چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟ - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

594 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1164 روز

    سلام استاد عزیزم

    مقایسه کردن یکی از بدترین پاشنه اشیلهای من بوده الان به طرز محسوسی کمرنگ شده واقعا از شما ممنونم چون الان که کامنتارو میخونم میبینم من خیلی وقته بخاطر مقایسه احساسم بد نشده من حتی از اسم مقایسه میترسیدم از اینکه حلسه یکم دوره احساس لیاقت گوش بدم میترسیدم و چند ماه ایگنورش کردم الان اوووون ادم به جایی رسیده انقد عزت نفس و احساس لیاقتش در این مورد رفته بالا

    استاد عزیزم الان که دارم مینویسم واقعا ذوق میکنم چون میبینم نتیجه ی بزرگی گرفتم الان سپاسگذار نعمتهای دیگرانم بجای مقایسه کردن چون باور کردم هر کس هرجایی هست جای درستشه و بخاطر باورهاشه و منم باید ازون شخص یاد بگیرم باورهای خوبی بسازم ویژگی های خوبی در شخصیتم ایجاد کنم چون ارزشمندی من به داشتن چیزی یا نداشتنش نیست و من ارزشمندم فقط باید روی باورهام کار کنم

    استاد عزیزم من الان مدت زیادی در طول روز حالم خیلی خوبه و در حال سپاسگذاری هستم چون خودمو مقایسه نمیکنم چون همینطوری خودمو دوست دارم چون دیگرانو از خودم بهتر و ارزشمندتر نمیدونم خودمم از دیگران بهتر نمیدونم و همه در یک گروهیم در گروه اشرف مخلوقات در گروه بهترین محصولات خداوند و فقط باید باورهامونو درست کنیم هر کس مسیر یکتا و منحصربفرد خودش رو داره هر کس باورهای مخصوص خودش رو داره و همین دلایل کافیه تا مقایسه کردن بی معنی بشه و به دنبال رشد خودم باشم

    وقتی دیدم نوشته مرغ همسایه غازه یاد دوران نوجوانیم یا کمتر افتادم من همیشه خانوادمو مقایسه میکردم روابط متشنج تو خونمون رو مقایسه میکردم فکر میکردم دیگران گل و بلبلن

    مثلا میرفتیم خونه خالم حسرت میخوردم چه خونه ی تمیزی دارن چقدر فضا انرژیش مثبته وقتی میومدیم خونه تا ساعت ها حسرت میخوردم یا وقتی زنگ میزدن با مامانم حرف بزنه من حسرت میخورم الان تو خونه اونا کاش بودم در حالی که اونام کلی مشکل داشتن

    همیشه حسرت روابط خواهرانه ی دیگرانو میخوردم که چقدر دوتا خواهرن با هم خوبن منو خواهرم چقدر باهم بدیم و اونا چقدر باهم خوشن

    وقتی یکی از فامیلهارو میدیدم که با پدرش روابط خوبی دارن باهم میرن بیرون همیشه حسرت میخوردم

    در کل این مثال منو یاد بچگیم انداخت یا تو بعد ازدواج فراوان داشتم ازین مثال ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    سماء نورمحمدی گفته:
    مدت عضویت: 302 روز

    به نام تنها قدرت مطلق عالم .سلام به استاد عزیز وخانم شایسته عزیز درمورد این فایل که چرا فکر میکنیم مرغ همسایه غازه؟ که همیشه باعث مقایسه کردن زندگیمون، روابطمون بادیگران میشه من همیشه در حال مقایسه کردن زندگی خودم با یکی ازنزدیکترین اعضای فامیلم بودم همیشه همسر خودم با همسر اون مقایسه میکردم به خودم میگفتم خوش به حالشون چقدر خونه زندگیشون قشنگتر ازما چقدر همیشه درحال مسافرت رفتن هستند چقدر رابطشون با همدیگه عالی چقدر رفتارهمسرش با خانمش خوبه چقدر وقت میزاره برای زن وبچش و کلی از این چقدرا که زندگیم داشت ویران میکرد مخصوصا تا 2سال پیش که خیلی توی فضای مجازی واینستا گرام بودم آخه توی اینستا خیلی همه از خودشون عکس وفیلم های رمانتیک وعاشقانه میزارند در واقع زندگی دیگران همیشه ازدور قشنگ وقتی نزدیک میشی میبینی اصلا اونطور که تو فکر میکردی نیست زندگی من خیلی خوب بود من همه چی داشتم همسر خوب، خونه خوب، خانواده همسر خوب وکلی نعمت که خیلیا آرزوش داشتن ولی مقایسه کردن که فکر کنم به خاطرکمبود عزت نفس وحس ارزشمندی انسان همه چیز رو داشت خراب می‌کرد وجالب اینجاست که کسی که من داشتم زندگیم دائم باهاش مقایسه میکردم چندین بار همسرش بهش خیانت کرد بر شکست شدند یعنی زندگیشون کلا داشت از هم میپاشید خیلی ناراحت شدم بابت این موضوع بیشتر برای خودم که روزهای خیلی خوبی رو از دست دادم به خاطر همین مقایسه کردن ها این یه درس خیلی بزرگ بود برام الان خدارو صدهزار مرتبه شکر زندگی خیلی بهتر شده 2 سال که کلا اینستام پاک کردم یعنی راحت راحت شدم البته هنوز تویه سری مسائل کمی حس مقایسه کردن دارم مثلا توی همین کامنت نوشتن چون هروقت کامنت بچه های سایت میخونم یکم حس مقایسه میاد سراغم به خودم میگم ببین چقدر بچه های سایت کامنت های زیبا میزارند چقدر همه چیز خوب درک می‌کنند این حرفا یکم باعث ترس ونگرانی در وجودم میشه ولی مینویسم برای اینکه برم تودل ترسام که همین کامنت نوشتن یکی ازترسای من بوده وخدارو شکر میکنم الان اینجام توی این سایت حتی اگه کامنتی که میزارم تایید نشه وپاک بشه بازم مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1346 روز

    به نام الله

    سلام و درود به همه عزیزان

    مرغ همسایه غازه

    روند فکری مهمه و ما نیاز داریم یه جور دیگه فکر کنیم

    مدام میگیم خانواده فلان و کشور فلان و پدر فلان و همسر فلان و مادر فلانی و….خیلی بهترند ولی کشور من و خانواده ی من و پدر و مادر و من و…خوب نیستند مثل اونها ببین زندگی در اینستا شون چقدر جذاب چه کادو و هدیه برا همسرش گرفت چه رفتار عالی باهمسرش داشت و خلاصه بیرون از ما و شرایط ما چقدر بهترند و چقدر من و شرایط من بده چرا اونها اینقدر عالیند و من اینقدر با اوضاع بد نسبت با آنها !!!

    وقتی تمرکزم روی مشکلاتم باشه از همون جنس اتفاقات بیشتر از همون نوع مشکلات وارد زندگیم میکنم چون با توجه ای که به آنها دارم ،در حال تقویت آن اتفاقات بد هستم

    *قدم اول توجه مهم است

    *مسولیت زندگی خودمون را اگر به عهده بگیریم دیگه بهانه تراشی نمی‌کنیم

    *شبکه اجتماعی خیلی خیلی این مشکل را وسیعتر کرده

    *این باور در خودتون ایجاد کنید که شما دارین با باوراتون زندگیتون را بر اساس همون باور ایجاد میکنید و خلق میکنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3143 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته ام و دوستان گلم

    الهه ام

    عاشقتم استاد عزیزم سال نو میلادی شماهم مبارک باشه

    واقعا خدارو سپاس میگم که هر لحظه در حال هدایتمه

    این فایل دقیقا مال زمان الان من بود چون دیروز اتفاقی در بحث صحبت های امروز استاد افتاد که بیشتر به خودم و درونم پی ببرم که احساس لیاقت کردن همه چیز انسانه و مقایسه کردن به شدت حال انسان رو بد و بسیار ناسپاس می‌کنه انسان رو

    دیروز من رفتم خونه مادربزرگم و خاله هام اونجا بودن بحث شد سر اینکه شهر ما چون کوچیکه آدم نمیتونه حتی پیاده روی بره و همه بهت نگاه میکنن که ببینن اصلا این ادم کیه و از این حرف های منفی شروع شد تا رسید به اینکه شوهر خالم وارد خونه شد وبا یکی از خاله هام گرم و صمیمی احوال پرسی کرد و به من سلام ساده کرد و رفت یعنی از لحظه ای که این اتفاق افتاد تنها چیزی که هی تکرار میشد تو ذهنم این بود که ببین به خالت چطور سلام کرد تورو چطور دیدی گفتم این ادم مغروره اصلا کاش سلام نمی‌کردی به مردک فلان فلان شده وووو مگه ول میکرد تا خودمو سرگرم میکردم بعد تنها میشدم ببخشید حتی تو دستشویی هم شروع میکرد که اره بهت ثابت شد که این ادم مغروره از دماغ فیل افتاده وهی حالمو بد میکرد اومدم به خودم گفتم اون ادم چون با این خالم رفت و آمد دارن صمیمین و گرم برخورد کرد قضاوت نکن حالا دوست داشته این کارو کرد شخصیتش اینه مگه باره اولیه که بهت اینجوری سلام می‌کنه و کمی آرام شدم حالم بهتر شد بعد بهش گفتم نامرد از صبحی این همه احترام این همه احوال پرسی های گرم باهام شد چرا اینارو نمیگی نمی‌بینی حالا اون بنده خدا یه سلام ساده کرد باید بهت بربخوره و من از دیروز به بحث مقایسه برخورد کردم و کلا اینکه چرا برام رفتار ادم ها با خودم مهمه فقط به خاطر کمبود احساس لیاقته که چون این دیدگاه از شوهر خالم از بچگی در ذهن من بوده که این آدم یه آدم مغروره و یه نگاه بالا به پایین داره و همیشه خودمو کم می‌دیدم دربرابر این ادم و دیدم بازهم همینه و لیاقت خودم رو گره زدم به ادم ها و لبخند هاشون وخیلی خیلی حالم بهتره به خاطر این فایل که در مورد دوره های شماهم من دچار همین موضوع شدم که یه مدت روی یک دوره کار میکنم بعد میرم سراغ یه دوره دیگه دوباره یه مدت بعد میرم سراغ یه دوره دیگه و معلومه نتیجه هم نمیده و من از خدا هدایت خواستم که دیروز نشانه احساس لیاقت اومد امروز که دیگه حجت برمن تمام شد که باید فقط روی همین موضوع کار کنم و اصل خارپشتی رو تکرار و انجام بدم وواقعا ایندفعه بشینم احساس لیاقت رو بدون عجله بدون هر حواس پرتی فقط تمرکزی روش وقت بزارم چون دیروز نشانه محکمی بود که حس ارزشمندی من نه تنها بدون قید و شرط نیست بلکه توهم زده بودم و من مسئولیت حال و اوضاع الان خودم رو میپذیرم که خودم باعث شرایط شدم و خودمم با تغییراتم درستش میکنم به امید همون خدایی که هر لحظه هوامو داره راهم کج نشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    مسعود آریا منش گفته:
    مدت عضویت: 2778 روز

    بنام خدای مهربان سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته

    این فایل واقعا بی نظیر بود ازتون سپاسگزارم استاد که همیشه بهترین خودتون رو ارائه می‌دهید

    وقتی این فایل رو داشتم گوش میکردم اون جاهای که شما مثال میزدید من یادم میومد از اتفاقاتی که تو زندگی خودم اتفاق افتاد که هیچ وقت از این زاویه بهشون نگاه نکرده بودم یادمه چند سال پیش من تو کارگاه برادرام یک چرخ کار ساده بودم و زندگی سختی رو داشتم و تو همون شرایط سخت نامزد شدم با یک سری شرایط خیلی سخت و یک دوستی داشتم که اون کشور امارات کار میکرد و من هم چون شرایط سختی رو تو شهر خودم داشتم تجربه میکردم همیشه فکر میکردم که پول تو خارج از کشوره اینجا هرچی کار کنی هذینه روزمره گی رو بیشتر نمیشه و دقیقا همین حرفی که استاد گفتن و با همون شخصیت و همون باورها رفتم امارات وقتی رفتم ازونجای که دقیقا توقع داشتم اونجا خوب باشه شروع خیلی خوبی داشتم اما زمانی که افتادم تو روزمرگی و افتادم توی حالت عادی هرچی که می‌گذشت شرایط داشت سخت تر میشد و بیکاری ها بیشتر میشد و دقیقا همون اتفاقاتی که تو شهر خودم داشتم تجربه میکردم داشت اونجا هم اتفاق می‌افتاد بعد از شنیدن این فایل یادم آوردم اون تجارب و اون روزها رو دیدم اوایل که رفته بودم من اصلا فکرشم نمی کردم که تو امارات پول نباشه مگه ممکنه این کشور ابر اقتصاد آسیا هست و این دگه غول همه تن حریفه اینجا ماشین های ملیون دلاری هست پس مشخصه که پول زیاده که مردم ملیون دلار ماشین میخرن و ازین جور باورها اینها باورهای روزهای اول من بود ولی هرچی گذشت می‌دیدم بقیه چرخ کار ها میگن الان بیکاری شده بی پولی شده سال 2015خیلی شرایط عالی بود الان رو بخوابیم مقایسه کنیم با اون سال افسرده میشیم و ازینجور حرفها وقتی این ورودی ها داشت تکرار میشد ذهن منم باور میکرد دقیقا.

    که پس اینجا هم این بی پولی هست مثل اینکه این ماشین های ملیون دلاری مال یک عده خیلی خاصه که اونا ازما بهترونن یعنی وقتی که من تازه رفته بودم دبی از این منطق که اینجا ماشین های ملیون دلاری یه پس یعنی این کشور اغلب پولدار هستن که اینجور ماشین ها دارن استفاده میکردم و چون باور هام روزهای اول خالص تر بود و مقاومتی نداشت شرایط تو دو سه ماه اول عالی پیش می‌رفت و خوب پول می‌ساختم ولی مشکل اینجا بود که من با شخصیت شهر خودم رفته بودم اونجا هدایت شدم با آدمهای دقیقا مثل خودم و وقتی که اون فکت ها و ورودی هارو در اون محیط کاری خودم دیدم دگه اون منطق که اینجا ماشین های ملیون دلاری هست نمی‌توانست حریف این همه ورودی نامناسب من بشه و برای اون منطق من یک جواب خیلی ساده داشت اونم اینکه اونا برای یک عده خیلی خاص هست اگر غیر اینه ببین توی این محیط با این سی نفری که تو سرو کله میزنی ببین اصلا دوچرخه دارن یا خیر و جواب قطعا این بود که آره اینای که من اینجا میبینم هیچی ندارن و بیشتر به این باور رسیدم که پس اون ماشین های ملیون دلاری برای یک عده افراد خاصه و من دگه توی اون محیط با همون ورودی ها احاطه شده بودم و واقعا شرایط اونجا هم سخت شد و بعد از گذشت یک سال هر کسی باهام. تماس می‌گرفت می‌گفت چطوره اوضاع من دقیقا همون جوابی رو میدادم که تو شهر خودم به بقیه میدادم و دقیقا همون اتفاقات رو با یک شرایط و محیط متفاوت برای خودم رقم میزدم و غافل بودم ازینکه دارم خودم سر خودم این بلا رو میارم تو خیلی از مسائل بعد از گوش دادن به این فایل یادم اومد از اتفاقاتی که در گذشته و حتی همین الان داره برام میوفته.

    و خودم دقیقا با افکارم با باورم دارم این شرایط رو جذب خودم میکنم و زمانی که من کشور امارات بودم مدتی مونده به اومدنم من با این مسائل آشنا شدم و جالب اینکه زمانی که باور های من یه زره بهتر شده بود به واسطه کار کردن روی باور ها تو کشور امارات وقتی برگشتم شهر خودم اول ازدواج کردم بعد بخاطر مخارج ازدواج قرض دار شدم و بعد از ازدواجم با باور و ایمان جدید من شروع به راه اندازی کسب و کارم کردم و از زیر صفر شروع کردم و یه مدت زدم تا برسم به صفر بعدش شرایطم جوری شد که ماشین مورد علاقه مو خردیم کلی پیشرفت کردم تو حوضه کاری خودم اعتبار کسب کردم

    این موضوع واقعا توی زندگی من خیلی واضح است و بشخصه تجربه کردم که چقدر افکار و باور های ما ملاک موفقیت هستند چون دو مکان رو قشنگ تو مدت زمان طولانی تجربه کردم

    حالا اینکه الان من روی تقویت باورهام کار میکنم یا نمیکنم بحث جدای هست.

    اما حقیقت همینه من واقعا به این باور رسیدم که اصلا شرایط خوب ثروت ربطی به کشور خاصی نداره به همین دلیل من هیچ وقت تو لاتری های آمریکا هرگز تا بحال اسم نویسی نکردم در حالیکه اعضای خانواده من هر سال ثبت نام میکنند و خیلی دعا میکنند که اتفاق بیوفته و من خیلی خدارو شکر میکنم که درک میکنم که قانون داره چجوری کار می‌کنه قبلاً وسوسه میشدم مشکوک بودم به این موضوع ولی هر چی بیشتر گذشت ایمانم قوی تر شد که مسیرم درسته و از جای که همیشه میگردم دنبال الگو های که تو دور و بری هام و زندگی خودم که اتفاق افتاده سریع به خودم میگم این یک خیال باطل است که من فک کنم اینجا نمیشه باید به هر شکلی شده با لاتری یا راه قاچاقی خودم و برسونم یه جای خاصی یک کشور خاصی که به سعادت برسم .

    و‌الان دگه یاد گرفتم شکر خدا که هر وقت ذهنم میخواد یک عامل بیرونی رو دخیل بدونه در موفق شدن من سریع از اون منطق های که توی الگوهای تکراری پیداا کردم و تو زندگی خودم ملیون ها بار پیدا کردم دهن ذهن مو ببندم و خداوند هم هدایت می‌کنه و کمک می‌کنه وقتی واقعا رو خودمون کار کنیم.

    مثلا همین چند روز پیش یک دوستی رو دیدم که تقریبا سیزده چهارده سال پیش باهم همکار بودیم ازش پرسیدم که کجا بودی تو این مدت گفت من هشت سال ترکیه بودم.

    گفتم چطور بود اوضاع ترکیه گفت هیچی اصلا به درد نمیخوره هیجا کشور خودمون نمیشه پول نیست کشور غریب و مردم فلان شده همه جا غریبی کسی بهت محل نمیزاره و ازین حرفها بعد گفتم ببین اینم داره نون باورها شو میخوره و الان که ازین زاویه بهش نگاه میکنم بیشتر به یقین میرسم که این آدم هم اولش فک می‌کرده ترکیه پول پارو میکنن و ازینجور حرفها ولی چون با شخصیت قبلی و باور های قبلی رفته همون نتایج قبلی رو کسب کرده مثل من

    و این نکته رو هم دوست دارم بگم که بقول استاد کار کردن روی افکار و باورها یک روند دایمی هست چون همین زمانی که من داشتم کامنت میزاشتم یکی از همسایه هامون اومد تو مغازه من ایشون شیفت صبح اینجا هستند و شیفت شب تو شهرک صنعتی توی شرکت کیک و کلوچه کار میکنند داشت از دیشب تعریف میکرد که آره ما دیشب چهار هزار کارتن کلوچه تولید کردیم من سریع پرسیدم هر کارتن قیمت چنده گفت اینقدر سریع ذهن من ضرب و جمع کرد و همون لحظه مقایسه کرد خودشو با صاحب اون شرکت و جالبه که این جاها ذهن چالش های اون کارخونه دار رو نادیده میگیره و فقط به اون چهار هزار کارتن فک می‌کنه و مقایسه می‌کنه که ببین تو چقدر بد بختی صبح تا شب اینقدر کار می‌کنی اون توی یک شب چقدر پول میسازه پس اینجا باید بفهمیم که کار کردن روی باور ها یک روند دایمی هست که به نظر من همیشه باید ادامه دار باشه.

    سپاسگزار شما استاد عزیز هستم که اینقدر مخلصانه میایید و از زوایای مختلف این موضوعات رو برامون توضیح میدید

    و چقدر هم اسم جالبی روی این فایل گذاشتید که چرا فکر میکنیم مرغ همسایه غازه؟ بله واقعا باید فکر کنیم به این که چرا ما فکر میکنیم همه از ما بهترونن تو همه چی خداوند انشاالله قوت بده که ثابت قدم باشیم توی این مسیر

    انشاالله در دنیا و آخرت ثروتمند و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2989 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    حکیم سخن بر زبان آفرین

    سلام استاد گرامی، خانم شایسته و دوستان هم فرکانسی

    اسناد اینکه مرغ همسایه غاز است یک باور ریشه دار در ذهن من است

    ولی به لطف آموزه های شما استاد گرامی خیلی. تغییر کرده ام.

    من زمانی که کارمند بودم همیشه فکر می کردم که رییس فلان شعبه ای که من کار نمی کنم خیلی بهتره، اخلاق بهتری داره و از این مسائل. ولی جالبه بعد از اینکه با اون رییس کار میکردم تازه می فهمیدم که این موضوع اصلا درست نیست.

    زمانی که رییس شعبه هم شده بودم و با آموزه های شما آشنا شدم خیلی خوب توانستم این موضوع رو کنترل کنم که اصلا مهم نیست کی همکار زیر دست من است، من اگر خوب باشم همکاران خیلی خوب یا من همکار می شوند.

    یه همکاری رو یه شعبه من فرستاده بودند که همه ازش شاکی بودن، و من هم گفتم که نه این بهترین همکار است و با درکی که از قانون داشتم و تمرکز بر نکات مثبت این همکار، همه خودشون خیلی تغییر کردند و بارها به من می گفتند آقای کفاش تا الان هیچ کس از کار من تعریف نکرده، هیچ کس این نکات مثبت من رو به من نگفته بود و خیلی از این طور مسایل.

    باور کنید یه اعترافی که خود این خانم داشتند دوران همکاری ایشون با من بهترین دوران بوده برای ایشون و کلی هم اخلاق ایشون تغییر کرده بود

    این یه نمونه بود که بر قلب من جاری شد که بگم.

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    زهرا آبیاری گفته:
    مدت عضویت: 2964 روز

    سلام استاد عزیزم مثل همیشه عالی

    استاد من چند وقتی بود که دقیقا به همین مرض دوچار شده بودم که فقط روی نکات منفی اطرافم مثل آلودگی وقیمت دولارومشکلاتم تمرکز کرده بودم ومدام با اطرافیان هم درباره این موضوعات صحبت می‌کردم. دقیقا مثل مرداب میونه که وقتی توش می‌افتی بیشتر فرو میری وخودت حواست نیست داری چه کار میکنی با این که من خیلی وقته شما را دنبال میکنم ومیخوام بگم تمام فایلهای شما را گوش کردم ولی این چند وقت کنترل از دست خارج شده بود .ولی این فایل شما یه تلنگر بهم زد که زهرا حواست هست به خودت داری چکار میکنی ؟!

    با اینکه کلی چیزهای خوب توی زندگیم دارم ولی بخاطر تمرکزم روی کمبود دیده نمیشه الان که بهش دارم فکر میکنم میبینم چقدر من ناشکرم بااینکه من این چند ماه بالاترین حقوق رو گرفتم حقوق 3 تا 5 برابر بیشتر از ماهای دیگم. و کلی وسایل که دوست داشتم داشته باشم رو خریدم ولی چرا خوشحال نیستم .وقتی بهش فکر میکنم میبینم اینقدر درگیر مسائل مسخره اطرافم شده بودم ترسی که از کمبود و شرایط کنونی جامعه واینکه چه خواهد شد در من ایجاد شده بود که از داشته هام لذت نمی بردم اصلا بهش توجه نکردم واون جور که باید شکر گذار نبودم

    استاد یادم افتاد که شما توی یکی از فایل هاتون گفتید ترس نشانه کم ایمانی است .زمانی که ما قدرت رو به غیر خدا میدیم .

    امروز با خودم عهد بستم بیشتر روی ایمانم وباورهام کار کنم ودیگه توی شبکه اجتماعی بخصوص انستا وقتم رو حروم نکنم. ومجدد فایلها شما را گوش کنم الان فهمیدم کار کردن روی خودت باید تبدیل بشه به سبک زندگی و استمرار داشتن وادامه دادن کلید موفقیت .

    استاد عزیزم ومریم عزیز دوستون دارم وسپاسگزارم از خداوند برای وجود شما دو عزیز پایدار وسلامت باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1269 روز

    زنده باد استاد عباسمنش عزیز و تیم بینظیرشون

    با شنیدن این فایل بینظر من رفتم به دوران راهنمایی که یکی از دوستانم در همون سن برام تعریف کرد ما 4 تا دوست بودیم که از طرف مدرسه تحقیق به ما میدانند که انجام بدیم،ودر این تایم که کارها را انجام میدایم صحبت میکردم در بین دوستان یکی از آنها که همشهری ما نبود یک روز به مدرسه نیامد وما طبق روال کارمون رو انجام میدادیم وگپ میزدیم ،ویکی از دوستان یه سوال از من و بقیه پرسید که آیا شما تا بحال دوست داشتید جای یکی از دوستان دیگتون یا شخص دیگری باشید ؟من همون موقع یادم میاد پاسخ دادم نه ،اما الان با این فایل استاد عمیق تر که شدم به افکارم در گذشته و حال هیچوقت دوست نداشتم جای شخص دیگه ایی باشم (شاید کسی موقعیتی داشته یا وسیله ایی که منم دوست داشتم از اون یا بهترشو داشته باشم ،اما هیچوقت اون وسیله مال من باشه یا من جای اون شخص باشم،نه.و این رو برای خودم یه افتخار میدونم و به واسطه همین تفکر و باورم به لطف خداوند همیشه از هر لحاظ بهترینها وارد زندگیم شده .خدایا شکرت)

    برگردیم به صحبت من و دوستانم در سال 75یا 76 ومن درسن14سالگی:همون دوستم که سوال رو از ما پرسید گفت:من دوست داشتم جای مریم باشم(همون دوستی که اون روز غایب بود) و خیلی دوست داشته کل شرایط اون رو از هر لحاظ داشته باشه و از پدر مادرش میخواد یه روز کامل رو با مریم باشه بره خونشون ،بخوابه و…..و بعد از اینکه این تجربه رو کرده گفت دیدم که هیچ فرقی با هم نداریم و دوست دارم همیشه جای خودم باشم. واین فایل استاد من رو برد به اون دوران و این خاطره.

    یک نمونه دیگه از این باور ،من در کانون زبان درس میخوندم و اکثرا از آموزشگاه زبان سفیر صحبت میکردند و میگفتن خیلی خوبه و فرق داره و…… من چون مشتاق بودم که بهتر یاد بگیرم و….برای یک ترم رفتم سفیر و ثبت نام کردم وبعد دیدم که اونجوری هم که میگن نیست تازه نکات مثبتی کانون زبان داره و سفیر نداره.

    من در شهر کرمانشاه زندگی میکنم شهری که قدم به قدمش ثروت ، فروانی و زیباییه و مردمانی بینظیر داره و لذت میبرم از هر قسمتش و خدا رو شکر میکنم ،اکثر طبیعت هاش رو رفتم مناظر بِکر ودیدنشو و وقتی عکس گرفتم و دوستان دیدن گفتن چقدر زیباست اینجا کجاست ،گفتم فلان جا و با تعجب در جواب گفتن واقعاً!!!

    یکبارم یادم میاد داشتم از زیبایهای کرمانشاه و مکانی که رفته بودم تعریف میکردم وبعد یکی از دوستان که دیرتر به ما ملحق شد گفت کجا ؟که ما هم بریم گفتم همین کرمانشاه خودمون و بعد با یه لحنی گفت ،کججججا،کرمانشاه!!!! این نوع باور اینقدر شایع هست و جا افتاده برای همه، که این درسته،و اگه شخصی باورش به غیر از این باور باشه ،اصلا قبولش ندارن.

    دوستانی هم دارم که کرمانشاهی نیستن شهر خودشون رو که اصلا به حساب نمیارن(یک شهر بینطیر و زیبا مثل کرمانشاه) فقط میگه تهران و تهرانیا….

    خیلیها رو دیدم که تغییر در خودشون و نگرششون به وجود نیاوردن و مهاجرت کردن یا جدا شدن از همسرشون و.. بعد از مدتی همون شکایتها،نارضایتیها و ….

    بله استاد عزیز و دوستان هم مسیرم طبق گفته های استاد که در تمام آموزشهاشون همیشه تاکید دارند:

    همش خودمون هستیم.

    وقتی شخصی با خودش در صلح نیست و خودش رو پیدا نکرده… و نپذیرفته که خودش زندگی خودش رو با افکار و فرکانسهای ارسالی خلق میکنه ،تمام دنیا رو مقصر میدونه اِلا خودش (من پذیرفتم صدر صد خودم هستم )

    بیرون زتو نیست هرآنچه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی

    یادتونه بچه بودیم اگه دوستی ، دوست دیگه ایی رو اذیت میکرد در جوابش میگفت:(هرچه ‌کنی به خود کنی یا آئینه آئینه)

    پیش چشمت داشتی شیشه ی کبود/ز آن سبب عالم کبودت مینمود

    بینهایت سپاسگذارم از پروردگار بی همتایم که در این مسیرِ سراسر عشق و آگاهی هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    مریم خانوم گفته:
    مدت عضویت: 790 روز

    سلام استادم خوبم

    یه همچین فایلی رو بهش نیاز داشتم گوش بدم

    چون چند روزی هست که دارم راجع به موضوعی خیلی شبیه به این موضوع فکر میکردم و ریشه یابی میکردم و ترمازهامو پیدا میکردم

    خیلی این فایل کمک کرد

    سپاسگزارم ازتون

    خدا رو شاکرم که شما رو وارد زندگیم کرد

    از زمانی که عضو سایت شدم روز و شبم رو با فایلای شما و خودشناسی و خودسازی سپری میکنم

    و خدارو هزار مرتبه شکر که نسب به گذشته حالم و آرامشم خیلی خیلی بهتر شده

    شاید خیلی کم کامنت بذارم اما هر لحظه دارم به آموزش های شما تمرکز میکنم و عمل میکنم

    بهترین استادی هستید که تو عمرم باهاش آشنا شدم

    ممنونم بخاطر وجودتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    مجتبی محجوب گفته:
    مدت عضویت: 1970 روز

    به نام خدای مهربان سلام

    خدارشکر میکنم که قدرت خلق زندگیم رو به من عطا کرد

    رفتار:

    رفته بودیم رستوران با چند تا از دوستام که صبحانه سلف سرویس بخوریم ،وقتی که داشتیم بر میداشتیم من هی میگفتم که اونجا بهتره یا این اینطوریه ،ووقتی که هم که نشسته بودم سر میز صبحانه چشمم افتاد به بقلی و گفتم فک کنم اون بهتره برداشته

    من اصلا فک نمیکردم که این رفتارم ریشه خطرناکی داره که همون توجه به ناخواسته هاست

    من هی از استاد میشنیدم که به ناخواسته ها توجه نکنید و هی میگفتم که بابا من که خودم رو کردم تو غار چرا پس حالم خوب نیست ، و الان متوجه شدم که من اگر خودم رو زندانی هم کنم باز خودم رو و به قول استاد شخصیتم رو با خودم دارم میبرم ، و تا اون تغییر نکنه هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد

    اصلا امروز صبح که بخشی از این فایل رو گوش دادم کل نگاهم به همون جایی که کار میکنم تغییر کرد ،انگار جایی که جهنم بود برام شد بهشت

    الان انگار راه زندگی رو تازه فهمیدم چیه

    حتی نگاهم به سایت و کامنت ها تغییر کرد

    نگاهم به همسرم و فرزندم تغییر کرد

    الان متوجه شدم که چرا نتیجه رخ نمیده

    هی از خودم سوال میپرسیدم که بابا من که دارم کار میکنم ،من که دارم وقت میزارم هر چی استاد میگه رو سعی میکنم انجام بدم

    چرا پس احساس نمیکنم که زندگیم دست خودمه و میتونم تغییر بدم

    الان متوجه شدم که این ترمز وجود داشت

    الان متوجه شدم که اصل داستان رو من رعایت نمیکردم و حتی نزدیکش هم نبودم

    الان متوجه شدم که اصلا چطور باید عمل کنم و ریشه همه چیز و همه تغییرات همین نوع توجه کردنه که اینم تمرین میخواد

    الان درک میکنم که باید چکار کنم و متوجه ام که اول راهم

    دقیقا انگار احساس میکنم باید تمرین کنم که زبان یاد بگیرم

    الان فهمیدم که زبان برام خوبه و متوجه هستم که هر چی بگم زبان خوبه زبان خوبه زبان خوبه اتفاقی نمی افته تا زمانی که من حرکت کنم و تمرین کنم

    که همین که متوجه این داستان شدم کلی از راه رو طی کردم و این پیشرفت میشه برای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: