چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید کمره ای گفته:
    مدت عضویت: 3865 روز

    به نام خدایی که به شدت کافیست.

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان.

    میخواستم در مورد یک ترمز که بعد از 8 سال پیداش کردم بنویسم استاد.

    با این که چند بار به سمت این ترمز هدایت شدم ولی نمی‌دونم چرا گوش شنوا نداشتم.

    من قبل از آشنایی با شما رابطه خوبی با خدا داشتم.با هم حرف می زدیم.بهم واضح می گفت چکار کن.واضح هدایتم میکرد.اصلا توی این دنیا فقط با خدا کار می کردم و منتظر هیچ انسانی نبودم و چه کارهای بزرگی هم انجام دادم.

    جوری که دوستام می گفتن سعید بگه فلان کار رو میخواد انجام بده 100 درصد می تونه انجامش بده.چون می‌گفتم بهشون فلان کار رو می خوام انجام بدم چند روز بعد انجامش می دادم.

    فقط با این باور که در این دنیا فقط من هستم و خدا.و خدا تمام کارهای منو انجام میده و 100 درصد هم کارهامو انجام می داد.

    تا با شما آشنا شدم و شروع کردم به یادگیری قانون.

    بعد از آشنایی با شما در فاصله 4 ماه رفتم خواستگاری و متاهل شدم و ترمز از این جا شروع شد.

    کدوم ترمز= من مجردی این باور رو داشتم که خدا برای من کافیست و واقعا هم کافی بود.و من روی نیاز به هیچ انسانی نداشتم.چرا نداشتم؟ چون تنها بودم.چون رفیقم فقط خدا بود.یکی دو تا دوست داشتم اونم در حد سلام کردن و یه صحبت چند دقیقه ای با هم بود.و کلا رفیقم خدا بود.

    تا متاهل شدم و همسر و فامیل همسر و…

    8 سال هر کاری می کردم جواب نمی داد و کلا نا امید می شدم.بعد دوباره به خودم امید می دادم و بعد نتیجه هیچی.نتایج کوچیک بود ولی می‌گفتم بابا من قبل آشنایی با این قوانین اون کارها رو انجام دادم.چرا الان نمیتونم هیچ کاری بکنم.

    ترمزم رو پیدا نمی کردم.ترمز چیه.اصلا فکر نمی کردم که ترمزی باشه.به خودم میگفتم که خوب روی قوانین کار نمی کنم.تا امروز وقتی این فایل رو گوش دادم.

    حسم می‌گفت تو به این سوال جواب بده.

    چه باورهای قدرتمندی داشتی که باعث می شد به خواسته هات برسی؟

    شروع کردم به نوشتن بعد این ترمز رو پیدا کردم که من بعد از ازدواج منتظر همراه هستم و اون همراه همسرم یا عمو همسرم ( بنگاه املاک داره و رابطه مون خوبه) هستم.

    چون من قبل از ازدواج تقریبا تنها بودم و بعد از ازدواج در شرایط جدید قرار گرفتم و تازه اول یادگیری قانون بودم اصلا نمی‌فهمیدم مشکل کجاست.

    من شریک گذاشتم در کنار خدا.بازم روی نیازم به خدا بود ولی گوشه ذهنم منتظر همراه انسانی هم بودم.

    استاد چند بار هم هدایت شدم به این باور ولی نمی‌دونم چرا این ترمزم رو نمی فهمیدم.

    چون دوره آشنایی من با شما و ازدواجم نزدیک به هم بود همش این پیش فرض رو داشتم که شاید من روی قوانین خوب کار نمی کنم.

    یه مدت که اونقدر کلافه بودم که چرا جواب بزرگ قبل آشنایی با استاد دیگه نیست بعد کلا سایت شما رو از گوشیم پاک کردم و دو سه ماه اصلا فایل هاتون رو گوش ندادم و بعد دوباره شروع کردم.

    دو سال پیش رفتم پیش همون دوستم دیدم کسب و کار خودشو راه اندازی کرده و دو تا خونه خریده.گفتم این دوست من همش به من نگاه می کرد ببینه من چکار می کنم.چجوریه من اومدم این قوانین رو یاد بگیرم که ثروتمند بشم ولی درجا می زنم و این وضعش خوب شد.چرا قانون موفقیت مالی برای من درجا می زنه.من که قبل از آشنایی با این قوانین داشتم خوب نتیجه می گرفتم و همش تمرکزم بر روی این قوانین بود که شاید یه جای این قوانین رو درست نفهمیدم.و اصلا فکر نمی کردم که ترمز در قوانین نیست در شرک به خداست که از ازدواج من شروع شد.چون شروع یادگیری قانون با ازدواجم یکی بود اصلا به ترمز از شرک به خدا فکر نمی کردم و می‌گفتم ترمز من در انجام دادن قوانینه.

    دوستان هم فرکانسی آره میشه یک باور قدرتمند داشته باشید و با تغییر شرایط ترمز هایی برای اون باور ایجاد بشه که باورتون نشه این ترمز باشه.

    توی این 8 سال هر کاری کردم که به موفقیت مالی برسم نشد که نشد و می‌گفتم باورهای مالی م ایراد داره و روی باورهام کار می کردم و ایده می اومد ولی پای حرکت کردن نداشتم.و اون قدر حرکت نمی کردم که ایده به دفتر خاطرات می پیوست.

    مثلا همین ماه قبلی با قدرت نشستم و روی باورهای ثروت کار کردم و ایده اومد بیا از این مهارتت پول بساز.مهارت و مسیری که عاشقشم.

    ولی پایی برای حرکت نبود.به خودم گفتم چرا نمیری انجامش بدی.میترسی؟ اومدم ترس هامو نوشتم. بعد مخالف ترس ها رو به خودم گفتم ولی بازم پای رفتن نبود.استاد امشب وقتی به اون سوال جواب دادم ترمز رو فهمیدم.

    من منتظر همراه بودم و چون همسرم همراه من در این مسیر نیست. من عملا هیچ حرکتی نمی‌کردم.

    وقتی این ترمز رو پیدا کردم گفتم الله اکبر یعنی این ترمز که من شریک گذاشتم در کنار خدا و منتظر همراه انسانی بودم 8 سال جلوی منو گرفت.

    یعنی دلیل در جا زدن من این ترمز بود.

    یعنی دلیل این همه روی باورهات کار می کردی و ایده رو عملی نمی کردی به این دلیل بود که منتظر همراه بودی.همیشه می گفتم شاید دل و جرأت م کم شده.

    شاید باورهای ثروتم ایراد داره.بعد می‌گفتم آخه این کارها نسبت به اون کارهایی که قبل آشنایی با قوانین انجام دادم هیچه.چرا انجامش نمیدم. چون از این طرف پام روی ترمز اصلیه.

    خدایا ازت ممنونم که هدایتم کردی و این ترمز رو بهم نشون دادی.

    به امید خدا فردا اون ایده که بهم داده شده بود رو فقط با همراهی خدا انجامش میدم و منتظر هیچ انسانی نمی‌مونم.

    استاد بی نهایت از وجود شما سپاسگزارم.

    در پناه خدا که به شدت کافیست باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    حمید خالقی گفته:
    مدت عضویت: 3893 روز

    به نام خالق هستی

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    خپ من خواسته های داشتم که تو اون برهه از زمان رسیدن به اون اهداف برام خیلی مهم بودن؛ یکیش قبولی در کنکور در رشته دلخواه و دانشگاه دلخواهم بود که البته که نتونستم یعنی موفق نشدم اما از تلاشهام بگم که روزی نبود که من به طور مفید روزی حد اقل 8 ساعت تمام مطالعه نداشته باشم.یادمه یه روز داشتم تو کتابخونه درسمو میخوندم سرمو بالا آوردم دیدم همه با تعجب منو نگاه میکنن ساعتو که نگاه کردم دیدم حدود شاید 2 یا 2و نیم ساعت بود که بکوب مطالعه میکردم بدون اینکه حتی لحظه ای سرمو بالا بیارم ببینم اطرافم چی هست چی نیست ؟کی اومد کی رفت؟

    چنان اشتیاق سوزان برای رسیدن به هدفم داشتم طوری که فقط و فقط هدفمو میدیدم.

    یادمه ماه رمضان با زبان روزه تا سیزده و نیم ساعت مطالعه مفید در یک روز رو هم داشتم.

    برای این هدفم از سال سوم دبیرستان و تا 2 سال پشت کنکوری هم تلاشم کردم.

    سوال2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    خپ در این مورد جوابش کاملا روشنه. همون دوستانی که دور و بر من بودن در دانشگاه بهتری از من قبول شدن و رتبه خیلی خیلی بهتری از من آوردن به طوری که وقتی از نتایج کنکور همدیگه مطلع شدیم نه من نتایج عالی اونا رو باور میکردم که البته پس از ثبت نام در دانشگاهشون برام ثابت شد؛ و نه اونها نتایج خیلی خیلی کم من رو باور میکردن. یادمه یکی از دوستانی که رتبه کنکوری که برای من آرزو بود اورده بود میگفت حتی نصف کمتر من هم در طول روز مطالعه نمیکرد . باورتون میشه؟ کمتر از نصف من و لی نتیجه اون ارزوی من بود.

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    در مورد باورها باید بگم که خپ اون موقع سال فک کنم 85 یا 84 بود و من این مباحث باور و … رو حتی نشنیده بودم اما الان میفهمم چه باورهای مخربی داشتم.

    اولینش که شاید بتونم بگم 90 درصد و یا شاید هم 99 درصدش احساس عدم لیاقت بود.

    هر دلیلی خارج از خودمون برای نرسیدن به اهدافتون بیاریم نشونه نداشتن احساس لیاقته. چون باور نداریم که لیاقتشو داریم برای فرار از این مخمصه دلیلی غیر از خودمون رو بیان میکنیم برای اینکه خودمونو توجیح کنیم و از پذیرفتن این موضوع که احساس لیاقت داشتنشو نداریم خودمونو نجات بدیم شاید غرورمون بهمون اجازه پذیرفتنشو نمیده. بله غرور. مغرور شدن به تلاشهامون به نتیج کممون به تشویقهای اطرافیانمون و ….

    و به همه و به خودمون به دروغ بگیم که نه بابا کی گفته من لیاقتشو ندارم. دارم خوبش هم دارم منتحی فلان دلیل باعث شد من به هدفم نرسم و اون وقت اون دلیلی که خارج از خودمونه رو مطرح میکنیم.

    منابع اصلی کنکور رو نمیدونستم؛ تجربه کنکور رو نداشتم؛ دوره دبیرستان دبیرامون بد بودن ؛ کنکور کلا یه امتحان ناعادلانه است؛ …..

    دلیل دوم مغرور بودن به خودم بود و تقریبا میتونم بگم حرف هیچ کسیو قبول نداشتم.خودموعلامه میدونستم و به مشاوره ویا مشورت هیچ کسی هیچ احتیاجی ندارم. البته اینم قبول دارم مشورت روباید از کسایی گرفت که تو اون حوزه متحصص هستن و البته تجربیات خوبی هم کسب کرده باشن.

    دلیل سوم این بود که چنان چسبیده بودم به هدفم که این فرصت روبه خودم نمیدادم که وایسم اَرّه خودمو تیز کنم. و با اره کُند شده کار میکردم.یه موقعهایی باید وایسیم ببینیم که با همین وضعیت تو این مدت کوتاه تونستم نتیجی متناسب با تلاشم بگیرم یا نه؟ اگر نه پس فورا وایسم مسیرمو اصلاح کنم همینطور سرمونو نندازیم پایین فقط تلاش کنیم.

    یه جایی استاد عباس منش تو این فایل گفتن که مهم نیست برای هدفمون چقدر تلاش میکنیم و زحمت میکشیم و حتی اشتیاق هم مهم نیست؛ وقتی که باورمون اشتباهه

    من میگم همه اینا مهمه وقتی که اول وایسیم باورهامون رو تا حدودی درست کنیم حدالمقدور باورهایی که مسلم و واضح هستن که باید داشته باشیم. بعد به سمت هدف حرکت میکنیم در طول مسیر خیلی چیزهای دیگه برامون روشن میشن. یعنی ا ل نرم افزار باورهای درست مهمن بعد سخت افزارهایی مثل تلاشهای فیزیکی و زحمت و ….

    یعنی اینطور نیست که اول همه باورهامون رو درست کنیم و بعد حرکت کنیم. بلکه اول یه سری باورهای بیس و مهم و باورهایی که کاملا مسلمه که برای هر هدفی باید داشته باشیم مثل باور احساس لیاقت و … رو در خودمون تا حدی درست کنیم و بعد بیفتم تو مسیر در طول مسیر باورهای دیگه بهمون گفته میشه و با هربار اصلاح هر باوری حتی به میزان کم به باورهای بالاتر میرسیم تا جایی که هدف کامل برامون حاصل میشه.

    ان شاالله هر جا که هستین باورهاتون خوب و درست و کارراه انداز باشه و شاد و پیروز و موفق لاشین هر جا که هستین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    سعید لامعی گفته:
    مدت عضویت: 1193 روز

    به نام‌ الله که بی نهایت بخشایشگر و با رحمت است.

    سلام و‌عرض ادب و احترام به استادِ جان که ماشاالله روز به روز عالی تر و جوون تر میشه ، و همچنین همه دوستان عزیزم در این سایتِ الهی و معنوی که مطالب و آگاهی هایش تمام آن چیزی که یک‌ فرد لازم داره برای رسیدن به “فوز العظیم ” که خدا در قرآن گفته که همان رضای خداست ، را دارد.که البته به نظر من رضای خدا یعنی همین ایمان ویقین ما به توانایی هایمان و فقط تکیه کردن بر یگانه قدرتِ خیر جهان، و تعهد و انرژی گذاشتن برای تغییر و رشد ، و دستیابی به همه خواسته هایمان برای اینکه جهان را جای بهتری برای زندگی کردن کنیم، و دستی از دستان خدا باشیم برای گسترش عشق ، ثروت، سعادت و سلامتی در جهانِ زیبا و پر از نعمت و شگفتی های الله یکتا.

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من قبل از این که شروع کنم تغییرات در زندگی ایم رو دقیقا فقط تنها راه رسیدن به خواسته هام و‌هدف ام رو تلاش بدون وقفه می دانستم، از دوران مدرسه و کنکور و دانشگاه گرفته تا زمانی که وارد محیط کار و رابطه عاطفی و‌ ازداج شدم. دقیقا یادمه که بدون استثنا تمام معلم های ما معتقد بودند که فقط باید از صبح تا شب کلی درس بخونی حتی شب هم خیلی کم تر بخوابی تا بتونی تو‌کنکور قبول بشی ، اره ، این یه تیکه اش هیچ وقت از یادم نمیره که می گفتند که تو‌ دورانی که کنکوری هستی همه تفریح ها و مهمونی ها و خیلی چیز های دیگه رو باید تعطیل کنی و حتی کم بخوابی و‌فقط حفظ کنی و تست بزنی تا قبول بشی ، یعنی فقط تلاش زیاد و فقط سختی مساوی است با نتیجه و موفقیت . که دقیقا من همون موقع با این که خیلی باور کرده بودم این روش رو ولی همیشه ته قلبم میگفتم که این طوری نباید باشه و‌یه جای کار ایراد داره، و همون موقع خیلی ها رو می دیدم که بدون کم‌ترین تلاش به راحتی وارد دانشگاه می شدند. و این باعث شد که من قبل از کنکور کاملا باور کنم که من نتیجه فوق العاده تو‌ کنکور نخواهم گرفت و نهایت یه واحدِ نزدیکِ دانشگاه آزاد قبول بشم هم برام کافیه ، چون صد در صد من اون آدمی که معلم ها می گفتن نبودم و اصلا اون همه سختی برام‌ قابل قبول نبود.و دقیقا تو دانشگاه هم‌ که همون آزادِ نزدیکِ خونمون بود ( اشاره به خواسته ام که واضح خواسته بودم و همون موقع که هیچ آگاهی نداشتم دقیقا بهش رسیدم) هم به فوق دیپلم راضی شدم چون برای لیسانس هم باید چرخه مزخرف کنکور برایم‌ تکرار میشد و یه غیر از مدرک هیچ‌ چیزی برام‌ نداشت و‌ فقط اصرار خانواده بود که باز هم شرکت کنم که این بار دیگه قبول نکردم ،و وارد بازار کار شدم که باز هم‌ باوره تلاش زیاد و سختی زیاد کشیدن برای رسیدن به اهداف و‌خواسته ها داشت کار میکرد تا قبل از آشنایی با استاد و مفاهیم جدیدی که یاد میگرفتم.

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    حقیقت رو بخوام بگم خیلی کم در اطرافیانم افرادی بودند که با تلاش کم تر بخواهند به خواسته ای برسند ولی چندین مورد بودند که گفتم تو‌ همون دوران مدرسه و‌ کنکور چند نفری بودند که با تلاش کم نتایج عالی می گرفتند. عموی کوچک‌ ام هم دقیقا از این دست افرادی هست که با تلاش فیزیکی خیلی کم تر نتایج خیلی بهتر و عالی تر رو گرفته در زمینه مالی ، و من دقیقا یادمه که زمانی که وضعیت مالی پدر من خیلی بهتر از عمو یم بود و پدر من اعتقاد به تلاش زیاد و سخت کوشی داشت و در ضمن همیشه عمویم را هم انتقاد میکرد ولی بعد از چند سال ورق برگشت و‌ هزار ماشاالله وضع مالی عمویم با تلاش خیلی کم تر‌ و با یک سری تصمیمات درست و البته افکاری بهتر و‌ قوی در مورد پول و‌ثروت چندین برابر از پدرم و‌ حتی خیلی از فامیل بهتر و‌عالی تر شد. دقیقا یادم هست که هر وقت کامیون و ماشین سنگین به روزی وارد بازار میشد همیشه عموی من جز افرادی بود که ثبت نام میکرد و معتقد بود که ماشین رو بعد از چندین سال باید عوض کنی که هم خودت راحت باشی هم خرج ماشین کم باشه و چون نو‌ هست احتمال خرابی اش توی جاده خیلی کم هست ،زودتر بار رو به مقصد میرسونی و‌بیشتر‌می تونی کرایه بگیری و تازه سرمایه ات هم حفظ میشه. ولی پدر من تا آخر عمر با همون کامیون هایی که 20 سال پیش خریده بود و من هر وقت بهش میگفتم مثل عمو ماشین نو و به روز بخر میگفت که ماشین ما هم‌ که قدیمی هست راه میره و ماشین عمو هم که نو‌ هست راه میره چرا الکی این همه پول بدم تا عوضش کنم، و دقیقا با توجه به آگاهی های امروزم‌ پدرم مصداق عدم باور به فراوانی هم بود و ذهن بسیار‌ فقیری داشت، و اما عموی من اینقدر این موفقیت ها رو تکرار کرد تا هدایت شد به خرید نمایشگاه تو شهرک‌ کامیون های تهران و البته کلی موفقت های دیگر ولی پدر من تا یک‌ ماه قبل از فوتش هنوز هم در سن 66 سالگی مشغول رانندگی با تریلی و معتقد به سخت کوشی بود در حالی که هم زمان عموی من در حالی که ده سال از پدرم کوچک‌ تر بود حداقل 20 برابر پدرم سرمایه داشت در حالی که بسیار بسیار فعالیتِ کم تر و بسیار راحت تری از پدرم داشت.

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    خدا رو شکر من بواسطه این که دوره کشف قوانین زندگی رو سال گذشته خریدم و به آگاهی ها و تمرین هایش متعهدانه عمل کردم ونتیجه هم گرفتم به همین دلیل در‌مورد مفهوم گاز و ترمز آشنایی کامل دارم . ترمز ها یا همون باورهای محدود کننده ما دارند کار‌ میکنند و تا موقعی که وقت و‌انرژی نزاریم‌ و‌ شناسایی شون نکنیم و با باورهای نامحدود بی اثرشون نکنیم جلوی ورود پول، افراد ،ایده ها و …. را به زندگی مان خواهند گرفت. من الان در زمینه خرید و‌ فروش زمین و ویلا و ساخت ویلا فعالیت میکنم که تقریبا از همون روز اول با توجه به شخصیت ام‌ و افکار و‌ باورهام موفق بودم و تقریبا هیچ وقت ضرر نکردم ، من اول راهم و در این 3 سال که تو این کار هستم تازه یکسال هست بعد از کار‌کردن جدی روی همین دوره کشف قوانین و بعد روانشناسی ثروت الان با قدرت و حال خوب دارم پیش میرم و هر روز بهتر و‌ بهتر میشم، و دلیل این که بعد از این دوره ها نتایج بهتر و بهتر شده کار کردن همیشگی روی باور و ترمزهاست. یکی از ترمز های من که بسیار روش کار‌کردم و ریشه اش رو هم در خانواده و‌ مخصوصا پدرم‌ کشف کردم‌ این بود همیشه پدرم‌ میگفت ما هر چیزی یا مالی رو بخریم ، موقع خرید طلاست و موقعی که بخواهیم بفروشیم اخی میشه. شاید باورش برای بعضی ها سخت باشه ولی تکرار چند صد باره این حرف باعث شده بود که من در زمینه فروش که بسیار قوی بودم و هستم ، فایل های بقیه و البته برای خیلی از دوستانم رو به راحتی بفروشم ولی زمین ها و ویلا هایی که برای خودم هست رو یا نفروشم یا دیر تر و یا سخت تر بفروشم . می دونید موقعی که داشتم در‌مورد این‌ ترمز می‌نوشتم و‌ جدی شده بودم‌ برای پیدا کردن این ترمز و رفع کردنش چقققققققدر احساس ام خوب بود و‌ مدام بهتر میشد و بعدش انگار کاملا خالی شدم و دقیقا فهمیدم‌ که این مرد نازنین( استاد عباس منش) ، دقیقا این ها رو‌ حس کرده و‌ تجربه کرده که اینقدر با یقین حرف میزنه. و من دقیقا بعد از چند وقت کار کردن روی این ترمز و بالا نگه داشتن احساس خوب ام و اعتماد و یقین به خدای خودم که یگانه قدرت جهان است زیر سایه اجرای توحید در عمل به‌ راحتی و با بهترین شرایط زمین های خودم رو هم فروختم با حال خوب و بسیار راحت و هدایتی، و این باور رو ساختم‌ که “زمین و ویلاهای من طلا هستند و کلی مشتری دارند که عاشق زمین های من هستند”، و البته باوری دیگه که “زمین های من سکه دار هستند”.

    بچه ها ترمزها و باورهای محدود کننده رو جدی بگیرید ، باور کنید باور کنید باور‌کنید که دارن کار میکنند و‌ شما هر چی رو که باور کنید جهان به شما ثابت خواهد کرد و تجربه خواهید کرد .

    خدای مهربانم را بی نهایت سپاس که بازهم به من سعادت داد که کامنت بنویسم و از آگاهی های ناب این سایت ارزشمند بهره مند بشوم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2169 روز

    من برای خواسته ام با خدا صحبت کردم و بهش گفتم من این خواسته را دارم حالا چه کنم

    خدا شاهده اونقدر من هدایت شدم که حد نداره

    اول اینکه خواسته را غول نکنم . بزرگ نکنم . تمام قدرت و قدرت ها را به این خواسته ندهم

    بلکه تمام قدرت را به خداوند بدهم

    چون خودش قدرت تمامه

    چند روزه دارم تمرین می کنم که خواسته ام را در ذهنم کوچیک کنم

    و باز هم خداوند

    من به خواسته ام می خندم

    و خودم را در آغوش خداوند رها می کنم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1283 روز

      سلام رها جان

      دوست ارجمندم

      از نوشتن ومکتوب کردنت پیداست

      آنچه در کامنت زیبایت هست

      فقط درک عظیم خداست

      سپاسگذارم عزیزم واقعا حسش میکنم چه نامت بهت میاد واقعا رها هستی تشکر وسپاسگدارم حس بسیار آرام وپر امنیتی از شما گرفتم

      بازم سپاسگذارم

      همیشه سلامت وشاد باشی

      من برای خواسته ام با خدا صحبت کردم و بهش گفتم من این خواسته را دارم حالا چه کنم

      خدا شاهده اونقدر من هدایت شدم که حد نداره

      اول اینکه خواسته را غول نکنم . بزرگ نکنم . تمام قدرت و قدرت ها را به این خواسته ندهم

      بلکه تمام قدرت را به خداوند بدهم

      چون خودش قدرت تمامه

      چند روزه دارم تمرین می کنم که خواسته ام را در ذهنم کوچیک کنم

      و باز هم خداوند

      من به خواسته ام می خندم

      و خودم را در آغوش خداوند رها می کنم

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    رضا ملتفت گفته:
    مدت عضویت: 1991 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد باورها، سلام به مریم بانوی عزیز و دوست داشتنی و سلام به همه دوستای عزیزم در خانواده صمیمی عباس منش، امیدوارم حال همگی عالی باشه.

    استاد جان، این فایل بی نظیر بود، من نمیدونم چی بگم از این فایل از اون تیکه ای که گفتید حتی مهم نیست که چقدر شور و شوق دارید برای یه کاری، وقتی ترمزها خیلی قوی باشه مهم نیست چقدر تلاش میکنی برای اون خواسته، نتایج خیلی کمه. استاد جان باز هم باید بگم توی این فایل ترکوندید. واقعا عالی بود.

    استاد جان خیلی لذت بردم که گفتید خداوند ساز و کار جهان رو طوری طراحی کرده که ما با برخورد به تضادها خواسته هایی در ما شکل بگیرد و خداوند و جهان میخواهد که اون خواسته ها محقق شوند.

    خیلی لذت بردم از این نکته که گفتید که وقتی روی ترمزها به صورت اساسی کار میکنید، چون از قبل پاتون روی گاز بوده به آسانی به خواسته هاتون میرسید که باورتون نمیشه. استاد جان عاشق بشکن زدن هاتم.

    استاد جان، چقدر به این فایل نیاز داشتم. یکی از سوالهایی که توی ذهنم تکرار میشد این بود که من متوجه نمیشم یه جایی استاد میگه برو توی دل ترس هات، برای مثال اگه شغلت راضی کننده نیست، برو به یه شغل دیگه، شغلی که داری رو گسترشش بده، نگران نباش که من که توی شغل قبلی وارد هستم، از کار جدید چیزی نمیدونم. یه جایی هم میگن مهم نیست که چقدر تلاش میکنی که مثلا مهاجرت کنی به یه شهر یا کشور دیگه، مهم نیست که از رابطه با این آدم جدا بشی بری توی رابطه با یه آدم دیگه، مهم نیست که چقدر تلاش میکنی که از شغلت استعفا بدی و بری توی یه شغل دیگه، باز هم میبینی که توی شغل جدید مثلا صاحب کار ارزش زحمتهای شما رو نمیدونه، یا وارد یه رابطه جدید شدی، اما این رابطه از قبلیه هم بدتره، یا گفتی میرم به یه شهر یا کشور دیگه اونجا پیشرفت میکنم، میبینی اون پیشرفت رخ نداده و هر جایی بری آسمون همین رنگه، برام سوال بود که این تلاشه که همون تلاش هست، چرا توی یک موقعیت جواب میده اما یه جای دیگه جواب نمیده؟ داستان چیه؟

    نمیگم همین الانش کل داستان رو فهمیدم، اما این فایل بهم کمک کرد بهتر داستان رو بگیرم. توی حالت اول که استاد میگه حمله کنید به دل ترسها، حرکت کنید و به این صورت ایمانتون رو نشون بدید، ترمز بزرگی توی ذهن ما وجود نداره که اگر وجود داشته باشه میره توی حالت دوم. یا تلاش میکنی و جواب میدهد، بِدِل ترس ها میری و جواب میگیری که اگر دقیق بشی میبینی مقاومت خاصی نداشتی یا تلاش میکنی ولی جواب نمیگیری که در این صورت یه سری ترمزها توی ذهنمون داریم که از منطقی هم منطقی تر شدن، بخاطر همینه که تغییرشون انرژی و زمان میخواد، یعنی منطق صحیح میخواد در جهت تقویت باور قدرتمندکننده.

    انجام تمرین:

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    – من یه خواسته ای درخصوص ازدواج دارم. دوست دارم فرد مورد نظرم رو پیدا کنم، حالا چه اقداماتی انجام دادم: اینکه بارها دعا خوندم که: ربنا ای صاحب اختیار ما، به ما از جانب همسر و فرزندان مایه چشم روشنی عطا بفرما و ما را پیشوا و الگوی کسانیکه ذهن خود را کنترل میکنند قرار ده و به این صورت درخواست فرستادم. اینکه چندین بار به یه سری جلسات آشنایی با افراد مختلف رفتم (همراه با خانواده)، حتی همین امروز هم با دو خانم غریبه چند کلمه ای صحبت کردم (خیلی کوتاه) که این ترسه بریزه. حتی امروز یه آگهی تبلیغاتی توی یه جمعی از خانم های دانشجو که 5 یا 6 نفر بودن انجام دادم، دقیقا نمیدونم باید چی کار کنم که خواسته ام محقق بشه.

    – توی یادگیری و صحبت کردن به زبان انگلیسی من به خاطر دارم یه مدت کتاب داستان سطح بندی میخوندم که زبانم رو خوب کنم، بعد از یه مدت رها میکردم، بعد دوباره یه مدت نرم افزار رزتا استون کار کردم، اون هم رها کردم، یه مدت فیلم آموزشی English today کار کردم، اون هم رها شد، الان یه مدت پیوسته هست که دارم پادکست زبان گوش میدم و مینویسم و تکرار میکنم، میتونم با کلمات ساده صحبت کنم، اما هنوز اون نتیجه مد نظرم رخ نداده.

    – خواسته دارم که وضعیت سلامتی موهام رو بهبود بدم، چون در قسمت فرق سرم موهام کم پشت شده. اقداماتی که انجام دادم این بوده که یه مدت قطره تقویت کننده، ژل تقویت کننده و شامپوی حرفه ای استفاده میکردم، الان از یه شامپوی دیگه ای استفاده میکنم که اون هم پروتئینه و عالیه از اون قطره و ژل هم دیگه استفاده ای نمیکنم. راستش رو بخواین یه مقداری مصرف برنج رو کم کردم ولی قطع نکردم، با این وجود نتیجه برام راضی کننده نبوده.

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    – من سه مورد از پسر دایی هام ازدواج کردن که تقریبا هم سن و سال هستیم، یک از دوستای صمیمیم عقد کرده که توی دوره کارشناسی هم کلاسی بودیم و این دوستم چون معلمه، میره خونه یکی از شاگردهاش (تا بهشون درس بده، چیزی که اطلاع دارم) یه خانمی رو میبینه و الان میدونم که عقد هستن خدا رو شکر. یکی دیگه از دوستام توی دوره کارشناسی با یه خانمی آشنا شد و الان نمیدونم عقد هستن یا ازدواج کردن و همه این موارد راحت اتفاق افتاده خدا رو شکر و اینکه رابطه عاطفی قشنگی دارن.

    – من یکی از دوستام رو میشناسم که زبان انگلیسیش خیلی خوبه، طوریکه به راحتی میتونه صحبت کنه، اما باز هم مطالعه داره و یاد میگیره، یکی دیگه از دوستام یک بار که توی دوره کارشناسی رفتم توی اتاقشون، یه نرم افزاری نصب کرده بود که مثلا هر پنج دقیقه ای یه جمله انگلیسی رو بهش نشون میداد و تمرین میکرد (من یه بار به اتاقشون رفتم و زیاد باهاش ارتباط ندارم). بعد همین دوستم دیدم که دوره آموزش زبان انگلیسی برگزار کرده. یکی دیگه از دوستای ارشدم یادم میاد که بصورت معمولی برای زبان وقت میذاشت، اینطور نبود که هر روز ببینمش که زبان میخونه و تاکید کنه روی مطالعه زبان ولی زبانش خوب بود.

    – درخصوص موی سر راستش دوستایی رو میشناسم که شکل ظاهری موهاشون خوبه، انگار بصورت طبیعی موهاشون خوبه، اما درخصوص جزییاتش چیزی نمیدونم، نمیدونم که به تضاد برخورد کردن در این زمینه یا نه یا اگر به تضاد خوردن چقدر تلاش کردن که مسئله شون حل بشه. قاعدتا یه سری از دوستام هم باید باشن که به صورت طبیعی و بدون هیچ مشکلی موهای خیلی عالیی دارن.

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    – اولین باور همونطور که استاد گفتن باور عدم احساس لیاقت هست، من خودم رو لایق ارتباط عاطفی داشتن با یه خانم نمیدونم. مورد بعدی اینکه من باور دارم که واقعا برای یه پسر درست نیست که دوست دختر داشته باشه و همچنین برای یه دختر درست نیست که دوست پسر داشته باشه. اگر با اینترنت و بواسطه شبکه های اجتماعی آشنا شده باشن که این رابطه اصلا درست نیست، آدم نمیدونه اون فردی که داره باهاش چت میکنه پسره، دختره، اصلا راست میگه یا دروغ؟ هیچی مشخص نیست. من باور دارم که وقتی با یه خانم غریبه دارم حرف میزنم، اون خانم فکر میکنه من قصدم حتما ازدواجه، درحالیکه مثلا من میخوام ترسم از صحبت کردن با جنس مخالف بریزه و اعتماد بنفسم رو تقویت کنم. یه مورد دیگه اینکه وقتی با یه خانم غریبه صحبت میکنم اون خانم فکر میکنه چرا این آقا داره ازم سوال میپرسم، حتما میخواد سرم کلاه بذاره یا ازم سوء استفاده کنه یا میخواد ازم اطلاعات بگیره که باز هم سوء استفاده کنه.

    – توی یادگیری زبان انگلیسی من باور دارم که نمیتونم زبان یاد بگیرم، نمیتونم صحبت کنم، یادگیری زبان خیلی سخته.

    – توی بحث سلامتی موهام، شاید خنده دار به نظر بیاد ولی فکر میکنم موهام از بدن من جدا هستن، شاید به این دلیل که دیدم بعضی مواقع موهام میریزه و راحت جدا میشه ولی وصل نمیشه. من فکر میکنم دیگه فایده نداره، هر کاری هم که انجام بدم این ریزش موهام هر بار بیشتر میشه. یه بار هم شنیدم که یکی از نزدیکانم میگفت مو تا وقتی رنگ دانه هاش فعالن این موها ریزش دارن ولی زمانیکه سفید شدن، دیگه نمیریزن.

    امیدوارم همه دوستان گلم در پناه خدای بزرگ همیشه شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مینو گفته:
      مدت عضویت: 1515 روز

      سلام دوست عزیز

      برای رفع مشکل مو هاتون کامنت من رو بخونین

      جالبه اون قسمت از کامنت رو اول نخواستم بنویسم یه الهامی بهم شد که بنویسم الان که کامنت شما رو خوندم اون هم به صورت تصادفی خیلی برام جالب بود گفتم احتمالا خداوند خواسته شما رو هدایت کنه و نخواستم به کامنت شما پاسخ بدم گفتم خداوند خودش هدایتتون میکنه ولی بهم گفته شد که براتون بنویسم امیدوارم استفاده بکنید

      و نکته دیگه اینه که به حرف دیگران توجه نکنید و این باور که برای تقویت موهاتون راه حلی وجود نداره رو نپذیرید همیشه به کسانی که موهای زیبا دارند نگاه کنید و تحسین کنید و از خداوند بخواهید که اونجور موهایی رو هم نصیب شما کنه و خودتون رو لایق داشتن موهای زیبا بدونید

      به افرادی که مو ندارند توجه نکنید

      به افرادی که با خودشون برای نداشتن موی سر شوخی می کنند یا با کچل ها و طاس ها شوخی میکنند همراه نشید و نخندید

      کربو هیدرات کمتر بخورید

      گوشت کبابی همراه چربی بیشتر مصرف کنید

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      داود نیکزاد گفته:
      مدت عضویت: 1917 روز

      سلام آقای ملتفت

      دوست گرامی دوست دارم در باره جذب همسر حرفهایی بزنم شاید کمک کنم

      اولین مسئله شما عزت نفسه شما زن را یک موجود عجیب و غریب تو ذهنتون ساختید

      اونها اصلا موجودات عجیبی نیستن به قیافه هاشون نگاه نکن (معذرت میخواهماز خانمها) ولی فکر کن از مرد ها کمتر حالیشونه تا تو ذهنت اون ارزشی که باعث شده ازت دور بشن کم بشه

      بشین با مادرت خواهرت دو کلام صحبت کن و بدون که همه خانم ها همینن چیز خاصی از یک دیگر زیادتر ندارن

      خداوند گفته من از جنس خودتون براتون همسر خلق کردم

      بسیار زنهای زیبا و خوش اخلاق و مناسب برای شما هست

      عزت نفس شما خیلی کمه که خودت را از آنها کمتر میبینی و حتی نمیتونی بدون ترس و لرز باهاشون صحبت کنی

      من وقتی میخواستم ازدواج کنم میگفتم همانطور که من میخواهم یک زن مناسب برای خودم اختیار کنم بینهایت دختر خوب هم هست که دم بختن و میخواهن با یک پسر خوب مثل من ازدواج کنن آیا تو خانوادتون هیچ دختری نیست که دوست داره با یک مرد خوب ازدواج کنه پس اینو برای خودت الگو کن که بسیارن دخترهایی که دوست دارن با شما ازدواج کنن

      همانطور که اینور یک مرد عاشق و دوست داشنی هست که دوست داره با یک خانم تشکیل خانواده بده

      اونورم یک خانم با همین خواسته ها هست

      بابا یک کاری بکن آقا رضا این همه زن خوب هست که دوست دارن ازدواج کنن موندن دستمون دنبال مرد خوب میگردن یک کاری بکن

      اگه فکر میکنی خانمها کمن

      یه نگاهی به آمارها بکن به دانشگاهها به تعداد زیاد دانشجوهای دختر، ببین چقدر زن هست که از سن ازدواجشون داره میگذره

      موفق باشی دوست من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
  6. -
    قاسم علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2375 روز

    جواب سوال یک

    یادگیری زبان

    ثروتمند شدن

    بدن ایده الم در بدنسازی

    جواب سوال دوم

    دوستانی رو میشناسم با نصف تلاش من هم به بدن خوبی رسیدن و هم سرعت یادگیری زبان خوب بوده اما محدود هستند

    جواب سوال سوم

    دست پا شکسته یک کارو انجام دادن

    تعهد کم داشتن

    تعویق در کارها

    شبها دیرخوابیدن

    فراموش کردن هدف

    گفتگوها نادرست ذهنی

    تنبلی کردن در کارها

    برنامه نداشتن

    روحیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    سمیرا نوری گفته:
    مدت عضویت: 2113 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم بانو دوست داشتنی

    خدارو شاکرم که من رو در فرکانس دریافت این آگاهی ها قرار داد.

    عجب قانون نابی: سیستم جهان طوری تعبیه شده که مارو به هر خواسته ای که ازش داشته باشیم میرسونه و اون هم در کمال راحتی و لذت به شرط آنکه در ابتدا باورهای درستی در مورد خواستمون داشته باشم و در جهت درست عملگرا باشیم.

    به بی نهایت بودن خداوند و دست های غیبش ایمان داشته باشیم و گوش به فرمان هدایت خداوند باشیم و تکامل خودمون رو در جهت رسیدن به خواسته طی کنیم و هر روز با احساس خوب قدمی در جهت رسیدن به خواستمون برداریم.

    حالا بریم سراغ اهدافی که براشون تلاش فراوان کردم ولی نشد و جواب الباقی سوالات:

    1. قبولی در آزمون محاسبات نظام مهندسی

    اوووف که چقدر خلاصه نویسی کردم چقدر خوندم و تمرین کردم ولی هر بار جواب ازمون که میومد جلوش نوشته بود مردود

    حالا چرا اینجوری بود؟ الان دلیش میفهمم که من یه پام رو گاز بود و یه پام روی ترمز.

    ازمون سخته، هر کسی که نمیتونه قبول بشه، باید خیلی بیفتی تا قبول بشی، مگه چقدر میخوای ازش درآمد داشته باشی، اصلا مگه بهت کارم ارجاع میخوره، من فقط خوندم ولی وقت که نکردم تست بزنم، سرعت تست زدنم پایینه‌ و ….

    اینا نجواهای ذهن منیه که همیشه شاگرد اول دانشگاه و مدرسه بودم و نشد تو کارم نبوده

    وای که چقدر اجتماع رو ذهن ادم تاثیر میزاره و منم که اصلا کنترل ذهن نمیدونستم اون موقع ها

    خلاصه انقدر ازمون دادم و نشد تا اینکه بیخیالش شدم الان که استاد اولش گفت چه تلاش های بی نتیجه ای داشتید اولش گفتم خداروشکر که من تلاش بی نتیجه نداشتم بعد که کمی فکر کردم دیدم چقدر تلاش بی نتیجه دارم و فراموش کردم اهداف گذشتم رو.

    هر ساله هزاران نفر تو این ازمون قبول میشن ولی انقدر من در فرکانس قبول نشدن بودم حتی نمیدیم افرادی رو از اطرافیانم که قبول بشن تو این ازمون یا فقط یک نفر رو شنیدم قبول شده دلیل قبولیش رو شانس و … گذاشتم حتی یادم نمیاد کی بود که شنیدم قبول شده فقط یادمه تو دانشگاه درسش خوب نبود اینم باورهای محدودکنندم میاد که سریع خوب نبودن درسش رو برام بلد کرد. من بخاطر فرکانس پایینم حتی تحسین نکردم همکلاسیم که قبول شده رو.

    خلاصه الگو بی الگو. الگویی نداشتم از قبولی در آزمون.

    2. پذیرش در مقطع دکترا

    انقدر باورهای محدود کنندم زیاده در مورد پذیرش دکترا که حتی بهم مجال اقدام عملی رو هم نمیده!!!

    تو که حتی یه مقاله کنفرانسی نداری اصلا تو ازمونم قبول بشی کی به تو پذیرش میده تو مصاحبه اخه

    تو اصلا مقاله نوشتن بلد نیستی

    تو که زبانت زیر صفره چطور میخوای دکترا بخونی اخه

    مگه نباید یکسال بعد پذیرش مدرک زبان ارائه کنی

    منکه استادی رو نمیشناسم که بخواد ازم حمایت کنه تو جلسه مصاحبه

    منکه برنامه نویسی های پیشرفته بلد نیستم

    اصلا دکترا بخونی که چی بشه؟ تهش 50 تومن بزارن رو حقوقت؟ با کدوم پارتی میخوای هیئت علمی بشی؟ اصلا مگه کار هیئت علمی راحته؟ هر سال باید کلی مقاله بدی اگه هیئت علمی بشی و …

    اینا تعدادی از باورهای محدود کنتده منه که کارشناسی ارشد عمران از دانشگاه تهران رو دارم که تقریبا 90 درصد دوستانم بدون زبان و مقاله دکترا خوندن مدرکشم گرفتن.

    احساس عدم لیاقت و باورهای محدود کننده چه کرده با من. منی که تقریبا تمام دوستان بدون داشتن زبان، مقاله یا بلد بودن زبان برنامه نویسی خاصی به راحتی پذیرش شدن و حتی مدرکشونم گرفتن ولی باورهای مخرب من دست و پام رو بسته بود و نمیذاشت حتی به قبولی فکر کنم چه برسه بخوام اقدامی براش انجام بدم.

    الگو دور و برم زیاد بود که قبول شدن ولی من انگار نمیدیمشون و برای قبولی هر کدومشون یه دلیلی میاوردم توی ذهنم.

    3. یادگیری زبان انگلیسی

    این زبان که از بچگی کابوس منه. اصلا انقدر مقاومت ذهنی دارم براش که حد و اندازه نداره

    حالا باورهای محدود کنندم: منکه بچگی کلاس زبان نرفتم. منکه اصلا تلفظم افتضاحه. منکه نمیتونم حتی لغات ساده رو درست تلفظ کنم چه برسه که بخوام درست انگلیسی حرف بزنم یا صحبت هارو به انگلیسی بفهمم یا اصلا انگلیسی بنویسم. یادگیریش خیلی سخته. لغاتش هزار تا معنی دارن. کلمه هاش شبیه هم هستن. باید کسی که زبانش عالیه تو خونه باهات انگلیسی صحبت بکنه تا یاد بگیری. زبان فراره.

    الگو هم که الی ماشالله پر دور و بر ادم هست ولی من گور و کر بودم از دیدنشون تحسینشون و الگو گرفتن ازشون

    4. خوندن قران به روش استاد عباسمنش تا درک درستی ازش داشته باشم.

    منکه نمیتونم انقدر وقت بزارم براش تا کلمه به کلمه ترجمه کنم اصلا درک درستی از لغات عربی ندارم. خیلی قرآن سنگینه. چند پهلو هستش ازش برداشت های متفاوتی میشه کرد. من توان درک صحیحش ندارم و …

    درحالیکه میبینم بچه های سایت چقدر برداشت های ساده و روان و در حد فرکانس خودشون از قرآن دارم. کیف میکنم وقتی برداشت بچه ها رو از ایات میخونم

    همه بچه های سایت میتونن که ایات برای خودشون ترجمه و تفسیر میکنن میتونن الگو من باشن

    5. قبولی تو آزمون کارشناسان رسمی دادگستری

    اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه: مگه کسیم تو این ازمون قبول میشه! خیییییلی سخته، اصلا منابعش خیلی زیاده، مگه میشه اون همه منبع خوند

    الگو هم که زیاده چون هر بار ازمون بزارن کلی ادم تو این ازمون ها قبول میشه ولی من حتی یدونه از این افراد ندیدم چون تو فرکانسش به هیچ عنوان نیستم.

    6. روابط با همسرم

    همسرم مرد نازنینیه و خیلی دوستم داره ولی من چون از قانون استفاده نمیکردم خیلی موفق نبودم اصلا تا قبل استاد که الگوی مناسبی نداشتم.

    دلایلش هم عدم احساس لیاقت و وابستگی هستش. هر وقت روی عزت نفسم و احساس لیاقتم کار میکنم و طبق قانون عمل میکنم همه چیز درست پیش میره تا یادم میره و میشم ادم سابق همه چیز خراب میشه.

    تمام دلیل موفق نشدن هام خودم هستم فقط و فقط خودم که ورودی ذهنم کنترل نکردم به نکات مثبت توجه نکردم و …

    اهداف دیگه مثل تناسب اندام و یادگیری نرم افزارای تخصصی و … رو هم دارم ولی اینجا این اهدافم رو نوشتم تا به لطف و یاری خدا بعد از رسیدن بهشون بیام زیر این کامنت بنویسم که میشود. من تونستم با استفاده از قانون به اهدافم برسم.

    استاد ممنونم که اهداف از یاد رفتم رو بهم یادآوری کردی تا دوباره تلاش کنم برای ساختن سمیرایی که همیشه آرزوش رو داشتم.

    عاشقتونم. به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    حسین و سکینه گفته:
    مدت عضویت: 2118 روز

    سلام و‌وقت بخیر خدمت تمام خانواده ی خوب استاد عباس منش و دست مریزاد میگم به استاد خوبم بابت آماده کردن این فایل عالی و تشکر و قدر دانی می‌کنم از خانم شایسته عزیز بابت فیلمبرداری و آماده کردن این فایل

    من این فایل رو سه بار در فواصل زمانی مختلف گوش دادم ،،اولش ذهنم قفل بود هیچ جمله ای و هیچ جوابی نداشتم ،چون هم به لطف خدا شغل دارم اونم دوتا (یعنی تلاش فیزیکی دارم ) هم ساعت ها فایل و برنامه های استاد رو گوش میدم و هم تمرین محشر ستاره قطبی رو انجام میدم .

    به خودم گفتم چندتا کامنت از دوستان بخونم شاید فرجی شد ،و الهی شکر که به نتیجه رسیدم

    من چندتا ترمز درون خودم پیدا کردم که خیلی ریشه دار هستش و سال‌های سال هست که با منه

    1. احساس قربانی بودن ،یعنی اینکه من خوشم میاد از اینکه با سختی و شکست های متعدد به آرزوم برسم و بعد همه منو با انگشت نشون بدن و ازم تعریف و تمجید کنن و من براشون داستان داشته باشم برای تعریف کردن

    2. ترمز بعدیم اینه که همیشه به چگونگی رسیدن به خاسته ام فکر می‌کنم و با ذهنم دنبال راه ها و کارهایی برای رسیدن به خاسته ام هستم

    3. باور کمبود ،اوضاع الان سخت شده و آدم هرچی تلاش میکنه باز از تورم فعلی عقبه

    4. عجله ،وابستگی شدید به خاسته ،احساس نیاز شدید داشتن اون خاسته

    امیدوارم کمکی کرده باشم و از دوستان عزیزم میخام اگر باور مناسبی دارن بزای رفع این ترمز ها حتما به منم بگن

    آرزوی بهترین هارو براتون دارم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3861 روز

      درود و سلام آقای اکبری عزیز.

      آفرین میگم چون ترمزهای مهمی رو نوشتید و خیلی از افراد مثل خودم هم باهاش برخورد کردم بارها و بتدریج دارم بهتر درک و تمرین میکنم. و البته این کامنت شما کمکی شد تا دوباره بهم یادآوری بشه که در منم هست و چقدر لازمه تمرکزی تر روش کار کنم.

      من نتایجی از تمرکز روی باورهای توحیدی دارم میگیرم

      بنظرم قدرتمندتر از توحید چی داریم؟

      اون مورد چهارم که موضوع عجله و وابستگی به خواسته رو گفتید هم در همون دسته بندی باور به کمبود میشه یعنی نیاز به ساخت باور به فراوانی داره.

      وقتی معتقد باشم که بیش از نیازم از مدل خواسته و آرزوی من وجود داره دیگه چه ترس و عجله ای؟ به وقتش میرسه بهم و باهاش برخورد میکنم به لطف الله.

      در مورد بند سوم هم همینه:

      من واقعاً بریدم و گفتم خدایا من نه می دانم و نه می توانم تنهایی کاری از پیش ببرم. تو باید وارد عمل بشی و من اشتباه کردم همش فکر میکردم خودم باید کارها رو برنامه ریزی کنم و پیش ببرم مگه من چقدر توان دارم با این جسم ضعیفم. من هر چقدر تلاش کنم (که کردم) باز هم عقل و توان من به تو نمی‌رسه.

      پس خدایا خودت منو ببر. بارم رو روی دوش تو میندازم

      بقول استاد در جلسه ششم قانون آفرینش: خدایا بار من و خود منم ببر من خودمم میندازم رو دوشت منم حمل کن.

      یا بقول خانم اسکاول شین مرحوم، من این بار را، من این بار سنگین را به تو میسپارم

      مسئولیت بارها بعهده خداست.

      هر چقدر بگم کمه، توحید توحید

      یعنی دلم میخواد تا فردا همینطور بگم..

      باور شماره دو هم دقیقاً همینه.

      با آرزوی شادی و آرامش و ثروت و خوشبختی شما دوست عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    حسین عباسی اقدم گفته:
    مدت عضویت: 2639 روز

    سلام به استاد گلم

    این 2 تا فایل ( چرا با وجود تلاش فراوان به خواسته هایم نرسیده ام 1 و 2 ) یک مینی دوره هست مخصوصا فایل شماره 2 ، شاید من خودم جای شما بودم حتما برا این 2 تا فایل یک قیمت کوچیکی در نظر میگیرفتم که براش بها پرداخت بشه ولی شما رایگان منتشر کردید که خیلی عالیه و باید قدردان شما بابت اینهمه اطلاعات و معرفت باشم .

    ( بعد از دیدن قسمت دوم این سری از فایل ها این کامنت رو در بخش اول مینویسم )

    من معمولا کامنت نمینویسم ولی این فایل یکی از اون فالهایی هست که باعث شد من ذهنم رو چالش بکشم و بگم بابا توکه درآمدت از ماهی یکی 2 میلیون اومده رو ماهی 20 الی 30 میلیون چرا اجازه نمیدی بشه 300 میلیون ؟

    بعد از دیدن این فایل دیدیم که بابا استاد راست میگه یه اتفاقاتی داره تو زندگیم هرچند وقت یکبار مثلا هر 3 ماه یکبار اتفاق میفته منم اصلا حواسم بهشون نیست

    یعنی انگار توی تاریکی چراغهای ذهن من تا 1 ماه رو میدیدن و نمیتونستم 3 ماه به 3 ماه رو دقیق آنالیز کنم چه اتفاقاتی افتاده برام با این فایل یکم وسیعتر شد نگاهم و از همسرم من پرسیدم به نظرت چه اتفاقات منفی هر چند وقت یکبار توی کسبوکار کن تکرار میشه ؟ خدارو شکر توی مشورت با خانمم خیلی بهم کمک شد ،

    اون بهتر از فهمیده بود که چیا برام تکرار میشه ، میخواستیم بریم بیرون حاضر بودیم این سوال رو ازش پرسیدم گفت بریم بیایم حرف میزنیم گفت نه الان بگو میرم سریع خودکار کاغذمو بیارم بنویسم سریع بریم ، اون گفت من نوشتم تکمیلش کردم گفتم آره راس میگی چرا خودم متوجه نشده بودم ؟

    سوال : چه وقتهایی هست که من سریع ری اکشن نشون میدم پرخاشگر میشم آشفته میشم ؟ ؟

    جواب : من وقتی از طرف مشتریهام توی پرداخت مبلغ پروژه هام بدقولی میبینم و دیر مبلغ واریز میکنن خیلی زود عصبانی میشم و کنترل خودم رو از دست میدم هی میریزم تو خودم و بیشتر با خوردن تنقلات یا افراط در غذا خوردن میخوام که یجورایی آروم بشم که نمیتونم درونی خودمو آروم کنم .

    جواب 2 : من وقتی ته حسابم خالی میشه بهم میریم و احساس آشفتگی بهم دست میده ، البته اولش اینطور نیست ساعتهای اول احساس میکنم حوصلم سر رفته باید بریم با ماشین یه دوری بزنیم بعدا میفهمم که بابا حوصله نداشتم بخاطر نداشتن و کمبود پول هست .

    3 : وقتی خودم بدقولی میکنم وقتی دیر حساب کتابم رو با یکی که بهش بدهی دارم چند روز دیر تسویه میکنم .

    سوال : چه الگو هایی تکرار میشن تو زندگیم ؟

    جواب :

    * پول دیر میاد زود تموم میشه

    * ورودی مالی کم هست 2 ماه درآمد مناسب نیست ماه سوم میاد همه کموکاستی ها ردیف میشن این برام مدام تکرار میشه که متوجهش نبودم .

    * ذهنیت کارگری دارم درحالیکه کار آفرین هستم و شرکت نرم افزاری دارم ، ماههایی که پروژه خوب دارم دستم دیگه برای پروژه دیگه تلاش نمیکنم که قرارداد ببندم خیالم برای پروژه ای که دستم دارم راحته و وقتی ته حساب خالی میشه تازه به فکر این میفتم که عه باید پروژه جدید داشته باشم . اینهم مدام برام تکرار میشد که متوجهش نبودم .

    این کامنت رو برای دوستان گلم نوشتم تا بخونن که شاید این الگوها ترمزهای پنهان ذهن اونا هم باشه که متوجهشون نیستن ، اینروزا دارم دنبال این میگردم که خب من فهمیدم الگوی تکرار شونده دارم الان چطور باید رفع ایراد کنم ؟

    توی فایل 2 استاد خیلی راهکار گفت که بهترینشون رو پیدا کردن الگوها فهمیدم ، الگوهایی که درآمدشون از من صدها برابر بیشتره و خیلی راحت تر سریعتر و عزتمندانه تر دارن پول میسازن یکیش آقای اشکان آرمندهی هست صاحب سایت و اپلیکیشن دیوار ، خیلی ازش خوشم میاد پسر فوق العاده ای هست درآمد ماهانه چند میلیاردی داره اصلا هم به خودش اذیت وارد نمیکنه زور نمیشکه با نفس کشیدن پول درمیاره با عشق کارش رو ارتقا میده و با لذت ثروتمندتر میشه .

    ممنونم از رب العالمین که بهترین هارو برام تدارک دیده و سپاسگزارم از استاد عزیزم که فرشته ای از جانب خداست برای هدایت من .

    زنده ، سلامت و ثروتمند باشید …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 1993 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز

    به لطف تضادهایی که من این روزها بهش برخوردم و همچنین آگاهی‌های که این دوره داده شد من خداشکر باز هدایت شدم و یه ترمز دیگه رو هم شناسایی کردم

    خیلی جالبه براتون تعریف میکنم که ممکنه بهتون ایده بده

    از وقتی که دارم روی خودم و باورهام کار میکنم مخصوصا باور فراوانی و لیاقت من تو زندگیم نشونه‌ها و اتفاقاتی رخ میده که به افکارم سمت موقعیتهایی هدایت بشه که ثروت و فراوانی بیشتر وجود داره

    مثلا تو بحث فروش از بس که به فراوانی مشتری و پول و ثروت تمرکز کردم کلا مسیر بیزنسم رو سمت بازار خارجی هدف گذاری شده ‌که بتونم محصولم رو صادر کنم تا درامد عالی داشته باشم برای همین تمرکزم فقط کسب درامد و فروش عالی هست

    برای همین تو بازار داخلی هر چی تلاش میکردم نمیتونستم معامله و فروش مناسبی داشته باشم

    و این تضاد باعث میشد که من بیشتر به بازار خارجی فکر کنم

    ولی به لطف آگاهی‌های این فایل و سوالات بینظیری که استاد از ما پرسید من تازه بیاد اوردم و به فکر افتادم از اینکه

    چطور میشه تو کسب و کار من دوستان و همکارانی دارم با اینکه مثل من روی خودشون و باورهاشون کار نمیکنند ولی تو بازار داخلی بسیار موفق هستند و کلی معامله دارند انجام میدن که بقول خودشون ما اصلا وقت نمیکنیم دنبال محصول جدید باشیم

    وقتی که فکر کردم یکی از باورهای کمبود خودم رو پیدا کردم

    که این بود من تو باورهام همیشه به این فکر میکردم برای معامله در بازار داخلی محصول به نرخ مناسب وجود نداره و حاشیه سود خیلی پایینه

    برای همین جهان هم درست نشونه و ادمهایی سمت من هدایت میکرد که دقیقا همین باور منو رو تایید میکرد و محصول خودش رو به قیمتی بالاتر از بازار داخلی بمن اعلام میکرد و این باعث میشد من اصلا نتونم معامله انجام بدم و برای همین بیشتر تمرکزم روی بازار خارجی گذاشتم

    چرا؟

    چون همش میگفتم محصول به قیمت مناسب وجود نداره

    ولی وقتی این سوال استاد فکر کردم و پاسخ دادم دیدم همکارهای من با اینکه اصلا تو بازار خارجی هیچ فعالیتی ندارند و فقط معاملات داخلی انجام میدن بسیار بسیار سرشون شلوغه و همیشه در حال معامله هستند

    بعد که فکر کردم دیدم ایراد از کجاست؟

    و من چه ترمزی دارم ؟

    متوجه این موضوع شدم که این باور کمبود رو من دارم که در داخل کشور بازار خوب نیست و محصول با قیمت مناسب پیدا نمیشه و همه میخوان با بالاترین قیمت بفروشند و همین افکار محدود کننده من باعث میشد هیچ موقعیتی سمت من هدایت نشه و من هیچ معامله نتونم انجام بدم

    در صورتی که من میدیدم همکارهای من دارند خرید و فروشهای پرسودی انجام میدن که حاشیه سود خیلی خوبی بدست میارند

    اینجا بود که من فهمیدم که جهان من نشات گرفته از باورهای من

    من باید باورم رو تغییر بدم تا جهان باب میل من پیش برود

    وقتی که خداشکر این موضوع رو فهمیدم بالافاصله شروع کردم به تغییر باورم

    و با تمرین تلفن تجسمی ( خیالی ) شروع کردم به زنگ زدن و تماس گرفتن و صحبت کردن با مشتریهایی که تو بازار وجود دارند که محصول رو با قیمت مناسب و پایین تر دارند بمن میفروشن و کلی مذاکره میکردم و کلی افکارم رو روی این مسیر جهت دهی کردم که تو جهان بینهایت محصول وجود داره که با قیمت مناسب من میتونم ازشون بخرم و میتونم خیلی راحت و اسون معامله شیرین و پرسود داشته باشم و خدمت کنم هم به کشاورزی که بتونه خیلی راحت محصولش رو بفروشه و هم کارخانه‌داری که خیلی راحت چرخه تولیدش بچرخه

    بنابراین با اینکارم هم خودم کلی نفع مالی بدست میارم و به کشاورز کلی سود میرسونم و هم به کارخانه دار

    با اینکارم کلی به گسترش جهان کمک میکنم

    استاد بینهایت سپاسگزارم از اینکه این فایل رو گذاشتید و این سوالات کلیدی و مهم رو مطرح کردید و باعث شدید تو خیلی از موارد زندگیمون و بیزینسمون ازش استفاده کنیم و شناسایی کنیم ترمزهایی که در ذهن ما مخفی بودن و بیایم اونو برطرفش کنیم

    و چقدر کامنت بچه‌ها فوق العاده و پر از نکته‌ست

    به جرات میتونم بگم همین یه فایل خودش یه نشونه از فراوانیه هدایته که به اندازه یه دوره اموزشی پر از اگاهی و نکته و کلید وجود داره که هر کسی که بخواد مسیرش رو پیدا کنه میتونه تو این فایل جواب سوالش رو راحت پیدا کنه

    عاشق همه تون هستم

    انشالله هر کجا که هستید در پناه خدای هدایتگر شاد ، سالم ، خوشبخت و ثروتمند باشید

    تا تمرین بعد فعلا

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: