هدفی متفاوت برای سال جدید - صفحه 59

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    رَّحْمَٰنُ﴿١﴾

    [خدای] رحمان

    عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿٢﴾

    قرآن را تعلیم داد.

    خَلَقَ الْإِنْسَانَ ﴿٣﴾

    انسان را آفرید؛

    عَلَّمَهُ الْبَیَانَ ﴿4﴾

    به او بیان آموخت؛

    الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿5﴾

    خورشید و ماه با حسابی [منظم و دقیق] روانند؛

    وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ﴿6﴾

    و گیاه و درخت همواره [برای او] سجده می کنند؛

    وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ﴿٧﴾

    و آسمان را برافراشت و [برای سنجش هر امر معنوی و مادی] ترازو نهاد؛

    أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿٨﴾

    تا در [سنجیدن با] ترازو طغیان روا مدارید [و از مرز عدالت و انصاف مگذرید.]

    وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿٩﴾

    و ترازو را به عدالت برپا دارید و از ترازو مکاهید؛

    وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿١٠﴾

    و زمین را برای [زندگی] مردم نهاد؛

    فِیهَا فَاکِهَهٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَکْمَامِ ﴿١١﴾

    در آن میوه ها و نخل ها با خوشه های غلاف دار است؛

    وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ ﴿١٢﴾

    و دانه های با سبوس و کاه و گیاهان خوشبوست،

    فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿١٣﴾

    پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟

    =====================================

    سلام به اساتید عزیزم ،سلام به یاران نازنین غار حرای من

    الهی که حال دلتون عالیِ عالیِ عالی باشه …

    امروز صبح تا دفترم رو باز کردم که شکرگزاریم رو بنویسم از همون خط اول مثل بوق ممتد کامیون می‌گفت اینجا نه اینجا نه اینجا نه…هی من مینوشتم هی اون صدا می‌گفت اینجا نه!

    گفتم خب اوکی کجا؟ گفت هرچی تا اینجا نوشتی برو نت گوشیت بنویس ،گفتم چرا؟گفت که بتونی توی سایت کامنتش کنی،گفتم بابا من اصلا قصد کامنت نوشتن نداشتم!آلردی من هیچی برای گفتن ندارم،گفت تو بنویس من بهت میگم …این شد که شکرگزاری و ستاره ی قطبی امروز من ،توی سایت ثبت شد…

    الآنم برای ستاره ی قطبی امشبم بهم الهام کرد بیام تموم اتفاقات فوق العاده ای ک از اسفند رخ داده برام روی توی نت گوشیم بزنم و بعدش کامنتش کنم…

    والا اینقدر این 4٠/5٠ روز برای من معجزه رخ داده که اگر ذهن من محدود من بتونه همه ش رو به یادش بیاره این کامنت از سرکوچه ی ما تا فلوریدا طولش میشه(شکلک با دست به کله کوبیده یاسِ من به مقدار کافی)

    ولی در راستای اصل بهبود گرایی من شروع میکنم به نوشتن

    هروقت تموم شد تموم شد دیگه،مهم نوشتن و به یاد آوردن و غرق عشق و نور خدا شدنه…هدف به مقصد رسیدن نیست…هدف لذت بردن از مسیره…

    پس به امید الله مهربان

    =====================================

    آخرهای بهمن ماه بود که ٣ماه از ماموریت 6ماهه الهی من گذشته بود و من به کارم و به محیط جدید تسلط پیدا کرده بودم و محیط برام آرام شده بود که الهامم بهم واضح و روشن گفت دیگه نرو سر کار!درحالیکه هد نرسم می‌گفت تو فقط بیا شیفت ،هرجور که تو بخوای برات شیفت میزارم حتی شده،٧،٨تا شیفت شب بیا اما من به الهاماتم عمل کردم و دقیقا زمانی که اوضاع خوب شده بود،با جسارت اعلام کردم دیگه نمیام.

    همون الهاماتمم میگفت هیچ کاری نکن،دست و پا نزن،دنبال هیچ کار اداری هم نرو و فقط رها باش!منم تموم تلاشم رو کردم رها باشم و اجازه بدم جریان هدایتم کنه.

    =====================================

    در راستای همون تلاش برای رهایی،یک الهامی دریافت کردم که برو از سایت رفاهی دانشگاه سفر مشهد رو برای خودت برنامه ریزی کن،و هتلی که همیشه پره وبخاطر 4ستاره بودنش رزرو کردنش سخته ،دقیقا همون تاریخ به تعداد ما تخت خالی داشت!

    و من براحتی برای خودم و خانواده م پلن یک سفر مشهد ٣ روزه ریختم درحالیکه به جرئت هیچ دختری حداقل توی فامیل و آشنا نمی‌شناسم که اون خانواده ش رو برده باشه سفر!

    این خودش مایه عزت من بود،عزتی که همه ش از آن خداوند بود!

    دقیقا یک روز قبل از حرکت از دانشگاه تماس گرفتند که اون هتل بخاطر همایش پر شده و ما یک هتل دیگه براتون رزرو کردیم،ذهنم گفت حالا ی بار تو داری خانواده ت رو میبری سفر،آبروت رفت!قلبم گفت امکان نداره!این پلن خداونده!

    الله گواه برمن،هتلی که جایگزین شد چندین برابر لاکچری تر از هتل قبلی،قشنگتر با امکانات بیشتر بود…

    این اولین سفر پدر من به مشهد بود درحالیکه کنار لباس خادمیش،مایوی شنا هم توی ساکش گذاشته بود :)چون خود هتل استخر داشت !

    هربار که من میز سلف سرویس صبحانه و ناهار و شام رو میدیدم،هربار نگاه به در و دیوار لابی هتل و اتاق ها میکردم،هر بار برق سپاسگزاری رو توی چشم های خانواده م مخصوصا پدرم می‌دیدم از ته قلبم خدارو صدا میزنم:خدایا ازت ممنونم ،ازت ممنونم ،خدایا اینا همش کار توعه،من کجا میتونستم بیام این هتل ؟کجا بتونم کل خانواده رو با خودم بیارم؟من کجا و این سفر آسون و لذت بخش کجا؟

    الحق و الانصاف که ثروتمند شدن معنوی ترین کار جهانه

    الحق و الانصاف که هرکسی ثروتمند تره،به خدا نزدیکتره!

    الحق و الانصاف که هرچقدر بیشتر داشته باشی ،بنده ی سپاسگزار تری هستی،بیشتر محبوب خداوندی

    چقدر اون سفر به من کمک کرد باور های ثروت سازم تموم اساسی بخوره و ثروت رو معنوی و خداپسندانه ببینم.

    =====================================

    بعدازظهر یکی از همون روز های سفر میخواستم توی لابی هتل قهوه بخورم ،بهم گفت اینجا نخور برو بیرون! گفتم بهش پسر من الان وقت قهومه ها!میدونی اعتیاد بد دردیه!

    گفت می‌دونم برو بهت میگم! گفتم چشم!

    حالا هی میرفتم توی بازارها و پاساژ ها میگشتم دریغ از یک کافه یا یک سوپرمارکت یا یک مغازه ای که قهوه هم بفروشه!

    دیگه هم سرم درد گرفته بود هم قاطی کرده بودم !

    همون موقع به خودم گفتم بعدا کامنت بزارم از بچه های مِشد بپرسم،شما کلا میونه خوبی با قهوه مهموه ندارید؟:/

    خلاااااصه…

    دیگه گیوآپ کردم …نشستم روی یکی ازین صندلی ها…بهش گفتم خب! الان حرف حسابت چیه پسر؟گفتی تو هتل قهوه نخور نخوردم،الانم سرم درد می‌کنه ،داری امتحانم میکنی؟تو بگو تا فردا این سردرد رو تحمل کن!گردن من از مو باریکتر …

    ولی تو میخوای ی چیزی بهم بگی که من نمی‌فهمم

    یا قدِ فهم من حرف بزن! یا فهم منو ببر بالا !

    گفت پاشو راه برو همین مسیری که اومدی رو تا بهت بگم !

    گفتم چشم!

    به الله …به رب …قسم 5 قدم هم راه نرفتم دیدم توی یکی ازین مغازه ها نوشته قهوه !چشام گرد شد چطور اینو ندیدم؟

    قهوه م رو گرفتم و خوردم وباز ازش پرسیدم چی میخوای بهم بگی ؟گفت برو تا بهت بگم …

    به خدا قسم …قدم به قدم اون خیابون ها و اون پاساژ ها میرفتم میدیم تابلو زدن قهوه !یا بوی قهوه میومد! یا یکی داشت قهوه میخورد !

    چطور ممکن بود من این هارو نبینم ،امکان نداشت !

    گفت صدامو می شنوی !گفتم جان بگو!

    و من این صدا رو بلند شنیدم:

    چشم دل باز کن ،که جان بینی

    آنچه نادیدنیست،آن بینی

    اصلا نفهمیدم چقدر بعدش راه رفتم و با خدا عاشقانه حرف زدم …بچه ها ی وقتایی هدایت هایی میاد که به ظاهر نتیجه ای نداره…ولی اگر ادامه ش بدید همون میشه یکی از نقاط عطف زندگیتون که بسیار به محکم تر شدن ایمانتون کمک می‌کنه…

    =====================================

    از قسمت اداری بیمارستان باهام تماس گرفتند برای واریزی های اضافه کار و… باید فلان بانک حساب باز کنی،منم دست دست کردم و نرفتم ،یک هفته بعدش برام sms اومد براتون تو بانک حساب باز شده به این شماره،به خیال خودم گفتم حتما کار همون بیمارستانه ،دیده من پیگیری نمیکنم خودشون حساب باز کردن!

    رفتم بانک که عابر کارت حسابم رو بگیرم!متصدی گفت این حساب از یک استان دیگه برات باز شده!!!!

    درحالیکه برای افتتاح حساب نیاز به آپلود مدارک بود!!!

    هنوز نفهمیدم کار کیه و چطوری این کار رو کرده …

    ولی این رو مطمئن بودم این همون نشانه های جهان برای شروع تمرکز من روی دوره روانشناسی ثروته!ولاغیر …

    =====================================

    بهار پارسال،من با تمرین ستاره ی قطبی یک دستبند طلا جذب کرده بودم که هدیه‌ی دوستام بود,ولی توی سفر به مشهد بین راه گم شد!

    من و دوستم که همراهم بود وجب به وجب ماشین و کیف و اون اقامتگاه رو گشتیم و پیدا نشد! دیگه همون موقع گفتم ی خیری توی این ماجرا هست و دیگه بهش فکر نکردم…

    اسفند ماه وقتی داشتم جلسه ١ روانشناسی ثروت رو مکتوب میکردم ،نیلا دخترم اومد پیشم درحالیکه اون دستبند دستش بود!!!

    یعنی من نفسم بالا نمیومد اون لحظه وقتی دستبند رو دیدم ،فقط گفتم نیلا! این کجا بود؟

    گفت ته کمد آقاجان …بی بی داشت خون تکونی میکرد پیداش کرد …

    من که از بعد زمان و مکان خارج شده بودم …فقط لباسمو پوشیدم و از خونه زدم بیرون …راه رفتم و راه رفتم و راه رفتم …

    به خودمم اومدم دیدم دوباره اومدم آرامگاه …

    گفتم خدایا تو داری با من چیکار می‌کنی ؟چطور دستنبدی که توی خراسان گم شد،ته کمد بابا پیداش کردی …

    و من صداشو شنیدم که گفت …

    ی نگاه به این قبرها بکن…

    تو از پیدا شدن دستبند گم شده ت اینجوری ناک اوت شدی؟

    اینایی که میبینی ازشون استخون باقی مونده!

    من تموم این هارو دوباره زنده میکنم !!!!!

    اینه قدرت من…

    تو فقط ایمان بیار…

    نمی‌دونم …نمی‌دونم اون روز چند ساعت پیاده روی کردم تا بتونم به جسمم برگردم و به تعادل برسم …

    قدرت لایتنهای خدا…

    به قول استاد …اگر باور کنی میشود …می‌شود …

    همون‌طور که به زکریا گفت :نگران پیریت نباش!بچه دار شدنت برای من آسونه!چطور ؟ همون‌طور که هیچی نبودی و من خلقت کردم ….

    =====================================

    اون مدتی که احتیاج به کنترل ذهن داشتم و همه ش دنبال نشونه ها بودم،یکی از بچه های نازنین سایت،که از رحمت خدا ،یک سال پیش منو بیرون از سایت پیدا کرده بود بعد مدت ها بهم پیام داد که سعیده من دم صبح تو خواب و بیداری یک الهامی دریافت کردم ،تو داشتی باهام حرف می‌زدی و یک تیکه از یک شعری رو خوندی که من فقط صحبت اغیارش رو یادم موند…وقتی بیدار شدم رفتم سرچ کردم دیدم این غزل از سعدی و برات فرستادم ….

    و خدا می‌دونه من چطور از طریق دستانش هدایت شدم…منی که هیچ وقت شعر خون نبودم و تا حالا این شعر رو نشنیده بودم …

    حالا اون تیکه از شعر چی بود …؟

    خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم

    در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست

    =====================================

    قسمت اول تمرین ستاره قطبیم رو در راستای اصل بهبود گرایی استاد شایسته همینجا تموم میکنم و از خداوند طلب هدایت میکنم که بهم کمک کنه این نوشتن ها ادامه دار باشه…

    و به قول استاد …

    همین تمرین ها …

    ستاره ی دنباله داری که داره آینده‌ی نزدیک مارو به طرز شگفت انگیزی رقم میزنه…

    خدای عزیز و شیرین و دلبرم ،برای همه چیز ازت سپاسگزارممممم

    و همیشه و همیشه و همیشه به تو محتاجم و فقیر و نیازمندم …

    صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

    بر خوردن از درخت امید وصال دوست

    بختم نخفته بود که از خواب بامداد

    برخاستم به طالع فرخنده فال دوست

    از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت

    یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست

    خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم

    در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست

    تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی

    کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست

    هوشم نماند و عقل برفت و سخن نبست

    مقبل کسی که محو شود در کمال دوست

    سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار

    زنگارخورده چون بنماید جمال دوست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 151 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1203 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید

      سعیده جان بنویس که نوشتن تو هدایتی است از معبود برای قلب های بسیاری دراین سایت الهی

      بارها باکامنت های تو گریه های از سر شوق کردم. گوشیم راطرف آسمون گرفتم وگفتم منم میخوام. نمیدونم چطوری ولی منم میخوام. بارها داد زدم وگریه وخنده. تحسینت کردم. افرین ها گفتم واز خدا هدایت خواستم وچه مبارک هدایتی

      میدونی مثل اینکه بابا برای یکی از دختراش هدیه بخره. دومین دختره بفهمه. بدوه کنار باباش. منم میخوام. بابا چکار میکنه. با عشق دخترش رو بغل میکنه میگه واسه توهم هدیه دارم. توهم قد ظرفیت. به اندازه ی نیازت با فضل خودم میدمت

      بارها شده آنچنان هدایتم کرده که دیونه وحیران شدم

      سعیده جاان. بنویس که کلام خدارا مینویسی. آیه های قرانت قلبم راجلا می‌دهد. بارها با آیه ای که نوشتی رزق روزم رابرده ام. فهمیده ام که فقط برای من نوشتی

      سعیده جااان به فضل پروردگارم تو بهترین روزهای زندگیم تا به الان دارم زندگی میکنم وهرلحظه شکرگزار معبودم هستم

      وقتی از پدرت صحبت میکنی اشکام هری میریزه. چقدر پدرم رابه من نشان میدهی. مردی که در صلابت وقدرت. حرف فقط حرف اونه. مردی که فقط ازش ترسیدم. آرزوی یه بغل ساده اش دیونه ام می‌کرد

      وقتی با همه ی سختی که برام داشت بعداز یک سال قهر. روز پدرم رفتم براشون کادو ادکلن خریدم بایه شاخه گل رز. رفتم درمغازه به عشق بدون هیچ توقعی. بغلش کردم ودستش رو بوسیدم. انگار اشک خداراتو چشمان پدرم دیدم.

      سعیده جااان بنویس. که خداوند خوب بلده هدایت کنه. وقتی توی دفترت مینویسی تنها خودت وخدایی. ولی خدا دوست داره عشق بازی کنه با کسانی که دوست دارند عشق بازی با اورا.

      وقتی اینجا مینویسی منم همراه تو دارم با خدای خوبم حرف میزنم واشک میریزم.

      صدها نفر شاید الان وبعدها هدایت بشن به کامنت الان تو. وبازهم عاشقی وهدایت.

      سعید جااان به نام مقدس الله قسم. هیچ عشقی. هیچ محبتی هیچ فضلی به اندازه ی این رب نیست. با یه تیر هزاران نشانه وهماهنگی همزمانی را بوجود میاره

      تو کامنت نوشتی وعشق بازی خودت راکردی

      منم خوندم ونوشتم واشک ریختم وسپاس گفتم.

      خدامیدونه چه هدایت هایی پشت این کامنت هست.

      دوستت دارم وبهترین ها رابرات ارزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      عاطفه خواجه گفته:
      مدت عضویت: 1774 روز

      سلام سعیده عزیزم که خوندن کامنت هات یک جون به جونام اضافه میکنه

      گاهی که کنترل ذهن برام سخت میشه میام سایت و دنبال کامنت هات میگردم و میخونم تا آروم بگیرم

      سعیده جان من توی نوشتن شکرگزاری و ستاره قطبی گاهی کاهلی میکنم ولی از امروز متعهد میشم که دیگه هر روز این دو تمرین رو انجام بدم

      ممنونم ازت که حرفات برام مثل سوخت ماشینه

      مثل آب وسط کویر

      مثل صدای پرنده ها توی طبیعت

      به یه چالشی خوردم که تمام تلاشمو میکنم ازش سربلند بیرون بیام که قطعا نتیجه هرچی بشه به نفع منه

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 833 روز

      به نام خدای مهربان و بزرگ

      به نام خدای که عشق مطلق هست

      سلامم سعیده عزیزم

      دختر قسمی کامنت نوشته میکنی که بخدا نمیشود جواب نگذارم

      اصلا یا از عشق خدا اشکم جاری میسازی

      یا از خوشحالی آرزو هایم اشکم جاری میسازی

      چی میکنی ؟؟ ایموجی خنده

      عزیزم چقدررر لذت دارد خواسته هایت به واقعیت تبدیل شود آنقدر پول داشته باشی که فامیل ات ببری به چکر تفریح عشق و لذت شادی

      چقدررر لذت دارد به عزیزانت چیز های را که دوست داری تهیه کنی

      میدانی سعیده خیلیی ازت ممنون هستم منم هر روز تلاش میکنم که صدای خدا را بشنوم و آرام آرام باشم بسپارم دست خودش

      خیلییی ازت یاد میگرم

      اصلا هر بار که برایت مینویسم دست خودم نیست جریان هدایت میگوید پاکیزه برای خودت رد پا بگذار و منم میگم چشم چشم

      خدا خیلیی عاشق صحبت کردن با ما هست

      قسمی برایت راهکار میدهد که تعجب میکنی

      سعیده سعیده سعیده چی میکنی رفیق

      بگذار برایت بگویم بار ها شده خدا برای منم همینگونه گفته مثلا اینکار بکن اینکار نکن اینجا برو نرو

      وقتی دیدم نتیجه خاصی نداده مثلا من درک نکردیم مثل داستان قهوه خودت بعدا گفتم من دیوانه شدیم از هدایت چی ساختیم ههههههههههههههههههه

      حالا دانستم راست بوده زهنم میخواسته من را فریب بدهد

      تشکر میکنم ازت که این قدر زیبا مینویسی

      میدانی یکبار بسیارررر واضح با تمام وجودم صدای خدا را درک کردم که واقعا صدای خداست دقیقا یکسال پیش بود که تازه فایل استاد دیدم و خدا گفت برو با همین آدم باش زیبا تغییر میکنی و میدانی حسش کردم خود خداست و چشمممم گفتم لحظه تاخیر نکردم

      و در تمام این مدت روی خودم کار کردم و کار میکنممم همیشه دوست داشتم که مهاجرت کنم از افغانستان یا در همین کشور به درآمد برسم او هم در شغل دلخواهم

      خوب درآمد برایم جور شد

      و من در شفاخانه همین فروردین کار یافتم و رفتم سر کار

      دو روز یکجای بسیارررررر ناجالب بود من که تازه کار را شروع کرده بودم هر لحظه زانو هایم بی حس میشد و زهنم به شدت افکار منفی داشت از بس کاری نازیبا بود برایم و در اون دو روز من هر وقت خانه میامدم شب فقط گریه میکردم

      که خدایا من چی میخایم چرا اینگونه میشود برایم ؟

      روز سوم در دهلیز شفاخانه بودم که خدا به قلبم الهام کرد که درخواست کاری دیگری را بده و سر کار نیا من که مشتاق درآمد بودم چشم گفتم و به ریس گفتم این کارا قبول ندارم

      این کار انجام دادم بعد هی زهنم میکفت خلاص شد کار پیدا کردی خودت ازدست دادی بشین بشین بیبین چی میشود

      و کار هم رفت پشت راهش

      هر روز از خدا سوال میپرسیدم چی کنم ؟

      خدایاا بگو چی کنم تو میدانی ؟

      واضح برایم بگو ؟

      کدام قدم را بردارم

      کجا بروم ؟

      میدانی چی گفت این بار هم خیلییییییییییییییی واضح صحبت کرد خیلیییی واضح

      گفت بشین فقط به آگاهی دوره احساس لیاقت با جان دل گوش کن ‌‌فقط روی دوره احساس لیاقت تمرکز کن و فقط تمام تمرکزت روی همین آگاهی ها بگذار

      نه دنبال مهاجرت باش

      نه دنبال درآمد باش

      نه دنبال یاد گرفتن زبان

      فقط همین احساس لیاقت کار کن

      و من گوش دادم من بازم حس کردم صدای خداست

      یعنی وقتی رفتم دوباره جلسه اول گوش دادم دیوانه شدم از آگاهی استاد انگار اصلا گوش نداده بودم و نمیدانی چقدررررررررر به خوبی درک کردم که اوضاع من تمامش بخاطر عدم احساس لیاقت هست

      تمام اینا را گفتم تا به خودم بگویم پاکیزه عزیزم خدا زیبا پاسخ میدهد

      خدا دانا و توانا هست و همیشه راهکار های عالی را بلد هست

      خدایاااا شکرت

      و منم لیزری فقط سه ماه روی دوره احساس لیاقت کار میکنم تعهد دادم و ایمان دارم خیلیییییی نتایج عالی میگرم انشالله

      و همین چند لحظه پیش بود که باز خدا به قلبم الهام کرد و گفت

      یادت هست که میخواستی دوره رهنمای عملی دستیابی به رویا ها را بیگری هر چی میکردی نمیشد به تاخیر میفتاد

      و من میگفتم صبر داشته باش

      صبر کردی من برایت دوره احساس لیاقت ساختم و حالا میدانی چقدررر ضرورتت هست

      یادت هست گقتم بیا با همین آدم باش تغییر میکنی حالا بیبین چقدرر تغییر کردی

      یادت هست دنبال چی چیز های بودی من گفتم بیا دنبال من پشیمان نمیشوی حالا بیبین چی کردم برایت

      و ها راستی به قلبم الهام شد که من روی این دوره عالی کار کنم از کجا میدانم به کار دلخواهم هدایت شوم

      یعنیییییی آنقدر احساسم عالی شد که بازم حس کردم الهام خدا بود

      دوستتت دارم عزیزم

      الهی که ثروت نعمت پول عشق خوشبختی و فراوانی بدود به دنبال مان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        جمال خسروی گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام وصد سلام

        سپاسگذارم از کامنت نوشتنت

        پاکیزه جان تو بی نظیری

        تو خیلی مهربان وبا خدا هستی

        تو نازنینی قربونت …

        سپاسگذارم هستی وبودنت را تحسین میکنم

        خدا دانا و توانا هست و همیشه راهکار های عالی را بلد هست

        خدایاااا شکرت

        و منم لیزری فقط سه ماه روی دوره احساس لیاقت کار میکنم تعهد دادم و ایمان دارم خیلیییییی نتایج عالی میگرم انشالله

        و همین چند لحظه پیش بود که باز خدا به قلبم الهام کرد و گفت

        یادت هست که میخواستی دوره رهنمای عملی دستیابی به رویا ها را بیگری هر چی میکردی نمیشد به تاخیر میفتاد

        و من میگفتم صبر داشته باش

        صبر کردی من برایت دوره احساس لیاقت ساختم و حالا میدانی چقدررر ضرورتت هست

        یادت هست گقتم بیا با همین آدم باش تغییر میکنی حالا بیبین چقدرر تغییر کردی

        یادت هست دنبال چی چیز های بودی من گفتم بیا دنبال من پشیمان نمیشوی حالا بیبین چی کردم برایت

        و ها راستی به قلبم الهام شد که من روی این دوره عالی کار کنم از کجا میدانم به کار دلخواهم هدایت شوم

        یعنیییییی آنقدر احساسم عالی شد که بازم حس کردم الهام خدا بود

        دوستتت دارم عزیزم

        الهی که ثروت نعمت پول عشق خوشبختی و فراوانی بدود به دنبال مان

        سپاسگذارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سیف الرحمن مایار گفته:
        مدت عضویت: 752 روز

        سلام علیکم و رحمت الله برکاته

        هموطن بازکزی عزیز.

        در نخست از خداوند شکرکزام.بعد میایم از سعیده عزیز بسیار متشکر از کامنت خوب شان آیه 13 خداوند برای ما نعمات ها گوناکون عطا کرده، از نعمت بدنی و اناتومی جهان اطراف ما گرفته تا ذره اتومی چون تا حد زیات اتفاقات و تضاد در زنده گی با هم مشابهت داشتم سال 1402 از پوهنتون از رشته دل خواهم سندلیسانس به فضل خداوند گرفتم آشنایی با استاد از طریق یک همصنفی صورت گرفته از پوهنتون کابل تا گوته سنگی هر دوما پیاد رو بودم درباره استاد خیلی همراه من صحبت کردی بعد با فایل ها رایگان شروع کردم کم کم از شان به درک رسیدم 2 سال فایل رایگان گوش میدم سال آخر 1402 به طور معجزه وار دوره فوق العاده احساس لیاقت خریدم چون از افغانستان خدمات انتقال هزینه با محدودیت بود خداوند همه برای من آسانه کرد این بود برای من نعمت از طرف خداوند بزرگ انشاءالله از خداوند میخواهم به خودم و دوستان عزیز توفیق عملی کردن این دوره بته .بعد میایم از نتایج خودم مینوسیم.

        شاد، سلامتی، ثروتمند باشن دوستان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سیف الرحمن مایار گفته:
        مدت عضویت: 752 روز

        سلام علیکم و رحمت الله و برکاته به خانواده خوبم

        هموطن عید تان مبارک بازکزی عزیز

        در نخست از خداوند شکرکزام.بعد میایم سعیده عزیز متشکر بابت کامنت بینظیر شان در آیه 13 برای من خیلی خوب منطق ایجاد شد خداوند بزرگ برای ما نعمات ها گوناکون عطا کرده، اتفاقات و تضاد در زنده گی تا حد زیاد با هم شباهات داشتم چون خداوند برای ما نعمات ها داد از اتوم اناتومی گرفته تا اطراف جهان هستی برای من خداوند نعمت خریداری دوره احساس لیاقت داد با محدودیت انتقال هزینه از افغانستان .خداوند این همه برای ما آسانه کرده،

        شاد، سلامتی، ثروتمندی باشن دوستان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      اشرف پورعینی گفته:
      مدت عضویت: 793 روز

      با یاد و نام خداوند استاد سلام بر استاد عزیز وخانم شایسته ی جان وسلام بر خانم سعیده شهریاری شاگرد اول که حسابی مشهور هستید در این دانشگاه در بین همه افراد سایت خیلی خوشحالم برات که دارین به بالا بالا ها سعود میکنین به قول خودت یه بوس ازکله ات خیلی خیلی دوست دارم یه کامنت فوق‌العاده برات نوشتم ولی

      نمیدونم چی شد پرید رفت یه صفحه دیگه گوشیم گاهی وقتا هنگ داره خلاصه خیلی گریه کردم وقتی داشتم کامنت برات مینوشتم واین طوری از خداوند منان خواستارم که منو هم اهل عمل کنه و منو هم عوض کنه اخلاقم رو که پیشرفت کنم هی در جا نزنم می‌خوام ولی اهل عملم کنه خداوند مثل شما باشم سعیده جانم دوستت دارم هم خودت رو هم استادانت رو خدایا عاشقتم که میخواهی همه ما در بهترین جای ممکن قرار بگیریم بوس از روی ماهت خداحافظت خواهر ماهم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      سلام و درود به دوست عزیز هم فرکانسیم.

      سعیده جان! شما شمال تشریف داریید.منم جنوب کشور از حال هوای درخت نخل و فصل طارونه درخت خرما…که عطرش رو میشه حس کرد در تمامی جاها!

      من سپاسگزار خداوندم و این شب عزیزش…یه داستان از هدایت شما اینجا نقطعه ایی رو برام بولد کرد..

      نقطعه ایی که منو بیشتر بسمت سوی توحیدی بودن و ماندن سوق میده..

      از اول شب عید دعوت شدم به مکانهای زیبایی..دقیقا منم روی کارم دارم تمرکزی با الهامات پیش میرم..همون شب 20هزارتومن جلوی درب شیرینی فروشی ،شب اول عید بهم هدیه داد..منو وارد کرد بسمت رشد و پیشرفت کارم..که خیلی داستان داره…

      یادمه قبلش یه الهام برام کرده بود و من اونو خرید کردم.دیدم اصلا این الهامه تو اون موقع جواب نمیده..ولی گفتم حالا که ضرر خاصی نکردم پیش میرم چی میشه..

      همون شب عیدی قبل از هدیه.ش منو به مکانی هدایت کرد که یکی از دوستانم بود بهم گفت بیا تو هم کارات بیار تو غرفه ما…

      بخاطر نقطعه ضعفهایی که توی انجام کارام داشتم..دقیقا تو این مکان باعث شد تا درسهامو خوب بگیرم..

      فقط داشتم اون افرادی که بکارم هدایت میشدن..فقط داشتن بهم درس نشون میدادن.و من از ته دلم سپاسگزاری میکردمو لبخند روی لبم داشتم…

      دیدم کلا نقطعه ضعفهایی هست..و اون الهام قبلیم بود..گفتم خوب من باید ادامه بدم..

      بعد از اون درسهای سازنده..امروز همون الهام باعث شد اون نقاط ضعف تو کارم از بیین بره…چقدر همون الهام از خداوند…باعث شد تا کارم به نقاط قوت تبدیل بشه..

      دقیقا همینه بعضی موقعها یه الهامی از خداوند میاد..و بعداش میگی خوب این الهام اومده بعدش.میفهمی دقیق و بجا بوده..دقیقا (چفت میشه این دو حرکت…دقیقا بجا و بسیار درست و صحیحه!

      و در نهایت….

      انشالله که بتونم ایده و الهاماتی که از خداوند میگیرم را به نحو احسن انجام بدم.و همیشه در راستایش باشم!.

      و ادامه بدییم و عملگرایی صحیحی داشته باشیم.

      خیلی لذت بردم از نوشته زیباتون!..اینقدر لطف خداوند شامل حالمونه که بعضی موقعها مات و مبهوتم از دقتش در عدل الهی..ییش

      واقعا این تسلیم بودن همه کاری رو،انجام میده..فقط نیاز به کنترل ذهن اساسی داره..

      که بحث خودشناسی رو وسط میکشونه!و خودشناسی بیشتر خداشناسی رو قوی تر میکنه…که خودش فقط ادامه دادن رو میطلبونه!…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      انسیه زمانی مهر گفته:
      مدت عضویت: 693 روز

      سلام سعیده عزیزم

      دوست و خواهر بزرگترم امیدوارم حالت عالی باشه دوست عزیزم چند وقت پیش وقتی داشتم کامنت تو می‌خوندم یه حسی بهم گفت به سعیده بگو واضح تر و کاملتر صحبت کنه من موضوع با شما درمیون گذاشتم اما راستش بعد از گفتن این موضوع نجوا ها شروع شد نه اشتباه کردی اگر حرفت درست نباشه چیه و کلی نجوای دیگه اما الان که دارم این کامنت رو میخونم میفهمم اون حس درست گفته و همون حس شما رو مجبور میکنه این کامنت هارو اینجا بنویسید امشب خدا با کامنت شما با من صحبت کرد و گفت ببین من برای بندگانم این جوری عمل میکنم تو فقط اعتماد کن و بیا سعیده جان به خاطر کامنت زیباتون سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      هدی قائمی گفته:
      مدت عضویت: 887 روز

      به نام خدای هدایتگرم

      سلام استادهای عزیزم و سلام به دوستانم و شما سعیده جان نازنین که عطر خداییت تا به اینجا به مشامم رسید

      سعیده جانم انقد که زیبا کلامت رو جاری میکنی که اصلا دوست ندارم پایان داشته باشه دلم میخواد ساعتها دلبری کردنت رو با رب جهانیان رو بنویسی و من بخونم لذت ببرم

      از خدا وند سپاسگزارم که هدایتت کرده به سایت تا کامنت بزاری و این منِ هیچ، که مشتاقانه منتظرم تا عشق بازی با خدایم رو تجربه کنم و از تجربیات شما قند تودلم آب بره رو بخونم خواهش میکنم کامنت زیاد بزارین تا استفاده کنیم . حرف زیاد دارم ولی زبانم قاصر از بیان.

      در پناه خداوند شاد و ثروتمند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ربابه و محمد و سام گفته:
      مدت عضویت: 1632 روز

      به نام ارباب عالم ، به نام تنها ارباب عالم ، به نام اربابم

      سلام برا استاد نازنین و دوست داشتنی مان و خانم شایسته بزرگوار

      سلام بر سعیده عزیز که با کامنتهاش آدمو دیوانه میکنه با اون حس های ناب الهیش با خدا .سعیده جان من و همسرم بارها و بارها کامنتهای بینهایت زیبا و پراز احساس عالی شما را خواندیم و اون حس خوب شما هم به ما منتقل شده .

      واقعا تمرین ستاره قطبی شما عالیست .ازتون خواهش میکنم که تمرین ستاره قطبیتو تو سایت بنویسی که ما نیز ازش الهام بگیریم .

      من هم قبل از خرید دوره ها بدون اینکه درباره ستاره قطبی بدانم هرروز صبح از خدا میخواستم که بتوانم فقط یک دوره از استاد خریداری کنم و اون موقع بنظرم خداوند برایم لبخند میزد و میگفت تو فقط بنویس و من در حال مهیای این دوره ها برایت هستم و هفتم بهمن 1401 قدم اول از دوازده قدم را خریداری کردم (آن هم با پولی که با هدایت خداوند دریافت شده بود.خودش برایم مشتری فرستاده بود و من برایش خرید خارجی انجام داده بودم و با پول آن این دوره را استارت زدم) بعدش انگار دوره های بعدی و بعدی و بعدی و من وهمسرم دوره 12 قدم را بطور کامل، قانون سلامتی ، جهان بینی توحیدی، شیوه حل مسایل ، دوره کشف قوانین زندگی و…. را خرید کردیم .الان که هرروز ستاره قطبی را مینویسم مطمین هستم که خداوند داره برای تمام اونها برنامه ریزی میکنه.همونطوری که این دوره های ارزشمند را برایمان فرستاد تا روی خودمان کار کنیم .خدایا ازت متشکرم .

      از اون موقع که وارد دوره ها شدم اکثر کامنت های زیبایتان را خواندم و الگو گرفتم.بخاطر کامنتهای زیبایتان که آیات قرآن را هم مینویسید ازتون سپاسگزارم.

      از خداوند وهابم میخوام که من را هم درمدار تهیه دوره احساس لیاقت قرار بده تا من هم بتونم روی این دوره ی ارزشمند کارکنم.

      سعیده جان منتظر کامنتهای زیبایت هستم و برایت آرزوی شادی عشق سلامتی خوشبختی و ثروت را دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم حسینی مطلق گفته:
      مدت عضویت: 985 روز

      بنام خدا

      سلام

      اینبار و در این لحظه نمیدونم برای چی دلم گرفته بی خود و بی جهت

      حس میکنم بخاطر احساس پشیمونیه

      نمیدونم چجوری به خودم بفهمونم بابا عیب نداره

      چنروز پیش وقتی خواستم از سرکار برگردم خونه طبق معمول میخواستم با اسنپ بیام ولی ی حسی درونم میگفت پیاده بروووو

      این حس خیلی قوی بود

      ولی من بهش گوش ندادم

      گفتم راه خونه خیلی دوره

      پیاده ساعت 4 عصر

      ولی خداییش هوا خییییلی خوب بود

      همش میگم چرا گوش ندادم؟!

      چرا به حرف خدا گوش ندادم؟

      حتما معجزه ای تو راه برام رخ میداده و من از دستش دادم

      میدونم احساسمو نباید بد کنم

      میدونم فرصت های بهتر و بهتر تو راهه

      میدونم احساس بد : اتفاقات بد

      میدونم دستمو نباید رو آتیش نگه دارم

      ولی من که اینقد رو خودم کار کردم چرا به حرف دلم گوش ندادم و همش میگم معجزه رو از دست دادی

      ترس اینکه مامانم بگه چرا دیر اومدی یا 4 عصر تو خیابون مگه چه خبره که پیاده روی کردی تا بیای خونه باعث شد به حرف دلم گوش نکنم

      احساسم بده چون هم به حرف خدا گوش ندادم و پیاده نرفتم

      و هم احساس میکنم ی اتفاق فوق العاده قرار بود بیفته و از دستش دادم.

      خداوندا من به هر خیری که از تو برسه به من فقیرم

      محتاجم

      خدایا من ناآگاهم

      تو آگاهی قربونت برم

      من اشتباه کردم

      به حرف دلم که تو باشی گوش ندادم

      ولی اون اتفاق خوبه رو برام رقم بزن

      من اونروز اشتباه کردم ولی اگر کلی ببینی همیشه بنده خوبی برای تو بودم فدات بشم د آخع

      من که دارم تمام تلاشمو میکنم که حالمو خوب نگه دارم

      کمکم کن

      با هزاااران فرشته پی در پی

      با هزاررران اتفاق فوق العاده سوپرایزوار

      خداجونم چندوقته معجزه برام رخ نداده

      نکنه همه رو جمع کردی و میخوای ی معجزه خیلی خیلی بزرگ برام رقم بزنی

      د آخه قربونت برم خودت میدونی انسان عجول

      و همزمان کفور

      من هم عجولم و هم کفور

      ولی دارم تلاشمو میکنم که هیچکدومشون نباشم

      پس تو هم اربابی کن دیگه صبرمو امتحان نکن

      دیگه منو به خواسته هام زووود برسون

      اخه قدرت تویی

      هوش تویی

      عشق تویی

      ثروت تویی

      همه چی تویی

      من کی ام

      اون کیه

      بقیه کی هستن

      همه چی تویی

      من دستامو میارم بالا

      آقا من تسلیمم

      من بنده تو

      من بننننندددده توام

      اقا رزق و روزی من که گردن شماست ارباب

      مگه خودت نگفتی؟؟؟

      عمل به وعده ها که کار شماست خدایا

      مگه خودت نگفتی که متعهد تر به قولش از خدا اخه؟؟؟

      هوووم؟؟؟

      خب د ی حرکتی بزن

      چراغ هارو روشن کن برام

      اصن بزار تو کوچه ما هم عروسی بشهتو که عاشق خندیدن منی پس دست بجنبون

      نزار شمع امیدم کم سو بشه

      تا شعله وره،شعله ور ترش کن

      خدایا خودت میدونی چقد دوستت دارم و عاشقتم

      میدونی که من سپاسگزارم بخاطر هممممه همهههه چیزایی که بهم دادی و ندادی

      که هرچی دادی از لطف بی نهایتت بوده

      هر چی هم ندادی بااازم از لطف بی دریغت بوده

      خدایا اینبار نه از روی عدلت بلکه از روی فضلت بر من ببار

      به اندازه لیاقت من نه،به اندازه خدایی خودت به من عطا کن

      گناهامو همه رو ببخش و ببین که این مریم،بنده محبوبت ،جانشینت،خلیفت،همه جوره خودشو سپرده به شما.

      منتظر خودنمایی شما توی زندگیشه

      اصلا خدایا بزار بقیه ببینن چه خدایی دارم،بقیه که تورو ندارم من که تورو دارم پس ی خودی نشون بده الله وکیلی

      من منتظرم خیلی خیلی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم حسینی مطلق گفته:
      مدت عضویت: 985 روز

      بنام خدای الهام گرم

      سلاااام

      اول از همه لازمه که به خودم یادآوری کنم که «مریم خانوم،جان جانانم،قربونت برم عزیزه دلم،دورت بگردم گوش کن چی میگم؛

      خودتو کم حساب نکن

      خودتو کم حساب نکن

      خودتو کمتر از بقیه حساب نکن

      خودتو کمتر از بقیه حساب نکن.

      خودتو بزرگ و ارزشمند و لایق و دوست داشتنی و قوی و همه چیزهای عااالی بدون جان جانانم.

      دوستت دارم مریم قشنگم بی قید و شرط

      مریم ازت راضی راضی ام.»

      خواستم نشونه ای که در جهت کامنتی که توی همین صفحه و هینجا ی دونه بالاتر گذاشتم بنویسم

      کتابی رو باز کردم و این نوشته ها حالمو به شدت خوب کرد

      «هر لنگر منفی را قطع کنید.»

      «ممکن است به لنگر تاسف خوردن برای خویش تکیه کرده باشید و همیشه در حال حسرت خوردن برای گذشته باشیذ. نمیخواهم هرآنچه در زندگیتان رخ داده خوب جلوه کنم؛حتما دلیل موجهی برای هم برای تاسف خوردن دارید ولی من فقط میگویم که لنگرهای منفی شمارا از متجلی شدن سرنوشتتان باز میدارند و هدفتان را گم خواهید کرد.حالا وقتش رسیده که آن لنگر را پاره کنید.خداوند از روح خود در شما دمیده که با ترس و ترس و کینه توزی روی زمین گام برندارید،او شمارا خلق کرده تا به امید تکیه کنید و هرروز با انتظار خیر و نیکی از خواب بیدار شوید و باور کنید که روزهای پیش رو بهتراز روزهای پشت سر خواهند بود.»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سعیده گفته:
        مدت عضویت: 513 روز

        به نام خداوند جان آفرین

        سلام به استاد عزیزم میم جان گرامی وهمه همراهان این سایت زیبا

        خداوندرحمان رو هزاران بار شاکرم که این چنین جای عالی ودلنشینی رو خلق کرده تا باعث رشد وخودآگاهی ما باشه

        ممنونم از شما دوست عزیز

        احساس میکنم کامنت شما پیام خداوند برای من بود که رها کنم گذشته رو حسرت خوردن براش کینه کردن رو وحس کردم باخوندنش خدابهم گفت اینکاری هست که برای رسیدن به خواسته هات باید انجام بدی

        آرزوی پیروزی وموفقیت برای شما وبرای تمام عزیزان دارم

        بازم لز استاد عباسمنش عزیز بسیار سپاسگذارم

        استادطراحی بخش کامنتا واقعا برای ما کمک کنندس خداوند خیرکثیر نصیبتون بفرماید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      عباس محسنی گفته:
      مدت عضویت: 1036 روز

      سلام به استاد عباسمنش بینظیر و سلام به همراه همیشگی اش استاد شایسته

      و سلام به شما خانم شهریاری عزیز که نوشته هات بوی بهشت میده

      هر موقع نوشته هاتو میخونم دقیقأ فکر میکنم در بغل خداوندم که اینقدر زیبا مینویسی

      واقعا اگر استاد عباسمنش در صحبت کردن در مورد توحید و خداشناسی استاد تمامه شما هم در نوشتن صفات و بندگی خدا استاد تمامی

      بی شک شما را در سالهای نه چندان دور یکی از اساتید برجسته موفقیت و خداشناسی میبینم

      با این قلم قشنگتان همیشه برایمان از اعماق وجودت بنویس که بینظیر خدا را وصف میکنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1283 روز

        برادر عزیزم آقا عباس سلام

        نقطه ی آبی شما،قلب من رو روشن کرد،دعا میکنم خدا از نور خودش تموم زندگیتون رو‌ روشن کنه…

        تحسین شما،تجلی زیبایی و‌روشنی قلب خودتونه،بینهایت ازتون سپاسگزارم.

        و دعا میکنم در پناه نورِ آسمون ها وزمین همیشه غرق احساس عمیق خوشبختی باشید.خدای نورٌ علی نور

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    رضا گفته:
    مدت عضویت: 1608 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان و هدایتگر من ه سمت خواسته‌هایم به راحتی و آسانی سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و سلام ه بچه‌های گروه تحقیقاتی عباس منشی و سال نو. تبریک می‌گویم به استاد عزیزم و خانم شایسته بچه‌های گروه تحقیقاتی عباس منش انشاالله سال سرشار از موفقیت پیروزی خوشبختی و سعادت به همراه داشته باشید دف‌هایی که من برای سال جدیدم انتخاب کردم ین موارد می‌باشد 1 انشاالله به لطف الله مهربان درکم از قوانین کیهانی بیشتر و بیشتر بشود 2 توکل به الله مهربان ز همه لحاظ خداگونه‌تر شوم و موحدتر و سپاسگزارتر شوم 3 به امید الله مهربان ظرف وجودیم ای دریافت نعمت‌ها و الهامات و ایده‌های پروردگارم بزرگ و بزرگتر شود 4 ور و شوق و اشتیاقم برای رسیدن به خواسته‌هایم بیشتر و بیشتر شود 5 ایمانم و توکلم نسبت به خداوند بیشتر و بیشتر شود 7 به امید خداوند مهربان در احساس خوب بیشتری باشم به نکات مثبت و زیبایی‌های خودم و اطرافم بیشتر توجه کنم و آرام‌تر و شادتر باشم 7 و بیشتر از نعمت‌ها هایی که خداوند به من داده است لذت ببرم و سپاسگزارتر باشم 8 دنیا و تمام هر آنچه که در آن است را موقتی و گذرا بدانم و خداوند را سرچشمه و منشا تمام نعمت‌ها و خوبی‌ها و زیبایی‌ها و ثروت‌ها بدانم 9 اینکه شخصیتم را بهبود بدم از همه لحاظ خداگونه‌تر شوم مهربان‌تر شادتر با اعتماد به نفس‌تر و عزت نفس بالا تری داشته باشم 10 ینکه به خواسته‌هایم و رویاهایم نچسبم و زندگیم لذت ببرم 11 به امید لطف و فضل الهی ترمزهای مخفی بیشتری رو پیدا کنم و بدانم که پاشنه آشیلم چیست چه باورهای محدود کننده‌ای دارم 12 چه باورهای بهتری و مناسب‌تری هست در مورد رسیدن به سلامتی بالاتر و انرژی جسمانی بالاتر و رسیدن به ثروت 12 بیشتر و بهتربا خودم و جهان اطرافم در صلح باشم و خودم نیز دوست داشته باشم و از خودم خوشم بیاید و به خودم نیز عشق بورزم توکل به الله مهربان در پناه حق شاد و سالم و ثروتمند و مومن باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    محسن حیدری گفته:
    مدت عضویت: 3627 روز

    استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی سلام

    چقدر لذت میبرم از اینکه استاد در همه حااال شاد و خوشحال میاد فایل می‌زاره توی سایت ، استاد همیشه در ابتدای سال نوروزی در مورد هدف گذاری صحبت می‌کنه از اون موقعی که من با استاد آشنا شدم یعنی سال 98 دارم دنبال میکنم آموزه های استاد رو …

    فایل هدف گذاری امسال متفاوت از همه سالهاست یعنی ی هدفی رو استاد پیشنهاد داده که روش کار کنیم که همه مارو به فکر فرو برده من دو سال پیش توی دوره عزت نفس شرکت کردم و الانم دوست دارم دوره احساس لیاقت رو بخرم چرا که هر چی فکر میکنم میبینم استاد دقیقا درست میگه ، احساس ارزشمندی و خود ارزشی

    چرا که همه هدف ها و خواسته ها دقیقا پاشنه آشیل آن همین است …

    من اگر برای خودم ارزش قائل نباشم ماشین و خونه بزرگ و روابط عاشقانه ووووو برای خودم تعیین نمیکنم که اصلا بخوام بهش برسم ،

    موقعی که خودتو ارزشمند و لایق بدونی به اهدافت خواهی رسید ….

    اینو بگم که من سال 1403, رو بهترین سال می‌دونم برای خودم چرا که سالی که نکوست از بهارش پیداست ، منم روز چهاردهم امسال به یک هدفی که دوسال پیگیرش بودم به لطف خداوند متعال رسیدم ،

    در پایان از استاد عزیزم و همه عزیزانی که در این خانواده بزرگ در نوشتن کامنت ها مشارکت میکنند سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
  4. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 1203 روز

    به نام خدای مهربون.

    سلام ودرود من را از شهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید.

    سلام استاد عزیزم. بی نهایت ازتون ممنون وسپاسگزارم.

    امروز میخواستم تو دوره احساس لیاقت کامنت بگذارم واز نتایجم بنویسم. ولی احساسم میگه اینجا بنویس شاید بچه ها با دیدن نتایج بخواهند توی این دوره شرکت کنند

    به لطف خدای مهربان یکسال ونیم هست که من با شما استاد عزیز اشنا شدم. تقریبا بیشتر محصولات را خریدم وانصافا روشون کار میکنم ولی نتایج زیاد مشخص وشفاف نبود. انگار یه جایی لنگ میزد اون پازله نبود. پارسال دوره کشف قوانین را خریدم ولی اینقدر مطالب برام سنگین بود که نمیتوانستم ارتباط برقرار کنم.

    وقتی دوره احساس لیاقت بارگزاری شد هفته دوم من ودوستم هم به جمع این دوره وسفر درونی پیوستیم.

    استاد عزیزم. اگاهی ها به شدت من را تکان میداد. مقایسه که دیدم وااای. من مقایسه هستم که دست وپا دراورده

    به شدت این مقایسه. ازم انرژی میگرفت وشیطان با جلوه ی اینکه میخوای الگو بگیری خودش رانشان میداد ومن هرروز بیشتر ناامید وخسته میشدم از مقایسه

    هرچقدر من تلاش میکردم خیلی ها جلوتر من بودند واین پیشرفت من اصلا به چشمم نمی اومد

    نجواهای ذهنی تخریبم میکردند. تیر خلاص اونجایی بود که من ارزشمندیم راناخوداگاه به خانواده ام وصل کرده بودم وقهر خانواده ام. کلا ازدرون خرد شده بودم

    اما این کمبود رادروجود دوستم پرکرده بودم ووابسته به او شده بودم. که به لطف این دوره وشرکت هردوما دراین دوره. این وابستگی تموم شد من فهمیدم از کجا دارم احساسم رابد میکنم. هر جلسه که پیش رفتیم. بیشتر متوجه شدم که چقدر ارزشمندی خودم را به چیزهای بیرونی وابسته کرده ام

    از اونجایی که خداوند میفرمایند. اگه ایمان اوردید. به صرف گفتن که من ایمان اوردم پدیرفته نیست. امتحان میشود. امتحانات شروع شد. تضادها بیشتر شد

    ولی به لطف الله مهربان. وکمک واموزش های شما. توانستم باانجام تمرینات حالم رابهتر کنم خودم راپدیرفتم وشروع کردم به احساس ارزشمندی به خودم دادن. احساس لیاقتم که بهتر شد. با سینای عزیز اشنا شدم وشروع کردم فقط روی خودم کار کردن هرروز روی باور احساس لیاقت وباور فراوانی کار کردن. نشانه ها شروع شد. هدایت شدم به دوره کشف قوانین. انجام تمرینات وپیدا کردن ترمز ها که انصافا بازهم بیشتر ترمزها برمیگشت به احساس بی لیاقتی

    کم کم نتایج شروع شد. رابطه ام باپسرم بهتر وبهتر شد

    رابطه ام باهمسرم کلی عالی شد.

    برای اولین بار روز زن برام النگو خریدند.

    اسفند ماه سالگردازدواجمون سرویس طلا برام خریدند

    رابطه ی عاطفی ما به شدت تغییر کرد وهمسرم هرکاری که درتوانش باشه میکنه تا من خوشحال تر باشم

    چقدر گاه وبیگاه سورپرایز م میکنه

    ازطرفی به پیشنهاد یکی از مشتریهایم. شروع به فروش پتو کردم که خداشاهد هست نه من خرید کردم نه تبلیغ

    مشتریم خودش واسم خرید میکرد باعزت. مشتری هم خودش پیدا میشد. (کریدت این کار فقط مال خدای من هست)

    کارهای کارگاهم به شدت عالی پیش رفت. همه ی شاگردام دست به دست هم داده بودند که کارها ردیف باشه ومن کمتر فشاری تحمل کنم که اینم کمک وهدایت خداست

    بی نهایت امسال عیدی دریافت کردم ازکسانی که حتی انتظاری ازشون نداشتم. حتی امروز یکی از عزیزان مبلغ یک میلیون فقط اوردند درخانه ام به عنوان عیدی. وعذرخواهی که زودتر نتوانسته اند بیایند

    یکی از مشتری هایم قبل از عید پیام داد که با اینکه به ضررمنه ولی ازتون میخوام دستمزدتون رادوبرابر کنید.

    والبته که من خودم هم نظرم بود که درامدم بیشتر کنه

    وداشتم روی ارزشمندی کارم .کارمیکردم

    بانهایت شجاعت امسال اعلام کردم به تمام مشتریهام که دستمزد من دوبرابر هست. هرکدوم که راضی هستید کار بیارید وبانهایت تعجب همه ی مشتری هام قبول کردند.

    این دوره خیلی برای من ارزشمند هست

    باهربار مرور فایل ها ونت برداری کردن بیشتر خودم رادوست دارم وبه ارزشمندی درونم پی میبرم

    چند شب پیش هم همسرم اعلام کردند من میخوام شما رابه سفر کربلا باهزینه ی خودم ببرم.

    انگار وقتی من احساس ارزشمندی بیشتری کردم جهان داره اینجوری بهم پاداش میده.

    حال دلم بی نهایت عالی است.

    هرروز اتفاقات جدید. هرروز حال دلم عالی تر میشه

    بیشتر باورمیکنم که من لایق بهترین ها هستم

    استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم

    تعهد میدم امسال باجدیت بیشتری روی خودم کار کنم. هدف من امسال کارکردن روی احساس لیاقت وعزت نفسم هستم. درکنارش هدایت های خداوند که چه زمانی چه فایلی کارکنم. همه ی دوره های شما پازل ومکمل یکدیگرند

    دوستان عزیزم. واقعا اگه خودتون راارزشمند میدونید روی خودتون سرمایه گزاری کنید وبهترین سرمایه گزاری دوره ی احساس لیاقت هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 102 رای:
    • -
      منیژه حکیمیان گفته:
      مدت عضویت: 940 روز

      سلام دوست عزیز وخوبم

      ابتدا سال نو را به شما تبریک می‌گویم

      چقدر از خواندن کامنت شما ونتایج عالی که گرفتید خوشحال شدم منم امسال یکی از درخواست‌ها م را خرید دوره احساس لیاقت گذاشتم وبا خواندن کامنت شما اشتیاقم بیشتر شد برای تهیه دوره

      امیدوارم خداوند هدایتم کند به تهیه این دوره، برای شما خواهر خوبم موفقیت روز افزون آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        مرجان گفته:
        مدت عضویت: 1203 روز

        سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد بامردمانی مهربان ودوست داشتنی پدیرا باشید.

        ممنون از لطف ومحبت شما دوست گرامی. منیژه جااان واقعا برات آرزومندم بتوانی دوره ارزشمند لیاقت را برای خود ارزشمندت تهیه کنی

        عزیز من. بهترین سرمایه گزاری روی شخصیت خودت هست که به نظر من اگه احساس لیاقت داشته باشی چنان ظرف وجودت بزرگ میشه که نعمت ها خودش میاد. عزت ومحبت ازهر طرفی سرازیر میشه. اگه توجه کردی وشکرگزاری. تحسین. باعث میشه روز به روز ظرف وجودتون بزرگتر بشه.

        براتون بهترین ها راارزومندم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2225 روز

      به نام خداوند یکتا و هدایتگرم

      سلام به شما مرجان خانم عزیز دوست ارزمشند و مهمون نواز یزدی ام

      چقدرررر خوشحال شدم که هدایتی دیدگاه شما رو خواندم

      جالبه توی پاسخی که به پاسخ شما دادم ، گفتم منتظر نشونه هام و در کمتر از یک ساعت بعدش اومدم این دیدگاه شما رو خواندم

      مرجان خانم، تبریک صمیمانه‌ی من رو پذیرا باشید

      چقدرررر تحسینتون کردم برای احساس لیاقت درونی ای که ساختید ، شجاعت هایی که در کسب و کارتون به خرج دادین

      و

      چقدرررر من خوشحال شدم که گفتید رابطه‌ی شما با همسرتون و پسرتون بهتر شده

      وقتی از نتایج آدم ها توی زمینه‌ی روابط عاشقانه و روابط خانوادگی و … می خوانم خیلییی خوشحال میشم و خدا رو شکر می کنم

      این موضوع رو مفصل تو دیدگاه همین امشبم در قسمت 152 سفر به دور امریکا هم گفتم

      امیدوارم باز هم از دل نوشته های دلنشین شما بخوانم و لذت ببرم

      در پناه خداوند مهربانی ها خداوند سفر باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        مرجان گفته:
        مدت عضویت: 1203 روز

        به نام خدای مهربان

        سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید

        ممنون وسپاسگزارم از کامنت سراسیمه ومحبت شما

        آقای تجلی عزیز یکی از الگوهای من دراین سایت الهی شما هستید. خیلی موقع ها از کامنت های شما تمرین های خوبی یاد گرفتم وبا عملی کردن چقدر نتایج عالی گرفتم

        آقای تجلی چند ماه پیش با هدف جدایی از همسرم شروع به کارکردن روی خودم وروابط کردم. جهاد اکبری به پا کردم. گفتم یا قانون جواب میده وما جدامیشیم یا بازم جواب میده وهمسرم عوض میشه. صادقانه. باور نداشتم که حتی ذره ای همسرم عوض بشه. 27 سال زندگی مشترک. ونتایج یکسان.

        وحالا این حد از تغییر. بی نهایت شگفت انگیز ومعجزه وار هست.

        همسری که اگه سحرها بیدار میشدم. تو تاریکی سحری میخوردم ومراقبه میکردم بیدار که می‌شد جنگ ودعوا برپا بود. الان ساعت کوک میکنه. خودش برای سحر بیدارم میکنه.

        آدمی که حتی نان برای خانه نمیخرید ووظیفه ی من بود آلان برام چندتا رستوران میره دم افطار تا قرمه سبزی برای افطارم بگیره

        آدمی که همیشه پول هاش را قائم می‌کرد وعملا کل خرج خانه مسافرت مهمانی. عید. کوچکترین خرید ها تا بزرگترین ها رو دوش من بود هنوزم بحث ودعوا. الان همه اش داره برام طلا می‌خره. خرید میکنه. زنگ‌میزنه خانم اومدم شیرینی فروشی برات رولت بگیرم یا کیک

        اومدم میوه فروشی. چی هوس کردی بگیرم

        منی که از صبح تا شب انگار سرکار بودم. هنوز طلبکارم بودند الان همسرم میگه خانم شما برو استراحت کن. سفره ناهار یا شام رو من خودم جمع میکنم

        آقای تجلی. این همون آدم هست. چی شد ؟؟؟من تغییر کردم. من برای خودم ارزش قائل شدم. من برای خودم نوشابه باز کردم. برای خوابم ارزش قایل شدم. برای استراحتم

        برای لباس پوشیدنم برای تک تک رفتارهام ارزش قایل شدم. هزاران بار درطول روز به خودم میگم مرجان تو ارزشمندی. تو لایف عشق ومحبت بی قید وشرط هستی.

        به خودم افتخار میکنم. افرین مرجان. برای خودم دست میزنم که من توانستم. پس توی هرکار دیگه ای هم میتونم باقدرت موفق بشم. پاشنه آشیل من روابط بود. الان صددرصد عالی نیست ولی عین معجزه میمونه. هرروزم بهتر از دیروز

        ممنون که برام نوشتید وبازهم توجه کردم به ارزشمندی وجودی خودم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          مرضیه گفته:
          مدت عضویت: 1849 روز

          سلام مرجان عزیزم

          چقد کامنت تون عالی بود چقد راه رو برامون روشن تر کرد

          بازم بنویسید و بهمون انگیزه بدین

          به نظرم خیلی از خانومهای این سرزمین به این حرفا نیاز دارن

          چون بی اندازه از خود گذشتگی میکنن

          نکات خوبی نوشتید ک باید بهشون بیشتر توجه کنم

          امیدوارم معجزات بیشتری دریافت کنید و بیاید ازشون برامون بنویسید

          درنور و عشق الهی باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          بشرا گفته:
          مدت عضویت: 1685 روز

          سلام مرجان خانم عزیز همشهری عزیزم چقد خوشحال و ذوق زده میشم یکی رو از یزد اینجا میبینم چقد حسی خوبی داشت پیامتون چ انرژی بخش چ احساس امیدی ممنون از اشتراک گذاری و کاش بیشتر و بیشتر برامون بنویسی ک ما هم بتونیم مث شما انجام بدیم و نتیجه بگیریم از اشنایی با شما و خوندن پیامتون بسیار انرژی گرفتم خوب و پایدار باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      نگار شبان گفته:
      مدت عضویت: 547 روز

      سلام دوست عزیزم مرجان جان احسنتت به شما که انقدر عالی داری قوانین رو درک میکنی و نتیجه های بزرگی گرفتی تحسین میکنم شمارو افرین خیلی کامنت زیبایی بود و اما احساس عالی که من داد واقعا همه چیز اینه که روی خودمون کار کنیم جهان همه چیو درس میکنه خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1248 روز

      سلام مرجان عزیزم

      چقدر خوشحالم که اینقدر خوب روی خودت کار کردی و داری نتیجه اش رو توی زندگیت میبینی.

      آره… با کامنت هایی که برای هم نوشتیم من کاامل رشدت رو دیدم

      مسیری که طی کردی رو فهمیدم و درک کردم

      اتفاقا همین دیشب بود حسم گفت برم اون کامنت های اول روی سفر به دور آمریکا قسمت 2 رو بخونم.

      توی همون کامنت ها برام نوشته بودی که به تضاد توی رابطه برخوردی،، درمورد وابستگی برام نوشته بودی وشروع کردی به کار کردن روی خودت،، چقدر درمورد قدم های بهبودگرایانه و عمل به اموزش ها صحبت کردیم. بارها کامنت هامون رو میخونم و درس میگیرم.

      چقدر شخصیتت مرجان برای من تحسین برانگیزه از همون اول که کامنت هات رو میخوندم به وجد میومدم صد ها بار تحسینت کردم و بارها گفتم چقدر این ادم بینظیر و فوق العادست

      از شهامت به خرج دادنت

      از اینکه اینقدر عالی رفتی تو دل ترس هات…

      همشو با عشق خوندم و توی ذهنم ثبت کردم بارها اشک شوق ریختم از تحسین کردنت و ذوق کردن از پیشرفتی که هم من دارم میکنم و هم تو داری میکنی

      چقدر من تغییر کردم و چقدر شحصیتم تغییر کرد.

      این مدت که باهم آشنا شدیم کلی تجربه کسب کردم کلی اتفاقات و احساسات خوب رو تجربه کردم و بارها خداروبخاطرش سپاسگزاری کردم

      مرجان تو فوق العاده ایی!

      نمیدونی چقدر تا الان لذت بردم از هم صحبتی باهات.

      خدا میدونه امسال و سال های بعد و هرروز از عمرمون که زنده هستیم و توی این مسیر متعهدانه پیش میریم چه اتفاقات فوق العاده ایی برامون بیفته.

      ازت سپاسگزارم که از نتایجت نوشتی و مثل همیشه تحسینت میکنم.

      خیلی دوستت دارم

      خدانگهدارت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        مرجان گفته:
        مدت عضویت: 1203 روز

        به نام خدای مهربان

        سلام‌ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید

        وااای خدایا شکرت سینا جون امروز دوتا کامنت ازت دریافت کردم. چقدر روزم راساختی

        سینا جااان دیروز برات کامنت نوشتم. بعدش هدایت شدم به یه کامنتی که قبلا برات نوشته بودم درمورد فراوانی واحساس لیاقت. اونجا برات نوشتم من تحسین کردم توجه کردم به فراوانی وامروز چند تا کامنت ازت دریافت کردم. دیروز بازم تایید کردم قوانین را. با خودم گفتم آره همینه. من تمرکز میکنم به این کامنت. باید جواب بده. سینا باید فردا یا پس فردا هدایتی دوتا یا بیشتر برام کامنت بفرسته. جواب کد من باید داده بشه

        وامروز صبح روزم رابا کامنت تو شروع کردم وذوق کردم که قانون جواب میده.

        دوباره عصر توجه کردم. برات کامنت نوشتم. تحسینت کردم

        بعداز افطار دوباره کامنت ازت دریافت کردم. دیگه تو آسمونها. هستم. بابا چقدر قانون توجه باحاله

        سینا جااان بخدا ما خوشبخت ترین آدمای دنیا هستیم که قوانین ساده الهی را با بهترین استاد یاد میگیریم والبته عملگرا هستیم

        این چندماهه انگار چند سال بزرگ شدیم. چقدر تجربه. چقدر لذت

        انگار سالها میشناسمت. بهترین دوستم شدی. آنقدر که باتو درمورد قوانین صحبت کردم تو این چند سال با هیچ کس صحبت نکردم

        یادته یه روز کد نوشتم. خدایا معلم خصوصی من باش. من نمیفهم. قانون رابرام ساده کن.

        وخداوند در کلام وکامنت های تو شروع کرد به رشد دادن من

        چقدر با تو یادگرفتم عملگرا باشم. بهبود بدم. تمرکز کنم. صحبت کنم.

        عین یه شاگرد حرف گوش کن. با هرکامنتی. شروع کردم به تمرین انجام دادن

        خیلی وقتها درک صحبت هات برام سخت بود. بارها میخوندم تا بتونم تو زندگیم از صحبت هات عمل کنم.

        میدونی بارها نجواها اومد که بلد نیستی کامنت بنویسی. همه اش از خودت مثال میزنی. ازکاری که انجام دادی. ولی الهام میگفت. درسته. همین رد پا رابنویس. همینجوری درسته. تو برای درک بهتر خودت بنویس ومثال بزن

        سینای عزیزم. امروز که دارم مینویسم خودم را خوشبخت ترین آدم دنیا میدونم

        اینجا خونه ی منه. این سایت خانواده ی من هست. به قول یکی از دوستان. حتی تو این خانواده من اتاق شخصی دارم. عزت دارم. احترام دارم. وقتی میام تو سایت به قول سعیده. پا تو غار حرای خودم گذاشتم. صلاه واقعی اینجاست. توجه وتمرکز روی خوبی ها

        تحسین وتایید کردن ها

        عشق ورزیدن ها

        یادگرفتن ها

        عمل کردن ها

        نتیجه گرفتن ها

        دوستت دارم وممنونم که برام مینویسی

        باعشق افتخار میکنم به دوستی با تو

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          بشرا گفته:
          مدت عضویت: 1685 روز

          سلام مرجان خانم عزیز همشهری عزیزم چقد خوشحال و ذوق زده میشم یکی رو از یزد اینجا میبینم چقد حسی خوبی داشت پیامتون چ انرژی بخش چ احساس امیدی ممنون از اشتراک گذاری احساسات و نتایجت بیشتر بیشتر بنویس خیلی دوس داشتم پیامتونون رو،بیشتر برامون از کارایی ک کردید و نتایج حرف بزنید بعضی کلام ها خیلی تاثیر گذارن

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            مرجان گفته:
            مدت عضویت: 1203 روز

            بسم الله الرحمن الرحیم والحمدالله رب العالمین

            سلام ودرود من را از شهر زیبایمون یزد عزیز با مردمان مهربان ودوست داشتنی پذیرا باش

            وااای که چقدر خوشحال شدم از کامنتت. چقدر تحسینت میکنم که روی خودتون کار می‌کنید

            دوست خوبم از اینکه یکی از همشهریهای عزیزم رادر سایت پیدا کردم کلی ذوق کردم

            ممنون که برام کامنت گذاشتی

            خدارو شکر که تو این سایت الهی هرکسی که باشه حتما نتیجه میگیره. حالا کم وزیاد بستگی به مدار آدم ها داره

            منم به اندازه درکم وعمل به قوانین نتایج فوق العاده عالی داشتم. که بهتریم اونها. احساس خوبم. پیدا کردن دوست خوبی مثل سینا که هرروز باهم پیشرفت میکنیم. واین فوق العاده هست

            عالی شدن روابطم. دوبرابر شدن درامدم و…

            ممنون میشم شما هم از دستاوردهای برام بنویسی.

            خیلی دوستت دارم.

            برات بهترین ها راارزومندم

            جیبت پراز پول. لبت خندون. دلت خش وچشات پراز اشک شوق.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              بشرا گفته:
              مدت عضویت: 1685 روز

              قربونتون برم منم خیلی خوشحال راستش از لحاظ مالی پیشرفتی نداشتم چون بسیار ترمز دارم و با اینکه رشته کار مورد علاقمو میدونم و اطرافیان هم تشویقم میکنن با وجود ترمزهای بسیار نتونستم قدمی بردارم اما در روابطم و عزت نفس و اعتماد به نفسم تغییرات خوبی داشتم ک فقط خودم میفهمم ک چقد راحت تر با چالش ها کنار میام بعضا حلشون میکنم و گاهی رها میکنم خودبخود درست میشه در زمینه روابط از خودم و پیشرفتم راضیم اما هندز جای کار بسیاری داره در دوره قانون سلامتی شرکت کردم کردم و الان ب وزن ایده الم رسیدم حتی تا 18 کیلو کم کردم اما یه مقداریش برگشت ولی الا بسیار راضیم مرسی ک جوابمو دادید خوشحالم کردید خوب و پایدار باشید

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مرجان گفته:
        مدت عضویت: 1203 روز

        سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید

        وااااای سینا اینقدر ذوق کردم که نگو. بابا دمت گرم رفیق.

        وقتی دیدم دوره احساس لیاقت شرکت کردی فقط جیغ میزدم ازبس خوشحال شدم.

        داشتم جلسه اول کار می‌کردم یه حسی بهم گفت برو ببین کی کامنت دیشبت راخونده. یعنی من جیغ. یعنی من ذوق.

        رو ابرها هستم

        سینا جووون باید شیرینی بدی. دیگه نمیشه زیرش در بری.

        انقدری که خوشحال شدم حد نداره

        مطمعنم باهمدیگه این دوره رامیترکونیم دوباره

        سینا منتظر کامنتت هستم

        بگو ناغولا زیر آبی داشتی تمرین میکردی. هیچی نمیگی. خوب مچت گرفتم خخخ

        برات بهترین ها راارزومندم.

        نمیدونستم چطوری تو احساس لیاقت برات پیام بگذارم. حسم گفت کمال‌گرا نباش تو فقط پیامت رو بنویس ورد شد.

        از اینکه برای خود ارزشمندت بهترین سرمایه گزاری راکردی بهت تبریک میگم

        دوستت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          سینا سبزواری گفته:
          مدت عضویت: 1248 روز

          به نام خدای مهربان

          سلااام مرجان عزیزم

          مرسی که واسم نوشتی دوست خوبم خیلی خوشحال شدم و با عشق خوندم و لذت بردم.

          خانوووم خوب مچ منو گرفتی هااا:)

          مرجان جان دقیقا همینطوره که گفتی تمرکزم رو سعی میکنم هرروز بزارم روی خودم و هدفم رو گذاشتم روی احساس لیاقت

          ترکیب دوره احساس لیاقت+ آگاهی های کشف قوانین+توحید عملی یک ترکیب رویایی شده

          یک همزمانی که خداوند لطف کرد به من این بود که چندساعت بعد از اینکه دوره رو خریدم (صبح زود بود) و جلسه اول و کار کردم و تمرینش رو انجام دادم توحید عملی 11 روی سایت اومد. مرجان اون فایل گنجِ اون فایل بینظیره،، انتهایی نداره همش اگاهیه نمیدونی چههه تاثیری گذاشت روی من و مسیر من

          یعنی این غروری که استاد گفت چقدر کمکم کرد

          خیلی جالبه من مثلا توی فایل توحید عملی 10 هم این موضوع رو استاد گفت شنیدم اما وقتی که ریز شدم بعد از چندروز دیدم توی نسبت به همون فایل هم من مغرور شدم یعنی میگفتم من بلدم دیگه یا مثلا درک کردم غرور نداشتن یا حتی میگفتم من که اصلا مغرور نیستم!!!!

          اما مرجان غرور یعنی تو حتی یک فایل برای بار دهم میخوای ببینی بگی خدایا من تشنه علم تو هستم و هیچی نمیدونم خودت بهم اگاهی بده.

          میدونی همین یک اصل چقدر مرجان کمکم کرده الان که دارم روی احساس لیاقت کار میکنم؟

          همیشه برام سوال بود که چرا من نمیتونم مثل اولین بار که دارم یک فایل میبینم روش تمرکز کنم و اگاهی هاش رو دریافت کنم و ذوق و شوق ندارم

          دیدم بله! این بخاطر غرور منه

          مرجان من آرزوم بود مثل اون اوایل که هنوز قانون رو درک. نکرده بودم. درست،، ذوق و شوق داشته باشم برای فایل ها و دیدم هرچقدر بیشتر روی این موضوع کار میکنم که. من نمیدونم!! دارم تشنه تر میشم به این اگاهی ها و خداوند یک عالمه بهم درک بیشتر میده و باز درک بیشتر میده من میگم خدایا بیشتر هنوز این چیزی که میدونم قطره ایی در اقیانوس اگاهی که تو داری و میتونی بهم از یک فایل فقط بدی نیست.

          میدونی اون توحید عملی 11 شده نقشه راهم حتی حواسم هست مغرور نشم که فکر کنم دیگه اون فایل رو درک کردم و یا هرچی! بارها به خودم یاداوری میکنم که سینا هرچقدر بهتر و بهتر بشی توی این موضوع بازم نهایتی نداره.

          مرجان من فهمیدم هرچقدر بیشتر روی احساس لیاقت کار میکنم، بیشتر خودم رو لایق میدونم تا از قوانین استفاده کنم و زندگی خودم رو اونجوری که میخوام خلق کنم، بیشتر از این قدرت اختیاری که خدا داده استفاده کنم. برای همین مرجان هرچقدر عمیق تر سعی میکنم درونی تر کنم احساس خود ارزشمندی ام رو حتی از اگاهی های دوره کشف قوانین هم بیشتر استفاده میکنم. یعنی یک ارتباط مستقیمی باهم دارن انگار و چه ترکیبی شده!! خدایا شکرت بازم میگم هنوز تشنه کار کردن روی خودمم

          الان مرجان من صد در صد هدفم معطوف به ساختن شخصیت و احساس لیاقت و البته توحیدی تر شدن میشه همون چیزی که استاد توی همین فایل میگن.

          مرجان من خیلی بهتر شدم توی تمرکز گذاشتن روی خودم و ارزش قائل شدن برای افکار و ایده های خودم خیلییی هم میتونم بهتر بشم هنوزم و میگم توحید عملی یک کاری با شخصیت من کرده که هعی میگه بهتر و بهتر چون میدونم خدا نهایتی نداره.و بینهایت داره به ما نعمت و خیر و اگاهی میفرسته یکجورایی اگر بگی من دیگه عالیی شدم و تموم کنی قضیه رو تو ذهنت دیگه هرچقدر هم خدا بخواد اگاهی بیشتری بده تو ظرفت سرریز میشه. و به قول استاد هرچقدر زرنگ تر باشی بیشتر میگی نمیدونم بیشتر میگی خدایا من هیچی نیست اگاهی ام در برابر تو و این معجزه میکنه

          درمورد تمرکز روی خود، مرجان من قبل از دوره احساس لیاقت فکر میکردم که اگر برم توی دوره حتما میرم کلی کامنت بچه هارو میخونم چون میدیدم خیلی از دوستان عزیزی که من توی سایت کامنت هاشون رو میخوندم توی اون دوره خوب فعالیت کردن و کامنت گذاشتن اما مرجان در درون من یک اتفاقی که افتاد این بود که حتی میلم به کامنت خوندن و کامنت نوشتن هم کمتر شد یعنی سرم تو کار خودم بود حتی من کاری نمیگیرم دیگه که بقیه فلان فایل و چطوری درک کردن یا چقدر دارن ازش استفاده میکنن میدونی این یکجورایی احساس میکنم از یک اطمینان به خود و خدایی که همواره بهت میگه چیکار کن میاد و وقتی اینو درک کنی که هرشخصی با توجه به شخصیت خودش از این اگاهی ها استفاده میکنه دیگه خودتو مقایسه نمیکنی همون موضوع جلسه اول،، من قبلا اینطوری بود که انگار درک های خودم و ایده های خودم ارزش نداره حالا برم ببینم بقیه چی نوشتن یعنی با این دیدگاه میرفتم کامنت میخوندم ولی هرچقدر روی موضوع جلسه یک کار کردم و هرچقدر ارتباطم با خدا قوی تر شد و الهامات خاص و یونیک خودم و دریافت کردم(که خیلی برام ارزشمند هستند) چسبیدم به مسیر خودم به افکار خودم و مرجان یک ارامشی رو دارم تجربه میکنم که سابقه نداشته تاحالا و بازم طبق اصلی که بهت گفتم نمیگم بسه! هرروز به خدا میگم خدایا خیلی بهتر شده و بازم میخوام بهتر بشه و همینطوری هعی بهتر و بهتر میشه. میدونی خیلی وقت ها امکان داره ما کامنت یکی رو بخونیم و فکر کنیم یک چیزی کم داریم! یا نه مثلا ببینیم طرف چیزی رو که ما درکش کردیم درک نکرده و فکر کنیم دیگه خیلی میدونیم. میدونم تو هم تجربه اش کردی!

          خلاصه مرجان اینقدر این روزا دارم از زندگیم لذت میبرم که لذت نداره و هرروز هم بهتر و بهتر میشه به لطف خدای مهربان

          البته مرجان جانم درمورد کامنت خوندن من همیشه با عشق کامنت هات رو میخوندم اتفاقا هروقت هم میخواستم کامنت بخونم فقط کامنت های خودمون رو میخوندم و هعی خودم و خودتو تحسین میکردم و به خودم میگفتم ما باید قدر این درک خودمون و این اگاهی های خودمون رو بدونیم -فارغ از اینکه بقیه چطوری دارن درک میکنن- و من واقعا سعی میکنم توی این موضوع بهتر و بهتر بشم یک موضوع دیگه ایی هم که هست اینکه خیلی زیاد من احساس هم فرکانسی میکنم با کامنت هات و حرفات و واقعا لذت میبرم یک تشکر ویژه هم بکنم از اون کامنتی که روی سفر به دور امریکا برام. نوشتی (اخرین کامنتت روی اون فایل) چقدررر لذت بردم شاید ده بار خوندمش و هعی تحسینت کردم خیلی جالبه اون کامنت رو وقتی دریافت کردم که از پیاده روی اومده بودم و خیلی زیاد شبیه بود به حرفایی که داشتم با خودم و خدای خودم میزدم. اون جایی که گفتی حتی از یک ظرف شستن میشه احساس رضایت کرد و بعدش چقدرر عالییی ذهنیتت رو توضیح دادی نسبت به همون موضوع که اینطوری فکر کنی که کسی بوده باهاش غذا بخوری و… مرجان این یک هنرِ قدر خودتو بدون دختر

          مرجان از همون روز جانانه دارم این موضوع رو تمرین میکنم هرکاری رو با لذت انجام میدم و اینم یک جور عادتِ و از اونجا هم که من هدفم رو گذاشتم بهبود شخصیت این عادت هارو تمرین میکنم، چشامو میبندم و. غذا میخورم، طعمش رو کامل حس میکنم، وقتی کامنت مینویسم. حتی وقتی دارم فایل میبینم سعی میکنم فقط فایل بیینم و این خیلی به تمرکزم ام کمک کرده و هم لذت از زندگی رو برام بیشتر کرده

          حتی من توی پیاده روی با خدا داشتم درمورد این صحبت میکردم که میخوام احساس لیاقت رو بخرم. و وقتی که یک جمله که استاد توی دوره احساس لیاقت گفتن رو بهم گفتی هم یک نشونه بود برام و هم چقدر جمله خوبی رو گفتی!! همون چیزی که میخواستم بشنوم که اقا وقتی که استراحت میکنی با همه وجودت استراحت کن و وقتی داری کار میکنی با همه وجودت کار کن و بازم سعی کردم اینو تمرینش کنم. حالا مرجان اینکه خدا چطوری ایمان منو به این قوانین بیشتر و بیشتر کرد قبل از اینکه دوره رو شرکت کنم باید صفحه ها بنویسم واقعا!

          یک موردی که ربط داره بازم به احساس لیاقت و. توحید اینه که توی هرکدومش بهتر میشی باز دوباره توی اون یکی هم خود به خود بهتر میشی و یک سیکل فوق العاده مثبت هست

          درواقع من قبلا مثلا از استاد شنیدم که اینطوری الهامات رو دریافت میکنه ته ذهنم این بود که خب استاد اینطوری دریافت میکنه ولی من بام خیلی چیز پیچیده ایی هست و برای من کار نمیکنه یا هرچیزی ولی وقتی روی احساس خود ارزشمندی هرچقدر دارم کار میکنم میبینم توی این موضوع هم بهتر دارم میشم

          واقعااا چقدر این دوره فوق العادست مرجان بخدا بهترین سرمایه گذاری عمرم بود. یعنی من با خدا صحبت کردم گفتم خدایا این دوره دیگه به لطف تو تا اخر عمر منو هدفمند کرده،، یعنی هرروز میتونم روی خودم کار کنم،، چون قبل دوره. احساس کردم دارم بی انگیزه و بی هدف میشم

          وای مرجان نمیدونی من تو چه فرکانس عجله ایی بودم! بخدا داشت اشکم درمیومد قشنگ یو یو بود یک روز خوب بودم یک روز عجله و بدو بدو و حال بد، نمیدونستم از کجا آب میخوره و چطوری باید کنترلش کنم اما بازم این از لطف خدا بود

          چقدرر مرجان بهتر به لطف خدا درک کردم که بی قید و شرط احساس لیاقت یعنی چی و به اندازه ایی که درک کردم (که البته نهایتی. نداره این درک) جهان هم پاسخ داد

          مثلا مرجان من چند وقت پیش برای کامپیوتر چون یکم قدیمی بود یک مشکلی پیش اومد که یکسری کارهارو باهاش نمیتونستم دیگه انجام بدم که خیلی هم برای کارم ضروری بودن و چند وقت بود که داشتم اذیت میشدم. خیلی دلم لپ تاپ میخواست واقعا از خدا میخواستم میدونی قانون جهان هم اینه که به محض اینکه نیازی باشه پاسخ داده میشه مگر پامون رو ترمز باشه حالا پای من روی ترمز بود چرا؟ چون خودم رو فقط در صورت یکسری قید و شرط لایق لپ تاپ خوب و با کیفیت میدونستم،، من خب داداشم یک لپ تاپ داشت و میتونستم از اون استفاده کنم اما هم سرعتش خیلی پایین شده بود و هم دیگه بردش با خودش تهران…

          من خودم رو درصورتی لایق میدونستم که با همین کامپیوتر و گوشی ده برابر سخت تر کار کنم تا بعد لایق دریافت لپ تاپ بشم! اما وقتی که این قید و شرط رو برداشتم دیدم اصلا زور زدن نمیخواست حالا یک چیزی بگم من مثلا به پدر و مادرم میگفتم که برای کارم لپ تاپ نیاز دارم و اینا اونا اصلا اهمیت نمیدادن و مخالفت میکردن چرا؟ چون تو ذهنم همون احساس بی لیاقتی بود حس میکردم اگر خودم با سختی نتونم بخرم یعنی ارزشش رو ندارم اما مرجان همون روز بعد از دوره احساس لیاقت قشنگ رفتار جهان عوض شد همه چی، و یکسری اتفاقاتی افتاد که خیلی راحت من بتونم یک لپ تاپ واقعا با کیفیت و عالی بگیرم. و چقدر هم این توحید کمکم کرد! یعنی من قبلا با احساس شرک از بقیه درخواست میکردم اما این سری فرق داشت این سری میگفتم خدایا من به تو سپردم میدونم ردیفش میکنی

          و مرجان دیروز لپ تاپ ام رسید به دستم که خیلیی هم پر سرعته هم کیفیت عالی داره و واقعا فوق العادست خداروشکر، دقیقا یک هفته بعد از شروع دوره چند برابر اون به زندگیم برگشت.

          حتی برای تحقیق درمورد اینکه چه لپ تاپی بخرم داداشم با اینکه تهران بود و دانشگاه اونجا درس میخونه کلی برام تحقیق کرد و از این یکی و از اون یکی پرسید و خبرشو داد. منی که قبلا مرجان با خودم میگفتم باید سختی بکشم تا یک چیزی بدست بیارم الان بدون ذره ایی کار عجیب و غریب به لطف خدا چیزی که میخواستم برام رخ داد حتی دقیقا همون رنگی که چند هفته پیش توی دریم بوردم گذاشته بودمش:) و الان راحت و اسون کارم و میکنم و همه چی روز به روز راحتتر میشه. یک جمله ایی استاد میگن توی توحید عملی یازده که چه معلوم واقعا اصلا پازلی نباشه؟ که بخوایم حلش کنیم و بعد به نعمات برسیم

          و دقیقا الان اتفاقات جوری شده که استاد توی جلسه 1 تکمیلی احساس لیاقت میگن که ما جرقه اش رو از یک جایی شروع میکنیم و جهان پاسخ میده و کمک میکنه این شعله ور بشه،، واقعا همینه حتی پیاده روی هام و رفتار مردم هم باهام تغییر کرده،، مثلا یک موتوری رد شد میگفت اگه جایی میری برسونمت یا دونفر دیگه هم سن و سال خودم سفر موتور همینطوری رد میشدن منو دیدن گفتن چخبر داداش خوبی؟ یا حتی 3 تا دختر بودن که یکیشون پشت فرمون بود با ماشین برام بوق زدن و سلام کردن

          میبینی دوست خوبم؟

          یا حتی مرجان لحن صحبت کردنم با ادم ها با خانواده ام فرق کرده من بخاطر شکلی که بزرگ شدم خیلی وقت ها احساس لیاقت صحبت کردن یا نظر خودم رو بیان کردن رو نداشتم اما الان ذره ذره دارم بهترش میکنم و هعی بهبودش میدم و کلی کیف میکنم

          مرجان نمیدونی چقدر خداروشکر میکنم و ازش سپاسگزار هستم که منو از اون فرکانس عجله اورد بیرون و نه تنها نمیزاشت از زندگی زیبایی که دارم لذت ببرم بلکه تکامل خودم رو هم طی نمیکردم،، مرجان وقتی که تمرکزم رو گذاشتم روی خودم، مقایسه نکردم خودم رو، و سعی کردم این عادت رو بسازم که از همین برهه از زندگیم که درش هستم لذت ببرم چشمم به نعمت هام باز شده هرروز از خدا سپاسگزاری میکنم

          چقدر ازش تشکر میکنم که خدایا من قبلا رابطم باهات چجوری بود الان ببین چجوریه…

          دقیقا همون جمله ایی شده که استاد توی توحید عملی 11 میگفت که من چقدر جاهل بودم که فکر میکردم باید سختی بکشم و کارارو مغرورانه خودم انجام بدم

          مرجان جانم دوست داشتم اینارو بنویسم حالا کلی هم حرف داشتم کلی چیز دیگه بود کلی معجزه که میخواستم بنویسم اما همینجا فعلا کامنتم رو تموم میکنم.

          مرجان عزیزم حتی این نعمت که دوستی مثل تو دارم اینقدر برام ارزشمنده که خدا میدونه،،

          عاشقتمم

          امیدوارم هرروز بهتر، متواضع تر، راحتتر، با احساس خودارزشمندی بیشتر و ثروتمند تر زندگی کنی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            مرجان گفته:
            مدت عضویت: 1203 روز

            سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد پدیرا باش

            سیناجااان چقدر تحسینت میکنم. افرین پسر. تو لایق بهترین ها هستی

            هرموقع برام مینویسی درهای زیادی به روم باز میشه. انگار خود خدا داره باهام صحبت میکنه وایده بهم میده

            یه اتفاقی امروز افتاد که اینجا مینویسم برات تا هرموقع کامنت هام رو دوباره مرور کردم یادم بیاد خداچطوری هدایتم میکنه

            دیشب تو بهترین زمان کامنتت بدستم رسید. چند بار کامنتت رو بوسیدم از بس بوی خدا میاد کلامت

            سینا جان. بارها طلب هدایت کردم وامروز تو کد نویسی ازش خواستم یه هدایتی بهم بکنه که قلبم باز بشه

            بدونم کنارمه هواسش بهم هست

            داستان از اونجایی شروع شد که هفته پیش مشتریم یه سفارش عجله ای داشت 75 جفت کار

            35 جفت کار رو همون روز دوختیم تحویل دادیم

            40 جفت بعدی رو فرداش دوختیم ولی مشتری یکی دوروز نیومد کار راتحویل بگیره

            تا اینکه دیروز اومدند کار رو تحویل گرفتند منم کارگاه نبودم. امروز زنگ زدند که 30 جفت کار بیشتر نیست. ده جفت کم هست. حالا کل کارگاه رو ما گشتیم نبود. خانه شاگرد نبود. از اون طرف نیم ساعت یک بار مشتری زنگ میزد که پیدا شد یا نه ؟؟بار مونده. می‌خواهیم بار بزنیم لنگ هستیم.

            از کارگاه زدم بیرون. گفتم فقط باید حالم راخوب کنم تا خدا هدایتم کنه. با خدا صحبت می‌کردم. خدایا شکرت. آبرویم رامیخری. خدایا شکرت که هدایت میکنی. من نمیدونم.

            خدامن هرکاری دست من بوده انجام دادم. دوربین نگاه کردم مشتری راست میگه سه تا بسته برده. خونه شاگرد نیست. تو کارگاه نیست. زمان نداریم پارچه تهیه کنیم.

            بعد تجسم که مشتری زنگ زده خانم موسوی کار پیدا شد.

            فقط تو خیابون رانندگی میکردم وبا خدا صحبت می‌کردم.

            شاگردم چند بارزنگ زد. خانم موسوی کار پیدا شد. مشتری اومده در کارگاه. دوباره مشتری زنگ زد. مشتری من مطمعنم به ما تحویل ندادید. یکی 35جفت

            یکی 30 جفت.

            خانم موسوی آبرومون میره بار باید بره شهرستان. لنگ ده جفت هستیم.

            گفتم صبر کنید تماس میگیرم.

            خدایا یالله سریع الحساب تو هستی. سریع جواب بده.

            مطمعنم هدایتم میکنی

            واااای.

            یدفعه بهم گفت با کناره ها شنبه مشتری برده.

            زنگ مشتریم زدم. گفتم همراه کناره ها بردید یه بسته رو

            گفت امکان نداره.

            گفتم من مطمعنم. بگردید خبرم کنید.

            سینا باورت میشه. همراه کناره ها بود. عمرا اگه من میتونستم خودم پیدا کنم

            شاید تا یک ماه بعد هم مشتری کناره ها راپر نمی‌کرد. اگرم بعدش پیدا می‌کرد یادش نمی اومد مال این بار بوده.

            خداآبروم راخرید.

            چقدر حس خوبی هست هدایت خواستن وهدایت شدن

            چقدر قلبت آروم میشه.

            میدونی وقتی دیشب کامنتت میخوندم. دلم هدایتی میخواست که قلبم رو ارام کنه

            چقدر خدا مهربونه وچقدر من مغرور ومتکبر.

            چقدر خوشحالم که میتونم برات بنویسم.

            راستی شیرینی لپ تاپ هم فراموش نشه.

            حسابت داره سنگین میشه گل پسر. چند تا شیرینی باید بدی. هواسم هست خخخ

            دوستت دارم. بازم میام مینویسم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              سینا سبزواری گفته:
              مدت عضویت: 1248 روز

              به نام خدای مهربان

              سلااام عزیزم

              مرجان جان خودتو جانانه تشویق کردی؟؟؟

              آهاااای خانوم خانوما با شمایم برا خودت دست زدی؟ زووود بااش :))

              مرجان این کنترل ذهن کار هرکس نیست تو این شرایطی که تو انجام اش دادی ها!

              اصلا “هرکس” رو ولش کن خودتو با خود قبلت مقایسه کن اون وقت میبینی میتونی قربون صدقه خودت نری؟ میتونی خودت رو تشویق نکنی؟

              بابا مرجان دمت گرم افرین چه قشنگ گفتی از داستان هدایت خداوند در زندگیت کلی کیف کردم افرین

              واقعا خدایا شکرت چقدر لطف میکنه به ما و اینقدر زندگی رو برای ما هموار کرده و چقدر ما لیاقت این لطف و مهربانی رو داریم.

              میدونی چندین و چندتا درس داشت برام این داستانی که تو گفتی برام توی کامنت ات اما بازم اگر بخوام چکیده اش رو بگم اینه که:

              بیشتر متواضع باشیم

              میدونی مرجان تو عاجز شدی و خدا بهت جواب رو گفت قشنگ رسوندت به احساس عجز در برابر قدرت خودش و بعد که تسلیم شدی این چنین قلبت رو اروم کرد :)

              که یک وقت فکر نکنی کارارو تو داری اماده میکنی و میدی دست مشتری! فکر نکنی که یک وقت حواس جمعی توعه که کارا داره راحت پیش میره.

              چقدر من نیاز دارم این حرفا رو خودم به خودم بزنم…

              چیکارا که نمیکنه این جنس تواضع و چه آرامشی میده به ادم مگه نه؟

              درس بعدی اینکه

              خدا درخواست های مارو همیشه با دقت ریاضی حتی از قبل اماده کرده حالا یا خودشو یا شرایطش و بعدش هست که به دل ما اون خواسته میفته و خدا اینقدر عظیم و بزرگ و دقیق هست که راحت میتونه پاسخ بده اگر بهش اجازه بدیم.

              یعنی اون بسته همراه کناره ها رفته که تو اون روز این درس هارو بگیری، اون روز این کدی که نوشتی تا قدرت خدا رو بیشتر درک کنی رو بهت پاسخ بده

              اما نکته اش اینجاست تو هم به لطف خودش گوشات تیز بود وگرنه این میتونست تورو به گریه و افسردگی بندازه یا به توحید و قدرت دادن به خداوند و گرفتن پاداش…

              همین دیگه… این کامنت رو کوتاه مینویسم و تنهات میزارم با خدای خودت و صحبت کردن باهاش و یادآوری لطفی که همیشه به همه ما داره و لیاقتی که به ما داده:)))

              مرسی که نوشتی اینو و اول از همه به خودت کمک کردی،، دوستت دارم،، خدانگهدارت

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            ریحانه گفته:
            مدت عضویت: 1748 روز

            سلام سینا جان حالت چطوره؟

            هرچی فکر میکنم به زندگیم به زندگی بقیه ‌‌مثال میارم و فکرام رو سعی میکنم بشناسم

            بیشتر متوجه میشم که چقدر احساس لیاقت مهمه داشتم با خودم فکر میکردم چرا وقتی نتیجه ای میگیرم نمیام با ذوق و ایمان بنویسم و از خودم ردپا بذارم که ببین فلان جا عمل کردی تونستی نتیجه گرفتی

            اما کافیه از مسیر خارج شم ممکنه بارها راحت تر بهش توجه کنم و تو سایت بنویسم که فلان جا اشتباه کردم

            البته اینکه دوستان گاها میگن اینارو باعث میشه من متوجه شم و منم درسش رو بگیرم

            اما دیدم این برای من حداقل از احساس عدم لیاقت میاد که برام خیلی راحت و عادی اینه که بیام به اشتباهاتم توجه کنم و اینارو بنویسم

            و الان وقتی داشتم مینوشتمشون

            حتی ارسالش هم کردم

            یه لحظه احساس کردم و واضح متوجه شدم که من چرا دارم اینطور رفتار میکنم؟

            چرا هیچوقت نیومدم از نتایجم بگم اکثرا فقط میگم اره منم فلان مشکل رو دارم اره منم فلان الگوی تکرار شونده رو دارم

            منم اینطور اونطور…

            نمیگم بده حتی خیلی از دوستان با اینطور کامنتاشو‌ن به شناخت بیشتر خودم کمک کردن ولی میخوام بگم من متوجه شدم که راحت و عادت برای ذهن من اینه که توجه کنم به اشتباهاتم

            به ندونستن هام

            به از مسیر خارج شدنام!

            این چیزیه که باید تغییرش بدم.

            سپاسگزارم که از نتایجت مینویسی

            از بهبود گراییت مینویسی

            از پیشرفتت مینویسی

            و باعث شدی من هم انگیزه بگیرم هم این دیدگاه نوشته شه

            هم ایمانم بیشتر شه!

            میدونی اول سال متوجه شدم که من خیلی توی کنترل ذهن مشکل دارم و این قسمتیه که باید بهبودش بدم

            با استفاده از آگاهی های جلسه اول قدم اول تونستم بفهمم که اصلا کنترل ذهن چیه و چطور میشه فکر رو شناخت و باید بیشتر این کار رو تمرین کنم تا هربار بهتر شم!

            و مهم تر از اون باید همیشه به خودم یادآور. بشم که این اگاهی ها هرروز باید برام تکرار شن!

            هرروز باید بشنومشون

            چون فراموشم میشن!

            خداروشکر که در هرلحظه هدایت میشیم!

            خدایا سپاسگزارم که هدایتم میکنی به مسیر درست

            هربار!

            خداروشکر برای تغییراتت بازهم بنویس هم از نتایجت هم از درک جدیدت!

            سپاسگزارم.

            (از اول کامنت تا آخرش تغییر احساساتم رو دیدم :) )

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              سینا سبزواری گفته:
              مدت عضویت: 1248 روز

              به نام خدای مهربان

              سلام ریحانه جان امیدوارم حالت عالی باشه

              یادمه باهم روی فایل ذهنیت قدرتمند کننده صحبت کردیم

              منم والا دوست داشتم بیشتر برام بنویسی و با عشق بازم از تغییراتت هرچند کوچک بگی اما خودت ننوشتی عزیزم :)

              افریننن ریحانه

              این عالیه که این باگ خوشگل رو پیدا کردی توی یکی از فایل های دانلودی که در مورد علائم احساس عدم لیاقت (فکر میکنم قسمت 2) هست استاد تا جایی که یادمه درمورد همین موضوع صحبت کردند. که انگار موفقیت و دستاورد هامون هیچی نیست اما شکست هامون و مشکلاتمون و ضعف هامون خیلی چیز عجیبی هست

              ریحانه جان الهام خداوند و این حس درونی بهم گفت باهات درمورد : گفتگو های درونی صحبت کنم و چه مبحث جذابیه ،، تازه توی دوره احساس لیاقت بهش رسیدم و حالا حالا ها قرار روش بمونم و لذت ببرم خیلی فوق العادست و چقدر موضوع گسترده ایی هست

              ببین هر لحظه داره کار میکنه

              حتی در حین کامنت نوشتن ایا توی ذهن من این میگذره که حرفای من و کامنت من ارزشمنده یا نه میگه منتشرش نکن بدرد نمیخوره ،تو خوب نمینویسی، تو لیاقت نوشتن نداری ، خیلی نتیجه داری که مینویسی؟ حالا پررو نشو بهت رو دادن ،، فکر کردی کی ایی تو ؟

              میبینی دوست خوبم این گفتگو ها خیلی وقت ها میاد و ما حواسمون نیست فقط توی همین کامنت نوشتن تازه حالا فکر کن چقدر دیگه توی زمینه های مختلف میشه پیداش کرد

              راستش این کامنت رو برای همینم میخوام بنویسم تا با زدن مثال های مختلف و توضیحات و الهاماتی که خداوند در حین این تمرکز بهم میده توی این موضوع حرفه ایی تر بشم ،، میگم حالا حالا ها قراره با این موضوع عشق کنم برای خودم :) مطمئنم خدا هدایتم میکنه وقتی این تمرکز و تعهد و خواسته واقعی منو ببینه

              ریحانه جان گفتگو های ذهنی همینطوری که میدونی همیشه هستند برای همین اینقدرررر احساس لیاقت مهمه چون فرکانسی رو تغییر میده که صبح تا شب دارهه تکرار میشه که همون گفتگو های ذهنی هستند

              اون گفتگو های منفی که بالا برات مثال زدم ریحانه جان نه تنها روی احساس تاثیر میزاره بلکه داره اتفاقات رو رقم میزنه یعنی هزار بار هم این جمله رو تاکید کنم کمه که اقا ایناااا فقط حرف نیست اینا چیزایی که تو میفرستی تا جهان برات ایجاد کنه.

              حتی وقتی که تو یک باگ یا مشکل و ضعفی در خودت پیدا میکنی ببین چطوری این گفتگو ها توی ذهنت شروع میشه ؟

              اینطوری : بیا اینم یک مشکل دیگه ، سر تا پات مشکله نتیجه هم میخوای ؟ خدا میدونه چقدر باید زمان بزاری برای حل این یکی مشکل ، این باز از کجا پیداش شد ؟

              یا

              اینطوری : ایول یک باگ دیگه این نشون میده اگر حلش کنم جریانی از نعمت وارد زندگیم میشه ، خداوند مثل همیشه هدایتم میکنه تا بتونم روی این موضوع شخصیتی کار کنم و بهبودش بدم ، فکر کن چقدر خوب میشه اگر این موضوع توی من حل شه

              تفاوت این گفتگو ها زمین تا اسمونه اولی باعث میشه افسرده شی و حتی نخوای روش کار کنی دومی باعث میشه با لذت شروع کنی به کار کردن روی خودت

              این مثال رو برای این زدم چون توی کامنتت گفتی متوجه یک چیزی شدی در خودت ، میخوام بگم با خودت مهربون باش( هرچند من نمیدونم هستی یا نه اما اگرم هستی مهربون تر :) )

              واقعا کنترل اگاهانه گفتگو های ذهنی میبینی ریحانه چه گنجیه ؟

              یعنی یکی از بهترین مهارت هاست که هرچقدر روش وقت و انرژی سرمایه گذاری کنی میارزه

              چون همه چی رو تغییر میده

              مخصوصا گفتگو های ذهنی که احساس لیاقت مارو بولد میکنه

              خب هرکسی یک زندگی یونیک و شرایط خاص خودش رو داره من توی این کامنت بیشتر مثال هایی رو میزنم که امکان دااره مشترک باشه بین ما بچه ها سایت مثل همون مثال کامنت نوشتن و پیدا کردن ایراد شخصیتی

              حتی دیدن فایل ریحانه اگر تو مثلا داری یک فایل از استاد میبینی ببین توی ذهنت داره چی میگذره

              تصور کن داری یکی از فایل های اگاهی های احساس لیاقت رو میبینی ولی وقتی میبینی ایا میگی این که فایده نداره ؟ تا دوره رو شرکت نکنم نمیتونم نتیجه بگیرم ؟

              یا توی ذهنت میسازی که این فایل خیلی ارزشمنده ؟ این فایل خیلی توی زندگی من میتونه تاثیر گذار باشه، یک جمله از این فایل هم میتونه تغییر بنیادینی در من ایجاد کنه

              مثلا من ریحانه توی فایل ذهنیت قدرتمند کننده در برابر محدود کننده من درمورد قسمت اولش خیلی این باور رو داشتم که این فایل ارزشمنده و واقعا یک تاثیر جانانه روی شخصیتم گذاشت. و الان که جدیدا دوره لیاقت رو شرکت کردم بارها به خدا میگم خدایا شکرتتت چقدر اون فایل فوق العاده بود چون ریحانه توی جلسه اول استاد درمورد مقایسه کردن صحبت میکردن و من دیدم اگر سینا قبلی میخواست روی این موضوع کار کنه خیلییی کار داشت اما الان دیدم چقدر اون اگاهی های ذهنیت قدرتمند کننده داره کمکم میکنه اتفاقا چندروز پیش رفتم همه کامنت هام رو روی اون فایل خوندم حتی کامنت خودت و جوابی که من بهت داده بودم چقدر جالب که الان دارم دوباره برات مینویسم و تو هم برام نوشتی

              گفتگو های ذهنی واقعا نهایتی نداره

              ما با این قدرتی که این داره میتونیم به خودمون انگیزه بدیم یا برعکس خودمون رو کامل ناامید کنیم واقعا فوق العادست

              حتی ریحانه اینکه گفتی درمورد نتایجت ننوشتی از کجا آب میخوره ؟

              احتمالا از این گفتگو که : این نتایج که ارزشی ندارن ، من هنوز اونقدر کافی نیستم که از نتایجم صحبت کنم و… ( حالا خودت بهتر میدونی )

              حتی من یک باگ درمورد گفتگو های ذهنی خودم که پیدا کردم این بود که مثلا اگر دو سه روز عالی و متعهد کار کنم و بعدش یکم اروم پیش بره روند تغییرات سریع این گفتگو ها میاد که : ببین داری پسرفت میکنی ، دیروز خیلی بهتر بودی ، نکنه دوباره از مسیر خارج شی …

              نتیجه چی بود ؟ خارج شدن بیشتر از مسیر ، بدتر شدن بیشتر توی مسیر

              واقعا اگر دقت کنیم میبینیم به همین صورته

              ولی من اومدم گفتم : شاید از دیروز یکم تمرکزم کمتره شاید تعهدم کمتر شده امروز اما مهم اینه که یک پله رشد کردم و همین کافیه همین ارزشمنده ،مهم اینه که من میتونم بهبودش بدم،، حالا دیروز ده پله ده پله رشد میکردم امروز یک پله ،دوباره از فردا قوی تر شروع میکنم ، هرموقع بخوام میتونم دوباره فرکانس هام رو تغییر بدم و جهان هر لحظه داره به این فرکانس ها پاسخ میده

              این گفتگو ها ریحانه بینظیره راستش من کاری ندارم که تو چقدر بعد از این صحبت ها تمرینش کنی یا روش کار میکنی اما یک کلید بهت میدم :

              اگر برای خودت ارزش قائل بشی و روی این موضوع کار کنی و زمان بزاری (دقت کن به کلمه اگر برای خودت ارزش قائل بشی ) اون موقع به جهان این پیام رو میفرستی که من ارزشمندم و جهان جانانه کمکت میکنه

              همون کاری که برای من کرد حالا اگر برای خودت ارزش قائل نشی و روی این موضوع کار نکنی جهانم برات ارزش قائل نمیشه

              اینو برای خودم اول از همه میگم …

              حتی ریحانه بعد از اینکه من این صحبت هارو برات نوشتم ببین گفتگو های ذهنیت چیه ؟ ایا میگه نه تو نمیتونی این گفتگو هارو مثبت کنی، کار تو نیست، مال از تو بهترونه یا با خودت میگی : این یک نشونه از طرف خداست ، خدا منو باور داشته که این حرفا رو بهم زده ، من خیلی هم خوب میتونم گفتگو های مثبت رو در ذهنم جایگزین کنم ، من نمیدونم اما خدا که میدونه و من لیاقت هم صحبتی با خدا رو دارم لیاقت دریافت هدایت هاش رو دارم ، خدایا من نمیدونم اما تو که میدونی و میدونم هدایتم میکنی ( گفتگو های توحیدی)

              این اگاهی های گنجه ، به اعتقاد من هرچقدر ارزشمند بدونم این مهارت رو بیشتر ازش استفاده میکنم و واقعا هم اگر یک نگاه کنیم به زندگیمون میبینیم که چه تحولاتی همین کار کردن و اگاه شدن به گفتگو های ذهنی در ما ایجاد میکنه.

              ریحانه جان من کامنتم رو همینجا تموم میکنم

              این روزا هدف اصلی من حول محور این گفتگو های ذهنی هست برای همین هم یکی از کارهایی که میکنم اینه که اولا احتمالا کامنت زیاد تر بنویسم ، دوما توی کامنت هام اکثرا درمورد این موضوع صحبت کنم یا اگاهانه ت درحین نوشتن یکسری گفتگو های مثبت رو به خودم بگم در حین نوشته هام

              برای همین هم کلا دنبال بهونه ام تا توی این موضوع بهتر بشم اینم گفتم که اگر خواستی برام کامنت بنویسی مقاومت نداشته باشی و درمورد این موضوع صحبت کنی تا هم خودت و هم من درس بگیریم واحتمالا اگر من جواب دادم بازم این سیکل ادامه پیدا کنه

              بازم این موضوع رو به خدا میسپارم خودش بهتر میدونه و منم میزارم اون کارارو بکنه :)))

              خدایا شکرت واسه این لحظه

              ممنونم ازت دوست ارزشمندم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            مریم محمدی گفته:
            مدت عضویت: 1255 روز

            سلام سینای عزیز. دوست خوبم. چقدر خوشحالم که تو دوره‌ی احساس لیاقت با هم همکلاسی هستیم‌.

            مثل همیشه دوباره با قلم زیبات و درک فوق‌العاده ات از صحبتای استاد عزیزمون کولاک کردی. خیلی نکاتی که گفتی برام ارزشمند بود و همین لحظه باعث شد باعث شد یه تصمیم جدی بگیرم و خودم رو بی‌قید و شرط لایق خواستم بدونم. اگه یادت باشه اولین باری که برات کامنت نوشتم گفتم من خیلی اهل کامنت نوشتن نیستم و تو اون موقع خیلی زیاد کامنت میزاشتی. الان روند برعکس شده ، من چون با خودم ذر صلح تر شدم شجاعانه تر می‌تونم خودمو بروز بدم، تو هم شروع کردی از درون به خدای خودت وصل شدن. ولی بازم از نتایج خوبت برامون بنویس، چون به شخصه خیلی از خوندن کامنتات لذت می‌برم.

            در پناه رب شاد و سلامت و ثروتمند و با لیاقت باشی دوست خوبم‌.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سعیده گفته:
      مدت عضویت: 513 روز

      به نام خداوندی که به تلاش بنده‌اش پاسخ میده

      سلام به استاد عزیزم ومریم جان گرامی

      خواستم از شما دوست عزیز برای کامنت عالیتون سپاسگزاری کنم واینکه این کامنت روتوسایت گذاشتین چون من دارم درمورد خریدن دوره احساس لیاقت فکر میکنم وخواستم ببینم دوستان نتایج خوبی گرفتنه کامنت عالی شما خیلی بهم کمک کرد وراهگشا شد

      امید موفقیت روز افزون رو برای شما دوست عزیز وهمه دوستان دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    محمد رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 1484 روز

    بنام یکتای بی همتا

    سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته

    سلام به همه ی دوستان بییینظیرم

    خدارو شکر بابت این فایل بییینظیر که حجت رو برمن تمام کرد ومسیر هدفگذاری رو برام هموار

    این بهترین عیدیی بود که تو عمرم دریافت کردم و منو به بهترین مسیر هدایت کرد …خدایا شکرت

    من از طریق پروفایل دخترم دوره احساس لیاقت رو دارم و گوش کردم.

    استاد عزیزم چقدر زیبا به نکات مهم و اساسی ایرادات شخصیتی مون اشاره کردید

    تمام فایلها رو باید با گوش جان شنید تا چراغ راهمون بشه این سخنان گهربار…خدایا شکرت

    یکی از ایرادات من اینه که نوشتن علیرغم اینکه برام لذت بخش هست انجامش سخته

    کامنت بندرت می‌نویسم فقط گوش میدم

    ولی توانایی خوبی تو تحسین کردن دیگران و نتیجه گرفتن از این طریق دارم اخیرا خیلی راحت ارتباط برقرار میکنم و کارام توسط دیگران به خوبی پیش میره یه جورایی رون شده و احساس خوبی دارم… خدایا سپاسگزارم

    درلحظه زندگی کردن رو دارم خوب یادمیگیرم بهمین خاطر بیشتر مواقع حالم خوبه

    خدایاشکرت بابت تمام اتفاقات زندگی ام که باعث رسیدن من به خواسته هایم می‌شود.

    درپناه حق شادو سلامت سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  6. -
    Fs1367 گفته:
    مدت عضویت: 807 روز

    به نام خداوند یکتا و بی همتا

    سلام استاد و همه دوستان امیدوارم سال پیش رو پر از اتفاق خوب باشه

    قبل از عید دل درد داشتم سرگرم کارای عید بودم و طبق معمول مهم بودن هرچیزی به جز خودم بی اعتنا بودم ،هرروز به سایت سر میرم به خاطر مشغله داشتم از سایت غافل شدم ،تا روز سوم عید ،فایل جدید استاد گوش دادم تلنگری شد که برم دنبال دل دردی که داشتم

    صدای استاد شد فرشته نجات من

    به محض اینکه رفتم دکتر بیمارستان بستری شدم جراحی شدم و از خطر مرگ نجات پیدا کردم وعمر تازه خدا بهم داد

    این مسیر حق ترین و درست ترین راه

    من اینو با تمام وجودم حس کردم

    استاد عزیزم ممنونم با حرفاتون جون منو نجات دادید

    در پناه حق باشید و همیشه دعاگو شما هستم وعمر تازه ام مدیون شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  7. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    سلام عشقم،سلام نور من،سلام زندگی،سلام خالق و صاحب و فرمانروا،سلام نور آسمون ها و زمین…

    من….همون تک سلول توی دل مادرم که نه چشم داشتم برای دیدن ….نه دست داشتم برای نوشتن …نه عقل برای فکر کردن …نه هوش …نه ذهن ….

    هیچی … هیچی ….هیچی نبودم …

    هیچی نبودم و تو …سلول به سلول …همه چیز بهم دادی …

    خدایا …دقیقا اندازه ی همون تک سلول ،من به تو،به نور تو،به حرف زدن با تو به شکرگزاری تو به اطاعت از تو،به بندگی تو،به سجده ی تو،به فقیرتو بودن ،محتاج و نیازمندم ….

    سلام از بنده ی محدود به خدایِ نامحدودِ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ

    سلام از بنده ی ضعیفِ ناتوان به قدرت کل و اراده ی أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

    سلام از بنده ی ناآگاه به آگاه ی کلِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

    سلام از بنده ناسپاس به خدای شَکُورٌ حَلِیمٌ

    سلام از بنده ی بی ایمان به خدای الْغَفُورُ الرَّحِیمُ

    خدای عزیز و شیرین ودلبرم،من که داشتم توی دفترم برات می‌نوشتم…خودت گفتی همه ی اینارو توی گوشیت بنویس،من که قصد کامنت گذاشتن نداشتم،خودت گفتی اینارو توی سایت بنویس،پس از بی عقلی و نا آگاهی خودم به تو پناه میرم که از نور خودت به من ببخشی و به انگشتان من بباری تا از پس این صلات بربیام…

    رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ

    مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات، به خود مشغول نمى‌دارد، و از روزى که دلها و دیده‌ها در آن زیرورو مى‌شود مى‌هراسند.

    خدایا اگر عزتی بوده تو دادی،اگر اسمی بالا رفته تو بردی،اگر آگاهی و علمی بوده از تو بوده،اگر نوری بوده از تو بوده،اگر خطی نوشته شده تو نوشتی،اگر محبتی بوده از ا‌ُلفَت تو بوده و… و…. و….

    من …؟

    من در مقابل عظمت کبریاییِ تو هیچی نیستم فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ

    من در نقشه ی کیهان و کهکشان هات حتی اندازه ی سوزن پونز هم نیستم،چه چیزی هست که می‌تونه من رو به ارباب بزرگوارم مغرور کنه ؟ یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ

    خدایا …تو و این عظمت و این همه مخلوقاتت،چطور عاشق منِ ضعیف و ناسپاس شدی؟چرا بیخیالم نشدی؟ چرا من رو به حال خودم رها نکردی ؟من که در ته سیاهی ها بودم،من که توی منجلاب خود ساخته تا گلوگاه فرو رفته بودم و قدرت نفس کشیدن هم نداشتم

    چه قرص های خوابی که من رو به خواب فرو برد …

    چه گریه هایی که نفس من رو بریده بود …

    چه دعواهایی که تموم روحم رو خراشیده بود …

    چه ناسپاسی های که به پیشگاه با عظمتت نیاوردم …

    چه شاخ و شونه هایی که برات نکشیدم …

    یادته خدا …؟

    یادته میگفتم باید بیای پایین بهم جواب پس بدی ؟

    تو اون بالا نبودی که…تو توسینه ی من و با من و همراه من بودی … وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ

    تو ناسپاسی های منو دیدی و دم نزدی

    تو اشک های منو با دستات پاک میکردی و من نمیدیدمت

    تو دست نوازش روی سرم میکشیدی و من چشمم به دنبال دستان دیگران بود …

    اتاق به اتاق .. میز به میز .. رئیس به رئیس …

    گردن کج کردم و ذلت رو به جانم میخریدم تا کسی دلش بسوزه و کمکم کنه …

    تو …خالق من …صاحب من… صاحب جان من…

    تموم شرک های منو دیدی و دم نزدی …

    تو میدیدی چطور از عذاب اعمال خودم رو به نابودی ام و غصه ی بنده ت رو می‌خوردی…

    تو بی پولی های منو میدیدی و نگرانم بودی

    تو تموم حواست به من بود و من حواسم به همه غیر از تو…

    امان از انسانِ ناسپاس … إِنَّ الْإِنْسَانَ لَکَفُورٌ

    خدایا ازت ممنونم که زانوهام رو جلوی خودت خم کردی

    ازت ممنونم برای تموم چک و لگد هایی که از جهانت خوردم تا به مسیر درست برگردم

    ازت ممنونم که بیخیالم نشدی

    خدایا من در دریای سیاه مواج خود ساخته غرق بودم …

    أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا ۗ وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ ﴿4٠﴾

    یا [اعمالشان] مانند تاریکی هایی است در دریایی بسیار عمیق که همواره موجی آن را می پوشاند، و بالای آن موجی دیگر است، و بر فراز آن ابری است، تاریکی هایی است برخی بالای برخی دیگر؛ هرگاه دستش را بیرون آورد، بعید است آن را ببیند. و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده است، برای او هیچ نوری نیست.

    دستمو وسط تموم اون موج های سهمگین آوردم بالا و تو … تو همون لحظه نجاتم دادی …نه یک ثانیه دیرتر …

    چون تو همونجا بودی …نزدیکتر از رگ گردنم …

    وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ

    ما آدمى را آفریده‌ایم و از وسوسه‌هاى نفس او آگاه هستیم، زیرا از رگ گردنش به او نزدیک‌تریم.

    عظمت من،قدرت من،فرمانروای من،ارباب من،نظم ضربان قلبم

    وای بر من اگر یادم بره تموم این آرامش ها از توعه

    وای بر من اگر یادم بره تموم عزتم از توعه

    وای بر من اگر یادم بره این ثروت و نعمت از توعه

    وای بر من اگر یادم بره این آزادی زمانی از توعه

    وای بر من اگر درگیر همزمات شیطان بشم و ناامیدی رو به قلبم راه بدم

    وای بر من اگر یادم بره چطور ٢٩سال بهت پشت کرده بودم و تو در یک شب ٢٩ سال زندگی اشتباه من رو بخشیدی …

    وای بر من …اگر لحظه از بندگی تو دربیام …

    منو ببخش خدا …

    من ضعیفم ،من محدودم،من عجولم،من بی ایمانم،من ناسپاسم

    ولی

    ولی

    ولی

    تو…

    نسبت به بنده هات لطیفی…

    |اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ

    لطیفتر از ابریشم …شیرین تر از عسل …مهربون تر از مادر …عشق مطلق …

    تو که قدرت کلی

    وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ

    تو که نامحدودی

    هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ

    تو که مدیر این کیهان و کهکشان هایی و به همه چیز آگاهی

    یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا

    تو که هیچ وقت منو رها نمیکنی و هرجا باشم با منی

    ۖ وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ

    تو اون زنده ای که همه ازت حیات گرفتند

    وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ

    تو که همه ی عالم به تسبیح تو مشغولند

    یُسَبِّـحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ

    تو که رزق وروزی تمووم موجوداتت رو بر عهده گرفتی

    وَمَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ

    خدای عزیز و شیرین و دلبرم که به وسعت این کهکشان ها بزرگی ولی سخاوتمندانه تموم این بزرگیت رو توی قلب کوچیک من جا دادی …

    از تو درخواست تسلیم بیشتر میکنم مثل ابراهیم :

    إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ

    از تو درخواست سپاسگزاری بیشتر میکنم مثل نوح:

    ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ ۚ إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا

    از تو درخواست رزق بی حساب میکنم مثل مریم:

    قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ

    از تو صلح درون محمد رو درخواست میکنم که از رحمت خودت بهش بخشیدی:

    فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ

    از تو درخواست هم کلامی میکنم همون‌طور که با موسی حرف زدی:

    فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبَارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یَا مُوسَىٰ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ

    خدایا از تو درک و فهم و اشتیاق بیشتر به قرآن رو درخواست میکنم که سعادت دنیا و‌آخرتم رو باهاش فرستادی :

    وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ

    خدایا به هرطرف زندگیم نگاه میکنم ،تو منو غرق نعمتت کردی،خدایا شیطان قسم خورده من رو از سپاسگزاری تو دربیاره :

    ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ

    «آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‌تازم، و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت.»

    و تو خدای قشنگم …تو وعده دادی بر من تسلطی نخواهد داشت:

    إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ ۚ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ وَکِیلًا

    وکیل من،کار ساز من،قدرت من،عشق من،روشنی قلبم

    من همین الان …همین لحظه …همین ثانیه…

    آماده ی برگشت به آغوش پر مهرتم…

    خدایا اگر هنوز زنده م…اگر هنوز بهم اجازه ی زندگی دادی،اگر هنوز فرصت دارم …

    پس خودت دست من رو بگیر و من رو به ماموریتی که باید به سرانجام برسونم ،هدایت کن…

    خدایا تموم کاروبارم رو به شما میسپارم و شما رو کارساز تموم زندگیم انتخاب میکنم :

    ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ

    این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفریننده همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او کارساز هر چیز است.

    خدایا کمکم کن اندازه ی مورچه روی سنگ سیاه شرک نداشته باشم و تموم زندگیم رو غرق صلات تو کنم که جز تو هیچ رفیقی ندارم … یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ

    خدایا کمکم کن مثل ابراهیم با قلب سلیم به سمتت برگردم:

    إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ

    عزیزِ مهربونِ قدرتمندم،تموم این متن رو تو نوشتی و من هیچ کاره بودم …

    وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ

    ازت می‌خوام این صلات رو روشنی قلبم ،مسیرم و هدایتم قرار بدی و از نورش به بنده ت ببخشی و از لطف و کرمت… این پیک رو هم خودت ردش کنی …

    عاشقتم و تموم کاروبارم رو به شما میسپارم که به حال من بینایی

    وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ

    و من کار خود به خدا وامی‌گذارم، که او کاملا بر احوال بندگان بیناست.

    حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ

    «خدا ما را بس است به زودى خدا و پیامبرش از کرم خود به ما مى‌دهند و ما به خدا مشتاقیم»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 225 رای:
    • -
      امیر تقوایی گفته:
      مدت عضویت: 1083 روز

      بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

      الٓمٓ 1

      ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ 2

      ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰهَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ 3

      وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ وَبِٱلۡأٓخِرَهِ هُمۡ یُوقِنُونَ 4

      أُوْلَـٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ 5

      سلام به حضرت استاد

      خانم شایسته عزیز

      وخانم شهریاری نورانی

      چه زیبا نوشتی

      احسنت

      احسنت

      احسنت

      خیلی لذت بردم از کامنت زیبات

      و چقدر استاد لذت میبره از داشتن چنین شاگردهایی

      ازت می‌خوام که بیشتر بنویسی

      خوشبحالت

      خوشابحال حال و هوات

      خوشابحال مداری که هستی

      تحسینت میکنم

      و آرزوی افزایش این نعمت رو برات دارم حتی

      یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی

      ( نمیدونم چرا گفته ارجعی

      برگرد درحالی که مطمئن شدی

      مدار اطمینان

      به جایی که قبلاً بوده

      مداری که قبلاً بوده

      چرا رفته

      چرا برگرده

      و همه بودن

      اما چطور برگشتش مهمه…)

      بگذریم

      ودر انتها ممنون میشم برداشت خودت رو از

      و علم آدم الاسما کلها بگی

      وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهِ فَقَالَ أَنۢبِـُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَـٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ 31

      قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ 32

      قَالَ یَـٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ

      همۀ نام‌ها را [همراه با مصادیقشان] به آدم آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان هم عرضه داشت. و فرمود: اگر شما راستگویید، مرا از نام‌های اینان خبر دهید.

      گفتند: [پروردگارا] تو پاک و منزّهى، ما را دانشی نیست، جز آنچه تو به ما آموخته اى، همانا تو خود داناى حکیمی.

      سپس خدا] فرمود: اى آدم؛ آنها (فرشتگان) را از نام‌هاى اینها خبر ده، پس چون آدم نام‌هاى آنان را به فرشتگان خبر داد، [خدا] فرمود: آیا به شما نگفتم: بی‌گمان، من پنهانِ آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و آنچه را آشکار مى‌کنید وآنچه را پنهان مى‌کردید، [نیز] می‌دانم.

      چیزی که موج میزنه در این آیات انتقال حس لیاقت و ارزشمندی به انسانه به سبب آموزش وآگاهی کل اسماء توسط خداوند

      معلم که خالق باشد چه شود …

      هدف از اشاره به این مطلب چیه …

      اون اسماء منظور چیه…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فرهاد بابایی گفته:
      مدت عضویت: 2522 روز

      سلام برشما بنده ی خوب خدا

      چقدر نوشته هات به دل میشینه

      چقدر بوی خدا میدهد

      چقدر موبربدن انسان سیخ میکند

      چقدر آدمو مات و مبهوت هدایت شدنت می‌کنه

      چقدر راحت از خود شناسی به خدا شناسی رسیدی

      چقدر زیبا نوشتی

      ….

      بی نهایت سپاسگزارم

      خانم سعیده شهریاری تبریک میگم بهت که اینقدر خوب به کمال رسیدی

      برات بهترین ها رو آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نگار شبان گفته:
      مدت عضویت: 547 روز

      واقعاااا با تمام وجودم شمارو تحسین میکنم افرین به شما که انقدر قران رو عالی درک کردین و انقدر قوی و با اگاهی کامنت گزاشتین چقدر این سایت کاربر های فوق العاده ای داره وچقدر دوست دارم که مثل شما همینقدر قدرتمند در قوانین بشم خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      راحله مظفری گفته:
      مدت عضویت: 2818 روز

      سلام به سعیده عزیزم .

      چقدر کامنتات عالیه .چقدر برگرفته از قلبه مهربانته .

      باتک تک جملاتت اشکم جاری شد .وتمام جملاتتو باگوشت وپوست واستخونم فهمیدم و قلبم لطیف شد .ازت ممنونم که بانوشتن کامنت قلبمونو وصل میکنی به الله مهربان .

      به خدایی که منو ازمسیرهایی اززندگیم عبور داده که وقتی به گذشته نگاه میکنم جز خدا هیچ کس نمیتونست هوای تک تک لحظات زندگیمو داشته باشه.

      ممنونم ممنونم ممنونم ازت که زبان خداوند شدی برای آرامش قلب وروح وروان من .

      ایاک نعبد وایاک نستعین .

      پروردگارا تنها تورامیپرستیم وتنها ازتویاری میجوییم .

      خدایا کمکمون کن که هدفی که تومارو برای اون آفریدی یادمون نره ‌.خدایا کمکمون کن هرروز آگاهی وانسانیت وبندگیمون بیشتر وبیشتر بشه .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سید محمد رضا موسوی گفته:
      مدت عضویت: 651 روز

      سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات و خالق آفرین من ،،

      سلام و درود خدمت سعیده عزیز ،،

      براوو ،، یکی از قشنگترین کامنتهایی بود که تا به امروز خوندم و وظیفه خودم دونستم بیام و برات بنویسم که امروز حس بسیار زیبایی از پروردگارم از رب خودم رب العالمین دریافت کردم و چند نشانه از اون حس هم در متن فوق العاده ذات الهی درونت دریافت کردم خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم برای این سایت مقدس پر از عشق پر از انرژی و وایب مثبت ،،

      خدایا صد هزار مرتبه شکرت که به وسیله ذات مقدس الهی مون با ما در ارتباطی و اینطور جانانه عشق بازی میکنی و مست عطر و یاد خودت میکنی مارو هر لحظه ،،

      در اندرونِ منِ خسته دل، ندانم کیست ،،

      که من خموشم و او در فغان و در غوغاست ،،

      بی نهایت سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و سعیده عزیز با این متن بی نظیر خودش که حال منو دگرگون کردی ، خدایا صد هزار مرتبه شکرت ،،

      خدایا صد هزار مرتبه شکرت که ثروووووتتتتمند و شااااااد و سلامت هستیم ،،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 752 روز

      سلام سعیده جان. چ کامنت زیبایی چ کامنت روح نوازی. چقدر باهاش عشق کردم خیلی ازت متشکرم ک این مطالب روح افزا را با ما اشتراک میذاری. روی ماهتو میبوسم . اصلا وقتی وارد کامنتها میشم همون اول دنبال کامنت شما میگردم . چقدر کامنتهات جون داره. ازشون اسکرین شات میگیرم و بعدا چندبار میخونمشون و مزه مزه شون میکنم و با خودم تکرارشون میکنم. عزیز دردانه خدا

      وقتی ایات قرآن نوشته شده ات رو میخونم انگار اون لحظه فقط منم و خدا. انگار خدا همون لحظه داره این آیات را بر من نازل میکنه . با اینکه بارها خوندمشون ولی عجیب لطیف و خالصانه می نویسید. بارک الله به روح پاک و قلم رسای شما. در پناه خداوند متعال به مثل اسم بامسمایی ک داری سعیده و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی قادری چاشمی گفته:
      مدت عضویت: 2045 روز

      سلام بر سعیده خانم شهریاری

      بنده خاص رحمان

      احسنت بر تو که اینگونه با معشوق ازلی دلبری می کنی. آدم دوست دارد این متن تمام نشود.

      این خاصیت اتصال به رب است، وصل بشوی دیگر تو نیستی، اوست

      که او می گوید و خودش هم می نویسد،

      آری اوست که اینگونه غزل هستی را سروده

      وقتی قدمی رو به جلو برمی داری به وضوح دستان خداوند را می بینی، هزار قدمی که او برایت می گیرد را درک می کنی و مست تمنا و عشق او می شوی.

      آفرین به تو

      حقیقتا اینجا نوشتن و اینگونه نوشتن کرامتی است که او در لقد کرمنایش نصیبمان می کند و سنگ تمام گذاشته است.

      با دوستی همدل و همراز در مورد همین توحیدی که در نوشته های تو موج می زند صحبت می کردیم و اینکه چه وادی پر وجد و طربی است که ما را به ذوق مرگی و منقلبی می رساند به قول مولانا؛

      من ز شیرینی نشستم رو ترش

      من ز بسیاری گفتارم خمش

      تا که شیرینی ما از دو جهان

      در حجاب رو ترش باشد نهان

      تا که در هر گوش ناید این سخن

      یک همی گویم ز صد سر لدن

      این روزها برایم رنگ و بوی دیگری دارد، چون وارد سطح جدیدی از توحید عملی شده ام و بسیار بسیار بیشتر از قبل خودم را محتاج و فقیر به حضرت دوست می بینم.

      درک هایی که برای خودم نوشتم و بر روی دیوار اتاقم چسباندم را برای تو هم می نویسم تا بیشتر تکرارش کرده باشم، چون تو خوب این درسها را پشت سر گذاشتی.

      علی آقا

      تو پرنده تیز پروازی، با انسانها خو نگیر

      هر چقدر که جلو تر می روی به او محتاج تر می شوی

      به هوش باش که شیطان ذهنت تو را فریب ندهد.

      از کلاس و شاگرد و دوست و آشنا رها شو و فقط به او تکیه کن.

      چون توحید راه سعادت تو هست.( چون وارد مسیر آموزش شدم و به لطف او ثبت نامی گرفته بودم و داشتم مغرور می شدم)

      علی آقا

      ارزش و کرامت تو بسیار والاست

      اگر هنوز مسائل و موضوعات روزمره دنیایی ذهن تو را مشغول می کند، اگر هنوز نگران نان و آب و خانه و ماشین و زمین و پول و … می شوی، یعنی هنوز بنده این دنیای فانی هستی، نه بنده ربی که می خوانی

      برخیز و بیدار شو

      برخیز و بیدار شو، زمین و آسمانها رام و مسخر توست ای جان جانان

      بیدار شو و پرواز کن ای سیمرغ سبکبال

      سعیده جان خوشحالم که هر بار از مزه شهد گوارای توحیدت بیشتر می چشم و مست و خراب خدای زیبایت می شوم.

      چون از معشوق من تعریف می کنی و من همچون سعدی افتخار می کنم که معشوقم چشم و چراغ محفل دیگران است.

      به خودم می بالم که چنین معشوقی دارم که همه را واله و شیدای خودش کرده

      هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

      نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

      به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

      شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

      حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

      دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

      مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی

      که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

      الهی لک الحمد

      سعیده جان

      عزیز خدایی

      رفیق خدا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      بدرالسادات اسماعیلی حیدری گفته:
      مدت عضویت: 2240 روز

      سلام به همگی سلام به استاد عزیزم، سلام به سعیده نورانی و حامل پیام خداوند

      سعیده جان چه کردی بااین پیامت ، چقدر کامل بود چقدر آیه های نورانی قرآن قلبمو باز کرد و چقدر بجا،

      از تسلطت روی قرآن شگفت زده شدم.

      به عشقی که خداوند در قلبت نسبت‌ به‌ خودش گذاشته غبطه خوردم و ازش خواستم قلب من رو هم مثل قلب شما باز و آماده دریافت الهامات و عشق خودش کنه، چقدر آیات زیبا و بجا بود ،

      ازت ممنونم که الهامات خداوندی رو با ما به اشتراک میزاری.

      امیدوارم هر روز بیای و از این کامنتهات که واقعا بی صبرانه منتظر ایمیلش هستم تا قلبم بازتر بشه برامون بزاری.

      به همون خدایی که اینقدر عاشقانه در آغوشت گرفته میسپارمت و هر روز منتظرم از نتایج فوق‌العاده ات بیای برامون بگی.

      امیدوارم منم بتونم یه روزی مثل شمای عزیزاینقدر عاشقانه حضور خداوند رو حس کنم و بهش عشق بورزم.

      همین الان با یه تضادی دارم دست و پنجه نرم میکنم ، این کامنتت رو باید هر روز بارها بخونم تا سربلند از این تضاد بیرون بیام.

      قلب پر از عشقت رو میبوسم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      طیب نوتی زهی گفته:
      مدت عضویت: 2192 روز

      سلام و درود فراوان از دیار نخل و آفتاب، بلوچستان عزیزم به سعیده جان نورانی پروردگارم. الهی که در پناه رب العالمین باشی‌..

      از شما سپاسگزارم. خیلی ممنونم بخاطر کامنتهای ارزشمندت. هر موقع که ایمیل کامنت شما و برادر عزیزم حمیدحنیف رو دریافت میکنم میگم الحمدالله.. از خواندن کامنتهای هر دو عزیز لذت میبرم.. بینهایت تحسینت میکنم و از خداوند براتون بهترین ها رو درخواست میکنم. الهی که همیشه قلبت به خداوند وصل باشه حور بهشتی.

      سعیده جان برایم بنویس هر روز بنویس از توحید از خدا….

      از رزق و روزی و روابط که بزرگترین درگیری ذهنی را با این دو موضوع دارم.

      این اولین کامنت من است در این سایت توحیدی که برای شما سعیده جانم مینویسم، ببخشید بلد نیستم و نمیدونم چطور باید کامنت بنویسم. در اینجا یک داستان مینویسم

      دعای صبح و آه شب، کلید گنج مقصود است

      زنی فقیر که از پیروان خدا به شمار می آمد و شوهرش فلج شده بود، اطمینان داشت که خداوند مقدار پولی را که او برای تهیه ی غذا و هدایای روز عید لازم دارد فراهم خواهد کرد. وی به فروشگاهی وارد شد و از فروشنده غذای کافی برای روز عید فرزندانش خواست وقتی فروشنده از او پرسید چقدر پول دارد، زن پاسخ داد: «شوهرم چندین ماه است که مریض شده است در حقیقت هیچ پولی ندارم که بدهم فقط می توانم برایتان دعا کنم. فروشنده که مردی بی اعتقاد بود، به طعنه گفت: «دعایت را روی کاغذ بنویس به اندازه وزن آن میتوانی غذا ببری زن بی درنگ کاغذی از کیفش درآورد و گفت این دعای کوچک من است که دیشب در حالیکه به شوهر بیمار خود مینگریستم نوشتم روی کاغذ نوشته شده بود: «خداوندا تو پناه من هستی خدایا تو مرا کافی و بسنده ای جز تو مرا معبودی نیست به تو دلبسته ام و کارهایم را به تو واگذار کرده ام تو صاحب پادشاهی بزرگ جهان و ملکوت آسمان هستی تو هر آن چه را برای روز عید لازم است فراهم خواهی کرد حتی بیش از آن چه من نیاز دارم، به طوری که آن را با سایر فرزندان تهی دستم در روز عید سهیم خواهم شد. (با تأسی به آیه 129 سوره توبه)

      مرد دعا را خواند و خندید کاغذ را روی ترازو گذاشت و گفت: خب حالا ببینم این کاغذ به اندازه ی چقدر غذاست؟ او با تعجب دید که وقتی یک پاکت آرد را روی کفه ی ترازو گذاشت هیچ اتفاقی نیفتاد، چیزهای دیگری روی ترازو گذاشت اما عقربه های آن اصلاً تکان نخورد. سرانجام به زن گفت نمیدانم امروز چه شده است که این ترازو کار نمی کند اما من زیر قولم نمی زنم، هر چه که لازم داری بردار، چرا که به نظر می رسد کاغذ تو از همه اجناس این فروشگاه سنگین تر است».

      زن فقط چیزهایی را که برای روز عید نیاز داشت برداشت و با چشمانی اشک آلود از فروشنده تشکر کرد و به راه افتاد و در دل از خدایی که همه نیازهای پیروانش را برآورده می سازد تشکر می کرد.

      زندگی وقتی به ظواهر طی میشود سرشار از درد و رنج خواهد بود. زندگی در اعماق آرام و شفاف است در اعماق وجود خدا حضور دارد «معبود جاودانه ی ماه که پیوسته ندا میدهد شما که در هم شکسته و از پا افتاده اید! ای کسانی که سرگردان و گم گشته اید! به من روی آورید آن گاه قلبهای بی تابتان را آرامش خواهم بخشید.

      به قول حافظ شیرازی که می فرماید:

      در هر کرانه تیر دعا کرده ام روان

      باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

      خداوند مشکل گشا در قرآن کریم می فرماید: «هر کس از خداوند بترسد و پرهیزگاری کند خداوند راه نجات از هر تنگنایی برای او فراهم می سازد و به او از جایی که تصورش را نمی کند روزی میرساند هر کسی بر خداوند توکل کند و کار و بار خود را به او واگذار کند پس خدا او را بسنده است. خداوند فرمان خویش را به انجام می رساند و هر چه را بخواهد بدان دسترسی پیدا می کند.(سوره طلاق آیه3 و 4)

      عاقبتتان خوش و آینده تان به نیکی

      طیبه از بلوچستان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      الهام امیریان گفته:
      مدت عضویت: 1142 روز

      سلام به سعیده ی عزیز و موحد،بنده ی پاک و مومن خداوند بزرگ

      دختر تو چه میکنی با این نوری که از قلبت به سمت چشمان کورم میتابی که این چنین چشمانم رو

      بارونی میکنی، تو بینظیری ،تو فوقالعاده ای،با بشکن بیا حالا تو محشری از همه سری

      تو فقط بنویس من عاشق کامنتتاتم وقتی برام ایمیل میاد که از توست قلبم روشن میشه و با ذوق و شوق میخونمش و ازش درس میگیرم و راه برام هموار میشه ان شالله که هر کجا هستی سعادتمند و ثروتمند و شاد و سلامت باشی و هر روز به درک و آگاهیت افزوده بشه و زکاتشو برامون کامنت بذاری و ماهم فیض ببریم.

      در پناه حق️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Reza 757 گفته:
      مدت عضویت: 1204 روز

      سلام خانم شهریای چقدررررر لذت بردم از کامنت تون چقدر شییییک چقدر جذاب چقدر به روح و تن و جسمم نشست جملات تون کلمات تون واژه هاتون. الله اکبر. خدارو سپاس. خدایا دمت گرم خیلی مشتی هستی خیلی کارت درسته ک اینقدر کلمات زیباااا بر قلب و دل و روح و جان خانم شهریاری روان کردی ک او بنویسه و من هدایت بشم و بخونم و لذت ببرم و بگم خدایا چقدر تو کارت درسته

      چند شب پیش اومدم واس خودم یه فرمولی نوشتم ، مثلا نوشتم احساس لیاقت، بعد در مورد این ک فقط ب این دلیل ک من ب این دنیا اومدم ، فقط ب این دلیل ک از بین میلیون ها اسپرم من برنده شدم ، فقط ب این دلیل ک من خلق شدم آفریده شدم و اینجوری تشبیه کردم ، گفتم خدایا فقط ب این دلیل ک من تو تیم تو ، به عنوان یک بازیکن انتخاب شدم پس حقمه تو این زمین بازی بهترین بازیکن باشم اینکه تو کدوم نقطه‌ از زمین بازی کنم مهم نیست حمله باشم دفاع باشم گلر باشم اصلا مهم نیست فقططططط ب اااااااین دلیل ک تو ب عنوان سرمربی من رو تو زمین بازی راه دادی و گفتی برو بازی کن ،پس من حقمه بهترین بازیکن تیمت باشم، اگر لایق شدم ک تو تیم تو باشم و در دنیای ما قبل خودم باقی نموندم پس حقمه و لیاقت دارم ک بهترین بازیکن تیمت باشم و و …

      بعد نوشتم در مورد تمرین ستاره قطبی، بعد در مورد هدایت در مورد ایمان به غیب در مورد توحید در مورد نگاه ابراهیمی در مورد سبک و سیاق و روال زندگی محمد

      در مورد سخن امام علی ک ب امام حسن گفت چیزهایی از خدا بخواه ک از توان هررررر انسانی خارج هست

      در مورد موضوعات اصلی کلید واژه های اصلی، نوشتم نوشتم نوشتم و نوشتم و بعد برای خودم ویس گرفتم و کلی صحبت کردم

      بعد یه جایی برگشتم گفتم خدایا اون داستان ما رمیت اذ رممیت لکن الله رما

      اینو من ایییینقدر میخوام تو مغزم تکرار کنم ک حک بشه، بعد در حاااااالیییییی ک داششششتم ویس میگرفتم یکی از مشتری هایی ک دوست داشتم باهاش کار کنم تماس گرفت، بعد اینو گفتم گفتم خدایا اینکه این اقای رسولیان بعد از گذشت تقریبا 20 روز یکماه

      لا ب لای کلی از مسایل و کارهایی ک برای پروژش داشته انجام میده

      بعد به حوزه کاری من ک میرسه

      اینکه

      به ذهنش میرسه

      ک زنگ من بزنه

      و از من درخواست کنه

      ک با وجود گرون شدن جنس ها

      فاکتورشو به روز کنم

      و بفرستم واسش

      و خودش میگه ک من میام شرکت صحبت کنیم

      اینکه این ادم تصصصصصصمیم میگیره از بین هزاران گزینه ای ک داره

      اینکه من میرم تو ذهنش

      اینکه من میرم تو مغزش

      اینکه من میرم تو اولیت هاش

      این ک میره سمت گوشی

      این ک میره سمت شماره من

      این ک با من تماس میگیره

      همه یییی این هااااا 100 درررررررصد اعتبارش ب تو برمیگرده و صد در صدر تو تیرو انداختی من ننداختم

      من درسته قبلا زنگش زده بودم جواب نداده بود

      درسته قبلا بهش استعلام داده بودم جواب نداده بود

      درسته چند بار تو ایام عید زنگش زدم گوشیش خاموش بود

      درسته من از نگاه خودم میگم من خیلی ادم پیگیری بودم

      اینا درست

      ولی

      ولی

      ما رمیت اذ رمیت لکن الله رما

      ااااخ ک چقدر این ایه ب دام میشینه

      خدایا چقدر تو کارت درسته

      چقدر منی ک دنبال اصل هستم

      ک روی باورهای توحیدی کار کنم

      اینکه تلاش میکنم ادم هایی ک میان سمت کسب و کارم رو دستی از دستان خودت ببینم

      اینکه حواسم هست ک اعتبار تبلیغات کارم روب تو بدم

      اینکه تصمیم گرفتم ک اینستاگرامم رو پاک کنم و تایم هایی ک میخواستم سوشال گردی کنم رو میام و با تو میشینم و صحبت میکنم و باور سازی میکنم این ک من این تصمیم رو گرفتم این نتیجه ی تیرانداختن تو هست ن من

      میدونم ک حواسم هست و تلاااش میکنم ک هر لحظه ب خودم یاداوری کنم ک اره این تیرو من ننداختم تو انداختی

      اینکه در بازی تنیسم دستم رو میبرم عقب به نحو صحیح و درست

      اینکه با سرعتی خاص در هرلحطه

      اینکه به نقطه خاصی از راکتم به توپ صربه میزنم

      این ک توپم سرعت میگیره

      اینکه توپم اسپین میگیره

      این ک توپم میاد تو زمین حریف و امتیاز ب نفع من تموم میشه

      ینو حواسم هست ک ما رمیت اذ رمیت لکن الله رما

      الله کبر خدایا چقدر تو عشقیییییی چقدر من تلاش میکنم کارم رو درست انجام بدم اینکه من هدایت شدم ب جملات ناااب و جذاب و قشنگ و ب دل نشین سعیده خانم اینا همششششش نتیجه ی اینه ک تو تیرو انداختی ن من

      اینم الان ب ذهنم رسید، الله اکبر

      اینکه تو موقع نوشتن کامنت ها بعد از بعصی کلمات ب ذهنم میرسه ک ویرگول بذارم

      بعصی جاها دستم میره سمت اینتر و مبرم خط بعدی بعضی جاها متن رو پررنگ میکنم

      اینا همش نتیجه تیرانداختن تو هست

      سعیده خانم اصلا قرار نبود اینقدر بنویسم ولی اینقدر کامنت تون جذاب بود و ب دلم نشست ک خدا هدایت کرد تا منم بنویسم ، شاید ب دل یکی دیگه بشینه

      قلبا براتون ارزوی موفقیت دارم ارزوی خوشبحتی در تمام جنبه های زندگی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 833 روز

      عزیز من رفیق عزیزم

      چقدررر زیبا نوشتی میدانی با اشک چشم هایم تحسینت داشتم و از طرف دیگر شیطان زهنم میگفت چرا باید این قدر زیبا بنویسد چرا چرا ؟؟؟؟

      دقیقا بعد از این نجوا میدانی روی کدام خط بودم

      (((عزیزِ مهربونِ قدرتمندم،تموم این متن رو تو نوشتی و من هیچ کاره بودم …)))

      وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ

      الله اکبر

      الله اکبر

      الله اکبر

      الله اکبر

      میبینی چقدرر خدا بزرگ هست از تک تک نجوای زهن ما از تک تک ظربان قلب ما آگاه هست

      آخر خداااااااااا خیلیییی مهربان هست

      خداااااات بهترین رفیق ما هست

      خداااااااا خیلیییی برما رحیم هست

      میدانی همیشه از خدا سوال کردم چی این زمان که عاشقانه احساسش میکنم چی زمان های که میگفتم می‌روم از کنارت چون تو ثروت را دوست نداری به ‌الله قسم با گوش جان تک تک سخن های زیبایش را شنیدم که چقدررر عشق هست

      یک زمان شنیده بودم که میگفتن خدا خیلییی مهربانتر از مادر پدر هست من در دلم میگفتم خالی میبندن

      خدا کجایش مهربان هست ؟؟؟

      همین قدر من مشرک بودم

      ولی همیشه خدا آمده عاشقانه من را بغل کرده

      گفته بیا خودم خریدارت هستم

      بیا تو از عشق من خبر نداری

      خدا در رگ رگ قلبم جاری هست

      خدای عزیزم خودم فدایت شوم خودم قربانت شوم رب بزرگم

      خدای عزیزم دست هایم ناتوان هست از نوشتن صفات زیبایت

      قلبم از شدت عشقت از جایش بیرون میشود

      خدایاااااااااا دوستتتتتت دارم بی نهایت دوستتتت دارم

      اولین و آخرین عشق من تو هستی

      یکبار یک ویدیو را دیده بودم که اسم خدا شد او اقا گفت وقتی اسم خدا میشود من احساستی میشوم

      باز این دل مشرک خندید و گفت چرا این ها احساساتی میشود چرا من هیچ حسی ندارم ؟

      ولی چنان پله پله من را ساخت که یک لحظه بدون عشقش نمیتوانم نفس بکشم

      خدای عزیزم تو را بنده بسیار هست ولی یادت باشه پاکیزه فقط تورا دارد

      پاکیزه یک معشوق در این جهان دارد او تو هستی

      خدای عزیزم مقصود من تو هستی

      دلبرم تو هستی

      بی نهایت دوستتت دارم و با تمام وجودم به تو ایمان دارم و دلم را به تو میسپارم عشقم

      به تو می اندیشم

      ای سراپا همه خوبی

      تک و تنها به تو می اندیشم

      همه وقت، همه جا

      من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

      تو بدان این را، تنها تو بدان!

      تو بیا، تو بمان با من، تنها تو بمان!

      جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب!

      من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند!

      اینک این من که به پای تو در افتادم باز

      ریسمانی کن از آن موی دراز

      تو بگیر، تو ببند!

      تو بخواه، پاسخ چلچله ها را، تو بگو!

      قصه ابر هوا را تو بخوان!

      تو بمان با من، تنها تو بمان!

      در دل ساغر هستی تو بجوش!

      من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست،

      آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      Reza 757 گفته:
      مدت عضویت: 1204 روز

      خانم شهریاری عزیز و دوست داشتنی ک من امروز و این ساعت با مجددا خوندن کامنت تون ک واو به واوش الهی بود و لذت بردم، قلبااااا ازت سپاسگزارم ک به ندای قلبت گوش دادی و این نوشته ها رو توی گوشیت و توی این سایت نوشتی

      قلباااا از تو و از خدای تو سپاسگزارم

      قبلنا خونده بودم لدت برده بودم، شات طولانی گرفته بودم، سیو هم کرده بودم و امروز مجددا وقتی خوندم مجددا قلبم باز شد. چون امروز از درون بزرگتر شدم و بیشتر درک کردم

      و کاری ک خیلی از بچه های سایت انجام میدن من احساس میکنم همه دوستان وقتی کامنت میخونن هیچ کس بلندخوانی نمیکنه، همه با چشم میخونن،نمیدونم شاید هم فقط من این مدلی ام،کاری ک من انجام دادم اومدم و چون خیلی خیلی کامنت تون ب دلم نشسته بود، اومدم و بلند خوانی کردم، کجا؟ پشت فرمون در حال رانندگی، تو مسیر، بعد یه جاهایی میزدم کنار و با تمرکز بیشتر میخوندم

      بلند بلند واس خودم میخوندماااا ولی میدونین ایننننننننقدر این حس لعنتی اینقدر این کلمات ب جونم مینشست ک نمیدونم چطور این احساسم رو بگم

      بعد یه جاهایی حس کردم روی سِن وایسادم و دارم مثلا به عنوان مجری یا هر کسی دکلمه خونی میکنم :::))))

      ببین ، ب جااان خودم این د‌کلمه خونی مگههه تمووووم میشد، اینقدر جداب میشه وقتی میخونی ک حتما خودم واس خودم یه سری جملات کوتاهش ک مربوط ب شرایط خودم هست ویرایش میکنم و ، شاید کل متن شما رو 2 درصد تغییر بدم و بعد ویس میکنم و خودم بارهاااا و بارهااا گوش میدم

      چون خییییلی کلمات خاص و عاااالی کنار هم چیده شدند

      خانم شهریاری حتما خودتون مجددا واااو ب واووو فارسی و عربی بخونین هر کسی هم این پیام رو دید حتمابلند خونی کنه مطمئئناااا بیش از پیش لذت خواهید برد

      قلبا برای همگی درک اگاهی بی نهایت دارم و نور بی نهایت خداوند بر قلب تک تک همه عزیزان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1283 روز

        سلام به برادر عزیزم آقا رضا

        بینهایت از شما و‌قلب سلیمت سپاسگزارم برای اینکه به ندای قلبت گوش دادی و‌برام نوشتی.

        سمعاً و طاعتاً…

        به صلات خودم برگشتم و از اول خط با صدای بلند هر خط این صلات‌رو‌خوندم و خودم شگفت زده شدم ازین کلمات و آیاتی که کنار هم نوشته شده بود و قطعا کار من نبود…

        از خداوند طلب هدایت میکنم برای بیشتر و بیشتر نوشتن…از خدا و قانون و قرآن…

        دعا میکنم هرچه زودتر به رسالت خودم برسم،در جای درست این چرخ دنده های جهان …

        خدایا من آماده م که هدایتم کنی و قدم هارو برام روشن کردی و من روی دوشت سوار کنی و ببری همونجایی که باید باشم …

        یا الهی..یا ربی من لی غیرک…

        نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد

        آواره عشق ما آواره نخواهد شد

        آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز

        وان را که منم چاره بیچاره نخواهد شد….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  8. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2610 روز

    سلام به همگی .استاد جان اگه کلمه ای بالاتر از سپاسگذاری هست به من یاد بدید تا اون طوری ازتون قدردانی کنم بابت حرفهایی که به لطف خدا بر زبانتون جاری میشه و هر بار میایید به شکل فایل، چه دانلودی چه محصول در اختیارمون قرار میدید .

    مونده بودم چه هدفی رو انتخاب کنم برای سال جدید .به لطف خدا من هم از دانشجویان دوره احساس لیاقت هستم. اولش احساس کردم این دوره چیز خاصی برام نداره ولی هر بار که بارها و با رها جلسات رو گوش دادم دست ذهنم برام رو میشد با گوش دادن به این فایل ،شروع کردم برای بار سوم به جلسات این دوره گوش دادن و از اول ضبط کردن جمله های الماس مانند و بسیار ارزشمندتون توی این دوره ،جلسه 10 توحید عملی هم به این دوره اضافه کردم .

    استاد به شدت 1000 نیازه که مدت زمان زیادی رو روی این دوره کار کنم و فکر نکنم کافیه .چیزهایی رو خدا داره با کلام شما از درونم بیرون میکشه که شاه کلید تمام مسئله هامه.

    داشتم به ناامیدی می‌رسیدم اما خدا هدایتم کرد و الان خیلی خوشحالم .نمی فهمیدم دلیل اینکه اینهمه دارم روی خودم کار میکنم و نتیجه مورد نظرمو نمیگیرم کجاست که خدا با این دوره هدایتم کرد .باید خیلی روی خودم کار کنم .ایمان دارم که نتایج خودشونو نشون میدن .ایراد از درون منه .

    البته که بسیااار سپاسگذار شما و خداوند هستم و شرایط من از روزی که با شما آشنا شدم بسیار تغییر کرده ولی باز نیاز هست بهتر و بهتر بشه .

    متشکرم که این فایل رو تهیه کردید تا هدف امسالم برام واضح تر بشه .راستی دارم برای پشرفت توی کارم روزی 2 ساعت زمان می‌گذارم تا توی کارم خودمو ارتقاء بدم و این کار احتمالا حدود 4 ماه زمان می‌بره ولی با اشتیاق دارم جلو میرم وقتی به نتیجه رسیدم میام و براتون از نتایج مینویسم .مریم جان ،خانوم فرهادی عزیز،آقا ابراهیم عزیز به خاطر تمام زحمت هایی که برای سایت می کشید تا هممممیشه سپاسگذارتون هستم….. عاشق همممتونم در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  9. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 658 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    به نام رب العالمین

    سلام به روح‌های پاک خدا

    من امروز یک مسیر 4 ساعته رو همراه پدرم و عموم هستم و الان که دارم مینویسم توی‌ماشینم

    پدرم و عموم از اول مسیر تا الان دارن باهم حرف میزنن همون حرفایی که اکثریت جامعه در موردش حرف میزنن

    من کتاب( بنویس تا اتفاق بیوفتد ) رو برای خوندن توی مسیر انتخاب کردم که هدایتی بود و الحق که احساسم میدونست من چه کتابی ببرم که ورودی‌هامو از کتاب بگیرم نه حرفای بابا و عمو

    انقدر خوندن این کتاب برام جذابه که یا اصلن متوجه گفتگوی رد و بدل شده بین بابا و عمو نمیشم یا اگه هم چیزی بشنوم مغزم اونو به قانون ربط میده و درس میگیره و به عنوان مهر تاییدی بر قوانین بدون تغییر خداوند ازش استفاده میکنه

    خدایا صد هزاران مرتبه شکرت من عاشق این شخصیت جدیدمم

    هرگز حدیث حاضر غائب شنیده‌ای؟!

    من در میان جمع و دلم جای دگر هستی!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      سیف الرحمن مایار گفته:
      مدت عضویت: 752 روز

      بله محترمه: دوره احساس لیاقت و ارزشمندی فوق العاده هست من این دوره را به شکل معجزه وار خریدم پول شان را نداشتم خداوند میخواست من پیشرفت کنم در هر جنبه چون از کودکی یک حس داشتم به خودم جهان را گسترش بدم ولی طریقه بلد نبودم خداوند این مژده در سن 25سالکی برای من داد خیلی کتاب ها و راه را تجربه کردم باز هم حس برای می گفته یک چیز درونی کم داری 2 سال هست با استاد آشنایی دارم خوب بود از آموزش شان به درک امسال رسیدم من حالای جلسه 9 دوره احساس لیاقت هستم زنده گی می دوباره برای من نو شد از خداوند شکرکزام.بعد میایم بخیر از نتایج مینوسیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        زهرا گفته:
        مدت عضویت: 658 روز

        سلام و درود فراوان بر برادر و دوست عزیز و توحیدی

        سپاسگزارم که برام کامنت نوشتین خیلی خوشحال شدم از دیدن نقطه‌ی آبی

        بابت خرید دوره احساس لیاقت خیلی خیلی بهتون تبریک میگم

        ان‌شاءالله نتایج بسیار فوق العاده‌ای با عمل به آگاهی‌های این دوره فوق العاده میگیرین و ما رو با نوشتن نتایج‌تون شگفت زده و خوشحال می‌کنید

        به طرز معجزه آسایی 6اُم فروردین ماه امسال خداوند دوره عزت نفس رو به من عیدی داد در زمان مناسب

        قبلن میگفتم یعنی میشه منم دوره بخرم؟! پولم داشتم ولی اون موقع آماده نبودم، هم‌مدار و همفرکانس با آگاهی‌های دوره عزت نفس نبودم، همیشه از خدا خواستم هر وقت آماده‌ی دریافت و عمل به آگاهی‌های هر دوره‌ای بودم خودش هدایتم کنه به آسونی برام تهیه کنه در زمان مناسبش

        بازم تشکر میکنم ازتون

        ان‌شاءالله در پناه الله یکتا

        شاد, سالم ,ثروتمند, پیروز و پولدار باشید دوست خوبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 844 روز

    بنام تنها معبود جهان و جهانیان

    تنها خالق و مالک تمام هستی

    سلام به استاد ، عزیز دلم ک امشب وقتی تصویرش رو روی فایل هدفی متفاوت برای امسال دیدم

    با عشق گفتم خدایا شکرت برای دستی از بی نهایت دستانت

    خدا شکرت ک منو به سمتش هدایت کردی

    سلام به مریم بانوی زیبا ک همیشه از خودم میپرسیدم زهرا به نظرت هرلحظه چه فرکانس هایی میفرستاده چه باورهایی داشته که همچین هدیه ای از جنس خودش از خدا گرفته

    (که البته چند روز پیش هدایت شدم به پروفایلتون و جواب سوالم رو گرفتم شما همیشه به دنبال شادی بودین)

    سلام به تمام دوستان بهشتی خودم

    امشب (اخر شب)بدون اینکه قرار باشه چیزی بنویسم خودکارو برداشتم و بالای صفحه دفترم تاریخ زدم

    یکی گفت عه من ک قرار نبود چیزی بنویسم

    یکی دیگه گفت پس حتما قراره یکی دیگه بنویسه (میدونی ک چی میگم)

    تسلیم شدم و رها کردم

    دیدم داره مینویسه زهرا امشب میخوام باهات درباره موضوعی صحبت کنم

    دیدم نوشت تا حالا فکر کردی ب حرفایی ک زدی

    فکر کردی ب اینکه میگفتی خدایا ای کاش زودتر میفهمیدم ک وقتی 9 سال پیش مامانمو تو 43 سالگی صحیح و سالم موقع رد شدن از خیابون از دستش دادم

    و سالها براش عذادار بودم و بخاطر اینکه لحظه به لحظه مدارم پایین و پایین تر میرفت

    و در مدار از دست دادن بیشتر قرار میگرفتم روز ب روز بیشتر و بیشتر از دست میدادم …

    جواب دادم اره یادمه

    نوشت یادته میگفتی خدایا چرا همون موقع یا حداقل چند وقت بعدش با تمام وجود نگفتم خدایا همه از توییم و همه به سمت تو برمیگردیم

    یادته میگفتی اگه برگردم ب اون موقع اینو میگم

    دقت کردی هنوزم داری الکی میگی (حرف مفت میزنی چون عملت با حرفت فرق داره اخه لامصب)

    گفتم اره

    گفت تا کی؟؟؟

    (چندروز پیش دوتا پسر رفتن بی اجازه تو سالن ده متریم و یه سری وسیله ک قراره هزار برابرش به سمتم برگرده رو بردن)

    گفتم خدایا تسلیم ….

    گفتم خدایا خط های بعدی رو من مینویسم …

    نوشتم خدایا امشب میخوام همه رو ببخشم

    همون دوتا پسر های بنده خدا

    یکی یکی اسم آدم هایی ک ذهنم به یاد میاورد رو نوشتم و در ادامه اسمش مینوشتم خدایا من فلانی رو بخشیدم بخاطر اینکه باعث رنجش من شد

    (بیشتر این ادم ها ینی 90 درصدشون برای زمانی بود ک من در مدار از دست دادن بودم)

    همه رو نوشتم و نوشتم خدایا هرکسی ک یادم هست و یادم نیست رو رها میکنم میبخشم چون من لیاقت ارامش رو دارم …

    (هنوزم این حرفا توش ایراد داره هاااا

    اون لحظه خدا داشته میگفته ای بابا این دختر من ک هنوز تو جاده خاکیه)

    (خلاصه نوشتم تا اینکه خدا مثل معلم ک مداد رو با دست دانش اموز میگیره و مینویسه تا مثلا خوش خط یا درست بنویسه دانش آموزش )

    دیدم خودکار نوشت

    خدایا من خودم خودمو میبخشم

    چون من فرکانس اشتباه فرستادم و جذب کردم

    خودم وجه نامناسب افراد رو برانگیخته کردم تو که بنده بد نمی افرینی

    خدایا من خودم خودمو میبخشم چون نادونی کردم چون خطا کردم چون گناه کردم خودم ب خودم ضرر زدم خودم ب خودم اسیب زدم

    خودم کردم پس اول خودم خودمو میبخشم چون من لایق بخشیده شدن هستم

    خدایا من از تو طلب بخشش میکنم

    اون لحظه یاد حضرت یونس افتادم تو شکم ماهی

    چشمامو بستم و تصورش کردم

    گفتم خدایا معبودی جز تو نیست، تو پاک و منزهی، خودم ب خودم ضرر زدم من نادون بودم، از تو طلب عفو و بخشش میکنم

    بعد یاد حضرت موسی افتادم

    گفتم خدایا تسلیمم خطا کردم اما خودم خودمو میبخشم، توهم منو میبخشی؟؟؟

    خدایا منو ببخش ک من سخت محتاجم به خیر و مهربونی تو و تصورش کردم اون لحظه ک اینو میگفته رو زمین نشسته و تکیه زده به یه درخت

    من هرلحظه ب هر خیری از جانب تو فقیرم

    خدایا من جز تو معبودی ندارم

    خدایا همه دارو ندار من تویی

    خدایا من پناه میبرم از خودم به تو

    خدایا عاشقانه دوستت دارم

    همه رو خلاصه براتون نوشتم

    چون خیلی خیلی طولانی بودن این جریان

    نوشتم خدایا از امشب تا قیامت

    برای همه کسایی ک نام بردم از تو خیرو برکت بی پایان میخوام ازت براشون سلامتی، طول عمر همراه عزت، سربلندی، ابرو، حیا، مغفرت، ثروت و نعمت و پول بی پایان، راحتی، اسایش، رفاه، ازادی، ارامش، امنیت، خوشبختی، عشق بی پایان، لذت بردن، شادی،

    زیبایی، اگاهی، افتخار، پیروزی، موفقیت، در دنیا و اخرت براشون میخوام

    خدایا ازت میخوام تمام بهترین هارو بهشون هدیه کنی… هم در دنیا هم در اخرت

    (تصور کردم که اینبار قدرت دارم تو زندگیه همون افراد گفتم حالا ک قدرت داری میتونی براشون دعای خیر کنی اگه بتونی ینی امشب چرت و پرت تحویل خدا ندادی)

    بعدش نوشتم خدایا شکرت برای همه بنده های

    نازنین و دوست داشتنی ک آفریدی شکرت

    خدایا شکرت برای تمام انسان های پاک و پاک طینتی ک آفریدی خدایا شکرت

    خدایا شکرت برای تمام بنده های نازنین و زیبا و دوست داشتنی و مهربون و بسیار فوق‌العاده ای ک افریدی

    خدایا شکرت

    نوشتم اگه غیر از این باشه مشکل از منه.

    حس کردم هر کدوم از اون ادم ها با اون رنج ها مثل یه طناب ضخیم به من وصل بودن و هر کردم وزنه ای سنگین داشتن ک من تمام طول عمرم با خودم حمل میکردم و الان همه اون طناب ها گره هاشون از دور گردن من باز شدن .. و من مثل یک پر اینقد سبک شدم ک دوتا بال دارم اما نیازی نیست و بال زدن چون من همین الان بدون پرواز کردن تو اسمون ها هستم.

    بعد درک کردم یه نوزاد تازه متولد شده در آغوش مادرش آروم، سبک، رها، در امنیت و ارامش و راحتی …

    اون مادر خداست و اون نوزاد الان منم

    اینارو هم تو دفترم نوشتم مفصل تر

    هم داخل گروه یک نفره ای ک برا خودم تشکل دادم

    برای چکاپ فرکانسی قدم اول

    (همونی که خودکارو به نوشتن انداخت، گفت کپی کن و داخل سایت هم بذارش شاید یکی به خوندش نیاز داشته باشه

    اما نمیدونم باید برای کدوم فایل کامنت کنم ک خودش حتمن هدایت میکنه)

    درپناه امن خداوند شاد و ارام باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      مهرک الهی گفته:
      مدت عضویت: 1669 روز

      سلام به زهرای عزیزم.

      نوشتت پراز خیر وبرکت بود وبازبه من یاداوری کرد که خودمو ببخشم وهمه روببخشم وفقط شعار ندم

      هردفعه یک قدم جلوتربرم وباز اشتباهاتمو کمترتکرارکنم

      قضاوت نکنم

      خیلی کمترشده ولی مثل تو گاهی میبینم که دارم شعارمیدم ودرعمل خیلی تغییرنکردم.

      ممنونم ازیاداوریت

      درضمن به من بگو چطورپروفایل شایسته ی عزیزمو پیدا کنم ،چون مسیرشو نمیدونم .اگه میتونی برام بگو.چون تو کامنتت گفتی که هدایت شدی به پروفایلشون.

      ممنونم وازخداوند برات سلامتی،ثروت،رشد وتوحید خواستارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهرا گفته:
        مدت عضویت: 844 روز

        سلام به مهرک عزیزم

        سال نو و بهار زیبا مبارک و پراز خیر وبرکت باشه براتون

        ممنون از اینکه کامنت منو خوندین و بهم کلی انرژی مثبت دادین،

        اسم شما برام خیلی اشنا بود و همین الان یادم افتاد( چند وقت پیش مصاحبه شمارو با استاد هدایتی دریافت کردم مثل اینکه همراه با همسرتون توسط فایل های رایگان استاد شکرگزار تر شده بودین و کلی پاداش های زیبا از خدای مهربون دریافت کردین و مهاجرت کردین به کشور ترکیه ک استاد شجاعت شمارو خیلی تحسین کرد و منم کلی ذوق کردم براتون هم برای مهاجرتتون هم پاداش هایی ک با شکرگزاری دریافت کردین و هم اینکه همسرتون در این جمع بهشتی کنار شماست و من واقعا تحسین میکنم هر دوتون رو چقدر خوبه ک با همسرتون هم قدم هستین و کل روز میتونین درباره قوانین باهم صحبت کنید و بهم یاداوری کنید و مشوق هم باشید مثل استاد و مریم عزیزم)

        «البته شاید فقط تشابه اسمی باشه»

        برای قدردانی از انرژی مثبتی ک بهم دادین و ستاره های زیبایی ک برام پررنگ کردین

        من یه گروه تک نفره دارم ک کامنت های زیبا رو کپی میکنم و یکجا میکنم ک هرچند وقت یکبار بتونم سر بزنم و مرور کنم…

        و براتون همینجا کپی میکنم تا راحت تر باشین.

        (البته اگه خود منبع رو بخواین من داخل پاسخ های گروه تحقیقاتی استاد در عقل کل درباره عدم احساس لیاقت پاسخ مریم جان رو دیدم به پروفایلشون ک سر زدم جوابم رو پیدا کردم)

        من مریم شایسته هستم و استاد عباس‌منش را از سالها قبل می‌شناختم. از زمان ورودم به دانشگاه.

        مردی با منطقی سرسخت‌، که کودکی‌ آزاد و پر از شیطنت‌های کودکانه‌، درونش زندگی می‌کند تا‌ به این منطق ملایمت و لطافت ببخشد.

        مردی که همواره چون کودکان رها و آزاد و مشتاق است برای تجربه‌ی خودش.

        فارغ از اینکه چقدر فردی مهم‌، معتبر‌ و متشخص است‌؛

        یا چقدر دستاورد دارد؛

        یا الگوی چقدر آدم در کره‌ی زمین است.

        به دلیل چنین شخصیتی است که همواره ماجراهای جالب به دنبال این مرد روانه است‌ و برای همین از هر موضوع جالبی هرچند کوچک‌، به شگفتی در می‌آید اما در عین حال‌، آزادانه‌ و ابراهیم وار‌، از آن زیبایی‌ نیز با وجود تمام جذبه‌هایش گذار می‌کند‌ و در بند حتی هیچ زیبایی‌ای نمی‌ماند…

        اما آنچه که زندگی‌ام را در جریان این آشنایی‌، به شدت متحول کرد‌ و مرا از گذشته‌ی موفقم بارها متفاوت ساخت- با اینکه همواره هر جایی که حضور داشتم‌، جزو افراد برجسته و موفق آن جمع بوده‌ام‌- چند سال پس از این آشنایی رخ داد.

        آن روز ها به تازگی اما با عشق کارم را در دفتر گروه تحقیقاتی عباس‌منش شروع کرده‌ بودم. آنهم پس از 7 سال کار در حوزه‌ی ساخت و ساز و داشتن کارنامه‌ای موفق در این حوزه.

        استاد عباس‌منش همیشه عادت داشت پس از پایان ساعات اداری یا در ساعت استراحت همکاران‌، فایلها دانلودی یا محصولات را را در اتاقی که مخصوص ضبط طراحی شده ‌بود‌، آماده نماید. از قضا آن روز که ایشان قصد ضبط این فایل را داشت‌، من برای انجام کاری باید بیشتر در دفتر می‌ماندم.

        همچنان که سرگرم انجام کارهایم بودم‌، صدای ایشان را نیز از اتاق ضبط می‌شنیدم. اما پس از مدتی‌، نتوانستم هیچ کار دیگری انجام دهم. دنیایم زیر و رو شده بود. واقعاً دنیایم زیر رو شده بود و آنچه می‌شنیدم‌، قلبم و تمام وجودم را دگرگون ساخته بود. گویی تازه متولد شده‌ بودم. انگار این خودِ خداوند بود که با آن وا‌ژ‌‌ه‌‌ها با من حرف می‌زد و آنچه را به یادم می‌آورد که در طی زمان و عادت کردن به دیدنِ زندگی از زاویه چشم اطرافیانم‌، فراموش کرده بودم.

        نگاهی که شاد زیستن را ستایش می‌کرد‌، برخلاف جامعه‌ای که آن را مذمت می‌کرد. حتی الان که درباره‌اش می‌نویسم نیز اشک‌هایم سرازیر شده و در قلبم آتشی به‌پا شده که جنسش از عشق ناب است.

        ‌هیچوقت در زندگی‌ام آدمی مذهبی نبودم و شاید به خاطر تضادی بود که میان مذهب و شاد زیستن دیده بودم. تضادی که موجب شده بود تا می‌توانم از مذهب فاصله بگیرم. حتی شیفتگی من به قانونی به نام قانونِ جذب به خاطر ارتباط نداشتنش با مذهب بود.

        قانونی که بر خلاف خدای قضاوت‌گرِ خشمگینِ‌، بدخلق‌، بدقِلق و غم دوستی که جامعه‌ی مذهب به من معرفی کرده‌ بود‌، میزان خوشبختی ام در زندگی را‌، به میزانی نسبت می‌دهد که می‌توانم شاد باشم‌، لذت ببرم و به آرامش برسم.

        این مهم ترین دلیلِ شیفتگی و کنجکاویِ من برای درک بیشتر این قانون بود.

        خوشحالم بودم که می‌توانم خوشبختی را تجربه کنم بی آنکه نیازی به تحمل غم و غصه و اشک و زاری و التماس برای راضی کردن این خدای عصبانی‌، خشن و قضاوتگر باشد.

        به عبارتی زندگی اندوه بار آدمهای مذهبی‌ای که در اطرافم می‌شناختم‌، به من فهمانده بود که «شادی» جایی در دنیای مذهب ندارد. با اینکه برداشت من از «مذهب» و «خداوند به عنوان نیرویی که کیهان را هدایت می‌کند»‌، یک موجودیت و یکی بود‌، اما باز هم تصمیم گرفتم به جای مذهبی بودن‌، شادی را انتخاب کنم و به جای تلاش بیهوده برای راضی کردن آن خدای خشمگین‌، خودم را راضی کنم.

        زیرا شادی‌، مهم‌ترین عنصر وجود من بوده و هست. وجود من هیچگاه تحمل غم و نگرانی را نمی‌تواند داشته باشد. حتی زمانی که قانون را نمی‌دانستم و از پاداش این احساس با خبر نبودم نیز، «شاد بودن» به تنهایی برایم بهترین پاداش بود.

        اما به هر حال‌، من در آن جامعه مذهبی رشد کرده‌بودم و رگه‌هایی از احساس گناه- هرچند کم- گاهی درباره این انتخاب در وجودم ظاهر می‌شد و آزارم می‌داد. اما گرایش درونم به شادی آنقدر زیاد بود که حتی احساس گناه نیز نتوانسته بود مرا از ادامه این شیوه منصرف کند. شاید به دلیل مقاومت‌های کم در این خصوص بوده که مسیر هدایتی‌‌ام به سمت خواسته‌هایم راحت‌، ساده و پربرکت بوده است. به گونه‌ای که می‌توانم بگویم خداوند با سادگی‌ی ویژ‌‌ه ای همواره مرا به سمت اصل هدایت نموده است.

        به هر حال‌، آگاهی‌های این فایل‌ که در آن زمان در اتاق ضبط استاد در دفتر پردیس سینمایی ملت در تهران در حال ضبط بود، نقطه‌ی عطف زندگی‌ام شد و چشمان جدیدی بر روی صورتم نشاند. این فایل در سایت به نام حزن در قرآن یا نشانه‌های قانون جذب در قرآن موجود است.

        می‌توانی تصور کنی که تمام زندگی‌ات در حال حملِ این جنگ درونی بین «خدا و شادی» از این جنبه به آن جنبه‌ی زندگی ات باشی. تا آن اندازه که گاهی‌، شدیدا احساس کنی در اقیانوس سرگشتگی غرق شده‌ای و همچون قایقی کاغذی شده‌ای که حتی یک نسیم کوچک نسیم هم قادر به عوض کردن مسیرش یا حتی بی مسیر کردنش است.

        و حالا بشنوی که‌، «خداوند‌‌»- همان نیروی برتری که همه جهان از آن خلق شده و هدایتگر تو در تمام لحظات است- همان قدرتی که فکر می‌کنی به خاطر انتخاب شادی‌، ممکن است در هر لحظه با تو اعلام جنگ نماید‌، نه تنها منافاتی با شادی‌ای که فکر می‌کردی آن را بر خداوند ترجیح داده‌ای‌، ندارد. بلکه دقیقاً خودِ شادی‌ است.

        همه‌ی لحظاتی که شاد هستی‌، یعنی به او وصل هستی و لاغیر

        این همان لحظه ای بود که تمام نیروهایم با هم همسو شد و به من جان دوباره ای بخشید و تا حدّی عالی آتش بس را برای این جنگ درونی اعلام کرد. برای همین است که می‌گویم این فایل نقطه ی عطف زندگی ام است و به نوعی می‌توانم بگویم جریان هدایت من برای پیوستن به جمع این خانواده‌، «فایل قانون جذب در قرآن» و پس از آن «کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم» بود.

        یا بهتر است بگویم نقطه آشتی من با کلام هدایتگر این نیرو یعنی قرآن.

        من آنقدر مذهب گریز بودم که حتی نوشته‌ای که شامل یک کمله عربی بود را نمی‌خواندم و از آن اعراض می‌کردم. همیشه شاگر ممتاز مدرسه در تمام دوران تحصیلی‌ام از دبستان تا کارشناسی ارشد بودم. اما درس عربی را به زحمت پاس می‌کردم چون این زبان برایم یادآور مذهب و مهم‌تر از همه‌، درگیریِ درونی‌ای بود که میان شادی و خدا در جریان بود.

        اما این فایل‌،‌ به تمام سالهای اضطراب آورم‌، پایان داد. سرگشتگی‌ام در اقیانوس زندگی‌ام را به غوطه وری بدل ساخت و آرام آرام شادی‌ام را خالص تر کرد و مرا از این همه فضا و اینهمه امکان برای رشد‌، کنجکاو ساخت‌، بی آنکه ذره‌ای احساس گناه همراهم باشد.

        بعداً فهمیدم که این احساس‌ خوب، به لطف به رسمیت شناختن این نیرو که آن را خدا نامیده بودم و سپردنم به او بوده است و حتی بعدا فهمیدم که این احساس خوب‌، همان خودِ خداست که از رگ گردن به من نزدیک‌تر است و همواره برایم در دسترس است. احساس خوب‌، اولین و گرانبها‌ترین دستاورد هدایت است.

        ️این فایل خود خداوند بود که با کلام استاد عباس‌منش با من حرف زد و خیالم را برای همیشه راحت کرد و به من این درس بزرگ را داد که:

        ️«احساس تو»‌، هرگز درگیر کلمات‌، وا‌ژ‌‌ه ها و آنچه جامعه آن را ارزش یا ضد ارزش دانسته‌اند‌، نمی‌شود. احساس تو همان نیروی هدایتگری‌ است که اگر به او اعتماد کنی‌، تو را به مسیری هدایت می‌کند که‌، بدون شک سعادت دنیا و آخرت را برایت رقم خواهد زد.

        ️️️️️️

        اگر بخواهم از تفاوت نتایجم قبل از آشنایی با گروه تحقیقاتی و پس از آن بنویسم‌، باید کتابها بنویسم. چون این قوانین همه‌ی جنبه‌های زندگی‌ام را رشد داده است و حالا زندگی برایم خیلی از فراتر است از «فقط رسیدن به یک خواسته‌ی دیگر». بلکه الان برایم لذت بردن از مسیر تحقق هر خواسته‌، مهمترین اولویت است. چون با اینهمه تجربه‌،‌ دیگر فهمیده‌ام که خواسته‌ها چطور خود به خود می‌توانند محقق شوند. پس نیازی به نگرانی یا تقلا نیست.

        این قوانین مرا به ساده‌ترین شیوه برای مهاجرت به آمریکا هدایت کرد

        این قوانین موجب شد تا مثل یک ملکه وارد این کشور شوم و نه فقط یک مهاجر

        این قوانین موجب شد تا از هر لحظه‌ی زندگی در آمریکا‌، فقط زیبایی‌، شادی‌، فراوانی و نشاط را تجربه کنم و غربت و دلتنگی

        این قوانین موجب شده تا روابط عاشقانه‌ای را تجربه کنم

        و مهم‌تر از همه‌، هرگاه احساس می‌کنم می‌خواهم از مسیر منحرف شوم‌، دوباره شروع به مرور آگاهی‌های آن دوره‌ها می‌کنم.

        پس از شنیدن آن فایل و آگاهی‌هایش‌، من دیگر آدم قبلی نبودم. دیگر مدیر فروش گروه تحقیقاتی عباس‌منش نبودم‌، بلکه یک هدایت شده بودم که تصمیم گرفته‌ تا سر حدّ ممکن، شگفتی‌های وجودش و جهان اطرافش را تا سرحد ممکن تجربه کند و به آرزوهای فراموش شده‌اش امکانِ ابراز وجود و فرصتِ رشد و نمو ببخشد.

        نگاهم به همه‌ی فایلها‌، محصولات و حتی شیوه‌ی کارم در آنجا تغییر کرد و آن روز فهمیدم‌، شغلم‌، مقدس ‌ترین و معنوی‌ترین کاری است که در دنیا انجام می‌دهم.

        آن روز تصمیم گرفتم علاوه بر یک مدیر فروش‌، یک آگاهی‌پژ‌‌و باشم‌ و باقی بمانم و تصمیم گرفتم خودم اولین مشتری این محصولات زندگی ساز باشم و برای درک و عمل به آن آگاهی‌ها تلاش کنم. من هم مثل همه‌ی شما اعضای این خانواده‌، محصولات را از سایت خریده‌ام و بهای این تغییر را با عشق پرداخته‌ام.

        از نظر من‌، هیچ محصول و خدمتی در جهان‌، قابل مقایسه با کاری که گروه تحقیقاتی عباس‌منش انجام می‌دهد‌، نیست.

        از نظر من‌، گسترشی که‌، خدمات و آموزش‌های گروه تحقیقاتی عباس‌منش‌، در جهان ایجاد می‌کند‌‌ و در راستای برنامه خداوند برای گسترش جهان است، با هیچ خدمات دیگری قابل مقایسه نیست. به همین دلیل هم باید بهترین پاداش‌ها را از جهان دریافت کند.

        من شغلم را معنوی ترین شغل دنیا می‌دانم. هیچ عبادتی نمی تواند معنوی تر از لحظاتی باشد که در این مسیر سپری می کنم.

        هر بار در نظرات سایت می‌خوانم که یک عضو دیگر از این خانواده‌، به خاطر باور کردن و عمل کردن به این آگاهی‌ها و ادامه دادن در این مسیر‌، خودش و خداوند را بهتر شناخته و زندگی بهتری برای خودش ساخته‌، احساس می‌کنم به هدف‌مان رسیده‌ایم و توانسته ایم سهمی در گسترش این جهان و تبدیل آن به جایی بهتر برای زندگی‌، داشته باشیم.

        یعنی ما توانسته ایم دستی از طرف خداوند باشیم تا یک نفرِ دیگر‌، قوانین او را بشناسد‌، آگاهی‌های قبل از تولدش را دوباره به یاد بیاورد و با تکیه بر آنها‌، زندگی با کیفیت‌ بهتری برای خود بسازد.

        ️️️️️️

        مرور آگاهی‌های هر کدام از دوره‌های استاد عباس‌منش‌، هربار زنگ‌هایی را در وجودم به صدا در می‌آورد و موجب می‌شود تا بخشی دیگر از پاشنه‌های آشیلم را بشناسم و باید بگویم‌، بیش از اندازه‌ای که در رفع آنها موفق می‌شوم‌، زندگی‌ام در تمام ابعاد با کیفیت تر می‌شود و بهتر این کلام خدا را درک می‌کنم که می‌گوید:

        ان الحسنات‌، یذهبن‌السئیات.

        همه‌ی آگاهی‌هایی که در هر کدام از دوره‌های آموزشی استاد می‌آموزم‌، برای من در حکم کتابی هدایتگر است که صفحاتش شماره ندارند. پس به هر صفحه‌ای‌، هر جلسه‌ای‌، هر جمله‌ای‌، هر محصولی و هر فایلی هدایت شوم‌، آنجا نقطه‌ی شروعی دوباره برای من است.

        همه‌ی این دوره‌ها آگاهی‌هایی خالص و ناب هستند که هر بار تکرارشان‌، وجه دیگری از قوانین را به من می‌شناساند و به من یاد می‌دهد که درباره مسئله‌ی الانم را چطور با ذره‌بین آن آگاهی‌های خالص ببینم تا از عهده‌ی حل آن برآیم‌، تا به چگونگی‌ی حل مسئله‌ام هدایت شوم و دوباره رشد کنم.

        اما اگر بخواهم از تأثیرگزاترین آنها یاد کنم‌، می‌گویم:

        جلسات دوم‌، سوم‌، چهارم‌، پنجم و یازدهم دوره‌ی روانشناسی ثروت3‌، برای من بهترین و ناب‌ترین آگاهی برای ساختن باورهای توحیدی و باور احساس لیاقت است. اینجا خالص‌ترین آگاهی‌ها درباره هدایت و درباره احساس لیاقت‌، نهفته‌آند.

        جلسات نهم و دهم دوره‌ی راهمنمای عملی‌، ارتباط میان باورهای توحیدی و قوانین زندگی را به من آموخته و شناختی خالص از خداوند به من می‌بخشد. این دوره نقطه عطف شناخت من از قوانین بوده به گونه ای که بدانم چگونه آنها را در زندگی ام عملی کنم. این دوره به من چگونگی کم کردن مقاومت‌های ذهنی‌ام و کم کردن فاصله‌ی فرکانسی‌ای که باخواسته هایم دارم را یاد داد. این دوره چگونگی هم مدار شدن با خواسته‌هایم‌، چگونگی رسیدن به احساس خوب و بیشتر ماندن در احساس خوب را یاد داد.

        شناختی که هر بار اراده کرده‌ام‌، توانسته‌ام به واسطه‌ی آن زندگی بهتری در تمام جنبه‌ها برای خودم بسازم.

        دوره روابط‌، به من کلیک در صلح بودن با خودم را آموخته. من همواره و همواره و همواره و همواره از تنهایی‌ام بسیار لذت می‌برم حتی اگر بهترین مرد دنیا در کنارم باشد و زیباترین رابطه‌ی عاشقانه را داشته باشم.

        جلسه 6 دوره‌ی روانشناسی ثروت1‌، کلید ثروت است. به نظرم درک این جلسه‌، کلید باز کردن گنجی است که در کل دوره‌ی روانشناسی ثروت 1 نهفته است. اگر این جلسه را درک کنی‌، بهره‌ی کاملی از این دوره می‌بری و رسیدن به استقلال مالی برایت حتمی است.

        در واقع میزان بهره‌ی تو از دوره روانشناسی ثروت1‌، به اندازه درک این جلسه و بررسی سایر جلسه‌ها با ذره‌بینی است که این جلسه به دستت می‌دهد.

        دوره کشف قوانین‌، بهترین دوره برای شناختن ترمزهای مخفی ذهنت و کم کردن مقاومت‌های ذهنی‌ات است. و هرچه بیشتر این کار را انجام می‌دهد‌، نعمت‌ها خود به خود و راحت‌تر وارد زندگی‌ات می‌شود و به قول استاد‌، ثروت و رزق خودش به دنبال تو روانه می‌شود.

        دوره جهان‌بینی توحیدی‌، خالص ترین آگاهی‌ها را برای کسب مهارت کنترل ذهن و درک موضوع الهامات و دریافت الهامات دارد.

        و 12 قدم‌، شیوه‌ی طبیعی زندگی کردن را به ما یاد می‌دهد. شیوه‌ی تکامل یافتن در هر لحظه‌، شیوه‌ی رسیدن به موفقیت‌های پایدار و ادامه دار. شیوه رسیدن به ثبات فرکانسی در مدار خواسته‌ها و همچنان صعود به مدارهای بالاتر.

        و دوره عزت نفس مکملی است که باید در کنار آگاهی‌های تمام دوره‌ها و تمام آموزش‌ها به کار بروند و بهتر است بگویم‌، همه چیز بهتر است اول با این دوره شروع شود و با همراه بودن با این دوره دوباره بهتر و بهتر و بهتر بشود.

        اینها موضوعات و آگاهی‌هایی است که من کمک کرده تا در مدار هدایت قرار بگیرم. فقط خداوند و افرادی که مرا از نزدیک می‌شناسند می‌فهمند که چقدر همواره همه چیز برایم ساده اتفاق می‌افتد و چقدر خداوند به عنوان انرژ‌‌ی‌ای هدایتگر که این جهان را خلق کرده و هدایت می‌کند‌، هوایم را دارد و حتی اگر خودم هم نخواهم‌ و فراموش کنم، مرا مجبور به پیشرفت می‌کند و هدایتم می‌کند به سمت پیشرفت‌های بیشتر.

        و من مطمئنم جدی گرفتن این آگاهی‌هاست که وجودم ناخودآگاه‌‌، این وجه از خداوند را برانگیخته می‌کند‌، آدمها‌، موجودات‌ و هر چیزی که آن را جاندار یا غیر جاندار می‌نامیم را برایم مهربان می‌کند.

        واقعاً خدا را شکر می‌کنم که قبل از مرگم‌، توانستم قوانینش را درک کنم و برای درک بیشتر آن‌، مشتاق بمانم.

        مریم شایسته

        در پناه امن خداوند

        موفق باشید مهرک جان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          مهرک الهی گفته:
          مدت عضویت: 1669 روز

          سلام مجدد به زهراجون

          نمیدونم چطوری تشکرکنم ازت که من خواستم کاری رو انجام بدم وتو بدون زحمت

          مثل اموزشای استاد که میگه

          تو لازم نیست باعقل دنیویت بفهمی که ازکجا وچطورانجام بدی ،

          تو فقط بخواه وقدم بزار.

          ومن پرسیدم

          وتو عزیزکل داستانو برام گذاشتی

          چی باید بگم؟

          چه حس خوبی پیدا کردم بااین کارت وممنونم وسپاسگزار

          نکته بعدی اینکه احتمالا منو باکس دیگه ای اشتباه گرفتی ولی ازاونجایی که هیچکارخدا بیحکمت نیست شاید باید برم واین دوست دیگه ای رو که گفتینو

          یعنی گفتگوش بااستادو ببینم که البته نمیدونم کدوم فایله

          ولی ازاونجایی که گمون نمیکنم هم اسم من،

          نفردومی توی سایت باشه

          چون همه با تعجب به اسمم واکنش نشون میدن ،طوریکه اصلا همچین اسمی رو نشنیدن

          بنابراین، اینو یه نشونه میدونم که همسرمن که اصلا هیچی رو قبول نداره،روزی به مسیرقوانین خداوندی هدایت بشه.

          واقعا ازت ممنونم که روزموساختی.

          وشاکرخداوندم.

          برات بهترینهایی که دوست داری رو میخوام

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            زهرا گفته:
            مدت عضویت: 844 روز

            سلام مجدد به شما دوست عزیز

            خداروشکر ک آسون شدین برای آسونی ها

            خب من چون کامنت هایی که باید مرور کنم رو کپی میکنم

            خیلی راحت بهشون دسترسی دارم

            و خواستم سپاسگزاری کرده باشم بابت انرژی مثبت و خوبی ک به کامنتم داده بودین.

            و اما اسمتون بله خیلی زیباست اما درسته تشابه اسمی هستش

            فایل قسمت 43 گفتگو با استاد هم یه دوست عزیزی هستن به نام مهرک

            abasmanesh.com

            و فکر کنم بشه لینکش رو بذارم .

            خب خیلی حس خوبیه بنظرم ک نزدیکترین فرد زندگی ما باما همقدم باشه بخصوص تو این فضای بهشتی

            منم باهمسرم صحبت میکنم اما خب خیلی کم خداروشکر فقط گوش شنوا میده حرفام و عکس العملی نداره

            شاید اگه یه روز من واقعی تغییر کنم همسرم هم با من همراه تر بشه

            اما دوست دارم باهم دوره هارو گوش کنیم مثل استاد و مریم عزیزم باهم درباره قانون حرف بزنیم…

            راستش چند روز پیش یه ایده به ذهنم رسید گفتم زهرا اینقدر واکنش نشون نده

            (چون همسرم بیشتر تایمش تو اینستاگرام هست)

            ایده این بود ک هروقت دیدم همسرم گوشی دستشه و تو فضای مجازی وقت میگذرونه

            بگم خدایا شکرت همسرم داره کامنت های سایت رو میخونه و فایل های استاد رو نگاه میکنه با احساس خوشحالی واقعی

            و هروقت دیدم خوابه چون یکم خوشخوابه بگم خدایا شکرت عزیزدلم داره مراقبه میکنه

            با احساس خوشحالی واقعی

            نمیدونم نتیجه چی میشه

            توی رفتار همسرم

            اما قسمت قشنگش اینه ک دیگه من احساس بدی پیدا نمیکنم

            تمام این ایده های خوب از طرف خداست برام..

            روز و روزگار بر طبق میلتون باشه ان شاالله به زودی با همسرتون درباره قوانین و توجه ب زیبایی ها باهم صحبت کنید و دوتایی باهم داخل سایت فایل هارو دنبال کنید.

            موفق باشی مهرک عزیز

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              مهرک الهی گفته:
              مدت عضویت: 1669 روز

              سلام عزیزم.

              باز یه جواب عالی وآسون شدن برای آسونیها

              زهراجون خیلی تشکرمیکنم که زمانتو برام گذاشتی وجواب دادی.

              خدا چقدرقشنگ راه حلهارو جلوی پات میزاره

              فکرشو توکردی وباعشق برام نوشتی وحالا من هم اجراش میکنم.

              چه ایده خوبی

              البته رفتارهمسرم کم کم و مخصوصا ازوقتیکه دوره احساس لیاقتو شرکت کردم

              کلی تفاوت کرده

              یه خاطره جالب بگم،

              چندشب پیش که داشت ازخاطرات جنگ برای دامادم تعریف میکرد،جمله

              لارمیت اذرمیت ،لکن الله رما

              رو گفت ومن کاملا متعجب پرسیدم معنیشم میدونی؟

              ومعنی کرد

              ومن حس بسیار عالی پیداکردم

              به هرحال حتما ایدتو اجرامیکنم وانگار که مطمئنم جواب میده.

              بازم سپاسگزارم ازلینکی که گذاشتی وهمین الان میرم که بشنومش.

              درمسیرقوانین خداوندی موفق وپاینده باشی عزیزم.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2195 روز

        درود و سلام خدمت شما دوست عزیز

        برای پیدا کردن پروفایل خانم شایسته و یا هر کس دیگری .. اول روی قسمت پروفایل و یا اتاق شخصی خودتون کلیک کنید .. بعدش یک لیستی نمایش داده میشه .. روی داستان هدایت دوستان من کلیک کنید .. در صفحه ی شش پروفایل خانم مریم شایسته ی عزیز بعنوان گروه تحقیقاتی عباسمنش می تونید پروفایل ایشون رو ببینید ..

        روز و شبتون بخیریت و خوشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: