چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟ - صفحه 16

594 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام ب استادجان عزیزم، استاد چه میکنید، هربار قوانین رو از زوایای مختلف بهمون یادآوری می کنید، چه شخصیتی میسازیم همه درکنار هم، واقعا سپاسگزارم، یعنی بعضی موقع ها میگم خدااایا این استاد از چه زاویه ای این مسئله ی روزمره ای ک هیچ کس بهش توجه نکرده بوده رو بیان میکنه الله و اکبر، چه لیاقتی دارم ک هم مسیر شما و آگاهی های شما هستم.

    خب بریم سراغ نکات فایل

    همیشه یه جایی بهتر از اونجایی ک من هستم، هست.

    حرفای من:

    بالاشهر تهران خیلی بهتره، آب وهواش بهتره، آدماش بافرهنگ ترن، کوچه هاش خلوت تر و زیباتره، پسراش بافرهنگ تر و مودب تر با شخصیت ترن.

    من یه مدت این فکرو میکردم و جالبه تا امروزم همین فکرو داشتم، ینی امروز حین پیاده روی تو محل مون احساسم رو مقایسه کردم با موقعی ک دوساعت مسیرو میرفتم ک پارکهای تهرانو بگردم، ولی احساس یکی بود، اره من دوست داشتم اون تایم برم جاهای مختلف تهرانو بگردم، برم مناطق بهتر و آدمهای بهترو بگردم و حس خوبی میگرفتم، اون کار صرفا جهت دیدن زیبایی های بیشتر بود، دیدن آدمهای جدید، جاهای جدید، ثروت بیشتر.

    انگار آدم تو هر برهه ای از زندگیش دلش یه چی رو می طلبه، اشکالی هم نداره، یه مدت دلش میخواد اصن تیپ بزنه بقیه بگم واااو چه خوش تیپ، یه موقع دوست داره با دوستاش بره بگرده، یه موقع دوست داره با تنهایی اش حال کنه، یه موقع میتونه از خوردن قهوه تو بالکن خونه شون بیشترین لذت رو ببره، اینو منی میگم ک تو بهترین کافه های تجریش هم رفتم قهوه خوردم سیر شدم پر شدم بعد الان از قهوه ای ک جلوی پنجره اتاقم میخورم لذت بیشتری میبرم.

    یه مدت می دوییدم میرفتم کافه های تجریش قهوه بخورم ک هم ب باور فراوانی ام کمک بشه، هم از دیدن آدمای ثروتمند لذت می بردم، درصورتی ک همون قهوه تو محل خودمون قیمتش از 3 برابر اون پول کمتر بود، و حتی اصن نمیخواست این همه تو مترو اتوبوس بری هههه.

    واقعا یه موقع هایی ب عقل انسانها باید شک کرد؛)ولی من واقعا احساس لیاقت میکردم، خوش بودم، دوست داشتم تجربه کنم، باید اون دوران رو می گذروندم و خودم میفهمیدم ک همین قهوه ای ک این روزا تو کافه ی محله تون میخوری همون مزه رو میده، ویترهاشم همون برخورد خوب و چه بسا محترمانه تری دارن، کیفیت شم فرقی نداره، ویو جاده میخوای ماشینارو ببینی، فضای بیرونی میخوای ک تو بارون بیرون باشی ک داره، کلییی کافه با کلیی حال و هوا داره و انصافا حالو هواش فرقی با اون کافه ها نداره. 

    من، ذهن من فکر میکرد هه تو کافه های محل تون دفتر ببری کافه یا هندزفری بزنی بشینی تودفترت بنویسی مسخره ات میکنن میگن این مسخره بازیا چیه، ولی دیدی تو کار خودتو کردی و هیچ کسی حرفی نزد و همش توهمات ذهن خودت بود ک ب پسرای محله تون می چسبوندی. دیدی قضاوت کردی.

    پارکهاشم مثلا دوست داشتم برم بگردم، رفتم کلیی شو، ولی این روزا چنان لذتی از پیاده روی تو پارک محل مون میبرم ک بخدا اصن فرقی نداره با مسافرت فیلبند و اون جنگل ابر رو ب روم، اینو اتفاقا ب یاد خودم میارم تو پیاده روی هام ک لذت بیشتری ببرم. ک فکر نکنم اگر من فلان مسافرت ب فلان شهرو برم خوشبخت ترم، نه خوشبختی تو همین پیاده روی تو این هوای بهشتی با خداست، ک در مورد خواسته هات حرف بزنی و نسیم خنک بخوره ب صورتت.

    اصن زیبایی های تهرانو هم ک رفتم گشتم خیلی تو ساختن چشم زیبانگر بهم کمک کرد، خب قبلش باورم این بود ک تهران و آلودگی هاش و کجاش بوده جاهای دیدنی اش، ولی الان من نظرم کاملا مخالف عه، اگه کسی ازم بپرسه میگم تهران کلییی زیبایی داره، کلی حالو هوای خوب تو کوچه خیابوناش داره، کلی تریل های خوب پیاده روی، کلی پارکهای جنگلی باصفاداره، کلی کوه و آبشار داره، کلی مردمای نازنین و درصلح داره.

    بعدی

    بام تهران خیلی قشنگه، کاشکی خونه ی ما نزدیک بام بود، شبا میرفتم ویو رو می دیدم.

    حالا من بام هم رفتم، ولی لذتی ک دیروز از بعدازظهر و غروب خورشید تو بالاپشت بوم خونه مون بردم یه چیز دیگه بود، میدونید وصل بودم ب خدا، داشتم با خدا حرف میزدم و اشکم می اومد و می اومد، ب ماه و ستاره هاش نگاه میکردم و قلبم باز میشد.میگفتم خدایا من تو رو انتخاب کردم برای ساختم لحظات خوشم.

    کاشکی خونه مون نزدیک پارک پرواز پارک نهج البلاغه دریاچه وووو اینا بود آدم میرفت صبح زود می دویید، شباش می رفتیم پیاده روی، می رفتیم دور دور.

    تو از همین پارک محل تون شروع کن، برو پیاده روی، مکان هیچ فرقی تو احساس تو نداره، اونجا هم همین نسیم همین آب و هوا همین دارو درختا هست، اگر تونستی از همین پارک تون لذت ببری و چشم زیبابین و قلب سپاسگزاری داشته باشی تو هدایت میشی ب مکان های زیباتر.وقتی بی نیاز شدی بهش میرسی، مثل احساسی ک این روزا داری تجربه میکنی ک یهو تو پیاده روی ات میگی خدایا راضیییی ام ازت بخدا راضیی ام کردی من هیچ کمبودی تو زندگیم ندارم، ببخش ک گاهی ناسپاس میشم.

    یه مدت دلم میخواست با لگ ورزشی و تیپ اسپورت برم بدو ام، همش غر میزدم تو این محله نمیشه، بزار بعدا ک رفتم یه جای خوب بهش میرسم و حسرت تو دلم بود، بعد چی شد یکی دو هفته ی بعد یه زمین چمن خیلی بزرگ روبروی خونه مونه دیدم یکی داره میدوئه از ساعت 6 صبح تا 8 ورزش میکنه، گفتم عهههه منم میخوام، رفتم ی روز برا پیاده روی، دیدم خانم هستن، دیدم لگ ورزشی پوشیدن، هیشکی هم هیچی نمیگه، کسی هم مزاحمشون نمیشه، از فرداش منم رفتم با لگم نه مامان بابام چیزی گفتن ک گیر بدن ب تیپم نه هیچ فردی از محل ب من نگاه بدی کرد، همش توهمات ذهنم بود، از اونم سیر شدم و گذر کردم، اتفاقا خیلی هم بزرگ و مناسب دوییدن بود، و چقدر خداروشکر کردم ک چنین امکاناتی تو محل مون هست.

    بعدی

    پدر و مادر فلانی خیلی باحالن، مامانش چه باهاش صمیمی عه مثه دوست شه، باباش چه ساپورتش میکنه، چه رابطه خوبی باهم دارن.

    نمی خواستم مسئولیت رفتارهای خودمو ب عهده بگیرم، تمرکزم رو نکات منفی شون بود، خوبی هاشون رو نمی دیدم، یه موقع هایی ک با والدین فامیل مقایسه میکنم و می شنونم ک چه محدودیت هایی دارن میگم بابا پدر و مادر من فرشته ان بخدا اونا میگن پدر من اصلا اجازه نمیده ک پامو از خونه بزارم بیرون، یا من با مامانم این بحثای همیشگی رو داریم، بعد منی ک تو خانواده مون احترام بسیار هست، سکوت و آرامش بسیار هست، رابطه ی درصلحی داریم، اصن پدر و مادرم کاری ندارن کجا میری کی میای، من شب کفش کوهنوردی مو میزارم بیرون و میگم من میخوام فردا برم کوه، همین. اصن نه اعتراضی نه حرفی.

    ینی همیشه از بیرون قضاوت میکردم و وقتی اومدم ب رفتارام فکر کردم و بیشتر تنها بودم تو زیرزمین خونه مون، خیلی ب رفتارام فکر میکردم، ینی این سکوت و خلوتی اطرافت هی فکرایی ب ذهنت میاره و تو هی میگی عه اینجا میتونم شخصیتمو بهتر کنم، اینجا این شرک رو دارم، اینجا با مادرم درست رفتار نکردم، هی برمیگردی ب خودت، و می پذیری ک آره منم بی عیب و نقص نیستم، و دیگرانم می پذیری ک عصبانی بشن، دادبزنن، اشتباه کنن، چون دیگه خودت رو پرفکت نمی بینی و یادت میاد ک اره منم ک دارم رو خودم کار میکنم منم اشتباه رفتاری دارم پس کسی رو قضاوت نکنم و ببخشم افراد رو.

    وقتی اومدم رو نکات مثبت پدر و مادرم تمرکز کردم دیدم باباااا اینا فرشته ان بخدا، همین امروز تو پیاده رویم مامانم زنگ زد، سلام مامان جان خوبی؟ کجایی کی میای ؟ بیا گازو تمیز کن میخوام جاروبرقی بکشم، بعدم من یه ساعتو نیم بعد برم و اصلانم زنگ نزنه چرا نیومدی من منتظرم و اینا

    حالا همین هفته ی پیش مادرمن زنگ میزد کجااااایی، با یه لحن طلبکارانه و…. ک اعصاب منم تو پیاده روی بهم میریخت و آرامشم رو می گرفت، منم یه آن فکر کردم گفتم شاید مقصر منم، شاید منم همچین درست رفتار نمیکنم، و بعدش با احترام گفتم مامان لطفا از این ب بعد زنگ میزنی پشت تلفن آروم صحبت کن، و تو این یکی دو هفته ای هی تمرکزم رو ویژگی های خوبش بود، مهربون تر شده بودم باهاش، بیشتر احترام میزاشتم و همین رفتارم ب خودم برگشت، ینی بعد قطع کردن تلفن تو پیاده روی امروزم گفتم خدایا شکرت بخدا این مادرمن فرشته است، فرشته. قربونش بررم من. باید مسئولیت رفتار و برخورد دیگران با خودمون رو به عهده بگیریم.

    یا مثلا در مورد پدرم وقتی اومدم مسئولیت زندگیم رو خودم پذیرفتم و گفتم ناعمه اگه پول نداری قهوه بخری تقصیر خودته، تقصیر بابات نیست. تو مسئول زندگی خودت هستی. وقتی توقعم رو از بابام کم و کم کردم رابطه ام باهاش عالی شد، الان میگم میخندم بغلش میکنم و درعین حال اصلا ازش توقع ندارم و رفتارام از روی غرض نیست و بی منت دوستش دارم، برعکس خواهرام ک اگر بابا پول بده دوستش میدارن اگر نده رفتارشون عوض میشه.

    پسرای محله ی ما اکثریت دودی ان، همش دست شون سیگار می بینم، یا تو کافه قلیون جلوشونه، یا همش سرشون تو اینستاست، اصن نیست اونی ک مطابق معیارهای من باشه. اصن پسر سالم و ورزشکار و اهل پیاده روی نیست کو نشونم بده.

    الگوی تکرارشونده منه این مورد، چرا تو 5 تا روابط سطحی ام، 4 نفرشون اهل دود بودن؟ اره خیلی شرایط خوب دیگه ای داشتن ولی…. خیلی سخته ک بپذیری خودتی ک خلقش کردی، با توجه ات، با تنفری ک داشتی، با حساسیتی ک بخرج دادی، با ترسی ک داشتی. جهان دلش برات نمی سوزه جهان فقط افکارتو بهت ثابت میکنه ناعمه خانم.

    منم تا میرم بیرون میگم ببین اصن پسر خوب تو این محل نیست، من ندیدم، حالا یادم میاد نشستم نوشتم چندتاشونو، کلیی پسر می دیدم چند وقت پیش ک می اومدن پیاده روی، پسرای سالم، چشم پاک ورزشکار. حتی ناعمه مگه همین 2 هفته پیش برای اون 3 تا پسر تو پارک محل تون تمرین آگهی رو نرفتی و چقدرم پسرای درست و سالمی بودن، چقدرم چشم پاک، معاشرتی وخوش برخورد بودن.چقد تحسینت کردن و یکی شون گفت با این ویژگی هایی ک دارید قدر خودتون رو خیلی بدونید، منم تشکر کردم و گفتم همه ما داریم ویژگی های اخلاقیاتی خوبی ولی فراموش کردیم و نادیده شون می گیریم.

    اصن تا قبل از تمرین آگهی من تو ذهنم داشتم قضاوت شون میکردم، ینی روبروی صندلی من بودن با فاصله ی چند متری نگاهم میکردن، با خودم گفتم ای خداا ینی نمیشه من یه بار برم جایی نزدیکم پسر نباشه خلوت باشه اینا مزاحمم نباشن. خب دختر جون توهم نزن بشین سرجات اونا با توکاری ندارن ک مگه پارک شخصی تو عه؟؟ و ب ذهنم گفتم نه خیر من فرار نمیکنم میشینم همینجا بهت ثابت میکنم ک کسی مزاحم من نمیشه بشین راحت باش با این موقعیت. یه مدت نشستم و بعدش رفتم صندلی مو عوض کردم:/ چون من همش با خودم حرف میزنم، میرم تو تجسماتم، میگم میخندم رفتم ک مثلا نبینن منو.

    باز ذهنم گفت تو هنوز از پسرا خجالت میکشی هنوز می ترسی، گفتم جااان؟ قلبم گفت میخوای تمرین آگهی رو براشون انجام بدی ببینی توهم زدی؟ و در عرض 3 دقیقه بعد رفتم جلوشون و خوندم و دیدم بله قضاوت بیجا کردم باز، و حتی دوست دارم اگر دیدم شون برم باهاشون صرفا جهت تعاملات انسانی معاشرت کنم،با پیشنهاد خودم چی میشه مگه ههههه

    استاد واقعا این مقایسه کردن جهنم میکنه زندگی بهشتی مون رو. همین امروز من تو پیاده روی گفتم خدایا ببخش منو ک بیشتر اوقات ناسپاسم، بخدا الان من هیچچچچی کم ندارم، من الان خوشبخت ترینم، چرا یه موقع هایی ناسپاس میشم؟ یه موقع هایی نه بیشتر مواقع، واقعا چرا میزارم شیطان الکی الکی گنده کنه یه چیزیو، چرا نمی بینم این بهشت اطرافم رو.

    سلامتی دارم، خانواده سالم و محترمی ک دارم، تو تو تو رو ک تو قلبم دارم، منو با نور قرآن ک آشنا کردی، فایلای استادعزیزم، دوره هایی ک دارم، آگاهی هایی ک هر روز بهم میگی و من یه ذره شخصیتم بزرگتر میشه، آزادی زمانی و فکری ک روزی آرزوم بود و تو عطایم کردی، رزقی ک بهم میدی، احترام و عشقی ک از شاگردم و مادرش دریافت میکنم، آرامشی ک با آیه های قرآنت ب قلبم وارد میکنی موقع نگرانی ها، اصن الان شیطان کجاست الان میخوام نتایجمو بکوبونم تو صورتش

    کی الان بجای رفت و آمد اداره و کارهای متنفری اش در نهایت آسودگی با خدا جونش از صب اومده پیاده روی، اصن من دیگه نگران ساعت نیستم بخدا، شبا تا چند بیدار بمونم، صبا تا کی پیاده روی کنم تا هر وقت عشقم کشید، صبا بشینم تو پارک کامنت بخونم قرآن بخونم فایل گوش بدم و در نهایت آسودگی و خیال جمعی با ذهنی آرام و خالی کارایی ک عشقم میکشه بکنم. مگه من نیومدم این دنیا لذت ببرم؟؟ مگه من همین آرزو رو نداشتم؟ الان دارم آرزوم رو زندگی میکنم ولی یادم میره.

    اگه من مغازه مو تحویل نمی دادم الان کجا بودم، داشتم چه شرایطی رو تحمل میکردم، اصن ب این حد از رشد شخصیتی می رسیدم؟ اصن وقت داشتم برای عبادت و تفکر در قوانین ات؟ اصن سر من خلوت بود بشینم با خیال راحت باهات دوکلوم حرف بزنم؟ اصن آرامشم کجا بود؟ چه آسان بودن برای سختی ها، چه چک هایی میخوردم و میگفتم خدایا معلوم هست کجایی؟؟

    شبکه های اجتماعی

    استاد من میبینم ب چشششم این رو و اصن مغزم سوت میکشه چطور آخه میتونید زندگی تون رو با دست خودتون نابود کنید، خوبه اهرم رنج قوی ای در من ساخته میشه و اصن سرمو بالا میگیرم میگم ناعمه خیلی ب خودت افتخار کن ک حتی روزی 10 دیقه هم حتی تو تلگرام وقت نمیزاری آهنگ دانلود کنی، حتی دموی آهنگ چرتا رو بازم نمیکنی از اسمش ردش میکنی میگی چی میگی برو بینم، من فقط دنبال آهنگهای مثبتم. ک الان 99 درصد آهنگا چرتو پرت.

    اره می بینم این اینستا چه کرده با خواهرکوچیک من، بیشترین لباس بیشترین تفریحات بیشترین ساپورت رو میشه ولی راضی نیست ک نیست، همش غر، اینو میخره میگه نه چه فایده اونو ک ندارم، و اصلا نارضایتی میاره تو تمام زمینه ها از لباسی ک داره، غذایی ک میخوره، تفریحاتی ک داره، اطرافیانی و دوستانی ک داره، ناسپاسی فقط میتونم بگم ناسپاسی، و نتیجه اش کاملا واضح عه، افکار بد، احساس بد، کسل بودن، بی انگیزه بودن، همش غر زدن و خوشحال نبودن با هیچی.

    بعد این مقایسه اصن باعث شده عزت نفسش خورد بشه، با اینکه از من 20 سانت بلندتر و هیکل توپری داره ک همه ازش تعریف میکنن ولی من یک بار ندیدم این دختر بره جلوی آینه از خودش تعریف کنه یا خودشو دوست داشته باشه.

    و ارزش های درونی شون رو فراموش میکنن و میرن ته چاه. کاری ندارم بهش و هیچی نمیگم، خودش مسئول زندگیشه، نمیدونم خواهرام چقد میخوان چک بخورن، فقط میگم بخاطر همین اینستا، دارم میبینم هرچی گره هست تو کارشون، هرچی روابط بد، احساسات بد، دعواها، راضی نبودن از هیچی، خوش نبودن، چه بگم، خدا همه ی مارو ب راه راست هدایت کنه و همینه جهان ب من خونه ی کاملا اختصاصی جدای از خانواده ام داد و من فقط روزی دوساعت اینا می بینم شون، و حالم با خودم عالیه، قلبم روانم شاده چون خدا رو دارم، واقعا هرکس خدا رو نشناسه چه زندگی ای داره؟ اصن میتونه شاد باشه؟ میتونه راضی باشه؟

    مرسی ک کامنتم رو خوندید:)))

    استادجان ازتون ممنونم، چه فایلی به رایگان ب ما شاگردان تون هدیه دادین، بازهم از این کارا بکنید و ما رو مستفیض کنید، چون هرچی بگید کمه و ما فراموشکار. دوست تون دارم در پناه الله باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      روف رضایی گفته:
      مدت عضویت: 919 روز

      سلام خدمت شما دوست عزیز ناعمه احمدی

      امیدوارم که همیشه در حال لذت بردن از زندگی تان باشید

      من کامنت شما را دیدم که در جواب کامنت سعیده شهر یاری نوشته بودید

      وقتی کامنت شما را خواندم خلی لذت بردم و درک تان از قوانین برایم قابل تحسین بود

      و همین شد که حالا هر کامنت شما روی سایت قرار می گیرد منم می توانم ازش استفاده کنم و بیاموزم

      چقدر خوب روان سلیس و زیبا می نویسد

      چقدر مثال های بجا و قشنگ را بیان می کنید

      چقدر خوب آدم می تونه بیشتر بیاموزه

      همین تمرین آگاهی عزت نفس را وقتی گفتی جلوی پسرا انجام دادم چقدر برایم خوشایند و لذت بخش بود

      چون من دوره عزت نفس را تازه دارم کار می کنم

      آنهم بصورت کمی جدی تر و متعهد تر

      قبلاً فقط فایلهای صوتی را می شنیدم

      اما این بار آمدم هر هفته یک جلسه را یاد داشت بر داری نموده استفاده می کنم

      واقعا از خواندن کامنت شما لذت می برم با مثال های زیبایی که بیان می کنید

      برای شما آرامش سلامتی و ثروت فراوان از خداوند می خواهم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        ناعمه احمدی گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        به نام خدای مهربان و بخشنده

        سلام ب شما دوست خوبم آقای رضایی

        ازتون ممنونم بابت لطف و تحسین هاتون شما خیلی قلب پاک و مهربانی دارید.

        من هم تحسین میکنم مهاجرت شما رو، الخیر فی ماوقع بودن این تجربه، همیشه افرادی رو ک مهاجرت کردن رو تحسین میکنم، و می بینید هدیه ی خداوند ب شجاعان رو؟ خداروشکر برای شرایط آسانی ک در محل کارتون دارید و انقدر متعهدانه روی خودتون کار میکنید.

        دوره عزت نفس رو بهم یادآوری کردید اهمیتش رو، من داشتم کمال گرایی میکردم، اینکه گفتید هفته ای 1 جلسه منم ازش استفاده میکنم، چون من هنوز تو همین جلسه ی اول گیر کردم انقدر ک نکات داره، یادمه 2 سال پیش تمرکزی روش کار کردم و عزت نفس قوی ای ساختم ک باعث شد تصمیمات جدی رو خیلی با اراده قوی بگیرم، رفتن در دل بسیاری از ترسهام، استعفا از کارم ک منطقه امنم شده بود و هزاران تصمیم کوچیک دیگه

        مثل همین تمرین آگهی ک الان مقاومت هام خیلی کمتر شده، ب شما پیشنهاد میدم حتما انجامش بدین، هیچ اتفاق خاصی نمی افته، ب قول استاد ترسها فقط توهم اند، این تمرین قدرت آدمهارو تو ذهن مون کم و کمتر میکنه، نظر دیگران رو کمرنگ میکنه، شجاعتی ب ادم میده ک من هربار حس میکنم چند پله شخصیتم بزرگتر میشه، قدرت درونی اش رو حس می کنید، من قبلش ب خدا میگم خدایا من فقط میگم سلام بقیه اش با تو…

        واقعا الان ک دارم مجدد دوره عزت نفس رو گوش میدم انگار حرفا جدیدن، قشنگ متوجه میشم دارم از دید وسیعتری، از بعد بالاتری ب جلسات گوش میدم، همونطور ک شخصیت من عوض شده قدرت آگاهی ها هم برام عوض شده، ازتون ممنونم ک این نشانه رو بهم دادین ک قدر این دوره رو بدونم و ارزش بدم بهش و توی برنامه ام بزارم.

        دوست خوبم شماهم شروع کنید و بدون ترس از قضاوت، در مورد مسائل روزمره تون مثالهایی بزنید ک هم توی ذهن خودتون اون قوانین مرور بشه و هم ردپاتون برای دوستان دیگه الهام بخش بشه، چون همه ما توی روند بهبود شخصیت مون درگیر مسائلی هستیم، هیچ کس کامل و بی نقص نیست من می پذیرم ک کلی ایراد شخصیتی و رفتاری دارم ک درست نیست ولی در مسیر هستمو هر روز سعی میکنم کمی بهتر باشم، کمی شجاع تر، کمی مهربان تر، کمی صبور تر، کمی کنترل ذهن بیشتر، از خودم توقع زیادی ندارم، من انسانم و عجول، انسانم و کفور، حریص و کم طاقت، فراموشکار، می پذیرم و میدانم ک خداوند ب من کمک میکنه ک شخصیت بهتری بسازم او خودش بهم اخلاقیات درست و انسانی رو یاد میده، فقط کافیه من در مسیر درستم ادامه بدم.

        من هم برای شما سلامتی و آرامش و رزق پربرکت از خداوند خواهانم، باز هم متشکرم، در پناه الله باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          روف رضایی گفته:
          مدت عضویت: 919 روز

          بنام خداوند بی نهایت بخشنده و بی نهایت مهربان

          سلام خدمت دوست خوبم ناعمه احمدی

          امیدوارم که شاد و پر انرژی باشید

          خلی ممنون شما هستم بابت نکات بسیار ارزشمند که در این کامنت بیان کردید

          منم بیشتر علاقمند شدم که روی دوره عزت نفس بیشتر و با تمرکز بهتر کار کنم و توانای هایم را پیدا کنم

          و بی توانم در این بخش خودم را بهتر سازم

          من فقط تمرین های جلسات اول دوم و سوم را گهگاهی انجام می دهم و چقدر برایم خوشایند و لذت بخش است

          من قبلاً خلی از کار های که به تعویق می انداختم و تنبلی می کردم از انجام دادنش و هی امروز و فردا می کردم و بعداً کلا بی خیالش می شدم

          اما وقتی این تمرین جلسه اول را نوشتم و کار های که به تعویق انداخته بودم را یاد داشت کردم

          و دیدم که چقدر کار زیاد است که باید انجام شود ولی بهر صورتی اینها به تعویق افتاده است

          منم شروع کردم اول از انجام دادن آنهای که ساده تر و راحت است و زمان کمتری برای انجام دادنش نیاز دارد

          وقتی هر کدام از اینها را انجام می دادم می دیدم که چقدر احساس خود باوری ام بهتر می شود

          چقدر ذوق و شوق انجام دادن کار های بعدی برایم بیشتر می شود

          و سریع می آمدم هر کدام از این کار های که انجام شده است با قلم قرمز تیک می زدم و لذت می بردم

          و بعداً دیدم که در مدت چند روز چقدر از اینگونه کار ها را من انجام داده ام

          در حالیکه قبلاً برای انجام این گونه کار ها هزران نوع بهانه برای خودم می تراشیدم و می گفتم فردا انجام می دهم

          بعدش می گفتم کی گفته حتما فردا انجام شود

          حالا باز انجام می دهم

          و همین گونه زمان می گذشت و من از انجام دادنش شونه خالی می کردم

          اما حالا به لطف خداوند و تعهد که نسبت به خودم در دوره عزت نفس داده ام می روم به سمت اقدام کردن می بینم که چقدر خوب و راحت کارم انجام می شود و خلی هم لذت می برم و خودم را تحسین می کنم

          ممنون شما هستم که باعث شدید منم اینجا راحت این نکته ها را یاد آوری کنم

          و برای خودم بیشتر باور پذیر تر شود

          در پناه الله شاد و سربلند باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1904 روز

      سلام ناعمه جانِ عزیزم.

      خیلی لذت بردم از زندگیِ قشنگی که برای خودت خلق کردی ناعمه جان.

      بعضی کامنتها رو حقیقتا با شوق میخونم.

      چون حسم گره میخوره به حسِ نویسنده.

      مثل کامنتهای تو.

      مرسی برای مثال های عالی که مینویسی.

      من وقتی میخونم تصویرسازی میکنم با نوشته ات.

      چون خیلی خوب مینویسی.

      انگار که دارم قصه و رمانِ خوش بیانی رو میخونم.

      دوران نوجوانی به بعد تا سالیان دانشگاه و کمی بعدش رمان خونِ حرفه ای بودم، ایرانی و خارجی.

      من عاشق قصه و داستانم.

      برای همینه که فیلم و سریال و رمان و نمایشنامه رادیوئی رو خیلی دوست داشتم و دارم.

      بعضی کامنتهای سایت منو میبره به همون سرزمین.

      سرزمین قصه و داستان و نمایش که حسابی بهم خوش میگذره.

      ناعمه جان.

      بنویس که زیبا مینویسی.

      خوش قلم هستی.

      گزافه گویی نمیکنی.

      میری سراغ اصل مطلب.

      کیف میکنم هر بار از اگهی تبلیغاتی خودت مینویسی مخصوصا برای پسرها که قبلا نسبت بهشون گارد داشتی.

      منم اینطور بودم زمان نوجوانی و جوانی.

      الان که یه خانم 37 شدم هنوزم گاهی اون خصوصیات نوجوانیم اعم از خجالتی بودن، متعصب مذهبی بودن و … بالا میاد.

      به خودم میگم خدا رو شکر که بزرگتر شدم…

      فکرم بزرگتر شد.

      فهمیدم میتونم طور دیگه ای هم به زندگی و پیرامونم نگاه کنم.

      تجربیاتت رو که میخونم، دوست دارم همچنان بنویسی…

      از قرارت با خودت برای قهوه نوشیدن در کافه ها، از ورزش ها مخصوصا پیاده روی و کوهنوردی که قبلا ازش مینوشتی، از زیرزمین خونه تون که شده سوئیت ویژه و انحصاریت که کلی خلوت لذت بخش با خودت و خدا برای خودت خلق کردی.

      تحسینت میکنم برای شجاعتت در اقدام عملی.

      تحسینت میکنم برای تک تک بهبودهات.

      ممنونم ازت به طور ویژه برای کامنتهایی که با مثال و کاربردی مینویسی.

      مثال ها، راهگشا و الهام بخش هستن.

      اونجا که از روابط خانوادگیت نوشتی، از پذیرفتن مسیولیت های خودت در روابطت، از عدم دخالت در زندگی خواهرت و ‌… تحسینت کردم که داری با قوانین زندگی میکنی و از حرف و کلام عبور کردی و به عمل رسیدی.

      احسنت به تو.

      نمیشه فقط بهت 5 ستاره بدم و برم.

      باید برات مینوشتم تا قلب خودمم جلا پیدا کنه.

      وقتی زیبایی میبینم، چیزی میخونم که منو به وجد میاره، حتما باید بنویسم تا اون زیبایی ها برام محکمتر و تثبیت بشن.

      اینطوری لذتی که بردم و میبرم چند برابر میشه.

      الهی شکرت برای کامنتهای خوب که روزیم میکنی بخونم و بنویسم.

      در پناه نور عالمین باشی همیشه.

      این سایت، نویسنده های شگفت انگیزی داره.

      الهی شکر که مطالعه کردن کامنتهای سایت، روزیِ من میشه به لطف خدا.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        ناعمه احمدی گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلااام سمانه ی عزیزم، مهربون، خوش قلب.اون آقا حافظ چه فیضی ببره از این مادر خوش قلب و آروم و درصلح. شما چه خانه ای رو گرم و صمیمی میکنید، فقط حضورتون در خونه کافیه برای خانواده تون.

        بله سمانه جان خودمم وقتی رفتم بالا کامنتم رو خوندم متوجه شدم چه خوب با مثالها توضیح دادم و به خودمم خیلی کمک کرد وقتی دوباره خوندمش، از کامنت تون حس خوبی گرفتم، اینکه گفتید مثل رمان نویس ها با بیانی خوش می نویسید.قصه، داستان، نمایش رایویی، اینا نشانه بود برام.

        منی ک در پی رسالتم هستم، ینی بیشتر افراد بهم میگن تو خوب صحبت میکنی، موقع صحبتم از دستام خیلی استفاده میکنم، خوب میتونم توضیح بدم مسائل رو، و میدونم این از توانایی های ذاتی ک خداوند بهم عطا کرده و رسالتم میتونه تلفیقی از این توانایی ها باشه، بارها تحسین شدم بابت کلام رسا و سلیسم، اینکه میگن میزنی توخال و میری سراغ اصل مطلب.

        احساس میکنم ک رسالتم یک کار اجتماعی طوری میشه، نمیدونم تلفیقی از کوچینگ و مدیرت و شخصیت شناسی افراد، این روزا خیلی چسیبده بودم بهش، نشانه ها میگفت تقلا نکن، هدایت رهایی رهایی، سخته از لحاظ ذهنی ایمان ب غیب وقتی ذهنت میگه بدو دیر شد عقب موندی، باید این افسار اسب چموش رو بگیری دستت.

        یه مدت مقاومت میکردم، لجبازی میکردم با جریان هدایت، می بینم کار پیش نمیره ک نمیره، میخوام با عقل خودم برم جلو، بلدم، ولی نمیدونم ک خدا پلن بهتری داره، راه تعیین نکن ناعمه.

        خداروشکر ک کامنت های من الهام بخش بوده براتون، اینکه کمک کوچیکی کرده باشم برای بهبود شخصیت افراد باعث افتخارمه. ما همه از هم یاد می گیریم و این شخصیت رو بزرگ و بزرگتر میکنیم.

        سمانه جان این حرفا رو هرکس در مدارش باشه می شنوه، مثلا همین بعدازظهر دو دیقه نشستم پیش خواهرام دیدم دارن در مورد پرتز لباشون میگن، هی مقایسه پشت مقایسه،هی دارن از بلاگرا و سلبریتی هایی ک دنبال میکنن صحبت میکنن، دیدم واقعا من هیچ حرف مشترکی ندارم با خواهرام خب این تقصیر من نیست چیکار کنم، ذهنم میخواست سرزنش کنه بگه یه دیقه بشین پیش خواهرت تازه اومده از یه کشور دیگه پا شده اومده، خجالت بکش.

        دیدم سه تایی شون باهم خوشن، خب در مدار هم هستن بزار باهم خوش باشن، براتون آرزوی صمیمیت بیشتری میکنم، منم دو دیقه بعد هندزفری زدم رفتم ظرفا رو شستم.

        میدونی من این حرفا رو این مثالا تو دل میمونه یه جورایی:)) دوست دارم بگم ک هم برای خودم قوانین مرور شه هم اگر کسی هدایت بشه ایده بگیره و تو زندگی خودش بسط ش بده، ازتون ممنونم ک بهم گفتید بنویس، چشم. اتفاقا هیچ ایده ای نداشتم و نمی خواستم بنویسم ولی اومد و اومد.

        بازهم ازتون ممنونم میبوسم تون، هم شما هم اون حافظ کوچولوی عزیزو ک تو اون لباس زمستونی هاش جیگر و خوردنی شده، خوداااااای من کلاه شو ببین( با لحن خانم شایسته و همون ذوق و شوق می نویسم؛)) من غشششش برا بچه ها. در پناه الله خوش باشید در کنار خانواده تون.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    اعظم پور هدایتی گفته:
    مدت عضویت: 483 روز

    استاد عزیزم سلام به مریم خانم گلم بانوی عزیزم سلام به دوستان گل و هم فرکانسی‌ام که تو این مسیر بهشتی هستیم و قدم برداشتیم و از خدای عزیزم می‌خوام بر زبانم و بر کلامم جاری کند و آنچه را که باید بنویسم استاد اول اینکه خیلی خوشحالم ولذت میبرم که به روز هستیم همه ما خانواده عباسمتشی وشما استاد گلم که درلحضه حال فایل می‌فرستید یعنی همین الانه تو همین روز و همین ماه وسال واقعا الان چند روزی هست که به این نکته فکر میکنم که خدایا شکرت که دسترسی دارم به استاد عزیزم وادمین دوست داشتنی خانم فرهادی گل که با تمام وجودش پاسخگوی همه ما خانواده عباسمتشی هست واقعا خدایا شکرت بابت این نعمت ارزشمند

    واقعاً ما ذهن خیلی عالی و فوق العاده بی‌نظیریه داریم واینکه اعراض کنیم از ناخواسته‌ها اینکه توجه نکنیم به آنچه که منفی و حال ما را بد می‌کنه استاد سپاسگزارم بابت این فایل بی‌نظیر که رف‌های کلیدی و ارزشمندی رو گفته شده در مورد اینکه توجیه نیاریم بهونه نیاریم و واقعاً حرکت کنیم ایمان داشته باشیم با توکلی من اوایلای کسب و کارم هست و یک شغل ه از همین الانم و با همین شرایطی که توش هستم و می‌توانم انجامش بدم رو شروع کردم خیلیا میگن این خیابون فایده نداره این قسمت مشتری نداره تو دید مردم نیست یک خیابون اصلی نیست ولی یه حسی بهم میگه می‌شود باورهایم را وقتی من درست کنم ایمان و توکلم رو درست کنم خدا خودش همه مسیرها و راهکارها و الهامات رو برایم میگه خدایا صد هزار مرتبه شکر بابت ین آگاهی‌های ناب و عالی که بهم میدی آگاهی بهم میدی و علم بی‌نظرت رو و خیلی خیلی خوشحالم که پیشرفت کردم وقتی تو این مسیر الهی هدایت شدم من خودم سرپرست خونه هستم با دو تا دختر عزیز و دوست داشتنی صاحب خونه شدم خونه‌ای از خودم دارم و خدا خونه رو به راحتی و آسانی و دختر بزرگم ازدواج کرد دختر کوچکم ه موقع‌هایی میاد پیشمو میره دوباره و به این نتیجه رسیدم که کنار بابا و مامانم باشم و چون مسیر خونه دور بود تا تو شهر اجاره دادم خونمو ذهن می‌گفت نمی‌تونی می‌شود پیش بابا و مامانت که ذهنیت منفی و قدیمی دارند کنار بیای و من گفتم باید از این چالش بر بیام ن رو نکات مثبت و به خوبی‌ها و به قشنگی هاشون باید تمرکز کنم واقعاً دوست داشتنی هستند واقعاً خیلی زحمت کشیدن و اینکه خدایا شکرت که کمکم کردی اعراز کردم از ناخواسته‌ها و روی خوبشون رو همیشه به من نشون میدن چون که من تغییر کردم و در مورد روابط عاشقانه یک پارنتل عالی دارم دوست داشتنی یک مرد فوق العاده رویایی که تو همین مسیر بهشتی هست تو همین راه و در مورد قانون با هم صحبت می‌کنیم هدیه یا کادو روز تولد یا روز ولنتاین برای ما مفهومی ندارد وابستگی برای ما مفهومی ندارد و مثل عشق از تمام لحظات لذت می‌برم و به خوبیا و به قشنگیا و به زیبایی‌ها توجه می‌کنم تا زیبایی‌ها و برخوردهای عالی بهم برسه ایول استاد در مورد سوهان حاج حسین چقدر جالب و چقدر یک نکته لذت بخشی رو گفتید خیلی لذت بردم که ما آدما چرا اینجوری هستین و فکر می‌کنیم کاری که خودمون داریم درآمد نداره مشتری نداره و فکر می‌کنیم اون کسی که درآمد عالی داره از کسب و کارش پس فقط همون کسب و کار هستی که خوبه ولی نه اون طرف باورهای خوبی درست کرده برای خودش ایمان توکل و حرکت کرده و تونسته نین کسب و کار موفقی رو داشته باشه و من هم می‌تونم خدایا 100 هزاران مرتبه شکر

    استاد سپاسگزارم بابت این نکته کلیدی که می‌گید موقعی که بندرعباس بودید یک سر از زیبایی‌هاش می‌گفتید از چیزهای قشنگش می‌گفتید و رو خودتون کار می‌کردید و قشنگی‌ها و زیبایی‌های بیشتری به سمتتون میومد و سپاسگزار خالق یکتا بودید و تهران هم اومدید همینجور فقط تمرکزتون رو زیبایی‌ها بود و همین مهاجرتتونم همینجوریه هر چقدر به زیبایی‌ها و قشنگی‌ها توجه کنید تمرکز کنین به سمت بیشترین‌ها و بهترین‌ها هدایت می‌شویم ایمانم خیلی خیلی وی‌تر شد یه حس فوق العاده عالی بهم دست داد که کارم درسته شغلی که یک حس و یک الهام بهم گفت بزن زدم خدایا شکرت که موفق میشم هر مکان یا خیابون که باشم فرقی نداره سال جدیدمیلادی هم مبارک شما استاد عزیز و دوست داشتنی‌ام و بانوی گرامیم مریم خانم باشد تبریک ویژه بهتون عرض ومیکنم سال 2005 رو انشالله سالی پر از اتفاق‌های خوب خوب ناب آگاهی‌های خوب خوب ناب داریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    نیاز گفته:
    مدت عضویت: 2319 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم، سلام به مریم جانم.

    استاد این فایل و آگاهی هاش خیلی برای من بجا و به موقع بود. چیزی نمونده بود از مسیری که بعد از سالها پیداش کردم و تازه دارم مثل بچه ی نو پایی قدم زدن رو یاد میگیرم منحرف شم. ولی انگار شما حس کردین شاگردتون نیاز داره به این گفته های نابتون. دستمو گرفتین تا بلند شم بهم یادآوری کردین که وظیفم چیه در این مواقع.

    منی که با دنبال کردن نه خیلی جدی بلکه گاه و بیگاه دزسهاتون، چند ماهی هست که به شکل معجزه آسا و با عزت و سربلندی مهاجرت کرده ام به یک شهر زیباتر و امکانات عالیتر. و از افرادیکه هم فرکانسم نبودن جدا شدم و با افرادی زندگی میکنم که همیشه همراه و همگامم هستن و استاد باور کنید دورم میگردن تا ببینن چه نیازی دارم تا برطرف کنن. این ذهن چموش من چند روزی بود همه ی این نکات مثبتو زیباییها را نفی میکرد و کاری کرده بود که وقتی بیرون میرفتم دیگه برای دیدن زیباییها باید زور میزدم. منی که اوایل مهاجرتم از دیدن اینهمه زیبایی اشک شوق در چشمانم جمع میشد. کم کم ذهنم پا را فراتر گذاشته بود و نکات منفی که تا اینوقت ندیده بودمشان را نشانم میداد.

    استاد ممنونم که منو متوجه کردی تشکر من در کلمات نمیگنجه ولی‌میدانم تو میفهمی الان در دلم‌چی میگذره.

    در پناه الله باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    اصغر آذرکمان گفته:
    مدت عضویت: 854 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    سلام به استاد فهیم و عزیز.

    سلام به تمام دوستان عزیزم.

    واقعا استاد تمام این افکار رو ما اکثریت انسانها داریم.

    خخخخ

    مرغ همسایه غازه.

    استاد واقعا در گذشته وحال(مخصوصا گذشته)

    این افکار رو داشتم ،که مثلا در تهران، اصفهان ،کرج ،

    اراک و…

    یعنی کلان شهرها فقط کارو بار زیاده، درآمد زیاده، فرهنگشون خیلی بهتره و….

    همین الانشم برام خیلی سخته که بپذیرم که در هر شهر و دیاری به یک اندازه فرصت برای موفقیت هست.

    ولی خدا شاهده بعد از گوش دادن این فایل خیلی قلبم آروم شد، و سریع اومدم سرچ کردم زیباییهای شهرم( بروجرد).

    انگار تو دلم قند آب شد، هرچند که من تقریبا انسان زیبا بین تری نسبت به تمام دوستانی که میشناسم هستم. و کلی عکس از شهرم دارم که میخوام انشالله یه ویدیو باهاشون بسازم و لذت ببرم.

    و به خودم گفتم این همه جا مونده که من نرفتم ،این همه زیبایی ، توی این شهر تقریبا کوچیک.

    رمز کار اینه که از جایی که هستی ،شروع کنی به لذت بردن،

    شروع کنی به سپاسگذاری اون زیباییها ،داشته ها،

    شروع کنی به دیدن نکات مثبت اطراف، خانه ، خانواده، دوستان، و شهر و…

    تا به زیبایی های بیشتر هدایت شوم، همش کنترل ذهنه، باید استمرار داشته باشم.

    وقتی از باشگاه برگشتم، یاد حرف شیرین استاد افتادم

    که گفت ؛

    ماها فکر میکنیم دخترهای شهرمون زیبا نیست و مثلا دخترهای فلان شهر ،زیبا هستن.

    به خودم گفتم ،بشمار …

    در یک مسیر کوتاه پیاده روی تقریبا 150 متر ،در ساعت 3 بعد ازظهر در تایم خلوت روز،

    من حدود 10 دختر زیبای جوان دیدم و گفتم خدای شکرت، این همه دخترای شهرم زیبان،

    وای به حال اینکه من غروب برم بشمارم. خخخخ

    هرچی دختر میدیدم ،زیبا بود انگار هیچ کس زشت نبود.

    واقعا نگاه زیبابین معجزه میکنه.

    پیش چشمت داشتی شیشه کبود

    زان سبب عالم کبودت مینمود.

    با هر لنزی جهان رو ببینی ،همون رو تجربه میکنی.

    همه چیز به خودمون بستگی داره.

    به افکار ، باورها، زاویه دید و…

    ما خالق زندگی خودمان هستیم.

    گاه فراموش میکنم، گاهی وقتی نتیجه نمیاد، شل میکنم، گاهی ناسپاس میشم، گاهی نا امید .

    ولی خداوند، همون بخشنده و مهربان همیشگی است.

    من، نوسان دارم، من، بالا و پایین میشم، من ،میرم تو غار،

    من، از نور دور میشم،من، گاهی از ریل خارج میشم، سریع بر میگردم.

    گاهی صدای قهقهه شیطان رو توی ذهنم میشنوم.

    گاهی میگم خدایا نزار شیطان بهم بخنده، نزار فاصله بندازه، نزار به هدفش برسه.

    خدا بهم میگه، ایمان بدون نجوا ارزشی نداره

    ایمان بدون امتحان ،ارزشی نداره

    ایمان بدون صبر ارزشی نداره.

    حتما باید امتحان بشی، میخوام بدونم عیارت چنده.

    گر به دولت برسی مست نگردی مردی

    گر به ذلت برسی پست نگردی مردی.

    خداوند همون همیشگی خودشه.

    منم که به خاطر دو قطبی بودن جهان هستی ،

    نمیتونم،همیشه خوب باشم، همیشه سپاسگذار باشم

    همیشه امیدوار باشم و…

    پروردگارا ما را با آزمونهای سخت ،امتحان مکن.

    پروردگارا کمکم کن ،تا هر کاری را با صداقت شروع کنم

    و با صداقت به پایان برسانم. و قدمهایم را استوار کن.

    همه شما رو به خداوندی که خالق زیبایی است . میسپارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 919 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان

    سلام خدمت دوستان عزیز و نازنینم در این مسیر زیبا و قشنگ

    استاد عزیزم این فایل چقدر خوب موقع به فریاد من رسید

    دیروز و دیشب همین گونه افکار را بیشتر در ذهنم مرور می کردم

    اما با آگاهی های این فایل چقدر آرام تر شدم و حالم بهتر و بهتر شد

    استاد وقتی این مثال ها را بیان می کردی انگار داشتی افکار و نگاه من به زندگی را بیان می کنی

    چون من همیشه این چنین دیدگاه را داشتم و چقدر غافل بودم

    این چند مدت در حالیکه به نحوی داریم به صورت تمرکزی روی فایل ها وقت می گذارم

    می شنوم می نویسم و کامنت دوستانم را مطالعه می کنم بازهم خلی زیاد روی نکته های منفی تمرکز کرده ام

    و خودم خلی هم بی خبر از اینکه دارم راحت به مسیر نا درست می روم

    و دلم خوش است که دارم روی خودم کار می کنم

    من هر چقدر فکر کردم به زندگی و افکار خودم این مثال ها تقریبا تمامش را من در ذهنم داشتم و دارم

    در هر مرحله‌ای از زندگیم همیشه دیگران را بهتر می دیدم

    می گفتم نوشیجان فلانی ها که خانواده خوبی دارد

    نوشیجان فلانی ها که همسایه خوبی دارد

    نوشجان فلانی ها که زندگی بهتری دارد

    نوشجان فلانی ها که در شرایط بهتری هستند

    نوشجان فلانی ها که شریک زندگی بهتری دارد

    نوشجان فلانی ها که در فلان شهر زندگی میکند

    نوشجان فلانی ها که فلان کسب و کار را دارد

    نوشجان فلانی ها در فلان موقعیت قرار دارد

    نوشجان فلانی ها زندگی آرامی دارند

    نوشجان فلانی ها خوشبختی را تجربه می کند

    نوشجان فلانی ها در فلان دانشگاه تحصیل می کند

    نوشجان فلانی ها در کشور های خارجی زندگی می کند

    نوشجان فلانی ها که در فلان شرایط قرار گرفته اند

    همیشه دیگران و زندگی و شرایط شأن را خوب می بینم اما وضعیت خودم و زندگی خودم را زیبا نمی بینم

    توانای های خودم را نمی بینم

    شغلی که مصروف هستم را اجباری می بینم

    و هیچ وقت هم این چنین موضوعات و سوال ها برایم جای تعجب نداشتند

    اصلا به این چنین موارد ها فکر و نگاه هم نکردم و از خودم سوال نکردم که دلیلش چیست

    و با شنیدن این فایل متوجه شدم که من این روز ها چقدر روی موضوعاتی منفی و کمبود متمرکز شده ام

    و دلم خوش است که دارم روی خودم و تغییر باور هایم کار می کنم

    با این چنین رفتار ها قشنگ داشتم خودم را فریب می دادم و به خودم ظلم می کردم

    این فایل واقعا مرا از خواب غفلت بیدار کرد

    ممنون تان هستم استاد عزیزم که اینقدر خوب و بصورت ریشه ای روی این چنین نکات صحبت می کنید

    من دو سال قبل فیسبوک و اینستاگرام ام را حذف کرده بودم

    آنهم نظر به سفارشات شما استاد عزیزم

    همین چند وقت قبل یوتویوب بعضی موقع مرا مصروف خودش می ساخت که با شروع دوره عزت نفس از یوتیوب و فیلترشکن هم دور شدم

    تلگرام دارم فقط دو تا کانال شما استاد عزیزم را دنبال می کردم که آنهم مدتی می شود باز نمی کنم

    حالا فقط از ایمو استفاده می کنم آنهم برای ارتباط داشتن همراهی فامیلم

    حتی در این ایمو هم فقط چند تا شماره محدود را دارم و از بقیه کلا خودم را دور ساختم

    از خداوند بزرگ یاری می خواهم که مرا در این مسیر قشنگ و رویایی بیشتر ثابت قدم نگهداشته تا بتوانم بصورت تمرکزی روی آموزش های این فایل ها و محصولات کار کنم و باور هایم را تغییر دهم

    و از این چنین وضعیت های ناجالب به سمت شرایط و موقعیت های رویایی و لذت بخش قدم بگذارم

    برای کامنت گذاشتن در این فایل ذهنم نجوا می کرد که چیزی برای نوشتن نداری چی را می خواهی بیان کنی

    اما من گفتم من در پروژه مهاجرت به مدار بالاتر تعهد داده ام که سهم خودم را انجام دهم

    امروز این فایل را چندین بار شنیدم و دیدم

    و شب هم کامنت های دوستان عزیزم را خواندم بسیار لذت بردم و چیزها آموختم

    و حالا احساس بسیار خوب و لذت بخش دارم

    دیشب سوره یوسف را شنیدم چقدر درک خوب و باحال داشتم

    چقدر این داستان آموزنده و قشنگ است

    و این روز ها با قرآن بیشتر انس می گیرم

    استاد عزیزم از شما و شریک ساختن این چنین آگاهی های ناب تان با ما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم

    از خانم شایسته عزیز هم ممنون و متشکرم

    از دوستان عزیزم در این سایت زیبا و کامنت های ناب شأن سپاسگذارم

    خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جویم

    خدایا صد هزار بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 416 روز

    استادتویکی ازفایلها گفتین خدااول میزنه روی سرشونت که بیداربشی بیدارنشی یکم محکمترمیزنه بیدارنشی چک میزنه بیدارنشی دیگه باچک ولقد میوفته بجونت که بیدارت کنه منکه اصلا تحمل کتک خوردن ندارم ازهمون اولش که زد روسرشونم بیدارمیشم هدایتهای خدارودنبال میکنم وباهوشیاری قدم به قدم زندگیمومیسازم

    چون کتک خورم ملث نیست .

    ودریک فایل دیگه گفتین 10ساله اینده رانگاه میکنم ببینم اوضاع هروز داره بدترمیشه فشارهای 10ساله اینده روالان تجسم میکنم ویک فکری ازالان برای 10سال بعدمیکنم .

    هرکس درهر رابطه باهمسر یاپارتنرهست وقتی میبینه اوضاع روبه بهبودنیست نمیچسبه به اون رابطه که بزورحفظش کنه چون اگه تغییرکنه ازاون طرف پاش روترمزه ونمیتونه عالی پیشرفت کنه

    دوتا زوج باید بال پروازهم بشن باعث پیشرفت هم بشن نه باعث پسرفت همدیگه بشن یایکی پیشرفت کنه اونیکی برده باشه وراکدبمونه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 979 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    شکر برای یه فایل عالی دیگه

    تمرین

    جاهایی که احساس ظعف میکنی حقت خورده شده توی اون موارد بقیه از تو قدرتمند ترن

    مالی

    بقیه مهدی زهره خیلی از من راحت تر پول در میارن بقیه خیلی راحت تر روی کارشون تمرکز دارن و پول خوب میسازن یکیشون نه درس داره نه همسر همه وقتشو دیگه گزاشته روی کارش ولی اون یکی همسر داره بچه هم داره ولی تمرکزش روی کارشم هست وتو کارشون موفقن

    مهدیه هم که فعلا میره میاد ولی بااین حال پول خوبی در اورده

    ولی استاد میگه یه کار کارخونه نیس که از اون فقط بشه پول در بیاد الان من تو خونه بدون رفتو امدای الکی و پول اموزش و دانشگاه بده تو خونه توی سایت تحصیل میکنم قانون یاد میگیرم و طراحیم مهارتم میبره حرفه ای میشم مهارت ارتباطمو میبرم بالاتر

    کار بقیه دیده میشه حتی اگه از اولم شروع کنی چند وقت حقوق نمیگیرن ولی دیگه هنوز اموزش خاصی ندارن حقوقق بهشون داده میشه

    هموگ کلی نگیزه ایجاد میکنه

    ولی من چی توی خونه با امکانات الانت طراحی یاد بگیر اوووه کوچولو کوچولو تمرین کنو اموزش ببین فک کنم تو عمرت همش یخورده طراحی یاد بگیری انقد جهان کنده

    همه کوچولو کوچولو رشد کردن اونایی که یه شب جون گرفتن یه شبم با سر اومدن پایین

    روابط

    به خواهری شوهری خیلی باهم هماهنگ بیشتر وقتام باهم انقد همسرش اخلاقش خوبه ارومه نه بحثی نه قری

    خودشم انقد بالیاقته انقد تو ررفاه راحتی امکاناتو ثروته

    انقدهمش با همسریو بچه دل میدن قلوه میگیرن بیشتر وقتا که میبینم با همسرشه

    استاد شما انقد با خانم شایسته هماهنگید وچه مستقل وراحت ازادانه لدت میبرید چه قدر راحت باهم کلی احساس راحتیو نزدیکی میکنید چقد همه جوره به هم دیگه شبیه هستید یا مکملید وچقد باحال میگفتید هفت هشت ساعت باهم حرف میزنید اختل مثبت چقد زهنتونو کنترل کردین وعشقتون هنوزم بیشترو بیشتر میشه

    وبا اینکه من وقتی با کسیم کم کم از توش یه اختلاف هایی پیدا میکنمو دور میشم منفی هاشو پیدا میکنه برچسب هایی بد روش میزنه ودورشون میکنه

    با اینکه تو همه ادما زیبایی هست ومن در حال تکاملم تا بتونم رابطه ای بهتر برقرار بکنم الان خیلی ادم راحت تری هستم وباز تر راحت تر حرف میزنم ونگاهم خیلی بهتر شده

    مثلا همسری که دیدم احساس لیاقت خالص بود ومن هیچی نبودم

    ولی کم کم کنارش ظعفم لیاقتم خیلی بیشتر شد واحساس برتریمو دارم صفر وبه جاش احترام میکارم

    خانواده شوهر توشون پر از احساس خوب وارامشه وپر از لیاقت هستند ومنم سعی میکنم بیشتر بشه

    احساس میکنم بقیه خانواده ها لیاقتشون کاملتر وروبطی زیباتر و خانوادشون مستحکم تره ورابطشون جادویی تره

    اصلا من گاهی وقتا میرم تو نقش مشاور بقیه

    مشاوری که برای خودش نمیتونه کاری بکنه نمیتونه سرش تو زندگی خودش باشه خودش وزندگیه خودش به درد نخوره ولی زندگی بقیه خیلی قشنگ تره من یکی از داداشام هم وضعش نسبتا توپه هم لیاقته خالصه ما وقتی به هم دیگه میخوریم من دیگه کلن زندگی خودمو خودمو رها میکنم میگم به درد نمخورن وشروع به تحسین اون میکنم این حسم بعد از مدتها که خابیده بود دیروز که با داداش حرف میزدم خیلی تصادفی جور شد حرف بزنیم یه حس لیاقتی بالا برای رفاه کامل و یه حس قربانی بودن ناتوان بودن سخت بودن زندگی کردم

    تحسین

    جدید صدای درونم واصحتره وفکرهای توسرمو صداشون بلند تره برای شناسایی وحل فصلشون

    خلاصه این فایلم با این زنگ داداش که توی سفر خارجه توپش بود یه احساس خوشبه حال بقیه انقد خوشبختن وما بد بختیم کردم و بعد احساسم خوب شد ولی چرا کنارش احساس ناتوانی میکنم چون اون کلی نتایج توپ داره ومن چی حسم میگه اون ایمان داشته که این نتایج توپو رقم زده ینی منم با اینکه نتایجو هدایتهام کوچولوعه هنوز خیلی کوچیکتر از داداش هستند ولی منم اون خورشیدو گرمای ایمانو دارم هر چند بسیار کوچیک انقد کوچیک خیلی راحت گم میشه فراموش میشه و به خاطرش باید مرور کنمشون وبنویسمشون و من اینجا براتون مینویسم تا ایمان خودمو شمارو بیشتر کنم صادقانه مینویسم ومیدونم قابل درکه باور کردنه

    ما یه مهمونی ناب دعوت شدیم توی مهمونی خواهری داشته برنامه برف بازی میچید منم با اینکه زهنم میچید اخه کی میبرتت تو الان مهمونی هستی همسری نمیزاره که بری توهم وابسته همسری خودش نمیاد توهم نمیری اصلا تو بری کی ببرتت اته پایه کی هست ینی هیچ برنامه وهیچ پایه نداشتم جز خودش که صدامو میشنومه من فقط میخاستم ورها بودم و برنامشو مرور میکردم لدت میبردم و فردا شد هیچ خبری نبود تا دوازده وبعد همسری گفت مردونه شاید بریم بیتندو بیایم وتو مگه نمخاستی بری و منم هیچ کاری نکرده بودم بعد تو لحظه گفت زنگ بزن به داداش ببین میبرتت گفت ما پریم ولی زوری سوارت میکنم ومنم حرف زوری در اومد گفتم نه مجبور نیستم وهمسری که اصلا بهش نمیخورد منو مردونه ببره وهیچ حرفی چیزی نزده بود دوستش دم در اومد که برن اومد یه پلاستیک چیزی پیدا کرد لباسه گرمو اینا برام گزاشت ومنم دیگه پوشیدم رفتیم توراه یه ترافیک بود ولی ترافیک رون جاده شلوغ بود وچون برفی بود همه توی حرکت بودن و خواهری اینا که یه ساعت از ما زودتر رفته بودن و ما هم تو راه که همسری بیاد برا کاریو برگرده تا اونجا منو اورد وبسیاااااااااااااااااار عجیب من همون جایی که پیاده شدم خواهری بود ومنو بردن برف بازی و اونایی که خیلیارو پیچونده بودن نبرن ولی اتفاقی خدا دلشونو برام نرم کرده بود بردنم برف بازی تا عصری انقد حال کردیم که نگوووو

    واین همزمانی تازه توی ترافیک تازه بدون برنامه ریزی تازه توی جاده دهات ماکه برف باشه وشلوقی باشه زودی ترافیک میشه

    ینی احتمالش از یک به هزارم بالاتر بود تازه ما که با یه ماشین دیگه بودیم وتازه منی که خواهرم خیلی پیگیر بیرون ماشین نیساتفاقی منو ببینن واقعا این اتفاقو فقط میتونس خدا رقم بزنه ومن همینجا برای اجابت برف بازی هدایتی جادویی سپاااااااااااس

    الف

    الان بزرگترین اختلاف حسودی

    مسافرته داداشه چون اونا انقد راحت لدت میبرند وتوی مسافرت عشقو حال اونا سفروواضح میبینن ومن سفر به دور امریکا باید با گوشی ببینم خیلی بی کیفیت تر

    من واقعا سپاسگزارم چون همینکه بتونی اروم باشی ودنبال زیبایی لدت یه دنیا می ارزه دیگه

    این موصوع کمی لدت بردنو برام سخت کرده تو بشین استادو فیلماشو ببین لدت ببری اون موقعه داداشت مثل استاد واقعی بره لدت ببره سفرهای توپ بره

    قلبم میگه توهم میری این نشونه اینکه توهم میتونی ارزو کنی سفرو وداشته باشی

    این ارزویی تو راع وداری بهش نزدیکتر میشی

    گاهی این باورسازی این طراحی این ارامشو مثل طوفان میخاد بهم بزنه اخه اینا هیچ چی نیستن

    هیچ لدتی ندارن هیچ ارزشی ندارن این همع الکی وقته خودتو گزاشتی سر قانون

    با اینکه همین قانون الکی منو به خیلی چیزا ارامش ورهایی واسودگی وزهنی باز رسوند که یه دنیا می ارزه

    همین قانون انقد زندگیو برام ساده کرده

    همین قانون انقد بهم جرات داده

    روابط زیبای استاد

    روابط زیبای خواهر شوهری

    انقد منبع عشق پره باک لیاقت واحساس دوسداشتنش پره انقد قلبش بزرگه که نه تنها پره خالی نیس بلکه همه جهانم میتونه عشق ارزشمندی بده

    با فایلهای ارزشمندش

    @@@ احساس میکنم اونا توی بهشتن که انقد رابطشون زیباس ومن توی جهنم واصلا نعمتم وزیبایی های روابط ما به چشمم نمیاد

    مثلا دوتا داداش هستند یکی بنز داره یکی پیکان و خیلی سخته اونی که پیکان داره پیکانشو دوس داشته باشه اخه بنز خیلی با کیفیته اخه همش جلو چشمشه اخه بنز خیلی با عزته

    ینی با رشد لیاقتو کیفیت زندگیت میتونی ببریش بالا مدل ماشینتم ببری بالاتر

    خب مثلا تو موصوع ماشین قشنگ معلومع مرغ همسایه غازه ولی تو باید برای همیه مرغم سپاسگزار باشی

    خیلیارو میبینم شماره حسابشون از من بیشتره ولی ناراضی و لباس ندارن همش ندارن وهمش غصه

    و من جلوشون کمی یاده ایمانم وراه درستم میوفتم چقد ارامش دارم چقد هدایتی بهترین جنس ها بهترین نعمتها روزهارو برام رقم میزنی ومیوفتادم وکمی احساس عقب افتاد از بقیه میکنم وبعد از اون طرفم منکه شماره حقوقی کمتره باید ناراضی تر باشم با این هدایت هایی انقد ارزشمنو باهیچ مقدار پولی قابل حساب کردن نیستن

    و از اون طرفم جنسایی با قیمت رویایی وبهترین جنس ها و خیلی نعمتای دیگه کنارهم خیلی ارزشمندن

    ب

    چرا فک میکنم مرع همسایه غازه

    چرا فکر میکنم روابط بقیه از من بهتره

    چون بقیه اروم تر شادترند چون بقیه باهم بیشتر راحت ترندو لدت میبرند

    چون همسری با من کمتر وقت میگزرونه و من کلن تو روابطم خیلی درگیر نزدیک نمیشم وچون میترسم منم با خودشون بکشن پایین

    ولی چقد استاد راحت با عشقش خانوادش مهربونه وهمواره در بهترین افراد وزیباترین رابطه هارو داره کلی ساعت با عشقش هست باهم لدت میبرند من دوسدارم لدت بردنو تمرین کنم تنهایی لدت بردن از بقیه لدت بردنو تمرین کنم احساس میکنم یه خلا عاطفی دارم همش نیاز دارم همه دورم باشند تا احساسم خوب باشه وهمه باهام مهربون باشن تا احساسم خوب باشه

    دوس دارم جدا از هر دلیل بهونه ای روزهامو واقعا لدت ببرم رشد کنم

    بقیه خانواده خواهر برادری مادر پدر همسر بیشتر باهم عشقبازی میکنن بیشتر باهمن بیشتر عشقشونو بروز میدن

    بقیه با همسریشون مدتها وقت میگزرونن وکلی باهم حرفشون میشینه روهم سر بهونا دلیل از هم دلخور نمیشن عشقی پایدار بینشونه ورها هستند ونیاز فقیر عاطفه نیستند فقیر توجه نیستن

    میگن میخندن کلی لحطه های قشنگ دارن میرن لدت میبرند باهم تو طبیعت از حظوره هم از باور چقد بهم شبیه هستندوانگار باهم یکی هستند شادو پر شور عاشق

    چون با بقیه راحت تر میتونم رابطه برقرار کنم تا همسره خودم تا خانواده خودم وقتی انلاین چت تصادفی دارم بیشتر کسی پیدا میشه با عشق حرفامو گوش کنه وخانوادم تا بتونم با اونا راحت حرف بزنم بدون نگرانی از تحقیر

    قدم اول

    تمرین لدت هایی ساده ولی واقعی

    مثال امروز سیب زمینی سرخ کرده درس کردم گوشه سس وسعی کردم با اینکه تنهام وهزاران دلیل توی زهن ولی هزارشهاب سنگ ولی اسوده سیب زمینیمو خوردم

    نوشتن معجزات شبانه واقعا با ته قلب شبها مرور کنم وبگم خداجونم شکرت شکرت شکرت

    یادم باشه همیشه بامنه

    بازی یا طراحی ولی هرچی هست واقعا لدت ببرم

    بدون اینکه کسی عاشق حامیم باشه سپاسگزار باشم چون خدا هست ومن عرق عشقم

    داستان مرتبط

    ما با دوستامون بودیم داشتیم حرف میزدیم گفتیم مادر من انقد تعریف شما رو میکنه واون مادرها انقد تعریف مارو میکردن

    ینی مادرهامون به جای اینکه زیبایی بچه خودشون ببینن نگاهشون به بچه های بقیه وکارهای اونا بود

    مثلا من خودمو دوس نداشته باشم و زیبایی هامو ندونم منتطر باشم یکی رد بشه بهم بگه اونارو وتحسینم کنه وعاشقم بشه من مثل استادم میخام خودعاشق همیششگی خودم باشم

    ریشه این باورها

    اصل چیه باور های قدرتمند کننده هستند حالا

    اینا چیه کمبود لدت

    نتونستن راحت لدت بردن وابستگی الکی

    مقایسه کردن قهرمان تک جهان با خودت که تازه تو اموزشی

    کمبود اینکه لیاقت درونی داشته باشی جدا از هر اتفاق بودن هر کسی تو زندگیت وهر کجا هستی وداری چه قدمی برمیداری

    چ

    باید هر شب لیستی زیبا از لدت های ساده روزم داشته باشم

    باید تمرین کنم منتطر نباشم زمین به اسمون بیاد یه عروسی توپبگیریم بارها بار ها لدت ببرم وخرجای سنگین کنیم تا لدت ببرم بایدبا همین داشته های الانم

    خوراک پوشاک همین خانوادم یا تنهاییام لدت ببرم

    وایی زهن چرا اینجوریه امروز میخاستم یه سیب زمینی سرخ کرده به خودم هدیه بدم یکم لدت ببره حواسش همش به زشتیا پرت میکرد لدت نبره چرا

    چرا خلا داره چرا تنها باشه یا فلانیو فلانی باشه نباشه نمتونن اروم باشه لدت ببره

    البته خیلی خوب شده ولی بازم میشه بهتررر

    @@بهبود مهارت@@

    مهارت رهایی جدا از اینکه الان کجام وبا کی هستم نیستم لدت ببرم

    واقعا لدت ببرم نه اینکه غرق بهشت نعمتها باشم ولی خب هستم خداروشکر نه واقعا احساسش کنم واقعا لدتشو ببرم واقعا ممنون باشم

    @@قدم اول نوشتن ومرور معجزات روزانه ودر موردش فکر کردن وسپاسگزاری قلبی

    تمرین رهایی لدت لحطه ای

    واقعا لدت ببرم از قدم اون لحطه ام

    در پناه رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2898 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز

    چه خوبه که این مدت انگار الهامات زیادی بهتون گفته میشه و میبینم که پشت سر هم فایل میزارید روی سایت…

    فایل رو گوش دادم و بازم خیلی نکات خوبی گفته شد… موضوع اینه که تمام فایلای شما یک اصل رو دارن میگن و یک سری قواعد یکسان رو تکرار میکنن؛ من خودم و خیلی ها فکر میکنم که این اصول رو اونطور که باید جدی نمیگیریم، ولی وقتی میبینم بازم تکرار میشه توسط شما و بارها و بارها بهش میپردازید، اروم اروم حس میکنم که این اصول چیزی نیست که با چندبار گوش دادن یا تمرین کردنش بشه تغییر اساسی کرد.

    واقعا تا اخر عمر باید همین اصول ساده رو تمرین کرد و همه چی سعی و تمرینه؛ هدف سعی در این مسیره، هدف کمال مطلق نیست… استاد این جمله رو بارها خدا بهم گفته که در این مسیر، همه چی سعی و تمرینه، این اصول رو باید سعی کنی که اجرا کنی و این سعی های متوالی اروم اروم بهتر و بهتر میکنن تورو؛ هدف این نیست که یهو کمال مطلق بشی… همه چیز سعی کردن در اجرای این قوانینه…

    توی این فایل دوست دارم به موضوع شبکه های اجتماعی بپردازم، استاد همین الان که این کامنت رو دارم مینویسم، افرادی رو میبینم که به دلیل بودن تو شبکه های اجتماعی، چیزای ارزشمند زندگیشون رو نادیده میگیرن و کار به اختلافات زن و شوهری و خانوادگی و دوستی کشیده میشه…

    شما توی شبکه های اجتماعی نیستید که دقیقا حس کنید چخبره، استاد من چند ماهه که دی اکتیو کردم اکانت اینستاگرامم رو و تمام شبکه های اجتماعی رو دیلیت اکانت کردم و فقط تلگرام دارم اونم بخاطر کارم…

    استاد بنظرم هرگز نمیتونید تصور کنید که چه فاجعه ای در حال رخ دادنه در اینستاگرام، من هرچقدر بگم شما نمیتونید اصل داستان رو متصور بشید، یعنی فاجعه ای به تمام معنا… به تمااام معنا به یک چیز وحشتناک تبدیل شده اینستاگرام…

    بینهایت ادمارو هل میده به سمت بی بند و باری و مقایسه و اختلافات خانوادگی و خودکشی و هزار چیز دیگه

    مخصوصا تو پلتفرم فارسیش که دیگه حدی نمیشه برای بی بند و باری ای که ترویج میشه متصور بود… استاد اصلا نمیتونید باور کنید چخبره و چه اتفاقاتی داره رخ میده…

    و منی که چند ماهه دی اکتیو کردم و رها شدم، دارم اثرات مثبت نبودن در اینستا رو حس میکنم، کسی که تو اینستا هست هرگز نمیتونه درک کنه چی میگم…

    و اینم بگم که من مدتهای قبل تر، فکر میکردم که خب من اینستا دارم ولی پیجای مثبت رو دنبال میکنم یا کمتر میرم توش! و چقدر این خیال باطله… عین اینه که بگیم من توی سطل زباله دنبال اون تیکه غذاهای سالم میگردم و میخورم!

    هرگز جواب نمیده این کار؛ هرگز جواب نمیده که بگیم پیجای مثبت رو میبینم یا کمتر میرم توش…

    استاد بهترین راهکار رو خودتون دادید که گفتید کلا دیلیت اکانت باید کرد؛ کلا نباید اونجا بود؛ چون عین یک مردابه که حتی 5 دقیقه در روز گشتن در اونجا میتونه ادمو از راه به در کنه و میبلعه ادمو…

    اینکه این حد دارم تاکید میکنم روش چون میدونم چخبره و میدونم چه فاجعه هایی داره رخ میده توش…

    تلگرام باز خیلی خیلی خیلی بهتره، چون به قول مالکش، محتوا رو شما انتخاب میکنید و به سمت شما پرت نمیشه…

    استاد خیلی جالبه براتون بگم که چند ماه پیش مالک تلگرام یعنی پاول دورف، دقیقا همین حرفارو توی کانال تلگرامش نوشته بود، میگفت چیزایی که به خورد ذهنتون میدید اینده شمارو رقم میزنه و باید خیلی مراقب باشید چه ورودی ای به ذهنتون میدید.

    یکبار هم یک داستان شخصی از خودش گفته بود که سالهای قبل یک شبکه اجتماعی ساخته بود و بعدش به یک مبلغ بالایی فروخته بودش و تعریف میکرد که برای اینکه کد بنویسم، من همه چیو از زندگیم حذف کردم و روی 16 ساعت فکر کنم گفته بود پشت سیستم کد مینوشت و روزی یکبار غذا میخورد….

    چقدر قانون واسه همه افراد موفق صدق میکنه… دقیقا چیزی که شما گفتید همیشه… واقعا این فایل های شما تمام زندگی رو شامل میشه و اصل داستان همینه…

    و جالب اینه که خیلی از افراد موفق دنیا به صورت خاص میگن که تو اینستاگرام نباشید، از ترامپ و ایلان ماسک و خیلی های دیگه، خیلی هم تاکید دارن رو اینستاگرام… واقعا بنظرم باید خیلی فکر کرد که چرا اینهمه مهمه که در این شبکه های اجتماعی اصلا نباشیم… چرا اینهمه ادمای موفق روش تاکید دارن و اثراتش رو ویرانگر میدونن؟

    بنظرم یچیز ساده و معمولی نیست و نباید به سادگی از این موضوع گذشت…

    روی خودم که خیلی زیاد تاثیر منفی میزاره، حتی خودم دلم نیومد دیلیت اکانت کنم اینستاگرامم رو! فقط دی اکتیو کردمش که اگه بعد ها نیاز شد برگردم اونجا…! حتی منی که این حرفارو میزنم بازم ته وجودم تمایل داره برگرده اونجا…

    و یکی از دلایلی که من تمایل دارم به شبکه های اجتماعی، احساس بی ارزشی و احساس کمبود محبت و کمبود توجه و تاییده؛ اواخر خیلی بیشتر متوجه شدم که چون درونم به مقدار زیادی خالی از تایید و خالی از عشق و ارزش هست، کشیده میشم به سمت شبکه های اجتماعی و عین یک ماده مخدر یا قرص مسکن حالم رو شاید برای مدت کوتاهی بهتر کنه ولی بعدش در کل وضعیتم بدتر میشه؛

    در مورد خودم اینه دلیلش؛ و فهمیدم این حد از احساس نیاز در درونم، به این سادگی و به این زودی قابل درمان و قابل ترمیم نیست و خیلی زیاد انرژی میخواد که این احساس ارزش و عشق درونی رو ساخت… حداقل واسه من اینجوریه، چون بشدت توش پاشنه اشیل دارم…

    چون شبکه های اجتماعی جای خوبی واسه جلب توجهه، باز من پسرم، در مورد خانم ها بسیار بسیار ویرانگر تره اثرش

    چون بارها دیدم خانم هایی که حالا با توجه به جنسیت و زیبایی ها و جذابیت هایی که دارن، با حضور در شبکه های اجتماعی مثل اینستا، کافیه چندتا عکس از خودشون بزارن و اونوقت سیل افرادی که دنبال روابط نامناسب هستن به سمت اینا کشیده میشن…

    بارها دیدم دخترا فقط بخاطر اون احساس خلا که دارن، انگار میخوان هی از خودشون عکس بزارن و هی پسرای دیگه دنبالشون بیفتن و انگار این باعث میشه تو مغز خانما دوپامین ترشح بشه از بس که مورد توجه واقع میشن، اونم در 95% اوقات ادمای داغون میان سمتشون…

    از این نمونه ها بارها دیدم و میدونم که تاثیر مخرب اینستاگرام روی خانما خیلی وحشتناک تره و خیلی بیشتر وسوسه داره براشون…

    فقط یک مورد از مواردی که گفتین اینهمه تاثیر میتونه بزاره و اگه رعایتش کنیم و اصلاح کنیم چقدر باعث رشد و پیشرفت میشه…

    استاد واقعا حس میکنم من بعد اینهمه مدت کار کردن روی خودم، انگار 0.03% تازه باورام تغییر کرده! البته که با همین مقدار تغییر خیلی نتایج گرفتم… ولی حسم اینه که میزان تغییر باورهای من این بوده…

    دارم درک میکنم که مثلا احساس خلا و کمبود عاطفی در انسانی مثل من، خیلی بیشتر از این حرفا زمان و انرژی نیازه که درست بشه، خیلییییییی زیاد…. واقعا باید بهای مناسبی داد برای بهتر شدن و تغییر…

    و در مورد من انگار همه شرایط سختی که دارم و هر جایی که مشکل دارم، ریشش از احساس بی ارزشی و کمبود و خلاء عاطفی هست… هرجوری نگاه میکنم به همین میرسم..

    استاد دمتون گرم بابت این فایل های ارزشمند… سپاسگزارم از شما….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    معصومه پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 1139 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم خانم

    سلامی گرم هم به تک تک دوستان عزیزم

    استاد عزیزم من فقط بیست دقیقه از این فایل را گوش دادم حسم گفت اول کامنت بزارم بعد فایل را گوش بدم

    اسم فایل را دیدم چقدر انگار این فایل را برای من گذاشته بودید

    استاد من همیشه همسرم را با بقیه مقایسه میکردم مثلاً دوستم که همسایه امان هم هست همیشه همسرم را با همسر دوستم مقایسه میکردم که چقدر شوهر اون با محبته آزادی بیشتری به خانمش میده دوستم راحت خرید میکرد راحت خونه دوست وفامیلش می‌رفت و همیشه دوستم آزادی زمانی مکانی ومالی داشت ومن همیشه خودم را زجر میدادم چرا نباید همسر من بامن اینطور رفتار کنه ومن حتی بدون اجازه همسرم تا خیابون نمی‌تونستم برم

    باید هر جا میرفتم از همسرم اجازه بگیرم واین باعث رنجش من بود و حتی از همسرم فاصله می‌گرفتم و همیشه حالم بد بود

    همین دوستم که اینقدر آزاد بود وراحت زندگی میکرد یک آن فهمیدم شوهرش بهش خیانت کرده و بعد از چندین ماه کارشان به طلاق کشید فهمیدم که شوهرش آزادی داده تا خودش راحت خیانت کنه

    من باور کردم که شوهرم را همان طور که هست قبولش کنم ودست از مقایسه بردارم

    من یه کارگاه تولیدی کوچک دارم همزمان برادر شوهرم خواهر شوهرم تولیدی پوشاک دارن همیشه با شوهرم بحث داشتم که اونا موفق ترن اونا بهتر فروش دارن ومشتری های بهتر دارن چرا ما نمی‌توانیم مثل اونا باشیم و شوهرم راحت تر کنار میاد ومیگفت خدا روزی هر کس را به اندازه خودش میده روزی ما هم همینقدر است ومن قبول نداشتم

    میگفتم باید بیشتر فعالیت کنیم ومشتری های بهتر به گردیم پیدا کنیم هر لحظه دارای های خواهر شوهرم را می‌دیدم احساس بدی داشتم چرا نباید من مثل اونا موفق نشوم

    یا،چندین ساله که من چاق هستم و اضافه وزن دارم چندین ساله که درگیر اینم که انواع قرص ها و رژیم ها را گرفتم ونشد وچند کیلو لاغر میشدم وباز بر میگشت وچاقتر میشدم وخانم های فامیل رامیدیم که آنقدر خوشتیب ولاغر بودن ولباس ها ی که تو مجلس میپوشیدن وجذاب میشدم من زجر می‌کشیدم وقتی مجلسی میخواستم برم چون لباس باب میلم پیدا نمیکردم

    این مثال وخیلی چیز های دیگر تو زندگی ام باعث شده بود خودم را عذاب بدم و احساس بدبختی کنم اما می‌خوام خودم باشم و تمام زندگی و اطرافیانم را همینطور که هستن قبول کنم ودست از مقایسه بردارم بپذیرم وحال و احساسم را خوب کنم

    به جای مقایسه کردن نکات مثبت عزیزانم وخودم را پیدا کنم

    ممنونم از شما عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    زینب رستگارمقدم گفته:
    مدت عضویت: 650 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام به همه شما دوستان خوبم و استاد عزیز

    چه فایل دقیقی بود، دقیقا من این روزا درگیر مقایسه ها و احساس ضعف خودم بودم.

    حدود چند ماهی هستش که به خاطر شرایطم و عدم‌قدرت پذیرشم درگیر این‌بازی بودم و از طرفی میدونستم که این کارم درست نیست و واقعا نمیخواستم شرایط خوب زندگی ام‌را فدای تفکرات و باورهای محدود کننده ام‌بکنم اتفاقا درگیر تر میشدم و گاهی ساعت ها ناخود آگاه از چشمانم اشک سرازیر میشد و روبه خداوند میگفتم که دستم رو رها نکنه و چون اون از همه بیشتر خبر داره از دل و اهدافم پس هدایتم‌ کنه که غرق نشم …

    و این بود هدایت الله !

    فایل استاد عباسمنش و راهکار های داخل این فایل که من رو دقیق و تمرکزی از ناخواسته هایم جدا میکند!

    خدایا مثل همیشه به موقع رسیدی به دادم!

    در زمان مناسب اتفاق مناسب برای من رخ داد تا هدایت بشم به سمت خواسته ها و زیبایی های زندگی ام…

    امیدوارم بتونیم از این چرخه ناجالب ناخواسته با تمرکز بیشتر روی داشته هامون و تکرار و تمرین ، ارتقا سطح فکر و زندگیمون رو داشته باشیم.

    من تمرینم رو برای تغییر باور ها و شخصیتم‌شروع کردم، شماهم شروع کنید چون باور داشته باشید که لایق بهترینا هستید!!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: