چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 2 - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)

939 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عصمت جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1744 روز

    سلام خدمت شما استاد عباس منش، خانم شایسته و دوستان همراه.

    من این فایل رو هنوز گوش ندادم ولی در پیرو فایل قبل از دیروز از خودم پرسیدم چرا من نمیخواهم ثروت مند باشم؟

    و اونقدررررررر جواب اومد ک خودم مات و مبهوت شدم ک این همه جواب و باور مخرب کجا بوده؟؟؟؟

    نوشتم و نوشتم و نوشتم و میخوام اینجا هم بذارم شاید بی ربط باشه ب موضوع فایل پیشاپیش عذر میخوام ولی دلم گفت اینجا بگم ک بقیه دوستانم استفاده کنن

    ان شالله خدا کمکم کنه تا بهبود ببخشم باورهامو..

    ادمایی ک خیلی پولدارن با روش اشتباه و گناه این همه پول به دست اوردن و این به من احساس گناه میده پس من نمیخوام پولدار باشم.اگه بخوای پول خیلی زیادی دربیاری سخته و باید خیلی سختی بکشی. خیلی زجر بکشی، اذیت بشی، حرص بزنی، با آدما، مشتریا سر و کله بزنی، بعد چون حرص میزنی سردرد میشی، میزان لذتت از زندگی کم میشه، کیفیت رابطت با همسرت، خونوادت میاد پایین بخاطر همین من پول زیاد و ثروت مند شدن رو نمیخوام.

    پول درآوردن همراه با مشقت زیاده، همراه با صبح تا شب دویدنه، اصلا نمیشه پول زیاد بخوای و زجر نکشی. اگه میخوای پولدار بشی باید سخت کار کنی مگه میشه با اسونی پول دربیاری انقدر سخته و انرژی ازت میگیره ک ترجیحم اینه نخواسته باشم این حد از ثروت رو. اصلا نمیرزه که.. انقدر حرص بزنی و سلامتیتو از دست بدی. ثروت زیاد همراهه با از دست دادن سلامتی، سردرد، معده درد، قلب درد

    اگه میخوای پولدار بشی باید خیلییی براش وقت بذاری و بیش تر تایم روزت رو درحالیکه داری اذیت میشی و عرق میریزی باید تلاش کنی و باید از لذت بخش های دیگه زندگیت بگذری..من ک نمیخوام از لذت هام بگذرم، از بودن کنار دوستام، همسرم، خانوادم بگذرم پس نمیخوام پولدار بشم.

    برای پولدار شدن باید پروسه طولانی رو طی کنی و هی زحمت بکشی درحالیکه هیچی عایدت نمیشه و وقتی تو ب نهایت زحمت و رنج و تحمل رسیدی اون موقع پول میاد ک من اصلاااا حوصله این همه تحملو رنجو ندارم.

    اگه میخوای خیلیییی پول دربیاری راحت نیس. هزارتا بالا پایینی داره. هزارتا دردسر داره، پارتی میخواد..مگه میشه ب راحتی پول دراورد اونم بدون پارتی ؟

    پولدارا خیلی افراد هیزی هستن ( عذرمیخوام اگر واژه نامطلوبی رو به کار میبرم چون میخوام عمق باورهامو نشون بدم‌)

    که خوشی میزنه زیر دلشون و هر غلطی میکنن و چون اینجورین خیلی هم ترسناکن. خیلی ادمای بدی هستن که خیانت میکنن و نجس هستن

    پس پولدار شدن با انجام گناه همراهه. پس منم اگه پولدار بشم ممکنه هیز بشم و من نمیخوام گناه بکنم پس از پولدار شدن دست میکشم. اگه پولدار بشی تو دیگه مقدس نیستی چون خیلی احتمالش زیاده ک گناه بکنی ولی افراد فقیرو نگاه. چقدر سر به زیر و مظلوم و افتاده ان. چقدر متواضعن. اصلا اهل هیزبازی و اینا نیستن

    ولی پولدارا خیلی متکبرن. مغرورن. اصلا به دیگران محل نمیدن. من نمیخوام اینجوری باشم پس نمیخوام پولدار بشم.

    پولدار بشی خیلیییی درد سر داری. هی بهت زنگ میزنن. از بانک از شرکت از فلان جا. اصلا دیگه برای خودت تفریح نداری، گردش نداری حتی مسافرتم ک بری مشتریا ول کن نیستن. بیخیال میگذرم از ثروت من حوصله این همه درد سر ندارم. تازه بعد مرگم باید چندین ساعت تو صف وایسی تا ببینن چی کار کردی تو دنیا حلال حرومی داشتی یا نه. پولدارا هم ک همه حریص و حروم خور اوه اوه منم پولدار بشم حروم خورم ملس میشه تازه اون دنیاهم چقدر ازم حساب کشی میکننو ناخونامو میکشن اگه مال حروم داشته باشم. هرچی هم مال بیش تر داشته باشی احتمال انجام کار اشتباه بیش تره و میری جهنمممم.

    باید وایسی روی پول صراط ک خیلییی باریکه تهش منتهی میشه به جهنم و تو باید حلالیت بطلبی از کسایی ک مالشون رو خوردی. اگه ثروت مند بشی احتمال اینکه بیان خونت دزدی خیلی زیاده. اینکه خفتتو بگیرن و بخوان برای گرفتن پولات و ماشینت چاقو بزنن تو شیکمت یا کتکت بزنن ( خیلی دیگه شبیه فیلم هندی شد میدونم:):):)) ممکنه خانوادت رو گروگان بگیرن و ازت ی عالمه پول بخوان و بعد بکشنت یا خانوادت رو بکشن ک همه اینا ی عالمه ترس و درد و اضطراب ب همراه داره

    معمولاً ادمای پولدار خیلی طمع دارن. خیلییی طوریکه حق دیگران رو نمیدن و خیلی منفورن و ظالم. من نمیخوام ظالم باشم، نمیخوام منفور باشم، نمیخوام دیگران رو اذیت کنم، پس نمیخوام پولدار بشم ‌.

    ادمایی ک پولدارن خیلیی مشکلات خانوادگی زیادی دارن. خانواده هاشون از هم پاشیدس.فقیرا نههه. انقدر کانون خانواده گرمههه. انقدر بینشون عشق و محبتو همدلی زیاده ک خدا میدونه. صدای خنده هاشون کل خونه رو پر میکنه. خیلی بینشون عشقه. هرچی پولدارتر بشی این عشقه کم تر میشه. جمعیت خونه پولدارا کمه و اصلا رونق و شادی وجود نداره چون انقدر پول دارن ک هرکی رفته دنبال علاقش. یکی رفته این ور دنیا یکی رفته اون ور دنیا. بخاطر همین کانون خانواده گرم نیس. دختر و پسره انقدر خوشی زده زیر دلشون ک دنبال مشروب و سیگار و مواد مخدر و روابط اشتباهن. بخاطر همین پولداری چقدر بده. چقدر اذیت کنندس. نه من نمیخوام پولدار بشم. من میخوام تو ی خانواده با وضع مالی متوسط باشم و پولمونم خیلی زیاد نشه چون نمیخوام اینارو تجربه کنم.

    پولدارا خیلییی بیرحمن

    فقط ب فکر خودشونن. خیلیی خودخواه و مغرورن. من نمیخوام پولدار باشم چون نمیخوام مغرور و بیرحم باشم و فقط خودمو ببینم.

    پولدارا خیلیییی سرشون شلوغه اه. همشششش درگیر کارن و اصلا نمیتونن کنار خانواده باشن و لذت ببرن. چون تو اگه بخوای خیلییی پولدار باشی باید خیلییی کار کنی بنابراین بین خونواده و پولدار شدن باید یکیو انتخاب کنی. ولی من نمیخوام کیفیت رابطه ام با همسرم رو فدای پول کنم. چون اگه بخوام پولدار بشم قطعا خیلی دردسر داره، چالش داره، درگیری داره، تایمتو میگیره و تو نمیتونی مثل قبل باشی تو رابطت.زنای پولدار خیلییی لوس و از خودراضی و مغرور و مسخرن. من نمیخوام پولدار بشم چون نمیخوام این شخصیت رو داشته باشم.

    ادمایی ک پولدار هستن چون خیلی وضع زندگیشون اوکیه و پول همه چیو میاره و چون درگیری ذهنی ندارن ب خیانت فکر میکنن و ب خیلی کارای اشتباه دیگه

    ولی وقتی فقیر باشی و مدام دنبال پول سگ دو بزنی دیگه ب این چیزا فکر نمیکنی ب خیانت، مشروب خوردن، ب عیش و نوش با دوستای اشتباه سرت گرمه پس خیلیی خوبه ک هی بدویی دنبال پول و سخت پول دربیاری.

    فقیرا خیلیی خوبن. مهربونن، با احساسن، ولی ثروت مندا خیلیی بیرحمن. بدطینتن. پولدارا بیش تر گناه میکنن چون سرشون خلوته بخصوص اینایی ک مثلا خودشون کاری نمیکنن و کاررو میسپرن ب نمایندشون اینا گناه میکنن ولی بدبخت بیچاره ها چون دنبال پولن و ذهنشون مشغوله گناه نمیکنن. اصلا وقت گناه کردن ندارن.

    چقدر پولدار شدن سخته چون باید صبح زود زودتر از همه بلند بشی و شب تا دیروقت درگیر باشی و کل روز رو با ادمای زبون نفهم ک نمیخوان کار تورو راه بندازن سر و کله بزنی، شبم با خستگی و کوفتگی زیااااد بیای خونه و درحالیکه همه خوابن و تو کنارشون نبودی شامت رو بخوری و بخوابی. بخاطر همین کانون خانواده پولدارا گرم نیس. سردهههه. پولدار شدن خیلی درد سر داره. اسایش و ارامش رو از ادم میگیره. اگه بخوای پولدار بشی اذیت میشی خیلی باید حرص بزنی. بیخیال این همه ثروت رو نمیخوام حرص و اذیت شدنم نمیخوام. مگه دنیا چقدر ارزش داره ک انقدر حرصم براش بزنم. همینیکه دارم خوبه باید قانع بود. حرص و طمع خوب نیس اصلا.

    ادما وقتی ثروت مند بشن خسیس میشن و حاضر نیستن برای خودشون و خانوادشون خرج کنن چون طمعشون زیاد میشه.

    ولی ادمای فقیر خیلی خوبن حتی اگه ندارن هم ب همسایه میدن. انقدر دست و دلبازن با مهربونی همسایه رو دعوت میکنن باهم ی لقمه نون پنیرم اگه هست با عشق میخورن ولی پولدارا انقدر افاده و تکبر دارن اصلا با شاه فالوده نمیخورن.

    ادمای فقیر خیلی اهل عبادتن و میرن بهشت و خدا خیلی دوسشون داره. اما اگه ثروت مند باشی فقط دنبال عیش و نوشی اصلا خدارو فراموش میکنی البته اگه بهش اعتقاد داشته باشی. چون پولدارا خیلی بدن اینا اصلا ب خدا هم اعتقاد ندارن فقط دنبال لذت های دنیوی هستن ولی فقیرا اهل عبادت و نماز و یاد خدا و ذکرن و خدا خیلی دوسشون داره و میرن بهشت.

    رابطه زن و شوهر و والدین و بچه ها توی خونواده های ثروت مند خیلی سرده چون همه درگیرن و سرشون شلوغه ولی خانواده های فقیر کانون خانواده خیلیی گرم تره و بچه های سالم تری تربیت میکنن ولی بچه های خانواده پولدار از بس لوسن و همه چی براشون مهیاس اصلا موفق نمیشن و اتفاقا کجروی اجتماعی درونشون بیش تره

    افراد خیلییی ثروت مند پولشونو از راه حرام به دست اوردن چون نمیشه این همههه پول رو از راه حلال ب دست اورد. یا باید اختلاس یا دزدی چیزی کرده باشن یا پارتی داشته باشن.

    هرچی بخوای ثروت مند تر بشی به همون میزان از خدا دورتر میشی. چون نمیشه ثروت مند تر شد مگر با روش های اشتباه و گناه و گناه هم یعنی دور شدن از خدا.

    آدم هایی ک حریصن و ب دنبال ثروت بیش ترن ادم های خوبی نیستن بهتره قانع بود. افراد قانع خیلی خوبن. افرادی ک ثروت مندن و خیلی حریصن قطعا تو موارد دیگه هم حریصن و تنوع خواه و زیاده خواهن و بنابراین میل ب خیانت هم درونشون بیش تره.

    برای رسیدن به ثروت باید یه سریا رو دور زد باید یه سریا رو له کرد زیر پا و قربانی کرد تا به هدف رسید. باید زیر اب یه سریا رو زد. اما من نمیخوام اینجوری باشم پس نمیخوام پولدار بشم.

    اگه بخوای ثروت مند بشی چون باید خیلیی زحمت بکشی و حرص بزنیو بدو بدو کنی پس باید قید مسافرتو بودن با خانواده رو بزنی.

    پولدار شدن با تنهایی همراهه

    ادمایی ک فقیرن خیلی خونشون پر از حس خوبه صمیمیته بیش تره. همدلی و همراهی بیش تره چون فقیرا همدل ترن. ولی ثروت مندا خیلی سنگ دلن. اصلا بینشون صمیمیته نیست. خیلی باهم سردن. فقیرا بچه هاشون میان بهشون سر میزنن کنارهمن و کانون خانواده گرمه ولی ثروت مندا بچه هاشون انقدر سنگ دل و خودخواهن ک میرن اونور دنیا عشق و حال یا دنبال پول درآوردن و تشکیل جلسه توی شرکتو این چیزان و اصلا ب خانواده هاشون سر نمیزنن ولی من نمیخوام اینجور بچه ای باشم پس نمیخوام ثروت مند بشم.

    فقیرا خیلی ادمای صبور و مهربون و مظلوم و اروم و دلسوزی هستن و بیش تر شبیه خدان ولی ثروت مندا خیلی بداخلاقو گنده دماغ هستن و ادم باهاشون حال نمیکنه اصلا.

    ثروت مندا خودخواهن. چون خیلی پولدارن و داشتن پول باعث میشه راحت برن دنبال علاقشون و بازم رفتن دنبال علاقه با زحمت و تلاش همراهه همه اینا باعث میشه سرشون شلوغ باشه و از هم دور باشن و رابطه ها سرد باشه ولی فقر ادم هارو بهم نزدیک میکنه. چون پول ندارن برن دنبال علاقشون لااقل کنار همن و کانون خانواده گرمه.

    ادم های ثروت مند خیلی از خانواده های پدر مادریشون دور هستن چون سرشون شلوغع و خیلیی کم همو میبینن و لذت باهم بودن رو تجربه نمیکنن و بعدش ک پدر مادرشون میمیرن احساس گناه دارن و من نمیخوام احساس گناه داشته باشم پس نمیخوام پولدار بشم ک سرم شلوغ بشه و نتونم برم خونوادم رو ببینم ک بعدش ک مردن احساس گناه بگیرم

    من نمیخوام لذت بودن کنار خانوادم رو تجربه نکنم چون تا هستن میخوام از بودن کنارشون لذت ببرم ولی اگه بخوام پولدار بشم سرم شلوغ میشه خیلیی پس من نمیخوام پولدار بشم چون بودن کنار خونوادم برام خیلی مهمه

    این همه تلاش کن کار کن تو این اوضاع کسادی و بی پولی کی میاد مشتری تو بشه. اصلا کی برای کار تو ارزش قائله.

    وقتی ثروت مند بشی ممکنه ورشکست بشی اونم خیلی سنگین ک نتونی از عهده پرداختشون بربیای و بری زندان یا طلبکارا بریزن در خونت و ارامش و ابرو رو از تو سلب کنن. ی زندگی پر از استرس و اضطراب پس پولدار شدن با حال بد همراهه با زندگی متشنج همراهه من نمیخوام اینارو تجربه کنم من زندگی عادی رو میخوام. حالا ثروت مندم بشی با این همه ثروت چیکار کنی باید همشو بذاری و بری چیزیکه این همه براش حرص زدی چ فایده ای برات داره وقتی تو تهش میمیری. بابا انقدر طمع نداشته باش ب همینیکه داری قانع باش زندگیت داره میچرخه دیگه حوصله داری خودتو توی دردسر بندازی چون ثروت زیاد ب دست اوردن همراه یا دردسره. اینکه چیز زیادی بخری درحالیکه نیاز نداری اسرافه خدا دوست نداره اسراف کارارو و ب من احساس گناه میده ثروت زیاد داشتن تازه حسابرسی اون دنیامم سنگین تره. ادمایی ک ثروت مندن چون خیلی مقام خودشونو بالا میدونن خیلی ب بقیه زخم زبون میزنن و پز میدن. بقیه رو نوکر و سرباز خودشون میدونن. تو وقتی ثروت زیاد داری یه عده هستن ک فقیرن و تو بدبختی دارن زندگی میکنن و ب این ب من احساس ‌گناه میده.

    من لیاقت این همه اسایش ناشی از ثروت رو ندارم و باید یه سری چیزارو تحمل کنم و یکم قانع تر باشم. حالا نباید انقدر حریص و پررو باشم که. زشته. باید قانع تر باشم. نباید انقدر زیاده خواه باشم. انقدر زیاده خواه بودن خوب نیست. حضرت فاطمه خیلی قانع بود هیچ وقت از همسرش هیچی تقاضا نکرد ب جز ی بار ک گفت انار میخوام. اگه میخوای مثل حضرت فاطمه باشی و دوست داشتنی باشی و همه بخوانت نباید انقدر زیاده خواه باشی. ادمایی دوست داشتنی هستن و مورد توجه و ترحم قرار میگیرن ک میسوزن و میسازن با زندگی و مظلومن نه اینایی ک انقدر حریصن. منم ک عاشق جلب توجه و ترحم…

    زن های ثروت مند خیلی سلیطه هستن و خیلی پز میدن:)):)):)):)):))

    من اگه ثروت زیاد داشته باشم ممکنه بچه هام بعد از مرگم سر ارث و میراث دعوا کنن و نمیخوام رابطه بچه هام باهم بد باشه

    زن های ثروت مند خیلی سرکشن و شوهرشونو اذیت میکنن من نمیخوام همسرم رو اذیت کنم.

    هرچی ثروت مند تر باشی اختلاف بین بچه ها سر ارث بیش تره و تنش خانوادگی هم بالاتره پس نمیخوام ثروت مند بشم ک تنش خانوادگیمون بالا بره

    اگه غمگین باشی نزد خدا محبوب تری پس ثروت نداشته باش ک غمگین باشی و محبوب تر. چون شادی خوب نیس. نباید انقدر شاد بود و خندید. وقتی پولدار بشی چون دردسر داره و خیلی باید حرص بزنی احتمال مریض شدنت بیش تره. منم ک نمیخوام مریض بشم پس پولدار هم نمیشم ک حرص نزنم و مریض بشم و حتی خیلی زود در اثر بیماری بمیرم.

    امیدوارم ب هممون کمک بشه تا در مسیر بهبود شخصیتمون باشیم.

    همگی در پناه خدا پر روزی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3854 روز

      سلام خانم جعفری عزیز

      به به

      چقدر عالی با تمام جزئیات یه عالمه ترمز و دیدگاه نادرست مالی و ثروت رو تفکیک کردید و چقدر با حوصله همه رو تا جایی که میشد نوشتید و مشخص کردید تا تلنگری باشه برای ذهن و تا ذهن خواست بره تو حالت ناخودآگاه فورا ادم بیارش تو خوداگاه

      و چقدر باورهای محدود کننده رایج رو اشاره کردید

      مرحبا

      مرسی از شما عالی بود

      موفق باشید و به امید نتایج و پیشرفت های عالی و مالی که بر عکس این جاده قبلیه برای هممون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    علی هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1327 روز

    سلام به همه کسایی که دارن این کامنتو می‌خونن (;

    دوست داشتم باور درست یک سری باور اشتباه رو دوباره روابط بنویسم که به خودم و دیگران یاد آوری بشه که حقیقت چیه.

    فلانی آدمیه که من مجبورم تو زندگیم تحملش کنم چون…

    نه. قانون اشتباه نمیکنه و اگه کسی تو زندگیمه خودم جذبش کردم. و اون برخورد های نازیبا رو هم خودم جذب کردم. تا قبول نکنیم که خودمون هستیم که همه چیز رو به وجود آوردیم و جذب کردیم نمی‌تونیم هم درستش کنیم. من از وقتی که قبول کردم و باور کردم که دلیل اینکه روابطم با خانواده خوب نیست این نیست که….. کلی دلیل* دلیلش منم که همش تمرکز کردم روی نکات منفیشون و الکی گنده کردم اون نکات منفی کوچیک رو. منم. من از همون موقع که قبول کردم کمتر احساس بدی بهشون داشتم چون تقصیر اونا نبود. من بودم که برخورد های منفیشون رو جذب کرده بودم همه چیز خیلی بهتر شد و خیلی هم آرامشم بیشتر شده و هم اینکه روابطم باهاشون خیلی بهتر از قبل شده. خوشحالم از این تغییر (:

    من از لحاظ ظاهری جذاب نیستم.

    خب اول از همه اینکه زیبایی توی ذهن همه آدما مثل همدیگه نیست. شاید یکی که توی ذهن شما خیلی فرد زیبایی باشه تو ذهن یک فرد دیگه ی آدم معمولی-زشت باشه. و اما اگه شما باور داشته باشید که زیبا هستید فقط افرادی رو جذب میکنید که اون ها هم شمارو زیبا میدونن. و البته که زیبایی ظاهری نیست و باید از درونمون باشه. و این باور هم از کمبود عزت نفس میاد و اگه روی عزت نفستون کار کنید این هم بهتر میشه

    من توانایی خاصی ندارم

    تو اگه خودتو دوست داشته باشی روی عزت نفست کار کنی و باور های خوبی بسازی. همه عاشقت میشن اصلا نگاه نمیکنن به توانایی هات که بخوان دوستت داشته باشن دوستت داشته باشن بخاطر اینکه فلان توانایی رو داری. مطمئنم مطمئنم مطمئنممم که هممون آدمهایی رو دیدیم که نه دکتر مهندسن نه چیزی اما همه عاشقشونن. همه دوست دارن با اون فرد حتی اگه شده یک دقیقه باشن. چرا؟ چون اون شخص با خودش در صلحه و خودشو دوست داره برای خودش ارزش قائله… همین فقط همیننن. بخدااا دنبال الگو های اینجوری بگردید.

    همه خوبا تموم شدن

    جهان کلی آدم توش هست ، تو اگه باور کنی که نه هنوز کلی آدم خوب هست توی جهان. جهان هم بهت اون آدم های خوب رو نشونت میده

    من لیاقت ندارم

    مگه چی کم داری از بقیه؟ بقیه چی دارن مگه که تو نداری؟؟ تو لایق بهترین ها هستی (: لایق بهترین روابط.

    من آدم های نامناسب رو جذب میکنم.

    خب آره جذب کردی. اما شانسی که نبوده. شانسی که جذبش نکردی. قانون داره. تو اگه تغییر کنی و باور هاتو عوض کنی آدم مناسب هم جذب میکنی. این هم برمیگرده به همون قضیه که همیشه یادت باشه که جهان بدونه خطا و بدونه ارور کار می‌کنه و قانون همیشه داره درست کار می‌کنه هیچوقتتتتتتتت نبوده که قانون اشتباه کار کنه یا ارور بده. پس اگه کسی رو جذب کردی لابد تو مدارش بودی. اما بدون هر وقت تصمیم بگیری میتونی اینو عوض کنی و تغییرش بدی..

    تمام روابط پایان غمگین دارند.

    شما الگو هایی رو دیدید که روابط غمگین داشتند و باور کردید که همه روابط پایانشون غمگینه. و راهکاری هم سادست اینکه الگو های مثبت رو پیدا کنید و هرروز مرور کنید. که آدم های هم بودن که روابط خوب داشتن روابط سرشار از عشق که تا ابد هم باهم بودن.

    توی سایت هم مثالش پره تو عقل کل سوالِ زوج های عباسمنشی کجا بودیم و کجا هستیم کلی آدم اومدن راجب روابط فوق‌العاده ای که داشتن نوشتن. و آدمهایی که روابط خوب رو دارن بینهایت زیادن بگردید دنبال این الگو ها و همش اینارو تو ذهنتون مرور کنید که ببین فلانی و فلانی چقدر باهم خوبن و عاشق هم هستنن؟؟

    من سنم کمه/زیاده

    این هم دوباره باید براش الگو پیدا کنید و البته یادتون باشه خیلی ها هم هستند که توی سن شما وارد رابطه شدن و رابطشون کاملا عاشقانه و زیبا بوده و در آخر هم موفقیت آمیز بوده و کلی سال عاشقانه در کنار همدیگه زندگی کردند. و کلی آدم هم هستند که همسن شما هستند و مثل خود شما دنبال رابطه عاطفی هستند.

    افراد همیشه خیانت میکنند

    افراد هیچوقت خیانت نمی‌کنن مگه بخاطر باور های ما. باز هم همون قضیه که هیچ اتفاقی شانسی نیست و همیشه قانون هست و همواره داره کار می‌کنه. یعنی هیچوقت ممکن نیست که شما همواره تو مدار خیانت نباشی اما توی روابط همواره بهت خیانت بشه. افراد خیانت کار خیلی خیلی کم هستن و اگه سمت باور های خوبی رو داشته باشی در این مورد هیچوقت هم بهت خیانت نخواهد شد و نمیشه.

    من بلد نیستم.

    بلد بودن نمی‌خواد که. مگه همه کسایی که الان روابط خوبی رو دارن بلد بودن از اولش؟ بقیه هم بلد نبودن دیگه رفتن یاد گرفتن. تو هم میتونی یاد بگیری.

    وارد رابطه بشی اسیر میشی.

    من خودم هم خیلیارو دیدم که مثلا میگن آزادیمو چرا بدم برای رابطه؟ خودمو محدود کنم یا همینجوری چشه؟ دارم زندگیمو میکنم دیگه یکیو بیارم هِی بخواد کرم بریزه و بگه کجایی چرا پیشم نیستی چرا اینجوری و اونجوری و…..

    خب اگه یک نفر اینجوری بوده که تو رابطه اسیرتون کرده قرار نیست که همه آدما مثل همون باشن و بخوان تو رابطه اسیرتون کنن اینم میتونید الگوشو پیدا کنید که رابطه هایی که هر دو نفر آزادن هر وقت خواستن تنها باشن، ی موقع نشد جواب تلفن همدیگه رو ندن. هر وقت خواستن هر جا می‌خوان برن و با جنس مخالفشون هم ارتباط داشته باشن و….

    کلا تو همه این موارد الگوش رو میتونید پیدا کنید.

    ممنونممم از همتون برای کامنت های تأثیرگذارتون.

    موفق باشید (;

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 658 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ازبخش عقل کل هدایت شدم ب این فایل

    من قبلا شنیده بودمش ولی هیچوقت فکر نمیکردم من همچین باورایی دارم

    حالا ک اومدم روی این موضوع کار کنم ک افراد موفقتر جذب کنم ادمای شادتری جذب کنم و مدارشون بالاتر باشه

    من تا بحال هر هدفی گذاشتم و روش چندوقت کار کردم بهش رسیدم جز ارتباط باافراد موفق

    تمام حرفایی ک زدید دقیقا درمورد خودم هست

    یکبار با خانمی اشنا شدم از بچه های سایت بود

    خیلی خوشکل بود

    90درصد دوره هارو خریده

    کسب وکارش ب درامد خوب رسیده

    اون وقتی منو دید گف چقد. خوشحالم من تورواز خدا خاسته بودم

    بعد اینقد قشنگ این رابطه شروع شد

    بعد چندماه دیدم یکمدت خیلی کوتاهی گذشت

    این فکرا همش میومد اگه یکروز با من قرار ملاقات گذاشت چی؟

    اگه یکروز دعوتش کردم خونمون واون وضع مالیش از من بهتر بود خونشون قشنگتر بود چی؟

    اون لباسش ازمن راحتتره ازادتره

    خوشکلتره

    وای که من اومدم ب شوهرم از ذوق گفتم من با یک خانم این جوری دوست شدم

    چندی نگذشت

    ک اثری ازین خانم باقی نماند

    دیگه پیام نمیداد اصلا هیچ سراغی نمیگرفت

    برام سوال شد این شخص چرا رفت ب این زودی دوباره همون اشنای قبلی ک توی زندگیم کمرنگ شده بود جایگزین این خانم زیبا وقوی شد

    هنوز توی ذهنمه

    قیافه وارامشی ک توی صورتش دریافت کردم

    الان الان الان فهمیدم

    خدای من تو برام ادمای خوب میفرستادی بااینکه مدارم پایینتراز الان بود

    اما من اون نعمت تورو پس میزدم با افکاری ک میچرخید با ترسهایی ک مرور میشد مقایسه هام

    کمبود احساس لیاقتم

    این من بودم ک ب خودم ظلم کردم

    ازبس ک شنیدم فلانی کجا ما کجا

    یادمه عموکوچیکم از لحاظ مالی وضعیتشون خوب نبود باجناقی داشت ک خیلی وضعش خوب بود و خریدن طلا واسه زن ودختراش مثل خریدن یک بستنی بود براحتی ودختراش توی هرعروسی برق میزدن بااون لباسهای خوشکل وطلای خیلی زیادی ک دورشون بود

    بعد مادرم همیشه وهمیشه میگف بابا عموت مگه چی داره

    باجناقش نمیخات باهاش رابطه بگیره عموت وزن عموت بزور چسبیدن بهشون یا دخترعموت خودشواویزون بچه های خالش کرده

    اونا کجا اینا کجا ؟

    یا داداشم عاشق دختر خالم شد ومادرم همیشه تحقیرش میکرد ک دختر خالت کجا وتوکجا اون تحصیل کرده خوشکل باکلاس تو یک دهاتی با دیپلم برادرم بنده خدا هیچی نمیگفت جز غرورش جلو من ک خواهرشم هربار خورد میشد اخرش برادرم رفت با دختر خالم ک وضع مالیشون خیلی خوب نبود و بیسواد بود ازدواج کرد همه گفتن اره فلانی بهت میات الان دیگه

    یا هربار نگاه میکنم ب تیپم میگم منکه با حجابم کدوم خانمی ک پوشش راحتتره حاضره با من رفیق بشه ؟

    یا ذهنم میگه اصلا شوهرت اجازه میده ک توبخای با کسی بگردی وقرار مدار بذاری چون شوهرم هم فرد کنترلگری هست اینم ترمز منه واین اشغال هم زیر مبل چندساله قایمش کردم اما خسته شدم ک اون تعیین کنه من با کی رابطه بگیرم با کی رابطه نگیرم

    حتی بحث حجاب من بخاطر کنترلگری همسرم هست

    یا باوری دارم ک هردوستی ک قبلا بهم خیانت کرد الانم همونجورادما میان

    بازهم ازبس شنیدم ک مردم وجدان ندارن و این چیزهایی ک بازهم مادرم باهرکس دوست میشد اخرش میگف ادم خوبی نیست

    الان هم مادرم دوست صمیمی نداره هم من

    خودمو واقف کردم ویک حصاری دور خودم کشیدم ک فقط با جاری تلفنی ارتباط بگیرم هربار واسه حل مساعلش بیات ازم کمک بگیره ومن ارشادش کنم ک مثلا بامن هم مسیربشه وبرای هم دوستان خوبی باشیم

    خیلی خیلی براش وقت گذاشتم

    اگر این وقتی ک براش گذاشتم برای پیدا کردن اشغالهای زیر مبل میذاشتم الان ب خاسته ام رسیده بودم براحتی

    ولی بازهم روندی از مسیر بوده وباید تکاملم طی میکردم

    همین لحظه وهمین ساعت از خدا کمک میخاهم

    همونجور ک واسه کسب وکارم هرروز داره نشانه میارهالگوهارو بهم صبح تا شب نشون میده ک باور کنم منم میتونم

    توی اون موضوع هم هرروز بهم الگوهای مناسب نشون بده خدای مهربان وتوانمندم

    بیشترین نشتی انرژیم از روابطه

    روابط هم مربوط ب عزت نفس واحساس لیاقت میشه

    اصلا باور فراوانی

    عزت نفس ولیاقت

    توحید همه ی اینها ب هم مربوط میشه

    تازه دارم میفهمم وقتی شما همیشه گفتید افرادی حرفای من را باور میکنند وبهشون عمل میکنند ک در مدار انها باشند ممکنه افرادی بشنوند اما انگار ن انگار

    و حالا هرچی مدار من بالاتر میره دارم میفهمم شما چی میگفتید توی فایلهایی ک قبلا شنیدم چ برسه ب محصولاتی ک خریدم باید سالها گوش کنم عمل کنم وبنویسم واین موضوع به استمرار من وطی کردن تکاملم کمک میکنه

    من از اون افرادی هستم ک سه ساله روی خودم کار میکنم اما اینهمه اشغال قایم کردم اما از بوی اینها دارم خفه میشم

    سپاسگذارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1150 روز

    چرابا‌وجودتلاش فراوان به خواسته ام نرسیده ام؟

    سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم عزیز.

    قبل از شروع هرچیزی ازاستاد

    خوبم تشکر ویژه میکنم که زحمت کشیدن واین فایل روبرای ماآماده کردن.

    استاد گفتن این فایل بیشتربرای کسانیکه قصد ایجاد رابطه دارن .

    امادرهمه ی زمینه هاهم میشه بکاربرد.

    منم دوست دارم تجربه های خودموبابت همین روابط بگم .

    حدود 15 تا ازترمزهایی که مانع ایجاد رابطه میشه روعنوان کردن ودرموردهرکدوم‌توضیح دادن.

    1-«من ازلحاظ ظاهری جذاب نیستم».

    تودنیایی داریم زندگی میکنیم که ظاهر،یکی از مهمترین ابزار،برای ایجاد رابطه شده..

    باورهاخیلی فرق کردن وخیلی ضعیف شدن.

    اینکه به زیبای درون بها بدیم ونسبت به ظاهر حساسیتی نداشته باشیم ،ازعوامل بسیارکمیابی هستش.

    طرف خودش کوتاه قده،یازیبایی خاصی نداره ولی توقع داره با یه فردقدبلندوخوش اندام ازدواج کنه.

    یادنبال دختریاپسر زیباروهستش.

    ب نظرم هرکسی طبق ظاهرخودش توقع کنه بهتره.

    استادشمامیگیدظاهرهیچ اهمیتی نداره وربطی به خوشبختی ولذت بردن نداره، ولی مشکل اینجاست که 90درصدآدمها،باورهایی دارن که به ظاهر اهمیت میدن.واتفاقالذت روتوداشتن ظاهرواندام زیبامیبینن.

    خیلی کم پیش میاد که طرف روی خودش طوری کارکرده باشه که ظاهر براش مهم نباشه.

    همسر،من قدخودش کوتاهه،ظاهرشم خیلی معمولیه .اگه عاشق منه،اگه منوخیلی دوست داره وبه من محبت می‌کنه،اگه وفاداره،اگه کمبودی نداره،فقط به خاطر اینه که منوازخودش خیلی سرتر میدونه .

    بارهابهم گفته توهرآنچه که توظاهر، دوست دارم ،روداری !که اگرنداشتی شایدبهت خیانت میکردم.

    جالبه خودش این احساس روداره ولی هیچ وقت نتونسته احساسات منودرک کنه.چون خیلی بهم توجه داره فکرمیکنه کافیه.

    میدونیم همه جورافکاروباوری توروابط هست.

    البته که تامدت پیش ،منم درگیرهمین موضوع بودم اتفاقا،ولی باکارکردقدمها وقوانین ،سعی میکنم رفتارهای سالم داشته باشم .واین نگرش روازذهنم پاک کنم .چون بایدباآنچه که دارم حال کنم و اجازه ندم چیزی که وجودنداره باعث عدم آرامشم بشه.

    میخام بگم جوانهاحق دارن که به ظاهر اهمیت بدن حداقل باید به اندازه ی خودشون توقع داشته باشن نه بیشتر.

    استادخیلی باید بزرگ‌شده باشی که اهمیت ندی .

    ماانسانیم ولذت بردن روتوزیبایی هامیبینیم .

    هنوزانقدقوی نشدیم که هیچ اهمیتی به این موضوع ندیم.

    خیلی دوست داشتم افکاری مثل شما داشتم اما متاسفانه منم ازاون دسته افرادی هستم که این موضوع برام حائز اهمیت بودوهست،منتهی سرپیچی ازقوانین نمیکنم چون من توزندگی بافردی هستم والان شرایط انتخاب ندارم.

    پس سعیم براینه که توهمین رابطه لذت تمام روببرم وبرای چیزهایی که دارم سپاسگزارم خداوندباشم.

    2-«توانایی خاصی ندارم».

    افکارگذشته ی مااین بود که تحصیلات ومدرک خیلی مهمه درحالیکه الان اصلا همچین باورهایی نداریم.

    حتی درموردبچه های خودم این باور روکنارگذاشتم .

    بایدارزشهای درونی خودت روکشف کنی تا جهان هم طبق همون برات ارزش قائل بشه.

    به همون میزانی که خودت برای خودت ارزش قائل هستی ،ازجهان به همون میزان دریافت خواهی کرد.

    پس در انتخاب هیچ کدوم ازماکسی مقصرنبوده ونیس.

    3-«فردخوب وخوشگل نیست».

    البته که ازباورکمبودمیاد.

    اینم ترمزی هستش که من توافرادمجرد،زیادمیبینم وتوصیم بهشون اینه که هست .

    میگی نیست ،نمیبینی .

    بگوهست وباورش کن تاببینی.

    هرچقدرتوباورمیکنی، میتونی ببینی.

    میگن اونایی هم که پیدامیکنن ،خوش شانس هستن .درحالیکه ماخوب میفهمیم که اگه طرف پیدانمیکنه به دلیل باورهای کمبودخودشه.

    ماهم قبلن چنین باورهایی داشتیم اماالان بقدری روی خودمون کارکردیم که میگیم هست همیشه هم بوده

    والانم هست.

    واقعیت اون چیزیه که من میبینم .

    4-«من لایق رابطه ی عاشقانه نیستم».

    هیچ وقت همچین باوری نداشتم .

    انقدمغروربودم که همیشه خودمو لایق بهترین رابطه می‌دیدم.

    حتی هرتجسمی داشتم ،خودمولایق میدونستم.

    جالبه ،این درحالی بود که من بهترین رابطه ی عاطفی روداشتم امابه دلیل تمرکزم روی کمبودها،ازداشته هاومحبتهایی که همسرم نسبت به من داشت بی اعتنا میگذشتم .

    ازاولشم خداوندبه من لطف وعنایتش رونشون داده بود.من مثل کورا،چشمامو ،رواین همه محبت بسته بودم .

    جهان همه جوره ،چیزی که لایقش بودم روداده بود.

    خداروشکرکه الان درک میکنم ومنم ازرابطمم لذت میبرم .

    فقط باتغییر نگاهم ،متوجه شدم که تاحالاباچ نگرش اشتباهی زندگی میکردم وبایدجبرانش کنم.

    نه به خاطر همسرم بلکه برای خودم !.

    5-«من همیشه آدمهای نامناسب روجذب میکنم».

    خداروشکربه دلیل سخت گیربودن ودقت بالام ،هیچ وقت آدم نامناسب روجذب نکردم.

    اینم بستگی به طرز نگرش خودت داره.

    جالبه روهرموضوعی زوم‌میکنیم میبینیم عامل درستی یا نادرستی هرچیزی، خودمونیم.

    خودم یه فردمناسب میشم تاافرادمناسب رو جذب کنم.

    خودم افکارورفتارهای سالم بایدداشته باشم تاافرادی که رفتارهاوبر خوردها‌ی سالم دارن روجذب کنم .

    6-«اکثرروابط به جدایی ختم میشه».

    اینم تجربه نکردم .

    درحالیکه بانواقص وبه خاطرافکارها ورفتارهای منفی ، خیلی برای جدایی تقلاکردم اماآخرش تسلیم شدم وخودمومحکوم‌کردم.دیدم چیزی که میخام رودارم.

    آب درکوزه وچون تشنه لبان میگردم.

    (ته دلم قضیه ی مهم بودن ظاهرهست ،ولی به قوانین اعتمادکردم وازاین خواستم دست برداشتم درواقع رهاش کردم).

    ته داستان مابایدبا خوبی وخوشی باشه.

    فقط مرگ هستش که می‌تونه ماراازهم جداکنه.

    من انتخاب کردم زندگی کنم .انتخاب کردم درست زندگی کنم.

    وبرای رفع نواقص زندگیم تلاش کنم.

    7-«من برای یک رابطه ی عاشقانه خیلی جوان یا پیرهستم یااینکه سنم بالاس»!

    45سالمه ،ولی خودمو یه فرد35ساله میبینم وفکرمیکنیم توانایی جسمانی بالایی دارم حتی میتونم بگم در،رده ی سنی 30.

    ولی یه جاهایی که دوست دارم رهاباشم مثل جوانها،بدون ترس ازقضاوت ،هرکاری دوست داشتم بکنم ،نمیتونم .میترسم قضاوت بشم .

    مثلاً توخلوت پیش بچه های خودم ،مسخره بازی می‌رقصم وخیلی جنگولک بازی در میارم ولی پیش همسرم یاافراددیگه اصلانمیتونم.

    وخیلی خوشم میام ازجوانهاکه بدون ترس ازقضاوتی ،خودواقیشون میشن وبرای شادبودنشون هر ،ادایی که دوست دارن درمیان.

    همسرم خیلی توجمع،خیلی زیاد ابرازعلاقه می‌کنه.کاملامیفهمم خیلی هاتو اون جمع خوششون نمیاد.بارهاگفتم توجمع چیزی نگویاحرکتی نکن امانمیتونه خودشوکنترل کنه.

    واین جمله رو زیادشنیدم که ازشمادیگه گذشته.

    البته من اهمیتی نمیدم ،ولی می‌شنوم که میگن یابطورتمسخرآمیزبهمون نگاه میکنن .

    خدایی احساساتی که بین منووهمسرم اونم بعداز27سال زندگی دیده میشه چ توخلوت چ توجمع،ماتوهیچ زن ومردی که باهم ازدواج کردن حتی باوجوداینکه ،تازه عروس هم هستن ،نمیبینیم.

    البته این احساس بیشترازجانب همسرمه.

    هنوز بعدازاین همه سال ،طوری نگات می‌کنه انگاردیروزعقدکردی.

    هرروز که میگذره بیشتر پی میبرم همسرم من استثناییه.

    یه وقتایی فکرمیکنم ازفضااومده .

    کاراش ،احساساتش خیلی عجیب غریبه.

    سیرمونی ازچیزی نداره.اگه جلودیدش باشم نگاه ازم برنمیداره.

    حتی توخونه.حتی اگه 24ساعت پیش هم باشیم.

    کلا،مدلشباهمه ی مردهافرق می‌کنه.این‌فقط توابرازعلاقش نیست.خدایی هم توکلام هم توعملکردش همه جوره بهم ثابت کرده.چون همیشه خوب بوده .

    اگه یه وقتایی خوب نبوده ،من مقصربودم .من بانقص رفتارمیکردم که بازخوردهای خوبی نمیدیم.

    7-«من بایدپرفکت وبی نقص باشم تافردی روجذب کنم».

    همیشه فکرمیکردم بی نقص هستم.اماکم‌کم پی به نقصهام بردم.ودنبال تغییراتش بودم و هستم.

    نقاط ضعفمواول میپذیرم بعدکه میبینم راه حلی داره سعی میکنم اصلاحش کنم.

    درموردهمسرم هم همین طور،سعی میکنم عمل کنم .هرچند جاهایی رفتارهاش باب طبعم نیست اماازاونجایی که خودمم بی نقص نیستم می پذیرمش .

    نواقص های همسرم ،مواردی نیست که به من آسیبی بزنه.

    درگذشته فکرمیکردم که زن وشوهرخوشبخت بایدعین هم ومثل هم فکرکنن ومثل هم رفتارکنن تاخوشبخت بشن.

    امادیگه همچین باوری ندارم.نقصهای همسرمم ،تو همین زمینه می‌دیدم.

    هردوهم نقاط قوت زیادی داریم هم نقاط ضعف.

    ولی بایدبابردن تمرکزمون به مثبت‌ها،ضعفهاروکمترببینیم یابی توجه ازش بگذریم.

    9-«افرادهمیشه خیانت میکنن».

    باوجوداینکه خیلی جاها،به همسرم خیلی بی توجهی هاداشتم وانصافاخیلی کمش گذاشتم .اماهیچ‌وقت ذهنم درگیراین موضوع نشده .چون همیشه باورداشتم که همسرم خیلی منومیخاد.

    خیلی مخالفم بااین طرزفکروباورکه میگن (همه ی مردا اینجورین).

    همیشه اعتقاد داشتم که زن می‌تونه مثل خمیر مرد،روبه هرحالتی که میخاددربیاره.

    احساس میکنم زنا،زورشون زیاده،اگه بخان میتونن هرکاری بکنن.فقط کافیه که چیزای خوب بخان.

    وراه درست روانتخاب کنن .

    منظورم اینه موزی بازی یابدجنسگری ،توروابطشون درنیارن تانتایج خوب بگیرن.

    هروقت به هرکس میگم تودست ازتغییرهمسرت بردار

    خودش درست میشه،بهم میگن تومردت خوب بوده.

    مال توذاتش خراب نبوده.

    ولی من خودم خیلی تغییرا،توزندگیم دیدم .ولی قانع کننده نیست برای دیگران .

    منم دست ازمتقاعدکردنشون برداشتم .ومهم نیست چ فکری میکنن.فقط درحدراهنمایی بهشون میگم وردمیشم .

    استاداین قسمت از نبودن فضای مجازی صحبت کردید.خاستم‌بگم منم تواین فضاهانبودم .ازاولشم علاقه نداشتم باشم.

    باوجوداینکه خیلی بهم تیراندازی میکنن که چرااینستانداری ؟اماحرفهاونظرهاشون برام مهم نیست .

    اینجوری خیلی راحترم.

    همین جوریشم برای سایت وقت کم میارم.

    اگه بخام فایل گوش بدم ،درطول روز،تمام وقت درهرحالتی وبامشغول بودن هرکاری ،راحت میتونم گوش بدم.مثلا موقع پخت وپز،موقعه رانندگی،حتی تومهمونی ،تومسافرت وهرجایی.

    وقت گذاشتن برای نوشتن دیدگاه ،بالاخره تمرکزخودشومیخادوهرزمان وهرجایی نمیشه.

    ولی بدلیل جبران استفاده از فایلهای دانلودی استاد،وظیفه ی خودم می‌دونم که بنویسم.

    میدونمم برای پیشرفت فردی خودمم ازخیلی جهات موثره.

    هم برای فن بیان وهم قدرت کلامم، هم نویسندگی ،هم یادآوری ومرور موضوعات واینکه باعث میشه ،بادقت بیشتری

    فایلهارو گوش بدم.

    استادمنم یه مرزی برای خودم گذاشتم .منم همون فیلتری که شماگفتیدرودارم.واجازه نمیدم کسی به راحتی وواردحریم خصوصی من بشه.

    امرونهی اونا هم برام مهم نیست.

    10-«من پولدارنیستم».

    ارزش ما به شرایط مالی ربطی نداره.

    اما پول چیزیه که اوضاع وشرایط منومیتونه خیلی فوق العاده تربکنه.پس اگه تاحالابرام اهمیتی نداشته ازاین به بعدباتغییرافکار وباورهام ،ثروت روهم بدست میارم.

    پول وثروت به انسان اعتبار هم میده.

    نداشتنش نبایدباعث عقب گردی وسایلنت بودنم بشه که بگم آقامن همینم که هستم !میخای بخاه ،نمیخای نخاه!

    بایدنبودش منوبه جلو هول بده.

    بایدبرم دنبال بدست اووردنش.

    11-«دوست دارم تنهاباشم».

    دقیقن اکثرکسانی که دوست دارن تنهاباشن وواردرابطه نشن .چون تجربه کردن وباشکست روبروشدن.

    کم پیش میادانتخاب خودشون باشه.

    البته که مانیاز به روابط داریم وباداشتن روابط جنسی وعاطفی رشدمیکنیم .

    یکی شرایط مالی و پول نداره.

    یکی اعتمادبه نفسشونداره.

    یکی حوصله نداره وتنبلیش میادوحوصله ی قبول مسولیت نداره.

    یکی خانودش مخالفه.

    وخیلیابه خاطرباورهای غلطی که دارن ،دوست ندارن وارد رابطه بشن.

    ترسها،توقعها،قبول مسولیت،کمبودها،انجام‌وظیفه ،اسیرشدن و….

    به هر صورت بهانه هایی هست برای فرار از ازدواج .

    این که استادمیفرماین زاویه نگاهت به ازدواج چیه ؟

    خیلی مهمه،بعضیاازدواج رویه پروسه ی سخت ووحشتناک میبینن که میترسن واردش بشن.

    وواقعن ماانسانهابه این ارتباطها نیازداریم.

    اینجاطوری شده که نیازجنسی که مهمترین فاکتورازدواج بود،روبه یه نحودیگه ای ،انجام‌میدن بعدمیگن پس لزومی نداره واردزندگی بشیم ودردسرمونو،زیادکنیم.

    12-«سرنوشت ماهمینه».

    اینکه فکرکنی همه چیزازقبل مقدرشده ،که باورقبلی ماهم بود.

    پس بایدبه دیگران حق دادکه چنین باوری داشته باشن.

    کسب آگاهی باعث شدکه ازاین باورغلط ،نجات پیداکنیم.چون خیلی از مسولیتی هامونو،گردن سرنوشت وخدامینداختیم.واین خیلی بدبود.ورشدوپیشرفت روازمامیگرفت.البته که خالق زندگیمون خودمون هستیم.پس بابودن درمسیردرست ،اتفاقات خوب خلق کنیم .

    13-«بلدنیستم روابط ایجادکنم».

    خیلیا به خاطر نداشتن اعتماد به نفس ،خجالتی هستن وروی برقراری ارتباط روندارن .

    همیشه ترس اینودارن که طرف ،نه بهشون بگه یانخادارتباط بگیره.

    یامیترسن ضایع بشن .این نه گفتن روضایعگی میدونن.

    یامیترسن غرورشون لکه دار بشه.

    یامیترسن دیگران جوردیگه قضاوتشون کنن وبگن دیدی رفتی نشد.

    کلاانقدمیترسن که ترجیح میدن که ارتباط باکسی نگیرن.

    درحالیکه ماتودوره ی عزت نفس خوب روی این موضوعات کارکردیم .

    نه گفتن وقبول نکردن کسی مهم نیست.

    من میتونم درخاست کنم واجازه ی انتخاب به طرف مقابل بدم.

    حتی باشنیدن صدای (نه)ازکسی ناراحت نشم .

    باورفراوانی هس میرم بافرددیگه ارتباط میگیرم.

    متاسفانه همیشه مافکرمیکنیم قحطی دختریاپسروجودداره.

    اگه بلدم نیستیم توارتباط چ برخوردهایی داشته باشیم ،کم‌کم یادمیگیریم .اگه به این موضوع اهمیت بدیم ، ناخودآگاه یادمیگیریم.

    باتحسین کردن ،باتمرکزبه ویژگیهای مثبت طرف.

    14-«اگه واردرابطه بشم ،آزادیموازدست میدم».

    با باورهای اشتباهی که ازقبل داشتیم این جمله می‌تونه کاملا درست باشه.

    درحالیکه ماباورهامون روتغییردادیم .هم آزادی برای خودمون میخواهیم هم آزادی به طرف مقابلمون میدیم.

    استاداینجااین حرفهاوباورها نشدنیه.

    به ندرت پیش میاداینجاکسی بااین طرزفکرزندگی کنه.

    اینجاهرکسی با هرکسی ازدواج می‌کنه میشه مالک اون شخص.

    دخترپسرشم فرقی نمیکنه .

    هردوهمدیگرومالک هم می‌دونن واسمشم گذاشتن عشق.

    15-«الگوهاروببین».

    مثل رویه ی شماکه اصلانمیتونم زندگی کنیم .شماالگوی بسیارخوبی هستیدوماشماروخیلی قبول داریم .ولی این امر غیرقابل پذیرشه برای ما.

    مانهایت یه هفته اجازه ی آزادی وفردی به طرف مقابل بدیم .بیشتر نمیتونیم.

    درسته که طبق قانون روخودمون کار میکنیم اماواقعن انجام یه سری کارا،خیلی سخته.

    البته برای کسانی که تازه میخان شروع کنن ،راحتره.

    اگه به قضاوت هیچ احدی کاری نداشته باشن.

    برای امثال من که یه عمرتوزندگی بودیم ،چنین تغییراتی ازمحالاته.

    البته باز باتوجه به کارکردمون ،میشه تغییراتی بوجوداوورد..ماهم تغییرات زیادی کردیم .

    خیلی ازتعصباتی که توفرهنگ وجامعمون بود ،روازبین بردیم.

    سعی میکنیم برای خودمون زندگی کنیم.

    خیلی جاها باتغییرات من همسرم تغییرکرده ومنومتعجب کرده.

    دریک کلام ب نظرم میشه هراتفاقی رورقم زد به شرط اینکه خودت بخای .

    استاد به درک هرچیزی آسه آسه میشه ،رسید.خوب میفهمم که یه دفه نمیشه ازاین شاخه به شاخه ی دیگه پرید.

    هرچیزی مرحله ی تکامل خودشو داره.

    شایدسالهابکشه یاممکنه کمترزمان ببره.

    به هر صورت میتونیم باشکل دهی به باورهامون ،آروم آروم بالذت وآرامش دراین مسیر پیش بریم .

    استادجونم ممنون وسپاسگزارکه انقدواضح وشفاف این مسائل روتوضیح دادید.

    انشالله تک تک این ترمزهاروازبین ببریم و مسیردرست روپیداکنیم .

    تازنده هستیم نیازبه آگاهی داریم و هرکسی طبق معیارهاوخواسته های خودش بایداهداف درستی انتخاب بکنه.

    ودنبال ازبین بردن ترمزهاوتک تک نواقصش باشه تابه هدفش برسه‌ .

    عاشقتم استادجونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    متین اسدالهی گفته:
    مدت عضویت: 683 روز

    سلام استاد من با شما خدا رو شناختم واقعا میگم کلی عبادت کردم ولی حالا میفهمم با اون همه عبادت ذره ای به اندازه ی الان خدا رو نشناخته بودم خوشحالم که اینجام و باورهام خیلی تغییر کرده من زمانی با شما آشنا شدم که تصمیم گرفتم که تغییر کنم و خدا هم شمارو سر راه من قرار داد من دارم کسب و کارم رو شروع میکنم هی یه چیزی نمیشه با خودم گفتم دارم تکاملم رو طی میکنم و باید در این مسیر روی باورهام کار بکنم انقدررررر توی این زمان ایده ی ناب سر راهم اومد که کلی اصلاح روی کارم انجام دادم کاری که فعلا شروع نشده و اومدم سناریو نوشتم توی این سناریو نویسی انقدر که من باور کردم یه سری چیزها رو اصلا باور من نبود و کمالگراهم بودم که توی این فاصله ی تکاملی اونم برطرف شد نمیدونید چه انسان‌های عالیی سر راه من اومد که من فکرش رو هم نمیکردم دارن کارهای منو انجام میدن من دستان خدا رو توی کاری که هنوزم شروع نکردم دیدم چه نشانه هایی که توی خواب و بیداری دیدم و دونستم که مسیرم درسته و خدا داره با من حرف میزنه من بشدت ورودی هامو کنترل کردم تلویزیون رو 4ماهه کنار گذاشتم و دارم از این مسیر زیبا لذت میبرم سناریوی قشنگمو هر روز صبح مینویسم و لذذذذت میبرم قابل باور میکنم حسابی که هر روز داره پول واریز میشه توش و با بستن چشمام و زدن روی زنگ اس ام اس هام حس میکنم مقدار قابل توجهی پول به حسابم میاد روز بعد از روز قبل قابل باورتر میشه بعد از را اندازی کسب و کارم میام و میگم که اون زنگ اس ام اس های واریزی واقعی شد و کارم راه افتاد راستی روابطم هم فوق العاده شده،این فایل یه دوره ی کامله واقعا شما بی نظیرید،سپاسگذار خداوندم که شمارو آفرید و من رو همچنین که از این آگاهی ها استفاده کنم من با فرد دوماه پیشم کاملا غریبه هستم

    دوستتون دارم همیشه مانا و برقرار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 331 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

    سلامممممم

    با خوشحالی این کامنت میزارم

    الان تقریبا 2 ماه دیگه 26 سالم

    و امشب مراسم خواستگاری من بود دقیقا بعد از شناسایی و رفع ترمزهای ذهنم بزرگترین خواسته ذهنیم رخ داد.

    استاد عباس منش من از خدا ممنونم که با سایت شما آشنا شدم

    امشب 24 مهر 1403 بعد از 3و4 ماه کار روی این سایت و شناسایی تک تک ترمزهای ذهنم و رفع اونا مراسم نامزدیمون انجام شد

    در عین ناباوری

    من اول تک تک ترمزهای ذهنم شناختم بعد باورهای درست جایگزین باورهای غلط کردم .

    بعدش تمرین سناریونویسی انجام دادم

    و تصویر سازی ذهنی کردم و دیگه بهش فکر نکردم و رهاش کردم

    و دقیقا رخ داد

    با کسی که مشخصاتش نوشته بودممممم

    استاد ممنونم

    دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 912 روز

      به نام خدایی که قوانین ساده‌ای جهان رو از طریق دستانش به ما فهماند و دسته ما رو گذاشت تو دستانه استاد عزیزمون خدایا شکرت سپاسگزارتم

      سلام به مرضیه عزیزم به به مبارک باشه عزیزم خوشبخت بشی تا کامنتتون رو خوندم سریع ذوق زده اومدم بهت تبریک بگم خیلی خوشحال میشم از نتایج دوستانم که میان مثل شما عزیز باز گو میکنن که برای ما هم باور پذیرتر بشه

      تحسینت میکنم که روی خودت و باور و افکارت کار کردی و الان به خواسته ات رسیدی شخصیتتو تغییر دادی و از قانون رهایی استفاده کردی و نتیجه مثبت گرفتی مرحبا

      مرضیه جانم حتما استاد کامنتتو که میخونه اونم کلی خوشحال میشه آخه تو فایلها بارها گفته که وقتی میبینم بچه های این سایت قانون رو درک کردن و بعد اجرا کردن در زندگیشون و نتایجشون رو من میبینم خوشحال میشم که یه نفر دیگه به خواسته اش رسیده و از زندگی لذت میبره

      ان شاالله با همین روش بری جلو درهایی از نعمت و ثروت به رویت باز میشود خدایا شکرت سپاسگزارتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        M گفته:
        مدت عضویت: 331 روز

        سلام کبری جانم

        امشب مراسم حلقه زدنم بود هنوز تو شوکم اصلا باورم نمیشه که متأهل شدم

        من کامنت قبلیم تو همین سایت مال یک ماه پیش هست و کمتر از چند ماه رخ داد تو شوک عجیبی رفتم اصلا باورم نمیشه

        انشالله همه تجربه کننننن این حس خوبه رو

        ممنونم از تبریک

        خداروبارها شکر میکنم️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رها گفته:
      مدت عضویت: 2414 روز

      سلام مرضیه جون مبارک باشه

      الهی که همیشه عاشقانه زندگی کنید

      یک سوال داشتم شما بعد از کار کردن روی خودت با نامزدت اشنا شدی؟

      و میشه بیشتر درمورد ترمزهات توضیح بدی چطور شناختیشون

      و بگی چطور ی رفعشون کردی؟

      ممنون که جوابمو میدی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        M گفته:
        مدت عضویت: 331 روز

        سلام رها عزیزم قربانت برم

        بله بعد از نوشتن سناریو نویسی با همسرم آشنا شدم .

        یکسال و خورده ای پیش من نزدیک چندین صفحه برگ a4من مشخصات همسر دلخواهم نوشتم تک تکشون که چه جوری باشه اینا به مدت یک ماه بعدش دقیقا با همون آدم مشابه نوشته ام آشنا شدم .وباهاش صحبت کردم ولی نمی دانم داستان ما به ازدواح نمی رسید که متوجه شدم من یک سری ترمزهای مختلف داشنم راجب ازدواجم که به مدت 2 ماه هرچی ترمز یعنی باورهای اشتباه داشتم پیدا کردم و با باور درست و الگو مناسب جایگزین کردم .

        و اینجوری بود که می آمدم با خودم می گفتم من چه شرایطی داشتم ازدواج میکردم از خودم می پرسیدم بعد با باور های درست جایگزین میکردم

        مثلا ترمز این بود یکیش که تا پولدار نباشم ازدواج نمیکنم با باور درست که میشه تحت هر شرایطی ازدواح کرد جایگزین کردم بگرد یکی یکی باورهای نامناسب سرچ کن تو ذهنت پیدا کن و درستش کن خیلی نمونه اش خود استاد داخل همین ویس گفت .بعد تو بخش عقل کل سرچ کن ترمز ازدواح کلی کامنت هست اونجا راجب ترمزهای مختلف ذهن اونجا حوابت میگیری.

        اولش میای ترمزهای ذهنت‌پیدا میکنی با باور درست جایگزین می کنی بعدش میای سناریو نویسی و صحنه سازی میکنی بعدش دیگه رها می کنی و رها کردن مهم ترین بخش دریافت خواسته است

        من خودم الان به این روش هرچی خواستم به دست آوردم.

        بعدش هم تحسین تمام روابط بدون حسادت قلبی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    لیلی اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1864 روز

    سلام به خدای مهربان قدرتمندم

    سلام به عظمت و قوانین بدون نقصت

    چرا با وجود تلاشهای فراون به خواسته ام نرسیده ام ؟؟؟

    خدایا خودت هدایتم کن که بنویسم . این کامنت خیلی مهمه . اصلا این سوال خیلی کلیدیه .

    چقدر ظاهرش مایوس کننده و ناامیدکننده ست ولی وقتی بهش می پردازی دری از نعمت و ثروت به روت باز میشه .

    این رد پام رو خیلی دوست دارم . خواهم داشت . این آخرین کامنتم فعلا البته از دوره بینظیره کشف قوانین هست .

    واقعا این دوره شاه کلید هست برای من . اونقدر با این دوره جلو رفتم که راستش به سختی دارم میرم که قدمهارو ادامه بدم . دلم میخواد اصلا برم دوره لیاقت رو تهیه کنم ولی فعلا نه. این دلم میخواد فعلا باید منتظر بمونه .

    ظاهر این سوال چرا با وجود….. دقیقا ویژگی وقتی رو داری که برای اولین بار استاد جان راجع به مفهوم گاز و ترمز میگید :

    دیگه گاز ندید بچه ها کافیه به خدا . فقط پاتون رو از روی ترمز بردارید و بعد بوم بوم بوم اتفاقات می افته .

    خواسته ای که من نتونستم خلقش کنم با وجود تلاش فراوان مثل خیلی از افراد تو زمینه روابط هست .

    خیلی اون وسطا ناامید هم شدم ولی دوباره باز ادامه دادم تا رسیدم به دوره کشف قوانین .

    وای خدایا بوم بوم بوم …. این دوره منو تکون داد کلا . انگار چند تا فرشته عظیم مهربان قدرتمند منو از یه لنگه پا گرفتن و روی هوا به صورت معکوس تکون دادن . تکون دادن تا آشغالها و باورهای غلط یا همون ترمزها بیان بریزن بیرون . بیان خودشون رو نشون بدن . بیان از وجود من خسته برن . منو اذیت کردن منو آزار دادن . من میخوام وجودم خالی باشه ازشون . من میخوام فکرم بتونه پرواز کنه . من میخوام رها بشم . من میخوام آزاد بشم از اینهمه زنجیر .

    خدایا شکرت خدایا چی شد استاد چیکار کردی . خدایا کجا بودم و به کجا رسیدم . بوضوح این دوره و عمل کردن بهش منو به مدار بالاتری برد . کلید قفل من این دوره بود . چقدر طعم خلق کردن دلچسبه . چقدر لذت بردم رسیدم به نقطه الخیر فی ما وقع . رسیدم به نقطه الیس الله بکاف عبده . رسیدم به نقطه ایجاد حال خوب واقعی …..

    استاد منو متحول کردی با این دوره ات . خدایا انگار همه چیز درسته همونه که میخوام . به قول دوست عزیزم آقای ظاهری دارم حال خوبی رو تجربه میکنم که حتی با رسیدن به خواسته هم حالم اینطوری خوب نیست . و نشانه ها نشانه ها امان از این نشانه ها … من خب عاشقتونم نشانه ها که اینقدر واضح هستید :

    نشانه های حضور فیزیکی عزیز دلم . نشانه های فیزیکی . خیلی بهم نزدیک شدن. از متافیزیک و دنیای ماورا دارن میان به سمتم . خیلی این نشانه ها پر ررنگ هستن . خدایا ممنونم ازت و نمیدونم چه خیری در انتظارمه ولی مهم الانه که حالم خوبه . الان حالم اونطوری خوبه که به خواسته ام هم برسم اینجور نخواهم بود . این نکته کاملا ملموس هست برام کاملا .

    ترمزهای ساده و ریز حتی که اینهمه دردسر درست کردید برای من . برید بذارید زندگی کنم در آرامش و بمیرم هم در آرامش . خدایا خیلی دوست دارم . آخی هستی عشق من اون دنیا تازه بهت نزدیکتر میشم . چطوری میشه ببوسمت . بهم بگو لطفا … .

    استاد گفتید البته ترمزها محو نمیشن و همیشه هستن ولی دیگه پات رو بر میداری از روشون و دیگه گاز هم نمیدی ماشینت خودش میره . ماشین زندگی ات خودش میره . خدایا و من کاری که بنده بینظیرت گفت انجام دادم دارم انجام میدم دارم عمل میکنم و نشانه هاشو دارم می بینم که :

    به محض اینکه پاتون رو از روی ترمز بر میدارید خواسته هاتون خودشون رو نشون میدن .

    به محض اینکه پاتون رو از روی ترمز بر میدارید خواسته هاتون خودشون رو نشون میدن .

    فکر میکردم بیشتر بنویسم ولی لپ مطلب رو نوشتم .

    ترمزها میتونم نبینمتون . میخواهید بمونید بمونید ولی من دیگه میتونم باهاتون کاری نداشته باشم تا اینجا که یاد گرفتم.

    برید دنبال زندگی خودتون . منم میرم دنبال زندگی خودم .

    نمیدونم چی در انتطارمه و چی میشه . فقط این لحظه واقعا مهمه که اینقدر زیاد بهت چسبیدم خدایا و وجودم سرشار از عشق توست .

    خدایا ممنونم ازت که بندگی منو می پذیری

    ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

    نروم جز به همان ره که توام راهنمایی

    همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم

    همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

    تو زن و جفت نداری، تو خور و خفت نداری

    احد بی‌زن و جفتی، ملک کامروایی

    نه نیازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت

    تو جلیل‌الجبروتی، تو نصیرالامرایی

    تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی

    تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنایی

    بری از رنج و گدازی، بری از درد و نیازی

    بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرایی

    بری از خوردن و خفتن، بری از شرک و شبیهی

    بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطایی

    نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی

    نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

    نبد این خلق و تو بودی، نبود خلق و تو باشی

    نه بجنبی، نه بگردی، نه بکاهی، نه فزایی

    همه عزی و جلالی، همه علمی و یقینی

    همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی

    همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی

    همه بیشی تو بکاهی، همه کمی تو فزایی

    احد لیس کمثله، صمد لیس له ضد

    لمن‌الملک تو گویی که مر آن را تو سزایی

    لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید

    مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی

    خدایا تاابد شکرت عشق بزرگ من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      لیلی اسفندیاری گفته:
      مدت عضویت: 1864 روز

      سلام لیلی جان .

      خوبی ؟

      اینو اینجا خودم در پاسخ به خودم می نویسم .

      حالم به همون اندازه. و از یه نوع دیگه خوبه . دیگه پیام‌ها و الهامات خدا رو سریعتر دارم درک میکنم . چقدر دوست دارم اینهمه تغییراتم رو.

      خورشید عالم تاب با زیبایی هر چه تمامتر داره توی صورتم میدرخشه و منو پر از عشق و امید میکنه .

      نشانه ها درست بودن ولی نه به اون صورتی که من فکر میکردم. نشانه ها گفتن روی همون ویژگی هایی که نوشتی تمرکز کن و حتی بهترشون…‌

      نشانه ها گفتن خیلی مسیرت درسته ادامه بده به صدای درونت گوش کن اشتباه نمیکنه

      نشانه ها رو دوست دارم .

      ممنونم خدای من

      مرسی که اینجام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    میلاد صفائی نکو گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    سلام و عرض ادب استاد عزیزم

    نمیدونم با چه زبانی ازتون تشکر کنم

    این دومین کامنتی که مینویسم

    اتفاق عجیبی که برای من رخ داد رو میخواستم به اشتراک بگذارم

    من فایل رو تا به الان حدود 10 بار گوش دادم

    طبق گفته شما داشتم با خودم صحبت می‌کردم که چیشد که این باورها برای تو ایجاد شد خودتو محدود کردی

    (حالا ببنید باور چطور من رو محدود کرده بود)

    من از بچگی مورد توجه دخترها و خانم ها چه داخل فامیل چه افراد بیرون از خانواده بودم

    خیلی دوست داشتن با من ارتباط برقرار کنن حتی زمانی که سنم خیلی کم بود

    و این موضوع ادامه داشت…. و من همچنان باکسی ارتباط نمیگرفتم که اینا مهم نبود

    از زمانی که وارد دانشگاه شدم، چون دوتا لیسانس گرفتم داخل دوتا دانشگاه متفاوت بودم داخل هر دودانشگاه خیلی ها قصد دوستی داشتن و دوست داشتن که آخرش منتج به ازدواج بشه و من چون دوست نداشتم کسی رو سر کار بگذارم یا اینکه اون رو بازیچه ی خودم کنم از همون اول پیشنهاد دوستی رو در میکردم

    اما نکته اینجاس : من قصد داشتم با یک دختری که داخل دانشگاه دیدمش و همکلاسی من بود، بیشتر باهاش آشنا بشم چه بسا اگر موافقت هم می‌کرد قصد ازدواج هم باهاشون داشتم

    اما خوب اونموقع میگفتم من شرایطش روندارم که ازدواج کنم و اون خانم شرایط مالی بسیار خوبی داشتن، مدتی خیلی کمی برای جزوه گرفتن ازهمدیگه، باهم و یکی ازدوستانشون در ارتباط بودم، اگر کاری داشتن که از عهدش برنمی مدن من کمکشون میکردم، استاد من دقیقا روابط خارق العاده ای دارم و تمام اساتید باهم دوست بودن و به راحتی میتونستم برای هرکسی نمره بگیرم…. (و بعد بهشون گفتم که بهشون علاقه دارم و خیلی برای من مهم هستن و منم پیشنهاد خیلی هارو رد کردم، (من اصلا قصد ازدواج نداشتم برای من کیس خاص بودن که حتی حاضر به ازدواج هم بودم) بعد در جواب میگفتن نه من علاقه به ادامه دادن ندارم ولی در رفتارشون نشون میدادن که علاقه دارن، یکی از کلاس هایی که باهم داشتیم ایشون با تاخیر میومدن و استاد بسیار سختگیری داشتیم که حتی اگر یک دقیقه تاخیر داشتم غیبت میزد، برای ایشون هم غیبت زد من برای اینکه غیبتشون رو پاک کنم با دوستانم صحبت کردن و به استاد گفتم که غیبتشون پاک کنه، و ترم که تمام شد استاد سر امتحان بهشون گفته بود که من خوشم نمیاد کسی تو کار من دخالت کنه، استاد همیشه به خانم 20 میداد و به آقایون 10 بخاطر این اتفاق نمره 10 داده بود بهشون به من هم 10 داد

    این اتفاق کلا باعث شد که ارتباطمون قطع بشه و رابطه تمام شد…

    وبعد به دوستشون گفته بود که ایشون شرایط مالی خوبی ندارن بخاطر همین باهاش بهم زدم

    این اتفاق باعث شد که من به زمین زمان بد بین بشم و فکر کنم از این به بعد هم بقیه بخاطر شرایط مالیم نمیان سمت من

    و حدود 5 سالی هست که باهیچکس ارتباط نگرفتم

    طبق گفته شما باخودم صحبت کردم

    وبه یاد آوردم که آقا تو از بچگی مورد توجه جنس مخالفت بودی مگه اونها کاری به شرایط مالی تو داشتن اونا تو رو برای خودت میخواستن برای ارزش وجود خودت بودکه میومدن سمتت و حالا به هر دلیلی تو قبول نمیکردی، این یک مورد بوده که به شرایط مالی توجه کرده

    (اتفاقا خداروشکر هزارن بار شکر که رفت چون تو رو برای پول میخواست نه برای خودت)

    یک لیست 30 تای نوشتم که هر کدوم که بهم پیشنهاد دادن و قصد دوستی یا ازدواج داشتن کاری به شرایط مالی من نداشتن

    بخاطر اینکه یک نفر به شرایط توجه کرد تو خودت رو آنقدر محدود کردی

    همینطور که شما گفتین خداوند به افکار ما پاسخ میده، پاسخ داد داخل یکی میهمانی یک خانم بسیار باشخصیت بسیار اصیل وقتی من رو دیده بود قصد داشت باهام دوست بشه

    و برای من یک نشانه بزرگ و مطمئنم بازهم ادامه پیدا میکنه

    خدایا شکرت

    استاد یک دنیا ازت ممنونم که کمک کردی بتونم این مسئله رو حل کنم و این باور محدود کننده رو پیدا کنم و حذفش کنم

    خیلی دوستون دارم

    با احترام…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      علیرضا روستایی گفته:
      مدت عضویت: 3556 روز

      سلام داداش

      منم مثل شما این باور محدود کننده را دارم شاید مهم ترین باوری که محدودم میکنه اینه و دارم روی خودم کار میکنم

      من چند نفر را خودم میشناسم که پسره برای ازدواج هیچ پولی نداشته و خود خانواده دختره که پولدار هم بودن گفتن نگران نباش و هم خونه بهش دادن هم شغل و درامد

      پس واسه منو و توهم امکان پذیره

      روی این باورم دارم کار میکنم که من بالاخره ثروت مند میشم حالا یا قبل ازدواج یا بلافاصله بعد ازدواج

      چون خدا بهم قولش را داده و هیچ وقت زیر قولش نمیزنه

      همونطوری که دخترهایی هستن که برای شروع رابطه ملاکشون پوله دخترهایی هم هستن که ملاکشون برای شروع رابطه چیزهای دیگست به جز پول که قطعا من و تو اون چیزهارو داریم

      یک دختر میتونه با یک شاخه گل اینقدری خوشحال بشه که با یک باغ گل نشه

      از خدا میخوام که جفتمون به چنین دخترهای فوق العاده و خانواده داری هدایت بشیم ولی اول باید قبول کنیم که وجود دارند تا هدایت بشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مهدی بیرانوند گفته:
    مدت عضویت: 1841 روز

    سلام دوستان

    چیزی که تو این مدت خیلی ذهنمو درگیر کرده و البته از خیلی وقته مفهوم هدایته.

    واقعا تو تمام جملاتم از خدا میخوام هدایتم کنه. هدایت . واقعا ارامش بخشه بزاری خدا هدایتت کنه . حتی تو نوشتن این کامنت هم کلی موضوع تو ذهنمه نمی دونم از کجا شروع کنم فقط میگم بزار خدا هدایت میکنه.

    اول از همه حتی این فایل هم برای من بخشی از یه مجموعه کامل از هدایت های خداونده.

    شروعش از بهار امسال بود. اومدم تو دفترم نوشتم خدایا من یه رابطه عاشقانه میخوام . البته بیشتر نوشتم که کلا احساس میکنم تو دنیایی زندگی میکنم که اصلا دختری توش نیس . باور کنید خواستم این بود کلا فقط چند تا دختر بیبینم بگم اره همچین چیزی هم تو دنیا هست.

    بعد اینکه هر روز خواستم رو می نوشتم و با احساسی فوق العاده تصور میکردم

    تا اینکه با پسری تو کتابخونه اشنا شدم . من کلا برا کنکور میخوندم و همش کتابخونه بودم. با پسری اشنا شدم که یکی از دختر های فامیلشون طبقه پایین قسمت دختر ها درس میخوند.

    من که با دوستم میرفتم پایین گه گذاری هم اون بنده خدا با ما میومد .

    من خودم عاشق انیمیشن سازی و نویسندگی ام. و یکی از بهترین الگو های من تو نویسندگی و کارگردانی باور کنید خداعه. اصلا رو دستش نیست

    حالا این دختره خودش نامزد داشت ولی کلا همیشه به هدایت خدا ایمان داشته باشید . مثل یه فیلم هیجان انگیز و مفرحه.

    اولش پایین که میرفتیم چند تا سوال ساده درسی پرسید و منم که درسم عالی جواب میدادم . البته من تو ارتباط برقرار کردن از خیلی قبل تر مثل استاد عالی شده بودم . و خیلی خوب هم یه مسئله رو به صورت ساده توضیح میدادم .

    به سوالاتش جواب میدادم تا یه روز یکیمون پیشنهاد داد بریم پایین کتابخونه که یه پارک بود تو الاچیق درس بخونیم . کلا جمع دوستانه ای بود . من و دوستم و فامیلش . بعد فرداش هی به تعداد دخترا اضافه میشد همه سوال داشتن . منم با اعتماد بنفس جواب میدادم . کلا جمع عالی بود . دوستاش همه مجذوب شخصیت من شده بودن . حتی فامیل دوستمون هم میگفت خیلی ادم جالبی هستم . شوخی یا جدی هر دفعه میومد میگفت قسمت دخترا همه درباره تو حرف میزنن . میگن این پیسر مو بلنده کیه هر روز میاد

    جمع دوستانه و فوق العاده ای بود . بعدا هم یکی از دوستاشون که دانشگاه میرفت به ما اضافه شد . من و دوستم و دختر فامیلشون بودیم با دوستی که جدید بهمون ملحق شده بود .

    یه پنج دقیقه نشستیم دیدم دوستم گفت بالا یه چیزی جا گذاشته و با فامیلشون رفت . منم با اون دختر موندیم تو الاچیق . قبلا هم ندیده بودمش . با خودم گفتم ساکت بمونم که چی بشه بزار یه احوال پرسی بکنم . احوال پرسی همانا و هر کی مارو می دید فک می کرد چند ساله همو میشناختیم .

    بعد ها فهمیدم که این دختر از خیلی وقت پیش منو میشناخته و دوست داشته منو بیبینه . و تمام این الاچیق و این جمعو و اینا برای این بوده مارو باهم اشنا کنن.

    و دوستم میگفت ما الکی میرفتیم بالا از اون بالا شمارو نگاه میکردیم . میگفت فکر نمی کردیم تو همین چند دقیقه با هم اینقدر صمیمی بشید .

    بنظر من که واقعا خانم محترمی بود . و به عنوان یه دوست واقعا ادم فوق العاده ای بود .

    و برام جالبه که قبل از اینکه من درخواست یه رابطه عاشقانه بکنم کسی بوده که میخواسته منو بیبینه ولی من تو مدارش نبودم .

    البته تمام اونا در حد یه رفاقت ساده بود ولی من اینو به عنوان یه نشونه میبینم . بعدا که روز اخر بود و دیگه فردا کنکور داشتیم همشون بغض کرده بودن و میگفتن دلشون برام تنگ میشه . یکیشون میگفت تو مهره مار داری هرکی میاد سمتت وابستت میشه . سلامت گیرایی داره .

    کلا جمع فوق العاده ای بود. همش یه هفته بود فک کنم . چون من بعدش اومدم شهرستان .

    هنوز هم دوستم میگه که سراغت رو میگیرن . میخواستن بریم بیرون با هم تو نبودی هیچ کی نیومد.

    چند شب پیش هم مادرم بهم گفت چرا تنهایی و داشت در باره این موضوع باهام صحبت میکرد . الان هم که هدایت شدم به این فایل واقعا از موضوعش جا خوردم . اینارو همه به عنوان نشونه میبینم . و مطمئنم به زودی وارد یه رابطه عاشقانه میشم .

    همتون دوست دارم

    شاد باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    رقيه صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1335 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به استادعزیزم ومریم خانم بامحبت

    خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که همیشه به درخواستهای ما پاسخ میدهدفقط کافی صبور باشیم

    درست از یک ماه پیش شروع کرده بودم تمرکزبر روابط خوب، ازدواج و مراسم عروسی

    .میخاستم واردمدار ازدواج بشم(باوجود سن بالایی که دارم وهمیشه خواهان داشتن رابطه عاطفی عالی بودم ولی این اگاهی رو نداشتم که خودم خالق زندگیم هستم)

    و برام خیلی جالب بودکه باتمرکزم روی این موضوع هر روز خبر ازدواج و خاستگاری به گوشم میرسید.خبر ازدواج دخترهایی که تو سن من هستن.

    داشتم خوب پیش میرفتم از جوابهای عقل کل همش استفاده میکردم و انصافاچقدر پربار هستن جوابهای دوستان…

    ولی کم اوردم و نجواهای ذهنی میگفتن این فقط دلخوشی و بخاری از این دیگ در نمیاد.

    هفته پیش باخدای مهربانم دردودل میکردم و درخواست .که خدایا من بایدچکار کنم که فرد دلخواهم وارد زندگیم بشه چطور رابطه زیباتجربه کنم.من که همه کارهایی که استادو دوستان لیست کردن رو انجام دادم پس چرا نمیشه…

    اصلا نمیدونستم گیر من کجاست فکرنمیکردم اشکال از درونم و باورهام باشه

    فکرمیکردم همش عوامل بیرونی نقش دارن و من هیچ کاره..

    امروز سرکار وارد سایت شدم و دیدم استاد عزیزم فایل گذاشتن.مثل همیشه با جون ودل پای صحبتهاش نشستم.

    ولی اصلاااااااا فکر نمیکردم که قراره جواب سوال و درخواستم از خداوند رو بشنوم..

    جاخوردم استاد حرف میزد و من مبحوط..

    خدایا چطور .استاد داره جواب درخواستم رو میده

    خدایا شکرت.استادعزیزم مچکرم

    چه اگاهی هایی دادین.واااای چه ترمزهایی رو گفتین

    ترمزهایی که 90 درصدشون رو دارم و ازشون خبرنداشتم

    .باور اومدن خاستگاران سن بالا به دلیل بالا بودن سنم(بااینکه اطراف خودم چندنمونه دیده بودم که مرداز خانم چندسال کوچکتر باشه)

    باور پولدارنبودن(باور داشتم پسرای امروزی دنبال دخترای پولدار هستن)

    باور داشتن روی زیبا و جذاب(بااینکه از قیافه خودم راضی هستم ولی باورم میگه به اندازه کافی زیبا نیستی و همه دنبال چهره زیبای جذاب هستن)

    باور نداشتن احساس لیاقت.بااینکه دوره عزت نفس تاحدودی بهم کمک کرده ولی همچنان باید کارکنم

    (اینکه چرا باید فرد ارمانیم بخادبام ازدواج کنه مگه من چی دارم.)

    و یک ترمز هم دارم که نکنه مرد دلخواهم بعداز مدتی ازم خسته بشه .احتمالا برمیگرده به همون ترمزی که استاد گفتن اینکه بلدنیستم چطور رابطه رو پیش ببرم..

    و احتمالا خیلی ترمزهاوباورهای غلط دیگه ای هم دارم که هنوز کشف نکردم.

    امیدبخدا واگاهی های استادبتونم پام رواز ترمزهایی که دارم بردارم.وزندگی شیرینی رو تجربه کنم.

    استاد عزیزم برای وجودتون همیشه از خداممنونم و وجود شماهم پاسخ درخواست من از دوسال پیش ازخداوند بود.که برام یک راهنما بفرسته .راه زندگی درست رو بهم بگه.

    خدایاهزاران بار شکرت .برای داشتن استادعزیزم و مریم جان مهربان و دوستان عزیزی که همیشه از مطالبشون تو عقل کل استفاده میکنم.از همتون ممنونم.

    درپناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: