چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 2 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

939 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 820 روز

    به نام خدا

    ردپای 49

    سلام استاد عزیز و دوستای خوبم

    استاد عزیز واقعا بهتر از این نمیشد تو یک ساعت ،مهمترین ترمز ها گفت و ثابت کرد که چرا غلطه و مثال عینی آورد! واقعا سپاسگزارم، حس دانش آموزی دارم که با آسودگی خیال مطمئن که همه چیزایی که استادش میگه فردا تو امتحان میاد

    من خیلی آدم الگو پذیری نبودم چون دیده بودم آدما از الگو ها درس نمیگیرن بت میسازن و با همه ایمان ضعیفم مطمئن بودم کار درستی نیس

    اما الان الگو برای من معنی این میده که تو با چشم ببینی چیزی که میخوای شدنیه و همین الان کسی هست که داره اینطور زندگی میکنه

    پس خیلی خوشحالم که امروز تو اکثر نوع نگرشم سعی میکنم مثل شما و آموزه هاتون فکر کنم و باور کنم میشه و بعد زندگی کنم

    در رابطه با موضوع فایل ،من هم مستثنا نبودم ،شاید بدترین باوری که من داشتم در زمینه رابطه ،این بود که اطرافم از کودکی میدیدم رابطه ختم می‌شد به اشک و زاری ختم می‌شد به بی محلی و روابط سطحی یا مدام میدیدم که اکثر همکلاسی هام که ازدواج کردن دارن جدا میشن و تو سن کم ،دغدغه هایی داشتن که من هرگز نمیخواستم

    یا نه اگه یه رابطه خوبی میدیدم چند وقت بعد جوری اوضاع بهم پاشیده بود که منم داشتم باور میکردم حالا اینا فیلمه بذار برسی به ته ظرف عسل …

    و من برای آسیب ندیدن از این شرایط ، اصلا وارد رابطه نمیشدم

    پس این باورها هر روز منو از رابطه دورتر می‌کرد، چون الگو درستی نبود که بپذیرم رابطه مساوی درد و رنج و مشکلات نیس

    رابطه مساوی لذت های سطحی و زودگذر نیس

    رابطه مساوی از خودگذشتگی بی مورد نیس /تحمل شرایط نامطلوب نیس

    اما وقتی به اندازه 500 قسمت سریال زندگی در بهشت و سفر آمریکا، به چشم و گوش قلب و مغزم خوراک خوب دادم که ااا مثل اینکه همه این شرایط تجربه نمیکننا! یا بعد مثلا 5 سال همه چی روتین نشده که عشق از بین بره ها !و مدام باورهای من در رابطه با موضوع عشق و روابط تغییر کرد

    واس همین من آنقدر عاشق این سریالم ورای زیبایی های بصری کلی اثر مثبت و بنیادین در نگرشم ایجاد کرد و باز هم از بازیگران نقش اول این سریال استاد عزیزم و خانم شایسته فوق العاده، سپاسگزارم

    بخش فوق‌العاده دیگه این قسمت قابل تعمیم پذیر بودنش به هر مسئله که داری بود

    و نقطه اوج باور عدم لیاقت و عدم فراوانی

    چقدر این دوتا مهمن واقعا هر جایی که نگاه میکنم پای این دوتا باور هست

    در رابطه با کار خودم بگم

    من وااااقعا باور نداشتم که چه توانایی هایی دارم و فکر میکردم خب عادیه همه اینطوری خوبن دیگه!اما الان که فکر میکنم واقعا یه سری جاها کارایی کردم که فقط باید دیونه خواسته ات باشی تا انجام بدی

    و من با وجود این عشق با باورهایی که داشتم خواسته هام برآورده نمیشد

    چرا؟چون من عمیقا احساس نمیکردم لایق بودن تو اون جایگاه باشم!خنده داره اما واقعا فکر نمیکردم که بشه تو اون فضا یه روزی قدم بزنم!انقدر خودم کوچیک و ناتوان و اون خواسته بزرگ و دست نیافتنی میدیدم

    و همین باعث شده بود که به کم و خیلی کم راضی بشم

    باور عدم فراوانی باعث شده بود من با ترس قدم بردارم و همیشه لحظه آخر و از سر باز کنی، کار که میخواستم انجام بدم چرا؟چون باور کرده بودن جا برای من نیس پس حالا یه تلاشی بکنیم که در نهایت بگیم دیدی نشد؟

    من انقد به فراوانی زمان ترمز دارم که همیشه خودم تو اضطرار قرار میدم

    البته فقط تو این موضوع

    دیر شد من فلان کار نکردم تا فلان سن به فلان جایگاه نرسیدم ،تا فلان ماه به فلان وزن نرسیدم و… و همش اضطرار که تموم شد/ به من نرسید و…

    و چون این باور بنیادی شده تو زمینه دستاوردها، همش تو شرایطی خودم قرار میدم که محکوم به انجام کارهای زیاد در زمان کمم (البته این خودش از باور میاد که من لذت میبرم از انجام کارهای سخت!کارهای نشدنی و…)چقدر به قول استاد باورهای مثل علف های هرز پردایس پیچ در پیچ هستند

    خداروشکر باور شناسایی کردم و امیدوارم پام از روی ترمز بردارم تا کارها خودش در سرعت مناسب انفاق بیفته

    خدارو بسیار سپاسگزارم که کمکم کرد تا توی فضایی قرار بگیرم که این آگاهی هارو بشنوم و فرصت داشته باشم چیزی که میخوام خلق کنم

    ازتون ممنونم که کاتالیزور مسیر خواسته ها هستید واقعا اگه این نگاه پیدا نمی‌کردیم آینده مشخص بود که چه سرنوشتی در انتظارمون بود

    سرنوشت همینه !نه به این معنا که خدا نوشته نه! ما تصمیم گرفتیم تو این ریل قطار حرکت کنیم پس مقصد هم مشخص

    خدارو سپاسگزارم که در قلب و گوش و چشم مارو باز کرد تا نعمت هاش ببینیم و از زندگی که میخوایم لذت ببریم

    ازتون سپاسگزارم استاد جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    مینا گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    عرض سلام و ادب خدمت استاد و دوستان عزیز.

    در رابطه با عدم اعتماد به نفس و توهم اینکه باید زیبا بشم(حالا برای ازدواج یا اینکه مورد قبول بودن)،میتونم بگم من سه مورد عجیب و غریب تو دوست و فامیل دیدم که با توضیح طریقه تفکر اون‌ها،شاید بعضی‌ها متوجه بشن که اعتماد به نفس چه مقوله‌ جالبیه.

    این سه نفر که میخوام در مورد اعتماد به نفس ضعیفشون صحبت کنم، خیلی زیبا هستند! اما به‌صورت عجیبی اعتماد به نفس پایینی دارند! به‌واقع اینطور نیست که اگه کسی زیبا باشه،لزوما اعتماد به نفس هم داره،یعنی ممکنه کسی زیبا هم باشه،اما اینقدر اعتماد به نفس پایینی داشته باشه که حتی اون زیبایی هم نتونه بهش کمک کنه تا حس خوبی نسبت به خودش داشته باشه.

    هرسه مورد مد نظر من خصوصیات مشترکی دارند؛اون‌ها با اینکه بارها و بارها شنیدند که چهره زیبایی دارند،اما اینقدر ازنظر درونی اعتماد به نفس پایینی دارند که دائم به فکر عمل‌های زیبایی مختلف هستند و با این کارشون آدم را به حیرت می‌اندازند. کسانی که اون‌ها رو می‌شناسند براشون این سوال پیش میاد که با اینهمه زیبایی چرا باز به فکر عمل‌های جراحی هستند؟!

    به قول استاد هیچوقت هم راضی نیستند و وقتی یک عمل انجام میدهند،باز می‌گویند باید یک عمل دیگه انجام بدهیم!

    اون‌ها حتی یک روز هم بدون آرایش پیش دیگران ظاهر نمیشن،اون‌هم ارایش‌های غلیظ!

    یک خصوصیتشون هم این هست که دائم از دیگران می‌پرسند الان قیافه‌م چطور شده؟الان خوبم؟الان زشت نشدم؟!و یا برای اینکه رو ضعف درونی خودشون سرپوش بزارن،مدام از ظاهر دیگران ایراد میگیرند.

    یه مورد دیگه این هست که دائم یادآوری می‌کنند که آدم‌های خاصی هستند،مثلا خواستگارهای زیادی داشتند!که این هم نشون میده از یک ضعف درونی رنج می‌برند و به این صورت میخوان اون رو جبران کنند.

    نکته ناراحت‌کننده این هست که هر سه نفر این عزیزها در زندگی مشترک هم دچار مشکل هستند!وزیبایی اون‌ها در ازدواج موفق بهشون کمک نکرده و البته علت اون هم واضح هست،چراکه انسان اگر برای خودش قلبا ارزشی قائل نباشه و اعتماد به نفس نداشته باشه،طبیعی هست که پارتنرش هم به‌صورت ناخودآگاه برای اون ارزشی قائل نمیشه و زندگی خوبی نخواهد شد.

    این موارد رو گفتم که بدونیم گاهی با این کارمون به‌صورت آگاهانه یا ناآگاهانه و نداشتن اعتماد به نفس، چه بر سر زندگیمون میاریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام

    الان میفهمم وقتی استاد در مورد اگاهی صحبت میکردند که در الهامات یهو باز میشه و میگه و میگه و تو با خودت میگی اینا کجا بودن ولی دقیقا وقتیه که تو اماده باشی!

    ترمزهایی که نمیزاره به خواستت برسی

    بماند که چطور پریشب این فایلو گوش دادم و بعد چیشد و… ولی ترمزهایی که اومده تو سرم راجب کارمه

    من مینیاتور میکشم تقریبا ده سال پیش دوم دبیرستان که بودم رفتم کلاس نگارگری و انقدرر دوس داشتم که تو همون چندماه اول یکی از تابلوهای استاد فرشچیان رو کشیدم و بعد ادامه دادم و حالام ازش درامد دارم با نقاشی روی تخته نرد

    ولی خواسته ی نمایشگاههای زیاد و فروش تابلو و هرانچه که دلم بخواد رو بکشم و بفروشم:

    با احساس لیاقت درامدم بهتر شد کلا با قدم یک که تونستم امسال برای اولین بار به درامد ثابت ازش برسم ولی خواسته:رویای من اینه که هرچقدر بخوام بکشم و بفروشم. هرشهر و گالری ای با قیمت های خودم ولی یه ترمزی رو در خودم این چندساعت کششف کردم من که نه. به خودش قسم من نبودم خودش گفت داشتم تو اینستاگرام صفحه ی یکی از اساتید هنر را میدیدم که خیلی خیلی موفق و هنرمندو فوق العاده و دیدم یه پستی گذاشتند از اقای حسن مرادی که ایشون بی سواد هستند و از 79 سالگی نقاشی را شروع کرده و الان 88 یا نمیدونم 85 ساله هستند و نقاشی خوداموز با خودکار انجام میداده و نمایشگاه و فروش و ارسال به 33 نمایشگاه خارجی و تا قبلش هم نقاشی نکرده و نانوا بودن ایشون”

    میدونی چی زنگ زد تو گوشم؟؟؟ من این ترمز رو همیشه داشتم که برای برگزاری نمایشگاه و فروش باید اولا استاد بشم ,یعنی قشنگ تو ذهن من میگه مینیاتوریست شدن یعنی استاد شدن و البته سن داشتن ! انگار من 24 ساله یه گوشه منتظر هستم تا سنم بیشتر بشه و اون موقع استاد بهم بگنند و تازه بتونم نقاشیمو عرضه کنم, ولی این اقا اومد چه کرد؟ تو پنج سال بدون هیچ اموزشی استاد و فروش و اصلا من هنگ کردم ,اینه که استاد مهربانم میگه نعمت میباره ما نمیزاریم

    استاد سابقه دار هنر برای من یه ترمزی شده که پول خوب نسازم از هنرم و عرضه ی بزرگ نداشته باشم ولی من اینو تو ذهنن میشکنم و امسال سال عرضه کردن خودمه تو هنر دیگه نمیزارم باوری به این شکل جلوی منو بگیره که تحصیلات هنر ندارم یا سن کمی دارم. من تقریبا ده ساله مینیاتور میکشم سبکهارو بلدم و کلی نقاشی دارم دیگه مگه چقدر تمرین کافیه؟ نمیگم به انتهاش رسیدم ولی اینم ترمزه که نشستم انگار که سنم زیاد بشه بشم پیشکوت تو نگارگری تا بتونم عرض اندامی داشته باشم.

    ولی پول ساختن چه ربطی به اینا داره!!مگه الان همه اساتید بیلیونرن تو اصفهان؟

    من بلند پروازم تو هنر و نمیزارم این باورها اینطوری جلوی نعمات هایی که خدا میخواد بهم بده رو بگیرم

    خدایا واقعا ازت ممنونم که صفحه ای جدید تو ذهنم باز کردی

    استاد جانم خیلی گلی خیییلی گلی عاشقتم با تمام قلبم

    در پناهش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 870 روز

      به نام الله یکتا

      چقدر زیبا هدایت شدی به شناسایی ترمز و این لطفی هست از الله که اگر ازش بخوایم بهمون می‌دهد….

      چقدر خوبه شکستن باورهای محدود کننده و مسخره ای که کل وجودمون رو گرفته،و خیلی وقتها ما فکر می‌کنیم خدا برای ما نمیخواد،غافل از اینکه خدا میخواد اما ما باور نداریم و چقدر عالی هست که شما داری این باور رو میسازی و به زودی میبینی که همون خدایی که هدایتت کرد چقدر راحت ثروت و موفقیت روزافزون رو وارد زندگیت میکنه….

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    حسین شیهکی گفته:
    مدت عضویت: 1061 روز

    سلام استاد جان،

    یه تمرینی را چند روز پیش در موردش صحبت کردم که از امروز میخوام جدی تر انجامش بدم،

    قرار بود برم سراغ 100 تا از ثروتمند ترین افراد جهان و ویژگی های مثبتشون را بنویسم، نتیجه واقعا شوکه کننده بود.

    امروز رفتم سراغ کایلی جنر و ثروتمند ترین جوان خودساخته دنیا که تو سن 21 سالگی به 900 میلیون دلار ثروت رسیده..

    جالبه که قبل از اون این رکورد دست مارک زاکربرگ بود که اون تو 22 سالگی به ثروت رسیده بود.

    با اینکه باور این بود که چند سالی میشه بزرگترین افراد ثروتمند جهان از کار های تخصصی مثل برنامه نویسی و تکنولوژی به ثروت رسیدن ولی کایلی جنر ثابت کرد که ثروت هیچ ربطی به میزان تحصیلات و رشته شما نداره…

    آدمی که تا دیپلم بیشتر درس نخونده اون هم توی آمریکا که همه باور داریم معمولا درس خوندن راحت تره و امروز واقعا ثروتش نشونه ای شده برای هر کسی که میخواد محدودیت هاش را کنار بزاره..

    با اینکه سن زیادی نداره ولی تکاملش را عالی گذرونده و این نشون میده برای موفق بودن لازم نیست حتما سال های زیادی تلاش کنیم، یادم میاد تو دوره ثروت 1 در مورد آقای هاکوپیان صحبت می کردید که اعتقاد داشت باید حتما 30 سال شبانه روز تلاش کنیم ولی امروز کایلی فقط تو سن 21 سالگی میلیاردر شده و این در حالیه که تو سن 17 سالگی هم اولین برند خودش را تو صنعت زیبایی راه انداخته بود و تو همون سن کم هم از مرز 10 میلیون دلار رد شده بود.

    آدمی که از سن 18 سالگی اولین ویلای خودش را میخره و مستقل زندگی می کنه اون هم با یک رابطه رویایی که تقریبا برای همه آدم های دور و برشون دور از دسترس بوده..

    این نشون میده ثروت و روابط با هم متضاد نیستند و کسی که باور های درستی داره تو همه زمینه ها سریع نتیجه میگیره نه فقط یک حوزه خاص…

    جالبه با اینکه نه ورزشکار خاصی باشه نه اهل خوانندگی باشه ولی الان جزو پربازدید ترین چهره های اینستاگرام و شبکه های مجازیه…

    این نشون میده که به جای اینکه دنبال ظرف دیگران باشه چقدر عالی فقط روی ظرف خودش کار کرده و بزرگترش کرده…

    وقتی در مورد کارهای خیریه ای که انجام داده بود سرچ کردم دیدم تو خیلی از معروف ترین مراسم های خیریه دنیا شرکت کرده و از شهرت خودش تو کار های خیر چقدر استفاده کرده…

    به جای اینکه دنبال نشون دادن موارد الکی باشه، از دنبال کننده هاش برای بیشتر کمک کردن به آدم های دیگه استفاده کرده و واقعا که وقتی با باور درست بخشش می کنی هزار برابر بهت بر میگرده….

    و….

    هر چقدر بگم بازم کمه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    روژان سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 973 روز

    سلاام و درود خدمت استاااد و خانم شایسته عزیز؛ چقدر خوشحالم و متشکر از شما استاد عزیز که این فایل کامل را برامون آماده کردین .

    من خودم با بررسی هایی که در روابط گذشتم داشتم یک سری ترمز هارو پیدا کرده بودم ، وقتی شما دونه دونه ترمز هارو میخوندین من متوجه این شدم که بجز یکی دو مورد ، من بقیه باور های غلط را در ذهنم دارم .

    و تمام باورهای غلط همونطور که شما بهشون اشاره کردین از خانوادم ، باورهایی که در بچگی به من تزریق شده و رسانه ها در ذهن من گنجونده شده و من واقعااا میدونم که چقدرر ترمز های زیادی راجب روابط در ذهنم دارم .

    راستش من باورهای خیلی خیلی ناجالب راجب جنس مخالف خودم دارم به خاطر الگوهایی که در نزدیکی من هستن کامل به یک مرد گریز کامل تبدیل شدم .

    چند ماه پیش نشستم یک سری از ذهنیت هام رو نوشتم و دلیل بوجود اومدنشون + نمونه ها و مثال هایی از جنس مخالف که تضاد باورمن رو بهم نشون میدادن و جالب هست که بگم شما استاد عزیز نمونه کامل و شفافی برای تضاد همه باورهای غلط من هستین .

    اخرین رابطه ای که داشتم با طرف مقابلم رابطه خوبی داشتیم ولی من همیشه به این فکر میکردم که اون از من ادمهای بیشتری رو اطرافش داره و یه عالمه ارتباطات مختلف داره اصلا چرا من باید کنارش باشم ، منکه همیشه تنهام و اونقدر دوست و خواهان اطرافم ندارم،

    همیشه فکر میکردم اون از من محبوب تره و استقلال بیشتری از من داره و کارهایی که دوست داره رو انجام میده ( در حالیکه من استقلال ندارم ) و بسیار محدودم و اینکه دوستهاش یا اطرافیانش از من لول بالا ترن.

    کم کم چون خودم رو لایق ارتباط باهاش ندونستم از زندگیم کمرنگ و کمرنگ تر شد .

    یا یک مثال دیگه

    شخصی بود که با شخص دیگه در رابطه بود ولی خیلی خواهان ادامش نبود ، و من همیشه تو ذهنم این بود که منکه اصلا نمیتونم جای بقیه رو براش بگیرم یا بهتره بگم

    من هرکاریم کنم نمیتونم خیلی دلخواه طرف مقابلم باشم .

    یا یک باور محدود کننده دیگه

    زیبایی ظاهری طرف مقابلم بود که فکر میکردم چرا باید با منی که چهره معمولی دارم و جذابیت اخلاقی خاصی ندارم در ارتباط باشه .

    یا حتی مثال های بسیار کوچیک

    از اینکه طرف مقابلم از من بیشتر در ارتباطات بوده و فن بیان بهتری داره ، جذابیت ارتباطی بهتری داره، موقعیت های بیشتری برای رفتن داره ، چرا باید با من درارتباط باشه که خیلی رفتار های بسته و آزادی عمل ندارم .

    شاید هنوزم همه ی این باورهای نام برده شده در توضیحات شما رو دارم

    ولی به خودمم قوا دادم بعد از رسیدن به استقلال مالی که هدف اولمه ، بیام و در بعد روابطم از صفر کار کنم و مثل شما ارتباطات قوی و فوق العاده بسازم .

    ️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    مسعود نوریان گفته:
    مدت عضویت: 2160 روز

    به نام قدرت ابر که مقدسه چون من امروز شناختمش

    درآسسمون تنها داشت پرسه میزد

    رفته بود توی فکر که چطوریه

    کجاست

    چیه

    من کجام

    کارم چیه

    صدای اومد وگفت آماده باش که میخوای حرکت کنی

    ابر کفت حرکت چیه؟

    تو اصلا کی هستی

    از من چی‌میخوای

    گفت من از تو چیزی نمیخوام

    گفت پس چرا میگی حرکت

    گفت چون حرکت دلیل توست

    ابر گفت اصلا نمیفهمم چی داری میگی

    گفت یکم آروم باشی همه چی رو میفهمی

    ابر که دیگه ترسیده بود ساکت شد

    گفت من امروز میخوام جواب سوالاتت و بگم

    ابر خوشحال شد و حس لذت بیشتری کرد

    گرمای خاصی داشت

    آروم شده بود

    دیگه ترسی نداشت

    ابر اعتماد کرد اینبار نه از روی اجبار بلکه از روی خواستن

    چه خوبه که یکی اومد و داره جواب میده

    میشه بیشتر بمونی؟

    من نمیرم ، هستم تا وقتی تو بگی

    ابر به اندازه ای که خوشحال شد و ناگهان حس خنکی از وجودش زد به بیرون

    تا اومد به خودش بیاد دید یه چیزه دیگه شده و بارون شده

    گفت چرا من این شکلی شدم؟

    من ابر بودم الان آب شدم

    مگه میشه؟

    گفت چیزی نشده اصلا

    تو فقط وصل شدی

    وصل شدی

    وصل شدی

    وصل شدی

    وصل شدی

    من که کاری نکردم.

    چجوری وصل شدم؟

    گفت تموم کارت همین بود

    چی بود؟

    وصل بشی

    به چی وصل شدم الان؟

    گفت به منبع

    یعنی من به منبع وصل بشم میشم این؟

    گفت آره

    گفت

    تا ابر رفت بگه گفت هیسسسسسسس

    گفت ببین تو ابری یکی باده یکی زمین یکی آسمون

    هر کی یه چیزه و همه کاری که هر کدوم باید انجام بدن توی هر کدوم تعریف شده. یعنی توی ابر نیاز نیست چیزی بسازی یا ایجاد کنی

    همه چیز هست در درون تو

    فقط باید وصل بشی تا شکوفا بشی و به نمایش بزاری اون الماس درونت رو

    بزار از منبع بیشتر برات بگم.

    در نظر بگیر یک ماشینی رو که ساخته شده و قابلیتهای فراوانی داره و بی نهایت آپشن

    و چشم هر بیننده ای رو خیره میکنه

    حالا این ماشین باید وصل بشه به منبع

    منبع اون ماشین چیه؟

    سوخت

    تا وقتی سوخت نداشته باشه هیچ‌چیزی در این ماشین قابلیت اجرایی نداره

    ولی وقتی سوخت بریزی توش میتونی بی نهایت ازش لذت ببری

    من اگه وصل بشم دیگه همه چی هست

    ماشین هست

    سوخت هم هست

    مسیر هم مشخص شده

    فقط کافیه ما این ماشین، مسیر و سوخت رو درک کنیم اونوقت بعدش فقط لذته؟

    لذت در مسیری که به ما کفته شده

    که میشه اون خواسته های ما

    حالا سوخت من انسان چیه؟

    توحید و توحید

    وقتی من وصل بشم و سوخت بریزم تو ماشینم و نقشه راه رو هم داشته باشم دیگه همه چی اکیه

    ولی انسان به جای اینکه بیاد این ترکیب رو پیدا کنه میره به بیراهه و دنبال عوامل بیرونیه

    چیدمان میشه اینجوری؛

    -همه ما خواسته هایی داریم

    جوابش میشه چی؟

    تعیین مسیر خواسته ها از سمت منبع

    همه ما دنبال بهترین هاییم.

    میشه احساس لیاقت.

    جوابش میشه چی؟

    انتخاب بهترین‌ماشین از بین میلیاردها ماشین

    همه ما میخوایم برسیم به خواسته ها؛

    جوابش میشه؟

    وصل شو و سوخت رو بریز و حرکت کن

    سوخت ما چیه؟

    اعتماد، ایمان و توحید

    خدایا خودت هدایتم کن به سمتی که درک کنم و فقط کاری نکنم و وصل بشم به منبع که همه چیز در این منبع هست‌.

    منبعی که بهم گفتی تو درون منم هست

    منبعی که بهم کفتی تو هم یکی از اونهایی

    منبعی که قدرت بلامنازع جهانه

    من دیگه بیشتر نمیفهمم

    و من دیگه توانایی نوشتن بیشتر رو هم ندارم

    ابر اگه میشه بارون

    پس مسعود ببین تو چی میشی وقتی همه برای توست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1621 روز

    سلام سلام

    خداروهزار مرتبه شکر برای این روز قشنگ

    عصر شنبه ست و نشستم رو تختم کنار پنجره، با یک ماگ قهوه دیکف، (که بالاخره موفق شدم بتونم قهوه بدون شکر بخورم و ازش لذت ببرم،) و لپتاپ و آموزه های استاد و کاغذ و قلم

    خدایا شکرت برای دونه دونه این نعمتها، برای این احساس خیلی خوبی که الان دارم و لذتی که دارم میبرم از اینکه وقت دارم و ظرفیت و لیاقت دارم که این آگاهیها رو دریافت کنم و رو خودم کار کنم.

    اما تمرین و نکته های این فایل:

    ترمز اول: اگر من ظاهر زیباتری داشتم میتونستم آدم مناسب جذب کنم:

    خداروشکر من این باور رو ندارم، یا حداقل فکر میکنم ندارم! ولی همیشه به لطف خدا از ظاهرم و قیافه م و هیکل و اندامم راضی بودم. قد بلندی ندارم ولی همیشه این برام اوکی بوده شاید به خاطر باز یکی دوتا باور دیگه که درست یا غلط برای من خوب کار کرده و نتیجه ی خوبی داده:) یکی اینکه در مورد دخترا خیلی مهم نیست که قد بلند باشن، بیشتر در مورد پسرا مهمه، دوم اینکه خیلی از دوستامو میدیدم که قدشون بلند بود بعد با خیلی پسرا این مشکلو داشتن که یا هم قدشون بودن یا ازشون کوتاه تر که معمولا دخترا دوست ندارن.. و این مشکلو تقریبا هیچ وقت نداشتم :))) در کل خداروشکر اعتماد به نفس خوبی تو این زمینه دارم و همیشه هم تعریف و تمجید شنیدم و خدارو شکر کردم.

    ترمز دوم: من توانایی خاصی ندارم

    تو این مورد شاید so so باشم. ینی خودم و تواناییهام و قابلیتهام رو قبول دارم ولی اینم هست که گاهی فکر میکنم کاش تو فلان چیز بهتر بودم یا از فلان چیز سر در میاوردم

    ترمز سوم: همه دخترا یا پسرای خوب رفتن و تیکن هستن و تموم شد

    این عقیده رو من به یه شکل دیگه ای دارم که آدم مناسب من، با افکار و باورها و علایق و سلایق من کم هست، نه که نباشه ولی کم هست. تازه اینم که میگم “نه اینکه نباشه کم هست” شاید به خاطر یه موردیه که پارسال برام پیش اومد و دیدم آدمی که تو خیلی چیزا خیلی شبیه من باشه و بعضی حرفا و کارام که شاید هیچ کس نمیفهمید و اونطوری نبود و درک نمیکرد، این آدم هم همونطوری بود… تازه این باعث شد که بگم خب پس هست ولی کم است:))) البته که اون شخص تو خیلی چیزای مهمتر اصلا مشابه و مناسب من نبود ولی خداروشکر میکنم کلا اتفاق خیلی جالبی برای من بود تو شرایط خیلی عجیب اول مهاجرت… و خیلی پیام ها و هدایت های خدا رو من از این طریق دریافت کردم، خیلی چیزا که فهمیدم من اینجوری نمیخوام، و خیلی چیزا که فهمیدم اینجوری که من میخوام هم هست، وجود داره حتی اینجا تو کانادا. چقدر جالبه همین الان که دارم مینویسم هم حتی حس میکنم خودم بیشتر و بهتر دارم واقعیتها رو درک میکنم … همیشه نوشتن معجزه میکنه:)

    ترمز چهارم: من لایق یک رابطه عاشقانه نیستم

    خدای نه دیگه اتفاقا من همیشه فکر میکنم خیلی و حتما لایق یه رابطه خیلی عاشقانه ام. خودم خیلی ازونایی ام که تو هر شرایطی دنبال عاشقانه و شاعرانه کردن فضا هستم.

    ولی نمیدونم شاید ته ذهنم منم اینجوری باشم به طور ناخودآگاه تو ذهنم میاد که به قول معروف too good to be true

    نه از اون لحاظ که لایقش نباشم، مثلا تو همون رابطه ای هم که بالاتر مثال زدم، خب از خیلی جنبه ها (نه همه جنبه ها) بخوایم اتیکتی حساب کنیم ایشون از من بالاتر بود، ولی خداروشکر من تو این زمینه خوبم الان که فکر میکنم، احساس خود کم بینی و اینا نداشتم، حتی خیلی جاها میدیدم و حس میکردم و به خودم میگفتم که ببین مثلا تو زمینه ی ریزه کاریهای روابط تو چقدر باورها و عقاید و اطلاعات خوبی داری و همش به خودم میگفتم لیافت من اینه که با کسی باشم که اونم تو این چیزا وارده و کامل رعایت میکنه، یا درواقع مثل منه، بحث درستی و غلطی که نیست، بحث مثل هم و مناسب هم بودن و مچ بودنه، خلاصه برای من اینجوریه که صرف اینکه یه نفر مثلا از من تحصیلکرده تر یا پولدارتر یا هرچی تر:) باشه دلیل نمیشه من بخوام با اون باشم. خدایا شکرت

    ولی فکر کنم چیزی که هست اینه که من باور ندارم که میشه برای منم چیزای خیلی خوب، خیلی خیلی خوب اتفاق بیفته، همینجوری بیخودیا… از رو تکرارهای مدامی که از قدیم از فضای کلی جامعه و تلوزیون و اینا میشنیدیم و میدیدیم که اتفاقای خیلی خوب واسه از ما بهترونه، الان که فکر میکنم میبینم حتی وقتی تو کارم گاهی پیش میاد چندروزی چندنفر پشت هم از پیجم بهم پیام میدن و به قول معروف پتنشال کلاینت هستن، یکی دوتای اول خوشحال میشم، بعد انگار میترسم، یا باورم نمیشه، یا میگم نه همه اینا که اوکی نمیشن، نمیشه که بشه… خلاصه رو این باور امکان پذیر بودن خیلی باید کار کنم

    یه چیز بگم خنده تون میگیره، البته خودم هم الان دارم متوجه اینا میشم ها.. انگار هی دارم به شهود میرسم، تو همون رابطه ی مذکور، وقتی همون موارد ریز ولی مهمی که اشاره کردم اتفاق میفتاد و من میدیدم که خب ازین لحاظ ما مناسب هم نیستیم، انگار یه چیزی تو وجودم آروم میگرفت که آها خب حالا درست شد، حالا که ایراد و عدم تناسب هم پیدا کردم درست شد… نمیشه که همش تناسب و خوب و درست باشه… وای خدای من باور نمیکنین الان که دارم مینویسم چقدر خودم تعجب میکنم… خدایا شکرت این ترمز رو یا درواقع جزییات ترمز رو الان و در حال نوشتن پیدا کردم و بهش رسیدم:) چقدر این فایلا خوبن، چقدر نوشتن خوبه

    ترمز پنجم: من همیشه آدمای نامناسب رو جذب میکنم

    فکر نمیکنم این ترمز رو داشته باشم

    ترمز ششم: تمام روابط آخرش به رنج و ناراحتی و غصه و جدایی ختم میشه

    نه این باور رو ندارم خداروشکر

    شاید به این شکل که بالاخره تو همه روابط یه مسائلی هست، همیشه و همش گل و بلبل نیست، ولی اینکه کلا همه به بد ختم میشه، نه.

    اون توضیحی هم که استاد داد که تو رابطه اصلا دل ندیم به رابطه حتی خوشی رو تجربه هم نکنیم از ترس اینکه آخرش تبدیل میشه به رنج، نه خداروشکر اینجوری نبودم و تو دو سه تا رابطه ای که داشتم کلی لذت بردم و تجربه های قشنگ و شیرین داشتم و بعدم move on کردم، البته که بهرحال نمیگم هیچوقت هیچ ترس یا حس منفی مثلا اگه نشه چی، فلان تجربه رو فلان خاطره رو داشته باشیم بعدم نشه و از هم جدا شیم اونموقع بعدش اذیت میشم، چرا این فکرا بهرحال میومد تو ذهنم اما اکثرا مخصوصا بعد از آشنایی با استاد سعی میکردم از حال و در حال لذت ببرم و خوش باشم. خدایا شکرت

    ترمز هفتم: من برای یه رابطه عاشقانه دیگه خیلی سنم بالاست

    تا الان هیچ وقت این باور رو نداشتم بیشتر به دو دلیل یکی اینکه به لطف خدا من ظاهرم و قیافه م خیلی کمتر از سن واقعیم نشون میده، دوم اینکه واقعا هم خیلی سرزنده م و کودک درونم تقریبا همیشه بیداره، ولیـــــــــی فکر میکنم از الان به بعد کم کم این نجوا هم بیاد سراغم

    ترمز هشتم: من باید پرفکت و بی نقص باشم تا وارد یه رابطه بشم

    تا یه حدی این رو دارم، مخصوصا وقتی مدتی تو رابطه نیستم، ناخوداگاه به ذهنم میاد که خب من اول فلان مورد و فلان مورد رو مثلا درست کنم بعد به فکر رابطه باشم.

    ترمز نهم: افراد همیشه خیانت میکنن

    نه خداروشکر اینو ندارم، ما مفهوم خیانت اصلا دور و برمون نبوده و منم خداروشکر هیچوقت تجربه ش نکردم که ازش بترسم، حتی تو دوستی.

    ترمز دهم: من پولدار نیستم، وضع مالی خونوادگیم خوب نیست نمیشه

    اینم فکر نمیکنم داشته باشم

    ترمز یازدهم: من دوست دارم یا ترجیح میدم تنها باشم

    اینو نمیگم ولی این ترسم دارم که با رفتن تو رابطه ی دائمی استقلالم رو و وقتهای تنهایی خودم رو که گاهی خیلی دوسشون دارم و نیاز دارم بهش از دست بدم

    ترمز دوازدهم: اصلا سرنوشت من همینه و برام مقدر شده

    میخوام بگم اینم ندارم ولی مطمئن نیستم، ینی آگاهانه قطعا ندارم ولی شاید ته ذهنم یه نجواهایی هست که آره خب کمن آدمایی که بعد از جدایی یه رابطه ی خوب و پایدار و درست و عالی تجربه کنن

    ترمز سیزدهم: من اصلا تو روابط خوب نیستم و بلد نیستم

    نه نه اینو دیگه واقعا ندارم اتفاقا خیلی هم اعتماد به نفس دارم تو این زمینه:)) البته روابط عمومی و اجتماعی چرا خب ضعیفم، یه کم کم رو ام هنوز، خیلی اهل سر حرفو باز کردن و ازونا که همیشه یه حرفی دارن بزنن نیستم، ولی رابطه عاشقانه و رابطه ی عاطفی خاص که داریم صحبتش رو میکنیم و ریزه کاریهای رابطه و حفظ رابطه و اینا نه تو اونا خوبم.

    ترمز چهاردهم: اگر وارد رابطه بشم آزادیم رو از دست میدم

    آره این رو تا حدی دارم، البته الان کمی اصلاح شده نسبت به قبل، ولی هنوزم معتقدم بهرحال آدم اون آزادی کامل قبل از رابطه رو نداره، ولی خب اینم باور کردم از رابطه ی استاد و مریم جان و از توضیحاتشون که اگر با شخص مناسب و هم فرکانس خودم باشم قاعدتا همچین مشکلی نخواهم داشت.

    وای خدا چقدر خوب بودم

    چقدر نوشتم:)))

    چه نکاتی خودم از عمق وجود خودم پیدا کردم

    خدایا شکرت

    استاد سپاسگزار

    عصر شنبه 24جون ساعت 6 عصر از تورنتوی کانادا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    Lena گفته:
    مدت عضویت: 760 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز🩷

    سلام به خانواده اگاهم🫡

    چقدر این باورها مهمههه چند ماه پیش وقتی برای اولین بار بعد از شنیدن فایل های رایگان استاد مفهموم باور ها رو فهمیدم و توی زندگیم گشتم دنبال جاهایی که باورهای درستی داشتم که نتیجه های خوبی گرفته بودم و جاهایی که بینهایت ترمز داشتم و هیچ نتیجه ای نگرفته بودم

    خیلی خواسته ها داشتم و دارم و نمیرسیدم و نمیرسیدماااا هر چقدر زور میزدم بقول استاد پام رو گاز بود از اون طرف ترمز گرفته بودم هر کاری که استاد میگفت رو انجام می‌دادم( فقط بصورت ظاهری ولی یجایی دیگه گفتم نههه من باید نتیجه بگیرم از ته دلم میخواستم نتیجه بگیرم پس گفتم باید باورهامو درست کنم و میخوام مامان شدن حس کنم

    کلی ترمز داشتم دلم میخواست برای یبارم که شده حرفای استاد گوش کنم و بجای عوض کردن دکتر و دوا درمون برم سراغ باورهام و اونا درست کنم وقتی آدم سعی میکنه خودش زور بزنه تههه همش ناامیدی اینو بارها و سالها تجربه کرده بودم شروع کردم ترمز نوشتم و نوشتم

    مثل اینکه این تقدیر شاید صلاح من نیست مادر بشم یا خدا اگه یه چی تو دنیا بهت نده آخرت هزار برابر میده و.. کلی ترمز داشتم نمیدونم در من چیشد ولی یه انقلابی در من در جریان بود داشتم روی باورهام کار میکردم منی که هر ماه فقط و فقط میخواستم بفهمم مادر شدم چیشد که اروم شدم وجودم آرامش داشت چیزی تجربه کرده بودم که هیچوقت قبلش تجربه نکرده بودم حس میکردم دیگه وابسته نیستم به خواستم حس میکردم حتی اگه بچه نداشته باشمم چقدر خوشبختم و ازاد چقدر آرومم کلی بهم الهام میشه چیزای کوچیک کلی الگو پیدا کردم و 3 ماه حالاتی تجربه کردم که هیچوقت توی تک تک لحظه های زندگیم تجربه نکرده بودم منی که وقتی به چیزی نمیرسیدم همش نق میزدم همش گریه چطور اینقد تو سه ماه تغییر کردم یه روز بهم الهام شد چیزی که میخوای بکش و بزن به دیوار اتاقت عکس نقاشی خودمو کشیدم و یه بچه 10روز دیگه فهمیدم مامان شدم من خوشحال بودم اینبار ن برای اینکه به خواستم رسیدم برای اینکه فهمیده بودم باورها واقعا جواب میده چقدر اعتماد به نفسم بیشتر شد چقدر حالم بهتر شد

    خدا شاهد هیچ چیزی بجز تغییر باورها جواب نمیده اینو با چشم خودم دیدم هر چقدر دکتر عوض میکردم هر راهی که میگفتن میرفتم ولی قلب من اروم نبود آرامش نداشتم تا وقتی باورهامو تغییر ندادم هیچ نتیجه ای نگرفتم بقول استاد همه چیز باور همه چیز باور

    ترمز یعنی شرک یعنی قدرت دادن به هر عاملی جز خدای خودت وقتی این بت ها رو بشکونی از درونت نور جریان پیدا میکنه وجودتو میگیره و میفهمی تمام قدرت از ان رب و هیچ غیر ممکنی برای خدا وجود نداره تمام عواملی که بهشون قدرت بدیم یعنی قبول کردیم قدرتی بالاتر از خدا وجود داره که قدرت کنترل زندگی ما رو داره هیچ واقعیتی در جهان وجود نداره توی خانواده من خواهرام براحتی باردار شدن ولی من نه چرا؟ خدا برام نمی‌خواست یا باورهای خودم چرا وقتی تغیرشون دادم همه چی عوض شد قبلش چندین سال دائم نماز بخون روزه بگیر گریه کن هر کی میرفت زیارت برام دعا می‌کرد چرا نتیجه نمیگرفتم اون وقتا چون خودم قدرت از خدا گرفته بودم داده بودم دست تقدیر دکتر دارو و.‌..

    وقتی باورهاتو تغییر میدی درواقع داری ایمان خودتو درست میکنی نسبت به قدرت پروردگارت و قدرتی که بتو داده تا باورها تغییر نکنه چیزی تغییر نمیکنه میخوای پیامبر خدا باشی یا هر کی تا تغییر ندی چیزی تغییر نمیکنه و نخواهد کرد

    همه چیز از شکستن بت ها و باور بخدا شروع میشه.

    خدایا شکرت بابت وجود ارزشمندتون استاد عزززیززم من عاشق شمام با اشک و با تک تک سلول های بدنم بابت وجودتون سپاسگزارم خداوند قشنگترین عالی‌ترین زیباترین ها رو در دنیا و آخرت نصیبتون کنه امیدوارم اونقد مدارم بالا بره که بتونم این دوره ارزشمند که ایمان دارم این دوره ها کلام الله که اینقد تاثیر گذار بتونم بخرم و در مدار قرار بگیرم به لطف الله یکتا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    Sos گفته:
    مدت عضویت: 2333 روز

    سلام می‌کنم به استاد خودم کسی که هدایت شد به بهترین ها در حال حاضر در مکانی بهشتی به نام پرادایس که وسط یک دریاچه رویایی خونه هست که پروردگار وعده اش داده بود که در بهشت هستند من دیدمش حسش کردمش در زمین که درختان بسیار سرسبز رویایی این پاداش افرادی هست که در راه شناخت خداوند ثابت قدم ماندند

    سلام می‌کنم به خانوم شایسته مهربان که هم مسیر استاد شدند برای شما هدایت شدم به این آیه فوق‌العاده

    مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثیَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوهً طَیِّبَهً  وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون‏»

    «هرکس از مرد و زن ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهد به او حیات پاکیزه می‌بخشیم و پاداش آنها را بهتر از اعمالی که انجام داده‌اند خواهیم داد.»

    و سلام می‌کنم به دوستان فوق‌العاده این سایت

    در آن، نشانه‌های روشن، مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن شود؛ در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد خداوند از همه جهانیان، بی‌نیاز است.

    این نشانه من امروزم بود عاشق خدای هستم که بهترین زمان مکان منو بسوی زمین فرستاد تا خلق کنم هر آنچه که بخوام عاشق روزیم که تاریکی هامو تبدیل کرد به روشنایی نور هدایت خودش منو یادآوری کرد برای چه به کره فوق‌العاده زیبا اومدم رسالتم چی هست و چطور انجامش بدم

    خداوندا حضوری بخش ما را

    اجابت کن به فضلت این دعا را

    استاد بزرگوارم این روزها در یک مدار فرکانسی جدیدی هستم احساس متفاوت ، کارهای متفاوت ، عاشق یادگیری چیزی ها جدید ، دارم تجربه های که تابحال نکردم را انجام میدم جالبه وقتی متعهد به کاری میشی و عمل میکنی درهای رحمت خداوند باز میشه برای آسانی کارها راهکارهای مناسب بهم گفته میشه الان میفهمم شما استاد توی فایل هاتون متوجه میشم این روزها میلاد در آغوش خداست سکوت میکنم به تماشای عظمت جهان هستی کسی الهامات در بهترین زمان به سوی مکانی زمینی خودش قلب روانه میکنه وقتی صدای شگفت انگیز می‌شنوم بی اختیار اشک میریزم دقیقن این فایلتون خداوند از زبان شما باهم صحبت می‌کرد نمیدونم این درخواست که از پروردگار داشتم منم دوست دارم یک رابطه فوق‌العاده تجربه کنم ولی باورهای سمی گذشته مانع می‌شدند توی این فایل چقدر باگ توی خودم پیدا کردم یادم اومد هیچ گاه من با یک دختر ارتباط نداشتم فقط یک بار اومدم بی حاصل شد چرا منی که توی بقیه فعالیت های دگم عالی دارم پیش میرم ولی توی این بخش از زندگیم پیشرفتی نداشتم تا توی این فایل فهمیدم ریشه ای این مسئله در گذشته خودم هست

    استاد جالبه چقد ضعف دارم در ارتباط با دختر خانوم ها یکی از باگ هام عدم لایق بودند ! این کجای ذهنم قرار داشت من دوست دارم یک ارتباط فوق‌العاده شگفت انگیز تجربه کنم اون شخصی که میخوام توی مسیرم قرار بگیره تا لذت ببریم از کنار هم بودند استاد بزرگوارم به خدا به خودم و به شما قول میدم و متعهد میشم این باگ خودم برطرف کنم

    که اویست جاوید برتر خدای

    خداوند نیکی ده و رهنمای

    چقد معنای اسمم زیباست تا الان که توجه بهش نکردم این هم یک پیشرفته برای خودم هست هر روز بهبود دارم

    به معنای اسمم “زاده شدن” است برای نشان دادن تاریخ ظهور یک شخص مشهور استفاده می‌شد …

    وعده پروردگار عالم حقه و این شعر فوق‌العاده زیباست

    خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان

    اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود

    و به قدر نیاز تو فرود می‌آید

    به قدری که منم خداوند بفهمم به درخواست‌هام پاسخ میده هر چقد بیشتر باور کنم درهای بیشتری از برکت ، سلامتی ، ثروت ، رابطه فوق‌العاده، برویم گشاده میشه

    میلاد پسری از نور

    در پناه خداوند متعال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 1328 روز

    سلام به همه عزیزان و استاد عزیزم و خانم شایسته گل

    این فایل بقدری تاثیرگذار بود ک فکر من رو از دیروز صبح تا شب ب خودش مشغول کرد با خودم گفتم من که این باورهای مخرب رو از هرکدوم یکمی دارم

    حالا چطوری میتونم درستش کنم و باورهای مناسب رو جایگزین کنم؟ چطوری میتونم احساس لیاقت رو در خودم بوجود بیارم

    خیلی قشنگ و راحت خداوند من رو هدایت کرد و اخر شب ک میخواستم بخوابم خدا یکی یکی بهم گف و من یادداشت کردم و براتون یادداشتمو میذارم

    _ اینکه خودتو هی سرزنش نکنی بخاطر ی کار کوچیک

    _ خیلی عذرخواهی نکنی

    _ در مورد همه چیز زندگیت همش نظر دیگران رو نپرسی درمورد لباس خریدن و…اینکه لباسم بهم میاد نمیاد؟ خوشگله؟

    _ برای خرید هر چیزی سخت نگیری و همش دودل نباشی

    _ حرفای زشت نزنی

    _ بیش از حد تعارف نکنی

    _ خواسته ات رو راحت و ساده بیان کنی

    _ خودتو با دیگران مقایسه نکنی

    _ موفقیت های کوچیکتو خیلی بزرگ کنی و خودتو تحسین کنی

    _ به خودت سخت نگیری

    _ با آرامش و بدون عجله کارهاتو انجام بدی

    _ غیبت و بدگویی کسی رو نکنی

    _ افراد نادرست و منفی رو از زندگیت حذف کنی

    _ هیچ کس رو مسخره نکنی و برای دیگران احترام قائل باشی

    _ دروغ نگی

    _ با افراد درمورد مسائل زندگیت حرف نزنی و از دیگران مشورت نگیری باورت این باشه خداوند هدایتت میکنه

    این ها مواردی بود ک ب ذهنم رسید و وقتی توی عقل کل سرچ کردم ی تمرین فوق العاده دوستان پیشنهاد کرده بودن ک براتون میذارم خودم هم از امروز میخوام این تمرین عالی رو شروع کنم

    1) تکنیک آینه: هرروز صبح بعد از بیدار شدن از خواب ک ذهنتون آماده تره جلوی آینه بایستید و خطاب ب خودتون جملات مثبت بگید مثلا من بینظیرم و …

    2) جملات تاکیدی: هرروز جملات تاکیدی مثبت بگید مثلا من خودم رو دوست دارم من انسان بسیار ارزشمندی هستم و…

    3) دفتر موفقیت ها: یه دفتر زیبا تهیه کنید و در اون موفقیت هایی ک کسب می کنید یا در گذشته کسب کردید رو بنویسید این موفقیت ها هرچیزی میتونه باشه مثل قبولی توی کنکور، گرفتن نمره بالا توی ی درس و حتی اینکه ی روز سعی کردی دروغ نگی و …. بعد میتونید زمانی ک اعتماد به نفس شما پایین هست این دفترو بازخوانی کنید و به خودتون بگید من همون کسی هستم ک فلان موفقیت رو کسب کردم

    دوستان اگه شما هم تمرینی دارید برای افزایش احساس لیاقت، حس ارزشمندی، اعتماد بنفس به این لیست اضافه کنید

    من خودم ی رفتاری ک خیلی مخرب بود و از سر عادت انجام میدادم این بود ک همیشه در مورد ریز ترین مسئله زندگیم هم با دیگران صحبت میکردم. با یه نفر ک از خودم سن بالاتر بودن و با ایشون خودشناسی کار میکردم همیشه مشورت میگرفتم حتی درمورد کوچکترین موضوع

    از پارسال ک با استاد آشنا شدم متوجه شدم همه ما از درون هدایت میشیم و خداوندی ک من رو آفریده خودش هم من رو هدایت میکنه رفته رفته این صحبت هارو کم کردم و این رفتار ی مدتی زمان برد و من سعی میکردم حرف نزنم و وقتی حالم بد هست بجای اینکه انرژی صرف کنم با بقیه حرف بزنم و از افراد کمک بگیرم سکوت کنم و مراقبه انجام بدم

    تا جایی ک الان این رفتار تقریبا ب صفر رسیده و من دیگه با هیچکس حرفی نمیزنم و با مراقبه انرژیمو برمیگردونم و وقتایی ک ناراحتم همین سکوت کردن و خلوت کردن خیلی خیلی کمکم میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      لی لی گفته:
      مدت عضویت: 2241 روز

      سلام دوست عزیز

      برای خودت خرج کردن و هزینه کردن

      لباسهای خوب خریدن و پوشیدنشون واسه دل خودت

      رستوران رفتن

      البته اینا بعضیاش باگهای خودمه ها با وجود اینکه الان شرایط مالیش رو هم دارما

      من برای دیگران راحتتر خرج میکنم تا برای خودم

      رستوران رفتن رو هم یه جورایی خرج اضافه میدونم ولی یادمه توی دوره های مختلف، استاد روی این مورد تاکید میکردن

      توی تعطیلات خرداد ما رفتیم مشهد و من مدام دنبال رستورانهای خوب مشهد بودم و هر روز یکی شون رو تست میکردیم

      مادر و پدرمم اونقدر خوششون اومده بود از این سبک زندگی، که توی راه برگشت به سمنان که رسیدیم ،مامانم گفت ناهار بریم یه رستوران خوب مهمون من ،در صورتی که قبلا اینطور نبودن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        الهام گفته:
        مدت عضویت: 1328 روز

        سلام دوست عزیزم

        خیلی ممنون بابت پیشنهاد خوبت چقدر خوب شد ک شما یادآوری کردید

        خداروشکر

        با صحبت شما من یاد خواهرم افتادم، هفته پیش با خواهرم بیرون رفتیم و یه چیزی ک خیلی ازش لذت بردم و باعث شد منم یادش بگیرم این بود ک خواهرم بدون اینکه ب کسی اطلاعی بده و بگه من میخوام ساعت بخرم پول خودش رو برداشت و خیلی راحت رفتیم ی مغازه خیلی خوب و یه ساعت رو خیلی راحت انتخاب کرد و راحت هم کارت کشید و خرید بدون اینکه تردید کنه یا تخفیف بخواد و این راحت خرید کردن برای من درس بزرگی بود ک من ارزشمندم باید از بهترین جا بهترین مارک رو بدون ترید بخرم و همین احساس فوق العاده ایی به آدم میده

        خیلی ممنونم از شما و براتون بهترینا رو آرزو میکنم دوست عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          لی لی گفته:
          مدت عضویت: 2241 روز

          سلام دوست خوبم

          خوشحالم که کامنتم برات مفید بود

          بهت پیشنهاد میکنم مقاله زیر از عقل کل رو هم مطالعه کنی

          abasmanesh.com

          راهکارهایی برای شناسایی و رفع ترمز ذهنیِ مخرب با نام «احساس عدم لیاقت»‌

          من خودم اولین باری که این مقاله رو خوندم های های گریه میکردم که من با خودم چه کردم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2071 روز

      سلام بر شما بانوی اندیشمند و ارزشمند

      از خوندن نظر و آگاهی های شما و دیدگاه زیباتون لذت بردم

      یادآوری های ارزشمند ی داشت خصوصا این مطلب که

      « من خودم ی رفتاری ک خیلی مخرب بود و از سر عادت انجام میدادم این بود ک همیشه در مورد ریز ترین مسئله زندگیم هم با دیگران صحبت میکردم»

      من ریشه تمام مشکلات و مسائلمو در عدم اعتماد به خدا یافتم و به همین خاطر به غیر خدا گرایش پیدا میکردم و طبیعتا با اونا اعتماد میکردم و درد دل، که اساسا هر دو غلط بود ،

      درد دل دردمو دو چندان میکرد و گفتن رازهای زندگیم منو بی ارزش و سست عنصر و ضعیف جلوه میداد

      و بقول شما خوب نتیجش خیلی وحشتناک بود

      عدم اعتماد به نفس و ارزشمندی ترمز دیگه من بود، که با تمام توانمندی های بسیارم ذره ای برای خودم ارزش قائل نبودم.

      و باور فراوانی هم که نداشتم و توهم داشتنشو داشتم و این خیلی بده که فکر می کنی همه چیو میدونی

      در پایان از شما سپاسگزارم برای این آگاهی های زیباتون

      براتون آرزوی موفقیت و شادکامی و پیروزی دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        الهام گفته:
        مدت عضویت: 1328 روز

        سلام به شما دوست عزیز

        خوشحالم ک براتون مفید بوده

        خداروشکر

        من هم متوجه شدم وقتی ک صحبت با دیگران رو ب طور کلی قطع کردم از درون هدایت شدم و همین موضوع خیلی بهم کمک کرد ک احساس ارزشمندی کنم چون من قبلا فکر میکردم ک همیشه تصمیمات اشتباه میگیرم و برای اینکه اشتباه نکنم باید از کسایی ک از من بزرگترن مشورت بگیرم

        اما حالا متوجه شدم ک خودم هم ب تنهایی میتونم تصمیم بگیرم و اصولا نیاز نیس ک از دیگران تایید بگیرم و اونا برام تصمیم بگیرن

        همین تمرین احساس ارزشمندی رو ب آدم برمیگردونه

        منم از شما ممنونم و امیدوارم همیشه موفق باشید و توی این مسیر قشنگ همگی ثابت قدم بمونیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: