https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
واقعیتش من چندسالی است که دوره هایی رو خریداری کردم وگوش دادم و نتایج کوچکی گرفتم ولی فکر کنم شامل اون دسته ای میشم که استاد گفتن براشون دعا می کنند .
من هدفگذاری رو انجام میدم و با شور و اشتیاق یک دوره را شروع می کنم ولی پس از گذشت چند روز یا یک هفته سست میشم و کار رو نصفه و نیمه رها می کنم.
چندماهیه که خیلی واکاوی کردم مسایل و موارد پیرامونم رو و رد پای یک صفت یا یک ویژگی را در همه مسیرهای زندگیم دیدم و اون صفت داشتن عجله هستش.
من در همه وارد خیلی عجولم و صبر ندارم به خاطر همین که میخوام تا یک مسیری رو شروع کردم سریع به مقصد برسم و نتیجه بگیرم و از انجایی که این امر در 99 درصد موارد غیر ممکن هست من هیچ وقت به اهدافم نرسیدم و پس از گذشت مدت کوتاهی اهدافم رو رها کردم .
همیشه احساس میکردم که مسیری که استفاده می کنم اشتباه است ولی با بررسی دقیق این چند وقته متوجه شدم که این عجله و شتاب من برای رسیدن به خواسته یا نتیجه است که مانع رسیدن من به اون خواسته میشه .
کار من تو بورس ایران هست و این عجول بودن رو وقتی متوجه شدم که علیرغم پیداکردن سهم های بسیار عالی و سود ده و فقط و فقط به خاطر نداشتن صبر نتونستم اون سود عالی رو کسب کنم مشکل من پیداکردن سهم مناسب نبود مشکل من صبر نکردن نبود .
حتی تو روابطم هم همین موضوع باعث از بین رفتن حس اعتماد در طرفینم شده و رابطه هایم را چندین و چند بار به چالش کشیده.
دومین ترمزی که دارم و نمیگذاره من به اهدافم برسم باور کمبود هست که خود این باور ریشه همون صبر نکردن هست و ترس از اینکه فرصت از دست میره و دیگه چنین موقعیتی بدست نمیاد مسبب بسیاری از شکست های من در ترید کردن شده.
باور عدم لیاقت و شایستگی و نداشتن عزت نفس هم از جمله باورهای مهمیه که مانع تحقق خواسته های من شده.
من خیلی کمالگرا هستم و اهمال کاری یکی از خصوصیات انسانهای کمالگرا هست .
ولی تصمیم گرفتم با برداشتن قدمهای کوچیک و مستمر و تیک زدن اهداف بسیار کوچیک تا پایان امسال به بخشی از اهدافم دست پیدا کنم و از این سردرگمی و فلاکت خودم را نجات بدم.
با سلام و احترام خدمت اساتید گرانقدر و دوستان گرامی
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
رابطه عمیق و عاشقانه و گرمی با همسرم ندارم. با هم حرفی نمی زنیم من فقط غرغر می شنوم.
با فرزندان کوچکم دو پسر دو قلوی هفت ساله اند. رابطه عاطفی و احترام آمیزی نداریم. آنها بسیار عصبی و پرخاشگر و ناآرام هستند و من بدتر از آنها. بسیار نامرتب و ریخت و پاش کن هستند. خیلی باهم دعوا می کنند و همدیگر را می زنند. در عین حال از هم جدا هم نمی شوند و با بقیه بچه ها و معلم مدرسه ارتباط برقرار نمی کنند. حرف هیچکس را گوش نمی دهند و حساب نمی برند.
با وجود اشتغال ، هیچ پس انداز مالی از خودم ندارم، همه درآمدم را در کنار درآمد همسرم در زندگی خرج می کنم ولی همسرم خانه و ماشین و همه چیز را به نام خودش خریده و من کار می کنم و قسطهایش را می دهم و ضامنش شده ام.
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
همکارانی دارم که روابط گرمی با همسرشان دارند با هم حرف می زنتد حرفشان در مقابل فرزتدان و فامیل با هم یکی است. به هم احترام می گذارند و نسبت به هم عشق و محبت دارند.
همکاران و دوستانی دارم که خانه و ماشین به نامشان است. حتی آشنایانی دارم که خانم خانه دار هستند و از خودشان درآمدی ندارند و همسرشان خانه و زمین و ماشین به نامشان کرده.
در فامیل و دوست و آشنا بجه ها آرام هستند، در کارهای خانه کمک می کنند، خوش برخورد و مودب هستند، به درس علاقه دارند، آداب معاشرت را رعایت می کنند و به والدینشان احترام می گذارند و حرف گوش کن هستند. از سرکار که به خانه می روند خانه هایشان مرتب و تمیز است و بچه ها با روی خوش منتظر مادر هستند برایش چای و شربت آماده کرده اند و همه با هم در صلح هستند. همه با هم درس می خوانند و مطالعه می کنند و کارهای هنری هم انجام می دهند.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
هیچی نمی دونم. احساس می کنم مغزم قفله. نمی تونم ترمز ها را بشناسم.
می دونم که همیشه دوست داشتم استقلال مالی داشته باشم. از دعواهای دوبرادر کوچکترم در کودکی و پسرخاله هایم با همدیگه و پسرعمه هایم با همدیگه متنفر بودم و شنیده بودم از هرچی بدت بیاد سرت میاد. از مردهایی که حق زنشان را ادا نمی کردند در دلم خیلی بدم می آمده. از اول نمی خواستم داراییم را با همسرم شریک شوم ولی بد اخلاقی می کرد و فکر می کردم اگر همه چیز را صادقانه باهاش وسط بگذارم عوض میشه ولی بعد از گذشت 22 سال نشد که نشد.
برای تولد فرزندانم بعد از گذشت 10 سال از تولد فرزند اولم خیلی تلاش کردیم . مشکلاتی که با اینها دارم با فرزند اولم نداشتم. با اینکه سر فرزند اولم هم شاغل بودم و دست تنها بودم و کمکی نداشتم و همسرم هم همکاری نمی کرد و فقط متوقع بود. سر این دوتا همان شرایط بود ولی همسرم و فرزند اولم همکاری می کردند اما سن و سالمان بالا رفته و بی حوصله و بی اعصاب شده ایم. زودتر خسته می شویم. وزنمان هم بالا رفته و هزارتا دردو مرض جانبی گرفته ایم که مارا کم طاقت تر هم می کند.
بنام خدای مهربونم ک هر لحظه در حال هدایت من هست ب سمت چیزی ک میخوام
سلام ب استاد عزیزم و مریم جان شایسته و مهربونم و تک تک اعضای این خونواده فوق العاده
آره ، من میگم ک خدای من مهربون هست و هر لحظه در حال هدایت منه ب سمت خواسته هام
امروز ی درک بهتر و کامل تری ب لطف خدای مهربونم کسب کردم و اون اینه ک ؛ خداوند هر لحظه در حال هدایت کردن هست ، هر کسی ک ازش هدایت بخواد هدایت میشه بی قید و شرط
ب این موضوع واقعا ایمان دارم
یعنی اگه هدایت نمیخوای هم بازم در حال هدایت شدنی
ب قول استاد عزیزم ، خداوند هدایت کردن رو بر خودش میدونه و قسم خورده ک هدایت میکنه حتما
حالا ب چی هدایت میشیم ؟
ب سمت چیزی ک بهش توجه میکنیم
چیزی ک بهش فکر میکنیم تصورش میکنیم و روش تمرکز میزاریم
در واقع چیزی ک توجهی همراه با تمرکز روش میزاریم
حتما بهش هدایت میشیم بدون شک بی قید و شرط
اگه ما در مورد هر خواسته ای ، توجهی همراه با تمرکز بزاریم صددرصد دریافت میکنیم
چون باور داریم ک راه دریافت کردنش رعایت همین قانون ثابت هست
اما ما در مورد هر خواسته ای ، نمیتونیم اینطوری بهش توجه کنیم و تمرکز بزاریم
چرا ؟
چون افکاری رو داریم در مقابل با خواسته مون ک انقدر قوی تر از این توجه و تمرکز هستن ک جلوی دریافت خواسته مون رو میگیرن
در واقع تمام تلاش های مارو بی اثر میکنن
اینجاست ک آدم حرصش میگیره و ناراحت و عصبانی میشه
بعد با خودم میگم ک ؛ مگه قانونش همین نیست ؟!
پس چرا نمیشه آخه ؟!
دلیلش ذهنیتی هست ک در مورد تجربه اون خواسته دارم
وگرنه قانون رسیدن تمام خواسته ها یکیه و هیچ فرقی نمیکنه
پس عامل اصلی ذهنیت ماست نسبت ب خواسته مون
برای همینه ک ؛ همون خواسته ای ک من دارم و حتی بهتر و با کیفیت ترش برای ی فرد دیگه واقعا مثل آب خوردن هست و اصلا براش ی چیز کاملا عادی و طبیعی توی زندگیش هست
اما برای من مثل شکستن شاخ غول میمونه
مثل کوه کندن
و باید حتما پدرم در بیاد تا « لایق تجربه خواسته ام بشم »
وگرنه ب این راحتی ها ک فکر میکنی نیست
پوستت باید کنده بشه
ب قول استاد عزیزم ؛ فکر میکنی مفت مفتیه ؟!
اول کامنتم اومدم بنویسم : بنام خدای مهربونم ک هر لحظه در حال هدایت کردن منه ب سمت خواسته هام ، اونم ب سادگی براحتی و با عزت
اما دیدم من باور ندارم ک : ب سادگی و براحتی این اتفاق میوفته
چون وقتی استاد اول صحبت هاش « تا دقیقه 4 »
وقتی دیدم داره توی ملک خودش با این وسعت و ب این زیبایی ک ی خونه ی فوق العاده چوبی روی آب هست و دقیقا عین بهشته ، داره قدم میزنه و این صحبت ها رو میکنه ، یهو احساسم تغییر کرد و بد شد
استپ کردم و فکر کردم ک چرا با دیدن تصاویر زیبا و بهشتی ک منو خندون میکنه ، یهو احساسم دگرگون میشه ؟!
و رسیدم ب یکی از دلایلش ک ؛ « ب نظر من رسیدن ب خواسته هام ، سخته »
یعنی مگه میشه ب این راحتی ب این نعمت ها رسید و داشتشون ؟
یعنی نمیشه ک من ب همین راحتی ب خواسته ام ک اتفاقا توی ذهنم بزرگه برسم
باید کارای سختی براش انجام بدم …
و بازهم ب قول استاد عزیزم ؛ « اصلا مزه نمیده ک ب همین راحتی ب خواسته هام برسم و چقدر لوس واقعا »
من ننوشتم ک خداوند منو ب سادگی براحتی و با عزت منو ب سمت خواسته هام هدایت میکنه چون هنوز باورش نکردم
اما باید بنویسم و دنبال الگو هاش بگردم و سعیم رو بکنم ک باورش کنم تا بتونم براحتی مثل قانون خداوند خواسته هامو تجربه کنم
چون واقعا راه دیگه ای نداره
چون وقتی هستند افرادی ک براحتی دارن خواسته منو تجربه میکنن ، پس چرا من نپذیرم ک راحته و نیاز نیست من کار سخت و عجیب غریبی انجام بدم
چون درسته ک قانون خداوند اینه ک : همه چیز ساده و طبیعی اتفاق میوفته
اما وقتی باور من عکس این قانون هست ، جهان من شبیه ب باور من میشه ن قانون ثابت خداوند
چون سازوکار جهان اینه ک : « هر چیزی رو ک بپذیریم و باورش کنیم ، اتفاق میوفته
چون جهان هیچ فرم و شکل خاصی نداره و باورهای منه ک ب جهان من فرم و شکل میبخشه
در واقع هر چیزی ک من توی ذهنم میسازم برای من شکل میگیره
و اصلا مهم نیست من چ شکلی میسازمش
بریم سراغ سئوال فوق العاده استاد عزیزم :
چ هدف یا هدف هایی رو انتخاب کردم ک تا الان و براش تلاش زیادی کردم « براش برنامه ریزی کردم و براش کار کردم و حرکت کردم » اما هنوز محقق نشده یا اینکه اون طوری ک میخوام نشده ؟
جواب من : برای من در حال حاضر مهم ترینشون تجربه رابطه عاطفی و عاشقانه دلخواهم هست
وقتی این خواسته در وجودم شکل گرفت ، یادمه ک چطور شد و تعریف روابط کلا در ذهنم تغییر کرد و من نسبت ب خودم و خواسته ام و خداوند صادق تر شدم
الان سالهاست واقعا ک این خواسته رو دارم ، حدودا 3_4 سال
اصلا همین خواسته ام باعث شد با خودم خواسته ام و خداوند صادق تر باشم و با فایل مقدمه دوره فوق العاده کشف قوانین آشنا شم ک انصافا همون ساعت اول منم مثل بقیه بچه ها نشونه اش رو دریافت کردم
و بعد خواسته ی داشتن این دوره در وجودم شکل گرفت و بعد از چند ماه ب فضل خدای مهربونم خریدمش و تا الان متفاوت ترین دوره ای بوده ک خریدم ب فضل خدای مهربونم
من ترمز های زیادی در مورد این خواسته ام پیدا کردم توی افکارم و رفعشون کردم و هنوزم دارم
و ب همین دلیل هنوز دریافت نکردم
سئوال 2: آیا افرادی رو میشناسم ک با تلاش کمتر از من یا با تلاش ب اندازه من اما زمان بسیار کمتر ب نتیجه ی بزرگتری رسیده باشند ؟
جواب من : صددرصد
اینکه افرادی هستند ک خواسته من الان جز بدیهیات زندگیشون هست کاملا درسته و من میدونم
اما اینکه ب اندازه من تلاش کردن یا ن و اینکه با تلاش یا زمان کمتر از من خواسته شون رو تجربه کردن هم میشناسم افرادی رو ک براحتی واقعا دارن خواسته شونو تجربه میکنن
افرادی ک اصلا هیچ خبری از این آگاهی ها ندارن و حتی از نظر من شاید اون فاکتورهایی ک ناخودآگاه مدنظرم هست رو هم ندارن
سئوال 3 : فکر کنم چ باورهای محدود کننده ای ممکنه در ذهن من وجود داشته باشه ک تلاش های من همگی بی نتیجه و بی اثر میشن ؟
خیلی ب این سئوال فکر کردم
ترمزهای زیادی رو هم پیدا کردم و حلشون کردم و انصافا وقتی با این نگاه ک : اگه من خواسته ای دارم و تنها دلیل محقق نشدنش داشتن ترمز « باور مخالف خواسته » هست ، ب خواسته هام نگاه کردم ، انصافا اتفاقاتی بعداز پیدا کردن ترمز و حل کردنش افتاده ک فقط میتونم بگم عین معجزه بوده و از نظر من راهی نبوده ک اون اتفاق بعداز حل ترمزم بیوفته ، اما اتفاق رخ داده
فقط ب این دلیل ک قانون خداوند اینه و اصلا این طبیعی ترین حالت هست
از نظر ذهن من امکان پذیر نبوده اما قانون ک رعایت میشه و انجام میشه ، صددرصد نتیجه اتفاق میوفته
الان ب این نتیجه رسیدم ک باید از اول این دوره فوق العاده رو شروع کنم
و خدای مهربونم رو واقعا سپاسگزارم ک این دوره بی نظیر رو دارم و این از فضل بینهایت و رحمت همیشگی خداوند هست
از شما استاد عزیزم استاد عباس منش بی نهایت سپاسگزارم و از شما مریم جان شایسته و مربون واقعا بینهایت سپاسگزارم ک بانی این همه خیر و برکت و احساس خوب و اتفاقات خوب هستید
خداوند ب زندگیتون ب وجودتون خیر و برکت بیشتر و بیشتری عطا کنه
واقعا سپاسگزارم از خداوند رحمان بخاطر وجود و حضور شما استاد عزیزم و مریم جان شایسته و مهربون
عاشقتونم
برای هممون آرزوی سلامتی شادی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت دارم
سلام خدمت استاد عزیزتر از جان و مریم دوست داشتنی که من به زن بودنش افتخار میکنم. با دیدن سریال های زندگی در بهشت و سفر به آمریکا چقدر چیز از مریم یاد گرفتم. همراه بودن با شریک زندگیم. شجاع بودن. ابراز عشق و علاقه. شاکر بودن برای ریزترین مسائل زندگیم. دیدن زیبایی ها و تمرکز بر روی اونها. راستش من خیلی وقتا برا کار کردن تو خونه غرغر میکردم. فکر میکردم باید یه نفر بیارم و کارای خونم رو برام انجام بده و تمیز کنه. اما وقتی توی سریال زندگی در بهشت، استاد توضیح داد که مریم جان چطور اونهمه کثیفی و سوسکهای کلبه چوبی رو با چه دیدگاه های زیبایی خودش تمیز کرد. با خودم گفتم آره .چرا من هیچوقت از این زاویه به این موضوع نگاه نکردم. بعد ازون همه کارای خونه رو خودم با لذت انجام میدم و شکرگزاری میکنم برای ذره ذره اش.برای اینکه خونه دارم که تمیز کنم. خونم فلان جارو داره فلان چیزو داره. جسم سالم دارم که میتونم خونه خوشگلم رو خودم تمیز کنم. و خیلی چیزای دیگه. که اگه بخوام همه رو بنویسم خیلی طولانی میشه. ازش یاد گرفتم پا روی ترسام بذارم. وقتی دیدم توی کلبه توی 60 هکتار اونم آمریکا میتونه تنها بمونه. گفتم چرا من نتونم توی شهر خودم توی یه آپارتمان 150 متری تنها بمونم. چون همیشه از تنهایی وحشت داشتم. ولی با دیدن ایشون خدارو شکر الان خیلی بهتر شدم. اینکه یه زن چقدر میتونه قوی باشه با اراده باشه و….. خلاصه بگم که الگوی منی عشقم.
حالا بریم سراغ این فایل:
گرچه من فکر میکنم استاد خودش جواب این سوالها رو توی فایل دادن. اما منم میخوام نظر خودمو بدم و ردپا بذارم. میدونی استاد وقتی فایل رو گوش دادم تصمیم گرفتم منصفانه به قضیه نگاه کنم و الکی شو آف نکنم که آی من خیلی تلاش کردم پس چرا نتیجه نمیگیرم.اومدم این چندسالی رو که با شما آشنا شدم تو ذهنم مرور کردم و همه خواسته های ریز و درشتم رو آوردم جلو چشمم. دیدم هیچ خواسته ای ندارم که واقعا براش تلاش کرده باشم (البته تلاش ذهنی) و بهش نرسیده باشم. اگر خواسته ای هست که هنوز بهش نرسیدم واسه اینه که واقعا براش تلاش نکردم.بذارین یکم بازش کنم:
نگاه کردم دیدم به خواسته هایی رسیدم که برام قابل باور تر بوده و براش باورسازی کردم.
نسبت بهش رهاتر بودم.
براش احساس لیاقت داشتم.
طبیعی میدونستم که باید اونو داشته باشم.
وابستش نبودم .
و اونا که بهش نرسیدم کلاهمو قاضی کردم دیدم نه هنوز ته دلم خودم باور ندارم که میشه اینو داشته باشم.
یا برام خنده داره من اینو داشته باشم
یا فکر میکنم اونا که این خواسته رو دارن خاص هستن (که برمیگرده به عزت نفس و احساس لیاقتم)
یا واقعا اونجوری که باید مشتاق رسیدن بهش نیستم.
ته ذهنم فک میکنم با رسیدن به این خواسته ممکنه یکی دوتا چیز دیگه رو از دست بدم.
و….
استاد من فکر میکنم اگر ما قانون رو درست درک کنیم و درست بهش عمل کنیم هیچ خواسته ای وجود نداره که براش تلاش کنیم و بهش نرسیم.
نمیدونید چقدر خواسته ریز و درشت داشتم که تو این مدت، ساده و بدیهی بهش رسیدم. اما همشون خواسته هایی بودن که بهشون وابسته نبودم. به قول شما ، میگفتم شد شد نشد هم اشکال نداره. همینجوری هم دارم لذت میبرم. اگه بشه عالی میشه ولی اگه نشه هم اتفاق خاصی نمی افته.
استاد شاید بیشتر از 50 تا دفتر نوشتم از حرفای شما، از شکرگزاری هام و از تمرکز بر زیبایی ها.
وقتی خونم رو نگاه میکنم میبینم خط به خط خونه ای که دارم توش زندگی میکنم گوشه به گوشش.طبقش.تعداد اتاقاش .متراژش. موقعیت ساختمان ااشپزخونش و…. دقیقا همونه که میخواستم همونه که نوشتم و پیشاپیش براش شکرگزاری کردم، از اینهمه دقت قانون اشک تو چشام جمع میشه. وقتی میبینم همه چیز خونم رو خودم توی ذهنم ساختم جز یه موردش. میبینم چون احساس لیاقت، زندگی کردن تو اون محله رو نداشتم، همه چیزم خونم همونه که میخواستم اما وقتی مینوشتم تو کدوم محله باشه خودمم ته دلم میگفتم نه بابا مگه میشه فلان جا خونه بخرم. بماند که علاوه بر احساس لیاقت تکاملمم رو هم طی نکرده بودم. یعنی یه نفر از مستاجری نمیتونه بره فلان محله فلان خونه رو بخره.
وقتی باغمونو میبینم بارها اشک شوق و شکرگزاری میریزم. چون مو نمیزنه با زندگی در بهشت شما. از بس نگاش کردم تحسین کردم لذت برردم و گفتم که منم اینارو دوس دارم و نوشتم که چی میخوام. با دیدن پرادایس دیدم آره منم این چیزارو دوس دارم و ازش لذت میبرم. نشستم تو ذهنم ساختم.نوشتم و شکرگزاری کردم و جوری تو ذهنم ازش لذت میبردم که وقتی بهش فکر میکردم مور مور میشدم و ناخودآگاه میخندیدم.
استاد باغ ما به بزرگی پرادایس نیست .اما اگه بگم ازونم زیباتر هست دروغ نگفتم. استاد نوشتم و شکرگزاری کردم خدایا شکرت که باغ ما اینقدر متراژ داره.تو منطقه خوش آب و هوایی هست. یکیو داره که بهش برسه. لب جادست و ویوی زیبایی داره و….
الان باغ ما لب جادست.تو خوش آب و هواترین منطقه. یه نگهبان داره که چه ما باشیم چه نباشیم بهش میرسه.یازده هکتاره و دو هزار مترش واسه ماست. اما ما ویوی یازده هکتارو داریم ویوی بی نظیر کوه و دشت. عین شما یه چشمه و استخر و چندتا مرغ و خروس. چقدر زندگی ما تو این باغ شبیه زندگی شماست توی پرادایس. از بس سریال زندگی در بهشت رو دیدم و تحسین کردم. خدارو شکر .راستی یه چیز بامزه. اون آقایی که صاحب یازده هکتار بود و ما دوهزار مترو ازش خریدیم یه تراکتور هم داره توی باغ . بهمون گفته هروقت خواستیم میتونیم ازش استفاده کنیم.:)
و اما اینکه آیا کسی هست که کمتر تلاش کنه و بیشتر و زودتر از من به خواستش برسه. راستشو بخوای از وقتی شما گفتین که ما حتی اگه با یه نفر زندگی هم بکنیم نمیتونیم بفهمیم که عمیقا چه باورهایی داره. کلا تمرکزم رو از آدمها برداشتم. و وقتی میبینم کسی موفق تره با خودم میگم کیمیا لابد باورهاش بهتر از تو بوده. فک کنم بهتره تمرکزمون روی خودمون باشه اونجوری بهتر و زودتر به نتیجه برسیم.
و در آخر در مورد ترمزها اینو بگم اون چیزی که نتیجه این چندسال کار کردن من روی خودم هست. به این نتیجه رسیدم که باور مخرب احساس لیاقت و باور کمبود تو 99.9 درصد ماها ریشه داره و متاسفانه خیلی هم عمیق هست. و باید هر روز روی این دوتا کار کنیم.
استاد من الان دارم روی دوازده قدم کار میکنم. اما نمیدونید چه اشتیاقی پیدا کردم برا خریدن و شروع دوره کشف قوانین. اشناا هر چه سریعتر میخرم و میام از نتایج بی نظیرش براتون مینویسم.
استاد نمیدونید چقدر دوستون دارم. و چقدر سپاسگزار خداوند هستم که منو در این مدار زیبا قرار داده که با این قانون آرامشو زیبایی و لذت و ثروت رو وارد زندگیم کرده. الهی هزاران بار شکر
خب من دیروز این فایل را گوش می کردم . اول در سررسیدم موضوعات و جواب سوال ها را نوشتم .
حالا چون شخصی هستن اشاره مختصری می کنم خب من دوره ثروت استفاده می کنم سه سالی می شود بهبود هایی داشته ام به صورت سالانه اما انتظار بیشتر داشتم بعد که دقت کردم در توضیحات دوره حل مسئله و موضوع بهبود گرایی و این که تاحدی کمال گرایی می کنم . الان توصیه های بهبود گرایی را بکار بردم و برای سه ماهه بعدی برنامه گذاشتم مثلا سه ماهه بعدی یک گام بهتر شوم.
در مورد روابط عاطفی هنوز به نتایج و گام هایی که در بهترین حالت گذشته خودم تجربه کردم نرسیدم . یعنی دنبال نتیجه نیستم اما دنبال عملکرد بهتر هستم و خیلی فکر کردم ترمزم چیست .
بهر حال جمع بندی که داشتم گاها در برخی موضوعات بیشتر تجربه کمبود دارم یا روند رشد چشم گیر و قابل ملاحظه ای ندارم مثل دوره ثروت . بعد فکر کردم چرا باور کمبود دارم احتمالا باور مناسبی از فراوانی ندارم هر چند افکاری می سازم اما در عمل نتیجه نداده است و احتمالا باور فروانی نتوانسته جزو عادت های ذهنی من شود .موضوع بعدی هم قبل از آشنایی با قوانین یا درک صحیح انها یعنی سایت عباس منش اشتباهات مکرر داشتم تاثیر آنها در درون مرا بی انگیزه و دلسرد می کرد چون خیلی تکرار شده بودند .با تضادها سر باز می کنند .
امروز در مورد علاقه مندی ها فکر کردم و اتفاقا این فایل مرا به اقدام عملی کشاند و برای خودم مجدد محتوا تولید کردم و سریع در سایت های اشتراک گذاشتم که اتفاقا قبلا چون لایک یا تماشاگر ناچیز داشتم منصرف شده بودم و ادامه نداده بودم .
امروز به خودم گفتم کمتر فکر کن و برو یک عملی انجام بده . اتفاقا ساده بود و فایل تازه و ساده ای ساختم خب حس خلق کنندگی و ایجاد کردن به من می دهد حتما که نباید برای مخاطب محتوا بسازیم . گاهی برای لذت خودمان و گذاشتن مطلب زیبایی در جهان . این هم نوعی آفرینش است .
چون تازه دوباره کارم را شروع کردم البته بارها شیوه هایی امتحان می کردم که اکثرا نتیجه نداشت .
من از اینترنت و کسب درامد از آن ناامید بودم یعنی زمان هایی باور های خوبی داشتم یا افکار خوب بهتر است بگویم اما در عمل دنیا نشان داد واقعی همین است درصد کمی محبوب می شوند و مخاطب عام یا خاص دارند . امروز خیلی به مخاطب خاص فکر کردم بعد دیدم برای مخاطب نیست جهت یک ویژگی بی همتایی است که خودم داشتم و برای خودم ثبت کنم پیش از این در ررسید بارها نگارش یا اصلاح می کردم .البته دیدم می توانم برای خاص هم محتوا بسازم و این طور نیست . امروز خواستم و سریع به ذهنم امد .
من از تجربه های خودم که در اینترنت داشتم چه هزینه کردم و سودی نداشت چه رایگان . فهمیدم نباید یک اشتباه را تکرار کنم به صورت مکرر و اگر راهی جواب نداد مسیر دیگری بیابم و اصراری حتی روی سبک خاص یا محیط خاص یا حتی موضوع و مطلب خاص نکنم . اگر لازم شد شیوه ام را اصلاح کنم .
سلام به دوستان و استاد که یکی از دلایل شکرگزاری من از خداست!
انگیزه ای که باعث میشه من این کامنت را بگذارم، فکر میکنم تمرینی باشه برای نزدیک تر شدن به خواسته ام که مهاجرت است و رفع برداشت های غلط از صحبت های استاد که به عنوان ترمز برای رسیدن این خواسته عمل میکرد!
از چند سال پیش که با استاد آشنا شدم، خواسته های در من شکل گرفت، از بهبود شرایط مالی گرفته تا ارتقاء شخصیتم. متناسب با عمل و تعهدم به آموزه های استاد نتیجه گرفتم، ههمچنان که فایل های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت را دنبال میکردم خواسته مهاجرت در من شدت بیشتری گرفت و به موازات آن بهتر به صحبت های استاد گوش میکردم و ورودی هایم را کنترل میکردم. تا اینکه دو سال پیش شرایطی فراهم شد که با کمال سادگی میتوانستم مهاجرت کنم ولی در آن مقطع ترس و عدم آرامش باعث تا حرف های استاد از فایلی در ذهنم بیاد که راجع به دریافت پیشنهاد مهاجرت خودش از سوی شخصی توضیح میداد و خطاب به خودش میگفتند: ” عباس منش تا در اینجایی که هستی به جایی نرسی در جای دیگه هم به جایی نخواهی رسید” این جمله در آن لحظه در ذهنم مانند ترمز قوی عمل کرد که باعث شد من از یک قدمی مهاجرت برگردم! و همچنان به صورت ناخودآگاه شاید این جمله را در ذهنم داشتم که استاد میگه: من در شرایط عالی مهاجرت کردم. و یا باور اینکه من خیلی تخصص خاصی ندارم بعد اینکه مهاجرت کنم، میخواهم با کاری که بلدم چه کار کنم؟! در حالی که همه اطرافیانم که مهاجرت کردند نه تنها این باورها را نداشتند بلکه خلاف این باورها را داشتند. آنها کشور مقصد مهاجرتشان را عالی تصور میکردند ولی من چون خوره اطلاعات بودم نا آگاهانه نکات منفی نیز راجع به کشور های مقصد مهاجرت میدانستم.
من در لحظه مهاجرت و از دو سال پیش تا قبل از اینکه این کامنت را بگذارم آن جملات استاد را بد فهمیدم. برای رفع این ترمز های ذهنی، این صحبت های استاد را در ادامه آن جملات اش به یاد می آورم که می گویند: اگر شرایطی فراهم شد که مهاجرت کنید این کار را بکنید! البته با آرامش، با باور درست! و جمله دیگه که میگوید: اگر روی ورودی های خود کار کنید جهان خود به خود شما را در محیط بهتری هدایت میکند! و تخصص داشتن و کار کردن روی علاقه خودم در همه حال باید صورت بگیرد و لازمه زندگی خوب است و ربطی به مهاجرت ندارد و لازم نیست حتما بعد از اینکه در کارم متخصص شدم مهاجرت کنم! و آن جملات استاد که برای من مانند ترمز عمل میکرد در فضایی گفته شده که مخاطبین استاد فکر میکردند تا در آن جایی که هستند به جایی نمیرسند و حتما باید مهاجرت کرد تا شرایط شان تغییر کند! این نیست که برای مهاجرت کردن حتما باید به شرایط آرمانی برسیم!
برای برداشتن این ترمز که استاد میگن: در شرایط عالی مهاجرت کردم، با خودم میگم این قانون نیست که حتما تا شرایط خود را عالی نکردم مهاجرت نکنم! این جمله را استاد در شرایط شخصی خودش و در فضای اینکه انسان ها در سه حالت تغییر میکنند و بهتر است در کدام حالت تغییر کنیم، این جمله را میگن.
باز هم برای درک واضح تر باید آن فایل ها را بار ها گوش کنم!
انشا الله بعد از اینکه مهاجرت کردم زیر همین کامنتم، از نحوه مهاجرتم کامنت بگذارم!
از استاد تشکر میکنم که باعث شد با این فایل درک بهتری از موانع سر راه خواسته ام داشته باشم و کامنت های بیشتری بگذارم که باعث میشه در لحظه کامنت گذاشتن به درک بهتری از قوانین برسم!
چیزی که قبلا به اشتبا فکر میکردم خیلی از کسانی که کامنت میگذارند، دارن ادا در میارن!
سلام بر استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی پر تلاش
سلام بر دوستان عزیزم
خدای مهربانم هدایت کن ک بنویسم
استاد عزیزم چ سوالات نابی چقدر عالی اصلا من نیمی از کلیپ رو 2 بار تماشا کردم خدای من استاد دارن راجع ب چی صحبت میکنن
استاد انگار از قلب من خبر داشتن و این کلیپ رو گرفتن
اشک در چشمانم حلقه زده اشک شوق اشک سپاسگزاری از خدا بابت اینک منو هدایت کرد ک به خودم و موقعیتم یه نگاهی بندازم ببینم کجام چ کرده ام و چ میکنم
استادعزیزم در خصوص سوالاتتون
اولین سوال چ خواسته ای داشتم ک براش بسیار تلاش کردم و حرکت کردم اما نتیجه ای ک میخواستم نتونستم بگیرم؟
استاد من سالهاست دارم مهارت یادمیگیرم و تلاش میکنم ک پول بسازم یعنی از زمانی ک مجرد بودم تنها چیزی ک توی ذهنم بود شاغل شدن بود اونم من توی ی خانواده بسیار مذهبی و متعصب ولی من با تمام ترسهام تلاش کردم ازمون میدادم ک جایی برم سرکار ولی به دلیل مخالفتهای خانواده برای سرکار رفتن تن ب ازدواج دادم و خدا رو شکر بعد از ازدواجم پدرشوهرم خیلی دوست داشت عروسش شاغل باشه و این شد شروع رسیدن های من رفتم اولین کاریابی و با حقوق ناچیزی شروع کردم من حسابداری خونده بودم با تمام ترسهایی ک داشتم شروع کردم سعی کردم بهترین باشم بعنوان کمک حسابدار و اونقدر خوب بودم ک بهم پیشنهاد حقوق بالاتر و پست بالاتر داده شد اما چون نظر همسرم مهم بود و شرکت مسیرش از منزل ما دورترشد مجبور شدم استعفا بدم
مجدد رفتم دنبال کار و بعد چند ماه ی کار دیگ پیدا کردم دیگ حسابداری نبود باید با ارباب رجوع صحبت میکردی با مشتری ها وچقدر من توی این موضوع ترس داشتم اما به لطف خداوند و علاقه ای ک داشتم برای شاغل بودن تلاش کردم بسیار تلاش کردم هر مهارتی لازم داشت یادگرفتم حتی مهارتهای فنی اونجا ، شده بودم آچار فرانسه ، اونقدر تلاش میکردم که حتی یه شب هم موندیم با همکارهای خانم دیگم توی شرکت تا صبح تا ثبت سیستم یکسری پرونده های عقب افتاده رو انجام بدیم شده بودم بهترین از صبح تا عصر اما پولی نمیدیدم کارت حقوقم پیش همسرم بود و توی این 2 سال من فقط یه سری چیزهایی ک لازم داشتم رو تهیه کرده بودم. خدای من بچه دار شدم و به دلیل شرایط جسمی مجبور شدم از کار کناره گیری کنم .
بعد چند سال ک فرزندم بزرگتر شد مجدد رفتم دنبال کار و مهارت جدید اموزش دیدم و چند سال دوباره کار کردم اونجوری کار کردم ک تغییرات اساسی ک اونجا اتفاق می افتاد و من انجام میدادم کاملا مشهود بود اینجا هم پولی نمیدیدم اینجا هم کارت حقوقم دست همسرم بود این همه تلاش من و هنر من توی اون مجموعه با حقوق بسیار معمولی چند سال کار کردم و مجدد بچه دار شدنم همان و دورشدن از کار همان
الان دیگ مسئول 2 تا بچه بودم نمیشد کار بیرون برم ولی باید پول میساختم وارد بورس شدم و بورس فاتحه اش خونده شد. وارد بازار طلا شدم و گفتن الان بازار برای معامله مناسب نیست وارد بازار کریپتو شدم برای همه ی اینها من تلاشهای شبانه روزی کردم تا اموزش ببینم تا بتونم پول بسازم اما باز هم فقط تلاش بود و تعریف و تمجید بقیه ک چقدر توی این امور مهارت دارم ولی پولی نساختم .
استادم در خصوص سوال دومتون نمیدونم هر بار ک با خانمی صحبت میکردم ک شاغل بودن حتی با حقوق کمتر از من برای خودشون طلا میخریدن ، ماشین خریده بودن ، با مادر همکلاسی های دخترم ک صحبت میکردم که شاغل بودند اونقدر اسان بدون تلاشهایی ک من انجام دادم و مهارتهایی ک کسب کرده بودم اونها به راحتی میتونستن پول بسازن و اونو توی زندگیشون ببینن وحتی پس انداز کنن ،
استاد من خیلی از جزئیاتشون خبر ندارم ولی طبق صحبتهای خودشون بسیار داشتند از زندگی لذت میبردن تفریحشون مهمانیهاشون ، روابطشون با بچهاشون خیلی خوب بود
گفتم شاید باید برم مهارت ارایشگری اموزش ببینم الان بازارهای مالی شرایط مساعدی ندارن و برای همینه ک من پول ساز نیستم.رفتم مهارت دیدم چقدر سخت بود اوایلش خسته کننده و طولانی اما کم کم چقدر خوب شدم ماهر شدم عالی شدم
اما هنوز نتونستم از اون هم پول بسازم
استادم این کلیپ شما ک باور کنین فقط تا سوالاتش رو تماشا کردم منو وادار کرد به تفکر به اینکه بنویسم و الان دیدم نزدیک 30 تا ترمز ذهنی پیدا کردم فقط با یک ساعت فکر کردن به این موضوع
به صورت لیست فقط تعدادی از ترمز ها رو مینویسم
1-عدم خود باوری من هر کاری رو تلاش کردم و یادگرفتم بهترین بودم اما خودم رو باور نداشتم ک این منم و من میتوانم و تونستم .
2-عدم لیاقت من هیچگاه خودم رو لایق پول ندونستم پول بسیارداشتن
3-مهم بودن نظر دیگران بخصوص همسرم و کلی موارد دیگه ک مربوط ب عدم عزت نفس هست امیدوارم ک با انجام تمرینهای این دوره بتونم پول خوبی بسازم.
4-من اگر پولدار بشم بقیه دلشون میسوزه چون نمیتونن مانند من زندگی کنن
5-من اگر پولدار بشم اطرافیانم ناراحت میشن
6-من اگر پولدار بشم همسرم ناراحت میشه و ازم دور میشه چون میترسه منو از دست بده
7-من اگر پولدار بشم تنها میشم
8-من اگر پولدار بشم نکنه حق دیگران یا کسی باشه ک توی زندگی من بیاد
9-من اگر پولدار بشم نکنه بیماری بیاد توی زندگیم چون خداوند هر نعمتی رو میده ی نعمتی رو میگیره(باورهای اشتباه اطرافیانم به قول بابام پولدارها در حسرت یه روز زندگی کردن با ارامش رو دارن شبیه ما یعنی ما اوضاع مالی بدی نداشتیم هیچ وقت اما همیشه توی خانوادم باور کمبود هست و تمام شدن فراوانی ها مثلا بابام همیشه میگن ثروتمندها خواب درستی ندارن چون نگران مالشون هستن)
10-پولدارها ادمهای بدبختی هستن چون ن زمان دارن ن روابط عاطفی موفق(خدا رو شکر ک شما هستید و من وقتی شما زندگیتون و روابطتتون رو میبینم تحسینتون میکنم خدایا شکر به خاطر وجود شما استادم)
11-من پولدار بشم همه منو واسه پول میخوان ن خودم
12-من اگ بخوام پول بسازم حتما در حق بچهام کوتاهی کردم
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته دوستداشتنی و تمام دوستان همفرکانسی خودم .
من الهه هستم و هر چقدر خدای خودم رو برای این روزها شکر کنم بازهم کمه.
احساس میکنم دقیقا روی شانه های خداوندم و داریم باهم قدم میزنیم. لای تمام مزه های زندگیم این حس (این مزه) از همه شیرین تره.
استاد عزیزم من با تمام وجود این باور رو لمس کردم که خداوند برای خرید دوره و یا حتی فایلهای دانلودی من رو هدایت میکنه. اون هم به بهترین شکل ممکن .
وقتی پیام به روز رسانی دروه کشف قوانین رو دیدم گفتم من که الان نمیخوام این دوره رو. پس فعلا برم فلان دوره رو که برنامه برای خریدش داشتم رو بخرم . بعد که ویدئو شما رو برای به روز رسانی دیدم و توضیح دادین برای گاز و ترمز، تازه فهمیدم الان به چه چیزی نیاز دام
. من قبلا فایل رایگان تون با نام استعاره گاز و ترمز گوش کرده بودم و داشتم روش کار میکردم . ولی الان تازه دارم درک میکنم ترمز و گاز یعنی چی؟ تازه دارم میفهمم رفع ترمز در عمل یعنی چی؟ قبلا برای من فقط اگاهی بود. این ویدئو شما منو انگاری منو بلند کرد و پرت کرد وسط پرعمق. الان من میدونم فقط اگاهی برای اینکه ترمز چیه کافی نیست باید بشینم به قول استاد ذهنمو جراحی کنم و بکشم بیرون ترمزهامو و بعد با اقدام عملی باور درست رو جایگزین کنم.
موضوع بعدی که دوست دارم اینجا بنویسم اینه که من هدف امسالم که در ابتدا سال نوشتم،این بود که خدای من بمن کمک کن ترمزهامو تو رابطه عاطفی و درآمد بالا شناسایی و رفع کنم. اون روز وقتی ویدئو بعدی تون در مورد ترمزهای رابطه عاطفی دیدم ، چسبیدم به سقف و به خدا گفتم ممنون که به استاد جانم گفتی بیان و این ویدئو رو برای من بزارن. هرچی بگم که بخوام حس اون روزم رو توصیف کنم بازهم کمه.
خداای من ممنونم که کنارم هستی به این شدددددت.
استاد من الان تازه دارم میفهمم ترمز یعنی چی و من میدونم الان باید چیکار کنم. و میدونم خدا در قدم بعدی که جهاد اکبر هست برای رفع ترمز کنارمه و بازهم هدایتم میکنه.
ممنونم مممنونم ممنونممممممم بابت همه چی. دوست تون دارم. عاشقتووونم.
وقتی میام داخل سایت و شروع میکنم ب کامنت خوندن بعضی وقتا فشار فرکانسیمو حص میکنم و آزاد شدن از قفل و زنجیر مغزمو
من راستش نزدیک ب دوسالی هست یک هدف انتخاب کردم اونم تتو ارتیست شدن و البته رسیدن به استقلال مالی
راستش من باورهام از دوسال پیش درباره ی ثروت خیلی خیلی تغییر کرده و پول های زیادی توی حسابم رفتم و اومد میکنه ولی خوب ظرفم سوراخ بود هرچی میومد خرج میشد مثله سال های قبل ک روزی8ساعت میرفتم سرکار و کله پول کار کردنمو لباس میخریدم از کترینگ غذا میگرفتم و اصلا نمیفهمیدم پولم چی میشه و بعضی وقتا حتی بدهکارم میشدم
ولی روند تغییراتمو حص میکنم اینکه از فروشندگی رسیدم به صندوقداری و بعد ب خودم گفتم من دیگه هیچوقت واسه کسی کار نمیکنم و اومدم تو حرفه ای ک عاشقش بودم
راستش تتورو پیشه یه استاد معمولی یاد گرفتم و همیشه باخودم میگفتم کار من از استادم تمیزتر ولی چرا اون انقد مشتری داره راستش من خودمم از اینستا پیداش کرده بودم ولی شبانه روز کلی مشتری داشت و یه باور مخربو همون زمان ها بهم القا کرد اونم این بود ک من ک میبینی انقد مشتری دارم
من یه زمانی700تا تتوی رایگان زدم رو پیجم کلی کار کردم ده سال زمان گزاشتم واسه این کار ک الان خداروشکر مشتری دارم
و من تا الان ک دارم اینارو مینویسم باور اینکه باید انقد تتوی رایگان بزنم و توی اینستام بزارم ک بلاخره مشتری ها ب من اعتماد کنن و برای کار من ارزش قائل بشن و هزینه پرداخت کنند
من امسال به خودم گفتم هرطور شده باید مشتری داشته باشم
و کار هایی ک برای ارتقای خودم انجام دادم
تا الان کلاس های نقاشی شرکت کردم چهار ماه دارم میرم کلاس نقاشی
به لطف خدا و با کمک پدرم سالن زدم و صفر تا صد داخلشو خودم درست کردم
و تتوهامو واقعا تمیز میزنم
ولی هر تتویی تا الان زدم رایگان بوده و شاید توی این دوسال من 1700تومن از شغلم پول درآوردم
و بقیش از راههای دیگه بهم پول میرسه
من دوست دارم هم از هزاران راه بهم پول برسه هم از شغل خودم درآمد داشته باشم و مشتریان برای کارم ارزش قائل بشن و بهاشو بدن
خدایا کمکم کن باورهای مخربمو تو این متن شناسایی کنم و بیشتر بخاطر بیارم
باورهای مخربی ک دارم
سنم کمه و هنوز جادارم برای پخته تر شدن
باور درست
(ولی من 21سالمه و طبیعیه توی این سن به درآمد بالا تو حوضه ی کاریم برسم مثله خیلی از دوستای من یا هم سنو سالم ک درآمدهای میلیاردی دارن)
از من تتوارتیست های خفن ترم هس و مردم بین من و اونا حتما اونارو انتخاب میکنن
(منم خفنم منم ارزشمندم منم لیاقت دارم منم کلی ویژگی های منحصر ب فرد دارم ک افراد دوست دارن با من ارتباط بیشتری داشته باشن و بخاطر خودم و بخاطر هنرمم ک شده دوست دارن بیان پیشم تتو بزنن و حتی بیشتر پول پرداخت کنند)
مشتری محدوده و بیشتر افراد ب تتو علاقه ندارن
(الان دوروزمونه عوض شده و الان حتی پدرو مادر هام ب تتو علاقه مند شدن تازه کلی از دخترهای جوان هستن ک عاشقه اینن ک رو بدنشون تتوهای خفن داشته باشندو من براشون بزنم چه بهتره ک تتو ارتیستت دختر باشه ک بتونی باهاش راحتم باشی)
به همین راحتی پول بدست نمیاد یا از راهی ک دوست داری پول بدست نمیاد اعاااا اینه من باور مخربی ک دارم اینه ک از کارت هنرت ک دوسشداری پول گیرت نمیاد یا خیلی کم پول بدست میاری
(نه دختر جون اتفاقا پول فقط از جایی ک توش علاقه داری میاد چون تو اون کار ایده ب خرج میدی واسش وقت میزاری .تمرکز میکنی روش و میری هرروز خودتو ارتقاع میدی
پول اتفاقا از هنرت درمیاد ترانه تو میتونی به درآمد بالا برسی تو شغلت میتونی هرروز مشتری داشته باشی و از یک ماه قبل تایمشون رزرو کرده باشن میتونی از هرروز مشتری روزی 20میلیون ..50م..100م…درآمد داشته باشی این همه تتو ارتیست هایی درامدشون بالاست راحت میلیاردی درآمد دارن کسایی ک همسن خودمم)
من لیاقت دارم به درآمدبالا از کارم برسم چون
من نسبت به کارم متعهدم به خودم قول دادم باید از این شغل به درآمد بالا برسم بعد اگه دوسش نداشتم شغلم عوض میکنم
این دیدگاه شما خیلی به من کمک کرده تنها راه گذر از ثروت رسیدن ب ثروته
قبلاً میگفت حالا اگه بهش رسیدم نخواستمش چی
ولی الان میگم باید بهش برسم و با رسیدن من به هدفام راه رو برای هدفهای بزرگ ترم باز میکنم
در پناه خدای بزرگم باشین
استادم نمیدونید من چقد دوستون دارم اصلا نمیتونم تحمل کنم کسیو ک یک ثانیه بخواد بدتون و بگه
واقعا خوش به سعادت مریم جون فرشته ای مثله شمارو داره
چقدر این اصطلاح گاز و ترمز که در دوره کشف قوانین به کار میبرید استعاره خلاقانه و بجایی هست
دیروز تو عقل کل هدایت شدم به مقاله ارزشمند خانم شایسته که شاید 10بار خوندنش و لازمه باز هم بخونم
بسیار نکات ارزشمند و ارتباطات معنی داری بین توحید و عزت نفس و روبه روی اون افسردگی و ناامید ی و نرسیدن به خاسته ها (که فکر میکنم دلیل اصلی روند کند نتایجم هست ) بیان کرده بودند
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
من هنوز نتونستم به کمال گرایی خودم چیره بشم و از خودم خیلی انتظار دارم وفکر میکنم در یکسری از موارد فقط کمی بهتر از گذشته ام شدم ،
بخوام به خودم امتیاز بدم و خودم رو به باز بینی کنم
در حیطه اعتماد بنفس و عزت نفس خیلی کار کردم ،شاید از زمان خرید محصول عزت نفس تا به العان هر کدوم از فایلهای رو بالای 100بار گوش دادم، کل کامنت ها رو خوندم، و تمرینهای رو انجام دادم
اما بخوام خودم به خودم امتیاز بدم فکر میکنم ،جریان پیشرفت ام به نسبت تلاشی که میکنم میشه گفت کمی کند پیش میره ،البته که خیلی خیلی از قبل بهترم و کلی از نقاط ضعف ام برطرف شد اما یه سری نقاط ضعف شخصیتی هستن که میتونم داره بهم آسیب میزنه و انرژی منو میگیره مثلا کمال گرایی،وخیلی با روند کند بهبود پیدا میکنن و واقعاً خودم از این روند لاکپشت وار خسته شدم
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
دلیلش رو هم خودم میدونم ،به این خاطر هست که من یه مدت که اهرم رنج و لذت رو میخونم و نتایجم عالی میشه و افکارمو توجه ام در مسیر درست قرار میگیره ،اون تمرین رو نه که رها کنم ،نه، اما اون تایم لازم رو بهش اختصاص نمیدم و با جدیدت کمتری دنبال میکنم ، فکر میکنم حل شد رفت ،در حالی که به قول استاد پاشنه های آشیل همیشه هستن و باید مداوم روی اونها زمان بزارم ،دقیقا استعاره ترمز که اینقدر استاد هنرمندانه مطرح ش کددن ،پام روترمزه ،
چطور به این نتیجه رسیدم ،اول با تکرار یکسری اتفاقات تکراری ،میفههم مسئله هنوز پاک نشده و فقط کمرنگ شده ،
مثلاً در زمینه ارزشمند دونستن خودم :خودم رو ارزشمند نمیدونم چطور ؟؟
یعنی وقتی تو باشگاه تمرین آگهی بازرگانی رومیخونم و «خودم کیف میکنم» که بگم :من یک رواندرمانگر هستم…
من در حوزه فرش دستباف فعالیت میکنم ،یعنی خودم رو بدون نتایجم ارزشمند نمیدونم ،یعنی اگر این فعالیت ها رو نداشتم میخواستم تو تمرین آگهی بازرگانی چی بگم ،انگار این مدارک ،این شرکت به من ارزش میده ،و بدون وجود اینا من حرفی ندارم و شاید اگر اینا نبود من هیچ وقت نمیرفتم این تمرین رو انجام بدم
پس هنوز براین باور که من هستم که این شغل به من ارزش و اعتبار میدهد نه من به این شغل
پس این باوری که ساختم: من هستم که به این شغل ارزش اعتبار میدهم این شغل به من
هنوز جا نیفتاده ،هنوز شکل نگرفته ، نهادینه نشده و باید تلاشم رو بیشتر کنم و با جدیدت بالاتری دوره عزت نفس رو درک کنم
البته که بابت تغیرات ریز و درشت تا به این لحظه خدا رو شکر میکنم
کسی نمیشناسم که تو این مورد از من بهتر باشه اما به نسبت تلاشی که میکنم از خودم رضایت 100 در صد ندارم و نتایج آم اندک هستش
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
مورد بعدی که باز هم خودم فکر میکنم به وجود تلاش زیاد و فعال بودن نتایج مالی ام خیلی داره کند پیش میره ،در حوضه کسب و کارم هست
یعنی ماهی دوبار خرید دارم و بار به تهران میفرستم اما حس میکنم سودش خیلی کمه ،آزادی زمانی مکانی رو دارم اما آزادی مالی نه ،هنوز بهش رسیدم
چند روز پیش با یکی از مربی های باسابقه در حوضه کاری خودم ملاقات داشتم و ایشون پرسیدن چند وقته شرکت تون رو تأسیس کردید و مشغول فعالیت هستید ،گفتم سه ماهه
کلی تعجب کردن و تحسینم کردن که طی سه ماه این همه پیشرفت داشتید ، فعال هستم اما انگار در مسیر اشتباه هست ،چون کارها باید راحت انجام بشه ،راحتر از العان
،تک و تنها ،خودم هستم و البته هدایت ها و عمل به اون ها ،اما نتایج مالی خیلی داره کند پیش میره ،ظرف م هنوز کوچیکه ،اینجا هم جای عزت نفس خالیه
کسی رو نمیشناسم که تو این شاخه فعال باشه ،و بتونم روند نتایجم رو بااون مقایسه کنم
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
یکی محدود کننده که دارم اینه که این شغل مردانه ای و من باید خیلی رو خودم کار کنم خیلی رو تعاملات اجتماعی کار کنم
سنم کمه و بقیه به من اعتماد نمیکنن
شهرمون کوچیک و شاغلین تو این حوزه خیلی کم هستن .
فعلاً جلو صادرات بسته است و قیمت خرید این محصول خیلی پایینه برا همین کسی راغب تولیدش نیست
تا بیام شناخته شده و قابل اعتماد باشم زمان میبره و فلان باید صبور باشم
هرکاری روند خودش رو داره و من فعلا در حال یادگیری و آزمون خطا هستم
«خدایا چه باورهایی، اینا کجا بودن ، با وجود این ها باز هم خیلی عالی پیشرفت کردم،خودم هنگ کردم,کلا کلنجار رفتن با ذهنم بعضی اوقات خیلی کلافه ام میکنه ،اما خیلی وقتا ، پیدا کردن یه باور مخرب هیجان زدم میکنه مثل دیشب که متوجه شدم وقتی داری خودت رو با کسی مقایسه میکنید ،یعنی باور قربانی بودن رو داری»
این باور رو هم پیدا کردم که ،اون ته ته های ذهن مهم من باور دارم که اوایل هر کاری سخته ، باید سختی های زیادی متحمل شم و العان رو این باور کار می کنم :
خدایا شکرت که منو آسون میکنی برای آسونی ها
و این روزها نتایج این باور رو به صورت ملموس تو روند کارم میبینم ،مثلا تو مسافرت بودم و آنلاین کار رو میدیدم و خرید میکردم
یه باور مخرب دیگه که شاخه متفاوت تقسیم میشه،باور های مخرب در زمینه مالی هست که ثروت 1 و اصول کسب و کار رو همزمان با عزت نفس کار میکنم
افتخار میکنم به شاگردی استاد خوشتیپ و با سواد و با معلوماتی مثل شما ،استاد عباسمنش عزیزم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
واقعیتش من چندسالی است که دوره هایی رو خریداری کردم وگوش دادم و نتایج کوچکی گرفتم ولی فکر کنم شامل اون دسته ای میشم که استاد گفتن براشون دعا می کنند .
من هدفگذاری رو انجام میدم و با شور و اشتیاق یک دوره را شروع می کنم ولی پس از گذشت چند روز یا یک هفته سست میشم و کار رو نصفه و نیمه رها می کنم.
چندماهیه که خیلی واکاوی کردم مسایل و موارد پیرامونم رو و رد پای یک صفت یا یک ویژگی را در همه مسیرهای زندگیم دیدم و اون صفت داشتن عجله هستش.
من در همه وارد خیلی عجولم و صبر ندارم به خاطر همین که میخوام تا یک مسیری رو شروع کردم سریع به مقصد برسم و نتیجه بگیرم و از انجایی که این امر در 99 درصد موارد غیر ممکن هست من هیچ وقت به اهدافم نرسیدم و پس از گذشت مدت کوتاهی اهدافم رو رها کردم .
همیشه احساس میکردم که مسیری که استفاده می کنم اشتباه است ولی با بررسی دقیق این چند وقته متوجه شدم که این عجله و شتاب من برای رسیدن به خواسته یا نتیجه است که مانع رسیدن من به اون خواسته میشه .
کار من تو بورس ایران هست و این عجول بودن رو وقتی متوجه شدم که علیرغم پیداکردن سهم های بسیار عالی و سود ده و فقط و فقط به خاطر نداشتن صبر نتونستم اون سود عالی رو کسب کنم مشکل من پیداکردن سهم مناسب نبود مشکل من صبر نکردن نبود .
حتی تو روابطم هم همین موضوع باعث از بین رفتن حس اعتماد در طرفینم شده و رابطه هایم را چندین و چند بار به چالش کشیده.
دومین ترمزی که دارم و نمیگذاره من به اهدافم برسم باور کمبود هست که خود این باور ریشه همون صبر نکردن هست و ترس از اینکه فرصت از دست میره و دیگه چنین موقعیتی بدست نمیاد مسبب بسیاری از شکست های من در ترید کردن شده.
باور عدم لیاقت و شایستگی و نداشتن عزت نفس هم از جمله باورهای مهمیه که مانع تحقق خواسته های من شده.
من خیلی کمالگرا هستم و اهمال کاری یکی از خصوصیات انسانهای کمالگرا هست .
ولی تصمیم گرفتم با برداشتن قدمهای کوچیک و مستمر و تیک زدن اهداف بسیار کوچیک تا پایان امسال به بخشی از اهدافم دست پیدا کنم و از این سردرگمی و فلاکت خودم را نجات بدم.
با سلام و احترام خدمت اساتید گرانقدر و دوستان گرامی
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
رابطه عمیق و عاشقانه و گرمی با همسرم ندارم. با هم حرفی نمی زنیم من فقط غرغر می شنوم.
با فرزندان کوچکم دو پسر دو قلوی هفت ساله اند. رابطه عاطفی و احترام آمیزی نداریم. آنها بسیار عصبی و پرخاشگر و ناآرام هستند و من بدتر از آنها. بسیار نامرتب و ریخت و پاش کن هستند. خیلی باهم دعوا می کنند و همدیگر را می زنند. در عین حال از هم جدا هم نمی شوند و با بقیه بچه ها و معلم مدرسه ارتباط برقرار نمی کنند. حرف هیچکس را گوش نمی دهند و حساب نمی برند.
با وجود اشتغال ، هیچ پس انداز مالی از خودم ندارم، همه درآمدم را در کنار درآمد همسرم در زندگی خرج می کنم ولی همسرم خانه و ماشین و همه چیز را به نام خودش خریده و من کار می کنم و قسطهایش را می دهم و ضامنش شده ام.
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
همکارانی دارم که روابط گرمی با همسرشان دارند با هم حرف می زنتد حرفشان در مقابل فرزتدان و فامیل با هم یکی است. به هم احترام می گذارند و نسبت به هم عشق و محبت دارند.
همکاران و دوستانی دارم که خانه و ماشین به نامشان است. حتی آشنایانی دارم که خانم خانه دار هستند و از خودشان درآمدی ندارند و همسرشان خانه و زمین و ماشین به نامشان کرده.
در فامیل و دوست و آشنا بجه ها آرام هستند، در کارهای خانه کمک می کنند، خوش برخورد و مودب هستند، به درس علاقه دارند، آداب معاشرت را رعایت می کنند و به والدینشان احترام می گذارند و حرف گوش کن هستند. از سرکار که به خانه می روند خانه هایشان مرتب و تمیز است و بچه ها با روی خوش منتظر مادر هستند برایش چای و شربت آماده کرده اند و همه با هم در صلح هستند. همه با هم درس می خوانند و مطالعه می کنند و کارهای هنری هم انجام می دهند.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
هیچی نمی دونم. احساس می کنم مغزم قفله. نمی تونم ترمز ها را بشناسم.
می دونم که همیشه دوست داشتم استقلال مالی داشته باشم. از دعواهای دوبرادر کوچکترم در کودکی و پسرخاله هایم با همدیگه و پسرعمه هایم با همدیگه متنفر بودم و شنیده بودم از هرچی بدت بیاد سرت میاد. از مردهایی که حق زنشان را ادا نمی کردند در دلم خیلی بدم می آمده. از اول نمی خواستم داراییم را با همسرم شریک شوم ولی بد اخلاقی می کرد و فکر می کردم اگر همه چیز را صادقانه باهاش وسط بگذارم عوض میشه ولی بعد از گذشت 22 سال نشد که نشد.
برای تولد فرزندانم بعد از گذشت 10 سال از تولد فرزند اولم خیلی تلاش کردیم . مشکلاتی که با اینها دارم با فرزند اولم نداشتم. با اینکه سر فرزند اولم هم شاغل بودم و دست تنها بودم و کمکی نداشتم و همسرم هم همکاری نمی کرد و فقط متوقع بود. سر این دوتا همان شرایط بود ولی همسرم و فرزند اولم همکاری می کردند اما سن و سالمان بالا رفته و بی حوصله و بی اعصاب شده ایم. زودتر خسته می شویم. وزنمان هم بالا رفته و هزارتا دردو مرض جانبی گرفته ایم که مارا کم طاقت تر هم می کند.
بنام خدای مهربونم ک هر لحظه در حال هدایت من هست ب سمت چیزی ک میخوام
سلام ب استاد عزیزم و مریم جان شایسته و مهربونم و تک تک اعضای این خونواده فوق العاده
آره ، من میگم ک خدای من مهربون هست و هر لحظه در حال هدایت منه ب سمت خواسته هام
امروز ی درک بهتر و کامل تری ب لطف خدای مهربونم کسب کردم و اون اینه ک ؛ خداوند هر لحظه در حال هدایت کردن هست ، هر کسی ک ازش هدایت بخواد هدایت میشه بی قید و شرط
ب این موضوع واقعا ایمان دارم
یعنی اگه هدایت نمیخوای هم بازم در حال هدایت شدنی
ب قول استاد عزیزم ، خداوند هدایت کردن رو بر خودش میدونه و قسم خورده ک هدایت میکنه حتما
حالا ب چی هدایت میشیم ؟
ب سمت چیزی ک بهش توجه میکنیم
چیزی ک بهش فکر میکنیم تصورش میکنیم و روش تمرکز میزاریم
در واقع چیزی ک توجهی همراه با تمرکز روش میزاریم
حتما بهش هدایت میشیم بدون شک بی قید و شرط
اگه ما در مورد هر خواسته ای ، توجهی همراه با تمرکز بزاریم صددرصد دریافت میکنیم
چون باور داریم ک راه دریافت کردنش رعایت همین قانون ثابت هست
اما ما در مورد هر خواسته ای ، نمیتونیم اینطوری بهش توجه کنیم و تمرکز بزاریم
چرا ؟
چون افکاری رو داریم در مقابل با خواسته مون ک انقدر قوی تر از این توجه و تمرکز هستن ک جلوی دریافت خواسته مون رو میگیرن
در واقع تمام تلاش های مارو بی اثر میکنن
اینجاست ک آدم حرصش میگیره و ناراحت و عصبانی میشه
بعد با خودم میگم ک ؛ مگه قانونش همین نیست ؟!
پس چرا نمیشه آخه ؟!
دلیلش ذهنیتی هست ک در مورد تجربه اون خواسته دارم
وگرنه قانون رسیدن تمام خواسته ها یکیه و هیچ فرقی نمیکنه
پس عامل اصلی ذهنیت ماست نسبت ب خواسته مون
برای همینه ک ؛ همون خواسته ای ک من دارم و حتی بهتر و با کیفیت ترش برای ی فرد دیگه واقعا مثل آب خوردن هست و اصلا براش ی چیز کاملا عادی و طبیعی توی زندگیش هست
اما برای من مثل شکستن شاخ غول میمونه
مثل کوه کندن
و باید حتما پدرم در بیاد تا « لایق تجربه خواسته ام بشم »
وگرنه ب این راحتی ها ک فکر میکنی نیست
پوستت باید کنده بشه
ب قول استاد عزیزم ؛ فکر میکنی مفت مفتیه ؟!
اول کامنتم اومدم بنویسم : بنام خدای مهربونم ک هر لحظه در حال هدایت کردن منه ب سمت خواسته هام ، اونم ب سادگی براحتی و با عزت
اما دیدم من باور ندارم ک : ب سادگی و براحتی این اتفاق میوفته
چون وقتی استاد اول صحبت هاش « تا دقیقه 4 »
وقتی دیدم داره توی ملک خودش با این وسعت و ب این زیبایی ک ی خونه ی فوق العاده چوبی روی آب هست و دقیقا عین بهشته ، داره قدم میزنه و این صحبت ها رو میکنه ، یهو احساسم تغییر کرد و بد شد
استپ کردم و فکر کردم ک چرا با دیدن تصاویر زیبا و بهشتی ک منو خندون میکنه ، یهو احساسم دگرگون میشه ؟!
و رسیدم ب یکی از دلایلش ک ؛ « ب نظر من رسیدن ب خواسته هام ، سخته »
یعنی مگه میشه ب این راحتی ب این نعمت ها رسید و داشتشون ؟
یعنی نمیشه ک من ب همین راحتی ب خواسته ام ک اتفاقا توی ذهنم بزرگه برسم
باید کارای سختی براش انجام بدم …
و بازهم ب قول استاد عزیزم ؛ « اصلا مزه نمیده ک ب همین راحتی ب خواسته هام برسم و چقدر لوس واقعا »
من ننوشتم ک خداوند منو ب سادگی براحتی و با عزت منو ب سمت خواسته هام هدایت میکنه چون هنوز باورش نکردم
اما باید بنویسم و دنبال الگو هاش بگردم و سعیم رو بکنم ک باورش کنم تا بتونم براحتی مثل قانون خداوند خواسته هامو تجربه کنم
چون واقعا راه دیگه ای نداره
چون وقتی هستند افرادی ک براحتی دارن خواسته منو تجربه میکنن ، پس چرا من نپذیرم ک راحته و نیاز نیست من کار سخت و عجیب غریبی انجام بدم
چون درسته ک قانون خداوند اینه ک : همه چیز ساده و طبیعی اتفاق میوفته
اما وقتی باور من عکس این قانون هست ، جهان من شبیه ب باور من میشه ن قانون ثابت خداوند
چون سازوکار جهان اینه ک : « هر چیزی رو ک بپذیریم و باورش کنیم ، اتفاق میوفته
چون جهان هیچ فرم و شکل خاصی نداره و باورهای منه ک ب جهان من فرم و شکل میبخشه
در واقع هر چیزی ک من توی ذهنم میسازم برای من شکل میگیره
و اصلا مهم نیست من چ شکلی میسازمش
بریم سراغ سئوال فوق العاده استاد عزیزم :
چ هدف یا هدف هایی رو انتخاب کردم ک تا الان و براش تلاش زیادی کردم « براش برنامه ریزی کردم و براش کار کردم و حرکت کردم » اما هنوز محقق نشده یا اینکه اون طوری ک میخوام نشده ؟
جواب من : برای من در حال حاضر مهم ترینشون تجربه رابطه عاطفی و عاشقانه دلخواهم هست
وقتی این خواسته در وجودم شکل گرفت ، یادمه ک چطور شد و تعریف روابط کلا در ذهنم تغییر کرد و من نسبت ب خودم و خواسته ام و خداوند صادق تر شدم
الان سالهاست واقعا ک این خواسته رو دارم ، حدودا 3_4 سال
اصلا همین خواسته ام باعث شد با خودم خواسته ام و خداوند صادق تر باشم و با فایل مقدمه دوره فوق العاده کشف قوانین آشنا شم ک انصافا همون ساعت اول منم مثل بقیه بچه ها نشونه اش رو دریافت کردم
و بعد خواسته ی داشتن این دوره در وجودم شکل گرفت و بعد از چند ماه ب فضل خدای مهربونم خریدمش و تا الان متفاوت ترین دوره ای بوده ک خریدم ب فضل خدای مهربونم
من ترمز های زیادی در مورد این خواسته ام پیدا کردم توی افکارم و رفعشون کردم و هنوزم دارم
و ب همین دلیل هنوز دریافت نکردم
سئوال 2: آیا افرادی رو میشناسم ک با تلاش کمتر از من یا با تلاش ب اندازه من اما زمان بسیار کمتر ب نتیجه ی بزرگتری رسیده باشند ؟
جواب من : صددرصد
اینکه افرادی هستند ک خواسته من الان جز بدیهیات زندگیشون هست کاملا درسته و من میدونم
اما اینکه ب اندازه من تلاش کردن یا ن و اینکه با تلاش یا زمان کمتر از من خواسته شون رو تجربه کردن هم میشناسم افرادی رو ک براحتی واقعا دارن خواسته شونو تجربه میکنن
افرادی ک اصلا هیچ خبری از این آگاهی ها ندارن و حتی از نظر من شاید اون فاکتورهایی ک ناخودآگاه مدنظرم هست رو هم ندارن
سئوال 3 : فکر کنم چ باورهای محدود کننده ای ممکنه در ذهن من وجود داشته باشه ک تلاش های من همگی بی نتیجه و بی اثر میشن ؟
خیلی ب این سئوال فکر کردم
ترمزهای زیادی رو هم پیدا کردم و حلشون کردم و انصافا وقتی با این نگاه ک : اگه من خواسته ای دارم و تنها دلیل محقق نشدنش داشتن ترمز « باور مخالف خواسته » هست ، ب خواسته هام نگاه کردم ، انصافا اتفاقاتی بعداز پیدا کردن ترمز و حل کردنش افتاده ک فقط میتونم بگم عین معجزه بوده و از نظر من راهی نبوده ک اون اتفاق بعداز حل ترمزم بیوفته ، اما اتفاق رخ داده
فقط ب این دلیل ک قانون خداوند اینه و اصلا این طبیعی ترین حالت هست
از نظر ذهن من امکان پذیر نبوده اما قانون ک رعایت میشه و انجام میشه ، صددرصد نتیجه اتفاق میوفته
الان ب این نتیجه رسیدم ک باید از اول این دوره فوق العاده رو شروع کنم
و خدای مهربونم رو واقعا سپاسگزارم ک این دوره بی نظیر رو دارم و این از فضل بینهایت و رحمت همیشگی خداوند هست
از شما استاد عزیزم استاد عباس منش بی نهایت سپاسگزارم و از شما مریم جان شایسته و مربون واقعا بینهایت سپاسگزارم ک بانی این همه خیر و برکت و احساس خوب و اتفاقات خوب هستید
خداوند ب زندگیتون ب وجودتون خیر و برکت بیشتر و بیشتری عطا کنه
واقعا سپاسگزارم از خداوند رحمان بخاطر وجود و حضور شما استاد عزیزم و مریم جان شایسته و مهربون
عاشقتونم
برای هممون آرزوی سلامتی شادی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت دارم
سلام خدمت استاد عزیزتر از جان و مریم دوست داشتنی که من به زن بودنش افتخار میکنم. با دیدن سریال های زندگی در بهشت و سفر به آمریکا چقدر چیز از مریم یاد گرفتم. همراه بودن با شریک زندگیم. شجاع بودن. ابراز عشق و علاقه. شاکر بودن برای ریزترین مسائل زندگیم. دیدن زیبایی ها و تمرکز بر روی اونها. راستش من خیلی وقتا برا کار کردن تو خونه غرغر میکردم. فکر میکردم باید یه نفر بیارم و کارای خونم رو برام انجام بده و تمیز کنه. اما وقتی توی سریال زندگی در بهشت، استاد توضیح داد که مریم جان چطور اونهمه کثیفی و سوسکهای کلبه چوبی رو با چه دیدگاه های زیبایی خودش تمیز کرد. با خودم گفتم آره .چرا من هیچوقت از این زاویه به این موضوع نگاه نکردم. بعد ازون همه کارای خونه رو خودم با لذت انجام میدم و شکرگزاری میکنم برای ذره ذره اش.برای اینکه خونه دارم که تمیز کنم. خونم فلان جارو داره فلان چیزو داره. جسم سالم دارم که میتونم خونه خوشگلم رو خودم تمیز کنم. و خیلی چیزای دیگه. که اگه بخوام همه رو بنویسم خیلی طولانی میشه. ازش یاد گرفتم پا روی ترسام بذارم. وقتی دیدم توی کلبه توی 60 هکتار اونم آمریکا میتونه تنها بمونه. گفتم چرا من نتونم توی شهر خودم توی یه آپارتمان 150 متری تنها بمونم. چون همیشه از تنهایی وحشت داشتم. ولی با دیدن ایشون خدارو شکر الان خیلی بهتر شدم. اینکه یه زن چقدر میتونه قوی باشه با اراده باشه و….. خلاصه بگم که الگوی منی عشقم.
حالا بریم سراغ این فایل:
گرچه من فکر میکنم استاد خودش جواب این سوالها رو توی فایل دادن. اما منم میخوام نظر خودمو بدم و ردپا بذارم. میدونی استاد وقتی فایل رو گوش دادم تصمیم گرفتم منصفانه به قضیه نگاه کنم و الکی شو آف نکنم که آی من خیلی تلاش کردم پس چرا نتیجه نمیگیرم.اومدم این چندسالی رو که با شما آشنا شدم تو ذهنم مرور کردم و همه خواسته های ریز و درشتم رو آوردم جلو چشمم. دیدم هیچ خواسته ای ندارم که واقعا براش تلاش کرده باشم (البته تلاش ذهنی) و بهش نرسیده باشم. اگر خواسته ای هست که هنوز بهش نرسیدم واسه اینه که واقعا براش تلاش نکردم.بذارین یکم بازش کنم:
نگاه کردم دیدم به خواسته هایی رسیدم که برام قابل باور تر بوده و براش باورسازی کردم.
نسبت بهش رهاتر بودم.
براش احساس لیاقت داشتم.
طبیعی میدونستم که باید اونو داشته باشم.
وابستش نبودم .
و اونا که بهش نرسیدم کلاهمو قاضی کردم دیدم نه هنوز ته دلم خودم باور ندارم که میشه اینو داشته باشم.
یا برام خنده داره من اینو داشته باشم
یا فکر میکنم اونا که این خواسته رو دارن خاص هستن (که برمیگرده به عزت نفس و احساس لیاقتم)
یا واقعا اونجوری که باید مشتاق رسیدن بهش نیستم.
ته ذهنم فک میکنم با رسیدن به این خواسته ممکنه یکی دوتا چیز دیگه رو از دست بدم.
و….
استاد من فکر میکنم اگر ما قانون رو درست درک کنیم و درست بهش عمل کنیم هیچ خواسته ای وجود نداره که براش تلاش کنیم و بهش نرسیم.
نمیدونید چقدر خواسته ریز و درشت داشتم که تو این مدت، ساده و بدیهی بهش رسیدم. اما همشون خواسته هایی بودن که بهشون وابسته نبودم. به قول شما ، میگفتم شد شد نشد هم اشکال نداره. همینجوری هم دارم لذت میبرم. اگه بشه عالی میشه ولی اگه نشه هم اتفاق خاصی نمی افته.
استاد شاید بیشتر از 50 تا دفتر نوشتم از حرفای شما، از شکرگزاری هام و از تمرکز بر زیبایی ها.
وقتی خونم رو نگاه میکنم میبینم خط به خط خونه ای که دارم توش زندگی میکنم گوشه به گوشش.طبقش.تعداد اتاقاش .متراژش. موقعیت ساختمان ااشپزخونش و…. دقیقا همونه که میخواستم همونه که نوشتم و پیشاپیش براش شکرگزاری کردم، از اینهمه دقت قانون اشک تو چشام جمع میشه. وقتی میبینم همه چیز خونم رو خودم توی ذهنم ساختم جز یه موردش. میبینم چون احساس لیاقت، زندگی کردن تو اون محله رو نداشتم، همه چیزم خونم همونه که میخواستم اما وقتی مینوشتم تو کدوم محله باشه خودمم ته دلم میگفتم نه بابا مگه میشه فلان جا خونه بخرم. بماند که علاوه بر احساس لیاقت تکاملمم رو هم طی نکرده بودم. یعنی یه نفر از مستاجری نمیتونه بره فلان محله فلان خونه رو بخره.
وقتی باغمونو میبینم بارها اشک شوق و شکرگزاری میریزم. چون مو نمیزنه با زندگی در بهشت شما. از بس نگاش کردم تحسین کردم لذت برردم و گفتم که منم اینارو دوس دارم و نوشتم که چی میخوام. با دیدن پرادایس دیدم آره منم این چیزارو دوس دارم و ازش لذت میبرم. نشستم تو ذهنم ساختم.نوشتم و شکرگزاری کردم و جوری تو ذهنم ازش لذت میبردم که وقتی بهش فکر میکردم مور مور میشدم و ناخودآگاه میخندیدم.
استاد باغ ما به بزرگی پرادایس نیست .اما اگه بگم ازونم زیباتر هست دروغ نگفتم. استاد نوشتم و شکرگزاری کردم خدایا شکرت که باغ ما اینقدر متراژ داره.تو منطقه خوش آب و هوایی هست. یکیو داره که بهش برسه. لب جادست و ویوی زیبایی داره و….
الان باغ ما لب جادست.تو خوش آب و هواترین منطقه. یه نگهبان داره که چه ما باشیم چه نباشیم بهش میرسه.یازده هکتاره و دو هزار مترش واسه ماست. اما ما ویوی یازده هکتارو داریم ویوی بی نظیر کوه و دشت. عین شما یه چشمه و استخر و چندتا مرغ و خروس. چقدر زندگی ما تو این باغ شبیه زندگی شماست توی پرادایس. از بس سریال زندگی در بهشت رو دیدم و تحسین کردم. خدارو شکر .راستی یه چیز بامزه. اون آقایی که صاحب یازده هکتار بود و ما دوهزار مترو ازش خریدیم یه تراکتور هم داره توی باغ . بهمون گفته هروقت خواستیم میتونیم ازش استفاده کنیم.:)
و اما اینکه آیا کسی هست که کمتر تلاش کنه و بیشتر و زودتر از من به خواستش برسه. راستشو بخوای از وقتی شما گفتین که ما حتی اگه با یه نفر زندگی هم بکنیم نمیتونیم بفهمیم که عمیقا چه باورهایی داره. کلا تمرکزم رو از آدمها برداشتم. و وقتی میبینم کسی موفق تره با خودم میگم کیمیا لابد باورهاش بهتر از تو بوده. فک کنم بهتره تمرکزمون روی خودمون باشه اونجوری بهتر و زودتر به نتیجه برسیم.
و در آخر در مورد ترمزها اینو بگم اون چیزی که نتیجه این چندسال کار کردن من روی خودم هست. به این نتیجه رسیدم که باور مخرب احساس لیاقت و باور کمبود تو 99.9 درصد ماها ریشه داره و متاسفانه خیلی هم عمیق هست. و باید هر روز روی این دوتا کار کنیم.
استاد من الان دارم روی دوازده قدم کار میکنم. اما نمیدونید چه اشتیاقی پیدا کردم برا خریدن و شروع دوره کشف قوانین. اشناا هر چه سریعتر میخرم و میام از نتایج بی نظیرش براتون مینویسم.
استاد نمیدونید چقدر دوستون دارم. و چقدر سپاسگزار خداوند هستم که منو در این مدار زیبا قرار داده که با این قانون آرامشو زیبایی و لذت و ثروت رو وارد زندگیم کرده. الهی هزاران بار شکر
خدایا سپاسگزارتم اونقدر که شایسته سپاسگزاری هستی
خب من دیروز این فایل را گوش می کردم . اول در سررسیدم موضوعات و جواب سوال ها را نوشتم .
حالا چون شخصی هستن اشاره مختصری می کنم خب من دوره ثروت استفاده می کنم سه سالی می شود بهبود هایی داشته ام به صورت سالانه اما انتظار بیشتر داشتم بعد که دقت کردم در توضیحات دوره حل مسئله و موضوع بهبود گرایی و این که تاحدی کمال گرایی می کنم . الان توصیه های بهبود گرایی را بکار بردم و برای سه ماهه بعدی برنامه گذاشتم مثلا سه ماهه بعدی یک گام بهتر شوم.
در مورد روابط عاطفی هنوز به نتایج و گام هایی که در بهترین حالت گذشته خودم تجربه کردم نرسیدم . یعنی دنبال نتیجه نیستم اما دنبال عملکرد بهتر هستم و خیلی فکر کردم ترمزم چیست .
بهر حال جمع بندی که داشتم گاها در برخی موضوعات بیشتر تجربه کمبود دارم یا روند رشد چشم گیر و قابل ملاحظه ای ندارم مثل دوره ثروت . بعد فکر کردم چرا باور کمبود دارم احتمالا باور مناسبی از فراوانی ندارم هر چند افکاری می سازم اما در عمل نتیجه نداده است و احتمالا باور فروانی نتوانسته جزو عادت های ذهنی من شود .موضوع بعدی هم قبل از آشنایی با قوانین یا درک صحیح انها یعنی سایت عباس منش اشتباهات مکرر داشتم تاثیر آنها در درون مرا بی انگیزه و دلسرد می کرد چون خیلی تکرار شده بودند .با تضادها سر باز می کنند .
امروز در مورد علاقه مندی ها فکر کردم و اتفاقا این فایل مرا به اقدام عملی کشاند و برای خودم مجدد محتوا تولید کردم و سریع در سایت های اشتراک گذاشتم که اتفاقا قبلا چون لایک یا تماشاگر ناچیز داشتم منصرف شده بودم و ادامه نداده بودم .
امروز به خودم گفتم کمتر فکر کن و برو یک عملی انجام بده . اتفاقا ساده بود و فایل تازه و ساده ای ساختم خب حس خلق کنندگی و ایجاد کردن به من می دهد حتما که نباید برای مخاطب محتوا بسازیم . گاهی برای لذت خودمان و گذاشتن مطلب زیبایی در جهان . این هم نوعی آفرینش است .
چون تازه دوباره کارم را شروع کردم البته بارها شیوه هایی امتحان می کردم که اکثرا نتیجه نداشت .
من از اینترنت و کسب درامد از آن ناامید بودم یعنی زمان هایی باور های خوبی داشتم یا افکار خوب بهتر است بگویم اما در عمل دنیا نشان داد واقعی همین است درصد کمی محبوب می شوند و مخاطب عام یا خاص دارند . امروز خیلی به مخاطب خاص فکر کردم بعد دیدم برای مخاطب نیست جهت یک ویژگی بی همتایی است که خودم داشتم و برای خودم ثبت کنم پیش از این در ررسید بارها نگارش یا اصلاح می کردم .البته دیدم می توانم برای خاص هم محتوا بسازم و این طور نیست . امروز خواستم و سریع به ذهنم امد .
من از تجربه های خودم که در اینترنت داشتم چه هزینه کردم و سودی نداشت چه رایگان . فهمیدم نباید یک اشتباه را تکرار کنم به صورت مکرر و اگر راهی جواب نداد مسیر دیگری بیابم و اصراری حتی روی سبک خاص یا محیط خاص یا حتی موضوع و مطلب خاص نکنم . اگر لازم شد شیوه ام را اصلاح کنم .
سلام به دوستان و استاد که یکی از دلایل شکرگزاری من از خداست!
انگیزه ای که باعث میشه من این کامنت را بگذارم، فکر میکنم تمرینی باشه برای نزدیک تر شدن به خواسته ام که مهاجرت است و رفع برداشت های غلط از صحبت های استاد که به عنوان ترمز برای رسیدن این خواسته عمل میکرد!
از چند سال پیش که با استاد آشنا شدم، خواسته های در من شکل گرفت، از بهبود شرایط مالی گرفته تا ارتقاء شخصیتم. متناسب با عمل و تعهدم به آموزه های استاد نتیجه گرفتم، ههمچنان که فایل های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت را دنبال میکردم خواسته مهاجرت در من شدت بیشتری گرفت و به موازات آن بهتر به صحبت های استاد گوش میکردم و ورودی هایم را کنترل میکردم. تا اینکه دو سال پیش شرایطی فراهم شد که با کمال سادگی میتوانستم مهاجرت کنم ولی در آن مقطع ترس و عدم آرامش باعث تا حرف های استاد از فایلی در ذهنم بیاد که راجع به دریافت پیشنهاد مهاجرت خودش از سوی شخصی توضیح میداد و خطاب به خودش میگفتند: ” عباس منش تا در اینجایی که هستی به جایی نرسی در جای دیگه هم به جایی نخواهی رسید” این جمله در آن لحظه در ذهنم مانند ترمز قوی عمل کرد که باعث شد من از یک قدمی مهاجرت برگردم! و همچنان به صورت ناخودآگاه شاید این جمله را در ذهنم داشتم که استاد میگه: من در شرایط عالی مهاجرت کردم. و یا باور اینکه من خیلی تخصص خاصی ندارم بعد اینکه مهاجرت کنم، میخواهم با کاری که بلدم چه کار کنم؟! در حالی که همه اطرافیانم که مهاجرت کردند نه تنها این باورها را نداشتند بلکه خلاف این باورها را داشتند. آنها کشور مقصد مهاجرتشان را عالی تصور میکردند ولی من چون خوره اطلاعات بودم نا آگاهانه نکات منفی نیز راجع به کشور های مقصد مهاجرت میدانستم.
من در لحظه مهاجرت و از دو سال پیش تا قبل از اینکه این کامنت را بگذارم آن جملات استاد را بد فهمیدم. برای رفع این ترمز های ذهنی، این صحبت های استاد را در ادامه آن جملات اش به یاد می آورم که می گویند: اگر شرایطی فراهم شد که مهاجرت کنید این کار را بکنید! البته با آرامش، با باور درست! و جمله دیگه که میگوید: اگر روی ورودی های خود کار کنید جهان خود به خود شما را در محیط بهتری هدایت میکند! و تخصص داشتن و کار کردن روی علاقه خودم در همه حال باید صورت بگیرد و لازمه زندگی خوب است و ربطی به مهاجرت ندارد و لازم نیست حتما بعد از اینکه در کارم متخصص شدم مهاجرت کنم! و آن جملات استاد که برای من مانند ترمز عمل میکرد در فضایی گفته شده که مخاطبین استاد فکر میکردند تا در آن جایی که هستند به جایی نمیرسند و حتما باید مهاجرت کرد تا شرایط شان تغییر کند! این نیست که برای مهاجرت کردن حتما باید به شرایط آرمانی برسیم!
برای برداشتن این ترمز که استاد میگن: در شرایط عالی مهاجرت کردم، با خودم میگم این قانون نیست که حتما تا شرایط خود را عالی نکردم مهاجرت نکنم! این جمله را استاد در شرایط شخصی خودش و در فضای اینکه انسان ها در سه حالت تغییر میکنند و بهتر است در کدام حالت تغییر کنیم، این جمله را میگن.
باز هم برای درک واضح تر باید آن فایل ها را بار ها گوش کنم!
انشا الله بعد از اینکه مهاجرت کردم زیر همین کامنتم، از نحوه مهاجرتم کامنت بگذارم!
از استاد تشکر میکنم که باعث شد با این فایل درک بهتری از موانع سر راه خواسته ام داشته باشم و کامنت های بیشتری بگذارم که باعث میشه در لحظه کامنت گذاشتن به درک بهتری از قوانین برسم!
چیزی که قبلا به اشتبا فکر میکردم خیلی از کسانی که کامنت میگذارند، دارن ادا در میارن!
به نام الله مهربان خداوند هدایتگر
سلام بر استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی پر تلاش
سلام بر دوستان عزیزم
خدای مهربانم هدایت کن ک بنویسم
استاد عزیزم چ سوالات نابی چقدر عالی اصلا من نیمی از کلیپ رو 2 بار تماشا کردم خدای من استاد دارن راجع ب چی صحبت میکنن
استاد انگار از قلب من خبر داشتن و این کلیپ رو گرفتن
اشک در چشمانم حلقه زده اشک شوق اشک سپاسگزاری از خدا بابت اینک منو هدایت کرد ک به خودم و موقعیتم یه نگاهی بندازم ببینم کجام چ کرده ام و چ میکنم
استادعزیزم در خصوص سوالاتتون
اولین سوال چ خواسته ای داشتم ک براش بسیار تلاش کردم و حرکت کردم اما نتیجه ای ک میخواستم نتونستم بگیرم؟
استاد من سالهاست دارم مهارت یادمیگیرم و تلاش میکنم ک پول بسازم یعنی از زمانی ک مجرد بودم تنها چیزی ک توی ذهنم بود شاغل شدن بود اونم من توی ی خانواده بسیار مذهبی و متعصب ولی من با تمام ترسهام تلاش کردم ازمون میدادم ک جایی برم سرکار ولی به دلیل مخالفتهای خانواده برای سرکار رفتن تن ب ازدواج دادم و خدا رو شکر بعد از ازدواجم پدرشوهرم خیلی دوست داشت عروسش شاغل باشه و این شد شروع رسیدن های من رفتم اولین کاریابی و با حقوق ناچیزی شروع کردم من حسابداری خونده بودم با تمام ترسهایی ک داشتم شروع کردم سعی کردم بهترین باشم بعنوان کمک حسابدار و اونقدر خوب بودم ک بهم پیشنهاد حقوق بالاتر و پست بالاتر داده شد اما چون نظر همسرم مهم بود و شرکت مسیرش از منزل ما دورترشد مجبور شدم استعفا بدم
مجدد رفتم دنبال کار و بعد چند ماه ی کار دیگ پیدا کردم دیگ حسابداری نبود باید با ارباب رجوع صحبت میکردی با مشتری ها وچقدر من توی این موضوع ترس داشتم اما به لطف خداوند و علاقه ای ک داشتم برای شاغل بودن تلاش کردم بسیار تلاش کردم هر مهارتی لازم داشت یادگرفتم حتی مهارتهای فنی اونجا ، شده بودم آچار فرانسه ، اونقدر تلاش میکردم که حتی یه شب هم موندیم با همکارهای خانم دیگم توی شرکت تا صبح تا ثبت سیستم یکسری پرونده های عقب افتاده رو انجام بدیم شده بودم بهترین از صبح تا عصر اما پولی نمیدیدم کارت حقوقم پیش همسرم بود و توی این 2 سال من فقط یه سری چیزهایی ک لازم داشتم رو تهیه کرده بودم. خدای من بچه دار شدم و به دلیل شرایط جسمی مجبور شدم از کار کناره گیری کنم .
بعد چند سال ک فرزندم بزرگتر شد مجدد رفتم دنبال کار و مهارت جدید اموزش دیدم و چند سال دوباره کار کردم اونجوری کار کردم ک تغییرات اساسی ک اونجا اتفاق می افتاد و من انجام میدادم کاملا مشهود بود اینجا هم پولی نمیدیدم اینجا هم کارت حقوقم دست همسرم بود این همه تلاش من و هنر من توی اون مجموعه با حقوق بسیار معمولی چند سال کار کردم و مجدد بچه دار شدنم همان و دورشدن از کار همان
الان دیگ مسئول 2 تا بچه بودم نمیشد کار بیرون برم ولی باید پول میساختم وارد بورس شدم و بورس فاتحه اش خونده شد. وارد بازار طلا شدم و گفتن الان بازار برای معامله مناسب نیست وارد بازار کریپتو شدم برای همه ی اینها من تلاشهای شبانه روزی کردم تا اموزش ببینم تا بتونم پول بسازم اما باز هم فقط تلاش بود و تعریف و تمجید بقیه ک چقدر توی این امور مهارت دارم ولی پولی نساختم .
استادم در خصوص سوال دومتون نمیدونم هر بار ک با خانمی صحبت میکردم ک شاغل بودن حتی با حقوق کمتر از من برای خودشون طلا میخریدن ، ماشین خریده بودن ، با مادر همکلاسی های دخترم ک صحبت میکردم که شاغل بودند اونقدر اسان بدون تلاشهایی ک من انجام دادم و مهارتهایی ک کسب کرده بودم اونها به راحتی میتونستن پول بسازن و اونو توی زندگیشون ببینن وحتی پس انداز کنن ،
استاد من خیلی از جزئیاتشون خبر ندارم ولی طبق صحبتهای خودشون بسیار داشتند از زندگی لذت میبردن تفریحشون مهمانیهاشون ، روابطشون با بچهاشون خیلی خوب بود
گفتم شاید باید برم مهارت ارایشگری اموزش ببینم الان بازارهای مالی شرایط مساعدی ندارن و برای همینه ک من پول ساز نیستم.رفتم مهارت دیدم چقدر سخت بود اوایلش خسته کننده و طولانی اما کم کم چقدر خوب شدم ماهر شدم عالی شدم
اما هنوز نتونستم از اون هم پول بسازم
استادم این کلیپ شما ک باور کنین فقط تا سوالاتش رو تماشا کردم منو وادار کرد به تفکر به اینکه بنویسم و الان دیدم نزدیک 30 تا ترمز ذهنی پیدا کردم فقط با یک ساعت فکر کردن به این موضوع
به صورت لیست فقط تعدادی از ترمز ها رو مینویسم
1-عدم خود باوری من هر کاری رو تلاش کردم و یادگرفتم بهترین بودم اما خودم رو باور نداشتم ک این منم و من میتوانم و تونستم .
2-عدم لیاقت من هیچگاه خودم رو لایق پول ندونستم پول بسیارداشتن
3-مهم بودن نظر دیگران بخصوص همسرم و کلی موارد دیگه ک مربوط ب عدم عزت نفس هست امیدوارم ک با انجام تمرینهای این دوره بتونم پول خوبی بسازم.
4-من اگر پولدار بشم بقیه دلشون میسوزه چون نمیتونن مانند من زندگی کنن
5-من اگر پولدار بشم اطرافیانم ناراحت میشن
6-من اگر پولدار بشم همسرم ناراحت میشه و ازم دور میشه چون میترسه منو از دست بده
7-من اگر پولدار بشم تنها میشم
8-من اگر پولدار بشم نکنه حق دیگران یا کسی باشه ک توی زندگی من بیاد
9-من اگر پولدار بشم نکنه بیماری بیاد توی زندگیم چون خداوند هر نعمتی رو میده ی نعمتی رو میگیره(باورهای اشتباه اطرافیانم به قول بابام پولدارها در حسرت یه روز زندگی کردن با ارامش رو دارن شبیه ما یعنی ما اوضاع مالی بدی نداشتیم هیچ وقت اما همیشه توی خانوادم باور کمبود هست و تمام شدن فراوانی ها مثلا بابام همیشه میگن ثروتمندها خواب درستی ندارن چون نگران مالشون هستن)
10-پولدارها ادمهای بدبختی هستن چون ن زمان دارن ن روابط عاطفی موفق(خدا رو شکر ک شما هستید و من وقتی شما زندگیتون و روابطتتون رو میبینم تحسینتون میکنم خدایا شکر به خاطر وجود شما استادم)
11-من پولدار بشم همه منو واسه پول میخوان ن خودم
12-من اگ بخوام پول بسازم حتما در حق بچهام کوتاهی کردم
13-من اگر بخوام پول بسازم دیگ نمیتونم بچهامو درست تربیت کنم
14-من اگر بخوام پولساز باشم نمیتونم همسر خوبی باشم.
15-زنان پولدار همیشه با همسرهاشون مشکل پیدا میکنن
15-پول ادم رو از خدا دور میکنه
16- پولدارها بیماری های لاعلاج دارن
و……
استاد ترمزهای زیادی هستن
وای خدای من چقدر شرک چقدر تفکر اشتباه چقدر ترمز ذهنی
من چقدر با خودم کار دارم من چقدر باید عزت نفسم رو افزایش بدم چقدر باید روی باورهام کار کنم
این همه سال تلاش این همه سال همه خودت رو گذاشتن تلاشهای شبانه روزی اما چطور میتونست با این همه باورشرک آلود پولساز بود
خدایا سپاسگزارم بابت وجودت بابت حضورت بابت اینک خدایی چون تو دارم ک منو دوست داری منو هدایت میکنی و منو در پناه خودت حفظ کردی خدایا شکرت
خدایا من نمیدانم و تو میدانی من نمیتوانم و تو میتوانی افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد خودت یاریم کن
استاد عزیزم صمیمانه سپاسگزارم از شما
به امید روزهایی ک بیام و بگم ک چ باورهای قدرتمندی ساختم و چطور دارم پولسازی میکنم.
در پناه الله مهربان باشید خداوند بی همتا یگانه عالم
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته دوستداشتنی و تمام دوستان همفرکانسی خودم .
من الهه هستم و هر چقدر خدای خودم رو برای این روزها شکر کنم بازهم کمه.
احساس میکنم دقیقا روی شانه های خداوندم و داریم باهم قدم میزنیم. لای تمام مزه های زندگیم این حس (این مزه) از همه شیرین تره.
استاد عزیزم من با تمام وجود این باور رو لمس کردم که خداوند برای خرید دوره و یا حتی فایلهای دانلودی من رو هدایت میکنه. اون هم به بهترین شکل ممکن .
وقتی پیام به روز رسانی دروه کشف قوانین رو دیدم گفتم من که الان نمیخوام این دوره رو. پس فعلا برم فلان دوره رو که برنامه برای خریدش داشتم رو بخرم . بعد که ویدئو شما رو برای به روز رسانی دیدم و توضیح دادین برای گاز و ترمز، تازه فهمیدم الان به چه چیزی نیاز دام
. من قبلا فایل رایگان تون با نام استعاره گاز و ترمز گوش کرده بودم و داشتم روش کار میکردم . ولی الان تازه دارم درک میکنم ترمز و گاز یعنی چی؟ تازه دارم میفهمم رفع ترمز در عمل یعنی چی؟ قبلا برای من فقط اگاهی بود. این ویدئو شما منو انگاری منو بلند کرد و پرت کرد وسط پرعمق. الان من میدونم فقط اگاهی برای اینکه ترمز چیه کافی نیست باید بشینم به قول استاد ذهنمو جراحی کنم و بکشم بیرون ترمزهامو و بعد با اقدام عملی باور درست رو جایگزین کنم.
موضوع بعدی که دوست دارم اینجا بنویسم اینه که من هدف امسالم که در ابتدا سال نوشتم،این بود که خدای من بمن کمک کن ترمزهامو تو رابطه عاطفی و درآمد بالا شناسایی و رفع کنم. اون روز وقتی ویدئو بعدی تون در مورد ترمزهای رابطه عاطفی دیدم ، چسبیدم به سقف و به خدا گفتم ممنون که به استاد جانم گفتی بیان و این ویدئو رو برای من بزارن. هرچی بگم که بخوام حس اون روزم رو توصیف کنم بازهم کمه.
خداای من ممنونم که کنارم هستی به این شدددددت.
استاد من الان تازه دارم میفهمم ترمز یعنی چی و من میدونم الان باید چیکار کنم. و میدونم خدا در قدم بعدی که جهاد اکبر هست برای رفع ترمز کنارمه و بازهم هدایتم میکنه.
ممنونم مممنونم ممنونممممممم بابت همه چی. دوست تون دارم. عاشقتووونم.
خدای من ازت سپاسگزارم
سپاسگزارم
سپاسگزارم
زندگیم مدتهاست با خدایم خیلی قشنگگگگگ شده …..
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر
سلام به استاد عزیزم و همسر زیبا سیرتشون
و تمام دوستان فوق العاده در این سایت
وقتی میام داخل سایت و شروع میکنم ب کامنت خوندن بعضی وقتا فشار فرکانسیمو حص میکنم و آزاد شدن از قفل و زنجیر مغزمو
من راستش نزدیک ب دوسالی هست یک هدف انتخاب کردم اونم تتو ارتیست شدن و البته رسیدن به استقلال مالی
راستش من باورهام از دوسال پیش درباره ی ثروت خیلی خیلی تغییر کرده و پول های زیادی توی حسابم رفتم و اومد میکنه ولی خوب ظرفم سوراخ بود هرچی میومد خرج میشد مثله سال های قبل ک روزی8ساعت میرفتم سرکار و کله پول کار کردنمو لباس میخریدم از کترینگ غذا میگرفتم و اصلا نمیفهمیدم پولم چی میشه و بعضی وقتا حتی بدهکارم میشدم
ولی روند تغییراتمو حص میکنم اینکه از فروشندگی رسیدم به صندوقداری و بعد ب خودم گفتم من دیگه هیچوقت واسه کسی کار نمیکنم و اومدم تو حرفه ای ک عاشقش بودم
راستش تتورو پیشه یه استاد معمولی یاد گرفتم و همیشه باخودم میگفتم کار من از استادم تمیزتر ولی چرا اون انقد مشتری داره راستش من خودمم از اینستا پیداش کرده بودم ولی شبانه روز کلی مشتری داشت و یه باور مخربو همون زمان ها بهم القا کرد اونم این بود ک من ک میبینی انقد مشتری دارم
من یه زمانی700تا تتوی رایگان زدم رو پیجم کلی کار کردم ده سال زمان گزاشتم واسه این کار ک الان خداروشکر مشتری دارم
و من تا الان ک دارم اینارو مینویسم باور اینکه باید انقد تتوی رایگان بزنم و توی اینستام بزارم ک بلاخره مشتری ها ب من اعتماد کنن و برای کار من ارزش قائل بشن و هزینه پرداخت کنند
من امسال به خودم گفتم هرطور شده باید مشتری داشته باشم
و کار هایی ک برای ارتقای خودم انجام دادم
تا الان کلاس های نقاشی شرکت کردم چهار ماه دارم میرم کلاس نقاشی
به لطف خدا و با کمک پدرم سالن زدم و صفر تا صد داخلشو خودم درست کردم
و تتوهامو واقعا تمیز میزنم
ولی هر تتویی تا الان زدم رایگان بوده و شاید توی این دوسال من 1700تومن از شغلم پول درآوردم
و بقیش از راههای دیگه بهم پول میرسه
من دوست دارم هم از هزاران راه بهم پول برسه هم از شغل خودم درآمد داشته باشم و مشتریان برای کارم ارزش قائل بشن و بهاشو بدن
خدایا کمکم کن باورهای مخربمو تو این متن شناسایی کنم و بیشتر بخاطر بیارم
باورهای مخربی ک دارم
سنم کمه و هنوز جادارم برای پخته تر شدن
باور درست
(ولی من 21سالمه و طبیعیه توی این سن به درآمد بالا تو حوضه ی کاریم برسم مثله خیلی از دوستای من یا هم سنو سالم ک درآمدهای میلیاردی دارن)
از من تتوارتیست های خفن ترم هس و مردم بین من و اونا حتما اونارو انتخاب میکنن
(منم خفنم منم ارزشمندم منم لیاقت دارم منم کلی ویژگی های منحصر ب فرد دارم ک افراد دوست دارن با من ارتباط بیشتری داشته باشن و بخاطر خودم و بخاطر هنرمم ک شده دوست دارن بیان پیشم تتو بزنن و حتی بیشتر پول پرداخت کنند)
مشتری محدوده و بیشتر افراد ب تتو علاقه ندارن
(الان دوروزمونه عوض شده و الان حتی پدرو مادر هام ب تتو علاقه مند شدن تازه کلی از دخترهای جوان هستن ک عاشقه اینن ک رو بدنشون تتوهای خفن داشته باشندو من براشون بزنم چه بهتره ک تتو ارتیستت دختر باشه ک بتونی باهاش راحتم باشی)
به همین راحتی پول بدست نمیاد یا از راهی ک دوست داری پول بدست نمیاد اعاااا اینه من باور مخربی ک دارم اینه ک از کارت هنرت ک دوسشداری پول گیرت نمیاد یا خیلی کم پول بدست میاری
(نه دختر جون اتفاقا پول فقط از جایی ک توش علاقه داری میاد چون تو اون کار ایده ب خرج میدی واسش وقت میزاری .تمرکز میکنی روش و میری هرروز خودتو ارتقاع میدی
پول اتفاقا از هنرت درمیاد ترانه تو میتونی به درآمد بالا برسی تو شغلت میتونی هرروز مشتری داشته باشی و از یک ماه قبل تایمشون رزرو کرده باشن میتونی از هرروز مشتری روزی 20میلیون ..50م..100م…درآمد داشته باشی این همه تتو ارتیست هایی درامدشون بالاست راحت میلیاردی درآمد دارن کسایی ک همسن خودمم)
من لیاقت دارم به درآمدبالا از کارم برسم چون
من نسبت به کارم متعهدم به خودم قول دادم باید از این شغل به درآمد بالا برسم بعد اگه دوسش نداشتم شغلم عوض میکنم
این دیدگاه شما خیلی به من کمک کرده تنها راه گذر از ثروت رسیدن ب ثروته
قبلاً میگفت حالا اگه بهش رسیدم نخواستمش چی
ولی الان میگم باید بهش برسم و با رسیدن من به هدفام راه رو برای هدفهای بزرگ ترم باز میکنم
در پناه خدای بزرگم باشین
استادم نمیدونید من چقد دوستون دارم اصلا نمیتونم تحمل کنم کسیو ک یک ثانیه بخواد بدتون و بگه
واقعا خوش به سعادت مریم جون فرشته ای مثله شمارو داره
سلام
چقدر این اصطلاح گاز و ترمز که در دوره کشف قوانین به کار میبرید استعاره خلاقانه و بجایی هست
دیروز تو عقل کل هدایت شدم به مقاله ارزشمند خانم شایسته که شاید 10بار خوندنش و لازمه باز هم بخونم
بسیار نکات ارزشمند و ارتباطات معنی داری بین توحید و عزت نفس و روبه روی اون افسردگی و ناامید ی و نرسیدن به خاسته ها (که فکر میکنم دلیل اصلی روند کند نتایجم هست ) بیان کرده بودند
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
من هنوز نتونستم به کمال گرایی خودم چیره بشم و از خودم خیلی انتظار دارم وفکر میکنم در یکسری از موارد فقط کمی بهتر از گذشته ام شدم ،
بخوام به خودم امتیاز بدم و خودم رو به باز بینی کنم
در حیطه اعتماد بنفس و عزت نفس خیلی کار کردم ،شاید از زمان خرید محصول عزت نفس تا به العان هر کدوم از فایلهای رو بالای 100بار گوش دادم، کل کامنت ها رو خوندم، و تمرینهای رو انجام دادم
اما بخوام خودم به خودم امتیاز بدم فکر میکنم ،جریان پیشرفت ام به نسبت تلاشی که میکنم میشه گفت کمی کند پیش میره ،البته که خیلی خیلی از قبل بهترم و کلی از نقاط ضعف ام برطرف شد اما یه سری نقاط ضعف شخصیتی هستن که میتونم داره بهم آسیب میزنه و انرژی منو میگیره مثلا کمال گرایی،وخیلی با روند کند بهبود پیدا میکنن و واقعاً خودم از این روند لاکپشت وار خسته شدم
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
دلیلش رو هم خودم میدونم ،به این خاطر هست که من یه مدت که اهرم رنج و لذت رو میخونم و نتایجم عالی میشه و افکارمو توجه ام در مسیر درست قرار میگیره ،اون تمرین رو نه که رها کنم ،نه، اما اون تایم لازم رو بهش اختصاص نمیدم و با جدیدت کمتری دنبال میکنم ، فکر میکنم حل شد رفت ،در حالی که به قول استاد پاشنه های آشیل همیشه هستن و باید مداوم روی اونها زمان بزارم ،دقیقا استعاره ترمز که اینقدر استاد هنرمندانه مطرح ش کددن ،پام روترمزه ،
چطور به این نتیجه رسیدم ،اول با تکرار یکسری اتفاقات تکراری ،میفههم مسئله هنوز پاک نشده و فقط کمرنگ شده ،
مثلاً در زمینه ارزشمند دونستن خودم :خودم رو ارزشمند نمیدونم چطور ؟؟
یعنی وقتی تو باشگاه تمرین آگهی بازرگانی رومیخونم و «خودم کیف میکنم» که بگم :من یک رواندرمانگر هستم…
من در حوزه فرش دستباف فعالیت میکنم ،یعنی خودم رو بدون نتایجم ارزشمند نمیدونم ،یعنی اگر این فعالیت ها رو نداشتم میخواستم تو تمرین آگهی بازرگانی چی بگم ،انگار این مدارک ،این شرکت به من ارزش میده ،و بدون وجود اینا من حرفی ندارم و شاید اگر اینا نبود من هیچ وقت نمیرفتم این تمرین رو انجام بدم
پس هنوز براین باور که من هستم که این شغل به من ارزش و اعتبار میدهد نه من به این شغل
پس این باوری که ساختم: من هستم که به این شغل ارزش اعتبار میدهم این شغل به من
هنوز جا نیفتاده ،هنوز شکل نگرفته ، نهادینه نشده و باید تلاشم رو بیشتر کنم و با جدیدت بالاتری دوره عزت نفس رو درک کنم
البته که بابت تغیرات ریز و درشت تا به این لحظه خدا رو شکر میکنم
کسی نمیشناسم که تو این مورد از من بهتر باشه اما به نسبت تلاشی که میکنم از خودم رضایت 100 در صد ندارم و نتایج آم اندک هستش
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
مورد بعدی که باز هم خودم فکر میکنم به وجود تلاش زیاد و فعال بودن نتایج مالی ام خیلی داره کند پیش میره ،در حوضه کسب و کارم هست
یعنی ماهی دوبار خرید دارم و بار به تهران میفرستم اما حس میکنم سودش خیلی کمه ،آزادی زمانی مکانی رو دارم اما آزادی مالی نه ،هنوز بهش رسیدم
چند روز پیش با یکی از مربی های باسابقه در حوضه کاری خودم ملاقات داشتم و ایشون پرسیدن چند وقته شرکت تون رو تأسیس کردید و مشغول فعالیت هستید ،گفتم سه ماهه
کلی تعجب کردن و تحسینم کردن که طی سه ماه این همه پیشرفت داشتید ، فعال هستم اما انگار در مسیر اشتباه هست ،چون کارها باید راحت انجام بشه ،راحتر از العان
،تک و تنها ،خودم هستم و البته هدایت ها و عمل به اون ها ،اما نتایج مالی خیلی داره کند پیش میره ،ظرف م هنوز کوچیکه ،اینجا هم جای عزت نفس خالیه
کسی رو نمیشناسم که تو این شاخه فعال باشه ،و بتونم روند نتایجم رو بااون مقایسه کنم
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
یکی محدود کننده که دارم اینه که این شغل مردانه ای و من باید خیلی رو خودم کار کنم خیلی رو تعاملات اجتماعی کار کنم
سنم کمه و بقیه به من اعتماد نمیکنن
شهرمون کوچیک و شاغلین تو این حوزه خیلی کم هستن .
فعلاً جلو صادرات بسته است و قیمت خرید این محصول خیلی پایینه برا همین کسی راغب تولیدش نیست
تا بیام شناخته شده و قابل اعتماد باشم زمان میبره و فلان باید صبور باشم
هرکاری روند خودش رو داره و من فعلا در حال یادگیری و آزمون خطا هستم
«خدایا چه باورهایی، اینا کجا بودن ، با وجود این ها باز هم خیلی عالی پیشرفت کردم،خودم هنگ کردم,کلا کلنجار رفتن با ذهنم بعضی اوقات خیلی کلافه ام میکنه ،اما خیلی وقتا ، پیدا کردن یه باور مخرب هیجان زدم میکنه مثل دیشب که متوجه شدم وقتی داری خودت رو با کسی مقایسه میکنید ،یعنی باور قربانی بودن رو داری»
این باور رو هم پیدا کردم که ،اون ته ته های ذهن مهم من باور دارم که اوایل هر کاری سخته ، باید سختی های زیادی متحمل شم و العان رو این باور کار می کنم :
خدایا شکرت که منو آسون میکنی برای آسونی ها
و این روزها نتایج این باور رو به صورت ملموس تو روند کارم میبینم ،مثلا تو مسافرت بودم و آنلاین کار رو میدیدم و خرید میکردم
یه باور مخرب دیگه که شاخه متفاوت تقسیم میشه،باور های مخرب در زمینه مالی هست که ثروت 1 و اصول کسب و کار رو همزمان با عزت نفس کار میکنم
افتخار میکنم به شاگردی استاد خوشتیپ و با سواد و با معلوماتی مثل شما ،استاد عباسمنش عزیزم