای این دو تا فایل کنار داستان هدایت الهی خالی بود
من خودم خیلی از مواردی که توضیح دادین رو توی خودم دیدم که دارم
منتهی این بخشی که گفتین اگر اونجایی که هستین احساس خوشبختی میکنین نیاز نیست مهاجرت کنین منو به فکر فرو برد
چون با خودم گفتم مثل شما هروقت به نهایت چیزی که خواستم اینجا رسیدم اونوقت مهاجرت میکنم، ولی الان کمی میخوام بیشتر فکر کنم که آیا اون موقع که به تمام چیزهایی که خواستم رسیدم، نیازه که مهاجرت کنم یا نه فقط مسافرت کنم
آیا نیازه که از همه چیز دل بکنم یا نه بمونم و به زندگی زیبای خودم ادامه بدم و سالی چند بار مسافرت خارج از کشور برم واسه تنوع
و اینا رو با توجه به رشته و شغل و زندگیم باید بسنجم
شاید اونقدری که فکر میکنم نیاز نداشته باشم مهاجرت کنم
شاید کنجکاوی های درونم با مسافرت هم برطرف بشه بصورت مقطعی
اینو منی دارم میگم که قبل از این دو فایل میگفتم من قطعا مهاجرت میکنم و عمرا اگه بمونم
ولی الان به قول شما بیشتر میخوام تعقل کتم
من کاملا از تغییر اسقبال میکنم
کاملا رزیلینس دارم
کنجکاوم
وابستگی ندارم به خانواده و فامیل و دوستام
مهارت های جدیدو به راحتی و سرعت یاد میگیرم ولی چندین و چند شاگرد تا حالا داشتم که بینهایت ثروتمند بودن و همواره در حال مسافرت های خارج از کشور
جوری که هرجای دنیا هرچیزی به هرمقداری که میخوان میتونن داشته باشن ولی سنشونم خیلی بالاس و هنوز دارن ایران زندگی میکنن و پادشاهانه هم زندگی میکنن.
اینا یه چراغایی تو ذهنم روشن کرد که همه نیاز ندارن مهاجرت کنن تا ثروتمند و موفق بشن
همه نیاز ندارن ایمانشونو با مهاجرت خارج از کشور نشون بدن
همه نیاز ندارن دور بشن از جایی که بودن
خیلی جالب بود فکر نمیکردم یه روزی این حرفارم بزنم
ممنون از شما که این قسمت از فکر منو باز کردید استادجانم
عاشقتونم
دستتون در دست الله یکتا
سلام استاد عزیز ، من مهاجرت رو دوست دارم چون منم توکل کردن رو دوست دارم ، چالش رو دوست دارم من تا الان در سطح کشور خودم از دوره دانشجویی تا طرح و تا الان که شغل ثابت به لطف خدا دارم هفت بار مهاجرت کردم و هر بار هم خوب بوده یعنی اولش خوب نبوده ها اولش پر از چالش بوده ولی بعدش استیبل شدم ، جالبه استاد الان فهمیدم که من خودم یه پا مهاجر بودم خبر نداشتم چون شما هر وقت میگفتین مهاجرت شجاعت میخواد من به خودم میگفتم ببین تو پنج ساله تو این منطقه امن هستی تو مهاجرت نکردی تو شجاع نیستی درحالیکه من این همه در اسکیل خودم مهاجرت کردم واقعاً اینجا که هستم رضایت درونی دارم چون درامدمم خوبه ماشین و خونه مستقل دارم فقط هنوز به آزادی زمانی نرسیدم که هروقت دلم بخواد برم مسافرت طولانی البته
مسأله دیگه هنوز نگرانی و وابستگی به خانواده هست البته خیلی روی خودم کار کردم کمتر شده ولی هنوز در حد مهاجرت خیلی دور نیستم و همیشه شما و مریم جان رو تحسین و البته تعجب هم میکنم که در این حد آزاد و رها و متوکل هستین
استاد جان من از اول استقلال و خودساخته بودن رو دوست داشتم از خودم راضی ام اما تا حالا مسافرت خارجی نرفتم خیلی دوست دارم اینو امسال تجربه کنم و جهان بینی بزرگتری پیدا کنم
امسال مسافرت تنهایی با خدا ی خودم به تهران و مشهد رفتم هتل شیک و رستوران و غذاهای عالی و مسافرت هدایتی چقدر عاشق هدایت های خدام ، رفتم مشهد مسیر رفت هواپیما دم پنجره بودم خیلی لذت بردم و سوره سجده رو گوش میدادم برای قدرت و عظمتی که شاهدش بودم اشک می ریختم و لذت می بردم مسیر برگشت من نمیدونستم که میشه خودت بگی مکان من کنار پنجره باشه و وقتی رفتم دیدم صندلی کناری یه خانم و آقای مسن بودم اولش ناراحت شدم و همش چشمم به پنجره بود هرچند اینو هم هدایت خدا دونستم چون این زوج با هم کلی مسافرت رفته بودن و برام تعریف کردن استاد جان میدونم این اتفاقات برای شما عادیه میدونید چی شد الله اکبر صندلی ضربدری ما یه خانم و آقا بودن که آقاهه برگشت به مهماندار گفتن من پام پلاتین داره برام سخته و اینا و مهماندار اینارو برد یه جای دیگه و اونجا خالی شد و من سریع به مهماندار گفتم میشه من دم پنجره بشینم اونم گفت هماهنگ کنم چشم ولی خبری نشد ولی من احساسم رو خوب نگه داشتم و با زوج کناری در مورد مسافرتها شون حرف میزدم که بیست دقیقه آخر پرواز ،مهماندار اومد و بهم گفت برم کنار پنجره ی اون صندلی که خالی شد و من کلی عکس و فیلم گرفتم ، فکر کنم همه فکر میکردند من اولین باره سوار هواپیما میشم ولی مهم نبود باور کنید برای من عادی نمیشه این زیبایی، ابرها ،سکوت، آسمون کوچکی آدم ها، و اون زمین و ملکی که اینجا رو زمین برامون بزرگه
خیلی اونجا آدم وصل میشه به خودش و خدای خودش حتی الان که فکر میکنم و می نویسم بغض کردم
و کلی اتفاق خوب هدایتی دیگه
ان شالله تکاملمو طی میکنم ، خواسته هام داره بزرگتر میشه، دارم رشد میکنم
خدارو شکر میکنم که در مسیر این آگاهی ها قرار گرفتم ،
ان شالله که بیام و تجربه مسافرت خارجی رو اینجا براتون بنویسم
ممنون ازتون
سلام استاد
من دوست دارم نظر قلبم را برای شما تایپ کنم
من به خودم اجازه می دهم اینها را بنویسم به دو دلیل
1. 7 سال هست همراه شما هستم
2. قبل از این فایل نتیجه نهایی آزمون را دریافت کردم شما کاندیدای ایدهآل برای مهاجرت هستید.
استاد من از شما یاد گرفتم تردید و دودلی بزرگترین عامل عدم موفقیت است
من از شما یاد گرفتم در گرفتن تصمیم های بزرگ زندگی ام حتی 99.9 درصد هم نه
بلکه با 100 در صد وجودم حرکت کنم
استاد مرا ببخشید
اما انگار دیگر از مدار شما کم کم من خارج شده ام
من در برهه ای از زندگی ام هستم که می خواهم بالاتر از خطر را تجربه کنم
من از شما یاد گرفتم واژه عقل سلیم را از دایره واژگانم حذف کنم
چرا در پروسه مهاجرت از شاه کلید موفقیت یعنی هدایت نیروی درون حرفی نزدید
چرا نگفتید اگر کسی می گذارد می رود
به خدا ایمان دارد که می رود
چرا از احساس خوشبختی حداقلی حرفی زدید که همین الان داریم
چرا دیگر به من شاگرد جسارت پریدن نمی دهید
چرا از سختی های راه حرف می زنید
چرا واقع بین شدید
چرا کما فی سابق دیگر پس از شنیدن فایل های شما؛ ترس به جای ایمان و حرکت در دلم جوانه می زند
چرا در دلم شک می کنم که آیا فایل های جدید شما را بشنوم و یا نشنوم
این بار کمی مرا ببخشید
می خواهم بگویم این فایل شما در بدترین زمان ممکن به دست من رسید
از آن فایل ها نبود که بگویم استاد این دیگر چه بود
استاد در تمام این سالها تنها فایل های توحیدی شما مرا زنده نگاه داشته است
بله اعتراف می کنم دستشویی شستن سهل است
من حاضرم بمیرم برای تجربه توحید در هر مقیاسی
کافی است نیروی درونم بگوید حاضری برویم فلان جا دستفروشی
من میلیاردها میلیارد در حسابم دارم و به این ندا لبیک می گویم
اینها توهم نیست
خود واقعیت است
دلم از فایل های لبیک الهم لبیک شما می خواهد
دلم می خواهد دیگر بار بشنوم حاضری ابراهیم خدا باشی
توحید با عقل و منطق جور در نمی آید
توحید می گوید برای نجات فرزندت او را در آب بینداز
آخر مادر موسی که با در آغوش نگه داشتن فرزندش که بیشتر احساس خوشبختی می کرد
توحید می گوید بچه را رها کن
مادر به حکم پرودگار می گوید چشم
توحید می گوید زن و بچه را بعد از اینکه سالها آرزوی پدر شدن داشتی در بیابان بی آب و علف رها کن
ابراهیم نمی گوید گور بابای توحید
من خوشبختم با فرزندم
بلکه می گوید چشم سرورم
توحید به شما می گوید سید حسین عباسمنش حرکت کن
عقل می گوید در تهران که خوشبختی
تو که زبان بلد نیستی
توحید می گوید یا حرکت کن و یا …
استاد توحید تو را به همه جا رساند
9 سال است آمریکایی
پس توحید اصل است
نه واقع بینی این روزهای شما
من عاشق استاد توحیدی ام هستم
نه واقع بینی که در فایل های اخیرتان موج می زند
شما به ما گفتید بی خانمان هم وجود دارد
اما کسی وجود دارد که همین امروز 150 میلیون دلار برای ویلایش بپردازد
حالا چه شده
تمرکز بگذارم روی کسی که باخته
و یا روی کسی که برده
یکیش خود شما هستی
استادی که می گفت تمرکز روی نازیباییها عین دست در آتش کردن و سوختن است
حالاچه شده که در سایت موفقیت از کسی مثال می زند که از راننده شخصی داشتن رسیده به دستشویی شستن
ولله اگر خدا امر کند دستشویی هم می شورم
من به دنبال توحیدم
استاد شاید من دیگر در مدار شما نیستم
دوست دارم بچسبم به فایل های قدیمی شما
که به من جسارت پریدن داده و می دهد تا پرواز را تجربه کنم
استاد اعتراف می کنم اگر مریم 7 سال پیش این فایل شما را برای اولین بار می شنید
از ترس همچنان در شهری که به دنیا آمده بود می ماند
چون
احساس خوشبختی می کرد در کنار مادرش در زادگاهش
در شغلی که امنیتش را برای تمام سالهای زندگی اش گارانتی می کرد
اما نه
روح من به فایل های امروز شما
به حال و هوای امروز شما تعلق ندارد
من از مدار شما احساس می کنم فاصله گرفتم
و این کم سعادتی من است
دوست دارم مسیرم را با خدایی که شما به من شناساندید ادامه دهم.
سلام به مریم عزیز دوست خوبم
کامنت شما را خواندم واز ذهن من گذشت که توحید وتوکل ورها بودن جای خود را دارد اما نمی توان حقایق زندگی را انکار کرد.یادمه استاد در یکی از فایلهاشون گفتند نمیشه شما خودتون رو از ارتفاع بالا بیندازید پایین وبگید من باور دارم که در پناه خدا هستم ونمیمیرم یا باور دارم که قانون جاذبه وجود ندارد(یک چنین صحبتی بود دقیق جملشون یادم نیست).
من فکر میکنم موضوع صحبت استاد یکی خودشناسی بود ،اینکه خودمون رابشناسیم واگر تصمیم به مهاجرت داریم با دید باز واز روی خواسته ی قلبی خودمون مهاجرت کنیم نه از روی چشم وهم چشمی
بعد از اون ما زندگی استاد رو در آمریکا دیدیم وشاید خیلی ها فکر کنند که آمریکا دیگه بهشت برین هست همه ی آدمها ،شرایط ،دولت عالی ،همه جا زیبا تمیز همه ی آدمها شیک وخوش هیکل……در صورتی که اصلا این طور نیست ودر مواردی شرایطی بسیار بدتر از شرایط بد کشور خودمون را می بینیم .اما مسئله این هست که استاد تمرکزشون بر روی خوبیها وزیبایی هاست ولاجرم با زیباییها وانسانهای بهتر بیشتری روبرو می شوند.
این فایل بیان حقایق بود تا ما به این فکر کنیم آیا واقعا در مسیر تکاملمون نیاز به مهاجرت داریم یا صرفا تا شرایط زندگی برامون سخت میشه با این تصور که در کشورهای دیگه سختی وجود نداره ویا چون دیگران مهاجرت کردند ما هم می خواهیم مهاجرت کنیم!؟
حالا بعد از خودشناسی ورسیدن به اینکه من باید مهاجرت کنم بحث توحید وایمان وتوکل ورهایی پیش میاد که لاااااازمه ی مهاجرته
آنچه نوشتم درک من در مورد فایل استاد بود.امیدوارم بهترینها را در زندگی تجربه کنید
در پناه خدا باشید
سلام به شما دوست عزیز توحیدی
با خوندن کامنت شما
آلارمهایی در ذهنم شکل گرفت
با اینکه دو فایل اخیر استاد رو هر کدام یکبار بیشتر گوش نکردم اما فکر نمیکنم استاد از مسیر قبلی خود خارج شده باشد
با دیدن پروفایلتون و خوندن چند کامنت اخیر شما تا جایی که من درک میکنم این شما هستید که در فرکانس بسیار بالایی قرار گرفته اید و توحید رو به درستی درک کرده اید و سخن خداوند رو به خوبی میشنوید
الهامات خداوند رو به خوبی درک میکنید و با خدای خود عشق بازی میکنید
به خداوند ایمان دارید و بهش اعتماد کردین و به معنای واقعی تسلیم پروردگار هستین
اما با کمال احترام به اعضای سایت باید خدمتتون عرض کنم شاید هنوز 90 درصد افرادی که استاد رو دنبال میکنند از جمله خود من اگه تضاد سنگینی رو بهش برخورد کنن شاید نتونن از پس نجواهای ذهن بر بیان و خیلی زود احساسشون خراب بشه
به نظرم این فایلی که استاد در سایت گذاشتن بخاطر همین هست چون هنوز افراد زیادی به خودشناسی واقعی نرسیدن و ممکنه بدون هیچ پیش زمینه ای فقط با دیدن زیباییهای آمریکا و یا دلایل شخصی دیگه که استاد در فایل مثال زدن مهاجرت کنن و از پس تضادها بر نیان
چند تا از کامنتهای اخیرتون رو خوندم و بسیار بسیار لذت بردم و حتما اگه وقتم اجازه بده دیدگاه های قبلتر تون رو هم حتما مطالعه میکنم
خوش بحالتون که اینقدر به خدا نزدیک شدین و حالتون خوبه و آرامشی خداگونه در دیدگاه هاتون موج میزنه
با آرزوی بهترینها
در پناه حق
سلام مریم خانم عزیز…
از اون لحظه ای که پیامتو خوندم، دل تو دلم نبود که ببینم استاد چی گفته توی فایل که شما این حرفا رو زدید.
من توی زندگی پیش از عباسمنش و پس از عباسمنش هزاران درجه تغییر کردم و به یک نتیجه ی قطعی رسیدم و اون اینه که هم باید تکامل رو رعایت کنم و هم ثبات داشته باشم توی مسیر هدفم.
من اگه 7 سال پیش این فایل رو گوش میدادم، الان زندگی من شاید توی یک کشور خارجی عالی بود، چرا چون میفهمیدم که با ویژگی هایی که دارم، باید چه مواردی رو بسازم توی باورها تا به جای مهاجرت با سختی، مهاجرت با آسونی رو تجربه کنم.
فکر میکنم اگه دوره ی دوازده قدم رو برید قدم اول رو مرور کنید اونجایی که استاد راجع به مسیر جنگلی آسون حرف میزدن یکم توجه کنید بهش میفهمید که زندگی ما توی این دنیا باید آسون باشه و اگه سخته حتما ایراد داره.
من الان متوجه شدم که خدا برای من آسونی خواسته و برای رشدم دارم راحت تر به خواسته هام میرسم.
قبلا زور میزدم و میگفتم خدایا توکل به تو و با تکیه بر عقل خودم میرفتم سراغ چالش ها، الان راحت ترین راه رو انتخاب میکنم.
به نظر من شما با این پیامتون که خودندم، یک احساسی در وجودم میگه بعد از 7 سال از اون ور بوم افتادید و راجع به حرفهای استاد برداشت اشتباه داشتید.
اتفاقا این حرفاییکه استاد گفت دقیقا باعث میشه من با آمادگی کامل و با آسونی مهاجرت کنم. نه اینکه بخوام برم از صفر هر چی ساختم رو خراب کنم و شروع کنم، بعد با افتخار به بقیه بگم من از صفر تونستم، و این نتیجه رو بکنم تو چش بقیه که ببینید من چطور تونستم. شما اگه میخواید. به نظرم استاد حرف اصلیش هدف از مهاجرت بود، نه خود مهاجرت. این واضح بود توی حرفاش. بارها گفت که هدفتون از مهاجرت چیه؟ خب معلومه که اگه کسی هدف واضحی داشته باشه، اشتیاق سوزان رسیدن به هدف مسیر رو براش آسون میکنه. پس اصل چیز دیگه ای هست.
به نظر من خداهم اینقدر برای ما سختی نمیخواد.
استاد هم قبلا گفت من دوست داشتم مثل پادشاه وارد آمریکا بشم.
منم اتفاقا کار میکنم روی خودم تا برسم به مرحله ی مهاجرت آسان.
من طی 7 سال گذشته دوبار از شهری به شهری دیگه مهاجرت کردم، اونم فقط با توکل به خدا و کاملا الکی.
ولی الان که فکر میکنم، میبینم من اگه عجله نمیکردم و با شناخت بهتری و در زمان مناسب مهاجرت میکردم، الا خیلی پیشرفت بیشتری داشتم.
امیدوارم پیام من در بهترین زمان برسه دستت مریم خانم.
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد گرانقدر و ازشمندم و سلام به همه ی دوستان و اعضای خانواده ارزشمندم
چــه افرادی برای مهاجــرت مناسبــترند؟ (قسمت2)
مــهــم احــســاس خوشـبختــیـه.
اینو باید بدونیم و به یاد بیاریم که در این جهان مادی و در این دنیایی که زندگی میکنیم، هیچ کجا نیست که همه چی عالی و پرفکت و بدون نقص باشه.هیچ جایی نیست که بگیم همه ی آنچه که من میخوام اون چیزی هست که من دوست دارم.بالا و پایین داره. برای همین بیاید بررسی کنید اونجایی که فکر میکنید، خوبه اگر اون چیزی نیست که فکر میکردید برگردید و بیاید همونجای قبلی زندگی کنید. و در نــهایت احــساس خوشــبختی مهمه. مهم اینه آدم احساس خوشبختی کنه.
_مهاجرت رو به عنوان چشم و هم چشمی و کلاس گذاشتن بهش نگاه نکنید.
یکسری دلیل هایی برای مهاجرت وجود داره مثل اینکه:
من میخوام برم با مجسمه آزادی عکس بگیرم.
من میخوام مهاجرت کنم تا روی فلانی رو کم کنم.
من میخوام مهاجرت کنم تا به بقیه بگم دیدین من تونستم.
من میخوام مهاجرت کنم تا فلان مارک معروف و اصلی رو بخرم و بپوشم.
اینا دلایل و انگیزه های خوبی نیست.
و شما با این دلایل مهاجرت ردن خوشبخت نخواهید بود.
ولی اگر برای خوشبختی، رضایت، رضــایت از زندگی رو در نظر بگیرید و ببینید که وقتی من از اینجایی که هستم راضی ام، برای چی باید مهاجرت کنم.و اگر من راضی ام پس برای چی مهاجرت کنم.
_ اگــر ملاک خوشبختی رو “رضایت از زندگی” بگذاریم، قطعا تصمیم های بهتری خواهیم گرفت. نه ملاک چشم بقیه رو کور کردن وشعاف کردن و آرزوی های توهم زا … باشه.
_وای استاد جان چقدر این مثال دیدن اون فیلمی سال ها پیش دیده بودین و این باور رو در ذهن شماایجاد کرده بود که در آمریکا اینقدر همه جا اینترنت هست که اون افراد برای اینکه اینترنت نداشته باشن رفتن یک تونل زیر زمین کندن و بعد تازه یک سقف با پوشش مسی و کلی تجهیزات ایجاد کردن تا حتی در اعماق زمین هم اینترنت آنتن نده و این باور اشتباه و تصور غلط رو در شما ایجاد کرده بود که در اولین تجربه هاتون و سفرهاتون در آمریکا دیدید نه بابا، از این خبرا نیست. این کشور اینقدر پهناور و بزرگ هست و بخاطر تعدد اپراتورهای موبایل و اینترنت عملا نمیتونید، توقع داشته باشید همیشه همه جا از نظر اینترنت عالی و پرفکت عمل کنه. بالاخره با وجود تکنولوژی های جدید حتی مثل استارلینک هم،یکسری محدودیت ها برای همیشه خوب بودن و همیشه داشتن اینترنت وجود داره.
_ممکنه اطلاعات تون اطلاعات درستی نباشه، در مورد اونجایی که میخواین مهاجرت کنین و بهتره از قبلش اونجا برین، ببین و تجربه کسب کنین تــا مطمئن شوید که دارین درست فکر میکنین.
_مثال اون دوست تون که با شرایط عالی و موقعیت خوب و جایگاه اجتماعی کاری خوب و بالا تصمیم مهاجرت شون بر مبنای حرف و ایده یک دوست شون بوده و انگیزه و دلیل مناسبی برای مهاجرت نداشتن و کار اونجا براشون اینقدر سخت بوده که اشک آدم هم در میاد. و وقتی شما پرسیدید که اگر برمیگشتید به اون سال ها و دوباره قراره بود تصمیم بگیرید که مهاجرت کنید آیا این کار رو میکردید و جواب اونا به این سوال اینه:هـــرگــز. این یعنی دلیل و انگیزه مهاجرت درستی نداشتند. این مثال یکی از اون مواردی بود که این قوانین توش رعایت نشده بود: انگیزه درست و واقعی وجود نداشت، بحث رضایت هم در نظر گرفته نشده بود.
_اگر موضوع رضایت درونی و خوشبختی رو در نظر بگیریم و درست درکـش کنیم متوجه میشیم، اصلا اینطور نیست که هرکسی مهاجرت کرده، خوشبخت تره.
_ اگر برای یادگرفتن زبان جدید مقاومت داری اصلا گزینه مناسبی برای مهاجرت نیستی.
استاد سپاسگزارم که حتی در موضوع مهاجرت کردن هم شما به ما کمک میکنید تا بهتر “اصل رو از فرع تشخیص بدیم.” اصل رضایت درونی و احساس خوشبختی هست هر جا که هستی با هر سطحی از درآمد و جایگاهی که هستی. اصل احساس لذت و شادی و عشقه. اصل احساس خوب داشتن و زندگی رو با تمام وجود زندگی کردن و لذت بردن از تک تک لحظه ها و تجربه های زندگی هست. اصل اینه اینقدر با خودت به صلح رسیده باشی که بدونی چی برات الویته. چی تو رو از درون راضی میکنی. اصل اینه اینقدر به خودشناسی از خودت رسیده باشی بدونی با چی راحتی و چی تو رو خوشحال و راضی میکنه. اینقدر به خودت و ویژگی هات مسلط باشی که بدونی چطور میخوای دنیا رو تجربه کنی و چه تجربه هایی تو رو به احساس خوشبختی نزدیک تر میکنه. اصل اینه ارزش هات و الویت هاتو بدونی.(وای چقدر این فایل، چیزایی که این سال ها درک کردم رو قشنگ داره توی ذهنم نظم میده و اشتیاق منو برای حرکت ها وتغییرهای بزرگ قوی تر میکنه.)
_ وای خدای من استاد چی گفتین اصلا
(من امروز همزمان که فایل رو پلی کردم دارم سعی میکنم،به جای اینک نکته ا و ایده ها رو توی دفترم بنویسم، اینجا دارم همزمان تایپ میکنم و مینویسم و استاد دقیقه های 24 به بعد اصلا دلیل منو گفتین. انگیزه ایی که منو حرکت داد تا از مشهد بکنم و وارد این چالش مهاجرت خودمو بندازم رو گفتین. میدونید چند وقت بود داشتم میگفتم شاید دلیل هایی که من نوشتم کافی نبوده یا درست نبوده، به یک خوددرگیری و کنکاشی در خودم رفته بودم. خصوصا که بعد چندسال دور شدن از شهر و خانواده یکسری چیزا که میخواستم هنوز اتفاق نیفتاده و فشار روانی داره بیشتر و بیشتر میشه و در لول دیگه ایی از کنترل ذهن قرار گرفتم.خصوصا که متاسفانه هی حرف بچه و بچه دار شدن هم میاد وسط و اطرافیان ناخودآگاه بار روانی مضاعف به آدم منتقل میکنن.)
استاد عاشقتم که اینا رو گفتین:
اصلا دوست داشتم برم یک محیط ناشناخته که مجبور باشم به خداوند بیشتر توکل کنم.به عنوان یک معیار.
میزان راحتی با مهاجرت در ذهن من تبدیل شده بود به میزان توانایی در توکل به خداوند. همه ی این عوامل باعث شده بود که من استقبال کنم از مهاجرت.(استاد منم یکی از دلایل استقبالم از مهاجرت همینه.)
استا نسبت به سال هایی که به امریکا مهاجرت کردند خیلی جاها رو رفتن دیدن و تجربه کردن و اونم بخاطر علاقه ایشون به تجربه کردن و شناخت چیزهای جدید هست. “علاقه تجربه کردن جاهای جدید”
_بعضی ها فکر میکنن که با مهاجرت کردن، تمام مسایل شون حل میشه.خیلی غیرواقع بینانه(unrealistic) نگاه میکنند.فکر میکنند که ما مهاجرت میکنیم و همه ی مسائل ما حل میشه.اینطور نیست. مشکلات زمانی حل میشوند، که ما تغییر کنیم از لحاظ درونی، نه از لحاظ تغییر کشور.
_یک ویژگی دیگه ایی که افرادی که میخواهند مهاجرت کنند اینه که: باور کنند که من توانایی هام محدود نیست و من هر چه را بخواهم میتوانم یاد بگیرم. من آدمی هستم که اگر چیزی رو بلد نباشم، میتوانم یاد بگیرم و در اون بهتر بشوم. نه اینکه بگیم من چیزی رو که بلد نیستم یعنی بلد نیستم و یکسری توانایی محدودی رو دارم که نمیتوانم خودمو رشد بدهم و هربار بهتر بشوم.
آدمی که مهاجرت میکنه میدونه که اگر چیزی رو بلد نیست میره یاد میگیره، آدم متعهدی هست و پشتکار بالایی داره و وقتی چیزی رو میخواد یاد بگیره با تمام و جود میره یاد بگیره حتی اگر توش صفر باشه.اون آدم میدونه که بــا “مهارت یادگرفتن” بـا “تعهد و پشتکار” میتونه اون مهارتش رو بالا ببره.
در یک کشور جدید شما نیاز داری به این ویژگی و خصیصه.
یکی از اون چیزهایی که باید یاد بگیرین زبان اون کشوره، یکی دیگه یادگرفتن فرهنگ و یا شناخت صنعت جدید و فهمیدن و درک کردن قوانین و مقررات اون کشوری هست که واردش میشی.
_یکی دیگه از ویژگی ها “کنجکاو بودن” هست.
_یک ویژگی شخصیتی مهم اینه که افراد ببیند که چقدر اون امنیت براشون مهمه، چقدر اون comfort zone(منطقه راحتی) براشون مهمه.اگر آدمی هستی ک برات مهمه که در منطقه امن و راحتی خودت باشی احتمالا مهاجرت بات مناسب نیست.
وقتی مهاجرت میکنی در واقع وارد یک دنیای ناشناخته میشی، که ممکنه داخلش چالش های متفاوتی باشه.
یکی از ویژگی های افرادی که براشون امنیت مهمه و امنیت الویت وارزش بالایی داره، موقعی که میخوان سراغ یک کار برن، اول میپرسن بیمه اش چطوره.چقدر بیمه اش کامله.
_ویژگی بعدی افراد اینه که خیلی راحت ریسک میکنن. افراد ریسک پذیری هستند.چون خوده مهاجرت کردن خودش یک ریسک خیلی بزرگی هست.البته ریسک های حساب شده.
_یک ویژگی دیگه اینکه اون فرد خاصیت resilient (ارتجاعی) داره. مثلا اگر فرد به یک مسئله ایی برخورد کنه و به مشکلی برخورد کنه به چالشی برخورد کنه و یا بخوره زمین، سریع بلند میشه خودشو میتکونه میگه یا الله و دوباره دنبال ادامه ی مسیر میره.ولی اگر یک آدمی هستی که به محض برخورد با اولین مانع،اولین مشکل کاسه ی چه کنم، چه کنم دست میگیری. میگی دیگه فایده نداره دیگه درست نمیشه و خیلی زود تسلیم مشکلات میشی، خیلی زود ناامید میشی.احتمالا مناسب مهاجرت نیستی.
افرادی مناسب هستن که اگر مشکلی هم بربخورند و زمین بخورن،درب و داغون هم بشن، خیلی سریع بلند میشن و تــوکــل میکنند به خــدا،نگاه میکنند که مشکل چی بوده، کجاها ایراد داشتن! چه درس هایی رو میتونن بگیرن! اون چالش چه فرصت یادگیری و پیشرفتی براشون داره و درس هاشون رو بگیرن و حرکت کنن و رو به جلو پیش برون.
چقدر تاب آوری ات Resilience زیاده…
_ویژگی دیگه اینه مثبت اندیش optimist باشند. بعضی از افراد خیلی منفی نگر pessimist هستند. یعنی اگر یک مقدار اوضاع به سختی پیش بره میگن دیگه داره اوضاع بدتر میشه.مثال اون داستان گالیور و اون شخصیتی که میگفت “مـن میدونم ما موفق نمیشیم.” یک آدم کوچولویی با یک شخصیت منفی نگر بنام «گلام» بود. (خدایی وقتی بچه بودیم چه کارتون و انیمیشنی بود آخه زیاد پخش میشد و قطعا توی ناخودآکاه مون رفته.)
افراد منفی نگر همیشه نیمه خالی لیوان رو نگاه میکنند.
فردی که میخواد مهاجرت کنه، باید یک روحیه ی مثبت اندیشی داشته باشه . و با خودش اینا رو بگه:
اوضاع رو به بهبوده.
شرایط رو به بهبوده.
خداوند به من کمک میکنه.
خداوند نیروی خیره.
خداوند دست منو میگیره.
اگر شرایط براش سخت بشه، امیدش رو از دست نمیده. همــیـشه امـیدی برای بهبودی شرایط داره. همیشه امیدی داره به باز شدن دروازه های نعمت.
اگر ابرهای تیره بیان، میدونه که یک بادی میاد و خورشید نمایان میشه و ابرا عبور میکنن و نور الهی بر اون میتابه.یک ویژگی توکل گونه ایی، یک ویژگی این چنینی نیازه.
این ویژگی ها صرفا مختص فردی که میخواد مهاجرت کنه نیست،مهاجرت این ویژگی ها رو خیلی خوب از آدم ها بیرون میکشه. واقعا موافقم استاد که گفتین مهاجرت یکجورایی آدم رو میچلونه. هر چی در وجدت هست رو بیرون میکشه.
ساختن ویژگی های خیلی خوبی مثل: مثبت نگری،مثل همیشه ایمان داشتن و ناامید نشدن، همیشه نیمه پر لیوان رو دیدن، همیشه توکل داشتن، همیــشه منتــظر اتفاقات خوب بودن کــه این ویژگی ها باعـثِ تسهیل در مهاجرت و هدایت شدن به جاهای خوب و برای تجربه کردنِ اتفاقات خوب اونم به سادگی و آسانی خیلی بهمون کمک کنه.
================================================
یکسری هم موارد عمومی برای مهاجرت هست مثل:
داشتن وضعیت مالی نرمال و مناسب (مثلا بدهکار و دست خالی نبودن.)
داشتن شغل و مهارتی که قابل تبدیل در کشور جدید باشه
داشتن زبان خوب قبل اینکه بخواین مهاجرت کنین.
وقتی در اون کشور قرار میگیری شاید از کلماتی استفاده بشه که خیلی خیلی عامیانه( slang) باشه و اصلا توی کتاب ها ازش استفاده نمیکنن مثل اصطلاحات و ضرب مثل ها. یا لهجه هایی که وجود داره،مثل لهجه جنوبی.
====================================================
استاد سپاسگزارم اینقدر با عشق با این هدف قشنگ برامون این فایل ها رو تهیه کردین.
استاد چقدر این فایل مانع میشه تا ما بچه ها شتاب زده عمل نکنیم. تا بتونیم اصل ها رو بهتر بشناسیم.تا بهتر تصمیم بگیریم. چقدر این فایل ها ما رو به خودشناسی بیشتر کمک میکنه. این فایل ها به ما کمک میکنه جاهلانه و شتاب زده و احساسی تصمیم به مهاجرت نگیریم.واقعا استاد جان سپاسگزارم که از وقت ارزشمندتون برامون اینقدر سخاوت مندانه و با عشق هزینه کردین و من خیلی قدردان این فایل ها هستم.
====================================
سوال:
آیا دنبال مهاجرت هستید؟
بله استاد جان من دنبالش بودم و الان مشتاق تر شدم اما میخوام هوشمندانه تر از قبل عمل کنم.
ایا ین ویژگی هایی که گفتید رو در خودم دارم یا اگر ندارم چطور میخوام در خودم ایجاد کنم؟؟!
اجازه میخوام این سوال رو در یک کامنت دیگه و یک فرصت مناسب با یک جمع بندی از این دوتا فایل بیام جواب بدم. و همینطور برم آزمونی که برامون تهیه کردید رو هم پاسخ بدم بعد با عشق میام دوباره سوالاتی که پرسیدید رو جواب بدم.استاد بسیار بسیار سپاسگزارم ازتون.( اشکم رو درآوردین استاد جان که اینقدر عشقین اینقدر خوبیـن…)ارادتمند شما “فهیمه پژوهنده”
سلام براستادعزیزم ومریم جانم وتمام دوستان سایت بهشتی.
استاد نکته ی بسیار مهمی برامن داشت این فایل.
اینکه ادم درهرجایی باشه باید احساس خوشبختی بکنه .احساسی که صرفا با پول وثروت بدست نمیاد احساسی که با مهاجرت کردن به یه کشور و یا شهر دیگه بدست نمیاد احساسی که با فلان مدرک و.. بدست نمیاد.
ما باید از درون احساس خوش بختی رو داشته باشیم واین احساس با در لحظه ی حال زندگی کردن بدست میاد .
من الان درجایی که زندگی میکنم همونطور که خودتون گفتین هیچ جا پرفکت نیست وخیلی محدودیت هایی داره که من دوست ندارم ولی باهمه ی اینهامن واقعا احساس خوشبختی میکنم.
بااین حال عاشق مهاجرت کردنم .
دوست دارم تجربه کنم فرهنگ های جدیدرو.ادمهای جدیدو جاهای جدیدرو .دوست دارم برم ببینم ولذت ببرم یادبگیرم ولی پشت همه ی این حرکت کردن ها باید اون احساس خوشبختی درونی باشه.
این کنجکاوی من باعث شده که مسافرت های زیادی برم ووقتی وارد یه شهری میشم کاملا درموردش تحقیق میکنم وبیشتر مکانهای تاریخی و تفریحیش رو میبینم ولذت میبرم.از اداب و رسوم مردمش تحقیق میکنم.
استادممنون بابت طرح ازمون اونو شرکت کردم و متوجه شدم تا حدودی شخصیت مهاجرت کردن در من وجود داره و البته که ترمزهای قوی هم وجود داره که بایدروشون کارکنم وادامه بدم.
من این باور رودارم که درزمان مناسب دربهترین شرایط خداوند منوبه بهترین مکان هدایت میکنه پس برای این خواسته هیچ عجله ای ندارم فقط تمرکزم رو میزارم روی خودم.ودراخر
استادعزیزم من عاشقتم که اینهمه واضح و شفاف برامون حرف میزنین و مثالهای زیبا میارین وموضوعات رو توی ذهنمون حل میکنین.دوستتون دارم و ارزوی بهترینهارو از خدا براتون خواستارم.
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
صحبت های عالی استاد در این فایل گفتند چقدر عالی به این نکته باید توجه داشته باشم که همه جا عالی نیست و مهم این است که من هر جا که باشم در آن آرامش و حال خوب داشته باشم
احساس خوشبختی داشته باشم
مهم این است که من در جایی که هستم راضی باشم این خود یک راه و سرمشق است که بتوانم از آن برای همه امور و کارهای خودم استفاده کنم
یک نکته عالی دیگر این بود برای من که گوش به دل و حرف دیگران ندهم و روی اطلاعات و داده های دیگران حساب باز نکنم
برای من مهتر این است که خودم آنرا تجربه کنم و بتوانم ببینم که چه خوب است و چه بد است
ملاک همه این تغییرات و حرکت کردن و مهاجرت کردن برای من
داشتن هدف مشخص
رضایت داشتن در آنجایی که هستم
رضایت داشتن در مورد کاری که انجام می دهم
رضایت داشتن در درون و آرامشی درونی که دارم
یک نکته عالی دیگر یاد گرفتم برای من این بود که مهاجرت کردن دلیل بر رشد و پیشرفت نیست
می توان این رشد و پیشرفت را در همان جایی که اکنون هستم و حال خوب را تجربه می کنم به وقوع بپوندد
نکته این است که با مهاجرت کردن مشکلات من حل نمی شود
چرا که من هر جا که باشم باز همان باورها و همان افکار قبل را دارم و این من هستم که خالق زندگی خودم هستم و همه جا برای من همین گونه خواهد بود
کنجکاو بودن
دنبال کسب مهارت بودن
تجربه کردن و دنبال یاد گرفتن بودن
ریسک پذیر بودن
دنبال این باشم که خودم کارهای خودم را به پایان برسانم
امیدوار بودن و دل به خدای خودم سپردن
مثبت اندیش بودم
رضایت داشتن از همان جایی که اکنون در آن هستم
به روزهای خوب و آمدن اتفاقات خوب ایمان در خود داشتن
توکل به خدای خوب خودم داشتن
در کنار همه اینها ایمان و امید داشتن و دل به خدای خودم سپردن و از او کمک و هدایت خواستن بزرگترین رمز پیروزی و موفقیت در همه جریان زندگی من خواهد بود
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای هدایت گر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام خدمت استاد وهمه دوستان
استاد، همانطور که شما با عشق برای ما فایل آماده میکنید ماهم با عشق کامنت مینویسیم
استاد از شخصیت درونی خودم مینویسم
کاملا درست میفرمایید مهم ترین اصل داشتن هدف است
من این را با گوشت و پوست و استخوانم درک کردم
الان که من در ساختمان سازی هستم و بحث مهاجرت هم یه جورایی است
من با چالش های در این زمینه روبه میشوم
اما هر بار به خودم میگویم مریم جان هدف هات چی شد؟
میخواهی برگردی به موقعیت قبلت یا بری موقعیت جدید
اما از آن جایی که زجر ماندن در موقعیت قبل برام بیشتر است ولذت رسیدن به موقعیت جدید بیشتر است ادامه میدهم و ذهنم را با کوه رفتن وهر جور شده کنترل میکنم
که خیلی خیلی خوشحالم که امروز هم شما در این فایل به این موضوع اشاره کردید
استاد جان من خیلی خیلی کنجکاو هستم
دوست دارم محیط های جدید را بشناسم ،همیشه دوست دارم مکان های جدید را تجربه کنم
مثلاً همین هفته تصمیم دارم کوه کرکس روم
مکانی که تا به حال نرفته ام ، تنها میروم میگویند شب باید خوابید
میروم ،دقیقا حرفتان را قبول دارم انسان توکلش به خدا بیشتر میشود
هفته قبل مسیری را در کوه رفتم که من بودم وکوه
تا به حال تنها نرفته بودم ولی گفتم همان خدایی که منو تا اینجا آورد مسیر را هدایتم میکنه وبر میگردونه مرا
خیلی ها همیشه من را بابت شجاعتم تحسین میکنند
هم آقایان هم خانم ها
استاد منم میترسم اما هر لحظه به خودم میگم ایده ساختمان را خودش به دلم انداخت، خودش تا این جا را پیش آورد
مابقی اش را هم پیش میبرد
استاد من همه این ها را از بودن در سایت شما ومحصولات و فایل های دانلودی آموختم
استاد من خیلی خیلی دوست دارم به یه کشور دیگه مهاجرت کنم اما فعلا میدانم اماده اش نیستم
فعلا ساختمان تمام شود من مهاجرت از شهری به شهر دیگر را تجربه کنم ، تکاملم را طی کنم
در این مدت زبان انگلیسی را یاد بگیرم ، البته تا حدی بلدم اما نه در حد مهاجرت
وانشاالله مراحل بعدی
مهم احساس خوشبختی است
استاد. من عاشق این گونه تدریس تان هستم که میفرمایید این نیست که فکر کنید هر کس مهاجرت کرد موفق وخوشبخت است
شما از تمام زوایا به قضیه نگاه میکنید
من ایمان دارم در بهترین زمان به بهترین مکان مهاجرت میکنم ، جایی که خود خدا هدایت کنه
اما واقعا خواسته قلبی ام مهاجرت از ایران است برای رشد خودم
برای پیشرفت خودم
سلام به استادِ جانم، مریم خانم شایسته عزیز و همه دوستان.
خیلی وقته که کامنتی توی سایت نذاشتم. اما این فایلهای راجع به مهاجرت رو وقتی شنیدم گفتم باید بنویسم. اول لازمه از شرایط قبلیم توی ایران بنویسم تا وقتی به مهاجرت میرسیم، مقایسه و تصور شرایط راحتتر باشه.
من قبلا معاونت بازرگانی و فروش یکی از بزرگترین شرکتهای صادرکننده ایران بودم و علاوه بر حقوق ثابت ریالی ماهیانه یک عدد بسیار خوبی کمیسیون دلاری میگرفتم و از طرف شرکت به سفرهای کاری خارج از ایران با بهترین هتلهای پنج ستاره و غیره فرستاده میشدم که ضمن اینکه خودم هم بسیار عاشق سفرم ولی میدیدم اون شرایط واسه یه عده واقعا رویاست. سبک زندگیم توی ایران به نسبت 90 درصد مردم بسیار مرفه محسوب میشد و به امکانات مالیم هر روز اضافه میشد، بخاطر سطح بالای شرکتی که توش کار میکردم و قدرت مدیریتیم توی اون مجموعه، وجهه اجتماعی بسیار بالایی داشتم. ولی کم کم نشونه هایی دریافت کردم که احساس کردم این شرایط قرار نیست تا ابد به این شکل بمونه، افرادی بودند که بدون دریافت هیچ کمیسیون دلاری و فقط با دریافت یک حقوق ناچیز ریالی، فقط برای اینکه اون وجهه اجتماعی و سفرهای رایگان لاکچری به خارج از کشور و سایر مزایا رو داشته باشن، حاضر بودند کفش سهامدارها رو هم واکس بزنن. از طرفی سهامدارها زمانیکه سر این مبلغ کمیسیون با من توافق کرده بودند، اصلا تصوری از حجم فروشی که قرار بود رخ بده نداشتند و حالا مشهود از میزان کمیسیونی که ماهیانه به من پرداخت میکردند هر بار متحیر بودند :) یادمه بعد از افزایش مبلغ قرارداد کمیسیون، من تا دو سه ماه فقط کارهامو کردم و درخواستی برای دریافت مبلغ کمیسیون خارج از ایران نکردم. بعد که به حسابداری درخواست پرداخت دادم، مدیر حسابداری مبلغ پرداختی به من رو توی گروه واتساپی که با سهامدارها داشتند نوشته بود که ازشون تایید پرداخت بگیره و اونا کانفرم داده بودند و به من پرداخت شد و بعد فرداش مدیر حسابداری گفت اول فکر کرده بودند مبلغی که نوشتم به درهم هست و بعد که صراف به تو پرداخت کرد و رسید داد و دیدند دلاره، یکی یکی زنگ زدند که مطمئنی درست حساب کردی چرا انقدر زیاد شده و فلان و بیصار :)
این یکی از واضحترین حرکات خداوند تو زندگی من بود که افراد اصلا تصوری نداشتند بعد از عقد قرارداد فروش بر پایه کمیسیون با من، تا این حد فروش چند برابر بشه. سهامدارها ضمن رضایت از افزایش میزان فروش اما قسمت اعظمیش رو به خودشون نسبت میدادند و اعتقاد داشتند که اگه اعتبار و کارخونه های متعدد و دفتر و دستک اونا نبود، من نمیتونستم خریدارها رو متقاعد به اعتماد و پرداخت پیش پرداختهای کلان بکنم. به همین دلیل چراغ خاموش سعی در جایگزینی نیروی ارزونتری به جای من داشتند که همین کار رو بدون دریافت کمیسیون انجام بده. برای اینکه خیلی تابلو نباشه ، یه دپارتمان جداگانه راه انداختند تحت عنوان business development و هر بار یکی از افرادیکه فکر میکردند پتانسیلش رو داره که به قول خودشون تا چند وقت دیگه یکی مثل شهرزاد بشه رو میشوندن اونجا و همه جور اختیارات و امکاناتی بهش میدادند تا رشد کنه. در حقیقت سرمایه گذاری بلندمدت میکردند. هر بار هم یه جوری تیرشون به سنگ میخورد و وقتی میدیدند اون طرف اینکاره نیست و فقط تبدیل شده به یک مصرف کننده صرف از امکانات، ردش میکردند میرفت و دوباره نفر بعدی… و این داستان همچنان ادامه داشت. اوایل اعراض میکردم اما بعد به خودم گفتم خب شهرزاد تا کجا؟ اگه تو فکر میکنی اونا اشتباه میکنند و افزایش فروش شرکت نه به خاطر اعتبار شرکت بلکه به خاطر قدرت فروش توه، پس چرا کار خودت رو شروع نمیکنی تا ده -پونزده سال دیگه به جای یک نیروی بازنشسته ، یک آدمی باشی که اعتبارش رو توی این صنعت از شرکتی که توش کار میکنه وام نمیگیره بلکه اعتبارش تماما بر پایه شخصیت و تواناییها و شرکت خودشه.
انصافا یکی از سختترین و مهمترین تصمیمهای زندگیم تصمیم به جدایی از مجموعه ای بود که توش کار میکردم. و مدام سعی میکردم توکل کنم. ولی اونجا یک نقطه ای از زندگیم بود که فهمیدم بین گفتن اینکه من به خدا توکل میکنم و اینکه واقعا توکل کنی و ذهنت نجوا نکنه واقعا داستان درازیه! ذهنم میگفت خب حالا بذار اینها تلاششون رو بکنن یکی مثل تو رو گیر بیارن، فعلا که زیرش زاییدند، تو چرا پیش پیش میخوای قید این همه کمیسیون و شرایط خوب رو بزنی بری دنبال چیزی که اصلا نمیدونی تهش چی میشه. ولی درونم میگفت اگه میخوای حرکت کنی همیشه همین الان وقتشه و نیازی به عقب انداختن و دست دست کردن نیست. خدایی که تا اینجاش اینطوری تو رو جلوی سهامدارهای با این ادعای گردن کلفتی حمایت کرده و اصلا خودش تا اینجا اوردتت، بعد ازینم میتونه خیلی بیشتر حمایتت کنه بخصوص وقتی تو شجاعتت رو بهش نشون بدی.
اوایل شروع بیزینس خودم به یه چالشهایی هم برخوردم ولی درحقیقت این چالشها همه بیشتر توی ذهن من بود تا اینکه واقعیت داشته باشه. اما هر بار انگار که خدا به فرشته هاش میگفت، برین حل کنین کار این بچه رو، عادت به سختی نداره، رو ما حساب کرده :))
اما بریم سر داستان مهاجرت. از زمانیکه سفرهای مداوم به هتلهای سوپر لاکچری دبی داشتم، دلم میخواست توی دبی زندگی کنم. لوکس بودن دبی برام خیلی جذاب بود اما یکی از تصمیمات اشتباهم تصمیم به مهاجرت به دبی دقیقا توی شروع بیزینسم بود. منی که توی ایران زندگی مرفهی داشتم، بعد از استعفا از شرکت قبلی و شروع بیزینس خودم، بلافاصله move کردم به دبی شهری که یک زندگی بسیار بسیار معمولی توش چند ده برابر زندگی توی ایران هزینه داره. با اینکه پس اندازم انقدری بود که بتونم یکسال کاملا لاکچری بدون هیچ درآمد جدیدی توی دبی زندگی کنم اما این میزان از هزینه و استفاده از پس اندازم از همون هفته سوم برام استرس زا شد. و کم کم میزان زمانی که کنترل ذهنم در طول روز از دستم درمیرفت در حال افزایش بود تا جایی که دیدم به جای تمرکز روی کارم و افزایش مشتریها و فروشم، تمرکزم فقط روی هزینه ها و مسائل دبی هست. یه شب اتفاقی دختر و پسرهایی رو دیدم که فقط به خاطر اینکه دلشون خوش باشه که دبی زندگی میکنند از ایران اومده بودند و تیمی زندگی میکردند و با اینکه نمیدونم زندگیشون توی ایران چطوری بوده ولی بعید میدونم از اون وضع فلاکت بارشون توی دبی بدتر بوده باشه. کنترل ذهن روز به روز سختتر میشد، و جهان بر حسب فرکانسهای ارسالیِ من، مدام افرادی رو سر راهم قرار میداد که نه تنها از مهاجرت به دبی خوشحال نبودند بلکه فقط داشتند برای بقا تلاش میکردند. کلا دو سه تا محله قشنگ تو دبی میدیدم و و کوچیکیش روی اعصابم بود، هواش رو اعصابم بود، لهجه هندی و نگاه هیز کارگران بنگالیش رو اعصابم بود، هزینه های سرسام آورش رو اعصابم بود و احساس میکردم این شهر فقط به ضرب و زور تبلیغات شده مدینه فاضله. کنترل ذهنم به شدت از دستم در رفته بود و اونجا به خودم گفتم اصلا این چه غلطی بود من کردم؟!! طبیعتا با این همه عدم تمرکزم روی نکات مثبت، فروشم هم به شدت افت کرده بود و ذهن نجواگر میگفت نکنه سهامدارها راست میگفتند و تو اون همه فروش رو فقط به اعتبار اونا تونسته بودی انجام بدی… جهت تلاشم برای برگشتن روی مدار سعی میکردم ارتباطم رو با خدا بیشتر کنم ولی خدایی که تا قبل ازون هر روز با چندین نشونه باهام ارتباط میگرفت حالا انگار ساکت شده بود و من تو درونی ترین لایه هام هم هر چی جستجو میکردم صدایی ازش نمیشنیدم. افکار منفی چنان هایلی بین من و دریافت هدایتم کشیده بود که کلا سکوت بود و سکوت. تا اینکه یه روز با مامان حرف میزدم گفت فایل قسمت 21 از دوره روانشناسی 3 رو گوش کن راجع به اوایل مهاجرت استاد به آمریکاست.
لباس پوشیدم، ایرپاد گذاشتم و رفتم تو هوای شرجی دبی شروع کردم به قدم زدن و گوش دادن دوباره و دوباره ی این فایل. به خودم اومدم ساعت 1 شب بود و من سه بار پشت هم گفتگوی استاد با آقا ابراهیم رو گوش داده بودم. یک جایی از فایل استاد داشت میگفت باید هزینه های بیزینس و حتی زندگی رو کنترل کنید و راهی پیدا کنید که مثلا بیشتر از ده درصد از درآمدتون رو هزینه نکنید.
اونجا انگار یه تلنگری خوردم و برای اولین بار بدون خودتوجیهی از خودم پرسیدم “دقیقا برای چی اومدی دبی شهرزاد؟ فقط به خاطر لاکچری بودنِ دبی؟! آیا اینجا بودنت کمکی به گسترش بیزینست میکنه؟” جواب منفی بود، دبی بودن من تمرکزم رو روی تولیدکننده هایی که در ایران ازشون بار میخریدم، کشتیرانیهایی که از ایران بار میفرستادند و در کل روی کلیت شرایط به شدت کاهش داده بود. شاید مهاجرت بعد از چند سال از راه اندازی بیزینسم و بعد از stable شدنم توی کار خودم میتونست خوب باشه (البته بازم نه به دبی، چون متوجه شدم دبی اونجایی نیست که من بهش تعلقی داشته باشم) ، اما قطعا در شروع کار برای من اشتباه بود و ضمن چند ده برابر کردن هزینه هام، تمرکزی که برای شروع بیزینس داشتم رو ازم گرفته بود.
جرقه برگشت به ایران اونجا توی ذهنم خورد و خیلی زود بعد از اون برگشتم.
بعد از برگشت به ایران ، ساکن باغی که خارج از تهران داشتیم شدم و سعی کردم خودم رو پیدا کنم. کم کم دوباره صدای خدا شنیده میشد. خودش مشتری فرستاد و فروشها مجدد استارت خوردند و من لپ تابم رو توی باغ زیر سایه درختها جلوم میذارم و با آواز گنجشکها کارام رو جلومیبرم. توی یک سال آینده سفرهایی به کنیا، هند و چین دارم برای مارکتینگ جدید و شرکت در نمایشگاهها اما چیزی که دریافتم اینه که شاید در آینده باز به جایی غیر از دبی مهاجرت کنم ولی در حال حاضر من به هیچ جایی بیشتر از این باغ خنک و سرسبز تعلق ندارم.
بنام خدایی که قانونش ثابت و وفا دار تر از او نیست
سلام به روی ماهت شهزراد زیبا
خیلی زیبا نوشتنی ، لذت بردم از درک و فهمی که شناخت خودت پیدا کردی
ایشالا به راحتی خودت جز بزرگترین سرمایه داران کارت بشی عزیزم و با عزت و احترام به هر جایی که دوست داری مهاجرت کنی
زندگی آب تنی در حوضچه ی اکنون است
به نام خدای مهربان
سلام خدمت شما دوست خوش فرکانس
خیلی لذت بردم از خوندن کامنت شما و خیلی برام تحسین برانگیز بود یکی از ویژگی های شغل مورد نظر من اینه که به واسطه ی شغلم بتونم به جاهای زیادی چه در ایران چه در خارج از کشور سفر کنم اونقدر این خواسته در من شدید هست که هرکسی که میبینم شغلش این ویژگی ها رو داره خیلی تحسینش میکنم و به وجد میام و وقتی دیدم شغل شما هم طوریه که باید سفر کنید خیلی هیجان زده شدم و چندبار کامنتتون رو خوندم و روی کامنتتون مکث کردم و لذت بردم …
گرفتن کمسیون دلاری در رویای من هم نمیگنجه اما شما این رویا رو زندگی کردی
رفتن به کشورهای مختلف دنیا به واسطه شغل رویای منه و شما داری این رویا رو زندگی میکنی
آزادی مالی
آزادی زمانی
آزادی مکانی رویای منه اما زندگی خیلی از بچه های سایته
مثل استاد
مثل آقارضا عطار روشن
مثل سیدعلی خوشدل
مثل آقای ظاهری و
مثل شما
کار کردن و پول ساختن برخلاف روتیین جامعه چیزیه که بچه های موفق سایت انجام میدن
و کاری که 7 صبح بری تا 7 شب و هرروز یک کار تکراری رو انجام بدی و برای دیگران کار کنی
چیزیه که بچه های موفق سایت انجام نمیدن و این رویای منه
و چقدر خوبه که من میتونم همه ی این الگوها رو توی سایت ببینم
الگویی مثل شما
که با دیدن شما من هم انرژی بگیرم و در خودم تغییر ایجاد کنم و همه ی این رویاها رو به واقعیت تبدیل کنم.
انشالله هرروز ثروتمندتر بشید.
سلام شهرزاد عزیز
واقعا تحسین میکنم که این نتایج فوق العاده رو گرفتی و خیلی زود تر از پتک های جهان تغییر کردی.
واقعا خدا شاهد بوده که چقدر لذت بردم از خوندن کامنت و ایمانم بیشتر شد که ببین شده برای شهرزاد شده برای تو هم میشه.
مرسی عزیزم
شهرزاد عزیزم سلام
سلام شهرزاده عزیزم
سلام
عاشقتم
به وضوح
به جرات میتونم بگم صدای خداوند رو از توی کامنت بسیار بسیار زیبا و دوست داشتنیت شنیدم
شهرزاد جان میدونی صدای خداوند انقدر بلند و زیبا و رسا و دلنشین و دلچسب بود که دو مرتبه سه مرتبه خوندمش
اون قدرت
اون توانایی
اون کنترل ذهن
اون اعتماد به نفس رو توی حرفات دیدم
شهرزاد جان میدونی کامنتت بسیار بسیار قشنگ و تجربه شیرین و خیلی عالی بود
همین که
همین که این شجاعت این توکل به خدا انقدر قوی بود توی تو که به قول خودت 90 درصد مردم آرزوی همچین ارتباطات و همچین کسب و کار و همچین رفاهی رو دارند اما تو خودتو بزرگتر از اون رفاه دونستی و حرکت کردی
یه جایی نوشته بودی که
اوایل شروع بیزینس خودم به یه چالشهایی هم برخوردم ولی درحقیقت این چالشها همه بیشتر توی ذهن من بود تا اینکه واقعیت داشته باشه.
آره
آره
گفتین
اما هر بار انگار که خدا به فرشته هاش میگفت، برین حل کنین کار این بچه رو، عادت به سختی نداره، رو ما حساب کرده :))
دیگه نفهمیدم
دیگه اشکمو درآورد
دیگه مقاومت منو در هم شکست که اون شجاعت پاسخ داده میشه
نمیدونم
نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم ولی خیلی درس داشت کلمات زیبایی که گفتی خیلی درس داره شهرزاد جان میدونین
کامن نت قشنگتون همون پیغام خداونده که داره به میلیونها میلیونها نفر در سراسر جهان که میخوان مهاجرت کنند کمک کنه و پیغام خداوند ب همه هرکسی در مدارشه میرسه
خیلی ازت ممنونم ک منو ب باغ زیبات دعوت کردی
زیر سایه درخت های سرسبز
با کولر نسیم ملایم خدا ک لپهاتو نوازش میکنه
و آهنگ چه چه پرندگان زیبا
و ی بهشتی ک امروز صبح خداوند بهم هدیه داد
امیدوارم موفق باشی و یقین دارم یقین دارم آدم موفقی هستید شک ندارم مرسی
عاشقتم
به به سلام این دومین کامنتی بود که از شما میخونم و حسابی لذت میبرم از کامنت زیبا، جوری مینویسین که کاملا منظورو متوجه میشم انگار یکی داره جلوم باهام صحبت میکنه دومم به خاطر اینکه شما چقدر موفق هستین سطحو لول بسیار خوبی دارین که کیف کردم وقتی خوندم