https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ب دوستان هم مدار دراین مسیر ک مارو بالذت میبره بهشت..
سلام ب راهنمای مهربان ودوست داشتنیم ک چقدر آرزوی دیدن و بوسیدنشو دارم ک باعشق علم و آگاهیشو در اختیارمون میزاره و مریم بانوی دوست داشتنی با چهره خواستنی ک وقتی تو تصویرم نیست زیبایی و بانوگریش توی ذهنم میدرخشه..
سوال1
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و بااینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز ب آن نرسیده ای؟؟؟
اولین چیزی ک با این سوال ب ذهنم رسید تلاش چیه؟؟؟؟
تلاش ذهنی یا فیزیکی اگر فیزیکی شغل دستو پا کردم از بیکاری ب درآمد رسیدم بدون سرمایه و هنوز تونستم هزینه های اولیه زندگیو بدست بیارم خدارو شکر راضی هستم و سپاسگزارم برای شرایط کنونی ک دارم..اما تلاش ذهنی فقط سعی کردم مثبت نگر باشم و باور ب فراوانیمو تقویت کنم ودیگرانی ک موفق هستن و از راه کسب و در آمد ب آنجه خواستن خونه ماشین مسافرت زندگی لاکچری استقلال مالی داشتن تحسین کنم و دارم همواره ادامه میدم.
خیلی دوست داشتم گواهینامه بگیرم چندساله هنوز موفق نشدم فکر میکنم تصمیم جدی نگرفتم و حالا ک مینویسم اولین چیزی ک ب ذهنم میرسه جلوگیری همسرم هست ک هر بارگفته صبر کن حالا دیر نمیشه ومن بصورت قاطعانه پیگیر نشدم.
یا داشتن ماشین لباسشویی و تختخواب ک هر بار خریدش ب تعویق افتاده و من صبر کردم نمیدونم و هنوز نفهمیدم مشکل کجاست..ولی مطمئنم باتوجه ب اینکه دارم روی خودم کار میکنم و تغییرات مورد توجهی در رفتار و اخلاقم و دیدگاهم ایجاد شده قطعا همه چیز برام ب راحتی رخ میده ایمان دارم..
سوال 2
چه افرادی را میشناسی ک با وجود تلاش های کمتر ب سادگی ب همان خواسته رسیده اندیا با وجود تلاش های مشابه با شما خواسته آنها محقق شده است؟؟؟(دراین باره باجزییات توضیح بده)
افراد زیادی ب آنچه من خواستم رسیدن مثلا خواهرم و زنداداشم ک ب من نزدیک هستن چندسال پیش گواهینامه گرفتن ب راحتی و آسان همسرم تصمیم گرفت گواهینامه بکیره در عرض 45روز گرفت آیین نامه و تو شهری یک بار امتحان داد قبول شد..برای داشتن ماشین لباسشویی و تختخواب ک خب اونا از همسراشون خواستن و براشون تهیه کردن زنداداشم ک ب راحتی هر وقت خواسته حتی تعویض کرده فکرمیکنم خیلی برای خودش ارزش قائله من با افکار گذشتم فکرمیکردم خیلی خودخواهه یک باور غلط حالا میفهمم اینکه رفاه و آسایش بخوای اینکه توانایی رسیدن ب خواستتو داشته باشی احساس لیاقت بالایی داری احساس خود ارزشی بالایی داری و خودخواهی کلمه نابجایی هست که به من گفته شده..بازم وقتی دارم روی خودم کار میکنم ومیخوام فقط خودم بسازم آنچه میخوام و نگاهمو توحیدی تر کنم حتما ب این خواسته ها میرسم چه بسا خواسته های بزرگتروبزرگتر..
سوال 3
چه باورهایی محدودکننده(ترمزهای مخفی)رامیتوانی در ذهن خود شناسایی کنی ک فکر میکنی باعث شده ک با وجود این همه تلاش باز هم ب آن خواسته ها نرسی؟؟؟
با توجه ب انچه نوشتم در پاسخ ب سوالات قبلی ترمز ذهنی ک اگر درست باشه این ک همیشه فکر کردم همسرم مسئوله ک همه چیزو برای من فراهم کنه و قدرت دست ایشونه ک اگر بخوادمنو میفرسته راننده بشم اگر نه من نمیتونم تصمیم بگیرم برای خودم.
اگر ایشون وسایل اولیه زندگیو تهیه کنه ک من استفاده میکنم اگر تهیه نکنه ک من ندارم وباید تو خونه دیگران ببینم و بگم خوش بحالشون که دارن شوهرشون براشون خریده و این یک باور غلطه ک کس دیگه یاشوهر مسئول تهیه آنچه من میخوام هست حالامیبینم وقتی من نگاهم توحیدی باشه خودمو مسئول صد در صد زندگیم بدونم قطعا همه چیز برای رفاه خودم تهیه میکنم و نگاهم ب هیچکس نیست و خداوند منو هدایت وحمایت میکنه..حالا ک نوشتم چه احساس راحتی کردم چه با خودم یکطرفه شدم و فهمیدم توحید یعنی چی چقدر خوبه ک این فایل آماده شد و چ بهتر ک خیلی برام در باز شد و آگاهتر شدم مصمم تر برای رسیدن ب خواسته هام مصمم تر برای تلاش ذهنی و پیداکردن باورهای مخرب و جایگزین کردن باورهای عالی برای داشتن بهترینها و خدارو شکر ک بودن در همین مسیر یعنی با ادامه دادن و امید و ایمان ب بهشت رسیدنم قطعیه..
از خدای مهربانم سپاسگزارم ک اجابتم میکنه
از استاد عزیزم سپاسگزارم ک باعشق و با توان برای من و دوستانم فایل رایگان با این همه دری تهیه کردن همچنان بدرخشید در پناه الله یکتا..
دوستانی ک مطالعه کردین حتما خوشحال میشم راهنماییم کنید برای پیدا کردن باورهای مخفی و مخرب ذهنی..سپاسگزارم
تحسینت میکنم که انقدر شفاف با خودت و ترمزهات روبه رو شدی و تو کامنت نوشتیشون.
مرسی که این قسمت رو نوشتی:
وقتی من نگاهم توحیدی باشه خودمو مسئول صد در صد زندگیم بدونم قطعا همه چیز برای رفاه خودم تهیه میکنم و نگاهم ب هیچکس نیست و خداوند منو هدایت وحمایت میکنه..
عالی بود، ممنون از یادآوریِ این نگاهِ توحیدی.
در پناه و حمایتِ خدا باشی و به همه ی خواسته هات هدایت شی به آسانی و شیرینی.
بارها و بارها تست کردم، وقتی افکارم رو عوض کردم، باورهامو اصلاح کردم، همه چیز برای خودم آسان تر شده و جهان هم پیشِ چشمم آسانی آورده.
هر وقت صلح درونیم بیشتر شده، رفتارِ جهان و بیرون باهام به شدت عالی شده.
سلام ب دوست عزیز و هم مدارم سپاسگزارم از تحسین و تشویقتون در خدا شاد و سالم وهمواره خالق زندگیتون باشید..خوشحال شدم ک با نوشتن حقیقت در مورد باورهام تونسته باشم تأثیر گذار باشم و ب قول شما بانوی عزیز یادآور توحید و یکتا پرستی شده باشم من میگم توحید همون نگاه ب خودت و خدای درونته ک همه قدرت و اراده خلق کردنو بهمون داده و این ما هستیم ک باید با این قدرت بینهایت هماهنگ بشیم و تسلیم باشیم و رها و بدونیم خدایی هست ک مارو هدایت میکنه حمایت میکنه و از او فقط خیرو شادی بهمون میرسه و اگر موفق بشیم عین همینو در عمل اجرا کنیم یقینأ ب قول استاد جان درهایی از نعمت و ثروت و فراوانی برای خودمون گشودیم و چ جالب ک من فقط خواستم تشکر کنم و چون سایت اجازه نشر تشکر کوتاه نداد اومدم و باز ب خودم دوباره یاد آور شدم خدا برای من کافیه چون همین چند لحظه پیش تصمیم گرفتیم از این خونه ک هستیم بریم تو ی خونه دیگه بزرگتر با اجاره بیشتر و من گفتم خدایا من تورو دارم و تو گفتی کسی ک منو داره نه غم داره نه ترس و من با احساس آرامش و راحتی و حساب کردن روی خداوندم باعشق وبا نیت لیاقت بیشتر و بزرگ شدن ظرفم تسلیم هستم و تغییر مکان میدم و در احساس خوب هستم
سپاسگزارم از شما سمانه عزیزم ک قدرت ایمان با تشویقت در من چند برابر شد و حالا مصمم تر شدم ک بیشتر دوستانمو تحسین وتشویق کنم و ب شما تبریک بگم برای داشتن قلبی مهربان ک دست ب تایپ شدین تا این انرژی عالی ب من برسه در صورتی ک چند برابرش ب خودتون برمیگرده با آرزوی سلامتی و سعادت دردنیا وآخرت برای شما و عزیزانتون..
سلام ب شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و تمام عزیزان این خانواده
سوال اول
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با این که تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟؟
1-بحث شرایط مالی ام است ک بعد از این دوسال کاسبی کردن برای خودم خیلی خیلی کم بوده و ثابت اما خداروشکر بعد از شروع 12 قدم ی تکون هایی خورده اما کم و زیاد میشه و واقعا اون درآمد مطلوبی که میخوام نیست و حس میکنم نسبت ب این که صبح تا شب دم مغازه هستم حداقل باید ب راحتی درآمد داشته باشم و نیاز های روزانه ام را تامین کنم و ب فکر بی پولی نباشم
2-بحث روابط عاطفی با همسرم است با این ک عاشق هم هستیم و با عشق ازدواج کردیم اما هر یک ماه ی بار یا دو هفته ی بار ی مسئله پیش میاد ک بحث و دعوا داشته باشیم و من از این موضوع واقعا میخوام راحت شم چون اصلا دوست ندارم این موضوع رو و هنوز نفهمیدم مسئله کجاست و بابت چیه و اشکال از چ باوری در من هست
3-بحث روابط با آدم ها و غریبه هاست ک از این طریق نقطه ضعف های عزت نفسم را پیدا میکنم و با کمک این دوره روی آنها کار میکنم اما دوست دارم برقراری ارتباطم با دیگران بسیار قوی تر بشه ک ب راحتی بتونم این کار رو انجام بدم
4-بحث مهاجرت هست ک با تلاش هایی ک از همه طریق داشتم اما هنوز مثمر ثمر واقع نشده و نمیدونم مشکل باورهام کجاست
5-ساختن یک بدن فینس و زیبا و انرژی بسیار بالا ک با رژیم غذایی و تمرین زیاد در ذهن من کدنویسی شده
سوال دوم
چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاش های کمتر ب سادگی ب همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما خواسته آنها محقق شده است؟؟؟
کسی ک رو میشناسم که باهم مغازه زدیم و الان شعبه دومش رو افتتاح کرده توی شغل خودم دوست دیگرم را میشناسم ک وقتی مغازه زد تو کار دیگه ظرف یکسال ماشینش رو خرید و وضع مالیش خوب شد دوست دیگری ک بعد از یکسال یه موتور خرید صاحبکاری که چندسال پیش پیشش کار میکردم وقتی مغازه زد ظرف یکسال ی ماشین خرید و در سال های بعدش ماشینش ب ماشین خارجی تبدیل شد وضع مالیش عالی شد خداروشکر و الان هم یک مغازه بزرگ داره دوستانی ک الان ب راحتی دارن حداقل شبی 10 میلیون میفروشن و بعضی شب ها تا 30 میلیون هم دخل میزنن
دوستانی ک ب راحتی تونسته بودند ب کشور مورد علاقشون برن و ب راحتی و همون دفعه اول اکسپت بشن خود شما استاد عزیزم ک انقد راحت تونسین برین امریکا
آدم هایی ک خیلی راحت تو برخورد اول و ثانیه اول ب راحتی میتونن با بقیه ارتباط برقرار کنن و با همه خوب باشن
آدم هایی ک در زندگی مشترکشان خیلی راحت زندگی آروم و بدون بحث دارن و خیلی راحت میتونن همدیگه رو درک کنن و از کنار هم بودن لذت ببرند
بچه هایی که توانستند ب راحتی وزن کم کنند و در مدت بسیار کوتاه بدن زیبایی داشته باشند و انرژی بسیار بالا داشته باشند
کسانی ک توانسته اند ب راحتی عزت نفس بالا داشته باشند و در کار خودشان با قدرت صحبت کنند و باورهای عالی درباره خودشان پیدا کنند و ب راحتی در تمام جنبه ها پیشرفت کنند
سوال سوم
چه باورهای محدود کننده ای را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکرمیکنی باعث شده با وجود این همه تلاش باز هم ب آن خواستته ها نرسی؟؟
مشکلات مالی ک از بچگی داشته ایم و باور کمبود و باور عدم احساس لیاقت درباره ثروت و کاری که دارم انجام میدهم و خودم این که پول دراوردن سخته و باید تلاش کنیم خیلی زیاد تا بعد از چندسال سختی ب ثروت موردعلاقه برسیم
ترمز هرکه بامش بیش برفش بیشتر باور نابرده رنج گنج میسر نمیشود این دیدگاه ک هرکی هرچیزی در اطراف من خریده با قرض و وام بوده و نمیشه نقد چیزی رو داشت یا خیلی سخته یا پول گنده میخواد
برای مهاجرت این باورها که زبان بلد نیستم پول کافی ندارم فقط با شرایطی که من الان میدونم میتونم برم و جز اینها راهی نیست و این که شاید الان موقعی نیست که من برم و عجله دارم برای رسیدن ب هرخواسته ای
در زندگی زناشویی بخاطر بحث ها ک دیدم و طلاق ها ک دیدم ذهنیتم اینه همینه دعوا هست دیگه یا این ک من و همسرم ب درد هم نمیخوریم یا همش ناخودآگاه فکرم میره رو جدایی و سریع خودم رو سعی میکنم برگردونم یا این که با خودم میگم نکنه تصمیمم اشتباه بوده یا این که از بعضی رفتارهای همسرم واقعا ناراحت میشم اما نمیدونم این موضوع مربوط ب کدوم فرکانس در درون من میشه
چه هدف هایی را انتخاب کرده بودم اما محقق نشدند یا روند کندی دارند برای پیشرفت؟
1، سه برابر کردن درامدم
ترمزها
در این رابطه ترمز هایی که دارم
(برای درامد بیشتر باید بیشتر کار کنی)
(چه فایده باید بیشتر تلاش کنی و بعدشم نصفشو مالیات بدی به دولت)
(برای کاری که انجام میدی نباید پول زیادی درخواست کنی، نامردیه، اصلا افراد بیشتر از این برای کارت پول نمیدند)
ایا افرادی را میشناسید که به اندازه شما یا متر تلاش کرده اند اما نتیجه دلخواه شما را گرفته اند؟ راستیاتش نه، البته بگم منم خیلی پیگیر نبودم که الگو پیدا کنم در شغل خودم.
اما توی شغل های دیگه خیلی ها رو تو سایت دیدم که ی مدت کوتاهی که کار کردند ایده ها بهشون گفته شده و عمل کردند و درامدشون خیلی افزایش داشته.
2، تغییر شغل
ترمز ها
1، دیگه دیره برای شروع ی کار دیگه
2، اوووو باید کلی خاک بخوری تو این کار تا جا بیوفتی
3، باید توی این کار استعداد داشته باشی.
4، طول میکشه که توش حرفه ای بشی.
5، نکنه انتخابم راجب شغل جدید اشتباه باشه که بعدا پشیمون بشم.
3،ایجاد روابط عاشقانه:
ترمز ها
1، احساس عدم لیاقت
2، خود کم بینی
3، میگم اصلا چطوری میخوام با اون دختر ارتباط برقرار کنم (چونکه اروپاییه و فرهنگش و زبونش با من فرق میکنه)
4، به اندازه کافی خوشگل و خوب نیستم.
4، سلامتی پوست سر و صورتم
ترمزها
1، این مربوط به خیلی وقت پیشه و سخت میره
2، کسایی که داشتنش هنوز دارنش
3، این چون ی چیز بیرونیه و پوستیه فرق میکنه.
سپاسگزارم سپاسگزارم خیلی سپاسگزارم که با این باور ها روبرو شدم. استاد خیلی ازتون متشکرم،
من داشتم فایل (با وجود تلاش فراوان به خواسته هایم نرسیدم 2) را میدیدم چند بار هی دستم خورد روی گوشی و میومد روی این فایل. گفتم ی نشونست.
این فایل را دیدم، ذهنم نمیخواست بنویسه و تمرین را انجام بده.
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم و بانو مریم شایسته عزیز،
چقدر سبک بال اومدی جلوی دوربین استاد مث یه شیر بی باک ،بریم؟؟؟
تشکر میکنم از انرژی ،تمرکز و زمانی که بابت به روز رسانی دوره کشف قوانین گذاشتید ،
خب بریم سراغ سوال
چه هدف یا هدف هایی رو انتخاب کردید تا الان و براش تلاش کردید خیلی زیاد ولی محقق نشده هنوز ؟یا خیلی زمان طول کشیده تا محقق بشه یا اصلا محقق نشده یا هنوز به اون نتیجه دلخواهتون نرسیدید در عین حال که خیلی تلاش کردید ؟؟؟
من تقریبا از سن خیلی کم ورزش کردن رو شروع کردم و از 18سالگی دیگه مصمم شده بودم و هدف گذاری کرده بودم که دروازه بان اول تیم ملی ایران بشم و شب و روز رو به هم دوختم از همون 18سالگی تا پارسال که تقریبا میشه گفت 15سال وحشتناک تمرین کردم 15سال رژیم وحشتناک گرفتم و وزنم رو کنترل کردم از تمام لذت ها گذشتم مهمانی ها رو نرفتم و اگر بزرگترین فوتبالیست های جهان روزی 3ساعت تمرین میکردن من روزی 6ساعت تمرین میکردم و مردم همشهری های من میدونن من معروف بودم به تمرین کردن زیاد و هر وقت منو میدی لباس ورزشی تن ام بودو در حال تمرین بود اما گوشه ذهنم این بود که حتما باید پارتی و لابی و پدره پولداری هم داشته باشم و یکی دیگه از ترمزهام هم این بود که من آدم بدشانسی هستم و همیشه دقیقه 90اتفاق های بدی برام خواهد افتاد و دقیقا هم همینطور میشد بارها در آستانه قراردادهای خوب قرار میگرفتم اما دقیقه آخر یه اتفاقی که 100سال یکبار هم پیش نمیومد برای من میوفتاد ،حالا فهمیدم که محال بود که من حتی اگر به جای روزی 6ساعت 600ساعت هم تمرین میکردم اما باورهای مخربی میداشتم اگر شب و روزم رو به هم میدوختم اگه آسمون و زمین رو هم به هم میدوختم (درصورتیکه واقعا اینکارها رو هم کرده بودم و چقد دلم برای خودم میسوزه که قانون رونمیدونستم و تلاش های بیهوده میکردم )باز هم رنگ تیم ملی رو به چشم نمیدیدم
اما الان یه ذره آگاه تر شدم ،الان همش با خودم میگم تمام ورزشکاران جهان تقریبا فیزیکی مشابه به هم دارن ساعت های تمرینی مشابه به هم و همشون 2تا پا 2تادست و کلا همه چیزشون شبیه به هم هست اما یک سری ها دارن رویاهای یک سری دیگه رو زندگی میکنن قانون چیه ؟؟؟اره قانون قانون باورهاست ،بقول استاد :بخداااا همه چیز باوره
اما یه اعتراف دیگه هم باید بکنم ؛توی محله ما و توی شهر ما من خیلی معروف هستم به یک انسان بدشانسی که حق اش خورده شده و میتونست به شهرت و ثروت بی نهایتی برسه و تقریبا توی بیشتر کافه های شهر اسم من بولد هست که از ناکامی های من تعریف میکنن که اگر بدشانسی نمیورد اگر فلان سرمربی عوض نمیشد اگر فلان دعوا رو نمیکرد اگر زندان نمیوفتاد (اخه باورهای خراب من منو بیگناه تا زندان هم برد چون همش تو ذهن ام این بود حامد یه روزی بیگناه زندان خواهی رفت و جهان هم سر عهدش موند و به افکار و باورهای من پاسخ داد)خلاصه دوستان به من لطف دارن و در حال دلسوزی کردن برای من هست اما من خودم معتقدم تمام اون تضادها تمام اون نرسیدن ها و تلاش ها و زندان رفتن ها و اتفاقات الان نقطه عطف زندگی من شدن و واقعا تو مسیر پیشرفت آم بهم کمک کردن و الان شرایط خوب و عالی دارم و میتونم به بقیه بگم چطور شد که من این مسیر رو رفتم و دوست دارم پا جای پای استاد عزیزم بزارم ،اما از وقتی که شروع کردم به تولید محتوا و صحبت کردن در اینستاگرام با اینکه به نظر خیلی ها محتواهای عالی تولید میکنم اما استقبال خوب نیست و من برای اینکه استقبال خوبی بشه از محتواهای من دوره ای در اینستاگرام خریدم که فالوورهای زیادی بگیرم و براشون صحبت کنم و بعد محصولی تولید کنم و از من بخرند و همین کار باعث شد تمام تمرکز من از روی باورهام و سایت و استاد بره به سمت اینستاگرام و رشد فالوور و الان متوجه شدم اگر من یک میلیون فالوور داشته باشم که با من هم مدار نباشن بهتره یا 50نفر که حرف منو بپذیرن و با من هم مدار باشن ؟؟؟
واقعا چرا ما اینقدر زود همه چیز یادمون میره ؟؟؟روند من برای این کند هست که تمرکز رو از روی خودم برداشتم و گذاشتم روی مجازی
اره استاد دمت گرم که با این دیدگاه مخالفی چون من تمام توان ام رو انجام دادم و حتی حاظر بودم جونمم بدم ولی نتیجه اون نشد که میخواستم و من تقریبا 15سال جز اون دسته سومی بودم که شما گفتین
استاد من واقعا دنبال اون راه حل ارزشمنده هستم
ادامه سوال )آیا کسی رو میشناسید که اون هم یه همچین هدفی رو انتخاب کرده اما با تلاش کمتر از شما با زمان کمتر از شما به نتیجه بهتر از شما رسیده ؟؟؟
به جرات میتونم بگم تمام کسانیکه که الان دارن لیگ برتر بازی میکنن از من کمتر تلاش کردن چون من واقعا معروف بودم از اینکه شبانه روز تمرین میکردم اما باورهای مخرب من واقعا از همه اونا بیشتر بود و به قول شما استاد در جنگ بین خواسته ها و باورها همواره باورها پیروز هستن
جواب در استعاره گاز و ترمز بود ؛من هدف ام رو انتخاب کرده بودم و تلاش زیادی میکردم و تمام وجودم و زمان و انرژی گذاشته بودم اما به اون نتیجه دلخواه نرسیده بودم من یک پام سر گاز بود اما یک پای دیگه ام سر ترمز و هر چقدر تلاش میکردم راه نمیوفتاد ماشین من و نتیجه ای اتفاق نمیوفتاد و الان هم توی کار جدیدم دارم کار میکنم تلاش میکنم حتی شب ها تا صبح بیدارم اما نتیجه اون چیزی نیست که میخوام و دلیلش اینه که یک پام رو گازه و پای دیگه ام روی ترمزهایی مث :اول باید تو اینستاگرام رشد کنم ،همه کسانیکه تو این کار رشد کردن اول اینستاگرام رو دارن ،تو مدرک آکادمی نداری،مردم مسخره ات میکنن،امکان نداره،باید چند سالی بگذره ،کسی پول جای این چیزها نمیده و….
اره یه چیز یا یه چیزهایی تو ذهن من بر عکس تنظیم شده و اونم تاثیر عوامل بیرونی روی زندگی منه ،و فکر میکنم که اونم اینه که باید میلیاردها بار بگم همه چیز به ذهن و باورهای من بستگی داره
سوال:چه باور محدود کننده ای ،چه کد خرابی ممکنه توی ذهن من باشه که باعث میشه که من با این همه تلاش به اون نتیجه که میخوام نرسم ؟؟؟توی حوزه جدیدی که دارم کار میکنم این کد مخرب وجود داره که من قدرت رو از خودم و خدای خودم گرفتم و دادم به اینستاگرام و ادیت وتولید و محتوا و این چیزا در صورتیکه من اگر واقعا مدارم ببرم بالا و روی باورهام کار کنم این چیزا خود ب خود تاکید میکنم خود ب خوووود درست خواهند شد ،حالا مگه استاد من اینستاگرام فعالیت میکنه ؟؟؟
واقعا یافتم ،پیدا کردم ومیرم ذره بین وار روی این موضوع و باور کار میکنم و میام جوابش رو بهتون میگم
خداوند خواست من رشد نکنم توی اینستا و دوباره به سایت عزیز دلم برگزدم
من سال هاست که همیشه در حال تلاش و کوشش برای ثروتمند شدن هستم ، تلاش زیادی می کنم و همیشه عاشقانه کار کردنم ، همیشه پول های خوبی به دستم رسیده اما سطلم سوراخ است و پول تو دستم نمی مونه
سوال دوم :
نسترن دختر پاییم // دایی م که واقعا 1/5 من و بابام هم کار نمی کنه و نصف دنیا رو گشته // سیما دوستم که شوهرش نگهبان بانکه // خاله م فرهانه که خودش معلمه و شوهرش راننده س
سوال سوم :
ترمز عدم لیاقت // احساس می کنم من لیاقت ثروت رو ندارم مثلا اگر من خیلی پولدار شم بابام چی ؟
من ماشین خوب بخرم بابام ناراحت می شه که اون نداره
اگر من پولدار شم کلی دردسر دارم
اگر من پولدار شم همه ازم توقع دارن
من که اصلا تخصص خاصی ندارم
من که اصلا چیز زیادی بلد نیستم
من که اصلا حسابداری بلد نیستم
من اصلا با جامعه پولدار ها اخت نیستم
من که یک زن هستم نمی تونم خیلی پولدار بشم
من خیلی ولخرجم و هر چی بیاد خرج می کنم و نمی تونم پول نگه دارم
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
1.استقلال مالی
2.رابطه بهتر وعالی با همسر و فرزندان و دیگران
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
افراد زیادی رو میشناسم .مثل برادر خانومم و همکارانم و پسرخاله ام.
این افراد هم سن من هستند و همکارانم مثل من در صنف کار نجاری هستش و وضع و اوضاع بهتری دارند نسبت به من و بعضا بهتر هستند
پسر خاله و برادر خانم هم خوشبختانه درآمد و اوضاع بهتری دارند .هم ماشین دارند و هم رابطمون با همسر بهتر هستند.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
امروز که اومدم تو سایت فایل جدید قسمت 2 این پرسش رفته بود رو سایت به خودم گفتم بزار امروز این دوتا فایلو گوش بدم، رفتم هر دوتا قسمتو دانلود کردم، دیدم اولیش پرسشه گفتم خدایا تو وقتشو جور کن که من هم هردوتا فایلو گوش بدم و به جواب برسم و هم بتونم واسه استاد و بچها و حتی واسه خودم کامنت بذارم که با هربار نوشتن از درون خودمون کلیییی درها به روی خودمون باز میشه خدا جوابو موقع نوشتن بهمون میگه.
پس شروع میکنم الهی به امید تو
چه هدفهایی رو انتخاب کردی تا الان که واسش خیلی تلاش کردی ولی محقق نشده یا خیلی روند کُنده که اصلا نتیجه راضی کننده نیست؟
من دو سال و نیم پیش که بازار تولید محتوا و پیج زدن و اینا خیلی تازه و داغ بود یه کاری رو توی یک شبکه اجتماعی شروع کردم و انصافا براش منظم داشتم تلاش میکردم خیلی به موقع و هرجوری شده بود کاری که میبایست سر یه تایمی انجام بدمو انجام میدادم، خیلی بنظرم کیفیت کار بالا بود خیلی براش وقت میذاشتم خیلی به فکر دادن حس خوب به مخاطب بودم، اما نتیجه دلخواه من نبود، روند پیشرفتم انصافا خیلی کند بود، خدایا هنگ کردم چند دقیقهس نمیتونم ادامشو بنویسم و دارم فکر میکنم،
واقعا استاد الان میفهمم چی میگین وقتی میگین بنویسین تا بفهمین مشکل کارتون کجا بوده الان میفهمم، در ادامه چیزی که داشتم تعریف میکردم میخواستم بگم من دو سه ماه اون مسیر رو ادامه دادم و بعد چون پیشرفت آنچنانی نداشتم رهاش کردم، یه لحظه به خودم گفتم فقط دو ماه؟ یعنی من فقط دو ماه دووم آوردم؟ چرا ادامه ندادم؟ چرا اینقدر کم؟ یه چند دقیقه فکر کردم و بعد یادم افتاد که من داشتم مدام خودمو با کسایی که اون مسیر رو رفته بودن مقایسه میکردم و من لحظه اوج و خوب اونارو با خودم که اول راه بودم مقایسه نمیکردما من مثلا میرفتم نگاه میکردم اونا موقع شروع چطور بودن بعد کمکم با چه سرعتی بالا اومدن و شروع اونارو با شروع خودم مقایسه میکردم و وقتی میدیم اونا اصلا از همون اول پیشرفتشون بهتر از من بوده و من به انداره اونا نیستم بیانگیزه میشدم و کمکم رهاش کردم،،، من اوج اونارو با صفرِ خودم مقایسه نمیکردم و به خودم میگفتم استاد گفته خودتو با اونا مقایسه نکن پس منم اینکارو نمیکنم، پس من الان در حال مقایسه کردن خودم با دیگران نیستم…. ولی چه فرقی داره حتی توی شروع کار هم نباید پیشرفت خودمو با شروع یکی دیگه مقایسه کنم، من نتونستم دووم بیارم چون یکسره به خودم میگفتم چرا اونا بهتر از من بودن؟ وقتی استاد میگه مقایسه کردن خودت با دیگران سمه یعنی همین، من هر روز از دیروزه خودم بهتر بودما ولی چون از بقیه بدتر بودم نتونستم خودمو تو اون مسیر نگهدارم.
من یکسره به خودم میگفتم مخاطب یا مشتری میخواد از کجا بیاد؟ من با پوست و استخونم از بچگی کمبود رو باور کردم و باور فراوانیم واقعا داغونه، وقتی صبح تا شب بگم خدایا چجوری چجوری؟ وقتی پول تبلیغات ندارم مردم از کجا میخوان منو ببینن؟ این یعنی من بجای فراوانی کمبود رو باور دارم دیگه( این در حالیه که من میدونم تبلیغات تاثیری نداره هیچ تاثیری نداره چرا؟ چون من هیچوقت به تبلیغات توجه نمیکنم اصلا از بچگیم برای تبلیغات مفت ارزشی قائل نیستم ) دقیقا مثل استاد که میگه میدونستم روی دوستام نباید حساب باز کنم، رو حرف آدما نمیشه حسابی باز کرد سالها بود اینو فهمیده بود ولی خب از اون طرفم نمیدونست که روی کی حساب باز کنه،،، منم میدونم تبلیغات به هیچ دردی نمیخوره ولی نمیدونم فراوانی رو چجوری باورش کنم. اینقدر حرفایی که تو بچگی از پدر و معلم و فامیل شنیدم رو محکم باور کردم که جایی برای باور فراوانی نزاشتم.
آره من توی اون مسیر ادامه ندادم اون مسیری که خیلی واسش تلاش میکردم خیلی منظم بودم اما بعد یه مدت کوتاهی کلشو بوسیدم گذاشتم کنار و با اینکه خودم خیلی آروم و کم کم داشتم بهتر و بهتر میشدم ولی دیدن موفقیتای دیگران و مقایسه کردن خودم با بقیه نزاشت ادامه بدم، باور کمبودی که داشتم باعث میشد اون روند خیلی کند باشه و خیلی زود همون اولِ کار، نفس منو بگیره و نتونم ادامه بدم و حتی به 6 ماه برسونمش. واقعا عجیبه فقط دو سه ماه دووم اوردم.
و حتی الان بعد از اینهمه مدت من دارم به شروع یک کار جدید توی یک شبکه اجتماعی دیگه فکر میکنم، ولی بخاطر تجربهای که دوسال پیش داشتم واقعیتو بخوام بگم دست و دلم میلرزه و میگم نکنه اینم مثل اون بشه وقت تلف کردن،،، میگن مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه،،، البته الان ک این کامنتو مینویسم انگار یه دری به روم باز شد که اینبار وقتی شروع کردی خودتو با اوج دیگران که هیچ، خودتو با شروع دیگرانم حتی مقایسه نکن،،،
یه چیز دیگه ای هم که میتونم بگم سالهاست پیگیرشم مسائل مالیه، رسیدن به استقلال مالی خب من تا الان خارج از فضای مجازی توی دنیای واقعی حداقل چهار پنج جا کار کردم، دو سه تا شغل مختلفو از سر گذرونم و حالا این آخری که الان باهاش سرگرمم رو خیلی دوست دارم خیلی بیشتر از قبلیها دوسش دارم، اینکه از کارگری تو فروشگاهای مردم شروع کردم ولی الان سره یه شغلی هستم که علاقه و آرزوییه که از بچگیم داشتم، خب قطعا به لطف خداوند و کلام استاده عزیزه این وضعیت الانم بالاخره یه روزی آرزوم بوده و به کمک فایلای استاد به همین مرحله هم رسیدم، اما آدم هرچقدر بالا میره بازم بیشترشو میخواد، من الان دو سال بیشتره که دیگه کلا درسمو ول کردم و کار میکنم و هدفم استقلال مالیه، رسیدن به مرحله ای که بیشتر از نیازم داشته باشم تا هم خودم و هم خانوادم در آسایش و رفاه کامل باشن، چندوقته خیلی این حسو دارم که من هیچ جای زندگیم کم نزاشتم به مامانم میگفتم مامان آذر امسال میشه 22 سالم ولی از بچگیم فکر میکردم 22 سالگی قراره چه زندگی مرفه و ثروتمندانه ای داشته باشم ولی هنوز بهش نرسیدم اما مشکلم اینجاست که چون راههای مختلفیو رفتم، به خیلی درها زدم، خیلی بالا و پایینی هارو چشیدم توی این چند سال، خیلی سعی کردم آدم بیآزار و خوبی باشم پس چرا نرسیدم، وقتی استاد گفتن هدفی که حس میکنی خیلی براش تلاش کردی ولی روند پیشرفتت خیلی کنده و خیلی طولانی شده، دقیقا حس کردم حرفیه که این روزا خیلی به خودم میزنم،،، به خودم میگم هیچی کم نزاشتی پس چرا نرسیدی؟؟؟…
“و واقعیت اینه که میدونم چرا نرسیدم چون منطقی و فیزیکی خیلی تلاش میکنم و چون خیلی خودمو خسته میکنم دیگه حوصله تلاش ذهنی ندارم،،،،
میدونم فایلا خوبه، درسته، گوش میکنم اتفاقای خوب میفته، ولی اینقدر با کار فیزیکی خودمو خسته میکنم که وقتی واسه کار کردن روی ذهنم و فایلها و دوره ها نمیمونه برام،،، آره دلیلش قطعا همینه”
خدایی که منو خلق کرده یه نیمکره منطقی به من داده یه نیمکره احساسی من باید تعادل رو توی استفاده از مغزم رعایت کنم خب.
میدونم باور فراوانیم خیلی مشکل داره ولی اینقدر برای رسیدن به پول، فیزیکی کار میکنم که دیگه کار کردن روی ذهنم از یادم میره.
ماهایی که بالاخره چند ساله با استاد همراه شدیم دیگه میدونیم که مشکل از این ذهنِ مشکل از خوده منه مشکل از چیزاییه که باورشون کردم (مسائل غلط، ناجالب و غمانگیزی که توی جامعهِ قشرِ پایینه دور و برم دیدم و شنیدم و باور کردم)، من این مسئله رو میدونم و خیلی از بچهها هم میدونن ولی حتی همین موضوع که بابا مشکل از “ذهن لامصب خودمه” من همین رو باورش نکردم که اگر باور کرده بودم نسبت به کنترل ورودیهای ذهنم و زندگیم خیلییییی وسواس بیشتری به خرج میدادم خیلی عملگرا تر میشدم، خیلی کمتر وقتمو پای اهنگ گوش دادن میذاشتم و بجاش فایل گوش میدادم، خیلی کمتر با ادما بحث میکردم تا قانعشون کنم که دنیا جای خیلی بهتریه(که البته با اینکارم همیشه فقط خودمو خسته میکنم و بعد میبینم اصلا حرف زدن با مردم جامعه، این مردمی که الان دور و برم هستن و نمیخوام زندگیم مثل اونا بشه. فقط وقت تلف کردن و هدر دادن انرژی خودمه. چون همه خیلی سفت و سخت پای عقاید خودشون میمونن و حرفهای من ذره ای تاثیری تو زندگیشون نداره).
من میدونم مشکل از کجاست ولی باور نکردم که واقعا مشکل از همینجاست،،، تنبلی کردم پس میتونم بگم تلاشم 90 درصد فیزیکی بوده 10 درصد ذهنی! وقتی حتی 50_50 هم نیست پس من زیادی شورش کردم.
آره این اسمش تنبلیه وقتی فقط از خودم جسمم منطقم کار میکشم و فقط چیزایی که تو زندگی سطح پایینِ دور و برم هست رو میبینم و باور میکنم معلومه نتیجه نمیاد، وقتی میخوام زندگیم مثل دور و بریام نباشه میتونم حرف نزنم تو بحثاشون مشارکت نکنم واسه قانع کردنشون تلاشی نکنم. بجاش یکم ذهنی کار کنم، فیزیکی بسه بقول استاد قسمت فیزیکی رو ترکوندم گاز رو اینقدر محکم فشار دادم که پام درد گرفته پدال داره میشکنه بعد میگم عه چرا راه نمیفته چرا نتیجه نمیده و با خودم میگفتم اگر باید همه تلاشمو بکنم من که دیگه دارم خودمو میکُشم دارم به شکل فیزیکی (تو این دنیای مادی) همه تلاشمو میکنم پس کجاست اون نتیجهای که میخوام… من ذهنی کار نکردم جوابمم همینه و تمام.
خدایا شکرت بخاطر این حرفهایی که با خودم زدم شکرت بخاطر این جوابهایی که بهم دادی. استاد عزیزم بخاطر داشتن شما و مریم جان توی زندگیم هزاران بار خداروشکر میکنم استاد وقتی میگی اگه بنویسی به جواب میرسی الان دقیقا همون حسو دارم یه کامنت نوشتم خودم تیکه به تیکه جوابها بهم الهام میشد خدا کمکم کنه که همینقدر قشنگ و راحت که جوابا به ذهنم میرسه همینقدر راحت هم بتونم عملیشون کنم. خدایا شکرت خدایا ممنونم بخاطر این راه پر خیر و برکتی که جلو روم باز کردی. دوستون دارم و خدانگهدار.
من دیشب این فایلو دیدم میخاستم کامنت بزارم که موکولوش کردم به امروز
جالبه بدونید میخاستم کامنت بزارم در مورد مسئله م صحبت کنم که افتاد به امروز و امروز هم یعنی دقیقا نیم ساعت پیش از کارم اخراج شدم
من کارم تولید محتواس و برای یه سایت معتبر در ایران مطالب خبری درج میکنم
چندین ساله که شغلمه و بهش علاقمندم
اما تو این سال ها شاهد یه سیکل هستم در این سایت ، گوگل بها میده ما میریم بالا اوج میگیریم کلی بازدید میگیریم و خوش و خرم و همه چی عالی
گوگل یهو سایتا رو غربال میکنه و به این نتیجه میرسه ما رو از اوج بکشه پایین و انهدام
تایمی که ما در اوج هستیم روابط با سردبیر و رئیس خوب پیش میره و من حس موفقیت آمیز بودن در شغلم دارم البته ناگفته نمانه که
حس نمیکنم من خیلی تاثیری در این روند دارم چون بهم میگن مثلا سئوی سایت موفقیت آمیزه که محتوای تو بازدید میاره و من همیشه فکر میکنم که این کار خیلی ساده س و حقوقی که دریافت میکنم خیلی از سرم زیاده اطرافیانم بهم میگن برو بابا این چه کاریه تو داری نشستی تو خونه حقوق میگیری و ….
تا اینجا باور غلط نالایق بودن
بعد درست تایمی که سایتمون با سر زمین میخوره کارفرما اعتقاد داره که شما محتوای نامناسب درج میکنید جالب نیستن و بازدیدای سایت ریزش کردن و دوباره باور بلد نبودن ، باور ناکافی بودن و الکی حقوق دریافت کردن در من تقویت میشه
الان یه مدته که باز ما در مسیر سقوط هستیم و نگم براتون که چقدر هر روز برام پیام میدن و انتقاد و اینکه چیزی بلد نیستی و از این حرفا از طرف کارفرما و سردبیر
و امروز هم دیگه یه در واقع سوتی از من گرفتن و بعد از 6 سال کار از سایت اخراج شدم
یه حال عجیبی دارم
قبلا تلاش میکردم که کارمو حفظ کنم
چون هر بار بازدیدای سایت ریزش میکرد این روالو داشتیم
اما اصلا الان هر چی گفتن تایید کردم و ازشون عذرخواهی کردم و خداحافظی کردم
اینم بگم که کارفرمام وقتی واکنش منو دید یه کمی از موضعش اومد پایین و به آرومی گفت فعلا استراحت کن تا ببینم چیکار باید بکنیم
اینم بگم که من به تازگی دوره ی 12 قدم رو تموم کردم ، نتایج خیلی خوبی هم گرفتم اما این پای من تو شغلم حسابی میلنگه
این فایلو دیدم و تصمیم گرفتم که بیام و مسئله مو به اشتراک بزارم
اینقدر روی این باورهایی که در ادامه مینویسم کار کردم که وقتی جواب رد میشنوم نه تنها ناراحت نمیشم بلکه خوشحال میشم و این پاسخ رد رو به منزله ی فرصت بهتری برای رشد میبینم.
(ممنون میشم از دوستانی که کامنت منو میخونن نظر بدن که آیا این احساس و حال عادیه یا خیر)
باورها:
….هر اتفاقی که می افتد به نفع من خواهد بود.
…خداوند بهترین شرایط و فرصت هارا برای من فراهم میکند.
….من روی شونه خدا نشستم و به بهترین مکان در بهترین زمان هدایت میشوم.
و هربار از جایی خارج شدم با کسی قراردادم تمدید نکردم و یا مسائلی مشابه این همیشه بهتر از قبل شده و شرایط بهتر پیش رفته.
تسلیم خواست و اراده خداوند بودن خیلی کمک میکنه در شرایط به ظاهر بد حال و احساسمون خوب باشه.
اگر ایمان داشته باشی که گاهی شرایط فقط در ظاهر بد هستن و خیر بزرگی درش نهفته هست و قراره برکت فراوانی برات بیاره با دل آرام تری از این شرایط عبور میکند و مطمئنا که نتیجه عالی میشه.بابت این موضوع که گاهی شرایط بد در آخر خیر به همراه دارد خیلی فکر کن مطمئنا تو زندگیت مثال هایی پیدا میکنی که شرایط بد در آخر حکمتی داشته و به پیشرفتت کمک کرده ،یادآوری این نمونه اتفاقات تو زندگی خودت و یا اطرافیانت به پذیرش و نهادینه شدن باور به اینکه هر اتفاقی به نفع تو پیش خواهد رفت کمک میکنه.
سعی کردم مطالب را خلاصه و تیتر وار بنویسم،امیدوارم کمک کننده و موثر باشه.
من 2تا هدف رو سالیان سال هست که دارم ولی اونقدر توی ذهنم بزرگن و بقول شما شاید حس لیاقت من برای داشتنشون کم باشه که با تلاشا و هدف گذاری های مداومی هم که انجام میدم هنوز بهشون نرسیدم و بعضی اوقات حتی دلسرد شدم و حرفای ناواقعی بقیه رو باور کردم که شاید خدا برات نخواسته که بهشون نمیرسی
درصورتی که خدا برای همه میخواد و اگه نرسیدم مشکل در خودمونه
و همیشه هم برام سوال بود که چرا دارم تلاش میکنم ولی نمیرسم ایراد کارم کجاست
که الان فایلتون رو دیدم خیلی ذوق زده شدم
الهی شکر که همیشه در مکان و زمان مناسب تمام اتفاقات رقممیخوره.
من2تا هدف داشتم استاد
یکی اینکه دانشگاه یه رشته خوب قبول شم و براش زحمت کشیدم و سالهاست پشت کنکورم ولی هنوز نتیجه تغییر نکرده و باوجود تلاشایی که کردم باز همون نتیجه میاد و حس میکردم که افتادم توی چرخه بازخورد منفی چه تلاش کنم چه نه نتیجه همونه
و الان میفهمم پاروی ترمز و گاز چیه!
درحالیکه همه دوستام و اطرافیان به راحتی همون سال اول به نتیجه دلخواهشون رسیدن ولی من نزدیک4ساله که توی همین وضع موندم تلاش میکنم شب و روز درس میخونم
ریشه اینمشکل هم برمیگرده به بچگیم که میدیدم اطرافیانمبرای قبولی کنکور خیلی زحمت میکشن و تلاش میکنن ولی نمیرسن و موفق نمیشن و این توی ذهن من نقش بست که قبولی توی این کار خیلی سخته و من براش مناسب نیست اونا نتونستن تو چطور میتونی
و باور محدود کننده دیگه م این بود که فکر میکنم همیشه تلاش هام کمن و باید بیشتر میشد و فکر میکنم ک کم گذاشتم در صورتی که اینجور نیست.
و الان متوجه میشم که نقش باورها چقدر توی زندگی پررنگه
همچی باور ماهاست که باعث میشه کاری رو خوب انجام بدیم و یا نتیجه بگیریم.
باور و نقش پذیری توی رسیدن به خواسته هامون نقش داره و اگه غلط و اشتباه باور بگیریم انگار ی کد مخرب دادیم ب ی برنامه قوی و خودمونم انتظار خروجی مثبت نداریم ولی با تلاش دوباره سعی میکنیم باور رو ساکت کنیم که این اصلا امکان نداره باورهای ما در هرلحظه درحال جاده سازی برای حرکت ماست و اگه مناسب نباشه توی جاده ای که از مقصد دوره در حرکتیم
یا توی جاده درست داریم هم گاز میدیم و هم ترمز میگیرم که اجازه حرکت بهمون نمیده
باسلام و درود خدمت استاد عباس منش بزرگوار، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم در این سایت پربار ، مفید و کاربردی
وقتی می خواستم کنکور بدهم، هدف اصلی من قبولی در رشته پزشکی بود که اولویت زندگی من بود، هم استعدادش را داشتم، هم خیلی به آن فکر می کردم و متمرکزش بودم ، هم خیلی درس می خواندم، شاگرد بسیار زرنگ و باهوشی بودم. هم خانواده تحصیلکرده ای داشتم.
اما علیرغم این همه استعداد و موهبت، ولی در رشته پزشکی قبول نشدم.
هنوز هم ترمز ذهنی ام را نشناخته ام
ولی بعد از شنیدن صحبت های استاد و خواندن نظرات دوستان خوبم، چند ترمز در خودم شناخته ام:
1_ عقاید مذهبی افراطی
2_ثروتمند بودن خوب نیست، هر چه بدبخت تر باشی، به خداوند نزدیکتری
3-باور این ضرب المثل :هرکه در این بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش می دهند
4_کمال گرایی
از هم کلاسی هایم کسانی را میشناختیم که به لحاظ استعداد و هوش، پایین تر از من بودند، ولی پزشک شدند.
و این رویا بعد از گذشت اینهمه سال، هنوز هم با من است و وقتی به آن فکر می کنم ناراحت می شوم.
سلام ب دوستان هم مدار دراین مسیر ک مارو بالذت میبره بهشت..
سلام ب راهنمای مهربان ودوست داشتنیم ک چقدر آرزوی دیدن و بوسیدنشو دارم ک باعشق علم و آگاهیشو در اختیارمون میزاره و مریم بانوی دوست داشتنی با چهره خواستنی ک وقتی تو تصویرم نیست زیبایی و بانوگریش توی ذهنم میدرخشه..
سوال1
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و بااینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز ب آن نرسیده ای؟؟؟
اولین چیزی ک با این سوال ب ذهنم رسید تلاش چیه؟؟؟؟
تلاش ذهنی یا فیزیکی اگر فیزیکی شغل دستو پا کردم از بیکاری ب درآمد رسیدم بدون سرمایه و هنوز تونستم هزینه های اولیه زندگیو بدست بیارم خدارو شکر راضی هستم و سپاسگزارم برای شرایط کنونی ک دارم..اما تلاش ذهنی فقط سعی کردم مثبت نگر باشم و باور ب فراوانیمو تقویت کنم ودیگرانی ک موفق هستن و از راه کسب و در آمد ب آنجه خواستن خونه ماشین مسافرت زندگی لاکچری استقلال مالی داشتن تحسین کنم و دارم همواره ادامه میدم.
خیلی دوست داشتم گواهینامه بگیرم چندساله هنوز موفق نشدم فکر میکنم تصمیم جدی نگرفتم و حالا ک مینویسم اولین چیزی ک ب ذهنم میرسه جلوگیری همسرم هست ک هر بارگفته صبر کن حالا دیر نمیشه ومن بصورت قاطعانه پیگیر نشدم.
یا داشتن ماشین لباسشویی و تختخواب ک هر بار خریدش ب تعویق افتاده و من صبر کردم نمیدونم و هنوز نفهمیدم مشکل کجاست..ولی مطمئنم باتوجه ب اینکه دارم روی خودم کار میکنم و تغییرات مورد توجهی در رفتار و اخلاقم و دیدگاهم ایجاد شده قطعا همه چیز برام ب راحتی رخ میده ایمان دارم..
سوال 2
چه افرادی را میشناسی ک با وجود تلاش های کمتر ب سادگی ب همان خواسته رسیده اندیا با وجود تلاش های مشابه با شما خواسته آنها محقق شده است؟؟؟(دراین باره باجزییات توضیح بده)
افراد زیادی ب آنچه من خواستم رسیدن مثلا خواهرم و زنداداشم ک ب من نزدیک هستن چندسال پیش گواهینامه گرفتن ب راحتی و آسان همسرم تصمیم گرفت گواهینامه بکیره در عرض 45روز گرفت آیین نامه و تو شهری یک بار امتحان داد قبول شد..برای داشتن ماشین لباسشویی و تختخواب ک خب اونا از همسراشون خواستن و براشون تهیه کردن زنداداشم ک ب راحتی هر وقت خواسته حتی تعویض کرده فکرمیکنم خیلی برای خودش ارزش قائله من با افکار گذشتم فکرمیکردم خیلی خودخواهه یک باور غلط حالا میفهمم اینکه رفاه و آسایش بخوای اینکه توانایی رسیدن ب خواستتو داشته باشی احساس لیاقت بالایی داری احساس خود ارزشی بالایی داری و خودخواهی کلمه نابجایی هست که به من گفته شده..بازم وقتی دارم روی خودم کار میکنم ومیخوام فقط خودم بسازم آنچه میخوام و نگاهمو توحیدی تر کنم حتما ب این خواسته ها میرسم چه بسا خواسته های بزرگتروبزرگتر..
سوال 3
چه باورهایی محدودکننده(ترمزهای مخفی)رامیتوانی در ذهن خود شناسایی کنی ک فکر میکنی باعث شده ک با وجود این همه تلاش باز هم ب آن خواسته ها نرسی؟؟؟
با توجه ب انچه نوشتم در پاسخ ب سوالات قبلی ترمز ذهنی ک اگر درست باشه این ک همیشه فکر کردم همسرم مسئوله ک همه چیزو برای من فراهم کنه و قدرت دست ایشونه ک اگر بخوادمنو میفرسته راننده بشم اگر نه من نمیتونم تصمیم بگیرم برای خودم.
اگر ایشون وسایل اولیه زندگیو تهیه کنه ک من استفاده میکنم اگر تهیه نکنه ک من ندارم وباید تو خونه دیگران ببینم و بگم خوش بحالشون که دارن شوهرشون براشون خریده و این یک باور غلطه ک کس دیگه یاشوهر مسئول تهیه آنچه من میخوام هست حالامیبینم وقتی من نگاهم توحیدی باشه خودمو مسئول صد در صد زندگیم بدونم قطعا همه چیز برای رفاه خودم تهیه میکنم و نگاهم ب هیچکس نیست و خداوند منو هدایت وحمایت میکنه..حالا ک نوشتم چه احساس راحتی کردم چه با خودم یکطرفه شدم و فهمیدم توحید یعنی چی چقدر خوبه ک این فایل آماده شد و چ بهتر ک خیلی برام در باز شد و آگاهتر شدم مصمم تر برای رسیدن ب خواسته هام مصمم تر برای تلاش ذهنی و پیداکردن باورهای مخرب و جایگزین کردن باورهای عالی برای داشتن بهترینها و خدارو شکر ک بودن در همین مسیر یعنی با ادامه دادن و امید و ایمان ب بهشت رسیدنم قطعیه..
از خدای مهربانم سپاسگزارم ک اجابتم میکنه
از استاد عزیزم سپاسگزارم ک باعشق و با توان برای من و دوستانم فایل رایگان با این همه دری تهیه کردن همچنان بدرخشید در پناه الله یکتا..
دوستانی ک مطالعه کردین حتما خوشحال میشم راهنماییم کنید برای پیدا کردن باورهای مخفی و مخرب ذهنی..سپاسگزارم
در خدا آرام و شادو ثروتمند باشید در دنیا و آخرت..
سلام سکینه جان.
تحسینت میکنم که انقدر شفاف با خودت و ترمزهات روبه رو شدی و تو کامنت نوشتیشون.
مرسی که این قسمت رو نوشتی:
وقتی من نگاهم توحیدی باشه خودمو مسئول صد در صد زندگیم بدونم قطعا همه چیز برای رفاه خودم تهیه میکنم و نگاهم ب هیچکس نیست و خداوند منو هدایت وحمایت میکنه..
عالی بود، ممنون از یادآوریِ این نگاهِ توحیدی.
در پناه و حمایتِ خدا باشی و به همه ی خواسته هات هدایت شی به آسانی و شیرینی.
بارها و بارها تست کردم، وقتی افکارم رو عوض کردم، باورهامو اصلاح کردم، همه چیز برای خودم آسان تر شده و جهان هم پیشِ چشمم آسانی آورده.
هر وقت صلح درونیم بیشتر شده، رفتارِ جهان و بیرون باهام به شدت عالی شده.
خدایا دوستت دارم
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سلام ب دوست عزیز و هم مدارم سپاسگزارم از تحسین و تشویقتون در خدا شاد و سالم وهمواره خالق زندگیتون باشید..خوشحال شدم ک با نوشتن حقیقت در مورد باورهام تونسته باشم تأثیر گذار باشم و ب قول شما بانوی عزیز یادآور توحید و یکتا پرستی شده باشم من میگم توحید همون نگاه ب خودت و خدای درونته ک همه قدرت و اراده خلق کردنو بهمون داده و این ما هستیم ک باید با این قدرت بینهایت هماهنگ بشیم و تسلیم باشیم و رها و بدونیم خدایی هست ک مارو هدایت میکنه حمایت میکنه و از او فقط خیرو شادی بهمون میرسه و اگر موفق بشیم عین همینو در عمل اجرا کنیم یقینأ ب قول استاد جان درهایی از نعمت و ثروت و فراوانی برای خودمون گشودیم و چ جالب ک من فقط خواستم تشکر کنم و چون سایت اجازه نشر تشکر کوتاه نداد اومدم و باز ب خودم دوباره یاد آور شدم خدا برای من کافیه چون همین چند لحظه پیش تصمیم گرفتیم از این خونه ک هستیم بریم تو ی خونه دیگه بزرگتر با اجاره بیشتر و من گفتم خدایا من تورو دارم و تو گفتی کسی ک منو داره نه غم داره نه ترس و من با احساس آرامش و راحتی و حساب کردن روی خداوندم باعشق وبا نیت لیاقت بیشتر و بزرگ شدن ظرفم تسلیم هستم و تغییر مکان میدم و در احساس خوب هستم
سپاسگزارم از شما سمانه عزیزم ک قدرت ایمان با تشویقت در من چند برابر شد و حالا مصمم تر شدم ک بیشتر دوستانمو تحسین وتشویق کنم و ب شما تبریک بگم برای داشتن قلبی مهربان ک دست ب تایپ شدین تا این انرژی عالی ب من برسه در صورتی ک چند برابرش ب خودتون برمیگرده با آرزوی سلامتی و سعادت دردنیا وآخرت برای شما و عزیزانتون..
سلام ب شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و تمام عزیزان این خانواده
سوال اول
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با این که تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟؟
1-بحث شرایط مالی ام است ک بعد از این دوسال کاسبی کردن برای خودم خیلی خیلی کم بوده و ثابت اما خداروشکر بعد از شروع 12 قدم ی تکون هایی خورده اما کم و زیاد میشه و واقعا اون درآمد مطلوبی که میخوام نیست و حس میکنم نسبت ب این که صبح تا شب دم مغازه هستم حداقل باید ب راحتی درآمد داشته باشم و نیاز های روزانه ام را تامین کنم و ب فکر بی پولی نباشم
2-بحث روابط عاطفی با همسرم است با این ک عاشق هم هستیم و با عشق ازدواج کردیم اما هر یک ماه ی بار یا دو هفته ی بار ی مسئله پیش میاد ک بحث و دعوا داشته باشیم و من از این موضوع واقعا میخوام راحت شم چون اصلا دوست ندارم این موضوع رو و هنوز نفهمیدم مسئله کجاست و بابت چیه و اشکال از چ باوری در من هست
3-بحث روابط با آدم ها و غریبه هاست ک از این طریق نقطه ضعف های عزت نفسم را پیدا میکنم و با کمک این دوره روی آنها کار میکنم اما دوست دارم برقراری ارتباطم با دیگران بسیار قوی تر بشه ک ب راحتی بتونم این کار رو انجام بدم
4-بحث مهاجرت هست ک با تلاش هایی ک از همه طریق داشتم اما هنوز مثمر ثمر واقع نشده و نمیدونم مشکل باورهام کجاست
5-ساختن یک بدن فینس و زیبا و انرژی بسیار بالا ک با رژیم غذایی و تمرین زیاد در ذهن من کدنویسی شده
سوال دوم
چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاش های کمتر ب سادگی ب همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما خواسته آنها محقق شده است؟؟؟
کسی ک رو میشناسم که باهم مغازه زدیم و الان شعبه دومش رو افتتاح کرده توی شغل خودم دوست دیگرم را میشناسم ک وقتی مغازه زد تو کار دیگه ظرف یکسال ماشینش رو خرید و وضع مالیش خوب شد دوست دیگری ک بعد از یکسال یه موتور خرید صاحبکاری که چندسال پیش پیشش کار میکردم وقتی مغازه زد ظرف یکسال ی ماشین خرید و در سال های بعدش ماشینش ب ماشین خارجی تبدیل شد وضع مالیش عالی شد خداروشکر و الان هم یک مغازه بزرگ داره دوستانی ک الان ب راحتی دارن حداقل شبی 10 میلیون میفروشن و بعضی شب ها تا 30 میلیون هم دخل میزنن
دوستانی ک ب راحتی تونسته بودند ب کشور مورد علاقشون برن و ب راحتی و همون دفعه اول اکسپت بشن خود شما استاد عزیزم ک انقد راحت تونسین برین امریکا
آدم هایی ک خیلی راحت تو برخورد اول و ثانیه اول ب راحتی میتونن با بقیه ارتباط برقرار کنن و با همه خوب باشن
آدم هایی ک در زندگی مشترکشان خیلی راحت زندگی آروم و بدون بحث دارن و خیلی راحت میتونن همدیگه رو درک کنن و از کنار هم بودن لذت ببرند
بچه هایی که توانستند ب راحتی وزن کم کنند و در مدت بسیار کوتاه بدن زیبایی داشته باشند و انرژی بسیار بالا داشته باشند
کسانی ک توانسته اند ب راحتی عزت نفس بالا داشته باشند و در کار خودشان با قدرت صحبت کنند و باورهای عالی درباره خودشان پیدا کنند و ب راحتی در تمام جنبه ها پیشرفت کنند
سوال سوم
چه باورهای محدود کننده ای را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکرمیکنی باعث شده با وجود این همه تلاش باز هم ب آن خواستته ها نرسی؟؟
مشکلات مالی ک از بچگی داشته ایم و باور کمبود و باور عدم احساس لیاقت درباره ثروت و کاری که دارم انجام میدهم و خودم این که پول دراوردن سخته و باید تلاش کنیم خیلی زیاد تا بعد از چندسال سختی ب ثروت موردعلاقه برسیم
ترمز هرکه بامش بیش برفش بیشتر باور نابرده رنج گنج میسر نمیشود این دیدگاه ک هرکی هرچیزی در اطراف من خریده با قرض و وام بوده و نمیشه نقد چیزی رو داشت یا خیلی سخته یا پول گنده میخواد
برای مهاجرت این باورها که زبان بلد نیستم پول کافی ندارم فقط با شرایطی که من الان میدونم میتونم برم و جز اینها راهی نیست و این که شاید الان موقعی نیست که من برم و عجله دارم برای رسیدن ب هرخواسته ای
در زندگی زناشویی بخاطر بحث ها ک دیدم و طلاق ها ک دیدم ذهنیتم اینه همینه دعوا هست دیگه یا این ک من و همسرم ب درد هم نمیخوریم یا همش ناخودآگاه فکرم میره رو جدایی و سریع خودم رو سعی میکنم برگردونم یا این که با خودم میگم نکنه تصمیمم اشتباه بوده یا این که از بعضی رفتارهای همسرم واقعا ناراحت میشم اما نمیدونم این موضوع مربوط ب کدوم فرکانس در درون من میشه
به نام خداوند بخشنده مهربان.
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیز.
چه هدف هایی را انتخاب کرده بودم اما محقق نشدند یا روند کندی دارند برای پیشرفت؟
1، سه برابر کردن درامدم
ترمزها
در این رابطه ترمز هایی که دارم
(برای درامد بیشتر باید بیشتر کار کنی)
(چه فایده باید بیشتر تلاش کنی و بعدشم نصفشو مالیات بدی به دولت)
(برای کاری که انجام میدی نباید پول زیادی درخواست کنی، نامردیه، اصلا افراد بیشتر از این برای کارت پول نمیدند)
ایا افرادی را میشناسید که به اندازه شما یا متر تلاش کرده اند اما نتیجه دلخواه شما را گرفته اند؟ راستیاتش نه، البته بگم منم خیلی پیگیر نبودم که الگو پیدا کنم در شغل خودم.
اما توی شغل های دیگه خیلی ها رو تو سایت دیدم که ی مدت کوتاهی که کار کردند ایده ها بهشون گفته شده و عمل کردند و درامدشون خیلی افزایش داشته.
2، تغییر شغل
ترمز ها
1، دیگه دیره برای شروع ی کار دیگه
2، اوووو باید کلی خاک بخوری تو این کار تا جا بیوفتی
3، باید توی این کار استعداد داشته باشی.
4، طول میکشه که توش حرفه ای بشی.
5، نکنه انتخابم راجب شغل جدید اشتباه باشه که بعدا پشیمون بشم.
3،ایجاد روابط عاشقانه:
ترمز ها
1، احساس عدم لیاقت
2، خود کم بینی
3، میگم اصلا چطوری میخوام با اون دختر ارتباط برقرار کنم (چونکه اروپاییه و فرهنگش و زبونش با من فرق میکنه)
4، به اندازه کافی خوشگل و خوب نیستم.
4، سلامتی پوست سر و صورتم
ترمزها
1، این مربوط به خیلی وقت پیشه و سخت میره
2، کسایی که داشتنش هنوز دارنش
3، این چون ی چیز بیرونیه و پوستیه فرق میکنه.
سپاسگزارم سپاسگزارم خیلی سپاسگزارم که با این باور ها روبرو شدم. استاد خیلی ازتون متشکرم،
من داشتم فایل (با وجود تلاش فراوان به خواسته هایم نرسیدم 2) را میدیدم چند بار هی دستم خورد روی گوشی و میومد روی این فایل. گفتم ی نشونست.
این فایل را دیدم، ذهنم نمیخواست بنویسه و تمرین را انجام بده.
اما خداوند هدایتم کرد و اومدم نوشتمش.
الان میرم قسمت 2 را ببینم.
در پناه خداوند یکتا باشید.
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم و بانو مریم شایسته عزیز،
چقدر سبک بال اومدی جلوی دوربین استاد مث یه شیر بی باک ،بریم؟؟؟
تشکر میکنم از انرژی ،تمرکز و زمانی که بابت به روز رسانی دوره کشف قوانین گذاشتید ،
خب بریم سراغ سوال
چه هدف یا هدف هایی رو انتخاب کردید تا الان و براش تلاش کردید خیلی زیاد ولی محقق نشده هنوز ؟یا خیلی زمان طول کشیده تا محقق بشه یا اصلا محقق نشده یا هنوز به اون نتیجه دلخواهتون نرسیدید در عین حال که خیلی تلاش کردید ؟؟؟
من تقریبا از سن خیلی کم ورزش کردن رو شروع کردم و از 18سالگی دیگه مصمم شده بودم و هدف گذاری کرده بودم که دروازه بان اول تیم ملی ایران بشم و شب و روز رو به هم دوختم از همون 18سالگی تا پارسال که تقریبا میشه گفت 15سال وحشتناک تمرین کردم 15سال رژیم وحشتناک گرفتم و وزنم رو کنترل کردم از تمام لذت ها گذشتم مهمانی ها رو نرفتم و اگر بزرگترین فوتبالیست های جهان روزی 3ساعت تمرین میکردن من روزی 6ساعت تمرین میکردم و مردم همشهری های من میدونن من معروف بودم به تمرین کردن زیاد و هر وقت منو میدی لباس ورزشی تن ام بودو در حال تمرین بود اما گوشه ذهنم این بود که حتما باید پارتی و لابی و پدره پولداری هم داشته باشم و یکی دیگه از ترمزهام هم این بود که من آدم بدشانسی هستم و همیشه دقیقه 90اتفاق های بدی برام خواهد افتاد و دقیقا هم همینطور میشد بارها در آستانه قراردادهای خوب قرار میگرفتم اما دقیقه آخر یه اتفاقی که 100سال یکبار هم پیش نمیومد برای من میوفتاد ،حالا فهمیدم که محال بود که من حتی اگر به جای روزی 6ساعت 600ساعت هم تمرین میکردم اما باورهای مخربی میداشتم اگر شب و روزم رو به هم میدوختم اگه آسمون و زمین رو هم به هم میدوختم (درصورتیکه واقعا اینکارها رو هم کرده بودم و چقد دلم برای خودم میسوزه که قانون رونمیدونستم و تلاش های بیهوده میکردم )باز هم رنگ تیم ملی رو به چشم نمیدیدم
اما الان یه ذره آگاه تر شدم ،الان همش با خودم میگم تمام ورزشکاران جهان تقریبا فیزیکی مشابه به هم دارن ساعت های تمرینی مشابه به هم و همشون 2تا پا 2تادست و کلا همه چیزشون شبیه به هم هست اما یک سری ها دارن رویاهای یک سری دیگه رو زندگی میکنن قانون چیه ؟؟؟اره قانون قانون باورهاست ،بقول استاد :بخداااا همه چیز باوره
اما یه اعتراف دیگه هم باید بکنم ؛توی محله ما و توی شهر ما من خیلی معروف هستم به یک انسان بدشانسی که حق اش خورده شده و میتونست به شهرت و ثروت بی نهایتی برسه و تقریبا توی بیشتر کافه های شهر اسم من بولد هست که از ناکامی های من تعریف میکنن که اگر بدشانسی نمیورد اگر فلان سرمربی عوض نمیشد اگر فلان دعوا رو نمیکرد اگر زندان نمیوفتاد (اخه باورهای خراب من منو بیگناه تا زندان هم برد چون همش تو ذهن ام این بود حامد یه روزی بیگناه زندان خواهی رفت و جهان هم سر عهدش موند و به افکار و باورهای من پاسخ داد)خلاصه دوستان به من لطف دارن و در حال دلسوزی کردن برای من هست اما من خودم معتقدم تمام اون تضادها تمام اون نرسیدن ها و تلاش ها و زندان رفتن ها و اتفاقات الان نقطه عطف زندگی من شدن و واقعا تو مسیر پیشرفت آم بهم کمک کردن و الان شرایط خوب و عالی دارم و میتونم به بقیه بگم چطور شد که من این مسیر رو رفتم و دوست دارم پا جای پای استاد عزیزم بزارم ،اما از وقتی که شروع کردم به تولید محتوا و صحبت کردن در اینستاگرام با اینکه به نظر خیلی ها محتواهای عالی تولید میکنم اما استقبال خوب نیست و من برای اینکه استقبال خوبی بشه از محتواهای من دوره ای در اینستاگرام خریدم که فالوورهای زیادی بگیرم و براشون صحبت کنم و بعد محصولی تولید کنم و از من بخرند و همین کار باعث شد تمام تمرکز من از روی باورهام و سایت و استاد بره به سمت اینستاگرام و رشد فالوور و الان متوجه شدم اگر من یک میلیون فالوور داشته باشم که با من هم مدار نباشن بهتره یا 50نفر که حرف منو بپذیرن و با من هم مدار باشن ؟؟؟
واقعا چرا ما اینقدر زود همه چیز یادمون میره ؟؟؟روند من برای این کند هست که تمرکز رو از روی خودم برداشتم و گذاشتم روی مجازی
اره استاد دمت گرم که با این دیدگاه مخالفی چون من تمام توان ام رو انجام دادم و حتی حاظر بودم جونمم بدم ولی نتیجه اون نشد که میخواستم و من تقریبا 15سال جز اون دسته سومی بودم که شما گفتین
استاد من واقعا دنبال اون راه حل ارزشمنده هستم
ادامه سوال )آیا کسی رو میشناسید که اون هم یه همچین هدفی رو انتخاب کرده اما با تلاش کمتر از شما با زمان کمتر از شما به نتیجه بهتر از شما رسیده ؟؟؟
به جرات میتونم بگم تمام کسانیکه که الان دارن لیگ برتر بازی میکنن از من کمتر تلاش کردن چون من واقعا معروف بودم از اینکه شبانه روز تمرین میکردم اما باورهای مخرب من واقعا از همه اونا بیشتر بود و به قول شما استاد در جنگ بین خواسته ها و باورها همواره باورها پیروز هستن
جواب در استعاره گاز و ترمز بود ؛من هدف ام رو انتخاب کرده بودم و تلاش زیادی میکردم و تمام وجودم و زمان و انرژی گذاشته بودم اما به اون نتیجه دلخواه نرسیده بودم من یک پام سر گاز بود اما یک پای دیگه ام سر ترمز و هر چقدر تلاش میکردم راه نمیوفتاد ماشین من و نتیجه ای اتفاق نمیوفتاد و الان هم توی کار جدیدم دارم کار میکنم تلاش میکنم حتی شب ها تا صبح بیدارم اما نتیجه اون چیزی نیست که میخوام و دلیلش اینه که یک پام رو گازه و پای دیگه ام روی ترمزهایی مث :اول باید تو اینستاگرام رشد کنم ،همه کسانیکه تو این کار رشد کردن اول اینستاگرام رو دارن ،تو مدرک آکادمی نداری،مردم مسخره ات میکنن،امکان نداره،باید چند سالی بگذره ،کسی پول جای این چیزها نمیده و….
اره یه چیز یا یه چیزهایی تو ذهن من بر عکس تنظیم شده و اونم تاثیر عوامل بیرونی روی زندگی منه ،و فکر میکنم که اونم اینه که باید میلیاردها بار بگم همه چیز به ذهن و باورهای من بستگی داره
سوال:چه باور محدود کننده ای ،چه کد خرابی ممکنه توی ذهن من باشه که باعث میشه که من با این همه تلاش به اون نتیجه که میخوام نرسم ؟؟؟توی حوزه جدیدی که دارم کار میکنم این کد مخرب وجود داره که من قدرت رو از خودم و خدای خودم گرفتم و دادم به اینستاگرام و ادیت وتولید و محتوا و این چیزا در صورتیکه من اگر واقعا مدارم ببرم بالا و روی باورهام کار کنم این چیزا خود ب خود تاکید میکنم خود ب خوووود درست خواهند شد ،حالا مگه استاد من اینستاگرام فعالیت میکنه ؟؟؟
واقعا یافتم ،پیدا کردم ومیرم ذره بین وار روی این موضوع و باور کار میکنم و میام جوابش رو بهتون میگم
خداوند خواست من رشد نکنم توی اینستا و دوباره به سایت عزیز دلم برگزدم
️️️
سوال اول :
من سال هاست که همیشه در حال تلاش و کوشش برای ثروتمند شدن هستم ، تلاش زیادی می کنم و همیشه عاشقانه کار کردنم ، همیشه پول های خوبی به دستم رسیده اما سطلم سوراخ است و پول تو دستم نمی مونه
سوال دوم :
نسترن دختر پاییم // دایی م که واقعا 1/5 من و بابام هم کار نمی کنه و نصف دنیا رو گشته // سیما دوستم که شوهرش نگهبان بانکه // خاله م فرهانه که خودش معلمه و شوهرش راننده س
سوال سوم :
ترمز عدم لیاقت // احساس می کنم من لیاقت ثروت رو ندارم مثلا اگر من خیلی پولدار شم بابام چی ؟
من ماشین خوب بخرم بابام ناراحت می شه که اون نداره
اگر من پولدار شم کلی دردسر دارم
اگر من پولدار شم همه ازم توقع دارن
من که اصلا تخصص خاصی ندارم
من که اصلا چیز زیادی بلد نیستم
من که اصلا حسابداری بلد نیستم
من اصلا با جامعه پولدار ها اخت نیستم
من که یک زن هستم نمی تونم خیلی پولدار بشم
من خیلی ولخرجم و هر چی بیاد خرج می کنم و نمی تونم پول نگه دارم
من دو تا بچه دارم شد
به نام خدا .
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
1.استقلال مالی
2.رابطه بهتر وعالی با همسر و فرزندان و دیگران
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
افراد زیادی رو میشناسم .مثل برادر خانومم و همکارانم و پسرخاله ام.
این افراد هم سن من هستند و همکارانم مثل من در صنف کار نجاری هستش و وضع و اوضاع بهتری دارند نسبت به من و بعضا بهتر هستند
پسر خاله و برادر خانم هم خوشبختانه درآمد و اوضاع بهتری دارند .هم ماشین دارند و هم رابطمون با همسر بهتر هستند.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
باورهای محدود ام اینکه …
هرچقدر کار کنم پولی پس انداز نمیشه
هزینه ها خیلی بالاست
درآمدم کمتر از هزینه هاست
هر روز تورمه
کار کمه و مشتری نیست و مشتری کمه
دلار هر روز بالا میره.
هر چقدر تلاش کنم باز بی نتیجه هستش
و…
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به اون عزیزی که داره کامنت منو میخونه
امروز که اومدم تو سایت فایل جدید قسمت 2 این پرسش رفته بود رو سایت به خودم گفتم بزار امروز این دوتا فایلو گوش بدم، رفتم هر دوتا قسمتو دانلود کردم، دیدم اولیش پرسشه گفتم خدایا تو وقتشو جور کن که من هم هردوتا فایلو گوش بدم و به جواب برسم و هم بتونم واسه استاد و بچها و حتی واسه خودم کامنت بذارم که با هربار نوشتن از درون خودمون کلیییی درها به روی خودمون باز میشه خدا جوابو موقع نوشتن بهمون میگه.
پس شروع میکنم الهی به امید تو
چه هدفهایی رو انتخاب کردی تا الان که واسش خیلی تلاش کردی ولی محقق نشده یا خیلی روند کُنده که اصلا نتیجه راضی کننده نیست؟
من دو سال و نیم پیش که بازار تولید محتوا و پیج زدن و اینا خیلی تازه و داغ بود یه کاری رو توی یک شبکه اجتماعی شروع کردم و انصافا براش منظم داشتم تلاش میکردم خیلی به موقع و هرجوری شده بود کاری که میبایست سر یه تایمی انجام بدمو انجام میدادم، خیلی بنظرم کیفیت کار بالا بود خیلی براش وقت میذاشتم خیلی به فکر دادن حس خوب به مخاطب بودم، اما نتیجه دلخواه من نبود، روند پیشرفتم انصافا خیلی کند بود، خدایا هنگ کردم چند دقیقهس نمیتونم ادامشو بنویسم و دارم فکر میکنم،
واقعا استاد الان میفهمم چی میگین وقتی میگین بنویسین تا بفهمین مشکل کارتون کجا بوده الان میفهمم، در ادامه چیزی که داشتم تعریف میکردم میخواستم بگم من دو سه ماه اون مسیر رو ادامه دادم و بعد چون پیشرفت آنچنانی نداشتم رهاش کردم، یه لحظه به خودم گفتم فقط دو ماه؟ یعنی من فقط دو ماه دووم آوردم؟ چرا ادامه ندادم؟ چرا اینقدر کم؟ یه چند دقیقه فکر کردم و بعد یادم افتاد که من داشتم مدام خودمو با کسایی که اون مسیر رو رفته بودن مقایسه میکردم و من لحظه اوج و خوب اونارو با خودم که اول راه بودم مقایسه نمیکردما من مثلا میرفتم نگاه میکردم اونا موقع شروع چطور بودن بعد کمکم با چه سرعتی بالا اومدن و شروع اونارو با شروع خودم مقایسه میکردم و وقتی میدیم اونا اصلا از همون اول پیشرفتشون بهتر از من بوده و من به انداره اونا نیستم بیانگیزه میشدم و کمکم رهاش کردم،،، من اوج اونارو با صفرِ خودم مقایسه نمیکردم و به خودم میگفتم استاد گفته خودتو با اونا مقایسه نکن پس منم اینکارو نمیکنم، پس من الان در حال مقایسه کردن خودم با دیگران نیستم…. ولی چه فرقی داره حتی توی شروع کار هم نباید پیشرفت خودمو با شروع یکی دیگه مقایسه کنم، من نتونستم دووم بیارم چون یکسره به خودم میگفتم چرا اونا بهتر از من بودن؟ وقتی استاد میگه مقایسه کردن خودت با دیگران سمه یعنی همین، من هر روز از دیروزه خودم بهتر بودما ولی چون از بقیه بدتر بودم نتونستم خودمو تو اون مسیر نگهدارم.
من یکسره به خودم میگفتم مخاطب یا مشتری میخواد از کجا بیاد؟ من با پوست و استخونم از بچگی کمبود رو باور کردم و باور فراوانیم واقعا داغونه، وقتی صبح تا شب بگم خدایا چجوری چجوری؟ وقتی پول تبلیغات ندارم مردم از کجا میخوان منو ببینن؟ این یعنی من بجای فراوانی کمبود رو باور دارم دیگه( این در حالیه که من میدونم تبلیغات تاثیری نداره هیچ تاثیری نداره چرا؟ چون من هیچوقت به تبلیغات توجه نمیکنم اصلا از بچگیم برای تبلیغات مفت ارزشی قائل نیستم ) دقیقا مثل استاد که میگه میدونستم روی دوستام نباید حساب باز کنم، رو حرف آدما نمیشه حسابی باز کرد سالها بود اینو فهمیده بود ولی خب از اون طرفم نمیدونست که روی کی حساب باز کنه،،، منم میدونم تبلیغات به هیچ دردی نمیخوره ولی نمیدونم فراوانی رو چجوری باورش کنم. اینقدر حرفایی که تو بچگی از پدر و معلم و فامیل شنیدم رو محکم باور کردم که جایی برای باور فراوانی نزاشتم.
آره من توی اون مسیر ادامه ندادم اون مسیری که خیلی واسش تلاش میکردم خیلی منظم بودم اما بعد یه مدت کوتاهی کلشو بوسیدم گذاشتم کنار و با اینکه خودم خیلی آروم و کم کم داشتم بهتر و بهتر میشدم ولی دیدن موفقیتای دیگران و مقایسه کردن خودم با بقیه نزاشت ادامه بدم، باور کمبودی که داشتم باعث میشد اون روند خیلی کند باشه و خیلی زود همون اولِ کار، نفس منو بگیره و نتونم ادامه بدم و حتی به 6 ماه برسونمش. واقعا عجیبه فقط دو سه ماه دووم اوردم.
و حتی الان بعد از اینهمه مدت من دارم به شروع یک کار جدید توی یک شبکه اجتماعی دیگه فکر میکنم، ولی بخاطر تجربهای که دوسال پیش داشتم واقعیتو بخوام بگم دست و دلم میلرزه و میگم نکنه اینم مثل اون بشه وقت تلف کردن،،، میگن مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه،،، البته الان ک این کامنتو مینویسم انگار یه دری به روم باز شد که اینبار وقتی شروع کردی خودتو با اوج دیگران که هیچ، خودتو با شروع دیگرانم حتی مقایسه نکن،،،
یه چیز دیگه ای هم که میتونم بگم سالهاست پیگیرشم مسائل مالیه، رسیدن به استقلال مالی خب من تا الان خارج از فضای مجازی توی دنیای واقعی حداقل چهار پنج جا کار کردم، دو سه تا شغل مختلفو از سر گذرونم و حالا این آخری که الان باهاش سرگرمم رو خیلی دوست دارم خیلی بیشتر از قبلیها دوسش دارم، اینکه از کارگری تو فروشگاهای مردم شروع کردم ولی الان سره یه شغلی هستم که علاقه و آرزوییه که از بچگیم داشتم، خب قطعا به لطف خداوند و کلام استاده عزیزه این وضعیت الانم بالاخره یه روزی آرزوم بوده و به کمک فایلای استاد به همین مرحله هم رسیدم، اما آدم هرچقدر بالا میره بازم بیشترشو میخواد، من الان دو سال بیشتره که دیگه کلا درسمو ول کردم و کار میکنم و هدفم استقلال مالیه، رسیدن به مرحله ای که بیشتر از نیازم داشته باشم تا هم خودم و هم خانوادم در آسایش و رفاه کامل باشن، چندوقته خیلی این حسو دارم که من هیچ جای زندگیم کم نزاشتم به مامانم میگفتم مامان آذر امسال میشه 22 سالم ولی از بچگیم فکر میکردم 22 سالگی قراره چه زندگی مرفه و ثروتمندانه ای داشته باشم ولی هنوز بهش نرسیدم اما مشکلم اینجاست که چون راههای مختلفیو رفتم، به خیلی درها زدم، خیلی بالا و پایینی هارو چشیدم توی این چند سال، خیلی سعی کردم آدم بیآزار و خوبی باشم پس چرا نرسیدم، وقتی استاد گفتن هدفی که حس میکنی خیلی براش تلاش کردی ولی روند پیشرفتت خیلی کنده و خیلی طولانی شده، دقیقا حس کردم حرفیه که این روزا خیلی به خودم میزنم،،، به خودم میگم هیچی کم نزاشتی پس چرا نرسیدی؟؟؟…
“و واقعیت اینه که میدونم چرا نرسیدم چون منطقی و فیزیکی خیلی تلاش میکنم و چون خیلی خودمو خسته میکنم دیگه حوصله تلاش ذهنی ندارم،،،،
میدونم فایلا خوبه، درسته، گوش میکنم اتفاقای خوب میفته، ولی اینقدر با کار فیزیکی خودمو خسته میکنم که وقتی واسه کار کردن روی ذهنم و فایلها و دوره ها نمیمونه برام،،، آره دلیلش قطعا همینه”
خدایی که منو خلق کرده یه نیمکره منطقی به من داده یه نیمکره احساسی من باید تعادل رو توی استفاده از مغزم رعایت کنم خب.
میدونم باور فراوانیم خیلی مشکل داره ولی اینقدر برای رسیدن به پول، فیزیکی کار میکنم که دیگه کار کردن روی ذهنم از یادم میره.
ماهایی که بالاخره چند ساله با استاد همراه شدیم دیگه میدونیم که مشکل از این ذهنِ مشکل از خوده منه مشکل از چیزاییه که باورشون کردم (مسائل غلط، ناجالب و غمانگیزی که توی جامعهِ قشرِ پایینه دور و برم دیدم و شنیدم و باور کردم)، من این مسئله رو میدونم و خیلی از بچهها هم میدونن ولی حتی همین موضوع که بابا مشکل از “ذهن لامصب خودمه” من همین رو باورش نکردم که اگر باور کرده بودم نسبت به کنترل ورودیهای ذهنم و زندگیم خیلییییی وسواس بیشتری به خرج میدادم خیلی عملگرا تر میشدم، خیلی کمتر وقتمو پای اهنگ گوش دادن میذاشتم و بجاش فایل گوش میدادم، خیلی کمتر با ادما بحث میکردم تا قانعشون کنم که دنیا جای خیلی بهتریه(که البته با اینکارم همیشه فقط خودمو خسته میکنم و بعد میبینم اصلا حرف زدن با مردم جامعه، این مردمی که الان دور و برم هستن و نمیخوام زندگیم مثل اونا بشه. فقط وقت تلف کردن و هدر دادن انرژی خودمه. چون همه خیلی سفت و سخت پای عقاید خودشون میمونن و حرفهای من ذره ای تاثیری تو زندگیشون نداره).
من میدونم مشکل از کجاست ولی باور نکردم که واقعا مشکل از همینجاست،،، تنبلی کردم پس میتونم بگم تلاشم 90 درصد فیزیکی بوده 10 درصد ذهنی! وقتی حتی 50_50 هم نیست پس من زیادی شورش کردم.
آره این اسمش تنبلیه وقتی فقط از خودم جسمم منطقم کار میکشم و فقط چیزایی که تو زندگی سطح پایینِ دور و برم هست رو میبینم و باور میکنم معلومه نتیجه نمیاد، وقتی میخوام زندگیم مثل دور و بریام نباشه میتونم حرف نزنم تو بحثاشون مشارکت نکنم واسه قانع کردنشون تلاشی نکنم. بجاش یکم ذهنی کار کنم، فیزیکی بسه بقول استاد قسمت فیزیکی رو ترکوندم گاز رو اینقدر محکم فشار دادم که پام درد گرفته پدال داره میشکنه بعد میگم عه چرا راه نمیفته چرا نتیجه نمیده و با خودم میگفتم اگر باید همه تلاشمو بکنم من که دیگه دارم خودمو میکُشم دارم به شکل فیزیکی (تو این دنیای مادی) همه تلاشمو میکنم پس کجاست اون نتیجهای که میخوام… من ذهنی کار نکردم جوابمم همینه و تمام.
خدایا شکرت بخاطر این حرفهایی که با خودم زدم شکرت بخاطر این جوابهایی که بهم دادی. استاد عزیزم بخاطر داشتن شما و مریم جان توی زندگیم هزاران بار خداروشکر میکنم استاد وقتی میگی اگه بنویسی به جواب میرسی الان دقیقا همون حسو دارم یه کامنت نوشتم خودم تیکه به تیکه جوابها بهم الهام میشد خدا کمکم کنه که همینقدر قشنگ و راحت که جوابا به ذهنم میرسه همینقدر راحت هم بتونم عملیشون کنم. خدایا شکرت خدایا ممنونم بخاطر این راه پر خیر و برکتی که جلو روم باز کردی. دوستون دارم و خدانگهدار.
سلام به اساتید عزیز و سلام به همه دوستان
من دیشب این فایلو دیدم میخاستم کامنت بزارم که موکولوش کردم به امروز
جالبه بدونید میخاستم کامنت بزارم در مورد مسئله م صحبت کنم که افتاد به امروز و امروز هم یعنی دقیقا نیم ساعت پیش از کارم اخراج شدم
من کارم تولید محتواس و برای یه سایت معتبر در ایران مطالب خبری درج میکنم
چندین ساله که شغلمه و بهش علاقمندم
اما تو این سال ها شاهد یه سیکل هستم در این سایت ، گوگل بها میده ما میریم بالا اوج میگیریم کلی بازدید میگیریم و خوش و خرم و همه چی عالی
گوگل یهو سایتا رو غربال میکنه و به این نتیجه میرسه ما رو از اوج بکشه پایین و انهدام
تایمی که ما در اوج هستیم روابط با سردبیر و رئیس خوب پیش میره و من حس موفقیت آمیز بودن در شغلم دارم البته ناگفته نمانه که
حس نمیکنم من خیلی تاثیری در این روند دارم چون بهم میگن مثلا سئوی سایت موفقیت آمیزه که محتوای تو بازدید میاره و من همیشه فکر میکنم که این کار خیلی ساده س و حقوقی که دریافت میکنم خیلی از سرم زیاده اطرافیانم بهم میگن برو بابا این چه کاریه تو داری نشستی تو خونه حقوق میگیری و ….
تا اینجا باور غلط نالایق بودن
بعد درست تایمی که سایتمون با سر زمین میخوره کارفرما اعتقاد داره که شما محتوای نامناسب درج میکنید جالب نیستن و بازدیدای سایت ریزش کردن و دوباره باور بلد نبودن ، باور ناکافی بودن و الکی حقوق دریافت کردن در من تقویت میشه
الان یه مدته که باز ما در مسیر سقوط هستیم و نگم براتون که چقدر هر روز برام پیام میدن و انتقاد و اینکه چیزی بلد نیستی و از این حرفا از طرف کارفرما و سردبیر
و امروز هم دیگه یه در واقع سوتی از من گرفتن و بعد از 6 سال کار از سایت اخراج شدم
یه حال عجیبی دارم
قبلا تلاش میکردم که کارمو حفظ کنم
چون هر بار بازدیدای سایت ریزش میکرد این روالو داشتیم
اما اصلا الان هر چی گفتن تایید کردم و ازشون عذرخواهی کردم و خداحافظی کردم
اینم بگم که کارفرمام وقتی واکنش منو دید یه کمی از موضعش اومد پایین و به آرومی گفت فعلا استراحت کن تا ببینم چیکار باید بکنیم
اینم بگم که من به تازگی دوره ی 12 قدم رو تموم کردم ، نتایج خیلی خوبی هم گرفتم اما این پای من تو شغلم حسابی میلنگه
این فایلو دیدم و تصمیم گرفتم که بیام و مسئله مو به اشتراک بزارم
که اگر دوستان تجربه ای در این رابطه دارن بهم بدن
سلام به دوست عزیزم خاتون جان
منم تجربه ی مشابه تجربه شما دارم
اینقدر روی این باورهایی که در ادامه مینویسم کار کردم که وقتی جواب رد میشنوم نه تنها ناراحت نمیشم بلکه خوشحال میشم و این پاسخ رد رو به منزله ی فرصت بهتری برای رشد میبینم.
(ممنون میشم از دوستانی که کامنت منو میخونن نظر بدن که آیا این احساس و حال عادیه یا خیر)
باورها:
….هر اتفاقی که می افتد به نفع من خواهد بود.
…خداوند بهترین شرایط و فرصت هارا برای من فراهم میکند.
….من روی شونه خدا نشستم و به بهترین مکان در بهترین زمان هدایت میشوم.
و هربار از جایی خارج شدم با کسی قراردادم تمدید نکردم و یا مسائلی مشابه این همیشه بهتر از قبل شده و شرایط بهتر پیش رفته.
تسلیم خواست و اراده خداوند بودن خیلی کمک میکنه در شرایط به ظاهر بد حال و احساسمون خوب باشه.
اگر ایمان داشته باشی که گاهی شرایط فقط در ظاهر بد هستن و خیر بزرگی درش نهفته هست و قراره برکت فراوانی برات بیاره با دل آرام تری از این شرایط عبور میکند و مطمئنا که نتیجه عالی میشه.بابت این موضوع که گاهی شرایط بد در آخر خیر به همراه دارد خیلی فکر کن مطمئنا تو زندگیت مثال هایی پیدا میکنی که شرایط بد در آخر حکمتی داشته و به پیشرفتت کمک کرده ،یادآوری این نمونه اتفاقات تو زندگی خودت و یا اطرافیانت به پذیرش و نهادینه شدن باور به اینکه هر اتفاقی به نفع تو پیش خواهد رفت کمک میکنه.
سعی کردم مطالب را خلاصه و تیتر وار بنویسم،امیدوارم کمک کننده و موثر باشه.
در پناه الله باشی عزیزدلم
مرسی فاطمیای عزیزم ممنون از تجربه ی عالی که در اختیارم گذاشتید
ممنون بابت باورهای سازنده ای که بهم یادآوری کردید
دیروز یه لیست تهیه کردم و از هر کدام از باورهای مورد نیازم یک صفحه نوشتم
تلاشم اینه هر روز این کارو انجام بدم تا به جهان هستی ارسالشون کنم و بالطبع جهان هستی هم این عبارات و باورها رو به من یادآوری کنه
از خدا میخام الگوهای مناسبت هم در این رابطه در مسیرم قرار بده
ممنون و سپاس از خدا، اساتید بزرگوار و شما دوست خوب و نازنینم.
سلام به خانوم حاجی وند
من نمیدونم کی این کامنت رو نوشتین
و الان اوضاع چطوره برگشتین سر کار یا نه
اما من همیشه تو زندگیم وقتی به تضادی بر میخورم میگم اگه الان استاد بود جای من چیکار میکرد؟
استاد میرفت سایت خودش رو راه اندازی میکرد و تمام وجودش رو تمام عشقش رو میزاشت و بعد از 6 ماه میشد نفر اول ایران تو اون حوضه
من میخوام تو کسب کار خودم تمام وجودم رو بزارم
تمام تمرکزم رو
میخوام ریز بشم تو کارم
میخوام حل بشم
میخوام تمام وجودم بشه هدفم
میخوام مثل مادری که تمام وجودش نوزادش هست
شب روز همه جانبه مراقب هدفم باشم
و تو کسب کارم بشم نفر یک جهان
و این تعهد میخواد
تعهد و ایمانی مثل ابراهیم در یکتا پرستی
مثل مسی در فوتبال
مثل انشتین در فیزیک
مثل ایلان ماسک در پیشرفت
مثل استاد در مربی موفقیت بودن
میخوام یکبار تو زندگیم مرد و مردونه تا پای جان واسه هدفم مایه بزارم
میخوام یک بار این کار رو انجام بدم اگه نتیجه نداد بعد برگردم به روال کج دارو مریز قبلیم
میخوام پیش خودم سربلند باشم بگم من تمام توانم رو گذاشتم
و میدونم اگه تمام وجودم رو بزارم معجزه میشه
سلاح دوست عزیز و آگاهم
بله برگشتم سرکارم و البته با درخواستت کارفرمام
من آرزوم داشتن یک کافی نت هست و همینطور میخام تو حوزه تعمیرات لب تاب و کامپیوتر متبحر بشم
و البته که هنوز دارم تو کار قبلیم فعالیت میکنم
مطمئنم باید یه قدم بردارم و این اتفاقات حتی همین کامنت شما برای من نشانه س
از خداوند و شما بابت این نشانه ی بزرگ سپاسگزارم.
سلام استاد عزیزم
من 2تا هدف رو سالیان سال هست که دارم ولی اونقدر توی ذهنم بزرگن و بقول شما شاید حس لیاقت من برای داشتنشون کم باشه که با تلاشا و هدف گذاری های مداومی هم که انجام میدم هنوز بهشون نرسیدم و بعضی اوقات حتی دلسرد شدم و حرفای ناواقعی بقیه رو باور کردم که شاید خدا برات نخواسته که بهشون نمیرسی
درصورتی که خدا برای همه میخواد و اگه نرسیدم مشکل در خودمونه
و همیشه هم برام سوال بود که چرا دارم تلاش میکنم ولی نمیرسم ایراد کارم کجاست
که الان فایلتون رو دیدم خیلی ذوق زده شدم
الهی شکر که همیشه در مکان و زمان مناسب تمام اتفاقات رقممیخوره.
من2تا هدف داشتم استاد
یکی اینکه دانشگاه یه رشته خوب قبول شم و براش زحمت کشیدم و سالهاست پشت کنکورم ولی هنوز نتیجه تغییر نکرده و باوجود تلاشایی که کردم باز همون نتیجه میاد و حس میکردم که افتادم توی چرخه بازخورد منفی چه تلاش کنم چه نه نتیجه همونه
و الان میفهمم پاروی ترمز و گاز چیه!
درحالیکه همه دوستام و اطرافیان به راحتی همون سال اول به نتیجه دلخواهشون رسیدن ولی من نزدیک4ساله که توی همین وضع موندم تلاش میکنم شب و روز درس میخونم
ریشه اینمشکل هم برمیگرده به بچگیم که میدیدم اطرافیانمبرای قبولی کنکور خیلی زحمت میکشن و تلاش میکنن ولی نمیرسن و موفق نمیشن و این توی ذهن من نقش بست که قبولی توی این کار خیلی سخته و من براش مناسب نیست اونا نتونستن تو چطور میتونی
و باور محدود کننده دیگه م این بود که فکر میکنم همیشه تلاش هام کمن و باید بیشتر میشد و فکر میکنم ک کم گذاشتم در صورتی که اینجور نیست.
و الان متوجه میشم که نقش باورها چقدر توی زندگی پررنگه
همچی باور ماهاست که باعث میشه کاری رو خوب انجام بدیم و یا نتیجه بگیریم.
باور و نقش پذیری توی رسیدن به خواسته هامون نقش داره و اگه غلط و اشتباه باور بگیریم انگار ی کد مخرب دادیم ب ی برنامه قوی و خودمونم انتظار خروجی مثبت نداریم ولی با تلاش دوباره سعی میکنیم باور رو ساکت کنیم که این اصلا امکان نداره باورهای ما در هرلحظه درحال جاده سازی برای حرکت ماست و اگه مناسب نباشه توی جاده ای که از مقصد دوره در حرکتیم
یا توی جاده درست داریم هم گاز میدیم و هم ترمز میگیرم که اجازه حرکت بهمون نمیده
ممنونم ازتون استاد
باسلام و درود خدمت استاد عباس منش بزرگوار، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم در این سایت پربار ، مفید و کاربردی
وقتی می خواستم کنکور بدهم، هدف اصلی من قبولی در رشته پزشکی بود که اولویت زندگی من بود، هم استعدادش را داشتم، هم خیلی به آن فکر می کردم و متمرکزش بودم ، هم خیلی درس می خواندم، شاگرد بسیار زرنگ و باهوشی بودم. هم خانواده تحصیلکرده ای داشتم.
اما علیرغم این همه استعداد و موهبت، ولی در رشته پزشکی قبول نشدم.
هنوز هم ترمز ذهنی ام را نشناخته ام
ولی بعد از شنیدن صحبت های استاد و خواندن نظرات دوستان خوبم، چند ترمز در خودم شناخته ام:
1_ عقاید مذهبی افراطی
2_ثروتمند بودن خوب نیست، هر چه بدبخت تر باشی، به خداوند نزدیکتری
3-باور این ضرب المثل :هرکه در این بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش می دهند
4_کمال گرایی
از هم کلاسی هایم کسانی را میشناختیم که به لحاظ استعداد و هوش، پایین تر از من بودند، ولی پزشک شدند.
و این رویا بعد از گذشت اینهمه سال، هنوز هم با من است و وقتی به آن فکر می کنم ناراحت می شوم.