https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
باسلام خدمت استاد عزیزم و تمامی دوستانم در این سایت فوق العاده
راستش بعد دیدن این فایل که دیشب دیدمش خیلی فکرکردم روش چون طبیعتا منم مثل باقی دوستانم گاز و ترمزهای زیادی دارم که هنوز حل نشده و بااینکه در تمام این 5سال که باافتخار شاگرد شما هستم دارم روشون کارمیکنم هنوز یک پای قضیه میلنگه برام. درابتدا بگم که من سال 1402 رو سال 12قدم قراردادم و دقیقا از ابتدای سال قدم به قدم دارم بااین دوره فوق العاده جلو میرم .دارم ترمزهامو میشناسم.نقاط ضعف و قوتمو درمیارم.و روشون بااستفاده از فایلهای مشابه در دوره های دیگه و همچنین تمام آموزشهای شما روی سایت کارمیکنم.و تمریناتی که دارم انجام میدم چقدر دارن بمن کمک میکنن.
و در نهایت تصمیم گرفتم درمورد پاشنه آشیلی صحبت کنم که دقیقا بعد استفاده از دوره عالی شیوه حل مسایل تونستم براون غلبه کنم و همچنین بعد شروع 12قدم نتیجه رو براحتی در دستانم لمس کنم.
موضوع مورد بحث من موضوع روابط هست.
من نتایج کوچیک و بزرگ زیادی از دوره ها و آموزشهای شما تاالان گرفتم.بطوریکه الان وقتی که به شهرخودم و خونه پدریم سرمیزنم و بطور اتفاقی اقوام رو ملاقات میکنم اصلا براشون یک غریبه ام.انقدر تغییرات درمن حاصل شده و من یک ندای دیگه هستم.خیلی خیلی متفاوت از 5سال پیش خودم.
و در مورد روابطم باید بگم این ناشکریه که بگم نتیجه ای اصلا نگرفتم نه!! من وارد رابطه ای شدم که واقعا عاشقانه بود.رابطه ای که برای اولین بار در زندگیم به این شکل تجربش میکردم.اما اشکال کار این بود که ویژگیهای شخصیتی ،فرهنگی طرف مقابلم واقعا برام راضی کننده نبود…و باوجود بارها و بارها کارکردنم روی دوره ها و اینکه من هیچوقتت یادم نمیاد کارکردن روی خودم رو متوقف کرده باشم..این مهم حاصل نشد.چون من توانایی تغییر هیچکس رو جز خودم نداشتم…و بقول خود شما خیلی از آدمها پتانسیل تغییر کردن رو ندارن.و اونوقت میشن یه وزنه سنگین برای پرواز ما.ومن بعد 4سال ازدواج به این نقطه رسیده بودم.اما ترس از حرف دیگران،وخیلی ترسهای دیگه اجازه نمیداد قدم بردارم.مثل ترس از بالارفتن سن،ترس از تجربه نکردن یک رابطه دیگه وخیلی ترسهای مسخره دیگه …
بااینکه دیگه یقین پیداکرده بودم این رابطه دیگه باید تموم بشه.تااینکه بعداز استفاده از دوره فوق العاده شیوه حل مسایل واون تمرینات عجیب که نمیتونم بگم چطور بمن کمک کرد که من در عرض یکماه وحتی کمتر برااااحتی و با فقط یک بار دادگاه رفتن کاررو تموم کردم و از همسرم جداشدم.
من قبل از جدایی، مجدد تمرینات رو شروع کرده بودم.تمرینات خودشناسی در مورد روابط.و سعی کردم تاجایی که میتونم ترمزهایی رو از ذهنم بیرون بکشم که اجازه نمیده فردی رو وارد زندگیم کنم که ویژگیهایی رو داشته باشه که خواسته منه.و من میخواستم تجربه چنین رابطه ای رو داشته باشم.(اگر بخوام باجزییات بنویسم شاید صفحه ها باید بنویسم پس سخن کوتاه میکنم)
و اما ترمزهایی که در خودم پیدا کردم :
-خود کم بینی و عدم احساس لیاقت موقعی که میخوام وارد رابطه بشم.
-باور کمبود آدم خوب و آدمهایی که ویژگیهای مورد علاقم رو دارن (یا فکرمیکردم هستن ولی من رو نمیخوان !!!)
-حمایت گری و حس مسولیت پذیری شدیدی که دارم ..باعث میشه حتی بهترین آدم هم درکنارم به یک بی مسولیت تکیه کن تبدیل بشه(یعنی اتفاقی که همیشه برام تکرارمیشه ،بقول شما که در قدم سوم میگین آدمهای حمایت گر همیشه آدمهای درب و داغون رو وارد زندگیشون میکنن و من این رو کاملا تجربه کردم)
-مهم بودن قضاوت و تایید گرفتن :همین ویژگی به ظاهر ساده میتونه در رابطه کاری کنه که تو مدام ناخوداگاه بخوای طرفتو راضی نگه داری.و خب طبیعتا بعد مدتی این برات کلافه کننده میشه و میخوای اون حس آزادی و راحتی رو تجربه کنی یعنی بخوای که خودت باشی.ومن نه تنها یک فرد بلکه یک خانواده ای رو جذب کرده بودم که مدام ازم توقع داشتم هرکاری میگن انجام بدم و راضیشون نگه دارم.!!!!!
-نیاز به توجه:شاید اول رابطه این احساس باعث جذب آدمی بشه که هی بهت محبت کنه و مدام بهت پیام بده و…وشاید چیز جذابی باشه .اما در ادامه دقیقا تبدیل میشه به زجر آورترین ویژگی یعنی کنترل گری..و اون آزادی روحی باز ازت گرفته میشه.درحدی که من اجازه تنها سفررفتن،تنها مهمونی رفتن و ..رو نداشتم ،اگرهم گاهی میرفتم انقدر به گوشیم زنگ میزد و پیام میداد از رفتنم پشیمون میشدم چون هیچ لذتی نمیبردم و مجبور بودم مدام سرم توگوشی باشه و جوابشو بدم.و وقتی بهش اعتراض میکردم میگفت : مگه بده نگرانت میشم و حواسم بهت هست!!!و دیگه این داشت برام تبدیل میشد به احساس اسارت.چون ذاتا همیشه یک زن مستقل بودم .(چه از نظرمالی و چه اجتماعی و..)
-احساس قربانی بودن-احساس خلا درونی-احساس نیاز به اینکه حتما باید یه آدمی در زندگیم باشه تامن باارزش دیده بشم.
همه اینها هم ترمزهایی بود که اجازه نمیداد من بتونم به اون تجربه عالی و دلخواهم دست پیداکنم.
اینکه همه ترمزهایی که پیداکرده بودم رو نوشتم نمیدونم چون این کامنت رو دارم هدایتی از محل کارم تایپ میکنم..اما واقعا این مهمه که ترمزهامونو برطرف کنیم ،باورهای قدرتمند رو بسازیم و بعد به درست ترین شکل ممکن و براحت ترین شکل ممکن به خواسته هامون برسیم.
این روزها با آموزشهای شما برام روزهای لذتبخشی شده.نمیخوام بگم سخت نیست.اما آسانی که من دارم دراین سختی می بینم.واحساس خوب رهایی،احساس خوب اینکه من قدرت انتخاب زندگیم رو دارم،من قدرت تغییر زندگیم رو دارم.بینهایت داره بمن کمک میکنه.تا به بهترین شکل هرروزم رو بسازم و باتمرین ستاره قطبی خالق زندگیم باشم.
و اما پاسخ سوال بعدتون:
من خیلی ها رو میشناسم که نه تنها تلاش نکردن بلکه اصلا به فکر ساختن یک رابطه عالی هم نبودن ولی براحت ترین شکل ممکن وارد روابطی رویایی شدن(منظورم رویایی از نظرخودشونه،چون تعریف رابطه رویایی از نظر هرکس متفاوته) اما واقعا دارن اونجوری زندگی میکنن که دوست دارن.درحالیکه تلاشی هم براش نکردن.وخودش اتفاق افتاد.
-مثلا دوتا از دختردایی هام
-چند نفر از دوستان قدیمیم که هنوز بعد سالها زندگی اون احساس خوشبختی و رفاقت تو زندگیشون حاکمه.
-مثل دایی و زن داییم که بعد سالها زندگی هنوز عاشق هم هستن.بااینکه نوه دار هم شدن..یعنی فکرنمیکنم تابحال کسی دیده باشه این دو نفر بخوان باهم بحث کنن!!!
-حتی در اقوام و آشنایان هم دخترپسرهایی رو سراغ دارم که سالها عاشقانه چه قبل و چه بعدازدواج دارن باهم زندگی میکنن.و دقیقا کسی رو جذب زندگیشون کردن که میخواستن..
حالا اینها اشخاصی هستن که از قوانین خبرهم ندارن..تو همین سایت و بین شاگردان شما افراد زیادی رو میشناسم که براحتی وارد رابطه رویاییشون شدن و دارن واقعا یک عشق درست رو تجربه میکنن.
من درتمام این پروسه ای که طی کردم همیشه در ذهنم این جمله تکرار میشد:
استاد حق کاملا باشما بود:
همیشه در جنگ بین خواسته ها و باورها ، باورها پیروزند.
مثل یک سری از افراد که توی بعضی مسائل تلاش کرده اند یا فکر می کنند که تلاش کرده اندتا به هدفشان برسند من هم در بخش کسب در آمد یک ساله تلاش کرده ام اما هنوز به اون هدفم نرسیده ام.واین برای من تازه شروع راه هست چون تازه دارم اشکالها و باورهای مخرب رو شناسایی میکنم و می دونم که اشکال از خودم هست وتا اونهارو تغییر ندهم هیچ چیز برای من تغییر نخواهد کرد
و
طبق درسهایی که از استاد یاد گرفته ام به اندازه ای که من تغییر می کنم جهان اطرافم تغییر خواهد کرد.
و
هرچقدر که روی باورهای خودم کار کنم و بهترشون کنم وعمل کنم به اون باورها به همان اندازه نتیجه برای من تغییر خواهد کرد .
و
یاد گرفته ام رسیدن به درآمد وثروت ،هیچ ربطی به تلاش فیزیکی من نداردو مسئله ثروت یک مسئله فرکانسی است یعنی هر چقدر باورهای خودم رو به مدار و فرکانس ثروت نزدیک تر کنم ثروت به من نزدیک تر خواهد شد.
اینکه هنوز نتیجه نگرفته ام یک شرایط ناخواسته است و اینکه می خواهم نتیجه بگیرم یک خواسته است چرا می خوام نتیجه بگیرم و به درآمد برسم ؟چون می خوام هر چیزی دوست دارم و میشه با پول داشته باشم رو به دست بیارم ،می خوام به این خواسته برسم چون…….
سلام به سید حسین عباس منش عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستان عباس منشی.
به به باران بهاری. اتفاقا چند روز پیش اصفهان هم باران شدیدی گرفت و حسابی هوا لطیف شد. من در حال پیادهروی دارم این کامنت رو مینویسم و همزمان از زیبایی های اطراف لذت میبرم.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داری یا داشتی و با اینکه تمام تلاش ممکن را انجام دادی هنوز به آن نرسیده ای؟
اولا خدا رو شکر من بیشتر اهدافی که روش متمرکز بودم رو طی زمان معقول و با لذت بدست آوردم. اهدافی مثل غلبه بر بیماری پیچیده، فتح قله های علمی، عناوین کشوری و …
بقیه ی اهدافی که دارم ولی هنوز بهش نرسیدم پیشنیاز دارن و پیش نیازشون عزت نفسه که متاسفانه بزرگترین نقطه ضعف منه و دارم روش کار می کنم. همین الان توی راه یکی از دوستان هم خدمتیمو دیدم. ای خدا این یه تمرین بود تونستم برای اولین بار جلوی دوستم نظر خودمو بگم و برام مهم نباشه اون چی دوست داره بشنوه. الله اکبر به محض اینکه اسم عزت نفس رو آوردم آزمونشو پیش روم قرار دادی. خدا رو شکر سربلند بیرون اومدم.
بله یکی از اهداف من داشتن رابطه ی عاطفی رویایی بوده که هنوز بهش نرسیدم چون قطعا پیشنیازش عزت نفسه.
یکی از اهدافم اینه که بیزنس خودمو ران کنم که پیشنیازش عزت نفسه.
یکی از اهدافم این بوده که زبان انگلیسی رو نیتیو بشم ولی همیشه بعد از مدتی انگیزمو از دست میدم که بازم مشکل از عزت نفسه.
یکی از اهدافم این بوده که وسواس فکریم رو درمان کنم که بازم گیر عزت نفسه.
یکی از اهدافم این بوده که کمالگراییمو درمان کنم که بازم گیر عزت نفسه.
سوال 2: چه افرادی را میشناسی که با تلاش کمتر یا مشابه شما آن اهداف را محقق کرده اند؟
در مورد هدف عاطفی یکی از اقوام به راحتی این کار رو کرده بدون اینکه به غیر از قدش که ماشاالله 198 ساخته هیچ ویژگی خاص دیگه ای داشته باشه. ولی خدا میدونه بمب عزت نفسه.
در مورد بیزنس هم خیلی ها رو میشناسم که با اینکه دانش تخصصیش یک دهم من هم نیست بیزنس موفق ران کرده و گاهی فکر میکنم اگه دانش من رو همون شخص داشت میتونست دنیا رو تسخیر کنه.
سوال 3: چه ترمزهای ذهنی باعث شده که به آن اهداف نرسی؟
دوست خوبم، سید حسین عباس منش عزیز، استاد من، با من فقط از عزت نفس بگو. بدون عزت نفس حتی پیدا کردن ترمزهای ذهنی هم دشوار میشه. وقتی بدون ساختن و رسیدن به وضعیت استیبل عزت نفس سراغ ترمزها میرم وضع از قبل هم بدتر میشه. دوستان عباس منشی با من فقط از عزت نفس بگید. بدون عزت نفس بزرگترین موفقیت ها هم هیچ ارزشی ندارند. من دیگه مثال واضح این قضیه. بزرگترین موفقیت ها رو در زمینه ی علمی و آکادمیک کسب کردم. به راحتی میتونم در هر آزمون علمی رتبه بیارم ولی بدون عزت نفس اینها پشیزی ارزش ندارن همینطور که تا الان هیچ ارزشی به من اضافه نکردن.
در نقطه ی مقابل، کوچکترین موفقیت ها با عزت نفس ارزشمند هستند. مثل همین گفتگوی متفاوت الان با دوستم که خیلی چیزها به وجودم اضافه کرد.
پس نیاز قطعی من اول عزت نفس، وسط عزت نفس، آخر عزت نفس.
در مورد مقاومت نداشتن در مورد خواسته ها، بوسه ی من بر لپ زیبای سید حسین عباس منش. من دقیقا اینو تجربه کردم. اون موقعی که قله های علمی رو فتح میکردم مثل روز برام روشن بود. انگار تابلویی جلوی چشمم بود که روش نوشته شده بود قطعا میتونی. هیچ مقاومتی نداشتم. ورودی های سنگین مناسب این کارو باهام کرده بود چون بارها شنیده بودم که بهم میگن تو خیلی باهوشی درکت خیلی بالاست، از استاد اون درس هم بهتر میتونی تدریس کنی و …
موقعی هم که بر بیماری صعب العلاجم غلبه کردم همین حسو داشتم. مثل روز برام روشن بود. هیچ مقاومتی نداشتم چون فقط دنبال نمونه هایی گشته بودم که موفق به اینکار شده بودن. دهها مثال پیدا کرده بودم.
در آخر یه تبریک ویژه داری سید برای تخفیفات واقعی. رفتم قیمت دوره ی کشف قوانین رو دیدم و باورم نمیشد قیمتش اینقدر پایین باشه به نسبت قیمت اصلی. هزار آفرین. واقعا کسایی که به کیفیت محصولشان اطمینان کامل دارن میتونن تخفیف واقعی بدن. مثل برندهای برتر که میبینیم هر وقت آف میزنم آفشون واقعیه.
به امید روزی که در دره ی یوسمتی کنار صخره ی ال کاپیتان به خاطر اینکه تونستم عزت نفسمو بسازم سجده کنم و خدا رو شکر کنم.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
هدفم رسیدن به استقلال مالی است به خاطرش تلاش کردم و میکنم مهاجرت کردم
از لحاظ مالی هنوز به خواسته ام نرسیده ام که حتی اوضاع در یک چرخه معیوب تکرار میشود
دو روز خوب پیش میره باز بهم میریزه
همیشه به نقطه صفر یا زیر صفر هم میرسم و حتی بدهکار میشم
با این که چند سال هست روی دوره ها کار میکنم
تو این فایل متوجه شدم که از لحاظ باورها مشکل هست
نه کشور ،نه شهر یا وجود افراد یا توانایی هام یا مکان کارم و محله چون همه این ها رو تغییر دادم اما اوضاع تغییر نکرده که همون سطح مونده من همه راه ها رو امتحان کردم
و سهم خودم رو انجام دادم تلاشم میکنم و ادامه میدم میدونم باید حل شود
درصورتیکه تو زمینه های مختلف رشد کردم اما این موضوع مالی خیلی تاثیر گذاری منفی در زندگی ام گذاشته و همه جنبه های زندگی ام را در بر گرفته است
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
در واقع همیشه خودم را قانع میکنم یه توجیه میارم
ولی میبینم که افراد زیادی که با شغل های مختلف در شهر خودشون یا همین کشور نتایج بی نظیری خلق کردند
این شغل و بیزینس من هم پتانسیل بسیار بالایی از لحاظ درآمد داره و همه دارن کار میکنند و پول میسازن
از همین شغل حتی مثل من هم حرفه ای نیستند
همکارانم هرروز درحال فعالیت هستند من اکثر وقت ها نشستم تو دفترم یک هفته مشتری زیاد دارم بعد یهو اوضاع جوری میخوابه که همه پول ها رو از دست میدم دوباره باید از صفر شروع کنم
عوامل رو بررسی کردم تبلیغات کردم یا قیمت ها رو تغییر دادم تاثیر نداشت
دوست خودم که تازه ساعت 2ظهر میره مغازه تا 8شب چندین برابر من کار میکنه زندگی نسبتاً خوبی داره من اونم نخواستم فقط بتونم از پس هزینه هام بربیام
تو این چند سال تونستم یک گوشی فقط بخرم که اونم تا بی پول میشم میخوام بفروشم
من با وجود این همه امکانات نزدیک مرکز شهر فضای بسیار زیبا که درآمد خوبی هم نسبت به افراد دیگه دارم
اما هیچ وقت پول نمیتونم داشته باشم همیشه خرج های الکی دارم ،اصلا نمیدونم پولم چی میشه دارم هزینه هام رو به سختی پرداخت میکنم و هیچ لذتی از زندگی تجربه نمیکنم بعد میندازم تقصیر عوامل بیرونی
امیدوارم تا اوضاع بدتر نشده بتونم ترمزها رو پیدا کنم
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
️تاثیر عوامل بیرونی:
مثل همسر،نداشتن یه کسی بیاد بتونه برام اجازه کار بگیره، الان دفتر دارم برم یه مغازه بگیرم اوضاع بهتر میشه اینجا دیده نمیشم ،اینجا نمیتونم پول بسازم هزینه هام زیاده،برم یه کشور دیگه اوضاع تغییر میکنه بهتر میشه، بزار برم یه جا دیگه و سالهاست دارم عوامل بیرونی رو تغییر میدم اینم ترمز بزرگی است
️احساس ارزشمندی:
من ارزشمند نیستم کار دیگران بهتر از منه کسی نمیاد پیش من همه میرن پیش دیگران کار انجام میدهند
هر چی آدم بی پوله میاد پیش ما همه دنبال کار ارزون هستند
خودم رو مقایسه میکنم که بدترین حالت ذهنی است
این باور که تا دو روز اوضاع خوب میشه دوباره خراب میشه این که بوده زیاد بخندی آخرش گریه است اینو همیشه به من گفتن پدرم که بارها میگفت میری میبینم به چه روزی… میفتی حالا …
️باور کمبود:
پول کمه دست مردم پول نمیدن برای هنرم ارزش قائل نیستند
همین یه مشتریه یه جوری ازش پول بگیرم که هزینه هام رو پرداخت کنم این بره دیگه مشتری نیست
️باور کمالگرایی:
من هزینه هام زیاده یا پول زیاد میدن یا من کار نمیکنم ،
بزار اوضاع خوب میشه یه پول که میرسه سریع میرم خرج سنگین میکنم به بهانه اینکه دارم رو عزت نفسم کار میکنم بریم مسافرت ماشین اجاره کنیم بریم رستوران خوب و…
یه هفته حال میکنم بعد میزنم تو سر خودم که حالا چطور هزینه هات رو پرداخت میکنی
دیدی قانون برا تو کار نمیکنه اونا فرق میکنند با تو
ممنونم ازت که صادقانه نوشتی. همین که نشستی به باورهای مخرب که داری فکر کری و طبقه بندی کردی و نوشتی یعنی صورت مسئله برات واضح شده. خیلی خوبه. بهشون که فکر کنی و روی اونها متمرکز بشی جوابها میان.
منم باور مخرب دارم که پروژه ارزون بنویسم که تهیه کننده پیدا بشه یا با پول خودم بسازمش.
منم دارم روی این باور که کار خوب بنویس تهیه کننده هم میاد کار میکنم. انشالله چند ماه بعد هردومون اینجا از نتایجمون که عالی شده مینویسیم
چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته هایم نرسیده ام؟!
استاد جان این فایل چند روزه ذهنم رو درگیر کرده و چقدر با فکر کردن بهش منو برای خودم ببشتر روشن کرده… دست از به تاخیر انداختن برداشتم و اکنون مینویسم هرچی یادم میاد.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
هدف اینکه میخواستم کتاب بنویسم و افسانه شخصی من تاثیرگذار بودن در این موضوع بود و بخاطرش بهاهای زیادی رو دادم، پل های زیادی رو پشت سرم خراب کردم و راه برگشتی نذاشتم.
اینکه کسب و کار شخصی خودمو داشته باشم و از علایقم پول بسازم.
اینکه بعد از مهاجرت مون تمام وسایل زندگی رو دوباره بسازیم و بدهی رو نداشته باشیم، گوشی یخرم، دندان هامو درست کنم و… و هدف های ریز و درشت دیگه.
حالا تو پول بدست آوردن میخوام به یاد بیارم که من تونستم پول بسازم اونم با مهارت خودم و امکانات موجودم که باعث شده الان که در مسیر سفر هم هستم بتونم انجام بدم.با همین مهارت و لپ تاپی که دارم خدایا شکرت.
باید موفقیت های کوچیکم رو ببینم و صبورباشم و پرقدرت و با امیدادامه بدم،ادامه بدم ادامه بدم.
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
من یکی از بچه های همین سایت رو دیدم که تونسته کتاب بنویسه و چاپ کنه. تا جایی که یکسری سوالات رو از ایشون پرسیدم با تلاش کمتر از من تونسته اینکار رو بکنن.
و یک الگو دیگه برای من در این موضوع کـــه اتفاقا چند روز پیش “جشن امضا و رونمایی کتاب” همسر یکی از دوستانم بود. که ایشونم تا جایی که متوجه شدم بعد دوسال بیشتر بعد از این فکر و ایده نوشتن کتاب. تونستن چندماه قبل این قضیه رو جمع کنن. و اینو برای خودم نشونه میدونم که میشود میشود میشود…
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
سخت گرفتن به خودم که این جنس سخت گرفتن باعث شده بود بترسم اصلا انجام بدم تا نکنه یکوقت اشتباه کنم. و باور محدودکننده کمال گرایی و ترس از شکست.
اینکه نتونستم ذهنم رو کنترل کنم تا بیخیال بدهی هایی بشم که من تاثیری روشون نداشتم و ندارم.
باور مخرب اینکه از مسیر علایقم پول نمیتونم بسازم و یا بلد نیستم، یا کسی رو ندیدم از این طریق پول ساخته باشه. اصلا مگه اینم کاره، مگر کسی از این راه ثروتمند و پولدار شده.
گیرم رو روی پول ساختن بوده و چسبیدم به پول بدست اوردن. یکجورایی خودمو وابسته به پول کرده بودم و لذت بردن از مسیر یادم رفت یا اینکه موفقیت های کوچیک پول های کوچیکی که به سمتم اومد رو نمیدیدم.
باور اینکه من از همسرم نباید پول بگیرم و سربار ایشون باشم، ایشون رو دست خدا نمیدیدم یادم رفته ایشونم هست تا من راحت روی مسیر علایقم تمرکز کنم نه اینکه در کنار ایشون احساس حقارت و کمبود و منت داشته باشم. گیر داده بودم که من باید مستقل باشم من استقلال مالی میخواستم ولی مسیر تکامل خودمو رو نمیخواستم قبول کنم نمیخواستم ایشون به من پول بده و غرورم اجازه نمیداد و خلاصه به خودم خیلی سخت گرفتم. خیلی باورهایی رو توی ذهنم قدرت دادم که منو محدود کرده و خودم ترمز سر راهم قرار دادم.
خداروشکر از مسیر “دوره شیوه حل مسائل زندگی” خیلی خوب دارم ربشه مسائلم رو پیدا میکنم که همون ریشه ها ترمزهای من هستن در مسیر تلاش های فراوانی که کردم ولی به خواسته و اهدافم نرسیدم.
اما صادقانه باید بگم من روی بعضی از اهدافم اصلا در حد مناسبش تلاشی نکردم. اینقدر نشتی انرژی روی موضوعات دیگه داشتمو و دارم که تا حد خوبی متوجه شدم اصلا اجازه تمرکز روی اون خواسته ها برای من نداشتن. اصلا اینقدر الویت هامو گم کردم که دچار سردرگمی در دنبال کردن هدف هام داشتم. ولی الان ریشه رو درست کنم خیلی از این ترمزها برداشته میشه یا کمتر میشه و نزدیکتر و نزدیکتر به خواسته هام میشم.
واقعا به این نتیجه رسیدم که نمیشه همزمان چندتا هدف رو متمرکز دنبال کرد.
اینکه نمیشه با الگوی پنهان کردن اشغال ها زیر مبل، مسائل رو حل کرد نمیشه ترمزها رو ببینی بعد بگی دیگه خودش برداشته میشه خودش تمیز میشه، خودش درست میشه.
پس ترمزها رو وقتی پیدا کردم میرم که سر راهم بردارم.
پس وقتی آشغال ها رو میبینم اعراض نمیکنم،با زیر مبل بردن مخفی شون نمیکنم تلاش برای تمیز کردن و بهبود میکنم حتی اگر بترسم، خوشم نیاد یا بوی گندش و ظاهرش حالمو بد کنه. یکبار برای همیشه در جهت بهبود و رفع ترمزهام بصورت اساسی دست به عمل میشم و تمومش میکنم.
خدایا شکرت برای این سوال
خدایا شکرت برای وجود استاد ارزشمندم
خدایا شکرت برای پاسح دادن به این سوال
خدایا شکرت برای ایده ها و فکرهایی که به ذهنم میاری.
خداوند از طریق این کامنت شما که دستی از دستان خداوند هستید من رو هدایت کرد دوست مهربانم
همیشه بخاطر غرورم سختم بودکه از همسرم پول بگیرم و با توجه به علاقم به کشاورزی هرگز همراه اون نباشم. از خداوند میخواستم که از طریقی من رو هدایت کنه که با این کامنت شما متوجه شدم، همسرم دستی از دستان خداست تا من راحت به یادگیری مطالب سایت ادامه بدم و به علاقه خود که کشاورزی هست ادامه بدم.
یک کج فهمی دیگه که داشتم ذهنیتم بر این بود که حالا فهمیدم ترمزهام چی هست دیگه تمام، کل کار انجام شده،
متوجه شدم برای بهبودشون باید شروع به عمل و تلاش کنم
واقعا چقدر ممنون و سپاسگزارم از اینکه حس خودتون رو نوشتید، از اینکه صادقانه شما هم باوری شبیه من رو در خودتون کشف کردین.
واقعا چقدر خوب گفتین یک کج فهمی …
واقعا همینطوره کج فهمی همینه که ما قانون رو در زندگی و رفتارمون جوری که میخوایم برداشت میکنیم و توی این موضوع منم بخاطر غرورم، یا بخاطر یک سری باورهای محدود کننده اصلا نمیخواستم ببینم این دست خداوند رو که هر روز داره عاشقانه به من خیر میرسونه. اصلا دستان خداوند رو برای خودم جوری که میخواستم معنی کرده بودم اینکه یکی که من نشناسمش، اینکه اینقدر به اون نزدیک نباشم. دنبال یک دست عجیب و غریب میگشتم و برای خودم یکجورایی سختش کرده بودم. ولی الان خوب میدونم همه چیز و همه کس غریبه و اشنا یا افراد دور و نزدیک برای من دستی از هزاران دست خداوند هستن. برای من همه کس همه چیز میشود اگر من بخوام و اجازه بدم و ترمزها رو بردارم.
واقعا ازت سپاسگزارم دوست ارزشمندم برای این ردپای زیبات که این موضوع به من یادآوری کردی. چون این ترمز در من خیلی قوی هست و باید خیلی روش کار کنم.
خداروشکر بخاطر پیدا کردن این باورهای محدودکننده و مخرب
خداروشکر برای بودن در این سایت
خداروشکر برای داشتن کامنت از شا دوستان ارزشمندم
واقعا خیلی خوشحال شدم.اکنون که دور از همسرم هستم و اومدم سفر. اونم سفری که توش تولد بود توش دیدن خودم بدون همسرم بود. حالا دوباره این آگاهی رو به یاد بیارم اونم عمیق تر، اینکه همسرم فردی است در زندگی من که اونم همیشه یک دست از هزاران دست خداوند در زندگی من بوده هست و خواهد بود….سپاسگزارم.
منم باید برای بهبود خودم حسابی دست به عمل تر بشم.
برات از صمیم قلبم از الله یکتا بهترین بهبودهای درونی و بیرونی رو خواهانم.
نمیدونی چقدر از دیدن این نقطه آبی رنگ کنار اسمم خوشحال شدم.
میخوام حال الانم و جایی که و از جایی که اومدم و به جایی که میرم اینجا بنویسم. دلم برای نوشتن تنگ شده اصلا دنبال بهونه ایی هستم تا انگشت هام روی صفحه کلید ستاره ایی لپ تاپم ضربه بزنه و تایپ کنم. چه بهتر از این که اینجا و برای یک دوست ارزشمند تایپ بشه.
من الان تو کوپه قطارم به سمت خونه. یک سفر بدون آقای همسر رفتم شهرمون. رفتم تا عمه شدنم و تولد در تولدها رو برای خودم جشن بگیرم و تو شادی ها کنار خانواده ام باشم. رفتم مشهد تا یاد بگیرم که من وابسته به هیچکس و هیچ چیز نیستم. رفتم تا به یاد بیارم برای چی اون خونه و زندگی رو رها کردم و عهد کردم با خودمو و خدا تا خالق زندگیم باشم. آره الان که هدفون قشنگم رو گوشمه وو داره برام میخونه
داره دلم میره غیر ارادی سمت تو شکر
….
آینده ام روشن میشه، تو بگی میشه حتمامیشه خدا رو شکر
خدارو شکر
….
اشک شوقم در اومد.وای خدای من چقدر خوب شد اومد یک سر به این “بهترین جای دنیا” زدم.
هم کوپه ایی هام خواب بودن. یک زن و شوهر ساکن سوئد ولی اصالتا افغانی با اون لهجه شیرین شون
یک خانم بنام ساناز با دوتا بچه هاش امیر علی و آوا.خدایا شکرت برای این هم کوپه ایی های عالی و خوبی که دارم.
این سفر رو به پایانه و من خیلی نقاط ضعف خودمو بیشتر دیدم. با پاشنه های آشیلم بیشتر مواجه شدم. ترمزهامو دیدم.وای خدا چقدر من دست هاتم خودم با عقل ناقص خودم بسته بودم خدایا کمکم کن خدایا خودت همواره هدایتم کن. خدایا خودت با همین زبان ساده و واضخ نشونه هات راه رو به سمت خواسته هام به من نشون بده. خدایا خودت منو آسان کن برای آسانی هاو خدایا ازت میخوام برام پول و ثروت و کار بشی. خدایا ازت میخوام خودت بدهی بنده هاتو بدی. خدایا ازت میخوام اگر قراره خونه و محل زندگی مون عوض بشه به اسانی راه رو جلوی پای ما بذاری.خدایا خوشبختی یعنی این لبخند طولانی…شکر شکر شکر
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی و دوستان هم فرکانسی بزرگوار
سوال اول :
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
وقتی فایل رو دیدم این دوتا خواسته به ذهنم اومد:
خواسته اول : من از سال 85 دچار یک بیماری شدم که با اینکه خیلی کمرنگ شده ولی هنوز باهامه و بعضی وقتها اذیتم میکنه واقعا نمیدونم بیماریه یا تبدیل به عادت شده
تو این چندین ساله خیلی تلاش کردم هر کاری بگید انجام دادم، کلی دکتر روانپزشک و روانشناس رفتم ورزش کردم خودم رو زدم به بیخیالی کوه رفتم طبیعت رفتم طب سوزنی رفتم کتاب خوندم شکر گذاری کردم و…. ولی نشد بعضی وقتها کمتر میشد بعضی وقتها بیشتر مثل موج سینوسی کم و زیاد میشد ولی کامل از بین نرفت
خواسته دوم : رسیدن به ثروتی که مد نظرم هست
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
در مورد خواسته اولم الگویی پیدا نکردم اگر کسی الگویی میشناسه ممنون میشم معرفی کنه
در مورد خواسته دوم دور و اطرافم دیدم افرادی که خیلی اطلاعاتشون از من کم تره و تلاش کم تری میکنند ولی بیشتر از من کسب درآمد می کنند.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
میدونم گیرم همینجاست ولی هنوز پیداش نکردم
در مورد خواسته اول احتمال میدم ترمز هام موارد زیر باشه ولی دقیق نمیدونم اینها هست یا نه :
باور عدم لیاقت برای سلامتی کامل
باور اینکه دیگه تا آخر عمرم هست باید باهاش کنار بیام
احساس قربانی شدن و جلب توجه
باور اینکه استرس و هیجان = درآوردن ادا و شکلک
احساس کمبود عزت نفس
در مورد خواسته دوم احتمالات من موارد زیر است:
باور عدم لیاقت برای پول بیشتر
کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس کم
باور اینکه برای پول دار شدن باید تاپ باشم از هر نظر
اقداماتی که کردم:
دوره 12 قدم رو گذروندم
امسال هم دوره به صلح رسیدن با خود رو گذروندم و دارم بیشتر روی سلامتیم کار میکنم و بیشتر شکر گذاری میکنم
و میخوام دوره ثروت 1 رو خریداری کنم
استاد جان بسیار سپــــــــــــــــــــاسگذارم از شما که در این چند سال باعث شدید من شخصیتم رو کوبیدم و دوباره ساختم و مطمینم به دوتا خواسته بالا هم میرسم.
دوستان عزیز اگر کسی موردی برای راهنمایی داره بهم بگه ممنون میشم.
درباره حال و هوای منه این فایل! تسلیم خداوند شدم چون ذهنم دیگه راهکاری نداره..خدایا من تسلیمم
با چشمانی پر از اشک مینویسم.
در ابتدا بگم که من یک بیمار کمالگرا هستم که بیماری ام مثل سرطان فوق پیشرفته تمام ابعاد زندگیمو گرفته و فلجم کرده ..کمالگراییم اونقدر شدیده که ذهنم تمام تلاشهای منو نادیده میگیره و بی اهمیت جلوه میده
حتی وقتی این فایلو گوش میدادم ذهنم خیلی تلاش کرد و الانم تلاشش ادامه داره که منو جز گروه اول دسته بندی کنه!!
میگه این تلاش نیست تو کاری نکردی اگه تلاش میکردی الان نتیجه های بزرگ دستت بود پس کو موفقیت؟ کو پیشرفت؟ اینکارایی کمیکنی تلاش محسوب نمیشه تو راهت غلطه بقیه بهترن نتایجت اونقدر کوچیکه که خجالت داره تو ب اینا میگی نتیجه!!
اما من بهش میگم ببین هرروز پای برنامه های بیخود نیستم،همیشه توی این سایتم،درحال خوندن کامنت و مطالب مفیدم،درحال آموزش دیدنم،روزها باحس خوب دنبال نکات مثبتم ،مثل بچه های کوچیک از هرچیزی لذت میبرم،شادم،باعشق کارامو میکنم،کلی زندگیم با قبل متفاوت شده،وقتی سپاسگزاری میکنم حسم نابه و اشکم جاری میشه،سعی میکنم متفاوت از قبل فکر کنم و عملم متفاوت باشه آرومتر و رهاترشدم یکمی دوستام جنسشون متفاوت شده یکمی شرایط مالیم بهتر شده یکمی زندگیم روون تر شده روی باورهام در حال کارکردنم و هر باوری حسمو بد میکنه کنار میذارمو……بازم بگم ذهن عزیزم؟؟قانع شدی؟؟ تمام اینها تلاشه و نتیجه و قلبم تاییدش میکنه ولی متاسفانه ذهنم جوری برنامه ریزی شده که تلاش رو فقط کارِ فیزیکی میدونه و به سختی میتونم قانعش کنم.
ذهنم میگه:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر، که کار کرد
میدونم منشا این باور چیه و چرا ذهنم اینجوریه ،من از اول عمرم تا الان که سی سالمه هیچکسی رو تو اطرافیانم ندیدم که ثروتمند و موفق باشه،هیچکسی رو ندیدم به راحتی پول دربیاره و آرام باشه،هیچکسی رو ندیدم از کارهای ذهنی پول دربیاره،هیچکسی رو ندیدم فکرش درگیر خرج و مخارجش نباشه،هیچکسی رو ندیدم با خیال راحت بره مسافرت،هیچکسی رو ندیدم حتی یکنفرو ندیدم که بتونم ازش الگو بگیرم….
همه اطرافیانم سخت مشغول دویدن بودن برا یک لقمه نونِ به قول خودشون حلال!
وهمه باور دارند برای پول درآوردن و موفق شدن باید عرق بریزیم و دستهامون پینه ببنده !
.سخته و دردداره که بپذیرم این باورها توی ذهن منم هست که تلاش فقط تلاش فیزیکیه سخت !حتی اگه یکذره پیشرفت میکنی اگه تلاش فیزیکی پشتش نباشه بادآورده رو باد میبره
برای همین ذهن کمالگرای من سعی داره کارهای ذهنیم رو بی اهمیت جلوه بده و نتایجی که گرفتمو نادیده بگیره و بگه نتیجه باید دهن پرکن باشه!!!بگه تو هر مبحثی نتیجه میخوای باید تلاش فیزیکی سختی بکنی…
اما من درحال بهبودم ،خیلی خیلی مقاومت ذهنم زیاده
اما من امیدوارم چون ساکن نیستم هرروز یک اپلیسون دنبال بهبودم هرروز به دنبال خودشناسی ام
من جز همون افرادی هستم که به زعم کلی تلاش و حرکت مثبت اما نتیجه دلخواهمو نگرفتم
سوال1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
««تو جنبه های مختلف کلی هدف داشتم و دارم اما نتایج خرد و کوچیک بوده در حدی نبوده که راضی باشم من بابت همین نتایج کوچیک سپاسگزارم ولی قانع نیستم حق من بیشتر از اینا باید باشه .
مثلا بحث روابط: هدفم رو گذاشتم روی بهبود روابط خانوادگی ام و برای این هدف هرروز تمام توجهمو روی ویژگی های مثبت افراد خانوادم میذاشتم ،اونها رو پاره ای از خودم میدونستم و عشق بی قیدوشرطم رو بهشون ابراز میکردم بی منت کاری براشون میکردم و گاهی اوقات مثلا هدیه براشون میخریدم اما با تمام این تلاشها روابط من بهتر که نشد هیچ هرروز بدتر و داغونترم میشد و مثلا بحث با مامانم پیش میومد و بالا میگرفت ،من میگفتم چرا اینجوری شد من که همش توجهم به ویژگی های خوبشه من ک همش تحسینش میکنم هرجایی که رفتم از ویژگی های خوب مامانم گفتم پس چرا نتیجه معکوسه.
یا تو روابط اجتماعی هدفم این بود با افراد به سادگی و راحتی ارتباط بگیرم دوستهای جدید پیدا کنم
کلی باور خوب ساختم اینکه مردم چه مرد چه زن همه عالی هستند و هرکسی ارزشمنده و بهترین آدمِ و همه ما یکی هستیم و خدایی هستیم
سعی میکردم با مردم جامعه مهربون باشم و به هیچ نکته منفی توجه نکنم
اما خب نتیجه چیزی نبود که میخاستم .
یا تو روابط عاطفی دوست داشتم و دارم با فردی آشنا بشم که هم مدار باشیم توجهمون روی اصل باشه و رابطه پایداری داشته باشم عشقم بی قید وشرط باشه
ویژگی های خودمو نوشتم هرروز خودمو تحسین میکردم به نکات مثبت خودم و اطرافیانم توجه میکردم رابطه استاد و خانم شایسته رو تحسین میکردم اما نتیجه ای ک میگرفتم موقتی بود و راضیم نمیکرد.
بحث مالی: هدفم کسب درآمد پایدار از شغل فعلی یا پیدا کردن شغل دلخواهمه
به فراوانی های اطرافم توجه میکردم
کسب وکارهای پررونق رو تحسین میکردم
باور ساختم که خدا مساوی است با ثروت
باافراد ثروتمند حرف میزدم تا باور کنم بهترین آدمها ثروتمندانن تا حدودی تو این مورد خیلی خیلی باورم عوض شد
اما نتایج من سینوسی بود و هست اصلا درآمد بالای پایدار نداشتم هراز گاهی از نظر مالی صفر میشم و در کل نتیجه راضی کننده نیست.
بحث سلامتی: با قانون سلامتی یکسال بیشتره که پیش میرم، خیلی نتیجه های خوب گرفتم یسری علائم که نشون از بیماری های آینده میداد کم شده
بدنم که میخاستم عضله ای بشه تا حد خیلی خوبی رشد کرده حجم عضلاتم زیاد شده
اما تو یک نقطه ای ثابت شدم یعنی تقریباا 80درصد به نتیجه دلخواه رسیدم ولی این هشتاد درصد، 100 نمیشه!!
مثلا علائم ظاهری بیماری کم شده ولی صفر نشده
رشد عضلاتم بیشتر شد ولی به هدفم که مشخص کرده بودم نرسیدم با وجود تلاش و ورزش و رعایت قانون سلامتی ….
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
«« دوستم در بحث روابط خیلی نتایج عالی میگیره کلی دوست و رفیق داره ،توی هر جمعی بره خیلی زود همه باهاش رفیق میشن ،روابط خانوادگی،اجتماعی و عاطفیش همیشه خوبه
من بیشتر از دوستم به احساساتم اهمیت میدادم ولی اون خیلی خونسرد بود و هست
با اینکه اون از نظر من کار خاصی نمیکرد ولی دوستداشتنی تر بود ،روابطش پایدارتر بود در تمام روابطش طرف مقابل خیلی باهاش راحت و صمیمی بود (الان که اینجا نوشتم متوجه شدم دوستم خیلی خیلی خودش هست،همیشه ریلکس بود اصلا برای بقیه خودشو اذیت نمیکرد مثلا در جمع های دوستانه و ناآشنا هیچوقت سعی نمیکرد شروع کننده رابطه باشه ساکت و آروم یجا مینشست مشغول خودش بود و این بقیه بودند که تمایل داشتند ارتباط برقرار کنند )
من کلی وقت میذاشتم فایل گوش میدادم یادداشت میکردم برا هدفم تجسم میکردم و تو سایت همیشه فعال بودم اما دوستم نه از جذب چیزی میدونه نه روی خودش کار میکرد وقتی ب مدت دوسال باهم زندگی کردیم اون همیشه وقتای بیکاریشو یا میخوابید یا خودشو با فیلم و سریال مشغول میکرد ولی من شبها تا دیروقت فایل مینوشتم مدام شکرگزاریامو مینوشتم و کلا تلاش بیشتر ….و نتایج ما خیلی متفاوت بود از هر لحاظ ! اون با اکثر همکاراش صمیمی بود ولی من نه
اون رابطه اجتماعی قشنگی داشت ولی من نه
اون عشق و عاشقی قشنگی تجربه میکرد ولی من نه
همیشه تحسینش میکنم چون خیلی راحت بود اصلا دنیا رو سخت نمیگرفت مثلا تو بحث روابط من خیلی دیر به آدما اعتماد میکردم و همون اول کلی معیار و ملاک داشتم که اصلا رابطه شکل نمیگرفت ولی اون خیلی راحت ارتباط برقرار میکرد گاهی خواسته هایی که داشت با اینکه همون اول رابطه طرف مقابلش شرایطشو نداشت ولی بعد از مدتی از گذشت رابطه به خواسته اش میرسید.
یعنی دوست من بسیار بیخیال بود وهست و دل به جریان خدا سپرده بود من اینو میفهمم از مرور زندگیش. و الانم ازدواج کرده و بسیار بسیار راضیه از زندگیش خداروشکر.
در بحث مالی من خیلی محکم و بااراده کار میکردم متفاوت زندگی میکردم آگاهیامو در تمام جهات رشد میدادم ولی دوست و آشنا رومیبینم که تحصیلاتشون از من پایینتره ،به اندازه من مستقل نیستن ،ب اندازه من تلاش نکردند ،اصلا هیچ اطلاعاتیم ندارند ولی به طرز عجیبی خیلی نتایج مالی بزرگی گرفتند و مدام به سمت صعود درحال حرکتن و حتی دیرتر از من وارد محیط کار شدند.
برای سلامتی از بچه های سایت و کسانیکه میشناسم خیلیا بودند که تو کامنتها مینویسند 100درصد نتیجه گرفتند و هرروز در حال بهترشدن هستن ولی من با اینکه تمام مطالب دوره سلامتی رو حفظم واقعا!حتی میتونم آموزشش بدم با تمام جزییات چون هزاران بار گوششون دادم اصلا من اون دوره رو اونموقع قورت دادم با جزییات کامل بهش عمل کردم با جون و دل وقت گذاشتم ولی نتایج هنوزم 100 نشده سوزنش رو ی عددی گیر کرده!
.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
روابط
خب این سوال خیلی جای فکر داره
کلی باور مخرب کشف کردم مثلا:
« در روابط خانوادگی باورم اینه که اگه روابطم با اونا خوب بشه همین باعث میشه همیشه همراهشون باشم ازم توقع دارند و منو از اصل دور میکنند! این باور باعث شده ناخودآگاه از خانواده دوری کنم تمایل زیادی نداشته باشم که روابطم خوب بشه.
یا باور دارم اگه با خانوادم روابطم خوب بشه اونها به خودشون اجازه میدن تو تمام کارام دخالت کنند و من اینو اصلا نمیخام!! ناخودآگاهم نمیذاره رابطه خوبی تجربه کنم.
یا باور دارم اگر رابطم با خانوادم خوب بشه ازم توقعات عجیب غریب داشته باشند و من اینو نمیخام!!!
تو روابط اجتماعی:
باور دارم افراد فقط با کسانی ارتباط میگیرند که براشون منفعت داشته باشند ی سودی بهشون برسه و من چ سودی میتونم به افراد برسونم؟پس مانع شده تا روابط اجتماعی خوبی داشته باشم.
یا این باور که هرکسی یکروز باهات رفیق شد چیزی ازت میچاپه و بعدش خدافظ مدت این رفاقت اندکه پس این رفاقت های اجتماعی فایده نداره!!
یا این باور که در دراز مدت تمام روابط اجتماعی مشکلی ایجاد میکنند پس همون بهتر از اول هیچ رابطه ای نباشه!!
یا این باور که خونه و زندگی ما خیلی شیک و عالی نیست که مثلا کسی رو دعوت کنیم خوشش بیاد! وسایل شیک و آنچنانی نداریم برای اینکه اگه رابطه اجتماعی داشتم بتونم دعوتشون کنم به خونمون!!!
یا اینکه خانوادم از روابط اجتماعی من راضی نیستن وخوششون نمیاد من دوست و آشنای اینمدلی پیدا کنم ممکنه مامانم ناراحت بشه چون فرهنگش فرق داره!!
در روابط عاطفی :
باور اینکه من هنوز آمادگی ندارم وارد رابطه بشم من کامل نیستم!!
ی باور خیلی منفی پیدا کردم که میگه تو تیپ و اندام عالی نداری هیچ کسی از تو خوشش نمیاد!!!من تو هر رابطه ای بودم برای طرف مقابل جذاب بودم و انداممو دوس داشتن ولی انگار خودم خودمو قبول ندارم و خودم مهمترم ارزش خودمو به تیپ و اندام میدونم و خیلیم کمالگرام!!
باور اینکه آدمی ک من میخوام خیلی کمه و اصلا وجود نداره!
من باور دارم خاص ومتفاوتم ولی ازونور بوم افتادم چون همین باور باعث شده فکر کنم که فقط خودم خاصم و کسی مث من نیست!!!!!!!!!
باور اینکه با این معیارا وملاکام رابطه خیلی خشک و جدی میشه و کسی نمیتونه این مدل رابطه رو تحمل کنه!
باور اینکه همه پسرا فقط به ظاهر اهمیت میدن سطحی نگر هستند و من اینجور آدمی نمیخام!!
باور اینکه اگهاون آدم محدودیت فکری داشته باشه چی!! پس اصلا رابطه ای نداشته باشم بهتره
باور اینکه تو رابطه اذیت میشم وباید کارای خاص بکنم آزادیم گرفته میشه از اصل دور میشم !!
ی باور مخفی دیگه اینکه خانوادم مذهبی هستند با ارتباط دختر و پسر موافق نیستند و من نمیخام ناراحتشون کنم!!
باور اینکه افراد فقط با دخترای پولدار وارد رابطه میشن ما که وضعمون خوب نیست نمیتونیم رابطه های خوب داشته باشیم!!
من دلم میخاد قبل از ازدواج با فرد مورد نظر چندمدتی درارتباط باشم و شناخت پیدا کنم ولی چون خانوادم با ارتباطات اینمدلی مخالفت میکنند پس من هم ازدواج نمیکنم ووارد رابطه عاطفی نمیشم!!چون اگه رابطه داشته باشم مجبور میشم دروغ بگم و مخفی کاری کنم نمیخام خانوادم فکر بد درموردم بکنن. پس من ناخودآگاهم نمیخاد رابطه داشته باشم برای همین روابطم کوتاه مدتن
از بچگی روابط دختر وپسر رو برام نفی کردن تو مدرسه خیلی این مورد توسط معلم پرورشی یا دینی قبیح شمرده میشد و میگفتند پاکیتون از دست میره!!و من تو ذهنم مونده حتی اگه با یک پسر حرف بزنم دیگهاون دختر پاک ومعصوم نیستم!!
همین باور باعث شده تو رابطه هایی که برقرار میکنم احساس گناه کنم و نتیجه اینکه رابطه هام بعد مدت کوتاهی ازبین میره.
برای این مورد یاد دوسه سال پیشم افتادم که باعث شد باورای مخربم تقویت بشه
من با کسی در ارتباط بودم که عاشقانه منو دوس داشت از همه زندگیش شناخت پیدا کرده بودم از خودش و…. این موضوع رو با مامانم مطرح کردم که آقایی هست از ی طریقی به هم معرفی شدیم و من این مقدار شناخت رو ازش دارم قصدش ازدواجه مامان نظرت چیه؟
مامانم اولین حرفی که زد با جبهه گیری گفت تو کی وقت کردی اینهمه باهاش حرف بزنی؟؟؟؟
تو چرا با یک آقای نامحرم اینقدر حرف زدی!!!
و این حرف مامانم باعث شد من احساس گناه کنم !! من به مامانم نگفته بودم با این آقا چندمدته در ارتباطم فقط از صحبتهامون گفتم وواکنشش اینقدر بد بود حالا اگه بفهمه باهاش بیرونم رفتم و رابطمون عاشقانه س چی! خب این رابطه عاشقانه هم به سادگی تموم شد .
اینکه من دنبال پول درآوردن باشم باعث خجالتم میشه و این باورو خانواده بهم داده !من هروقت از پول حرف زدم اعضای خانواده سریع حرفموقطع کردند و گفتند خجالت نمیکشی اینقدر پول پول میکنی!!!
من حتی جرات نداشتم به خانوادم بگم فلانقدر حقوق میگیرم! چون حقوقم زیاد بود و اونها بد میدونستند!!
ی باور مخفی مالی دیگه اینکه بی پول و فقیر باشم تا همیشه احساس قربانی بودن بکنم!! بتونم غر بزنم و بنالم و اینجوری خلا خودمو پر کنم!!
باور مخفی دیگه اینکه اگه من ثروتمند بشم همه اطرافیان مخصوصا خانواده ازم توقع دارند! و من اینو نمیخام پس ناخودآگاهم مخالف ثروتمندیمه
ی باور ریز ومخفی دیگه اینکه فقرا دلسوزتر ومهربونتر و بخشنده تر از افراد دیگه هستند این باور بارها و بارها از زبون خانواده ام و اطرافیانم مثلا خاله ها و پسرعمو ها شنیدم که سالهای پیش شاید 50 سال پیش وقتی نیازمندی درِ خونه پدربزرگم رو برای کمک میزده با اینکه وضع مالی خوبی نداشتند اما بهش جا ومکان و غذا میدادنولی فلانی که پولدار محل بوده هیچی ب این فقیرا نمیداده خانوادم اینو جز افتخاراتشون میدونن!!!و میگن پولدارا خسیسن بی احساسن!! و این باور توناخودآگاهم هست که اگه پولدار بشم خشک و بی احساس میشم!!
در بحث سلامتی:
با اینکه در شروع دوره صددرصد ایمان داشتم ولی الان میگم مثلا فلان میوه هم خاصیت زیاد داره من که برام ممنوعه پس از فوایدش محرومم!!
باور اینکه کربوهیدرات خیلیم بد نیس برای بدن لازمه و عامل رشد عضلاتم کربوهیدراتم هست!! این باور توسط مربیان باشگاه بهم القا شده
باور اینکه فقط باید گوشت قرمز بخوری تا صددرصد نتیجه بگیری مرغ وماهی و تخممرغ فایده نداره و تو ک الان شرایط مالیت برا هرروز گوشت قرمز خوردن مناسب نیس حتی پختن گوشت قرمز بصورت نرموکبابیم بلد نیستی پس صدددصد نتیجه نمیگیری!!
باور اینکه رشد عضلات به ژنتیک ربط داره و تا ی سنی میشه رشد کرد بعدش نمیشه باعث شده تو یک نقطه متوقف بشم!!
این باور از همکارم بهم رسید که میگفت تو سنت گذشته دیگه عضلانی نمیشی !
(جدای از تمام این باورها من متوجه شدم باور لیاقت در من ضعیف یا نزدیک به صفره و باید جهاداکبر به راه بندازم حسم میگه اگر همین باورو درست کنم نتایجم هزار برابر میشه)
میدونم باورهای دیگه ای هم هست و عمیقا باید تفکر کنم ولی در مرحله اول همینا رو پیدا کردم.
استاد مهربانم عالی بود این فایل
ازاوندسته فایلایی که آدم راهی جز تفکر نداره و بعدش همش بهبوده و تلاش برای رفع موانع
این فایل فوق العاده عالی بود مثل تمام فایل هاتون و وقتی گوش میدادم ی سری باورهای اشتباهم ب ذهنم می اومد ک گفتم فقط بیام بنویسم
در مورد سوال اول هدف من برقراری ی رابطه عاشقانه و فوق العاده عالی هست
من از بچگی رابطه خوبی با پدرم نداشتم و بیشتر وقتا با ایشون درگیری های شدیدی داشتم و اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم تا این رابطه بهبود پیدا کنه این درحالی بود ک پدر و مادرم از هم جدا شده بودن و منی ک با مادرم زندگی میکنم مدام توی بدگویی های مادرم و خانواده مادرم در مورد پدرم بودم، هیچ دیدگاه مثبتی از پدرم نداشتم و هر روز و هرروز رابطه ام با پدرم بدتر و بدتر میشد تا اینکه من با ی سری کلاس ها آشنا شدم و خودشناسی رو شروع کردم و اونجا بود که با تلاش های زیاد سعی کردم شرایط زندگیم رو بپذیرم و سعی کردم با پدرم آشتی کنم، من ب مدت 10 سال روی خودم کار کردم تا از اون دختر افسرده ب ی دختری برسم ک عشق ب زندگی داره، خیلی وقتا از زندگیش لذت میبره و دوست داره زندگی کنه
و از وقتی ک با ی سری قوانین توسط سایت شما آشنا شدم و با کتاب هایی ک قبل از آشنایی با سایت میخوندم این رابطه هر روز بهتر و بهتر شد تا جایی ک من و پدرم الان خداروشکر هیچ مشکلی باهم نداریم
من برای روابط خیلی تلاش کردم
سال 99 وارد ی شغل شدم صاحبکار من رفتار خیلی بدی با من داشت، من اون موقع اصلا با این مباحث آشنا نبودم و بعد از سه ماه از اون شغل خارج شدم با این فکر ک این شخص رو از خودم دور کردم و تموم شد، سه ماه بعدش وارد ی رابطه دوستی شدم و این رابطه یک ماه بیشتر طول نکشید اما منو درگیر خودش کرد تا همین 10 ماه پیش
و جالب اینجا بود ک این شخص رفتارهای شبیه ب صاحبکارم رو در اوایل رابطه با من داشت من رو خیلی وقتا بی ارزش میکرد و توی صحبت کردنش احترامی برام قائل نبود
من خیلی چیزا توی این رابطه یاد گرفتم خودمو شناختم، متوجه شدم ک من برخلاف تصور خودم و اطرافیان چ رفتارهای بدی داشتم، چقدر مغرور بودم، چه دیدگاه های بدی از پسرا داشتم، چقدر از پسرا بت ساخته بودم، چقدر ازشون میترسیدم، چقدر در رابطه باهاشون استرس داشتم، چقدر افکار منفی درموردشون داشتم و هزاران رفتارهای مخرب دیگه
من با وجود رابطه کژدار و مریضی ک با این شخص داشتم اما ادامه میدادم چون هربار ک ما وارد رابطه میشدیم با اینکه بیشتر از یک ماه طول نمیکشید اما من بیشتر و بیشتر خودمو میشناختم، بیشتر یاد میگرفتم و هربارترس ها و استرسم کمتر میشد
دعواهاو بحث های من و این شخص و اینکه همش دوست میشدیم و کات میکردیم منو ب سمت سایت شما هدایت کرد
پاییز 1400 ک با سایت شما آشنا شدم، متوجه شدم دلیل اتفاقات و روابطم تنها و تنها خودم بودم، تلاش میکردم دوباره رابطه دوستیمو شروع کنم و درستش کنم در واقع بسنجم ببینم آیادرسته ک من خودم با افکارم رابطمو میسازم
بعد از اینکه ی بار دیگه این دوستی از طرف من شروع شد و ی هفته بعدش تموم شد گفتم باز من خیلی ایراد دارم و باید باز روی خودم کار کنم چون قانون تکامل رو رعایت نکردم و وقتی متوجه قانون میشدم میخواستم ی شبه ب نتیجه برسم
اما بعد دیگه این شخص بیخیال نمیشد و پشت سر هم پیام میداد و من سعی میکردم رها کنم و روی خودم کار کنم
ی جاهایی رها میکردم و ی جاهایی از خدا میخواستمش و اونو جذب خودم میکردم تا جایی ک متوجه شدم همه این رابطه دست خودم هست بخوامش هست و نخوانمش نیس، وقتی روی خودم کار کردم و آخرین بار ک با ایشون توی رابطه دوستی بودم، این شخص اونی شد ک من میخواستم با وجود اینکه ب قول خودش آدم بداخلاقی بود ولی وقتی کنار من بود مهربون ترین آدم بود، خیلی وقتا که خواسته ایی رو داشتم فقط توی ذهنم اون خواسته رو مرور میکردم و اتفاق می افتاد و اینکه اون شخص اون رفتار رو نشون میداد، اما من وابسته شدم و از سایت و مباحث یکم فاصله گرفتم و دوباره رابطه کات شد ولی من اینبار یقین پیدا کردم ک همه چی دست خودمه چون با تغییر رفتار من توی این مدت این شخص هم تغییر کرده بود حتی بدون اینکه من ازش بخوام ی سری عادت هایی ک من دوست نداشتم رو کنار گذاشته بود اینبار من سعی کردم پرونده این شخص و این رابطه رو ببندم اسفند گذشته دوره عشق و مودت در روابط رو تهیه کردم و دارم روی خودم کار میکنم و تمام تلاشم اینکه رهاش کنم و مهم ترین رابطه ام رو ک رابطه ام با خودم و خدا هست و هماهنگی بین ذهن و روحم هست رو بهبود بدم، دارم سعی میکنم ک این هدفم رو اونقدر بزرگ نکنم ک بشه همه زندگیم طوریکه مهم ترین رابطه ام رو فراموش کنم
و حالا متوجه میشم ک چرا توی رابطه قبل ترم که 5 سال پیش با همکلاسیم بود هم موفق نبودم و بظاهر اون بهم خیانت کرد و این رابطه تموم شد
جواب سوال 2) یکی از دوستام اون سالهایی ک من مشغول درس خوندن بودم و تمام تلاشم این بود ک توی کنکور کارشناسی قبول بشم خیلی روی افکارش کار میکرد، ما باهم کلاس های خودشناسی رو میرفتیم و ایشون هم با من بودن ولی خیلی بیش از حد مطیع نبود مطالب رو یاد میگرفت و عمل میکرد و در کنارش رابطه اش هم داشت درحالی ک من اون موقع اصلا ب رابطه فکر نمیکردم داشتن رابطه رو یه اشتباه میدونستم
من پارسال از ی نفر شنیدم ک تعریف میکرد ایشون هر چیزی رو ک نوشته الان داره یعنی از اون سالها شروع میکرد توجه ب خواسته ها، نوشتن درموردشون، ارتباطات زیادی میگرفت و سعی میکرد این ترس رو از سن کم از بین ببره، این وحشت از پسرها رو، خیلی آدم مثبتی بود من توی استوریهاش هیچ متن منفی نمیدیدم درحالی ک همون موقع ها من همه جور آهنگی رو گوش میدادم، مدام فیلم نگاه میکردم اونم سریال های ایرانی بدون هیچ محدودیتی انجامش میدادم اون موقع من هیچ درکی از قانون نداشتم
این مدت دوستم خیلی خاموش و بی سر وصدا روی خودش کار میکرد و بعد از 5 سال شرایط زندگیشون از همه لحاظ دگرگون شد بنظرم اون مدل فکر کردن دوستم اونم 6 سال پیش واقعا انقلاب بود، چون توی خانواده ایی بود ک خیلی محدود بودن و بخاطر همین محدودیت خواهرش خیلی زود ازدواج کرد و به خواهرش این اجازه رو ندادن ک تجربه کنه، دوست باشه یا هرچیزی سریع شوهرش دادن ولی این دختر روی خودش کار کرد با یه نفر بمدت 4 سال دوست شد و برخلاف تصور بقیه باهم ازدواج کردن و الان رابطه فوق العاده ای رو داره تجربه میکنه.
حتی افرادی رو ک باهاش مخالفت میکردن و خیلی با تعصب برخورد میکردن رو همراه خودش کرد طوریکه کنارش بودن و حمایتش میکردن
این دوست من از لحاظ مالی، ارتباط، سلامتی، و… تغییر چشمگیری کرد و واقعا دیدن زندگیشون ب من امید میده و ایمانم رو قوی تر میکنه چون من هر دو شرایطشون رو هم دیدم
جواب سوال 3)
یکیش اینکه من قبل از شنیدن این فایل فکر میکردم من احساس عدم لیاقت رو ندارم و من خودمو دوست دارم و بعد از شنیدن این فایل از خودم سوال کردم اگه تو با یکی از دوستات باشی هر دو خسته باشین و فقط ی صندلی برای نشستن باشه آیا تعارف نمیکنی ب دوستت ک من خسته نیستم تو بشین؟
یا مثلا چون اون شخص بزرگترم هست بذارم اون روی صندلی بشینه و من زمین هم راحتم؟
یعنی من حتی درمورد کوچیک ترین چیز ک یه صندلی و جای راحت هست تا خستگیمو رفع کنم این رو حق بقیه میدونم تا حق خودم، اونوقت چطوری فکر میکنم ک باور مخرب عدم لیاقت رو ندارم آیا وقتی یکی ازم بخواد کاری رو براش انجام بدم اما خسته باشم یا نتونم انجامش بدم یا اصلا دلم نخواد انجام بدم ب راحتی و بدون اینکه دروغی بگم میتون بگم انجامش نمیدم؟
باور بعدی اینکه من توی ناخودآگاهم فکر میکنم داشتن ی رابطه رویایی سخته و پیچیدس و من باید راهشو بلد باشم و این باور مخرب ک داشتن رابطه عالی سختی هایی داره و اینطوری نیس مثل آب روان خیلی سریع و بدون تلاش های زیاد بوجود بیاد رو دارم
چیزی ک بنظرم برای تغییر باورها میتونه کمک کننده باشه اینکه من در رفتارم، در عملکردم اون باورمثبت رو بصورت واضح و با ایمان نشون بدم
یعنی ی باور مخرب داری مثلا احساس عدم لیاقت باور مناسبش لیاقت داشتن و عزتمند بودن هست، خب حالا یه آدمی ک عزتمند هست چیکار میکنه؟ چطوری راه میره؟ چطوری حرف میزنه؟ چه رفتارهایی رو داره؟
اون آدم دیگ براش نه گفتن سخت نیس یا خیلی به خودش سخت نمیگیره همین تمرین ساده که من توی رفتارهام و عملکردم اون باور مناسب رو تمرین کنم مثلا با اعتماد ب نفس راه برم، به موقع نه بگم، اول خودم رو درنظر بگیرم بعد دیگران رو، ب کسی باج ندم و … باعث میشه ک قبل از اینکه به خواسته ام برسم اول احساس داشتن اون رو حس کنم طوریکه انگار همین حالا دارمش پس در نتیجه زودتر هم بهش میرسم
سوال اول اینکه من خیلی وقت گذاشتم که زبان انگلیسی ام رو تقویت کنم و بیش از 2 سال به کلاس زبان رفتم ولی انچنان که باید یاد میگرفتم یاد نگرفتم
ولی واقعا اگر دو سال به صورت تمرکزی پیش میرفتم خیلی بهتر بود
حتی به نظرم دو بار 90 روز زبان نصرت رو تمرکزی کار نیکردم ریزالت یا نتیجه بهتر بود…
لب کلام اینکه من قریب به دو سال کتاب موفقیت می خوندم و همش میگفتن که چندین هدف داشته باش و هر روز ی تیکه کوچیک براش وقت بگزار تا اینکه 3 تا 5 سال دیگه به هدف هات برسی
مثلا زبان 10 دقیقه
پیاده روی 20 دقیقه
مطالعه کتاب موفقیت 5 صفحه
و…
در حالی که خرید دوره عزت نفس و تمرکز روی شغل مورد علاقه و فقط با کار کردن روی نقاط قوت توانایی
تونستم بهترین لب تاپ که ی قدم از استاندارد هام بهتر بود رو بخرم و شروع کنم به یادگیری برنامه نویسی و الان دارم به دو نفر اموزش میدم که یکیش خیلی جادویی هس
من حقیقتا یک سال قبل رفتم استانمون برای کار
و اولین کار املاک بود که بعد از 20 روز گذاشتمش کنار
و بعد رفتم سراغ اسنپ – تاکسی انلاین
خب خدا را شکر درآمد داشتم در حد کارمندان ولی چیزی نبود که من میخواستم – با عشق سر کار نمیرفتم و کم حوصله می شدم
ولی شکر خدا بعدش برگشتم و وارد سایت شدم و الان دارم میترکونم…
و من مطمئنم که ی پام رو ترمز هست و اگر ترمز رو رها کنم چون دور موتور بالا هس ماشین دنده اتوماتم فرار میکنه…
چه قدر دقیق به این ویژگی کتابای موفقیت و انگیزشی اشاره کردی
اینکه میگن ده تا هدف داشته باش برا هر کدومش روی یک ساعت وقت بذار و این روند رو هر روز انجام بده تا بعد سه سال ، پنج سال و … یوهو یه دفعه موفق میشی …
من خودم خیییلی وقته کتاب نمیخونم خیییلی وقته
چندین ساله فقط رو فایلای استاد بودم خداروشکر
چند روز پیش کتاب اثرمرکب از دارن هاردی دست مامانم بود ، برش داشتم چند صفحه اولشو خوندم
دیدم مثلا برای حوضه سلامتی نوشته روزانه دویست کالری کمتر بخور ، یعنی میشه اندازه کالری یه سس روی ساندویچ اونو نریز رو ساندویچت ، و بیست دیقه پیاده روی . همین
و بعد از دو سال میبینی چه قدر خوش هیکل تر از دوستت شدی
خب منی که دوره قانون سلامتی ام میدونم چه قدر چرته این حرف
ادم ساندویچ بخوره ولی سس نریزه روش تا بعد دو سال نتیجه شو بگیره
اره خوبه سس نخوری ولی وقتی یه اشغال دیگه داری به جاش میخوری چه فایده داره ؟؟
یا مثلا روزی ده صفحه کتاب بخونی
اصلا ادمی که روزی ده صفحه بگیریم مثلا زبان بخونه به خدا هیچی که ازش نمیفهمه تازه ازش بعده یک مدت کوتاه زده میشه و بدت میاد از همون چیزی که دوسش داشتی بعد یک مدت کوتاهی ، اصن مغزت نمیذاره برسه به چند ماه چه برسه دو سال … چون این روش یادگیری برای مغز نیست …
مغز عاشق تمرکز روی یک چیزه
روح ما عاشق تمرکز روی یک چیزه
این کتابها نقش حس شهودی و الهامات و روانی رو هم کامل فراموش میکنن
اینکه وقتی ادم متمرکز باشه رو یک چیزی چه قدر این تمرکز باعث میشه شهودت و الهامات هم به کمکت بیان و هدایتت کنن
چه قدر از نظر روانی وقتی رو فقط یک چیز تمرکز داری علاقه مند تر میشی بهش هر روز اشتیاقت براش بیشتر میشه
و الان که این کامنتت رو خوندم فهمیدم دقیقا چرا من که دوران نوجوانی یعنی از ده دوازده سالگی تا شونزده سالگی کتاب موفقیتی و روانشناسی ، فلسفی زیاد میخوندم یک دفعه علاقه ام رو از دست دادم و الان چهار پنج ساله کتابی نخوندم . و باید زور بزنم برم چند صفحه ازین کتابا رو بخونم ( البته به جز کتابای سایت استاد عباسمنش )
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته گل ممنونم که این فایل رو اماده کردین چون حرف دل من رو زدین و سوالاتی که من هم داشتم عنوان کردید.
1-سوال اول در مورد چه خواسته ای داشتم یا دارم که بهش بهش نرسیدم… استاد جان من تقریبا 16 سال به صورت پراکنده ولی مصمم و یکسال اخیر که با شما آشنا شدم به صورت مداوم به دنبال هدفی که عاشقش بودم رفتم و اونم پیدا کردن یک محلول که باعث رویش قطعی مو برای افرادی که ریزش مو داشتن چه موی سر چه ابرو و غیره هستم یعنی یه چیزی که صدرصد باشه وگرنه محلول ها و شامپو رویش مو زیاد هست که هیچ کاری هم انجام نمیده و باور های زوال ناپذیری ایجاد کردم که یک انسان چطور میتونه به هرچیزی که میخواد برسه مثال هامم همش از قرآن در آوردم مثل زکریا که درخواست کرد و تو سن بالا بچه دار شد یا موضوع حضرت مریم که در محراب در حال عبادت بود و خداوند براش غذای تازه قرار میداد پشت در محراب که زکریا براش سوال پیش میاد و جواب حضرت مریم که میگه خداوند اینارو ایجاد کرده و تفاقات موسی ع و عیسی ع همه اینا درخواستی رو داشتن و خدا جواب مثبت هرچند که به نظر مردم غیر قابل باور بود ایجاد میشد و من از خود شما جاهای مختلف شنیدم که اگه یک نفر تونسته به هدفی برسه بقیه هم میتونن برسن و من پیامبران رو انسان های مافوق بشر اصلا نمیبینم چون تو قرآن همچین عنوانی به پیامبری داده نشده و انسان های معمولی بودن و این باور تمام سدها و ترمز های ذهنیم رو از بین برده غیر از اون یه مثال ژاپنی ها دارن که میگه یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت که این باور حتی قوی ترم هست که من بهش ایمان دارم و مثال های فراوان داره از پزشکان قدیمی ایرانی بگیریم مثل ابن سینا ها وتا امروز مثل ایلان ماسک که به اختراعات و اکتشافاتی دست زدند که هیچ کس تا حالا انجام نداده بوده یعنی میخام بگم خیلی باور های قوی ساختم تو این بیشتر از یک سال حتی اهرم رنج و لذت هم با شدت نوشتم و هر از گاهی بهش سر میزنم که از هدفم دل سرد نشم و بزرگان هم میگن آرزو ها و رویا ها از سمت خدا میاد یعنی زبان خداوند هست که مسیر انسان هارو روشن میکنه و میگن وقتی رویایی بهتون داده میشه حتما حتما تحقق پذیر هست همینم هست که رویا تکامل نداره ولی همه چیز سیر تکاملش باید طی بشه
2- چه کسانی رو میشناسی که به اهدفشون با زحمت کمتر رسیدند… جواب این سوال برای من سخته چون از نزدیک کسیو ندیدم که مخترع باشه یا کاشف باشه و نتیجه کارهاشو ببینم و تحلیل کنم چطور به هدفش رسیده فقط تو کتاب ها و مقاله ها با افرادی از قدیم مثل شیخ بهایی که حمام عمومی رو با فقط یه شمع گرم نگه میداشت و یه مهندسی خارق العاده داشته تا امروزه که چطور ماهواره جیمز وب ساخته شده متاسفانه جواب خوبی واسه این سوال ندارم
3- چه باور های محدود کننده ای دارم… الان در مورد موضوع خواسته خودم هیچ باور محدو کننده ای نمیبینم یا اگرهم باشه خیلی ناچیز هست و مشکلی برام ایجاد نکرده صد البته بعد از راهنمایی های استاد و آشنایی درست با قرآن تونستم باور های شکست نا پذیری ایجاد کنم که قبل این آشنایی خیلی ترمز داشتم از اینکه کاشفها انسان های عجیب و غریبی هستن و خیلی باهوش باید باشی و نمیدونم خدا هر درخواستی رو پاسخ نمیده چون امکان پذیر نیست و باور های غلط دیگه ای که تو دنیا وجود داره اما الان بعد از یک سال کار کردن شبانه روزی روی خودم از ورودی های ذهنم گرفته که به جرات میگم از سال پیش تا الان 15 دقیقه اخبار ندیدم و گوش نکردم تمام ورودی های منفی رو پیدا کردم و جلوشونو گرفتم و خودمو غرق باور های قرآنی کردم که هیچ چیز برای انسان که جانشین خداوند از طرف خود خداوند معرفی شده سخت نیست اگه خود خداوند با سراحت این مثال هارو نزده بود من به خودم شک میکردم ولی این کتاب دست نخورده بکر که من بهش خیلی معتقد شدم در صورتی که قبلا متنفر بودم اونم با راهنمایی استادم که دعای خیر ما همیشه براشون هست من فهمیدم که چه اشتباهات مهلک و برخلاف قوانین داشتم انجام میدادم که ترکشون کردم مثل کفران نعمت مثل ناسپاسی مثل جحالت مثل شرک و… که صفحه های زیادی پر کردم از باور های غلط و مقابلش صحیح از ارزو هایی که فراموش کرده بودم از نشانه هایی که برام میاد مثل همین سوال که پرسیدین چون من چند وقته میخواستم همچین سوالی بپرسم ولی نمیشد خیلی خیلی من درس گرفتم از قرآن تمام 31 سال زندگیم با اون چند ماهی که تمرکزی قرآن رو مطالعه میکردم و فایل گوش میکردم و میکنم برابری نمیکنه اصلا یه دنیای جدید برام ایجاد شده توی ذهنم و باورهام اما هنوز نتونستم محلول خودمو ایجاد کنم احساس میکنم هدایت هامم قطع شده با اینکه باور دارم هدایت انسان وظیفه الله هست و پیگیری اهداف وظیفه ما اما ظاهرا دیگه دریافتی ندارم قبلا خیلی دریافت های قوی داشتم و تا الان ده ها محلول رو هدایتی ایجاد کردم و بازخورد گرفتم و صبر کردم و استرسی پشتش نذاشتم چون میدونم بر خلاف قانون هست و گوش به زنگ هدایت ها هستم از اونجایی که ذهنم ساکت شده و نجواها رو کنترل کردم وقتی هدایتی میاد سریع متوجه میشم و سریعا بهش عمل میکنم حالا اگه هدایت به خرید ماده ای باشه که باید به محلول اضافه کنم انجام میدم یا اگه هدایت بیاد که گیاهی رو از کوه یا شهر دیگه تهیه کنم حتما انجام میدم کلا خودمو وقف این موضوع کردم. حالا هم یه مدته میگه از دیگران بپرس و کمک بگیر. از شما خیلی خیلییییی متشکرم ️️️
سلام به دوست عزیز و همکلاسی، نمیدونم درست متوجه شدم یا اشتباه میکنم شاید در باورهای شما این باشه که اینقدر افراد سود جو تبلیغ محصولات رویش مجدد مو را کرده اند دیگه هیچکس این چیزها رو باور نداره و شاید هم چون تا حالا همچین الگویی موفقی در این زمینه ندیدید شک دارید که همچین محلولی بتوانید ایجاد کنید، یا باور دارید که اینقدر محصولات رویش مجدد مو زیاده و هیچ کدام هم تا آنجایی که شنیدید کار خاصی نمیکنند و موجب شده در ناخودآگاهتون به این محصول باور نداشته باشید که میتوانید درست کنید و جواب بده
باسلام خدمت استاد عزیزم و تمامی دوستانم در این سایت فوق العاده
راستش بعد دیدن این فایل که دیشب دیدمش خیلی فکرکردم روش چون طبیعتا منم مثل باقی دوستانم گاز و ترمزهای زیادی دارم که هنوز حل نشده و بااینکه در تمام این 5سال که باافتخار شاگرد شما هستم دارم روشون کارمیکنم هنوز یک پای قضیه میلنگه برام. درابتدا بگم که من سال 1402 رو سال 12قدم قراردادم و دقیقا از ابتدای سال قدم به قدم دارم بااین دوره فوق العاده جلو میرم .دارم ترمزهامو میشناسم.نقاط ضعف و قوتمو درمیارم.و روشون بااستفاده از فایلهای مشابه در دوره های دیگه و همچنین تمام آموزشهای شما روی سایت کارمیکنم.و تمریناتی که دارم انجام میدم چقدر دارن بمن کمک میکنن.
و در نهایت تصمیم گرفتم درمورد پاشنه آشیلی صحبت کنم که دقیقا بعد استفاده از دوره عالی شیوه حل مسایل تونستم براون غلبه کنم و همچنین بعد شروع 12قدم نتیجه رو براحتی در دستانم لمس کنم.
موضوع مورد بحث من موضوع روابط هست.
من نتایج کوچیک و بزرگ زیادی از دوره ها و آموزشهای شما تاالان گرفتم.بطوریکه الان وقتی که به شهرخودم و خونه پدریم سرمیزنم و بطور اتفاقی اقوام رو ملاقات میکنم اصلا براشون یک غریبه ام.انقدر تغییرات درمن حاصل شده و من یک ندای دیگه هستم.خیلی خیلی متفاوت از 5سال پیش خودم.
و در مورد روابطم باید بگم این ناشکریه که بگم نتیجه ای اصلا نگرفتم نه!! من وارد رابطه ای شدم که واقعا عاشقانه بود.رابطه ای که برای اولین بار در زندگیم به این شکل تجربش میکردم.اما اشکال کار این بود که ویژگیهای شخصیتی ،فرهنگی طرف مقابلم واقعا برام راضی کننده نبود…و باوجود بارها و بارها کارکردنم روی دوره ها و اینکه من هیچوقتت یادم نمیاد کارکردن روی خودم رو متوقف کرده باشم..این مهم حاصل نشد.چون من توانایی تغییر هیچکس رو جز خودم نداشتم…و بقول خود شما خیلی از آدمها پتانسیل تغییر کردن رو ندارن.و اونوقت میشن یه وزنه سنگین برای پرواز ما.ومن بعد 4سال ازدواج به این نقطه رسیده بودم.اما ترس از حرف دیگران،وخیلی ترسهای دیگه اجازه نمیداد قدم بردارم.مثل ترس از بالارفتن سن،ترس از تجربه نکردن یک رابطه دیگه وخیلی ترسهای مسخره دیگه …
بااینکه دیگه یقین پیداکرده بودم این رابطه دیگه باید تموم بشه.تااینکه بعداز استفاده از دوره فوق العاده شیوه حل مسایل واون تمرینات عجیب که نمیتونم بگم چطور بمن کمک کرد که من در عرض یکماه وحتی کمتر برااااحتی و با فقط یک بار دادگاه رفتن کاررو تموم کردم و از همسرم جداشدم.
من قبل از جدایی، مجدد تمرینات رو شروع کرده بودم.تمرینات خودشناسی در مورد روابط.و سعی کردم تاجایی که میتونم ترمزهایی رو از ذهنم بیرون بکشم که اجازه نمیده فردی رو وارد زندگیم کنم که ویژگیهایی رو داشته باشه که خواسته منه.و من میخواستم تجربه چنین رابطه ای رو داشته باشم.(اگر بخوام باجزییات بنویسم شاید صفحه ها باید بنویسم پس سخن کوتاه میکنم)
و اما ترمزهایی که در خودم پیدا کردم :
-خود کم بینی و عدم احساس لیاقت موقعی که میخوام وارد رابطه بشم.
-باور کمبود آدم خوب و آدمهایی که ویژگیهای مورد علاقم رو دارن (یا فکرمیکردم هستن ولی من رو نمیخوان !!!)
-حمایت گری و حس مسولیت پذیری شدیدی که دارم ..باعث میشه حتی بهترین آدم هم درکنارم به یک بی مسولیت تکیه کن تبدیل بشه(یعنی اتفاقی که همیشه برام تکرارمیشه ،بقول شما که در قدم سوم میگین آدمهای حمایت گر همیشه آدمهای درب و داغون رو وارد زندگیشون میکنن و من این رو کاملا تجربه کردم)
-مهم بودن قضاوت و تایید گرفتن :همین ویژگی به ظاهر ساده میتونه در رابطه کاری کنه که تو مدام ناخوداگاه بخوای طرفتو راضی نگه داری.و خب طبیعتا بعد مدتی این برات کلافه کننده میشه و میخوای اون حس آزادی و راحتی رو تجربه کنی یعنی بخوای که خودت باشی.ومن نه تنها یک فرد بلکه یک خانواده ای رو جذب کرده بودم که مدام ازم توقع داشتم هرکاری میگن انجام بدم و راضیشون نگه دارم.!!!!!
-نیاز به توجه:شاید اول رابطه این احساس باعث جذب آدمی بشه که هی بهت محبت کنه و مدام بهت پیام بده و…وشاید چیز جذابی باشه .اما در ادامه دقیقا تبدیل میشه به زجر آورترین ویژگی یعنی کنترل گری..و اون آزادی روحی باز ازت گرفته میشه.درحدی که من اجازه تنها سفررفتن،تنها مهمونی رفتن و ..رو نداشتم ،اگرهم گاهی میرفتم انقدر به گوشیم زنگ میزد و پیام میداد از رفتنم پشیمون میشدم چون هیچ لذتی نمیبردم و مجبور بودم مدام سرم توگوشی باشه و جوابشو بدم.و وقتی بهش اعتراض میکردم میگفت : مگه بده نگرانت میشم و حواسم بهت هست!!!و دیگه این داشت برام تبدیل میشد به احساس اسارت.چون ذاتا همیشه یک زن مستقل بودم .(چه از نظرمالی و چه اجتماعی و..)
-احساس قربانی بودن-احساس خلا درونی-احساس نیاز به اینکه حتما باید یه آدمی در زندگیم باشه تامن باارزش دیده بشم.
همه اینها هم ترمزهایی بود که اجازه نمیداد من بتونم به اون تجربه عالی و دلخواهم دست پیداکنم.
اینکه همه ترمزهایی که پیداکرده بودم رو نوشتم نمیدونم چون این کامنت رو دارم هدایتی از محل کارم تایپ میکنم..اما واقعا این مهمه که ترمزهامونو برطرف کنیم ،باورهای قدرتمند رو بسازیم و بعد به درست ترین شکل ممکن و براحت ترین شکل ممکن به خواسته هامون برسیم.
این روزها با آموزشهای شما برام روزهای لذتبخشی شده.نمیخوام بگم سخت نیست.اما آسانی که من دارم دراین سختی می بینم.واحساس خوب رهایی،احساس خوب اینکه من قدرت انتخاب زندگیم رو دارم،من قدرت تغییر زندگیم رو دارم.بینهایت داره بمن کمک میکنه.تا به بهترین شکل هرروزم رو بسازم و باتمرین ستاره قطبی خالق زندگیم باشم.
و اما پاسخ سوال بعدتون:
من خیلی ها رو میشناسم که نه تنها تلاش نکردن بلکه اصلا به فکر ساختن یک رابطه عالی هم نبودن ولی براحت ترین شکل ممکن وارد روابطی رویایی شدن(منظورم رویایی از نظرخودشونه،چون تعریف رابطه رویایی از نظر هرکس متفاوته) اما واقعا دارن اونجوری زندگی میکنن که دوست دارن.درحالیکه تلاشی هم براش نکردن.وخودش اتفاق افتاد.
-مثلا دوتا از دختردایی هام
-چند نفر از دوستان قدیمیم که هنوز بعد سالها زندگی اون احساس خوشبختی و رفاقت تو زندگیشون حاکمه.
-مثل دایی و زن داییم که بعد سالها زندگی هنوز عاشق هم هستن.بااینکه نوه دار هم شدن..یعنی فکرنمیکنم تابحال کسی دیده باشه این دو نفر بخوان باهم بحث کنن!!!
-حتی در اقوام و آشنایان هم دخترپسرهایی رو سراغ دارم که سالها عاشقانه چه قبل و چه بعدازدواج دارن باهم زندگی میکنن.و دقیقا کسی رو جذب زندگیشون کردن که میخواستن..
حالا اینها اشخاصی هستن که از قوانین خبرهم ندارن..تو همین سایت و بین شاگردان شما افراد زیادی رو میشناسم که براحتی وارد رابطه رویاییشون شدن و دارن واقعا یک عشق درست رو تجربه میکنن.
من درتمام این پروسه ای که طی کردم همیشه در ذهنم این جمله تکرار میشد:
استاد حق کاملا باشما بود:
همیشه در جنگ بین خواسته ها و باورها ، باورها پیروزند.
با آرزوی بهترینها
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم
مثل یک سری از افراد که توی بعضی مسائل تلاش کرده اند یا فکر می کنند که تلاش کرده اندتا به هدفشان برسند من هم در بخش کسب در آمد یک ساله تلاش کرده ام اما هنوز به اون هدفم نرسیده ام.واین برای من تازه شروع راه هست چون تازه دارم اشکالها و باورهای مخرب رو شناسایی میکنم و می دونم که اشکال از خودم هست وتا اونهارو تغییر ندهم هیچ چیز برای من تغییر نخواهد کرد
و
طبق درسهایی که از استاد یاد گرفته ام به اندازه ای که من تغییر می کنم جهان اطرافم تغییر خواهد کرد.
و
هرچقدر که روی باورهای خودم کار کنم و بهترشون کنم وعمل کنم به اون باورها به همان اندازه نتیجه برای من تغییر خواهد کرد .
و
یاد گرفته ام رسیدن به درآمد وثروت ،هیچ ربطی به تلاش فیزیکی من نداردو مسئله ثروت یک مسئله فرکانسی است یعنی هر چقدر باورهای خودم رو به مدار و فرکانس ثروت نزدیک تر کنم ثروت به من نزدیک تر خواهد شد.
اینکه هنوز نتیجه نگرفته ام یک شرایط ناخواسته است و اینکه می خواهم نتیجه بگیرم یک خواسته است چرا می خوام نتیجه بگیرم و به درآمد برسم ؟چون می خوام هر چیزی دوست دارم و میشه با پول داشته باشم رو به دست بیارم ،می خوام به این خواسته برسم چون…….
سلام به سید حسین عباس منش عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستان عباس منشی.
به به باران بهاری. اتفاقا چند روز پیش اصفهان هم باران شدیدی گرفت و حسابی هوا لطیف شد. من در حال پیادهروی دارم این کامنت رو مینویسم و همزمان از زیبایی های اطراف لذت میبرم.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داری یا داشتی و با اینکه تمام تلاش ممکن را انجام دادی هنوز به آن نرسیده ای؟
اولا خدا رو شکر من بیشتر اهدافی که روش متمرکز بودم رو طی زمان معقول و با لذت بدست آوردم. اهدافی مثل غلبه بر بیماری پیچیده، فتح قله های علمی، عناوین کشوری و …
بقیه ی اهدافی که دارم ولی هنوز بهش نرسیدم پیشنیاز دارن و پیش نیازشون عزت نفسه که متاسفانه بزرگترین نقطه ضعف منه و دارم روش کار می کنم. همین الان توی راه یکی از دوستان هم خدمتیمو دیدم. ای خدا این یه تمرین بود تونستم برای اولین بار جلوی دوستم نظر خودمو بگم و برام مهم نباشه اون چی دوست داره بشنوه. الله اکبر به محض اینکه اسم عزت نفس رو آوردم آزمونشو پیش روم قرار دادی. خدا رو شکر سربلند بیرون اومدم.
بله یکی از اهداف من داشتن رابطه ی عاطفی رویایی بوده که هنوز بهش نرسیدم چون قطعا پیشنیازش عزت نفسه.
یکی از اهدافم اینه که بیزنس خودمو ران کنم که پیشنیازش عزت نفسه.
یکی از اهدافم این بوده که زبان انگلیسی رو نیتیو بشم ولی همیشه بعد از مدتی انگیزمو از دست میدم که بازم مشکل از عزت نفسه.
یکی از اهدافم این بوده که وسواس فکریم رو درمان کنم که بازم گیر عزت نفسه.
یکی از اهدافم این بوده که کمالگراییمو درمان کنم که بازم گیر عزت نفسه.
سوال 2: چه افرادی را میشناسی که با تلاش کمتر یا مشابه شما آن اهداف را محقق کرده اند؟
در مورد هدف عاطفی یکی از اقوام به راحتی این کار رو کرده بدون اینکه به غیر از قدش که ماشاالله 198 ساخته هیچ ویژگی خاص دیگه ای داشته باشه. ولی خدا میدونه بمب عزت نفسه.
در مورد بیزنس هم خیلی ها رو میشناسم که با اینکه دانش تخصصیش یک دهم من هم نیست بیزنس موفق ران کرده و گاهی فکر میکنم اگه دانش من رو همون شخص داشت میتونست دنیا رو تسخیر کنه.
سوال 3: چه ترمزهای ذهنی باعث شده که به آن اهداف نرسی؟
دوست خوبم، سید حسین عباس منش عزیز، استاد من، با من فقط از عزت نفس بگو. بدون عزت نفس حتی پیدا کردن ترمزهای ذهنی هم دشوار میشه. وقتی بدون ساختن و رسیدن به وضعیت استیبل عزت نفس سراغ ترمزها میرم وضع از قبل هم بدتر میشه. دوستان عباس منشی با من فقط از عزت نفس بگید. بدون عزت نفس بزرگترین موفقیت ها هم هیچ ارزشی ندارند. من دیگه مثال واضح این قضیه. بزرگترین موفقیت ها رو در زمینه ی علمی و آکادمیک کسب کردم. به راحتی میتونم در هر آزمون علمی رتبه بیارم ولی بدون عزت نفس اینها پشیزی ارزش ندارن همینطور که تا الان هیچ ارزشی به من اضافه نکردن.
در نقطه ی مقابل، کوچکترین موفقیت ها با عزت نفس ارزشمند هستند. مثل همین گفتگوی متفاوت الان با دوستم که خیلی چیزها به وجودم اضافه کرد.
پس نیاز قطعی من اول عزت نفس، وسط عزت نفس، آخر عزت نفس.
در مورد مقاومت نداشتن در مورد خواسته ها، بوسه ی من بر لپ زیبای سید حسین عباس منش. من دقیقا اینو تجربه کردم. اون موقعی که قله های علمی رو فتح میکردم مثل روز برام روشن بود. انگار تابلویی جلوی چشمم بود که روش نوشته شده بود قطعا میتونی. هیچ مقاومتی نداشتم. ورودی های سنگین مناسب این کارو باهام کرده بود چون بارها شنیده بودم که بهم میگن تو خیلی باهوشی درکت خیلی بالاست، از استاد اون درس هم بهتر میتونی تدریس کنی و …
موقعی هم که بر بیماری صعب العلاجم غلبه کردم همین حسو داشتم. مثل روز برام روشن بود. هیچ مقاومتی نداشتم چون فقط دنبال نمونه هایی گشته بودم که موفق به اینکار شده بودن. دهها مثال پیدا کرده بودم.
در آخر یه تبریک ویژه داری سید برای تخفیفات واقعی. رفتم قیمت دوره ی کشف قوانین رو دیدم و باورم نمیشد قیمتش اینقدر پایین باشه به نسبت قیمت اصلی. هزار آفرین. واقعا کسایی که به کیفیت محصولشان اطمینان کامل دارن میتونن تخفیف واقعی بدن. مثل برندهای برتر که میبینیم هر وقت آف میزنم آفشون واقعیه.
به امید روزی که در دره ی یوسمتی کنار صخره ی ال کاپیتان به خاطر اینکه تونستم عزت نفسمو بسازم سجده کنم و خدا رو شکر کنم.
همین
در پناه رب العالمین الله یکتا.
سلام خدمت دوستان عزیزم و استاد عباس منش
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
هدفم رسیدن به استقلال مالی است به خاطرش تلاش کردم و میکنم مهاجرت کردم
از لحاظ مالی هنوز به خواسته ام نرسیده ام که حتی اوضاع در یک چرخه معیوب تکرار میشود
دو روز خوب پیش میره باز بهم میریزه
همیشه به نقطه صفر یا زیر صفر هم میرسم و حتی بدهکار میشم
با این که چند سال هست روی دوره ها کار میکنم
تو این فایل متوجه شدم که از لحاظ باورها مشکل هست
نه کشور ،نه شهر یا وجود افراد یا توانایی هام یا مکان کارم و محله چون همه این ها رو تغییر دادم اما اوضاع تغییر نکرده که همون سطح مونده من همه راه ها رو امتحان کردم
و سهم خودم رو انجام دادم تلاشم میکنم و ادامه میدم میدونم باید حل شود
درصورتیکه تو زمینه های مختلف رشد کردم اما این موضوع مالی خیلی تاثیر گذاری منفی در زندگی ام گذاشته و همه جنبه های زندگی ام را در بر گرفته است
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
در واقع همیشه خودم را قانع میکنم یه توجیه میارم
ولی میبینم که افراد زیادی که با شغل های مختلف در شهر خودشون یا همین کشور نتایج بی نظیری خلق کردند
این شغل و بیزینس من هم پتانسیل بسیار بالایی از لحاظ درآمد داره و همه دارن کار میکنند و پول میسازن
از همین شغل حتی مثل من هم حرفه ای نیستند
همکارانم هرروز درحال فعالیت هستند من اکثر وقت ها نشستم تو دفترم یک هفته مشتری زیاد دارم بعد یهو اوضاع جوری میخوابه که همه پول ها رو از دست میدم دوباره باید از صفر شروع کنم
عوامل رو بررسی کردم تبلیغات کردم یا قیمت ها رو تغییر دادم تاثیر نداشت
دوست خودم که تازه ساعت 2ظهر میره مغازه تا 8شب چندین برابر من کار میکنه زندگی نسبتاً خوبی داره من اونم نخواستم فقط بتونم از پس هزینه هام بربیام
تو این چند سال تونستم یک گوشی فقط بخرم که اونم تا بی پول میشم میخوام بفروشم
من با وجود این همه امکانات نزدیک مرکز شهر فضای بسیار زیبا که درآمد خوبی هم نسبت به افراد دیگه دارم
اما هیچ وقت پول نمیتونم داشته باشم همیشه خرج های الکی دارم ،اصلا نمیدونم پولم چی میشه دارم هزینه هام رو به سختی پرداخت میکنم و هیچ لذتی از زندگی تجربه نمیکنم بعد میندازم تقصیر عوامل بیرونی
امیدوارم تا اوضاع بدتر نشده بتونم ترمزها رو پیدا کنم
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
️تاثیر عوامل بیرونی:
مثل همسر،نداشتن یه کسی بیاد بتونه برام اجازه کار بگیره، الان دفتر دارم برم یه مغازه بگیرم اوضاع بهتر میشه اینجا دیده نمیشم ،اینجا نمیتونم پول بسازم هزینه هام زیاده،برم یه کشور دیگه اوضاع تغییر میکنه بهتر میشه، بزار برم یه جا دیگه و سالهاست دارم عوامل بیرونی رو تغییر میدم اینم ترمز بزرگی است
️احساس ارزشمندی:
من ارزشمند نیستم کار دیگران بهتر از منه کسی نمیاد پیش من همه میرن پیش دیگران کار انجام میدهند
هر چی آدم بی پوله میاد پیش ما همه دنبال کار ارزون هستند
خودم رو مقایسه میکنم که بدترین حالت ذهنی است
این باور که تا دو روز اوضاع خوب میشه دوباره خراب میشه این که بوده زیاد بخندی آخرش گریه است اینو همیشه به من گفتن پدرم که بارها میگفت میری میبینم به چه روزی… میفتی حالا …
️باور کمبود:
پول کمه دست مردم پول نمیدن برای هنرم ارزش قائل نیستند
همین یه مشتریه یه جوری ازش پول بگیرم که هزینه هام رو پرداخت کنم این بره دیگه مشتری نیست
️باور کمالگرایی:
من هزینه هام زیاده یا پول زیاد میدن یا من کار نمیکنم ،
بزار اوضاع خوب میشه یه پول که میرسه سریع میرم خرج سنگین میکنم به بهانه اینکه دارم رو عزت نفسم کار میکنم بریم مسافرت ماشین اجاره کنیم بریم رستوران خوب و…
یه هفته حال میکنم بعد میزنم تو سر خودم که حالا چطور هزینه هات رو پرداخت میکنی
دیدی قانون برا تو کار نمیکنه اونا فرق میکنند با تو
طرف شانس آورده یکی اومده بهش کمک کرده تو چی…
شاهین جان سلام
ممنونم ازت که صادقانه نوشتی. همین که نشستی به باورهای مخرب که داری فکر کری و طبقه بندی کردی و نوشتی یعنی صورت مسئله برات واضح شده. خیلی خوبه. بهشون که فکر کنی و روی اونها متمرکز بشی جوابها میان.
منم باور مخرب دارم که پروژه ارزون بنویسم که تهیه کننده پیدا بشه یا با پول خودم بسازمش.
منم دارم روی این باور که کار خوب بنویس تهیه کننده هم میاد کار میکنم. انشالله چند ماه بعد هردومون اینجا از نتایجمون که عالی شده مینویسیم
سلام و درود به علی عزیز ممنونم
که کامنت من رو خواندی
این خودش نشانه خوبی است یه دوست عزیزی به دیدگاهت پاسخ میدهد،
وقتی باور داشته باشی که با تغییر باورها نتایج تغییر میکند با تمرکز بیشتری به خودشناسی میرسی
برای شما واستاد عباس منش و اعضای سایت آرزوی سلامتی و ثروت دارم
در پناه الله
بـــنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استادعزیز و گرانقدرم
سلام به مریم بانو شایسته ارزشمندم
سلام به دوستان بانگرش و پرتلاشم
چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته هایم نرسیده ام؟!
استاد جان این فایل چند روزه ذهنم رو درگیر کرده و چقدر با فکر کردن بهش منو برای خودم ببشتر روشن کرده… دست از به تاخیر انداختن برداشتم و اکنون مینویسم هرچی یادم میاد.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
هدف اینکه میخواستم کتاب بنویسم و افسانه شخصی من تاثیرگذار بودن در این موضوع بود و بخاطرش بهاهای زیادی رو دادم، پل های زیادی رو پشت سرم خراب کردم و راه برگشتی نذاشتم.
اینکه کسب و کار شخصی خودمو داشته باشم و از علایقم پول بسازم.
اینکه بعد از مهاجرت مون تمام وسایل زندگی رو دوباره بسازیم و بدهی رو نداشته باشیم، گوشی یخرم، دندان هامو درست کنم و… و هدف های ریز و درشت دیگه.
حالا تو پول بدست آوردن میخوام به یاد بیارم که من تونستم پول بسازم اونم با مهارت خودم و امکانات موجودم که باعث شده الان که در مسیر سفر هم هستم بتونم انجام بدم.با همین مهارت و لپ تاپی که دارم خدایا شکرت.
باید موفقیت های کوچیکم رو ببینم و صبورباشم و پرقدرت و با امیدادامه بدم،ادامه بدم ادامه بدم.
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
من یکی از بچه های همین سایت رو دیدم که تونسته کتاب بنویسه و چاپ کنه. تا جایی که یکسری سوالات رو از ایشون پرسیدم با تلاش کمتر از من تونسته اینکار رو بکنن.
و یک الگو دیگه برای من در این موضوع کـــه اتفاقا چند روز پیش “جشن امضا و رونمایی کتاب” همسر یکی از دوستانم بود. که ایشونم تا جایی که متوجه شدم بعد دوسال بیشتر بعد از این فکر و ایده نوشتن کتاب. تونستن چندماه قبل این قضیه رو جمع کنن. و اینو برای خودم نشونه میدونم که میشود میشود میشود…
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
سخت گرفتن به خودم که این جنس سخت گرفتن باعث شده بود بترسم اصلا انجام بدم تا نکنه یکوقت اشتباه کنم. و باور محدودکننده کمال گرایی و ترس از شکست.
اینکه نتونستم ذهنم رو کنترل کنم تا بیخیال بدهی هایی بشم که من تاثیری روشون نداشتم و ندارم.
باور مخرب اینکه از مسیر علایقم پول نمیتونم بسازم و یا بلد نیستم، یا کسی رو ندیدم از این طریق پول ساخته باشه. اصلا مگه اینم کاره، مگر کسی از این راه ثروتمند و پولدار شده.
گیرم رو روی پول ساختن بوده و چسبیدم به پول بدست اوردن. یکجورایی خودمو وابسته به پول کرده بودم و لذت بردن از مسیر یادم رفت یا اینکه موفقیت های کوچیک پول های کوچیکی که به سمتم اومد رو نمیدیدم.
باور اینکه من از همسرم نباید پول بگیرم و سربار ایشون باشم، ایشون رو دست خدا نمیدیدم یادم رفته ایشونم هست تا من راحت روی مسیر علایقم تمرکز کنم نه اینکه در کنار ایشون احساس حقارت و کمبود و منت داشته باشم. گیر داده بودم که من باید مستقل باشم من استقلال مالی میخواستم ولی مسیر تکامل خودمو رو نمیخواستم قبول کنم نمیخواستم ایشون به من پول بده و غرورم اجازه نمیداد و خلاصه به خودم خیلی سخت گرفتم. خیلی باورهایی رو توی ذهنم قدرت دادم که منو محدود کرده و خودم ترمز سر راهم قرار دادم.
خداروشکر از مسیر “دوره شیوه حل مسائل زندگی” خیلی خوب دارم ربشه مسائلم رو پیدا میکنم که همون ریشه ها ترمزهای من هستن در مسیر تلاش های فراوانی که کردم ولی به خواسته و اهدافم نرسیدم.
اما صادقانه باید بگم من روی بعضی از اهدافم اصلا در حد مناسبش تلاشی نکردم. اینقدر نشتی انرژی روی موضوعات دیگه داشتمو و دارم که تا حد خوبی متوجه شدم اصلا اجازه تمرکز روی اون خواسته ها برای من نداشتن. اصلا اینقدر الویت هامو گم کردم که دچار سردرگمی در دنبال کردن هدف هام داشتم. ولی الان ریشه رو درست کنم خیلی از این ترمزها برداشته میشه یا کمتر میشه و نزدیکتر و نزدیکتر به خواسته هام میشم.
واقعا به این نتیجه رسیدم که نمیشه همزمان چندتا هدف رو متمرکز دنبال کرد.
اینکه نمیشه با الگوی پنهان کردن اشغال ها زیر مبل، مسائل رو حل کرد نمیشه ترمزها رو ببینی بعد بگی دیگه خودش برداشته میشه خودش تمیز میشه، خودش درست میشه.
پس ترمزها رو وقتی پیدا کردم میرم که سر راهم بردارم.
پس وقتی آشغال ها رو میبینم اعراض نمیکنم،با زیر مبل بردن مخفی شون نمیکنم تلاش برای تمیز کردن و بهبود میکنم حتی اگر بترسم، خوشم نیاد یا بوی گندش و ظاهرش حالمو بد کنه. یکبار برای همیشه در جهت بهبود و رفع ترمزهام بصورت اساسی دست به عمل میشم و تمومش میکنم.
خدایا شکرت برای این سوال
خدایا شکرت برای وجود استاد ارزشمندم
خدایا شکرت برای پاسح دادن به این سوال
خدایا شکرت برای ایده ها و فکرهایی که به ذهنم میاری.
خدایا شکرت برای گوشی کارآمدم
خدایا شکرت برای آقای راننده و این جاده عالی
خدایا شکرت برای مسیرهایی که رفتم و میتونم برم.
خدایا شکرت برای این آرامش و احساس خوبم
سلام به فهیمه عزیزم
خداوند از طریق این کامنت شما که دستی از دستان خداوند هستید من رو هدایت کرد دوست مهربانم
همیشه بخاطر غرورم سختم بودکه از همسرم پول بگیرم و با توجه به علاقم به کشاورزی هرگز همراه اون نباشم. از خداوند میخواستم که از طریقی من رو هدایت کنه که با این کامنت شما متوجه شدم، همسرم دستی از دستان خداست تا من راحت به یادگیری مطالب سایت ادامه بدم و به علاقه خود که کشاورزی هست ادامه بدم.
یک کج فهمی دیگه که داشتم ذهنیتم بر این بود که حالا فهمیدم ترمزهام چی هست دیگه تمام، کل کار انجام شده،
متوجه شدم برای بهبودشون باید شروع به عمل و تلاش کنم
انشاالله در پناه الله شاد، سالم و ثروتمند باشید.
سلام به روی ماهت سیما جان عزیز
واقعا چقدر ممنون و سپاسگزارم از اینکه حس خودتون رو نوشتید، از اینکه صادقانه شما هم باوری شبیه من رو در خودتون کشف کردین.
واقعا چقدر خوب گفتین یک کج فهمی …
واقعا همینطوره کج فهمی همینه که ما قانون رو در زندگی و رفتارمون جوری که میخوایم برداشت میکنیم و توی این موضوع منم بخاطر غرورم، یا بخاطر یک سری باورهای محدود کننده اصلا نمیخواستم ببینم این دست خداوند رو که هر روز داره عاشقانه به من خیر میرسونه. اصلا دستان خداوند رو برای خودم جوری که میخواستم معنی کرده بودم اینکه یکی که من نشناسمش، اینکه اینقدر به اون نزدیک نباشم. دنبال یک دست عجیب و غریب میگشتم و برای خودم یکجورایی سختش کرده بودم. ولی الان خوب میدونم همه چیز و همه کس غریبه و اشنا یا افراد دور و نزدیک برای من دستی از هزاران دست خداوند هستن. برای من همه کس همه چیز میشود اگر من بخوام و اجازه بدم و ترمزها رو بردارم.
واقعا ازت سپاسگزارم دوست ارزشمندم برای این ردپای زیبات که این موضوع به من یادآوری کردی. چون این ترمز در من خیلی قوی هست و باید خیلی روش کار کنم.
خداروشکر بخاطر پیدا کردن این باورهای محدودکننده و مخرب
خداروشکر برای بودن در این سایت
خداروشکر برای داشتن کامنت از شا دوستان ارزشمندم
واقعا خیلی خوشحال شدم.اکنون که دور از همسرم هستم و اومدم سفر. اونم سفری که توش تولد بود توش دیدن خودم بدون همسرم بود. حالا دوباره این آگاهی رو به یاد بیارم اونم عمیق تر، اینکه همسرم فردی است در زندگی من که اونم همیشه یک دست از هزاران دست خداوند در زندگی من بوده هست و خواهد بود….سپاسگزارم.
منم باید برای بهبود خودم حسابی دست به عمل تر بشم.
برات از صمیم قلبم از الله یکتا بهترین بهبودهای درونی و بیرونی رو خواهانم.
ارادتمند شما فهیمه
سلام به فهیمه زیبا و توحیدی
باز هم کامنتی پر از درس
کامنتی سرشار از آگاهی
کامنتی با بوی توحید
مرسییییی دختر عزیز که به من یاد دادی دستان خداوند میتونه هر کسی باشه، از دور و نزدیک گرفته تاااا
من فکر میکردم دستان خداوند باید غریبه ایی باشه در محیطی کاری و رسمی با دریافت حقوق ماه به ماه و تعطیلی آخر هفته ووووو
اما شما به من نشون دادی که اون دست خدا میتونه همسرت باشه، همین قدر نزدیک
فهیمه جان در پیرو کامنتی که گذاشتی الگویی پیدا کردم که حرف شما برام حجت شد
الگوی من خانم شایسته، عزیز دل هستن که در کنار استاد بزرگوارمان، در خانه به دور از تشریفات اداری کارهای سایت رو به بهترین نحو انجام میدن
پس میشه، آره میشه
من فقط یک راه رو باز گذاشته بودم
اما خداوند از بی نهایت راه به ما نعمت میده
موفق و پیروز باشید
دوستدار شما سیما
سلام به شما دوست عزیز و ارزشمندم
سلام به شما سیما کشاورز قشنگ و دوست داشتنی ام
نمیدونی چقدر از دیدن این نقطه آبی رنگ کنار اسمم خوشحال شدم.
میخوام حال الانم و جایی که و از جایی که اومدم و به جایی که میرم اینجا بنویسم. دلم برای نوشتن تنگ شده اصلا دنبال بهونه ایی هستم تا انگشت هام روی صفحه کلید ستاره ایی لپ تاپم ضربه بزنه و تایپ کنم. چه بهتر از این که اینجا و برای یک دوست ارزشمند تایپ بشه.
من الان تو کوپه قطارم به سمت خونه. یک سفر بدون آقای همسر رفتم شهرمون. رفتم تا عمه شدنم و تولد در تولدها رو برای خودم جشن بگیرم و تو شادی ها کنار خانواده ام باشم. رفتم مشهد تا یاد بگیرم که من وابسته به هیچکس و هیچ چیز نیستم. رفتم تا به یاد بیارم برای چی اون خونه و زندگی رو رها کردم و عهد کردم با خودمو و خدا تا خالق زندگیم باشم. آره الان که هدفون قشنگم رو گوشمه وو داره برام میخونه
داره دلم میره غیر ارادی سمت تو شکر
….
آینده ام روشن میشه، تو بگی میشه حتمامیشه خدا رو شکر
خدارو شکر
….
اشک شوقم در اومد.وای خدای من چقدر خوب شد اومد یک سر به این “بهترین جای دنیا” زدم.
هم کوپه ایی هام خواب بودن. یک زن و شوهر ساکن سوئد ولی اصالتا افغانی با اون لهجه شیرین شون
یک خانم بنام ساناز با دوتا بچه هاش امیر علی و آوا.خدایا شکرت برای این هم کوپه ایی های عالی و خوبی که دارم.
این سفر رو به پایانه و من خیلی نقاط ضعف خودمو بیشتر دیدم. با پاشنه های آشیلم بیشتر مواجه شدم. ترمزهامو دیدم.وای خدا چقدر من دست هاتم خودم با عقل ناقص خودم بسته بودم خدایا کمکم کن خدایا خودت همواره هدایتم کن. خدایا خودت با همین زبان ساده و واضخ نشونه هات راه رو به سمت خواسته هام به من نشون بده. خدایا خودت منو آسان کن برای آسانی هاو خدایا ازت میخوام برام پول و ثروت و کار بشی. خدایا ازت میخوام خودت بدهی بنده هاتو بدی. خدایا ازت میخوام اگر قراره خونه و محل زندگی مون عوض بشه به اسانی راه رو جلوی پای ما بذاری.خدایا خوشبختی یعنی این لبخند طولانی…شکر شکر شکر
خدایا شکر برای هر چی که دادی شکر
از تمام اعماق قلبم سپاسگزارم برای این لحظه
به نام خدای وهاب
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی و دوستان هم فرکانسی بزرگوار
سوال اول :
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
وقتی فایل رو دیدم این دوتا خواسته به ذهنم اومد:
خواسته اول : من از سال 85 دچار یک بیماری شدم که با اینکه خیلی کمرنگ شده ولی هنوز باهامه و بعضی وقتها اذیتم میکنه واقعا نمیدونم بیماریه یا تبدیل به عادت شده
تو این چندین ساله خیلی تلاش کردم هر کاری بگید انجام دادم، کلی دکتر روانپزشک و روانشناس رفتم ورزش کردم خودم رو زدم به بیخیالی کوه رفتم طبیعت رفتم طب سوزنی رفتم کتاب خوندم شکر گذاری کردم و…. ولی نشد بعضی وقتها کمتر میشد بعضی وقتها بیشتر مثل موج سینوسی کم و زیاد میشد ولی کامل از بین نرفت
خواسته دوم : رسیدن به ثروتی که مد نظرم هست
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
در مورد خواسته اولم الگویی پیدا نکردم اگر کسی الگویی میشناسه ممنون میشم معرفی کنه
در مورد خواسته دوم دور و اطرافم دیدم افرادی که خیلی اطلاعاتشون از من کم تره و تلاش کم تری میکنند ولی بیشتر از من کسب درآمد می کنند.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
میدونم گیرم همینجاست ولی هنوز پیداش نکردم
در مورد خواسته اول احتمال میدم ترمز هام موارد زیر باشه ولی دقیق نمیدونم اینها هست یا نه :
باور عدم لیاقت برای سلامتی کامل
باور اینکه دیگه تا آخر عمرم هست باید باهاش کنار بیام
احساس قربانی شدن و جلب توجه
باور اینکه استرس و هیجان = درآوردن ادا و شکلک
احساس کمبود عزت نفس
در مورد خواسته دوم احتمالات من موارد زیر است:
باور عدم لیاقت برای پول بیشتر
کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس کم
باور اینکه برای پول دار شدن باید تاپ باشم از هر نظر
اقداماتی که کردم:
دوره 12 قدم رو گذروندم
امسال هم دوره به صلح رسیدن با خود رو گذروندم و دارم بیشتر روی سلامتیم کار میکنم و بیشتر شکر گذاری میکنم
و میخوام دوره ثروت 1 رو خریداری کنم
استاد جان بسیار سپــــــــــــــــــــاسگذارم از شما که در این چند سال باعث شدید من شخصیتم رو کوبیدم و دوباره ساختم و مطمینم به دوتا خواسته بالا هم میرسم.
دوستان عزیز اگر کسی موردی برای راهنمایی داره بهم بگه ممنون میشم.
همیشه سلامت و موفق و سعادتمند باشید.
به نام رب هدایتگرم
سلام به دوستان عزیزم
از دیروز بالای ده مرتبه این فایلو گوش دادم
درباره حال و هوای منه این فایل! تسلیم خداوند شدم چون ذهنم دیگه راهکاری نداره..خدایا من تسلیمم
با چشمانی پر از اشک مینویسم.
در ابتدا بگم که من یک بیمار کمالگرا هستم که بیماری ام مثل سرطان فوق پیشرفته تمام ابعاد زندگیمو گرفته و فلجم کرده ..کمالگراییم اونقدر شدیده که ذهنم تمام تلاشهای منو نادیده میگیره و بی اهمیت جلوه میده
حتی وقتی این فایلو گوش میدادم ذهنم خیلی تلاش کرد و الانم تلاشش ادامه داره که منو جز گروه اول دسته بندی کنه!!
میگه این تلاش نیست تو کاری نکردی اگه تلاش میکردی الان نتیجه های بزرگ دستت بود پس کو موفقیت؟ کو پیشرفت؟ اینکارایی کمیکنی تلاش محسوب نمیشه تو راهت غلطه بقیه بهترن نتایجت اونقدر کوچیکه که خجالت داره تو ب اینا میگی نتیجه!!
اما من بهش میگم ببین هرروز پای برنامه های بیخود نیستم،همیشه توی این سایتم،درحال خوندن کامنت و مطالب مفیدم،درحال آموزش دیدنم،روزها باحس خوب دنبال نکات مثبتم ،مثل بچه های کوچیک از هرچیزی لذت میبرم،شادم،باعشق کارامو میکنم،کلی زندگیم با قبل متفاوت شده،وقتی سپاسگزاری میکنم حسم نابه و اشکم جاری میشه،سعی میکنم متفاوت از قبل فکر کنم و عملم متفاوت باشه آرومتر و رهاترشدم یکمی دوستام جنسشون متفاوت شده یکمی شرایط مالیم بهتر شده یکمی زندگیم روون تر شده روی باورهام در حال کارکردنم و هر باوری حسمو بد میکنه کنار میذارمو……بازم بگم ذهن عزیزم؟؟قانع شدی؟؟ تمام اینها تلاشه و نتیجه و قلبم تاییدش میکنه ولی متاسفانه ذهنم جوری برنامه ریزی شده که تلاش رو فقط کارِ فیزیکی میدونه و به سختی میتونم قانعش کنم.
ذهنم میگه:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر، که کار کرد
میدونم منشا این باور چیه و چرا ذهنم اینجوریه ،من از اول عمرم تا الان که سی سالمه هیچکسی رو تو اطرافیانم ندیدم که ثروتمند و موفق باشه،هیچکسی رو ندیدم به راحتی پول دربیاره و آرام باشه،هیچکسی رو ندیدم از کارهای ذهنی پول دربیاره،هیچکسی رو ندیدم فکرش درگیر خرج و مخارجش نباشه،هیچکسی رو ندیدم با خیال راحت بره مسافرت،هیچکسی رو ندیدم حتی یکنفرو ندیدم که بتونم ازش الگو بگیرم….
همه اطرافیانم سخت مشغول دویدن بودن برا یک لقمه نونِ به قول خودشون حلال!
وهمه باور دارند برای پول درآوردن و موفق شدن باید عرق بریزیم و دستهامون پینه ببنده !
.سخته و دردداره که بپذیرم این باورها توی ذهن منم هست که تلاش فقط تلاش فیزیکیه سخت !حتی اگه یکذره پیشرفت میکنی اگه تلاش فیزیکی پشتش نباشه بادآورده رو باد میبره
برای همین ذهن کمالگرای من سعی داره کارهای ذهنیم رو بی اهمیت جلوه بده و نتایجی که گرفتمو نادیده بگیره و بگه نتیجه باید دهن پرکن باشه!!!بگه تو هر مبحثی نتیجه میخوای باید تلاش فیزیکی سختی بکنی…
اما من درحال بهبودم ،خیلی خیلی مقاومت ذهنم زیاده
اما من امیدوارم چون ساکن نیستم هرروز یک اپلیسون دنبال بهبودم هرروز به دنبال خودشناسی ام
من جز همون افرادی هستم که به زعم کلی تلاش و حرکت مثبت اما نتیجه دلخواهمو نگرفتم
سوال1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
««تو جنبه های مختلف کلی هدف داشتم و دارم اما نتایج خرد و کوچیک بوده در حدی نبوده که راضی باشم من بابت همین نتایج کوچیک سپاسگزارم ولی قانع نیستم حق من بیشتر از اینا باید باشه .
مثلا بحث روابط: هدفم رو گذاشتم روی بهبود روابط خانوادگی ام و برای این هدف هرروز تمام توجهمو روی ویژگی های مثبت افراد خانوادم میذاشتم ،اونها رو پاره ای از خودم میدونستم و عشق بی قیدوشرطم رو بهشون ابراز میکردم بی منت کاری براشون میکردم و گاهی اوقات مثلا هدیه براشون میخریدم اما با تمام این تلاشها روابط من بهتر که نشد هیچ هرروز بدتر و داغونترم میشد و مثلا بحث با مامانم پیش میومد و بالا میگرفت ،من میگفتم چرا اینجوری شد من که همش توجهم به ویژگی های خوبشه من ک همش تحسینش میکنم هرجایی که رفتم از ویژگی های خوب مامانم گفتم پس چرا نتیجه معکوسه.
یا تو روابط اجتماعی هدفم این بود با افراد به سادگی و راحتی ارتباط بگیرم دوستهای جدید پیدا کنم
کلی باور خوب ساختم اینکه مردم چه مرد چه زن همه عالی هستند و هرکسی ارزشمنده و بهترین آدمِ و همه ما یکی هستیم و خدایی هستیم
سعی میکردم با مردم جامعه مهربون باشم و به هیچ نکته منفی توجه نکنم
اما خب نتیجه چیزی نبود که میخاستم .
یا تو روابط عاطفی دوست داشتم و دارم با فردی آشنا بشم که هم مدار باشیم توجهمون روی اصل باشه و رابطه پایداری داشته باشم عشقم بی قید وشرط باشه
ویژگی های خودمو نوشتم هرروز خودمو تحسین میکردم به نکات مثبت خودم و اطرافیانم توجه میکردم رابطه استاد و خانم شایسته رو تحسین میکردم اما نتیجه ای ک میگرفتم موقتی بود و راضیم نمیکرد.
بحث مالی: هدفم کسب درآمد پایدار از شغل فعلی یا پیدا کردن شغل دلخواهمه
به فراوانی های اطرافم توجه میکردم
کسب وکارهای پررونق رو تحسین میکردم
باور ساختم که خدا مساوی است با ثروت
باافراد ثروتمند حرف میزدم تا باور کنم بهترین آدمها ثروتمندانن تا حدودی تو این مورد خیلی خیلی باورم عوض شد
اما نتایج من سینوسی بود و هست اصلا درآمد بالای پایدار نداشتم هراز گاهی از نظر مالی صفر میشم و در کل نتیجه راضی کننده نیست.
بحث سلامتی: با قانون سلامتی یکسال بیشتره که پیش میرم، خیلی نتیجه های خوب گرفتم یسری علائم که نشون از بیماری های آینده میداد کم شده
بدنم که میخاستم عضله ای بشه تا حد خیلی خوبی رشد کرده حجم عضلاتم زیاد شده
اما تو یک نقطه ای ثابت شدم یعنی تقریباا 80درصد به نتیجه دلخواه رسیدم ولی این هشتاد درصد، 100 نمیشه!!
مثلا علائم ظاهری بیماری کم شده ولی صفر نشده
رشد عضلاتم بیشتر شد ولی به هدفم که مشخص کرده بودم نرسیدم با وجود تلاش و ورزش و رعایت قانون سلامتی ….
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
«« دوستم در بحث روابط خیلی نتایج عالی میگیره کلی دوست و رفیق داره ،توی هر جمعی بره خیلی زود همه باهاش رفیق میشن ،روابط خانوادگی،اجتماعی و عاطفیش همیشه خوبه
من بیشتر از دوستم به احساساتم اهمیت میدادم ولی اون خیلی خونسرد بود و هست
با اینکه اون از نظر من کار خاصی نمیکرد ولی دوستداشتنی تر بود ،روابطش پایدارتر بود در تمام روابطش طرف مقابل خیلی باهاش راحت و صمیمی بود (الان که اینجا نوشتم متوجه شدم دوستم خیلی خیلی خودش هست،همیشه ریلکس بود اصلا برای بقیه خودشو اذیت نمیکرد مثلا در جمع های دوستانه و ناآشنا هیچوقت سعی نمیکرد شروع کننده رابطه باشه ساکت و آروم یجا مینشست مشغول خودش بود و این بقیه بودند که تمایل داشتند ارتباط برقرار کنند )
من کلی وقت میذاشتم فایل گوش میدادم یادداشت میکردم برا هدفم تجسم میکردم و تو سایت همیشه فعال بودم اما دوستم نه از جذب چیزی میدونه نه روی خودش کار میکرد وقتی ب مدت دوسال باهم زندگی کردیم اون همیشه وقتای بیکاریشو یا میخوابید یا خودشو با فیلم و سریال مشغول میکرد ولی من شبها تا دیروقت فایل مینوشتم مدام شکرگزاریامو مینوشتم و کلا تلاش بیشتر ….و نتایج ما خیلی متفاوت بود از هر لحاظ ! اون با اکثر همکاراش صمیمی بود ولی من نه
اون رابطه اجتماعی قشنگی داشت ولی من نه
اون عشق و عاشقی قشنگی تجربه میکرد ولی من نه
همیشه تحسینش میکنم چون خیلی راحت بود اصلا دنیا رو سخت نمیگرفت مثلا تو بحث روابط من خیلی دیر به آدما اعتماد میکردم و همون اول کلی معیار و ملاک داشتم که اصلا رابطه شکل نمیگرفت ولی اون خیلی راحت ارتباط برقرار میکرد گاهی خواسته هایی که داشت با اینکه همون اول رابطه طرف مقابلش شرایطشو نداشت ولی بعد از مدتی از گذشت رابطه به خواسته اش میرسید.
یعنی دوست من بسیار بیخیال بود وهست و دل به جریان خدا سپرده بود من اینو میفهمم از مرور زندگیش. و الانم ازدواج کرده و بسیار بسیار راضیه از زندگیش خداروشکر.
در بحث مالی من خیلی محکم و بااراده کار میکردم متفاوت زندگی میکردم آگاهیامو در تمام جهات رشد میدادم ولی دوست و آشنا رومیبینم که تحصیلاتشون از من پایینتره ،به اندازه من مستقل نیستن ،ب اندازه من تلاش نکردند ،اصلا هیچ اطلاعاتیم ندارند ولی به طرز عجیبی خیلی نتایج مالی بزرگی گرفتند و مدام به سمت صعود درحال حرکتن و حتی دیرتر از من وارد محیط کار شدند.
برای سلامتی از بچه های سایت و کسانیکه میشناسم خیلیا بودند که تو کامنتها مینویسند 100درصد نتیجه گرفتند و هرروز در حال بهترشدن هستن ولی من با اینکه تمام مطالب دوره سلامتی رو حفظم واقعا!حتی میتونم آموزشش بدم با تمام جزییات چون هزاران بار گوششون دادم اصلا من اون دوره رو اونموقع قورت دادم با جزییات کامل بهش عمل کردم با جون و دل وقت گذاشتم ولی نتایج هنوزم 100 نشده سوزنش رو ی عددی گیر کرده!
.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
روابط
خب این سوال خیلی جای فکر داره
کلی باور مخرب کشف کردم مثلا:
« در روابط خانوادگی باورم اینه که اگه روابطم با اونا خوب بشه همین باعث میشه همیشه همراهشون باشم ازم توقع دارند و منو از اصل دور میکنند! این باور باعث شده ناخودآگاه از خانواده دوری کنم تمایل زیادی نداشته باشم که روابطم خوب بشه.
یا باور دارم اگه با خانوادم روابطم خوب بشه اونها به خودشون اجازه میدن تو تمام کارام دخالت کنند و من اینو اصلا نمیخام!! ناخودآگاهم نمیذاره رابطه خوبی تجربه کنم.
یا باور دارم اگر رابطم با خانوادم خوب بشه ازم توقعات عجیب غریب داشته باشند و من اینو نمیخام!!!
تو روابط اجتماعی:
باور دارم افراد فقط با کسانی ارتباط میگیرند که براشون منفعت داشته باشند ی سودی بهشون برسه و من چ سودی میتونم به افراد برسونم؟پس مانع شده تا روابط اجتماعی خوبی داشته باشم.
یا این باور که هرکسی یکروز باهات رفیق شد چیزی ازت میچاپه و بعدش خدافظ مدت این رفاقت اندکه پس این رفاقت های اجتماعی فایده نداره!!
یا این باور که در دراز مدت تمام روابط اجتماعی مشکلی ایجاد میکنند پس همون بهتر از اول هیچ رابطه ای نباشه!!
یا این باور که خونه و زندگی ما خیلی شیک و عالی نیست که مثلا کسی رو دعوت کنیم خوشش بیاد! وسایل شیک و آنچنانی نداریم برای اینکه اگه رابطه اجتماعی داشتم بتونم دعوتشون کنم به خونمون!!!
یا اینکه خانوادم از روابط اجتماعی من راضی نیستن وخوششون نمیاد من دوست و آشنای اینمدلی پیدا کنم ممکنه مامانم ناراحت بشه چون فرهنگش فرق داره!!
در روابط عاطفی :
باور اینکه من هنوز آمادگی ندارم وارد رابطه بشم من کامل نیستم!!
ی باور خیلی منفی پیدا کردم که میگه تو تیپ و اندام عالی نداری هیچ کسی از تو خوشش نمیاد!!!من تو هر رابطه ای بودم برای طرف مقابل جذاب بودم و انداممو دوس داشتن ولی انگار خودم خودمو قبول ندارم و خودم مهمترم ارزش خودمو به تیپ و اندام میدونم و خیلیم کمالگرام!!
باور اینکه آدمی ک من میخوام خیلی کمه و اصلا وجود نداره!
من باور دارم خاص ومتفاوتم ولی ازونور بوم افتادم چون همین باور باعث شده فکر کنم که فقط خودم خاصم و کسی مث من نیست!!!!!!!!!
باور اینکه با این معیارا وملاکام رابطه خیلی خشک و جدی میشه و کسی نمیتونه این مدل رابطه رو تحمل کنه!
باور اینکه همه پسرا فقط به ظاهر اهمیت میدن سطحی نگر هستند و من اینجور آدمی نمیخام!!
باور اینکه اگهاون آدم محدودیت فکری داشته باشه چی!! پس اصلا رابطه ای نداشته باشم بهتره
باور اینکه تو رابطه اذیت میشم وباید کارای خاص بکنم آزادیم گرفته میشه از اصل دور میشم !!
ی باور مخفی دیگه اینکه خانوادم مذهبی هستند با ارتباط دختر و پسر موافق نیستند و من نمیخام ناراحتشون کنم!!
باور اینکه افراد فقط با دخترای پولدار وارد رابطه میشن ما که وضعمون خوب نیست نمیتونیم رابطه های خوب داشته باشیم!!
من دلم میخاد قبل از ازدواج با فرد مورد نظر چندمدتی درارتباط باشم و شناخت پیدا کنم ولی چون خانوادم با ارتباطات اینمدلی مخالفت میکنند پس من هم ازدواج نمیکنم ووارد رابطه عاطفی نمیشم!!چون اگه رابطه داشته باشم مجبور میشم دروغ بگم و مخفی کاری کنم نمیخام خانوادم فکر بد درموردم بکنن. پس من ناخودآگاهم نمیخاد رابطه داشته باشم برای همین روابطم کوتاه مدتن
از بچگی روابط دختر وپسر رو برام نفی کردن تو مدرسه خیلی این مورد توسط معلم پرورشی یا دینی قبیح شمرده میشد و میگفتند پاکیتون از دست میره!!و من تو ذهنم مونده حتی اگه با یک پسر حرف بزنم دیگهاون دختر پاک ومعصوم نیستم!!
همین باور باعث شده تو رابطه هایی که برقرار میکنم احساس گناه کنم و نتیجه اینکه رابطه هام بعد مدت کوتاهی ازبین میره.
برای این مورد یاد دوسه سال پیشم افتادم که باعث شد باورای مخربم تقویت بشه
من با کسی در ارتباط بودم که عاشقانه منو دوس داشت از همه زندگیش شناخت پیدا کرده بودم از خودش و…. این موضوع رو با مامانم مطرح کردم که آقایی هست از ی طریقی به هم معرفی شدیم و من این مقدار شناخت رو ازش دارم قصدش ازدواجه مامان نظرت چیه؟
مامانم اولین حرفی که زد با جبهه گیری گفت تو کی وقت کردی اینهمه باهاش حرف بزنی؟؟؟؟
تو چرا با یک آقای نامحرم اینقدر حرف زدی!!!
و این حرف مامانم باعث شد من احساس گناه کنم !! من به مامانم نگفته بودم با این آقا چندمدته در ارتباطم فقط از صحبتهامون گفتم وواکنشش اینقدر بد بود حالا اگه بفهمه باهاش بیرونم رفتم و رابطمون عاشقانه س چی! خب این رابطه عاشقانه هم به سادگی تموم شد .
در بحث مالی
باورهای مخرب مالیم خیلی زیاده مهمتریناش مذهبی شاید
دین ما با ثروت مخالفه!!
ثروتمند بشی کارای خلاف باید بکنی!!
اینکه من دنبال پول درآوردن باشم باعث خجالتم میشه و این باورو خانواده بهم داده !من هروقت از پول حرف زدم اعضای خانواده سریع حرفموقطع کردند و گفتند خجالت نمیکشی اینقدر پول پول میکنی!!!
من حتی جرات نداشتم به خانوادم بگم فلانقدر حقوق میگیرم! چون حقوقم زیاد بود و اونها بد میدونستند!!
ی باور مخفی مالی دیگه اینکه بی پول و فقیر باشم تا همیشه احساس قربانی بودن بکنم!! بتونم غر بزنم و بنالم و اینجوری خلا خودمو پر کنم!!
باور مخفی دیگه اینکه اگه من ثروتمند بشم همه اطرافیان مخصوصا خانواده ازم توقع دارند! و من اینو نمیخام پس ناخودآگاهم مخالف ثروتمندیمه
ی باور ریز ومخفی دیگه اینکه فقرا دلسوزتر ومهربونتر و بخشنده تر از افراد دیگه هستند این باور بارها و بارها از زبون خانواده ام و اطرافیانم مثلا خاله ها و پسرعمو ها شنیدم که سالهای پیش شاید 50 سال پیش وقتی نیازمندی درِ خونه پدربزرگم رو برای کمک میزده با اینکه وضع مالی خوبی نداشتند اما بهش جا ومکان و غذا میدادنولی فلانی که پولدار محل بوده هیچی ب این فقیرا نمیداده خانوادم اینو جز افتخاراتشون میدونن!!!و میگن پولدارا خسیسن بی احساسن!! و این باور توناخودآگاهم هست که اگه پولدار بشم خشک و بی احساس میشم!!
در بحث سلامتی:
با اینکه در شروع دوره صددرصد ایمان داشتم ولی الان میگم مثلا فلان میوه هم خاصیت زیاد داره من که برام ممنوعه پس از فوایدش محرومم!!
باور اینکه کربوهیدرات خیلیم بد نیس برای بدن لازمه و عامل رشد عضلاتم کربوهیدراتم هست!! این باور توسط مربیان باشگاه بهم القا شده
باور اینکه فقط باید گوشت قرمز بخوری تا صددرصد نتیجه بگیری مرغ وماهی و تخممرغ فایده نداره و تو ک الان شرایط مالیت برا هرروز گوشت قرمز خوردن مناسب نیس حتی پختن گوشت قرمز بصورت نرموکبابیم بلد نیستی پس صدددصد نتیجه نمیگیری!!
باور اینکه رشد عضلات به ژنتیک ربط داره و تا ی سنی میشه رشد کرد بعدش نمیشه باعث شده تو یک نقطه متوقف بشم!!
این باور از همکارم بهم رسید که میگفت تو سنت گذشته دیگه عضلانی نمیشی !
(جدای از تمام این باورها من متوجه شدم باور لیاقت در من ضعیف یا نزدیک به صفره و باید جهاداکبر به راه بندازم حسم میگه اگر همین باورو درست کنم نتایجم هزار برابر میشه)
میدونم باورهای دیگه ای هم هست و عمیقا باید تفکر کنم ولی در مرحله اول همینا رو پیدا کردم.
استاد مهربانم عالی بود این فایل
ازاوندسته فایلایی که آدم راهی جز تفکر نداره و بعدش همش بهبوده و تلاش برای رفع موانع
خیلی ممنونم برای تهیه این فایل ارزشمند
در پناه الله یکتا باشید
سلام ب همه دوستان عزیزم در این سایت بینظیر
و سلام ب استاد نازنینم و خانم شایسته گل
این فایل فوق العاده عالی بود مثل تمام فایل هاتون و وقتی گوش میدادم ی سری باورهای اشتباهم ب ذهنم می اومد ک گفتم فقط بیام بنویسم
در مورد سوال اول هدف من برقراری ی رابطه عاشقانه و فوق العاده عالی هست
من از بچگی رابطه خوبی با پدرم نداشتم و بیشتر وقتا با ایشون درگیری های شدیدی داشتم و اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم تا این رابطه بهبود پیدا کنه این درحالی بود ک پدر و مادرم از هم جدا شده بودن و منی ک با مادرم زندگی میکنم مدام توی بدگویی های مادرم و خانواده مادرم در مورد پدرم بودم، هیچ دیدگاه مثبتی از پدرم نداشتم و هر روز و هرروز رابطه ام با پدرم بدتر و بدتر میشد تا اینکه من با ی سری کلاس ها آشنا شدم و خودشناسی رو شروع کردم و اونجا بود که با تلاش های زیاد سعی کردم شرایط زندگیم رو بپذیرم و سعی کردم با پدرم آشتی کنم، من ب مدت 10 سال روی خودم کار کردم تا از اون دختر افسرده ب ی دختری برسم ک عشق ب زندگی داره، خیلی وقتا از زندگیش لذت میبره و دوست داره زندگی کنه
و از وقتی ک با ی سری قوانین توسط سایت شما آشنا شدم و با کتاب هایی ک قبل از آشنایی با سایت میخوندم این رابطه هر روز بهتر و بهتر شد تا جایی ک من و پدرم الان خداروشکر هیچ مشکلی باهم نداریم
من برای روابط خیلی تلاش کردم
سال 99 وارد ی شغل شدم صاحبکار من رفتار خیلی بدی با من داشت، من اون موقع اصلا با این مباحث آشنا نبودم و بعد از سه ماه از اون شغل خارج شدم با این فکر ک این شخص رو از خودم دور کردم و تموم شد، سه ماه بعدش وارد ی رابطه دوستی شدم و این رابطه یک ماه بیشتر طول نکشید اما منو درگیر خودش کرد تا همین 10 ماه پیش
و جالب اینجا بود ک این شخص رفتارهای شبیه ب صاحبکارم رو در اوایل رابطه با من داشت من رو خیلی وقتا بی ارزش میکرد و توی صحبت کردنش احترامی برام قائل نبود
من خیلی چیزا توی این رابطه یاد گرفتم خودمو شناختم، متوجه شدم ک من برخلاف تصور خودم و اطرافیان چ رفتارهای بدی داشتم، چقدر مغرور بودم، چه دیدگاه های بدی از پسرا داشتم، چقدر از پسرا بت ساخته بودم، چقدر ازشون میترسیدم، چقدر در رابطه باهاشون استرس داشتم، چقدر افکار منفی درموردشون داشتم و هزاران رفتارهای مخرب دیگه
من با وجود رابطه کژدار و مریضی ک با این شخص داشتم اما ادامه میدادم چون هربار ک ما وارد رابطه میشدیم با اینکه بیشتر از یک ماه طول نمیکشید اما من بیشتر و بیشتر خودمو میشناختم، بیشتر یاد میگرفتم و هربارترس ها و استرسم کمتر میشد
دعواهاو بحث های من و این شخص و اینکه همش دوست میشدیم و کات میکردیم منو ب سمت سایت شما هدایت کرد
پاییز 1400 ک با سایت شما آشنا شدم، متوجه شدم دلیل اتفاقات و روابطم تنها و تنها خودم بودم، تلاش میکردم دوباره رابطه دوستیمو شروع کنم و درستش کنم در واقع بسنجم ببینم آیادرسته ک من خودم با افکارم رابطمو میسازم
بعد از اینکه ی بار دیگه این دوستی از طرف من شروع شد و ی هفته بعدش تموم شد گفتم باز من خیلی ایراد دارم و باید باز روی خودم کار کنم چون قانون تکامل رو رعایت نکردم و وقتی متوجه قانون میشدم میخواستم ی شبه ب نتیجه برسم
اما بعد دیگه این شخص بیخیال نمیشد و پشت سر هم پیام میداد و من سعی میکردم رها کنم و روی خودم کار کنم
ی جاهایی رها میکردم و ی جاهایی از خدا میخواستمش و اونو جذب خودم میکردم تا جایی ک متوجه شدم همه این رابطه دست خودم هست بخوامش هست و نخوانمش نیس، وقتی روی خودم کار کردم و آخرین بار ک با ایشون توی رابطه دوستی بودم، این شخص اونی شد ک من میخواستم با وجود اینکه ب قول خودش آدم بداخلاقی بود ولی وقتی کنار من بود مهربون ترین آدم بود، خیلی وقتا که خواسته ایی رو داشتم فقط توی ذهنم اون خواسته رو مرور میکردم و اتفاق می افتاد و اینکه اون شخص اون رفتار رو نشون میداد، اما من وابسته شدم و از سایت و مباحث یکم فاصله گرفتم و دوباره رابطه کات شد ولی من اینبار یقین پیدا کردم ک همه چی دست خودمه چون با تغییر رفتار من توی این مدت این شخص هم تغییر کرده بود حتی بدون اینکه من ازش بخوام ی سری عادت هایی ک من دوست نداشتم رو کنار گذاشته بود اینبار من سعی کردم پرونده این شخص و این رابطه رو ببندم اسفند گذشته دوره عشق و مودت در روابط رو تهیه کردم و دارم روی خودم کار میکنم و تمام تلاشم اینکه رهاش کنم و مهم ترین رابطه ام رو ک رابطه ام با خودم و خدا هست و هماهنگی بین ذهن و روحم هست رو بهبود بدم، دارم سعی میکنم ک این هدفم رو اونقدر بزرگ نکنم ک بشه همه زندگیم طوریکه مهم ترین رابطه ام رو فراموش کنم
و حالا متوجه میشم ک چرا توی رابطه قبل ترم که 5 سال پیش با همکلاسیم بود هم موفق نبودم و بظاهر اون بهم خیانت کرد و این رابطه تموم شد
جواب سوال 2) یکی از دوستام اون سالهایی ک من مشغول درس خوندن بودم و تمام تلاشم این بود ک توی کنکور کارشناسی قبول بشم خیلی روی افکارش کار میکرد، ما باهم کلاس های خودشناسی رو میرفتیم و ایشون هم با من بودن ولی خیلی بیش از حد مطیع نبود مطالب رو یاد میگرفت و عمل میکرد و در کنارش رابطه اش هم داشت درحالی ک من اون موقع اصلا ب رابطه فکر نمیکردم داشتن رابطه رو یه اشتباه میدونستم
من پارسال از ی نفر شنیدم ک تعریف میکرد ایشون هر چیزی رو ک نوشته الان داره یعنی از اون سالها شروع میکرد توجه ب خواسته ها، نوشتن درموردشون، ارتباطات زیادی میگرفت و سعی میکرد این ترس رو از سن کم از بین ببره، این وحشت از پسرها رو، خیلی آدم مثبتی بود من توی استوریهاش هیچ متن منفی نمیدیدم درحالی ک همون موقع ها من همه جور آهنگی رو گوش میدادم، مدام فیلم نگاه میکردم اونم سریال های ایرانی بدون هیچ محدودیتی انجامش میدادم اون موقع من هیچ درکی از قانون نداشتم
این مدت دوستم خیلی خاموش و بی سر وصدا روی خودش کار میکرد و بعد از 5 سال شرایط زندگیشون از همه لحاظ دگرگون شد بنظرم اون مدل فکر کردن دوستم اونم 6 سال پیش واقعا انقلاب بود، چون توی خانواده ایی بود ک خیلی محدود بودن و بخاطر همین محدودیت خواهرش خیلی زود ازدواج کرد و به خواهرش این اجازه رو ندادن ک تجربه کنه، دوست باشه یا هرچیزی سریع شوهرش دادن ولی این دختر روی خودش کار کرد با یه نفر بمدت 4 سال دوست شد و برخلاف تصور بقیه باهم ازدواج کردن و الان رابطه فوق العاده ای رو داره تجربه میکنه.
حتی افرادی رو ک باهاش مخالفت میکردن و خیلی با تعصب برخورد میکردن رو همراه خودش کرد طوریکه کنارش بودن و حمایتش میکردن
این دوست من از لحاظ مالی، ارتباط، سلامتی، و… تغییر چشمگیری کرد و واقعا دیدن زندگیشون ب من امید میده و ایمانم رو قوی تر میکنه چون من هر دو شرایطشون رو هم دیدم
جواب سوال 3)
یکیش اینکه من قبل از شنیدن این فایل فکر میکردم من احساس عدم لیاقت رو ندارم و من خودمو دوست دارم و بعد از شنیدن این فایل از خودم سوال کردم اگه تو با یکی از دوستات باشی هر دو خسته باشین و فقط ی صندلی برای نشستن باشه آیا تعارف نمیکنی ب دوستت ک من خسته نیستم تو بشین؟
یا مثلا چون اون شخص بزرگترم هست بذارم اون روی صندلی بشینه و من زمین هم راحتم؟
یعنی من حتی درمورد کوچیک ترین چیز ک یه صندلی و جای راحت هست تا خستگیمو رفع کنم این رو حق بقیه میدونم تا حق خودم، اونوقت چطوری فکر میکنم ک باور مخرب عدم لیاقت رو ندارم آیا وقتی یکی ازم بخواد کاری رو براش انجام بدم اما خسته باشم یا نتونم انجامش بدم یا اصلا دلم نخواد انجام بدم ب راحتی و بدون اینکه دروغی بگم میتون بگم انجامش نمیدم؟
باور بعدی اینکه من توی ناخودآگاهم فکر میکنم داشتن ی رابطه رویایی سخته و پیچیدس و من باید راهشو بلد باشم و این باور مخرب ک داشتن رابطه عالی سختی هایی داره و اینطوری نیس مثل آب روان خیلی سریع و بدون تلاش های زیاد بوجود بیاد رو دارم
چیزی ک بنظرم برای تغییر باورها میتونه کمک کننده باشه اینکه من در رفتارم، در عملکردم اون باورمثبت رو بصورت واضح و با ایمان نشون بدم
یعنی ی باور مخرب داری مثلا احساس عدم لیاقت باور مناسبش لیاقت داشتن و عزتمند بودن هست، خب حالا یه آدمی ک عزتمند هست چیکار میکنه؟ چطوری راه میره؟ چطوری حرف میزنه؟ چه رفتارهایی رو داره؟
اون آدم دیگ براش نه گفتن سخت نیس یا خیلی به خودش سخت نمیگیره همین تمرین ساده که من توی رفتارهام و عملکردم اون باور مناسب رو تمرین کنم مثلا با اعتماد ب نفس راه برم، به موقع نه بگم، اول خودم رو درنظر بگیرم بعد دیگران رو، ب کسی باج ندم و … باعث میشه ک قبل از اینکه به خواسته ام برسم اول احساس داشتن اون رو حس کنم طوریکه انگار همین حالا دارمش پس در نتیجه زودتر هم بهش میرسم
به نام خدا
بریم سراغ کامنت برای این قسمت بی نظیر
سوال اول اینکه من خیلی وقت گذاشتم که زبان انگلیسی ام رو تقویت کنم و بیش از 2 سال به کلاس زبان رفتم ولی انچنان که باید یاد میگرفتم یاد نگرفتم
ولی واقعا اگر دو سال به صورت تمرکزی پیش میرفتم خیلی بهتر بود
حتی به نظرم دو بار 90 روز زبان نصرت رو تمرکزی کار نیکردم ریزالت یا نتیجه بهتر بود…
لب کلام اینکه من قریب به دو سال کتاب موفقیت می خوندم و همش میگفتن که چندین هدف داشته باش و هر روز ی تیکه کوچیک براش وقت بگزار تا اینکه 3 تا 5 سال دیگه به هدف هات برسی
مثلا زبان 10 دقیقه
پیاده روی 20 دقیقه
مطالعه کتاب موفقیت 5 صفحه
و…
در حالی که خرید دوره عزت نفس و تمرکز روی شغل مورد علاقه و فقط با کار کردن روی نقاط قوت توانایی
تونستم بهترین لب تاپ که ی قدم از استاندارد هام بهتر بود رو بخرم و شروع کنم به یادگیری برنامه نویسی و الان دارم به دو نفر اموزش میدم که یکیش خیلی جادویی هس
من حقیقتا یک سال قبل رفتم استانمون برای کار
و اولین کار املاک بود که بعد از 20 روز گذاشتمش کنار
و بعد رفتم سراغ اسنپ – تاکسی انلاین
خب خدا را شکر درآمد داشتم در حد کارمندان ولی چیزی نبود که من میخواستم – با عشق سر کار نمیرفتم و کم حوصله می شدم
ولی شکر خدا بعدش برگشتم و وارد سایت شدم و الان دارم میترکونم…
و من مطمئنم که ی پام رو ترمز هست و اگر ترمز رو رها کنم چون دور موتور بالا هس ماشین دنده اتوماتم فرار میکنه…
خدا را شکر بابت این بارون بی نظیر و لذت بخش
خدایا شکر بابت این هوای بی نظیر
بابت این بهشت زیبا
سلام محمد عزیز
چه قدر دقیق به این ویژگی کتابای موفقیت و انگیزشی اشاره کردی
اینکه میگن ده تا هدف داشته باش برا هر کدومش روی یک ساعت وقت بذار و این روند رو هر روز انجام بده تا بعد سه سال ، پنج سال و … یوهو یه دفعه موفق میشی …
من خودم خیییلی وقته کتاب نمیخونم خیییلی وقته
چندین ساله فقط رو فایلای استاد بودم خداروشکر
چند روز پیش کتاب اثرمرکب از دارن هاردی دست مامانم بود ، برش داشتم چند صفحه اولشو خوندم
دیدم مثلا برای حوضه سلامتی نوشته روزانه دویست کالری کمتر بخور ، یعنی میشه اندازه کالری یه سس روی ساندویچ اونو نریز رو ساندویچت ، و بیست دیقه پیاده روی . همین
و بعد از دو سال میبینی چه قدر خوش هیکل تر از دوستت شدی
خب منی که دوره قانون سلامتی ام میدونم چه قدر چرته این حرف
ادم ساندویچ بخوره ولی سس نریزه روش تا بعد دو سال نتیجه شو بگیره
اره خوبه سس نخوری ولی وقتی یه اشغال دیگه داری به جاش میخوری چه فایده داره ؟؟
یا مثلا روزی ده صفحه کتاب بخونی
اصلا ادمی که روزی ده صفحه بگیریم مثلا زبان بخونه به خدا هیچی که ازش نمیفهمه تازه ازش بعده یک مدت کوتاه زده میشه و بدت میاد از همون چیزی که دوسش داشتی بعد یک مدت کوتاهی ، اصن مغزت نمیذاره برسه به چند ماه چه برسه دو سال … چون این روش یادگیری برای مغز نیست …
مغز عاشق تمرکز روی یک چیزه
روح ما عاشق تمرکز روی یک چیزه
این کتابها نقش حس شهودی و الهامات و روانی رو هم کامل فراموش میکنن
اینکه وقتی ادم متمرکز باشه رو یک چیزی چه قدر این تمرکز باعث میشه شهودت و الهامات هم به کمکت بیان و هدایتت کنن
چه قدر از نظر روانی وقتی رو فقط یک چیز تمرکز داری علاقه مند تر میشی بهش هر روز اشتیاقت براش بیشتر میشه
و الان که این کامنتت رو خوندم فهمیدم دقیقا چرا من که دوران نوجوانی یعنی از ده دوازده سالگی تا شونزده سالگی کتاب موفقیتی و روانشناسی ، فلسفی زیاد میخوندم یک دفعه علاقه ام رو از دست دادم و الان چهار پنج ساله کتابی نخوندم . و باید زور بزنم برم چند صفحه ازین کتابا رو بخونم ( البته به جز کتابای سایت استاد عباسمنش )
و دقیقا همینطوره که میگی
در پناه الله یکتا
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته گل ممنونم که این فایل رو اماده کردین چون حرف دل من رو زدین و سوالاتی که من هم داشتم عنوان کردید.
1-سوال اول در مورد چه خواسته ای داشتم یا دارم که بهش بهش نرسیدم… استاد جان من تقریبا 16 سال به صورت پراکنده ولی مصمم و یکسال اخیر که با شما آشنا شدم به صورت مداوم به دنبال هدفی که عاشقش بودم رفتم و اونم پیدا کردن یک محلول که باعث رویش قطعی مو برای افرادی که ریزش مو داشتن چه موی سر چه ابرو و غیره هستم یعنی یه چیزی که صدرصد باشه وگرنه محلول ها و شامپو رویش مو زیاد هست که هیچ کاری هم انجام نمیده و باور های زوال ناپذیری ایجاد کردم که یک انسان چطور میتونه به هرچیزی که میخواد برسه مثال هامم همش از قرآن در آوردم مثل زکریا که درخواست کرد و تو سن بالا بچه دار شد یا موضوع حضرت مریم که در محراب در حال عبادت بود و خداوند براش غذای تازه قرار میداد پشت در محراب که زکریا براش سوال پیش میاد و جواب حضرت مریم که میگه خداوند اینارو ایجاد کرده و تفاقات موسی ع و عیسی ع همه اینا درخواستی رو داشتن و خدا جواب مثبت هرچند که به نظر مردم غیر قابل باور بود ایجاد میشد و من از خود شما جاهای مختلف شنیدم که اگه یک نفر تونسته به هدفی برسه بقیه هم میتونن برسن و من پیامبران رو انسان های مافوق بشر اصلا نمیبینم چون تو قرآن همچین عنوانی به پیامبری داده نشده و انسان های معمولی بودن و این باور تمام سدها و ترمز های ذهنیم رو از بین برده غیر از اون یه مثال ژاپنی ها دارن که میگه یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت که این باور حتی قوی ترم هست که من بهش ایمان دارم و مثال های فراوان داره از پزشکان قدیمی ایرانی بگیریم مثل ابن سینا ها وتا امروز مثل ایلان ماسک که به اختراعات و اکتشافاتی دست زدند که هیچ کس تا حالا انجام نداده بوده یعنی میخام بگم خیلی باور های قوی ساختم تو این بیشتر از یک سال حتی اهرم رنج و لذت هم با شدت نوشتم و هر از گاهی بهش سر میزنم که از هدفم دل سرد نشم و بزرگان هم میگن آرزو ها و رویا ها از سمت خدا میاد یعنی زبان خداوند هست که مسیر انسان هارو روشن میکنه و میگن وقتی رویایی بهتون داده میشه حتما حتما تحقق پذیر هست همینم هست که رویا تکامل نداره ولی همه چیز سیر تکاملش باید طی بشه
2- چه کسانی رو میشناسی که به اهدفشون با زحمت کمتر رسیدند… جواب این سوال برای من سخته چون از نزدیک کسیو ندیدم که مخترع باشه یا کاشف باشه و نتیجه کارهاشو ببینم و تحلیل کنم چطور به هدفش رسیده فقط تو کتاب ها و مقاله ها با افرادی از قدیم مثل شیخ بهایی که حمام عمومی رو با فقط یه شمع گرم نگه میداشت و یه مهندسی خارق العاده داشته تا امروزه که چطور ماهواره جیمز وب ساخته شده متاسفانه جواب خوبی واسه این سوال ندارم
3- چه باور های محدود کننده ای دارم… الان در مورد موضوع خواسته خودم هیچ باور محدو کننده ای نمیبینم یا اگرهم باشه خیلی ناچیز هست و مشکلی برام ایجاد نکرده صد البته بعد از راهنمایی های استاد و آشنایی درست با قرآن تونستم باور های شکست نا پذیری ایجاد کنم که قبل این آشنایی خیلی ترمز داشتم از اینکه کاشفها انسان های عجیب و غریبی هستن و خیلی باهوش باید باشی و نمیدونم خدا هر درخواستی رو پاسخ نمیده چون امکان پذیر نیست و باور های غلط دیگه ای که تو دنیا وجود داره اما الان بعد از یک سال کار کردن شبانه روزی روی خودم از ورودی های ذهنم گرفته که به جرات میگم از سال پیش تا الان 15 دقیقه اخبار ندیدم و گوش نکردم تمام ورودی های منفی رو پیدا کردم و جلوشونو گرفتم و خودمو غرق باور های قرآنی کردم که هیچ چیز برای انسان که جانشین خداوند از طرف خود خداوند معرفی شده سخت نیست اگه خود خداوند با سراحت این مثال هارو نزده بود من به خودم شک میکردم ولی این کتاب دست نخورده بکر که من بهش خیلی معتقد شدم در صورتی که قبلا متنفر بودم اونم با راهنمایی استادم که دعای خیر ما همیشه براشون هست من فهمیدم که چه اشتباهات مهلک و برخلاف قوانین داشتم انجام میدادم که ترکشون کردم مثل کفران نعمت مثل ناسپاسی مثل جحالت مثل شرک و… که صفحه های زیادی پر کردم از باور های غلط و مقابلش صحیح از ارزو هایی که فراموش کرده بودم از نشانه هایی که برام میاد مثل همین سوال که پرسیدین چون من چند وقته میخواستم همچین سوالی بپرسم ولی نمیشد خیلی خیلی من درس گرفتم از قرآن تمام 31 سال زندگیم با اون چند ماهی که تمرکزی قرآن رو مطالعه میکردم و فایل گوش میکردم و میکنم برابری نمیکنه اصلا یه دنیای جدید برام ایجاد شده توی ذهنم و باورهام اما هنوز نتونستم محلول خودمو ایجاد کنم احساس میکنم هدایت هامم قطع شده با اینکه باور دارم هدایت انسان وظیفه الله هست و پیگیری اهداف وظیفه ما اما ظاهرا دیگه دریافتی ندارم قبلا خیلی دریافت های قوی داشتم و تا الان ده ها محلول رو هدایتی ایجاد کردم و بازخورد گرفتم و صبر کردم و استرسی پشتش نذاشتم چون میدونم بر خلاف قانون هست و گوش به زنگ هدایت ها هستم از اونجایی که ذهنم ساکت شده و نجواها رو کنترل کردم وقتی هدایتی میاد سریع متوجه میشم و سریعا بهش عمل میکنم حالا اگه هدایت به خرید ماده ای باشه که باید به محلول اضافه کنم انجام میدم یا اگه هدایت بیاد که گیاهی رو از کوه یا شهر دیگه تهیه کنم حتما انجام میدم کلا خودمو وقف این موضوع کردم. حالا هم یه مدته میگه از دیگران بپرس و کمک بگیر. از شما خیلی خیلییییی متشکرم ️️️
سلام به دوست عزیز و همکلاسی، نمیدونم درست متوجه شدم یا اشتباه میکنم شاید در باورهای شما این باشه که اینقدر افراد سود جو تبلیغ محصولات رویش مجدد مو را کرده اند دیگه هیچکس این چیزها رو باور نداره و شاید هم چون تا حالا همچین الگویی موفقی در این زمینه ندیدید شک دارید که همچین محلولی بتوانید ایجاد کنید، یا باور دارید که اینقدر محصولات رویش مجدد مو زیاده و هیچ کدام هم تا آنجایی که شنیدید کار خاصی نمیکنند و موجب شده در ناخودآگاهتون به این محصول باور نداشته باشید که میتوانید درست کنید و جواب بده