چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 44 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1430 روز

    سلام دوستان

    خواسته های که انتخاب کردم و براش تلاش کردم و محقق نشده هنوز؟ازدواج خودم،حالا ترمز هایی که پیدا کردم چی،من آنقدر اون فردای متاهلی رو بزرگ کردم توی ذهنم که آنقدر مثلاً اتفاق عجیب و غریب در کنار یکی دیگه قدم زدم با اینکه من آنقدر روش کار کردم هنوز اون تصویر تیره و تار یا اینکه تمام دنیا اصلا استوپ خورده و همه انگشت به دهن بگن وایبی ببین چه انتخابی کرد بعد این همه تلاش و به موفقیت رسید یعنی آنقدر کمالگرایی رو الگو خودم قرار دادم که اصلا مسیر حرکت رو گم کردم و یه منطق هوایی ساختم برای خودم که آقا من تمام عمر تلاش کنم خودم رو هم نمیتونم بشناسم چه برسه به یک انسان دیگه و هزار تا داستان دیگه

    دوستان خودم که به راحتی ازدواج کردن؟اقا باورشون اینکه بابا خبری نیست هیچ جا اون هم یک فردی مثل من و خیلی راحت گرفتن به خودشون و کار هم به راحتی انجام شد و میبینم چقدر هم حالشون خوب,,

    حالا یه مثال از خودم بزنم مثلاً لیسانس گرفتم توی ذهن من هیچ غول بزرگی نبود یا اصلا این تصویر که من رو مهندس صدا کنم یا این داستان ها نبود و خیلی راحت همه چی پیش رفت ولی دوستانی دارم که میگن اگر من هم درس خونده بودم اصلا زندگیم تغییر میکرد و آدم ها به دو دسته تقسیم میشن با سواد و بی سواد و من جز بی سواد ها هستم و این باورها اصلا نگذاشت که این ها به دیپلم درست و حسابی داشته باشن.

    من تو همین چند روز هم مدار میشم با آگاهی های کشف قوانین و این بزرگترین چالش حداقل ده سال اخیرم رو جوابش رو پیدا میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    میثم رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1191 روز

    سلام خدمت دوستان عزیز

    1_چه هدفی انتخاب کردم که فعلا به آن نرسیدم؟ خرید خانه

    2_چه کسی هست که زود تر از من و راحت تر به هدف من رسیده است ؟ داماد،و چندتا از دوستانم

    3_چه باور هایی و یا ترمز هایی هست که اجازه رسید به اون خاسته رو بهم نمیده ؟

    1_خرید خانه پول خیلی زیاد میخاهد

    2_شاید چند سال طول بکشه تا من بتونم خونه بخرم

    3_خرید خانه کار سختی است

    4_هر موقع من پول خرید خانه دارم تورم زیاد میشه و پول من به خرید خانه نمیرسه

    5_هر کس خانه داره از پدرش به ارث رسیده

    6_چرا پدر من به من خانه نمی‌دهد

    7_هر کس خودش خانه خریده چندین سال کار کرده

    8_سن من برای خرید خانه کم است

    9_چون ازدواج نکردم نمیتوانم خانه بخرم و حتما باید ازدواج کنم

    10_اگر خانه خریدم تنهایی بهم خوش نمیگذره

    11_وسایل خونه گرونه

    12_جایی که من میخاهم خانه بخرم در حد و اندازه من نیست

    اینهمه باور محدود کننده در باره‌ی خرید خانه دارم

    دوستان اگر که امکان داره منو راهنمایی کنید تا بتونم باور هام رو در مورد خرید خانه درست کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مریم السادات هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1414 روز

      سلام دوست عزیز

      به نظر من کاری که خودم انجام دادم این بود که من دفترم رو برداشتم و لیستی از نعمتهایی که دارم و حتی به راحتی به دست آوردم رو نوشتم و شکرگزاری کردم و یه جورایی تمرکزی رفتم روی کوچکتربن نعمتهایی که دارم و حتی اتفاقات و مثبتی که برام می افتاد حتی شنیدن یه حرف خوب نگاه با محبت یا یه لبخند یا به قول استاد خوردن غذایی که دلم میخواست توسط مادرم یا هرجایی دیگه…یکم آروم بگیرید و نگاهتونو بزارید روی نعمتهایی که بدون پرداخت هزینه خداوند به شما داده و شما هیچ کاری هیچ هزینه ایی براش نداشتید

      و فکر میکنم یواش یواش نعمتها و برکات از هر سمت و سویی جاری میشه توی زندگیتون و درها باز میشه و در زمان درست در مکان درست خواهید بود برای خرید هرچیزی یا هرکاری که دارید

      امیدوارم تونسته باشم کمکی کنم در پناه تنها فرمانروای جهان باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1832 روز

    سلام

    استاد خوشتیپم با تصویر فواره ابشاری و مریم زیبا که داره برامون فیلم میگیره

    اول جواب سوالا رو میدم بعد مابقی فایل و‌گوش میدم

    1-چه خواسته یا هدفی داری و داشتی که با تلاش بسیار هنوز بهش نرسیدی ؟

    جواب : هدفم درامد مالی ازادی مالی و زمانی بود که از شروع فعالیتم هم اهداف دیگری رو شروع کردم اما این هدف همیشه بود و براش به خیال خودم تلاش میکردم و متوجه شدم اصلا تلاش فیزیکی درکار نیست من باید تلاش ذهنی براش انجام بدم چون شغل های مختلفی امتحان کردم ساعت کاری های مختلف اما هیچکدوم نتیجه در بر نداشت تنها اقدام جدی برای تلاش ذهنی م گوش دادن به فایل های ثروت و خرید روانشناسی ثروت هستش

    2- چه افرادی میشناسی که با وجود تلاش کمتر بسادگی به همان خواسته رسیدن ؟

    جواب : خیلی از دوستان و اشنایان بمرور الگوی خوبی برای من شدن در جهت ادامه دادن که اون اوایل یا من در فرکانس دیدن اونا نبودم یا اغلب شانس و بهانه رسیدن به خواسته هاشون میدیدم و یا ذهنم دنبال بهانه های خاص میگشت برای رسیدن اونها بطور مثال ما یه فامیلی داریم که تمام مجردی هاش هر لحظه با ما بود و تمام تفریحاتمون باهم وضع مالی خوبی داشتن و دارن بعد ایشون با یه اقای بسیار موفق و ثروتمند ازدواج کردن ذهنم قبلن میگفت خوب خودشونم پولدار بودن که با این فرد ازدواج کرد در صورتی که محل زندگی پدر و مادرش وضع مالیشون فقط یک درصد اوضاع مالی این اقا بود و بعدها که بیشتر روی خودم کار کردم متوجه شدم دوستم که همین فامیل دور ما هست بدلیل یسری تضادهایی که در روابطش ایجاد شده بود تصمیم گرفته بود روی خودش کار کنه مشاوره میرفت و خلاصه هم احساس لیاقت و هم عزت نفسش جوری بیشتر شد و اوضاع رفتاریش تغییر کرد که پاداش جهان بهش هم همسر بسیار خوب که مطابق چیزهایی که دوس داشت همیشه باشه بود و هست و هم اوضاع مالیش خدا رو شکر خیلی خوبه و خدا رو هزاران بار شکر میکنم که ما هنوزم باهم رفت و امد داریم و من از نزدیک میتونم این الکوها رو ببینم و تایید کنم و چقدر از بین صحبتهای همسرشون میتونم رد پای قانون و ببینم و باورهاش و برای خودم تایید کنم یدونش از مثال هاش و میگم چون بتازگی هم راجع بهش صحبت شد همین دوست ما همسرشون با سرمایه خودش برای ایشون دفتر زده دوستم داشت از ترسهاش میگفت ازینکه بعد گذشت چند وقت هنوز سود نداشتن بعد بخاطر یه موضوعی که در دفترش با کارمنداش بوجود اومده بود و ضررها داشت ناامید میشد برای ادامه کار که با همسرش صحبت کرده و گفته من هیچ کار مفیدی که باعث سوددهی بشه انجام ندادم و ازین صحبتها همسرش هم در جواب این حرف و زد« گفت تو چرا ازین زاویه نگاه میکنی که با تاسیس این دفتر هیچ کاری هم نکردی حداقل به کلی ادم نون رسوندی» اصلا منپ خپاهرم که این حرف و شنیدیم یه لحظه بهم میخکوب نکاه کردیم تایید قانون و استفاده قوانین برای همه یکسانه هرکس اندازه نوع باورش

    سوال سوم :

    ترمزها م اینقدر تو این زمینه زیاده که دونه دونه ش و باید روش کلی کار کنم هرکدوم اندازه دهها خط براش میشه نوشت بزرگترینش هم شرک هست ترس از کمبود نادیده گرفتن تواناییم و…

    چنتاش در جریان قرار گرفتن متوجه شدم که پوچ هست مثل کار فیزیکی بیشتر ساعت کاری زیادتر فهمیدم نه تنها تاثیر نداره بلکه خیلی ها رو میشناسم که با ساعت خیلی خیلی کمتر فعالیت های هشتاد درصد کمتر از من درامدشون صد در صد از من بیشتره

    یا مثلا ترمز استعداد کافی

    ترمز فعالیت جسمانی

    ترمز دست زیاده تو فلان کار

    ترمز سرمایه و…. همش و من در زمینه مالی متاسفانه دارم ‍️

    پس تلاش ذهنی و باورهامو بیشتر میکنم تا براحتی به خواسته م برسم نه با سختی و قدمهامو براش بردارم ممنون استاد عزیزم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    آذین گفته:
    مدت عضویت: 1114 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام بر استاد و مریم عزیزم

    سلام بر دوستان پاکم

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من دو تا هدف مهم برای خودم از 19 سالگی تعریف کردم اما هنوز بهشون نرسیدم و دلیل نرسیدن هم ب لطف الله کاملا برام واضح شده.

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    تمام دوستانی ک داشتم و دارم و خیلی از افرادی ک میبینم با حتی نصف تلاش‌های من ب نتیجه

    رسیده اند.

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    اولین ترمزی ک دارم کمال‌گرایی هست ک از بچگی همراهم شده و باعث میشه تلاش‌های خودم را نبینم و همیشه در نظرم کمه و باید بیشتر تلاش کنم، همین باور غلط باعث شده علمم از اطرافیانم خیلی بیشتر باشه ولی اون علم بالفعل نشه و من نتیجه اش را در کارهام نبینم، پس خیلی از دوستانم چون کمال‌گرا نبودن نصف من یا حتی کمتر تلاش کردند و می‌کنند و نتیجه میگیرند، چیزی ک امروز دارم روش کار میکنم اینه کمال‌گرایی را حل کنم‌ و بهبودگرا باشم و میبینم ک من هر روز در حال تلاشم پس من هم ب لطف الله نتیجه میگیرم چون دارم روی خودم و باورهام کار میکنم.

    دومین دلیل کمبود عزت نفس و احساس لیاقت هست، من همیشه دیگران را در نظر خودم بالا بردم و از موفقیتهاشون برای خودم کاخ ساختم در صورتیکه باید برعکس عمل کنم باید خودم را ببینم و موفقیت‌های خودم را تحسین کنم و این را بدونم ک دیگران اگر موفق شدند من هم میتونم و این یک موضوع بدیهی هست ک من هم نتیجه تلاشهام را بگیرم.آری من می‌توانم.

    سومین دلیل ترس از نشدنها و شکستها و قضاوتهاست

    برای این مورد باید ایمانم را تقویت کنم و بدونم املای بدون غلط وجود نداره پس طبیعی هست ک وقتی دارم حرکت میکنم اشتباه کنم ولی میتونم حلشون کنم و نتایج را بهتر و بهتر کنم اما این مورد رخ نمیده مگر شروع ب حرکت کنم. ضمنا در مورد ازدواجم هم هر چی تا بحال شکست تلقی کردم تجربه هایی و تضادهایی بوده ک من را ب خواسته ام نزدیکتر کرده است.

    الهی شکرت ک راه را نشونم میدی و همواره هدایتم میکنی

    عاشقتمممم

    دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    کبرا گفته:
    مدت عضویت: 1214 روز

    سلام،من یک دیدگاه کلی عرض میکنم،من با استفاده از آموزه های سایت نتایجی در روابط بدست آوردم که خیلی راضی هستم،تجربه ای که در این زمینه بدست آوردم اینه که تا زمانی که مینویسم نتاجی پایدارتره ولی وقتی که وقفه ای در نوشتن ایجاد میشه با وجود اینکه در کنترل ذهنم تلاش دارم نتایجم خدشه دار میشن،بنابراین به این نتیجه رسیدم که با نوشتن، اون احساس خوب که شاه کلید هست ایجاد میشه و علت پایدار بودن نتایج هم همون احساس خوبه که موقع نوشتن ایجاد شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    عصمت عجمی گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان گلم

    استاد لذت بردم از این فایل .من بارها تو زندگیم هدفگذاری کردم اما هیچ وقت به نتیجه نرسیده چند روز اول باذوق شروع کردم اما بعداز یه مدت ناامید میشدم و رهاش میکردم وباز دوباره میگفتم ایندفعه دیگه حتما ادامه میدم سعی کردم به قول شما استاد عزیز یه هدف کوتاه مدت انتخاب کنم وادامش بدم ونتیجه بگیرم و بعد برم سراغ هدف بعدی یه هدف 21 روزه رو شروع کردم و به نتیجه رسید.خداروشکر خیلی خوب شد و الان دارم لذت اون نتیجه رو میبینم.اما هدفهای زیادی دارم که در بلندمدت به نتیجه میرسه سخته. کنترل ذهن اما همه سعی خودمو دارم میکنم که ذهنمو کنترل کنم ممنون از شما که این خانواده صمیمی رو تشکیل دادین ومنم عضو ای خانواده ام باتشکر از شما استاد عزیز در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1769 روز

    به نام خدای اجایتگره خواسته ها به شرط ایمان به شرط پاکی دل

    سلامودرود به استادعزیزم ومریم جان وتمومه دوستان ارزشمندم

    این کامنتو مینویسم اول برای خودم بعد برای اون دسته از خانمهایی که آرزوی داشتن فرزند دختر یاپسرهستن و ترمزهایی که من دوروز پیش از ذهنم بیرون کشیدم رو اینجا ردپا کنم.

    وچقدر خداوند زود اجابت میکنه خواسته ها رو،اون ماهستیم که پامونو همراه با یک بلوک گذاشتیم روی ترمز و انتظارداریم ماشینِ رسیدن به خواسته هامون با سرعت برقوباد به هدفمون برسه!

    1_چه خواسته ای دارم و باوجود تلاش فراوان هنوز به آن نرسیده ام؟

    خواسته ی من‌درسال401تجربه ی داشتن فرزند پسربود و باوجود تلاش فراوان البته نه ذهنی بلکه از طریق عامل های بیرونی ازجمله برنامه های غذایی که بهم خیلی ازافرادی که اجراکرده بودن و داشتن فرزند پسررو تجربه کرده بودن بهم پیشنهاد میدادن،و درآخر هم نتیجه ی برعکس گرفتم!

    میدونید استاد درواقع من یجورایی خودمو به گمراهی کشوندم یعنی فقط عامل بیرونی رو دخیل دونستم و میگفتم خوب قانون پسردارشدن یعنی رعایت این نوع رژیم غذایی!!یاقانون دختردارشدن رعایت یک نوع دیگه از رژیم غذایی!

    ولی چون خودمو توگمراهی انداخته بودم هیچوقت این سوالو نکردم ازخودم که چرااا خیلی ازافراد توی فامیلمون بوده که هیچ نوع رژیم خوراکیی رو رعایت نکرده و بدون هیچ تلاشی صاحب چندینو چند تا فرزند پسرشده!

    وبرعکس خیلی ها مثل خوده من باوجود تلاش فراوان وخوردن خوراکیهای مختلف توی چندینوچندماه بازم نتیجه ی برعکس میگیرن

    حتی برعکس این قضیه روهم دیدم که خیلی ها فرزند دختر دوست دارن و باجود تلاش فراوان و رعایت رژیم غذایی مربوط به دختردارشدن،دوباره فرزند پسر رو تجربه کردن

    فقط هم بااین جمله خودمو گول میزدم که خدا برای هرچیزی قانون گذاشته برای این موردهم قانون گذاشته که بدن جوری تنظیم بشه که کروموزوم ایکس و وای مرد باتوجه به اون رژیم غذایی به سمت ایکس خانم بره

    و تازه فهمیدم که من علاوه بررعایت این رژیم خیلی باگهای محدودکننده توذهنم هست که اجازه نمیده این خواسته روتجربه کنم و یجورایی با کسب این نوع اطلاعات بیرونی رنگ خدارو کمرنگ کرده بودم!

    من کلی ترمز توی ذهنم پیداکردم

    1)اینکه من بدنم همیشه تنظیمه که کرموزوم ایکس رو فقط دریافت کنه،چرااینومیگفتم،چون اکثرفامیل مابیشترفرزنددختر اووردن تا فرزندپسر

    ومن عمیقاًاین توی ذهنم بوده که خوب همه ی ما ژنتیکی فقط دختردارمیشیم!

    حالامن میخواستم بارعایت رژیم غذایی شاخ قولی بشکنم!یعنی دقیقا توی ذهنم شاخ قول شکستن بود!که این خودش دوباره یه ترمزی بود برای من که دوباره منوازخواستم دورکنه

    دقیقاهمین باورو هم همسرم داره یعنی الان متوجه شدم که قبلا این حرفو زیادزده بود،که شماژنتیکی بیشتر صاحب فرزند دخترمیشید!وخوب باهمین باورمون دوتامون قدرت داده بودیم به یک عامل بیرون ازخودمون!!

    2)اینکه اونایی که راحت چندینوچندتا فرزندپسرمیارن به این خاطره که خوب بدنشون جوری تنظیمه که فقط کروموزوم وای رو میتونن دریافت کنن!!اصلا باورهای فاجعه ی زبادی پیداکردم که خودم فقط میخندم:)

    3)اکثراونایی که تونستن فرزندپسرروتجربه کنن حتما هزینه ی زیادی کردن یا با عمل آی وی اف تونستن به خواستشون برسن

    و خوب دیده بودم دوباره خیلی ها هم حتی باعمل آی وی اف هم جواب نگرفته بودن و میگفتم خوب پس یک عامل دیگه هم غیراز آی‌وی اف دخیله

    استادخجالت میکشم این باور چهارممو بگم ولی باورکنید که دست خودم نبوده و مطمئنا زیر اون تپه های محدودکننده ی ذهنم بخاطرعقاید گذشتم خاکش کرده بودم وبلاخره باکلی جراحی کشیدمش بیرون

    چهارمین باوربسیارمخرب وبسیارمحدودم این بودکه خوب خوده خدا به خیره من نمیبینه که بهم فرزندپسرعطاکنه چون افرادحسود زیاد دوروبره من هست واگه خدابهم پسربده ممکنه یک بلایی سره منوبچم بیارن!!!

    وپنجمین باوری که من دراین موردداشتم اینه که خیلی ها ورد زبانشون شده دخترا بهتراز پسران،البته این حرفو کسانی میزنن که خودشون باوجودتلاش فراوان نتونستن پسرروتجربه کنن و بااین جمله خودشون رو توجیه میکنن که نه خوب شد خدابهمون دختر داد،پسرا دردسربیشتری نسبت به دخترا دارن

    وباهمین منطق ضعیف ازخواستشون دست میکشن!

    ومن هم انگاریجورایی درگیراین باور خودمو کرده بودم

    ودرادامه ی داستان اتفاقی که برام افتاد این بودکه من فرزنددومم هم صاحب فرزنددخترشدم و بسیارمتعجب شدم که چراتلاش فراوان من جواب نداد؟!

    یعنی انتظارم این بود باجود تلاش بیرونی فراوان وتلاش ذهنی بسیارکم برم سونوگرافی و دکتربهم بگه بچتون پسره!!!

    ودیده بودم خیلی ازافرادی که یجورایی مثل آب خوردن درخواست میدن که مادوست داریم پسرداربشیم و درحین علی بی غمی وبدون هیچ رژیم غذایی و بدون هیچ استرسی صاحب دوقلوی پسرشدن!

    خلاصه بعدازپنج ماه ازبارداریم فهمیدم که فرزندداخل شکمم دچار مشکلی شده که گویا نمیتونم بارداریمو ادامه بدم،ومتأسفانه ازدستش دادم

    من بااینکه دیگه دکتربهم گفته بود فرزندتون دختره ولی بازهم توی رؤیاهام بایک پسربچه بازی میکردم وشبها قبل ازخواب بادخترم کلی راجب اینکه اگه احتمال یک درصد بچمون پسرباشه صحبت میکردیم وکلی احساسمونو خوب میکردیم که چی میشه اگه پسرباشه و زودبه دنیابیاد و باهاش اینحوری بازی میکنیمو وووو کلی رؤیاپردازی دیگه

    و باورکنید استاد باکلی احساس خوب میخوابیدیم جوریکه انقدر باذوق چشمامو میبستم و تو رؤیاهام باهاش بازی میکردم که ناصف شب من خوابم نمیبرد

    حالا برام سوال شده که یعنی چون این فرکانسای خوب رو حالاآگاهانه یاناآگاهانه میفرستادم،این اتفاق برای فرزندم پیش اومد و نشد که به زندگیش ادامه بده؟؟!

    نمیدونم ولی من واقعا سعی کردم که تواون مدت پنج شش ماه بارداریم احساسمو خوب نگه دارم و جوری حال روحیم عااالی بود که هرکسی منو میدید فکرمیکرد من اولین فرزندمو باردارم و یجورایی انقدر حاله دلم عالی بود که باورکنید احساس میکنم بهترین روزای عمرم این چندماه بود،ازبس که حالواحساسم خوب بود،و همیشه شبها قبل ازخواب رؤیا پردازی میکردم که اگه احتمال یک درصد فرزندم پسرباشه این کارومیکنم براش اون کارو و و خلاصه کلی توذهنم منودخترم باهاش بازی میکردیم البته توی ذهنمون

    بعداز ازدست دادم بچم دوباره خیلی زود خودمو جموجورکردم و نذاشتم احساسم خیلی بدبشه چون اینو صد درصد قبول دارم ک ادامه دادن به احساس بد شرایط بدتریو برام پیش میاره

    و الان با باور صد درصد اینو میگم و متعهدمیشم که ازین به بعد برای هررررررررر خواسته ای فقط و فقط روی ذهنم متمرکز بشم،و نه هیییچ عامل بیرونی،

    و خودمو رها وتسلیم و سرسپرده به خدای قدرتمندم بسپارم و بذارم اون خودش درزمان منطقیش و درزمان مناسبش به شرایطی هدایتم کنه که بتونم ان شالله این خواسته روتجربه کنم

    البته این باورایی که توی ذهنم پیداکردم منطق هاشون هم برای خودم ایجادکردم،واحساس میکنم مقاومتم نسبت به این خواسته کمترشده

    من قبل ازباردارشدنم واقعا مقاومت زیادی دلشتم یعنی درواقع اون اضطراب و اون استرس بیش ازحد که نکنه جواب نده باعث شد که من توگمراهی بیوفتم و خودمو به صورت صددرصد به خدا نسپارم و یجورایی باعامل بیرونی رنگ خدارو کمرنگ کرده بودم!

    این کامنتو اینجا درج میکنم،تااگه دوباره ذهن چموش من میخواست برای این خواستم عامل بیرونی رو دخیل بدونه بیام ودوباره حرفهام رو به خودم مرور کنم و بگم که فقط و فقط عامل رسیدن به تمومه خواسته هامون،لذت بردن از لحظه لحظه ی زندگیه،علی بی غم بودنه،تسلیمو رهابودنه،متوکل بودن به خداونده،و بسپاریم خودمونو به جریان هدایت که خودش درزمان وموقعیت مناسب به هرآنچه که آرزوشو داریم مارو هدایت کنه

    حتی اگه یچیزی مثل خوردنی یا رفتن به یک دکتری یا اززبان یک فردی یه حرفیو شنیدن و بهش عمل کردن باشه

    اون خودش میدونه و بسسسس

    اون به همه چیز آگاهه و بسسس

    اون به همه چیزمسلطه و بسسس

    اون قدرت هرکاریو داره و بسسس

    منم که چیزی نمیدونم

    منم که نااگاهم و به هییچ چیزی مسلط نیستم

    و قدرت هیچ کاریو ندارم،اگر که اراده ی خدا تواون کارنباشه

    خیلی خوشحالم که تونستم باورهامو تو این خواسته پیداکنم،امیدوارم که بتونم این خواسته رو به زودی تجربه کنم و ایمانمو نسبت به قانون بدون تغییرخداوند بیشترکنم

    البته این تضادی که بهش برخوردم احساس میکنم برام خیلی خوب بود،چون تونستم بیشتر به قانون توجه به ناخواسته ها پی ببرم و بفهمم که به هرآنچه توجه کنم و قدرت بدم وارد زندگیم میکنه،میخواد خوشم بیاد ومیخواد خوشم نیاد

    ازتون ممنونم بابت این فایل گرانبها که من یک روز قبل از این فایل کلی صفحه داشتم راجب ترمزهای این خواستم پرمیکردم ودلیلومنطقای درست رو کنارش میوردم

    وچقدرخدا به موقع شمارو به این فایل هدایت کرد و برای من بود این فایل تا ازخواستم دست نکشم و ایمانمو فقط بیشترکنم و همه چیو بسپارم ب الله تا ب وقتش منو به این خواستم برسونه

    درپناه خدای رب العالمین میسپارمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    توحید خادمی گفته:
    مدت عضویت: 1015 روز

    به نام خدایی که زیباست و زیبایی را دوست دارد،به نام الله که رب العالمین است،سپاسگذار خدایی که تمام قدرت زندگی ام در دستان اوست،

    سپاسگذار خدایی هستم که قوانین و سنت اش بی تغییر است

    سوال اول:چه هدفی داشته ام که با اینکه کلی تلاش کرده ام به ان نرسیده ام:

    من 38 سال سن دارم ارزو ها و هدف های خیلی خیلی زیادی داشتم و جون کندم،عرق ریختم،جوونی ام رو دادم براش که نرسیدم بهش،نمونه بارزش ثروت و مکنت مالی بود،به همه دری زدم پول دراوردم ولی تمامش رو میباختم،یادمه توی ذهنم این بود که مشاور املاکی خیلی پول توش هست،و تصمیم گرفتم املاکی بشم،دروغ نگم پولای کلانی دراوردم،خیلی خوب بود،ولی دریغ ازینکه بتونم با اون پول حتی یه تفریح خانوادگی درست برم،در میاوردم و با همون دست از دست میدادم،نمیدونستم مشکل از کجاست،

    بعد همه میگفتم املاکی پولش برکت نداره و باید شارلاتان باشی تا پول دراری،منم با شارلاتان بازی پول دراوردم ولی مث مووش از دست میدادم..خخخ حتی از موش بدتر،چقدر بدبخت بودم اون روزاااا،

    سوال دوم:چه افرادی رو میشناسید که با تلاش خیلی کمتر به درامدهای بیشتری رسیدن؟

    خب مثالهای زیادی دارم،نمونه اش عموی عشقم که توی همین صنف بود و من فکر میکردم چون پول داره پولش پول میاره،اما بعدها فهمیدم اصلا با پولش جایی دیگه کار میکنه ولی درامدی 100 برابر یا بیشتر از من داشت،و روز به روز هم درامدش داره بیشتر میشه خدارو شکر،اینقدر انسان درستی که تمام مشتریهاش تبلیغش رو میکنند،و خود مردم دارن تبلیغ میکنند براش و اصلا هم شارلاتان نیست رضای الله،

    سوال سوم:چه باورهای محدود کننده ای داشتید که باعث شده با تلاش فراوان به نتیجه نرسید؟

    ای واااای که هرچه زجر کشیدم ازین باورا بوده،استاد چرا عاشقتونم،چرا؟سید خدا میدونی چرا خوشحالم؟(اشک پر چشمام)چون هدایت شدم،به سوی نور،به سوی درستی،به سوی شما

    1باور اینکه ثروت کمه و باید با کلاه برداری پول در بیارم

    2 باور اینکه تمام مردمی که ثروتمند شدن اول همیشه پولاشون رو میباختند

    3 پول چرک دسته

    4 پول دارا کثیف و نا پاکند

    5 وقوی ترین باور محدود کننده اینکه یه حدیث از حضرت علی شندیم،فقط یک بار،ولی چون از پدرم شنیدم که انسان مذهبی بود ریشه زد توی مغزم که هیچ کس ثروتمند نمیشه مگر اینکه حق فقیری توی مالش جمع شده باشه،

    استاد خیلی زحمت کشیدن که فقط همین یه باور رو از ذهنم دور کنم با اینکه فقط یک بار شنیده بودمش…

    وای که چقدر نوشتن واسه من سخته،ولی به عشق خودم و خودت و خدا نوشتم…

    الهی آمیییین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    روح الله آقاسی گفته:
    مدت عضویت: 1204 روز

    به نام خدا …

    سلام استاد عزیز

    سلام مریم خانم

    سلام دوستان عزیز..

    این های که استاد گفته مشگل کلی من هست چون نمیدونم تو تفکراتم چی داره میگذره که همش فکر میکنم باید این و ان قدر من و بدونن چون دارم بهشون کمک میکنم و همیشه ناراحت این هستم که من وهمسر چه مشگلی داریم که با اقوام نمیتونیم روابط خوبی داشته باشیم به اطرافیان خیلی کمک میکنم چه از لحاظ مالی چه از لحاظ فکری ولی یه باوری دارم که میگن این دست نمک نداره فکر کنم از بچگی رفته توذهنم …خیلی تلاش میکنیم دوستان خوبی رو جذب کنیم ولی نمیشه همشم میدونم نتیجه اعمال خودمه ولی نمیدونم باید چیکار کنم کتاب میخونم و خدا هرچی میخونم میگه از خودت شروع کن ولی باور درسته استاد باوری دارم که خوبی از حد بگذرد نادان خیال بد کند.حالا خدا رو شکر من بسیار آدم رکی هستم نمیدانم علت همین رک بودن من هست یا چیز دیگر پیرامون من و همسرم کلا مثلا مذهبی وجود دارد و من وهمسرم بسیار آدمی شاد و بزن برقصی هستیم و اهل بیرون رفتن و مسافرت ولی به هرکی میگیم نه میاره یا به زبان خودم می‌پیچونه خانمم اقوام خودش و دوستداره ولی دیگه میبینه نمیتونه براش کاری بکنه در کل احساس تنهای میکنیم …تو موارد مالی هدف گذاشتم تا به این مبلغ برسم تا چند قدمی رفتم وباز برگشتم و یا چند ماه درآمد عالی و چند ماه کمی پایین تر همش باورهای دارم که چون دلار تو ایران بالا وپایین میشه اینطوری میشه یا اگه یخورده شیشه خورده داشته باشم بیشتر میتونم کاسبی کنم ..کنکاش درونی رو شروع کردم کتاب میخونم ویس گوش میدم تلوزیون وفیلم وسریال نگاه نمیکنم ولی نمیدونم کی درآمد به صد رسید چرا دوباره پایین امد ..ذهنم قفل میکنه ..حس بالا وپایین میشه ..احساس عدم لیاقت سراغم میاد…خدایا هدایتم کنم…ممنون وسپاس از همه …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    فرحناز کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1097 روز

    سلام و درود فراوان بر استاد عزیز وخانم شایسته مهربان

    خدا را شکر که هرروز پنجره‌ای زیبا به روی زندگی مان باز میشود

    سپاس از استاد عزیزم که رهنمودهای ایشان ستایش شدنی است

    سپاس از شما دوستان عزیزم

    راستش میخواستم راجب سوال استاد عزیز بنویسم اما اینقدر کامنت های دوستان عالی بود که فکر میکنم یک کتاب بی نظیر را دارم میخونم چقدر خوش حالم که حال همه خوب چقدر موفقیت ،چقدر شناخت و چقدر توانایی تغییر خدایا شکرت

    با تمام وجود افتخار میکنم به این دوستان پر توانم و استاد عزیزم که مسیر های زیبای زندگی را اینگونه عالی برای ما روشن می‌کنند

    آرزوی موفقیت شما دوستانم را از خداوند مهربان خواستارم

    وبا تمام وجود از استاد عزیزم تشکر میکنم

    استاد جان زنده باشی و پایدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: