چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟ - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

594 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا حسینیان گفته:
    مدت عضویت: 484 روز

    به نام خالق یکتا

    درود بر استاد بزرگوارو تبریک سال نو میلادی خدمت شما و دوستان عزیزم

    سپاسگزارم از تهیه این فایل ارزشمند. این مشکل احساس میکنم در بین انسان ها بسیار فرا گیر هست.

    تجربه شخصی من این بوده که سال ها قبل همسرم کسب و کاری داشت که درآمدش رضایت بخش نبود. و ما هر دو معتقد بودیم در شهر محل زندگی ما این کسب و کار در آمد خوبی نخواهد داشت ولی در عوض در تهران بسیار موفق خواهد بود.

    ما کسب و کار را به تهران انتقال دادیم ولی متاسفانه بعد از شکست، هزاران دلیل داشتیم که این شغل در تهران هم جوابگو نیست.

    و با ضرر سنگینی از انتقال کسب و کار به شهر دیگر ، به خیلی عقب تر از قبل از لحاظ مالی برگشتیم‌ .

    در آن سال ها من متوجه این مسائل نبودم. که به لطف خداوند و کمک استاد عزیز در تلاش برای بهبود هستم. با دیدن این فایل اولین چیزی که به ذهنم رسید این تجربه ما بود.

    موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 2037 روز

    سلام و‌عرض ادب

    درک من از این فایل:

    -با تمرکز روی نکات مثبت در هر زمینه ای طبق قانون اتفاقات مثبت رو تجربه میکنیم و این خودش یک مسئولیت بزرگ ایجاد میکنه که دیگه نمیتونیم دنبال مقصر خارج از خودمون و افکارمون باشیم

    -مسئولیت زندگی خودمون رو در جنبه های مختلف به عهده بگیریم

    -شبکه های اجتمایی به راحتی میتونه احساس بدبختی رو در ما ایجاد کنه و کانون‌توجه ما رو منفی کنه در صورتی که فقط بهترین لحظات در این فضاها منتشر میشه

    مثال شخصی :

    در یک برهه زمانی به دلیل کار کردن روی باورهام و حذف فضاس مجازی به طرز حیرت انگیزی شرایط خوب پیش رفت و از لحاظ مالی بسیار پیشرفت کردم ولی بعد از مدتی اون تمرکز مثبت رو کنار گذاشتم و بجای استفاده از قانون به فکر تبلیغات و … افتادم و شرایط بد و بدتر شد تا حدی که مکان مغازم رو تغییر دادم ولی بازهم همون شرایط رو تجربه کردم (با احساس بد) تا اینکه تصمیم گرفتم از همون مکان و امکانات استفادع کنم برای پیشرفت و دوباره در مسیر درست قرار گرفتم که البته همچنان باید در این مسیر پایدار بمونم

    خدا رو هزاران بار شکر که در این شلوغی فضاهای مجازی یک فضای بی نظیر بنام سایت عباسمنش داریم تا هر بار خودمون رو کالیبره کنیم

    با تشکر فراوان از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    اعظم پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1550 روز

    سلام به استاد عزیزم خیلی خوشحالم خیلی خیلی زیاد امروز 16 دی 1403 و من امروز یه معجزه شگفت انگیزی برایم رخ داد استاد خیلی خوشحالم استاد ایمان خیلی خیلی زیاد قوی‌تر و بی‌نظیر شد خدایا شکرت من امروز به یک معجزه شگفت انگیز که خدا برایم هدیه داده بود رسیدم ایمیلی که 5 سال پیش دوره‌های 12 قدم خریداری کرده بود امروز از طریق دستان ارزشمندش خانم فرهادی گلم عزیز خدا و آقا ابراهیم عزیز و دوست داشتنی این دو دستی از طرف خدا به سمت من شدند خدایا شکرت که چون من تغییر کردم و من تو مسیر این بهشتی پیگیر و پیگیر بودم و خدا بهم گفت وقتی که راهت درست باشه مسیررت درست باشه این یعنی بهشت به تمام معنا استاد خیلی خوشحالم به خانم فرهادی عزیز زنگ زدم و آنقدر خوشحال شدم ذوق کرده بودم اشک ذوق تمام وجودم را گرفته بود تمام وجودم رو به خدا وصل کرده بود و اینکه خدایا چقدر دوستم داری و عاشقم هستی و این روزا چه معجزه‌هایی رو داره بهم از طریق دستان عزیز و دوست داشتنیش به سمت من هدایت می‌کنه خدایا شکرت عاشقتم خدای عزیزم عاشقتم استاد گلم مریم عزیزم آقای ابراهیم و خانم فرهادی گل از خدا بهترینا رو برایتون آرزو دارم و به همه دوستان عزیز و دوست داشتنیم که تو این مسیر بهشتی هستیم و هم فرکانسیم موفق باشید عزیزانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    سمیرا ذوالقدری گفته:
    مدت عضویت: 2334 روز

    بنام الله مهربان

    سلام به استاد زیباوفوق العاده

    سلام به مریم بانوی زیبا وفوق العاده

    سلام به همه ای دوستان عزیزم

    خدا رو سپاسگزارم که امروز هم هدایتم کرد تا چند باور مخرب در ذهنم را شناسایی کنم ومتعهد تر بشم برای تغییر بهتر.

    خدا رو شکر دیگه تو فضای شبکه اجتماعی نیستم وبیشتر برای وقتم ارزش قائل هستم

    واستاد عزیز کاملا درسته زمانی که درگیر اینستا وشبکه های اجتماعی بودم ضربه های بزرگی خوردم همیشه فکر می کردم که کشورهای دیگه خوب مثل ترکیه اینجا خوب نیست وهمین امر باعث شد با یه پسر ترک اشنا بشم وبعد اسرار زیادش وازدواج کنیم بعد چند ماه من زندگیم رو جمع کردم ورفتم ترکیه البته میگم اینها همش از باور های مخرب خودم بود وگول ظاهر ادمها رو خوردن در شبکه اجتماعی ورفتن من همانا بعد 10 روز اونجا چنان ضربه ای برمن وارد شد که کارم به دکتر کشید وخدا رو شکر در اون موقعیت قلبم بهم گفت برگرد واز نو شروع کن خدا هدایتم کرد برگشتم سختیهای زیادی رو 3ماه کشیدم تا باز خدا هدایتم کرد به این خونه وارامشم خیلی بهتر شد البته زمان برد الان هم سعی کردم فراموش کنم اون مسئله رو ودرسهای که درش داشت یاد بگیرم وخیریتی ببینم وهر روز دارم بهتروبهتر میشم وقتی که این فایل رو گوش می کردن نگاه کردم چند بار مدام تایید کردم که من مسئول زندگیم هستم وپذیرفتم اشتباه از من بوده چرا من باید فکر کنم مرغ همسایه غازه وقول دادم که از همین جا که هستم از این شرایط که دارم شروع کنم به سپاسگزاری بیشتر ودیدن زیبایی که همین الان در زندگیم هست صاحب خونه خوب جای امن وامکاناتی که در اختیارم هست زیبایی های شهرم وخداوند هدایتم می کنه به جاهای بهتر من سمت خودم انجام بدم خدا هم سمت خودش انجام میده یارب من سپاسگزارم برای همه نعمتهای که الان تو زندگیم هست ایمان دارم که تو همیشه برام خیر مطلق می خواهی

    الهی به امید خودت نه بندهات.

    درپناه رب العالمین باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 370 روز

    بنام خالق زیبایی ها

    من سی و اَندی ساله که این باور رو دارم که آره …واقعاً مرغ همسایه غازه…

    همیشه در حال مقایسه زندگی خودم با دیگران بودم ,اینکه من از همه نظر از فلانی بهترم پس چرا باید زندگی اون از من بهتر باشه؟چرا باید چرخ زندگی اون روان باشه و چرخ زندگی من زنگ زده …

    چرا همسر فلانی اینقدر براش ارزش و احترام قائله ولی همسر من نه…

    خوش بحال فلانی که همیشه تو هر مجلسی یه لباس جدید میپوشه.همسرش با عشق و احترام باهاش رفتار می‌کنه و هززززاران خوش بحال دیگه…

    که این مقایسه کردنها منو حسابی سرخورده کرده بود .تو جمع احساس کم ارزشی و حقارت میکردم و سالیان سال این سیکل معیوب تکرار میشد تو زندگی من. تا اینکه به خودم گفتم بابا من دارم ظاهر زندگی اینو میبینم چه خبر دارم از باطن زندگیش؟

    یه جمله ای هست میگه هیچ وقت ظاهر زندگی دیگران رو با باطن زندگی خودت مقایسه نکن.

    از خداوند مهربان سپاسگزارم که ذهن منو باز کرده نسبت به این قضیه . و الان خیلی خیلی کمتر این مقایسه رو انجام میدم

    تشکر از استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2959 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز

    چه خوبه که این مدت انگار الهامات زیادی بهتون گفته میشه و میبینم که پشت سر هم فایل میزارید روی سایت…

    فایل رو گوش دادم و بازم خیلی نکات خوبی گفته شد… موضوع اینه که تمام فایلای شما یک اصل رو دارن میگن و یک سری قواعد یکسان رو تکرار میکنن؛ من خودم و خیلی ها فکر میکنم که این اصول رو اونطور که باید جدی نمیگیریم، ولی وقتی میبینم بازم تکرار میشه توسط شما و بارها و بارها بهش میپردازید، اروم اروم حس میکنم که این اصول چیزی نیست که با چندبار گوش دادن یا تمرین کردنش بشه تغییر اساسی کرد.

    واقعا تا اخر عمر باید همین اصول ساده رو تمرین کرد و همه چی سعی و تمرینه؛ هدف سعی در این مسیره، هدف کمال مطلق نیست… استاد این جمله رو بارها خدا بهم گفته که در این مسیر، همه چی سعی و تمرینه، این اصول رو باید سعی کنی که اجرا کنی و این سعی های متوالی اروم اروم بهتر و بهتر میکنن تورو؛ هدف این نیست که یهو کمال مطلق بشی… همه چیز سعی کردن در اجرای این قوانینه…

    توی این فایل دوست دارم به موضوع شبکه های اجتماعی بپردازم، استاد همین الان که این کامنت رو دارم مینویسم، افرادی رو میبینم که به دلیل بودن تو شبکه های اجتماعی، چیزای ارزشمند زندگیشون رو نادیده میگیرن و کار به اختلافات زن و شوهری و خانوادگی و دوستی کشیده میشه…

    شما توی شبکه های اجتماعی نیستید که دقیقا حس کنید چخبره، استاد من چند ماهه که دی اکتیو کردم اکانت اینستاگرامم رو و تمام شبکه های اجتماعی رو دیلیت اکانت کردم و فقط تلگرام دارم اونم بخاطر کارم…

    استاد بنظرم هرگز نمیتونید تصور کنید که چه فاجعه ای در حال رخ دادنه در اینستاگرام، من هرچقدر بگم شما نمیتونید اصل داستان رو متصور بشید، یعنی فاجعه ای به تمام معنا… به تمااام معنا به یک چیز وحشتناک تبدیل شده اینستاگرام…

    بینهایت ادمارو هل میده به سمت بی بند و باری و مقایسه و اختلافات خانوادگی و خودکشی و هزار چیز دیگه

    مخصوصا تو پلتفرم فارسیش که دیگه حدی نمیشه برای بی بند و باری ای که ترویج میشه متصور بود… استاد اصلا نمیتونید باور کنید چخبره و چه اتفاقاتی داره رخ میده…

    و منی که چند ماهه دی اکتیو کردم و رها شدم، دارم اثرات مثبت نبودن در اینستا رو حس میکنم، کسی که تو اینستا هست هرگز نمیتونه درک کنه چی میگم…

    و اینم بگم که من مدتهای قبل تر، فکر میکردم که خب من اینستا دارم ولی پیجای مثبت رو دنبال میکنم یا کمتر میرم توش! و چقدر این خیال باطله… عین اینه که بگیم من توی سطل زباله دنبال اون تیکه غذاهای سالم میگردم و میخورم!

    هرگز جواب نمیده این کار؛ هرگز جواب نمیده که بگیم پیجای مثبت رو میبینم یا کمتر میرم توش…

    استاد بهترین راهکار رو خودتون دادید که گفتید کلا دیلیت اکانت باید کرد؛ کلا نباید اونجا بود؛ چون عین یک مردابه که حتی 5 دقیقه در روز گشتن در اونجا میتونه ادمو از راه به در کنه و میبلعه ادمو…

    اینکه این حد دارم تاکید میکنم روش چون میدونم چخبره و میدونم چه فاجعه هایی داره رخ میده توش…

    تلگرام باز خیلی خیلی خیلی بهتره، چون به قول مالکش، محتوا رو شما انتخاب میکنید و به سمت شما پرت نمیشه…

    استاد خیلی جالبه براتون بگم که چند ماه پیش مالک تلگرام یعنی پاول دورف، دقیقا همین حرفارو توی کانال تلگرامش نوشته بود، میگفت چیزایی که به خورد ذهنتون میدید اینده شمارو رقم میزنه و باید خیلی مراقب باشید چه ورودی ای به ذهنتون میدید.

    یکبار هم یک داستان شخصی از خودش گفته بود که سالهای قبل یک شبکه اجتماعی ساخته بود و بعدش به یک مبلغ بالایی فروخته بودش و تعریف میکرد که برای اینکه کد بنویسم، من همه چیو از زندگیم حذف کردم و روی 16 ساعت فکر کنم گفته بود پشت سیستم کد مینوشت و روزی یکبار غذا میخورد….

    چقدر قانون واسه همه افراد موفق صدق میکنه… دقیقا چیزی که شما گفتید همیشه… واقعا این فایل های شما تمام زندگی رو شامل میشه و اصل داستان همینه…

    و جالب اینه که خیلی از افراد موفق دنیا به صورت خاص میگن که تو اینستاگرام نباشید، از ترامپ و ایلان ماسک و خیلی های دیگه، خیلی هم تاکید دارن رو اینستاگرام… واقعا بنظرم باید خیلی فکر کرد که چرا اینهمه مهمه که در این شبکه های اجتماعی اصلا نباشیم… چرا اینهمه ادمای موفق روش تاکید دارن و اثراتش رو ویرانگر میدونن؟

    بنظرم یچیز ساده و معمولی نیست و نباید به سادگی از این موضوع گذشت…

    روی خودم که خیلی زیاد تاثیر منفی میزاره، حتی خودم دلم نیومد دیلیت اکانت کنم اینستاگرامم رو! فقط دی اکتیو کردمش که اگه بعد ها نیاز شد برگردم اونجا…! حتی منی که این حرفارو میزنم بازم ته وجودم تمایل داره برگرده اونجا…

    و یکی از دلایلی که من تمایل دارم به شبکه های اجتماعی، احساس بی ارزشی و احساس کمبود محبت و کمبود توجه و تاییده؛ اواخر خیلی بیشتر متوجه شدم که چون درونم به مقدار زیادی خالی از تایید و خالی از عشق و ارزش هست، کشیده میشم به سمت شبکه های اجتماعی و عین یک ماده مخدر یا قرص مسکن حالم رو شاید برای مدت کوتاهی بهتر کنه ولی بعدش در کل وضعیتم بدتر میشه؛

    در مورد خودم اینه دلیلش؛ و فهمیدم این حد از احساس نیاز در درونم، به این سادگی و به این زودی قابل درمان و قابل ترمیم نیست و خیلی زیاد انرژی میخواد که این احساس ارزش و عشق درونی رو ساخت… حداقل واسه من اینجوریه، چون بشدت توش پاشنه اشیل دارم…

    چون شبکه های اجتماعی جای خوبی واسه جلب توجهه، باز من پسرم، در مورد خانم ها بسیار بسیار ویرانگر تره اثرش

    چون بارها دیدم خانم هایی که حالا با توجه به جنسیت و زیبایی ها و جذابیت هایی که دارن، با حضور در شبکه های اجتماعی مثل اینستا، کافیه چندتا عکس از خودشون بزارن و اونوقت سیل افرادی که دنبال روابط نامناسب هستن به سمت اینا کشیده میشن…

    بارها دیدم دخترا فقط بخاطر اون احساس خلا که دارن، انگار میخوان هی از خودشون عکس بزارن و هی پسرای دیگه دنبالشون بیفتن و انگار این باعث میشه تو مغز خانما دوپامین ترشح بشه از بس که مورد توجه واقع میشن، اونم در 95% اوقات ادمای داغون میان سمتشون…

    از این نمونه ها بارها دیدم و میدونم که تاثیر مخرب اینستاگرام روی خانما خیلی وحشتناک تره و خیلی بیشتر وسوسه داره براشون…

    فقط یک مورد از مواردی که گفتین اینهمه تاثیر میتونه بزاره و اگه رعایتش کنیم و اصلاح کنیم چقدر باعث رشد و پیشرفت میشه…

    استاد واقعا حس میکنم من بعد اینهمه مدت کار کردن روی خودم، انگار 0.03% تازه باورام تغییر کرده! البته که با همین مقدار تغییر خیلی نتایج گرفتم… ولی حسم اینه که میزان تغییر باورهای من این بوده…

    دارم درک میکنم که مثلا احساس خلا و کمبود عاطفی در انسانی مثل من، خیلی بیشتر از این حرفا زمان و انرژی نیازه که درست بشه، خیلییییییی زیاد…. واقعا باید بهای مناسبی داد برای بهتر شدن و تغییر…

    و در مورد من انگار همه شرایط سختی که دارم و هر جایی که مشکل دارم، ریشش از احساس بی ارزشی و کمبود و خلاء عاطفی هست… هرجوری نگاه میکنم به همین میرسم..

    استاد دمتون گرم بابت این فایل های ارزشمند… سپاسگزارم از شما….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    ملیکا گفته:
    مدت عضویت: 2368 روز

    سلااام الهی شکر که به این فایل هدایت شدم که بازم جواب سوال امروزم رو به این راحتی گرفتم

    من دقیقا امروز داشتم به این فکر می‌کردم که دانشکده مکانیک چقدر بچه هاش باحالن و چقدر اکیپ دوستای خیلی باحالی دارن و انجمن علمی باحالی دارن و ‌….

    و حسادت روی سطح اومده بود برام و حس ناتوانی از اینکه من نتونستم همچین اکیپ خوبی داشته باشم و خوش به حال اونا و کاش منم جای اونا بودم و..

    تا اینکه داشتم داخل عقل کل میچرخیدم که یه کامنتی از دوستان درمورد این فایل بود

    نیمه ی اول فایل رو دیدم‌ و واقعا خیلی لذت میبرم از اینکه استاد انقددددر دقیق و درست و ریز به ریز بررسی میکنن

    من یه مدتی بود وارد معنویت و همراهی با استادای معنوی شده بودم، نمیگم اونا بدن خیلی کمک کننده ان اما شاید برای من هنوز سنگینه با اونا همراه باشم. خیلی وقتا درست نمیفهمم چی دارن میگن

    اما استاد هیچی رو نمیپیچونن و خیلی ریز و درست و طوری که یه مقدار اگه توجه کنی راحت حرفشون رو درک میکنی، مسائل رو توضیح میدن

    خدایاشکرت

    اره، دلیل اینکه من هی میگم که کاش دانشکده نا هم اینقدر باحال بودن و .. اینه که اصلا نکات مثبت دانشکده‌مون رو نمیبینم. و همچنین میخوام خودم رو قانع کنم که مشکل از من نبوده که نتونستم اکیپی که میخوام رو داشته باشم و مشکل از بقیه است!!

    الف) من مرتب به این موضوعات فکر میکنم و چقدر الکی حس و حالم بد میشه، هر بار که میبینم یه سری از بچه ها اکیپی میرن و یه سری خیلی باحالن توی انجمن و ..

    و همین حال بد روی تمرکزم تاثیر میذاره و من رو درگیر فکر میکنه و ممکنه کل روز باهام بمونه اگه حواسم نباشه. و چقدددددر انرژی حیاتی که خدا بهم داده رو صرف فکر کردن به این موضوع و غبطه خوردن و حس بد کردم.

    یکی از دلایلش اینه که نمیدونستم باید درمقابل این افکار چی بگم و خودم رو چجوری به حس خوب برگردونم و قانع کنم خودم رو که اینطوری نیست که اونجا بهشت باشه و زندگی تو فاجعه باشه! و واقعا ذهنم زندگیم رو خیلی بد نشون میداد و زندگی اونا رو خیلی خوب.

    راه حلش تا جایی که الان فهمیدم اینه که سپاسگزار دوستای خوبم توی دانشگاه باشم، سپاسگزار دانشکده خوبمون باشم

    آها یه مورد دیگه اینه که من میبینم دوستام خیلی غر میزنن از شرایط و دوستاشون و.. و در عین حال روابطشون از من بهتره، من حس تنهایی میکنم. بعد وقتی میبینم اینایی که غر میزنن هم باز بهتره روابطشون، فکر می‌کنم که شاید قانون جواب نمیده و دلسرد میشم. و همچنین فکر میکنم که شاید روش من درست نیست و دارم خودمو گول میزنم و واقعا ناتوانم از پیدا کردن دوستای خوب. حس ناتوانی و حسادت برانگیخته میشه در وجودم و شک به قانون

    درحالی که یه بار در جمع همون دوستم که هم غر میزنه و هم روابطش بنطر من خیلی خوب بود، رفتم و دیدم که اونقدری که فکر می‌کردم باحال نبودن و اصلا چیزی که من میخواستم نبودن

    راه حل اینه که تمرکزم رو از زندگی بقیه بیارم بیرون، بقیه هرجور هستن و هر زندگی که تجربه میکنن به من ربطی نداره من باید ایمانم رو به قانون و به قرآن و به نتایج خودم و بچه ها حفظ کنم و فقط خوب عمل کنم و شکرگزار باشم و تمرکزم روی چیزی باشه که خودم میخوام نه چیزی که بقیه دارن یا میخوان

    ب) چرا فکر میکنم که اونا باحالترن؟

    چون از دور دیدم عکسای باحالی میگیرن و کارای جالبی میکنن و حالشون خوبه در کل و خیلی بامزه ان.

    ولی باید ببینم که دوستای منم خیلی بامزه ان و خیلی مهربون و بامرامن و کلی میتونیم کارای جالب بکنیم.

    چرا فکر میکنم دوستم روابط بهتری از من داره؟ و با اینکه هی غر میزنه در این زمینه موفق تره؟

    چون خودش زیاد تعریف میکنه از چیزی که هست. یه مقدار از تعریفاش خودنماییه و میخواد باحال بودن خودش رو اثبات کنه کمی.

    ولی در کل حس میکنم اونا خیلی باحال و خوبن ولی من ناتوان بودم از داشتن همچین چیزایی.

    چیزی که به نظر اون جالب و باحاله به نظر من باحال و جالب نیست خیلی وقتا! پس ما کلا طرز نگرشمون فرق داره. من نباید خودم رو با اون مقایسه کنم.

    با توجه به بکگراندی که داشتم هم از نظر مذهبی و هم شرایط، طبیعیه که اونقدری راحت نتونم با یه سری چیزا مچ بشم. اشکالی نداره و من میتونم با تغییر باورهام چیزایی که دوست دارم رو جذب کنم. همونطور که دیدم وقتی همین دوستم همش فکر می‌کرد تنهاست و کسی دوستش نداره و .. چقدر واقعا تنها بود و مشکل داشت و بقیه بهش صدمه میزدن. ولی وقتی باورش عوض شد و خودش رو ارزشمند تر دونست، چقدر دورش شلوغ شد و محبوب شد و همون کسی که بهش صدمه میزد و اولویت نمیذاشتش، الان داره خواهش میکنه که باهاش ارتباط داشته باشه!

    و باید ببینم که منم دوستای بسیار خوبی دارم، منم خیلیییی میخندم خیلی کارای جالب میکنم، منم خیلی محبوب بودم همیشه بین دوستام، و حتی همین دوستم که انقدر دورش شلوغه همیشه من اولویتم براش. اینا اینو ثابت میکنه که تونستی تا الان و بازم میتونی. تو باحال هستی و میتونی آدما رو جذب کنی به خودت، فقط باید باورهای مناسب رو بازم کار کنی روشون، یه مدته زیادی خودت رو دست کم گرفتی و Needy بودی. نباید بری دنبال آدما! نباید از بیرون بخوای تغییر بدی زندگیتو. باید رو خودت کار کنی که درست بشه. تو نباید پروانه ها رو دنبال کنی، باید باغچه درست کنی که پروانه ها خودشون بیان.

    ریشه؟ ریشه اینا باورهای محدود کننده ناتوان بودن، کمبود آدمای خوب و مچ با من، دوست‌داشتنی نبودن، حس ناکافی بودن، فکر اینکه بچه های دانشگاه بامزه نبستن و نمیتونن شوخیای منو درک کنن، فکر اینکه بیرون دانشگاه بهتره و اینا انقدر درس خوندن شوخی نمیفهمن و …

    اصله یا فرع؟

    اصل منم! بیرون همه فرعیاته. اگه شرایط زندگیم خوب نیست به من ربط داره، به افکار و درونم. نه اینکه بیرون مشکل داره. من مشکل داره باورم.

    ج) توی قسمتای قبلی هم گفتم، باید شکرگزار دوستای خوبم و روابط خوبم باشم،

    باید شکرگزار خودم باشم و قدر خودم رو بدونم و اخلاقیات خوب خودم رو ببینم، باید ببینم که واقعا آدم مناسبی برای دوستی هستم و حس ناتوانی نداشته باشم و حس نیازمند بودن به روابط و حس اینکه وای یه نفر پیدا شه من و دوست داشته باشه نداشته باشم.

    باید بدونم من قسمتی از پروردگارم و بسیار ارزشمندم، چه از بیرون تایید بشه چه نشه.

    و اگه از بیرون نمیشه هم بخاطر باورهام نسبت به آدمای بیرونه! وقتی باورام تغییر کنه درست میشه

    باید روی عزت نفسم کار کنم و برای این، فایلهای استاد و ببینم و ویژگی های مثبتم رو تصدیق کنم و باورای مناسب درمورد خودم داشته باشم

    باورای مناسب درمورد بچه های دانشگاه و روابط ایجاد کنم

    چجوری؟ با تایید الگو های درست

    با منطقی به خودم گفتن و حرف زدن

    با تکرار

    با دیدن نکات مثبت آدما

    با دیدن نکات مثبت روابط خودم و روابط بقیه

    شکرگزار همه چیزای خوب خودم و روابطم هم باشم

    خدایاشکرت که تونستم امروز این فایل رو تا نصفش ببینم و کامنت بذارم و چیزی که مدتهاست در ذهنمه و اذیتم میکنه رو موشکافی کنم. خدایا کمکم کن که باورای مناسب رو ایجاد کنم و ثابت قدم باشم و در عمل انجام بدم.

    خدایاشکرت که منو اینجا اوردی

    الهی شکر

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      عاشق رسیدن به موفقیتم گفته:
      مدت عضویت: 1115 روز

      سلام به شما ملیکای عزیز چقدر زیبا حرف زدی و حوصله به خرج دادی، همین که از خودت انقد تایم گذاشتی انقد بافکر و تعمل نوشتی ینی خودت برای خودت مهمی واقعن که حاظری خودتو بهبود بدی، شما در مسیر درستی هستی روزای خوبی رو برات آرزو میکنم موفق باشی ملیکاجان، پیشنهاد من به شما خریداری دوره عزت نفس استاده، شما عزت نفست خوبه اما بازهم نیاز به مقداری تقویت داره که با تقویت عزت نفست خیلی آسون و ساده احساس ارزشمندی بیشتری رو تجربه میکنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    علی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 688 روز

    سلام استاد ،مرد زیبا آفرین خوش سخن

    وقتی در کودکی توسط خانواده و اطرافیان مقایسه می شدم کم کم باور کردم که من نمی توانم و نمیشه و دلایلی که براش می تراشیدم و می دیدم می تراشن شبیه همین بود که… مرغ همسایه غازه …مدام میگفتن ببین پسر مثلا اکرم خانم چه دیشرفتی کرده و البته اونا شانس دارن، البته اونا فرق میکنن، البته اونا پارتی دارن ،البته اونا بهشون ارث رسیده، البته اونا باهوشتر از مان، البته اونا اصالتا فلان جایی هستند و خیلی مثالهای اینجوری و بعد از این که بزرگ شدم دیگه اونا نبودن منو مقایسه کنن و بگن مرغ همسایه غازه ….خودم این کار رو می کردم خودم شروع کردم به مقایسه کردن خودم با دیگران شروع کردم مرغ همسایه …. در مسائل مختلف

    .

    فکر می کردم شهری که من هستم نمیشه پول ساخت فکر می کردم اینجا آرامش نیست فکر می کردم طبیعت اینجا به درد نمیخوره و فلان جا بهتره و خیلی چیزهای این شکلی که نمی از باور ها و ترمز های منو ساخت و من متوقف شده بودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1303 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    تمرین:

    در بخش نظرات این فایل مثالهایی از خودتان را بیاد بیاورید و بنویسید از اینکه:

    ذهن شما به چه شکل و درباره چه موضوعاتی مرغ همسایه را برای شما غاز نشان داده است؟ به عنوان مثال:

    همسایه های دیگران چقدر از همسایه من بهتر هستند؛

    -زمانی که در مکان قبلی سکونت داشتیم دائما همسایه ها برای ما مزاحمت ایجاد کرده و صبح تا شب روزی نبود که به درب خانه ی ما نیایند و تقاضای انجام کاری از ما نداشته باشند و وظیفه ی ما از صبح تا شب این شده بود که به درخواست های آنها رسیدگی کرده و نیازهایشان را برطرف کنیم و عملا تا پایان شب انرژی و زمانی برای ما باقی نمی ماند که بتوانیم بر روی خود تمرکز کنیم و همواره حسرت همسایه های سایر افراد را می خوردیم که کاش در مکان دیگر یا حداقل کشور یا شهری دیگر سکونت داشته تا از دست این افراد نامناسب راحت شویم و تمرکزمان بر خودمان قرار بگیرد به محض کار کردن و شروع دوره ی احساس ارزشمندی استاد این اتفاق برای ما رخ داد و به مکانی هدایت شدیم که هیچ همسایه ای وجود ندارد و به راحتی می توانیم بر روی خود و اهدافمان تمرکز کنیم و این رنج و زنجیره ی نامناسب 20 ساله که ثمره ی احساس بی لیاقتی و بی ارزشی بود بالاخره 9 ماه پیش به صورت کامل قطع شد

    همسر فلانی، چقدر از همسر من خوش برخورد تر است و چقدر هوای همسرش را دارد؛

    -بله بارها شده اگر خانمی به موفقیتی دست یافته دلیل موفقیت او را داشتن همسری فهمیده و با شخصیت که پشتیبان او بوده می دانستیم و به خود می گفتیم این خانم کار خاصی انجام نداده اگر ما هم همسری مانند همسر این خانم داشتیم موفقیت ما هم حتمی بود

    رابطه دیگران چقدر از رابطه من بهتر است. آخر این هم شد رابطه!

    -بله بارها و بارها روابط خانوادگی خود و رابطه با افرادی که به اجبار مجبور به تحمل آنها به دلیل پایین بودن احساس لیاقت و ارزشمندی بودیم را با رابطه ی دیگران که با هر کسی دوست داشتند ارتباط برقرار می کردند و مجبور نبودند مانند ما افراد نامناسب را در خانه ی خود تحمل کنند و به آنها خدمت رسانی کنند و همیشه به جای مهمان داشتن مهمان بودند را با خود مان مقایسه کرده و به خود می گفتیم خوش به حالشان هیچ کس تا کنون خانه ی آنها را ندیده و هیچ گاه ما را در خانه ی خود راه نداده و دعوت نمی گیرند ولی هر روز مزاحم ما هستند و به خانه ی ما می آیند

    هر کشور دیگری از کشور من و قوانین کشور من بهتر است و موفق شدن در آن راحت تر است؛

    -بله بارها و بارها کشور خود را با دیگر کشورها مقایسه کرده و به خودمان می گفتیم که اگر با داشتن این مدرک تحصیلی یا گواهینامه ها در هر کشوری غیر از ایران بودیم برای مدارک ما ارزش بیشتری قائل بودند و حتما شغل مناسبی به ما اختصاص می دانند و ما برایشان ارزشمندتر بودیم

    دختران یا پسران فلان شهر، چقدر از دختر و پسرهای شهر من بهترند؛

    -بله برخی از افراد شهرهای خاص را برتر از شهر محل سکونت خود می دانیم و معتقدیم شهر محل سکونت مان شهری با افراد نامناسب با داشتن باورهای کمبود است البته اکنون خود را نیز مانند آنها می دانیم چون فرکانس ما باعث شده در چنین شهری اقامت داشته باشیم

    پدر و مادرهای دیگران، چقدر از والدین من بهترند؛

    -بارها و بارها والدین خود را با افراد دیگر مقایسه کرده ایم و دلیل عدم موفقیت خود در برخی حوزه ها را به آنها نسبت داده ایم اگر عادات یا رفتار نامناسبی داشته ایم آن را به عنوان ارث یا چیزی که از آنها آموخته ایم نسبت داده و از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی کرده و به حال افرادی که والدین مناسب تر با باورهای مناسب تر داشته اند حسرت خورده ایم

    مشتری های فلان شهر یا محله، چقدر از مشتریهای محله یا شهر من بهترند؛

    -بله هنگام فروش محصولات خود این باور باعث می شد نتوانیم در برخی محله ها فروش بالا داشته باشیم چون باور داشتیم سکونت در این محله ها متعلق به افراد کم درآمد و فقیر است و مسلما آنها به دنبال خرید آثار هنری نیستند و همین اتفاق نیز برای ما رخ می داد در محله های ثروتمند فروش بسیار بیشتر و در محله های به نسبت پایین تر فروش کمتری داشتیم و نتایج ما همواره نوسانی و ناپایدار بود و به دلیل داشتن این باور مجبور بودیم از این محله به سایر محله ها رفته و اکنون که تمام محله ها را سر زده ایم قصد رفتن به سایر شهرها را داریم چون باور داریم شهر محل سکونت ما پتانسیل لازم برای درآمد بالا را ندارد

    فلان شغل، چقدر پولسازتر از شغل من است؛

    -بله این باور را داریم که از هنر نمی توان کسب ثروت کرد و اگر هم بتوانیم در حد بسیار کم و بخور و نمیر است

    مردم فلان شهر چقدر با فرهنگ تر از مردم شهر من هستند؛

    -بله هنگام مسافرت به سایر مکانها به افراد بسیار مهربانی برخورد می کردیم که ما را به خانه های خود دعوت می کردند یا به ما می گفتند اگر کاری داشتید در خدمتان هستیم و ما آنها را با افراد محل سکونت خود مقایسه می کردیم و می گفتیم چقدر خوب بود ما ساکن این شهر با این مردمان مهربان و با صداقت بودیم

    اوضاع کسب و کار چقدر در فلان شهر بهتر از شهر من است؛

    -بله خصوصا شهر تهران را همه ی افراد تنها به همین دلیل به عنوان شهر محل سکونت خود انتخاب می کنند و همواره دلیل مهاجرت خود را داشتن شغل بهتر با درآمد بیشتر می دانند

    فلان محله یا شهر چقدر زیباتر از محل زندگی من است؛

    -بله خصوصا برخی شهرها که آب فراوان در دسترس دارند و سرسبز تر هستند یا جزیره ها برای ما بسیار زیباتر و جذاب تر از محل سکونت فعلی مان است و همواره آرزو داریم محل سکونت ما شهر یا روستای بسیار کوچک اما پر از نعمت و برکت باشد

    به این فکر کنید که در حال حاضر چقدر درگیر این موضوع هستید و این ضعف چقدر در حال اتلاف انرژی و تمرکز سازنده شماست؟

    -برخی از آنها به شدت ذهن ما را در برخی مواقع خصوصا زمانی که با چالش ها و تضادها روبرو می شویم درگیر می کند اما نسبت به گذشته نسبت دادن عوامل بیرونی به موفقیت ها یا عدم موفقیت هایمان بسیار کمرنگ تر شده و بیشتر باور کرده ایم که ما در هر جایگاهی قرار داریم لایق آن هستیم و هیچ اشتباه یا ظلمی در حق ما صورت نگرفته است ما با باورها و فرکانس های خود اتفاقات زندگیمان را رقم می زنیم و هیچ عامل بیرونی در رخ دادن اتفاقات زندگی ما تاثیر ندارد همواره به خود یادآوری می کنیم که اگر تقصیر را به گردن دیگران بیاندازیم مشرک هستیم و خداوند شرک به خودش را به هیچ وجه نمی بخشد و تا زمانی که مسئولیت اتفاقات و شرایط خود را نپذیریم تحت هیچ عنوانی نمی توانیم آنها را به نفع خود تغییر دهیم و تمام شرایط و اتفاقات نامناسب رخ داده شده در زندگی ما تضادهایی هستند که به رشد و پیشرفت بیشتر ما کمک می کنند تنها در صورتی که بتوانیم به جای توجه به تضادها و مشکلات به خواسته های خود توجه کرده درباره ی آن ها بنویسیم صحبت کنیم و تمرکز خود را از ناخواسته ها برداریم نتیجه مطلوب را خواهیم گرفت

    در کل زمانهایی که درگیر این نوع تفکر بوده اید یا هستید، از خود بپرسید

    چرا اینطور فکر می کردم یا می کنم؟

    -به دلیل احساس بی ارزشی و عدم لیاقت

    -بر عهده نگرفتن مسئولیت و توجیه عدم موفقیت هایمان با عوامل بیرونی

    -مقایسه کردن شرایط خود با دیگران حسرت و حسادت به حال آنها

    -ندانستن و درک نکردن قوانین الهی

    -درک نکردن عملکرد خداوند

    -این که هر کسی در هر جایگاهی قرار دارد جای مناسبی است هر کسی با باورها و فرکانس های خود اتفاقات زندگیش را رقم می زند دیگران و سایر شرایط بیرونی هیچ مسئولیتی در قبال اتفاقات رخ داده شده برای ما ندارند اتفاقات و افراد نامناسب تضادهایی هستند که خواسته های ما را روشن و واضح می کنند

    چرا فکر می کنم همسر دیگران از همسر من بهتر است؟

    -به دلیل مقایسه ی بی جای خودمان با دیگران

    -مسئولیت اشتباهات خود را به گردن عوامل بیرونی انداختن

    -درک نکردن این قانون که هر کسی در هر جایگاهی قرار دارد جای درستی است که با عدالت خداوند هماهنگ است و هیچ ظلمی در حق هیچ کسی صورت نگرفته است

    -درک نکردن این قانون که ما با افکار و باورهای خود اتفاقات زندگی خود را رقم می زنیم

    -دیگران مسئولیت و تاثیری در رخ دادن شرایط و اتفاقات مناسب یا نامناسب زندگی ما ندارند

    چرا فکر می کنیم رابطه دیگران از رابطه من بهتر است؟

    -احساس قربانی شدن و داشتن باورهای نامناسب در زمینه ی روابط داشتن این باور که فکر می کنیم سایر افراد قصد سوء استفاده از محبت ما را دارند و افرادی که روابط خوبی با دیگران دارند بسیار باهوش هستند و هر زمان به نفعشان باشد با افراد ارتباط برقرار می کنند یا بسیار خوش شانس هستند و همیشه در مکان مناسب و زمان مناسب قرار دارند و به دلیل احساس ارزشمندی و عزت نفس بالا به هیچ کسی باج نمی دهند و به جای خدمت رسانی کردن به دیگران و رفع نیازهای آنها همواره خدمت دریافت می کنند و احترام بسیار بیشتری نزد افراد دارند

    چرا فکر می کنم اوضاع در جای دیگر خوب است؟

    -چون همواره به ما گفته شده این مملکت جهان سوم است و به درد سکونت و زندگی نمی خورد تنها کاری که می توانید انجام دهید این است که هر زمان می توانید از این جا فرار کنید یا هر کشوری حتی بدترین کشورهای دنیا بسیار بهتر از سکونت در کشوری مانند ایران است

    ریشه این جنس از تفکرات از کجاست؟ آیا ریشه اینها باورهای قدرتمندکننده است یا محدود کننده؟! اصل است یا فرع؟

    -ریشه ی آنها به احساس عدم ارزشمندی و لیاقت و اینکه ما نمی خواهیم مسئولیت 100 درصد اتفاقات زندگی خود را بر عهده گرفته و همواره سعی می کنیم از زیر بار مسئولیت های خود شانه خالی کنیم باز می گردد

    100 درصد فرع و محدود کننده است

    حالا که از این ضعف مخرب آگاه شده ای، با توجه به آگاهی های این فایل، چه راهکارهایی برای خارج شدن از این مدار مخرب آموخته این راهکارها منجر به اخذ چه تصمیماتی برای شما شده است؟در پاسخ به این چرایی به این فکر کنید که:

    چه تغییراتی باید در شخصیت خود ایجاد کنم؟

    -باید بتوانیم باور کنیم که ما هستیم که با باورها و افکار خود زندگیمان را رقم می زنیم

    -ما مسئول 100 درصد اتفاقات رخ داده شده در زندگی خود هستیم

    -دیگران و سایر عوامل بیرونی به هیچ وجه تاثیری در زندگی ما ندارند

    -به محض تغییر باورها و افکارمان شرایط به نفع ما تغییر خواهد کرد

    -نسبت دادن موفقیت ها و شکست هایمان به عوامل بیرونی شرک محسوب می شود

    بنابراین باید:

    مسئولیت پذیر باشیم بر روی احساس ارزشمندی و لیاقت خود به شدت کار کنیم خودمان را با دیگران مقایسه نکنیم قانون تکامل را رعایت کنیم دیگران و سایر شرایط بیرونی را سرزنش نکنیم به نکات مثبت آنها توجه کنیم بدانیم آنها تضادهایی هستند که خواسته های ما را به ما نشان می دهند اگر با نگرش مثبت به آنها نگاه کنیم و از شرایط کنونی خود سپاسگزار باشیم تمام آنها در نهایت به نفع ما عمل می کنند

    با توجه کردن به زیبایی ها باعث جذب زیبایی های بیشتر خواهیم شد

    چه مهارتهایی را یاد بگیرم و بهبود ببخشم؟

    -مهارت کنترل ذهن خصوصا زمانی که با چالش ها مواجه می شویم

    -مهارت سپاسگزاری از نعمت ها و داشته هایمان

    -مهارت توجه به نکات مثبت و زیبایی ها

    -مهارت صحبت کردن و نوشتن تنها درباره ی زیبایی ها و عدم توجه و تمرکز بر زشتی و نا زیبایی ها

    -مهارت عدم مقایسه ی خود با دیگران

    -مهارت استفاده ی درست از تضادها برای تحقق خواسته ها

    -مهارت حذف ورودی های نامناسب شبکه های اجتماعی فیلم سریال افراد نامناسب…

    -مهارت انتخاب هدف مناسب و تمرکز بر آن

    -مهارت تسلط بر قوانین الهی درک و استفاده از آنها به نفع خود

    -مهارت ارزشمند دانستن خود فارغ از عوامل بیرونی

    -مهارت انجام تمریناتی که به ما در تحقق احساس ارزشمندی کمک می کند

    -مهارت مقایسه ی خودمان با خودمان به جای مقایسه با دیگران

    -مهارت زندگی به سبک شخصی

    -مهارت خودشناسی شناسایی نقاط ضعف و قوت مان و بهبود آنها

    -مهارت تمرکز بر توانمندی ها و افزایش آنها

    و قدم اول را از کجا بردارم؟

    -قدم اول را از ایجاد احساس لیاقت و ارزشمندی گوش دادن به فایل های استاد مانند کلام خداوند و وحی منزل انجام تمرینات عمل کردن به آنها طبق مدارمان سپاسگزاری از خداوند به خاطر نعمت ها و داشته ها یمان برمی داریم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 4075 روز

    به نام رب

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان همفرکانسی

    استاد دقیقا خیلی از این موارد که توی این فایل گفتین ، حال و روز منه ؛

    بخاطر اخلاق و رفتار نامناسب پدرم ، همش میگم خوشبحال دوستم چقدر پدرش خوش اخلاق و خوبه ، حالا جالبه همون دوستم بمن میگه خوشبحالت که پدر تو فلان ویژگی های مثبت رو داره ؛

    یا تو بحث شغل میگم خوشبحال کسی که یوتیوبره ، راحت نشسته و درآمد دلاری داره ؛ یا فلان همکارم چقدر فروش خوبی داره ؛

    تو بحث روابط با جنس مخالف ، میگم دخترای خارجی خیلی آسون گیر تر هستن و اصلا تو حاشبه نیستن ولی دخترای ایرانی کلی درگیر حاشیه های رابطه هستن و کلی افاده دارن ؛ در صورتی که من قبلا دخترای بسیار نازنینی رو جذب کرده بودمااااا ولی کم کم از یجایی به بعد با این باور محدود کننده الان چندین ساله نتونستم رابطه مناسبی رو ایجاد کنم ؛

    تو بحث کشورها هم همیشه فکر میکنیم اروپا و امریکا دیگه بهشت برینه ؛ درسته اونجا کشورهای با کیفیتی هستن ولی اگه با این دیدگاه که فقط اونجا عالیه بخوام مهاجرت کنم اونجا ، چون باورهام هم با خودم میبرم صد در صد اونجا هم به مشکل میخورم ؛

    باورهایی که من پاشنه آشیلمه و بخاطر اینها فکر میکنم مرغ همسایه غازه ، هم باور کمبوده هم باور احساس عدم لیاقت ؛

    و بازم همون موضوع مخرب همیشگی به اسم مقایسه ، وقتی مقایسه میکنم خودمو با دیگران احساس ناامیدی و ناشکری و بی عرضگی میاد سراغم ؛

    امیدوارم بتونم این دوتا باور رو بیشتر روش کار کنم و پیشرفت کنم وگرنه همیشه اوضاع همینه ؛ مرسی استاد جان بابت فایل بی نظیر امروز ؛ خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: