https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-17 05:54:082023-07-07 09:15:54چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 2
939نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
قربونتون برم استاد اینقدر قشنگ توضیح میدید و بیان میکنید
چقدر کیف کردم و لذت برم از همین همه اگاهی که نیازداشتم و خداوند از زبان شما به من رسوند
استادم باورهایی که گفتید رو من هم توی رابطه ای که دارم احساس کردم. و از اونجایی که همیشه دلم میخواد با احساسات صادقانه پیش برم هرباوری رو که احساس کردم بعدها مارو در مسیر اشتباه قرار میده یا باعث میشه من بدها رنج بکشم توضیح میدم راحت حرفامو از قبل گفتم براش چون اولین تجربم بود و الان نمیدونین چقدر احساس خوبی دارم این باورهایی که گفتید رو استلد من از همین چندوقت پیش بود سعی کردم تغییرش بدم و چقدر الان حالم خوبه و خوشحالم برای داشتن همچین فردی در زندگیم.
باور وابستگی و علاقه ها و.. باور اینکه به ارزش درونی فکر کنم تا ظاهر و باورهایی که داشت از اطرافیانم به من میرسید.
و من سعی کردم به ویژگی های مثبت فکر کنم نمیدونین الان چقدر حالم خوبه.
و خداروشکر میکنم بابت وجود همچین فرد دوست داشتنی توی زندگیم اینقدر فرد خوبیه و من همیشه بهش میگم تو چقدر ارومی توی مسائل چقدر خیالت راحته اصلا خیلی چیزا داره که باید ازش یاد بگیرم از بس ادم فوق العادیه اما این باورهایی که از روابط مختلف از اطرافیانمون گفته میشه باید کنترل بشه من اطرافیانم رو میبینم که چه رابطه هایی دارند و من چون از قبل با شما شده بودم خداروشکر خیلیی بهم کمک کرد و اصلا مسائلی که اونارو براشون چالشه من از اولشم خواسته و باورم این بود اینجور چیزا برای من مسئله نیست در اینده و خداروشکر هم خدای مهربونم من رو همیشه به سمت بهترینها هدایت میکنه. و یچیزی که از اطرافیانم به ذهنم میرسه اینکه بعد از چند سال رابطه حتما به مشکل میخورند.
اما من ذهنم رو کنترل میکنم و نمیذارم این باورها تاثیری رو من داشته باشه. شما خیلیی الگوی خوبی برای من هستین استاد.
این فایل بسیار برای من آموزنده بود و باورها وترمز هایی رو برای من رو کرد که اصلا فکرش رو هم نمیکردم
وقتی شما صحبت میکنید من محو حرف زدنتون میشم که چقدر خوب حرف میزنید چقدر تو این زمینه توانمند هستید وقتی به خودم میگم من هم میتونم از درون انکار میکنم که من این توانایی رو ندارم برمیگرده به باور هام که تونستم کشفش کنم
وقتی باور من زیبا نیستم رو گفتید که دماغم زیبا نیست یا صورتم قشنگ نیست وباید جراحی کنم و.. منم گفتم آره همینه منم فکم مشکل داره من کامل نیستم و..
وبرای خودم منطقی کرده بودم که نمیتونم خوب حرف بزنم چون فک خوبی ندارم فکم جلو هست البته پیش پزشک که رفتم گفتند مشکل حادی نیست وخیلی ها از شما هم به مراتب بدتر هستند براشون هم حل شده است که برای خودم هم عجیب بود هیچ موقع هم سراغ عمل جراحی نرفتم
اما من هر وقت به درد سر میفتم میگم مشکل از ژنتیک وفک من هست و اگر فکم سالم بود فلان کار وفلان کارها رو انجام میدادم کلی موفق بودم خیلی از اوقات هم میگفتم میرفتم بازیگر میشدم
دنبال کسانی گشتم که مثل خودم بودند وموفق شده بودند و توی فوتبالیست ها بازیگران تلویزیون، کاسب ها وحتی یک مشاور املاک رودیدم که دقیقا فکش مثل خودم بود وخیلی خوب حرف میزد اون چیزی که من نقص میدونستم برای خیلی ها حل شده بود چون با خودشون راحت بودند خودشون رو همون جور که هستند دوست دارند
جواد رضویان یک بازیگر موفق که فک بالایی جلو هست خیلی بیشتر از فک من اما براش حل شده است و کلی هم موفقه
خیلی دوست داشتم این مسئله رو بگم و خودم هم راحت باشم بااین مسئله وکنار بیام وحس میکنم حرف زدنم هم بهتر شده یکسری باور دیگه در مورد حرف زدن هم درون خودم کشف کردم یادمه پدرم همیشه میگفت آدمی که خیلی حرف میزنه بدرد نمی خوره واین رفته بود تو ذهن من وباور کرده بودم که با منطق کمرنگ کردم که تمام کار فرمانها که آدم های موفقی هستند برای اینکه کارشون رو توضیح بدهند ومحصولات خودشون رو معرفی کنند باید حرف بزنند واگر کسی نتونه خودش رو معرفی کنه ناشناخته میمونه اصلا خیلی از شغل ها باحرف زدنه مثل معلمی، تجارت، املاکی.. وهرچیزی که خرید وفروش هست وکسی که حرف میزنه اتفاقا آدم خوبیه وبا گفتگو خیلی از گره ها باز میشه گفتگوی بین روسای کشورها و..
وهر چقدر بتونم منطقی کنم برای ذهنم موفق ترم
خدایا شکرت که تو این مسیر زیبای خود سازی هستم سپاس گذارم
با سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته عزیز بابت زمان گذاری که میکنید تا این آگاهی ها انتشار پیدا کنه بین تمام کسایی که دنبالش هستند سپاس گذارم ازتون عزیزانم.
میخوام تجربه ای رو از خودم بگم چون میدونم بین خیلی از افراد این موضوع صدق میکنه. که خودمون به صورت نا خودآگاه یکسری نعمت ها رو داریم از خودمون دور میکنیم
من حدود 5 سال در شرکت بازاریابی شبکه ای کار میکردم و در این 5 سال آب از آب تکون نخورد از لحاظ درامدی با وجود اینکه هر روز جلسه .هر روز انگیزه دادن بهمون و کلی سمینار رفتن به هیچ جایی نرسیدم.
و ی چیزی رو توی این مدت توی مغزم کرده بودند که مسیر موفقیت پر است از سنگلاخ و موانع و شما باید دوام بیارید
اینقدر کلیپ ها و فیلم هایی رو برامون میذاشتن که نقش اول اون داستان بارها و بارها شکست خورده. خانوادشو از دست داده. عشقشو از دست داده. تحقیر شده . همه تردش کردند. ولی اون کم نیاورده و ادامه داده و در اخر نشون داده که ببین شما در مورد من اشتباه کردید(در جستجوی خوشبختی)
و این رفته بود توی وجود من که منم دوست دارم این مسیرو تجربه کنم . که منم دوست دارم تحقیر بشم. منم دوست دارم پدرم در بیاد. منم در موردم قضاوت کنند. و به سختی جون بکنم موفق بشم تا موفقیتمو پرت کنم توی صورتشون بگم ببین تویی که ی روز تحقیرم کردی اینم نتایج خوبم سوزوندمت بدبخت حالا
کلا این تصویر سازی بود برام که ی روزی توی جشن شرکت از افراد برتر تقدیر میکنن من برم بالا روی استیج و ی اهنگ ملایم پخش بشه و با ی حالت غم آلود بگم
که من روزها میشد توی خونه ای که اجاره کرده بودم به زور از نداشتن پول فقط با پنیر خالی خشک شده شکمم رو سیر میکردم
که من در اوج سرمای زمستان با موتور بدون کلاه و دستکش میرفتم برای فروش محصولات و توی سرما میرفتم پشت این کامیون های بزرگ تا باد نخوره بهم
که من دستام مثل چوب میشد و اینقدر که سرما بود دیگه دستم بی حس میشد و میرفتم پشت چراغ قرمز کنار کامیون ها
کنار لوله اگزوزشون دستمو گرم میکردم
و دوست داشتم اشک حضار رو در بیارم که من این مسیرو رفتم ولللییی کم نیاوردم
حالا که بهش فکر میکنم میبینم رفتار های بد خانواده رو من خودم ندونسته به سمت خودم کشوندم
دوست داشتم تحقیر بشم اینقدر بهم بگن بدبخت بی پول هیچی ندار ووو
و در اخر که موفق شدم تف کنم توی صورتشون و برم
.
و ی حس دیگه که با من الان هست که دارم حلش میکنم اینه که احساس گناه میکنم از اینکه راحت پول در بیارم وقتی میبینم همه دارن زجر میکشن
اومدم این حس رو اینجوری در خودم درست کردم .
چون من وقتی با این قانون آشنا شدم دوست داشتم بگم به خواهر و برادر زاده هایم که بچه ها با افکارتون دارید خلق میکنید
و این کارم نتیجه نداشت که هیچ بلکه میگفتند خودت چرا با افکاری که میگی تغییری ایجاد نمیکنی توی زندگیت
و اومدم این حس گناه رو که راحت پول در بیارم اینجوری دارم میکشم چون من الان دارم معامله میکنم در بازار و دلاری درامد دارم ولی این حس مانع پشرفتم میشد
اینجوری دارم این حس رو حل میکنم که من اگر میخوام تاثیر گذار باشم اگر دلم به حال دیگران میسوزه اگر میخوام بگم به راحتی هم میتونید پول در بیارید باید اول خودم به راحتی پول در بیارم تا بتونم افراد زیادی یا حداقل خانواده خودمو نجات بدم
واقعا این فایل بهترین هست و کلی آگاهی دریافت کردم واقعا احساس لیاقت خیلی مهم که هر آدمی باید هر جوری که هست اول باید خودشو دوست داشته باشه تا بعد دیگران اون رو دوست داشته و به خودش اجازه بده که بابا تو با ارزش هستی و باور کنه که بهترین ها رو میتونه داشته باشه فقط ذهن شو عوض کنه و باور کنه که اصلا مدرک دانشگاهی و صورت و قد اصلا مهم نیست مهم اینکه دورنت چیقدر زیبا هست چیقدر باور های خوب داری و چیقدر به خودت افتخار میکنی که وجود داری و تا زمانی که ذهن تو کدنویس کنی و باور تو درست نکنی هیچ وقت نتیجه هم نمیگیری خدا رو صد هزار مرتبه شکر که به این فایل هدایت شدم یک هفته پیش دوره کشف قوانین زندگی رو خریدم واقعا بچه ها بهترین دوره هست که من به هر آدمی که با قانون آشنا هست یا نیست پیشنهاد میکنم که این دوره رو تهیه کنید اگر واقعا میخواهید که زندگی تون تغیر کنه واقعا این دوره بهترین دوره هست که استاد با عشق داره بروز رسانی میکنه و اینقدر قشنگ توضیح میده که آدم به راحتی میفهمه که کجای ذهنش ایراد داره و با تمرین های که خانم شایسته عزیزم توضیح میده واقعا اگر آدم بدونه شک روی این دوره کار کنه صد در صد نتیجه میگیره.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که سنتش هیچ وقت تغیر نمیکنه و هر کسی که در مدار باشه آگاهی ها رو دریافت میکنه
انشاالله که همیشه شاد و سلامت ثروتمند در دنیا و آخرت باشین
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و دوستان عزیزم در این سایت بینظیر
استاد دقیقا مسئله رابطه و بحث ازدواج یکی از مسائلی هست که من مشکل دارم در اون
البته در مورد رابطه خیییلی مشکلی ندارم و تقریبا رابطه خوبی با اطرافیانم دارم اما میدونم این کافی نیست و رابطه من وقتی میشه گفت خوبه که اول با خودم و خدای خودم رابطه خوبی داشته باشم که من در این زمینه فعلا عالی نیستم
اما در بحث ازدواج با اینکه من همسن شما هستم (هر چند خودم فکر میکنم 25 سال بیشتر ندارم اما شناسنامه یه چیز دیگه میگه) اما تا کنون ازدواج نکردم و به هر کی میگم اولا سنم رو باورش نمیشه و اولش فکر میکنن حداقل ده سال کوچیکترم و بعد هم همش تعجب میکنن که چرا تا حالا ازدواج نکردی
استاد همه باورهایی که گفتین در مورد من صدق میکنه و تقریبا 95 درصد باورها رو من داشتم و خیلی هاشون رو هنوز هم دارم
خب من اولین باوری که قبلا داشتم این بود که با ازدواج اسیر میشم من دوره دانشجویی خیلی خوبی داشتم خیلی علاقه به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی داشتم و فکر میکردم با ازدواج دیگه نمیتونم آزادانه به این فعالیتها ادامه بدم و اسیر روابط خانوادگی و قید و بندهاش میشم و یکی دیگه از باورهایی که داشتم این بود که مردها اصلا نمیدونن عشق چیه و ازدواج میکنن برای مقاصد دیگه و اصلا عامل بدبختی زنها در جهان مردها هستن فمینیست سرسختی بودم که هیچ جا کم نمیوردم. البته با همه رابطه خیلی خیلی خوبی داشتم اما خط قرمزم مسائل عاطفی بود تا کسی به من پیشنهادی میداد یه حس میکردم قصد این کار رو داره سریع از خودم دورش میکردم به این هدف که پایبند چند و چونهای زندگی نشم. چند سالی طول کشید که فهمیدم اینطور نیست. البته اونموقع نمیدونستم که هر کسی مسئول خوشبختی و بدبختی خودش هست اما بهرحال گفتم خیلی زنها خودشون زندگی خودشون رو نابود میکنن و چون خودشون برای خودشون ارزش قائل نیستن اون همسرش کاری ازش ساخته نیست. بعد چند سال یه باور غلط دیگه ای در من شکل گرفت. با دیدن روابطی که سرانجامی نداره و حتی اگه داشته باشه بعد یه مدت تبدیل میشه به یه زندگی خیلی معمولی و روزمره که در اکثر مواقع خیلی عادیه که اون مرده بره سراغ ایجاد یه ارتباط پنهانی جدی یا غیر جدی و این باعث میشد من ترجیح بدم تنها بمونم و به هیچ مردی از لحاظ عاطفی وابسته نشم و خودم روی پای خودم وایسم. اما باز هم همسرانی رو دیدم که خیلی هم با هم خوبن و زندگی خوبی دارن خیلی سالم هستن در رابطه شون و البته تضادهایی که در این چند سال اخیر بهش برخوردم باعث شد که تصمیم بگیرم ازدواج کنم ولی بازهم باورهای اشتباه و همون ترسهای گذشته اجازه نداده آدم مناسب وارد زندگیم بشه. البته اینم بگم انگار یه چیزی در درونم دوس نداره که فرد مناسبی بیاد تا من بخوام قبول کنم. هر بار که پیشنهادی دارم بدون اینکه بهش فکر کنم یه ضعفی ازش پیدا میکنم و همون لحظه رد میکنم و اینجوری خیال خودمو راحت میکنم. یه افکاری هم در اطرافیانم داره بهم تلقین میشه که سن من بالاست و آدم هم سن من که آدمهای ایده آلی باشن خیلی خیلی کمه. هم سن خودم خیلی می بینم اما شرایط خیلی خوبی ندارن کسانی هم که بهم پیشنهاد میدن اکثرا از لحاظ سنی از من کوچیکترن.حتی 10 سال هم بوده. البته به نظر خودم سن زیاد مهم نیست. یعنی این مورد برای من ترمز نیست اما اینکه مورد مناسب نزدیک به سن من دیگه مجرد پیدا نمیشه یه باور غلطی هست که من دارم. در اطرافم هم متاسفانه غیر از یک مورد کسی رو سراغ ندارم که با سن بالا ازدواج موفقی داشته باشه.
از بین باورهایی که شما فرمودین تنها باور غلطی که ندارم ظاهر هست که خداروشکر از ظاهر خودم راضی هستم اما شاید این صد در صد هم نباشه ولی چیزی نیست که بخوام بهتر بشه اگر هم میخوام تغییری ایجاد کنم بخاطر سلامتیم هست و همیشه میگم سلامتیم از هر چیزی برام اهمیت بیشتری داره و مهم نیست دیگران چه نظری راجع به ظاهرم دارن.و اصلا ظاهر ملاک نیست چون من دارم میبینم که ظاهر من نسبت به خیلیا که ازدواج های خوبی دارن پیشنهادهای خوبی دارن خیلی بهتره و مهمترین ویژگی که من در اونها میبینم این هست که اونها خیلی خودشون رو قبول دارن با اینکه از خیلی لحاظ ها از من سطحشون پایینتر هست. و به قول خودتون در زمینه اعتماد به نفس اصلا مهم نیست که دیگران چه دیدی نسبت به تو دارن مهم اینه که خودت چه نظری نسبت به خودت داری…
و استاد یه مسئله دیگه اینکه من همش میگم باید اول کامل دوره عزت نفس رو تا آخر کار کنم بعد وارد یه رابطه بشم یا ازدواج کنم انگار قلبا دوس ندارم تا وقتی این دوره رو به پایان رسوندم پیشنهادی داشته باشم چون فکر میکنم تا قبل از اون من نمیتونم رابطه عالی برقرار کنم و اصلا درگیر زندگی مشترک میشم و شاید نشه که خیلی عالی روی خودم کار کنم نه اینکه زندگی مشترک باعث بشه من نتونم روی خودم کار کنم منظورم در رابطه با این دوره خاص هست. چون من وقتی وارد رابطه ای بشم بدون عزت نفس دیگه کار از کار گذشته و …. خلاصه اینم باور اشتباهی هست که من دارم. الان که دارم این مطالب رو تایپ میکنم متوجه شدم چرا بدون فکر کردن رد میکنم به خاطر همین باور آخری که گفتم.
اما من میخوام با تمام وجود روی خودم و باورهام کار کنم تا رابطه عالی با خودم با خدای خودم داشته باشم بعد هم رابطه عالی با دیگران و بهترین ها رو برای خودم خلق کنم چون میدونم که من لایق بهترین ها هستم (این یکی رو قلبا گفتم) خداوندی که من رو به این سایت و به این آگاهی ها هدایت کرده میخواد که من بهترین باشم و بهترین ها رو نصیب من خواهد کرد. آمین
خیلی خیلی سپاسگزار شما هستم که این آگاهی های ارزشمند رو بدون دریافت هزینه ای در اختیار ما قرار میدید. خیر دنیا و آخرت نصیب شما باد.
آرزوی سلامتی و خوشبختی رو برای همه دوستان دوس داشتنی ام در این سایت از خداوند منان دارم. شاد و سلامت باشید
تو ردپاهای قبل از چالش های مسیر تکاملی گفتم و بعضا راهکاری که به ذهنم میرسید یا از فایل ها یادگرفته بودم نوشتم
و از اونجایی که دلم میخواد متعهد به جمله( ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است)باشم،اون راهکارهارو امروز عملی کردم
نتیجه عالی بود!من از معجزه نوشتن میدونستم ولی تنبلیم میومد بنویسم
تو یکی از فایل استاد از تهیه لیست برای انجام کارهاش صحبت کرده بود
خب چیز جدیدی نبود و من خودم قبلا این مسیر میدونستم
اما اینبار تفاوت گوینده وجود داشت واس همین مقاومت ذهنم کمتر بود
باید بگم کل کارهایی که نوشتم انجام دادم و امروز ماکسیمم بازده داشتم
کل روز حالم خوب بود و بدون توقف در مسیر هدفم تلاش میکردم
و فقط یه بار نجواها آمدن که کانون توجه عوض کردم
هنور هم به جمله ای که دیشب از استاد درک کردم فکر میکنم
وقتی به گذشته فکر میکنم ،بیشتر یاد چی میفتم ؟اتفاقات خوب یا بدی ها و شکست ها
من تو همون گذشته هم کلی روز خوب داشتم اما چرا یادم نبود؟چرا خودم سرزنش میکردم؟اون موقع که نمیدونستم اتفاقات حاصل فرکانسم پس کنترولی هم روشون نداشتم ،الان که میدونم چرا اون روزا رها نمیکنم؟
آیا دلم میخواد که با فکر به بدی و درنهایت احساس بد،اتفاقات بد رقم بزنم؟
اگه اون دلم نمیخواد چه فکری،ملکه ذهنم کنم؟
فعلا در مسیر تکاملی پرسیدن سوالا بهترم و بسیار خرسندم که پا شدم تا جنگل پر از درختچه های هرز ذهنم ،سروسامان بدم
فارغ از نتیجه هدف،شما مسیر هدف برای من هموارتر لذت بخش تر و هیجان انگیز کردید
برای من ک قدر خودم رو نمیدونم برای من ک خودم رو نشناختم برای من ک خودم رو فراموش کردم
منی ک خودم رو وقف خوشحالیه دیگران کردم
و از وقتی ک وارد این سایت شدم آرام آرام تغییرات روحیه خودم رو دیدم و از وقتی دوره دوازده قدم رو شروع کردم روی شخصیتم میفهمم چی رو باید تغییرش بدم ک قطعا اونم تکاملی برام داره اتفاق میفته و اینو خیلی خوب دارم درکش میکنم
حتی راه رفتنم ک خیلی سریع وتند بود الان آهسته تر شده یعنی دارم میبینم ک علاوه بر درونم بیرون من هم داره آهسته وپیوسته تغییر میکنه وحس خوبی ب من میده
من توی رابطه ای بودم ک عاشقانه واز صمیم قلبم دوسش داشتم ولی یه وقتهایی حس میکردم ک این احساس من یک طرفه اس با این حال نمیخواستم ب نکات منفیش توجه کنم ولی باز هم این حس رو در رابطه میدیدم حتی دیگران هم فهمیده بودن
قطعا از یه نظرات خیلی خوب بودیم و بهمون طبع هم بدی های خودش رو داشت
و رابطه یه وقتایی خوب بود یه وقتایی هم نبود من سعی داشتم با توجه به نکات مثبت رابطه شرایط رابطه بهتر بشه و بهبود پیداکنه ولی یه جایی دیگه دیدم نه، این تغییر، این رابطه، برای من یه طور دیگه اس برای اون یه طور دیگه یعنی نگاهمون فرق داشت
و هربار ک تصمیم میگرفتم تمومش کنم تا یه جایی پیش میرفتم و بعد گذشت مدتی مجددا شکل میگرفت توی همین تایم هایی ک روی دوره ها کار میکردم و فکر میکردم، تصمیمم رو گرفتم اینبار مصمم تر از هر بار دیگه این کار رو انجام بدم بخاطر خودم ک انقدر ارزشمندهستم بخاطریکه راهم مشخص بشه بخاطریکه مسیرم رو بشناسم بخاطریکه بدونم من کی هستم چی میخوام
بخاطر اینکه ببینم انسان های خوب اطرافم رو ک بخاطر بودن توی این رابطه خیلیارو پس میزدم
درسته ممکن سخت باشه ولی سختیش بیشتر از ادامه دادن در یه رابطه روی هوا نیست
من فهمیدمک یک جاهایی هم مدار نیستیم و جهان داره اینکارو برای من میکنه چون من ازش خواستم
و نباید مقاومت کنم مطمئنا هرچی بشه ب نفع من خواهد بود
نمیدونم الان خوشحالم یا ناراحت نمیدونم
ولی میدونم ک در حال حاضر این بهترین تصمیم برای من هست
به نام خدای هدایتگرم به مسیر زیباییها و افکار درست
خدایا من عاجز و ناتوانم تو دستمو بگیر ببر به سمته هر آنچه برای من خیراست شکرت
باور فراوانی رو باید تو تمام مراحل و جنبه های زندگی تقویتش کنیم
باور فراوانی تنها تو ثروت نیست
3 ساله که مغازه پوشاک دارم با شور و شوق میومدم مغازه اما غافل از اینکه باورهای کمبود منو محاصره کرده بودن و خودمم نمیفهمیدم
و بعد از گذشت زمانی طولانی تکاملمو طی کردم و تو این یه ماه پیش از کامنته یکی از دوستان فهمیدم اشتباهم کجاست و ترمز چیه و چطوری حذفش کنم
من قبلنا مشتری میومد یه دوری میزد و خرید نمیکرد میرفت بیرون بعد کلی احساسم بد میشد و این ادامه داشت و نتایج خیلی کم بود
یه ماه پیش کامنته یکی از دوستانم به من خیلی خیلی کمک کرد گفت اگه مشتری میاد و خرید نمیکنه و میره بیرون همون موقع بجای احساسه بد داشتن که مخالفه قانونه بیا بگو اگر من باورهامو درست کنم اینا همش ثروته اگر من باور فراوانی مو تقویت کنم خداوند خودش مشتری میشه برام اگر من باورهامو درست کنم مشتریها منو پیدا میکنن لازم نیست من کار خاصی بکنم یا حالمو بد کنم که احساسه بد اتفاقات بد رو در پیش داره
و دیدم آره درست میگه و اومدم انجامش دادم نوشتمو نوشتم و بخدا قسم از اون روز مشتریها خودشون میان و خرید میکنن و کارت میکشن بدون چانه زدن و تخفیف گرفتن
خدایا شکرت برای آگاهیهایی که به من میبخشی
خدایا شکرت برای دوستانه خوبی که در این سایت دارم
خدایا شکرت برای وجود نازنین استاد عزیزم و مریم جانم
گفتم بیام ردپای بذارم و برای شنا هم باور پذیر بشه که اگر با قانون جلو بریم و درک و عمل و اجرا کنیم نتایج مستمر رو میبینیم در زندگی
و مسیر رسیدن به خواسته هامون هموار و راحت و آسان میشود
از همه دوستان نازنینم متشکرم
من با شما ها هر روز رشد میکنم و تغییر میکنم با شما عزیزان هر روز زندگی میکنم
به اسم اعظم الله شروع می کنم که همیشه تنها هدایتگر و پشتیبانم بوده
سلام می کنم به استاد قشنگم که واقعا وجودشون مایه خیر و برکت جهان منه.
سلام می کنم به دوستان عزیزم در سایت و برای همه عشق و درود می فرستم.
استاد جانم وقتی این فایل رو محبت کردید و گذاشتید توی سایت من یکمی در تنش و ترس بودم. می دونستم چرا. چونکه در مورد کسب و کاری که دارم برای انجامش تحقیق می کنم سایت های رو دیدم که دقیقا ایده منو دارن انجام میدن و خیلی پر و پیمون و جذاب هم هستن، و من تو ذوقم خورده که ایده ام توسط کسی دیگه قبلا فکر شده و به عمل رسیده.
با اینکه نشستم 20 تا باور قدرتمندکننده فراوانی نوشتم و هی تکرار کردم ولی مشخص بود که هنوز هم باور فراوانی رو نهادینه نکردم که اینقدر پنچر شدم، و هم اینکه باور شرک آلود نسبت به خدا دارم که اینقدر به این افراد قدرت دادم. همه اینها باعث خستگی ذهنیم شد و هرچی تلاش کردم روی این فایل تمرکز کنم و حس و حالمو خوب نگه دارم نشد تا دیروز.
از ظهر دست ترانه رو گرفتم و رفتیم بیرون تا شب. 5 ساعت بردمش باشگاه و پارک و بازار و خانه بازی تا بالاخره این حواس پرت کردنها و تلاش برای تمرکز روی زیباییها کار خودشو کرد.
با خودم گفتم کامنت نمی نویسم تا حالمو خوب کنم و بتونم مطلب با ارزشتری بنویسم.
مسئول خانه بازی خانم خیلی خوبیه که با هم رفیق شدیم. دیروز که من تلاش کرده بودم آگاهانه تمرکز کنم روی زیباییها تا حالم خوب بشه بعد از اینهمه مدت آشنایی اومد و پیشنهاد داد بچه هامون رو در وقتی جدا از ساعت کارش ببریم پارک و بیشتر صحبت کنیم و کلی هم از من و سبک فکریم تعریف کرد. این شد یک نشونه که حالم بهتر بشه.
بعد در زمانیکه ترانه توی خانه بازی مشغول بازی بود بالاخره گوشی رو دستم گرفتم و فایل رو دوباره گوش دادم و خلاصه نویسی کردم. اینم دومین نشونه.
امروز صبح هم توی یه کامنت دیگه مفصل نوشتم که سه چهارتا نشونه دیگه واسم اومد که دیگه واقعا حس می کنم عین بولدوزر شدم و آماده حرکت با قدرتم. الهی بی نهایت شکرت.
در مورد این فایل هم با اینکه من هنوز سعادت اینو نداشتم که دوره کشف قوانین رو تهیه و روش کار کنم ولی به همسرم گفتم استاد یه فایل 68 دقیقه ای گذاشته که خودش یک مینی دوره هست. انگار یه دوره کامل رو خلاصه کرده و رایگان گذاشته. اینقدر که هر جمله اش پر از نشانه و کد مهم و آگاهیه.
بی نهایت ازتون سپاسگزارم و ممنون از اینهمه دست بخشنده و صداقتتون.
من خداروشکر در روابط عاشقانه مشکل خاصی ندارم هرچند که در این زمینه هم خیلی از حرفهاتون راهنمایی های عالی دریافت کردم و میتونم رابطه رو خیلی بهتر از این بکنم. ولی مساله ای که دارم روش بیشتر کار می کنم کسب و کار هست پس باورهای مخربی رو که نام بردید بیشتر در این مورد بررسی کردم.
1- من به اندازه کافی زیبا نیستم.
راستش نتونستم معادل این باور رو در مورد کسب و کار پیدا کنم. ولی در روابط اینو تجربه کردم.
در نوجوانی به خاطر موهام مسخره شدم. موهای من جنسش خشکه و کمی فر هست. بنابراین کمی هم پف می ایسته. و چون خیلی هم بچه لاغری بودم خواهرم می گفت شبیه آباژوری. یا مثلا شبیه شیر نر هستی با اون یال هاش. دوستم هم می گفت موهات عین سیم ظرفشوییه. یا مثلا در دوران بلوغ بینیم ورم کرده بود بخاطرش مسخره میشدم. یا موهای پشت لبم.
ولی در کل باورهای عمیقی در مورد زیبا نبودنم نداشتم و شاید به همین خاطر هم هست هیچوقت هیچ نیازی به عمل زیبایی نمی دیدم و اهل آرایش هم نیستم زیاد. شاید گاهی رژ ملایم یا سرمه چشم. ولی در مورد موهام بخاطر تمسخر شدنها من سالهای سال موهامو سشوار می کشیدم و هی خشکتر هم میشد. ولی هیچوقت دست به کراتین کردنش نزدم فقط پروتئین تراپی کردم که تقویت بشه. تا اینکه یکی دوماه پیش به خودم گفتم چه نیازی هست که موهات از نظر اکثر جامعه زیبا به نظر بیاد؟ تازه موی فر که زیباترر هم هست. و الان تقریبا دو ماهه که من سشوار نمی کشم و موهام به نظرم خیلی هم قشنگه. شاید به این علت که عزت نفسم بالاتر رفته و ناخودآگاه تو این مساله هم خودشو نشون داده.
2-من قابلیت و توانایی خاصی ندارم که کسی جذبم بشه.
بله من در روابط تقریبا چنین باور مخفی رو داشتم که الان فهمیدم بوده و من ازش خبر نداشتم. و فکر می کردم درس خوندنم و مدرک کارشناسی ارشدمه که دیگران رو جذب من میکنه. من از خودم چیزی ندارم و مدرکم برای من ارزش و اعتبار ساخته. هر خواستگاری که می اومد تنها چیزی که داشتم که ارائه بدم مدرک تحصیلیم بود. در صورتیکه الان که فکرشو می کنم خیلی کمالات دارم در ذاتم که منو ارزشمند میکنه. مثل پاکی، همیشه امیدوار بودن، خوشبین بودن، راستگویی، ادب و نزاکت فردی و اجتماعی، احترام به حق دیگران، باهوش بودن و خیلی چیزهای دیگه که مثلا ارجحیت داره به حتی مهارتهای دیگه ام مثل شنا بلد بودن. آشپزی و نقاشی و کامپیوتر و خیاطی و نقش فرش کشیدن و غیره و غیره. ولی من اینها رو چرا نمی دیدم نمی دونم.
در مورد کسب و کار هم همینطوره.
من خودمو کارامد و دانا نمی دونستم. از بچگی یادمه که پدرم می گفت سعیده درسخون و باهوشه. زبانها رو زود یاد می گیره ولی در مورد خواهرم می گفت مهدیه خیلی تیز و زرنگه. مهدیه کاردانه. مهدیه مسائل رو از رو هوا می گیره. خوب این مقایسه در ناخودآگاه من نفوذ کرد و باورم شد در مورد کار و حل مسائل و ارتباطات من کاردان نیستم. من منظورها رو نمی گیرم و جهان هم این رو به من اثبات می کرد و این باور در من کاملا تقویت شد. بطوریکه اگر کسی خلافشو بهم می گفت تعجب می کردم و خیال می کردم داره الکی دلخوشم میکنه.
بنابراین کارهایی رو برای کسب درآمد انجام می دادم با پس زمینه شکست خوردن می رفتم(بدون اینکه ازش آگاه باشم) و منجر به شکست هم میشد.
خودم رو مستحق پول گرفتن نمی دونستم یا اینکه به اندازه بقیه هم صنفها درخواست پول کنم. و در مدار شکست و سردرگمی شغلی و فقر موندم.
3-باور کمبود
آخ که هرچی بگم کم گفتم. از وقتی یخورده سرچ کردم و دیدم چقدر سایتهای متنوعی هم برای آموزش فیزیک و هم برای استعدادیابی کودکان هست و تمام ایده های منو حتی کاملتر انجام دادند، باور کمبود رو در خودم بشدت حس کردم. خوبیش اینه که الان درونیات و ترمزهای خودمو متوجه میشم و رشته فکریم رو درک می کنم که بر اثر چی و در چه جهتیه. قبلا همینا رو هم نمی دونستم.
و همین باعث خستگی روحیم شد. حرکت منو کند کرد. انگیزه صبح بیدار شدنم رو داشت ازم می گرفت که به لطف الله و کمک گرفتن از راهکارهای استاد دردوره های مختلف از جمله 12 قدم و شیوه حل مسائل تونستم امروز خودم رو کنترل کنم و دوباره با فکر رفرش شده شروع کنم. حتی ایده جدیدی هم به ذهنم رسید که باید دیگه امروز عملیش کنم.
با خودم هی تکرار می کنم بی نهایت ایده جدید وجود داره که میتونه به من گفته بشه. بی هایت آدم هستند که میتونن به من دراین راه کمک کنن. بی نهایت افرادی بودند که کاری رو دیرتر از پیشروهای یک رشته شروع کردند ولی بهتر از اونها عمل کردند و دارند کسب درآمد می کنند. جهان به اندازه کافی برای همه ما منابع و ثروت بالقوه داره. هرکسی هر مقدار از این ایده ای که من دارم تونسته پول بسازه از من چیزی کم نشده و سهم من در جهان محفوظه.
در مورد ایجاد رابطه هم یک چنین باور کمبودی رو تا حدودی داشتم ولی خوب نتیجه ازدواجم نشون میده که در حد خیلی نامناسبی نبودم و باورهای فراوانیم در اون زمینه بهتر بوده. یا اینکه باورهای مخربم در جایی کمی بهبود پیدا کرده احتمالا.
4-من لایق یک رابطه عاشقانه (کسب و کار موفق و پولساز) نیستم.
در مورد رابطه من واقعا پاشنه آشیل داشتم. وقتی بچه بودم همیشه از مادرم که خیاط بود و لباسهای من و خواهرم رو خودش می دوخت می شنیدم چون لاغری باید فلان مدل لباس رو بپوشی. یا مثلا این پیراهن تو تن مهدیه(خواهرم) قشنگه چون پاهاش تپله. یا اینکه شبیه عدد 1 هستی. عین کتاب میمونی از لاغری. من اون موقع نمی دونستم که تاثیر عمیقی دارم از این حرفها دریافت می کنم و پایه های عزت نفسم داره هرروز شلتر و سست تر میشه. الهی شکر که الان میدونم که هیچوقت نباید ظاهر و باطن دخترم رو اینطوری قضاوت کنم و با الفاظ تضعیف کننده خطابش کنم.
این حس خوش اندام و جذاب نبودن در من بصورت لایق ندونستن خودم برای جذب پسرهای زیبا و خوش اندام شکل گرفت. اصلا خودم رو در حد ازدواج کردن هم نمی دیدم. و این شد که وقتی یه آقاپسر خیلی خوش تیپ و خوش اندام و خوش برخورد به سمت من جذب شد و شروع به تحسین من کرد باور نمی کردم. فکر می کردم فقط می خواد مخ بزنه. بعد که متوجه شدم واقعا منو دوست داره و عاشقم شده از بس که در عمق ذهنم برام بزرگ و دست نیافتنی بود از دستش دادم. خودش هم نفهمید چطور شد و تا سالها هنوز پیگیر من بود ولی خوب ازدواج کرده بود و من نمی خواستم باهاش ارتباطم رو حفظ کنم.
بعد از ضربه سنگینی که از این اتفاق بهم وارد شد کتابی رو بصورت اتفاقی دریافت کردم که شاید اولین آشنایی من با قانون جذب بود. کتاب “از دولت عشق” از کاترین پاندر. روشهایی برای خودارزشمندی و ارتباط با خدا و جذب خواسته ها. این شد که باورهای قدرتمندکننده ام در روابط بهتر شد و چند ماه بعدش ازدواجم شکل گرفت. و همسرم از خیلی جهتها عالیه به لطف خدا.
اما در مورد کسب و کار
توی مورد قبلی هم توضیح دادم. به نظرم مخلوطی از باور عدم فراوانی و باور عدم لیاقت دارم که مانع از این میشه که دست به عمل جدی و شجاعانه ای در مورد کار مد نظرم انجام بدم. و البته شاید سایر باورهای نادرست. اینکه با خودم میگم مگه غیر از فیزیک که تازه فراموشت هم شده چی بلدی؟ چه قابلیتی داری که مردم بابتش پول بدن؟ چه مشکلی رو از جهان حل کردی که لایق دریافت دستمزد هستی؟
بعد دوباره با خودم میگم مگه همه از اول همه چیز رو بلد بودن؟ مگه همه از اول سایتشون پر و پیمون بوده؟ خود استاد هم به تدریج سایتش رو کاملتر کرده و اشتباهاتی رو اصلاح کرده. چیزهایی رو به روزرسانی کرده. همه از کم و ساده شروع می کنند و به تدریج رشد می کنند. تو ایمان و توکلت کمه که این حرف رو میزنی. تو تکامل رو نادیده گرفتی که انتظار شاهکار از خودت داری در ابتدای کار.
5-همیشه آدمهای نامناسب رو جذب میکنم.
خیلی فکر نمی کنم در این زمینه مشکل داشته باشم واقعا. خداروشکر
6-همه روابط به رنج و ناراحتی ختم می شود.
در زمینه روابط چنین باوری ندارم. ولی در کسب و کار برای خودم بله. در مورد دیگران دیدم که بعضیا چطور از صفر به موفقیت می رسند ولی احساس می کنم خودم نمی تونم. ته ذهنم می شنوم که گاهی (نه همیشه) میگه چرا دوباره کاری رو شروع کنی که چند بار تلاش کردی و نتیجه نداده؟ اصلا تو مال استارت آپ نیستی. تو خلاق نیستی. تو کاردان نیستی.
باز هم اهرم رنج و لذت به دادم میرسه و هر روز منو متعهد نگه میداره. و باورهای لیاقت و ارزشمند و همچنین الگوبرداری از افراد موفق.
7-من برای یک رابطه زیادی جوان یا زیادی پیرم.
نه خداروشکر در هیچ موردی اینطوری فکر نمی کنم.
8-من باید بی نقص و کامل باشم تا رابطه ای (کاری) رو شروع کنم.
هم آره هم نه. یعنی هنوزم فکر می کنم باید توانایی هام رو افزایش بدم ولی نه در حد کمال و پرفکت بودن چون از نظر من هیچ انتهایی برای کمال وجود نداره.
9-همه خیانت می کنند.
الهی شکر اصلا نه در روابط نه در کار هیچ باور نادرستی در این زمینه ندارم. اصلا یکی از دلایلی که از گروه واتس اپی دوستام بیرون اومدم شنیدن همین حرفها بود. بی نهایت هر روز غر و شکایت و حرف از بیماری و خیانت و بی پولی و ناسپاسی دیگران. اصلا آدم سالم اونجا دیوانه میشد و خوشحالم که اون ارتباطات سمی رو قطع کردم.
10-من پولدار نیستم. سرمایه ندارم
اینم چنان مشکلی واسم نبوده. بخصوص الان با آموزشهای استاد قشنگ دیگه باورم شده از هیچ هم میشه پول ساخت.
البته در مورد روابط این اشتباه رو داشتم که فکر می کردم آدم پولدارها فقط دنبال پولدارها می گردن. و من نباید منتظر اونها باشم.
البته از جهتی این درست هم هست فکر کنم. از این لحاظ که افرادی که در مدار ثروت هستند جذب هم میشن. ولی نه اینکه الزاما هم مدار بودن عشق هم با خودش بیاره. عشق ممکنه در دو مدار مختلف مالی رو به هم پیوند بده.
11-من بهتر است تنها باشم
نه هیچوقت اینجوری فکر نکردم
12-اصلا در سرنوشت ما نوشته شده که بدبخت باشیم.
الهی شکر هییییییچ وقت این مسئله رو باور نکردم و بهش اعتقاد نداشتم. بخصوص الان که آموزه های استاد رو دنبال می کنم بیشتر باور به خالق بودن در من تقویت شده.
13-من اصلا در روابط خوب نیستم.
در رابطه عاشقانه همچین ترمزی نداشتم. یا بخوام ریزبینتر بشم شاید خییییییلی ضعیف و ریز چنین ترمزی داشتم. ولی کم اثر بوده.
در مورد کسب و کار ولی خیلی قوی تحت تاثیر این ترمز هستم. هنوز هم حس می کنم شمّ اقتصادی ندارم. روابط کاری رو بلد نیستم. موقعیتهای پولساز رو تشخیص نمیدم. مدیریت کسب و کار و رهبری یک تیم رو بلد نیستم و همیشه حرفم این بوده که باید مدیریت و رهبری و مهارتهای فروشندگی رو یاد بگیرم. راستش هنوز الگوی درستش رو هم دنبال نکردم که بهم اثبات کنه باورم غلطه. فقط چون به استاد اعتماد دارم متوجه شدم این باور درونی من غلطه و باید اصلاح بشه. از خدا میخوام هدایتم کنه به مسیردرست که باورم بشه هر ابزاری که برای هر کاری نیاز دارم از قبل در وجود من هست و من فقط باید ازش استفاده کنم.
14-اگر وارد رابطه یا کار بشم آزادی ام را از دست می دهم.
قبلا این باور رو داشتم ولی با تمرینات دوره شیوه حل مسائل زندگی الان احساس سبکی نسبت به این ترمز می کنم. میگم همونطوری که من گاهی با وجود خونه و بچه و زندگی ساعتها (مثلا 5 ساعت) می شینم پای یادگیری دوره هام در سایت استاد، میتونم کسب و کاری رو هم ران کنم که همینجوری انجام بشه. و من همزمان هم به کارهای خونه ام برسم هم به بچه ام. اصلا از الان نباید قضاوت کنم که شغل داخل منزل یا حتی بیرون منزل منو اسیر خودش میکنه و از ضروریات زندگیم میندازه. مگه من الان که روزی حداقل 3 -4 ساعت در سایت و سر تمرینهام و نوشتنی هام هستم آسیبی به رابطه ام با همسر و دخترم رسیده؟ مگه چیزی ازم کم شده؟ تازه دارم افزون هم میشم و آدمی بهتر از قبل. پس یک رابطه خوب یا کسب و کار مناسب نه تنها چیزی رو ازت نمی گیره بلکه بسیار نعمتهای ارزشمندی رو هم بهت اضافه می کنه.
15- اگر خودم رو برای همه باز کنم و اعتماد کنم صدمه می بینم.
در مورد کسب و کار نیازی نیست همه جا برای همه رهگشا باشم. کسی که در مدار من قرار بگیره جذب من میشه و اعتماد بین ما شکل می گیره.
من در روابطم هم خداروشکر این ترمز رو نداشتم. از اعتماد نمی ترسیدم ولی همه چیز رو هم به همه نمی گفتم. چون نیازی نبود.
16-باید شخصیتم رو عوض کنم و ماسک بزنم.
در کسب و کار فکر نمی کنم نیازی به ماسک زدن باشه. چون دارم الگوی موفقی رو مثل استاد و مریم جان می بینم. مگه آدم میتونه ماسک بزنه و اینهمه مدت یکدست بمونه و اینقدر هم تاثیرگذار باشه؟ پی باور اشتباهیه و من هم الان مقاومتی باهاش ندارم.
17- نیاز دارم کسی منو کامل کنه.
من در مورد روابط زیاد اینجوری فکر نمی کردم. ولی در کسب و کار بله. گاهی با خودم فکر می کنم یک تیم تشکیل بدم تا نقایص کار من رفع بشه. تصمیم و عقل جمعی بهتر از تصمیم یک نفره هست. روی این مسئله باگ دارم و فکر می کنم به راهنمایی بیشتر نیاز دارم.
اینها مسائلی بود که تونستم در مورد خودم تحلیل کنم. به استاد بزرگوارم تبریک میگم که در هر مسئله ای انقدر ریزبین و دقیق میشن که مو رو از ماست بیرون می کشن.
از استاد مهربونم بی نهایت سپاسگزارم که اینهمه آگاهی ارزشمند و قیمتی رو به رایگان در اختیار ما گذاشتند و این نشون دهنده صداقت و یکرنگی و دوری از هرگونه بخل و طمع در وجود ایشون هست.
انقدر نوشتم که دیگه سرگیجه گرفتم.
ممنون از شمایی که این کامنت رو وقت گذاشتی و خوندی. خدا به وقتتون برکت بده.
قربونتون برم استاد اینقدر قشنگ توضیح میدید و بیان میکنید
چقدر کیف کردم و لذت برم از همین همه اگاهی که نیازداشتم و خداوند از زبان شما به من رسوند
استادم باورهایی که گفتید رو من هم توی رابطه ای که دارم احساس کردم. و از اونجایی که همیشه دلم میخواد با احساسات صادقانه پیش برم هرباوری رو که احساس کردم بعدها مارو در مسیر اشتباه قرار میده یا باعث میشه من بدها رنج بکشم توضیح میدم راحت حرفامو از قبل گفتم براش چون اولین تجربم بود و الان نمیدونین چقدر احساس خوبی دارم این باورهایی که گفتید رو استلد من از همین چندوقت پیش بود سعی کردم تغییرش بدم و چقدر الان حالم خوبه و خوشحالم برای داشتن همچین فردی در زندگیم.
باور وابستگی و علاقه ها و.. باور اینکه به ارزش درونی فکر کنم تا ظاهر و باورهایی که داشت از اطرافیانم به من میرسید.
و من سعی کردم به ویژگی های مثبت فکر کنم نمیدونین الان چقدر حالم خوبه.
و خداروشکر میکنم بابت وجود همچین فرد دوست داشتنی توی زندگیم اینقدر فرد خوبیه و من همیشه بهش میگم تو چقدر ارومی توی مسائل چقدر خیالت راحته اصلا خیلی چیزا داره که باید ازش یاد بگیرم از بس ادم فوق العادیه اما این باورهایی که از روابط مختلف از اطرافیانمون گفته میشه باید کنترل بشه من اطرافیانم رو میبینم که چه رابطه هایی دارند و من چون از قبل با شما شده بودم خداروشکر خیلیی بهم کمک کرد و اصلا مسائلی که اونارو براشون چالشه من از اولشم خواسته و باورم این بود اینجور چیزا برای من مسئله نیست در اینده و خداروشکر هم خدای مهربونم من رو همیشه به سمت بهترینها هدایت میکنه. و یچیزی که از اطرافیانم به ذهنم میرسه اینکه بعد از چند سال رابطه حتما به مشکل میخورند.
اما من ذهنم رو کنترل میکنم و نمیذارم این باورها تاثیری رو من داشته باشه. شما خیلیی الگوی خوبی برای من هستین استاد.
دلم میخواد بغلتون کنم.
خیلیی دوستتون دارم.
خدایاشکرت بابت همتون🫂
بنام خدای مهربان
سلام به استادان عزیزم وهمه اهالی سایت
این فایل بسیار برای من آموزنده بود و باورها وترمز هایی رو برای من رو کرد که اصلا فکرش رو هم نمیکردم
وقتی شما صحبت میکنید من محو حرف زدنتون میشم که چقدر خوب حرف میزنید چقدر تو این زمینه توانمند هستید وقتی به خودم میگم من هم میتونم از درون انکار میکنم که من این توانایی رو ندارم برمیگرده به باور هام که تونستم کشفش کنم
وقتی باور من زیبا نیستم رو گفتید که دماغم زیبا نیست یا صورتم قشنگ نیست وباید جراحی کنم و.. منم گفتم آره همینه منم فکم مشکل داره من کامل نیستم و..
وبرای خودم منطقی کرده بودم که نمیتونم خوب حرف بزنم چون فک خوبی ندارم فکم جلو هست البته پیش پزشک که رفتم گفتند مشکل حادی نیست وخیلی ها از شما هم به مراتب بدتر هستند براشون هم حل شده است که برای خودم هم عجیب بود هیچ موقع هم سراغ عمل جراحی نرفتم
اما من هر وقت به درد سر میفتم میگم مشکل از ژنتیک وفک من هست و اگر فکم سالم بود فلان کار وفلان کارها رو انجام میدادم کلی موفق بودم خیلی از اوقات هم میگفتم میرفتم بازیگر میشدم
دنبال کسانی گشتم که مثل خودم بودند وموفق شده بودند و توی فوتبالیست ها بازیگران تلویزیون، کاسب ها وحتی یک مشاور املاک رودیدم که دقیقا فکش مثل خودم بود وخیلی خوب حرف میزد اون چیزی که من نقص میدونستم برای خیلی ها حل شده بود چون با خودشون راحت بودند خودشون رو همون جور که هستند دوست دارند
جواد رضویان یک بازیگر موفق که فک بالایی جلو هست خیلی بیشتر از فک من اما براش حل شده است و کلی هم موفقه
خیلی دوست داشتم این مسئله رو بگم و خودم هم راحت باشم بااین مسئله وکنار بیام وحس میکنم حرف زدنم هم بهتر شده یکسری باور دیگه در مورد حرف زدن هم درون خودم کشف کردم یادمه پدرم همیشه میگفت آدمی که خیلی حرف میزنه بدرد نمی خوره واین رفته بود تو ذهن من وباور کرده بودم که با منطق کمرنگ کردم که تمام کار فرمانها که آدم های موفقی هستند برای اینکه کارشون رو توضیح بدهند ومحصولات خودشون رو معرفی کنند باید حرف بزنند واگر کسی نتونه خودش رو معرفی کنه ناشناخته میمونه اصلا خیلی از شغل ها باحرف زدنه مثل معلمی، تجارت، املاکی.. وهرچیزی که خرید وفروش هست وکسی که حرف میزنه اتفاقا آدم خوبیه وبا گفتگو خیلی از گره ها باز میشه گفتگوی بین روسای کشورها و..
وهر چقدر بتونم منطقی کنم برای ذهنم موفق ترم
خدایا شکرت که تو این مسیر زیبای خود سازی هستم سپاس گذارم
با سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته عزیز بابت زمان گذاری که میکنید تا این آگاهی ها انتشار پیدا کنه بین تمام کسایی که دنبالش هستند سپاس گذارم ازتون عزیزانم.
میخوام تجربه ای رو از خودم بگم چون میدونم بین خیلی از افراد این موضوع صدق میکنه. که خودمون به صورت نا خودآگاه یکسری نعمت ها رو داریم از خودمون دور میکنیم
من حدود 5 سال در شرکت بازاریابی شبکه ای کار میکردم و در این 5 سال آب از آب تکون نخورد از لحاظ درامدی با وجود اینکه هر روز جلسه .هر روز انگیزه دادن بهمون و کلی سمینار رفتن به هیچ جایی نرسیدم.
و ی چیزی رو توی این مدت توی مغزم کرده بودند که مسیر موفقیت پر است از سنگلاخ و موانع و شما باید دوام بیارید
اینقدر کلیپ ها و فیلم هایی رو برامون میذاشتن که نقش اول اون داستان بارها و بارها شکست خورده. خانوادشو از دست داده. عشقشو از دست داده. تحقیر شده . همه تردش کردند. ولی اون کم نیاورده و ادامه داده و در اخر نشون داده که ببین شما در مورد من اشتباه کردید(در جستجوی خوشبختی)
و این رفته بود توی وجود من که منم دوست دارم این مسیرو تجربه کنم . که منم دوست دارم تحقیر بشم. منم دوست دارم پدرم در بیاد. منم در موردم قضاوت کنند. و به سختی جون بکنم موفق بشم تا موفقیتمو پرت کنم توی صورتشون بگم ببین تویی که ی روز تحقیرم کردی اینم نتایج خوبم سوزوندمت بدبخت حالا
کلا این تصویر سازی بود برام که ی روزی توی جشن شرکت از افراد برتر تقدیر میکنن من برم بالا روی استیج و ی اهنگ ملایم پخش بشه و با ی حالت غم آلود بگم
که من روزها میشد توی خونه ای که اجاره کرده بودم به زور از نداشتن پول فقط با پنیر خالی خشک شده شکمم رو سیر میکردم
که من در اوج سرمای زمستان با موتور بدون کلاه و دستکش میرفتم برای فروش محصولات و توی سرما میرفتم پشت این کامیون های بزرگ تا باد نخوره بهم
که من دستام مثل چوب میشد و اینقدر که سرما بود دیگه دستم بی حس میشد و میرفتم پشت چراغ قرمز کنار کامیون ها
کنار لوله اگزوزشون دستمو گرم میکردم
و دوست داشتم اشک حضار رو در بیارم که من این مسیرو رفتم ولللییی کم نیاوردم
حالا که بهش فکر میکنم میبینم رفتار های بد خانواده رو من خودم ندونسته به سمت خودم کشوندم
دوست داشتم تحقیر بشم اینقدر بهم بگن بدبخت بی پول هیچی ندار ووو
و در اخر که موفق شدم تف کنم توی صورتشون و برم
.
و ی حس دیگه که با من الان هست که دارم حلش میکنم اینه که احساس گناه میکنم از اینکه راحت پول در بیارم وقتی میبینم همه دارن زجر میکشن
اومدم این حس رو اینجوری در خودم درست کردم .
چون من وقتی با این قانون آشنا شدم دوست داشتم بگم به خواهر و برادر زاده هایم که بچه ها با افکارتون دارید خلق میکنید
و این کارم نتیجه نداشت که هیچ بلکه میگفتند خودت چرا با افکاری که میگی تغییری ایجاد نمیکنی توی زندگیت
و اومدم این حس گناه رو که راحت پول در بیارم اینجوری دارم میکشم چون من الان دارم معامله میکنم در بازار و دلاری درامد دارم ولی این حس مانع پشرفتم میشد
اینجوری دارم این حس رو حل میکنم که من اگر میخوام تاثیر گذار باشم اگر دلم به حال دیگران میسوزه اگر میخوام بگم به راحتی هم میتونید پول در بیارید باید اول خودم به راحتی پول در بیارم تا بتونم افراد زیادی یا حداقل خانواده خودمو نجات بدم
عاشقتونم .(هدایت خدا)
بنام خدا مهربان
سلام استاد عزیز و خانم شایسته عزیزم،.
واقعا این فایل بهترین هست و کلی آگاهی دریافت کردم واقعا احساس لیاقت خیلی مهم که هر آدمی باید هر جوری که هست اول باید خودشو دوست داشته باشه تا بعد دیگران اون رو دوست داشته و به خودش اجازه بده که بابا تو با ارزش هستی و باور کنه که بهترین ها رو میتونه داشته باشه فقط ذهن شو عوض کنه و باور کنه که اصلا مدرک دانشگاهی و صورت و قد اصلا مهم نیست مهم اینکه دورنت چیقدر زیبا هست چیقدر باور های خوب داری و چیقدر به خودت افتخار میکنی که وجود داری و تا زمانی که ذهن تو کدنویس کنی و باور تو درست نکنی هیچ وقت نتیجه هم نمیگیری خدا رو صد هزار مرتبه شکر که به این فایل هدایت شدم یک هفته پیش دوره کشف قوانین زندگی رو خریدم واقعا بچه ها بهترین دوره هست که من به هر آدمی که با قانون آشنا هست یا نیست پیشنهاد میکنم که این دوره رو تهیه کنید اگر واقعا میخواهید که زندگی تون تغیر کنه واقعا این دوره بهترین دوره هست که استاد با عشق داره بروز رسانی میکنه و اینقدر قشنگ توضیح میده که آدم به راحتی میفهمه که کجای ذهنش ایراد داره و با تمرین های که خانم شایسته عزیزم توضیح میده واقعا اگر آدم بدونه شک روی این دوره کار کنه صد در صد نتیجه میگیره.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که سنتش هیچ وقت تغیر نمیکنه و هر کسی که در مدار باشه آگاهی ها رو دریافت میکنه
انشاالله که همیشه شاد و سلامت ثروتمند در دنیا و آخرت باشین
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و دوستان عزیزم در این سایت بینظیر
استاد دقیقا مسئله رابطه و بحث ازدواج یکی از مسائلی هست که من مشکل دارم در اون
البته در مورد رابطه خیییلی مشکلی ندارم و تقریبا رابطه خوبی با اطرافیانم دارم اما میدونم این کافی نیست و رابطه من وقتی میشه گفت خوبه که اول با خودم و خدای خودم رابطه خوبی داشته باشم که من در این زمینه فعلا عالی نیستم
اما در بحث ازدواج با اینکه من همسن شما هستم (هر چند خودم فکر میکنم 25 سال بیشتر ندارم اما شناسنامه یه چیز دیگه میگه) اما تا کنون ازدواج نکردم و به هر کی میگم اولا سنم رو باورش نمیشه و اولش فکر میکنن حداقل ده سال کوچیکترم و بعد هم همش تعجب میکنن که چرا تا حالا ازدواج نکردی
استاد همه باورهایی که گفتین در مورد من صدق میکنه و تقریبا 95 درصد باورها رو من داشتم و خیلی هاشون رو هنوز هم دارم
خب من اولین باوری که قبلا داشتم این بود که با ازدواج اسیر میشم من دوره دانشجویی خیلی خوبی داشتم خیلی علاقه به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی داشتم و فکر میکردم با ازدواج دیگه نمیتونم آزادانه به این فعالیتها ادامه بدم و اسیر روابط خانوادگی و قید و بندهاش میشم و یکی دیگه از باورهایی که داشتم این بود که مردها اصلا نمیدونن عشق چیه و ازدواج میکنن برای مقاصد دیگه و اصلا عامل بدبختی زنها در جهان مردها هستن فمینیست سرسختی بودم که هیچ جا کم نمیوردم. البته با همه رابطه خیلی خیلی خوبی داشتم اما خط قرمزم مسائل عاطفی بود تا کسی به من پیشنهادی میداد یه حس میکردم قصد این کار رو داره سریع از خودم دورش میکردم به این هدف که پایبند چند و چونهای زندگی نشم. چند سالی طول کشید که فهمیدم اینطور نیست. البته اونموقع نمیدونستم که هر کسی مسئول خوشبختی و بدبختی خودش هست اما بهرحال گفتم خیلی زنها خودشون زندگی خودشون رو نابود میکنن و چون خودشون برای خودشون ارزش قائل نیستن اون همسرش کاری ازش ساخته نیست. بعد چند سال یه باور غلط دیگه ای در من شکل گرفت. با دیدن روابطی که سرانجامی نداره و حتی اگه داشته باشه بعد یه مدت تبدیل میشه به یه زندگی خیلی معمولی و روزمره که در اکثر مواقع خیلی عادیه که اون مرده بره سراغ ایجاد یه ارتباط پنهانی جدی یا غیر جدی و این باعث میشد من ترجیح بدم تنها بمونم و به هیچ مردی از لحاظ عاطفی وابسته نشم و خودم روی پای خودم وایسم. اما باز هم همسرانی رو دیدم که خیلی هم با هم خوبن و زندگی خوبی دارن خیلی سالم هستن در رابطه شون و البته تضادهایی که در این چند سال اخیر بهش برخوردم باعث شد که تصمیم بگیرم ازدواج کنم ولی بازهم باورهای اشتباه و همون ترسهای گذشته اجازه نداده آدم مناسب وارد زندگیم بشه. البته اینم بگم انگار یه چیزی در درونم دوس نداره که فرد مناسبی بیاد تا من بخوام قبول کنم. هر بار که پیشنهادی دارم بدون اینکه بهش فکر کنم یه ضعفی ازش پیدا میکنم و همون لحظه رد میکنم و اینجوری خیال خودمو راحت میکنم. یه افکاری هم در اطرافیانم داره بهم تلقین میشه که سن من بالاست و آدم هم سن من که آدمهای ایده آلی باشن خیلی خیلی کمه. هم سن خودم خیلی می بینم اما شرایط خیلی خوبی ندارن کسانی هم که بهم پیشنهاد میدن اکثرا از لحاظ سنی از من کوچیکترن.حتی 10 سال هم بوده. البته به نظر خودم سن زیاد مهم نیست. یعنی این مورد برای من ترمز نیست اما اینکه مورد مناسب نزدیک به سن من دیگه مجرد پیدا نمیشه یه باور غلطی هست که من دارم. در اطرافم هم متاسفانه غیر از یک مورد کسی رو سراغ ندارم که با سن بالا ازدواج موفقی داشته باشه.
از بین باورهایی که شما فرمودین تنها باور غلطی که ندارم ظاهر هست که خداروشکر از ظاهر خودم راضی هستم اما شاید این صد در صد هم نباشه ولی چیزی نیست که بخوام بهتر بشه اگر هم میخوام تغییری ایجاد کنم بخاطر سلامتیم هست و همیشه میگم سلامتیم از هر چیزی برام اهمیت بیشتری داره و مهم نیست دیگران چه نظری راجع به ظاهرم دارن.و اصلا ظاهر ملاک نیست چون من دارم میبینم که ظاهر من نسبت به خیلیا که ازدواج های خوبی دارن پیشنهادهای خوبی دارن خیلی بهتره و مهمترین ویژگی که من در اونها میبینم این هست که اونها خیلی خودشون رو قبول دارن با اینکه از خیلی لحاظ ها از من سطحشون پایینتر هست. و به قول خودتون در زمینه اعتماد به نفس اصلا مهم نیست که دیگران چه دیدی نسبت به تو دارن مهم اینه که خودت چه نظری نسبت به خودت داری…
و استاد یه مسئله دیگه اینکه من همش میگم باید اول کامل دوره عزت نفس رو تا آخر کار کنم بعد وارد یه رابطه بشم یا ازدواج کنم انگار قلبا دوس ندارم تا وقتی این دوره رو به پایان رسوندم پیشنهادی داشته باشم چون فکر میکنم تا قبل از اون من نمیتونم رابطه عالی برقرار کنم و اصلا درگیر زندگی مشترک میشم و شاید نشه که خیلی عالی روی خودم کار کنم نه اینکه زندگی مشترک باعث بشه من نتونم روی خودم کار کنم منظورم در رابطه با این دوره خاص هست. چون من وقتی وارد رابطه ای بشم بدون عزت نفس دیگه کار از کار گذشته و …. خلاصه اینم باور اشتباهی هست که من دارم. الان که دارم این مطالب رو تایپ میکنم متوجه شدم چرا بدون فکر کردن رد میکنم به خاطر همین باور آخری که گفتم.
اما من میخوام با تمام وجود روی خودم و باورهام کار کنم تا رابطه عالی با خودم با خدای خودم داشته باشم بعد هم رابطه عالی با دیگران و بهترین ها رو برای خودم خلق کنم چون میدونم که من لایق بهترین ها هستم (این یکی رو قلبا گفتم) خداوندی که من رو به این سایت و به این آگاهی ها هدایت کرده میخواد که من بهترین باشم و بهترین ها رو نصیب من خواهد کرد. آمین
خیلی خیلی سپاسگزار شما هستم که این آگاهی های ارزشمند رو بدون دریافت هزینه ای در اختیار ما قرار میدید. خیر دنیا و آخرت نصیب شما باد.
آرزوی سلامتی و خوشبختی رو برای همه دوستان دوس داشتنی ام در این سایت از خداوند منان دارم. شاد و سلامت باشید
به نام خدا
ردپای 56
سلام استاد عزیز و دوستای خوبم
تو ردپاهای قبل از چالش های مسیر تکاملی گفتم و بعضا راهکاری که به ذهنم میرسید یا از فایل ها یادگرفته بودم نوشتم
و از اونجایی که دلم میخواد متعهد به جمله( ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است)باشم،اون راهکارهارو امروز عملی کردم
نتیجه عالی بود!من از معجزه نوشتن میدونستم ولی تنبلیم میومد بنویسم
تو یکی از فایل استاد از تهیه لیست برای انجام کارهاش صحبت کرده بود
خب چیز جدیدی نبود و من خودم قبلا این مسیر میدونستم
اما اینبار تفاوت گوینده وجود داشت واس همین مقاومت ذهنم کمتر بود
باید بگم کل کارهایی که نوشتم انجام دادم و امروز ماکسیمم بازده داشتم
کل روز حالم خوب بود و بدون توقف در مسیر هدفم تلاش میکردم
و فقط یه بار نجواها آمدن که کانون توجه عوض کردم
هنور هم به جمله ای که دیشب از استاد درک کردم فکر میکنم
وقتی به گذشته فکر میکنم ،بیشتر یاد چی میفتم ؟اتفاقات خوب یا بدی ها و شکست ها
من تو همون گذشته هم کلی روز خوب داشتم اما چرا یادم نبود؟چرا خودم سرزنش میکردم؟اون موقع که نمیدونستم اتفاقات حاصل فرکانسم پس کنترولی هم روشون نداشتم ،الان که میدونم چرا اون روزا رها نمیکنم؟
آیا دلم میخواد که با فکر به بدی و درنهایت احساس بد،اتفاقات بد رقم بزنم؟
اگه اون دلم نمیخواد چه فکری،ملکه ذهنم کنم؟
فعلا در مسیر تکاملی پرسیدن سوالا بهترم و بسیار خرسندم که پا شدم تا جنگل پر از درختچه های هرز ذهنم ،سروسامان بدم
فارغ از نتیجه هدف،شما مسیر هدف برای من هموارتر لذت بخش تر و هیجان انگیز کردید
این خودش دستاورد بزرگیه که ازتون سپاسگزارم
درپناه خدا باشید
سلام استاد عزیزم
چقدر قانون داره دقیق وعالیییی جواب میده
من دقیقا دارم روی دوره ی عشق ومودت کار میکنم شما بین این همه مثال مثال روابط زدی
این فایل برای منه خیلیییییی ممنونم ازت واقعاااا باور های فوق العاده ای رو مطرح کردی
که من تقریبا بیشتر مورد رو ایراد دارم به جز یکی دو مورد که از لحاظ ظاهری حس خوبی به خودم دارم وباور های دیگه رو دارم باید روی خودم کار کنم
واین فایل ارزشمند رو یه نشونه ی محکم و یه مهر تایید خدای عزیزم میبینم که مسیرم درسته باید ادامه بدم بیشتر ومتعهدتر وعالی تر
خدارو صدهزار مرتبه شکر بابت این فایل زیبا که برای من ضبط شد
عاشقتمممم استاد عزیزم من قول میدم میام ونتایج ارزشمندمو مینویسم
️️
سلام ب استاد عزیزم
چقدر با این فایل در بهترین موقع وزمان برخورد کردم
واقعا تمام این حرفها برای من بود
برای من ک قدر خودم رو نمیدونم برای من ک خودم رو نشناختم برای من ک خودم رو فراموش کردم
منی ک خودم رو وقف خوشحالیه دیگران کردم
و از وقتی ک وارد این سایت شدم آرام آرام تغییرات روحیه خودم رو دیدم و از وقتی دوره دوازده قدم رو شروع کردم روی شخصیتم میفهمم چی رو باید تغییرش بدم ک قطعا اونم تکاملی برام داره اتفاق میفته و اینو خیلی خوب دارم درکش میکنم
حتی راه رفتنم ک خیلی سریع وتند بود الان آهسته تر شده یعنی دارم میبینم ک علاوه بر درونم بیرون من هم داره آهسته وپیوسته تغییر میکنه وحس خوبی ب من میده
من توی رابطه ای بودم ک عاشقانه واز صمیم قلبم دوسش داشتم ولی یه وقتهایی حس میکردم ک این احساس من یک طرفه اس با این حال نمیخواستم ب نکات منفیش توجه کنم ولی باز هم این حس رو در رابطه میدیدم حتی دیگران هم فهمیده بودن
قطعا از یه نظرات خیلی خوب بودیم و بهمون طبع هم بدی های خودش رو داشت
و رابطه یه وقتایی خوب بود یه وقتایی هم نبود من سعی داشتم با توجه به نکات مثبت رابطه شرایط رابطه بهتر بشه و بهبود پیداکنه ولی یه جایی دیگه دیدم نه، این تغییر، این رابطه، برای من یه طور دیگه اس برای اون یه طور دیگه یعنی نگاهمون فرق داشت
و هربار ک تصمیم میگرفتم تمومش کنم تا یه جایی پیش میرفتم و بعد گذشت مدتی مجددا شکل میگرفت توی همین تایم هایی ک روی دوره ها کار میکردم و فکر میکردم، تصمیمم رو گرفتم اینبار مصمم تر از هر بار دیگه این کار رو انجام بدم بخاطر خودم ک انقدر ارزشمندهستم بخاطریکه راهم مشخص بشه بخاطریکه مسیرم رو بشناسم بخاطریکه بدونم من کی هستم چی میخوام
بخاطر اینکه ببینم انسان های خوب اطرافم رو ک بخاطر بودن توی این رابطه خیلیارو پس میزدم
درسته ممکن سخت باشه ولی سختیش بیشتر از ادامه دادن در یه رابطه روی هوا نیست
من فهمیدمک یک جاهایی هم مدار نیستیم و جهان داره اینکارو برای من میکنه چون من ازش خواستم
و نباید مقاومت کنم مطمئنا هرچی بشه ب نفع من خواهد بود
نمیدونم الان خوشحالم یا ناراحت نمیدونم
ولی میدونم ک در حال حاضر این بهترین تصمیم برای من هست
مابقی توکل بخدا
به نام خدای هدایتگرم به مسیر زیباییها و افکار درست
خدایا من عاجز و ناتوانم تو دستمو بگیر ببر به سمته هر آنچه برای من خیراست شکرت
باور فراوانی رو باید تو تمام مراحل و جنبه های زندگی تقویتش کنیم
باور فراوانی تنها تو ثروت نیست
3 ساله که مغازه پوشاک دارم با شور و شوق میومدم مغازه اما غافل از اینکه باورهای کمبود منو محاصره کرده بودن و خودمم نمیفهمیدم
و بعد از گذشت زمانی طولانی تکاملمو طی کردم و تو این یه ماه پیش از کامنته یکی از دوستان فهمیدم اشتباهم کجاست و ترمز چیه و چطوری حذفش کنم
من قبلنا مشتری میومد یه دوری میزد و خرید نمیکرد میرفت بیرون بعد کلی احساسم بد میشد و این ادامه داشت و نتایج خیلی کم بود
یه ماه پیش کامنته یکی از دوستانم به من خیلی خیلی کمک کرد گفت اگه مشتری میاد و خرید نمیکنه و میره بیرون همون موقع بجای احساسه بد داشتن که مخالفه قانونه بیا بگو اگر من باورهامو درست کنم اینا همش ثروته اگر من باور فراوانی مو تقویت کنم خداوند خودش مشتری میشه برام اگر من باورهامو درست کنم مشتریها منو پیدا میکنن لازم نیست من کار خاصی بکنم یا حالمو بد کنم که احساسه بد اتفاقات بد رو در پیش داره
و دیدم آره درست میگه و اومدم انجامش دادم نوشتمو نوشتم و بخدا قسم از اون روز مشتریها خودشون میان و خرید میکنن و کارت میکشن بدون چانه زدن و تخفیف گرفتن
خدایا شکرت برای آگاهیهایی که به من میبخشی
خدایا شکرت برای دوستانه خوبی که در این سایت دارم
خدایا شکرت برای وجود نازنین استاد عزیزم و مریم جانم
گفتم بیام ردپای بذارم و برای شنا هم باور پذیر بشه که اگر با قانون جلو بریم و درک و عمل و اجرا کنیم نتایج مستمر رو میبینیم در زندگی
و مسیر رسیدن به خواسته هامون هموار و راحت و آسان میشود
از همه دوستان نازنینم متشکرم
من با شما ها هر روز رشد میکنم و تغییر میکنم با شما عزیزان هر روز زندگی میکنم
ممنونم ممنونم ممنونم سپاسگزارتون هستم
به اسم اعظم الله شروع می کنم که همیشه تنها هدایتگر و پشتیبانم بوده
سلام می کنم به استاد قشنگم که واقعا وجودشون مایه خیر و برکت جهان منه.
سلام می کنم به دوستان عزیزم در سایت و برای همه عشق و درود می فرستم.
استاد جانم وقتی این فایل رو محبت کردید و گذاشتید توی سایت من یکمی در تنش و ترس بودم. می دونستم چرا. چونکه در مورد کسب و کاری که دارم برای انجامش تحقیق می کنم سایت های رو دیدم که دقیقا ایده منو دارن انجام میدن و خیلی پر و پیمون و جذاب هم هستن، و من تو ذوقم خورده که ایده ام توسط کسی دیگه قبلا فکر شده و به عمل رسیده.
با اینکه نشستم 20 تا باور قدرتمندکننده فراوانی نوشتم و هی تکرار کردم ولی مشخص بود که هنوز هم باور فراوانی رو نهادینه نکردم که اینقدر پنچر شدم، و هم اینکه باور شرک آلود نسبت به خدا دارم که اینقدر به این افراد قدرت دادم. همه اینها باعث خستگی ذهنیم شد و هرچی تلاش کردم روی این فایل تمرکز کنم و حس و حالمو خوب نگه دارم نشد تا دیروز.
از ظهر دست ترانه رو گرفتم و رفتیم بیرون تا شب. 5 ساعت بردمش باشگاه و پارک و بازار و خانه بازی تا بالاخره این حواس پرت کردنها و تلاش برای تمرکز روی زیباییها کار خودشو کرد.
با خودم گفتم کامنت نمی نویسم تا حالمو خوب کنم و بتونم مطلب با ارزشتری بنویسم.
مسئول خانه بازی خانم خیلی خوبیه که با هم رفیق شدیم. دیروز که من تلاش کرده بودم آگاهانه تمرکز کنم روی زیباییها تا حالم خوب بشه بعد از اینهمه مدت آشنایی اومد و پیشنهاد داد بچه هامون رو در وقتی جدا از ساعت کارش ببریم پارک و بیشتر صحبت کنیم و کلی هم از من و سبک فکریم تعریف کرد. این شد یک نشونه که حالم بهتر بشه.
بعد در زمانیکه ترانه توی خانه بازی مشغول بازی بود بالاخره گوشی رو دستم گرفتم و فایل رو دوباره گوش دادم و خلاصه نویسی کردم. اینم دومین نشونه.
امروز صبح هم توی یه کامنت دیگه مفصل نوشتم که سه چهارتا نشونه دیگه واسم اومد که دیگه واقعا حس می کنم عین بولدوزر شدم و آماده حرکت با قدرتم. الهی بی نهایت شکرت.
در مورد این فایل هم با اینکه من هنوز سعادت اینو نداشتم که دوره کشف قوانین رو تهیه و روش کار کنم ولی به همسرم گفتم استاد یه فایل 68 دقیقه ای گذاشته که خودش یک مینی دوره هست. انگار یه دوره کامل رو خلاصه کرده و رایگان گذاشته. اینقدر که هر جمله اش پر از نشانه و کد مهم و آگاهیه.
بی نهایت ازتون سپاسگزارم و ممنون از اینهمه دست بخشنده و صداقتتون.
من خداروشکر در روابط عاشقانه مشکل خاصی ندارم هرچند که در این زمینه هم خیلی از حرفهاتون راهنمایی های عالی دریافت کردم و میتونم رابطه رو خیلی بهتر از این بکنم. ولی مساله ای که دارم روش بیشتر کار می کنم کسب و کار هست پس باورهای مخربی رو که نام بردید بیشتر در این مورد بررسی کردم.
1- من به اندازه کافی زیبا نیستم.
راستش نتونستم معادل این باور رو در مورد کسب و کار پیدا کنم. ولی در روابط اینو تجربه کردم.
در نوجوانی به خاطر موهام مسخره شدم. موهای من جنسش خشکه و کمی فر هست. بنابراین کمی هم پف می ایسته. و چون خیلی هم بچه لاغری بودم خواهرم می گفت شبیه آباژوری. یا مثلا شبیه شیر نر هستی با اون یال هاش. دوستم هم می گفت موهات عین سیم ظرفشوییه. یا مثلا در دوران بلوغ بینیم ورم کرده بود بخاطرش مسخره میشدم. یا موهای پشت لبم.
ولی در کل باورهای عمیقی در مورد زیبا نبودنم نداشتم و شاید به همین خاطر هم هست هیچوقت هیچ نیازی به عمل زیبایی نمی دیدم و اهل آرایش هم نیستم زیاد. شاید گاهی رژ ملایم یا سرمه چشم. ولی در مورد موهام بخاطر تمسخر شدنها من سالهای سال موهامو سشوار می کشیدم و هی خشکتر هم میشد. ولی هیچوقت دست به کراتین کردنش نزدم فقط پروتئین تراپی کردم که تقویت بشه. تا اینکه یکی دوماه پیش به خودم گفتم چه نیازی هست که موهات از نظر اکثر جامعه زیبا به نظر بیاد؟ تازه موی فر که زیباترر هم هست. و الان تقریبا دو ماهه که من سشوار نمی کشم و موهام به نظرم خیلی هم قشنگه. شاید به این علت که عزت نفسم بالاتر رفته و ناخودآگاه تو این مساله هم خودشو نشون داده.
2-من قابلیت و توانایی خاصی ندارم که کسی جذبم بشه.
بله من در روابط تقریبا چنین باور مخفی رو داشتم که الان فهمیدم بوده و من ازش خبر نداشتم. و فکر می کردم درس خوندنم و مدرک کارشناسی ارشدمه که دیگران رو جذب من میکنه. من از خودم چیزی ندارم و مدرکم برای من ارزش و اعتبار ساخته. هر خواستگاری که می اومد تنها چیزی که داشتم که ارائه بدم مدرک تحصیلیم بود. در صورتیکه الان که فکرشو می کنم خیلی کمالات دارم در ذاتم که منو ارزشمند میکنه. مثل پاکی، همیشه امیدوار بودن، خوشبین بودن، راستگویی، ادب و نزاکت فردی و اجتماعی، احترام به حق دیگران، باهوش بودن و خیلی چیزهای دیگه که مثلا ارجحیت داره به حتی مهارتهای دیگه ام مثل شنا بلد بودن. آشپزی و نقاشی و کامپیوتر و خیاطی و نقش فرش کشیدن و غیره و غیره. ولی من اینها رو چرا نمی دیدم نمی دونم.
در مورد کسب و کار هم همینطوره.
من خودمو کارامد و دانا نمی دونستم. از بچگی یادمه که پدرم می گفت سعیده درسخون و باهوشه. زبانها رو زود یاد می گیره ولی در مورد خواهرم می گفت مهدیه خیلی تیز و زرنگه. مهدیه کاردانه. مهدیه مسائل رو از رو هوا می گیره. خوب این مقایسه در ناخودآگاه من نفوذ کرد و باورم شد در مورد کار و حل مسائل و ارتباطات من کاردان نیستم. من منظورها رو نمی گیرم و جهان هم این رو به من اثبات می کرد و این باور در من کاملا تقویت شد. بطوریکه اگر کسی خلافشو بهم می گفت تعجب می کردم و خیال می کردم داره الکی دلخوشم میکنه.
بنابراین کارهایی رو برای کسب درآمد انجام می دادم با پس زمینه شکست خوردن می رفتم(بدون اینکه ازش آگاه باشم) و منجر به شکست هم میشد.
خودم رو مستحق پول گرفتن نمی دونستم یا اینکه به اندازه بقیه هم صنفها درخواست پول کنم. و در مدار شکست و سردرگمی شغلی و فقر موندم.
3-باور کمبود
آخ که هرچی بگم کم گفتم. از وقتی یخورده سرچ کردم و دیدم چقدر سایتهای متنوعی هم برای آموزش فیزیک و هم برای استعدادیابی کودکان هست و تمام ایده های منو حتی کاملتر انجام دادند، باور کمبود رو در خودم بشدت حس کردم. خوبیش اینه که الان درونیات و ترمزهای خودمو متوجه میشم و رشته فکریم رو درک می کنم که بر اثر چی و در چه جهتیه. قبلا همینا رو هم نمی دونستم.
و همین باعث خستگی روحیم شد. حرکت منو کند کرد. انگیزه صبح بیدار شدنم رو داشت ازم می گرفت که به لطف الله و کمک گرفتن از راهکارهای استاد دردوره های مختلف از جمله 12 قدم و شیوه حل مسائل تونستم امروز خودم رو کنترل کنم و دوباره با فکر رفرش شده شروع کنم. حتی ایده جدیدی هم به ذهنم رسید که باید دیگه امروز عملیش کنم.
با خودم هی تکرار می کنم بی نهایت ایده جدید وجود داره که میتونه به من گفته بشه. بی هایت آدم هستند که میتونن به من دراین راه کمک کنن. بی نهایت افرادی بودند که کاری رو دیرتر از پیشروهای یک رشته شروع کردند ولی بهتر از اونها عمل کردند و دارند کسب درآمد می کنند. جهان به اندازه کافی برای همه ما منابع و ثروت بالقوه داره. هرکسی هر مقدار از این ایده ای که من دارم تونسته پول بسازه از من چیزی کم نشده و سهم من در جهان محفوظه.
در مورد ایجاد رابطه هم یک چنین باور کمبودی رو تا حدودی داشتم ولی خوب نتیجه ازدواجم نشون میده که در حد خیلی نامناسبی نبودم و باورهای فراوانیم در اون زمینه بهتر بوده. یا اینکه باورهای مخربم در جایی کمی بهبود پیدا کرده احتمالا.
4-من لایق یک رابطه عاشقانه (کسب و کار موفق و پولساز) نیستم.
در مورد رابطه من واقعا پاشنه آشیل داشتم. وقتی بچه بودم همیشه از مادرم که خیاط بود و لباسهای من و خواهرم رو خودش می دوخت می شنیدم چون لاغری باید فلان مدل لباس رو بپوشی. یا مثلا این پیراهن تو تن مهدیه(خواهرم) قشنگه چون پاهاش تپله. یا اینکه شبیه عدد 1 هستی. عین کتاب میمونی از لاغری. من اون موقع نمی دونستم که تاثیر عمیقی دارم از این حرفها دریافت می کنم و پایه های عزت نفسم داره هرروز شلتر و سست تر میشه. الهی شکر که الان میدونم که هیچوقت نباید ظاهر و باطن دخترم رو اینطوری قضاوت کنم و با الفاظ تضعیف کننده خطابش کنم.
این حس خوش اندام و جذاب نبودن در من بصورت لایق ندونستن خودم برای جذب پسرهای زیبا و خوش اندام شکل گرفت. اصلا خودم رو در حد ازدواج کردن هم نمی دیدم. و این شد که وقتی یه آقاپسر خیلی خوش تیپ و خوش اندام و خوش برخورد به سمت من جذب شد و شروع به تحسین من کرد باور نمی کردم. فکر می کردم فقط می خواد مخ بزنه. بعد که متوجه شدم واقعا منو دوست داره و عاشقم شده از بس که در عمق ذهنم برام بزرگ و دست نیافتنی بود از دستش دادم. خودش هم نفهمید چطور شد و تا سالها هنوز پیگیر من بود ولی خوب ازدواج کرده بود و من نمی خواستم باهاش ارتباطم رو حفظ کنم.
بعد از ضربه سنگینی که از این اتفاق بهم وارد شد کتابی رو بصورت اتفاقی دریافت کردم که شاید اولین آشنایی من با قانون جذب بود. کتاب “از دولت عشق” از کاترین پاندر. روشهایی برای خودارزشمندی و ارتباط با خدا و جذب خواسته ها. این شد که باورهای قدرتمندکننده ام در روابط بهتر شد و چند ماه بعدش ازدواجم شکل گرفت. و همسرم از خیلی جهتها عالیه به لطف خدا.
اما در مورد کسب و کار
توی مورد قبلی هم توضیح دادم. به نظرم مخلوطی از باور عدم فراوانی و باور عدم لیاقت دارم که مانع از این میشه که دست به عمل جدی و شجاعانه ای در مورد کار مد نظرم انجام بدم. و البته شاید سایر باورهای نادرست. اینکه با خودم میگم مگه غیر از فیزیک که تازه فراموشت هم شده چی بلدی؟ چه قابلیتی داری که مردم بابتش پول بدن؟ چه مشکلی رو از جهان حل کردی که لایق دریافت دستمزد هستی؟
بعد دوباره با خودم میگم مگه همه از اول همه چیز رو بلد بودن؟ مگه همه از اول سایتشون پر و پیمون بوده؟ خود استاد هم به تدریج سایتش رو کاملتر کرده و اشتباهاتی رو اصلاح کرده. چیزهایی رو به روزرسانی کرده. همه از کم و ساده شروع می کنند و به تدریج رشد می کنند. تو ایمان و توکلت کمه که این حرف رو میزنی. تو تکامل رو نادیده گرفتی که انتظار شاهکار از خودت داری در ابتدای کار.
5-همیشه آدمهای نامناسب رو جذب میکنم.
خیلی فکر نمی کنم در این زمینه مشکل داشته باشم واقعا. خداروشکر
6-همه روابط به رنج و ناراحتی ختم می شود.
در زمینه روابط چنین باوری ندارم. ولی در کسب و کار برای خودم بله. در مورد دیگران دیدم که بعضیا چطور از صفر به موفقیت می رسند ولی احساس می کنم خودم نمی تونم. ته ذهنم می شنوم که گاهی (نه همیشه) میگه چرا دوباره کاری رو شروع کنی که چند بار تلاش کردی و نتیجه نداده؟ اصلا تو مال استارت آپ نیستی. تو خلاق نیستی. تو کاردان نیستی.
باز هم اهرم رنج و لذت به دادم میرسه و هر روز منو متعهد نگه میداره. و باورهای لیاقت و ارزشمند و همچنین الگوبرداری از افراد موفق.
7-من برای یک رابطه زیادی جوان یا زیادی پیرم.
نه خداروشکر در هیچ موردی اینطوری فکر نمی کنم.
8-من باید بی نقص و کامل باشم تا رابطه ای (کاری) رو شروع کنم.
هم آره هم نه. یعنی هنوزم فکر می کنم باید توانایی هام رو افزایش بدم ولی نه در حد کمال و پرفکت بودن چون از نظر من هیچ انتهایی برای کمال وجود نداره.
9-همه خیانت می کنند.
الهی شکر اصلا نه در روابط نه در کار هیچ باور نادرستی در این زمینه ندارم. اصلا یکی از دلایلی که از گروه واتس اپی دوستام بیرون اومدم شنیدن همین حرفها بود. بی نهایت هر روز غر و شکایت و حرف از بیماری و خیانت و بی پولی و ناسپاسی دیگران. اصلا آدم سالم اونجا دیوانه میشد و خوشحالم که اون ارتباطات سمی رو قطع کردم.
10-من پولدار نیستم. سرمایه ندارم
اینم چنان مشکلی واسم نبوده. بخصوص الان با آموزشهای استاد قشنگ دیگه باورم شده از هیچ هم میشه پول ساخت.
البته در مورد روابط این اشتباه رو داشتم که فکر می کردم آدم پولدارها فقط دنبال پولدارها می گردن. و من نباید منتظر اونها باشم.
البته از جهتی این درست هم هست فکر کنم. از این لحاظ که افرادی که در مدار ثروت هستند جذب هم میشن. ولی نه اینکه الزاما هم مدار بودن عشق هم با خودش بیاره. عشق ممکنه در دو مدار مختلف مالی رو به هم پیوند بده.
11-من بهتر است تنها باشم
نه هیچوقت اینجوری فکر نکردم
12-اصلا در سرنوشت ما نوشته شده که بدبخت باشیم.
الهی شکر هییییییچ وقت این مسئله رو باور نکردم و بهش اعتقاد نداشتم. بخصوص الان که آموزه های استاد رو دنبال می کنم بیشتر باور به خالق بودن در من تقویت شده.
13-من اصلا در روابط خوب نیستم.
در رابطه عاشقانه همچین ترمزی نداشتم. یا بخوام ریزبینتر بشم شاید خییییییلی ضعیف و ریز چنین ترمزی داشتم. ولی کم اثر بوده.
در مورد کسب و کار ولی خیلی قوی تحت تاثیر این ترمز هستم. هنوز هم حس می کنم شمّ اقتصادی ندارم. روابط کاری رو بلد نیستم. موقعیتهای پولساز رو تشخیص نمیدم. مدیریت کسب و کار و رهبری یک تیم رو بلد نیستم و همیشه حرفم این بوده که باید مدیریت و رهبری و مهارتهای فروشندگی رو یاد بگیرم. راستش هنوز الگوی درستش رو هم دنبال نکردم که بهم اثبات کنه باورم غلطه. فقط چون به استاد اعتماد دارم متوجه شدم این باور درونی من غلطه و باید اصلاح بشه. از خدا میخوام هدایتم کنه به مسیردرست که باورم بشه هر ابزاری که برای هر کاری نیاز دارم از قبل در وجود من هست و من فقط باید ازش استفاده کنم.
14-اگر وارد رابطه یا کار بشم آزادی ام را از دست می دهم.
قبلا این باور رو داشتم ولی با تمرینات دوره شیوه حل مسائل زندگی الان احساس سبکی نسبت به این ترمز می کنم. میگم همونطوری که من گاهی با وجود خونه و بچه و زندگی ساعتها (مثلا 5 ساعت) می شینم پای یادگیری دوره هام در سایت استاد، میتونم کسب و کاری رو هم ران کنم که همینجوری انجام بشه. و من همزمان هم به کارهای خونه ام برسم هم به بچه ام. اصلا از الان نباید قضاوت کنم که شغل داخل منزل یا حتی بیرون منزل منو اسیر خودش میکنه و از ضروریات زندگیم میندازه. مگه من الان که روزی حداقل 3 -4 ساعت در سایت و سر تمرینهام و نوشتنی هام هستم آسیبی به رابطه ام با همسر و دخترم رسیده؟ مگه چیزی ازم کم شده؟ تازه دارم افزون هم میشم و آدمی بهتر از قبل. پس یک رابطه خوب یا کسب و کار مناسب نه تنها چیزی رو ازت نمی گیره بلکه بسیار نعمتهای ارزشمندی رو هم بهت اضافه می کنه.
15- اگر خودم رو برای همه باز کنم و اعتماد کنم صدمه می بینم.
در مورد کسب و کار نیازی نیست همه جا برای همه رهگشا باشم. کسی که در مدار من قرار بگیره جذب من میشه و اعتماد بین ما شکل می گیره.
من در روابطم هم خداروشکر این ترمز رو نداشتم. از اعتماد نمی ترسیدم ولی همه چیز رو هم به همه نمی گفتم. چون نیازی نبود.
16-باید شخصیتم رو عوض کنم و ماسک بزنم.
در کسب و کار فکر نمی کنم نیازی به ماسک زدن باشه. چون دارم الگوی موفقی رو مثل استاد و مریم جان می بینم. مگه آدم میتونه ماسک بزنه و اینهمه مدت یکدست بمونه و اینقدر هم تاثیرگذار باشه؟ پی باور اشتباهیه و من هم الان مقاومتی باهاش ندارم.
17- نیاز دارم کسی منو کامل کنه.
من در مورد روابط زیاد اینجوری فکر نمی کردم. ولی در کسب و کار بله. گاهی با خودم فکر می کنم یک تیم تشکیل بدم تا نقایص کار من رفع بشه. تصمیم و عقل جمعی بهتر از تصمیم یک نفره هست. روی این مسئله باگ دارم و فکر می کنم به راهنمایی بیشتر نیاز دارم.
اینها مسائلی بود که تونستم در مورد خودم تحلیل کنم. به استاد بزرگوارم تبریک میگم که در هر مسئله ای انقدر ریزبین و دقیق میشن که مو رو از ماست بیرون می کشن.
از استاد مهربونم بی نهایت سپاسگزارم که اینهمه آگاهی ارزشمند و قیمتی رو به رایگان در اختیار ما گذاشتند و این نشون دهنده صداقت و یکرنگی و دوری از هرگونه بخل و طمع در وجود ایشون هست.
انقدر نوشتم که دیگه سرگیجه گرفتم.
ممنون از شمایی که این کامنت رو وقت گذاشتی و خوندی. خدا به وقتتون برکت بده.
عاشقتونم