https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا شکرت بابت تک تک اتفاقات زندگیم که برای هدایت و تکامل من بودن
خدایا شکرت که در این مسیر زیبا هستم و دوستانی در این سایت دارم و استادی که مرا هدایت میکند خدایا مرسی بابت این هدایت زیبا
چه هدفی رو انتخاب کرده و داری براش تلاش میکنی ولی اونقدر روند کنده که میتونی بگی نتیجه ایی حاصل نشده؟؟!!
من چنتا هدف دارم ولی دوتا از هدف های مهمم رو میخوام بهتون بگم یکیش اینه که همیشه دوسداشتم خونه مجردی داشته باشم داخل محله کیان اباد کسانی که اهواز زندگی میکنند میدونن اینجا کجاست یک محله بسیارررر رویایی زیبا و پر از مرکز خرید و ماشین های خارجی و ثروت در این محله اوج میزنه و ادم های خیلییی ثروتمندی اونجا وجود داره انگار که این محله داخل اهواز نیس اون خونه های قشنگ و….
همیشه حتی داخل دفتر خواسته هام مینوشتم که خونه داخل کیان اباد داشته باشم و ماشین اف جی کروز مشکی و دقیقا هم هروقت کیان اباد میرفتم ماشین و خونه مورد علاقم رو میدیدم و این به من حس خیلی خوبی میداد و باعث میشد تحسین کنم و حس کنم نزدیک به خواسته هامم خدایاشکرت که قدرت تحسین کردن رو دارم ، و براش تلاش میکنم مینویسم رو خودم کار میکنم ولی یه چیزی تو ذهنم پرورش دادم که اونم اینه که من قطعا بهش میرسم من لایقشم لایق بهترین هام وقتی این همه ادم رسیدن چرا من نرسم؟! رسیدن به خواسته یکی از چیزای قشنگ جهان هستی هستش
میشه حتما میشه و بهش میرسم .
دومین خواستم داشتن گالری هنری هستش من طراح هستم و سیاه قلم کار میکنم از بچگی به نقاشی علاقه داشتم و نقاشی های خیلییی قشنگی میکشم در این حد که بهم میگن اینا چاپ شده تو نکشیدی!! در این حد حرفه ایی هستم و دوسدارم یه گالری قشنگ و بزرگیییی بزنم و تموم نقاشیامو داخلش بزارم و قیمت بزارم رو تابلوهام و دوسدارم سبک های دیگه ی نقاشی رو هم تجربه کنم و بکشم نه فقط سیاه قلم و این اراده ایی که دارم خیلی باحاله تلاش کردم نوشتم و.. نرسیدم بهش یسری باورهای نامناسب یا به قول استاد ترمز هایی دارم که دارم روشون کار میکنم و از تو ذهنم برشون میدارم چون مانع رسیدن من به خواسته هام هستن استاد عزیزم واقعا ممنونم بابت این سوال خوبی که پرسیدین و من برای چند دقیقه ایی رفتم تو خودم و کلن ذهنم زیر و رو شد عالی بود مرسی استاد عزیزم
من مغازع خودمو میخام باز کنم نمیدونم از کجا کی چجوری میخوام برسم ب خواسته هام سپردم دست خدا ولی نمیدونم چرا بی حس شدم بهش میخوامااااااا خیلی میخوامش دارم تجسمش میکنم
هرکاری میکنم بهش
و احساس میکنم دورم ازش
و برادرم ک میخاد مغازه باز کنه ک بابام سرمایشو میده میخواد من برم باهاش شریک شم نمیدونم برم نرم گفتم ک سپردم دست خدا هدایتم کنه
مثلا اون زودتر از من باز میکنه میدونم شایدم برم باهاش شریک شم دوستانی ک نظری دارند حتما بگن بهم
و سوال اخر اینه ک نمیدونم چرا خودمو اوکی میکنم اوکی میکنم ذهنم یهو منفی میشه زود برش میگردونما
همیشه ک خیره با هممون و من باور دارم ب همه چیز میرسم تمام تک تک خواسته هام
خدایی ک مارو هدایت کرده تا اینجا بقیشم هدایت میکنه
با خودتان رک باشید و بدانید که تنها فرمانروای جهانیان است که روزی دهندهی شما و من و همهی آفریدگان است و بس!
تنها راه این است که تنها به رب العالمین توکل کنید و با خودتان رک باشید. اگر از سر ناچاری و اینکه خودتان را دست کم میگیرید و برای کر میکنید که نمیتوانید بدون کمک دیگران کسب و کار خودتان را راه بیاندازید، این تصمیم را گرفتهاید که با برادرتان شریک شوید و ته دلتان راضی نیستید، بدانید که از عزت نفس ضعیف شماست. ولی اگر میخواهید که با آغاز کار با برادرتان یک تجربه کنید تا کسب و کار را بیاموزید، بد نیست. با این حال به نظر من بهتر است کمی درنگ کنید و از این درنگ بیاموزید و سپس تصمیم بگیرید.
از خداوند یگانه هدایت بخواهید و تردید نکنید که او شما را به راهی درست هدایت میکند، راهی که در آن از شما انسان بزرگتری ساخته شود. انسانی که تنها به رب توکل میکند و از اینکه کاری را با گامهای کوچک آغاز کند و تنها به توان خودش و یاری و هدایت الهی تکیه میکند، و بهیقین شما مورد رحمت الله قرار میگیرید. با خودتان خلوت کنید و به الهامات الهی اطمینان داشته باشید.
برای خودم، شما و همهی عزیزان که به فضل الهی در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشته شدهایم بهترینها را از درگاه پر مهر تنها فرمانروای جهانیان خواهانم.
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
به راستی که این سایت یک سایت الهی است و خدا بر این سایت نظر رحمت خود را گذاشته و ما این افتخار را داریم که در این سایت از ثروتها و نعمات و برکات او که یگانه فرمانروای جهانیان است بهرمند میشویم!!! خدایا پروردگارا سپاس بیکران دارم از اینکه مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت گذاشتهای و از شما استاد بزرگوارم و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم برای اینکه بهعنوان دستان خداوند برای هدایت ما میکوشید!
و اما پرسش نخست:
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
خوب من از کودکی در خانوادهای با یک رفاه سطح پایین زندگی کردم و همیشه آرزو داشتم که بتوانم برای خود زندگی را بسازم که با زندگی پدر و مادرم متفاوت باشد. به دلیل باورهای موجود در ذهنم چنین میاندیشیدم که باید از راه تحصیل به خواستههای خود برسم که هرگز محقق نشد. با اینکه دوستانی دارم که در همان زمان تحصیل کارشناسی با آنها آشنا شدم و توانستند با تلاش به خواستههای مالی خود برسند. متاسفانه در دوران نوجوانی با داشتن اندیشهها و تمایلات ضد سرمایهداری، از ثروت و ثروتمندان متنفر بودم. همین باورهای نادرست در مورد ثروت که بعدها با باورهای نادرست دینی همراه شد، سبب شد تا همچنان از حتا تلاش در راستای بهدست آوردن ثروت خودداری کنم. تا اینکه سرانجام ازدواج کردم و نیازهای زندگی که یکی پس از دیگری سر برمیآورند، سبب شدند که ناچار برای رفاه بیشتر تلاش کنم. این در حالی بود که هنوز باورهای من نسبت به ثروت و ثروتمندان منفی بود. ولی چیزی در درونم با این باورها مخالفت میکرد ولی، هرگز تلاشی درست در زمینهی ثروتسازی نداشتم.
تا اینکه، نیازهای زندگی مرا ناچار به تلاشهای بیشتری برای داشتن رفته بیشتر کرد. با این حال، به دلیل همان باورهای محدود کننده خود را شایستهی داشتن ثروت نمیدیدم و چنین میاندیشیدم که ثروت در جهان محدود است و بیشتر ثروتمندان دزدها و کلاهبردارانی هستند که از راههای نادرست به این ثروتها رسیدهاند. این در حالی بود که هرگز نمیاندیشیدم که، این ثروت است که این ثروت است که آبادانی و رفته اجتماعی را ممکن ساخته است. برای همین بود که به کشورهای سوال دموکرات اروپایی تمایل بیشتری نشان میدادم و حتا در چند سال پیش، برای آموختن زبان آلمانی اقدام کردم که به دلیل تضادهای موجود در ذهنم نسبت به مهاجرت که پر مورد آن خواهم گفت، برای آن اقدام نکردم.
تا اینکه نزدیک به سه سال پیش با کسب و کاری آشنا شدم که به شکل شبکهای انجام میشود. با اینکه شرکت این بیزینس یک شرکت پاک و درستکار جهانی و آمریکایی است و پتانسیل آنرا دارد که با آن بتوانم به قلههای دلخواهم برسم ولی با همهی تلاشی که کردم نتوانستم به خواستههای خود که به شکل اهداف کاملا مشخص آنها را نوشتهام و به اهداف کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت دستهبندیشان کردهام برسم.
اکنون در مورد ترمزهایی میگویم که امروزه هنوز هم در ذهن من هستند:
– هنوز وقتی میخواهم برای معرفی محصولات اقدام کنم، تردید دارم و این در حالی است که به اعضای گروهم میگویم که برای این کار هیچ تردیدی نداشته باشند. گاه این تردید خود را به شکل ترس از نه شنیدن، ترس از مسخره شدن، و مقایسهی خودم با فردی که مثلاً موفق است و غیره نشان میدهد.
برای نمونه امشب داشتم برای این کار بیرون میرفتم مه در راه همین احساس تردید به سراغم آمد. خوشبختانه توانستم به فضل الهی این باور درست را در ذهنم بسازم که، این کسب و کار توسط خداوند یگانه بهعنوان وسیلهای برای رشد و تکامل تو داده شده است، پس تردید در مورد آن و روش اجراییاش، کفران نعمت و شرک است. برو و بدان که اگر از این همه روت و نعمتی که خداوند به تو داده است بهترین استفادهها را نبری و سستی و کمکاری کنی، در روز رستاخیز مسئول هستی! با همین باورسازی مشغول بودم که در خیابان یکی از همکاران قدیمی را دیدم که با برادرشان کسب و کاری موفق را دارند و در پاسخ به این پرسش که چه کار میکنم؟ گفتم: به کسب و کاری مشغول هستم. ایشان در مورد محصولات پرسیدند و من هم در یک دقیقه یک پرزنت خوب انجام دادم. جالبتر اینکه، وقتی برای دیدار با یکی از پزشکان به یکی از ساختمانهای پزشکان رفتم و البته ایشان پیش از آن برای بیماران خود از محصولات ما استفاده کرده بودند و خوشبختانه به دلیل کیفیت عالی محصولات ما، نتایج بسیار خوبی دریافت کرده بودند ولی به دعوتی که من از ایشان برای ورود به کسب و کار من داشت بودم پاسخی نداده بودند، فکر میکردم که پاسخی مثبت ندهند ولی در کمال ناباروری امشب گفتند که با یکی از دوستان خود در این مورد گفتگو کردهاند و پس از بازگشت از کنگرهای که باید امشب برای آن به تهران پرواز کنند، برای گفتگو برای ورود به کسب و کار ما آماده هستند. خوب این نتایج نشان میدهند که چگونه نتایج مثبت حاصل باورهای مثبت و نتایج نامطلوب نتیجهی باورهای محدود کننده است. علاوهبراین این نتایج، امروز نیز در محل کارم، دیدارهای بسیار خوب و مؤثر و نیز خبرهای بسیار خوب از همکارانم در کسب و کارمان داشتم که همین نتایج نیز نشاندهنده این است که همیشه این باورهای ماست که راه را برای ما هموار میسازد و آنچه مانع رسیدن ما به نتایج دلخواه میشود، همانا باورهای محدود کننده است و بس!!!
چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیدهاند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
در همین کسب و کاری که دارم، افرادی را میشناسم که در مدت زمانی بسیار کوتاه توانستهاند به رتبههای بسیار بالا در کارمان برسند و این درصورتی است که بیشتر آنها با جذب سرمایهگذارانی قوی، توانستهاند به رتبههای یاد شده برسند و من هنوز در تردید برای گفتگو با افراد موفقی هستم که آنها را میشناسم. البته نباید بی انصافی کنم! همین هفته برای دیدن دو نفر از آنها اقدام کردم ولی، موفق به دیدار آنها نشدم. البته یقین دارم که این تنها راه برای رسیدن به نتایج بزرگ نیست و اگر من با جذب سرمایههای کوچک بتوانم به اهدافم برسم، پلههای ترقی و تعالی و تکامل را بهتر میپیمایم!
نمیدانم، شاید همین اندیشه نیز نشان از این دارد که من دچار باورهای محدود کننده هستم. خوب چه میشود که من در یک قرعهکشی پول هنگفتی را ببرم و یا چندین نفر از انسانهای موفق البته به تدریج در کار من سرمایهگذاری کرده و بهعنوان دستان خداوند مرا به اهدافم برسانند! من این باور را برای خود ساختهام که، خداوند از سادهترین و آسانترین راهها مرا به اهدافم میرساند و من شایستهی این لطف الهی هستم!!!و به این موضوع یقین دارم!!!
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
– ثروت از آن همه نیست.
– من شایستگی خوبی برای رسیدن به ثروت دلخواهم ندارم.
– فرصت من برای رسیدن به اهدافش کم است.
– منابع لازم مالی و انسانی برای رسیدنم به اهدافم ندارم.
– پررویی لازم برای رسیدنم به اهدافش ندارم.
– از دیگران عقب ماندهام.
– سرعت من برای رسیدن به اهدافم بسیار کم است.
– نمیتوانم افرادی موفق را برای سرمایهگذاری در کسب و کارم جذب کنم.
– و …
البته با همهی این باورهای محدود کننده، باور دارم که میتوانم به با ایجاد باورهای مثبت و مناسب، و دوری از ورودیهای محدود کننده، به شکل کاملا طبیعی و راحت به خواستههایم برسم!!!
استاد بزرگوارم و بانو شایستهی عزیز و شما همراهان گرامیام، خدا را برای بودنتان سپاس میگویم!
خدا را واقعا از ته دلم سپاسگزارم که من را در این مکان قرار داد
الهی شکر
………
من خواسته ام زندگی کردن در خونه ی خودم است و در خیلی از کامنت ها هم عنوان کرده ام مطمینم بهش میرسم ولی باز هم نجواها را باید خود خداوند برام خاموش کنه
من خیلی حرکت کرده ام برای رسیدن به این خواسته . در بیشتر روزها میرم پیاده روی و خونه های زیبا و عالی را می بینم و میگم میشه میشه برای من هم هست
مثلا با قانون تکامل اومدم دیدم بیشتر افراد الان در خونه ی خودشون هستند و دارند با خوشی و خرمی زندگی می کنند
یعنی از دید و نگاه حسرت نمیگم و خدا را شکر این عادت را کم و کمتر کرده ام
خدا بهشون بیشتر بده
اهرم رنج و لذت را کار کردم و نشانه ها را کم و زیاد دیدم
و الان خداوند بهم گفت : به این خواسته چسبیده بودم که تا خداوند توانم داد کمتر کردم
وابستگی به این خواسته ام را کمتر کردم چون می گفتم یا این خواسته محقق میشود یا هیچی من باید بمیرم
و بعد قانون رهایی را خیلی کار کردم
و خدا را شکر کار می کنم
قانون سپاسگزاری را خیلی کار می کنم
قانون تحسین کردن را شدید کار کردم و افرادیکه الان خونه دارند و هر روز تعدادشان بیشتر میشه و با عشق در خونه ی خودشون دارند زندگی می کنند را تایید کردم تحسین کردم
دوره های استاد را تا می تونستم خریدم و خیلی کار می کنم
تجسم را خیلی کار کردم
ولی باز هم ؟؟؟؟؟!!!!!!
ولی هنوز از دریافت و مرحله ی دریافت خبری نیست که نیست…..
از خداوند می خواهم که من را به این خواسته ام برسونه
از بچه ها هم می خواهم باورهای مناسب دارند برام کامنت کنند چون خیلی دوست دارم نظرات شما عزیزانم را بدونم
چه هدفی رو انتخاب کرده و داری براش تلاش میکنی ولی اونقدر روند کنده که میتونی بگی نتیجه ای حاصل نشده؟؟؟
موفقیت مالی من. توی این مرحله حتی رسیدن به درآمد.
نمیدونم چرا واقعا من الان 19 سالمه و از 13 سالگی دوست داشتم و علاقه داشتم به اینکه کار کمم و پول بسازم.
همیشه هم دور. برم فرصت های شغلی بوده،
از سیزده سالگی که دوست داشتم بازاریابی و فروش و نتورک مارکتینگ رو شروع کنم تا الان که خودم دارم مهارت یاد میگیرم و برای پروژه گرفتن طبق مهارتی تلاش میکنم.
ولی به نسبت تلاشی میکنم انتظار دارم یه نتیجه ی حداقلی بگیرم ولی پیشرفتم خیلی کنده. دور و برم سکوت سکوته.
عرض سلام و ادب واحترام فراوان به استادعباسمنش وهمسر مهربان و همراهان گرامی سایت بزرگ استاد عباس منش
تا قبل از ورود به سیستم هدفی رو انتخاب میکردیم چون آگاهی هامون نسبت به اون هدف و چگونگی شرایط دستیابی به این هدف با قبل از ورود به سیستم کلا متفاوت بوده،و به نوعی ما از قانون سر در نمی آوردیم و نمیدونستیم قانون چطور عمل میکنه،اصلا اطلاعی از وجود همچنین قانونی نداشتیم،و بیشتر اوقات زندگیمون تو حسرت ونگرانی واسترس،بدگمانی و پشت واین وآن حرفزدن و همش نجواهای شیطانی و پچ پچ کردن های بیهوده که ما رو به عقبتر و مسیرهای کج و معوج هدایت میکرد،چون از فرکانس ومدار هیچ گونه اطلاع و آگاهی نداشتیم،و در حقیقت بی هدف بودیم یا اگر هدفی هم داشتیم به آن نمیرسیدیم چون شرایط رسیدن به هدف رو در وجودمان واقعا نداشتیم،
من سال1391تصمیم گرفتم برای ادامه زندگیم برم کشور دانمارک، اون موقع خیلی دنبالش بودم تمامی مدارک ورزشی تحصیلی و هر گواهینامه ای از آموزشهای فنی و مکانیکی و ورزشی و حتی رانندگی بود رو ترجمه کردم تا بتونم برم تو کشور دیگه ازشون استفاده کنم،دقیقا منتظر موندم تا سال93 درسم تموم بشه با مدرک مهندسی مکانیک فارق التحصیل بشم برم، اون زمان تمام اخبار و اتفاقات داعش پیگیری میکردم،و تازه زمان شروع فعالیت داعش تو سوریه و عراق و قسمتی از ترکیه بود، ومن زمانیکه خواستم برم از مسیر ترکیه میخواستم برم به رومانی یا یونان از اونجا برم آلمان بعد برسم به دانمارک، آنچنان ترس و وحشتی تو دلم داشتم و تو محل کارم فقط همکارانم جنایتهای داعش تو گوشی نگاه میکردن،کشور ترکیه بخاطر خرید نفت مفت و مجانی با داعش همراه و هماهنگ بود,وحتی مجوز کشت وکشتار در غرب ترکیه و مقرهای کردهای ترکیه و سوریه ومستشاران نظامی سوریه رو داده بود،من به کل از این خواسته م دور شدم و حتی دوستانم رفتن ترکیه بعدازمشاهده شدن با صحنه های تلخ برگشتن،و از صفر شروع کردن، منم آماده ادامه تحصیل شدم،وقتی دیدم تو چشم اینو اون افتادم سرافکنده شدم تصمیم گرفتم و تو مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه خواجه نصیر طوسی قبول شدم تو رشته مهندسی مکانیک،با همسر آینده ام آشنا شده بودم و طرز تفکرم به کل تغییر کرد،واقعا یکسری از انرژی ها مثل روابط دوستانه عاطفی،با اینکه از قانون چیزی نمیدونستم،حال دل آدمها و دگرگون میکنه،و ایشون شد مشوقم و به هم رسیدیم با وجود اختلاف و نظرات متفاوت خانواده هامون الان حدود9سال هست زندگی مشترک داریم،و تو این2سالی که من از طریق همسرم با آموزه های استاد آشنا شدم و دوره کشف قوانین زندگی رو مرور کردم،چنان آگاهی و شناختی از مسیر وارد زندگیمون شد که هذچر دوتامون 2شغله هستیم،شغل بسیار آسان و پردرآمد تو کمتر از 2سال زمین عالی بسیار زیبا در منطقه کوهستانی تو شمال کشور و ماشین مورد علاقمون رو خریدیم،
الان خواسته های بعدی داریم که با عمل کردن به قوانین با استفاده از روشهای ستاره قطبی و تمامی آموزه های سایت داریم جلومیریم،و از مسیر لذت میبریم عاشق خودمون وسپاسگزار پروردگار جهانیان و رزاق بخاطر ورود نعمتهای الهی بیشمار در زندگیمون هستیم،
ممنونم از همه ی عزیزان و استاد گرامی بانو شایسته مهربان.
سلام به استاد عزیز،من الان یک ساله که جدی روی دوره های خودشناسی دارم کار میکنم و تونستم بعد رابطه عاطفی خودمو درست کنم و خدارو شکر خیلی راضیم ولی هرچی روی بعد مالیم کار میکنم به اون نتایجی که میخوام نمیرسم و همان طور که استاد گفتن یک قدم به جلو و سه قدم به عقب
ولی تو این یک سال چیزهایی درون خودم پیدا کردم که احساس میکنم منو طلسم کرده و مثل دیوار همیشه بهشون برخورد میکنم
1-احساس و باور یک شکست خورده رو توی زندگیم دارم چون سالیان زیاد همیشه توی تمام ابعاد زندگی همین طور بودم،چون پدر من به تمام معنا یک آدم شکست خورده هست ومن همیشه به خودم میگم تو هم همینی
2-اگه وضع مالیم خوب بشه همه اطرافیان از من توقع دارن
3-اگه من پول در بیارم شوهرم بیکار میاد میشینه تو خونه و همه بار زندگی روی دوش من نیفته مثل مادرم
4-باور فقر و کمبود چون من تمام بچگیم و نوجوانیم با فقر و کمبود گذشت بخاطر همین همیشه احساس و باور از دست دادن بامن هست و از پول خرج کردن میترسم و همیشه هم در حال از دست دادنم توی زندگیم
5-باور بدشانس بودن و اینکه هرچی تلاش کنم هیچ فایده ای نداره
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ، انرژی مقدس جاری و ساری در تک تک مخلوقات خود ، و خالق آفرین من ،،
سلام و درود خدمت آرمی قدرتمند عباس منش ،،
خداقوت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز ،،
به به قبل از هر چیز این هیکل زیبای استاد و تحسین میکنم خدایا شکرت صد هزار مرتبه شکرت ،،
خدای مهربونم خیلی سپاسگزارم ازت دقیقاً همین امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم ،،
گفتم خدایا چرا پس نتیجه نمیگیرم ،،
چرا اون که میخوام نمیشه ،،
مرسیییییی از این هدایت خوشگلت ،،
چون خودم پام رو ترمزه باباااا ،،
الله اکبر ،،
آقا چقدر دردناک ولی ن بچه ها ،،
اینکه بفهمی خودت نمیزاشتی اون خواستت بیاد ،،
ولی از این طرف هم چقدر خفن انسان ن ،،
هر چی دلش بخواد ،، واقعاً بخوادا ن فقط زبونی ،، تق میگن بفرمایید خدمت شما ،،
آقا هر کی بگه من ده سال پیش این زندگی الانو که توشم نخواستم مطمئن باش چرت میگه ،، امکان نداره ،، حتی اگر به ظاهر هم نخواسته بودیم ذهن و قلبمون فرمانش و صادر کرده بوده ،،
خدایا تو که کریم بودنت و تک تک مخلوقاتت چشیدن تو که بزرگیت حد و اندازه نداره کمکم کن هدایتم کن چیزیرو بخوام و خلق کنم که به صلاحمه و تو دیدی آینده شو که خیلی خوبه ،، خدایا من تو این دنیا و آخرتت نور امید قلبم به دستان مبارک توعه فقط قربونت برم آره میدونم خیلی جاها کفر گفتم خیلی جاها لغزیدم جلو بنده هات دولاراست شدم اشتباه کردم ، منو ببخش ،، خداجونم منو از کفرر و شرک و دروغ و گناه نجات بده کمکم کن همیشه و همیشه تا لحظه وصالم به وجود مقدس خودت تو مسیر مستقیم خودت باشم ،، لذت ببرم از لمس عشقت مهربونیت ی عمری جاهل بودم در خونه این و اونو میزدم در خونه بنده هات بودم ،،
خداجونم الان اینجام پیش خودت و بال دارم پر میزنم عشق میکنم از وجودت میبینمت لمست میکنم بو میکشم عطرتو ،،
امروز خودت داشتی برام میگفتی ،، میگم که بچه هام حال دلشون قشنگ بشه ،، خودت داشتی میگفتی در خونه کی اومدی داری در میزنی !!
میدونی کجا اومدی !؟
میدونی کجا فرستادنت ؟؟
میدونی اینجا کجاست !!
چرا داری در میزنی !؟
اینجا در خونه سلطان !!
آی ذهن کوچیکتو برم !!
میپرسی سلطان کجا !!؟
سلطان هستی !! سلطان کل کائنات ، سلطان و فرمانروای کل کائنات ،،
الله اکبر ،،
میدونی کی فرستادتت اینجا ؟!
میدونی اصلا چرا اینجایی !!
چرا داری در میزنی ؟؟!
چه کسی بهت اجازه داده بتونی بیای در بزنی ؟!
آره میدونی ؟؟
چرا خوشکت زده جواب بده ؟؟
جز خود سلطان کسی نمیتونه بهت دعوتنامه بده که پسر !!
آره !!
آره عزیز ، خود سلطان خواسته که تو تونستی بیای و در بزنی !!
چرا این اجازه رو داده !؟
چون کریم دیگه !!
چون عاشقانه دوستت داره !!
انقدری دوستت داره که نمیتونی درکش کنی از قدرت درک تو خارج پسر ،،
یادت نره هاااااا
هر جا حضورش حس کردی بدون که خودش اول خواسته ،،
هر جا سلام و درود فرستادی بدون که اول خداوند سلام کرده ،،
هو الاول و الآخر ،،
اوست که اول از همه قبل از همه بوده و آخر بعد از همه نیز هست ،،
لا اله الا هو
اوست خدای ما و نیست خدایی جز او لا اله الا هو ،،
خدای مهربونم بهم فهم و درک عطا کن که سوره حمد و توحیدت رو درک کنم ،،
دلم میخواد توی بند بند وجودم این دوتا سوره مبارکه درک کنم ای رب من ای رب العالمین ،،
خدای مهربونم ،، صد هزار مرتبه شکرت که حضور گرمت در لحظه به لحظه زندگیم کنارم بودی و هستی و خواهی بود ،،
خدای مهربونم صد هزار مرتبه شکرت که منو از لحظه تولدم از قبل از ورود به دنیای فوق العاده ات اشرف مخلوقاتت و لایق بهترینهایت آفریدی شکرت شکرت شکرت خدااااجونم ،،
من بابت علاقه زیادی که به معامله در بازارهای مالی داشتم چن سالی رو بدون آموزش فعالیت کردم و خب نتیجه خوبی حاصل نشد برای من تا به فکرم رسید اموزش ببینم.
بعد از آموزش یه چند ماهی نتایج خیلی خوبی گرفتم تا به یه گره خوردم و بنظر من یه ترمز در ذهن من کاشته شد.
بعد از مدتی کلا روند ترید کردن من منفی شد و دلسرد شدم اما ادامه دادم و شروع به اموزش دیدن بیشتر کردم در حالی که یکی از دوستانم که باهم اموزش دیدیم خیلی بهتر از من ترید انجام میداد و نتایج چشمگیری هم میگرفت.
خلاصه در حین یاد گرفتن شیوه های جدید ترید یکم گیج شدم و مدتی دور شدم از بازار تا به این فایل هدایت شدم و تونستم یکی از ترمز های ذهنم رو کشف کنم
1 من هنوز به آموزش بیشتری برای ترید کردن نیاز دارم.
2 ترید در کل برای من زیان ده است.
درحالی که من پی بردم به این ترمز ها سعی کردم باورهای جدید در ذهن خودم ایجاد کنم
کاملا اشتباه است من برای ترید کردن وقت زیادی را اموزش دیدم و کاملا مسلط هستم استراتژی معاملاتی خاص خودم را دارم اشکالات خود را در بحث خرید و فروش به موقع به درستی حل کرده ام.
هیچ آموزش دیگری برای ترید کردن لازم ندارم من باید به این باور برسم که در حال حاضر تریدر خوبی هستم و با کمک خداوند بهترین میشوم.
برای ترید کردن من فقط به تمرکز نیاز دارم نیابد به هیچ عنوان عجله کنم و باور جا ماندن از بازار را از ذهن خود حذف میکنم
باید به خودم اطمینان کامل داشته باشم من قطعا می توانم موفق شوم .
از خداوند سپاس گزارم که این استعداد و توانایی را در اختیار من قرار داده و در تمامی مراحل به من کمک میکند.
سلام و درود بر استاد عزیزم و مریم جان
به نام نور قلبم
خدایا شکرت بابت تک تک اتفاقات زندگیم که برای هدایت و تکامل من بودن
خدایا شکرت که در این مسیر زیبا هستم و دوستانی در این سایت دارم و استادی که مرا هدایت میکند خدایا مرسی بابت این هدایت زیبا
چه هدفی رو انتخاب کرده و داری براش تلاش میکنی ولی اونقدر روند کنده که میتونی بگی نتیجه ایی حاصل نشده؟؟!!
من چنتا هدف دارم ولی دوتا از هدف های مهمم رو میخوام بهتون بگم یکیش اینه که همیشه دوسداشتم خونه مجردی داشته باشم داخل محله کیان اباد کسانی که اهواز زندگی میکنند میدونن اینجا کجاست یک محله بسیارررر رویایی زیبا و پر از مرکز خرید و ماشین های خارجی و ثروت در این محله اوج میزنه و ادم های خیلییی ثروتمندی اونجا وجود داره انگار که این محله داخل اهواز نیس اون خونه های قشنگ و….
همیشه حتی داخل دفتر خواسته هام مینوشتم که خونه داخل کیان اباد داشته باشم و ماشین اف جی کروز مشکی و دقیقا هم هروقت کیان اباد میرفتم ماشین و خونه مورد علاقم رو میدیدم و این به من حس خیلی خوبی میداد و باعث میشد تحسین کنم و حس کنم نزدیک به خواسته هامم خدایاشکرت که قدرت تحسین کردن رو دارم ، و براش تلاش میکنم مینویسم رو خودم کار میکنم ولی یه چیزی تو ذهنم پرورش دادم که اونم اینه که من قطعا بهش میرسم من لایقشم لایق بهترین هام وقتی این همه ادم رسیدن چرا من نرسم؟! رسیدن به خواسته یکی از چیزای قشنگ جهان هستی هستش
میشه حتما میشه و بهش میرسم .
دومین خواستم داشتن گالری هنری هستش من طراح هستم و سیاه قلم کار میکنم از بچگی به نقاشی علاقه داشتم و نقاشی های خیلییی قشنگی میکشم در این حد که بهم میگن اینا چاپ شده تو نکشیدی!! در این حد حرفه ایی هستم و دوسدارم یه گالری قشنگ و بزرگیییی بزنم و تموم نقاشیامو داخلش بزارم و قیمت بزارم رو تابلوهام و دوسدارم سبک های دیگه ی نقاشی رو هم تجربه کنم و بکشم نه فقط سیاه قلم و این اراده ایی که دارم خیلی باحاله تلاش کردم نوشتم و.. نرسیدم بهش یسری باورهای نامناسب یا به قول استاد ترمز هایی دارم که دارم روشون کار میکنم و از تو ذهنم برشون میدارم چون مانع رسیدن من به خواسته هام هستن استاد عزیزم واقعا ممنونم بابت این سوال خوبی که پرسیدین و من برای چند دقیقه ایی رفتم تو خودم و کلن ذهنم زیر و رو شد عالی بود مرسی استاد عزیزم
خدایاشکرت بابت این استادی که دارم
خدایاشکرت بابت همه چیزززز
سلام و درود ب استاد عزیز و مریم جانم
خدارو صد هزار مرتبه شکر خدایا
مرسی بابت همه چیز ک ب زندگیمون اوردی
داری با خوب یا بد تکامل هامونو طی میکنیم
من نمیدونم چرا بی حسم ب همه چیز اینجوری شدم در کل
ولی بعضی موقع ها خیلی عصبی میشم زود بی دلیل
از خدا فقط هدایت شدن میخوام
من مغازع خودمو میخام باز کنم نمیدونم از کجا کی چجوری میخوام برسم ب خواسته هام سپردم دست خدا ولی نمیدونم چرا بی حس شدم بهش میخوامااااااا خیلی میخوامش دارم تجسمش میکنم
هرکاری میکنم بهش
و احساس میکنم دورم ازش
و برادرم ک میخاد مغازه باز کنه ک بابام سرمایشو میده میخواد من برم باهاش شریک شم نمیدونم برم نرم گفتم ک سپردم دست خدا هدایتم کنه
مثلا اون زودتر از من باز میکنه میدونم شایدم برم باهاش شریک شم دوستانی ک نظری دارند حتما بگن بهم
و سوال اخر اینه ک نمیدونم چرا خودمو اوکی میکنم اوکی میکنم ذهنم یهو منفی میشه زود برش میگردونما
همیشه ک خیره با هممون و من باور دارم ب همه چیز میرسم تمام تک تک خواسته هام
خدایی ک مارو هدایت کرده تا اینجا بقیشم هدایت میکنه
خدایا شکرت بابت تمام نعمت هاصدای گنجیشک
صدای بچع ها
صدای دست زدن ها
درود بر شما بانو فرزین گرامی
با خودتان رک باشید و بدانید که تنها فرمانروای جهانیان است که روزی دهندهی شما و من و همهی آفریدگان است و بس!
تنها راه این است که تنها به رب العالمین توکل کنید و با خودتان رک باشید. اگر از سر ناچاری و اینکه خودتان را دست کم میگیرید و برای کر میکنید که نمیتوانید بدون کمک دیگران کسب و کار خودتان را راه بیاندازید، این تصمیم را گرفتهاید که با برادرتان شریک شوید و ته دلتان راضی نیستید، بدانید که از عزت نفس ضعیف شماست. ولی اگر میخواهید که با آغاز کار با برادرتان یک تجربه کنید تا کسب و کار را بیاموزید، بد نیست. با این حال به نظر من بهتر است کمی درنگ کنید و از این درنگ بیاموزید و سپس تصمیم بگیرید.
از خداوند یگانه هدایت بخواهید و تردید نکنید که او شما را به راهی درست هدایت میکند، راهی که در آن از شما انسان بزرگتری ساخته شود. انسانی که تنها به رب توکل میکند و از اینکه کاری را با گامهای کوچک آغاز کند و تنها به توان خودش و یاری و هدایت الهی تکیه میکند، و بهیقین شما مورد رحمت الله قرار میگیرید. با خودتان خلوت کنید و به الهامات الهی اطمینان داشته باشید.
برای خودم، شما و همهی عزیزان که به فضل الهی در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشته شدهایم بهترینها را از درگاه پر مهر تنها فرمانروای جهانیان خواهانم.
ارادتمند شما
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
به راستی که این سایت یک سایت الهی است و خدا بر این سایت نظر رحمت خود را گذاشته و ما این افتخار را داریم که در این سایت از ثروتها و نعمات و برکات او که یگانه فرمانروای جهانیان است بهرمند میشویم!!! خدایا پروردگارا سپاس بیکران دارم از اینکه مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت گذاشتهای و از شما استاد بزرگوارم و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم برای اینکه بهعنوان دستان خداوند برای هدایت ما میکوشید!
و اما پرسش نخست:
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
خوب من از کودکی در خانوادهای با یک رفاه سطح پایین زندگی کردم و همیشه آرزو داشتم که بتوانم برای خود زندگی را بسازم که با زندگی پدر و مادرم متفاوت باشد. به دلیل باورهای موجود در ذهنم چنین میاندیشیدم که باید از راه تحصیل به خواستههای خود برسم که هرگز محقق نشد. با اینکه دوستانی دارم که در همان زمان تحصیل کارشناسی با آنها آشنا شدم و توانستند با تلاش به خواستههای مالی خود برسند. متاسفانه در دوران نوجوانی با داشتن اندیشهها و تمایلات ضد سرمایهداری، از ثروت و ثروتمندان متنفر بودم. همین باورهای نادرست در مورد ثروت که بعدها با باورهای نادرست دینی همراه شد، سبب شد تا همچنان از حتا تلاش در راستای بهدست آوردن ثروت خودداری کنم. تا اینکه سرانجام ازدواج کردم و نیازهای زندگی که یکی پس از دیگری سر برمیآورند، سبب شدند که ناچار برای رفاه بیشتر تلاش کنم. این در حالی بود که هنوز باورهای من نسبت به ثروت و ثروتمندان منفی بود. ولی چیزی در درونم با این باورها مخالفت میکرد ولی، هرگز تلاشی درست در زمینهی ثروتسازی نداشتم.
تا اینکه، نیازهای زندگی مرا ناچار به تلاشهای بیشتری برای داشتن رفته بیشتر کرد. با این حال، به دلیل همان باورهای محدود کننده خود را شایستهی داشتن ثروت نمیدیدم و چنین میاندیشیدم که ثروت در جهان محدود است و بیشتر ثروتمندان دزدها و کلاهبردارانی هستند که از راههای نادرست به این ثروتها رسیدهاند. این در حالی بود که هرگز نمیاندیشیدم که، این ثروت است که این ثروت است که آبادانی و رفته اجتماعی را ممکن ساخته است. برای همین بود که به کشورهای سوال دموکرات اروپایی تمایل بیشتری نشان میدادم و حتا در چند سال پیش، برای آموختن زبان آلمانی اقدام کردم که به دلیل تضادهای موجود در ذهنم نسبت به مهاجرت که پر مورد آن خواهم گفت، برای آن اقدام نکردم.
تا اینکه نزدیک به سه سال پیش با کسب و کاری آشنا شدم که به شکل شبکهای انجام میشود. با اینکه شرکت این بیزینس یک شرکت پاک و درستکار جهانی و آمریکایی است و پتانسیل آنرا دارد که با آن بتوانم به قلههای دلخواهم برسم ولی با همهی تلاشی که کردم نتوانستم به خواستههای خود که به شکل اهداف کاملا مشخص آنها را نوشتهام و به اهداف کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت دستهبندیشان کردهام برسم.
اکنون در مورد ترمزهایی میگویم که امروزه هنوز هم در ذهن من هستند:
– هنوز وقتی میخواهم برای معرفی محصولات اقدام کنم، تردید دارم و این در حالی است که به اعضای گروهم میگویم که برای این کار هیچ تردیدی نداشته باشند. گاه این تردید خود را به شکل ترس از نه شنیدن، ترس از مسخره شدن، و مقایسهی خودم با فردی که مثلاً موفق است و غیره نشان میدهد.
برای نمونه امشب داشتم برای این کار بیرون میرفتم مه در راه همین احساس تردید به سراغم آمد. خوشبختانه توانستم به فضل الهی این باور درست را در ذهنم بسازم که، این کسب و کار توسط خداوند یگانه بهعنوان وسیلهای برای رشد و تکامل تو داده شده است، پس تردید در مورد آن و روش اجراییاش، کفران نعمت و شرک است. برو و بدان که اگر از این همه روت و نعمتی که خداوند به تو داده است بهترین استفادهها را نبری و سستی و کمکاری کنی، در روز رستاخیز مسئول هستی! با همین باورسازی مشغول بودم که در خیابان یکی از همکاران قدیمی را دیدم که با برادرشان کسب و کاری موفق را دارند و در پاسخ به این پرسش که چه کار میکنم؟ گفتم: به کسب و کاری مشغول هستم. ایشان در مورد محصولات پرسیدند و من هم در یک دقیقه یک پرزنت خوب انجام دادم. جالبتر اینکه، وقتی برای دیدار با یکی از پزشکان به یکی از ساختمانهای پزشکان رفتم و البته ایشان پیش از آن برای بیماران خود از محصولات ما استفاده کرده بودند و خوشبختانه به دلیل کیفیت عالی محصولات ما، نتایج بسیار خوبی دریافت کرده بودند ولی به دعوتی که من از ایشان برای ورود به کسب و کار من داشت بودم پاسخی نداده بودند، فکر میکردم که پاسخی مثبت ندهند ولی در کمال ناباروری امشب گفتند که با یکی از دوستان خود در این مورد گفتگو کردهاند و پس از بازگشت از کنگرهای که باید امشب برای آن به تهران پرواز کنند، برای گفتگو برای ورود به کسب و کار ما آماده هستند. خوب این نتایج نشان میدهند که چگونه نتایج مثبت حاصل باورهای مثبت و نتایج نامطلوب نتیجهی باورهای محدود کننده است. علاوهبراین این نتایج، امروز نیز در محل کارم، دیدارهای بسیار خوب و مؤثر و نیز خبرهای بسیار خوب از همکارانم در کسب و کارمان داشتم که همین نتایج نیز نشاندهنده این است که همیشه این باورهای ماست که راه را برای ما هموار میسازد و آنچه مانع رسیدن ما به نتایج دلخواه میشود، همانا باورهای محدود کننده است و بس!!!
چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیدهاند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
در همین کسب و کاری که دارم، افرادی را میشناسم که در مدت زمانی بسیار کوتاه توانستهاند به رتبههای بسیار بالا در کارمان برسند و این درصورتی است که بیشتر آنها با جذب سرمایهگذارانی قوی، توانستهاند به رتبههای یاد شده برسند و من هنوز در تردید برای گفتگو با افراد موفقی هستم که آنها را میشناسم. البته نباید بی انصافی کنم! همین هفته برای دیدن دو نفر از آنها اقدام کردم ولی، موفق به دیدار آنها نشدم. البته یقین دارم که این تنها راه برای رسیدن به نتایج بزرگ نیست و اگر من با جذب سرمایههای کوچک بتوانم به اهدافم برسم، پلههای ترقی و تعالی و تکامل را بهتر میپیمایم!
نمیدانم، شاید همین اندیشه نیز نشان از این دارد که من دچار باورهای محدود کننده هستم. خوب چه میشود که من در یک قرعهکشی پول هنگفتی را ببرم و یا چندین نفر از انسانهای موفق البته به تدریج در کار من سرمایهگذاری کرده و بهعنوان دستان خداوند مرا به اهدافم برسانند! من این باور را برای خود ساختهام که، خداوند از سادهترین و آسانترین راهها مرا به اهدافم میرساند و من شایستهی این لطف الهی هستم!!!و به این موضوع یقین دارم!!!
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
– ثروت از آن همه نیست.
– من شایستگی خوبی برای رسیدن به ثروت دلخواهم ندارم.
– فرصت من برای رسیدن به اهدافش کم است.
– منابع لازم مالی و انسانی برای رسیدنم به اهدافم ندارم.
– پررویی لازم برای رسیدنم به اهدافش ندارم.
– از دیگران عقب ماندهام.
– سرعت من برای رسیدن به اهدافم بسیار کم است.
– نمیتوانم افرادی موفق را برای سرمایهگذاری در کسب و کارم جذب کنم.
– و …
البته با همهی این باورهای محدود کننده، باور دارم که میتوانم به با ایجاد باورهای مثبت و مناسب، و دوری از ورودیهای محدود کننده، به شکل کاملا طبیعی و راحت به خواستههایم برسم!!!
استاد بزرگوارم و بانو شایستهی عزیز و شما همراهان گرامیام، خدا را برای بودنتان سپاس میگویم!
ارادتمند شما
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو
خدا را واقعا از ته دلم سپاسگزارم که من را در این مکان قرار داد
الهی شکر
………
من خواسته ام زندگی کردن در خونه ی خودم است و در خیلی از کامنت ها هم عنوان کرده ام مطمینم بهش میرسم ولی باز هم نجواها را باید خود خداوند برام خاموش کنه
من خیلی حرکت کرده ام برای رسیدن به این خواسته . در بیشتر روزها میرم پیاده روی و خونه های زیبا و عالی را می بینم و میگم میشه میشه برای من هم هست
مثلا با قانون تکامل اومدم دیدم بیشتر افراد الان در خونه ی خودشون هستند و دارند با خوشی و خرمی زندگی می کنند
یعنی از دید و نگاه حسرت نمیگم و خدا را شکر این عادت را کم و کمتر کرده ام
خدا بهشون بیشتر بده
اهرم رنج و لذت را کار کردم و نشانه ها را کم و زیاد دیدم
و الان خداوند بهم گفت : به این خواسته چسبیده بودم که تا خداوند توانم داد کمتر کردم
وابستگی به این خواسته ام را کمتر کردم چون می گفتم یا این خواسته محقق میشود یا هیچی من باید بمیرم
و بعد قانون رهایی را خیلی کار کردم
و خدا را شکر کار می کنم
قانون سپاسگزاری را خیلی کار می کنم
قانون تحسین کردن را شدید کار کردم و افرادیکه الان خونه دارند و هر روز تعدادشان بیشتر میشه و با عشق در خونه ی خودشون دارند زندگی می کنند را تایید کردم تحسین کردم
دوره های استاد را تا می تونستم خریدم و خیلی کار می کنم
تجسم را خیلی کار کردم
ولی باز هم ؟؟؟؟؟!!!!!!
ولی هنوز از دریافت و مرحله ی دریافت خبری نیست که نیست…..
از خداوند می خواهم که من را به این خواسته ام برسونه
از بچه ها هم می خواهم باورهای مناسب دارند برام کامنت کنند چون خیلی دوست دارم نظرات شما عزیزانم را بدونم
ارتباط قلبی با خدا
و خواسته ات رو برای نزدکتر شدن به خدا بخواه نه از روی نفس
از صمیم قلب بسپار به خدا و دیگه رهاش کن
ولی هنوز از دریافت و مرحله ی دریافت خبری نیست که نیست…..
یعنی هنوز ها نکرده ای
اگر سپرده بودی خیالت راحت بود که اجابت شده دیر یا زود وارد زندگیت میشه
منم این مرحله رو مشکل دارم
اما نعمتهای زیادی داریم
اون رو هم خدا خواهد داد
احساس نیاز و وابستگی درونمون زیاده
موفق باشید
سوال:
چه هدفی رو انتخاب کرده و داری براش تلاش میکنی ولی اونقدر روند کنده که میتونی بگی نتیجه ای حاصل نشده؟؟؟
موفقیت مالی من. توی این مرحله حتی رسیدن به درآمد.
نمیدونم چرا واقعا من الان 19 سالمه و از 13 سالگی دوست داشتم و علاقه داشتم به اینکه کار کمم و پول بسازم.
همیشه هم دور. برم فرصت های شغلی بوده،
از سیزده سالگی که دوست داشتم بازاریابی و فروش و نتورک مارکتینگ رو شروع کنم تا الان که خودم دارم مهارت یاد میگیرم و برای پروژه گرفتن طبق مهارتی تلاش میکنم.
ولی به نسبت تلاشی میکنم انتظار دارم یه نتیجه ی حداقلی بگیرم ولی پیشرفتم خیلی کنده. دور و برم سکوت سکوته.
انگار جهان اطرافم رو سالید میبینم.
شرایط داره بهتر میشه ها، ولی ریز ریز،
حالا نمیدونم من انتظارم زیاده یا تلاشم کمه…
69مین نشانه روز من
موضوع فایل:چرا با وجود تلاش زیاد به هدفت نرسیدی
عرض سلام و ادب واحترام فراوان به استادعباسمنش وهمسر مهربان و همراهان گرامی سایت بزرگ استاد عباس منش
تا قبل از ورود به سیستم هدفی رو انتخاب میکردیم چون آگاهی هامون نسبت به اون هدف و چگونگی شرایط دستیابی به این هدف با قبل از ورود به سیستم کلا متفاوت بوده،و به نوعی ما از قانون سر در نمی آوردیم و نمیدونستیم قانون چطور عمل میکنه،اصلا اطلاعی از وجود همچنین قانونی نداشتیم،و بیشتر اوقات زندگیمون تو حسرت ونگرانی واسترس،بدگمانی و پشت واین وآن حرفزدن و همش نجواهای شیطانی و پچ پچ کردن های بیهوده که ما رو به عقبتر و مسیرهای کج و معوج هدایت میکرد،چون از فرکانس ومدار هیچ گونه اطلاع و آگاهی نداشتیم،و در حقیقت بی هدف بودیم یا اگر هدفی هم داشتیم به آن نمیرسیدیم چون شرایط رسیدن به هدف رو در وجودمان واقعا نداشتیم،
من سال1391تصمیم گرفتم برای ادامه زندگیم برم کشور دانمارک، اون موقع خیلی دنبالش بودم تمامی مدارک ورزشی تحصیلی و هر گواهینامه ای از آموزشهای فنی و مکانیکی و ورزشی و حتی رانندگی بود رو ترجمه کردم تا بتونم برم تو کشور دیگه ازشون استفاده کنم،دقیقا منتظر موندم تا سال93 درسم تموم بشه با مدرک مهندسی مکانیک فارق التحصیل بشم برم، اون زمان تمام اخبار و اتفاقات داعش پیگیری میکردم،و تازه زمان شروع فعالیت داعش تو سوریه و عراق و قسمتی از ترکیه بود، ومن زمانیکه خواستم برم از مسیر ترکیه میخواستم برم به رومانی یا یونان از اونجا برم آلمان بعد برسم به دانمارک، آنچنان ترس و وحشتی تو دلم داشتم و تو محل کارم فقط همکارانم جنایتهای داعش تو گوشی نگاه میکردن،کشور ترکیه بخاطر خرید نفت مفت و مجانی با داعش همراه و هماهنگ بود,وحتی مجوز کشت وکشتار در غرب ترکیه و مقرهای کردهای ترکیه و سوریه ومستشاران نظامی سوریه رو داده بود،من به کل از این خواسته م دور شدم و حتی دوستانم رفتن ترکیه بعدازمشاهده شدن با صحنه های تلخ برگشتن،و از صفر شروع کردن، منم آماده ادامه تحصیل شدم،وقتی دیدم تو چشم اینو اون افتادم سرافکنده شدم تصمیم گرفتم و تو مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه خواجه نصیر طوسی قبول شدم تو رشته مهندسی مکانیک،با همسر آینده ام آشنا شده بودم و طرز تفکرم به کل تغییر کرد،واقعا یکسری از انرژی ها مثل روابط دوستانه عاطفی،با اینکه از قانون چیزی نمیدونستم،حال دل آدمها و دگرگون میکنه،و ایشون شد مشوقم و به هم رسیدیم با وجود اختلاف و نظرات متفاوت خانواده هامون الان حدود9سال هست زندگی مشترک داریم،و تو این2سالی که من از طریق همسرم با آموزه های استاد آشنا شدم و دوره کشف قوانین زندگی رو مرور کردم،چنان آگاهی و شناختی از مسیر وارد زندگیمون شد که هذچر دوتامون 2شغله هستیم،شغل بسیار آسان و پردرآمد تو کمتر از 2سال زمین عالی بسیار زیبا در منطقه کوهستانی تو شمال کشور و ماشین مورد علاقمون رو خریدیم،
الان خواسته های بعدی داریم که با عمل کردن به قوانین با استفاده از روشهای ستاره قطبی و تمامی آموزه های سایت داریم جلومیریم،و از مسیر لذت میبریم عاشق خودمون وسپاسگزار پروردگار جهانیان و رزاق بخاطر ورود نعمتهای الهی بیشمار در زندگیمون هستیم،
ممنونم از همه ی عزیزان و استاد گرامی بانو شایسته مهربان.
سلام به استاد عزیز،من الان یک ساله که جدی روی دوره های خودشناسی دارم کار میکنم و تونستم بعد رابطه عاطفی خودمو درست کنم و خدارو شکر خیلی راضیم ولی هرچی روی بعد مالیم کار میکنم به اون نتایجی که میخوام نمیرسم و همان طور که استاد گفتن یک قدم به جلو و سه قدم به عقب
ولی تو این یک سال چیزهایی درون خودم پیدا کردم که احساس میکنم منو طلسم کرده و مثل دیوار همیشه بهشون برخورد میکنم
1-احساس و باور یک شکست خورده رو توی زندگیم دارم چون سالیان زیاد همیشه توی تمام ابعاد زندگی همین طور بودم،چون پدر من به تمام معنا یک آدم شکست خورده هست ومن همیشه به خودم میگم تو هم همینی
2-اگه وضع مالیم خوب بشه همه اطرافیان از من توقع دارن
3-اگه من پول در بیارم شوهرم بیکار میاد میشینه تو خونه و همه بار زندگی روی دوش من نیفته مثل مادرم
4-باور فقر و کمبود چون من تمام بچگیم و نوجوانیم با فقر و کمبود گذشت بخاطر همین همیشه احساس و باور از دست دادن بامن هست و از پول خرج کردن میترسم و همیشه هم در حال از دست دادنم توی زندگیم
5-باور بدشانس بودن و اینکه هرچی تلاش کنم هیچ فایده ای نداره
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ، انرژی مقدس جاری و ساری در تک تک مخلوقات خود ، و خالق آفرین من ،،
سلام و درود خدمت آرمی قدرتمند عباس منش ،،
خداقوت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز ،،
به به قبل از هر چیز این هیکل زیبای استاد و تحسین میکنم خدایا شکرت صد هزار مرتبه شکرت ،،
خدای مهربونم خیلی سپاسگزارم ازت دقیقاً همین امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم ،،
گفتم خدایا چرا پس نتیجه نمیگیرم ،،
چرا اون که میخوام نمیشه ،،
مرسیییییی از این هدایت خوشگلت ،،
چون خودم پام رو ترمزه باباااا ،،
الله اکبر ،،
آقا چقدر دردناک ولی ن بچه ها ،،
اینکه بفهمی خودت نمیزاشتی اون خواستت بیاد ،،
ولی از این طرف هم چقدر خفن انسان ن ،،
هر چی دلش بخواد ،، واقعاً بخوادا ن فقط زبونی ،، تق میگن بفرمایید خدمت شما ،،
آقا هر کی بگه من ده سال پیش این زندگی الانو که توشم نخواستم مطمئن باش چرت میگه ،، امکان نداره ،، حتی اگر به ظاهر هم نخواسته بودیم ذهن و قلبمون فرمانش و صادر کرده بوده ،،
خدایا تو که کریم بودنت و تک تک مخلوقاتت چشیدن تو که بزرگیت حد و اندازه نداره کمکم کن هدایتم کن چیزیرو بخوام و خلق کنم که به صلاحمه و تو دیدی آینده شو که خیلی خوبه ،، خدایا من تو این دنیا و آخرتت نور امید قلبم به دستان مبارک توعه فقط قربونت برم آره میدونم خیلی جاها کفر گفتم خیلی جاها لغزیدم جلو بنده هات دولاراست شدم اشتباه کردم ، منو ببخش ،، خداجونم منو از کفرر و شرک و دروغ و گناه نجات بده کمکم کن همیشه و همیشه تا لحظه وصالم به وجود مقدس خودت تو مسیر مستقیم خودت باشم ،، لذت ببرم از لمس عشقت مهربونیت ی عمری جاهل بودم در خونه این و اونو میزدم در خونه بنده هات بودم ،،
خداجونم الان اینجام پیش خودت و بال دارم پر میزنم عشق میکنم از وجودت میبینمت لمست میکنم بو میکشم عطرتو ،،
امروز خودت داشتی برام میگفتی ،، میگم که بچه هام حال دلشون قشنگ بشه ،، خودت داشتی میگفتی در خونه کی اومدی داری در میزنی !!
میدونی کجا اومدی !؟
میدونی کجا فرستادنت ؟؟
میدونی اینجا کجاست !!
چرا داری در میزنی !؟
اینجا در خونه سلطان !!
آی ذهن کوچیکتو برم !!
میپرسی سلطان کجا !!؟
سلطان هستی !! سلطان کل کائنات ، سلطان و فرمانروای کل کائنات ،،
الله اکبر ،،
میدونی کی فرستادتت اینجا ؟!
میدونی اصلا چرا اینجایی !!
چرا داری در میزنی ؟؟!
چه کسی بهت اجازه داده بتونی بیای در بزنی ؟!
آره میدونی ؟؟
چرا خوشکت زده جواب بده ؟؟
جز خود سلطان کسی نمیتونه بهت دعوتنامه بده که پسر !!
آره !!
آره عزیز ، خود سلطان خواسته که تو تونستی بیای و در بزنی !!
چرا این اجازه رو داده !؟
چون کریم دیگه !!
چون عاشقانه دوستت داره !!
انقدری دوستت داره که نمیتونی درکش کنی از قدرت درک تو خارج پسر ،،
یادت نره هاااااا
هر جا حضورش حس کردی بدون که خودش اول خواسته ،،
هر جا سلام و درود فرستادی بدون که اول خداوند سلام کرده ،،
هو الاول و الآخر ،،
اوست که اول از همه قبل از همه بوده و آخر بعد از همه نیز هست ،،
لا اله الا هو
اوست خدای ما و نیست خدایی جز او لا اله الا هو ،،
خدای مهربونم بهم فهم و درک عطا کن که سوره حمد و توحیدت رو درک کنم ،،
دلم میخواد توی بند بند وجودم این دوتا سوره مبارکه درک کنم ای رب من ای رب العالمین ،،
خدای مهربونم ،، صد هزار مرتبه شکرت که حضور گرمت در لحظه به لحظه زندگیم کنارم بودی و هستی و خواهی بود ،،
خدای مهربونم صد هزار مرتبه شکرت که منو از لحظه تولدم از قبل از ورود به دنیای فوق العاده ات اشرف مخلوقاتت و لایق بهترینهایت آفریدی شکرت شکرت شکرت خدااااجونم ،،
سلام
همیشه خوش بدرخشی
خوشدل عزیز
چقدر وقتی ادم درخواست میکنه درست
در مکان مناسب ودر زمان مناسب قرار میگره
دیدگاهت خوندم انگار تمام ترمزهایی که
داشتی .منم دارم .
یه عمری اون مسیرو رفتم .وکاش با یه دگمه
عوض میشد.
ولی من اطمینان دارم همین جور که خدا
هدایت کرده کمک مکنه که این باورهای
موزی را اصلاح کنم.
از اینکه شاگرد ممتازی تحسینت مکیکنم
امیدوارم هر روز بهتر از دیروز باشی
شاد ثروتمند وپیروز…..
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز
خداوند رو شاکرم که من رو به این فایل هدایت کرد.
من بابت علاقه زیادی که به معامله در بازارهای مالی داشتم چن سالی رو بدون آموزش فعالیت کردم و خب نتیجه خوبی حاصل نشد برای من تا به فکرم رسید اموزش ببینم.
بعد از آموزش یه چند ماهی نتایج خیلی خوبی گرفتم تا به یه گره خوردم و بنظر من یه ترمز در ذهن من کاشته شد.
بعد از مدتی کلا روند ترید کردن من منفی شد و دلسرد شدم اما ادامه دادم و شروع به اموزش دیدن بیشتر کردم در حالی که یکی از دوستانم که باهم اموزش دیدیم خیلی بهتر از من ترید انجام میداد و نتایج چشمگیری هم میگرفت.
خلاصه در حین یاد گرفتن شیوه های جدید ترید یکم گیج شدم و مدتی دور شدم از بازار تا به این فایل هدایت شدم و تونستم یکی از ترمز های ذهنم رو کشف کنم
1 من هنوز به آموزش بیشتری برای ترید کردن نیاز دارم.
2 ترید در کل برای من زیان ده است.
درحالی که من پی بردم به این ترمز ها سعی کردم باورهای جدید در ذهن خودم ایجاد کنم
کاملا اشتباه است من برای ترید کردن وقت زیادی را اموزش دیدم و کاملا مسلط هستم استراتژی معاملاتی خاص خودم را دارم اشکالات خود را در بحث خرید و فروش به موقع به درستی حل کرده ام.
هیچ آموزش دیگری برای ترید کردن لازم ندارم من باید به این باور برسم که در حال حاضر تریدر خوبی هستم و با کمک خداوند بهترین میشوم.
برای ترید کردن من فقط به تمرکز نیاز دارم نیابد به هیچ عنوان عجله کنم و باور جا ماندن از بازار را از ذهن خود حذف میکنم
باید به خودم اطمینان کامل داشته باشم من قطعا می توانم موفق شوم .
از خداوند سپاس گزارم که این استعداد و توانایی را در اختیار من قرار داده و در تمامی مراحل به من کمک میکند.
با تشکر