الگویی مناسب برای کسب و کار - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

764 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    معصومه گفته:
    مدت عضویت: 2255 روز

    سلام ب استاد جان

    مریم جون و دوستای عزیزم

    امید ک حالتون وصل ب نور عشق خداوند باشه

    سلام ب خدایی ک تمام صفات زیبا برای اونه

    سلام ب خدایی ک ازش هرچی بخوای جوابتو میده وتورو هدایت میکنه و از نور روشنی وجود خودش ب قلبم میتابه تا در مسیر اسانی ها قرار بگیرم

    در مسیر فکر ها قدم ها ایده ها و حرکت کردن کسب و کارم هستم،کاری ک خداوند ب خلاف گذشته ک اصن خبر نداشتم ک میتونه منو در همه ی ابعادش هدایت کنه،داره ب زبان ساده هدایتم میکنه

    هنوز نجوا دارم

    اما میاد میشنه کنارم و میگه دیدی چطور برای اونا انجام دادم دیدی فراوانی مشتری رو دیدی رشدشونو …پس برای توام میتونم انجام بدم:)

    من تو گذشتمم از خدا خیلی میخواستم

    اما با چه باوری از خودم؟ اینکه کارم ارزشمند نیست اینکه من دورم از نتایجی ک میخوام

    با باور اینکه خدا کمک میکنه جلو میرفتم اما انقد ترمز داشتم ک نمیذاشتم خداوند کارشو برام انجام بده

    همیشه ام گله میکردم ب خداوند ک چرا برای من نشد

    ولی من چه باوری داشتم ک این رو میگفتم

    این باور؛ک برای من نمیشه!

    تنهاکاری ک میتونستم انجام بدم بشینم هرچقدر میتونم جلوی این باور منطق بیارم ک برای منم میشه باید بشه حتما میشه

    من فقط باید باور کنم ک میشه

    استاد وقتی میگن باران رحمت الهی همواره در حال باریدن ب زندگی ماعه اما هرکسی ب اندازه ظرفش دریافت میکنه، پس من فقط باید ظرفم رو بزرگتر کنم چطوری؟

    باید در همین لحظه بتونم باتمام داشته هام و اطرافیانم لذت ببرم.زیبایی هاشونو جستجو کنم برای خودم با صدای بلند حرف بزنم ک ببین،این داشتتو ببین

    مهربونی قشنگی این ادمو ببین شکرگذار بودنشون باشم

    تا وقتی نفهمی چیزهایی ک داری نعمت های خداوندن و شکر گذار نباشی،ظرفت برای نعمت های بعدی بزرگتر نمیشه

    من هروقت اگاهانه از خودم میپرسیدم ک تو واقعا میخوای زندگی کنی ؟

    خب پس همین حالا چطور میتونی ب اطرافت نگاه کنی ک ازشون لذت ببری؟

    و بعد شروع میکنم ب اگاهانه دیدن نعمت ها و شگرگزار گذاری کردن از خدواند

    من هروقت میام رو هر قسمتی از شخصیتم کار میکنم اصن آرامش محض وجودمو فرا میگیره

    مثل گذشتمم نیستم ک اگه اشتباهی کنم خودمو توی حال بد نگه دارم سعی میکنم باخودم با مهربونی صحبت کنم و حالمو خوب کنم واقعا این بهترین کاریه ک برای معص انجام میدم

    .

    میخوام شروع کنم کسب کارم رو راه اندازی کردن

    پیچ قبلم رو با تمام باور های محدود کننده ای ک داشتم کنار میذارم

    و با این معصومه جدید شروع میکنم

    اگاهی ک خداوند ب قلبم بخشیده اینکه اینبار فقط فقط بدونه توجه ب نتیجه قدم بردارم و لذت بردن از انجام کارم مهم ترین هدفت باشه

    اینبار خداوند بهم میگه ک تکامل، تکامل تو با همین قدم های کوچک اما مداوم طی میشه

    شاید توقع زیادی داری اما باید اول ب پله سوم برسی تا باورت برای پله دهم قوی تر بشه

    نگو باید nتومن درامد داشته باشم (درامد بالاتراز مداری ک هستم)بگو من کارمو درست انجام میدم و تکامل درامدم ب راحتی طی میشه تا برسم ب راحت شدن بااون درامدی ک میخوام

    اول باید شکر گذار همین نتایج هم باشم ک ظرفم برای دریافت نعمت بیشتر بزرگ شه

    باهدایت خداوند ب این آگاهی رسیدم

    اگر خداوند شریک تو برای کسب و کارت بود باز هم این همه سوال داشتی ک چطوری از کجا !

    با این نگاه ک

    سرمایه ای ک میخوای رو شریکت مهیا میکنه

    پارچه،طرح و مهارت دوخت هم با خودشه

    گلچین بهترین مشتری هم خودش برات میاره

    عکس و فیلمارم خودش میگیره برات

    رشد پیج رو هم خودش انجام میده

    تجهیزات و امکانات هم خودش فراهم میکنه

    حالا با وجود داشتن همچین شریکی ایا تو نگران نشدنی؟ ایا تو نگران مشتریی؟ن

    تو میدونی ک فقط باید اون چیزی ک شریکت میگه رو باید گوش کنی کار سختم نمیخواد ازت ک از توانت خارج باشه

    فقط قدم اول رو میگه و تو بعداز انجام دادنت ک ایمانت رو بهش ثابت میکنی قدم دومم بهت میگه

    خدا قدرت اینو داره ک از راهی ک حتی فکرشم نمیکنی تورو ب خواسته هات برسونه تنها کلید داشتن این گنج فقط فقط اینکه باورش کنی تا برات انجام بده

    من واقعا قلبم رو باز میذارم برای دریافت الهامات و اگاهی های خداوند ک همواره منو ب مسیر صافه جنگلی با صدای پرنده ها با رقص برگ ها با نوارش نسیم روی موهام با دست تو دست خداوند حرکت کردن و لبخند زنان این جمله رو گفتن

    ک خدایا تو راضیم کردی راضی راضی(الهی شکر)

    امروز با توجه ب خوندن کامنت بچه ها 2بار از جلسه اول قدم 6 گفته شد ک باعث شد امروز برم و تمرکزی گوشش کنم

    من واقعا عاشق این قسمت بودم اما خدامیدونه ک امروز با گوش کردنش چقدر قلبم باز بود برای دریافت اگاهی هاش و قشنگ تراز این ک استاد تو این جلسه خداوند رو قوی ترین شریک برای کسب کار مثال زدن ک من بیشتر باور کنم این اگاهی رو ؛ چه کسی بهتر از خداوند میتونه شریک قدرتمند من باشه!

    در حال حاظر تمام اون چیزی ک باید داشته باشم برای قدم اول دارم

    کلی ام ایده دارم برای داشته هایی ک میخوام اما اول باید ایمانم رو ثابت کنم خدواند هم کارشو بی نقص انجام میده.

    .

    بینهایت دوستون دارم استادجونم

    پی نوشت:این کامنت حاوی عشق و بغل میباشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
    • -
      آتنا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 606 روز

      معصومه دختر

      عاشقت شدم

      چقدر تو آگاهی

      چقدر زیبایی

      زیبایی روحتو با اینکه ندیدمت با اینکه نمی‌دونم چند سالته حس کردم

      پیام من ام برای تو حاوی عشق و بغل می‌باشد و چقدر خوشحالم که خانواده ای انقدر عالی که هر روز آگاهی مو بیشتر و بیشتر میکنن دارم️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        معصومه گفته:
        مدت عضویت: 2255 روز

        سلام ب روی ماهت

        آتنای خوش قلب فرکانس پراز عشقت رو دریافت کردم

        ب قول دوستم معجزه خداوند برای ما اتفاق افتاده ک داریم روی بهبود شخصیتمون کار میکنیم

        و مطمئنم این مسیر،مسیر بودن توی جاده ثروت نعمت و عشق وسلامتیه

        خیلی قشنگه برای توام گذاشتم بخونی :)

        ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:

        ﺍَﺭَﻧﯽ ‏( ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ‏)

        ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ : ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ ‏( ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ ‏)

        ﺳﻌﺪﯼ :

        ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ

        ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ 

        حافظ :

        ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ

        ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ 

        ﻣﻮﻻﻧﺎ :

        ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ

        ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

        در پناه خداوند وهاب

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رامین حاتمی گفته:
      مدت عضویت: 972 روز

      سلام و درود خداوند بر شما دوستان گرامی و استاد عزیزم

      خدا هزار مرتبه شکر واسه این همه نعمت و برکت و فراوانی

      شاید چند روز هم نیست جلسه سوم و چهارم توحید عملی گوش دادم

      ولی با حرف های بسیار ارزشمند و زیبا شما دوست عزیزم

      دوباره جرقه اینو خورد تو ذهنم برم 11جلسه توحید عملی گوش بدم

      اونم از اول

      شما که گفتید کلید اصلی ساخت باورهای درست اینه که من اول ایمانم نبست ب خدا درست کنم

      متوجه این موضوع بشم ک هیچ عامل بیرونی نمیتونه منو ب موفقیت برسونه

      وقتی ک قدرت ب دست خداهست

      اون که همه جور حواسش ب من است چرا باید ب دنبال افراد کمک کنند

      چرا قدرت میدیم دست افراد چشم ب دست افراد یا عوامل بیرونی وام یا شرایط و موقعیت جغرافیایی هست

      نمی تونیم باور های درست بسازیم

      نمی تونیم حرکت کنیم

      ب نظر من تموم فایل توحیدی برای هر فرد که توان خرید دوره نداره استفاده کنه

      همه چیز تغییر میکنه باورش تغییر میکنه و همین طور نگاهش فقط ب دستان پر محبت خداوند متعال هست اونه که کمک میکنه تا تغییرات ب شرط ان که

      بگی خدایا من نمیتونم نمیدونم تو همه چیز میدونی کمک کن هدایت کنم ب راه راست

      تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم

      بازم همه چیز برمیگرده ب ایمان خودم ب خدای خودم

      ایمان دارم ک این وضعیت کامل تغییر میکنه نسبت ب باورهای که دارم

      خدایا شکرت واسه این همه نعمت و سپاسگزارم خداوند متعال که دوستان گرامی و استاد عزیزم ب من بخشید تا بتونم از این فضای بسیار معنوی و دوست داشتنی و لذت بخش.بی نهایت لذت ببرم و تجربه شما استفاده کنم

      کلام شما دوست عزیزم کلام خدا برای من بود بی نهایت سپاسگزارم از شما

      هر کجا که هستید در پناه الله یکتا شاد باشید سالم و ثروتمند در دنیا آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        معصومه گفته:
        مدت عضویت: 2255 روز

        سلام از طرف دختری ک امروز ب وعده قدم برداشتنش برای کسب و کارش عمل کرده و از خستگی جسمش هم خوشحاله چون امروز با تموم عشقی ک داشتم باهدایت خداوند کوک ب کوک ایده ذهنم رو دوختم

        .

        خوشحالم ک پیامم شمارو ب سمت خداوند سوق داده این احساس از سمت خداییه ک میخواد شمارو آغوش خودش حفظ کنه

        این حسی ک با خداوند دارم هرروز پیدا میکنم از زیباترین دستاورد های منه

        این احساس با دوستداشتن خودم شروع شد

        یعنی وقتی باتمام وجود خودمو بخاطر هر اشتباهی بخشیدم

        وقتی خودمو با هر ضعفی پذیرفتم

        وقتی خودمو در اغوش گرفتم و مثل یه رفیق صمیمی خودمو تحسین کردم

        اونوقت نور وجود خداوند روهم احساس کردم

        ساعت ها باهاش حرف میزنم و توی هرکاری ازش کمک میخوام

        هرکاری ک انجام میدم کنارش میگم خدایا این من نیستم ک دارم این کارو انجام میدم

        این تویی

        ذوق میکنم برای قشنگی های ک نشونم میده

        نمیدونم چطور باید از خدا بگم ولی حسش مثل اینکه تو قلبت پروانه میچرخه

        گلِ وسط هندونه رو میخوری

        زیر نور ماه کامل دراز کشیدی

        از کنار ی خونه ی ک رو دیوارش گل یاس اویزونه رد میشه و بوش مستت میکنه

        خدا بارون اردیبهشتیِ

        میدونی خدا توتمام قشنگیای دنیاست

        حتی تو مهربونی مامان

        .

        ادم یادش میره خداست ک میشه عشق و از طرف ادما میاد سمتش

        خداست ک نمیدونی،نمیدونی از چه راهی برات رزق میشه

        ولی میشه

        بشرط ایمان(احساسی ک الان اون نعمت تو زندگینه) و بعدش لذت بردن از بودن در حال

        .

        خدا گفت و منم نوشتم

        ممنونم ک باعث شدم قلبم لبریز از عشق خداوند بشه

        الهی شکر

        .

        .

        در پناه خداوند وهاب

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت اساتید عزیز و ارزشمندم

    عوامل بیرونی هیچ تاثیری در پول درآوردن کسی که ایمان دارد ،ندارد

    مهمترین نکته کنترل ذهن است

    اگر در هر شرایطی هستیم بتوانیم از پسِ نجواهای ذهن بربیاییم، مطمئنا شرایطمون بهتر میشه

    وقتی احساس خوب داشته باشیم و آرام باشیم ایده ها الهام میشن

    هیچ محدودیتی نیست مگر ذهن ما

    داستان مرضیه خانم بر ایمان ما افزود و برامون الگویی شد که عوض تمرکز بر عوامل بیرونی،بر عامل درونی تمرکز کنیم.

    همیشه یه راهی هست.

    با همین امکاناتی که داری و همین جایی که هستی شروع کن

    به اندازه ای که شخصیتت قوی میشه ،ثروتمند تر میشوی

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      مصطفی پوری گفته:
      مدت عضویت: 1936 روز

      بنام الله هادی

      سلام ابراهیم جان

      من از کامنت زیبا و جامعت اسکرین شات گرفتم وچندین بار مرور کردم و چقدر نکات را عالی درک و نوشتی

      یکی از نکات کلیدی که نوشتی: همیشه راهی هست فقط باید ایمان داشت که راهی وجود داره

      ممنون بابت این کامنت زیبا که وقت گذاشتی تا من باهاش باورسازی کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        ابراهیم گفته:
        مدت عضویت: 1396 روز

        سلام مصطفی جان

        خدا رو شکر میکنم که قسمتی از کامنتم مورد توجه شما قرار گرفته.واقعیت اینه اگر بتونیم کنترل ذهن داشته باشیم و احساس خوب رو همیشه در وجودمون روشن نگه داریم بطوریکه که در هر صورت شکرگزار باشیم ،بدون شک نه تنها راه است بلکه راه نمایان می‌شود.نکته مهم کنترل ذهن است و احساس خوب است.

        سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    محسن حیدری گفته:
    مدت عضویت: 3630 روز

    سلام به استاد عزیزم

    خیلی خوشحال شدم از اینکه بعد از آخرین فایلی که برای هدف گذاری سال جدید گذاشتید دوباره چهره زیباتون رو دیدیم ازتون بسیار سپاسگزارم

    خدارو صدددددد هززززااااررر مرتبه شکررر میکنم که منو هدایت کرد که در این خانواده بزرگ عباس منش عضو باشم …

    بی صبرانه منتظر دوره ای که دارید آماده میکنید هستیم ..

    خیلی با صحبت هاتون موافقم

    من خودم به شخصه روی بحث رعایت نکردن تکامل بسیار ضربه خوردم و خیلی روی خودم دارم کار میکنم و خدارو شکر به لطف خدا و آموزش های شما خیلی بهتر شدم …

    من ی نکته ای رو در جهت تکمیل فرمایش های شما بگم که اینکه ما داریم در مسیر موفقیت تکامل رو طی میکنیم این خودش تکامل میخواد یعنی ما باید یاد بگیریم که عجول نباشیم صبر صبر

    این یک واژه بزرگی هست که خداوند بارها در مورد صبوری کردن تو آیه های قرآن آورده …

    به قول استاد عزیزم

    صبر همراه با امید و توکل نه تحمل با زجر و باورهای مخرب نه

    صبری که با ایمان باشه همیشه جواب داده چرا که خداوند وعده داده که اگر صبر کنید پاداش ها بزرگ خواهد بود پس به نظر من تکاملی که استاد میگن همون صبر با توکل و ایمان و باور پرست هست ..

    باز هم تشکر میکنم از شما و یار و همرفیق دوست داشتنی تون خانم شایسته عزیز

    دوستتون دارم منتظر خبرهای خوب هستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  4. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 904 روز

    سلام به استاد بی نظیرم ومریم جونم

    وهمه دوستانِ عالیم

    خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم که این حداز انرژی وسرزندگی راباتغییر اساسی درهمه چیز به واسطه دریافت آگاهی های ناب ازاستادم به من عطا کرد تااز صبح زود که بیدارم تابه الان لبریزازآرامش واحساس عالی باشم ، که به جرات می توانم بگویم در وجودم آنها رانهادینه کرده ام وبه من برمی خورد بعدازاین همه مدت برگردم قدمی به عقب باید و باید هرروزعالی تراز روز قبل بود مصمم ترو عاشق وشیداتر ……

    ای جووونم به این پرادایس باشکوه واین حجم اززیبایی هایی که درخود باوربهشت درهمین دنیاراتجربه کردن به منصه ظهور رسانده ودوفرشته ای که چه زیبا درآن همه چیز راخلق کردند وماراهم متنعم ازتمام خوبی ها ونیکی ها،ایده ها وخلاقیت ها وتمرکزروی زیبایی هاوروابط بی نظیر ورشدوپیشرفت درتمام زمینه ها وباورهایی که زیروروکرده همه چیزرا و با قدرت ایمان وتوکل می شکافد وهرروز قدمی به جلو وردپاهایی که چه زیبا مانده اند ونتایجی که باورایمان واقعی به خداوندرابه سرحد کمال رسانده است….

    چه بگویم ازکدام لطف پروردگارم بگویم که این روزها بااونفس می کشم،صحبت می کنم،می خندم ،شکرش رافریادمی زنم ،اشک شوق می ریزم که اینطور مرابه جایگاهی رفیع رسانده که آرامش شود سهم قلبم ووجودش تمام تاروپود مرادربرگیرد……

    درجایی اززمان هستم که همه چیز در طبق اخلاص عطا کرده واین حدازرشدوپیشرفتِ دنیایش که فقط باید شکرکرد و سجده به درگاهش ،ثروت ،سلامتی، آرامش، احساس عالی ،استادی بااین کمالات وتوحیدی ،خانه ای عالی ،روابط بی نظیر، فراوانی فراوانی وفراوانی والهامات وایده هایی که چقدر واضح وآشکارا درذهن بازوپاک قرار می دهد وخودش همه کارهارا به ساده ترین شکل ممکن انجام می دهد وسهم من فقط دراحساس عالی وشکرگزاری هرلحظه ام ماندن بود وهست ….

    کسب وکاری که دراول ماه مبارک رمضان باامکاناتی ساده اما دلی مالامال ازوجودش دراجرایی کردن ایده هایش چنان برایت تبلیغ می کند که هاج وواج می مانی وخیروبرکتی که تمامی ندارد چون اصول رارعایت می کنی اصول اولیه درشروع کار، یعنی همان باوری که ازاستادت درقدم های طلایی آموخته ای وزمان اجرای آنها درعمل که همه می گویند چطوری اما (اگربشود چه می شود) وفقط در درونت جواب آن راداری ،آخخخخخ چه بگویم ازخدایی ات چه بگویم که باتوبودن واقعا پادشاهی کردن است ….

    دیشب درحین پیاده روی وگوش جان سپردن به صدای ناب استادم درآخرین فایل طلایی قدم هفتم چنان ایده هایی برای رشدکسب وکارمان درذهنم

    خداوندقرارداد که نگووووووو،بعد درحیاط خانه باغ نشستم ومصطفی آمدو گفتم وچقدراستقبال کردومدتی با هم گفتگو کردیم وبعد نگاهم به عظمت آسمان تلاقی پیدا می کردوچشمکی به خدایم زدم که چه میکنی سلطانِ ایده وخلاقیت…..

    راستش قراراست مبلغ چشم نوازی از خزانه اش به حساب مان واریزشود وخودش دارد به ساده ترین وعزتمندانه ترین شکل ممکن آن هم نقد به حساب مان واریزکند،می بینید باخداهمه چیز ممکن است وتو فقط به نظاره می نشینی که چطور وهابیت خودرا به تو نشان می دهد ،بله می شود وقتی باورهایت ،دستخوش خودش می شود خودِ خودِ خود خداوندِ روزی دهنده بی حساب ……

    چه نقشه هایی برایمان کشیده ،چه طراحی هایی که درحال انجام است من ایمان دارم ولی باز هم هرچه خواست او باشد راضی ام به رضای خودش

    ولی چنان نتایج راعلنی می کند که می شود تجربه های عالی ،ایمان عالی وصبری که اوج احترام به خودش است وبعدچه ها که برایت نمی شود وچه ها که برایت نمی کند ،همه چیز می شود وقتی دل به دریای وسیع قدرت ،دانایی وتوانایی اش درتمام امورمی سپاری که هرچه ازاین دریای پرازنعمت وفراوانی هایش درهمه ابعاد برمی داری تمامی ندارد…….

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید وباخداوند بدرخشید ……دوستتون دارم وبه امیدسپردن همه چیزبه خودش،الهی آمین.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      سید مصطفی میربهرسی گفته:
      مدت عضویت: 946 روز

      سلام و خداقوت خدمت خانم عزیزم و استاد عباس منش و خانم شایسته انشالله همیشه شاد سلامت باشید من خیلی خوشحالم که تو سایت استاد هستم و به لطف استاد و خدا و خانم عزیزم خیلی پیشرفت کردیم الهی شکر من بیشتر دیگه بلد نیستم بنویسمرضا عطار منش خیلی زیاد ماشالله کامنت میزاره انشالله دوستان همه شاد سلامت باشن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    فرزانه حری گفته:
    مدت عضویت: 2659 روز

    ای خدااااااا

    خدای قشنگم سلام

    استادای نازنین و زیباروی خودم سلام

    دوستای سایت زیبای بهشت سلام

    ..

    استاد این فایل خیلی خیلی خیلی همزمانی داشت، بخدا که دیروز داشتین با من حرف میزدین، انگاری پشت هر جمله تون این بود که فرزانه ببین با تواما.

    استاد مو به تنم سیخ شد خداوکیلی گریه کردم و متوجه شدم که در حد چند دقیقه چقدر شرک ورزیدم، الهی شکرت خدایا آخه بعضی وقتا انقد همه چیز معجزه وار اتفاق میوفته که میگی مگه مییییییییشه مگه داااااااااااریم.

    .

    الان براتون میگم چی شد.

    یه مدتیه که ما مشغول ساخت خونه رویایی قشنگمون هستیم و خب بابت یکسری جوازها یکم کارمون گره خورده بود. دیروز همسرم گفت بیا باهم بریم شهرداری، اصن استرس شدیدی گرفتم که وااااااااای دوباره شهرداری و اصن دوست نداشتم برم. از یه طرف دیگه دیروز بارونی بود و زمانی که بارونی باشه شرایط کاری ما یکم سخت میشه(اینو بگم که دارم باورهای مناسب می‌سازم که هیچ عامل بیرونی حتی بارون روی کسب و کارم تاثیر ناخواسته نذاره). خلاصه همه اینا دست به دست هم داد که سر صبح فرکانسم منفی بشه. علی(همسرم) بهم گفت نه اینطوری نمیشه روزمونو شروع کنیم، بیا یه فایل قشنگ میذاریم، شکرگذاری میکنیم، صبحونه مشتی میخوریم و با انرژی بالا روزمونو می‌سازیم. منم به سختی خودمو جم و جور کردم و باهاش موافقت کردم. نشستیم صبحونه بخوریم، اومدم فایل هدایتی بزنم که یهوو دیدم عهههههههههه، فایل جدید. ااااااااا موضوع فایل چی میگه، پلی کردم، اااااااااااااااا خدای من قضیه چیه. استاد بخدا شما داشتی بامن صحبت میکردی، نگاهتون تو چشم من بود، اون اخمی که توی چهره تون بود بخاطر این بود که حساب کار دستم بیاد. قشنگ حس میکردم بهم میگین پاشو دختر پاشو خودتو جمع کن مگه آسمون به زمین اومده، این چرت و پرتا چیه میگی واس خودت، اینا چیه تو ذهنت میگذره، پاشو جم کن این مسخره بازیارو. نگا کن ببین یه خانوم، توی کشور جنگ زده، جایی که اصن رو هوا بوده همه شرایط، چجوری زندگی خودشو پدرشو عوض کرد، بعد تو نشستی فکر بارون و شهرداری می‌کنی. کدومشون آخه قدرتش بالاتر از خداس. خدا هم که قدرت رو به تو داده دختر، پس یعنی تو قدرتت از شهرداری و هر عامل بیرونی بیشتره، بگیر ببینم، بگیر بساز امروزتو وگرنه پشیمون میشی. اما اگه بسازیش اونوقته که به خودت افتخار میکنی و میگی دیدی اونروز ساختم، پس الآنم می‌سازم.

    خلاصه کلی گریه کردم پای این فایل و حالم واقعا عجیب بود و گفتم امروز میخوام متفاوت بسازمش.

    با حال خوب رفتیم شهرداری، شهردار نبود، رفتیم پیش معاون شهردار و توضیح دادیم بهش که چی به چیه. یا خدا، استاد با یک آرامشششششششی برای ما توضیح داد و خیالمون رو راحت کرد که اصن مو به تنم سیخ شده بود. دفتر معاون شهردار همیشه شلوغه همیشههههههه، اما دیروز من بودم و علی و خودش و با آرامش کامل برامون توضیح داد و گفت نگران هیچی نباشید همه چیز حل شدنیه.

    ای خداااااااااااااااا

    این همه برو بیا شهرداری هیچی نشد، حتی فرمانداری گفت نمیشه، اما دقیقا هرجایی که گفتن نمیشه من تو دلم میگفتم چرا میشه، و شددددددددددد(این اتفاق چندین و چند بار توی زندگیم افتاده).

    خب این از این خدایا شکرت که از زبون بنده ت باهامون حرف زدی قربون شکل ماهت برم. استاد بعضی وقتا دلم میخواد خدا رو بغل کنم، دوتا ماچ آبدار به لپش، دوتا گاز محکم به بازوهایش بگیرم از بس که عشقه

    .

    مورد بعدی چی بود؟ بارون

    همینکه از شهرداری اومدیم بیرون یهوو دیدیم ااااااااا هوا که آفتابیه، ابر خاصی هم توی آسمون نیس، به علی گفتم هوا خوبه ها، میخای بریم در مغازه؟ یکم دودل بودیم که یهوو من گفتم آره بریم، بریم خونه وسیله ها و ناهار برداریم و بریم مغازه.

    اومدیم و نتیجه ش شگفت انگیز بود. جایی که ما هستیم خیابون پهنی داره. استاد دیروز همه کامیونای کلارآباد اومده بودن پیشم چای بخورن.

    همه مشتری های پولدار، ثروتمند، بخشنده، لوتی، مشتی و خلاصه خاص تر از همیشه دیروز اومدن پیشم، همشون ازم تعریف میکردن، از چای تعریف میکردن، اصن لذذذذذذت بردن. اینم بگم بارون اومدا، اما در حد دوتا رگبار کوچیک و چیز خاصی نبود، اتفاقا باحال ترم شد، خخخخ

    .الان به شدت خوشحالم که تونستم یه روز به ظاهر بد و ناخواسته رو تبدیل کنم به یه روز خیلی خیلی خوب و جیگر و ملوس و ناناس و عشق و پر برکت و پر از خدا.

    الهی شکرت که توانایی تغییر و خلق کردن رو بهم دادی قربون سرت برم. ماچ به اون چال لپای قشنگت عشق قشنگم.

    دوستون دارم

    قلب قلب قلب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2148 روز

      فرزانه جان سلااام

      کامنت شما رو خوندم و چون من تقریبا تازه از این مرحله عبور کردم گفتم برات بنویسم

      سعی میکنم خلاصه کنم

      ما تابستون 4٠١ هدایت شدیم ب خرید زمینی 4٠٠ متری

      و دستان خدا اومد ب کمک ما برای ساخت

      توی بعضی کامنتهام پازسال نوشتم که ی جاهایی چطور پول و مصالح جور میشد

      خلاصه ما در کمتر از یکسال وارد خونمون شدیم

      خب حالا نوبت سند بود

      و اینجا کلاااا حرف و باور همسرم و خیلیا که با همسرم هم مدارن اینه که:

      کارمندای اداره ثبت رشوه خوار هستن و اصلااا بدون پول کارت راه نمی ندازن

      ( سال ١4٠٠ ما ی ساختمان 5 واحدی شراکتی با پدرو مادرم داشتیم

      و پدرم برای تفکیک سند مادر

      دوماه هر روز صب تا طهر میرفت اداره ثبت

      و دعوا و اعصاب خوردی داشت

      تا بالاخره وقتی فهمیدن پدرم شیمیایی بوده و …

      کار راه انداختن و سند دادن بدون رشوه

      ولی پدرم خیلی خسته شد)

      حالا فکر کن ی تحربه داغون اینطوری هم بود

      همش همسرم میگفت سند گرفتن هیهاات

      گفتم بابام که اومد اینجا بهش میگم

      بره دنبال کارها ( چون همسرم اصلااا مرخصی نداشت)

      خدا جور کرد و پدر و مادرم از تهران اومدن برای عید پیش ما

      و من ب پدرم گفتم

      خدا شاهده یک هفته نشد و پدرم با سند اومد خونه

      از همون اداره ای که رشوه میگیرن تا کار راه بندازن

      خدا ی همزمانی ایجاد کرد

      که توی روز 5 م

      پدرم که ب اداره مراجعه کرده بود

      از استان برای بازرسی و جلسه اومده بودن

      و اون اقای بازرس ب کارمندا دستور داد که باید کار این اقا رو امروز تمام کنین ب این دلیل که فقط

      گفت ایشون ادم محترمی

      کارش باید انجام بشه ( پدرم حتی از طرف همسرم هم وکالتنامه نداشت)

      و بابام ساعت ٣/5 عصر با سند اومد خونه

      و تمام

      ب همین راحتی

      ( من هربار که همسر نق میزد که چطوری سند بگیریم میگفتم خدا بزرگه

      و شد )

      ایشاله این حس و حال نصیبت بشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        فرزانه حری گفته:
        مدت عضویت: 2659 روز

        ای جااااااااانم صدی قشنگم

        چقد عالی که امروز صبح جمعه اولین کاری که کردم این بود که اومدم توی سایت، بعد اون نقطه آبی رو دیدم و کامنتت رو خوندم.

        اینا همش نشونس از خدای مهربونم، داره باهام حرف میزنم هر لحظه که همه چیز شدنیه.

        الهی شکر که الان تو خونه ناز قشنگتون هستین. ما هم ایشالا یکی دو ماه دیگه خونه مون تمومه و اون حس قشنگی که داری رو منم تجربه میکنم.

        مرسی که برام گفتی

        عزیزمی

        ماچ بهت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 2954 روز

    خدایا شکرت برای این فایل و امید و انگیزه ای که مجدد گرفتم

    خدارو شکرت برای قلبم که اماده ی دریافت این اگاهی ها هست

    خدایا شکرت که توکل من به خدای مهربانم است

    خدایا شکرت که خدایی وهاب و رزاق دارم

    خدایا شکرت که من به راحتی و بسیار ساده پولدار شدم و هستم

    خدایا شکرت من بدون کمک خاصی از بیرون فقط، خداوند منو هدایت کرد به سمت مشتریهای عالی و قدر شناس

    خدایاشکرت من از حمایت و هدایت خداوندم برخوردارم

    خدایا شکرت من فقط روی خدا حساب باز میکنم

    خدایا شکرت من در آمدم هر روز بیشتر و بیشتر میشود

    خدایا شکرت پولدار شدن برای من امری طبیعی است

    پولدار شدن در خون من و در رگهای منه خدایا شکرت

    خدایا شکرت من قابل نفوذوتاثیر گذار هستم

    خدایا شکرت من لایق و ارزشمندم

    خدایا شکرت من خوش، شانس و خوش روزی ام

    خدایا شکرت از درو دیوار مشتریهای دست به نقد میاد برای من

    خدایا شکرت امسال بهترین سال زندگیا منه و بیشترین فروش رو دارم

    خدایا شکرت من همواره از هر نظر و هر جهت سالم تر پولدار تر و خوشحال ترم

    خدایا شکرت ذهن من ایده های خوبی برای پولدار شدن در کسب و کارم رو داره

    خدایا شکرت من به طرز معجزه آسا معروف ومشهور شدم و کارم توسعه پیدا کرد

    خدایا شکرت من میدانم خدای من رحمان و رحیم و بخشنده و مهربانه

    خدایا شکرت من از هر نظر و هرجهت حالم

    خوبه و روابطی شگفت انگیز و بسیار عاشقانه با خانواده ام و دوستانم دارم ـ

    من در فرکانس عشق برکت ثروت نعمت و فراوانی ام

    خدایا صدها بار شکرت من عاشق خودم و زندگی ام هستم

    اولین قدم برای اینکه به جایی برسی، این است که تصمیم بگیری دیگر جایی که هستی نباشی…

    سپاس از ذهن آرام و نگاه زیباتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  7. -
    مریم رستمی گفته:
    مدت عضویت: 2912 روز

    سلام بر همه دوستان و اساتید همین الان یک کامنت گزاشتم و در حینی که کامنت گزاشتم یک دفعه یادم اومد که من امروز دلم برای همسرم یک جورایی سوخت آخه ما با همسرم الان یک سال و نیم هست که مهاجرت کردیم و همسرم با فکر خودش رفت جلو ولی من با کار روی روانشناسی ثروت یک و هدایت الله و خب نتایج هم فرق می‌کنه مطمئنا. همسرم از روزی که اومدیم سه تا کار مختلف رو انجام داده و در هر سه کار ناموفق بوده من هم یک کار انجام دادم البته اشتباهات زیادی داشتم ولی درآمدمن کم کم اضافه شد و امروز داشتم به کار سوم همسرم نگاه میکردم و یک دفعه دلم سوخت که باران و یک سری عوامل بیرونی محصول رو خراب کرده و دیدم که من از اینکه موفق تر بودم احساس خجالت دارم و با اینکه من.ر وی این باور به زعم خودم خیلی کار کرده بودم ولی دیدم که چقدر این باور موزیانه رفتار میکند و فورا مچش رو گرفتم و به خودم گفتم که چرا من لیاقت اینو دارم که موفق تر باشم و دلم برای کسی نسوزه دیدم که من یکسالونیم روی این کارم استقامت کردم دیدم که من فورا هدایت ها رو گرفتم و انجام دادم دیدم که من برای خودم شریک وام قرض و اینجور چیزها نگرفتم و در دامشان نیافتادم دیدم که من خیلی جاها ذهنم رو کنترل کردم و نترسیدم و جلو رفتم و از همه مهمتر من کارم رو بر اساس علاقه نه اینکه پول توش باشه یا نه انتخاب کردم و پس من لیاقت موفقیت بیشتر رو دارم من سعی میکنم که دلم برای کسی نسوزد من سعی میکنم از نعمت ها یی کی که خداوند در اختیارمان داده استفاده کنم و لذت ببرم

    خدایا بینهایت از تو سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      الیاس و فاطمه سادات گفته:
      مدت عضویت: 1370 روز

      سلام دوست عزیزم.

      خوشحالم برای موفقیت هات.

      به نظر من

      بهترین دلسوزی و کمک و راهنمایی که شما میتونی واسه همسرت داشته باشی اینه که راهتو بدون دلسوزی و محکم ادامه بدی و نتیجه پشت نتیجه بگیری تا همسرت با دیدن نتایجت به این مسیر هدایت بشه و ایشونم موفق بشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      راضیه گفته:
      مدت عضویت: 658 روز

      افرین دختر

      ای ولله داری

      هیچی مثل دلسوزی کردن ادمو زمین نمیزنه.

      زیاد دیدم تو زندگیم.

      کسایی ک دلسوزی میکنن عین همون اتفاقات رو برا خودشونم جذب میکنن.چون در اون فرکانس قرار گرفتن.

      من خیلی وقتا دلم برای همسرم میسوخت و گاهی این دلسوزی ب مشاجره و تنش می انحامید که چرا تمرکزت روی پیشرفتت نیس چرا هر چی بدبخت بیچارس دورت جمع کردی و تازه میای واس منم تعریف میکنی…

      خلاصه این دلسوزی من زندگیمونو خیلی سرد کرده بود.

      ولی الان مدتیه ک قدم 1 رو خریدم و تمرکزم رو از روی همسرجان برداشتم گداشتم روی راه انداختن کسب و کار برا خودم. اول راهم. دارم اموزش میبینم. ولی میدونم ک باید پی و فنداسیون قوی باشه برای طی کردن تکاملم.

      همسرمم ک گاهی میاد شروع میکنه برام از گرفتاری ها و دعواهایی ک هر روز بیرون داره برام تعریف کنه سریع با یه لبخند یه دستی رو صورتش میکشم و میگم قرربونت برم پس خیلی خسته شدی من برم یه چایی برا عشقم بریزم بیام و بعدشم ک میام سعی میکنم حرفو عوض کنم تا رشته کلامش یادش بره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    الهام 🌳 گفته:
    مدت عضویت: 2341 روز

    سلام به استاد عزیزم

    خانم شایسته ی عزیز

    و مرضیه ی عزیز و دوستان دیگه که اینجا هستید و کامنت من رو‌ممکنه بخونید

    چقدر لذت بردم چقدر کیف کردم از‌کامنت مرضیه …

    واقعا به قول خانم شایسته چند نفر هستن که ایمانشون مثل مرضیه است و کوچکترین امکانات رو میبینند و بیشترین بهره وری را دارند…

    بریم سر اصلِ مطلب.

    از پارسال که دارم رو خودم درست حسابی تر کار میکنم ،

    همش میگفتم خب اگه من مدارم تغییر کرده و باورهام بهتر شده پس باید مثلا مهاجرتی میکردم، یا خونه از خودم داشتم … از خونه ی با خانواده هجرت میکردم

    یا اصلا فکر میکردم الان چون من تغییر کردم شرایط کشورم باید رو به بهبود بره..!!!!! خیلی عجیبه این طرز فکر ها!!!!

    اما اتفاقات اخیر که داره میفته مثلا همین قانون حجاب اینا که دوباره راه افتاد یکم ذهنم رو بهم ریخت… هی باز با خودم حرف میزدم میگفتم ولش کن فوقش دیگه پیاده جایی نمیرم…

    هرجام که گیر میدادن اصلا نمیرم…

    یعنی داشتم فرار میکردم یا به قول شما آشغالارو زیرِ مبل میریختم، فکرم میکردم دارم اعراض میکنم دیگه…

    الان با گوش دادن این فایل دیدم بابا عجب ایمانی داشته مرضیه، وضعیت من در مقایسه با وضیعیت مرضیه جان در کشورش انگار که ما در بهشتیم…

    فکر کن مشکلات با همون دولت قبلی براشون وجود داشته ، برای زنان مخصوصا.

    حکومت عوض میشه اوضاع وخیم تر هم میشه اما مرضیه براش مهم نبوده، خدا هی هدایتش میکنه که ظرفش رو بزرگ کنه تا کلا از اون کشور ببرتش و تو ٣ سال زندگیش با جاش عوض میشه…

    به خودش نگفته ای بابا من که دارم عوض میشم چرا مملکت اوضاعش هی بدتر میشه، به خودش گفته اوضاع بیرون اصلا ربطی به من نداره…

    اونوقت من فکر میکردم چون اوضاع زندگیم بهتر شده، چون باورام یکم تغییر کرده ، الان کشورم قوانینش بخاطر من باید عوض شه، (هرچی بیشتر فایل رو گوش میکنم و کامنت خودم رو میخونم ، بیشتر تعجب می کنم که چرا همچین طرز فکری داشتم!!!))

    در صورتی که اگر من باورهای خوب بسازم و این کشور پاسخگو نیاز من نباشه خدا جام رو هم عوض میکنه…

    به من چه قانون حجاب هست

    به من چه دلار چقدرِ

    حکومت دست کیه…

    تنها کاری که به من مربوطه اینه که رو خودم کار کنم باورهای بهتر بسازم…

    و عمل کنم به الهاماتم و خدا خودش بقیش رو انجام میده به بهترین شکل.

    استاد اصلا انقدر مطالب سنگین و جذابه، هر دفعه برداشت بهتری دارم…

    واقعا سپاسگزارم ازتون

    چه خوب شد فایل جدید گذاشتید ، دلمون باز شد از دیدنتون…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
    • -
      نرگس نیکخو گفته:
      مدت عضویت: 1690 روز

      چه خوب که شما هم برداشتتون رو نوشتین منم مثل شما فکر می کردم البته در مورد زندگیم می گفتم پس چرا تغییری نمی کنه پس چرا باز همون ادم ها پس حتما نتونستم درست باور سازی کنم پس حتما من نمی تونمو … الان مفهوم ترمز ها رو درک کردم با متنی که شمانوشتین ممنونم ازتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        الهام 🌳 گفته:
        مدت عضویت: 2341 روز

        سلام عزیزم

        ببین یه جا تو فایل استاد میگه وقتی رو باورهات کار می کنی، مغازت مثلا همون مغازست ، جاش عوض نشده …

        اما جنس مشتری ها عوض میشه…

        مثلا دیگه چونه نمی زنند ..

        نقد خرید می کنن…

        خیلی دارم به این موضوع فکر میکنم..

        درسته منم هنوز تو همین خونه ام ، با همین خانواده… با همین شهر و کشور … اما جنس اتفاقات تو همین محیطی که هستم… جنس رفتارها هی عوض شده…چرا!؟ خب مسلما چون من تغییرکردم…

        انقدر تو خونمون احساس آرامش دارم… باور کن هر جا میرم ، دوست دارم برگردم بیام برم تو اتاقِ خودم… البته همیشه هم انقدر مثبت نیستم فقط وقتایی که خوب رو خودم مستمر کار می کنم…

        قطعا اگه باورهای من بهتر شه… منم مثل مرضیه و خیلی های دیگه ، زندگیم تغیراتش بیشتر میشه ، بهتر میشه…

        ممنون ازت که برام کامنت گذاشتی و باعث شدی هم دوباره بخونمش هم اینارو بنویسم…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    زینب حاجتی گفته:
    مدت عضویت: 974 روز

    بنام خدای وهاب

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم جون که بی نهایت دلم براشون تنگ شده بود،

    هر روز چندین بار به سایت سر میزدم

    ودرحین سرزدن به سایت با خودم میگفتم استادامیدوارم فایل جدید گذاشته باشی ،پس کجایی چرا نیستت ما بهت احتیاج داریم !!!!

    امروز صبح هم به محض بیدارشدنم به رسم عادت

    به سایت سرزدم،

    و ای جان فایل جدید اونم چی درمورد کسب وکار چیزی که من این روزا بشدت بهش نیاز دارم استاد فایل جدید گذاشتن

    کلی زیرلب زمزمه کردم خدایا شکرت خدایا شکرت

    این فایل رو تو برا من فقط برای چالش کاری من که این ماه فروشم کم شده فرستادی!!!!

    من سه ساله کسب وکار خودم رو راه آنداختم

    میخام اینجا داستانش رو بگم

    من زینبم از شهر شوش خوزستان

    ازسال 98شروع کردم به بیرون از خونه کار کردن برای اینکه فقط یه پول تو جیبی داشته باشم،

    من مدرک مهندسی بهداشت حرفه ای دارم ولی هیچ وقت ازش استفاده نکرده بودم و بیرون خونه کار نکرده بودم

    وقتی در پاییز سال 98 اینترنت به مدت چند روز در کل کشور قطع شد و تلگرام فیلتر شد من هدایت شدم به برنامه دیوار واز سر وقت گذراندن چرخی تو برنامه دیوار میزدم واگهی های استخدام منشی ونیرو رو میدیدم اونجا بود که یه سرم زد برم دنبال کار وبه یکی از این آگهی ها زنگ بزنم

    واینجورشد که من بعد چند روز هدایت شدم به کار کردن در فروشگاه بزرگی در چند قدمی خونمون که من حتی تا اونموقع نمیدونستم که همچین فروشگاهی نزدیکمون وجود داره

    من به عنوان فروشنده و همچنین مسئول جذب مشتری وبستن قرارداد با مشتری ها وناظر بر کار نیروهای اجرایی مشغول به کار شدم

    واینجا من با وجه جدیدی از خودم روبرو شدم که چه توانایی های دارم

    خیلی زود به کار مسلط شدم وهم کارفرما وهم مشتری ها ازم راضی بودن و میگفتن خیلی خوب و حرفه ای ارتباط برقراری میکنی فروش رو بلدی البته که کلی اشکال هم داشتم

    اونجا بود که فهمیدم باید روی یسری ویژگی های اخلاقیم کار کنم مثلن زود عصبی شدنم

    بعد یکسال کار کردن اونجا چون هم کار سخت بود وهم حقوقش پایین با خودم گفتم من باید برای خودم کار کنم اینجوری نمیشه ادامه داد تاکی برا کسی که از خودم سنش پایینتره کار کنم؟؟

    با اینکه خیلی این کار منو پر تجربه کرد وخیلی چیزها ازش یاد گرفتم عید1400به کارفرما اعلام کردم من فقط تا آخر فروردین با شما همکاری میکنم به فکر نیروی جدید باشید

    کارفرما گفتن چرا آیا با همکارهابه مشکل خوردی آیا مسئله مقدار حقوقته هرچی باشه ما حلش میکنیم

    من گفتم خیر هیچ مشکلی نیست ولی من باید برم باید فکری برا خودم کنم باید یه کاری کنم در جهت رشد خودم

    اونموقع با قانون جذب آشنا شده بودم ولی با استاد خیر،فک کنم تو اینستا یکی دوبار کلیپ ازشون دیده بودم ولی پیگیرشون نبودم

    به هرحال من از اون کار اومدم بیرون و هدایت شدم به یه کار موقت وسبک که فقط هم ورودی مالی داشته باشم هم فک کنم چه کاری راه بندازم

    اینم بگم که من در حالی به کار شخصی فک میکردم که حتی یک میلیون هم پول نداشتم برای شروع کاری که بهم الهام بشه

    هر روز از خدا میپرسیدم خدایا چیکار کنم؟؟؟

    به سرم زد پیج فروش آنلاین مانتو بزنم

    عجله ای برا شروع کار نداشتم و داشتم ایده فروش آنلاین مانتو رو برسی میکردم که بهم الهام شد بنا به چه دلایلی مانتو ایده خوبی نیس ومن راحت پذیرفتم

    و همچنان تو ذهنم دنبال یه محصول بهتر می‌گشتم برا شروع فروش آنلاین وپیج زدن

    که بهم الهام شد یعنی واقعا خیلی سرراست خدا بهم گفت محصولت رو کتونی انتخاب کن بنا به این دلایل

    منم گفتم چشم وقلبم آروم شد دیگه من محصولم رو انتخاب کرده بودم ودنبال فرصت مناسب می‌گشتم که اجراش کنم

    بعد دوسه ماه در آبان 1400 هدایت های خدا از راه رسید ، دستان خدا وارد کار شدن، درهایی به روم بازشدن که من با وجود همه ترس هام با تمام وجود تمام نجواهای ذهنم قدم قدم اقدام کردم خیلی میترسیدم که اگه نشه چی میشه

    ولی من شروع کردم دونه دونه مسئله حل کردم

    نمیدونم چرا ته دلم میگفتم میشه شروع کن تهش موفقیته

    از دی ماه 1400با خرید فقط چند مدل کتونی ارزون قیمت زنانه پیج زدم بدون هیچ گونه امکانات ومهارتی درمورد اینستا وکار رو شروع کردم

    شروع خوبی نبود ومن بعد دوماه در اسفندماه به سرم زد یا بهتره بگم این ایده اومد که مغازه بزنم

    حالا با کدوم امکانات با کدوم سرمایه من هیچی نمیدونستم فقط بهم الهام شد مغازه بزن

    من بعد چند روز در عید 1401له خانواده اعلام کردم من مغازه میخام باید مغازه بزنم و فروش حضوری کتونی رو هم شروع کنم گفتن با کدوم سرمایه گفتم نمی‌دونم ولی می‌دونم خداکمک می‌کنه سرمایه جور میشه اونا لبخندی از سرتمسخر بهم میزدن

    خانواده در ابتدا حرفمو جدی نگرفتن وپیش خودشون گفتن بعد چند روز از سرش میفته

    ولی وقتی دیدن من جدی هستم مخالفت کردن به علت نداشتن سرمایه اولیه برا مغازه زدن

    ولی من کوتاه نیومدم بهم الهام شده بود راه درستیه ایمان داشتم راهم درسته هرچند پر از سختی وموانعه

    میدونستم راه دراز پر چالشی پیش رو دارم ولی ته دلم میگفتم میشه کوتاه نیا منصرف نشو ادامه بده راهها باز میشه مسائل حل میشن اگر بخای میشه

    اونموقع به آموزشهای ناب استاد دسترسی نداشتم که قوت قلبم بشن ولی دقیقا شیرجه زدم تو دل ترس هام گفتم ترس داره ولی باید انجامش بدم نباید این فرصت الهامی رو از دست بدم بخاطر ترس از شروع ومشکلات،اگر کوتاه بیام دیگه هیچ وقت به استقلال مالی نمیرسم

    به هرحال من شروع کردم به پرسجو و تحقیق در مورد اینکه چقدر سرمایه میخام وبالا و پایین کردن شرایط در صورتی که یک میلیون هم پول برا شروع نداشتم

    البته اینم بگم که ما دوتا مغازه داشتیم که دست مستاجر بودن البته جاشون برا مغازه کتونی زدن مناسب نبود چون وسط بازار مکانیک ها و تعمیراگاهها ومشاغل فنی اقایون بودن البته تو خیابون اصلی شهر بودن ورفت وامد به این خیابون بسیار بالاست فقط تو مرکز خرید لباس و پوشاک نبودن

    به خانواده اعلام کردم یکی از مغازه ها رو بدین به من برای شروع کارم

    مخالفت ها شروع شد که نمیشه سرمایه نداری مغازه مناسب کتونی نیست وهزار دلیل دیگه

    ولی من گفتم میشه میشه میشه خدایا میشه تو کارم رو درست کن درها رو باز کن

    به هرحال من بی نهایت چالش رو به تنهایی با کمک خدا حل کردم خانوادم راضی شدن ،چالش هایی مث اعلام به مستاجر برای بلند شدن چالش سرمایه شروع چالش تعمیرمغازه مکانیکی و تبدیل اون به مغازه شیک برا فروش کتونی ،نداشتن کولر برای مغازه درگرمای خوزستان

    به هرحال من برای هرچالشی راهی پیدا میکردم

    وبا دست خالی در مقابل مشکلات سرخم نکردم بهم الهام شده بود انجامش بده

    من یکی دوتا وام کوچیک جور کردم وکارم رو شروع کردم ولی این مبلغ برای خرید جنس و روبراه کردن مغازه کافی نبود من باید مغازه رو تعمیر حسابی میکردم فک کنید مغازه سیاه مکانیکی باید بشه مغازه جذاب کتونی

    کلی این پول اندکی که در اختیارم بود رو مدیریت کردم کولر اتاقم رو بردم برا مغازه با میزو صندلی کامپیوترم رو بردم داخل مغازه

    به هرحال تمام سعی ام رو کردم با چیزی که داشتم شروع کنم از جایی که هستم و هزینه گزاف رو دست خودم و خانواده نزارم وقدم به قدم رشد کنم

    به تنهایی مستاجر رو بلند کردم و دنبال بنا،سفیدکار رنگ‌کار برقکار لوله کش

    سرامیکارگشتم خودم رفتم گچ و سیمان و سرامیک خریدم تا مغازه بازسازی بشه با آقایون سر قیمت صحبت کردم رفتم رنگ خریدم ماسه سفارش دادم و هزاران کار دیگه

    اینه قدی ودوعدد پاف از تهران سفارش دادم به هرحال اون پول رو مدیریت بهینه کردم

    تمام تیرماه 1401من توی گرماخوزستان بالاسر کار بودم صفر تا صد کار خودم بودم ولی که به خدا گرم بود

    حتی آخرای کار دیگه پول نداشتم برای رنگ کردن در وکرکره مغازه خودم با گریه این کار رو انجام دادم ولی کوتاه نیومدم وتا اینکه با کمک خدا کارها انجام شدن ودر 6مرداد مغازه کتونی من بسیار شیک در حد وسعم افتتاح شد با حداقل جنسی که تونستم تهیه کنم

    شب افتتاحیه متوجه شدم که جنسام خیلی کم هستن واین شد چالش جدید

    دوستان گفتن ویترین رو با مدل های تکراری پر کن تا ظاهر مغازه بهتر بشه ومنم همین کار رو کردم

    از مرداد 1401من به پای این کسب وکار دارم تلاش فیزیکی و ذهنی میکنم واز آبان ماه 1401هم عضو سایت استاد عزیز شدم

    روز به روز مغازم داره پر تر میشه چون من هرمبلغی بفروشم همون رو تبدیل به جنس جدید میکنم

    بازخوردهای متفاوتی از مشتری ها گرفتم

    خیلی ها استقبال کردن وبهم بابت جراتم تبریک گفتن که همچین جایی مغازه زدم خیلی ها از من ایده گرفتن برای شروع کارشون وخیلی ها هم متعصبانه گفتن اینجا وسط مکانیکی ها دیگه چرا؟؟

    ولی من پر قدرت دارم ادامه میدم والان مغازم پر جنس شده و هیچ مدل تکراری تو پیترینم نیس و حدود یک میلیارد سرمایه تو مغازمه و بهترین وباکیفیت ترین مدل های ایرانی وخارجی کتونی رو برای مغازم میخرررم وبه هیچ وجه از جنس بی کیفیت استقبال نمیکنم چون معتقدم مغازه من ومشتری های من لایق بهترین کیفیت کتونی هستن

    وقتی استاد نداشتن یه کتونی مناسب رو مثال میزنن در سالهای بچگیشون والان اینقدر کتونی خوب اورجینال دراختیارشونه که در یکی از فایلها نشون دادن18جفت کتونی خریدن لبخند میاد رو لبم که محصول منم کتونیه

    ناگفته نماند که خانواده عزیزم از وقتی فهمیدن من جدی هستم با تمام توانشون از من وکسب وکارم حمایت معنوی ومالی کردن

    حرف درمورد این کسب وکار نوپایی که من شروع کردم زیاده ولی به همین ها بسنده میکنم

    انشالا در کامتی دیگه روی همین فایل جزییات بیشتری رو بازگو میکنم که شاید راهگشای عزیزی که ترس از شروع داره بشه

    خدایا شکرت بهم ایده شروع کسب وکارم رو دادی

    خدایا شکرت درها رو برام باز کردی

    خدایا شکرت الان پشت میز کار خودم نشستم ورییس خودم هستم

    خدایا شکرت بهم جرات شروع کردن دادی

    خدایا شکرت بهم کتونی رو الهام کردی

    الان بشدت از اینکه محصولم کتونیه راضیم روزی هزار بار میگم خدایا شکرت بهرای ایده کتونی،چیزی بهتر این نمیشد محصولم باشه

    من عاشق محصولی که میفروشم هستم

    خدایا شکرررت برای همه چیز

    زینب عزیزم از تو هم برای تمام جراتت، شهامتت، و پایمردی های که کردی وپای کار ایسادی وجا نزدی ممنونم وبهت افتخارمیکنم

    دوستای عزیزم در پناه رب العالمین باشین

    استاد عزیزم ومریم جان از شما هم بی نهایت بابت وجودتون سپاسگزارم

    دوشنبه24/2/1403

    فروشگاه کتونی مهروماه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      شهلاحیدری گفته:
      مدت عضویت: 1252 روز

      سلام به شما زینب عزیزم

      کامنتت رو خوندم وچقدر لذت بردم وشمارو از ته قلبم تحسین کردم

      آفرین به شجاعتت دوست خوبم

      نوووش جونت باشه از هر چه که الان داری لذتش رو میبری وباکمک الله بهترینها برات رقم میخوره،شک ندارم

      خداروشاکرهستم که دوستانی مثل شما دارم

      منتظر شنیدن موفقیتهای بیشتر از شماهستیم ،نازنینم…

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        زینب حاجتی گفته:
        مدت عضویت: 974 روز

        به نام خدای مهربان

        سلام دوست عزیزم

        من از شما سپاسگزارم که وقت گذاشتین وکامنت منو مطالعه کردین و برام دعای خیر کردید

        از خدای وهاب میخام زندگی شما دوست عزیز رو غرق در نعمت های به غیرالحساب کنه

        در پناه خدا روز به روز موفق تر باشین وما نتایج شما رو خیلی زود بخونیم

        شما رو به خدای منان میسپارم

        خدانگهدار

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مجید کدخدایی گفته:
      مدت عضویت: 1970 روز

      سلام به زینب عزیز

      بهت تبریک میگم که چقدر با توکل به خدای یکتا و تلاش و فعالیت مستمر به نتیجه خوبی رسیدید و الان از کسب و کارتون رضایت کامل دارید ،بسیار عالی و بسیار خوشحال کننده بود برام که این همه انگیزه و توانایی رو برای خودتون ساختید .

      منم دقیقاً مثل شما شغل کتونی فروشی دارم و وارد کننده کتونی اورجینال هستم ،بسیار خوشحال میشم که در خدمتتون باشم و هر کمکی از دستم بر بیاد دریغ نخواهم کرد

      به امید موفقیت روز افزون شما زینب عزیز و هم خانواده دوستداشتنی ام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1073 روز

    سلام.

    زنده با مرضیه بانو.

    که توی مرز و بومی به نام افغانستان که واقعا زن در جایگاه اجتماعی درستی قرار نداره و هما سرکوب شدند و هیچ گونه اعتماد به نفسی ندارن،ایشون مثل یه شیر تونستن این حرکت ها رو بزنن و قطعا خداوند هم جواب خوبی به شجاع دلان و ایمان آوران واقعی میده

    و زنده باد استاد بزرگ جناب عباسمنش عزیز و محترم که با دوره ها و آموزش هاشون اینجوری در دل یک زن در وسط افغانستان میتونه کودتا به پا کنه و این زن برخیزه از جا و بگه هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است.

    بگه هیچ فرقی نداره کجام. مهم اینه که من باور دارم عوامل بیرونی رو من و تحقق خواسته هام هیچگونه تاثیر نخواهند داشت چون من یک جهان مجزا و یک خدای قدرتمند دارم.

    الان دوست دارم جای شما باشم استاد و اون حسی که درونتون دارید پس از شنیدن اینکه یک فرد یا افرادی اینجوری بهت میگن که من با آموزش های شما به این موفقیت ها رسیدم.دوست دارم بدونم اون تو چه خبره،توی قلبت توی وجودت.چی میشه،چه حسی پیدا می‌کنید وقتی یکی اینجوری برات تعریف میکنه از موفقیت توسط آموزش های شما.

    استاد بزرگترین آرزوم اینه که تمام لحظاتم رو بسپارم به خدا و بگم فرمون دست تو و فقط تو بگو و من میگم چشم.در تمام کارها و لحظات.حتی غذا خوردن.رانندگی.کار.روابط.پول.خرج کردن.خرید.فروش.عشق ورزیدن.وووووووو……

    من خیلی حال کردم با داستام مرضیه عزیز و چقدر انگیزه و امید در من قوی تر شد.

    ممنونم ازت استاد عزیزم که هستی.

    مریم بانو بزرگوار و شایسته بهترین ها.از دور میبوسمت.چون شما هم بی نهایت کار میکنی روی سایت و فایل ها.دمت گرم

    شاد باشید و ثروتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای: