چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2 - صفحه 7

246 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مجتبی اکرمی گفته:
    مدت عضویت: 2392 روز

    سلام به همه خانواده صممیمی عباس منش عاشق همتون هستم استاد واقعا ممنون چون این موضوع مهاجرت سوالی بود که ما همیشه برامون مطرح بود و به جوابهایی هم میرسیدیم ولی این که دور هم بشینیم ودربارش حرف بزنیم یه چیز دیگه هست .

    البته مهاجرت فقط سوال درباره خود مهاجرت نیست ما اگر حتی بخایم بریم تو شغل مورد علاقمون هم فعالیت کنیم و از نقطه امنی که درست کردیم بیایم بیرون این خودش مهاجرت محسوب میشه و تمام این شرایط که استاد کفتند را ما باید داشته باشیم واگه نداریم باید شخصیت وشرایطمون را تغییر بدیم وگر نه نباید حرکتی کنیم حالا مهاجرت به کشور دیگه هم همینطور خیلی کارا شبیه مهاجرت هست حتی یه تصمیم مهم زندگی .

    به امید موفقیت و شادی همه دوستان عاشقتونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    فرشته پناهی گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    سلام استاد عباس منش عزیز ،مریم جان و دوستان خوبم

    استاد واقعا بهترین فایل را در بهترین زمان برامون تهیه کردین .و بابتش ازتون تشکر میکنم.

    این روزها موج مهاجرت و صحبت در موردش بسیار زیاد شده.و خیلی ها توفکرشن و یا در حال اقدام هستن و یا اینکه مهاجرت کردن.

    من و بقیه دوستان هم که فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا را میبینیم علاقه مون به مهاجرت مخصوصا آمریکا زیاد شده.

    من مدتی بود که مدام در یوتیوب کانال های مهاجران ایرانی را دنبال میکردم که ببینم واقعا شرایط زندگی در کشورهای دیگه چطور هست و آیا مناسب من هست یا نه .یه دسته فوق العاده راضی و یه دسته هم‌ناراضی بودن و این باعث میشد به نتیجه خاصی نرسم .

    در مورد خودم یه وقتایی واقعا خواسته ام زندگی در یه کشور منظم تر ،تمیز تر و قانون مند بوده.مثلا وقتی وضعیت رانندگی تو خیابون ها را میبینم واقعا افسوس میخورم که قانون رعایت نمیشه و یا آدما به راحتی با جون خودشون و بقیه بازی میکنن .وقتی میبینم جوون ها توی اتوبان با موتور تک چرخ میزنن و یا کارهای خطرناک میکنن مبهوت میشم که ما کجا داریم زندگی میکنیم.

    رانندگی قانون مند با ماشین های امن یکی از خواسته های من در زندگیه که در ایران خیلی نمیشه بهش رسید.حداقل کاری که میتونم بکنم اینه که خودم قانون را رعایت کنم چون متاسفانه کم کم رفتار بقیه هم رو آدم اثر میذاره و باعث میشه ما هم قانون مند نباشیم.

    مسئله دیگه اینکه مرگ های ناگهانی و بیماری ها ی سخت حتی بین جوون ها تو ایران خیلی زیاد شده و هر جا بری ازش صحبت میشه.البته نمیدونم تو کشورهای پیشرفته دقیقا اوضاع چطوره ولی ایران که از حد طبیعی خارج شده.این مسئله هم روی روح و روان آدم تاثیر خودش را میذاره .البته که متاسفانه یا خوشبختانه مردم هم یه جورایی محکم تر از قبل شدن و بهتر با مصیبت های زندگی کنار میان.

    مسئله دیگه بحث محیط زیست هست .چه آلودگی هوا و چه خشک شدن یه سری رودخونه ها و دریاچه ها و یا کثیفی محیط زیست که متاسفانه مردم هم رعایت نمیکنن .

    وقتی رودخونه خشک زاینده رود را میبینم واقعا دلم میسوزه و تو رویاهام زندگی در شهری با رودهای جاری را تصور میکنم .ولی فکر میکنم هیچ رودخونه ای به اندازه زاینده رود اون حس دوس داشتنی و آرامش و نوستالژی را به من نده .پس دلیل خوبی برای مهاجرت نمیتونه باشه و هنوز میتونم به جاری شدنش امید داشته باشم.

    در مورد اینترنت به هر حال فیلترینگ و سرعت دغدغه مهمیه .ولی ناچارا با فیلترشکن های پولی که حداقل قطعی کمتر و سرعت بیشتری دارن برای خودم حلش کردم و یه جورایی کنار اومدم.قطعا برای خیلی ها اهمیتش چندین برابره و خیلی براشون سخت تره.

    آزادی پوشش هم چیزی نیس که به خاطرش مهاجرت کنم و الان هم پوششم از حد متوسط جامعه بیشتره.البته سادگی و راحتی کشورهای دیگه و اینکه زیاد آهل آرایش نیستن را خیلی دوس دارم.و البته دوس دارم نگاه سالم تر و بهتری به خانوم ها تو ایران بود که متاسفانه به دلایل زیادی وجود نداره .

    خواسته دیگه ام امنیت و آرامش بیشتره که خیلی مهمه.در مورد آرامش یه بخشیش را همین ایران هم میتونم داشته باشم و یه بخشش را نه.

    یه سری آزادی ها مثل اینکه خانوم ها هم بتونن ورزشگاه و استادیوم های فوتبال برن هم واسم مهم بوده که کم کم داره شرایط بهتر میشه و با وجود همه سختی هاش امسال چند باری تجربه کردم که حس خیلی خوبی داشت.و فکر میکنم حس تشویق کردن تیم مورد علاقه ام در شهر و ورزشگاه خودمون را هیچ کشور دیگه ای نتونم داشته باشم.حتی اگه بهترین استادیوم دنیا هم برم بعد یه مدتی واسم تکراری میشه.

    اما در مورد سبک زندگی هم مقاومت هایی دارم که مهاجرت را واسم سخت میکنه.بحث دستشویی و بهداشتش،نگه داری حیون خانگی که ایرانم هست ولی خارج کشور دیگه خیلی بیشتره،اینکه اکثر مهمونی ها الکل میخورن ،زیاد کارکردن (هرچند به قول شما آخر هفته ها هم حسابی تفریح میکنن.)،رک بودن زیاد ، آزادی بیش از حد،اینا چیزاییه که دوس ندارم و نمیتونم راحت باهاش کنار بیام.

    در مورد زبان مقاومتی ندارم و مخصوصا زبان انگلیسی را خیلی دوس دارم و الان هم فیلم های زبان اصلی را هم برای تقویت زبان و هم سرگرمی میبینم .ولی اینکه بخوام زبانی غیر انگلیسی یاد بگیرم حداقل با شرایط فعلی در خودم نمیبینم و ترجیح میدم همون انگلیسی را تقویت کنم .

    در مورد بحث کار حدودا یه سالی میشد که توی لینکدین فعالیت داشتم که بتونم هم درآمد دلاری داشته باشم و هم نیم نگاهی به مهاجرت .وقت زیادی هم گذاشتم و سعی کردم با برنامه جلو برم.البته که کار سختیه و رقابت خیلی خیلی زیاد.با تضاد های زیادی هم مواجه شدم .اینکه چقدر با هویت ما ایرانی ها مشکل دارن و باید هویت خودمون را پنهان کنیم و مسائل دیگه.فکر میکنم کار کردن تو این محیط از یه طرف باعث زیاد شدن اعتماد به نفسم میشه و از طرفی سرخوردگی ها و دلسردی هایی واسم داشته که بیشتر یه حالت موج سینوسی شده که گاهی به طور جدی دنبالش میکنم و گاهی رهاش میکنم .

    بحث دیگه مسئله دلبستگی ها و نوستالژی هاس.مثلا الان که ماه محرم هست من میدونم اگه مهاجرت کنم دلم برای هیئت ها و مراسم هایی که میرم و حال و هوای شهر تنگ میشه.(هر چند با یه سری چیزها ش مخالفم).یا مثلا ماه رمضون که میشه به خودم میگم من حس و حال اینجا را با هیچ جا عوض نمیکنم.در مناسبت های مختلف هم همین حس را دارم.

    و یا اینکه چقدر چهارفصل بودن کشور و شهرمون را دوس دارم.

    بحث خانواده ودوستان و فامیل هم با وجود اختلاف نظرها رابطه خوبی باهاشون دارم و رفت و آمدمون زیاده .و اگه بخوام مهاجرات کنم حتما ذهنم درگیر این طرف خواهد بودو مقایسه میکنه و دلتنگ میشم .

    هر چند این اواخر دارم سعی میکنم وابستگی هام را کمتر کنم و جاهایی داخل شهر که قبلا تنها نمیرفتم خودم برم که تجربه خوبی بوده.مسافرت خارج شهر هنوز تنها نرفتم و حداقل یک نفر همیشه باهام بوده .

    دغدغه بعدی مسائل اقتصادی و قدرت خرید هست .که ما به عنوان شاگرد شما نباید این مشکل را داشته باشیم ولی خب من هم باورهای اشتباهی تو این زمینه داشتم و هم اینکه همیشه الویتم کسب درآمد نبوده پس نه میتونم کامل خودم را سرزنش کنم و نه جامعه و کشور را.هر چند ته دلم زندگی در کشوری با شرایط اقتصادی با ثبات تر را میخواد.

    هرچند زندگی در کشوری با نظم و قانون را دوس دارم ولی از مقرراتی بودن افراطی هم گریزانم و مناسب روحیه من نیس.و دوس ندارم زندگی حالت ربات گونه و ماشینی باشه.

    در کشور خودمون به مهاجرت به شهر دیگه ای فکر نمیکنم و به نظرم اصفهان واسم مناسب تره.دو سه ماهی هست سعی کردم بیشتر تو شهر و اطراف بگردم و جاهایی که نرفتم یا کمتر رفتم سر بزنم.و تلاش کنم سفر به کشورهایی مثل ترکیه که واسم راحت تره در آینده تجربه کنم.تلاشم این بوده که با وجود همه سختی ها و اخبار بد و مشکلات از کوچیک ترین چیز ها لذت ببرم که آموزش های شما هم بسیار کمک کننده است .

    به هر حال هر جایی خوبی و بدی های خودش را داره و فکر میکنم حداقل در شرایط الانم ایران واسم مناسب تره و در خودم نمیبینم که به تنهایی بخوام مهاجرت کنم کشور دیگه ای.

    بازم ممنونم از فایل به موقع و عالی شما.که با قدرت بیان عالی و پشتوانه تجربیات بسیار زیاد مسیر را به ما نشون میدین.و باعث میشین به بیراهه نریم و تقلای اشتباه تو زندگی نداشته باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    امیر قره قاشلو گفته:
    مدت عضویت: 828 روز

    سلام

    میگن آدم ها توی سفر شناخته میشن

    استاد عزیز قربونت بشم استاد

    استاد این سلسله فایل ها شالوده ای از بقیه فایل ها داخلش بود

    استاد من و 6 نفر از دوستان مسافرت دو روزه به مشهد داشتیم و 16 و 15 سالمون بود.

    ما سوییت رو اجاره کردیم و 200 تومن دادیم بهش

    ما رفتیم مشهد و این یارو انگار خلاف کار بوده و جواب گوشیش رو نمیده.

    ما همه می‌خندیدم و تونستیم کنار بیام با تضاد و همه بیرون اومدیم از خان اول و خدارو شکر یک سوییت پیدا کردیم.

    شب رفتیم بیرون از سوییت دعوامون شد ما می‌گفتیم بریم خیابون رو تجربه کنیم ببینیم ببینیم چه خبره و بستنی بخوریم و بامیه های مشهد رو تست کنیم مردم رو ببینیم عرب ها خیلی زیادن توی مشهد و عرب ها رو ببینیم بریم موج های آبی مشهد ولی این دوستان چنان چسبیده بودن به حرم هی میگفتن بریم حرم نمیدونم چای بخوریم و نماز بخونیم من که خیلی مسئولیت پذیرانه تر رفتار میکردم نسبت به اونها گفتم اوکی شما بیاین خیابون بریم بعد بریم حرم ، نیومدن و لج کردن من ناراحت شدم و داغ کردم و گفتم حرم چخبره حالا یکم لحجه بد تر

    چون ما آلردی چند بار رفتیم حرم اون روز ولی چسبیده بودم به محیط امن و اصلا کنجکاوی نداشتن برای تجربه یک سفر دوستانه.

    و یکیشون گفت که این خیابون 6 کیلومتره میخوای بری چیکار کنی و . . .

    و من ناراحت شدم و گفتم لکم دینکم ولی دین

    و اونا رفتن حرم و ما رفتیم خیابون و بگم که چقدر خوش گذشت.

    اون روز یک فیلم راجب داعش نگاه میکردم داعشی گفت می‌زارم برین ایران فقط ما رو ببرین شهر خودمون و داعشیه قسم خورد ولی قسم ایرانیه رو قبول نکرد و ایرانیه گفت :

    الله یحکم فی بینَ و بینکی

    خدا بین من و تو حکم میکند

    داعشیه گفت:

    الهکُ الشیطان

    خدای تو شیطانه

    و د نهایت ایرانه گفت:

    لکم دینکم ولی دین

    خدای تو برای تو خدای من از آن من.

    و خب درس بزرگی بود که نمیشه انسان ها رو تغییر داد.

    و شب شد ما رفتیم خونه و اون دو نفر میگفتن نمیدونم شهر غریبه و بریم و واینستیم و ما گفتیم خداحافظ و ساعت 12 شب پا شدن رفتن و من صبح رفتم تنهایی بازار و صبحانه رو خریدم و ظهر خیلی راحت مینی بوس پیدا شد و برگشتیم

    یعنی این دوستان حتی حاضر نبودن یک شب دور از ننه باهاشون بخوابن.

    و یادم نمیره خخ

    توی مشهد یک شیر موز خریدم 35 تومن بود

    من 40 تومن دادم بهش 5 تومنی نداشت گفت وایستا یکم بستنی قیفی بریزم توی شیرموزت و بستنی قیفی رو ریخت توی شیر موز و یک ملات بستنی داد خوردیم ولی خیلی خوشمزه شد انصافا.

    به نظر خودم مهمترین مهاجرین باید توانایی کنترل ذهن باشه چون تا شرایط سخت میشه یک تضادی میاد یک شخصی جدیدی وارد میشه یک چیزی عوض میشه اگه ما فقط نبریم و فقط جوش نیاوریم

    همه چیز درست میشه.

    خیلی ممنونم استاد.

    موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1145 روز

    سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی خودم و مریم جون عزیزم و تمامی دوستان گلم.

    قربون استادم بشم که دوست داره شناختی نسبت به کار برای، سایتش داشته باشه.

    استاد من عاشقتم .من از همه ی سایت برات، بیشتر دوستت دارم . خیلی برام عزیزید .

    تمام زندگیم بر پایه ی آموزه‌های شما میچرخه. خودمو از طریق شما شناختم. خدای خودمو بازم از طریق شما شناختم .روابطهامو از طریق شما اصلاح کردم .در کل هر آرامشی که دارم از طریق آموزه‌های شما بدست اووردم.

    سوال کردید که آیا شخصیت کنونی من با مهاجرت کردن مناسب است ؟

    تو فایل قبلی هم گفتم من علاقه ای به مهاجرت ندارم .از اون دسته افرادی نیستم که نه از روی مرض یا بیماری مثل بیماری‌های مقایسه ،تایید و قضاوت دیگران، ثابت کردن خودم به دیگران یا ادا حال خوبا رو دراووردن بخوام مهاجرت کنم و نه اینکه کنجکاوم و نه هیجان و ذوق و شوقه مهاجرتو دارم ! نه آدم ماجراجویی هستم و نه دنبال ناشناخته‌ها هستم! و نه ریسک پذیرم و نه اینکه جا یا مکان دیگه دنبال خوشبختی و آرامش و شادی هستم!

    اولش تردید داشتم کامنت بزارم چون احساس کردم این فایل بیشتر برای کسانی هستش که علاقه به مهاجرت دارن یا مهاجرت کردنو و تجربه‌های خودشونو میخوان بزارن. اما خب از اونجایی که دوست داشتم منم احساس خودمو راجع به این موضوع بیان کنم کامنت گذاشتم.

    استادجونم ،از اونجایی که تمام آموزه‌هاتون بابت تغییر افکار و باورها با قلب و روح من سازگاری داشتن سعی کردم تغییرات مثبت زیادی داشته باشم که خدا رو شکر خدا هم، تو این جریان خیلی جاها منو هدایت کردش و منو به اینجا رسونده. که تا حدودی از خودم احساس رضایت دارم و همچنان دنباله رو آموزه‌های شما، به مسیر خودم ادامه خواهم داد.

    ولی تو این موضوعات که شما خیلی علاقه به ماجراجویی و کشف جاهای جدید دارید خب این موضوع توی علایق و سلایق من نیست و قرار نیست بر خلاف میلم چیزی که تو وجودم نیست رو بخوام انجام بدم .منظورم اینه که تو این موضوع تلاشی نمیکنم چون تمایل ندارم ادای کسیو در بیارم. من خودمم و یاد گرفتم هر کاری رو به خاطر خودم و برای خوشحال کردن و بدست اووردن آرامش خودم انجام بدم.

    حسرت و غبطه ی کسانی که اهل مهاجرت هستن رو ،نمی‌خورم .خیلی جاها غبطه ی خیلی آدما رو خوردم و از مقایسه کردن اون‌ها با خودم دست به تلاش‌هایی زدم که منو به رشد رسوندن . منظورم از مقایسه بیشتر الگو برداری از افراد بود، که منو به تکاپو انداختن نه اینکه باعث عدم رشدم باشن.

    با توجه به آموزه‌های استاد منم همیشه دنبال چالشها و اهدافی هستم که باعث رشد و موفقیتهای بیشترم بشه، اما خب مهاجرت جز چالشهای من نیست .هیچ وقت بهش فکر نکردم و تو این داستان غبطه ی کسیو نخوردم‌.

    البته که خیلی جاها افرادی که مهاجرت می‌کنن و افرادی که موفق میشن رو تحسین میکنم و ازشون درسهای زیادی یاد می‌گیرم به خصوص استاد عزیزم رو که بارها و بارها مهاجرتهاشون رو از ایران تا آمریکا گوش کردم و هر بار از اتفاقاتی که براشون افتاده علاوه بر اینکه درسها و تجربه‌های قشنگی یاد گرفتم ،خیلی زیاد هم تحسینشون کردم .فک میکنم تو ذهنم خیلی آدم مقاومتری شدم یعنی اگر روزی به هر دلیلی خداوند منو به مکان دیگه‌ای هدایت کنه و من از روی اجبار به شهر یا کشور دیگه‌ای مهاجرت کنم احساس خودم اینه که با وضعیت جدیدم کنار میام و از پس مشکلات و سختیهاش بر میام .و خودمو با شرایط جدید وفق میدم . سعی میکنم روزای شاد و خوبی رو برای خودم خلق کنم .اینو به خودم می‌بینم.

    به قول استاد عزیز ایمان و توکل به خدا در هر وقت و زمان و در هر جا و مکان کمک رس و یاری بخش برای رسیدن به آرامشمونه!

    خدایی که در هر لحظه با ماس. هیچ وقت هیچ جا ما رو تنها نمیذاره و حتماً مسیرهای خیلی خوبی بهمون نشون میده .فقط کافیه باورش کنیم و در هر لحظه یادش کنیم.

    نگاه من، به مهاجرت خوبه منتهی ربطی به شخصیت درونیم نداره .

    یاد گرفتم تو زندگیم بدون ترس از قضاوت کسی به علایق و سلایق خودم احترام بزارم و طبق خواسته‌ها و معیارها و آرزوهای خودم پیش برم .

    هرچند که تو این مسیر خودمو کاملاً به خدا و هدایت خودش سپردم و اگر روزی مجبور باشم مهاجرت به جایی داشته باشم با دل و جون می‌پذیرمش .چون ناهیدی هستم که خیلی باور دارم هر جایی که خدا هدایتم میکنه حتماً بهترین جاست و قراره اونجا به رشد بیشتری برسم می‌خوام بگم با وجود اینکه علاقه‌ای به مهاجرت ندارم اما مقاومتی هم در برابرش ندارم .کل زندگیمو با دل و جون سپردم به خودش و هر آنچه بکنه تسلیمش هستم.

    از اینکه امروز به درک و فهم خیلی بیشتری از گذشتم رسیدم خداوند رو سپاسگزارم .

    از استاد عزیزم هم ، بی‌نهایت سپاسگزارم چون تمام سیر تکاملی رو از استاد عزیزم یاد گرفتم و همچنان ادامه خواهم داد تا به درجات بالاتری برسم.

    به قول استاد عزیز همه ی ما هدفمون از انجام هر کاری، رسیدن به خوشبختی و بدست اووردن آرامش و لذت بردن از زندگی هستش، حالا چ فرقی میکنه کجا و چطوری؟!!!!

    هر کدوم از ما جدا و برای خودمون زندگی می‌کنیم پس بهتره تو همه ی زمینه‌ها اولین هدفمون داشتن آرامشمون باشه و بعد، در جهت اون قدم برداریم و هر کاری که لازم بود با عشق انجام بدیم.

    استاد جونم عاشقتم می‌دونید که با تمام وجود دوستتون دارم .

    الهی باشید همیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 748 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام و عرض ادب خدمت جناب آقای عباس منش و سرکار خانم شایسته و تمامی اعضای این خانواده توحیدی

    نظر بنده در مورد مهاجرت طبق تجربیات زیادی که داشتم هم خارج کشور هم داخل کشور:

    واسه مهاجرت کردن اصلا من نیاز به هیچ چیزی ندارم یه دست لباس با مدارکم با مقداری پول که به اندازه چند ماه باشه مثلاً 3ماه کافی است نه زبان نیازه چرا میگم زبان نیاز نیست چون من که شخصا اینجوری بودم مهاجرت کردم استانبول 5ماه زندگی کردم و زبان صفر بودم اونم زبان سخت ترکی استانبولی و به راحتی توی عرض 3ماه راحت ارتباط برقرار میکردم و کارهامو انجام میدادم همه کار دوستان از خرید تا استفاده از وسایل نقلیه تا رفتن به جاهای دیدنی و گردشگری و طبیعت و….

    واسه مهاجرت اصلا نیاز به برنامه از قبل تعیین شده برای من نیست من اصلا برنامه تعیین نمیکنم من میرم

    به خاطر میارم سفر اولم که رفتم استانبول و 5ماه اونجا زندگی کردم توی یک روز تصمیم گرفتم و رفتم اما گفته های شما استاد عزیزم بسیار درست است که باید هدفمند زندگی کرد …

    من کلا خیلی زیاد اوکی هستم با مهاجرت اصلا شما بگو آمریکا من میگم سیاره رو عوض کنیم من خیلی اوکی هستم و خیلی هم حال میکنم اصلا دل تو دلم نیست بیام ببینم بگردم و ….

    من نعمت ها و محبت هایی رو توی مهاجرت دریافت کردم که نگو اصلا….

    کلا من استاد بسیار اوکی هستم با مهاجرت و الانم هم سال هاست که مهاجرت کردم و بسیار زیاد راضیم

    در پناه خدا شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر

    سلامودرود به شمااستادعزیز ومریم حان و تمومی دوستان ارزشمندم

    سپاسگزارم از لطف شمااستادعزیز که به ما درراستای سلسله فایلهای ارزشمند کمک میکنید که بیشتر بفهمیم باخودمون چند چندیم،بیشتر بفهمیم که هدف ما از این زندگی چیه،آیا واقعا دوست داریم پیشرفت کنیم یااینکه با انگیزه های پوچ و توخالی به یک زندگی بادی به هرجهت ادامه بدیم

    خیلی این دوتا فایل من رو به فکر فرو برد که بخودم بیام تاببینم واقعا این هدفی که سالیان سال هست دارم و میخوام از دوستوفامیلوآشنا دل بکنم و به یک شهرودیاری برم که سالوماه چشمم به چشم فامیلوآشنا نیوفته،بر چه اساس دارم این حرف رو میزنم،آیا شخصیت خودم مشکل داره و دوست ندارم بپذیرم که با شخصیت نادرستم انتظار دارم دیگران بامن درست رفتارکنند،و اگه رفتار درستی بامن نشد بااین کار لج کنم به اطرافیان و بگم من اینجا نمیمونم،من میخوام ازین شهر برم؟

    یااینکه واقعا شخصیت درستی ازخودم ساختم و دیگه ازلحاظ فرکانسی من واطرافیانم داریم دنیای متفاوت ازهم رو تجربه میکنیم

    وقتی به این سوالم فکر کردم،دیدم که من هنوز اون آدمی که باید باشم نیستم،بخاطرهمین تو یک سری ازمسائل زندگیم هنوز با اطرافیانم یه وجه مشترک ازلحاظ فرکانسی بینمون هست،که نمیخوام قبول کنم که من هم اون ویژگی رو دارم،و بخیال اینکه دارم تواین مسیر فایل گوش میکنم،خودمو گول میزنم ومیگم خوب اونا مشکل دارن،تو مدارت بااونها فرق میکنه،انگار نمیخواد ذهنم بپذیره که من هنوز در عمل مشکل دارم،شاید به نظر بیاد که تو مدار شنیدن صحبتهای ناب هستم ولی وقتی در عمل هیچی ازخودم نشون ندم،تازه بدتر از اونی هستم که هیچی نمیدونه و انتظاری هم عملا از اون نیست که بخواد درست رفتار کنه

    پس بنابراین وقتی به مهاجرت فکر میکنم،دوست دارم واقعا ازلحاظ توحیدی پیشرفت بهتری داشته باشم و با مهاجرت کردنم یک حساب دیگه ای روی خدای خودم باز کنم،ولی زمانی این مهاجرتم بهم کمک میکنه که ازینجایی که هستم شروع کنم به درست کردم خودم و لذت بردن از شرایط اکنونم

    چون اگه نخوام بپذیرم که خودم هنوز مشکل دارم که دچار بکسری آدمای دَری وَری میشم،قطعا جای دیگه هم یک آدم دیگه فقط بایک اسم متفاوت باهمون ویژگی های قبلی اطرافیانم بامن برخورد خواهند کرد و درواقع آینه ی تمام نمای افکار درون خودم دوباره بایک ادم دیگه بهم ثابت میشه

    اینو واضح دارم میفهمم که چقدر جهان درست عمل میکنه و مهم نیست کجاهستم و کجا میرم وقتی هرکجاهستم بایک شخصیت نادرست،هیچوقت نمیتونم از زندگیم و از آدمای دورواطراف راضی باشم

    یک الگویی رو تو فامیلمون دیدم که بیشتر بهم ثابت کرد که واقعا باید شخصیت خودمون درست بشه وعملا اگه جاومکان رو عوض کنی هیچ مسئله ای حل نمیشه

    این فامیل ما به مدت پنج سال ازشهرخودمون به اصفهان مهاجرت کرد،ایشون همیشه گله وو شکایت داشت از همسایه های واحدآپارتمانشون وهمیشه ناله میکرد که اونها شخصیت درستی ندارن و سکوت رو رعایت نمیکنن،خلاصه اونقدر ازین مسئله گلایه مند شد که مجبورشد خونه ی خودش رو اجاره بده و به یک شهر نزدیکتر به شهرخودمون مهاجرت کنه

    اولش خوشحال بود که مسیرم به خونه ی پدرمادروخواهرم نزدیک شده و دیگه هرموقع دلتنگم خیلی راحت خونه ی اونها میرم،و دیگه از شر همسایه هامون راحت شدم

    گذشتو گذشت و الان میبینم دوباره همون نارضایتیو داره،بخاطر پارکینگ آپارتمانشون که یک فردی دچار اونها شده که برای پارک کردن ماشین کاری بااونها کرده که مجبور میشن ماشینشون رو داخل کوچه پارک کنند،و درگیری های وحشتناکی که باعث شده به شکایت کشی منجر بشه!

    بعد این شد برای من یک الگو که ببین وقتی خودت ازدرون مشکل داری و دائم باخودتو بچه وو خونواده ی همسر درگیری،چطور انتظار داری یک آدم غریبه یایک مکان جدید مسئلت رو حل کنه؟

    و واقعا الان میفهمم که هنوز ظرف من آماده ی مهاجرت نیست و باید بیشتر روی خودم کار کنم که اولا باخودم به صلح بهتری برسم،دوما بپذیرم که دیگران باهر دیدگاهی دوست داشتنی هستند،هرچند که خیلی مقاومت نشون میده ذهنم برای این موضوع،که چطور فلان نفر رو با این همه شخصیت نادرست دوست داشته باشم،سوما اینکه بفهمم که جابجایی مکان صرفا همه ی مسائل رو حل نمیکنه،من وقتی نتونم ازهمین شرایطی که دارم لذت ببرم،قطعا مکان جدید برای من معجزه نمیکنه،من وقتی تواین شرایط احساس خوشبختی نکنم،قطعا جای دیگه هم احساس خوشبختی نخواهم کرد،چون آسمون خدا یه رنگه و اگه ازهمون جایی که‌هستم لذت نبرم و احساس خوشبختی نکنم،مهاجرت هم،نه تنها بهم کمک نمیکنه،بلکه منو بدبخت تر هم میکنه،و این یک قانون است….

    استادجان‌واقعا حرفهاتون مثل یک وکیل مهاجرتی و یک مشاوره ی فوق تخصص با منطق کاملا به جا بر دلو جانم نشست،و ازین به بعد بجای اینکه تقلاکنم و زور بزنم که میخوام ازین مکان دور بشم،اجازه بدم جریان هدایت خودش به وقتش همه ی کارهارو انجام بده،فقط کافیه من یک شخصیت کاملا درست ازخودم بسازم،اون وقت جهان لاجرم اون آپمای دری وری رو خییییلی راحت ازمن دور میکنه و‌اگه هم لازم باشه بدون هیچ‌تقلایی ازلحاظ مکانی هم فرسنگها بینمون فاصله میندازه…

    پس بنابراین باخودم عهد میبندم که ازین شرایط اکنونم شروع کنم به لذت بردن،وباخودم به صلح رسیدن،و احساس خوشبختی رو ازهمین جایی که هستم در خودم ایجادکنم،اون وقته که جهان همه ی کارهای لازم رو انجام میده…

    بازهم ازشمااستاد عزیز بی نهایت سپاسگزاری میکنم و صدای دلنشین و پرازآرامشتون رو بی نهایت بار تحسین میکنم و براتون آرزوی بهترینهارو ازخداوند خواهانم

    خدا یارو نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    معصومه سلمانی پور گفته:
    مدت عضویت: 1038 روز

    بنام الله مهربان

    سلام استاد جان و مریم بانوی تحسین برانگیز

    و سلام به دوستان خوبم

    من تو قسمت قبل گفتم مهاجرت رو دوس دارم از قدیم ولی ترسهام بسیار بسیار زیاد بود حتی برای تغییرات ساده

    ولی بلطف استاد سعیم بر غلبه بر ترسام هست

    من اولین مهاجرت فیزیکیم از خونه قبلم به گرفتن خونه جدید با فاصله کم ازش بود که همونم با ترس اولش انجام دادم و الان خیلی خیلی خوشحالم چون خیلی بزرگم کرد و یکم اومدم بالاتر

    دوس داشتم یباره برم ب یک کشور دیگه ولی هدایت شدم که تکاملمو طی کنمو اول برم کمی دورتر و الهام خداوند کمکم کرد تا بفکر مهاجرت به شمال کشور داشته باشم.اینی که دارم میگم هنوز انجام نشد ولی درذهنم انگار الان اونجام

    و وقتی گفته شد بدون اینکه خانواده مو در جریان بذارم گفتم بزار دنبال خونه باشم منکه دارم میرم سفر چند روزه شمال میرم و میدونم خدا به بهترین جا هدایتم میکنه.

    بلطف خدا امروز عصر قرار حرکت کنم و حقیقتا ترس دارم یا شاید بشه گف هیجان که چی میشه !اصلا میشه ؟!

    و مدام با خودم تکرار میکنم که هدایت میشم و خدا باهام،خودش برام کارارو میکنه من فقط باید قدمو بردارم. حتی رفتم به صاحب کارم گفتم که من از اخر اینماه و شایدتا وسط ماه شهریور بیام و دیگه نیام و میدونین چی گفت؟

    شد زبان الله مهربان برای من که نگران نباش، مسیرت درسته، تغییر خوبه و بزرگت میکنه، نگران کارم نباش(چون من کار هم اونجاندارم)برو لذت ببر بعد میفهمی باید چیکار کنی!¡ . باورتون میشه استاد؟؟!!

    منو میگی کیف کردم ذوق کردم چشمام قلبی شد گفتم عاشقتم خداجونم که اینقدقشنگ هدایت میکنی و ارومم کردی با این حرفها

    من قدمو برداشتم خداجونم بقیه اش باتو بگو چیکار کنم تو قدرتمندی و توانا من هیچی نمیدونم ناتوانم و ضعیف تو هدایتم کن

    گفتم برم برگردم بعد با همسر سابقم صحبت کنم برای پسرم نمیدونم چی میخواد بشه فقط میدونم هر اتفاقی میوفته خیر برام و میخواد بزرگترم کنه و اماده بشم برای بهترینهاو زیباترینها

    حالا تیترهای مهاجرت2

    >مقاومت به یادگیری زبان جدید یعنی برای مهاجرت مناسب نیستی

    شاید این مهاجرت الان بخاطر همین مقاومت به زبان انگلیسیمه که وقت بیشتری بزارم و در ارامش بیشتر براش تا اماده مهاجرتهای بعدی بشم

    > فکر میکنن با مهاجرت تمام مسائلشون حل میشه.

    من فک میکنم با هر مهاجرت بزرگتر میشم و تضادهایی که پیش میاد هرچند سخت باشه وقتی بگذری خیلی جلو میندازت فقط باید توجهتو بزرای رو رو نعمتها و مرور کنی هر اتفاق خوبی که برات افتاده تا کم نیاری و بسپاری به خدا که قدمهای بعدی رو بگه بهت

    > یک ویژگی دیگه افرادی که مهاجرت براشون خوبه اینه که میگه من توانایی هام محدود نیست، من هرچی رو بخوام میتوانم یاد بگیرم، آدمیم که اگر چیزی رو بلد نیستم میتونم یاد بگیرم و بهتر بشم.

    ترسهایی که باعث میشدن قدمی برندارم خیلی خیلی بود و بلطف استادجان کم کم دارم ازشون میگذرم مثل همین تصمیمی که گرفتم من ادم بسیار بسیار وابسته به خانوادم بودم ولی شدتشو به مرور کم کردم حالا با تضادها و موانعی که برام پیش میومد که الان میخام قدمی بردارم که قبلنها به مغزمم خطور نمیکرد چه برسه بخوام انجام بدم

    تو این لحظه با فکر الانم تغییرو دوس دارم و میخام تواناییهامو پیدا کنم و ببینم چی تو چنته دارم.

    میتونم ی شهر دیگه بدون اشنا و فامیل ی زندگی توحیدی و بدون شرک و وابستگی بسازم؟!

    > کنجکاوی

    ادم کنجکاوی نبودم ولی دوس دارم باشم و بدنبال کشف کردن نبودم ولی میخام باشم و لذتشو ببرمو یکی از دلایل این تصمیم هم همین هست.

    > یک ویژگی دیگه افرادی که مهاجرت براشون خوبه اینه ببینن امنیت و اون دایره راحتی شون براشون مهمه و اگر خیلی برات مهمه تو منطقه امن خودت باشی، مهاجرت برات مناسب نیست.

    وقتی تصمیم به جدایی گرفتم این دایره امنو گذاشتم کنار و شروع شد تغییراتم چون به شدت وابسته بودم متاسفانه و بلطف الله بریدم این امنیتو و یکی دیگه از علتهای تصمیم فعلیم هم این منطقه امنی بود که توش بودم و در وضعیت نسبتا خوبی هستم و میخوام بزرگتر بشم از وضعیت فعلیم.

    > یک ویژگی دیگه افرادی که مهاجرت براشون خوبه اینه اگر به مسئله و مشکل و چالشی بربخوره سریع بلند میشه و خودشو میتکونه و میگه یا الله و می‌ره سراغ ادامه مسیر

    اره واقعا . نبودددددددددم ولی شددددددددددم بلطف الله مهربان. اسون نبود ولی اتفاق افتاد و از این ببعدم ان شاا.. با هدایتهای اربابم بیشتر اتفاق میوفته.

    > یک ویژگی دیگه افرادی که مهاجرت براشون خوبه اینه که باید مثبت اندیش باشن. بعضیا منفی نگرن، اگر اوضاع یه ذره سخت باشه میگه اوضاع داره بدتر میشه. نیمه خالی لیوان رو نگاه میکنن. ولی کسی که میخواد مهاجرت کنه باید یک روحیه مثبت اندیش داشته باشه که اوضاع رو به بهبوده. خداوند به من کمک می‌کنه و خداوند نیروی خیره و دستمو میگیره. اگه شرایط سخت بشه امیدش رو از دست نمیده. همیشه امیدی داره به بهبودی شرایط و به باز شدن دروازه های نعمت. اگه یه ذره ابر تیره بیاد بعدش می‌دونه بادی میاد و خورشید نمایان میشه ‌و‌ نور الهی بر من میتابه

    عاشقتونم استاد ،دستی هستین برام از طرف خدا که راه درست نشونم بدین و زبانم قاصر از بیان خوبیهاتون

    قدیم قدیما که باشما اشنا نشده بود خیلی نا امید میشدم خیلی شرک داشتم خیلی سخت بودم برای همه چیز ،ولی همیشه از ته دل ️ خدارو صدا میزدم و ته تهش امید تو قلبم بود که یروز روز منم میشه، یروز منم وصل میشم بهش ، ولی از بس نجواها وشرکهام زیاد بود و حسابی زیر خروارها خاک مدفون شده بود و اون همه خاک یذره یذره رفت کنارو این امیدو عشق اومد بالا. به الله قسم که الان همه چیزم شد خودش، اینقد از درو دیوار ،چپ و راست و بالا و پایین نعمت و برکت خیر و خوشی وارد زندگیم میشه که نگوووووو ولی نمیدونین چه کیفی میکنم میبینم نشستم رو شونه هاشو میبرتم به جاهای قشنگتر و عالیتر.

    میدونم که بودنش ،حضورش از همه چیز برام قشنگتره چون نمیتونم و نمیشه ،نبودش حتی ی لحظه تو زندگیمو تصور کنم.

    سپاس استاد جونم که شدین معجزه برام بهترینهارو براتون ارزو دارم و هر لحظه شما و مریم بانو رو تحسین میکنم.

    باید پارو نزد وا داد

    باید دل رو به دریا داد

    خودش میبرتت هرجا دلش خواست

    به هرجابرد بدون ساحل همونجاست

    ………

    ممنونم از اقای اکبری که از تیترهاشون کمک گرفتم و استفاده کردم ازشون ،خدابهترینهارو براتون رقم بزنه.

    …….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1566 روز

    به نام خدای مهربانیها خدای رحمن

    سلام به همه عزیزانم

    من دارم یاد میگیرم توکل داشتن رو

    من تازه دارم یاد میگیرم در دل ترس رفتن رو

    من تازه فهمیدم نقطه مقابل ترس امنیت نیست ایمانه توکل داشتنه

    من تازه دارم یاد میگیرم که توکل داشتن یعنی چی؟و دست از خیلی از ترسها کشیدم با توکل کردن

    استاد گزینه سختی برای آزمودن توکل خودتون انتخاب کردین اما همون قدر و بیشتر از اون هم موفق شدین و نتیجه ها بهتر از بهتر بود و عالی شد

    ترسیدن در مقابل تضادها در زندگی من زیاد بود.اما همه هدایت خدای مهربان برای رشد کردن و بزرگ شدن من بود و هست

    حالا یاد گرفتم ارام باشم در مقابل ترسها قوی باشم حالا دارم میفهمم که مقابله نکردن در برابر تضادها یعنی چی؟

    حالا دارم میفهمم مقاومت در برابر تضادها یعنی چی؟ حالا دارم میفهمم توی دل ترسها برید و بهشون حمله کنید یعنی چی؟

    حالا دارم میفهمم که توجه نکردن به ناخواسته و حمله کردن به ترسها با هم تضاد نداره هر کدوم یک معنا جدای داره که من قبلا این دو تا رو یک جمله میدونستم که با هم تناقض داشت و سردرگم بودم که حمله کنم یا اعراض؟!

    حالا دارم میفهمم که هر کدوم یک بحث جداست یه حرف جداست

    حالا دارم میفهمم که توکل ارامش میاره یعنی چی؟حالا دارم میفهمم که وقتی به خداوند ایمان داری و بهش توکل میکنی دیگه نه غمی داری نه ترسی یعنی چی؟؟

    من آدمی هستم که دوست دار هر چیزی رو تجربه کنم غذاهای جدید شهرهای جدید محیطهای جدید، بودن و نبودن کنار فامیل و آشنایان برام مهم نیست همیشه دوست داشتم و دارم در یک منطقه خوش آب و هوا و زیبا و سرسبز پر از طبیعت زیبا زندگی کنم.

    دیروز صبح ساعت هفت صبح با پسرم رفتیم پارک کنار خونه خیلی پارک خلوت بود و بچه ای نبود و پسرم راحت برای خودش بازی می‌کرد دو سه نفر از خانم‌ها با وسایل ورزشی پارک ورزش میکردن دوتا کار گر هم مشغول کار در پارک بودن شب قبل بارون اومده بود و هوای گرم تابستانی رو بهاری کرده بود یک هوای دلچسبی بود که نگو

    نشستم زیر سایه وسایل بازی که پسرم مشغول بازی بود پاهامو دراز کردم و من بودم خدا چقددددددر لذت بخش بود کلی از خدا سپاسگزاری کردم به خاطر هوا به خاطر این پارکی که کنار خونمون ساخت شد و هنوز تزئینات و زیباییهاش ادامه داره و دارن زیباترش میکنن

    من مهاجرت کردن رو دوست دارم و دارم رشد میکنم و بزرگ میشم به امید الله برای مهاجرت

    من همون هوای صبح همون طبیعت و زیبایی رو از خدا میخواستم و میخوام همون لذت بردن همون حس و حال رویایی که اشک از چشم آدم در میاره بابت این همه زیبایی و نعمت و برکت خدایا شکرت

    خدایا ازت ممنونم که هر روز من رو بزرگتر میکتی و رشد میدی و به خودت نزدیکتر میکنی

    خدایا شکر بابت این شهر زیبا پر از طبیعت زیبا و سرسبز

    خدایا شکر بابت مردم خوب و خونگرم شهرم

    خدایا شکر بابت تمام آدمهای مهربانی که در زندگی من قرار دادی و حس و حالم رو رویاییتر میکنه و من رو شکرگزارتر

    الهی شکر الهی شکر الهی شکر بابت تمام نعمتهای زندگیم که میدونم هست تو دادی بابت نعمتهایی که حواسم بهشون نیست بابت نعمتهایی که برام طبیعی شد و یادم نیست تا شکر گزاری کنم بابت تک تک نعمتهای زندگیم

    شکر ای مهربانترین مهربانان

    خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    حامد حسامی گفته:
    مدت عضویت: 3109 روز

    سلام و درود فراوان بر استاد عباسمنش عزیز وتشکر فراوان برای این فایل هدیه ای ارزشمند…

    خیلی از استاد عباسمنش سپاسگزارم که تجربیات خود را به صورت کاملاً واضح در اختیار ما قرار میدهد که اگر انشالله در آینده موفق به مهاجرت کردن شدیم در زندگی و مهاجرت شکست نخورده وبا قدرت و اعتماد به نفس بالا مسیر را ادامه دهیم.

    خودمن چند سال پیش به تهران برای کار و مهاجرت رفتم و چند سالی در تهران زندگی کردم ولی بعد از تهیه ای دوره ای ارزشمند روانشناسی ثروت یک تصمیم گرفتم در مسیر مورد علاقه ام ادامه تحصیل دهم و از آنجایی که شهرستان ما چندین مجتمع دانشگاهی بزرگ را در خود جای داده است،مجدد به شهرستان آمده و اوضاع مالی ام البته در شهرستان سخت تر شده است ولی تصمیم دارم که این بار پس از گرفتن نتایج مالی و موفقیتی خوب در همین شهرستان از همین شهرستان به کشورهای پیشرفته جهان مهاجرت کنم…

    چقدر استاد عباسمنش واضح توضیح دادن که اگر در شرایط سخت زندگی هستیم و در کشورهای جنگ زده هستیم همین الان بهترین زمان برای مهاجرت کردن است ولی اگر از شرایطی که در محل زندگی کنونی ما هست راضی هستیم و احساس خوشبختی میکنیم،فعلا وقت مناسبی برای مهاجرت کردن نیست…

    انشالله با ساختن ویژگی های شخصیتی که استاد عباسمنش بیان کردن برای مهاجرت در وجود و باورهای مان،همگی به امریکا مهاجرت کرده و یکی از بزرگترین سمینارها و گردهمایی های قرن را استاد عباسمنش در امریکا برگذار کنند…. خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3636 روز

    سلام به همه

    صحبت رو از اینجا شروع میکنم که اصلا من به عنوان یک فوتبالیستی که در مسیر تکاملش هست، آیا الان مهاجرت برای من خوبه اصلا یا نه؟ چون مثلا بحث اینترنت یا محدودیت های دیگه ای که وجود داره تو ایران، چیزی نیست که فعلا آزارم بده، یعنی نیازم با همین اینترنت برطرف میشه. بقیه چیزا هم همینطور و مشکلی فعلا نمی بینم. ولی اگر بخوام الان که خودم می‌خوام جایگاهی در فوتبال پیدا کنم، بخوام مهاجرت کنم، قطعا تو اون کشور باید از صفر شروع کنم و چون توی تیم معروف و مشهوری هم تو ایران نبودم، رزومه خاصی هم ندارم که بخوام وارد تیم خاصی بشم و حتی شاید به مشکل بربخورم و مجبور بشم فقط برای زنده موندن و سوروایو کردن، کار کنم و خودمو فحش بدم که چرا اومدی جایی که حتی نمیتونی فوتبال بازی کنی به صورت حرفه ای و اگر همین زمان رو تو کشور خودت بازی میکردی، خیلی بیشتر پیشرفت میکردی. یعنی من الان در همچین حالتی هستم که حتی مهاجرت به شهر دیگه هم جایز نمی‌دونم و باید تکاملم طی بشه. باید به یک شرایط مطلوب برسم از لحاظ کاری و مالی و در بهترین شرایط تغییر رو ایجاد کنم. به همین دلیل اصلا عجله ای ندارم برای مهاجرت و راضیم هستم از جایی که هستم. یه جایی هست آدم میگه من دیگه ایران شده برام قفس و لیگ ایران دیگه چالشی برام نداره یا یه سری مشکلاتی توی لیگ ایران هست و خیلی اذیتم می‌کنه، پس میخوام برم ولی یه جایی آدم هنوز حتی به لیگ ایرانش هم نرسیده و ظرفش هنوز کوچیکه و اینجور جاها باید ظرفش رو بزرگ کنه و آروم آروم و پله پله رشد کنه و بعد آماده خیلی چیزا میشه. هرچند که اعتقاد دارم با تمرکز 100 درصد خیلی مسیر رشد می‌تونه سریع تر بشه و تو مدت کوتاهی به بالاترین لول ها رسید ولی بالاخره باید پله ها طی بشه. من قبلنا خیلی عجول بودم که سریع موفق بشم و سریع میخواستم دو تا پله یکی کنم و برم بالا ولی الان آرامشم بیشتر شده و می‌خوام جای پام رو سفت کنم و بعد برم قدم بعدی. اینا تأثیرات دوره احساس لیاقت هم هست. به قول استاد هر مداری که هستم، باهاش راحت بشم و بعد برم مدار بالاتر.

    مقاومت به یادگیری زبان جدید یعنی برای مهاجرت مناسب نیستی.

    خب خدارو شکر من علاقه وافری به یادگیری زبان دارم یعنی نه تنها زبان انگلیسی بلکه زبان های دیگه و اگر زمانی احساس کنم که می‌خوام مثلا به کشور اسپانیا مهاجرت کنم یا برای کار برم، عاشقانه و مشتاقانه دوست دارم زبانشون رو یاد بگیرم.

    فکر میکنن با مهاجرت تمام مسائلشون حل میشه.

    من این فکر رو ندارم و دیدم افرادی رو که مثلا تو ایران مشکل اینترنت داشتن و رفتن آمریکا و دوباره مشکل اینترنت دارن و این به من نشون داده که آسمون همه جا یه رنگه و کسی که ذهنش کمبوده، هرجا می‌ره کمبود رو می بینه، یه سری چیزا هم به قول شما استاد، توهمه و اصلا اونجا اونطوری که فکر میکنیم نیست مثلا اینکه زیر دریا یا زمین هم نت باشه. از وقتی فهمیدم که با تغییر مکان زندگیم، مشکلی حل نمیشه، پرونده مهاجرت به این دلیل رو تو ذهنم بستم و سعی کردم ایراداتی که باعث شده همون جایی که هستم نتیجه نگیرم چه مالی چه کاری و … رو بیابم و برطرف کنم.

    یک ویژگی دیگه افرادی که مهاجرت براشون خوبه اینه که میگه من توانایی هام محدود نیست، من هرچی رو بخوام میتوانم یاد بگیرم، آدمیم که اگر چیزی رو بلد نیستم میتونم یاد بگیرم و بهتر بشم.

    اینم خب من همین باور رو دارم و بارها تو زندگیم تو یه سری جاها که بلد نبودم، نشستم یاد گرفتم، مهارت کسب کردم و بهتر شدم. مثلا روز اولی که وارد چمن شدم، گفتم یعنی ما باید اینهمه مسافت رو بدوئیم؟ و تو ذهنم چیز بزرگی بود ولی بعد با تمرین و پرداخت بها خیلی راحت اینکارو‌ کردم و بعدش در مورد اینکه چطور باید تو زمین بازی کنم هم همینطور و خیلی چیزا یاد گرفتم که باعث شده به یک بازیکن خوب و دلخواه تیمم تبدیل بشم.

    کنجکاوی

    تو کامنت قبلی گفتم که آدم کنجکاوی هستم و دوست دارم سرک بکشم هرجا و الان که انرژیم به واسطه دوره قانون سلامتی بالاتر رفته که بیشتر و خیلی کنجکاوی های بیشتری چه توی فوتبال چه توی زندگی میتونم تجربه کنم. من اینقدر کنجکاو بودم که یه روز صبح به خاطر اینکه ببینم تجربه تنهایی سفر کردن به بیرون شهر و رفتن به پارک بیرون شهر چطوره، بلند شدم ساعت 4 صبح و پیاده رفتم و تو راه با آدمای مختلف هم مسیر شدم و رسیدم اونجا و رفتم کلی کوهنوردی و یه تجربه خاص تنهایی داشتم که خیلی لذتبخش بود و چقدر ایمانم رو بیشتر کرد و چقدر ترس از تاریکی و تنهایی شب و سگ ها و … از من ریخت.

    واقعا عاشقانه دوست دارم جاهایی که جنگل داره و کوه داره و طبیعت بکر داره باشم و بگردم و جاهای جدید رو کشف کنم و محو تماشای زیبایی و غرق در سکوت طبیعت بشم. خیلی دوست دارم امکانات و فرهنگ و تکنولوژی کشورهای پیشرفته تر رو ببینم و ببینم مردم چطور زندگی میکنن اونجا و خودمم از امکانات و تجربه های باحال اون کشورها بهره مند بشم.

    من از بچگی عاشق کنجکاوی بودم و همیشه اسباب بازی هام رو باز میکردم و دل و رودشون رو می ریختم بیرون که ببینم توشون چیه و این میل از بچگی با من هست.

    یک ویژگی دیگه افرادی که مهاجرت براشون خوبه اینه ببینن امنیت و اون دایره راحتی شون براشون مهمه و اگر خیلی برات مهمه تو منطقه امن خودت باشی، مهاجرت برات مناسب نیست.

    قبلنا خیلی برام مهمتر بود و الآنم نمیتونم بگم خیلی خوبم ولی خیلی بهتر از قبلم و دوست دارم همیشه چالش‌های جدید داشته باشم مثلا وقتی تو کارم، به مهارتی دست پیدا میکنم که مثلا میتونم یک نفر رو راحت دریبل بدم، دوست دارم چالش برای خودم بزارم و برم برای دو نفر دریبل کردن.‌ همیشه دوست دارم خلاقیت به خرج بدم.‌

    هیچوقت دنبال بیمه نبودم و می‌دونم با وجود خداوند در زندگیم امنیت از هر لحاظی دارم.

    چندین بار سعی کردم مهاجرت فوتبالی داشته باشم ولی چون در زمان مناسبش نبوده، درست پیش نرفته. آدمیم که ترسی از بیرون آمدن از جایی که قبلاً بودم و ورود به دل ناشناخته ها ندارم.‌ فکر نمیکنم جایی که بودم فقط نعمت و ثروت بوده و بقیه جاها نیست و می‌دونم هرجا برم میتونم موفق بشم و خصوصا قانون ر‌و بیاد خودم میارم که وقتی تو بهترین حالت حرکت می‌کنی و میری هدفهای بزرگتر و چالش‌های جدید رو انتخاب میکنی، خیلی بزرگتر میشی و ظرفت بزرگتر میشه و این حرفا خیلی بهم انگیزه میده که به جایی برسم که همش وارد چالش‌های بزرگتر بشم و با آدمای قوی تر هم مدار بشم، شهرهای بزرگتر و پر امکانات تر رو تجربه کنم، کشورهای پیشرفته تر از لحاظ فوتبالی و ..‌. رو تجربه کنم. چون بزرگ فکر کردم همیشه و سعی کردم استاندارهام رو در حد کوچیکی نگه ندارم و باور دارم که میشه به هرآنچه در تصورم هست برسم. البته که بعضی وقتا دچار کج فهمی شدم و کوچیک شروع نکردم ولی حالا سعی میکنم کوچیک کوچیک و قدم به قدم برم جلو.

    یک ویژگی دیگه افرادی که مهاجرت براشون خوبه اینه اگر به مسئله و مشکل و چالشی بربخوره سریع بلند میشه و خودشو میتکونه و میگه یا الله و می‌ره سراغ ادامه مسیر.

    اینم بارها تو زندگیم بهم ثابت شده و آدم جا بزن و بی‌خیال بشویی نیستم. همیشه ادامه دادم با وجود اینکه بعضی وقتا دیگه هیچ راهی نمی دیدم و نمیتونستم بفهمم این مشکل از کجاست ولی ادامه دادم. گفتم دوباره روی باورهام کار میکنم و ایرادو پیدا میکنم و دوباره تمرین می‌کنم و مشکلات رو‌ حل میکنم. من میتونم اینکارو‌ کنم. بالاخره راهش رو خداوند بهم هدایت می‌کنه.دقیقا هم همین شده و خدا خیلی خوب دستم رو گرفته. خیلی جاها بوده که می‌تونستم بیخیال همه چی بشم و برم سراغ زندگی نورم جامعه ولی چون باور داشتم هدایت میشم و حتما راهی هست، دست نکشیدم.

    یک ویژگی دیگه افرادی که مهاجرت براشون خوبه اینه که باید مثبت اندیش باشن. بعضیا منفی نگرن، اگر اوضاع یه ذره سخت باشه میگه اوضاع داره بدتر میشه. نیمه خالی لیوان رو نگاه میکنن. ولی کسی که میخواد مهاجرت کنه باید یک روحیه مثبت اندیش داشته باشه که اوضاع رو به بهبوده. خداوند به من کمک می‌کنه و خداوند نیروی خیره و دستمو میگیره. اگه شرایط سخت بشه امیدش رو از دست نمیده. همیشه امیدی داره به بهبودی شرایط و به باز شدن دروازه های نعمت. اگه یه ذره ابر تیره بیاد بعدش می‌دونه بادی میاد و خورشید نمایان میشه ‌و‌ نور الهی بر من میتابه.

    هرچی تو این سایت بیشتر زمان صرف کردم، این ویژگی خوشبینی در من بیشتر نمایان شد و به همین دلیل زندگیم هم زیباتر و هم آرام‌تر شد. تو این موضوع خوب نیستم ولی بدم نیستم و همیشه امیدوارم به اتفاقات خوب آینده.‌‌ نیاز به تمرین داره که بهتر بشم.

    در مجموع سپاسگزارم استاد عزیزم بابت این دو فایل زیبا، خیلی کمک می‌کنه آدم خودش رو بهتر بشناسه و‌ ممکنه دوباره که بیام نگاه کنم یا تست رو از خودم بگیرم، بفهمم تو فلان قسمت تازه ایراد هم دارم و فکر میکردم خوبم و قطعا سعی میکنم تکرار کنم در زمان مناسب این فایل رو که خودم رو بهتر بشناسم.‌

    دوستون دارم

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای: