https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-17 05:54:082023-07-07 09:15:54چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 2
939نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
تو دوران اولیه که تازه نوجوان بودم دورو بریام هم سن و سالام درمورد دخترا حرف میزدم و میگفتن که من با فلانیم اون میگفت این میگفت وهمه بحثا دورو برم شده بود حرف دختر
منم که شروع کردم و واقعا دلم میخواست
اما اعتماد بنفسم پاین بود واقعا همون اوایل 14 .15سالگی بود
و من خجالت میکشیدم خیلی زیاد تا حدی روم نمیشد ب کسی بگم آخرش هم اگه میگفتم آنقدر استرس و نگران بودم
خلاصه هی شروع شد به این کارا و هی جواب نمیداد خودم واین ناکامی هی ادامه وادمه داشت تا رسید یک سد به یک بتن
وهر روز من تلاش های زیادی. میکردم
اصلا اینجوری نبود که دست بکشم ها هر روز با یه طرفندی
اون اوایل گوشی نبود هی دنبال میکردم دخترا رو
بعد گوشی اومد یه شماره گیر میاوردم زنگ میزدم
بعد دنبال میکردم تو تلگرام تو گروه
تو پیج ها میرفتم هر مسیری که به ذهنم خطورمیکرد میرفتم
دیگه خودتون بخونید تا کجاهارفتم ………
وشاید خیلی ها هم
مثل من بودن
(ببخشید من کامل رک و پوسکنده میگم چون سالها 12سال من زجر کشیدم. ولی الان. رسیدم به قوانین ساده براحتی میشود
آخه چرا اون همه گدای کردن)
واما باورهای غلطی که در این مورد داشتم
1.اون اوایل فکر میکردم که من هنوز بچه هستم و به اون سن نرسیدم بخاطر همین که کسی جواب نمیده
2.بعد آروم آروم رسیدم به مثلا 19سال اینا این احساس زشتی توی من شکل گرفت و هی از ضاهر خودم بیشتر بدم می اومد و هی دیگران هم تا ید میکردن و مثلا میگفتن. بچگی خیلی خوشگل بودی ها غیر مستقیم یامیگفتن بچگی تو خشکل بودی. ولی الان داداشت
واین زشتی دیگه خیلی اعتماد بنفسم رو نابود کرد وخودمو با دیگران دوستانم فامیلا هم سن و سالها مقایسه میکردم و هر روز بد تر و بد تر میشدم (با وجود اینکه خیلیا هم بودن تعریف میکردن از قدم از موهام از قیافم. معمولی بودم )
3.دوباره یه دورانی این باور شکل گرفت که من دیگه سنم رفته به بالا 25 اینا بودم دیگه چون زشت هستم وسنم هم رفته بالا قطعا یک دختر 18ساله اصلا بهم محل نمیذاره و میگه پیر شدی هم سن بابامی
4.تو دوران که این دوران دیگه با استاد هم آشنا شده بودم اما آنقدر باورهای غلط داشتم که اصلا نمی شنیدم این حرف هارو تو این دوران میگفتم که کسی ماشین نداشته باشه اصلا دوست هم بگیره میگه ماشین نداری پس خداحافظ کسی بدون ماشین دوست نمیشه
ماشین پیکان خشکل گرفتم
چند تا دوستی پیدا کردم اما با وابستگی شدید و گریه و زاری ناراحتی هزار تا باور های ریز زیرین به چند روز طول نمیکشید و دوباره میرفتم ب باور غلط که کی سوار پیکان میشه بعد چند مدتی عوضش کردم پراید بازم همون شرایط یه ذره تغیر اما بجای اولش بر میگرد
والان که تو همون دوران پراید هستم ازدواج کردم و دیگه بقیش. بماند
5.گدای کردن وابسته بودن نگران بودن عدم لیاقت اینا چیز های هستن که واقعا از اول تا آخر این 12 سال باهام بودن خجالت کشیدن نگران قضاوت شدن احساس بد و منفی نگرش های منفی و غلطی که با عث میشدن که نتونم ارتباط برقرار کنم
بله استاد عزیزم عاشقتم که آنقدر عالی هستی
ومن هم خیلی تغیرات خوبی کردم اما الان من ازدواج کردم و به دنبال هر روزم بهتر از دیروزم هستم و رابطه عاشقانه رو خلق کنم انشاالله
و این است داستان زندگی من
که بخاطر باورهای غلط گذشته سر زنش ها ضاهر خودم رو دوست نداشتن احساس نازیبای
باورهای غلطی که از بچگی. بخورمون کردن
بخاطر همین که الان دیر تغیر میکنیم و ایناسخت تغیر میکنند
واینه که سالهاست که تلاش کردم زجر کشیدم حرف شنیدم گدای کردم از خودم کندم برای طرف مقابل اما 4روز بیشتر نمونده
و هزاران کار دیگر…………
اما برخلاف من با دوستی میرفتم بیرون
خیابون یه دور میزدیم چند تا شماره میداد و بعد خودمو مقایسه وتوجیه میکردم که اون از من خشکل تره
ودوستانی داشتم دختران فامیل ب من میگفتن به فلانی بگو که دوست بشیم
خدارو شکر میکنم بخاطر اینکه فهمیدم که تمام این سالها فقط فقط بخاطر همین باورها و افکار های که داشتم که این همه سال تجربه های سخت داشتم .
و ب ساده ترین شکل ممکن میتونستم روابط های عالی داشته باشم براحتی
خودشون پیشنهاد میدادند خیلی ساده
اما بریم سراغ ثروت مثل روابط خداوند هدایتم کنه که اون چیزی رو که لازمه رو بهم بگه و یادم بیاره منم بنویسم که به خودشناسی برسم و بفهمم که همه چیز بسادگی به دست میاد نیازی به هیچ زجری نیست .
من الان در شرایط مالی سخت قرار دارم شغلم زنبور داری. هست زنبور خیلی کمی دارم و چند تا هم یه نفر دیگه خریده که شریکی پیش منه البته خودش نه فقط زنبوراش
و بدهی دارم از طرف بانک ک ازش میگذره
اینا رو میگم که کامل بگم خیلی خوش بهم الهام میشه
بعد من یک زمینی دارم که میخواستم ماشینمو بفروشم و بسازمش شروعش کنم و قسط وامم هم رو بدهم
و ماشین ارزون شد اون قیمت مد نظرم رو نمیکرد
و گفتم این یک نشونس.
حالا باورهای غلطی که تو این داستان بالانوشتم و دارمش
من خیلی برای خونه عجله دارم وهی عجولی میکنم فشار میارم
ومیدونم که این باور غلطی پشتشه.
من میخواستم ماشینم رو بفروشم اما بازم این اشتباه بود چون واقعا من لازمش دارم
من باید خلقش کنم من به فراوانی باور ندارم
حالا در این شرایط من کاری بغیر از زنبورداری ندارم درآمدی ندارم
واحساس میکنم که فقط از همین راه میتونم پول بسازم واونم که من زنبور کم دارم. پس کمه و کلی باورهای محدود و کمبود
اما من تو این شرایط خدارو فراموش کردم ودست خدارو بستم
اونم یه سلام خییییییییییییییییلی پر انرژی و خوشحااااااااااااااااال :)
درست بلافاصله بعد از اینکه پیام قبلی رو نوشتم با خواهرم و پسرم رفتیم بیرون گفتیم یه تفریحی هم داشته باشیم روز تعطیل، اول صحبت یه پارکی بود که یه دریاچه کوچولو داشت و 20 دقیقه رانندگی با ما فاصله داشت، بعد گفتیم نه یه جا نزدیک تر بریم خلاصه رفتیم یه پارکی که من چندوقت بودم دلم میخواست برم ولی جور نشده بود… آقا رفتیم اونجا دیدیم چه خبره، کلی جمعیت و سرو صدای آهنگ… نگو کنسرت Akon بود:))) دقیقا همونروز و همونساعت :))) خیـــــــــــــــــــــــلی خوب بود واقعا جای همه دوستان خالی
البته ما که اطلاع نداشتیم و بلیتی چیزی تهیه نکرده بودیم که بریم تو محوطه ی اصلی ولی خب کنسرت تو فضای پارک بود و تو کل پارک صداش میومد، آهنگ I wanna make up right now na na آخرش خوند که خیـــــــــــــــــلی حال داد، هم خود کنسرت و آهنگای قشنگش، هم این همزمانی که اتفاقا همونجا و همون موقع که ما رفتیم این ایونت بود…
خلاصه یه ساعتی اونجا بودیم و هر سه تاییمون کلی خوشحال و خندان و واقعا شاکر و سپاسگزار از این همزمانی و این حس و حال خوب، برگشتنه هم از Tim Hortons نوشیدنی های خوشمزه گرفتیم و تو راهم کلی آهنگ گذاشتیم و اومدیم خونه
خدارو هزار بار شکر… پسرم هم هی میگفت ببین قانون چه قشنگ کار میکنه، منظورش به شروع دوره کشف قوانین بود
همین:)
گفتم این حال خوب و خوشحالیمو با دوستام هم به اشتراک بذارم:)
سلام استاد جانم ومریم جانم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم به خاطر این همه آگاهی که خودش یه دوره کامله اگر کسی شنونده باشه وعمل کنه ،و
سلام خدمت خانواده عزیز خودم
ترمز وگاز
باور های نادرست ،ریشه فکری ما که بسیار مهم است ،تازمانی که ما باورهای مخرب رو حذف نکنیم وترمزهای ذهنمون رو بر نداریم هرچه تلاش میکنیم بی فایده است وبه قول استاد تلاشها هیچ نتیجه ای نمیدهد وهمزمان که ما داریم تلاش فراوان میکنیم هیچ نتیجه ای حاصل نمیشود واین نشان میدهد که ما در راه نادرست هستیم چرا که روند جهان همواره پیشرفت وثروت وسلامتی است .
من خودم چندین ساله که در یک روند اشتباه هستم وبا وجود تلاش فراوان هیچ نتیجا ای از تلاشهایم نمیگیرم واین مُسئله بسیار مرا آشفته ونگران کرده است وبا تمام وجودم سخنان استاد را درک میکنم زمانی که از گاز وترمز حرف میزنن خداوندا سپاسگزارم به خاطر این همه آگاهی ومرا هدایت کن به سمت آگاهی های بیشتر وعمل به تک تک آنها،ربم سپاسگزارم ربم سپاسگزارم سپاسگزارم ربم سپاسگزارم
دقیقا من در زمان ومکان نامناسب تلاش زیادی کردهام وبا آدمهای نامناسب …..وهیچ نتیجهای از این همه تلاش ده ساله نگرفتهام.
خداوندا کمکم کن که راه را بیابم وراه درست را بروم وکمکم کن به تکتک این آگاهی ها عمل کنم ومثل یه برنامه نویس کد بنویسم وبه تکتک این آگاهی ها عمل کنم.ربم ربم ربم مرا هدایت کن وتمام دوستانم را در مسیر رسیدن به اهدافشان
و اتفاقا همیشه فکر میکردم که پسرا دنبال دخترای خوشگلن و کلا همه چ زن چ مرد چ جوون یا بچه
دنبال خوش قیافه ها هستن
برای همین باورم
تو دوران نوجوانی و تا زمانی که سر کار بودم ( هنوز رو خودم کار نمیکردم)
با هر بزک دوزکی بود
از لاک و لباس خاص
رنگ مو و …
دنبال جلب توجه بودم
و واقعا از درون لذت میبردم که ب من توجه میشه
همیشه خودم مقایسه میکردم
و البته در کنار دو خواهرم از نظر ظاهر از درون احساس صعف میکردم( البته که هیچ وقت ب زبون نمی اوردم) با اینکه من نسبت ب اونها اندام بسیار زیبایی دارم و پوست روشن تر
همیشه حس میکردم که اونها خوش پوش ترن و ارایش ب صورت اونها بیشتر میاد و جذابتر از منن
( ی دلیلش پاینخت نشینی اونها و ب مد بودنشون بود و ی دلیلش هم مقایسه ای بود که از بچگی عمه هام میکردن، ب گفته ی اطرافیان من تو نوه ها زیباترین و خاص ترین بودم ، توی بچکی ب گفته ی مامانم موهام مث طلا بود و چشمهای آبی، پوست سفید و ی دختربچه آروم
اما یکی از عمه هام بود که وقتی ب سن مدرسه رسیده بودم وقتی ما رو میدید دائم میگفت که خواهر کوچیکم از همه ما خوشگلتر چون چشمای درشتی داره
( با اینکه پوست گندمی و البته درشت هیکل تر بود)
بعد از ازدواج این باور غلط شنیدم که زن خوشگل مال مردم
و چشم همه مردا دنبالشون ( برا همین خیلی ها با دختر خوشگلا دوست میشن ولی باهاشون ازدواج نمیکنن)
یا ثروتمند بودن
یادم اومد تو دوران دانشگاه اصلا تو خودم نمیدیدم با بچه پولدارا بگردم، و الان دقت ک میکنم حوزه دوستیم دقیقا با آدمهای همفرکانس خودم بود دوستانی که از لحاظ مالی مشکل داشتن
ولی از اون طرف خواهرم( الگوی نقض) با اینکه تو ی خانواده بودیم همیشه از وقتی بچه بودیم یادمه با پولدارهای کلاسشون میگشت
باور اشتباه بعدیم
عمر ازدواج کمه خیانت میبینی
یاد ندارم دور و برم ی الگوی درست و درمون عاشقانه دیده باشم تا چند سال پیش
خواهرم که توی ازدواجش با ی بچه شکست خورده
و عینا خاله کوچیکم و عمه کوچیکم هر کدوم با ی بجه کوچیک جدا شدن
عموم زن دوم گرفت و بعد با همون از ایران رفت
تو اون زمان همسایه مون و برادرش که جز بازیکنای مطرح تیم فوتبال صنعت نفت بود
با وجود داشتن زن و بچه
زن دوم گرفته بودن
و کلی سیکل های معیوب و داغون میدیدم
و این الگو رو ب من میداد که ازدواج هایی که قبلش با دوستی نهایت دو سال دووم داره یا مردا که وضعشون خوب میشه شلوارشون دوتا میشه
یا کسی رو دیدم که 6 سال همسرش میخواست و با هم دوست بودن
بعد از ازدواج هر کدوم برای خودشون دوست دختر و دوست پسر داشتن
دیدن خانمهای متاهل که با ی مرد دیگه دوست بودن و …
بخوام دونه دونه بکم
خیلییی میشه
ی دلیلش هم ب خاطر مکان نامناسبی بود که تو دوره نوجوانی توش بودم
و نشست و برخاست با ی ادم از فامیل های خیلی نزدیکمون بود که با این افراد ناجور ب خاطر شرایط کاریش سر و کار داشت
اسیر شدن بعد از ازدواج
ی نمونه مادرم بود که پدرم بهش سخت میگرفت ( از پوشش و رفت و امد)
اینکه باید با سختی بچه هات بزرگ کنی
ی باور که هنوزم دارم
من بلد نیستم با کسی دوست بشم
یا دوست نگهدار نیستم
سالهاست ( از دوره دبیرستان) دلم میخواد ی دوست صمیمی و درست و درمون داشته باشم ولی ندارم
کسی که تو این مسیر کنار هم باشیم همفرکانس باشیم
تو مسیر اگاهتر شدنم
وقتی ب دایره دوستام نگاه کردم دیدم
که مثلا یکیشون با داشتن شغل و موقعیت اجتماعی بالا، چهره زیبا، ولی رابطه عاطفی داغونی با همسرش داره
که رابطه ام ب شدت باهاش کم کردم ( هرچندمته در خد ی تماس تلفنی و احوالپرسی)
یا یکی دیگشون که خیلی خانم فعالی ، با اینکه همسر تحصیلکرده و با رتبه کاری بالا داره، احازه نداره کارکنه
و همسرش ازش حمایت نمیکنه و بهش میگه بشین بچه هات بزرگ کن
یکی دیگه با اینکه زن خیلی فعال و خلاقی، ولی دائم داره غیبت میکنه و پشت سر بقیه حرف میزنه
رابطه ام با اولی و سومی تقریبا قطع کامل شده
و فقط دیشب در حد تماس برای عرض تسلیت بوده
اون دومی هم تو کلاس پسرم مرتب همدیگه رو میبینیم
ولی دارم یادمیگیرم که بحث بذارم روی چیزای خوب
یا حداقل چیزایی که بار حسی منفی نداره
قطعا کلی باگ دیکه هم دارم
که با گوش دادن بیشتر فایل و هدایت خدا برام اشکار میشه
بنام خدا سلام ب استاد عزیزدوس داشتنی ومریم خانوم مهربانم
استاد جان هرجا ک من واقعا نیاز داشتم ب تلنگر ب ی انگیزه میبینم شما دقیقا درمورد چیزی ک میخواستم فایل میزارین من واقعا تمام حرفاتون الان درک میکنم درحالیکه قبلن اینطوری نبودم اینکه من سازنده زندگی خودم هستم. ترمزهایی تو ذهنم بود ک نمیزاشت عاشق خودم باشم یارابطه خوبی باهمسرم داشته باشم!
مثال= اینکه من بابالارفتن سنم زیبایی ام راازدس دادم من نمیتونم خوب حرف بزنم من لیاقت رابطه خوب عاشقانه رو ندارم واینکه من چون ازخانواده پولدارنیستم کسی بهم احترام نمیزاره احساس کوچیکی بی ارزشی میکردم درحالیکه ب قول شما ارزش آدم ب پول زیبایی ثروت نیست ارزش وجود خودمونه ک باهرشرایطی باید خودمونو بپذیریم نقصامونو قبول کنیم و روخودمون کارکنیم روز ب روزبهترشیم چقدر این فایلتون وصحبتایی ک کردین عالی بود من واقعا لدت بردم مثل همیشه انگیزه گرفتم شما همیشه برای من بهترین الگو بودید وهستید.
از روز انتشار این فایل توسط استاد عباسمنش، ذهنم از دو جهت درگیر این قصیه بود:
اول: چرا باوجود اشتیاق فراوان و برنامه ریزی و … اصلا اقدام عملی نمی کنم و یا زود سرد می شوم و یا بصورت موج سینوسی برای اهدافم بالا و پایین می روم؟
دوم: در مواردی هم موفق به تلاش شده ام چرا نتیجه ی لازم را نگرفته ام.
بعدداز اینکه بارها و بارها فایل ها را گوش کردم به این نتیجه رسیدم که جواب هر دوی این موارد به باورها مربوط است. ابتدا باورهای غلط (حتی راجع به خود موضوع تلاش هم می بایست باورت درست باشد که بتوانی اقدام به تلاش کنی) دوم نداشتن باور صحیح.
تمام حجم مغزم اکنون توسط این سوال اشغال شده است : چطور باورهای درست بسازم و چطور باورهای غلط را کنار بگذارم.
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
یه راست برم سراغ باورهای محدود کننده خودم:
– در رابطهی با همسرم، دیدم که من همیشه دارم به ایشان ایراد میگیرم و از خودم بیخبرم.این درصورتی است که منم که باید پیشرفت کنم و خودم هستم که موجب پیشرفت خودم هستم و هیچ عامل بیرونی نمیتونه در تعیین سرنوشت من هیچ اثری داشته باشه. خوب پس اگر این طوریه و من دارم این را شعار میدم، دیگه اصلا ایرادگیری یه بهانه است و بس! میدونید چرا؟ چون به نظر من ایرادگیری من به این دلیل انجام میشه که من همش از دیگران انتظار دارم به خواست من زندگی کنند و همون جوری باشن که من میخوام. اینطوری من دارم به خودم زیان میرسونم. بهتره که بپذیرم و تمرین کنم که لازم نیست دیگران مانند من بیاندیشند و مانند من زندگی کنند و اهدافی مانند من داشته باشند. البته که خدا را سپاس بهتر از پیش شدهام ولی حالا حالاها کار دارم و باید هر روز روی خودم کار کنم و پیوسته به خودم بگم که همونطور که تو حق داری اونجوری که دلت میخواد زندگی کنی، دیگران هم حق دارند که هرجور که دلشون میخواد زندگی کنند! حالا فکر میکنم که درواقع این شکل نگرش من به رابطهام با همسرم، نشان از وابستگی من به ایشان است. وابستگی یعنی اینکه من کامل نیستم و میخوام با این رابطه که شکلش را هم میخوام خودم تعریف کنم، کامل بشم. البته خوبه که شکل رابطه را خودم تعریف کنم ولی، به نظرم بهتره که این بازی برد برد باشه و هر دو طرف ازون لذت ببرند تا به هر دو طرف خوش بگذره! وقتی به هر دو طرف خوش بگذره،رابطه گستردهتر و پایدار میشه. منم که همین را میخوام. من میدونم که هیچ آدمی کامل نیست و من و همسرم و دیگران هم از این قاعده مستثنی نیستیم. بنابراین، پافشاری بر کامل بودن کسی و پیوسته به دنبال نکات منفی او بودن، به معنای اینه که داریم فکر میکنیم که یه چیزی سر جای خودش نیست.
شما استاد بزرگوارم همیشه صحبت مدارها را میکنی و من هم بهش باور دارم! بنابراین اگر من روی خودم کار کنم، دو برتری در این کار هست:
1. من رشد میکنم و خودبهخود در مداری جای میگیرم که بالاتره و بهتره.
2. با آدمایی مرتبط میشم که اونا هم در همون مدار هستند و اونای دیگه یا به این مدار میان و یا اینکه از زندگی من دور میشن.
اگه من دارم به کسی سخت میگیرم، به نظرم به دلیل وابستگیهای من به او و یا بهطور کلی وابستگی به دنیاست.
یه ترمز دیگهی من اینه که وقتی اهدافم را مینویسم و بلندپروازانه هم مینویسم، اول یادم میره که عجله کار شیطانه و اگه در دام شیطان بیفتم یعنی به خدا اعتماد نکردم. الان یه فکری به ذهنم اومد و اونم اینه که، اگه برای رسیدن به اهدافم عجله کنم( البته با عشق، تمام تلاشم را بکنم و هیچ کم نگذارم) درواقع مثل یه وزنه بردار میمونه که با همهی تواناییش، بدون گرمکردن و آمادگی بره روی تخته و خوب معلومه که چی میشه؛ وزنه با کمال شرمندگی از دستش میافته. اگه پشت هم عجله کنم، اینجوری میشه که پشت هم شکست میخورم و دلسرد میشم و دست از کار میکشم. مهم اینه که عاشقانه و صادقانه همهی تلاشم را به هنگام بکنم، از خداوند یگانه پیوسته هدایت بخوام و بدونم و متذکر بشم که خدایا من از خودم هیچ ندارم و به آنچه از تو به من برسه نیازمند و فقیرم. پس، چرا نگرانی؟ چرا دلهره؟ چرا نگرانی؟ عه، دوبار نوشتم نگرانی! این نشون میده که من بسیار نگرانم و از درگاه خدا میخوام که این باور و ایمان را در من زنده کنه و تنومند کنه که تنها به خودش باور داشته باشم و تنها به خودش توکل کنم و نگران هیچ چیز نباشم و بلندپروازانه هدفگذاری کنم و اونا را به اهداف کوچک بشکنم و همهی تلاشم را بدون هیچ نگرانی بکنم و سرانجامش را به خودش بسپارم!
یه ترمز دیگهی من اینه که وقتی میخوام برای معرفی محصولات به یک مشتری احتمالی اقدام کنم، شرک میاد به سراغم. شرمی که تو دلم هست بهم میگه: تو باید بتونی این محصولات را به اون آدم بفروشی! از یه طرفی هم یه غرور بهم میگه اگر نخواست به درک! ولی الان دارم فکر میکنم که، اصلا یک فروشندهی محصولات کاملا اورگانیک که بهترین دنیا هستند، باید تازه منتشر را هم بکشند. بنابراین، این مسئله به دلیل کاستی عزتنفس من هست و بس! باید به خودم بگم و بدونم که آقا جون تو تا دربارهی محصولات وقت نگذارید و برای دیگران از برتریهای بینظیر اونا که تو دنیا مثلشون پیدا نمیشه چیزی نگی، وقتی اینو عیب و آر بدونی، خوب اتفاقی هم نمیافته و فروشی هم نخواهید داشت! به گفتهی شاعر که:
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
یکی دیگه از ترمزهای من اینه که دیگران از من جلو افتادند و من عقب موندم و این منو نگران میکنه.
امروزه دارم به خودم میگم: خوب تو نگران باشی یا نباشی، چه فرقی داره! به جای نگرانی، از اونا درس بگیر! من میدونم که اونا روی رشد شخصی خودشون بسیار کار کردند. بنابراین، من هم با کار بر روی رشد شخصی و اسیر شتابزدگی و نگرانی نشدن و حس رقابت که کار شیطانه، میتونم با این باور زیبا که دستم تو دستای خداست و خدای من همون خدای اونجاست و اصلا هم دیر نشده، با کار کردن روی خودم به نتایجی برسم که برای خودم و تنها برای خودم خیرهکننده باشند!!!
خدایا پروردگارا، چگونه این همه لطف و محبت و توجه و نعمت و برکت و ثروت روزافزون شما را سپاس گویم؟! تنها از درگاه پر مهرت درخواست میکنم که من و ما را همیشه در مسیر هدایت و آگاهی بگذاری تا مراحل تکاملی خود را در این دنیا به خوشی و شادی بپیماییم و چنان در ثروت روزافزون شما غرق باشیم که به آزادی مالی و زمانی و مکانی کامل رسیده و تا پایان عمر در این دنیا از لحظه به لحظهی زندگیمان لذت ببریم و دنیا را به جایی بهتر بدل سازیم!!!
استاد عزیز اینکه میگفتید گاهی به من گفته میشه برو جلوی دوربین و در مورد فلان موضوع حرف بزن و من اطاعت میکنم و انجام میدم
رو تازه دارم مفهمم
تازه دارم یه بُعد این قضیه رو درک مبکنم که ما شاگردان شما و کسانیکه تشنه آگاهی های ناب هستیم، گاهی اوقات به تضادهای بظاهر بزرگی بر میخوریم و با تمااام وجودمون از الله یکتا تقاضای هدایت میکنیم ، و تنها از او یاری میخوایم ، و او هم خداییش رو میکنه و به قلب شما الهام میکنه که عزیزم برو و این آگاهی رو به فلان بندگان من برسون
شما میآید یه فایل هدایتی میزارید که اگه بخوایم عاقلانه نگاه کنیم تماااااام فایلهای رایگان و محصولات شما روی یک پایه میچرخن ولی بسط و گسترشش میدید و تعمیم میدید به مسائل روزمره ای که همه انسانها درگیرش هستن و نتیجه این میشه که هر فایل تازه تر و جدیدتر و متفاوت تر از قبلی بنظر میرسه و گره گشای تعداد بسیاری از انسانها در حال. و آینده میشه
درست مثل پرادایس زیبا که حتی شاید گاهی کلوز آپ و بک گراند تصویر شما لوکیشن تکراری هم داشته باشه ولی هر بار تازه و جذاب و جدید و متفاوت به چشم ما میاد
درمورد این سوال که مثلا در مورد روابط فرمودید آیا مثالهای عینی دارید از کسانیکه خیلی راحت به خواسته های بزرگتر از شما رسیدن ولی شما با تلاش بسیار به یک دهم اون خواسته هم نرسیدید باید بگم بله
وقتی یکی از دختران اقوام نزدیک رو نگاه مبکنم و مقایسه میکنم شرایط ایشون و مزیتهای ظاهری و حتی اخلاقی که ایشون دارن ولی تونستن روابط عالی رو برای خودشون جذب کنم تازه میفهمم که علتش پدر پولدار و حامی و یا شانس و اقبال نبوده
دختری که از من یکسال بزرگتر بود. یک نقص مادر زادی بسیار مهم داشت که تا الان هم بعد از بارها و بارها عمل جراحی هنوز مثل من و خیلی افراد سالم دیگه نشده و حتی برای پوشیدن جوراب و کفش باید از یکی کمک بگیره، کاری که من و امثال من خیییلی راحت انجام میدیم ولی ایشون بعلت ضایعه مادرزادی دررفتگی لگن نمیتونن ، که بارها هم عمل جراحی بسیار سنگین کردن ، ولی نتیجه نگرفتن. البته این رو تاکید کنم که ایرادی به خلقت خالق نمیگیرم و خودم رو برتر نمیدونم ، اون شخص هم مثل من روح خدا در وجودش دمیده شده و قابل احترامه
ولی جهت مقایسه باورها خدمتتون یه سری نکات واقعی رو عرض میکنم که با وجود ملاکهای سطح پایین تر ظاهری که خیلی ها فکر میکنن باعث خوشبختی میشه ولی ایشون بخاطر باور لیاقت شدیدی که توسط خانواده ی مغرور و پر ادعا شون از بچگی بهش تلقین شده بود ایده آل ترین روابط رویایی رو جذب کرد
از لحاظ ظاهر چند درجه از من پایین تر
از لحاظ مدرک ایشون دیپلم شون رو هم با معدل پایین و به زور گرفتن و دانشگاه همزمان با من کنکور دادن و من با رتبه عالی دانشگاه دولتی خوب قبول شدم و ایشون هیچ رشته ای قبول نشدن
ازلحاظ شغلی ایشون خانه دار شدن ( که با تمام وجود احترام قائلم برای بانوان خانه دار، ولی بلحاظ باورهای غلط جامعه عرض میکنم و امیدوارم سوء تفاهم نشه )
و من با گذروندن مصاحبه ها و آزمونهای فراوان علمی و …. در یک ارگان بسیار عالی استخدام رسمی شدم و تو 21 سالی که کار کردم جزو بهترین پرسنل ارگان خودم از همه لحاظ درخشیدم
از لحاظ هنری باز هم ایشون هیچ هنر خاصی ندارن به لحاظ اینکه پدر پولداری داشتن کلا هر سه تا خواهر به پشتوانه ثروت پدر خودشون رو نیازمند تلاش و درس خوندن و لااقل کسب یک هنر نمیدیدن
ولی من بطور ذاتی خط بسیار بسیار زیبایی دارم که زبانزد همه ست و کلا خانوادگی استعداد هنری فوق العاده ای داریم و نسل اندر نسل بسیار باسوادو خوش خط بودیم
ولی ایشون از یک خانواده روستایی بیسواد بودن تنها فرقشان این بود که فوق العاده مغرور و خودخواه و خودبرتر بین بودن که البته من الان فهمیدم درستش همینه که همه انسانها خودشون رو انقدرررر قبول داشته باشن ولی به همون اندازه دیگران رو هم بعنوان مخلوقات همون خدا قبول داشته باشن و دوست بدارند
منتها اونها کلاً اینطور وانمود میکردن که همه باید برده های خانواده ما و در خدمت ما باشن چون آسمون خدا سوراخ شده و فقط ما بعنوان برترین مخلوقات خدا افتادیم روی زمین که خب این باور درستی نیست
اما به اونها برای کسب موفقیت و جذب روابط عاشقانه کمک بزرگی کرد باوجود تمام کمبودهایی که نسبت به دیگران داشتن
بقیه آیتم ها رو فاکتور میگیرم ولی خودتون حدس بزنید هرچیزی که فکرش رو بکنید و شرایط ایشون رو مقایسه کنید با بنده. و امثال بنده ، حتی از لحاظ طرز تفکر و اخلاق و… ایشون چند پله پایین تر از من بودن
ولی نتیجه چی شد ؟؟؟
من یک روابط داغون با خانواده ی داغون همبن خانم رو به خودم جذب کردم
و
ایشون با همون خانواده ، یک رابطه رویایی عاشقانه با مردی که آرزوی صدها دختر بود با خانواده ای عالی که حتی بعد از 20 سال زندگی مشترک یکبار لنگیدن ایشون رو به روشون نیاوردن. مثل دختر خودشون دوستش دارن و بهش خدمت میکنن، حتی مادرشوهر. و خواهر شوهرها ش تا چند ماه بعد از عمل جراحی آخر ایشون شخصی ترین کارهای ایشون رو که مادر و خواهر خودش ابا داشتن انجام بدن ، با جون و دل براش انجام میدادن که قابل بیان نیست فقط شما تصور کنید کسی که بفاصله 4 ماه هر دوتا مفصل لگنش رو عوض کرده باشه و نتونه تا ماهها قدم از قدم برداره چه خدماتی نیاز داره
که ایشون از شوهر و مادرشوهر و خواهرشوهر به راحتی دریافت کردن و مثل ملکه ها زندگی کردن
چرا ؟؟؟
واقعا چرا ؟؟؟
چون من تمام آیتم های ظاهری و اخلاقی عالی رو داشتم ولی پدرم در سن کودکی من از یک بازاری پولدار بخاطر ورشکستگی و … تبدیل شد به فقیرترین فرد
و پدر ایشون از یک خانواده فقیر از بچگی کار کردن و به ثروت رسیدن
این دختر هم به پشتوانه ثروت پدری و خواستگارهای زیادی که بخاطر اعتبار و ثروت پدرشون علیرغم مشکل جسمی که داشتن ، خودشون رو شدیدا لایق بهترین همسر دنیا میدونستن
شرایط بنحوی پیش رفت که 4 پنج سال قبل پدر ایشون به شکل بدی ورشکست شدن و کل دارایی و اعتبارشون رو از دست دادن
ولی این دختر اون باورها رو از دست ندادن و همچنان خودشون رو لایق همون همسر عالی میدونستن و هنوز دارن
چرا ؟
چون باور لیاقت ایشون دقیقا مثل باور عدم لیاقت ما مثل سیمان از بچگی به ذهنشون چسبیده و هنوز هم خودشون رو لایق میدونن
ولی من و خانواده من چون در کودکی شرایط برعکس اونها یعنی از ثروتمندی به فقر رو تجربه کرده بودیم ، باور عدم لیاقت و باورهای مخرب دیگه که پایه اونها حرف مردم بود ، باعث این شد که من و خواهرم که اوج زیبایی و هنرمندی و اخلاق خوش زبانزد کل دوست و آشنا و فامیل بودیم روابط داغونی رو جذب کنیم
خواهرم با وجود 16 خواستگار در سن 17 سالگی با یک فرد معتاد بیکار و… ازدواح کرد. بعد از 8 سال مشقت جدت شد ، دوباره ازدواج کرد باز بخاطر مسائل دیگه که همسر دومش داشت جدا شد و من هم در سن 18 سالگی ازدواج ناموفقی با همین خانواده که یه سری خصوصیاتش رو گفتم و خودشون رو شدیدا لایق بهترین همسرها میدونستن داشتم
جالبه خانواده همسر من 5 تا عروس دارن که همه عروسها از پسرهای این خانواده یه سر و گردن بلکا خیلی بیشتر از یه سر و گردن بالاترین
چرا؟
بخاطر همون باور لیاقت که خودشون رو لایق برترینها میدونستن
یه جمله مادرشوهر خدابیامرز م داشت همیشه میگفت که مثل بچه های من رو یک بار دیگه باید مادر بزاید ، درصورتیکه خب ظاهر امر دقیقا از لحاظ ظاهری و اخلاقی چیز دیگه ای بود ، حتی همین مادرشوهر من باوجود 5 تا عروس زیبا و خانواده دار و هنرمند خودش صد پله از اونها پایین تر بود اما مدام این باورهای مثبت رو فریاد میزد که همه بدونن اونها تافته ی جدا بافته آن
شاید از لحاظ اخلاقی خود برتر بینی و تحقیر دیگران درست نباشه و قطعا هم درست نیست
ولی این باورها گرچه در واقعیت حقیقت نداشتن ، ولی به اونها برای جذب همسرانی خیلی بهتر از خودشون کمک شایانی کرد.
قطعا دوستان دیگه هم چنین نمونه هایی رو در اطراف خودشون دارن
به نام تنها قدرت جهان تنها فرمانروای جهان رب و صاحب اختیار من و کل جهان خدای فراوانی ها خدای آسانی خدای زیبایی ها عشق و قلب و همه چیز و همه کس من خدای قشنگم اربابم سرورم خدایا من نوکرتم من بنده توام من مال توام خدایا منو پیش خودت نگهدار همیشه در نزدیکترین جایگاه به خودت خدایا منو درست کن منو صالح و شایسته کن منو مومن کن منو موحد کن خدایا در این عالم فقط به یه نفر نیاز دارم فقط تو هستی تو برام کافی هستی و به تمام معنا تو این یک سالی که کامل تنها هستم بهم ثابت کردی خدایا من راضی ام از همه چیز از قیافه قشنگ و زیبایی که بهم دادی از قد بلندم از موهای پرپشت و بلند و خوش حالتم از قلب سالمم از مغز سالمم از چشم هایی که برام ٣ سال پرده ها را برداشتی پرده هایی که من با جهالتم روی چشمانم گذاشته بودم و مهارت پیدا کرده بودم در سخت ترین کار دنیا در پیدا کردن منفی ها خدایا منو ببخش منو بیامرز من جاهل بودم من کور بودم تو منو بینا کردی و هر روز بینا ترم میکنی هر روز عاقل ترم میکنی داری تربیتم میکنی هر روز شخصیتم رشد میدی بهم قدرت درک قوانین میدی هر روز بینا ترم میکنی من دنبال الگوی زیبایی بودم خودم تو اینه نمیدیدم من دنبال الگوی آسانی بود زندگی فوق العاده و اسانی که به عنوان الگوی جهانی اسانی خودم هستم نمیدیدم من دنبال الگوی فراوانی بودم فراوانی که صبح تا شب تو زندگی خودم نمیدیدم خدا یا شکرت که بینام کردی خدایاشکرت که در زندگیم حضور داری خدایا شکرت که من تو را دارم من خیلی خیلی خیلی خوشبختم که تو را دارم
سلام استاد عزیز دلم عشق من استادی که من را با خدا آشنا کردی قران به دستم دادی منی که تو زندگیم نمیدونستم قران چیه الان جاش وسط قلب منه و یکسال دارم هر شب میخونم و مست میشم مست خدا ارام میشم یعنی قران ارامشی به من میده که اگه همه ادما میخواستم منو ارام کنند نمیتوانستن اما قران تو دل سخت ترین شرایط وقتی بازش میکنم و هدایت میخوام یک لبخند بزرگ و یک قلب ارام بهم هدیه میده خدایا شکرت که لیاقت خواندن قران و درک قران به من دادی عشق من
امروز یک معجزه جالب برام افتاد امدم بگم من کلی سفارش لباس داشتم برای خودم خوب لباس هامو همشو از خارج سفارش میدم بعد دیشب یهو رفتم سایت خارجی که ببینم کفش چی داره یهو تو نیو کاکشن یه کفشی دادم وای انقدر قشنگ بود که دقیقا اونی بود که من میخواستم بعد رفتم سایزا رو ببینم با اینکه کالکشن جدید بود کلا همش و فروخته بودند و انقدر رنگش با لباس هایی که من سفارش داده بودم عالی میشد که حد نداشت بد گفتم کاش زودتر میدیدم حیف شد این همونی بود که من دوست داشتم کاش زودتر میدیم بد با خودم گفتم بزار فردا یه با دیگه چک میکنم و از خدا میخوام از طرفی هم عقل منطقی من میگفت چی میگی نوشته تمام شده کامل دیگه نمیتوانی منطق جهان عوض کنی اگه قرار بود دوباره بیارن میزد کامینگ سون چون شده جنس هایی که تمام میشه و اگه قرار باشه دوباره شارژ کنن میزنند کامینگ سون اما جنس هایی که دیگهه شارژ نمیشه میزنند سمیلر پروداکت مشابه اون سایت بهت پیشنهاد میده بعد ولی خیلی تو ذهنم گیر کرده بود تو اون کفشه خیلی قشنگ خوش مدل بود بد امروز صبح شد رفتم چک کردم وای باورتون میشه شارژ شده بود چندتا سایز و به صورت خیلی محدود نوشته بود که چند تا دونه مونده سریع به کسی که برام میاره سفارش دادم بعد یهو تو ذهنم امد سایزش بزرگتر باید سفارش میدادی سریع رفتم باز چک کنم وایییی یه کمدی دارم که تمام کفش های پاشنه بلند مجلسی من اون تو هست و از این برند یادم امد کفش پاشنه بلند داشتم که ٣ سال درشم باز نکردم و کاری نداشتم یهو دیدم یه اتیکت افتاده کف جا کفشی باورتون میشه دقیقا سایزی که من سفارش دادم هم مبلغ اون اتیکت ٣٩ یورو بود هم سایز کفش تو اتیکت ٣٩ بود هم پایینش دوباره ٣٩ بود و جالبیش این بود که اتیکت برای همان مارک بود و جالبش این بود که من همه اتیکت ها رو میندازم بیرون چطوری دقیقا جلوی چشم من بود یعنی عاشق هدایت های خدام هستم واقعا هنگ کرده بودم که همه چی درسته و خیالت راحت خدایا شکرت که تو را دارم عشق من
سلام خدمت استاد دستان پر توان خدا
وخانم شایسته
ودوستان گل همفرکانسیم
عاشق همتونم
تو کامنت قبلیم ی ذوقی کردم وزود کامنت کوتاهی رو نوشتم
ذوقم از این بود که من نزدیک به 12 سال زجر کشیدم چرا
چون ترمز داشتم
چون مقاومت های شدید داشتم
تو ی کامنت دیگم اینو نوشتم که بزرگترین عاملی که باعث شده به
اعتماد بنفسم لطمه بزنه همین روابط عاطفی هستش آخه نمیدونی چی میگم چیا کشیدم
چقدر با باورهای غلط خودمو نابود کردم
تو دوران اولیه که تازه نوجوان بودم دورو بریام هم سن و سالام درمورد دخترا حرف میزدم و میگفتن که من با فلانیم اون میگفت این میگفت وهمه بحثا دورو برم شده بود حرف دختر
منم که شروع کردم و واقعا دلم میخواست
اما اعتماد بنفسم پاین بود واقعا همون اوایل 14 .15سالگی بود
و من خجالت میکشیدم خیلی زیاد تا حدی روم نمیشد ب کسی بگم آخرش هم اگه میگفتم آنقدر استرس و نگران بودم
خلاصه هی شروع شد به این کارا و هی جواب نمیداد خودم واین ناکامی هی ادامه وادمه داشت تا رسید یک سد به یک بتن
وهر روز من تلاش های زیادی. میکردم
اصلا اینجوری نبود که دست بکشم ها هر روز با یه طرفندی
اون اوایل گوشی نبود هی دنبال میکردم دخترا رو
بعد گوشی اومد یه شماره گیر میاوردم زنگ میزدم
بعد دنبال میکردم تو تلگرام تو گروه
تو پیج ها میرفتم هر مسیری که به ذهنم خطورمیکرد میرفتم
دیگه خودتون بخونید تا کجاهارفتم ………
وشاید خیلی ها هم
مثل من بودن
(ببخشید من کامل رک و پوسکنده میگم چون سالها 12سال من زجر کشیدم. ولی الان. رسیدم به قوانین ساده براحتی میشود
آخه چرا اون همه گدای کردن)
واما باورهای غلطی که در این مورد داشتم
1.اون اوایل فکر میکردم که من هنوز بچه هستم و به اون سن نرسیدم بخاطر همین که کسی جواب نمیده
2.بعد آروم آروم رسیدم به مثلا 19سال اینا این احساس زشتی توی من شکل گرفت و هی از ضاهر خودم بیشتر بدم می اومد و هی دیگران هم تا ید میکردن و مثلا میگفتن. بچگی خیلی خوشگل بودی ها غیر مستقیم یامیگفتن بچگی تو خشکل بودی. ولی الان داداشت
واین زشتی دیگه خیلی اعتماد بنفسم رو نابود کرد وخودمو با دیگران دوستانم فامیلا هم سن و سالها مقایسه میکردم و هر روز بد تر و بد تر میشدم (با وجود اینکه خیلیا هم بودن تعریف میکردن از قدم از موهام از قیافم. معمولی بودم )
3.دوباره یه دورانی این باور شکل گرفت که من دیگه سنم رفته به بالا 25 اینا بودم دیگه چون زشت هستم وسنم هم رفته بالا قطعا یک دختر 18ساله اصلا بهم محل نمیذاره و میگه پیر شدی هم سن بابامی
4.تو دوران که این دوران دیگه با استاد هم آشنا شده بودم اما آنقدر باورهای غلط داشتم که اصلا نمی شنیدم این حرف هارو تو این دوران میگفتم که کسی ماشین نداشته باشه اصلا دوست هم بگیره میگه ماشین نداری پس خداحافظ کسی بدون ماشین دوست نمیشه
ماشین پیکان خشکل گرفتم
چند تا دوستی پیدا کردم اما با وابستگی شدید و گریه و زاری ناراحتی هزار تا باور های ریز زیرین به چند روز طول نمیکشید و دوباره میرفتم ب باور غلط که کی سوار پیکان میشه بعد چند مدتی عوضش کردم پراید بازم همون شرایط یه ذره تغیر اما بجای اولش بر میگرد
والان که تو همون دوران پراید هستم ازدواج کردم و دیگه بقیش. بماند
5.گدای کردن وابسته بودن نگران بودن عدم لیاقت اینا چیز های هستن که واقعا از اول تا آخر این 12 سال باهام بودن خجالت کشیدن نگران قضاوت شدن احساس بد و منفی نگرش های منفی و غلطی که با عث میشدن که نتونم ارتباط برقرار کنم
بله استاد عزیزم عاشقتم که آنقدر عالی هستی
ومن هم خیلی تغیرات خوبی کردم اما الان من ازدواج کردم و به دنبال هر روزم بهتر از دیروزم هستم و رابطه عاشقانه رو خلق کنم انشاالله
و این است داستان زندگی من
که بخاطر باورهای غلط گذشته سر زنش ها ضاهر خودم رو دوست نداشتن احساس نازیبای
باورهای غلطی که از بچگی. بخورمون کردن
بخاطر همین که الان دیر تغیر میکنیم و ایناسخت تغیر میکنند
واینه که سالهاست که تلاش کردم زجر کشیدم حرف شنیدم گدای کردم از خودم کندم برای طرف مقابل اما 4روز بیشتر نمونده
و هزاران کار دیگر…………
اما برخلاف من با دوستی میرفتم بیرون
خیابون یه دور میزدیم چند تا شماره میداد و بعد خودمو مقایسه وتوجیه میکردم که اون از من خشکل تره
ودوستانی داشتم دختران فامیل ب من میگفتن به فلانی بگو که دوست بشیم
خدارو شکر میکنم بخاطر اینکه فهمیدم که تمام این سالها فقط فقط بخاطر همین باورها و افکار های که داشتم که این همه سال تجربه های سخت داشتم .
و ب ساده ترین شکل ممکن میتونستم روابط های عالی داشته باشم براحتی
خودشون پیشنهاد میدادند خیلی ساده
اما بریم سراغ ثروت مثل روابط خداوند هدایتم کنه که اون چیزی رو که لازمه رو بهم بگه و یادم بیاره منم بنویسم که به خودشناسی برسم و بفهمم که همه چیز بسادگی به دست میاد نیازی به هیچ زجری نیست .
من الان در شرایط مالی سخت قرار دارم شغلم زنبور داری. هست زنبور خیلی کمی دارم و چند تا هم یه نفر دیگه خریده که شریکی پیش منه البته خودش نه فقط زنبوراش
و بدهی دارم از طرف بانک ک ازش میگذره
اینا رو میگم که کامل بگم خیلی خوش بهم الهام میشه
بعد من یک زمینی دارم که میخواستم ماشینمو بفروشم و بسازمش شروعش کنم و قسط وامم هم رو بدهم
و ماشین ارزون شد اون قیمت مد نظرم رو نمیکرد
و گفتم این یک نشونس.
حالا باورهای غلطی که تو این داستان بالانوشتم و دارمش
من خیلی برای خونه عجله دارم وهی عجولی میکنم فشار میارم
ومیدونم که این باور غلطی پشتشه.
من میخواستم ماشینم رو بفروشم اما بازم این اشتباه بود چون واقعا من لازمش دارم
من باید خلقش کنم من به فراوانی باور ندارم
حالا در این شرایط من کاری بغیر از زنبورداری ندارم درآمدی ندارم
واحساس میکنم که فقط از همین راه میتونم پول بسازم واونم که من زنبور کم دارم. پس کمه و کلی باورهای محدود و کمبود
اما من تو این شرایط خدارو فراموش کردم ودست خدارو بستم
خیلی خیلی خدارو محدود کردم.
استاد عاشقتم فراوان
دوباره سلااااااااااااااااااااااام
اونم یه سلام خییییییییییییییییلی پر انرژی و خوشحااااااااااااااااال :)
درست بلافاصله بعد از اینکه پیام قبلی رو نوشتم با خواهرم و پسرم رفتیم بیرون گفتیم یه تفریحی هم داشته باشیم روز تعطیل، اول صحبت یه پارکی بود که یه دریاچه کوچولو داشت و 20 دقیقه رانندگی با ما فاصله داشت، بعد گفتیم نه یه جا نزدیک تر بریم خلاصه رفتیم یه پارکی که من چندوقت بودم دلم میخواست برم ولی جور نشده بود… آقا رفتیم اونجا دیدیم چه خبره، کلی جمعیت و سرو صدای آهنگ… نگو کنسرت Akon بود:))) دقیقا همونروز و همونساعت :))) خیـــــــــــــــــــــــلی خوب بود واقعا جای همه دوستان خالی
البته ما که اطلاع نداشتیم و بلیتی چیزی تهیه نکرده بودیم که بریم تو محوطه ی اصلی ولی خب کنسرت تو فضای پارک بود و تو کل پارک صداش میومد، آهنگ I wanna make up right now na na آخرش خوند که خیـــــــــــــــــلی حال داد، هم خود کنسرت و آهنگای قشنگش، هم این همزمانی که اتفاقا همونجا و همون موقع که ما رفتیم این ایونت بود…
خلاصه یه ساعتی اونجا بودیم و هر سه تاییمون کلی خوشحال و خندان و واقعا شاکر و سپاسگزار از این همزمانی و این حس و حال خوب، برگشتنه هم از Tim Hortons نوشیدنی های خوشمزه گرفتیم و تو راهم کلی آهنگ گذاشتیم و اومدیم خونه
خدارو هزار بار شکر… پسرم هم هی میگفت ببین قانون چه قشنگ کار میکنه، منظورش به شروع دوره کشف قوانین بود
همین:)
گفتم این حال خوب و خوشحالیمو با دوستام هم به اشتراک بذارم:)
شب و روزتون به خیر
به نام رب مهربانم
سلام استاد جانم ومریم جانم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم به خاطر این همه آگاهی که خودش یه دوره کامله اگر کسی شنونده باشه وعمل کنه ،و
سلام خدمت خانواده عزیز خودم
ترمز وگاز
باور های نادرست ،ریشه فکری ما که بسیار مهم است ،تازمانی که ما باورهای مخرب رو حذف نکنیم وترمزهای ذهنمون رو بر نداریم هرچه تلاش میکنیم بی فایده است وبه قول استاد تلاشها هیچ نتیجه ای نمیدهد وهمزمان که ما داریم تلاش فراوان میکنیم هیچ نتیجه ای حاصل نمیشود واین نشان میدهد که ما در راه نادرست هستیم چرا که روند جهان همواره پیشرفت وثروت وسلامتی است .
من خودم چندین ساله که در یک روند اشتباه هستم وبا وجود تلاش فراوان هیچ نتیجا ای از تلاشهایم نمیگیرم واین مُسئله بسیار مرا آشفته ونگران کرده است وبا تمام وجودم سخنان استاد را درک میکنم زمانی که از گاز وترمز حرف میزنن خداوندا سپاسگزارم به خاطر این همه آگاهی ومرا هدایت کن به سمت آگاهی های بیشتر وعمل به تک تک آنها،ربم سپاسگزارم ربم سپاسگزارم سپاسگزارم ربم سپاسگزارم
دقیقا من در زمان ومکان نامناسب تلاش زیادی کردهام وبا آدمهای نامناسب …..وهیچ نتیجهای از این همه تلاش ده ساله نگرفتهام.
خداوندا کمکم کن که راه را بیابم وراه درست را بروم وکمکم کن به تکتک این آگاهی ها عمل کنم ومثل یه برنامه نویس کد بنویسم وبه تکتک این آگاهی ها عمل کنم.ربم ربم ربم مرا هدایت کن وتمام دوستانم را در مسیر رسیدن به اهدافشان
درودفراوان به استادعزیزم ومریم نازنینم
وهمه دوستان عالیم
خداروشکربابت یک روزعالی وبی نظیردیگربافایل پرازدرس استادم ونکته های کلیدی که تمرکزروی آنهاوعملکردعالی دیگرجای هیچگونه توجیهی برایم باقی نمی گذارد،آگاهی های ناب وطلایی که ذهن بازوپاک وقلبی آرام آن راجذب می کندوخروجی اش یک زندگی سراسرآرامش.
استادجانم ،آرام وپیوسته باشماگام برداشتم زندگی دربهشت راآموختم باتمام وجودم گوش جان سپردم به تکتک رهنمودهایتان، نورآگاهی ام هرروزروشن وروشن ترگردیدوخواسته هایم تحقق،
من بسان کودکی باهیجان می دانستم که کافیست بخواهم تااجابت شودپس هرروزکه تغییرکردم ودست دردست شماگذاشتم معجزات آمدندوخواسته هایم برآورده شدند،درهرفایلی که ازاولین فایل دانلودی شروع به گوش دادن سپردم دگرگونی درمن آغازشد،خداوندمی دیدکه من چقدرتشنه دانستن هستم ،وقتی گفته می شودذهنت آرام آرام بازمی گرددانگارقفلی برآن زده بودم که باهیچ کلیدی بازنمی شدامااستادجانم شماگشاینده آن کلیدشدید،شمانجات دهنده من درهرمسئله ای شدیدومن کلیدراازشماباعشق گرفتم وبرای یک یک مسائلم همان یک کلیدکافی .بودومن هرلحظه طعم خوشبختی راباتمام وجودم احساس کردم وزندگیم راباعشق درآغوش کشیدم ،خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام ب استاد عزیز و همه دوستانم
چند موردی که با گوش دادن ب فایل ب یادم اومد
اون باور ک که پسرا از دخترای زیبا فرار میکنن
من نداشتم
و اتفاقا همیشه فکر میکردم که پسرا دنبال دخترای خوشگلن و کلا همه چ زن چ مرد چ جوون یا بچه
دنبال خوش قیافه ها هستن
برای همین باورم
تو دوران نوجوانی و تا زمانی که سر کار بودم ( هنوز رو خودم کار نمیکردم)
با هر بزک دوزکی بود
از لاک و لباس خاص
رنگ مو و …
دنبال جلب توجه بودم
و واقعا از درون لذت میبردم که ب من توجه میشه
همیشه خودم مقایسه میکردم
و البته در کنار دو خواهرم از نظر ظاهر از درون احساس صعف میکردم( البته که هیچ وقت ب زبون نمی اوردم) با اینکه من نسبت ب اونها اندام بسیار زیبایی دارم و پوست روشن تر
همیشه حس میکردم که اونها خوش پوش ترن و ارایش ب صورت اونها بیشتر میاد و جذابتر از منن
( ی دلیلش پاینخت نشینی اونها و ب مد بودنشون بود و ی دلیلش هم مقایسه ای بود که از بچگی عمه هام میکردن، ب گفته ی اطرافیان من تو نوه ها زیباترین و خاص ترین بودم ، توی بچکی ب گفته ی مامانم موهام مث طلا بود و چشمهای آبی، پوست سفید و ی دختربچه آروم
اما یکی از عمه هام بود که وقتی ب سن مدرسه رسیده بودم وقتی ما رو میدید دائم میگفت که خواهر کوچیکم از همه ما خوشگلتر چون چشمای درشتی داره
( با اینکه پوست گندمی و البته درشت هیکل تر بود)
بعد از ازدواج این باور غلط شنیدم که زن خوشگل مال مردم
و چشم همه مردا دنبالشون ( برا همین خیلی ها با دختر خوشگلا دوست میشن ولی باهاشون ازدواج نمیکنن)
یا ثروتمند بودن
یادم اومد تو دوران دانشگاه اصلا تو خودم نمیدیدم با بچه پولدارا بگردم، و الان دقت ک میکنم حوزه دوستیم دقیقا با آدمهای همفرکانس خودم بود دوستانی که از لحاظ مالی مشکل داشتن
ولی از اون طرف خواهرم( الگوی نقض) با اینکه تو ی خانواده بودیم همیشه از وقتی بچه بودیم یادمه با پولدارهای کلاسشون میگشت
باور اشتباه بعدیم
عمر ازدواج کمه خیانت میبینی
یاد ندارم دور و برم ی الگوی درست و درمون عاشقانه دیده باشم تا چند سال پیش
خواهرم که توی ازدواجش با ی بچه شکست خورده
و عینا خاله کوچیکم و عمه کوچیکم هر کدوم با ی بجه کوچیک جدا شدن
عموم زن دوم گرفت و بعد با همون از ایران رفت
تو اون زمان همسایه مون و برادرش که جز بازیکنای مطرح تیم فوتبال صنعت نفت بود
با وجود داشتن زن و بچه
زن دوم گرفته بودن
و کلی سیکل های معیوب و داغون میدیدم
و این الگو رو ب من میداد که ازدواج هایی که قبلش با دوستی نهایت دو سال دووم داره یا مردا که وضعشون خوب میشه شلوارشون دوتا میشه
یا کسی رو دیدم که 6 سال همسرش میخواست و با هم دوست بودن
بعد از ازدواج هر کدوم برای خودشون دوست دختر و دوست پسر داشتن
دیدن خانمهای متاهل که با ی مرد دیگه دوست بودن و …
بخوام دونه دونه بکم
خیلییی میشه
ی دلیلش هم ب خاطر مکان نامناسبی بود که تو دوره نوجوانی توش بودم
و نشست و برخاست با ی ادم از فامیل های خیلی نزدیکمون بود که با این افراد ناجور ب خاطر شرایط کاریش سر و کار داشت
اسیر شدن بعد از ازدواج
ی نمونه مادرم بود که پدرم بهش سخت میگرفت ( از پوشش و رفت و امد)
اینکه باید با سختی بچه هات بزرگ کنی
ی باور که هنوزم دارم
من بلد نیستم با کسی دوست بشم
یا دوست نگهدار نیستم
سالهاست ( از دوره دبیرستان) دلم میخواد ی دوست صمیمی و درست و درمون داشته باشم ولی ندارم
کسی که تو این مسیر کنار هم باشیم همفرکانس باشیم
تو مسیر اگاهتر شدنم
وقتی ب دایره دوستام نگاه کردم دیدم
که مثلا یکیشون با داشتن شغل و موقعیت اجتماعی بالا، چهره زیبا، ولی رابطه عاطفی داغونی با همسرش داره
که رابطه ام ب شدت باهاش کم کردم ( هرچندمته در خد ی تماس تلفنی و احوالپرسی)
یا یکی دیگشون که خیلی خانم فعالی ، با اینکه همسر تحصیلکرده و با رتبه کاری بالا داره، احازه نداره کارکنه
و همسرش ازش حمایت نمیکنه و بهش میگه بشین بچه هات بزرگ کن
یکی دیگه با اینکه زن خیلی فعال و خلاقی، ولی دائم داره غیبت میکنه و پشت سر بقیه حرف میزنه
رابطه ام با اولی و سومی تقریبا قطع کامل شده
و فقط دیشب در حد تماس برای عرض تسلیت بوده
اون دومی هم تو کلاس پسرم مرتب همدیگه رو میبینیم
ولی دارم یادمیگیرم که بحث بذارم روی چیزای خوب
یا حداقل چیزایی که بار حسی منفی نداره
قطعا کلی باگ دیکه هم دارم
که با گوش دادن بیشتر فایل و هدایت خدا برام اشکار میشه
ممنونم که وقت گذاشتین و کامنت من خوندین
شاد باشین
بنام خدا سلام ب استاد عزیزدوس داشتنی ومریم خانوم مهربانم
استاد جان هرجا ک من واقعا نیاز داشتم ب تلنگر ب ی انگیزه میبینم شما دقیقا درمورد چیزی ک میخواستم فایل میزارین من واقعا تمام حرفاتون الان درک میکنم درحالیکه قبلن اینطوری نبودم اینکه من سازنده زندگی خودم هستم. ترمزهایی تو ذهنم بود ک نمیزاشت عاشق خودم باشم یارابطه خوبی باهمسرم داشته باشم!
مثال= اینکه من بابالارفتن سنم زیبایی ام راازدس دادم من نمیتونم خوب حرف بزنم من لیاقت رابطه خوب عاشقانه رو ندارم واینکه من چون ازخانواده پولدارنیستم کسی بهم احترام نمیزاره احساس کوچیکی بی ارزشی میکردم درحالیکه ب قول شما ارزش آدم ب پول زیبایی ثروت نیست ارزش وجود خودمونه ک باهرشرایطی باید خودمونو بپذیریم نقصامونو قبول کنیم و روخودمون کارکنیم روز ب روزبهترشیم چقدر این فایلتون وصحبتایی ک کردین عالی بود من واقعا لدت بردم مثل همیشه انگیزه گرفتم شما همیشه برای من بهترین الگو بودید وهستید.
.استادجان بی نهایت سپاسگزارم .
از روز انتشار این فایل توسط استاد عباسمنش، ذهنم از دو جهت درگیر این قصیه بود:
اول: چرا باوجود اشتیاق فراوان و برنامه ریزی و … اصلا اقدام عملی نمی کنم و یا زود سرد می شوم و یا بصورت موج سینوسی برای اهدافم بالا و پایین می روم؟
دوم: در مواردی هم موفق به تلاش شده ام چرا نتیجه ی لازم را نگرفته ام.
بعدداز اینکه بارها و بارها فایل ها را گوش کردم به این نتیجه رسیدم که جواب هر دوی این موارد به باورها مربوط است. ابتدا باورهای غلط (حتی راجع به خود موضوع تلاش هم می بایست باورت درست باشد که بتوانی اقدام به تلاش کنی) دوم نداشتن باور صحیح.
تمام حجم مغزم اکنون توسط این سوال اشغال شده است : چطور باورهای درست بسازم و چطور باورهای غلط را کنار بگذارم.
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
یه راست برم سراغ باورهای محدود کننده خودم:
– در رابطهی با همسرم، دیدم که من همیشه دارم به ایشان ایراد میگیرم و از خودم بیخبرم.این درصورتی است که منم که باید پیشرفت کنم و خودم هستم که موجب پیشرفت خودم هستم و هیچ عامل بیرونی نمیتونه در تعیین سرنوشت من هیچ اثری داشته باشه. خوب پس اگر این طوریه و من دارم این را شعار میدم، دیگه اصلا ایرادگیری یه بهانه است و بس! میدونید چرا؟ چون به نظر من ایرادگیری من به این دلیل انجام میشه که من همش از دیگران انتظار دارم به خواست من زندگی کنند و همون جوری باشن که من میخوام. اینطوری من دارم به خودم زیان میرسونم. بهتره که بپذیرم و تمرین کنم که لازم نیست دیگران مانند من بیاندیشند و مانند من زندگی کنند و اهدافی مانند من داشته باشند. البته که خدا را سپاس بهتر از پیش شدهام ولی حالا حالاها کار دارم و باید هر روز روی خودم کار کنم و پیوسته به خودم بگم که همونطور که تو حق داری اونجوری که دلت میخواد زندگی کنی، دیگران هم حق دارند که هرجور که دلشون میخواد زندگی کنند! حالا فکر میکنم که درواقع این شکل نگرش من به رابطهام با همسرم، نشان از وابستگی من به ایشان است. وابستگی یعنی اینکه من کامل نیستم و میخوام با این رابطه که شکلش را هم میخوام خودم تعریف کنم، کامل بشم. البته خوبه که شکل رابطه را خودم تعریف کنم ولی، به نظرم بهتره که این بازی برد برد باشه و هر دو طرف ازون لذت ببرند تا به هر دو طرف خوش بگذره! وقتی به هر دو طرف خوش بگذره،رابطه گستردهتر و پایدار میشه. منم که همین را میخوام. من میدونم که هیچ آدمی کامل نیست و من و همسرم و دیگران هم از این قاعده مستثنی نیستیم. بنابراین، پافشاری بر کامل بودن کسی و پیوسته به دنبال نکات منفی او بودن، به معنای اینه که داریم فکر میکنیم که یه چیزی سر جای خودش نیست.
شما استاد بزرگوارم همیشه صحبت مدارها را میکنی و من هم بهش باور دارم! بنابراین اگر من روی خودم کار کنم، دو برتری در این کار هست:
1. من رشد میکنم و خودبهخود در مداری جای میگیرم که بالاتره و بهتره.
2. با آدمایی مرتبط میشم که اونا هم در همون مدار هستند و اونای دیگه یا به این مدار میان و یا اینکه از زندگی من دور میشن.
اگه من دارم به کسی سخت میگیرم، به نظرم به دلیل وابستگیهای من به او و یا بهطور کلی وابستگی به دنیاست.
یه ترمز دیگهی من اینه که وقتی اهدافم را مینویسم و بلندپروازانه هم مینویسم، اول یادم میره که عجله کار شیطانه و اگه در دام شیطان بیفتم یعنی به خدا اعتماد نکردم. الان یه فکری به ذهنم اومد و اونم اینه که، اگه برای رسیدن به اهدافم عجله کنم( البته با عشق، تمام تلاشم را بکنم و هیچ کم نگذارم) درواقع مثل یه وزنه بردار میمونه که با همهی تواناییش، بدون گرمکردن و آمادگی بره روی تخته و خوب معلومه که چی میشه؛ وزنه با کمال شرمندگی از دستش میافته. اگه پشت هم عجله کنم، اینجوری میشه که پشت هم شکست میخورم و دلسرد میشم و دست از کار میکشم. مهم اینه که عاشقانه و صادقانه همهی تلاشم را به هنگام بکنم، از خداوند یگانه پیوسته هدایت بخوام و بدونم و متذکر بشم که خدایا من از خودم هیچ ندارم و به آنچه از تو به من برسه نیازمند و فقیرم. پس، چرا نگرانی؟ چرا دلهره؟ چرا نگرانی؟ عه، دوبار نوشتم نگرانی! این نشون میده که من بسیار نگرانم و از درگاه خدا میخوام که این باور و ایمان را در من زنده کنه و تنومند کنه که تنها به خودش باور داشته باشم و تنها به خودش توکل کنم و نگران هیچ چیز نباشم و بلندپروازانه هدفگذاری کنم و اونا را به اهداف کوچک بشکنم و همهی تلاشم را بدون هیچ نگرانی بکنم و سرانجامش را به خودش بسپارم!
یه ترمز دیگهی من اینه که وقتی میخوام برای معرفی محصولات به یک مشتری احتمالی اقدام کنم، شرک میاد به سراغم. شرمی که تو دلم هست بهم میگه: تو باید بتونی این محصولات را به اون آدم بفروشی! از یه طرفی هم یه غرور بهم میگه اگر نخواست به درک! ولی الان دارم فکر میکنم که، اصلا یک فروشندهی محصولات کاملا اورگانیک که بهترین دنیا هستند، باید تازه منتشر را هم بکشند. بنابراین، این مسئله به دلیل کاستی عزتنفس من هست و بس! باید به خودم بگم و بدونم که آقا جون تو تا دربارهی محصولات وقت نگذارید و برای دیگران از برتریهای بینظیر اونا که تو دنیا مثلشون پیدا نمیشه چیزی نگی، وقتی اینو عیب و آر بدونی، خوب اتفاقی هم نمیافته و فروشی هم نخواهید داشت! به گفتهی شاعر که:
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
یکی دیگه از ترمزهای من اینه که دیگران از من جلو افتادند و من عقب موندم و این منو نگران میکنه.
امروزه دارم به خودم میگم: خوب تو نگران باشی یا نباشی، چه فرقی داره! به جای نگرانی، از اونا درس بگیر! من میدونم که اونا روی رشد شخصی خودشون بسیار کار کردند. بنابراین، من هم با کار بر روی رشد شخصی و اسیر شتابزدگی و نگرانی نشدن و حس رقابت که کار شیطانه، میتونم با این باور زیبا که دستم تو دستای خداست و خدای من همون خدای اونجاست و اصلا هم دیر نشده، با کار کردن روی خودم به نتایجی برسم که برای خودم و تنها برای خودم خیرهکننده باشند!!!
خدایا پروردگارا، چگونه این همه لطف و محبت و توجه و نعمت و برکت و ثروت روزافزون شما را سپاس گویم؟! تنها از درگاه پر مهرت درخواست میکنم که من و ما را همیشه در مسیر هدایت و آگاهی بگذاری تا مراحل تکاملی خود را در این دنیا به خوشی و شادی بپیماییم و چنان در ثروت روزافزون شما غرق باشیم که به آزادی مالی و زمانی و مکانی کامل رسیده و تا پایان عمر در این دنیا از لحظه به لحظهی زندگیمان لذت ببریم و دنیا را به جایی بهتر بدل سازیم!!!
ارادتمند شما
سلام
استاد عزیز اینکه میگفتید گاهی به من گفته میشه برو جلوی دوربین و در مورد فلان موضوع حرف بزن و من اطاعت میکنم و انجام میدم
رو تازه دارم مفهمم
تازه دارم یه بُعد این قضیه رو درک مبکنم که ما شاگردان شما و کسانیکه تشنه آگاهی های ناب هستیم، گاهی اوقات به تضادهای بظاهر بزرگی بر میخوریم و با تمااام وجودمون از الله یکتا تقاضای هدایت میکنیم ، و تنها از او یاری میخوایم ، و او هم خداییش رو میکنه و به قلب شما الهام میکنه که عزیزم برو و این آگاهی رو به فلان بندگان من برسون
شما میآید یه فایل هدایتی میزارید که اگه بخوایم عاقلانه نگاه کنیم تماااااام فایلهای رایگان و محصولات شما روی یک پایه میچرخن ولی بسط و گسترشش میدید و تعمیم میدید به مسائل روزمره ای که همه انسانها درگیرش هستن و نتیجه این میشه که هر فایل تازه تر و جدیدتر و متفاوت تر از قبلی بنظر میرسه و گره گشای تعداد بسیاری از انسانها در حال. و آینده میشه
درست مثل پرادایس زیبا که حتی شاید گاهی کلوز آپ و بک گراند تصویر شما لوکیشن تکراری هم داشته باشه ولی هر بار تازه و جذاب و جدید و متفاوت به چشم ما میاد
درمورد این سوال که مثلا در مورد روابط فرمودید آیا مثالهای عینی دارید از کسانیکه خیلی راحت به خواسته های بزرگتر از شما رسیدن ولی شما با تلاش بسیار به یک دهم اون خواسته هم نرسیدید باید بگم بله
وقتی یکی از دختران اقوام نزدیک رو نگاه مبکنم و مقایسه میکنم شرایط ایشون و مزیتهای ظاهری و حتی اخلاقی که ایشون دارن ولی تونستن روابط عالی رو برای خودشون جذب کنم تازه میفهمم که علتش پدر پولدار و حامی و یا شانس و اقبال نبوده
دختری که از من یکسال بزرگتر بود. یک نقص مادر زادی بسیار مهم داشت که تا الان هم بعد از بارها و بارها عمل جراحی هنوز مثل من و خیلی افراد سالم دیگه نشده و حتی برای پوشیدن جوراب و کفش باید از یکی کمک بگیره، کاری که من و امثال من خیییلی راحت انجام میدیم ولی ایشون بعلت ضایعه مادرزادی دررفتگی لگن نمیتونن ، که بارها هم عمل جراحی بسیار سنگین کردن ، ولی نتیجه نگرفتن. البته این رو تاکید کنم که ایرادی به خلقت خالق نمیگیرم و خودم رو برتر نمیدونم ، اون شخص هم مثل من روح خدا در وجودش دمیده شده و قابل احترامه
ولی جهت مقایسه باورها خدمتتون یه سری نکات واقعی رو عرض میکنم که با وجود ملاکهای سطح پایین تر ظاهری که خیلی ها فکر میکنن باعث خوشبختی میشه ولی ایشون بخاطر باور لیاقت شدیدی که توسط خانواده ی مغرور و پر ادعا شون از بچگی بهش تلقین شده بود ایده آل ترین روابط رویایی رو جذب کرد
از لحاظ ظاهر چند درجه از من پایین تر
از لحاظ مدرک ایشون دیپلم شون رو هم با معدل پایین و به زور گرفتن و دانشگاه همزمان با من کنکور دادن و من با رتبه عالی دانشگاه دولتی خوب قبول شدم و ایشون هیچ رشته ای قبول نشدن
ازلحاظ شغلی ایشون خانه دار شدن ( که با تمام وجود احترام قائلم برای بانوان خانه دار، ولی بلحاظ باورهای غلط جامعه عرض میکنم و امیدوارم سوء تفاهم نشه )
و من با گذروندن مصاحبه ها و آزمونهای فراوان علمی و …. در یک ارگان بسیار عالی استخدام رسمی شدم و تو 21 سالی که کار کردم جزو بهترین پرسنل ارگان خودم از همه لحاظ درخشیدم
از لحاظ هنری باز هم ایشون هیچ هنر خاصی ندارن به لحاظ اینکه پدر پولداری داشتن کلا هر سه تا خواهر به پشتوانه ثروت پدر خودشون رو نیازمند تلاش و درس خوندن و لااقل کسب یک هنر نمیدیدن
ولی من بطور ذاتی خط بسیار بسیار زیبایی دارم که زبانزد همه ست و کلا خانوادگی استعداد هنری فوق العاده ای داریم و نسل اندر نسل بسیار باسوادو خوش خط بودیم
ولی ایشون از یک خانواده روستایی بیسواد بودن تنها فرقشان این بود که فوق العاده مغرور و خودخواه و خودبرتر بین بودن که البته من الان فهمیدم درستش همینه که همه انسانها خودشون رو انقدرررر قبول داشته باشن ولی به همون اندازه دیگران رو هم بعنوان مخلوقات همون خدا قبول داشته باشن و دوست بدارند
منتها اونها کلاً اینطور وانمود میکردن که همه باید برده های خانواده ما و در خدمت ما باشن چون آسمون خدا سوراخ شده و فقط ما بعنوان برترین مخلوقات خدا افتادیم روی زمین که خب این باور درستی نیست
اما به اونها برای کسب موفقیت و جذب روابط عاشقانه کمک بزرگی کرد باوجود تمام کمبودهایی که نسبت به دیگران داشتن
بقیه آیتم ها رو فاکتور میگیرم ولی خودتون حدس بزنید هرچیزی که فکرش رو بکنید و شرایط ایشون رو مقایسه کنید با بنده. و امثال بنده ، حتی از لحاظ طرز تفکر و اخلاق و… ایشون چند پله پایین تر از من بودن
ولی نتیجه چی شد ؟؟؟
من یک روابط داغون با خانواده ی داغون همبن خانم رو به خودم جذب کردم
و
ایشون با همون خانواده ، یک رابطه رویایی عاشقانه با مردی که آرزوی صدها دختر بود با خانواده ای عالی که حتی بعد از 20 سال زندگی مشترک یکبار لنگیدن ایشون رو به روشون نیاوردن. مثل دختر خودشون دوستش دارن و بهش خدمت میکنن، حتی مادرشوهر. و خواهر شوهرها ش تا چند ماه بعد از عمل جراحی آخر ایشون شخصی ترین کارهای ایشون رو که مادر و خواهر خودش ابا داشتن انجام بدن ، با جون و دل براش انجام میدادن که قابل بیان نیست فقط شما تصور کنید کسی که بفاصله 4 ماه هر دوتا مفصل لگنش رو عوض کرده باشه و نتونه تا ماهها قدم از قدم برداره چه خدماتی نیاز داره
که ایشون از شوهر و مادرشوهر و خواهرشوهر به راحتی دریافت کردن و مثل ملکه ها زندگی کردن
چرا ؟؟؟
واقعا چرا ؟؟؟
چون من تمام آیتم های ظاهری و اخلاقی عالی رو داشتم ولی پدرم در سن کودکی من از یک بازاری پولدار بخاطر ورشکستگی و … تبدیل شد به فقیرترین فرد
و پدر ایشون از یک خانواده فقیر از بچگی کار کردن و به ثروت رسیدن
این دختر هم به پشتوانه ثروت پدری و خواستگارهای زیادی که بخاطر اعتبار و ثروت پدرشون علیرغم مشکل جسمی که داشتن ، خودشون رو شدیدا لایق بهترین همسر دنیا میدونستن
شرایط بنحوی پیش رفت که 4 پنج سال قبل پدر ایشون به شکل بدی ورشکست شدن و کل دارایی و اعتبارشون رو از دست دادن
ولی این دختر اون باورها رو از دست ندادن و همچنان خودشون رو لایق همون همسر عالی میدونستن و هنوز دارن
چرا ؟
چون باور لیاقت ایشون دقیقا مثل باور عدم لیاقت ما مثل سیمان از بچگی به ذهنشون چسبیده و هنوز هم خودشون رو لایق میدونن
ولی من و خانواده من چون در کودکی شرایط برعکس اونها یعنی از ثروتمندی به فقر رو تجربه کرده بودیم ، باور عدم لیاقت و باورهای مخرب دیگه که پایه اونها حرف مردم بود ، باعث این شد که من و خواهرم که اوج زیبایی و هنرمندی و اخلاق خوش زبانزد کل دوست و آشنا و فامیل بودیم روابط داغونی رو جذب کنیم
خواهرم با وجود 16 خواستگار در سن 17 سالگی با یک فرد معتاد بیکار و… ازدواح کرد. بعد از 8 سال مشقت جدت شد ، دوباره ازدواج کرد باز بخاطر مسائل دیگه که همسر دومش داشت جدا شد و من هم در سن 18 سالگی ازدواج ناموفقی با همین خانواده که یه سری خصوصیاتش رو گفتم و خودشون رو شدیدا لایق بهترین همسرها میدونستن داشتم
جالبه خانواده همسر من 5 تا عروس دارن که همه عروسها از پسرهای این خانواده یه سر و گردن بلکا خیلی بیشتر از یه سر و گردن بالاترین
چرا؟
بخاطر همون باور لیاقت که خودشون رو لایق برترینها میدونستن
یه جمله مادرشوهر خدابیامرز م داشت همیشه میگفت که مثل بچه های من رو یک بار دیگه باید مادر بزاید ، درصورتیکه خب ظاهر امر دقیقا از لحاظ ظاهری و اخلاقی چیز دیگه ای بود ، حتی همین مادرشوهر من باوجود 5 تا عروس زیبا و خانواده دار و هنرمند خودش صد پله از اونها پایین تر بود اما مدام این باورهای مثبت رو فریاد میزد که همه بدونن اونها تافته ی جدا بافته آن
شاید از لحاظ اخلاقی خود برتر بینی و تحقیر دیگران درست نباشه و قطعا هم درست نیست
ولی این باورها گرچه در واقعیت حقیقت نداشتن ، ولی به اونها برای جذب همسرانی خیلی بهتر از خودشون کمک شایانی کرد.
قطعا دوستان دیگه هم چنین نمونه هایی رو در اطراف خودشون دارن
به نام تنها قدرت جهان تنها فرمانروای جهان رب و صاحب اختیار من و کل جهان خدای فراوانی ها خدای آسانی خدای زیبایی ها عشق و قلب و همه چیز و همه کس من خدای قشنگم اربابم سرورم خدایا من نوکرتم من بنده توام من مال توام خدایا منو پیش خودت نگهدار همیشه در نزدیکترین جایگاه به خودت خدایا منو درست کن منو صالح و شایسته کن منو مومن کن منو موحد کن خدایا در این عالم فقط به یه نفر نیاز دارم فقط تو هستی تو برام کافی هستی و به تمام معنا تو این یک سالی که کامل تنها هستم بهم ثابت کردی خدایا من راضی ام از همه چیز از قیافه قشنگ و زیبایی که بهم دادی از قد بلندم از موهای پرپشت و بلند و خوش حالتم از قلب سالمم از مغز سالمم از چشم هایی که برام ٣ سال پرده ها را برداشتی پرده هایی که من با جهالتم روی چشمانم گذاشته بودم و مهارت پیدا کرده بودم در سخت ترین کار دنیا در پیدا کردن منفی ها خدایا منو ببخش منو بیامرز من جاهل بودم من کور بودم تو منو بینا کردی و هر روز بینا ترم میکنی هر روز عاقل ترم میکنی داری تربیتم میکنی هر روز شخصیتم رشد میدی بهم قدرت درک قوانین میدی هر روز بینا ترم میکنی من دنبال الگوی زیبایی بودم خودم تو اینه نمیدیدم من دنبال الگوی آسانی بود زندگی فوق العاده و اسانی که به عنوان الگوی جهانی اسانی خودم هستم نمیدیدم من دنبال الگوی فراوانی بودم فراوانی که صبح تا شب تو زندگی خودم نمیدیدم خدا یا شکرت که بینام کردی خدایاشکرت که در زندگیم حضور داری خدایا شکرت که من تو را دارم من خیلی خیلی خیلی خوشبختم که تو را دارم
سلام استاد عزیز دلم عشق من استادی که من را با خدا آشنا کردی قران به دستم دادی منی که تو زندگیم نمیدونستم قران چیه الان جاش وسط قلب منه و یکسال دارم هر شب میخونم و مست میشم مست خدا ارام میشم یعنی قران ارامشی به من میده که اگه همه ادما میخواستم منو ارام کنند نمیتوانستن اما قران تو دل سخت ترین شرایط وقتی بازش میکنم و هدایت میخوام یک لبخند بزرگ و یک قلب ارام بهم هدیه میده خدایا شکرت که لیاقت خواندن قران و درک قران به من دادی عشق من
امروز یک معجزه جالب برام افتاد امدم بگم من کلی سفارش لباس داشتم برای خودم خوب لباس هامو همشو از خارج سفارش میدم بعد دیشب یهو رفتم سایت خارجی که ببینم کفش چی داره یهو تو نیو کاکشن یه کفشی دادم وای انقدر قشنگ بود که دقیقا اونی بود که من میخواستم بعد رفتم سایزا رو ببینم با اینکه کالکشن جدید بود کلا همش و فروخته بودند و انقدر رنگش با لباس هایی که من سفارش داده بودم عالی میشد که حد نداشت بد گفتم کاش زودتر میدیدم حیف شد این همونی بود که من دوست داشتم کاش زودتر میدیم بد با خودم گفتم بزار فردا یه با دیگه چک میکنم و از خدا میخوام از طرفی هم عقل منطقی من میگفت چی میگی نوشته تمام شده کامل دیگه نمیتوانی منطق جهان عوض کنی اگه قرار بود دوباره بیارن میزد کامینگ سون چون شده جنس هایی که تمام میشه و اگه قرار باشه دوباره شارژ کنن میزنند کامینگ سون اما جنس هایی که دیگهه شارژ نمیشه میزنند سمیلر پروداکت مشابه اون سایت بهت پیشنهاد میده بعد ولی خیلی تو ذهنم گیر کرده بود تو اون کفشه خیلی قشنگ خوش مدل بود بد امروز صبح شد رفتم چک کردم وای باورتون میشه شارژ شده بود چندتا سایز و به صورت خیلی محدود نوشته بود که چند تا دونه مونده سریع به کسی که برام میاره سفارش دادم بعد یهو تو ذهنم امد سایزش بزرگتر باید سفارش میدادی سریع رفتم باز چک کنم وایییی یه کمدی دارم که تمام کفش های پاشنه بلند مجلسی من اون تو هست و از این برند یادم امد کفش پاشنه بلند داشتم که ٣ سال درشم باز نکردم و کاری نداشتم یهو دیدم یه اتیکت افتاده کف جا کفشی باورتون میشه دقیقا سایزی که من سفارش دادم هم مبلغ اون اتیکت ٣٩ یورو بود هم سایز کفش تو اتیکت ٣٩ بود هم پایینش دوباره ٣٩ بود و جالبیش این بود که اتیکت برای همان مارک بود و جالبش این بود که من همه اتیکت ها رو میندازم بیرون چطوری دقیقا جلوی چشم من بود یعنی عاشق هدایت های خدام هستم واقعا هنگ کرده بودم که همه چی درسته و خیالت راحت خدایا شکرت که تو را دارم عشق من