چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟ - صفحه 39
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-04 00:01:252025-01-06 16:57:28چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام گرم به همه اعضای دوست داشتنی سایت استاد عباس منش.و سلامی ویژه یه استاد و مریم جون.یه چیزی فکرم رو مشغول کرد ابتدای شنیدن فایل .که به نظر خودم تمام ریشه ناشکری من از این مرغ همسایه غاز بودنه.یعنی یه جورایی ریشه توی خود کم بینی هم داره ریشه توی عزت نفس هم داره .خیلی خییییلی موضوع جالبی رو استاد گوشزد کردن به ما.یعنی واقعا همینه بخصوص ما ایرانیا که دیگه نگم براتون که خودتون بیشتر از من در جریان هستین .یادمه بچه که بودم محبت های مادرم به چشمم نمی اومد چون خودم با بچه پسرخاله مقایسه میکردم و میگفتم وای عروس خالم چقدر مهربون تر و باحال تره .خدایی از بچگی اینطور بار اومدیم.یا مثلا کشورمون ایران بدرد نمیخوره یا خارجیا از ما باهاش تر و باکلاس تر هستن یا پسرای مردم بهتر از پسر من هستن .یا توی شهرستان ما زیاد خواننده نمیاد برای کنسرت همه میرن شهرهای بزرگ در صورتی که انقدرررر خوبی ها داره که نگو.آب و هوای شهر من انقددددر عالی که تابستونا کیف میکنی اصلا گرمایی نداره به اون صورت هوا خشک و خنک و عالیه..اصلا مقایسه کردن نابود میکنه آدم.یعنی شکر گزار داشته هات نیستی .نمیتونی باشی چون آنقدر قیاس کردن باعث پایین اومدن عزت نفست میشه باعث پایین اومدن احساس لیاقتت میشه باعث ندیدن نعمت های واقعی زندگیت میشه.و واقعا نابود گر هستش.از محلمون ناراضی هستیم از کشورمون از رئیس جمهورمون از رهبرمان از پلیسامون از بانک هامون از آموزش پرورش.واقعا حالم بد شد الان چقدررر ما بدبین و ناشکر هستیم.یعنی صحبت در مورد مملکت که گل و بلبل بحث ها و دور همی های خانوادگیمون شده متاسفانه.البته من اصلا به هیچ عنوان حرف نمیزنم و خودمو مشغول یه کار دیگه میکنم ولی میشنوم گهگاهی همسرم با پدرم با داداشام میشینن هی میگم ایران اینجوری رئیس جمهور اونجوری بی مدیریت ووووو….خدایی بچه هامون دارن این حرفا رو میشنون ما داریم به اونها هم ظلم میکنیم که از کشورشون ناراضی باشن بعد توقع داریم بچه هامون موفق هم بشن در آینده یا عاشق ایران یا شهرشون باشن ،معلومه که نمیشه.به نظرم بزرگ ترین پاشنه آشیل هممون همین مرغ همسایه غازه هستش.واقعا ممنونم از استاد بابت فایل ارزشمندشان.دوستون دارم.ماچ به همتون.تا کامنت بعدی خدانگهدار هممون
به نام خداوند، ربّ العالمین، ارحم الراحمین
سلام.
به این درک رسیدم که مقایسه یعنی چی؟
تو زندگیِ حقیقیم یعنی اینکه هر لحظه ذهنم میخواد بگه این بهتره نسبت به دیگری.
آیا نمیشه فارغ از اینکه قضاوت کنم بین دو چیز یا چند چیز، و دسته بندی کردنشون به اینکه این یکی بهتر از اون یکی هست، این بده این خوبه، زندگی کنم؟
نمیشه بگم هر کدوم جای خودشون درست و خوبن، خاصیت و ویژگی های خودشون رو دارن؟
عادت کردم به این جور افکار، که دایم صدای ذهنم میگه این بهتر از اون یکیه.
این برتر از اون یکیه.
این قشنگتر از اون یکیه.
این خوشتیپ تر از اون یکیه.
این خوش سلیقه تر از اون یکیه.
این خوش هیکل تر از اون یکیه.
این ثروتمندتر از اون یکیه.
این خوش اخلاق تر از اون یکیه.
این بخشنده تر از اون یکیه.
این یکی خوش ذاته اون یکه بد ذاته.
این یکی چقدر چاقه، اون یکی چقدر لاغره خوش به حالش.
این یکی چقدر بد دهن و بداخلاقه، اون یکی چقدر با ادبه.
و …
دارم تلاش میکنم روی بهبود این فکرها کار کنم.
نمیگم اوضاعم خیلی خراب و داغونه، نه.
چون این بی انصافی در برابر ذاتِ قشنگم هست.
اما گاهی این افکار نازیبا واقعا آزارم میدن.
گاهی شخصیتی که جای این یا اون هست، خودم هستم.
خودمم که از فلانی بهترم.
فلانیه که از من بهتره و …
اقای نارنجی ثانی کامنتی نوشت بسیار الهام بخش، از اینکه زمانی بوده در زندگیش که به خاطر مذهبی بودن، خودش رو برتر میدونسته بقیه که کلا هیچی…
من خودمو تو اون کامنت دیدم زیاد.
ممنونم ازشون که با نوشتن، کمک میکنن به بقیه که به خودشناسی بهتر برسن.
همونجا داشتم پاسخ مینوشتم که وقتِدارسالش نبود …
الان میگم:
من تو نوجوانی به خاطر سابقه ی مذهبی بودنم و اینکه کاملا همراستا بودم با سلیقه ی مذهبی اکثریت اعضای خانواده، خودمو برتر میدیدم از خواهرم که یک سال و یک ماه و بیست روز ازم بزرگتره.
من بچه اخر هستم و دنبال تایید گرفتن بودم و هنوزم هستی گاهی.
من چون نماز میخوندم، گاهی مسجد میرفتم، روزه هامو مقیدانه میگرفتم، فکر میکردم من بهتر از خواهرمم که نماز نمیخونه، روزه هاشم شل و سفت میشه.
من بهترم از خواهرم که حجابمو خوب رعایت میکنم ولی اون اعتقادی به حجاب نداشت و زورکی رعایت میکرد و موهاشو بیرون میذاشت.
من بهترم چون با پسرها نه دوست میشدم، نه حرف میزدم، نه چشم تو چشم میشدم ولی خواهرم راحت بود.
البته بعدا کشف کردم شاید به خاطر مذهب نبود که من سمت هیچ پسری نرفتم، کمبود اعتماد به نفس و احساس لیاقت و همچنین خجالتی بودنم، باعث میشد پشت نقابِ حجب و حیا قایم شم.
البته که من حجب و حیا داشتم و دارم اما این ربطی به ناتوانی من در برابر ارتباط با جنس مخالف نداشت.
البته که بعدها متوجه شدم خواهرم بهتر از من عمل میکرد و میکنه گاهی.
وقتی میرفتیم خرید میتونست راحت صحبت کنه با مغازه دار و اگه میدید اقای مغازه دار بیشتر از حدش داره صحبت میکنه به راحتی متوجه میشد و معازه رو ترک میکردیم.
من واقعا تحسینش میکنم برای شجاعتش.
و جالبه بگم من که خودمو به واسطه ی انجام فرایض دینی بهتر از خواهرم میدیدم و البته تایید شدن هامم از طرف خانواده مزید بر علت بود، رفته رفته نمازم کم و کمتر شد تا کاملا ترک شد.
روزه رو تا 4-5 سال پیش کامل بدون هیچ قضای مانده از سال گذشته جلو برده بودم، ولی الان قضاهای این سالهای اخیرم به دلیل عادت ماهانه و مسافرت و بارداری پارسال مونده هنوز…
حجاب هم که دیگه ارزشش رو برام از دست داده.
هنوزم حجاب دارم ولی نه مثل گذشته.
دیگه اصلا اونطوری نگاه نمیکنم به نماز و روزه و حجاب و …
من به چیزی میبالیدم و افتخار میکردم که انجامش میدادم و خواهرم نه…
خودمم شدم شبیه خواهرم…
پس چی بود اون برتری من نسبت به خواهرم؟؟؟
همه چیز درون ادم هاست که ارزشمندشون میکنه، نه صرفا انجام دادن یا ندادن برخی کارها، که بتونه به اونها برچسب ارزشمند یا غیر ارزشمند بزنه.
منم واقعا اینطوری بودم تا سالهای سال که فکر میکردم ادمهای مذهبی بهترن، بقیه نه.
بعدا که دیدم نه، مذهب فقط یه برچسبه، متوجه شدم پشت اسم مذهبی میشه همچنان ادم نادرستی بود که صرفِ برچسب مذهبی بودن باعث نمیشه اونا پاک باشن بقیه نه.
اینکه من برچسب مذهبی داشتم ولی گاهی دروغ میگفتم، غیبت میکردم، کینه و خشم داشتم، تندخو و پرخاشگر بودم باعث نمیشد که من تطهیر بشم از خطاهام.
همونطور که آدمهای غیر مذهبی هم این کارها رو میکردن.
فقط چون جامعه یادمون داده بود مذهبی ها بهترن، پاک ترن، توهم برمون داشته بود که بله ما بهتریم از بقیه.
هنوزم این باور تو جامعه رایج هست چون کشور با باور مذهبی داره اداره میشه.
اما خوبه که درک کردم برچسب مذهبی و غیر مذهبی کاری از پیش نمیبره برای جایگاهی که نزد خدا داریم هر کدوممون.
متوجه شدم جنسِ رفتار و شخصیت منه که میتونه باعث بشه من به درگاه خداوند بنده ی خوبی باشم یا نه.
به ظاهر نیست که.
و از درون حقیقی هر کس فقط خدا مطلعه، برای همین راه هرگونه قضاوت و مقایسه بسته است روی ما.
قشنگیش اینه هر کسی مسیر درک و رشد و شادی خودش رو داره.
تو همین سایت هستن کسانیکه نماز با عشق میخونن، و کسانیکه نماز نمیخونن، کسانیکه روزه میگیرن و نمیگیرن، زیارت خانه خدا و ائمه اطهار میرن یا نمیرن، اعتکاف میرن یا نمیرن، تسبیح دستشونه یا نیست…
قشنگیش اینه بچه های اینجا همو مقایسه نمیکنن.
که فلانی کارش درسته یا غلطه.
انقدر به هم احترام میذاریم که طبق سلیقه و روش خودمون زندگی کنیم و مسیولیتش رو هم پذیرا باشیم.
اینجا جدای از سایر جامعه، ما پذیرفتیم که هر کدوممون مدل خودمون فکر و زندگی میکنیم.
اگه اشتباه باشه خودمون مسیولشیم نه بقیه.
اگه درسته خودمون شاد میشیم.
اگه کاری رو انجام میدیم یا نه، دنبال پاسخ دادن به دیگری نیستیم.
این سایت اون مکان امن هر کدوممونه که تو جامعه وجود نداره، چون جامعه باورهای غالبِ خودش و اکثریت رو ادامه میده فارغ از فکر کردن به درست بودن یا نبودنش، قابل اصلاح یا بهتر شدن یا نشدنش.
اشکالی هم نداره.
ادما مسیر رشد خودشون رو دارن، کند و تند هم معنی نداره، هر کسی تو جاده ی خودش داره حرکت میکنه، مهم نیست مشابه یا متغیر باشه با بقیه، چون نتایج خودشم میگیره.
از وقتی تو دوره احساس لیاقت و سایر فایلهای استاد بارها و بارها شنیدم از مضّراتِ مقایسه، قضاوت، حس بد، کینه، غیبت، دروغ و … توجهم بیشتر جلب شده به بهبود خودم.
استاد جان ممنونم برای اینکه معلم و استاد بی نظیری هستین.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
بنام خدای مهربان
سلام و درود ب استادان جان و هم سفران عزیزدراین مسیر الهی
دیشب خواستم بیام کامنت بنویسم ظاهرا وقتش نبود..
امشب اومدم بگم واقعا این فایل ارزش چندبار گوش دادن داره..
از احساس لیاقت
از سپاسگزاری
از کانون توجه
از ارسال فرکانس
از توجه ب ناخواسته ها
از توجه ب نکات مثبت
از احساس حسادت
از لذت بردن از داشته ها
و خیلی موضوعات ک گریبان همه مارو گرفته داره صحبت میشه..
وقتی من قبول کنم ک مسئول صد در صد زندگی خودم هستم
وقتی یاد بگیرم برای هر چیز بزرگ و کوچکی ک دارم سپاسگزارباشم
وقتی توجه کنم ب نکات مثبت هر اتفاق با هر فرد با هر کاری ک دارم
وقتی احساس لیاقت در من زیاد باشه
وقتی ب دنبال زیباییها باشم
وقتی احساسمو کنترل کنم ک با دیدن خوشبختی با موفقیت دیگران خراب و بد نشه
وقتی ب خودم بگم موفقیت و خوشبختی دیگران از منه چون همه ما یکی هستیم و از یک منبعیم
دیگه مرغ همسایه غاز نیست
دیگه نمیام بگم خوش بحال فلانی برای همسرش
برای کارش
برای درآمدش
برای خونش
برای شهرش
برای ماشینش
برای غیره و ذالک
وقتی من بیام همه تمرکزمو بزارم روز کارکردن روز افکارم و تنظیم فرکانسم و لذت بردن از هرلحظه
دیگه فرصتی ندارم برای دیدن غاز همسایه و چقدر سپاسگزارم ک هدایت شدم ب این مسیر عالی..
ب قول استاد جان قبلترها همین طور بود متاسفانه من خودم همیشه میگفتم اگر پدرم زنده بود اگر مادرم مریض نبود اگر برادرم خوب بود منم بهترین شرایط خانوادگی داشتم حتما ب بهترین جایگاهها میرسیدم
حتما بهترین ازدواج را داشتم
حتما اگر در خانواده ای ایده آل تر بدنیا میامدم منم مثل فلانی و فلانی ب خارج کشور میرفتم
یا مثل فلانی درس خوانده بودم و دانشگاه میرفتم
الهی شکر حالا یاد گرفتم سپاسگزارباشم
برای فرصتهایی ک دارم
برای بینهایت نعمت و ثروتی ک هم اکنون دارم
و اینقدر هواسمو جمع کنم ب توجه ب خواسته هام ک دیگه هیچی برام مهم نباشه
چ برسه مرغ و غاز و شترمرغ همسایه
الهی هرکس هرچی داره لذت ببره ک منم لذت میبرم گاهی اگر خارج از مسیر بشم با سپاسگزاری داشته هام و یاد آوری روزهای خوبم ب مسیر برمیگردم..
خدایاشکرت برای حضور استادم در زندگیم سپاسگزارم..
خدایاشکرت ک هدایت شدم ب راه راست راه کسانی ک ب آنها نعمت دادی..
استاد جان سپاسگزارم
درپناه رب بدرخشید
سلام
درود بر همه
داستان استیو جابز و چالش “مرغ همسایه غاز است”
در اوایل دهه 1980، استیو جابز در اوج قدرت و موفقیت بود. شرکت اپل که خود او آن را تأسیس کرده بود، به یکی از برندهای برجسته و نوآور در صنعت فناوری تبدیل شده بود. با این حال، جابز درگیر مقایسهی بیپایان با دیگران و احساس نارضایتی از آنچه که داشت، بود. “مرغ همسایه غاز است”، ضربالمثلی که بهطور خاص وضعیت جابز در این دوران را توصیف میکند.
گام اول: شگفتی و حسرت نسبت به موفقیت مایکروسافت
در اوایل دهه 80، در حالی که اپل محصولات مبتکرانهای مانند مکینتاش را به بازار عرضه کرده بود، مایکروسافت با سیستمعامل ویندوز خود به سرعت رشد میکرد. جابز که همیشه فردی رقابتی بود، نمیتوانست از موفقیت بیل گیتس و مایکروسافت بیتفاوت بماند.
او با خود میاندیشید:
“چرا مایکروسافت اینقدر سریع محصولات خود را به بازار میآورد؟ چرا سیستمعامل آنها اینقدر فراگیر شده است؟”
این افکار جابز را به مقایسههای بیپایان با بیل گیتس و محصولات مایکروسافت کشاند. درست مثل ضربالمثل معروف که میگوید: “مرغ همسایه غاز است.” جابز، به اشتباه تصور میکرد که موفقیت واقعی در تقلید از روشهای مایکروسافت است و در نتیجه از مسیر نوآوری خود منحرف شد.
گام دوم: تلاش برای تقلید و شکست پروژهها
جابز تصمیم گرفت که اپل باید همانند مایکروسافت عمل کند تا موفق شود. او سعی کرد محصولات خود را مشابه محصولات مایکروسافت به بازار عرضه کند و در این مسیر، پروژههای بزرگی مانند “لیزا” را راهاندازی کرد. اما به جای تمرکز بر خلاقیت و نوآوری خود، او تمام تلاشش را صرف تقلید از روشهای رقبا کرد. این عمل باعث شد که پروژههایش با شکست مواجه شوند.
“مرغ همسایه غاز است” در این مرحله بار دیگر نمود پیدا کرد. جابز به جای اینکه بر روی نقاط قوت و نوآوریهای خاص اپل تمرکز کند، در تلاش بود تا مشابه رقیب عمل کند و همین امر باعث شکستهای مکرر شد.
گام سوم: نتیجهگیری نادرست و از دست دادن اعتماد
با شکستهای پیدرپی، هیئتمدیره اپل دیگر به جابز اعتماد نداشت. نتیجهی تلاشهای بیثمر او برای تقلید از مایکروسافت این شد که جابز از مدیریت اجرایی اپل کنار گذاشته شد. در این لحظه، “مرغ همسایه غاز است” به وضوح نشان داد که نگاهی به دستاوردهای دیگران بدون درک عمق تلاشهای آنها، تنها به انحراف و ناکامی میانجامد.
جابز که حالا از اپل دور افتاده بود، مجبور شد که خود را بازتعریف کند و بفهمد که چرا مقایسه با دیگران و تلاش برای تقلید از آنها اینقدر مخرب بوده است.
گام چهارم: بازگشت به خویشتن و کشف مسیر موفقیت
استیو جابز پس از جدایی از اپل، به مدت چند سال در پروژههای جدیدی مانند NeXT و پیکسار مشغول شد. در این دوران بود که به تدریج متوجه شد که “مرغ همسایه غاز نیست.” او فهمید که مسیر موفقیت در درون خود او نهفته است و هر فرد باید مسیر خاص خودش را پیدا کند. جابز به خلاقیت، نوآوری و اصالتهای اپل برگشت و در نهایت با بازگشت به این شرکت، موفقیتهای بیسابقهای مانند آیفون، آیپد و آیمک را به دنیا معرفی کرد.
او به یک نکته مهم رسید:
“به جای تلاش برای ساختن آنچه دیگران دارند، باید به آنچه من میتوانم خلق کنم اعتماد کنم.”
در یکی از روزهای سخت، شعری از حافظ در دفتر یادداشتش نوشت:
“هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
گر دگر کِشتهای چشم داری خطاست.”
تفسیر شعر: حافظ یادآوری میکند که آنچه ما در زندگی به دست میآوریم، نتیجه تلاش و تمرکز خودمان است. چشم دوختن به آنچه دیگران دارند، ما را از بهرهبرداری از بذرهایی که خود کاشتهایم باز میدارد.
این جمله الهامبخش استیو شد که مسیرش را تغییر دهد. او تصمیم گرفت که به جای تقلید از مایکروسافت، بر قدرت خلاقیت خودش تمرکز کند. همین بازنگری باعث شد شرکت NeXT را تأسیس کند و بعدها با بازگشت به اپل، محصولاتی مانند آیمک، آیپاد و آیفون را خلق کند که دنیای فناوری را متحول کردند.
“وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ فَرِحُوا بِمَا أَتَوا وَیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَهٍ مِّنَ الْعَذَابِ”
(سوره آلعمران، آیه 188)
“گمان مبر کسانی که به آنچه بهدست آوردهاند شادمانند و دوست دارند به آنچه نکردهاند ستایش شوند، از عذاب در اماناند.”
این آیه هشداری است که مقایسه و حسرت بر دستاوردهای دیگران، اگر از مسیر حق و حقیقت دور باشد، سرانجامی جز ناراحتی و حسرت بیشتر ندارد. خداوند ما را به تمرکز بر عمل خود و رضایت از مسیرمان دعوت میکند.
مفهوم ضربالمثل در داستان استیو جابز:
ضربالمثل “مرغ همسایه غاز است” در داستان استیو جابز به وضوح نشان میدهد که او در ابتدا در دام مقایسههای بیپایان و تلاش برای تقلید از دیگران افتاد. جابز تصور میکرد که مسیر موفقیت در مایکروسافت و بیل گیتس نهفته است، اما این دیدگاه تنها او را از مسیر نوآوریهای خاص خودش دور کرد.
با توجه به این ضربالمثل، ما نیز ممکن است در زندگی خود در دام مقایسه با دیگران بیفتیم و باور کنیم که موفقیت در داشتن آنچه دیگران دارند نهفته است، در حالی که هر فرد باید تمرکز خود را بر توانمندیها و ویژگیهای خاص خود بگذارد.
نتیجهگیری:
مقایسه با دیگران نهتنها مانع پیشرفت فردی میشود، بلکه باعث میشود که فرد از قدرت و منابع خود غافل شود. “مرغ همسایه غاز نیست”، یک یادآوری است که ما باید بر داشتههای خود تمرکز کنیم و از آنچه در دست داریم نهایت بهره را ببریم، زیرا موفقیت حقیقی در مسیر خود و تلاشهای اصیل نهفته است.
سلام دوست عزیز
واقعا عالی بود خیلی لذت بردم و استفاده کردم
و این جمله ی تاکیدی رو برای خودم نوشتم که
به جای تلاش برای ساختن آنچه که دیگران دارند باید به آنچه که خودم میتوانم خلق کنم اعتماد کنم
امروز تو دفتر خواسته هام از خداوند هدایت خواستم و شروع کردم به گوش دادن ویس ها و خوندن کامنت ها تا اینکه رسیدم به کامت شما
من مدام توی اینیستا میگشتم و پیج های دیگران رو میدیدم که ایده پیدا کنم برای تولی محتوا ولی با دیدن این جمله همه چیز تموم شد
ممنونم که دست خداوند شدید برای هدایت امروز من
سلام دوست عزیز
واقعا عالی بود خیلی لذت بردم و استفاده کردم
و این جمله ی تاکیدی رو برای خودم نوشتم که
به جای تلاش برای ساختن آنچه که دیگران دارند باید به آنچه که خودم میتوانم خلق کنم اعتماد کنم
امروز تو دفتر خواسته هام از خداوند هدایت خواستم و شروع کردم به گوش دادن ویس ها و خوندن کامنت ها تا اینکه رسیدم به کامنت شما
من مدام توی اینیستا میگشتم و پیج های دیگران رو میدیدم که ایده پیدا کنم برای تولی محتوا ولی با دیدن این جمله همه چیز تموم شد
ممنونم که دست خداوند شدید برای هدایت امروز من
سلامی از جنس نام زیبای خدا،
هوتن جان سپاس
و درود بسیار برای کامنت ارزشمندی که کلی درس برای همه ما داشت ،
مخصوصا شنیدن ماجرای مرد بزرگی مثل استیو جابز
واقعا هم چیزی جز این نیست و مقایسه یک چاه عمیقیه که ما رو در خودش گرفتار میکنه و اجازه نمیده در زندگی خودمون در مسیر توانمندی ها و استعدادهای خودمون پیش بریم.
به هر حال با خوندن کامنت با ارزش شما یک روشنایی دیگه به مسیرمون اضافه شد تا بهتر بتونیم راهمون رو پیدا کنیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته زیبایم
سلام به همه دوستای توحیدی ام
الهی به امید تو
وقتی میری تو استخر شنا کنی ، مربی اولین چیزی که بهت میگه اینکه بدنت رها و ریلکس نگهدار آروم باش ، خودتو سفت نکن ، مثل اینکه خوابی ، به محض اینکه یک ناحیه از بدنت منقبض میکنی همون قسمت میره به عمق ، و همون تو رو میکشونه به سمت پایین ..
پایینی که هوایی نیست برای تنفس ، آب و آب و اگر به مدت طولانی اونجا باشی باید دست و پا بزنی و تلاش بیهوده و بعد یاس و …
وقتی شنا میکردم تمام صحبت های شما در ذهنم یادآوری میشد، ببین کار ذهن هم همینطوره ، وقتی یه چیزی سفت بگیری وقتی آویزون بشی ، وقتی رها نباشی ، وقتی تمام زندگیت بزاری روی اون نقطه ضعفت و فشارش بدی فقط داری درد میکشی فقط داری تحریک میکنی که بشه یه دمل چرکی ، داری تازه اش میکنی ، بزار التیام بگیره رهاش کن …
وقتی تو ذهنم قانون می دونم چطور عمل میکنه و من هنوز دارم تو محدودیت های ذهنیم دست و پا میزنم .. کلافه میشم
از اینکه خدایا من با چی یا با کی طرفم …
خدایا من بریده ام
خدایا فرصتی آیا هست … آخه تا کی
شیطان خوب داره تو این مواقع مانور میده
دارو دستش میفرسته از جن و انس دورم میگیرند و همگی باهم انگشتشون میزارن روی همون همون نقطه دردم
و فشار میدن و فشار… میگن ببین تو تو میخواستی تغییر کنی تو میخواستی زندگیت بسازی
هنوز کلی راه داری
کنترل ذهن هههه تو هنوز خیلی کوچیکی که بخوای دم از این بزنی ….که من میتونم ذهنم کنترل کنم
ببین فلانی داره چی بهت میگه
ببین زمان از دست دادی
ببین عقب موندی و داری تقلای بی خود میکنی
ببین یه عمر با این باورها رشد کردی میخوای کدوم تغییر بدی
این زمانی که افتادم تو تاریکی ، فقط یه چیزی به قلب و زبانم میاد
“خدایا کمکم کن” خدایا هر خیری که از سمت تو بهم برسه من به اون فقیرم”
خدایا تو تو تو
خدایا همه چی تو و من هیچم و تسلیم و تسلیم
دستام بالاست تو دستم بگیر
تو نجاتم باش
خدایا از همزات شیطان به تو پناه میارم
.. روزنه های نور و امید میاد به سمتم ،که مریم همین که تو الان داری تشخیص میدی چی درست و چی نادرست این یعنی اون سیمانهای ذهنت ترک برداشته
همین که میگی تا الان اگه تونستم بازم می تونم ادامه بدم پس ادامه میدم
اگه تونستم تا حالاش بسازم از ریزترینش تا بزرگترینش بازم می تونم
همین که می دونم فقط باید برگردم به مسیر و قانون بوسش کنم و دو دستی بچسبم بهش و ولش نکنم و ادامه بدم این یعنی امید و روشنایی
اینکه تمام حرف ها و حرکات و رفتار اطرافیان می شنوم و می بینم میگم الخیر فی ما وقع یعنی رشد کردم
میگم هر چه از دوست رسد نیکوست یعنی دستم هنوز تو دست اوست
اینکه به خودم امید میدم و میگم مریم تکامل تکامل تکامل تو در مسیر تکاملی همه اینا جزئی از مسیر تکاملت هست یعنی رشد کردم
اینکه هر لحظه به این نتیجه میرسم که همه چی خداست یعنی رشد یعنی بودن در مسیر
اینکه میخام در زندگیم صادق باشم و درستکار این یعنی رشد
اینکه برام تمام حال و احساس آدمها مهم باشه یعنی رشد
اینکه ازش هدایت میخام داستان حضرت ابراهیم برام یادآور میشه که چطور از اسماعیلش گذشت و خواست قربانیش کنه
و چه پاداشهای گرفت و چه خوب خودش و خانواده اش عاقبت بخیر شدند، یعنی هنوزم خدا حواسش بهم هست
خدایا منم تمام خواسته هام به رضایت و خواست تو قربانی میکنم
خدایا منم هر چی مسئله دارم میسپارم به خودت
خدایا به روی چشم، من احساسم خوب نگه میدارم بقیه ش با تو خدایا من ادامه میدم به رعایت اصول قانون بقیه ش با تو
خدایا من در زندگی آزاد و رها شنا میکنم بقیه اش با تو تو منو ببر بالا
تو بهم عزت بده
تو بهم لیاقت بده
تو بهترینها رو بهترین حال و احساس ،آرامش ، شادی ،ثروت و رابطه و سلامتی برام واضح کن ، خدایا همین الانم همه اینا تو زندگیم هستند ، تو اونقدر رشدم بده که اونا رو زندگی کنم
خدایا بابت همه چی شکرت
خدایا شکرت خدایاشکرت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ ﴿102﴾
و وقتى با او به جایگاه سعى رسید گفت اى پسرک من من در خواب [چنین] مى بینم که تو را سر مى برم پس ببین چه به نظرت مى آید گفت اى پدر من آنچه را مامورى بکن ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافت
فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ﴿103﴾
پس وقتى هر دو تن دردادند [و همدیگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پیشانى بر خاک افکند
وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ ﴿104﴾
او را ندا دادیم که اى ابراهیم
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴿105﴾
رؤیا[ى خود] را حقیقت بخشیدى ما نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم
إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ ﴿106﴾
راستى که این همان آزمایش آشکار بود (106)
وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿107﴾
و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانیدیم (107)
وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ ﴿108﴾
و در [میان] آیندگان براى او [آوازه نیک] به جاى گذاشتیم (108)
سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ ﴿109﴾
درود بر ابراهیم (109)
کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿110﴾
نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم (110)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ﴿111﴾
در حقیقت او از بندگان با ایمان ما بود (111)
وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿112﴾
و او را به اسحاق که پیامبرى از [جمله] شایستگان است مژده دادیم (112)
“راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ”
سلام خدمت استادگرامی
آره واقعاهمین الان هم من این دیدگاه دارم وکم کم دارم تغیرش میدم همیشه مینشستم باهمکاری ومیگفتم آبادان برای ماآبادانیهاهیچی نداشت ولی ببین شهرستانیامیان آبادان دریکی دوسال ماشین میخریدند وخانه میخریدند ماچقدبدبختیم .شده بودباوروجهان بهمون ثابت میکردباورمادرسته.
ولی الان به لطف الله دارم این باورتغیرمیدم وکسب وکارم خوب شده.خواستم این باوراشتباه خودم وهمکاران راباشمادوستان عزیزم به اشتراک بزارم .درپناه خداباشید.
بسم الله الرحمن الرحیم.
استاد عزیز سلام،سال نو میلادی را اخر فایل گفتید که واسه خیلی از ماها همینم مرغ همسایه غازه هست،همیشه اینطوریم که عید کریسمس قشنگه جشنه بابانوئل آتیش بازی دارن،عید اونا قشنگه شب عید همه جشن و اتیش بازی دارند درحالی که عید ما هفت سین داره چهارشنبه سوری مخصوص داره خریدهایی که شب اخر عید انجام میدی شور و حال مردم عید ما همراه با طبیعت زمین هست و اینا،ولی چقدر قشنگ این مثال یادم افتاد خخخخ.
مثال بعدی اینکه تو مسافرت ماشین بغلی همیشه بیشتر خوش میگذره، تو رابطه عاطفی فلانی شوهرش خیلی با احساس خانواده شوهر فلانی خیلی خوبه. خواهر شوهر فلانی مثل خواهر میمونه و…. توی همسایه خداییش همسایه من خیلی خوبن و همیشه از خدا سپاسگزاری میکنم کلا این باور دارم در خودم ایجاد میکنم که مردم خیلی خوبن.
اوه اوه استاد همیشه اینو میگم بعنی قبلنا خیلی میگفتم ولی از وقتی مسئولیت زندگیمو گردن گرفتم دیگه نمیرم،فلانی به تک پسر رفت ما هم به تک پسر رفتیم خیلی زیاد معذرت میخوام ولی میگم ریدیم با این شوهر کردنمونو تک پسر رفتنمون. خدا را شکر که الان دیگه نمیگم یا خیلی کم میگم.
تو بحث فامیل همیشه هست فلانی با بچه های خالش خیلی خوبه ولی ما نه بهمانی اینطور.
تو بحث دست خط استاد همیشه باورم این بود خواهرم دست خطش از من بهتره واقعا انکار نمیکنم دست خطش خوب بود ولی انقدر از بچگی دست خط منو کوبونده بود تو سرم منم باورم شده بود دست خط من بده بعد جالب بود هرکی میگفت دست خطت قشنگه باور نمیکردم، دختر داییم گاهی وقتها دفترمو میدید میگفت مشقاتو فاطمه نوشته انقدر قشنگ میگفتم نه بابا این دست خط منه. عکس از یکنوشته فرستادم تو گروه همه بهم میگفتن خوش خطی همسرم میگه دست خطت عالیه. ولی خودم باور نمیکنم و همیشه میگم دست خط فاطمه قشنگه. پدرم چند وقت پیش به همسرم گفت که زهرا قشنگ نمینویسه اینو برام بنویس همسرم گفت چرا زهرا خیلی قشنگتر از من مینویسه پدرم گفت نه منظورم اینکه درشت نمینویسه همسرم گفت خب کلا ریزه دست خطش ربطی به قشنگ نوشتنش نداره. پدرمم گفت اره قشنگ مینویسه ولی ریزه من نمیتونم بخونم اینم از این.
وای استاد بازم مثال بزنم مخصوصا از فیلم ها و سریالهای اسیای شرقی کره جنوبی مخصوصا برنامه هایی که میسازن برای سلبریتی هاشون اینطوریم که عه همش درحال بگو بخند هستند و شادن ولی اینجا نمیزارن مردم شاد باشن درحالی که اینجا هم کم برنامه نداریم مثل جوکر و… که واقعا شادن
حتی گاهی پشت صحنه فیلم ها از خود فیلم خنده دار تر هست.
دوم از تایلند بگم که بشدت پسراشونو بزک دوزک و گریم میکنن بعد از نظر ما خیلی خوشگلن یکم کیوت بازی درمیارن دیگه غش میکنیم درحالی که اگر بدون گریم ببینیشون چندان زیبایی ظاهری ندارن ولی من همیشه تو ذهنم مقایسه میکنم و اینطوریم که خوشبحال اونا. اره استاد از فضای مجازی گفتید خداییش خیلی مثال دارم بزنم.
بعد رابطه خیلی عاشقانه ای که تو فیلماشون نشون میدن که قبلا خیلی میدیم الان گاهی یدونه میبینم فیلم ولی اینطوریم که نگاه کن چقدر همدیگه را دوست دارن چقدر عاشق هم هستن وای خدایا چرا شوهر من اینطوری رمانتیک نیست و این حرفها
حتی در بحث موسیقی اینطوری ام که نوازنده های اون گروه خوبن اون گروه تمرینشون عالیه و سرموقع و این حرفها خلاصه و…. تا صبح بگم تمومی نداره به خدا. عروسکهایی که فلانی بافته قشنگ تره و….
خب اینها یک عالمه مثالی بود که یادم اومد و اگه تا فردا بگم تمومی نداره.
سلام دوستان عزیز امیدوارم که حال جسم و دلتون عالی باشه.
چه زیبا و چه بجا بودلر درباره ی این موضوع در شعری صحبت میکنه:
این زندگی بیمارستانی است که در آن هر بیماری اسیرِ آرزوی عوض کردن تختهاست.
این یکی میخواهد روبه رویِ بخاری رنج بکشد، و آن یکی گمان میبرد سلامتیاش را کنارِ پنجره باز مییابد.
همیشه به نظرم میرسد هر جایی که نیستم همان جا احساسِ راحتی خواهم کرد، و این پرسشِ جابجا شدن همانی است که بیوقفه با جانم درمیان مینهم.
بله دوستان همیشه مال اون بهتره به اونجا برسم همه چی اوکی میشه شهر شما خیلی دلبازتره ماشین تو خیلی باکلاس تره خونه شما خیلی بزرگ و بهتره خدایا اگه منم اینا رو داشته باشم خوشبخت میشم.اما نه خوشبختی و جواب سوالاتش همیشه در درون ما بوده و ما همیشه از پرسیدن این سوال از خودمون و پیدا کردن جوابش تفره رفتیم.
زمانی که به این درک و فهم برسیم که جابجا شدن جسم حالا جابجا شدن از ماشین یا خانه یا جای کمتر به خانه و ماشین بزرگتر و بیشتر مشکلی از دل ما حل نمیکنه اونوقت هستش که ابتدا به دنبال خوب کردن حال دلمون خواهیم بود و بعد با زیباتر شدن ما خداوند هم متناسب با حال دل ما اطرافمان را تغییر خواهد داد برای همین میفرمایند که:«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم» اره جواب سوالات ما و اونچه که دل ما میخواد و با اونها به آرامش میرسه در ما بانفسهم قرار داره. امیدوارم هممون بتونیم قبل از جابجا شدن اول حال دلمون رو خوب کنیم.
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد گرامی
سلام خانم شایسته و مهربان
سلام دوستان همفرکانسی
چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است.
اینقدر به این موضوع فکر کرده ایم که برایش ضرب المثل ساخته ایم.
پس این پاشنه آشیل ما از گذشته بوده و هست.
همه این مثالهایی که استاد شما زدید را من اعتراف می کنم که داشته ام و شاید همین الان هم دارم ولی شدت آن به مراتب کمتر شده است.
استاد من یکی از مواردی که شما اشاره نکردید را بگم که متاسفانه من خیلی دارم و آن هم در زمان رانندگی است که خیلی از مواقع من فکر می کنم آن لاینی که من رانندگی می کنم همیشه شلوغ ترین است و لاینی بغلی من خلوت تر است و اینکه می بینیم اع من حرکتی ندارم در لاین خودم ولی ماشینی از لاین بغلی من داره حرکت می کند دوباره این باور در من تقویت می شود که اع کاملا درست فکر می کنم و باعث میشه که مدام تغییر لاین داشته باشم. البته که باهم اعتراف می کنم الان خیلی کمتر شده است ولی قبلا خیلی زیادتر بود.
این هم ایراد است که لاین کناری خلوت تر است و وقتی که دقت می کنم الان در رفتار خیلی از افراد دیگر هم می بینم و همین چقدر باعث بیشتر شدن ترافیک و یا حتی تصادفات می شود.
من زمانی که با قوانین آشنا نشده بودم همیشه هر شعبه ای که کار می کردم فکر می کردم این شعبه اصلا خوب نیست و شبعبه دیگری بهتر است( قبلا کارمند بانک بودم) و از قضا اگر بعد از مدتی به همان شعبه به زعم خودم بهتر می رفتم میگفتم که نه این شعبه الان بد شده همان شعبه قبلی من بهتر بود. این یک اپیدمی در ذهن من و خیلی از همکاران من بود و فکر میکنم االان هم هست برای آنها.
در کامنت یکی از دوستان خواندم که مقایسه کردن مثل خوردن یک لیوان زهر است و به خودم یادآوری می کنم این را که هرزمان می خواهم خودم را مقایسه کنم با دیگران اینکه آیا حاضر هستم یک لیوان زهر سمی را که چرکین و کثیف هم هست را بخورم؟ باید خودم تلاش کنم و تلاش کنم که در عمل خودم را فقط با خودم مقایسه کنم و بس. و این تلاش را خیلی دارم انجام می دهم و خوب کار خیلی سختی است ولی ارزشش را دارد.
خیلی نگاه ریزبینانه ای در این فایل و امیدوارم که خودم در وهله اول و دوستان دیگر هم به همین شکل اصلا فکر نکنند که مرغ همسایه غاز است، نه تلاش کنم خودم از جایی که هستم و از مسیری که دارم میروم لذت ببرم واحساس خوبی داشته باشم و ایمان داشته باشم که احساس خوب = اتفاقات خوب و این قانون جهان هستی است.
در زندگی دیگران سرک نکشم
فضای مجازی را کمتر کنم حتی از اینی که هست هم کمتر کنم
خودم را با خودم مقایسه کنم
همه اینها را باید در عمل انجام دهم و اینها را بیشتر به خودم باید یادآوری کنم که در عمل از این آگاهی ها استفاده کنم
استاد عزیزم سپاسگزارم
خدایــــــــــــــــــا شـــــــــــــــــــکرت
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند
به نام خدای مهربان
اینقدر این فایل رو دوست داشتم که بار ها و بارها بهش گوش کردم
اولش ناراحت شدم راستش؛ گفتم وااای من چقدر درگیر این مسئله هستم و… اما سریع ذهنم رو کنترل کردم. با خودم گفتم همین که از الان تصمیم گرفتم که تغییر کنم، این یعنی من از دیروز خودم یک قدم جلو ترم به لطف الله
حالا من بی نهایت مثال در این زمینه دارم که بزنم اما به چند تاش اشاره میکنم
اول از همه وقتی داشتم فکر میکردم دیدم که عبارت هایی مثل “همه رو برق میگیره مارو چراغ نفتی!” یا ” همه فلان چیزو دارن ماهم داریم” هم تو این مسیر اشتباه هستن
مثل وقتایی که مثلا میگیم همه رفیق دارن مام رفیق داریم
ایناهم عبارت هایی هستن که دیگه از امروز باید نسبت بهشون هشیار بشم که اگر مسیر ذهنم داشت میرفت به اون سمت مچشو بگیرم
حالا مثال ها
1.مثلا رشته ای که توش درس میخونم؛ من اوایل خیلییی خوشحال بودم که این رشته رو قبول شدم اما اینقدر توی این 3 سال اطرافیان از نکات منفیش صحبت کردن، از اینکه فشارش زیاده، حقوقش کمه، و…، به خودم اومدم دیدم همش دارم از رشتم غر میزنم. و دقیقا طبق فایل با بقیه رشته ها مقایسش میکنم و میگم اره دیگه خوشبحال بقیست!
○هدف: از این به بعد، متعهد میشم که تمام تلاشمو بکنم که جز نکات مثبت رشتم راجع به چیز دیگه ای صحبت نکنم و اینقدر دنبال خوبی هاش بگردم تا جهان هر روز چیز های بهتری به من نشون بده
2.فامیلامون: دائم و از بچگی من دارم غر میزنم که فامیلای ما پایه نیستن ولی بقیه هستن، تو فامیل ما هیچکس هم سن من نیست و من تنهام. و هزار تا مثال دیگه. ولی هیچ وقت توجه نکردم که بجاش انصافا ما اقوام خوبی داریم که هیچ کدورت مهمی بین هیچکس نیست. اینقدر با فرهنگ هستیم که هر چقدر هم تفاوت بین خانواده ها هست، بازم همه برای هم احترام قائلیم و هیچکس دل کسیو نمیشکونه. از طرفی همه فامیل هامون واقعا دوستمون دارن و وقتی میریم خونشون با عشق ازمون پذیرایی میکنن؛ یا حتی بعضیاشون اینقدر پایه هستن که ما تمام سفر هامون رو باهم میریم و اصلا تنها نمیچسبه!
○هدف: از این به بعد در این مورد هم باید خیلی هشیار باشم و روی همین نکات مثبتی که گفتم تمرکز کنم. خدایا خودت کمکم کن
3.کشورمون!
میدونین نکته عجیبی که هست اینه که من واقعا ایران رو دوست دارم، اما بازم راجع بهش غر میزنم. فکر کردم و دیدم این واسم شده یه عادت، ینی چیزی نیست که عمدا باشه و صرفا یه عادته که باید نسبت به هر چی ایراد گرفت. یه مثال واضح و ملموس بخوام بزنم، همینه که چند روز پیش گفتم فلان کشورا دارن واسه جشن سال نو چکارا میکنن اونوقت ما برقمون قطعه! خب چرا اون 22 ساعت دیگه که برق داریم رو نبینم؟ چرا این همه امکاناتی که به رایگان در اختیارمه رو نبینم؟ چرا این همه زیبایی رو نبینم؟ چرا فراوانی نعمت رو نبینم؟ چرا ناسپاس باشم وقتی سپاسگزار بودن اینقدر زیباست؟
○هدف: باید هر لحظه و هر جا ذهنم رو به شکلی تربیت کنم که دنبال قشنگی ها باشه؛ مثلا همین که از دیروز عصر توی شهر قشنگ ما بارندگیه و هوا فوق العاده لطیف شده خداروشکر
4.و مهم تر از همه، خودم
اینکه چه با خودم چه با دیگران، چه جدی و چه به شوخی برمیگردم ایراد های خودم رو بولد میکنم و با نکات مثبت دیگران مقایسه میکنم
مثلا وقتی یه هنری دارم، برمیگردم میگم مال منو نگا چقدر کج و کوله، بعد فلانی تو اینقدر زمان کمتر چه قدر کاراش خوشگل تره
یا مثلا از اندام خودم ایراد میگیرم
یا از اخلاقم
یا توانایی هام
یا ویژگی هام…
میدونی انگار ته دلم میدونم اشتباهه و انیطور نیست! انگار میدونم ناحقیه ولی اینکار رو از روی عادت انجام میدم.
○هدف: از من، یدونه توی جهان هست؛ با تمام نکات مثبت و منفیم. از طرفی من ارزشمند ترین هدیه خداوند به خودم هستم و اگر خودم هوای خودم رو نداشته باشم، هرگز نمیتونم توقع داشته باشم که جهان هوای منو داشته باشه.
من از این به بعد تمام تلاشم رو میکنم که پشت خودم باشم و از قشنگیای خودم صحبت کنم.
و خبر خوب اینجاست، که من حداقل از امروز تصمیم گرفتم که متفاوت باشم. تصمیم گرفتم که شخصیت بهتری داشته باشم و این یعنی من از دیروز خودم جلوترم
خیلی خوشحالم که در فرکانسی بودم که در معرض این آگاهی ها قرار بگیرم و از خداوند میخوام که کمکم کنه تا واقعا در این راستا تغییر کنم و شخصیت بهتری از خودم بسازم.