https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
کلامت ریشه از ندای درونت داشت و چه زیبا نوشتی و ندای درونت رو در قالب کلمات جاری کردی و چه عجیب بر قلب من نشست و به شکل قطرات اشک جاری شد روی گونهام و پاک کرد زنگار پوسیده باورهای شرک آلود منو
این فایل بی نظیر بود واقعا هر چیزی بیشتر به کامتهای دوستان توجه میکنم بیشتر متوجه تکامل استاد در حتی بیان فایلهای رایگان ایشون میشم و تاثیرگذاری که روی تک تک ماها داره
استاد بینظیرم ازتون سپاسگزارم بخاطر بودنتون و سپاسگزارم از شما مریم خانوم سادات که مثل الماس میدرخشی در میان شاگردان استاد
با سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته محترم:
بخاطر اندامی که ساختین مجدد بهتون تبریک میگم
بخاطر صداقت در کلامتون ،خدا را شاکرم
بخاطر حرفهای ارزشمندتون ،خدا را شاکرم.
بخاطر عزم و پشتکارتون ،خدا را شاکرم
بخاطر کلبه زیبا و عاشقانتون ،خدا را شاکرم
بخاطر سکوت طبیعت و آرامش عمیقی که در اونجا و اطرافتون و طبیعت بود و حسش کردم، خدا را شاکرم
بخاطر زندگی و روابط عالی که با خانم شایسته عزیز دارین ،خدا را شاکرم.
بخاطر سلامتی شما و خانم شایسته ،خدا را شاکرم و براتون آرزوی طول عمر باعزت همراه با سلامتی را خواستارم.
بخاطر دریاچه زیبا که نقاشی زیبائی را خلق کرده ، خدا را شاکرم
بخاطر ابرهای قشنگ نقاشی شده اش ،خدا را شاکرم
بخاطر درختان و طبیعت قشنگی که دارم تماشا میکنم ،خدا را شاکرم
بخاطر بارانی که با اون تندی وعظمت بارید خدا را شاکرم ، نعمت و ثروت و فراوانی بینهایته و باید همیشه سطل به همراه داشت. یاد تئوری سطلها افتادم
== تجربه تلخی از روابط ام داشتم که میخوام با شما عزیزان به اشتراک بزارم تا چراغ راهنمائی برای زندگیتون باشه:
زمانی که ازدواج کردم در سطح فرکانس ضعیفی بودم و با توجه به افکار اون زمانم شریک زندگی خوبی انتخاب نکردم(البته مادرم از همسایه هاش پرسیده بود که کدوم خانه ای دختر دم بخت داره و خونه ایشان را نشون داده بودند !!!! و منم چون تجربه و آگاهی کافی نداشتم زمان ازدواج رو هوا بودم و بله را گفته بودم ) میخواستم یه زندگی مستقل و عاشقانه و با محبتی را تجربه کنم اما تجربیات گرانبهائی را کسب کردم که انرژی و زمان و هزینه های زیادی برام داشت و سختی های زیادی را برام بوجود آورد:
وابستگی یک طرفه شدیدی در من ایجاد شد که یکی از نقاط ضعفم شد.
بیش از حد ازخودگذشتگی نشون دادم
بخاطر رضایت طرف مقابل هرکاری میکردم تا ازم رازی و خوشنود باشه و روز به روز بدتر و بدتر میشد و انتظارات بزرگ و بزرگتر میشد.
به خودم خیلی بی توجه بودم و خودمو نمیدیدم و به تعویق مینداختم خودمو.
از تنهائی میترسیدم
ترس از دست دادن طرف مقابل را داشتم و همیشه کوتاه میومدم
دنبال توجه و محبت و تائید از طرف مقابل بودم
خودمو کوچک میدیدم و طرف مقابل را بزرگ
با اینکه میدیدم کلی مهارت و توانائی دارم و ایشون هیچ مهارت و توانائی نداشت و هرکاری میخواستم انجام بدم یه جورائی ناامیدم میکرد و یا حاشیه ای ایجاد میکرد تا شروع نکنم و همیشه بالهامو قیچی میکرد و یا با حرفهاش پنچرم میکرد ( منی که خیلی بلند پرواز بودم و هستم )
همیشه طرف مقابلم و نیازهاش را به خودم ترجیح میدادم
و به شدت خجالتی بودم
و از طرفی ناپخته و جوان بودم و تجربه و آگاهی کافی نداشتم
هرچیزی میخواست چند برابر خواستشو سریع تهیه میکردم و آخر سر میگفت مرد هستی و وظیفه ات هست
نصف خانه را به نامش زدم و برای گرفتن مهریه نصف دیگه را توقیف کرد. …
دوستان عزیز شریک زندگی میتونه با حرفهاش و کاراش بهتون امید بده یا ناامیدتون کنه ، میتونه به عرش یا فرش ببره زندگی را به بهشت یا جهنم تبدیل کنه و من عینا اینو در زندگیم دیدم .
خدا را شاکرم که تجربیات خیلی بزرگ و گرنبهائی را کسب کردم و به آگاهی های بزرگی رسیدم و آدمای سمی و منفی اطرافم دارن محو میشن.
=== یادمه سالهای قبل زمانی که دبیرستان درس میخوندم، تابستانها دوستانم کلا تفریح میکردند ولی من از صبح تا عصر حدود ساعت 6 پیش پدرم کار میکردم ( ایشان معمار و بنا بودند و اون زمانها منم بعنوان کارگر در کنارش کار میکردم)
تا ساعت 6 عصر با اون همه خستگی و کارگری جلوی نور شدید آفتاب که صورتم داغ داغ میشد و بخاطر جابجائی سنگهای بزرگ و آجر پرت کردن و کیسه های سیمان و با دوتا سطل ملات را جابجا کردن و بعضی مواقع از پله ها تا طبقه دوم بردن و … دستام تاول شدیدی میزد و مثل سمباده میشد (یه لحظه تصور کنید، تصورش هم سخته )
بعد از ساعت 6 عصر سریع لباسهامو عوض میکردم با دوچرخه حدود نیم ساعت رکاب میزدم تا به محل چمنی که تیم فوتبالمون جمع میشد تا تمرین کنیم برسم و با شور و اشتیاق میرفتم و حدود 2 ساعت و بعضا” بیشتر تمرین میکردیم(2:30 ساعت) و میدویدم و اصلا هم موقع تمرین خسته به نظر نمیرسیدم حتی بیشتر از دوستانی که تا عصر بیکار بودند میدویدم و بهتر از اونا بودم.
میدونید دلیلش چی بود؟؟؟؟
من عاشق فوتبال بودم و فوتبال اون زمانها زندگیم بود و خیلی براش هیجان داشتم و جزو بهترینها بودم و ستاره تیم بودم و همیشه میدرخشیدم ،( اما بعد ها بخاطر مخالفت شدید پدرم و درگیریها و دعواهائی که مدام داشت و یه سری از مشکلات نتونستم ادامه بدم و نیازی اضافه به توضیحات در اینجا نداره )
میخوام در مورد یه سری تکنیکهائی که چرا من جز بهترینها و ستاره تیم بودم و به هدفم میرسیدم صحبت کنم (با کارگری سخت تا عصر و 2-3 ساعت دویدن تا 9 شب )؟؟؟؟
خیلی مواقع در خواب هم فوتبال بازی میکردم و یهوئی پامو میزدم به دیوار و پام درد میگرفت و از خواب میپریدم.
تو رویاهام خودمو تو بهترین تیمها میدیدم و لذت میبردم.
باوجود مخالفتهای شدید پدرم که میدونستم بعد از بازگشت از فوتبال و تمرین یه دست کتک حسابی میخورم و یا کلی سرزنش و تحقیر میشم ولی به جون و دل میخریدم و از علاقه شدیدم به فوتبال نمیموندم ، حتی بارها پاهام در رفته بودند و دستم هم یه بار در فوتبال شکست ولی ادامه میدادم .
1. بخاطر اینکه شور و اشتیاق سوزانی برای فوتبال داشتم و عاشق فوتبال بودم (و اکثر بازیهای فوتبال اسپانیا و آلمان و انگلیس رو نگاه میکردم و خیلی از بازیکنها رو مشناختم کجا بازی کرده؟ چند سالشه؟ کجائیه؟ چند خواهر و برادرن؟ … )
2. تمرکزم فقط روی هدفم ( فوتبال) بود( شب و روز فکر و ذکرم فقط فوتبال بود)
3. ناشنوا بودم وقتی دیگران منو از هدفم باز میداشتند و یا مانع ام میشدند
4. تمام سختی هاش برام شیرین بودند و لذت میبردم و مانع از ایستادگی نمیشدند ( خستگی های کارگری – کتک خوردن- شکستکی دست و دررفتگی های مدام پاهام و … )
5. با علاقه تمرین میکردم و روز به روز بهتر میشدم.
6. به خودم و توانائی هام باور و ایمان داشتم
7. هدفم را بزرگ و دور از دسترس نمیدیدم و مطمئن بودم که در هر بازی حتما گل بزنم و یا بهترین بشم.(به خودم نمی گفتم حالا بریم ببینیم چی میشه؟ میگفتم باید امروز بدرخشم)
خیلی وقتها هدفمون را خیلی بزرگ و دور از دسترس میبینیم و یا براش کلی شاخ و برگ درست میکنیم و داخلش گم میشیم مخصوصا هرچقدر بزرگ میشیم اگه ناآگاه باشیم در جمع افرادی که ناتوان هستند و باورهای خودشون را برامون القا میکنند که نمی تونی و ذهنمان را مسموم و فلج میکنند )
8. همیشه براش احساسم خوب بود و زمانهائی که تمرین یا مسابقه داشتیم لذت میبردم و در لحظه اکنون بودم و حال میکردم(احساس خوب =اتفاقات خوب)
9. استمرار داشتم و هر روز زمان و انرژی میزاشتم برای تمرین و تنبلی و اهمال کاری نمی کردم ( حتی روزهائی که گروهی به تمرین نمی رفتیم و خودم تنهائی تمرین میکردم و دنبال پایه نبودم)
10. خودمو لایق و شایسته بهترین بودن میدیدم
11. بخاطر بهترین بودن وسایل من رایگان بود(کفش و لباس و جوراب … ) جایزه و هدیه های رایگان در طول مسیر به آدم شور و اشتیاق میده
12. همیشه در مسابقات ثابت بازی میکردم و نمی خواستم تعویض بشم ( عدم تمرین و ایستادگی باعث دور شدن از هدف میشه)
اینها یه سری از دلایلی بود که در هدفم موفق بودم و از اینها میشه استفاده کرد برای رسیدن به سایر هدفها
ممنونم بخاطر ایدها و باورهای قشنگی که پشتشون داشتی اینجا باهمون به اشتراک گذاشتی
فک کنم یکی از بهترین الگوهای که قابل مملموس برای همه ما همین مثال شما و بازی فوتبال که افراد زیادی رو به عینه دیدم که چطور با شور و اشتیاق مشغول این بازی بودن مخصوصا ما پسرا که تجربشو داریم و موقع بازی نه گرسنکی هالیمون بود نه درس مشق
فقط شور و شوق و قانونانی مثل تجسم توش موج میزنه مخصوصا موقعه ای که میخوایم بخوابیم قراره فرداش بریم بازی
یه جا خیلی خوب نوشتی که من میرفتم بازی و میگفتم حتما باید گل بزنم حالا نمیرم ببینم چی میشه و درخواست باید اینجوری باشه باید مطمین باشی که میشه و اصلا حرکت بسمت هدف فقط برای بدست آوردنش باشه البته که باور لیاقت که باعث همچین اعتماد بنفسی میشه
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم بابت به اشتراک گذاشتن این آگاهی ها
من یه رفیق داشتم از سن 10 12 سالگی عاشق BMW بود یعنی اون زمان رفته بود لوگو این ماشین خریده بود به دوچرخه اش زده بود
تا دانشگاه باز لوگو همون که دوچرخه زده بود به ماشین 206 زده بود تا کار میکرد کار میکرد سه شیفت و حتی زمان عروسیش یه شب ماشین BMW رنت کرد تا پارسال بعد این همه سال ماشین BMW به مبلغ 9 میلیارد رو خرید یعنی این فرد از بچگی هدفش رو در ذهنش پرورش داد ریشه های هدفش رو محکم تر کرد به هر باد و طوفانی نلریزد ناشکری نکرد کفر نگفت دنبال مقصر نگشت اونقدر برای هدفش خودش رو باور و محکم ساخت که بعد اون همه سال خرید
الانم میگه این ماشین تا زمانی که دیگه منو تو خیابان کلا ول کنه دارمش اونقدر بهش وابسته هست که سر این خونه اجاره نشینی قبول کرد در این حد یعنی برای هدفش اونقدر مصمم بود که الانم که داره خیلی چیزهاش براش داده
من واقعا این آدم میبینم میفهمم خواستن توانستن هست ولی قبلش باید غیرت داشت
غیرت به خودت به توانایی هات به باورهات به اینکه اونی که فعلا هدف تو رو داره چی داره که تو نداری
چی داره که تو باید با حسرت نگاه به هدفت کنی
چی داره که وقت رو غنیمت نمیکنی و براش تلاش نمیکنی
براش گام بر نمیداری
چون فرقش با ماها اینه اون هدفش جز دارایی هاش هست ما وقتی تا یه چیز نداشته باشیم مالکیت و دارایی بهش نداریم ولی اون افراد موفق دارن
به اهدافشون بیشتر مالکیت دارن بیشتر بهش توجه میکنند بیشتر براش وقت میزارن ما برعکس به تعداد هدف تو ذهن هر سال میسازیم تو نطفه هم خفه میکنیم یا بهانه میاریم یا براش توجیه میاریم یا تهش ولش میکنیم وسط راه
این هست که بعد به زمین و زمان بد میگیم
تو این موضوع عین شیر باشید قلمرو داشته باشید خوب رصد کنید هدف رو خوب براش خیز بردارید
خوب براش کمین کنید به موقع هم براش خیز بردارید
نعره شیر
غره شیر
خیز شیر
همیشه شکار رو همون هدف هست ناکار میکنه مجبور به تسلیم میکنه
شیر بی دلیل برای هدف پنجه نمیکشه
شما هم بکش
شما هم باور کن خودت رو
برای هر چیزی که تو هدفت گاهی میاد و میره دلسرد نشو اونا فرعیات هستند جایگزین دارند ولی تو هدفت باید انحصاری باشه سقف هدفت نوع نگاهت نوع دستاوردت نوع اصلا لازمه اون هدف در زندگیت
پس تلاش اگر میکنی واقعی کن
اگر ادعا داری که تلاشگری پس برات نتیجه اول کار مهم نباشه اول کار خط پایان نپر در حین راه لذت ببر تجربه بگیر
سلام و درود و رحمت و مغفرت و برکت رب العالمین بر همه اعضای توحیدی این سایت. سلام استاد عباس منش عزیز ، سلام استاد شایسته بزرگوار ، سلام خانواده نازنینم. خدا رو صد هزار مرتبه شاکرم بخاطر حضورم در کنار شما عزیزان، بخاطر نعمت این سایت و نعمت این دورهمی که میتونیم پیشرفت و اشتیاق همدیگه رو تقویت کنیم ،و از همه مهمتر خدا رو شکر بخاطر نعمت حضور خداوند خودش در زندگی مون. اگه گمراه بودیم و خدا رو نداشتیم کی حاضر و قادر بود نقش خدا رو توی زندگی مون ایفا کنه؟
یه نگاهی به حکومت های دنیا بندازیم، توی هر سرزمین یه حکومتی حضور داره، به بد و خوبش کاری نداریم ، حکومت ها از مردم مالیات میگیرن، قوانینی رو وضع میکنن و گاها بخاطر اشتباهات شون خسارت به بار میارن، و هزاران چالش و بحران. خب انسانه دیگه ، با آزمون و خطا کار میکنه.
کدوم حکومتی رو سراغ دارید همیشه در حال رشد باشه ، نعمت و برکت و ثروت رو به مقدار بینهایت بتونه گسترش بده، احاطه کامل داشته باشه و هیچوقت دچار مسائل نباشه و تا حالا و تا ابد سقوط نکنه …؟ من یه دونه سراغ دارم …
همیشه سودمند و با برکت و پر از نعمته حاکمیت و فرمانروایی مطلق و ابدی رب العالمین بر همه ارکان هستی در پهنه بینهایت کیهان.
دیروز با یکی از دوستان صحبت میکردم ، انسانی بسیار موحد و تحسین برانگیز و ارزشمند، و بشدت دوست داشتنی ، گفتگو رسید به اینجا که یکی از صفات خداوند در قرآن علام الغیوب بودن خداست. علام الغیوب یعنی دانای مطلق همه غیب ها . اصلا مگه غیب برای خدا وجود داره که خدا دانای غیب ها باشه. غیب مال من بنده است. در مورد خداوند همه اش آگاهیه مطلقه. برای خداوند غیب وجود نداره. حتی کلمه علام که صیغه مبالغه عَلَمَ هست باز هم بیان کننده همه علم خداوند نیست. خداوند در ظرف و قالب نمیگنجه، خداوند با این صفت احاطه دانایی خودش رو داره به من بنده یاد میده، اما از عبارتی استفاده میکنه در حد تصورات ذهنی بشر، در حد فهم من انسان. یه شوخی عامیانه هست وقتی یه نفر یه عبارتی رو میگه ما متوجه نمیشیم ، میگیم زیر دیپلمش چی میشه؟ یعنی در حد فهم من بگو. خدا داره در حد فهم من بشر میگه ، دانای همه چیز از همه غیبها. (و هنوز هم نمیتونم درکش کنم)
یه وقتایی که به مشکل میخورم تازه یادم میاد یه بخش درخواست کمک های اضطراری هست بنام خداوند. که وقتی چند کیلومتر تو جاده خاکی منحرف شدم تازه یادم میاد میگم راستی یه خدایی هم بود که توی شرایط سخت کمک میکنه. الان یادم افتاد بهش. تو مسیر خوشیها و نعمات که یادم نبود وقتی از صراط مستقیم خارج شدم رفتم توی خاکی و کلی راه رو رفتم تازه یادم میاد یه خداوندی هم هست که کمک میکنه. (وای بر انسان کفور فراموشکار) کلا نامگذاری انسان هم اشاره به فراموشکار بودنش داره. انسان: صاحب صفت نسیان و فراموشی.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» خداوند امانتش رو ارائه داده هیچ آسمون و زمین و کوهی حاضر به پذیرش بار امانت خداوند نشدن، ولی انسانی که به خودش ظلم میکنه و راه جهل رو در پیش میگیره امانت رو بر عهده گرفته. چه امانتی؟ اینکه تجلی صفات خدا باشه. اینکه قدرت خالق بودن بهش تفویض بشه. وااااااااای بر من. که وقتی توی شهر و خیابون راه میرم نه تنها مردم من رو بعنوان امانتدار خداوند نمیشناسن و وقتی منو میبینن بیاد خدا نمیافتن، بلکه تلاش میکنن از آسیب و گزند من در امان بمونن. اگر من قدرت و توانش رو داشتم چه ظلم ها که نمیکردم. چرا فراموشکار میشی حمید ، خیر سرت قرار بود امانتداری کنی چی شد؟ چرا ظلم کردی به خودت؟ چرا از مدار خارج شدی؟ چرا توبه نکردی که برگردی توی مدار؟ مگه یادت رفت که خداوند گفته بود:
تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحًا عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ ببین خدا که بهت گفته بود اگه برگردی به مدار ، منم گناهانت رو پاک میکنم. مخلوق صاحب صفت فراموشی بازم فراموش کرد.
بازم یادمون میره جهان هستی بر اساس قوانین بدون تغییر خداوند داره اداره میشه. خدا دل بخواهی در مورد هیچ کس هیچ اتفاقی رو رقم نمیزنه، خدا ما رو ببخشه و کمکمون کنه تا این باور رو هر چه زودتر بر ذهنمون حاکم کنیم که خداوند طراح و خالق قوانینه، و انسان خودش خالق اتفاقات. هر چی پیش میاد توسط خودمون خلق شده، هر جایی که زندگی میکنیم، مانده حساب بانکیمون، و غذای توی بشقابمون، و مدرک تحصیلی یا سطح آگاهی مون و جایی که توش کار میکنیم و … همه و همه و همه توسط خود خود خودمون خلق شده، باور کن حمید میلیاردها کهکشان توی جهان وجود داره ، هر کدومش میلیاردها ستاره و بعضاً دور هر ستاره، ده ها سیاره وجود داره. خداوند نه خصومتی داره و نه بی عدالتی و نه اصلا این صفات به عظمت کبریایی پروردگار میچسبه ، ولی مخلوقِ فراموشکارِ به خود ظلم کنندهٔ جاهل، چون نتونسته قوانین خدا رو بشناسه ، به خداوند ظن و گمان بد میبنده و میگه:« اگر خدا بخواهد هدایت میکند، اگر نخواهد نمیکند ، اگر بخواهد رحمت میکند ، اگر بخواهد رزق میدهد»
این سمی ترین باور غلطیه که ما داریم که عدالت و نظم و قانونمندی خداوند رو انکار کنیم و برچسب دل بخواهی به جهان هستی بزنیم.
من به تازگی متوجه این باور شدم و فقط یادش گرفتم ولی هنوز به عمل و رفتارم ننشسته. ولی باز خدا رو شکر که اینو فهمیدم، و باید با عمل کردن بهش اونو به یک باور تثبیت شده تبدیل کنم و اون اینه که؛ «زمان» نعمت خداست و من انسان اجازه ندارم نعمت خدا رو هدر بدم وگرنه چک و لگد جهان هستی در انتظارمه. شاید بخاطر همینه که خداوند اونجایی که میخواد بگه انسان به خودش ضرر وارد میکنه قبلش به زمان قسم میخوره. اصلاً همین قسم خوردن به زمان یعنی این فاکتور، این موضوع مقدسه. اینکه خداوند احاطه علم خودش رو بر زمان به انسان تذکر میده یعنی زمان نعمت خداست. حمید امیری که در طول روز کلی زمان هدر میدی و آخر شب میبینی از تمرینات دوره دوازده قدم، از کار کردن روی خودت، از رشد و پیشرفت جا موندی، از خوندن قرآن غافل موندی، اگه چک و لگد خوردی، گلایه اش رو به خودت بکن. انگشت قضاوت رو به طرف خودت بگیر. این نعمت ارزشمند زمان دقیقاً به نسبت مساوی بین بندگان خدا تقسیم شده. یعنی من نمیتونم بگم اگه بیل گیتس موفق شده چون شبانه روز بیل گیتس 72 ساعته، شبانه روز جف بزوس 64 ساعته، شبانه روز استاد عباس منش 36 ساعته ولی شبانه روز من همش 24 ساعته. خداوکیلی اینو دیگه کسی نمیتونه بابتش نق بزنه.
+من در گذشته تلاشهای مختلفی داشتم در زمینه های اقتصادی و هنوز هم دارم ، و در زمینه یادگیری زبان انگلیسی و آلمانی ، و در زمینه مهاجرت و در زمینه ادامه تحصیل و در زمینه ورزش و در زمینه بهبود شرایط شغلی و در زمینه مطالعه مباحث شغلی و مباحث موفقیت و در زمینه های دیگه (که بهتره نگم…) و در ببشتر این موارد شکست خوردم. یا نتایجم چندان خوب نبوده. همه اینها در حالیه که ++افرادی رو سراغ دارم با سابقه کار کمتر، با تجربه کمتر، با سن کمتر و با هوش و استعداد و یا اطلاعات کاری کمتر ، با توان ذهنی و جسمی کمتر تونستن به موفقیتهای بهتر از من برسن، حتی همین الان توی محل کار خودمون دوستانی هستن که فقط بخاطر باورهایی که دارن تونستن جایگاه های کاری رو بدست بیارن، یا توی زندگی شخصی شون سطح رفاه و آسایش بهتری داشته باشن. +++من تازه فهمیدم که همه این تفاوتها بخاطر باورهاست، تفاوت باورهای من با دیگران این سطح از تفاوتها رو رقم زده ، بعضیهاشون شاید خوب هم باشه. مثل اون تقلا کردن برای گرفتن جایگاه های کاری در اداره. ( اون زمان من بخاطر آرامش ذهنم، و آزادی زمانم، عامدانه از این موضوع انصراف دادم. من از اولین نفراتی بودم که بهم پیشنهاد ارتقا سمت شغلی شد، من از همون ابتدا به آخر ماجرا نگاه کردم گفتم این یعنی کلی از زمانم صرف کارهای دست و پاگیر اداری میشه که منو از سایت و تمرینات دور میکنه و نمیتونم روی خودم کار کنم. اگه روی خودم کار کنم خیلی بیشتر از این یه ذره افزایش دستمزد میتونم برای خودم خلق کنم. ولی دوستان باور داشتن که حتی دو میلیون حقوق بیشتر ارزشش رو داره و میگفتن با همین دو میلیون میشه یه قسط دیگه پرداخت کرد ولی همونها الان از گرفتن سمت پشیمونن) این روزها همکاران من در مورد وام خیلی دارن بحث میکنن، یکی از باورهای اونها اینه که بدون وام گرفتن اصلا نمیشه به جایی رسید. این در حالیه که من دو تا قسط مربوط به دو سه سال گذشته دارم(قبل از آشنایی با سایت استاد عباس منش) و دارم بیشتر و زودتر از موعد پرداخت میکنم تا تموم بشه. تو مدت دو سال گذشته شاید سه یا چهارتا فرصت وام رو کنسل کردم. این در حالیه که همکارانم دارن چرتکه میندازن ابتدای سال چقدر به حقوقمون اضافه میشه تا معادلش وام بگیریم. امروز یکی از دوستان داشت میگفت من اصلا پول رو هدر نمیدم، بلافاصله یه وام میگیرم و تبدیلش میکنم به یه وسیله مورد نیاز. من هم هی سر تکون دادم که به به چقدر عالی. خب چی بگم؟! وقتی از نظر این بنده خدا یه مسافرت رفتن با خانواده هدر دادن پول محسوب میشه، خرید خودکار و دفتر اسرافه، (بارها بهم گفتن حمید تو دیوونه ای بیست تا خودکار رنگرنگی دور خودت جمع کردی، سررسید چرمی خریدی، چه میدونن مباحثی که من یادداشت میکنم چقدر مهمه) من اگه بگم من دارم دوره دوازده قدم رو کار میکنم، دوره شیوه حل مسائل رو تهیه کردم، اونها بهم میگن تو پولتو هدر دادی و تو دیوونه ای. حالا من بیام ثابت کنم، بحث کنم، انرژی مصرف کنم براش؟ … ولی نه. بهترین کار همون تایید کردنشونه.
یه جاهایی استاد از تضاد هایی در گذشته میگن که ریشه در باورهای غیر توحیدی خانواده داره. من دقیقا درک میکنم یعنی چی. چون خانواده ما بشدت مذهبی هستن. همین الانش روی سنگ قبر بابای من نوشته شده قاری قرآن. اصلا هم نمیدونم پیشنهاد کی بود اینو بنویسن، ولی زندگی بابای من شبیه به قوانین قرآن نبود. تو خانواده ما تا به یه تضادی برمیخوردن آرامش شون بهم میخورد و کفر گفتن شون شروع میشد، ناشکری و بحث و نق زدن و … و فکر میکردن خدا داره اذیتشون میکنه(توی خانواده های مذهبی این باور نهادینه شده که سختی ها امتحان الهیه و وظیفه تو فقط تحمل کردن آنهاست بدون اینکه کفر بگی، اگه کفر بگی پات رفته روی خط و سوختی و بالاخره یه روز تحملت تموم میشه و کاسه صبرت لبریز میشه و پات میره روی خط) و نکته اش اینکه وقتی نوبت من بود عصبانی بشم بهم میگفتن تو چرا اینقدر عصبی هستی و منو دعوت به مکارم الاخلاق میکردن و اینکه تو با این اخلاقت قطعاً در آینده به مشکل میخوری. و من همه حرفاشون رو باور میکردم. همه قضاوت ها و تحقیر شدن ها رو باور میکردم، و حتی یه بار به ذهنم نرسیده بود که بگم همین الان این زندگی فعلی خودتون آیا نتیجه همون گذشته نادرست خودتون نیست ؟ آیا نشنیدین قرآن میگه: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ دیگران رو به خیر امر میکنید و خودتون رو فراموش میکنید؟ کفور بودن و ناشکری اینقدر شدید بود که ذهن من هنوز برای شکرگزاری مقاومت داره. هنوز برای باور نعمتهای خداوند مقاومت داره. و البته روح پدرم شاد، خدا بخاطر این درسهایی که پدرم بهم داد رحمت و مغفرتش رو نصیبش کنه. همین تضادها هم بخشی از تکامل من بود که پدرم به بهای زندگی خودش این درسها رو بهم داد. از خداوند میخوام که من رو انسانی مفید و ارزشمند و شکور قرار بده. که از درسهای مثبت و توحیدی استاد عباس منش و استاد شایسته و بقیه دوستان توحیدیم استفاده مفید و موثر کنم. از خداوند هدایت میخوام تا بتونم بهترین و توحیدی ترین و درست ترین باورها رو بسازم و تثبیت کنم که همیشه در مدار صراط مستقیم بمونم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود ؛ این همه قول و غزل تعبیه در منقارش»
«صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل ؛ جانبِ عشق عزیز است، فرومگذارش»
(شاید زیاد مرتبط نباشه به موضوع فایل ولی دلم نیومد از حافظ ننویسم)
عکس پروفایلتون یه کارتون هست که من با بچه هام دیدم و چقدر قشنگ بود
که یه پسر بچه بود که تو دریا ماهی میشد ولی وقتی میمود بیرون انسان میشد و اون دوست داشت بره از دریا بیرون خودش را کشف کن و خانواده اش مخالف بودن تا اینکه که یه دوست پیدا کرد و باهم رفتن تو شهر را گشتن و تجربه های زیادی پیدا کردن
حمید جان خانواده من هم مثل شما همین جور بودن که توضیح دادین از اون خانواده من فقط عصبی شدن و داد زدن را یاد گرفتم چون کلا باهاشون فرق میکردم و اینو اکثر فامیل بهم میگفتن و میگن
برا همینه که خدا منو دوست داشت و هدایت کرد به این سایت
چقدر تو این مدت اگه من صبرم را بیشتر میکردم بهتر از این نتیجه میگرفتم ولی تا به اینجا هم خوب بوده
اینکه بری بیرون و خدا برات یه نفر را بزاره که تو شلوغی بایسته و فرمان هم بده تا تو پارک کنی
اینکه همین حالا بگی خدا یا چی بپزم برا ناهار یا ناهار را چی کنم فقط تو ذهنم گفتم جیگر خوبه به همسرم پیام دادم گفتم ناهار چی درست کنم گفت جیگر میگیرم
اینکه کفش و کیفهایی که نو بودن و استفاده نکردم را به راحتی بفروشم در صورتی که خانواده ام میگفتن کسی نمیخره ولی پولش به کارتم ریخته شد
اینکه دخترم آوینا جان که 6 سالشه بیدار بشه بدون اینکه من هنوز تمرین دوره کشف قوانین را ننوشتم بگه صبح بخیر
اینکه من ببینم یه آقای دنبال جا پارک میگرده بهش میگم آقا من دارم میرم بیا جای من و چقدر تشکر کرد
اینکه در کنار دوره شیوه حل مسائل یه دوره میخواستم که هم مثل تمرین ستاره قطبی داشته باشه هم چیزهای دیگه که دوره بینظیر کشف قوانین بروزرسانی شد و من بدون هیچ مکثی خریدم خدا روشکر
با خودم که مرور میکنم میبینم خیلی آماده بودم شاید تو روابط جای کار دارم ولی اینو میدونم که با تمرین خانم شایسته عزیزم که سپاسگزارشون هستم به روابط عالی که هدفم هست میرسم چون کویرم را فهمیدم فرار از همسر و بچه ها بود
نمیدونم چی شد که برای شما نوشتم
آخه امروز پیاده روی نرفتم که تا بچه ها خواب هستن کامنت بزارم دوساعتی هم شد که بنویسم ولی نشد که ارسال بشه
حمید جان گذشته را باید رها کرد و از همین جایی که هستی شروع کنی
دوست عزیزم کامنتت بسیار ارزشمند بود با تمام آیه ها
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم خانم محمدیان گرانقدر. از لطف و محبت شما بسیار سپاسگزارم بخاطر زمان ارزشمندتون. در این کامنت نکات ارزشمند و زیبایی برای من وجود داشت. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر اینکه تونستین دوره ارزشمند کشف قوانین رو تهیه کنید. یا بهتره بگم به لحاظ سطح تکامل تون به مدار دریافت آگاهی های این دوره برسید، علیرغم اینکه کمتر از یک ساله عضو این سایت هستین.
بسیار بسیار تحسینتون میکنم که حتی ریز ترین نکات رو هم توجه میکنید و بابتش شاکر هستین و احساس خوب دارید.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
من فقط در حد سلام میتونم بنویسم، زیرا که تعهد 40 روزه دادم، سخنی با کسی در مباحث توحیدی و موفقیت نکنم، فقط استاد اگه تمرینی گفت انجام بدم. و این را گفتم که بگم.
گفتگو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم.
در مورد قسمت اول متن ات کلی حرف هست، ان شاءالله در آینده ای نزدیک اگر تصمیم جدیدی نگیرم.
تو مسیر خوشیها و نعمات که یادم نبود وقتی از صراط مستقیم خارج شدم رفتم توی خاکی و کلی راه رو رفتم تازه یادم میاد یه خداوندی هم هست که کمک میکنه.
زمان» نعمت خداست و من انسان اجازه ندارم نعمت خدا رو هدر بدم
آخ که چه زیبا نعمت زمان رو توضیح دادین ،مثل همیشه عالی گفتین . ساره ی قدیم بسیار جاهل بود و بسیار هدرش داد . خداروشکر که از وقتی در سایت هستم مدیریت زمانم بهتر شده
اون قسمتی که نمونه مثال برای بیل گیتس گفتین عالی بود به ذهن دلیل منطقی میداد که حق نق زدن نداری . حس کردم مثل یه زیپیه که با خوندنش زیپ دهنم رو بست ، مرسی از شما برای کامنت های خوبتون
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ساره عزیز. بسیار بسیار از شما سپاسگزارم ، و بسیار تحسین تون میکنم. خدا رو شاکرم که کامنتم براتون مفید بوده. از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
اگه گمراه بودیم و خدا رو نداشتیم کی حاضر و قادر بود نقش خدا رو توی زندگی مون ایفا کنه؟
حتی فکر کردن بهش هم پشت آدم رو میلرزونه…که اگر ما رها شده بودیم در این دنیا…بدون حضور یک نیروی هدایتگر! خدا رو شکر که اینطور نیست و به قول شما،
خدا رو شکر به خاطر نعمت حضور خودِ خداوند در زندگی مون!
این مثالی که زدین فکر میکنم برای خیلی هامون آشنا باشه…وقتی در مسیر خوشی ها و نعمات هستیم و به قول معروف اوضاع بر وفق مراد است کمتر سراغ خدا رو میگیریم، شاید به زبون میگیم خدایا شکرت، ولی اون احساس نزدیکی به خدا و یادآوری اینکه همه ی این نعمت ها ناشی از هدایت پروردگار بوده رو کمتر داریم، تا اینکه دوباره به یه تضادی بخوریم و یادمون بیاد که یه خدایی هم بود که تو شرایط سخت کمک میکنه!
خیلی شما رو تحسین میکنم که خوب خودتون رو میشناسین و چنین مثال هایی میزنین که هم برای خودتون یادآوری میشه هم برای همه ی ما!
و چقدر خوب دوباره یادآوری کردین قانون جهان هستی رو!
خداوند طراح و خالقِ قوانینه، و انسان خودش خالقِ اتفاقات
واقعاً چرا باور اینکه همه ی اتفاقات زندگیمون رو خودمون خلق میکنیم انقدر سخته؟
احتمالاً یکی از دلایلش اینه که از بچگی به ما گفتن “اگر خدا بخواد فلان…اگر خدا نخواد فلان”
و چون باورها یک شبه به وجود نیومدن، زمان میبره تا باور جدید رو جایگزین باور قدیمی کنیم…
اما چرا برای بعضی ها این زمان کمتر و برای بعضی ها بیشتره؟
دیروز داشتم جلسه 6 قدم 1 رو گوش میدادم
یک نفر سوال کرده بود چه جوری باورها رو ایجاد کنیم؟
استاد گفتن فرض کنین یه نفر یه خبری رو به شما میده، چی میشه که اون خبر رو باور کنی؟
جواب این بود که اگر به اون آدم اعتماد داشته باشم احتمالاً حرفش رو باور میکنم و اگر شواهدی هم در تصدیق اون جمله ببینم بازم بیشتر باور میکنم
پس اونایی که تونستن در زمان کمتر، باور اینکه من خالق اتفاقات زندگیم هستم رو جایگزین باورهای قبلی کنن به خدا اعتماد بیشتری داشتن و شواهد و الگوهای تصدیق کننده ی این باور رو بیشتر جستجو کردن و به خودشون یادآوری کردن…چیزی که خودِ من هنوز خیلی باید روش کار کنم!
جمله ی طلاییِ بعدیِ شما:
«زمان» نعمت خداست و من انسان اجازه ندارم نعمت خدا رو هدر بدم
خدایا شکرت که این رو از طریق بنده ی آگاهت امروز به من یادآوری کردی!
خدا پدر شما رو رحمت کنه و جایگاهشون در بهشت باشه. فکر میکنم خیلی از ما در خانواده های به شدت مذهبی بزرگ شدیم با باورهای اشتباه. اما خدا رو شکر که یک الگوی حی و حاضر مثل استاد عباسمنش عزیز داریم که از همون خانواده ها و با همون باورهای اشتباه، تونستن زندگیشون رو به طور کامل از این رو به اون رو بکنن.
باز هم از شما تشکر میکنم به خاطر کامنت بی نظیرتون و به خاطر اینکه در این خانواده ی صمیمی فعال هستین و به رشدِ هم کمک میکنیم. خدایا شکرت!
سلام و درود به شما خانم زمانی گرانقدر. بسیار بسیار تحسینتون میکنم. و از شما سپاسگزارم بخاطر زمان ارزشمندتون که اختصاص دادین و برام کامنت نوشتین.
کامنت بسیار ارزشمندی بود و بسیار ازش لذت بردم و خدا رو شکر میکنم که خداوند منت سرم گذاشت و لطف بهم کرد و کلامی رو بر قلبم جاری کرد تا احساس خوبی برای بندگان ارزشمندش بوجود بیاره. اینکه انسان باورهای مذهبی داشته باشه بد نیست. وقتی وارد حقیقت دین و مذهب میشیم تمام توصیه های دین، همون آموزه های قرآنه، همون آموزه هایی هست که استاد عباس منش بهمون میگه، منتها استاد عباس منش اصل رو گرفته و فرعیات و حاشیه ها و شاخ و برگ های اضافی رو هرس کرده. بعضی از اون جماعت مذهبی اصل رو رها کردن، همون توحیدی که ظاهراً اصلی از اصول دین هست (به گفته خودشون) برای توحید یه بنر تبلیغاتی وجود نداره، ولی برای مسائل دیگه امکانات و تبلیغات هزینه میشه. من دیگه در مورد اون حواشی چیزی نمیگم . از ارتفاع مهر نماز گرفته، تا جهت حرکت آب وضو و هزاران مقررات ریز و درشتی دیگه که فقط استرس و حال منفی به آدم میده.
براتون از خداوند احساس خوب و مثبت و عالی درخواست میکنم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
از شما ممنون و متشکرم برای کامنت زیبا و تأثیرگذارت، خیلی ازش استفاده کردم
من هم از خدا خیلی سپاسگزارم که به این سایت هدایتمون کرد و در این دورهمی زیبا و پرسود می تونیم از آگاهیها و تجربه های همدیگه استفاده کنیم
اتفاقاً من هم دیروز و امروز صبح آیات مربوط به توبه نصوح و همینطور فرمانروایی مطلق خداوند رو مطالعه می کردم که شما هم در کامنتت راجع به همین موارد نوشتی این همزمانی برام جالب بود
تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شئ قدیر
پر برکت است کسی که فرمانروایی همه هستی بدست اوست و او از عهده هر کاری بر می آید
الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملاً و هو العزیز الغفور
همان که مرگ و زندگی را آفرید تا امتحانتان کند که کدامتان بهتر رفتار می کنید و او شکست ناپذیر آمرزنده است
همون طور که گفتی اینکه خدا علام الغیوب هست به این معنی هست که او دانای همه چیزهایی است که از نظر ما انسانها پنهان و پوشیده است، خدا که آگاهی مطلقه
خدا حفظت کنه آقا حمید با این شوخ طبعی که داری داشتم پیاده روی میکردم وکامنت شما رو می خوندم و وقتی که به این قسمت رسیدم (یه وقتایی که به مشکل میخورم تازه یادم میاد یه بخش درخواست کمک های اضطراری هست بنام خداوند) با صدای بلند خندیدم… ولی یه کمی بعدش تقریباً داشت گریه ام می گرفت اونجایی که گفتی متوجه این باور شدی که (زمان نعمت خداست و من انسان اجازه ندارم نعمت خدا رو هدر بدم) این یه تلنگر به من هم بود چون من هم خیلی وقتا متوجه میشم که (در طول روز کلی زمان هدر میدم و آخر شب میبینم که از تمریناتم و از کار کردن روی خودم و از رشد و پیشرفت جاموندم) خدای مهربون همه ما رو هدایت کنه که قدر واقعی این نعمت رو درک کنیم و مثل همه افراد خیلی موفق از این نعمت بسیار ارزشمند بنحو احسن استفاده کنیم
آقا حمید خانواده من هم بشدت مذهبی بود حتی خودم همین الان هم مذهبی هستم (نترسی ها صبر کن توضیح بدم خخخخخ) حتی پدرم هم خدا رحمتش کنه روحانی بود ولی واقعاً یک انسان نمونه مؤمن و معتقد و عامل به اعتقادش بود و باورهای درست زیادی داشت حالا ممکنه من با بعضی از باوراش موافق نباشم ولی یکبار هم یادم نمیاد که ایشون از برخورد با تضاد آرامشش به هم خورده باشه، کفر گفتن و ناشکری و نق زدن که اصلاً و ابداً در میون نبود
بنظرم اگه من واقعاً یک فرد مذهبی (درست) باشم یکی از بهترین بنده های خدا میشم
اشکال از مذهبی بودن نیست بلکه از کج فهمی و بد عمل کردن خیلی از آدمهای مذهبی هست
خدا رو هزاران بار شکر که من هم با تأسی به پدرم، آگاهانه اهل کفر گفتن و ناشکری و گله و شکایت از خدا نبوده و نیستم حتی وقتی که بیست و دو سال قبل پسر بیست ساله ام رو پیش خودش برد
قبل از آشنایی با استاد هم خیلی وقتها شکر خدا بر زبونم جاری بود ولی الان به فاصله زمین تا آسمون شکرگزاریم آگاهانه تر و لذت بخش تر شده
خدا پدر شما رو رحمت کنه که ازش درس گرفتی و باعث تکاملت شد
سلام و درود به شما خانم سلیمی بزرگوار و گرانقدر. بسیار بسیار از شما سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندتون و ممنونم که زمان ارزشمندتون رو اختصاص دادین برای نوشتن کامنت. روح پدرتون و پسر تون شاد و در آرامش و قرین رحمت ابدی الهی.
ببخشید با تأخیر کامنتتون رو پاسخ میدم. کامنت تون بسیار بسیار تحسین برانگیز و پر از نکات ارزشمند بود، این همون خضوع به درگاه خداونده که بارها توصیه شده. این هم جاییه که قرآن در سوره بقره میگه «و بشر الصابرین» و «علیهم صلوات من ربهم».
الهی که همیشه در پناه رحمت و آرامش بینهایت پروردگار باشید. در بهترین زمان و مکان و شرایط. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
همواره کامنتهای شما را با شوق و لذتی بسیار میخونم چون بسیار زیبا و آگاهانه از درس هاتون، از درکتون، از باورهاتون و تجربه های زندگیتون مینویسید چیزی که برای همه ما هر کدام به نوعی وجود داره
پس شما لایق تحسین کردن هستید
چه زیبا نوشتید که بقیه در موقع ناراحتی به شما میگن چرا خودتو کنترل نمیکنی و این در حالی هست که خود اونهد در همون شرایط، دارن همون مدلی عکس العمل نشون میدن
این همون چیزی هست که استاد عباسمنش هم بارها اشاره کردن که فلان فرد خانوادشون فقط بلدن برای بقیه نسخه بپیچن و هر وقت نوبت به خودش، نوبت به عمل به نصیحتاشون میرسه، خودش از همه بدتر عمل میکنه
یعنی این عمل ماست که داره ما رو به بقیه میشناسونه و نه حرفها و نصیحت های زیبا و من هم از زمانیکه این حرف رو باور کردم، واقعا تا جایی که میتونم نصیحت نمیکنم گر چه بعضی مواقع سخته و سعی میکنم عمل کنم و بقیه عمل من و نتایج من رو ببینن و حالا دیگه تصمیم با خودشونه
و دقیقا همین عملگرایی استاد عباسمنش هست که اینقدر همه ماها رو شیفته ایشون کرده
ایشون طبل تو خالی نیست، علاقه ای هم به نصیحت نداره
با نتایجشون با اعمالشون بهما نشون میده از چه مسیری رفته و بعد ماها که عاشق دیدن تجربه های بقیه ، مخصوصا افراد موفق هستیم، ایشون رو میپذیریم، جذب ایشون میشیم و ایمان پیدا میکنیم که با نتایج ایشون، مسیر درست چیه
و این یعنی انام همون رسالتی که به خاطرش به دنیا اومدیم
نگران نباشید که چرا گاهی نمیتوانیم رسالتمان که همان شناخت خودمون و توانمندی هامون هست رو بهش عمل کنیم و بقیه از دست ما در امان نیستیم چون انسان قطره ای از وجود خداست و باید تکامل رو طی کنه و این تکامل هیچ زمان کامل نمیشه
همینه این دنیا پر از تضاده، پر از خوبو بد، شب و روز، سیاه و سفید، مهربانی و ظلم، خوش اخلاقی و بد اخلاقی، آرامش و طوفان، شادی و غم ووووووو هزاران مدل تضاد دیگه و ما انسان ها با وجود همه این تضادها میتونیم انتخاب کنیم که در کدام مسیر حرکت کنیم و با اون تضاد ، فرو بریزیم یا باهاش رشد کنیم و خواسته پرورش بدیم
میتونم ساعتها در مورد درکم از این موضوعات بنویسم اما دوست دارم حتی به اندازه ذره ای ا این نوشته ها، عمل کنم و خدا رو هزاران بار شکرت به نظرم تا حدی توانستم و همین بودن در این سایت وخوندن کامنتها و دیدن و درک کامنتها و بودن در مسیری متفاوت از اکثریت جامعه به من این موضوع رو ثابت میکنه
همه ما بهترین هستیم و دنبال کمالگرایی نباشیم، همینکه امروز قدری آرام تر و شادتر هستیم وبا امیدو ایمان زندگی میکنیم، یعنی خوشبختیم و میتوانیم بهتر و خوشبخت تر هم باشیم
برای هممون زیباترین تجربه ها رو آرزو دارم و باز هم سپاسگذار وجود ارزشمند و آگاه شما هستم
سلام و درود به شما خانم حسینی گرانقدر ، از لطف و محبت شما بسیار ممنون و سپاسگزارم که سخاوتمندانه تجربیات و آگاهی های توحیدی تون رو به من هم هدیه دادین. خداوند بر این سخاوتمندی شما، نعمت و ثروت بینهایت ببخشه.
با کامنت شما یکبار دیگه رفتم به گذشته. به اون سالهایی که مجبور بودم تنش رو تحمل کنم. جالب اینجاست اون تنش ها توی خونه بود و من هر چقدر از خونه دور شدم و بیشتر با جامعه قاطی شدم آرامشم بیشتر شد. و این سایت…. این سایت مسیر زندگی منو به کلی عوض کرد. چقدر خدا رو شاکرم بخاطر نعمت استاد عباس منش و این دورهمی توحیدی. باورتون میشه یه وقتایی میرم خونه مادرم اینا یه وقتایی برادرام بحث کردن رو شروع میکنن. قبلاً برادر کوچیکه ام رو میگفتم خب این هنوز جوونه، برادر بزرگه ام که دوتا بچه داره ، میگفتم الان اینو چی بگم ؟ تو دلم به کاراشون خنده ام میگرفت. از حرفها و کارهاشون. مینشستم سکوت مطلق. اونها داد و بیداد و غیبت و حرف و … از دیوار صدا در میومد از من هیچ صدایی در نمیومد. بعد از چند دقیقه پا میشدم میگفتم من برم تا جایی یه کاری دارم. میرفتم بیرون تا اون صدا ها رو با سکوت و آرامش خالی کنم. لطف خدا بود که منو هدایت کرد. من اونها رو سرزنش نمیکنم، اونها شبیه گذشته من هستن. من ظرف وجودم بزرگتر شد. به آرامشم افزون شد. هنوز هم یه وقتایی از کوره درمیرم ولی خداوکیلی الان 99% مواقع حالم خوبه ، احساسم عالی و مثبته. یه وقتایی شاید یه کمی بهم بریزم و اونم سکوت میکنم. سکوت و سکوت و سکوت. دیگه چه فاجعه ای پیش بیاد که من بهم بریزم و یه صدایی ازم دربیاد. حالا در گذشته چی بود ؟ در گذشته با کوچکترین رویداد جزیی صدام در میومد. آهای چه خبره چرا فلانه ، چرا چنانه؟ چرا این چرا اون.
واقعاً اینجا میرسیم به اون آیه قرآن که خداوند در توصیف اهل ایمان میگه: «وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ ۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ»
مىگویند: سپاس خدایى را که اندوه را از ما دور کرد، زیرا پروردگار ما آمرزندهٔ شکرپذیر است. 34فاطر
خیلی ممنونم از شما بخاطر کامنت ارزشمند تون و زمانی که اختصاص دادین تا آگاهی های توحیدی تون رو بهم هدیه بدین.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
قبل از پاسخ بگم که از صمیم قلب از شما سپاسگزارم برای گذاشتن فایل جدید
و از استاد شایسته هم از صمیم قلب سپاسگزارم بابت فیلمبرداری تدوین فایل و …
استاد جونم چه قدر این فایل و سوالهایی که شد چیزیه که خودم اینروزا خیلی دارم بهش فکر میکنم از چنبه های مختلف و سعی میکنم ترمز هامو پیدا کنم و حلشون کنم :))
البته من برای اینکه ناامید نشم همیشه با خودم میگم نگار اشکالی نداره داری تکاملت رو طی میکنی داری اروم اروم مدارت میره بالا و همین که میره مهمه و …
ولی از طرفی هم که شما این سوال رو جدی پرسیدید گفتم خب باید با تمرکز بیشتری جوابش رو پیدا کنم الان یک سال گذشته ، میتونست توی این یک سال روندم خیلی بهتر باشه …
از طرفی هم من تازه سه ماهه تو دوره سلامتی اومدم و برای هدفم خیلی خیلی به این انرژی روحی و جسمی نیاز داشتم که قبلا از یک سال پیش تاحالا obviously , نداشتم و اون هم مانعی بزرگی برای اهدافم شده بود
ولی الان این مانع بزرگ برداشته شده و هر روز هم بهتر میشه خداروشکر
درباره ی هدفم بگم
من پارسال هدفم این بود که مربی رقص بشم
من اونقدر در مدار پایین تری بودم که تحقق این خواسته رو خیلی دور میدونستم ، اما با کار کردن روی باورام و عمل کردن به هدایت و الهامات خدا ، با قدم برداشتن ، با حرکت کردن ، اون هم حرکت کردنی که صد در صد به خاطر شکل گیری باورهای جدید بوده … تونستم به این خواسته ام برسم .
پارسال دقیقا همین همین موقع
یعنی خرداد 1401
من بسیار بسیار ناامیدی گرفته بودم حدودا یک ماه افسردگی داشتم چون خییییلی نجواها داشتن منو از درون میخوردن
من اینارو میگم چون الان یادم رفته الان اینکه مربی رقص هستم و چندین سانس کلاس عمومی و خصوصی بالاشهر دارم و چند تا جای دیگه برام خیلی عادی شده میگم اینکه چیزی نیست درحالیکه پارسال همین موقع داشتن یک سانس کلاس حتی برای یکی دو نفر هنرجو در پایین شهر برام خواسته های دور و سخت و غیر ممکن بود و از شدت نجواها که چطور چگونه ، همین روزا پارسال افتاده بودم گوشه ی اتاق و …….
ولی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی فایلای شما رو گوش کردم با خودم حرف زدم ، الگو و منطق هارو اوردم از مثال هایی که میشود و فلانی تونسته ، و پاشدم اقدام عملی انجام دادم در راستاش و ….
و بله بهش رسیدم .
پارسال خرداد که تموم شد من حالم و اوضاعم کمی بهتر شد و با کنترل ذهن ، شرایطی پیش اومد و من کلاس هام شروع شد در تیر ماه …
توی این یک سال خب خیلی چیزها یاد گرفتم ، خیلی پیشرفت و رشد داشتم ، مدارم رفت بالاتر هنرجو ها و شرایط بهتر ، ادمای خوب و باکیفیت کنارم ،
توی این یک سال یعنی کل سال 1401 ، من بزرگترین پاشنه اشیل زندگیم که روابطم بود رو حل کردم
دوستی صمیمی داشتم که منو بسیار پایین میکشوند ولی من ارزش و لیاقت وجودیم به بودن اون کنارم در این پنج سال میدونستم و از بچگی همینطور بودم همیشه به خاطر دوستام حالم بد بود همیشه ، حتی وقتایی که رابطه ام باهاشون بسیار بهم ضربه میزد بسیار تحقیر میشدم باز با تمام وجود میخواستم نگهشون دارم چون خودمو بدون دوست صمیمی ام بی ارزش میدونستم ….
ولی این بزرگترین پاشنه ی اشیل رو درست کردم :)))))
یادمه از پنج سالگی من این مشکل رو داشتم :)))))
یادمه تمام روزهای دبستان ، راهنمایی و دبیرستانم به خاطر این نقص بزرگم زهرمارم شدن و هر روز ناراحتی و …
اما من سال 1401 این هم درست کردم برای همیشه
بارها سعی کرده بودم اما ریشه ای نبود این بار ریشه ای برای ابد حل شد و خداروشکر بابتش ….
و خب در کنار اون هدفم که مربی رقص شدن بود و نقص ها و ترمزهای بزرگی که داشتم تو زندگیم که حل شد و بعدش هم انرژی جسمانی و روحی پایینی که داشتم حل شد با دوره سلامتی و الان میدونی احساس میکنم اماده ام برای پرش و جهشی بزرگتر در راستای این هدفم ….
اینا رو گفتم چون استاد اول فایل گفت چه هدفیه که خیلی تلاش کردی ولی بهش نرسیدی من با خودم گفتم خب من پارسال تا حالا تلاش کردم برای ارتقا پیدا کردن تو شغلم و بالارفتن ولی به اون بالای بالا نرسیدم که دیدم عه من تو این یه سال چه ترمز هایی رو برداشتم در مسیر این هدفم و نمیشه بگم خب من خیلی تلاش کردم نرسیدم بهش … من تلاش هام توی مسیر دیگه ای رفتن که کلی سنگلاخ مسیر موفقیتی زندگیم رو برداشتن و الان اماده حرکتم ، به قول استاد کوله بار بسیار سنگینی داشتم با پاهای برهنه و گاری که چرخ نداشت رو زمین کشیده میشد … من الان توی این یک سال این وزنه های سنگینو برداشتم از دوشم و بابتش به خودم افتخار میکنم چون واقعا یادم رفته بود به طور کامل :))))))
من هدفم این بود و هست که هنرجوهای زیاد و با کیفیت و ثابت داشته باشم توی کلاسای رقصم …
و الانا که دوره سلامتی هم رو به پایان هست برام …
داشتم به همین موضوع فکر میکردم …
من چه ترمزی دارم در برابر رسیدن به هدفم ؟؟؟
میشد و میتونست که توی این یک سال هنرجو های زیادتر و با کیفیت تر و پیشرفته داشته باشم چرا نشد ؟؟؟
چرا هنوز نمیشه ؟؟؟؟
با توجه به اتفاقی که اخیرا افتاد من فهمیدم که یک ترمز بزرگ داشتم و اون این بود که خودمو لایق این موفقیت نمیدونستم :))))
مثلا اینو بگم هنرجوهای من تو بالاشهر از نظر مالی هم خب خیلی بالاتر بودن
کفشایی که میپوشیدن لباساشون و خب سن پایین دارن ولی ماشین دارن و … از من خیلی بهتر بود یکم هم این مورد باعث میشد با خودم بگم ببین اینا که از تو کوچیکترن و هنرجوی تو هستن لباسا و کفشای گرون دارن ولی تو نه پس تو چجور مربی هستی …
یا باور کمبود دارم میگم هنرجو کمه مشتری کمه و …
یا اگر هست فلان مربیه کشونده سمته خودش برا من نمونده
و الان دارم روی این باورام کار میکنم
توی عزت نفسم مشکل دارم
خودمو مقایسه میکنم با فلان مربیه میگم اون مربیو ببین چه قدر به خودش میرسه چه لباسا و کفشای گرونی میپوشه چه قدر ارایش و هزینه برای خودش میکنه ، چه قدر شرایط مالی خانواده اش بهتر از منه پدر مادرش هر چی بخواد براش میگیرن و از همه طرف براشون هزینه میشه و همه براشون ارزش زیادی قائلن ، دوستای زیادی دارن ، یا ناخن میکارنو فلانو بیسال … من هیچ کدوم ازینا رو ندارم من هیچی شو ندارم هیچیشو پس کمترم از اون ….
گهگاهی هم این باوره میاد که اونا کلی تبلیغ کردن پول دادن تو اینکارارو نکردی پس برای همین داره طول میکشه
درحالیکه نهههههه تو قانون خداوند اینجور نیست یعنی هدایت خداوند قدرتش کمتر از تبلیغاتهههههه ؟؟؟؟
استغفرالله اعوذب لله
و اره دیگه این باورا پس ذهنم توی ضمیر ناخوداگاهم هستن و خیلی هم ریزن یعنی ادم باید خیلی احساسات خودش رو بشناسه با خودش صادق باشه تا بتونه پیداشون کنه و من دارم روشون کار میکنم و ضد این باورای مخرب رو درونم میسازم .
سوال دوم :
ایا فردی رو میشناسید که همون هدفای شما رو داشته و با تلاش کمتر زمان کمتر بهش رسیده ؟؟؟
وااای استاد بله صد در صد بله :)
من اینو در دوره ها و اموزه هاتون فهمیده بودم که باید برای رسیدن به هدفی الگو پیدا کرد
و با خودت بگی فلانی تونسته پس منم میتونم فقط باید باورایی که اون داره رو داشته باشم مثل اون عمل کنم
من هم همینطور شد پارسال که همین موقع تو خرداد در ناامیدی بسیار غرق شده بودم برای بیرون اومدن ازون حال همش با خودم میگفتم نگار اون تونسته فلانی الان داره این خواسته رو تو چرا نداشته باشی ؟؟؟؟ مگه مهارت رقص تو ازون کمتره ؟؟؟ نه نبود من از همون اول که کارمو میخواستم شروع کنم خیلی مهارتم بهتر از خیلی مربیا بود الان هم هست
و با همین مثال ها خودمو کشوندم بالا
الان هم که هدفم درجه بالاتری پیدا کرده
یعنی داشتن هنرجوهای تعداد بالا و مهم : کیفیت بالا هست
دارم بازم از این الگوها استفاده میکنم
اره استاد هست
من همین الان یه مربیو میشناسم که به خدا نصف منم مهارت رقص و اموزشش نیست … هنرجوهایی که چند ماهه دارن با من کار میکنن الان ازون بهتر میرقصن … شاید باورتون نشه
ولی استاد چناااان پول زیادی دارن از رقص در میاره و سانس های کلاس هاش پره پره پره پره و دمو دیقه ورک شاپ میذاره همه هم میرن ورک شاپ هاش ثبت نام میکنن :))
ولی من ورک شاپ گذاشتن رو برای خودم خیلی بالا میبینم خب به اندازه ی اون هنرجو ندارم و اونقدرا تو کارم رشد نکردم برای گذاشتن ورک شاپ
و این چیزی نیست که فقط من بگما
نه خیلی از دوستانم و بقیه مربیا بهم گفتن نگار کاره تو فوقالعاده است ما دنسر بهتر از تو ندیدیم .
البته بگم من قبلنا حسادت میکردم به این شخص :)
و یکی از ویژگی هایی که ساختم تحسین واقعی افراد بوده
و همین فردی که میگم قبلا منو فالو نداشت توی اینستا ذهن بد منم بهم میگفت نگار انفالوش کن تو ازون بهتری چرا فالوش داری و … ولی من گفتم نگار اگه میخای پیشرفت کنی باااید بتونی به اون به خاطر موفقیت هاش تحسین اش کنی تحسین واقعی از ته دل …
بعد از فقط یکم کار کردن رو این ویژگیم نمیدونم چی شد یه دفعه فالوم کرد و منم از قانون تحسین استفاده کردم و توی پیامی بهش تمام ویژگی های مثبتش و دستاوردهاشو تحسین کردمو و نتیجه فوق العاده بود همین فرد باهام دوست شد و کلی حس مثبت و صمیمی بینمون ایجاد شد .
و بله این است قدرت تحسین
الان هم همین فرد رو دارم الگو میکنم برای خودم
چون واقعا تلاش و مهارت رقصش و زمانی که میذاره خیلی کمتر از منه و راحت خییلی راحت همه سانس هاش پره خیلی درامدش بالاتر از منه خیلی خیلی محبوب تر و مشهور تر از منه :))))))))
و دارم با کمک این الگو و تحسین واقعیش از صمیم قلبم ، با قانون فراوانی و به خصوص قانون لیاقت ( که دارم رو این لیاقته خیلی تمرکزی کار میکنم و الان نمیتونم بازش کنم چون مبحثش خییلی طولانیه و مفصله احتمالا به زودی درباره این هم کامنت میذارم ،) رو خودم کار میکنم .
و خداروشکر که نشونه هارو دارم میبینم
دارم میبینم این فهمیدنه ترمز و کار روش داره جواب میده به خدا داره نتیجه میده
همین الان دارم این کامنتو میذارم کلاس عمومی ام با کودکان که بالاشهره اصفهانه تموم شد و همین هم ارزوی بزرگم بود که البته چون بهش رسیدم برام عادی شده خخخخخخخ
جدیا باید هر دفعه بنویسم چیا قبلا ارزوم بوده و یاداوری کنم که الان دارم چون الان این عادی شده برام میگم نه من سه تا سانس با بچه های کوچیک با کیفیت میخوام … خخخ
این بچه هایی که میگم زیره 10 سالن و منظورم از باکیفیت اینه که خانوادشون پولدارن و با فرهنگ و ارزش بالای رقص رو میدونن ، خود بچه ها استعداد رقص دارن ، تمرین میکنن ، سر کلاس به حرفای من گوش میدن ، و زود یاد میگیرن
هنرجوی کم سن با کیفیت برای من یعنی این
که تازه دو هفته اس دارن میان کاش میتونستم ویدیوشونو بذارم اینجا ببینید چطور تو سه چهار جلسه بهشون یه رقص هماهنگ گروهی یاد دادم و چهههههه قددددر خوووشگل میرن اصلا ذوق مرررگ میشممممم براشوووون تاحالا ندیدم کلاس رقص کودکان که اینقدر خوب باشه
هیچ چیزی توی کل دنیا نمیتونه اندازه ی اینها منو به ذوق مرگ بودن برسونه :))))﴾))
این نتیجه ی داشتن شغل رویایی ات هست
عشق عشق عشق عشق عشق عشق فقط عشق حتی وقتی هفت روز هفته باشگاهی و تمرین میکنی ورزش میکنی کلاس میذاری کلاس میری و …. فقط داری عشق میکنی :))))
.
الان چیزی که من میخوام داشتن درامد بالاتر از رقص ، داشتن هنرجوهای خصوصی بهتر ، داشتن سانس های بیشتر با تعداد بیشتر ، و اینکه همین هنرجوها ثابت تا چند سال دیگه و کامل در طول سال پیش من بیان و من به حرفه ای ترین دنسر ها توی سن کم تبدیلشون بکنم :))))) و این هم ارزوی منههههههههههه
وااااااای خدااااای من اصلا بهش فکر میکنم از هوش میرممممممم
من میمیرم برای این اهدافم جونم هم میدم و واقعا تا الان ثابت کردم که واقعا اینقدر عاشق این اهدافم هستم که حاضرم جونم هم بدم براش .
و دیگه از اهدافم داشتن سانس بزرگسالان حرفه ای و پیشرفته با تعداد بالا و با کیفیت و ثابت هست
این کیفیت بالا تر ، تعداد بالاتر و ثابت بودنه
این سه تا ویژگی هست که خیییلی برام مهمه و هدفم هست
و بعد هم گذاشتن ورک شاپ رقص
دو تا مربی هست تو اصفهان تند تند تند پشت سرهم ورک شاپ میذارن خخخخخخ
به خدا مهارتشون از من بیشتر نیستا …. خخخخخخ
ولی خداروشکر تحسینشون میکنم عاشقشونم که اینقدر موفق هستن
ولی میدونی چیه منی که عباسمنشی ام باید خییییلی بیشتر ازینا موفق باشم :)))))))))﴾)
و میشم هم :)))))
ااره اره باشه الان ذهنم داره میگه تو یک ساله شروع کردی با وضعیت مالی پایین و خونه ی بیرون از شهر و اون ترمز های زیادی که داشتی و تازه برداشته شدن ولی اونا نه
اونا هم بالای چهار پنج ساله دارن کار میکنن ، هم خونه شون تو شهره مثل تو روزی چهار ساعت تو مسیر رفت و برگشت نیستن ، و این ترمز هایی که به خاطر شرایط مالی و عاطفی که تو بزرگ شدی رو ندارن و تبلیغ هم میکنن و بلاگری اینستا هم میکنن ولی تو نه و …
اوکی باشه ذهن عزیزم من که گفتم برا این هدفم تا پای مرگ و جونم حاضرم بمیرم اینا که چیزی نیست خودم میسازم
عوضش من استاد و اگاهی هایی دارم که اونا ندارن
همین وضعیت و شرایطی که دارم بعد ها باعث افتخارم میشن
همینا باعث میشن که من خیییلی تلاشم رو بیشتر کنم خیلی به خودم متکی باشم و پولدار تر و موفق تر از اونا بشم .
چون اونا این تضاد های مالی و عاطفی که من از بچگی و همین الان دارم رو اونا ندارن پس به اندازه ی من ، کوهی از اتش اشتیاق برای پول دار شدن برای رشد و پیشرفت در رقص برای موفقیت برای خونه و ماشین خریدن ، برای دستاوردهای عظیم و جهانی در رقص ، در کلاس ها و هنرجو و محتواهای متفاوت و … ندارن
اما من دارم
به لطف همین تضاد ها من دارم :)
پس این هم شد برای سوال دوم
.
عه استاد چه جالب شما هم به قانون احساس لیاقت اشاره کردید در ادامه فایل که من قبلش نوشتم :))))
اره اره اره این دو تا خیلی مهمن
احساس لیاقت و قانون فراوانی
تا الان من نتایج خوبی گرفتم ولی بیشتر نشد به خاطر این دو تا ترمز ذهنی من بوده
هم لیاقت که یه تیکه توضیح دادم بالا که چرا خودمو لایق نمیدونستم و قانون فراوانی که من فکر میکردم نیست هنرجو کمه اما الان دارم میبینم دارم باور میکنم که هم من لایق هستم هم هنرجو زیاده خیلی هم زیاده و هر روز دارم با جزییات بیشتر روی این دوتا کار میکنم :))))
و میبینی چه قدر نتایج زود و خوب میان :))))
استاد من هر سه تا سوالی که مطرح کردید رو تا الان جواب دادم ناخوداگاه خخخخخخ
یعنی قبل از شنیدنه فایله شروع کردم به نوشتن و دیگه خیلی جالب و هدایتی سوال سوم رو جواب دادم همراه توضیحات سوال اول و دوم :)))))
توی جنبه های دیگه هم مثل روابط عاطفی هم مطمعنا ترمزهایی دارم ولی راسیتش ترجیحم اینه که فعلا تمرکزم فقط روی شغلم و خودم باشه و تمرکزم رو پراکنده نکنم .
انشالله نوبت به اونم میرسه ولی الان دوست دارم همینجوری این روند رو به تنهایی پیش ببرم تا بعد …
خداجونممممم شکرت هزاران مرتبه شکرت بابت هدایتت و کمکی که بهم کردی برای نوشتن
کامنت قبلیم بازخورد خیییلی خوبی داشت اون خیلی منو هیجان زده کرد برای نوشتن کامنت جدیده این فایل :)))))
این کامنت یکی از اون احساسی ترین هایی بوده که تا الان خواندم، عاشقتمم من بابااا
چقدر زیبا نوشتی
چقدر زیبایی تو
چقدر زیبا تغییر دادی خودت را
و چه شخصیتی ساختی الان
واووو
خداروشکر میکنم که اولا ما ادمیم
خداروشکرر میکنم که در عین حال ما ادمیم میشه تغییر هم کرد
و خداروشکر که این تغییر تغییر این و اون و اونا و ایناا نییی بخداا تغیرر خوته خوت هاا والا
این درون این ذهن عزیز که وقتی درست تربیتش کنی یک سواری معرکهای میگیری ازش و امان از سواری او بر تو!
تحسینت میکنم برای اینی که هستی چقدر خوبه خوبه که هدفات واضح و مشخص اصننن میدونی چی میخوای خیلی وقت ها خودم فراموش میکنم.
چقدر عالی بود اینجا که در مورد تغییر زاویه ی دیدت نوشتی و تحسین کردن دوستی که از تو درامد خیلی بیشتری داره البته الان قطعا خودتم تو مسیرشی و هدایت داری میشی.
همینکه دوسته گلی مثل تو دارم خودش برام یه مهره تاییده از اینکه چه قدر من مدارم بالاتر رفته
منی که پارسال هیچ دوست عباسمنشی نداشتم و به خاطر عزت نفس پایینم به دوستایی میچسبیدم که باعث پسرفت من میشدن ولی الان هیچ کدوم ازون دوستا نیستن … هیچ کدوم .
کلی دوست دارم که عاشقانه دوستم دارن ، باعث رشد و پیشرفت من میشن ، وجودشون بهم انرژی الهی فوق العاده زیادی میده و قطعا تو یکی ازین دوستایی برام . وقتی ادم تغییر میکنه اینجوری خدا نتایج رو برات میاره … همه ی این دوستا وقتی اومدن که من همه ی دوستای قبلیمو گذاشتم کنار و تنها شدم و با اون تنهایی در صلح و عشق قرار گرفتم … بعدش دوستای خوب اومدن :)))) خداروشکر برای وجودشون و وجودت .
همه ی کامنت های شما را با عشق می خونم و ازش درس میگیرم . چرا ؟
@اول- نگار جونم چسبیدی به اصلِ قانون و حاشیه رو رها کردی ! عالیه!
@@دوم – در موردِ طی شدن تکامل ت چقدر عالی توضیح دادی . این که قبل از طی شدن تکامل ممکنه حسِ (چرا خوب پیش نمیره و چرا اونا بهتر عمل می کنن و چرا همه چی جلوی راهم و گرفته و…) اما می بینی وقتی آدم با خودش رو راست می شینه و زندگی شو زیر ورو می کنه و می ذاره زیر ذره بین ، کلی انرژی میگیره ،چون متوجه میشه که آقا من خودمو با خودم فقط باید مقایسه کنم . ختم کلام !
دیدن الگو ها خیلی عالیه ، روند رشد بقیه رو رصد کردن خیلی عالیه ، اما ما هیچوقت نمی تونیم بفهمیم اون آدمای دیگه چه پروسه ای رو طی کردن ؟ چطور تکاملشون طی شده توی همه ی موارد روابط، مالی ، معنوی و شغل ؟؟!!
@@@سوم – این که ما در زندگی مون یا در حالِ پیشرفتیم و یا در حالِ بی حرکتی و رکود که همون پسرفت حساب میشه !
این که نوشتی در عرض یکسال سه دوره کلاس برای عشق های کوچولو ترتیب دادی ، وای خدای من قند توی دلم آب شد ! عزیزم این یه رشد عالیه برای تو، برای تویی که خودتو آنالیز کردی و به اصطلاح استاد جونم ترمزهاتو تا حدودی شناختی . امان از ترمز عدم احساس لیاقت و احساس کمبود که عالی اشاره کردی .
@@@@چهارم – داشتن پلان و هدف یکساله ویا پنج ساله طبق آموزه های استادم !
###یه داستان برات بگم . می گن آدمای خردمند حتی موقع خواب یه چشمشون بازه ، قبلن ها می گفتم خب ممکنه خیلی ها یه چشمشون موقع خواب باز باشه اماااااااااا بعدتر ها فهمیدم که نه بابا این یه تمثیلیه بر ای این که بگه این آدما چقد همیشه حواسشون جمع و جوره . یعنی چی ؟
یعنی علاوه بر طی زندگی روزمره و روز به روز ، حواسشون به اهداف دورتر و عالی ترشون هست ! انگار اهدافشون و روی یه پلاکارد روی پیشونی شون نوشتن ! هر روز صبح به هنگام بیداری اول یه ریویو می کنن به اهدافِ در پیش رو ، بعد می گن خداجونم سپاسگزارم که برای امروزم هم یه هدف خوشگل و عالی و کوچولو دارم ( یعنی مثلن مثل ما تمرین ستاره قطبی شو می نویسه میشه هیجده مورد که قراره تا شب تیک بخوره ! عاشق این تمرین ستاره قطبی ام) و بعد می گن الهی به امید تو و روز و با اشتیاق و حواس جمعی به دیدن نکات مثبت شروع می کنن . اینم یه الگو از آدمای خردمند!
در نهایت کامنت هات برام یه رنگ و بوی تازگی ، غیر تکراری ، نو ، با احساس و با اشتیاق داره که به خاطر عشق و علاقه ت به کارت ایجاد میشه .
سلاااام مهری جاااان عزیییزم نمیدونی چههه قدر حالو هوام با خوندنه کامنتت دگرگون شد
موقع خوندنه کامنتت اینقدر لذت میبردم که برای اولین بار این احساسو داشتم که نمیخواستم اسکرول کنم برم پایبن تر چون میترسیدم تموم بشه … با هر اسکرول هی میگفتم نکنه برم پایین تموم بشه این کامنت
اصلا اینقدر خوشحال شدممم اینقدر ذوق کردم که زود به محمد فتحی عزیز پیام دادم گفتم مهری برام کامنت گذاشته .خخخخ
میتونم بگم زیباترین پاسخی بوده که تاحالا داشتم …
مرسی از اینکه نکات و ویژگی های مثبتم رو برام نوشتی … ما انسانیم نسیانیم فراموش میکنیم برای همین سپاسگزارم بابت یاداوری این مهمِ ارزشمند به من :))))
عاااشقتم از سرتاسر وجودت عشق و خوبی و محبت میباره .
و دیدم که چه قدر پاسخ هات همیشه مفصل و بسیار بسیار ارزشمنده کلی کیف کردم و به خودم هم افرین گفتم که کامنتم باعث شد فردی مثل شما برای من دست به قلم بشه و بنویسه
چون میدونم شما فقط فقط موقعی دست به قلم میشید که واقعا اون چیز شما رو خیلی به وجد بیاره و چیزی بسیار ارزشمند باشه نه هر چیزی … و اون موقع کمیاب هست که با تمام وجود مینویسید و این محبت نصیب من شد ….
خداجونم شکرت شکرت شکرت
از دور میبوسمت ایشالله هر جا که هستی شاد و خرم و سلامت و ثروتمند باشی عزیزه دلمممم
واقعا دمت گرم دختر بهت افتخار میکنم وازت خیلیییییی ممنونم که این کامنت و گذاشتی چون باعث شد کلی حرفهایی که باورهام بود متوجهشون نمیشدم پیدا کنم که در کارم کلی ضربه خوردم
که فک میکردم فقط یه خودخوریه اما الان فهمیدم که نه باورهامو مرور میکردم
میتونی بهم بگی چطوری روشون باید کارکنم تغییرشون بدم عزیزم ؟
همیشه بدرخشی دختر قوی دنیا به زنان قوی شدیداً نیاز داره
بنظرم کسی که تلاش میکنه و به هدف نمیرسه مشکل از ریشه و اساسی هست، مهم ترین مشکل های اساسی اون این هست احتمالا یا ظرف وجودس رو در حد اون هدفی که تو ذهنش ساخته نداره یا اصلا تلاش مستمر و تلاش اصلا نمیکنه.مثل اینکه فردی بگه من تو هدفم ماشین بنز هست ولی برای بنز دار شدن اولا شخصیت وجودش رو پرورش نده دوما خودش رو در حد بنز داشتن لایق ندونه سوما برای کسی که مثلا بنز داره تلاش برای مبلغ خریدش نکنه و دنبال راه های میانبر باشه
این آدم قطعا همیشه زودتر از تلاش کردن زود تر از انجام دادن خط پایان منتظر معجزه هست
آخرش هم به زمین و زمان فحش بده که نشد
این آدمایی که فقط هدف های واهی تو ذهن میسازند و فقط تو ذهنشون براشون شاخ و برگ میدن و موقع انجام و مرحله تلاش و رسیدن دنبال زمان کشی و وقت کشی هستند امروز و فردا کردن
نمیدونم دنبال بهانه های منفی گرایی و نهایت هم وسط راه کار رو ول کنند دم دمی بهشون میگن
من خودم به این نتیجه رسیدم همیشه این شعارم هست NO try NLY DOOOOO فقط اول عزم و جزم کن به انجام دادن به این فکر نکن تلاشت چقدر باشه تو مسیر سوپر انرژی ها رو میزنی برای تلاش مضاعف پس ابتدا فقط انجام بده
وقتی فکری تو ذهنت آمد مطمن باش پس تو توانایی به فعل کردن هم داری پس انجام بده و عملی کن
من معجزه خواستن جذب کردن و انجام دادن و تلاش کردن و نهایت داشتن رو داشتم
الان همین امروز یه قرارداد حقوقی ملکی بستم علی الحساب 17 میلیون برام آمد درحالی دیشب فقط من 6 هزار تومن داشتم و با خودم میگفتم باید از کسی تا سر ماه قرض کنم
پس خواستن هست پس انجام دادن هست باید دنبال کار رفت دنبال هدف پول درآوردن والا مگه میشه بشینی تو خونه و پول برات بیاد باید جرقه ای بخوره و تو یه طرف اون عامل جرقه باشی
من واقعا فهمیدم وقتی هر کاری رو از ته قلب و از ته وجود عزمم به جزم انجامش دادم و خودم رو بزرگتر از هدفم دیدم تا برعکس باشه و دلسرد بشم قطعا بهش رسیدم
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
من دوست دارم که در مشیر علایقم به رشد و پیشرفت و کسب مهارت ادامه بدم.
فعالیتی که از انجام آن لذت می برم . و در اون مسیر به استقلال مالی برسم. در حال حاضر با احساس می کنم هنوز نمی دونم توی چه مسیری باید حرکت کنم.
تمام تلاشهای خودم رو به کار بستم . موانعی که فکر می کردم باید حل بشه در همین حرقه ای که هستم و بتوانم درآمدم رابیشتر کنم انجام دادم.
از جمله:
1. انجام کارهای بایگانی دفترم رو که وقتی مشتری و کار جدید می آمد می گفتم وای باز هم به بایگانی ها اضافه شد. همه رو با هدایت رب انجام دادم.
2. حسابهای دفتری باز که نمی دونستم چقدر بدهکارم و چقدر از مشتریان طلبکارم. و همچنین حشابداری اونها که با توجه به بچه کوچک داشتن نمی توانستم به روزشان کنم که به لطف حق هدایت شدم به فروش نقدی و تسویه حسابها همان موقع فروش و همچنین به تدریج حشابهای بدهی و طلبهایم صفر شد و یک سیتم روان جاری و به روز و آماده برای پذیرش فروشهای بیشتر و بزرگتر .
3. مشکل مراجعه مشتری که و اجبار داشتن دفتر حتی اگر نمی توانستم در اون حضور داشته باشم ، چون به دلیل داشتن بچه کوچک نمی تونستم دفتر بروم و از طرفی اصلا هیچ وقت با حضور و نشستن در دفتر درآمد زایی نکرده بودم حتی در زمانی که بالاترین پرتفوی شعبه رو داشتم.
به لطف حق خیلی راحت هدایت شدم به داشتن نمایندگی بدون دفتر که هم مراجعه مشتری رو حل می کرد و هم نرفتن من به دفتر و سایر هزینه های اجاره و کارمند و ….
ولی با این همه رشد هر چند مشتریانم که اقساط بیمه صادر می کردن نقد شدند و برخی از آنها هم به دلیل نقد کار کردنم رفتن.
ولی به قول استاد باید خط قرمز خودم رو بدای ورود به مدار مشتریان نقد و فراوان حفظ می کردم ولی درآمدم افزایش پیدا نکرد.
با مراجعه به گذشته خودم که برخی اوقات می گفتم اگر مجبور نبودم به پول درآوردن و کار کردن فکر کنم می رفتم ورزش و یه آدم پر تحرک هستم با شرایط موجودی که داشتم هدایت شدم به انجام یوگا و حتی الهامم بهم گفت یک ماخ سعی کن هر روز یوگا کار کنی.
بعد از اون یک ماه وقتی ازش پرسیدم خوب الان چه کار کنم برای افزایش درآمدم بهم گفت نامه انصراف از کارت رو بده . اولش شاید ذهنم گولم زد از ترس انجامش که شاید افکارت بوده .
هر چند سعی می کردم با خودم مرور کنم خدایا با این هدایتها که کردی و شرایطی که پیدا کردم الان پتاشیل این رو دارم که از سراسر ایران مشتری داشته باشم و در کارم هر روز درآمد بیشتر رو داشته باشم. و از طرفی آنقدر روان و زبده هستم که اگر همین الان بگی از این کار بیا بیرون بدون هیچ حساب و کتاب بازی راحت بتونم بیام بیرون.
ووقتی بهم گفت انصراف بده . آیا می خواهی اگر شرکت باز هم بعد 3 الی 4 ماه که مانده به پایان قرارداد، موافقت کنه که با این درآمد کم و رو به کاهش تو قرارداد ببنده باز هم می خوای ادامه بدی. گفتم نه.
گفت پش همین الان انصراف بده . بهش گفتم خوب تا آخرش وای میسم اگر دیگه نبست که هیچ اگر خواست ببنده دیگه نمی بندم . ولی باز درونم بهم گفت فرق انصراف الانت اینه که تو یه جواریی داری خودت مهاجرت می کنی نه اینکه صبر کنی تا شاید دیگه بندازنت بیرون و دیگه راهی نداشته باشی .
و اگر این کار می خواست جواب بده تا حالا داده بود. پس حتما باید تغییر مسیر بدی.
بالاخره نامه انصرافم رو دیروز زدم و الان ممتظرم تا ربم قدم بعدی رو بهم بگه.
از خدامی خوام که کمکم کنه تا بتونم الهامات و نشانه ها رو به وضوح بفهمم و با ایمان قوی عمل کنم.
با اینکه دارم یوگا کار نی کنم نمی دونم چرا لذت نمی برم و بعضی وقتها فکر می کنم باید انجامش بدم تا قدم خودم رو بردارم و جهان من رو به لذتهای بیشتر هدایت کنه.
فکر می کنم خودم رو درونم رو و علایقم رو نشناختم.
با اینکه دیگه کاری به حرف بقیه به خصوص همسرم ندارم که چی می گه . چون فقط دنبال خودم می گردم دنبال علایقم دنبال انجام کاری که عطش درونم رو شیراب کنه و به خودم بگم آفرین فاطمه سرجای خودت هشتی و هر روز خودت و استهدادهای دورونی ت رو بیشتر و بهتر بروز می دی.
سوال2. چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
تقریبا همه می دونن به چه چیزی علاقه دارن. یکی از اقوام هستند که زمانی که هیچ کاری نمی کرد با دیدن موفقیتهای کاری من دوست داشت که فعال باشه و بعد رفت دنبال اونچه بیشتر دوستش داشت و الان هر روز مسیرهای جدید براش باز می شه و من می بینمش کیف می کنم که هر روز رشد وپیشرفت بیشتری در حوزه کاریش داره.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
من فکر می کنم چون من همیشه از بچگی یاد گرفته بودم که اگر می خوای به جایی برسی باید روی لذتها و خواسته هات پا بزاری و اونها رو نبینی تا قوی تر و محکمتر بشی بدای رسیدن به خواسته هات.
ولی زمانی که از صحبتهای استاد شنیدم راه موفقیت از مسیر علاقه و لذت می گذره انگار دنیا رو بهم دادن . که دیگه نیاز نیست سختی بکشم و خلافچیزهایی که دوست دارم حرکت کنم.
ولی الان اصلا نمی دونم از چی لذت می برم یا چی می خوام. با همه اعتماد به نفسی که تا حالا داتم که دست به هر کاری بزنم در آن موفق خواهم بود.
استاد چقدر اندام فوقالعاده ای درست کردید وچقدر بهتون میاد تیشرت سفید وپاردیس باورنکردنی هست ازاین همه زیبایی و سرسبزی وآرامش
خدایاشکرت
توی دوره کشف قوانین زندگی استاد از ترمزهای میگه که نمیزاره ما به خواسته هایمان برسیم
این ترمزها همان باورهای محدود کننده ای هستند که ما باید باتمام وجود وقت بزاریم وشناسایی کنیم وپیدا کردن ترمزها جهاد اکبری میخواد .استمرار. تلاش .وپشت کار
میتونه درپیداکردن ترمزها به ما کمک کنه
این ترمزها سالیان سال هست که توی ناخودآگاه ما جای خودشو محکم کرده ودیده نمیشه
چون از زمانی که به دنیا آمدیم این باورهای محدود کننده در ذهن ما کاشته شده بدون اینکه خودمان
خبر داشته باشیم
ما بدون اینکه اطلاعی داشته باشیم
از فیلم ها .داستانها. خانواده.مدرسه.مذهب به ناخودآگاه ما وارده شده است
وما بزرگ شدیم وتصاد وخواسته ها درما شکل گرفته
وما برای رسیدن آنها تلاش کردیم وتلاش کردیم
وهرچه قدر که زمان بیشتری را برای رسیدن به خواسته ها گذاشته ایم فایده ای نداشت وتازه باورهایمان رانیز تخریب کرده است وما را به سمت ناسپاسی وگمراهی وشرک کشاند
من خودم سالهاست که میخواستم از لحاظ مالی پیشرفت کنم وچندین شغل عوض کردم ومدام به سراغ ایده های زیادی میرفتم اما هرچقدر که بیشتر تلاش میکردم کارم بدتر ازقبل میشد
واخر این به ذهنم میومد که ما روزی گنجیشکی هستیم وخداوند میخواد که ما فقیر باشیم
واگر ما این ترمزها را پیدا کنیم و روی آنها زمان بزاریم
وترمز ها را برداریم دقیقا مثل همون بارونی که بعد از این فایل شروع به باریدن کرد ما به خواسته هام میرسیم
ولاجرم نعمت وبرکت وارد زندگی ما میشه
باران رحمت الاهی همیشه آماده باریدن هست
وما زمانی میتونیم باران را لمس کنیم که از زیر سقف های محدود ذهن بریم بیرون و این لطافت باران را حس کنیم
استادبابت این فایل وبه روزرسانی دوره کشف قوانین زندگی سپاسگزارم
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان
سلامی از جنس عشق خدمت اساتید بزرگم استاد عباسمنش بزرگ و عزیزم و مریم جون خوشگل و زیبا و بینظیر
خیلی خیلی مناظر رویایی بینظیر بود منم امروز دوباره استاد با تمرین ستاره قطبی از خدا خواستم فایل جدید امروز بزارین من ذووووق خدایا بی نهایت شکرت و من هر لحظه دارم بخاطر تمرین ستاره قطبی سورپرایزای فوق العاده میشم خدارو میلیاردها بار شکر
راجع به سؤالایی که استاد پرسیدن
سوال 1:چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
من همیشه دوست داشتم رابطه عاطفی و عاشقانه واقعی داشته باشم که ازدواج کنم و مثل فیلما باهم زندگی عاشقونه داشته باشیم و هر چی که تو فیلما دیدیم اسمش وابستگیه بیماریه ذهنیه خلا عاطفیه اسمش عشق نیست هرچی که راجع به عشق بهمون گفتن پیش فرضامون همه غلط بوده وهمیشه تو روابطم مشکل داشتم چون خلا داشتم و وابستگی تو روابط رو مثل همه به اشتباه اسمش رو عشق گذاشتم و هنوزم دارم رو خودم کار میکنم روی این موضوع که خلا و وابستگی رو فقط و فقط با خدا و خودم پر کنم من برای ازدواجم خیلی تلاش کردم اما واقعا درست نشد تا الان چون ترمز داشتم اما اما دیروز چون من جلسات دوره های استاد رو هدایتی گوش میدم هدایت شدم دوباره به فایل جلسه دوم عشق و مودت که استاد تمرین بهمون گفتن و نشستم نوشتم و دلیل اون پیش فرض ها رو وترمز رو فهمیدم و الگوی مناسب براش پیدا کردم و ذهنمو همش دارم منطقی قانع میکنم تا اتفاق بیفتد و نشونه های عالی ای هم دارم میبینم خدارو بی نهایت شکرت و میدونم خیلی خیلی خیلییییییی بیشتر دوره عشق و مودت و دوره بینظیر عزت نفس رو گوش کنم مدام از الان هم بیشتر باید کار کنم روی خودم و استاد میگن باید اتفاق بیفته اگر نمیفته ترمز شماست که داره کار خودشو انجام میده
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
خیلی ها رو میشناسم اولین نفری که به ذهنم میاد استاد عباسمنش و مریم جون هستن که با وجود باورهای منفی تو گذشتشون الان رابطه ی بی نهایت رویایی و بینظیر رو دارن سالها باهم تجربه میکنن به معنای واقعی و هیچ آدمی هیچ کاپلی رو مثل استاد و مریم جون ندیدم یه رابطه ی توحیدی بدور از هیچ وابستگی ای سرشار از عشق و مودت بینظیر ترین الگوی من هستن تو تموم موارد و جنبه های زندگی م شکر وجود پر برکتشون تو زندگیم
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
من ترمزم اینه تو این رابطه که فک میکنم پسرها نمیتونن در عین حال که کار میکنن رابطه عاطفی هم داشته باشن تایمش رو ندارن در صورتی که کلی الگو نشون دادم مثلا این آدم که ازهم خوشمون میاد ولی رابطه ای هنوز شکل نگرفته بینمون و جفتمون ترمز داریم کارش بازاریه البته به صورت آنلاین اونم کار میکنه و باهم که حرف زدیم گفت من کارم طوری هس که تایم ندارم برای رابطه بزارم و من الگو پیدا کردم که ببین همه ی بازاریا هم تو بازار دارن کار میکنن هم میخوان ارتباط عاشقانه و عاطفی داشته باشن و ازدواج کنن بعد ذهنم منطقی قانع شد و این پیش فرض هم بخاطر عدم کنترل خودم در ورودی های ذهنم قبل این رابطه با اون رابطه ی قبلی بود که به مدت 5ماه با یه آدم اشتباه هر لحظه بهم میگفت من یا باید کار کنم یا باید ازدواج کنم دوتا رو باهم نمیتونم مدام بهم میگفت و باورم رو ساخت متاسفانه ولی دیگه این ترمز رو پیدا کردم والگوی مناسب جایگزین کردم و دیگه خیالم راحته والبته یه مورد دیگه از ترمزم اینه که بیشتر و از اینی که هست بیشتر و بیشتر باید فقط خودم فقططططط خودم حال خودم رو خوب و عالی کنم نه اینکه یه رابطه یا یه فرد بخواد حال منو خوب کنه هم چین چیزی هیچ وقت اتفاق نمیفته و بیشتر و بیشتر از اینی که هستم با خودم به صلح برسم و فوق العاده قوی تر بشم از اینی که الان هستم خیلی خیلی بیشتر بنابراین باید سیر تکاملی خودشو طی کنه و من فقط باید حالمو خوب نگه دارم و از مسیر لذت ببرم استاد تو دوره کشف قوانین زندگی جلسه هشتم گفتن بهمون که با قطعیت تمام میگن بهمون که رسیدن به اهداف اونجا اون بالا خبر خاصی نیست هر چیزی که هست مهم لذت بردن از اون مسیر هست فقط و فقططط و منم از مسیر لذت میبرم و یه ترمز دیگم به این موضوع خیلی خیلی گیر دادم و رهاش نکردم و اینو فهمیدم الان که مهم ترین رابطه ی من رابطه ی خودم با خودم هست و تموم روابط در هر مواردی در الویت های پایین تر قرار بدم تا زندگیم رویایی بشه
و اینجوری این رابطه عاطفی شکل میگیره فقط در همین صورت هست که شکل میگیره نباید رو یه نفر خاص تاکید کرد و یه نفر خاص رو خواست جهان اساسش فراوانیه اما من هدایت میشم سمت این آدم موقعی که رهاش میکنم خود این آدم توی تایمای مختلف میاد سمتم دوباره و دوباره من کاری نمیکنم فقط رو خودم کار میکنم این که این رابطه شکل نگرفته جز عوامل بیرونیه عوامل بیرونی چیزی جز فرکانس و باورامون و افکارمون نیست استاد تو جلسه هفتم کشف قوانین زندگی کلی نیم ساعت آخر رو راجع به این موضوع باهامون صحبت کردن من هستم که ترمز دارم ترمز رو متوجه شدم الان و بر میدارمش و اتفاق می افتد و حتی اگر این آدم بره بیرون از زندگیم نفر بعدی هم بیاد این الگو تکرار میشه تا من درسشو بگیرم فقط آدما و اسمشون عوض میشن ولی اون روابط همونطوریه و وقتی ترمز رو همون باور مخرب و منفی رو همون کد خراب رو برمیداری باور مناسب رو جایگزینش میکنی و الگو نشونه ذهن میدیم ذهن منطقی قانع میشه ساکت میشه و اتفاق می افتد و من باید رها باشم و همینطور نخوام نظر دیگران رو حتی اون فرد رو جلب کنم فقط با خودم حال کنم و خوش بگذرونم با خودم و خدا بعد این روابط خودشون خود بخود اتفاق می افتن وقتی ما رو خودمون کار میکنیم به شدت اعتقاد دارم خودبخود اتفاق می افته خدارو بی نهایت شکر وروابط عاطفی یه کاتالیزور هستن برای بهبود و بهتر شدن رابطه ی خودمون با خودمون و
من مطمئنم بهترین ارتباط عاشقونه و عاطفی رو مثل مریم جون و استاد عباسمنش برام اتفاق می افته چون من تو مدار درست هستم تو مدار مناسب هستم و این یه قانونه که برای فردی که تو مدار مناسب و درست هست هیچ وقت اتفاق به ظاهر بدی براش نمیفته جهان این اجازه رو نمیده و میام میگم درست شد رابطم و همه چی عالیه خدارو بی نهایت شکر
خدارومیلیاردها بار شکر برای وجود استاد عباسمنش عزیزم و مریم جون خوشگل و بینظیر سایتون مستدام باشه برام تا ابد عاشقتونم روی ماه جفتتون رو میبوسم بابت همه چی ازتون ممنونم شما یکی از بزرگترین نعمت های زندگی من هستین و من کلی عاشقتونم با تموم وجودم تحسینتون میکنم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
اینبار دوست داشتم صدای قلبم رو بنویسم
استاد مهربونم روزی روزگاری
یه دختری بود به اسم مریم السادات
که باورش چی بود
فکر می کرد تو این دنیا هر چی بخواد آخرش فقط باید حسرت داشتنشو داشته باشه
و تازه بهش افتخار می کرد
اما تو دنیای خودش
با قلبش یه عظمتی رو احساس می کرد
صدایی در درونش بود که نمی شناختش
فکر می کرد این صدای خودشه
بعد با مردی آشنا شد
او کسی بود که جنسش با همه فرق می کرد
می گفت اگر می خواهی داشته باشی کافیه بخوای
اون به صدای درون من معنی داد
پرده ها کم کم از جلوی دیدگانم ناپدید شدند
فهمیدم یه خدایی دارم که بهم قول شدن ها را داده
راستش استاد اولش که باهاتون شروع کردم
شدیدا تشنه بودم
کله خری جزو صفاتم بود
اما تو هدف گذاری فاجعه بودم
خواستن جایزه نوبل برای سال 2022
خدا کم کم آرامم کرد
گفت عزیزم کجا با این عجله
مسیر خیلی طولانی را طی کرده ام و در پیش دارم
آخه من با این خدا خیلی خیلی کار دارم
خلاصه
تا امروز
شش سال گذشته
که دارم صدای قلبم را تایپ می کنم
این روزها متن های سید علی خوشدل خیلی خوشحالم می کند
چون من و همسرم و دختر کوچکم در مسیری مشابه هستیم
استاد عزیزم
من می خواهم با تمام وجودم ازتون تشکر کنم
چون به من یاد دادید اول اینکه لازم نیست برای داشتن چیزی تلاش های زیاد فیزیکی کنم
و درسی دیگر از شما که زندگی مرا شدیدا تحت تاثیر قرار داد
این بود
برای خواستن چیزی باید عشق و و تسلیم جزئئ از آن باشد
نگویی این را می خوام
و از این مسیری که من می گویم
خدا تو که حالیت نیست
چون آموزه های استادم رو دارم دنبال می کنم
حتما جایزه نوبل را در مدت کوتاه خواهم گرفت
این تفکر آن روزهایم بود
به من هیچ بودن را یاد دادی
از آن غرور
از تهی بودن
به کل رسیدم
فهمیدم حقیقت جایزه نوبل نیست
خلاهایم پر شد
فهمیدم من که علم را دوست ندارم
شهرتش را دوست دارم
دوست دارم مثل انیشتین مشهور باشم
از آن روز این دخترک تنها
تمام گذشته اش را
علمش را
مقاله هایش را
مدرک تافلش را
باورهایش را
باورهای پدر و مادرش را
که می گفتند بخوان تا آدم شوی
منطبق بر توصیه های پدر فقیر در کتاب کیوساکی
در دریا انداخت
و گفت خدایا من نمی دانم تو می دانی
حالا دوست دارم آیینه باشم
اگر از آیینه بپرسند
تو کی هستی
می گوید من کی هستم؟
من کسی نیستم
من تصمیم گرفتم آیینه رب الارباب باشم
حالا مگر فرقی می کند مرا بشناسند
یا نه
دختری که باور دارد
به عظمتی
که خالق انسان ها است
خالق کهکشان ها
و هدایتگر من
شما
مریم شایسته
و بر و بچه های سایت عباسمنش
و هر آنچه که ما می بینیم یا نمی بینیم
مشاور اعظمی که برای هدایتش هیچ مبلغی نمی خواهد
در قلبت است
زمانی که صدایش می کنی
می گوید جان دلم
دیگر ترسی نیست
دیگر اندوهی نیست
استاد آموزه هایت با ما کاری کرد
هم کارهای درست را بکنیم
هم کارهای نادرست را نکنیم
بی نظیری استاد زیبای من
به وقت الله من هم جزو شاگردانی خواهم بود که با استادش ملاقات خواهد کرد
از حال و هوای این روزهایم فیلم می گیرم
تا یادم نرود
خدا
آموزه های شما
ما را از کجا به کجا رساند
تازه این شروع داستان است.
بدون اینکه فایل جدید را جرعه جرعه بنوشم
تا محتوا را دیدم
خواستم بگویم
کپشن فایل مرا یاد گذشته ام انداخت
ولی والله قسم
همه چی شدنی بود و من غافل
و خداوند نه ندارد
جواب او همواره آری است.
بریم برای شدن ها
برای خلق هر روزه خواسته هایمان
مگر این انرژی تمامی دارد
بعد شش سال تازه تازه دارم می فهمم مقاومت ها را برداشتن یعنی چی
اجازه دادن به خداوند یعنی چه
و در آخر
کیست این پنهان مرا در جان و تن
از زبان من همی گوید سخن
آره استاد جانها
تو به افراد آموزش دادی
برای کسانی که حد و مرز ندارند گذرنامه لازم نیست
و من هر روز در حال سفرم
به امید در آغوش گرفتن استاد خوش اندام
و مریم زیبایم
ارادتمند شما: مریم السادات
سلام به مریم السادات گل
که چقدر خوندنی بود صدای قلبت
چقدر شنیدنی بود این ندای الهی
و چقدر به قلب میشینه نوای قلب یک دوست…
دو باری کامنت شما رو خوندم، دفعه اول با ذهنم و بار دوم با قلبم…
و چقدر هر کلمه ش به روح و جانم چسبید…
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
که تو هر جا حاضر میشی همش برکته و شور ه و هیجانه و شادی…
الهی شکرت که چون در کلام جاری میشی تماما شعف میشه در قلبها…
ممنونم مریم السادات که دختر عمو هم هستیم(وجیهه السادات)
ممنونم که به حرف قلبت گوش کردی و برامون نوشتی
و خدایا شکرت که این متن قشنگ رو روزی م کردی که بخونمش و لذت ببرم..
بریم برای شدن ها..
برای خلق هر روزه خواسته هایمان…
توکل بخدا..
برات سراسر سعادت و عشق و موفقیت در دنیا و اخرت رو آرزومندم
سلام به شما دوست عزیز و الهی من
کلامت ریشه از ندای درونت داشت و چه زیبا نوشتی و ندای درونت رو در قالب کلمات جاری کردی و چه عجیب بر قلب من نشست و به شکل قطرات اشک جاری شد روی گونهام و پاک کرد زنگار پوسیده باورهای شرک آلود منو
این فایل بی نظیر بود واقعا هر چیزی بیشتر به کامتهای دوستان توجه میکنم بیشتر متوجه تکامل استاد در حتی بیان فایلهای رایگان ایشون میشم و تاثیرگذاری که روی تک تک ماها داره
استاد بینظیرم ازتون سپاسگزارم بخاطر بودنتون و سپاسگزارم از شما مریم خانوم سادات که مثل الماس میدرخشی در میان شاگردان استاد
هر کجا هستید شاد خرم باشید
با سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته محترم:
بخاطر اندامی که ساختین مجدد بهتون تبریک میگم
بخاطر صداقت در کلامتون ،خدا را شاکرم
بخاطر حرفهای ارزشمندتون ،خدا را شاکرم.
بخاطر عزم و پشتکارتون ،خدا را شاکرم
بخاطر کلبه زیبا و عاشقانتون ،خدا را شاکرم
بخاطر سکوت طبیعت و آرامش عمیقی که در اونجا و اطرافتون و طبیعت بود و حسش کردم، خدا را شاکرم
بخاطر زندگی و روابط عالی که با خانم شایسته عزیز دارین ،خدا را شاکرم.
بخاطر سلامتی شما و خانم شایسته ،خدا را شاکرم و براتون آرزوی طول عمر باعزت همراه با سلامتی را خواستارم.
بخاطر دریاچه زیبا که نقاشی زیبائی را خلق کرده ، خدا را شاکرم
بخاطر ابرهای قشنگ نقاشی شده اش ،خدا را شاکرم
بخاطر درختان و طبیعت قشنگی که دارم تماشا میکنم ،خدا را شاکرم
بخاطر بارانی که با اون تندی وعظمت بارید خدا را شاکرم ، نعمت و ثروت و فراوانی بینهایته و باید همیشه سطل به همراه داشت. یاد تئوری سطلها افتادم
== تجربه تلخی از روابط ام داشتم که میخوام با شما عزیزان به اشتراک بزارم تا چراغ راهنمائی برای زندگیتون باشه:
زمانی که ازدواج کردم در سطح فرکانس ضعیفی بودم و با توجه به افکار اون زمانم شریک زندگی خوبی انتخاب نکردم(البته مادرم از همسایه هاش پرسیده بود که کدوم خانه ای دختر دم بخت داره و خونه ایشان را نشون داده بودند !!!! و منم چون تجربه و آگاهی کافی نداشتم زمان ازدواج رو هوا بودم و بله را گفته بودم ) میخواستم یه زندگی مستقل و عاشقانه و با محبتی را تجربه کنم اما تجربیات گرانبهائی را کسب کردم که انرژی و زمان و هزینه های زیادی برام داشت و سختی های زیادی را برام بوجود آورد:
وابستگی یک طرفه شدیدی در من ایجاد شد که یکی از نقاط ضعفم شد.
بیش از حد ازخودگذشتگی نشون دادم
بخاطر رضایت طرف مقابل هرکاری میکردم تا ازم رازی و خوشنود باشه و روز به روز بدتر و بدتر میشد و انتظارات بزرگ و بزرگتر میشد.
به خودم خیلی بی توجه بودم و خودمو نمیدیدم و به تعویق مینداختم خودمو.
از تنهائی میترسیدم
ترس از دست دادن طرف مقابل را داشتم و همیشه کوتاه میومدم
دنبال توجه و محبت و تائید از طرف مقابل بودم
خودمو کوچک میدیدم و طرف مقابل را بزرگ
با اینکه میدیدم کلی مهارت و توانائی دارم و ایشون هیچ مهارت و توانائی نداشت و هرکاری میخواستم انجام بدم یه جورائی ناامیدم میکرد و یا حاشیه ای ایجاد میکرد تا شروع نکنم و همیشه بالهامو قیچی میکرد و یا با حرفهاش پنچرم میکرد ( منی که خیلی بلند پرواز بودم و هستم )
همیشه طرف مقابلم و نیازهاش را به خودم ترجیح میدادم
و به شدت خجالتی بودم
و از طرفی ناپخته و جوان بودم و تجربه و آگاهی کافی نداشتم
هرچیزی میخواست چند برابر خواستشو سریع تهیه میکردم و آخر سر میگفت مرد هستی و وظیفه ات هست
نصف خانه را به نامش زدم و برای گرفتن مهریه نصف دیگه را توقیف کرد. …
دوستان عزیز شریک زندگی میتونه با حرفهاش و کاراش بهتون امید بده یا ناامیدتون کنه ، میتونه به عرش یا فرش ببره زندگی را به بهشت یا جهنم تبدیل کنه و من عینا اینو در زندگیم دیدم .
خدا را شاکرم که تجربیات خیلی بزرگ و گرنبهائی را کسب کردم و به آگاهی های بزرگی رسیدم و آدمای سمی و منفی اطرافم دارن محو میشن.
=== یادمه سالهای قبل زمانی که دبیرستان درس میخوندم، تابستانها دوستانم کلا تفریح میکردند ولی من از صبح تا عصر حدود ساعت 6 پیش پدرم کار میکردم ( ایشان معمار و بنا بودند و اون زمانها منم بعنوان کارگر در کنارش کار میکردم)
تا ساعت 6 عصر با اون همه خستگی و کارگری جلوی نور شدید آفتاب که صورتم داغ داغ میشد و بخاطر جابجائی سنگهای بزرگ و آجر پرت کردن و کیسه های سیمان و با دوتا سطل ملات را جابجا کردن و بعضی مواقع از پله ها تا طبقه دوم بردن و … دستام تاول شدیدی میزد و مثل سمباده میشد (یه لحظه تصور کنید، تصورش هم سخته )
بعد از ساعت 6 عصر سریع لباسهامو عوض میکردم با دوچرخه حدود نیم ساعت رکاب میزدم تا به محل چمنی که تیم فوتبالمون جمع میشد تا تمرین کنیم برسم و با شور و اشتیاق میرفتم و حدود 2 ساعت و بعضا” بیشتر تمرین میکردیم(2:30 ساعت) و میدویدم و اصلا هم موقع تمرین خسته به نظر نمیرسیدم حتی بیشتر از دوستانی که تا عصر بیکار بودند میدویدم و بهتر از اونا بودم.
میدونید دلیلش چی بود؟؟؟؟
من عاشق فوتبال بودم و فوتبال اون زمانها زندگیم بود و خیلی براش هیجان داشتم و جزو بهترینها بودم و ستاره تیم بودم و همیشه میدرخشیدم ،( اما بعد ها بخاطر مخالفت شدید پدرم و درگیریها و دعواهائی که مدام داشت و یه سری از مشکلات نتونستم ادامه بدم و نیازی اضافه به توضیحات در اینجا نداره )
میخوام در مورد یه سری تکنیکهائی که چرا من جز بهترینها و ستاره تیم بودم و به هدفم میرسیدم صحبت کنم (با کارگری سخت تا عصر و 2-3 ساعت دویدن تا 9 شب )؟؟؟؟
خیلی مواقع در خواب هم فوتبال بازی میکردم و یهوئی پامو میزدم به دیوار و پام درد میگرفت و از خواب میپریدم.
تو رویاهام خودمو تو بهترین تیمها میدیدم و لذت میبردم.
باوجود مخالفتهای شدید پدرم که میدونستم بعد از بازگشت از فوتبال و تمرین یه دست کتک حسابی میخورم و یا کلی سرزنش و تحقیر میشم ولی به جون و دل میخریدم و از علاقه شدیدم به فوتبال نمیموندم ، حتی بارها پاهام در رفته بودند و دستم هم یه بار در فوتبال شکست ولی ادامه میدادم .
1. بخاطر اینکه شور و اشتیاق سوزانی برای فوتبال داشتم و عاشق فوتبال بودم (و اکثر بازیهای فوتبال اسپانیا و آلمان و انگلیس رو نگاه میکردم و خیلی از بازیکنها رو مشناختم کجا بازی کرده؟ چند سالشه؟ کجائیه؟ چند خواهر و برادرن؟ … )
2. تمرکزم فقط روی هدفم ( فوتبال) بود( شب و روز فکر و ذکرم فقط فوتبال بود)
3. ناشنوا بودم وقتی دیگران منو از هدفم باز میداشتند و یا مانع ام میشدند
4. تمام سختی هاش برام شیرین بودند و لذت میبردم و مانع از ایستادگی نمیشدند ( خستگی های کارگری – کتک خوردن- شکستکی دست و دررفتگی های مدام پاهام و … )
5. با علاقه تمرین میکردم و روز به روز بهتر میشدم.
6. به خودم و توانائی هام باور و ایمان داشتم
7. هدفم را بزرگ و دور از دسترس نمیدیدم و مطمئن بودم که در هر بازی حتما گل بزنم و یا بهترین بشم.(به خودم نمی گفتم حالا بریم ببینیم چی میشه؟ میگفتم باید امروز بدرخشم)
خیلی وقتها هدفمون را خیلی بزرگ و دور از دسترس میبینیم و یا براش کلی شاخ و برگ درست میکنیم و داخلش گم میشیم مخصوصا هرچقدر بزرگ میشیم اگه ناآگاه باشیم در جمع افرادی که ناتوان هستند و باورهای خودشون را برامون القا میکنند که نمی تونی و ذهنمان را مسموم و فلج میکنند )
8. همیشه براش احساسم خوب بود و زمانهائی که تمرین یا مسابقه داشتیم لذت میبردم و در لحظه اکنون بودم و حال میکردم(احساس خوب =اتفاقات خوب)
9. استمرار داشتم و هر روز زمان و انرژی میزاشتم برای تمرین و تنبلی و اهمال کاری نمی کردم ( حتی روزهائی که گروهی به تمرین نمی رفتیم و خودم تنهائی تمرین میکردم و دنبال پایه نبودم)
10. خودمو لایق و شایسته بهترین بودن میدیدم
11. بخاطر بهترین بودن وسایل من رایگان بود(کفش و لباس و جوراب … ) جایزه و هدیه های رایگان در طول مسیر به آدم شور و اشتیاق میده
12. همیشه در مسابقات ثابت بازی میکردم و نمی خواستم تعویض بشم ( عدم تمرین و ایستادگی باعث دور شدن از هدف میشه)
اینها یه سری از دلایلی بود که در هدفم موفق بودم و از اینها میشه استفاده کرد برای رسیدن به سایر هدفها
امیدوارم براتون مفید بوده باشه.
سلام دوست عزیزم
فوتبالیست بی نظیر آقا ناصر
ممنونم بخاطر ایدها و باورهای قشنگی که پشتشون داشتی اینجا باهمون به اشتراک گذاشتی
فک کنم یکی از بهترین الگوهای که قابل مملموس برای همه ما همین مثال شما و بازی فوتبال که افراد زیادی رو به عینه دیدم که چطور با شور و اشتیاق مشغول این بازی بودن مخصوصا ما پسرا که تجربشو داریم و موقع بازی نه گرسنکی هالیمون بود نه درس مشق
فقط شور و شوق و قانونانی مثل تجسم توش موج میزنه مخصوصا موقعه ای که میخوایم بخوابیم قراره فرداش بریم بازی
یه جا خیلی خوب نوشتی که من میرفتم بازی و میگفتم حتما باید گل بزنم حالا نمیرم ببینم چی میشه و درخواست باید اینجوری باشه باید مطمین باشی که میشه و اصلا حرکت بسمت هدف فقط برای بدست آوردنش باشه البته که باور لیاقت که باعث همچین اعتماد بنفسی میشه
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم بابت به اشتراک گذاشتن این آگاهی ها
هوالباقی
دوستان سلام مکمل متنی که گذاشته ام
من یه رفیق داشتم از سن 10 12 سالگی عاشق BMW بود یعنی اون زمان رفته بود لوگو این ماشین خریده بود به دوچرخه اش زده بود
تا دانشگاه باز لوگو همون که دوچرخه زده بود به ماشین 206 زده بود تا کار میکرد کار میکرد سه شیفت و حتی زمان عروسیش یه شب ماشین BMW رنت کرد تا پارسال بعد این همه سال ماشین BMW به مبلغ 9 میلیارد رو خرید یعنی این فرد از بچگی هدفش رو در ذهنش پرورش داد ریشه های هدفش رو محکم تر کرد به هر باد و طوفانی نلریزد ناشکری نکرد کفر نگفت دنبال مقصر نگشت اونقدر برای هدفش خودش رو باور و محکم ساخت که بعد اون همه سال خرید
الانم میگه این ماشین تا زمانی که دیگه منو تو خیابان کلا ول کنه دارمش اونقدر بهش وابسته هست که سر این خونه اجاره نشینی قبول کرد در این حد یعنی برای هدفش اونقدر مصمم بود که الانم که داره خیلی چیزهاش براش داده
من واقعا این آدم میبینم میفهمم خواستن توانستن هست ولی قبلش باید غیرت داشت
غیرت به خودت به توانایی هات به باورهات به اینکه اونی که فعلا هدف تو رو داره چی داره که تو نداری
چی داره که تو باید با حسرت نگاه به هدفت کنی
چی داره که وقت رو غنیمت نمیکنی و براش تلاش نمیکنی
براش گام بر نمیداری
چون فرقش با ماها اینه اون هدفش جز دارایی هاش هست ما وقتی تا یه چیز نداشته باشیم مالکیت و دارایی بهش نداریم ولی اون افراد موفق دارن
به اهدافشون بیشتر مالکیت دارن بیشتر بهش توجه میکنند بیشتر براش وقت میزارن ما برعکس به تعداد هدف تو ذهن هر سال میسازیم تو نطفه هم خفه میکنیم یا بهانه میاریم یا براش توجیه میاریم یا تهش ولش میکنیم وسط راه
این هست که بعد به زمین و زمان بد میگیم
تو این موضوع عین شیر باشید قلمرو داشته باشید خوب رصد کنید هدف رو خوب براش خیز بردارید
خوب براش کمین کنید به موقع هم براش خیز بردارید
نعره شیر
غره شیر
خیز شیر
همیشه شکار رو همون هدف هست ناکار میکنه مجبور به تسلیم میکنه
شیر بی دلیل برای هدف پنجه نمیکشه
شما هم بکش
شما هم باور کن خودت رو
برای هر چیزی که تو هدفت گاهی میاد و میره دلسرد نشو اونا فرعیات هستند جایگزین دارند ولی تو هدفت باید انحصاری باشه سقف هدفت نوع نگاهت نوع دستاوردت نوع اصلا لازمه اون هدف در زندگیت
پس تلاش اگر میکنی واقعی کن
اگر ادعا داری که تلاشگری پس برات نتیجه اول کار مهم نباشه اول کار خط پایان نپر در حین راه لذت ببر تجربه بگیر
«وَتَبَارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَعِندَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ، ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﺍﻭﺳﺖ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻧﺰﺩ ﺍﻭﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻳﺪ.(زخرف 85)
سلام و درود و رحمت و مغفرت و برکت رب العالمین بر همه اعضای توحیدی این سایت. سلام استاد عباس منش عزیز ، سلام استاد شایسته بزرگوار ، سلام خانواده نازنینم. خدا رو صد هزار مرتبه شاکرم بخاطر حضورم در کنار شما عزیزان، بخاطر نعمت این سایت و نعمت این دورهمی که میتونیم پیشرفت و اشتیاق همدیگه رو تقویت کنیم ،و از همه مهمتر خدا رو شکر بخاطر نعمت حضور خداوند خودش در زندگی مون. اگه گمراه بودیم و خدا رو نداشتیم کی حاضر و قادر بود نقش خدا رو توی زندگی مون ایفا کنه؟
یه نگاهی به حکومت های دنیا بندازیم، توی هر سرزمین یه حکومتی حضور داره، به بد و خوبش کاری نداریم ، حکومت ها از مردم مالیات میگیرن، قوانینی رو وضع میکنن و گاها بخاطر اشتباهات شون خسارت به بار میارن، و هزاران چالش و بحران. خب انسانه دیگه ، با آزمون و خطا کار میکنه.
کدوم حکومتی رو سراغ دارید همیشه در حال رشد باشه ، نعمت و برکت و ثروت رو به مقدار بینهایت بتونه گسترش بده، احاطه کامل داشته باشه و هیچوقت دچار مسائل نباشه و تا حالا و تا ابد سقوط نکنه …؟ من یه دونه سراغ دارم …
وَتَبَارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
همیشه سودمند و با برکت و پر از نعمته حاکمیت و فرمانروایی مطلق و ابدی رب العالمین بر همه ارکان هستی در پهنه بینهایت کیهان.
دیروز با یکی از دوستان صحبت میکردم ، انسانی بسیار موحد و تحسین برانگیز و ارزشمند، و بشدت دوست داشتنی ، گفتگو رسید به اینجا که یکی از صفات خداوند در قرآن علام الغیوب بودن خداست. علام الغیوب یعنی دانای مطلق همه غیب ها . اصلا مگه غیب برای خدا وجود داره که خدا دانای غیب ها باشه. غیب مال من بنده است. در مورد خداوند همه اش آگاهیه مطلقه. برای خداوند غیب وجود نداره. حتی کلمه علام که صیغه مبالغه عَلَمَ هست باز هم بیان کننده همه علم خداوند نیست. خداوند در ظرف و قالب نمیگنجه، خداوند با این صفت احاطه دانایی خودش رو داره به من بنده یاد میده، اما از عبارتی استفاده میکنه در حد تصورات ذهنی بشر، در حد فهم من انسان. یه شوخی عامیانه هست وقتی یه نفر یه عبارتی رو میگه ما متوجه نمیشیم ، میگیم زیر دیپلمش چی میشه؟ یعنی در حد فهم من بگو. خدا داره در حد فهم من بشر میگه ، دانای همه چیز از همه غیبها. (و هنوز هم نمیتونم درکش کنم)
یه وقتایی که به مشکل میخورم تازه یادم میاد یه بخش درخواست کمک های اضطراری هست بنام خداوند. که وقتی چند کیلومتر تو جاده خاکی منحرف شدم تازه یادم میاد میگم راستی یه خدایی هم بود که توی شرایط سخت کمک میکنه. الان یادم افتاد بهش. تو مسیر خوشیها و نعمات که یادم نبود وقتی از صراط مستقیم خارج شدم رفتم توی خاکی و کلی راه رو رفتم تازه یادم میاد یه خداوندی هم هست که کمک میکنه. (وای بر انسان کفور فراموشکار) کلا نامگذاری انسان هم اشاره به فراموشکار بودنش داره. انسان: صاحب صفت نسیان و فراموشی.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» خداوند امانتش رو ارائه داده هیچ آسمون و زمین و کوهی حاضر به پذیرش بار امانت خداوند نشدن، ولی انسانی که به خودش ظلم میکنه و راه جهل رو در پیش میگیره امانت رو بر عهده گرفته. چه امانتی؟ اینکه تجلی صفات خدا باشه. اینکه قدرت خالق بودن بهش تفویض بشه. وااااااااای بر من. که وقتی توی شهر و خیابون راه میرم نه تنها مردم من رو بعنوان امانتدار خداوند نمیشناسن و وقتی منو میبینن بیاد خدا نمیافتن، بلکه تلاش میکنن از آسیب و گزند من در امان بمونن. اگر من قدرت و توانش رو داشتم چه ظلم ها که نمیکردم. چرا فراموشکار میشی حمید ، خیر سرت قرار بود امانتداری کنی چی شد؟ چرا ظلم کردی به خودت؟ چرا از مدار خارج شدی؟ چرا توبه نکردی که برگردی توی مدار؟ مگه یادت رفت که خداوند گفته بود:
تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحًا عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ ببین خدا که بهت گفته بود اگه برگردی به مدار ، منم گناهانت رو پاک میکنم. مخلوق صاحب صفت فراموشی بازم فراموش کرد.
بازم یادمون میره جهان هستی بر اساس قوانین بدون تغییر خداوند داره اداره میشه. خدا دل بخواهی در مورد هیچ کس هیچ اتفاقی رو رقم نمیزنه، خدا ما رو ببخشه و کمکمون کنه تا این باور رو هر چه زودتر بر ذهنمون حاکم کنیم که خداوند طراح و خالق قوانینه، و انسان خودش خالق اتفاقات. هر چی پیش میاد توسط خودمون خلق شده، هر جایی که زندگی میکنیم، مانده حساب بانکیمون، و غذای توی بشقابمون، و مدرک تحصیلی یا سطح آگاهی مون و جایی که توش کار میکنیم و … همه و همه و همه توسط خود خود خودمون خلق شده، باور کن حمید میلیاردها کهکشان توی جهان وجود داره ، هر کدومش میلیاردها ستاره و بعضاً دور هر ستاره، ده ها سیاره وجود داره. خداوند نه خصومتی داره و نه بی عدالتی و نه اصلا این صفات به عظمت کبریایی پروردگار میچسبه ، ولی مخلوقِ فراموشکارِ به خود ظلم کنندهٔ جاهل، چون نتونسته قوانین خدا رو بشناسه ، به خداوند ظن و گمان بد میبنده و میگه:« اگر خدا بخواهد هدایت میکند، اگر نخواهد نمیکند ، اگر بخواهد رحمت میکند ، اگر بخواهد رزق میدهد»
این سمی ترین باور غلطیه که ما داریم که عدالت و نظم و قانونمندی خداوند رو انکار کنیم و برچسب دل بخواهی به جهان هستی بزنیم.
من به تازگی متوجه این باور شدم و فقط یادش گرفتم ولی هنوز به عمل و رفتارم ننشسته. ولی باز خدا رو شکر که اینو فهمیدم، و باید با عمل کردن بهش اونو به یک باور تثبیت شده تبدیل کنم و اون اینه که؛ «زمان» نعمت خداست و من انسان اجازه ندارم نعمت خدا رو هدر بدم وگرنه چک و لگد جهان هستی در انتظارمه. شاید بخاطر همینه که خداوند اونجایی که میخواد بگه انسان به خودش ضرر وارد میکنه قبلش به زمان قسم میخوره. اصلاً همین قسم خوردن به زمان یعنی این فاکتور، این موضوع مقدسه. اینکه خداوند احاطه علم خودش رو بر زمان به انسان تذکر میده یعنی زمان نعمت خداست. حمید امیری که در طول روز کلی زمان هدر میدی و آخر شب میبینی از تمرینات دوره دوازده قدم، از کار کردن روی خودت، از رشد و پیشرفت جا موندی، از خوندن قرآن غافل موندی، اگه چک و لگد خوردی، گلایه اش رو به خودت بکن. انگشت قضاوت رو به طرف خودت بگیر. این نعمت ارزشمند زمان دقیقاً به نسبت مساوی بین بندگان خدا تقسیم شده. یعنی من نمیتونم بگم اگه بیل گیتس موفق شده چون شبانه روز بیل گیتس 72 ساعته، شبانه روز جف بزوس 64 ساعته، شبانه روز استاد عباس منش 36 ساعته ولی شبانه روز من همش 24 ساعته. خداوکیلی اینو دیگه کسی نمیتونه بابتش نق بزنه.
+من در گذشته تلاشهای مختلفی داشتم در زمینه های اقتصادی و هنوز هم دارم ، و در زمینه یادگیری زبان انگلیسی و آلمانی ، و در زمینه مهاجرت و در زمینه ادامه تحصیل و در زمینه ورزش و در زمینه بهبود شرایط شغلی و در زمینه مطالعه مباحث شغلی و مباحث موفقیت و در زمینه های دیگه (که بهتره نگم…) و در ببشتر این موارد شکست خوردم. یا نتایجم چندان خوب نبوده. همه اینها در حالیه که ++افرادی رو سراغ دارم با سابقه کار کمتر، با تجربه کمتر، با سن کمتر و با هوش و استعداد و یا اطلاعات کاری کمتر ، با توان ذهنی و جسمی کمتر تونستن به موفقیتهای بهتر از من برسن، حتی همین الان توی محل کار خودمون دوستانی هستن که فقط بخاطر باورهایی که دارن تونستن جایگاه های کاری رو بدست بیارن، یا توی زندگی شخصی شون سطح رفاه و آسایش بهتری داشته باشن. +++من تازه فهمیدم که همه این تفاوتها بخاطر باورهاست، تفاوت باورهای من با دیگران این سطح از تفاوتها رو رقم زده ، بعضیهاشون شاید خوب هم باشه. مثل اون تقلا کردن برای گرفتن جایگاه های کاری در اداره. ( اون زمان من بخاطر آرامش ذهنم، و آزادی زمانم، عامدانه از این موضوع انصراف دادم. من از اولین نفراتی بودم که بهم پیشنهاد ارتقا سمت شغلی شد، من از همون ابتدا به آخر ماجرا نگاه کردم گفتم این یعنی کلی از زمانم صرف کارهای دست و پاگیر اداری میشه که منو از سایت و تمرینات دور میکنه و نمیتونم روی خودم کار کنم. اگه روی خودم کار کنم خیلی بیشتر از این یه ذره افزایش دستمزد میتونم برای خودم خلق کنم. ولی دوستان باور داشتن که حتی دو میلیون حقوق بیشتر ارزشش رو داره و میگفتن با همین دو میلیون میشه یه قسط دیگه پرداخت کرد ولی همونها الان از گرفتن سمت پشیمونن) این روزها همکاران من در مورد وام خیلی دارن بحث میکنن، یکی از باورهای اونها اینه که بدون وام گرفتن اصلا نمیشه به جایی رسید. این در حالیه که من دو تا قسط مربوط به دو سه سال گذشته دارم(قبل از آشنایی با سایت استاد عباس منش) و دارم بیشتر و زودتر از موعد پرداخت میکنم تا تموم بشه. تو مدت دو سال گذشته شاید سه یا چهارتا فرصت وام رو کنسل کردم. این در حالیه که همکارانم دارن چرتکه میندازن ابتدای سال چقدر به حقوقمون اضافه میشه تا معادلش وام بگیریم. امروز یکی از دوستان داشت میگفت من اصلا پول رو هدر نمیدم، بلافاصله یه وام میگیرم و تبدیلش میکنم به یه وسیله مورد نیاز. من هم هی سر تکون دادم که به به چقدر عالی. خب چی بگم؟! وقتی از نظر این بنده خدا یه مسافرت رفتن با خانواده هدر دادن پول محسوب میشه، خرید خودکار و دفتر اسرافه، (بارها بهم گفتن حمید تو دیوونه ای بیست تا خودکار رنگرنگی دور خودت جمع کردی، سررسید چرمی خریدی، چه میدونن مباحثی که من یادداشت میکنم چقدر مهمه) من اگه بگم من دارم دوره دوازده قدم رو کار میکنم، دوره شیوه حل مسائل رو تهیه کردم، اونها بهم میگن تو پولتو هدر دادی و تو دیوونه ای. حالا من بیام ثابت کنم، بحث کنم، انرژی مصرف کنم براش؟ … ولی نه. بهترین کار همون تایید کردنشونه.
یه جاهایی استاد از تضاد هایی در گذشته میگن که ریشه در باورهای غیر توحیدی خانواده داره. من دقیقا درک میکنم یعنی چی. چون خانواده ما بشدت مذهبی هستن. همین الانش روی سنگ قبر بابای من نوشته شده قاری قرآن. اصلا هم نمیدونم پیشنهاد کی بود اینو بنویسن، ولی زندگی بابای من شبیه به قوانین قرآن نبود. تو خانواده ما تا به یه تضادی برمیخوردن آرامش شون بهم میخورد و کفر گفتن شون شروع میشد، ناشکری و بحث و نق زدن و … و فکر میکردن خدا داره اذیتشون میکنه(توی خانواده های مذهبی این باور نهادینه شده که سختی ها امتحان الهیه و وظیفه تو فقط تحمل کردن آنهاست بدون اینکه کفر بگی، اگه کفر بگی پات رفته روی خط و سوختی و بالاخره یه روز تحملت تموم میشه و کاسه صبرت لبریز میشه و پات میره روی خط) و نکته اش اینکه وقتی نوبت من بود عصبانی بشم بهم میگفتن تو چرا اینقدر عصبی هستی و منو دعوت به مکارم الاخلاق میکردن و اینکه تو با این اخلاقت قطعاً در آینده به مشکل میخوری. و من همه حرفاشون رو باور میکردم. همه قضاوت ها و تحقیر شدن ها رو باور میکردم، و حتی یه بار به ذهنم نرسیده بود که بگم همین الان این زندگی فعلی خودتون آیا نتیجه همون گذشته نادرست خودتون نیست ؟ آیا نشنیدین قرآن میگه: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ دیگران رو به خیر امر میکنید و خودتون رو فراموش میکنید؟ کفور بودن و ناشکری اینقدر شدید بود که ذهن من هنوز برای شکرگزاری مقاومت داره. هنوز برای باور نعمتهای خداوند مقاومت داره. و البته روح پدرم شاد، خدا بخاطر این درسهایی که پدرم بهم داد رحمت و مغفرتش رو نصیبش کنه. همین تضادها هم بخشی از تکامل من بود که پدرم به بهای زندگی خودش این درسها رو بهم داد. از خداوند میخوام که من رو انسانی مفید و ارزشمند و شکور قرار بده. که از درسهای مثبت و توحیدی استاد عباس منش و استاد شایسته و بقیه دوستان توحیدیم استفاده مفید و موثر کنم. از خداوند هدایت میخوام تا بتونم بهترین و توحیدی ترین و درست ترین باورها رو بسازم و تثبیت کنم که همیشه در مدار صراط مستقیم بمونم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود ؛ این همه قول و غزل تعبیه در منقارش»
«صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل ؛ جانبِ عشق عزیز است، فرومگذارش»
(شاید زیاد مرتبط نباشه به موضوع فایل ولی دلم نیومد از حافظ ننویسم)
سلام به دوست عزیزم حمید جان
عکس پروفایلتون یه کارتون هست که من با بچه هام دیدم و چقدر قشنگ بود
که یه پسر بچه بود که تو دریا ماهی میشد ولی وقتی میمود بیرون انسان میشد و اون دوست داشت بره از دریا بیرون خودش را کشف کن و خانواده اش مخالف بودن تا اینکه که یه دوست پیدا کرد و باهم رفتن تو شهر را گشتن و تجربه های زیادی پیدا کردن
حمید جان خانواده من هم مثل شما همین جور بودن که توضیح دادین از اون خانواده من فقط عصبی شدن و داد زدن را یاد گرفتم چون کلا باهاشون فرق میکردم و اینو اکثر فامیل بهم میگفتن و میگن
برا همینه که خدا منو دوست داشت و هدایت کرد به این سایت
چقدر تو این مدت اگه من صبرم را بیشتر میکردم بهتر از این نتیجه میگرفتم ولی تا به اینجا هم خوب بوده
اینکه بری بیرون و خدا برات یه نفر را بزاره که تو شلوغی بایسته و فرمان هم بده تا تو پارک کنی
اینکه همین حالا بگی خدا یا چی بپزم برا ناهار یا ناهار را چی کنم فقط تو ذهنم گفتم جیگر خوبه به همسرم پیام دادم گفتم ناهار چی درست کنم گفت جیگر میگیرم
اینکه کفش و کیفهایی که نو بودن و استفاده نکردم را به راحتی بفروشم در صورتی که خانواده ام میگفتن کسی نمیخره ولی پولش به کارتم ریخته شد
اینکه دخترم آوینا جان که 6 سالشه بیدار بشه بدون اینکه من هنوز تمرین دوره کشف قوانین را ننوشتم بگه صبح بخیر
اینکه من ببینم یه آقای دنبال جا پارک میگرده بهش میگم آقا من دارم میرم بیا جای من و چقدر تشکر کرد
اینکه در کنار دوره شیوه حل مسائل یه دوره میخواستم که هم مثل تمرین ستاره قطبی داشته باشه هم چیزهای دیگه که دوره بینظیر کشف قوانین بروزرسانی شد و من بدون هیچ مکثی خریدم خدا روشکر
با خودم که مرور میکنم میبینم خیلی آماده بودم شاید تو روابط جای کار دارم ولی اینو میدونم که با تمرین خانم شایسته عزیزم که سپاسگزارشون هستم به روابط عالی که هدفم هست میرسم چون کویرم را فهمیدم فرار از همسر و بچه ها بود
نمیدونم چی شد که برای شما نوشتم
آخه امروز پیاده روی نرفتم که تا بچه ها خواب هستن کامنت بزارم دوساعتی هم شد که بنویسم ولی نشد که ارسال بشه
حمید جان گذشته را باید رها کرد و از همین جایی که هستی شروع کنی
دوست عزیزم کامنتت بسیار ارزشمند بود با تمام آیه ها
در پناه الله ثروتمند شاد سلامت و پایدار باشی
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم خانم محمدیان گرانقدر. از لطف و محبت شما بسیار سپاسگزارم بخاطر زمان ارزشمندتون. در این کامنت نکات ارزشمند و زیبایی برای من وجود داشت. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر اینکه تونستین دوره ارزشمند کشف قوانین رو تهیه کنید. یا بهتره بگم به لحاظ سطح تکامل تون به مدار دریافت آگاهی های این دوره برسید، علیرغم اینکه کمتر از یک ساله عضو این سایت هستین.
بسیار بسیار تحسینتون میکنم که حتی ریز ترین نکات رو هم توجه میکنید و بابتش شاکر هستین و احساس خوب دارید.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به داداش الهی مان
من فقط در حد سلام میتونم بنویسم، زیرا که تعهد 40 روزه دادم، سخنی با کسی در مباحث توحیدی و موفقیت نکنم، فقط استاد اگه تمرینی گفت انجام بدم. و این را گفتم که بگم.
گفتگو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم.
در مورد قسمت اول متن ات کلی حرف هست، ان شاءالله در آینده ای نزدیک اگر تصمیم جدیدی نگیرم.
تو مسیر خوشیها و نعمات که یادم نبود وقتی از صراط مستقیم خارج شدم رفتم توی خاکی و کلی راه رو رفتم تازه یادم میاد یه خداوندی هم هست که کمک میکنه.
زمان» نعمت خداست و من انسان اجازه ندارم نعمت خدا رو هدر بدم
در پناه حق
سلام و درود به شما رضوان جان خواهر بزرگوارم. بسیار بسیار تحسینت میکنم.
به تعهدت احترام میذارم. و ازت متشکرم که زمان ارزشمندتو برای نوشتن کامنت اختصاص دادی.
منم پر حرفی نمیکنم و این بیت رو از حافظ تقدیم حضورت میکنم.
«در حریمِ عشق نَتْوان زد دَم از گفت و شنید ؛ زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش»
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام آقا حمید عزیز
آخ که چه زیبا نعمت زمان رو توضیح دادین ،مثل همیشه عالی گفتین . ساره ی قدیم بسیار جاهل بود و بسیار هدرش داد . خداروشکر که از وقتی در سایت هستم مدیریت زمانم بهتر شده
اون قسمتی که نمونه مثال برای بیل گیتس گفتین عالی بود به ذهن دلیل منطقی میداد که حق نق زدن نداری . حس کردم مثل یه زیپیه که با خوندنش زیپ دهنم رو بست ، مرسی از شما برای کامنت های خوبتون
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ساره عزیز. بسیار بسیار از شما سپاسگزارم ، و بسیار تحسین تون میکنم. خدا رو شاکرم که کامنتم براتون مفید بوده. از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به آقا حمیدِ عزیز!
چقدر این جمله تکان دهنده بود:
اگه گمراه بودیم و خدا رو نداشتیم کی حاضر و قادر بود نقش خدا رو توی زندگی مون ایفا کنه؟
حتی فکر کردن بهش هم پشت آدم رو میلرزونه…که اگر ما رها شده بودیم در این دنیا…بدون حضور یک نیروی هدایتگر! خدا رو شکر که اینطور نیست و به قول شما،
خدا رو شکر به خاطر نعمت حضور خودِ خداوند در زندگی مون!
این مثالی که زدین فکر میکنم برای خیلی هامون آشنا باشه…وقتی در مسیر خوشی ها و نعمات هستیم و به قول معروف اوضاع بر وفق مراد است کمتر سراغ خدا رو میگیریم، شاید به زبون میگیم خدایا شکرت، ولی اون احساس نزدیکی به خدا و یادآوری اینکه همه ی این نعمت ها ناشی از هدایت پروردگار بوده رو کمتر داریم، تا اینکه دوباره به یه تضادی بخوریم و یادمون بیاد که یه خدایی هم بود که تو شرایط سخت کمک میکنه!
خیلی شما رو تحسین میکنم که خوب خودتون رو میشناسین و چنین مثال هایی میزنین که هم برای خودتون یادآوری میشه هم برای همه ی ما!
و چقدر خوب دوباره یادآوری کردین قانون جهان هستی رو!
خداوند طراح و خالقِ قوانینه، و انسان خودش خالقِ اتفاقات
واقعاً چرا باور اینکه همه ی اتفاقات زندگیمون رو خودمون خلق میکنیم انقدر سخته؟
احتمالاً یکی از دلایلش اینه که از بچگی به ما گفتن “اگر خدا بخواد فلان…اگر خدا نخواد فلان”
و چون باورها یک شبه به وجود نیومدن، زمان میبره تا باور جدید رو جایگزین باور قدیمی کنیم…
اما چرا برای بعضی ها این زمان کمتر و برای بعضی ها بیشتره؟
دیروز داشتم جلسه 6 قدم 1 رو گوش میدادم
یک نفر سوال کرده بود چه جوری باورها رو ایجاد کنیم؟
استاد گفتن فرض کنین یه نفر یه خبری رو به شما میده، چی میشه که اون خبر رو باور کنی؟
جواب این بود که اگر به اون آدم اعتماد داشته باشم احتمالاً حرفش رو باور میکنم و اگر شواهدی هم در تصدیق اون جمله ببینم بازم بیشتر باور میکنم
پس اونایی که تونستن در زمان کمتر، باور اینکه من خالق اتفاقات زندگیم هستم رو جایگزین باورهای قبلی کنن به خدا اعتماد بیشتری داشتن و شواهد و الگوهای تصدیق کننده ی این باور رو بیشتر جستجو کردن و به خودشون یادآوری کردن…چیزی که خودِ من هنوز خیلی باید روش کار کنم!
جمله ی طلاییِ بعدیِ شما:
«زمان» نعمت خداست و من انسان اجازه ندارم نعمت خدا رو هدر بدم
خدایا شکرت که این رو از طریق بنده ی آگاهت امروز به من یادآوری کردی!
خدا پدر شما رو رحمت کنه و جایگاهشون در بهشت باشه. فکر میکنم خیلی از ما در خانواده های به شدت مذهبی بزرگ شدیم با باورهای اشتباه. اما خدا رو شکر که یک الگوی حی و حاضر مثل استاد عباسمنش عزیز داریم که از همون خانواده ها و با همون باورهای اشتباه، تونستن زندگیشون رو به طور کامل از این رو به اون رو بکنن.
باز هم از شما تشکر میکنم به خاطر کامنت بی نظیرتون و به خاطر اینکه در این خانواده ی صمیمی فعال هستین و به رشدِ هم کمک میکنیم. خدایا شکرت!
در پناه حق باشید!
سلام و درود به شما خانم زمانی گرانقدر. بسیار بسیار تحسینتون میکنم. و از شما سپاسگزارم بخاطر زمان ارزشمندتون که اختصاص دادین و برام کامنت نوشتین.
کامنت بسیار ارزشمندی بود و بسیار ازش لذت بردم و خدا رو شکر میکنم که خداوند منت سرم گذاشت و لطف بهم کرد و کلامی رو بر قلبم جاری کرد تا احساس خوبی برای بندگان ارزشمندش بوجود بیاره. اینکه انسان باورهای مذهبی داشته باشه بد نیست. وقتی وارد حقیقت دین و مذهب میشیم تمام توصیه های دین، همون آموزه های قرآنه، همون آموزه هایی هست که استاد عباس منش بهمون میگه، منتها استاد عباس منش اصل رو گرفته و فرعیات و حاشیه ها و شاخ و برگ های اضافی رو هرس کرده. بعضی از اون جماعت مذهبی اصل رو رها کردن، همون توحیدی که ظاهراً اصلی از اصول دین هست (به گفته خودشون) برای توحید یه بنر تبلیغاتی وجود نداره، ولی برای مسائل دیگه امکانات و تبلیغات هزینه میشه. من دیگه در مورد اون حواشی چیزی نمیگم . از ارتفاع مهر نماز گرفته، تا جهت حرکت آب وضو و هزاران مقررات ریز و درشتی دیگه که فقط استرس و حال منفی به آدم میده.
براتون از خداوند احساس خوب و مثبت و عالی درخواست میکنم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به حمید آقای موحد و خوش گفتار و بذله گو
از شما ممنون و متشکرم برای کامنت زیبا و تأثیرگذارت، خیلی ازش استفاده کردم
من هم از خدا خیلی سپاسگزارم که به این سایت هدایتمون کرد و در این دورهمی زیبا و پرسود می تونیم از آگاهیها و تجربه های همدیگه استفاده کنیم
اتفاقاً من هم دیروز و امروز صبح آیات مربوط به توبه نصوح و همینطور فرمانروایی مطلق خداوند رو مطالعه می کردم که شما هم در کامنتت راجع به همین موارد نوشتی این همزمانی برام جالب بود
تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شئ قدیر
پر برکت است کسی که فرمانروایی همه هستی بدست اوست و او از عهده هر کاری بر می آید
الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملاً و هو العزیز الغفور
همان که مرگ و زندگی را آفرید تا امتحانتان کند که کدامتان بهتر رفتار می کنید و او شکست ناپذیر آمرزنده است
همون طور که گفتی اینکه خدا علام الغیوب هست به این معنی هست که او دانای همه چیزهایی است که از نظر ما انسانها پنهان و پوشیده است، خدا که آگاهی مطلقه
خدا حفظت کنه آقا حمید با این شوخ طبعی که داری داشتم پیاده روی میکردم وکامنت شما رو می خوندم و وقتی که به این قسمت رسیدم (یه وقتایی که به مشکل میخورم تازه یادم میاد یه بخش درخواست کمک های اضطراری هست بنام خداوند) با صدای بلند خندیدم… ولی یه کمی بعدش تقریباً داشت گریه ام می گرفت اونجایی که گفتی متوجه این باور شدی که (زمان نعمت خداست و من انسان اجازه ندارم نعمت خدا رو هدر بدم) این یه تلنگر به من هم بود چون من هم خیلی وقتا متوجه میشم که (در طول روز کلی زمان هدر میدم و آخر شب میبینم که از تمریناتم و از کار کردن روی خودم و از رشد و پیشرفت جاموندم) خدای مهربون همه ما رو هدایت کنه که قدر واقعی این نعمت رو درک کنیم و مثل همه افراد خیلی موفق از این نعمت بسیار ارزشمند بنحو احسن استفاده کنیم
آقا حمید خانواده من هم بشدت مذهبی بود حتی خودم همین الان هم مذهبی هستم (نترسی ها صبر کن توضیح بدم خخخخخ) حتی پدرم هم خدا رحمتش کنه روحانی بود ولی واقعاً یک انسان نمونه مؤمن و معتقد و عامل به اعتقادش بود و باورهای درست زیادی داشت حالا ممکنه من با بعضی از باوراش موافق نباشم ولی یکبار هم یادم نمیاد که ایشون از برخورد با تضاد آرامشش به هم خورده باشه، کفر گفتن و ناشکری و نق زدن که اصلاً و ابداً در میون نبود
بنظرم اگه من واقعاً یک فرد مذهبی (درست) باشم یکی از بهترین بنده های خدا میشم
اشکال از مذهبی بودن نیست بلکه از کج فهمی و بد عمل کردن خیلی از آدمهای مذهبی هست
خدا رو هزاران بار شکر که من هم با تأسی به پدرم، آگاهانه اهل کفر گفتن و ناشکری و گله و شکایت از خدا نبوده و نیستم حتی وقتی که بیست و دو سال قبل پسر بیست ساله ام رو پیش خودش برد
قبل از آشنایی با استاد هم خیلی وقتها شکر خدا بر زبونم جاری بود ولی الان به فاصله زمین تا آسمون شکرگزاریم آگاهانه تر و لذت بخش تر شده
خدا پدر شما رو رحمت کنه که ازش درس گرفتی و باعث تکاملت شد
خدا همه ما رو به باورهای توحیدی درست هدایت کنه
خیر و برکت و سعادت در دنیا و آخرت نصیبت باشه
هزاران درود به شما فاطمه بانوی نازنین
و ممنونم از کامنت تون و آیه های زیبایی که ثبت کردین که با هر کدومش انگار خداوند مستقیم داره با من صحبت میکنه که:
«پر برکت است کسی که فرمانروایی همه هستی بدست اوست و او از عهده هر کاری بر می آید» ……
البته که بر میاد و صد البته که همه امیدم به خود خود خود توست الله جانم…
چقدرررررررررررررر دلنشین با بنده هات حرف میزنی خدا جانم…
ممنونم فاطمه جان از این پیام الهی لذت بردم و اشک تو چشمام جمع شد از ذوق این که خداوند چقدر شنواست و چقدر قشنگ با بنده هاش حرف میزنه….
سراسر غرق عشق و نور الهی باشید و خداوند همه رفتگانمون رو بیامرزه به خصوص پدر بزرگوارتون رو..
سلام به خواهر عزیزم وجیهه بانو
من هم از شما بسیار سپاسگزارم برای جوابی که به کامنتم دادی حس خوبی ازش دریافت کردم
اولش امتیاز پنج ستاره رو به نشونه تشکر روی پاسخت هدیه کردم ولی دیدم کافی نیست به دو دلیل
1-هزاران درود برام فرستادی
2-دعای خیلی ارزشمندی در حقم کردی
و در آیه 86 سوره نسا خدای مهربونمون بما سفارش کرده که
وَ أِذا حُیّیتُم بِتَحِیَّهِِ فَحَیّوا بأحسَنَ مِنهآ أَو رُدّوها
هر گاه به شما درود فرستند در پاسخ درودی بهتر از آن بگویید و یا حد اقل همان را باز گویید
خدا رو شکر می کنم که از زبان کامنتم پیام الهی رو دریافت کردی و چه عاشقانه در باره خدا نوشتی لذت بردم
همه خیر و برکت دنیا و همه خیر و برکت آخرت رو از خدای وهابم برات درخواست می کنم
آمین
سلام خواهرم و سپاس گذارم که فاطمه اید…
خدا رو شکر که برازنده نام زیباتون هستین دوست خوبم..
و چقدر پیامتون برام پر بود از احساس پاک آگاهی..
تحسینتون میکنم که اینقدر با قرآن دوست هستین..
الهی با قرآن وکلام خداوند در دنیا و اخرت سعادتمند زندگی کنید بانوجان..
سپاس از پاسخ پر مهرتون
سلام و درود به شما خانم سلیمی بزرگوار و گرانقدر. بسیار بسیار از شما سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندتون و ممنونم که زمان ارزشمندتون رو اختصاص دادین برای نوشتن کامنت. روح پدرتون و پسر تون شاد و در آرامش و قرین رحمت ابدی الهی.
ببخشید با تأخیر کامنتتون رو پاسخ میدم. کامنت تون بسیار بسیار تحسین برانگیز و پر از نکات ارزشمند بود، این همون خضوع به درگاه خداونده که بارها توصیه شده. این هم جاییه که قرآن در سوره بقره میگه «و بشر الصابرین» و «علیهم صلوات من ربهم».
الهی که همیشه در پناه رحمت و آرامش بینهایت پروردگار باشید. در بهترین زمان و مکان و شرایط. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
به نام خدای مهربانم و سلام به شما دوست ارزشمندم
همواره کامنتهای شما را با شوق و لذتی بسیار میخونم چون بسیار زیبا و آگاهانه از درس هاتون، از درکتون، از باورهاتون و تجربه های زندگیتون مینویسید چیزی که برای همه ما هر کدام به نوعی وجود داره
پس شما لایق تحسین کردن هستید
چه زیبا نوشتید که بقیه در موقع ناراحتی به شما میگن چرا خودتو کنترل نمیکنی و این در حالی هست که خود اونهد در همون شرایط، دارن همون مدلی عکس العمل نشون میدن
این همون چیزی هست که استاد عباسمنش هم بارها اشاره کردن که فلان فرد خانوادشون فقط بلدن برای بقیه نسخه بپیچن و هر وقت نوبت به خودش، نوبت به عمل به نصیحتاشون میرسه، خودش از همه بدتر عمل میکنه
یعنی این عمل ماست که داره ما رو به بقیه میشناسونه و نه حرفها و نصیحت های زیبا و من هم از زمانیکه این حرف رو باور کردم، واقعا تا جایی که میتونم نصیحت نمیکنم گر چه بعضی مواقع سخته و سعی میکنم عمل کنم و بقیه عمل من و نتایج من رو ببینن و حالا دیگه تصمیم با خودشونه
و دقیقا همین عملگرایی استاد عباسمنش هست که اینقدر همه ماها رو شیفته ایشون کرده
ایشون طبل تو خالی نیست، علاقه ای هم به نصیحت نداره
با نتایجشون با اعمالشون بهما نشون میده از چه مسیری رفته و بعد ماها که عاشق دیدن تجربه های بقیه ، مخصوصا افراد موفق هستیم، ایشون رو میپذیریم، جذب ایشون میشیم و ایمان پیدا میکنیم که با نتایج ایشون، مسیر درست چیه
و این یعنی انام همون رسالتی که به خاطرش به دنیا اومدیم
نگران نباشید که چرا گاهی نمیتوانیم رسالتمان که همان شناخت خودمون و توانمندی هامون هست رو بهش عمل کنیم و بقیه از دست ما در امان نیستیم چون انسان قطره ای از وجود خداست و باید تکامل رو طی کنه و این تکامل هیچ زمان کامل نمیشه
همینه این دنیا پر از تضاده، پر از خوبو بد، شب و روز، سیاه و سفید، مهربانی و ظلم، خوش اخلاقی و بد اخلاقی، آرامش و طوفان، شادی و غم ووووووو هزاران مدل تضاد دیگه و ما انسان ها با وجود همه این تضادها میتونیم انتخاب کنیم که در کدام مسیر حرکت کنیم و با اون تضاد ، فرو بریزیم یا باهاش رشد کنیم و خواسته پرورش بدیم
میتونم ساعتها در مورد درکم از این موضوعات بنویسم اما دوست دارم حتی به اندازه ذره ای ا این نوشته ها، عمل کنم و خدا رو هزاران بار شکرت به نظرم تا حدی توانستم و همین بودن در این سایت وخوندن کامنتها و دیدن و درک کامنتها و بودن در مسیری متفاوت از اکثریت جامعه به من این موضوع رو ثابت میکنه
همه ما بهترین هستیم و دنبال کمالگرایی نباشیم، همینکه امروز قدری آرام تر و شادتر هستیم وبا امیدو ایمان زندگی میکنیم، یعنی خوشبختیم و میتوانیم بهتر و خوشبخت تر هم باشیم
برای هممون زیباترین تجربه ها رو آرزو دارم و باز هم سپاسگذار وجود ارزشمند و آگاه شما هستم
سلام و درود به شما خانم حسینی گرانقدر ، از لطف و محبت شما بسیار ممنون و سپاسگزارم که سخاوتمندانه تجربیات و آگاهی های توحیدی تون رو به من هم هدیه دادین. خداوند بر این سخاوتمندی شما، نعمت و ثروت بینهایت ببخشه.
با کامنت شما یکبار دیگه رفتم به گذشته. به اون سالهایی که مجبور بودم تنش رو تحمل کنم. جالب اینجاست اون تنش ها توی خونه بود و من هر چقدر از خونه دور شدم و بیشتر با جامعه قاطی شدم آرامشم بیشتر شد. و این سایت…. این سایت مسیر زندگی منو به کلی عوض کرد. چقدر خدا رو شاکرم بخاطر نعمت استاد عباس منش و این دورهمی توحیدی. باورتون میشه یه وقتایی میرم خونه مادرم اینا یه وقتایی برادرام بحث کردن رو شروع میکنن. قبلاً برادر کوچیکه ام رو میگفتم خب این هنوز جوونه، برادر بزرگه ام که دوتا بچه داره ، میگفتم الان اینو چی بگم ؟ تو دلم به کاراشون خنده ام میگرفت. از حرفها و کارهاشون. مینشستم سکوت مطلق. اونها داد و بیداد و غیبت و حرف و … از دیوار صدا در میومد از من هیچ صدایی در نمیومد. بعد از چند دقیقه پا میشدم میگفتم من برم تا جایی یه کاری دارم. میرفتم بیرون تا اون صدا ها رو با سکوت و آرامش خالی کنم. لطف خدا بود که منو هدایت کرد. من اونها رو سرزنش نمیکنم، اونها شبیه گذشته من هستن. من ظرف وجودم بزرگتر شد. به آرامشم افزون شد. هنوز هم یه وقتایی از کوره درمیرم ولی خداوکیلی الان 99% مواقع حالم خوبه ، احساسم عالی و مثبته. یه وقتایی شاید یه کمی بهم بریزم و اونم سکوت میکنم. سکوت و سکوت و سکوت. دیگه چه فاجعه ای پیش بیاد که من بهم بریزم و یه صدایی ازم دربیاد. حالا در گذشته چی بود ؟ در گذشته با کوچکترین رویداد جزیی صدام در میومد. آهای چه خبره چرا فلانه ، چرا چنانه؟ چرا این چرا اون.
واقعاً اینجا میرسیم به اون آیه قرآن که خداوند در توصیف اهل ایمان میگه: «وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ ۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ»
مىگویند: سپاس خدایى را که اندوه را از ما دور کرد، زیرا پروردگار ما آمرزندهٔ شکرپذیر است. 34فاطر
خیلی ممنونم از شما بخاطر کامنت ارزشمند تون و زمانی که اختصاص دادین تا آگاهی های توحیدی تون رو بهم هدیه بدین.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به شما حمید آقای نازنین
صداقت وحال خوبتون رو با خدا خیلی خیلی تحسین میکنم.
خیلی خداروشکر میکنم، یه جایی تو این دنیا هست،که وقتی میای داخلش،حالت محال خوب نشه
استاد عزیز،مریم بانوی زیبای من وشما دوستان نازنین، مگه میشه آدم حالش بد بمونه
(مىگویند: سپاس خدایى را که اندوه را از ما دور کرد، زیرا پروردگار ما آمرزندهٔ شکرپذیر است. 34فاطر)
یعنی من عاشق این خدام،که وقتی دنبال نشونه هستی ازش،همیشه برات حاضر وآماده داره
اینم از نشانه ی امروز من ،لابلای کلمات شما….
خدارو صد هزار مرتبه سپاسگزارم
بهترینهارو براتون از خدای مهربونم میخوام….
سلاااممم استاد عزیزم
قبل از پاسخ بگم که از صمیم قلب از شما سپاسگزارم برای گذاشتن فایل جدید
و از استاد شایسته هم از صمیم قلب سپاسگزارم بابت فیلمبرداری تدوین فایل و …
استاد جونم چه قدر این فایل و سوالهایی که شد چیزیه که خودم اینروزا خیلی دارم بهش فکر میکنم از چنبه های مختلف و سعی میکنم ترمز هامو پیدا کنم و حلشون کنم :))
البته من برای اینکه ناامید نشم همیشه با خودم میگم نگار اشکالی نداره داری تکاملت رو طی میکنی داری اروم اروم مدارت میره بالا و همین که میره مهمه و …
ولی از طرفی هم که شما این سوال رو جدی پرسیدید گفتم خب باید با تمرکز بیشتری جوابش رو پیدا کنم الان یک سال گذشته ، میتونست توی این یک سال روندم خیلی بهتر باشه …
از طرفی هم من تازه سه ماهه تو دوره سلامتی اومدم و برای هدفم خیلی خیلی به این انرژی روحی و جسمی نیاز داشتم که قبلا از یک سال پیش تاحالا obviously , نداشتم و اون هم مانعی بزرگی برای اهدافم شده بود
ولی الان این مانع بزرگ برداشته شده و هر روز هم بهتر میشه خداروشکر
درباره ی هدفم بگم
من پارسال هدفم این بود که مربی رقص بشم
من اونقدر در مدار پایین تری بودم که تحقق این خواسته رو خیلی دور میدونستم ، اما با کار کردن روی باورام و عمل کردن به هدایت و الهامات خدا ، با قدم برداشتن ، با حرکت کردن ، اون هم حرکت کردنی که صد در صد به خاطر شکل گیری باورهای جدید بوده … تونستم به این خواسته ام برسم .
پارسال دقیقا همین همین موقع
یعنی خرداد 1401
من بسیار بسیار ناامیدی گرفته بودم حدودا یک ماه افسردگی داشتم چون خییییلی نجواها داشتن منو از درون میخوردن
من اینارو میگم چون الان یادم رفته الان اینکه مربی رقص هستم و چندین سانس کلاس عمومی و خصوصی بالاشهر دارم و چند تا جای دیگه برام خیلی عادی شده میگم اینکه چیزی نیست درحالیکه پارسال همین موقع داشتن یک سانس کلاس حتی برای یکی دو نفر هنرجو در پایین شهر برام خواسته های دور و سخت و غیر ممکن بود و از شدت نجواها که چطور چگونه ، همین روزا پارسال افتاده بودم گوشه ی اتاق و …….
ولی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی فایلای شما رو گوش کردم با خودم حرف زدم ، الگو و منطق هارو اوردم از مثال هایی که میشود و فلانی تونسته ، و پاشدم اقدام عملی انجام دادم در راستاش و ….
و بله بهش رسیدم .
پارسال خرداد که تموم شد من حالم و اوضاعم کمی بهتر شد و با کنترل ذهن ، شرایطی پیش اومد و من کلاس هام شروع شد در تیر ماه …
توی این یک سال خب خیلی چیزها یاد گرفتم ، خیلی پیشرفت و رشد داشتم ، مدارم رفت بالاتر هنرجو ها و شرایط بهتر ، ادمای خوب و باکیفیت کنارم ،
توی این یک سال یعنی کل سال 1401 ، من بزرگترین پاشنه اشیل زندگیم که روابطم بود رو حل کردم
دوستی صمیمی داشتم که منو بسیار پایین میکشوند ولی من ارزش و لیاقت وجودیم به بودن اون کنارم در این پنج سال میدونستم و از بچگی همینطور بودم همیشه به خاطر دوستام حالم بد بود همیشه ، حتی وقتایی که رابطه ام باهاشون بسیار بهم ضربه میزد بسیار تحقیر میشدم باز با تمام وجود میخواستم نگهشون دارم چون خودمو بدون دوست صمیمی ام بی ارزش میدونستم ….
ولی این بزرگترین پاشنه ی اشیل رو درست کردم :)))))
یادمه از پنج سالگی من این مشکل رو داشتم :)))))
یادمه تمام روزهای دبستان ، راهنمایی و دبیرستانم به خاطر این نقص بزرگم زهرمارم شدن و هر روز ناراحتی و …
اما من سال 1401 این هم درست کردم برای همیشه
بارها سعی کرده بودم اما ریشه ای نبود این بار ریشه ای برای ابد حل شد و خداروشکر بابتش ….
و خب در کنار اون هدفم که مربی رقص شدن بود و نقص ها و ترمزهای بزرگی که داشتم تو زندگیم که حل شد و بعدش هم انرژی جسمانی و روحی پایینی که داشتم حل شد با دوره سلامتی و الان میدونی احساس میکنم اماده ام برای پرش و جهشی بزرگتر در راستای این هدفم ….
اینا رو گفتم چون استاد اول فایل گفت چه هدفیه که خیلی تلاش کردی ولی بهش نرسیدی من با خودم گفتم خب من پارسال تا حالا تلاش کردم برای ارتقا پیدا کردن تو شغلم و بالارفتن ولی به اون بالای بالا نرسیدم که دیدم عه من تو این یه سال چه ترمز هایی رو برداشتم در مسیر این هدفم و نمیشه بگم خب من خیلی تلاش کردم نرسیدم بهش … من تلاش هام توی مسیر دیگه ای رفتن که کلی سنگلاخ مسیر موفقیتی زندگیم رو برداشتن و الان اماده حرکتم ، به قول استاد کوله بار بسیار سنگینی داشتم با پاهای برهنه و گاری که چرخ نداشت رو زمین کشیده میشد … من الان توی این یک سال این وزنه های سنگینو برداشتم از دوشم و بابتش به خودم افتخار میکنم چون واقعا یادم رفته بود به طور کامل :))))))
من هدفم این بود و هست که هنرجوهای زیاد و با کیفیت و ثابت داشته باشم توی کلاسای رقصم …
و الانا که دوره سلامتی هم رو به پایان هست برام …
داشتم به همین موضوع فکر میکردم …
من چه ترمزی دارم در برابر رسیدن به هدفم ؟؟؟
میشد و میتونست که توی این یک سال هنرجو های زیادتر و با کیفیت تر و پیشرفته داشته باشم چرا نشد ؟؟؟
چرا هنوز نمیشه ؟؟؟؟
با توجه به اتفاقی که اخیرا افتاد من فهمیدم که یک ترمز بزرگ داشتم و اون این بود که خودمو لایق این موفقیت نمیدونستم :))))
مثلا اینو بگم هنرجوهای من تو بالاشهر از نظر مالی هم خب خیلی بالاتر بودن
کفشایی که میپوشیدن لباساشون و خب سن پایین دارن ولی ماشین دارن و … از من خیلی بهتر بود یکم هم این مورد باعث میشد با خودم بگم ببین اینا که از تو کوچیکترن و هنرجوی تو هستن لباسا و کفشای گرون دارن ولی تو نه پس تو چجور مربی هستی …
یا باور کمبود دارم میگم هنرجو کمه مشتری کمه و …
یا اگر هست فلان مربیه کشونده سمته خودش برا من نمونده
و الان دارم روی این باورام کار میکنم
توی عزت نفسم مشکل دارم
خودمو مقایسه میکنم با فلان مربیه میگم اون مربیو ببین چه قدر به خودش میرسه چه لباسا و کفشای گرونی میپوشه چه قدر ارایش و هزینه برای خودش میکنه ، چه قدر شرایط مالی خانواده اش بهتر از منه پدر مادرش هر چی بخواد براش میگیرن و از همه طرف براشون هزینه میشه و همه براشون ارزش زیادی قائلن ، دوستای زیادی دارن ، یا ناخن میکارنو فلانو بیسال … من هیچ کدوم ازینا رو ندارم من هیچی شو ندارم هیچیشو پس کمترم از اون ….
گهگاهی هم این باوره میاد که اونا کلی تبلیغ کردن پول دادن تو اینکارارو نکردی پس برای همین داره طول میکشه
درحالیکه نهههههه تو قانون خداوند اینجور نیست یعنی هدایت خداوند قدرتش کمتر از تبلیغاتهههههه ؟؟؟؟
استغفرالله اعوذب لله
و اره دیگه این باورا پس ذهنم توی ضمیر ناخوداگاهم هستن و خیلی هم ریزن یعنی ادم باید خیلی احساسات خودش رو بشناسه با خودش صادق باشه تا بتونه پیداشون کنه و من دارم روشون کار میکنم و ضد این باورای مخرب رو درونم میسازم .
سوال دوم :
ایا فردی رو میشناسید که همون هدفای شما رو داشته و با تلاش کمتر زمان کمتر بهش رسیده ؟؟؟
وااای استاد بله صد در صد بله :)
من اینو در دوره ها و اموزه هاتون فهمیده بودم که باید برای رسیدن به هدفی الگو پیدا کرد
و با خودت بگی فلانی تونسته پس منم میتونم فقط باید باورایی که اون داره رو داشته باشم مثل اون عمل کنم
من هم همینطور شد پارسال که همین موقع تو خرداد در ناامیدی بسیار غرق شده بودم برای بیرون اومدن ازون حال همش با خودم میگفتم نگار اون تونسته فلانی الان داره این خواسته رو تو چرا نداشته باشی ؟؟؟؟ مگه مهارت رقص تو ازون کمتره ؟؟؟ نه نبود من از همون اول که کارمو میخواستم شروع کنم خیلی مهارتم بهتر از خیلی مربیا بود الان هم هست
و با همین مثال ها خودمو کشوندم بالا
الان هم که هدفم درجه بالاتری پیدا کرده
یعنی داشتن هنرجوهای تعداد بالا و مهم : کیفیت بالا هست
دارم بازم از این الگوها استفاده میکنم
اره استاد هست
من همین الان یه مربیو میشناسم که به خدا نصف منم مهارت رقص و اموزشش نیست … هنرجوهایی که چند ماهه دارن با من کار میکنن الان ازون بهتر میرقصن … شاید باورتون نشه
ولی استاد چناااان پول زیادی دارن از رقص در میاره و سانس های کلاس هاش پره پره پره پره و دمو دیقه ورک شاپ میذاره همه هم میرن ورک شاپ هاش ثبت نام میکنن :))
ولی من ورک شاپ گذاشتن رو برای خودم خیلی بالا میبینم خب به اندازه ی اون هنرجو ندارم و اونقدرا تو کارم رشد نکردم برای گذاشتن ورک شاپ
و این چیزی نیست که فقط من بگما
نه خیلی از دوستانم و بقیه مربیا بهم گفتن نگار کاره تو فوقالعاده است ما دنسر بهتر از تو ندیدیم .
البته بگم من قبلنا حسادت میکردم به این شخص :)
و یکی از ویژگی هایی که ساختم تحسین واقعی افراد بوده
و همین فردی که میگم قبلا منو فالو نداشت توی اینستا ذهن بد منم بهم میگفت نگار انفالوش کن تو ازون بهتری چرا فالوش داری و … ولی من گفتم نگار اگه میخای پیشرفت کنی باااید بتونی به اون به خاطر موفقیت هاش تحسین اش کنی تحسین واقعی از ته دل …
بعد از فقط یکم کار کردن رو این ویژگیم نمیدونم چی شد یه دفعه فالوم کرد و منم از قانون تحسین استفاده کردم و توی پیامی بهش تمام ویژگی های مثبتش و دستاوردهاشو تحسین کردمو و نتیجه فوق العاده بود همین فرد باهام دوست شد و کلی حس مثبت و صمیمی بینمون ایجاد شد .
و بله این است قدرت تحسین
الان هم همین فرد رو دارم الگو میکنم برای خودم
چون واقعا تلاش و مهارت رقصش و زمانی که میذاره خیلی کمتر از منه و راحت خییلی راحت همه سانس هاش پره خیلی درامدش بالاتر از منه خیلی خیلی محبوب تر و مشهور تر از منه :))))))))
و دارم با کمک این الگو و تحسین واقعیش از صمیم قلبم ، با قانون فراوانی و به خصوص قانون لیاقت ( که دارم رو این لیاقته خیلی تمرکزی کار میکنم و الان نمیتونم بازش کنم چون مبحثش خییلی طولانیه و مفصله احتمالا به زودی درباره این هم کامنت میذارم ،) رو خودم کار میکنم .
و خداروشکر که نشونه هارو دارم میبینم
دارم میبینم این فهمیدنه ترمز و کار روش داره جواب میده به خدا داره نتیجه میده
همین الان دارم این کامنتو میذارم کلاس عمومی ام با کودکان که بالاشهره اصفهانه تموم شد و همین هم ارزوی بزرگم بود که البته چون بهش رسیدم برام عادی شده خخخخخخخ
جدیا باید هر دفعه بنویسم چیا قبلا ارزوم بوده و یاداوری کنم که الان دارم چون الان این عادی شده برام میگم نه من سه تا سانس با بچه های کوچیک با کیفیت میخوام … خخخ
این بچه هایی که میگم زیره 10 سالن و منظورم از باکیفیت اینه که خانوادشون پولدارن و با فرهنگ و ارزش بالای رقص رو میدونن ، خود بچه ها استعداد رقص دارن ، تمرین میکنن ، سر کلاس به حرفای من گوش میدن ، و زود یاد میگیرن
هنرجوی کم سن با کیفیت برای من یعنی این
که تازه دو هفته اس دارن میان کاش میتونستم ویدیوشونو بذارم اینجا ببینید چطور تو سه چهار جلسه بهشون یه رقص هماهنگ گروهی یاد دادم و چهههههه قددددر خوووشگل میرن اصلا ذوق مرررگ میشممممم براشوووون تاحالا ندیدم کلاس رقص کودکان که اینقدر خوب باشه
هیچ چیزی توی کل دنیا نمیتونه اندازه ی اینها منو به ذوق مرگ بودن برسونه :))))﴾))
این نتیجه ی داشتن شغل رویایی ات هست
عشق عشق عشق عشق عشق عشق فقط عشق حتی وقتی هفت روز هفته باشگاهی و تمرین میکنی ورزش میکنی کلاس میذاری کلاس میری و …. فقط داری عشق میکنی :))))
.
الان چیزی که من میخوام داشتن درامد بالاتر از رقص ، داشتن هنرجوهای خصوصی بهتر ، داشتن سانس های بیشتر با تعداد بیشتر ، و اینکه همین هنرجوها ثابت تا چند سال دیگه و کامل در طول سال پیش من بیان و من به حرفه ای ترین دنسر ها توی سن کم تبدیلشون بکنم :))))) و این هم ارزوی منههههههههههه
وااااااای خدااااای من اصلا بهش فکر میکنم از هوش میرممممممم
من میمیرم برای این اهدافم جونم هم میدم و واقعا تا الان ثابت کردم که واقعا اینقدر عاشق این اهدافم هستم که حاضرم جونم هم بدم براش .
و دیگه از اهدافم داشتن سانس بزرگسالان حرفه ای و پیشرفته با تعداد بالا و با کیفیت و ثابت هست
این کیفیت بالا تر ، تعداد بالاتر و ثابت بودنه
این سه تا ویژگی هست که خیییلی برام مهمه و هدفم هست
و بعد هم گذاشتن ورک شاپ رقص
دو تا مربی هست تو اصفهان تند تند تند پشت سرهم ورک شاپ میذارن خخخخخخ
به خدا مهارتشون از من بیشتر نیستا …. خخخخخخ
ولی خداروشکر تحسینشون میکنم عاشقشونم که اینقدر موفق هستن
ولی میدونی چیه منی که عباسمنشی ام باید خییییلی بیشتر ازینا موفق باشم :)))))))))﴾)
و میشم هم :)))))
ااره اره باشه الان ذهنم داره میگه تو یک ساله شروع کردی با وضعیت مالی پایین و خونه ی بیرون از شهر و اون ترمز های زیادی که داشتی و تازه برداشته شدن ولی اونا نه
اونا هم بالای چهار پنج ساله دارن کار میکنن ، هم خونه شون تو شهره مثل تو روزی چهار ساعت تو مسیر رفت و برگشت نیستن ، و این ترمز هایی که به خاطر شرایط مالی و عاطفی که تو بزرگ شدی رو ندارن و تبلیغ هم میکنن و بلاگری اینستا هم میکنن ولی تو نه و …
اوکی باشه ذهن عزیزم من که گفتم برا این هدفم تا پای مرگ و جونم حاضرم بمیرم اینا که چیزی نیست خودم میسازم
عوضش من استاد و اگاهی هایی دارم که اونا ندارن
همین وضعیت و شرایطی که دارم بعد ها باعث افتخارم میشن
همینا باعث میشن که من خیییلی تلاشم رو بیشتر کنم خیلی به خودم متکی باشم و پولدار تر و موفق تر از اونا بشم .
چون اونا این تضاد های مالی و عاطفی که من از بچگی و همین الان دارم رو اونا ندارن پس به اندازه ی من ، کوهی از اتش اشتیاق برای پول دار شدن برای رشد و پیشرفت در رقص برای موفقیت برای خونه و ماشین خریدن ، برای دستاوردهای عظیم و جهانی در رقص ، در کلاس ها و هنرجو و محتواهای متفاوت و … ندارن
اما من دارم
به لطف همین تضاد ها من دارم :)
پس این هم شد برای سوال دوم
.
عه استاد چه جالب شما هم به قانون احساس لیاقت اشاره کردید در ادامه فایل که من قبلش نوشتم :))))
اره اره اره این دو تا خیلی مهمن
احساس لیاقت و قانون فراوانی
تا الان من نتایج خوبی گرفتم ولی بیشتر نشد به خاطر این دو تا ترمز ذهنی من بوده
هم لیاقت که یه تیکه توضیح دادم بالا که چرا خودمو لایق نمیدونستم و قانون فراوانی که من فکر میکردم نیست هنرجو کمه اما الان دارم میبینم دارم باور میکنم که هم من لایق هستم هم هنرجو زیاده خیلی هم زیاده و هر روز دارم با جزییات بیشتر روی این دوتا کار میکنم :))))
و میبینی چه قدر نتایج زود و خوب میان :))))
استاد من هر سه تا سوالی که مطرح کردید رو تا الان جواب دادم ناخوداگاه خخخخخخ
یعنی قبل از شنیدنه فایله شروع کردم به نوشتن و دیگه خیلی جالب و هدایتی سوال سوم رو جواب دادم همراه توضیحات سوال اول و دوم :)))))
توی جنبه های دیگه هم مثل روابط عاطفی هم مطمعنا ترمزهایی دارم ولی راسیتش ترجیحم اینه که فعلا تمرکزم فقط روی شغلم و خودم باشه و تمرکزم رو پراکنده نکنم .
انشالله نوبت به اونم میرسه ولی الان دوست دارم همینجوری این روند رو به تنهایی پیش ببرم تا بعد …
خداجونممممم شکرت هزاران مرتبه شکرت بابت هدایتت و کمکی که بهم کردی برای نوشتن
کامنت قبلیم بازخورد خیییلی خوبی داشت اون خیلی منو هیجان زده کرد برای نوشتن کامنت جدیده این فایل :)))))
دارم میرم برای شروع کلاس بعدیم :)))
در پناه الله یکتا :))))
عاشق تک تکتونم بچه های سایت
بوس بهتون :+)
این کامنت یکی از اون احساسی ترین هایی بوده که تا الان خواندم، عاشقتمم من بابااا
چقدر زیبا نوشتی
چقدر زیبایی تو
چقدر زیبا تغییر دادی خودت را
و چه شخصیتی ساختی الان
واووو
خداروشکر میکنم که اولا ما ادمیم
خداروشکرر میکنم که در عین حال ما ادمیم میشه تغییر هم کرد
و خداروشکر که این تغییر تغییر این و اون و اونا و ایناا نییی بخداا تغیرر خوته خوت هاا والا
این درون این ذهن عزیز که وقتی درست تربیتش کنی یک سواری معرکهای میگیری ازش و امان از سواری او بر تو!
تحسینت میکنم برای اینی که هستی چقدر خوبه خوبه که هدفات واضح و مشخص اصننن میدونی چی میخوای خیلی وقت ها خودم فراموش میکنم.
چقدر عالی بود اینجا که در مورد تغییر زاویه ی دیدت نوشتی و تحسین کردن دوستی که از تو درامد خیلی بیشتری داره البته الان قطعا خودتم تو مسیرشی و هدایت داری میشی.
عاشقتم من
سپاس از خدا برای وجودت
پیش به سوی رشد و ترقی بیشتر یوهوووو
سلاااام عشقهههه منننن
مرررررسی برا کامنتت
مررررسی برای تحسین کردنت
همینکه دوسته گلی مثل تو دارم خودش برام یه مهره تاییده از اینکه چه قدر من مدارم بالاتر رفته
منی که پارسال هیچ دوست عباسمنشی نداشتم و به خاطر عزت نفس پایینم به دوستایی میچسبیدم که باعث پسرفت من میشدن ولی الان هیچ کدوم ازون دوستا نیستن … هیچ کدوم .
کلی دوست دارم که عاشقانه دوستم دارن ، باعث رشد و پیشرفت من میشن ، وجودشون بهم انرژی الهی فوق العاده زیادی میده و قطعا تو یکی ازین دوستایی برام . وقتی ادم تغییر میکنه اینجوری خدا نتایج رو برات میاره … همه ی این دوستا وقتی اومدن که من همه ی دوستای قبلیمو گذاشتم کنار و تنها شدم و با اون تنهایی در صلح و عشق قرار گرفتم … بعدش دوستای خوب اومدن :)))) خداروشکر برای وجودشون و وجودت .
بوس دوا لیپایی بهت Muaw
سلام دوست نازنین
سلام به دانشجوی ساعی و فعال استاد گرانقدرم
همه ی کامنت های شما را با عشق می خونم و ازش درس میگیرم . چرا ؟
@اول- نگار جونم چسبیدی به اصلِ قانون و حاشیه رو رها کردی ! عالیه!
@@دوم – در موردِ طی شدن تکامل ت چقدر عالی توضیح دادی . این که قبل از طی شدن تکامل ممکنه حسِ (چرا خوب پیش نمیره و چرا اونا بهتر عمل می کنن و چرا همه چی جلوی راهم و گرفته و…) اما می بینی وقتی آدم با خودش رو راست می شینه و زندگی شو زیر ورو می کنه و می ذاره زیر ذره بین ، کلی انرژی میگیره ،چون متوجه میشه که آقا من خودمو با خودم فقط باید مقایسه کنم . ختم کلام !
دیدن الگو ها خیلی عالیه ، روند رشد بقیه رو رصد کردن خیلی عالیه ، اما ما هیچوقت نمی تونیم بفهمیم اون آدمای دیگه چه پروسه ای رو طی کردن ؟ چطور تکاملشون طی شده توی همه ی موارد روابط، مالی ، معنوی و شغل ؟؟!!
@@@سوم – این که ما در زندگی مون یا در حالِ پیشرفتیم و یا در حالِ بی حرکتی و رکود که همون پسرفت حساب میشه !
این که نوشتی در عرض یکسال سه دوره کلاس برای عشق های کوچولو ترتیب دادی ، وای خدای من قند توی دلم آب شد ! عزیزم این یه رشد عالیه برای تو، برای تویی که خودتو آنالیز کردی و به اصطلاح استاد جونم ترمزهاتو تا حدودی شناختی . امان از ترمز عدم احساس لیاقت و احساس کمبود که عالی اشاره کردی .
@@@@چهارم – داشتن پلان و هدف یکساله ویا پنج ساله طبق آموزه های استادم !
###یه داستان برات بگم . می گن آدمای خردمند حتی موقع خواب یه چشمشون بازه ، قبلن ها می گفتم خب ممکنه خیلی ها یه چشمشون موقع خواب باز باشه اماااااااااا بعدتر ها فهمیدم که نه بابا این یه تمثیلیه بر ای این که بگه این آدما چقد همیشه حواسشون جمع و جوره . یعنی چی ؟
یعنی علاوه بر طی زندگی روزمره و روز به روز ، حواسشون به اهداف دورتر و عالی ترشون هست ! انگار اهدافشون و روی یه پلاکارد روی پیشونی شون نوشتن ! هر روز صبح به هنگام بیداری اول یه ریویو می کنن به اهدافِ در پیش رو ، بعد می گن خداجونم سپاسگزارم که برای امروزم هم یه هدف خوشگل و عالی و کوچولو دارم ( یعنی مثلن مثل ما تمرین ستاره قطبی شو می نویسه میشه هیجده مورد که قراره تا شب تیک بخوره ! عاشق این تمرین ستاره قطبی ام) و بعد می گن الهی به امید تو و روز و با اشتیاق و حواس جمعی به دیدن نکات مثبت شروع می کنن . اینم یه الگو از آدمای خردمند!
در نهایت کامنت هات برام یه رنگ و بوی تازگی ، غیر تکراری ، نو ، با احساس و با اشتیاق داره که به خاطر عشق و علاقه ت به کارت ایجاد میشه .
منتظر نظرات ارزشمندت هستم .
سپاسگزار از استاد بی نظیرم
سپاسگزار از نگار نازنینم
سلاااام مهری جاااان عزیییزم نمیدونی چههه قدر حالو هوام با خوندنه کامنتت دگرگون شد
موقع خوندنه کامنتت اینقدر لذت میبردم که برای اولین بار این احساسو داشتم که نمیخواستم اسکرول کنم برم پایبن تر چون میترسیدم تموم بشه … با هر اسکرول هی میگفتم نکنه برم پایین تموم بشه این کامنت
اصلا اینقدر خوشحال شدممم اینقدر ذوق کردم که زود به محمد فتحی عزیز پیام دادم گفتم مهری برام کامنت گذاشته .خخخخ
میتونم بگم زیباترین پاسخی بوده که تاحالا داشتم …
مرسی از اینکه نکات و ویژگی های مثبتم رو برام نوشتی … ما انسانیم نسیانیم فراموش میکنیم برای همین سپاسگزارم بابت یاداوری این مهمِ ارزشمند به من :))))
عاااشقتم از سرتاسر وجودت عشق و خوبی و محبت میباره .
و دیدم که چه قدر پاسخ هات همیشه مفصل و بسیار بسیار ارزشمنده کلی کیف کردم و به خودم هم افرین گفتم که کامنتم باعث شد فردی مثل شما برای من دست به قلم بشه و بنویسه
چون میدونم شما فقط فقط موقعی دست به قلم میشید که واقعا اون چیز شما رو خیلی به وجد بیاره و چیزی بسیار ارزشمند باشه نه هر چیزی … و اون موقع کمیاب هست که با تمام وجود مینویسید و این محبت نصیب من شد ….
خداجونم شکرت شکرت شکرت
از دور میبوسمت ایشالله هر جا که هستی شاد و خرم و سلامت و ثروتمند باشی عزیزه دلمممم
سلام عزیزم منام همسر رضا صبوری
واقعا دمت گرم دختر بهت افتخار میکنم وازت خیلیییییی ممنونم که این کامنت و گذاشتی چون باعث شد کلی حرفهایی که باورهام بود متوجهشون نمیشدم پیدا کنم که در کارم کلی ضربه خوردم
که فک میکردم فقط یه خودخوریه اما الان فهمیدم که نه باورهامو مرور میکردم
میتونی بهم بگی چطوری روشون باید کارکنم تغییرشون بدم عزیزم ؟
همیشه بدرخشی دختر قوی دنیا به زنان قوی شدیداً نیاز داره
عاشقتممم
هوالباقی هوالشافی
بنظرم کسی که تلاش میکنه و به هدف نمیرسه مشکل از ریشه و اساسی هست، مهم ترین مشکل های اساسی اون این هست احتمالا یا ظرف وجودس رو در حد اون هدفی که تو ذهنش ساخته نداره یا اصلا تلاش مستمر و تلاش اصلا نمیکنه.مثل اینکه فردی بگه من تو هدفم ماشین بنز هست ولی برای بنز دار شدن اولا شخصیت وجودش رو پرورش نده دوما خودش رو در حد بنز داشتن لایق ندونه سوما برای کسی که مثلا بنز داره تلاش برای مبلغ خریدش نکنه و دنبال راه های میانبر باشه
این آدم قطعا همیشه زودتر از تلاش کردن زود تر از انجام دادن خط پایان منتظر معجزه هست
آخرش هم به زمین و زمان فحش بده که نشد
این آدمایی که فقط هدف های واهی تو ذهن میسازند و فقط تو ذهنشون براشون شاخ و برگ میدن و موقع انجام و مرحله تلاش و رسیدن دنبال زمان کشی و وقت کشی هستند امروز و فردا کردن
نمیدونم دنبال بهانه های منفی گرایی و نهایت هم وسط راه کار رو ول کنند دم دمی بهشون میگن
من خودم به این نتیجه رسیدم همیشه این شعارم هست NO try NLY DOOOOO فقط اول عزم و جزم کن به انجام دادن به این فکر نکن تلاشت چقدر باشه تو مسیر سوپر انرژی ها رو میزنی برای تلاش مضاعف پس ابتدا فقط انجام بده
وقتی فکری تو ذهنت آمد مطمن باش پس تو توانایی به فعل کردن هم داری پس انجام بده و عملی کن
من معجزه خواستن جذب کردن و انجام دادن و تلاش کردن و نهایت داشتن رو داشتم
الان همین امروز یه قرارداد حقوقی ملکی بستم علی الحساب 17 میلیون برام آمد درحالی دیشب فقط من 6 هزار تومن داشتم و با خودم میگفتم باید از کسی تا سر ماه قرض کنم
پس خواستن هست پس انجام دادن هست باید دنبال کار رفت دنبال هدف پول درآوردن والا مگه میشه بشینی تو خونه و پول برات بیاد باید جرقه ای بخوره و تو یه طرف اون عامل جرقه باشی
من واقعا فهمیدم وقتی هر کاری رو از ته قلب و از ته وجود عزمم به جزم انجامش دادم و خودم رو بزرگتر از هدفم دیدم تا برعکس باشه و دلسرد بشم قطعا بهش رسیدم
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
من دوست دارم که در مشیر علایقم به رشد و پیشرفت و کسب مهارت ادامه بدم.
فعالیتی که از انجام آن لذت می برم . و در اون مسیر به استقلال مالی برسم. در حال حاضر با احساس می کنم هنوز نمی دونم توی چه مسیری باید حرکت کنم.
تمام تلاشهای خودم رو به کار بستم . موانعی که فکر می کردم باید حل بشه در همین حرقه ای که هستم و بتوانم درآمدم رابیشتر کنم انجام دادم.
از جمله:
1. انجام کارهای بایگانی دفترم رو که وقتی مشتری و کار جدید می آمد می گفتم وای باز هم به بایگانی ها اضافه شد. همه رو با هدایت رب انجام دادم.
2. حسابهای دفتری باز که نمی دونستم چقدر بدهکارم و چقدر از مشتریان طلبکارم. و همچنین حشابداری اونها که با توجه به بچه کوچک داشتن نمی توانستم به روزشان کنم که به لطف حق هدایت شدم به فروش نقدی و تسویه حسابها همان موقع فروش و همچنین به تدریج حشابهای بدهی و طلبهایم صفر شد و یک سیتم روان جاری و به روز و آماده برای پذیرش فروشهای بیشتر و بزرگتر .
3. مشکل مراجعه مشتری که و اجبار داشتن دفتر حتی اگر نمی توانستم در اون حضور داشته باشم ، چون به دلیل داشتن بچه کوچک نمی تونستم دفتر بروم و از طرفی اصلا هیچ وقت با حضور و نشستن در دفتر درآمد زایی نکرده بودم حتی در زمانی که بالاترین پرتفوی شعبه رو داشتم.
به لطف حق خیلی راحت هدایت شدم به داشتن نمایندگی بدون دفتر که هم مراجعه مشتری رو حل می کرد و هم نرفتن من به دفتر و سایر هزینه های اجاره و کارمند و ….
ولی با این همه رشد هر چند مشتریانم که اقساط بیمه صادر می کردن نقد شدند و برخی از آنها هم به دلیل نقد کار کردنم رفتن.
ولی به قول استاد باید خط قرمز خودم رو بدای ورود به مدار مشتریان نقد و فراوان حفظ می کردم ولی درآمدم افزایش پیدا نکرد.
با مراجعه به گذشته خودم که برخی اوقات می گفتم اگر مجبور نبودم به پول درآوردن و کار کردن فکر کنم می رفتم ورزش و یه آدم پر تحرک هستم با شرایط موجودی که داشتم هدایت شدم به انجام یوگا و حتی الهامم بهم گفت یک ماخ سعی کن هر روز یوگا کار کنی.
بعد از اون یک ماه وقتی ازش پرسیدم خوب الان چه کار کنم برای افزایش درآمدم بهم گفت نامه انصراف از کارت رو بده . اولش شاید ذهنم گولم زد از ترس انجامش که شاید افکارت بوده .
هر چند سعی می کردم با خودم مرور کنم خدایا با این هدایتها که کردی و شرایطی که پیدا کردم الان پتاشیل این رو دارم که از سراسر ایران مشتری داشته باشم و در کارم هر روز درآمد بیشتر رو داشته باشم. و از طرفی آنقدر روان و زبده هستم که اگر همین الان بگی از این کار بیا بیرون بدون هیچ حساب و کتاب بازی راحت بتونم بیام بیرون.
ووقتی بهم گفت انصراف بده . آیا می خواهی اگر شرکت باز هم بعد 3 الی 4 ماه که مانده به پایان قرارداد، موافقت کنه که با این درآمد کم و رو به کاهش تو قرارداد ببنده باز هم می خوای ادامه بدی. گفتم نه.
گفت پش همین الان انصراف بده . بهش گفتم خوب تا آخرش وای میسم اگر دیگه نبست که هیچ اگر خواست ببنده دیگه نمی بندم . ولی باز درونم بهم گفت فرق انصراف الانت اینه که تو یه جواریی داری خودت مهاجرت می کنی نه اینکه صبر کنی تا شاید دیگه بندازنت بیرون و دیگه راهی نداشته باشی .
و اگر این کار می خواست جواب بده تا حالا داده بود. پس حتما باید تغییر مسیر بدی.
بالاخره نامه انصرافم رو دیروز زدم و الان ممتظرم تا ربم قدم بعدی رو بهم بگه.
از خدامی خوام که کمکم کنه تا بتونم الهامات و نشانه ها رو به وضوح بفهمم و با ایمان قوی عمل کنم.
با اینکه دارم یوگا کار نی کنم نمی دونم چرا لذت نمی برم و بعضی وقتها فکر می کنم باید انجامش بدم تا قدم خودم رو بردارم و جهان من رو به لذتهای بیشتر هدایت کنه.
فکر می کنم خودم رو درونم رو و علایقم رو نشناختم.
با اینکه دیگه کاری به حرف بقیه به خصوص همسرم ندارم که چی می گه . چون فقط دنبال خودم می گردم دنبال علایقم دنبال انجام کاری که عطش درونم رو شیراب کنه و به خودم بگم آفرین فاطمه سرجای خودت هشتی و هر روز خودت و استهدادهای دورونی ت رو بیشتر و بهتر بروز می دی.
سوال2. چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
تقریبا همه می دونن به چه چیزی علاقه دارن. یکی از اقوام هستند که زمانی که هیچ کاری نمی کرد با دیدن موفقیتهای کاری من دوست داشت که فعال باشه و بعد رفت دنبال اونچه بیشتر دوستش داشت و الان هر روز مسیرهای جدید براش باز می شه و من می بینمش کیف می کنم که هر روز رشد وپیشرفت بیشتری در حوزه کاریش داره.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
من فکر می کنم چون من همیشه از بچگی یاد گرفته بودم که اگر می خوای به جایی برسی باید روی لذتها و خواسته هات پا بزاری و اونها رو نبینی تا قوی تر و محکمتر بشی بدای رسیدن به خواسته هات.
ولی زمانی که از صحبتهای استاد شنیدم راه موفقیت از مسیر علاقه و لذت می گذره انگار دنیا رو بهم دادن . که دیگه نیاز نیست سختی بکشم و خلافچیزهایی که دوست دارم حرکت کنم.
ولی الان اصلا نمی دونم از چی لذت می برم یا چی می خوام. با همه اعتماد به نفسی که تا حالا داتم که دست به هر کاری بزنم در آن موفق خواهم بود.
به نام خداوند وهاب
سلام استاد عزیز وخانم شایسته مهربان
ودوستان نازنین
استاد چقدر اندام فوقالعاده ای درست کردید وچقدر بهتون میاد تیشرت سفید وپاردیس باورنکردنی هست ازاین همه زیبایی و سرسبزی وآرامش
خدایاشکرت
توی دوره کشف قوانین زندگی استاد از ترمزهای میگه که نمیزاره ما به خواسته هایمان برسیم
این ترمزها همان باورهای محدود کننده ای هستند که ما باید باتمام وجود وقت بزاریم وشناسایی کنیم وپیدا کردن ترمزها جهاد اکبری میخواد .استمرار. تلاش .وپشت کار
میتونه درپیداکردن ترمزها به ما کمک کنه
این ترمزها سالیان سال هست که توی ناخودآگاه ما جای خودشو محکم کرده ودیده نمیشه
چون از زمانی که به دنیا آمدیم این باورهای محدود کننده در ذهن ما کاشته شده بدون اینکه خودمان
خبر داشته باشیم
ما بدون اینکه اطلاعی داشته باشیم
از فیلم ها .داستانها. خانواده.مدرسه.مذهب به ناخودآگاه ما وارده شده است
وما بزرگ شدیم وتصاد وخواسته ها درما شکل گرفته
وما برای رسیدن آنها تلاش کردیم وتلاش کردیم
وهرچه قدر که زمان بیشتری را برای رسیدن به خواسته ها گذاشته ایم فایده ای نداشت وتازه باورهایمان رانیز تخریب کرده است وما را به سمت ناسپاسی وگمراهی وشرک کشاند
من خودم سالهاست که میخواستم از لحاظ مالی پیشرفت کنم وچندین شغل عوض کردم ومدام به سراغ ایده های زیادی میرفتم اما هرچقدر که بیشتر تلاش میکردم کارم بدتر ازقبل میشد
واخر این به ذهنم میومد که ما روزی گنجیشکی هستیم وخداوند میخواد که ما فقیر باشیم
واگر ما این ترمزها را پیدا کنیم و روی آنها زمان بزاریم
وترمز ها را برداریم دقیقا مثل همون بارونی که بعد از این فایل شروع به باریدن کرد ما به خواسته هام میرسیم
ولاجرم نعمت وبرکت وارد زندگی ما میشه
باران رحمت الاهی همیشه آماده باریدن هست
وما زمانی میتونیم باران را لمس کنیم که از زیر سقف های محدود ذهن بریم بیرون و این لطافت باران را حس کنیم
استادبابت این فایل وبه روزرسانی دوره کشف قوانین زندگی سپاسگزارم
درپناه الله مهربان موفق وثروتمند باشید
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان
سلامی از جنس عشق خدمت اساتید بزرگم استاد عباسمنش بزرگ و عزیزم و مریم جون خوشگل و زیبا و بینظیر
خیلی خیلی مناظر رویایی بینظیر بود منم امروز دوباره استاد با تمرین ستاره قطبی از خدا خواستم فایل جدید امروز بزارین من ذووووق خدایا بی نهایت شکرت و من هر لحظه دارم بخاطر تمرین ستاره قطبی سورپرایزای فوق العاده میشم خدارو میلیاردها بار شکر
راجع به سؤالایی که استاد پرسیدن
سوال 1:چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
من همیشه دوست داشتم رابطه عاطفی و عاشقانه واقعی داشته باشم که ازدواج کنم و مثل فیلما باهم زندگی عاشقونه داشته باشیم و هر چی که تو فیلما دیدیم اسمش وابستگیه بیماریه ذهنیه خلا عاطفیه اسمش عشق نیست هرچی که راجع به عشق بهمون گفتن پیش فرضامون همه غلط بوده وهمیشه تو روابطم مشکل داشتم چون خلا داشتم و وابستگی تو روابط رو مثل همه به اشتباه اسمش رو عشق گذاشتم و هنوزم دارم رو خودم کار میکنم روی این موضوع که خلا و وابستگی رو فقط و فقط با خدا و خودم پر کنم من برای ازدواجم خیلی تلاش کردم اما واقعا درست نشد تا الان چون ترمز داشتم اما اما دیروز چون من جلسات دوره های استاد رو هدایتی گوش میدم هدایت شدم دوباره به فایل جلسه دوم عشق و مودت که استاد تمرین بهمون گفتن و نشستم نوشتم و دلیل اون پیش فرض ها رو وترمز رو فهمیدم و الگوی مناسب براش پیدا کردم و ذهنمو همش دارم منطقی قانع میکنم تا اتفاق بیفتد و نشونه های عالی ای هم دارم میبینم خدارو بی نهایت شکرت و میدونم خیلی خیلی خیلییییییی بیشتر دوره عشق و مودت و دوره بینظیر عزت نفس رو گوش کنم مدام از الان هم بیشتر باید کار کنم روی خودم و استاد میگن باید اتفاق بیفته اگر نمیفته ترمز شماست که داره کار خودشو انجام میده
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
خیلی ها رو میشناسم اولین نفری که به ذهنم میاد استاد عباسمنش و مریم جون هستن که با وجود باورهای منفی تو گذشتشون الان رابطه ی بی نهایت رویایی و بینظیر رو دارن سالها باهم تجربه میکنن به معنای واقعی و هیچ آدمی هیچ کاپلی رو مثل استاد و مریم جون ندیدم یه رابطه ی توحیدی بدور از هیچ وابستگی ای سرشار از عشق و مودت بینظیر ترین الگوی من هستن تو تموم موارد و جنبه های زندگی م شکر وجود پر برکتشون تو زندگیم
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
من ترمزم اینه تو این رابطه که فک میکنم پسرها نمیتونن در عین حال که کار میکنن رابطه عاطفی هم داشته باشن تایمش رو ندارن در صورتی که کلی الگو نشون دادم مثلا این آدم که ازهم خوشمون میاد ولی رابطه ای هنوز شکل نگرفته بینمون و جفتمون ترمز داریم کارش بازاریه البته به صورت آنلاین اونم کار میکنه و باهم که حرف زدیم گفت من کارم طوری هس که تایم ندارم برای رابطه بزارم و من الگو پیدا کردم که ببین همه ی بازاریا هم تو بازار دارن کار میکنن هم میخوان ارتباط عاشقانه و عاطفی داشته باشن و ازدواج کنن بعد ذهنم منطقی قانع شد و این پیش فرض هم بخاطر عدم کنترل خودم در ورودی های ذهنم قبل این رابطه با اون رابطه ی قبلی بود که به مدت 5ماه با یه آدم اشتباه هر لحظه بهم میگفت من یا باید کار کنم یا باید ازدواج کنم دوتا رو باهم نمیتونم مدام بهم میگفت و باورم رو ساخت متاسفانه ولی دیگه این ترمز رو پیدا کردم والگوی مناسب جایگزین کردم و دیگه خیالم راحته والبته یه مورد دیگه از ترمزم اینه که بیشتر و از اینی که هست بیشتر و بیشتر باید فقط خودم فقططططط خودم حال خودم رو خوب و عالی کنم نه اینکه یه رابطه یا یه فرد بخواد حال منو خوب کنه هم چین چیزی هیچ وقت اتفاق نمیفته و بیشتر و بیشتر از اینی که هستم با خودم به صلح برسم و فوق العاده قوی تر بشم از اینی که الان هستم خیلی خیلی بیشتر بنابراین باید سیر تکاملی خودشو طی کنه و من فقط باید حالمو خوب نگه دارم و از مسیر لذت ببرم استاد تو دوره کشف قوانین زندگی جلسه هشتم گفتن بهمون که با قطعیت تمام میگن بهمون که رسیدن به اهداف اونجا اون بالا خبر خاصی نیست هر چیزی که هست مهم لذت بردن از اون مسیر هست فقط و فقططط و منم از مسیر لذت میبرم و یه ترمز دیگم به این موضوع خیلی خیلی گیر دادم و رهاش نکردم و اینو فهمیدم الان که مهم ترین رابطه ی من رابطه ی خودم با خودم هست و تموم روابط در هر مواردی در الویت های پایین تر قرار بدم تا زندگیم رویایی بشه
و اینجوری این رابطه عاطفی شکل میگیره فقط در همین صورت هست که شکل میگیره نباید رو یه نفر خاص تاکید کرد و یه نفر خاص رو خواست جهان اساسش فراوانیه اما من هدایت میشم سمت این آدم موقعی که رهاش میکنم خود این آدم توی تایمای مختلف میاد سمتم دوباره و دوباره من کاری نمیکنم فقط رو خودم کار میکنم این که این رابطه شکل نگرفته جز عوامل بیرونیه عوامل بیرونی چیزی جز فرکانس و باورامون و افکارمون نیست استاد تو جلسه هفتم کشف قوانین زندگی کلی نیم ساعت آخر رو راجع به این موضوع باهامون صحبت کردن من هستم که ترمز دارم ترمز رو متوجه شدم الان و بر میدارمش و اتفاق می افتد و حتی اگر این آدم بره بیرون از زندگیم نفر بعدی هم بیاد این الگو تکرار میشه تا من درسشو بگیرم فقط آدما و اسمشون عوض میشن ولی اون روابط همونطوریه و وقتی ترمز رو همون باور مخرب و منفی رو همون کد خراب رو برمیداری باور مناسب رو جایگزینش میکنی و الگو نشونه ذهن میدیم ذهن منطقی قانع میشه ساکت میشه و اتفاق می افتد و من باید رها باشم و همینطور نخوام نظر دیگران رو حتی اون فرد رو جلب کنم فقط با خودم حال کنم و خوش بگذرونم با خودم و خدا بعد این روابط خودشون خود بخود اتفاق می افتن وقتی ما رو خودمون کار میکنیم به شدت اعتقاد دارم خودبخود اتفاق می افته خدارو بی نهایت شکر وروابط عاطفی یه کاتالیزور هستن برای بهبود و بهتر شدن رابطه ی خودمون با خودمون و
من مطمئنم بهترین ارتباط عاشقونه و عاطفی رو مثل مریم جون و استاد عباسمنش برام اتفاق می افته چون من تو مدار درست هستم تو مدار مناسب هستم و این یه قانونه که برای فردی که تو مدار مناسب و درست هست هیچ وقت اتفاق به ظاهر بدی براش نمیفته جهان این اجازه رو نمیده و میام میگم درست شد رابطم و همه چی عالیه خدارو بی نهایت شکر
خدارومیلیاردها بار شکر برای وجود استاد عباسمنش عزیزم و مریم جون خوشگل و بینظیر سایتون مستدام باشه برام تا ابد عاشقتونم روی ماه جفتتون رو میبوسم بابت همه چی ازتون ممنونم شما یکی از بزرگترین نعمت های زندگی من هستین و من کلی عاشقتونم با تموم وجودم تحسینتون میکنم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته دوست داشتنی
سلام به همه دوستان ارزشمندم
خدایا ازت سپاسگزارم که در مدار دریافت این آگاهی های ارزشمند هستم
استاد جان من همیشه دوست داشتم از نظر مالی پیشرفت کنم و به قول شما هر سال میومدم کلی هدف گذاری میکردم ولی نتایج اونطوری که من دلم میخواست نبود
تا اینکه هدایت شدم به دوره حل مسائل زندگی
اومدم ریشه مسئله ام رو پیدا کردم که چیزی هست که نمیزاره من از نظر مالی پیشرفت کنم
دیدم اولین و مهم ترین مسئله ای که تو زندگیم هست اینه که من اصلا تمرکزی رو کسب و کارم ندارم
اومدم این مسئله رو پیدا کردم که من به جای اینکه وقت و انرژیم رو بزارم رو خودم و روی رسیدن به اهدافم
وقت و انرژی من و تمرکز من داره برای دیگران خرج میشه
من شدم حلال مسائل دیگران
من با دلسوزی کردن برای دیگران با فداکاری کردن
با نداشتن قدرت نه گفتن و نداشتن عزت نفس
دارم مسائل دیگران رو حل میکنم و هر کسی هر کاری داره به من میگه و من برای خودم وقت و انرژی و تمرکز نمیزارم
بعد تعجب میکنم که چرا من نتیجه دلخواه رو نمیگیرم
چرا من پیشرفت نمیکنم
و تو دوره حل مسائل یه کامنت مفصلی نوشتم که با سوالات جلسه 2 این باورهای مخرب و این ترمز ها رو شناسایی کردم و اومدم اونا رو برطرف کردم
و انگار یه احساس سبکی و آزادی پیدا کردم
از زمانی که من تصمیم گرفتم تمرکز رو فقط بزارم رو خودم و روی اهدافم انصافا جهان هم کمکم کرد و انگار دیگه کسی با من کاری نداشت
و به این موضوع رسیدم که استاد همیشه میگن
وقتی تو مصمم بشی و متعهد بشی که به اهدافت برسی جهان در برابر تو تعظیم میکنه
با حل کردن این مسئله تایم و انرژی و تمرکز من بیشتر شد و میتونستم رو اهدافم تمرکز کنم
موضوع بعدی که بهش رسیدم این بود که من باید مهارت هام رو تو حوزه کاری خودم افزایش بدم
و یه هدفی در نظر گرفتم که بیام فلان تخصص رو یاد بگیرم تا بتونم ثروت بیشتری بسازم
اصلا شرایط جور نمیشد یعنی اصلا هدایت نمیشدم که برم آموزش ببینم
در صورتی که مطمئن بودم من باید تو کارم پیشرفت کنم
من باید این مهارت رو یاد بگیرم
ولی به سمتش هدایت نمیشدم
وقتی رو دوره حل مسائل کار میکردم یه ترمزی رو تو خودم پیدا کردم که خیلی هم مخفی بود که نمیزاشت من برم این مهارت و یاد بگیرم
و ترمزم این بود که
چون یه نفر دیگه داشت برامون این کار و انجام میداد و از ما دستمزد میگرفت
من ته ذهنم این ترمز بود که اگه من خودم یاد بگیرم دیگه ما به این آدم کار نمیدیم و این از نون خوردن میفته
میگفتم ولش کن نون این بریده میشه
حالا داره انجام میده و یه پولی هم میگیره
و دقیقا وقتی یه کم کار کم میشد اون طرف نگران میشد میگفت دیگه کار نمیدین بهم؟
بعد من هی میخواستم تلاش کنم که اون کار بگیره و درآمد داشته باشه
اینم از همون مواردی بود که گفتم تمرکز من رو دیگران بود
من سر راه خدا ایستاده بودم
وقتی این ترمز رو پیدا کردم اومدم باورهای مناسب ساختم
این باور که خداوند همه بنده هاش رو هدایت میکنه
خداوند مسئول روزی رسوندن به بنده هاش هست
من نمیتونم کمکی به دیگران کنم و دیگران خدا دارن و خداوند هدایتشون میکنه
استاد دقیقا از وقتی اومدم این ترمز رو پیدا کردم و برطرفش کردم با ساختن باورهای درست
همه چیز تغییر کرد
من هدایت شدم
هدایت کلید واژه ست به قول شما
خیلی سریع و راحت و آسان هدایت شدم
اول میخواستم برم کلاس بعد یه ایده ای اومد که برو تو یوتوب اصلا یه سرچی کن یه اطلاعاتی پیدا کن برای قدم اول
وقتی سرچ میکردم دیدم یه نفر که تو این کار خیلی حرفه ای هست ده جلسه آموزش رایگان گذاشته تو کانالش
منم همون آموزش ها رو پیگیری کردم و دیدم چقدر هم کامل و مفید و تخصصی داره آموزش میده
و شروع کردم به آموزش دیدن
موضوع خیلی مهم بعدی این بود که
وقتی من قدم برداشتم خداوند برام نشانه فرستاد
هم زمان دو تا مشتری برای این کاری که داشتم یاد میگرفتم اومدن
واقعا خدا فرستادشون که بهم بگه مسیرم درسته
یکیش دوستم بود که باهام تماس گرفت گفت من میخوام فلان کار و انجام بدم یه دفعه یاد تو افتادم گفتم تو میتونی برام انجام بدی
هزینه اش هم هر چقدر بشه من پرداخت میکنم
منم قبول کردم و هم زمان آموزشهایی که میدیدم و رو کار دوستم اجرا میکردم
هم مهارت هام داره افزایش پیدا میکنه و ارزش خلق میکنم و این خیلی حس خوبیه
هم دارم ثروت خلق میکنم
و هم به این موضوع رسیدم که تو وقتی ترمزهات رو پیدا میکنی و اونو برمیداری و واقعا متعهد میشی برای رسیدن به اهدافت خداوند کمکت میکنه
این خیلی برام لذت بخش بود و باورهام و تقویت کرد که من فقط اومدم رو خودم کار کردم و بقیه کارها رو خدا انجام داد
یعنی مشتریش و خدا جور کرد
و دقیقا در مورد سوال دوم هم بگم که
خداوند همون روزا یه آدمی آورد تو زندگی ما
یه همکار یه دوست
بعد من دیدم این آدم نسبت به من هیچ برتری نداره حتی تو حوزه کاری خودمون میتونم بگم من از اون هم بهترم
ولی اون داره خیلی خوب ثروت میسازه
بعد دیدم اولا اون باورهای خوبی درباره ثروت داره
وقتی من و همسرم هدایت شدیم که چند بار با ایشون همکاری کنیم از رفتارهاش و و از صحبت هاش فهمیدیم که خیلی باورهای خوبی درباره فراوانی داره
اینکه همیشه کار هست پول هست مشتری هست
و چقدر به مسیرهای ساده و آسان هدایت میشه برای ثروت ساختن
مورد بعدی اینکه اعتماد به نفسش تو کار خیلی زیاده
دیدم همیشه پا گذاشته رو ترس هاش رفته جلو
اصلا انگار خدا این آدم رو آورد که به من نشون بده که باورهاست که داره کار میکنه
اصلا من توسط این آدم فهمیدم چقرتوانایی دارم و خودم خبر ندارم و نمیتونم درست از این توانایی هام در جهت ثروت ساختن استفاده کنم
ولی اون آدم با اینکه شاید مهارت هاش تو کار کمتر از من هم باشه ولی میتونه از همون توانایی هایی که داره خیلی خوب استفاده کنه و ثروت بسازه
استاد ازتون سپاسگزارم برای این فایل ارزشمند
خدایا ازت سپاسگزارم که من را هدایت میکنی به اون مسیری که خودم میخواهم
استاد جان راستی اینم بگم ممنون که بارون و بهمون نشون دادین و این حس و حال فوق العاده رو باهامون به اشتراک گذاشتین
وقتی آخر فایل و دیدم گفتم خدایا منم بارون میخوام
بعد نوشتم خدایا امروز بارون بیاد برم تو تراس
استاد جون همین الان داره اینجا بارون میباره رفتم تو تراس کلی لذت بردم
هوا بینظیره
استاد و خانوم شایسته عزیزم عاشقتونم
خدایا شکرت