الگویی مناسب برای کسب و کار - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/05/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-05-13 07:57:332024-05-13 09:37:42الگویی مناسب برای کسب و کارشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام و عرض ادب و احترام خدمت جناب آقای عباس منش و سرکار خانم شایسته
من اصلا هیچی نفهمیدم به اندازه یه سر سوزن من هیچی نفهمیدم الان که وارد کار املاک شدم و دارم برای خودم کار میکنم دارم متوجه میشم این موضوع رو اما خداروشکر خیلی خوبه …
چون الان انقلابی در من شکل گرفت تا بشینم ریشه ایی این باور هارو درست کنم اساسی درستش کنم
من باید روی کی حساب کنم ؟
روح درونم ولاغیر
من باید از قلبم پیروی کنم همین و هیچ کسی واقعا غیر از قلبم نمیتونه هدایت گر من باشه …من به یقین رسیدم توی این موضوع…
آمدم شدم مشاور املاک …واقعا گیج هستم الان یک هفته میشه که کار رو استارت زدم و گیج هستم
نمیدونستم حقیقتا آگهی کنم یا نکنم یا واسه مشتری دنبال ملک باشم یا واسه ملکم دنبال مشتری باشم و…………
کلی تحقیق کردم رسیدم به یه مثال و روح درونم هدایتم کرد و گفت یه درخت آب مورد نیازش از هزاران طریق میتونه برطرف بشه
باران بیاد
یکی بیاد آب بریزه پاس
شهرداری
و…
تو هم ممکنه از هر طریقی توی کار املاک مشتری و مالک به سمتت بیاد پس بهترین کار این هست که در هر لحظه از قلبت پیروی کنی شاید بگه الان این ملک رو همین الان به فلانی معرفی کن یا همین الان آگهی کن توی دیوار یا همین الان با املاک دیگه ایی توی فروش مشارکت کن مثلاً مشتری از املاک ما مالک از املاک اونا من نمیدونم واقعا هیچی اصلا من نمیدونم که چکار باید بکنم انصافا دارم اعتراف میکنم که من واقعا نمیدونم اگه خدا هدایتم نکنه من نون هم واسه خوردن ندارم …
فقط من باید از قلبم در هر لحظه پیروی کنم و من مطمن هستم که یقین دارم که اگه از هدایت ها پیروی کنم و توی این کار استاد بشم همه چیز به صورت طبیعی وارد چرخه زندگی من میشود …
همون حرف شما استاد که هر مسیر سخت اشتباه هست و چند روزه من آمدم توی کار املاک دیدم داره سخت پیش میره گفتم این ایراد هست اینجا ایراده وگرنه باید کارها با بشکن انجام بشه این درستش نیست و آمدم بهم این جواب رو داد که از قلبت پیروی کن و…
انصافا من چه میدونم فلان ملک رو با فلان مشخصات تو چه زمانی به چه کسی معرفی کنم مثلاً که اون هم آب دستش هست بزار زمین بیاد بشینه پای قول نامه
آیا من حسین دانش خواه میتونم با مغز فندقیم این همه اتفاق رو رقم بزنم
به بزرگیش قسم تا یک میلیارد سال نوری دیگه هم نمیتونم
بحث توکله بحث یقین هست بحث ایمان هست دست و پا نزدن هست و…
من حسین دانش خواه کم کم 1سال میشه توی سایت عضوم قبل از اونم 1سال با استاد بودم و حرف هاش رو میشنیدم منی که 12ساعت روی خودم کار میکردمااا اما تازه رسیدم به این نقطه تازه پله اول روگذروندم تازه اول اول اول اول اول راهم
باید آنقدر روی خودم کار کنم که این مطالب هاااا همه و همه بشه جز عادت هام و شخصیتم و بشه ناخودآگاه یعنی زور نزنم که این رقمی فکر کنم ناخود آگاه به شکل درست فکر کنم بعد اون موقع هست که نتایج بزرگ به دست میاد ….
خیلی خوبه عالی ….دست میزنم واسه خودم …من جز افرادی از سایت هستم که شاید توی سایت انگشت شمار باشند از لحاظ وضعیت مالی و همه چیز یعنی من باید یه تزریقی بغل سطل آشغالی میبودم اما لطف خداوند شامل حالم شده و الان هرکس من رو میبینه فکر میکنه من یه انسان ثروتمند هستم و اینم به دلیل این هست که من خیلی خوب تونستم روی عزت نفس و اعتماد به نفس کار کنم و انصافا کارم توی این حوضه عملی و خوب بوده نه خواندنی و شنیدنی
امروز استاد رفتم توی یه پارک سمت فردوس شرق تهران صادقیه خلاصه یه پیرمرد دیدم و گفتم شما جای پدر بزرگ من هستین این همه عمر کردی یه جمله چیزی بهم بگو تا بدردم بخوره بشه سرلوحه زندگیم …برگشت گفت من هیچ غلطی نکردم و کل عمرم به باد رفت خیلی خوشحال شدم که این حرف رو زد چرا؟
چون به خودم گفتم حسین ببین موهاش مثل دندون هاش سفید شده و از هنوز داره میناله و ناسپاس هست ولی تو تازه اول راهی تازه 25ساله شدی پس جوری زندگی کن که وقتی شدی 90ساله 80ساله یا وقتی زمان مرگت رسید راضی باشی و خیلی خوشحالم واقعا که دارم ریشه ایی روی خودم کار میکنم و…
اون بابایی که لکسوس سوار میشه عشقش کنار دستش نشسته و توی منطقه یک تهران خونه داره ویلا داره آخر هر هفته میره شمال کاملا آزادی داره و درآمد میلیاردی یا بعضاً میلیون دلاری داره یا اون آقای صمد سلیمان زاده که یکی از سازنده های معروف تهران هست و برج پارس جردن رو که نماد تهران هست بعد از آزادی و میلاد ساخته این آدم ها چه فرقی با من دارن
ما که مالک ذره گرد غبار در هوا هم نیستیم و تنها میریم اون دنیا تن خودمون هم نمیبریم
پس چرا من نیام باور هامو درست کنم و از این همه ثروت و نعمت استفاده نکنم چرا من احساس لیاقت رو در خودم ایجاد نکنم و راضی به کمتر از بهترین ها نباشم …
الان شد 25سالم انگار همین دیروز بود که مادربزرگم ساعت 5صبح منو بیدار میکرد3ساعت قبل از زنگ مدرسه که بلند شو میخوای بری مدرسه انگار میخواستم برم یه شهر دیگه مثلاً جهرم بودیم مدرسه ما شیراز بوده ولی مثل آتش و باد گذشت و الان دیگه اون پیرزن صدایی بسیار کمی هم ازش نمیشنوم کجاست زیر خاک
پس خدارو صد هزار مرتبه شکر که منو آگاه کرد منو بیدار کرد منو وارد سایت توحیدی عباس منش کرد و الان من فهمیدم که آغا من همه کارم
خود من جلوی نعمت و ثروت رو تا الان گرفته بودم من درهارو بستم و میگم نعمت نیست …
این همه نعمت خداسرشاهده من برای این که الگو نشان ذهنم بدم بلند میشم میرم فرشته و الهیه و فور فور پسر ها و دختر های میبینم که فقط ماشین زیر پاشون 15میلیارد قیمت داره و یکی دوتا هم نیستن توی فرشته الهیه زعفرانیه هزاران هزار ملک ویلایی و برج وجود داره که اصلا میگی خدایااا این همه ثروت
الله اکبر
غیر قابل شمارش غیر قابل حساب و کتاب
بابا ثروت هست به قول استاد عزیزم بیش از نیاز کل مردم دنیا
اما در دسترس من نیست و راهش تغییر باور هاست.راهش این هست مقاومت هامو کمتر کنم روز به روز هفته به هفته با رعایت قانون تکامل
اصلا چه زمانی من مشرک نیستم زمانی که یقین دارم که صددرصد خودم دارم خلق میکنم زندگیم و استارت خلق کردنش رو میزنم …
نمیشم مثل اون گروه مستضعف توی قرآن که فرشتگان بهشون میگن حالتون چطوری بود روی زمین
میگن ما زبون شمرده شده بودیم .بعد میگن مگه زمین خدا پهناور نبود پس بدونید که اینجا وضعیت بسیار بدتره
واقعا خدارو صد هزار مرتبه شکر که دارم تلاش میکنم واسه تغییر باور هام واسه این که رحمان بودن خدا رو فضلش رو بیشتر و بیشتر باور کنم
و البته اینم بگم که قلب من همین الان هم داره این جمله رو بهم میگه همیشه همینو بهم میگه وقتی بهش گوش میدم
این جمله این هست:
ایمانت رو حفظ کن هر آنچه بخواهی به تو داده میشود
پس بیام با قدرت بیشتری قلبمو فالو کنم ….
الله اکبر
اگه آقای عباس منش یا مدیر تلگرام یا استیو جابز یا مرضیه یا بی نهایت الگو دیگه تونستن مسی رونالدو &و…….اگه اینا تونستن آنقدر رشد کنند پس من هم میتوانم اگه ترامپ و آرنولد و سوندار پیچای راجر فدرر و بی نهایت مثال دیگه اگه همه اینا تونستن پس راه داره پس میشود پس انجامش میدم و…..
عاشقتونمممممممممم
در پناه خدا شاد باشید
سلام آقا محمد شما امروز یکی از دستان خداوند شدید در زندگی من
از صمیم قلبم از شما سپاسگزارم که وقت گذاشتید و این کامنت بسیار ارزشمند گذاشتید نمیدونید چقدر حال من خوب شد با خوندن کامنت شما
اینو بزرگترین نشانه دیدم ازسمت خداوند مهربان که داره همه مارو به بینهایت طریق هدایت میکنه وبا ما صحبت میکنه
دراین مدت سه سال خورده ای که تواین مسیر هستم دقیقا 14 مهر میشه 4 سال یعنی چهار ماه دیگه روزی نبوده که توسایت نباشم یا فایل گوش ندم ولی دیروز کاملا ناامید شده بودم ولی حرفهای استاد تو ذهنم بود فقط یه قسمت سریال سفر به دور آمریکا رو دیدم که استاد رفته بودن جاده دراگون که بعدشم از توجه تمرکز روی خواسته ها صحبت کردن ولی من امروز صبح باحالت ناامیدی و نجواهای ذهن ازخواب بیدار شدم و ازاینکه چرا زندگیم قفل شده چرا نمیتونم کاری کنم حالم بد بود تااومدم توسایت گفتم ای بابا پس استاد کی میاد فایل جدید بذاره دستم رفت روی این فایل گفتم برم کامنت بخونم خدای من دقیقا خدا درهرلحظه بامن داشت حرف میزد نترس متوکل باقی بمون
چقدر این جمله شما حال منو خوب کرد
گاهی اونقدر نعمتهامون رو نمیبینم جلو چشممون هستند ولی فقط درگیر نشدن وناخواسته های زندگیمون هستیم
بارها شده کم آوردم گفتم چرا برای من جواب نمیده چرا سخته اینقدر تغییر باورها وکی میخواد باورها تغییر کنه کی میخوام به خواسته هام برسم این نجواها این عجله کردن حالمو بدتر بدتر میکرد ولی دوباره میومدم تومسیر حالمو سعی میکنم بهتر کنم ولی
امروز باخوندن مسیر زندگی شما
ازاینکه شما بخاطر نعمتهای کوچیک حتی تودل تضادها از اون اتفاقات بد هم شکر گزاری میکردید به خودم اومد
که چقدر من کفر میورزم و فکر میکنم تو مسیرم
اون اول که بااستاد آشنا شده بودم یادمه چقدر حالم خوب شده بود
چقدر رها بود بابت هیچ چیز نگران نبودم و چقدر درها برام باز میشد چقدر راحت پول از جاهایی که فکرشم نمیکردم وارد زندگیم میشد
ولی بقول استاد یادمون میره همون مسیر که ما رو به جاهای خوب میرسونه
دوست عزیزم کامنت شما بهترین تأثیرگذارترین کامنتی بود که من خوندم تواین سایت شما خیلی عالی مسیرتان رو توضیح دادید
ازاینکه چجوری حتی از ساده ترین چیزها لذت بردین
ازاینکه نشانه ها روتایید میکردین
ازاون سکه که اون دختر بچه به شما داد
چقدر اینها تویی زندگی من اتفاق میفته ولی من راحت میگذرم
چقدر اونجا که گفتید ما به کمترین پولی که داشتیم میرسیدم ولی خدا ازیه جایی رزق وارد زندگیمون میکرد دقیقا چقدر من این جمله شما به یادم آورد که دقیقا چقدر خداوند از جاهای مختلف برام رزق فرستاد
ولی گفتم نه من میخوام خودم این پول در بیارم نمیخوام کسی بمن ترحم کنه
چقدر باعث احساس بد میشد
چقدر شما خوب توضیح دادین آقا محمد واقعا سپاسگزارم خیلی وقت بود میخواستم کامنت بذارم توسایت ولی ذهن نجواگر اجازه نمیداد
این کامنت شما منو خیلی احساساتی کرد چشمم رو به همین نعمتهای که الان دارم باز کرد دیروز داشتم فکر میکردم که من هیچی تو زندگی ندارم چرا این همه تضاداز همه طرف تو فشار باید باشم منی که سه سال بااین اموزشهاهستم کامنت شما رو که خوندم دیدم که اون احساس خوب اون سپاسگزاری واقعی رو ندارم حالم بده برای اینکه دیر شد کی پس میشه چرا نجواها گاهی خیلی آدم زمین گیر میکنه ولی باید نترسیم ومتوکل باقی بمونیم باید نشانهای تایید کنیم وشما چقدر خوب این کارها رو انجام دادید وایمانتون رو نشون دادید وصبر کردید من سه سال که تلوزیون نمیبینم همینطور باهیچ دوستی درارتباط نیستم فقط تویی سایتم ولی نجواها گاهی خیلی بلند میشه صداشون وناامیدی میکنه وبخاطر فشار مالی اذیت میشم ولی امروز خوندن کامنت شما امیدی تازه بمن داد.این بزرگترین نشانه بود که ادامه بدم و همچی درست میشه روزی میرسه که دیگه حسرت داشتن چیزی رو نمیخورم
اگه برای شما وبقیه دوستان شده برای من هم میشه
دوست عزیزم براتون آرزوی بهترینها رو دارم انشالله که بهترین وزیباترین روزها رو درکنار همسر عزیزتون پیش رو داشته باشید
ممنون که نوشتید ازمسیرتون وچقدر زیبا نوشتید خیلی روان واضح سپاسگزارم ازشما
سلام سلام سلام
محبوبه خانم ارادتمندم
صبح امروز خانمم بهم گفت که داشته کامنت ها رو میخونده و متوجه شده که شما زیر کامنت آقا حسین عزیز در مورد کامنت من نوشتید و اومدم و کامنت شما رو خوندم.
اول از همه بی نهایت خوشحالم از اینکه حال شما با کامنت من خوب شد؛ این برای من یکی از اصلی ترین اهدافم بود از نوشتن قصه یک سال اخیرم. خدا رو شاکرم واقعا که این عزت رو به من داد که حتی در همین مقدار هم بتونم به بندگان دیگه ش کمک کنم. مطمئن باشید که حال خوب شما از کامنت من دو طرفه س و تمام اون حس خوبی که به شما دست میده به من و زندگی من برمیگرده و بی نهایت از شما ممنونم بابت وقتی که برای خوندنش گذاشتید. برای من تایپ کردن این قصه یک ساله از عسل هم شیرین تر بود و هیچ سختی و اذیت شدنی توی این یک هفته ای که مشغول تایپ کردنش بودم توی وجودم حس نکردم.
بریم سراغ نکاتی که اشاره کردی. اول از همه متوکل بودن و نترسیدن.
راستش دیروز داشتم با خانمم در مورد این موضوع حرف میزدیم. میگفت که توی محل کارش چند وقتیه که با همکاراش در مورد خدا باهاشون حرف میزنه؛ خانمم بهم گفت که دیروز یک نفر در مورد یک ورودی مالی جدید که مربوط به تخصص اصلی خودش بوده بهش پیام داده و از من پرسید که ممکنه این خبر خوب بابت تمرکزی باشه که توی این چند وقت روی اصل خداشناسی و توحید داشتم ؟؟ من توی اون لحظه یکسری نکات به ذهنم اومد که شروع کردم توی چت واسش تایپ کردن و این نکات رو عینا برای شما هم تایپ میکنم که بیشتر و بیشتر به موضوع توکل و ایمان داشتن به خداوند هممون پی ببریم. به خانمم گفتم که فواید حرف زدن تو در مورد خداوند با دوستانت این نکات هستن از نظر من:
1. تو از اصل و اساس به این باور رسیدی که همه قدرت دنیا دست خداست و اونه که کافیه بهش توکل کنیم و بهش تکیه بدیم تا همه کار واسمون انجام بده
2. وقتی مدام در مورد خدا حرف میزنی باعث میشی که همون نکته شماره یک تقویت و تقویت و تقویت بشه و به حدی از قدرت برسه که تو با خیال راحت به زندگیت ادامه بدی و به آرامش برسی چون قبول کردی که یکی هست که از همه قوی تره و مشتاقانه واست همه چیز رو اوکی میکنه ( این نکات رو استاد توی فصل 7 قانون آفرینش به زیبایی توضیح داده که گاهی حتی علاوه بر چیزایی که روی دوشمون هست و اونا رو روی کول خدا میذاریم، خودمون هم سوار کول خدا میشیم و لذت میبریم از اینکه اون واسمون همه کار میکنه )
3. وقتی از خدا حرف میزنی و باورت نسبت به وجودش قوی میشه، به آرامش میرسی و آرامش بیشتر حالت رو بهتر میکنه. وقتی که به حال خوب برسی و خودت رو مدت زمان زیادی توی این حال خوب نگه داری طبق قانون ثابت جهان ، اتفاقات خوب لاجرم واست رخ میدن. مثل همین ورودی مالی جدیدی که پیشنهادش واست اومد.
4. وقتی تو از خدا برای بقیه حرف میزنی، همزمان که داری باورسازی میکنی و حالت خوب میشه، خدا به تو اشاره میکنه و به فرشته ها میگه ببینید این بنده چقدر منو قبول داره. ببینید چقدر خوب و دقیق میدونه که من چه قدرتهایی دارم. پس حقشه که زندگیش به بهترین شکل ممکن جلو بره و من طبق وعده ای که بهش دادم براش بهترین ها رو مهیا میکنم و همه میدونن که من از همه در وفای به عهد با وفاترم.
5. خود خدا توی قرآن گفته که الا بذکر الله تطمئن القلوب؛ یعنی با یاد خدا قلبها به آرامش و اطمینان میرسند. وقتی که تو در مورد خدا با دوستات حرف میزنی در واقع داری ذکر خداوند رو به جا میاری و در حال یاد کردن خداوند هستی. پس طبق این آیه تو قطعا اول از همه خودت به آرامش میرسی و بعدش هم بقیه رو با خدا آشنا میکنی. نتیجه یاد خدا هم که آرامش و احساس خوب هست که نهایتا منجر میشه به احساس خوب.
6. وقتی که تو به این باور عظیم برسی که خداوند بزرگرین قدرت دنیاست و بهش توکل کنی، دیگه توپ و تانک هم نمیتونه تکونت بده و مثل کوه استوار میشی. خدا توی قرآن بارها و بارها به ما توصیه کرده که با توکل باعث بشیم که نه ترسی داشته باشیم و نه اندوهی به قلبمون راه بدیم. پس وقتی یک بنده ای مثل تو اینجوری از خدا واسه بقیه حرف میزنه، در واقع داره خودش رو قوی و قوی تر میکنه در مقابل هر چیزی. چون اون بنده خودش رو به قدرتی وصل کرده که از همه بالاتره.
7. ما دو نیرو در جهان داریم. جهان مادی ما تا روزی که وجود داشته همیشه این دوتا نیرو رو همزمان توی خودش داره. الف: نیروی خیر ب: نیروی شر
ما باید آگاهانه حواس و توجهمون رو روی چیزهایی بگذاریم که در مسیر خواسته هامون به ما کمک میکنن. خب تو وقتی از خدا حرف میزنی در واقع به طور کلی نیروی شر یا همون شیطان رو نادیده میگیری. چون انسان فقط زمانی میتونه به تصادف کنار جاده دقت نکنه که توجهش رو آگاهانه روی درخت های زیبای کنار جاده قرار بده. پس خدا وقتی میبینه که این توجه از سوی بنده ش به سمتش اومده ده برابر واسش قم برمیداره. چون خدا همیشه یک به بده معامله میکنه و یکی میگیره و ده تا میده. خودش توی قرآن گفته که هر کار خیری بکنید من ده برابرش رو بهتون برمیگردونم. سوره انعام آیه 160 : مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا…
این 7 تا نکته رو من توی چت کردنم با خانمم بهش گفتم و صد در صد که این حرف ها از زبان من نبود و خداوند به قلبم جاری میکرد چون با سرعت زیادی میومدن و من تند تند داشتم تایپ میکردم. به نظرم این 7 تا نکته خیلی خوبن اگر که بخوایم توی موضوع متوکل بودن بهشون فکر کنیم و باور خودمون رو در مورد توکل بالاتر ببریم. صد البته که من فقط 7 تا نکته تونستم دربیارم و قطعا صدها نکته دیگه هم وجود داره.
در مورد شکرگزاری و دیدن نعمت ها همین یک نکته رو به شما بگم که هرچی توی یک سال گذشته بدست آوردم بخاطر شکری بود که بابت ریزترین چیزهای زندگیم داشتم. من اون ریزها و کوچیک ها رو شکر میکردم و خدا آروم آروم واسم بزرگتر خلق میکرد. من دوباره اون بزرگتر شده ها رو شکر میگفتم و خدا باز بزرگتر میکرد نعمت ها رو و این سلسله تا همین الان که دارم واستون تایپ میکنم ادامه داره و تا روزی که زنده باشم و توی این مسیر باقی بمونم باز هم ادامه خواهد داشت. همین الان مطمئنم شما اگر 10 دقیقه تمرکزی وقت بگذاید میتونید یک لیست بلند بالا از نعمتهایی که خداوند بهتون داده رو بنویسید.
محبوبه خانم ما یک روزهایی قدرت خرید آب نداشتیم. باورتون میشه؟ آب آب؛ همون آبی که همه به راحتی از سوپر مارکت میخریدن ( اینجا آب شیر قابل شرب نیست ) ما قدرت خریدش رو نداشتیم و بجای ناله کردن خدا رو شکر میکردیم که نعمت گاز و فرگاز رو داریم و میتونیم آب شیر رو بجوشونیم و آب بخوریم. من هرچی که توی زندگی الانم دارم بابت همین شکرگزاری هاست و در آینده هرچی بدست بیارم بابت مرور روزهای گذشته و شکرگزاری کردن بابت تغییر شرایط و شکرگزاری کردن بابت داشته های فعلیمه.
تایید کنید داشته ها رو؛ تصدیق کنید رحمات خداوند رو؛ تایید و تصدیق کنید تا از آسمان و زمین براتون نعمت و رحمت بیشتر و بزرگتر بباره و اونقدر شکر بگید تا لحظه به لحظه ظرف وجودیتون بزرگ و بزرگ تر بشه.
خدا رو شاکرم که توی این لحظه باز هم این فرصت رو پیدا کردم که بیشتر قوانین رو مرور کنم و بیشتر خدا رو یاد کنم.
از شما بی نهایت ممنونم و مطمئنم که بزودی خبرهای عالی واسمون میذارید.
آقا حسین عزیز از شما هم ممنونم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به خانم استخری
شما کامنت رو اشتباهی به ظاهر برای من گذاشتین
اما اصلا اشتباهی نبود جواب سوالاتی که من از خداوند پرسیده بودم به این شکل به طور واضح بهم گفته شد از طریق شما و کامنتی که حتی برای کس دیگری تایپ کردین
و سپاس گذارم ازتون واقعا بی نهایت بار ازتون سپاس گذارم
در مورد احساسی که داخلش هستید پیشنهاد من این هست که هدف های بلند مدت و کوتاه مدت انتخاب کنید و سپاس گذاری رو به صورت لحظه ایی لیزری انجام بدین بعد کلا همه چیز اصلاح میشه ورودی هارو کنترل و کلا خودتون رو وارد فضای مثبت کنید و هدف وهدف و هدف داشته باشید هم کوتاه مدت هم بلند مدت
سپاس گذارم بابت کامنتی که نوشتید من آمدم کامنت رو کپی کنم و توضیح بدم و بزارم برای آقا محمد عموری اما نتونستم و کامنت ایشونم خوندم و یه سری جواب های دیگه هم که سوالاتش رو از خداوند پرسیده بودم از طریق کامنت ایشون بهم رسونده شد
سپاس گذارم
خداوند بهت نعمت و ثروت و سلامتی و عشق قدرت و همه چیز های خوب رو بده
سپاس گذارم
1/4
این متن احتمالا خیلی طولانی خواهد شد
با تمام وجودم کلمه به کلمه این متن رو میخوام تایپ کنم چون چاره ای جز ثبت عظمت خداوند و صحت این قوانین ندارم.
با من همراه باشید تا ببینید در عرض 1 سال چطور خداوند بنده رو از فرش به عرش میرسونه
اسم من محمد هست و فکر میکنم الان حدودا یک سال و سه ماه از عضویت من توی این سایت بی نظیر گذشته باشه. فاصله بین آشنایی من با استاد عباسمنش و عضویتم توی این سایت خیلی فاصله زیاد و طولانی ای بود. خیلی سالهای قبل ( فکر میکنم 96 شمسی ) خواهرم اسم استاد عباسمنش رو توی خونه ما بیان میکرد و از آموزش هاش میگفت اما خب ما هیچ کاری جز مسخره کردنش انجام نمیدادیم و اصلا یکی از سوژه های دورهمی هامون این بود که سر به سر خواهرم بذاریم بابت فضای جدیدی که توش وارد شده.
اون سالها یادمه خواهرم یه فایل صوتی از استاد به من داد و من چند دقیقه ای توی ماشین گوشش دادم. اون فایل در مورد باورها بود و اینکه هرکس نون باورش رو میخوره. حرف های اون فایل انصافا خیلی به دلم نشستن اما خب انگار اون موقع هنوز وقتش نبود که هدایت بشم. انگار که من جز اون دسته ای بودم که استاد میگه باید حسابی چک و لگد روزگار رو بخورن و خوب که آش و لاش شدن بعدش بیان توی مسیر.
خب سالهای بعدی گذشتن و من یه زندگی همیشه بخور نمیر داشتم و با خانمم همیشه منتظر رسیدن روزهایی بودیم که توی رویاها برای خودمون میساختیم. رسیدیم به سال 1401-2022 و تصمیم بزرگی که ما برای زندگیمون گرفتیم و اون هم چیزی نبود جز مهاجرت.
اواخر اون سال ما مهاجرت کردیم به امارات و اون قدم، شروع افتادن ما در شدیدترین مشکلات و سختی هایی بود که تا به امروز توی زندگیم دیدم و کشیدم.
الان که 15 ماه از بودن من توی این مسیر الهی میگذره خیلی دقیق و راحت میتونم متوجه بشم که اون همه گرفتاری ها و مشکلات و پولهای زیاد از دست دادنها و فقیر شدن هایی که توی ابتدای مهاجرتمون واسم رخ داد نتیجه چه فرکانسها و بودن توی چه مدارهایی بود.
خب الان باید قصه روزهای اول مهاجرتمون و وارد شدن من به دنیای آموزش های استاد عباسمنش رو تعریف کنم.
توی اون روزهای اول مهاجرت، ما به حجم خیلی زیادی از مشکلات برخورد کردیم و میتونم بگم 90٪ پولی که برای شروع زندگی به این کشور با خودمون آورده بودیم رو از دست دادیم. همینطور متوجه شدم که توی پروسه گرفتن ویزا از ما کلاهبرداری شد و کلی هم اونجا الکی پول از دست دادیم. خب الان میفهمم که همه این اتفاقات طبیعی بود چون من توی مدار خیلی بدی بودم. من آدمی بودم که 180 درجه با آدم امروزی متفاوت بود. محمد قبل از اینکه تصمیم بگیره وارد فضای آموزش های استاد عباسمنش بشه، آدمی بود که تمام روز نه تنها دنبال یک سم، بلکه دنبال سموم بود و تمام وقتش پر بود از توجه به چیزایی که اونو با سرعت بیشتری به سمت ناخواسته هاش هدایت میکرد.
من آدمی بودم که از این شبکه خبری به اون شبکه خبری میرفتم. از این کانال خبری به اون کانال خبری سوییچ میکردم و تمام شب و روز درگیر توجهات پوچ و بد و منفی بودم. قبل از ورود به این فضا من آدمی بودم که دنبال دوتا گوش بودم که سفره دلم رو واسش باز کنم و از بدبختی هام بگم غافل از اینکه همین کار باعث بدبختی های بیشترم میشد. من آدمی بودم که اصلا خودم میرفتم دنبال آدمایی میگشتم که کلی مشکلات دارن و فکر میکردم با نشستن پای حرفاشون و گوش دادن به درد و دلهاشون خیلی هم کار خوبی دارم انجام میدم. من آدمی بودم که همه چیز رو واسه خودم نشدنی میدونستم و هیچ امیدی به درست شدن اوضاع نداشتم و اونقدر توی زندگی مایوس و ناامید شده بودم که بارها و بارها به پدر و مادرم بابت اینکه منو به این دنیا آوردن شکایت میکردم.
سیگار خیلی میکشیدم و یک راننده تاکسی اینترنتی بودم که منتظر بودم مسافر توی ماشین از مشکلات حرف بزنه تا منم شروع کنم به حرف زدن و این کارا جزء روتین هر روزه من بود.
الان خوب میفهمم که توی چه مدار درب و داغونی بودم اون روزها و خودم رو توی دریایی از توجهات بد و منفی غرق کرده بودم.
روزهای اول مهاجرت ما توی هتل مستقر بودیم تا کارای مربوط به آماده شدن حساب بانکی و گرفتن دسته چک آماده بشه. اینجا توی امارات برای بستن قرارداد خونه باید به صاحب خونه بابت تضمین پرداخت اجاره چک بدید و از اونجایی که کلی این پروسه اوکی شدن حساب بانکی برای ما طولانی شده بود، خیلی از پولمون رو هم برای تمدید هتل از دست دادیم و هر روز بیشتر و بیشتر سقوط میکردیم.
یک روز بعد از اینکه از بانک به ما زنگ زدن و گفتن حساب بانکی ما اوکی نمیشه تصمیم گرفتم که بابت حل شدن این موضوع رشوه بدم و نهایتا همون یه ذره پولی هم که برامون مونده بود از دست دادیم و به معنای دقیق کلمه، سختی و مشکلات و گرفتاری رو با گوشت و پوست خونم حس میکردم. تازه وارد یه کشور جدید شده بودم و تقریبا تمام پولم رو از دست داده بودم و توی ایران هم دیگه چیزی نداشتم و من بودم و یک حال به شدت بد و بد و بد و بد…
روزی که از بانک برگشتم هتل و اون مبلغ رو برای حل شدن کارم داده بودم بدترین حال عمرم رو داشتم. به قدری حالم بد بود که رفتم داخل حمام و خیلی آروم بدون اینکه خانمم متوجه بشه شروع کردم به گریه کردن. از ته دلم و با سوز تمام گریه میکردم. آه که چه حال بدی بود اون روز.
بیرون که اومدم برخلاف تصورم، خانمم متوجه حالم شده بود؛ البته به روی خودش نیاورد و تنها کاری که کرد این بود که یک سوال از من بپرسه؛ یک سواله خیلی مهم و حیاتی که زندگی من از همون یک سوال شروع به تغییر کرد.
خانمم یه نگاهی بهم انداخت که شبیه نگاهی هست که مردم به انسان های مستاصل میکنن و با همون حالت ازم پرسید :
چرا برای گوش دادن به فایل های عباسمنش مقاومت میکنی ؟ ( استاد اون موقع هنوز به شما نمیگفتم استاد )
درون اون سواله چند کلمه ای کلی حرف بود؛ اینکه آخه بنده خدا تا کی میخوای مقاومت کنی ؟ تا کی میخوای زور بیخودی بزنی و هر روز بدتر اسیر مشکلات بشی ؟ تا کی میخوای قبول نکنی این حرف ها رو و فکر کنی که خودت علامه دهر هستی ؟
حال افتضاح من توی اون روز و این سبکی که خانمم ازم سوال رو پرسید، باعث شد که دستم به نشانه تسلیم بره بالا و یادمه که فقط یه جمله به خانمم گفتم: یه فایل ازش واسم بفرست ببینم چیه داستان. زندگی من به 2 قسمت کلی تقسیم میشه دوستان؛ این جمله و این درخواستی که از خانمم کردم آخرین حرفی بود که از دهن اون محمد سابق بیرون اومد. نمیخوام بگم که محمد قبلی یکدفعه و ناگهانی تغییر کرد. نه اصلا اینطور نیست. این حرف اصلا با قانون تکامل در تضاده و هیچکس یک شبه عوض نمیشه؛ اما میتونم این رو بگم که محمد 100٪ اسیره توجهات منفی و گرفتاره سموم بعد از اون درخواست از خانمش آروم و آروم و آروم شروع به تغییر کردن کرد. از اینجا به بعد داستان مربوط میشه به دوران جدید زندگی محمد که من اسمش رو گذاشتم >
تولد دوباره
فایلی که خانمم برای من فرستاد مربوط میشد به تجربه رضا یکی از بچه های سایتمون که اتفاقا هم استانی ما هم بود و شما میتونید توی قسمت داستان زندگیش رو ببینید و بشنوید.
اون لحظه ای که خانمم فایل رو واسم فرستاد من بدون هیچ مکسی همونطور که روی تخت دراز کشیده بودم فایل رو پلی کردم و شروع کردم به دیدن و گوش دادن.
فایل اول که تمام شد رفتم سراغ قسمت بعدی. بعدی هم تمام شد و رفتم سراغ بعدی. بعدی هم تمام شد و رفتم سراغ بعدی و همینطور یکی یکی جلو رفتم و بعد از شنیدن تجربه رضا متوجه شدم که من اصلا از بیخ و بن در مورد استاد عباسمنش اشتباه فکر میکردم. متوجه شدم که این چیزی که تو ذهن همه در مورد قانون جذب افتاده اصلا اون چیزی نیست که استاد میگه و موضوع قوانین خیلی وسیع تر از این حرفاست که من تازه مثه یه بچه ای بودم که برای اولین بار داره یه سری چیزها رو میشنوه و داره به تازگی با یکسری چیزها آشنا میشه.
خب شنیدن تجریه رضا اونقدر برام جالب و تکون دهنده بود که همون شب توی همون هتل از فرصت اینترنت اونجا استفاده کردم و تا جایی که حافظه گوشیم بهم اجازه میداد فایلهای رایگان استاد رو دانلود کردم و توی پوشه عباسمنش ذخیره کردم. وقتی که حافظه گوشیم پر شد کلی از فیلم های گوشیمو پاک کردم تا بتونم بازم دانلود کنم و به خودم اومدم دیدم از صفحه یک دانلودها رسیدم به صفحه آخر و همه فایلها رو دانلود کردم. حالا من بودم و یک موبایل و یک هندزفری؛ همین هندزفری ای که توی پروفایلم هست. از بس اون تولد دوباره رو دوست دارم که تصمیم گرفتم پروفایلم توی سایت استاد، عکسی باشه که دارم توش فایل های ایشون رو گوش میدم.
از همون شب به جرات میتونم بگم روزی 6 یا 7 ساعت من فایل گوش میدادم. فایل پشت فایل؛ انقدر فایل گوش میدادم که واقعا بعضی روزا گوشم از اینکه هندزفری مدت زیادی توش بود درد میگرفت اما این چیزا واسم اصلا مهم نبود چون این فایلها به شکل عجیب غریبی داشتن حالم رو دقیقه به دقیقه بهتر میکردن. احساس میکردم یه سری چیزها رو تازه دارم درک میکنم. انگار که این حرف ها قلبم رو آروم میکردن. یادمه توی اون شروع فایل گوش دادن ها مجموعه فایل های توحید عملی خیلی به دلم نشستن و اونجا بود که فهمیدم باور چیه ؟ خدا کیه ؟ نشونه تغییر در مسیر بودن چیه و همینجوری آروم آروم داشتم جلو میرفتم و مفاهیم تازه رو یاد میگرفتم.
شب با هندزفری میخوابیدم و صبح با هندزفری بیدار میشدم. توی اتوبوس وقتایی که دنبال کار میرفتم هندزفری توی گوشم بود و تمام مسیر رفت و برگشتم با گوش دادن به فایلهای رایگان میگذشت. خونه که میومدم سریع گوشیم رو شارژ میکردم که بتونم برم پایین توی محوظه خونمون ( همین پروفایلم ) راه برم و فایل گوش بدم. خود همین راه رفتن های زیاد کلی وزن من رو کاهش داد.
بعد از این فایل گوش دادن ها آروم آروم یاد گرفتم که شروع کنم به نوشتن شکرگزاری ها. گاهی با خودکار و کاغذ، گاهی توی نوت گوشی. آروم آروم اون محمدی که شبانه روز اخبار گوش میداد و از بی بی سی میرفت روی اینترنشنال و از اینترنشنال میرفت روی صدای آمریکا، تبدیل شد به آدمی که در طول روز هیچ چیزی جز زیبایی نمیدید و تمرکز و توجه خودش رو عامدانه گذاشته بود روی دیدن زیبایی ها. البته این رو هم بگم که خدا یجورایی خودش تلویزیون رو از زندگی ما قبل از اینکه ما بخوایم حذف کرد و وقتی از هتل رفتیم خونه خودمون، وسایل زیادی نداشتیم و فقط یخچال و تشک و لباسشویی و فرگاز داشتیم. همین.
همین حذف شدن تلویزیون خودش یه نکته خیلی خیلی خیلی خوب بود همون اول راه. روزهای اول شکرگزاری تعداد مواردی که مینوشتم نهایتا 10 تا میشد در کل روز. بعدش یه ذره یه ذره بیشتر شد؛ مثلا شد روزی 20 تا؛ دوباره بیشتر و بیشتر تا اینکه بعد از یکی دو هفته به جایی رسیدم که اونقدر چشمم زیبایی میدید و واسش شکرگزاری میکردم که تعداد شکرگزاری هام رسیده بود به روزی 60 تا 70 مورد. یادمه حتی بابت لبخندی که یک فرد دیگه توی اتوبوس بهم میزد شکرگزاری میکردم. بابت کولر اتوبوس شکرگزاری میکردم. بابت غذاهای ساده ای که میتونستیم بخوریم ( به سختی البته ) شکرگزاری میکردم. بابت بالشت زیر سرم شاکر بودم. بابت آبی که باهاش حمام میکردم و هرچیزی که در طول روز چشمم اون رو نعمت میدید، زبونم شکرش رو به جا میاورد و سریع توی نوت گوشیم واردش میکردم.
توی این مدت تنها چیزی که تغییر کرده بود حال من بود وگرنه از لحاظ شغلی هنوز بیکار بودم و از لحاظ مالی در تنگدست ترین روزهای عمرم زندگی میکردم. حال من اما خیلی خوب بود و قلبم خبر از اتفاقات خوب میداد؛ هرچند که توی اون ابتدا هنوز ترس و نگرانی شدیدی از وضعیت اون روزای زندگیم همراهم بود و تنها تفاوت این بود که این وسط یک مقداری امید و حال خوب توی این جسم نگران و مضطرب وارد شده بود و خبر خوب این بود که هرچی بیشتر روی خودم کار میکردم، امید و حال خوب بیشتری توی این جسم مخلوط میشد.
خب همه ما میدونیم که انسان ها برای بدست آوردن شرایط بهتر مهاجرت میکنن اما من به محض ورود به این کشور شرایطم خیلی خیلی خیلی بدتر از وضعیتم توی ایران شده بود و گاهی اوقات با اینکه میدونستم چقدر این آموزش ها میتونن مفید باشن و زندگیم رو تغییر بدن، ناراحت بودم از اینکه چرا توی ایران این مسیر رو شروع نکردم و حالا که تقریبا همه چیزم رو از دست دادم خیلی دیر شده برای آشنا شدن با این قوانین. اینا نجواهای شیطان بودن که میومدن سر راهم. خب طبیعی هم هست چون به قول استاد، همیشه همزمان ندای الله و نجوای شیطان وجود دارن و این ما هستیم که تصمیم میگیریم توجهمون رو روی کدوم بذاریم.
خب توی ذهن من یه جنگ شدید به وجود اومده بود و تمام وجودم سعی میکرد توجهش رو بذاری روی امید و ایمان و توکل و توجهی به دیرشدن ها و دیگه کار از کار گذشته ها و تو دیگه فرصتت رو از دست دادی هایی که به سمتم هجوم میاورد نداشته باشه. خب طبعا کار آسونی نداشتم اما سعی میکردم فقط تلاش خودم رو انجام بدم حتی اگر منجر به تغییرات کوچیک درونی بشه.
پایان فایلهای دانلودی و خرید اولین محصول
بعد از مدتها گوش دادن به فایلهای رایگان، توی وجودم یک عطش شدیدی برای تهیه محصولات به وجود اومده بود. از صمیم قلبم دلم میخواست یک محصول جدید تهیه کنم و خیلی دقیق تر وارد فضای آموزشی بشم. یه شب طبق معمول هر شب که قبل خواب فایل گوش میدادم، استاد از نتایجی گفت که خواهرشون به واسطه استفاده از دوره قانون آفرینش گرفته بود و اینکه از استاد خواسته بودن براشون کد تخفیف قائل بشن برای خرید این محصول. استاد میگفت که خیلی محترمانه به خواهرم گفتم که شما هم مثل همه اعضای سایت باید هزینه محصول رو کامل پرداخت کنید و تفاوتی بین شما و بقیه اعضا نیست.
اون لحظه یه جرقه بزرگ توی ذهنم شکل گرفت که محمد تو به جوابت رسیدی و باید همین دوره رو تهیه کنی. اما چطور ؟ من که پولی نداشتم برای تهیه ش؛ توی همین افکار بودم که یهو یادم اومد توی ایران از یه طریقی که خودمم فراموش کرده بودم ماهیانه 1 میلیون تومن به حسابم واریز میشه و چند ماهی بود که این پول جمع شده بود. فرداش از خواهرم خواستم که خیلی سریع با ایمیل و رمز من وارد سایت بشه و با همون پولهایی که جمع شدن فصل اول قانون آفرینش رو واسم بخره تا من بتونم از اینجا دانلودشون کنم. خوبیشم این بود که بعد از خرید فصل اول، تا یک ماه فرصت بود که فصل دوم رو با 40٪ تخفیف تهیه کرد و این خودش باعث میشد که من با همون پولهای کمی که توی حسابم داشتم و هرماه هم بهش اضافه میشد، یکی یکی فصل ها رو تهیه کنم.
قانون آفرینش رو شروع کردیم و من وارد یک دنیای جدید شده بودم. حالا من بودم و فایلهای قانون آفرینش. گوش دادن پشت گوش دادن. نوشتن پشت نوشتن. در طول روز تمام کار ما این بود که در مورد مطالب قانون آفرینش با هم حرف بزنیم و شوق و ذوق این رو داشتیم که صحت عملکرد آموزش هاش رو بررسی و تایید کنیم.
با ذوق و شوق زیاد تمرینات رو انجام میدادیم. بعضی وقتا توی انجام دادن تمرینات بودیم یهو یکی از خواسته ها محقق میشد. مثلا یادمه داشتم تمرین 107 آرزو رو انجام میدادم و چند روزی ازم زمان گرفت تا 107 تا رو تکمیل کنم؛ توی همین تکمیل کردن ها بود که خرید میز و صندلی برای خونمون که یکی از آرزوها بود محقق شد؛ به این شکل که خانمم به طور پاره وقت یک کاری پیدا کرد و یه رزقی وارد زندگی ما شد و از همون طریق ما تونستیم میز و صندلی برای خونمون بخریم.
گوش دادن به قانون آفرینش باعث شده بود که ما به صورت بنیادین خیلی از چیزها رو یاد بگیریم. مثلا فصل دوم که در مورد قانون درخواست هست، این ضعف بزرگ رو به ما نشون داد که اصولا در 99٪ مواقع اصلا درخواستی از خداوند و جهان نداریم و همون تمرین 107 آرزو باعث میشد که ما یاد بگیریم درخواست کنیم. من خودم به شخصه بعدها متوجه فایده این تمرین شدم و فهمیدم که آخه چطوری ما میتونیم چیزی رو دریافت کنیم بدون اینکه درخواستش رو از قبل داده باشیم ؟ چطوری میتونیم انتظار داشته باشیم که بدون اینکه درب بزنیم کسی برامون درب رو باز کنه ؟ ما تازه داشتیم میفهمیدیم که بابا آدم باید درخواست کنه و اگر درخواست نکنی جهان هیچی برای دادن به تو نداره. برای اینکه این تمرین درخواست کردن رو عملی کنم، از چیزای کوچیک کوچیک شروع کردم. مثلا اون اوایل یکبار رفتیم رستوران و بجای ران مرغ واسمون سینه آوردن؛ من اگر آدم قبلی بودم خیلی راحت این موضوع رو قبول میکردم و بیخیال عوض شدنش میشدم اما طبق آموزش هایی که استاد توی همین قانون آفرینش بهمون میداد رفتم و درخواست کردم و اونا هم خیلی راحت order ما رو عوض کردن. از همون جاها بود که من از درخواست های کوچیک کوچیک شروع کردم روی خودم کار کردن. استفاده از قانون درخواست باعث شده بود که آروم آروم توی وجود من تبدیل به یک مهارت بشه و شیوه زندگی من هم داشت با استفاده از این مهارت تغییر میکرد.
هنوز اما اتفاقات مالی ای برای من رخ نداده بود و چه بسا هنوز درگیر گرفتاری های شدید مالی بودیم اما این تغییرات درون من رخ داده بود که دیگه غر نمیزدم، گله و شکایت نمیکردم، شکرگزار بودم، امیدوار بودم، متوکل بودم به یک قدرتی که انگار تازه پیدا کرده بودم و … . همگی این تغییرات بسیار فوق العاده بودن و این ها چیزی نبودن که به سادگی میشد ازشون عبور کرد. ما خیلی زیاد تغییر کرده بودیم.
درآمد ما بسیار محدود و مربوط به کارهای پاره وقتی میشد که خانمم انجام میداد اما انصافا با همه وجود وقت میگذاشتیم و تمرینات رو انجام میدادیم. مثلا که موضوع فصل سوم قانون آفرینش بود رو انجام میدادیم. سناریو مینوشتیم. 107 آرزو رو تکمیل میکردیم. Dream Board درست میکردیم. تمام این کارها رو برای این انجام میدادیم که تمرکزمون روی چیزهایی باشه که میخوایم و از ناخواسته ها فاصله بگیریم. میدونم که شاید درست نباشه اینجا در مورد تمرینات محصولات بگم اما از استاد میخوام که منو ببخشه و این اجازه رو بده که از معجزات تمرین آینه بگم. برای من تمرین آینه تماما معجزه میکرد و چیزهایی که الان توی زندگیم دارم رو تقریبا همشون رو توی تمرین آینه ای که سال پیش انجام میدادم رو دارم. مثل ماشین که باهاش رفت و آمد راحت داشته باشم، مثل توانایی پرداخت کردن کرایه خونه، مثل داشتن شغل عالی و خیلی چیزهای دیگه.
یک هدیه پاداش بودن در مسیر
ماه رمضون شروع شده بود و پایین خونه ما حال و هوای رمضونی گرفته بود. هرشب میومدیم پایین و راه میرفتیم و از فضای اونجا لذت میبردیم. توی این مدت با یک دوست مصری به اسم احمد آشنا شده بودم که واقعا توی اون روزای سخت انیس و مونس من شده بود. یک شب وقتی داشتیم با هم حرف میزدیم متوجه شد که من توی خونه م تلویزیون ندارم. اتفاقا خانمم برای گوش دادن به یکسری CDهای آموزشی زبان، نیاز به مانیتوری داشت که دستگاه DVD ای که از ایران با خودمون آورده بودیم رو بهش وصل کنه و یک شب دیدم که احمد دوستم با یک تلویزیون اومده درب خونه ما و بهم میگه که این هدیه من به شماست.
این تلویزیون مهر تاییدی بود به صحت قوانین و اینکه وقتی توی مسیر شکرگزاری باشیم و حواسمون رو به زیبایی ها معطوف کنیم، جهان اینجوری پاداش دادنهای خودش رو شروع میکنه حتی اگر توی کشور غریب باشی و حتی اگر همچین رفتارهایی توی این کشورها عرف نباشه.
امشب خداوند خیلی واضح با ما حرف زد
یکی دو ماهی از مستقر شدنمون توی خونه جدید گذشته بود. نزدیک موعد پاس شدن اولین چک کرایه خونه شده بودیم و هیچ پولی برای پرداختش نداشتم. اوضاع خیلی خیلی سخت بود و ما حتی پول خرید مایحتاج روزانه مون رو هم درست حسابی نداشتیم و برای خوردن ناهار و شام نهایتا میتونستیم روزی 10 درهم هزینه کنیم؛ بعد اون وقت کرایه هرماه خونه ما چقدر بود ؟ 1910 درهم. خلاصه اینکه به موعد اولین چک نزدیک شده بودیم. یه شب من و خانمم که اونم همراه من توی این مسیر هست و عضو این سایت فوق العادس، داشتیم توی محوطه خونه مون پیاده روی میکردیم و بعد از چند دقیقه نشستیم. نشستیم و صحبتامون آروم آروم به سمت منفی و منفی و منفی…
تماما نا امید بودیم و داشتیم مدام حرفهایی میزدیم که حالمون رو هی بدتر و بدتر میکرد؛ با اینکه یکی دو ماهی بود که وارد فضای آموزش های استاد شده بودیم اما هنوز عمده وجود ما رو گذشته ی ما تشکیل میداد؛ ضمن اینکه ما هنوز غیر از حال خوب، اتفاق امیدوار کننده ای توی زندگیمون رخ نداده بود و هنوز توی همه جنبه های زندگی توی ضعف و ناتوانی بودیم. با سرعت خیلی زیادی داشتیم توی حرفهای ناامید کننده ی بیشتر غرق میشدیم که یهو یه دختر بچه چهار پنج ساله اومد سمت ما و گفت :
من میخوام این سکه رو به شما بدم.
من که حالم خیلی بد بود بهش گفتم : نمیخوام این سکه رو ممنون؛ اون دختر هم راهش رو گرفت و رفت. چند ثانیه بعد همزمان من و خانمم یه جرقه توی ذهنمون خورد که نکنه این یه نشونه س. دختر بچه رو سریع صدا زدم و گفتم بیاااااااا
اومد سمتم و بهش گفتم که من این سکه رو ازت قبول میکنم فقط میشه لطفا بهم بگی چرا بین این همه آدمی که اینجا نشسته، اومدی و این سکه رو به ما دادی؟ جوابش یه جمله کوتاه و بچگونه بود : برای اینکه میخواستم دختر خوبی باشم.
این جمله رو گفت و رفت. همونجا بود که من و خانمم آروم آروم دوزاریمون داشت میوفتاد که ای دل غافل این بچه از طرف خدا بود. این اومده بود با دوتا وظیفه خیلی مهم. اول اینکه یهو وارد حرفهای ما بشه و زنجیره ی حرفهای ناامید کننده و منفی ما رو قطع کنه و دوم اینکه بهترین نشونه ای که خدا میتونست برامون نمایان کنه رو واسمون بیاره. چه نشونه ای از سکه بهتر ؟
حرف های ما تماما در مورد بی پولی بود و خدا دقیقا با یک سکه با ما حرف زد. اون لحظه خدا رو ما با همه وجود حس کردیم که داشت بهمون میگفت این سکه رو بهتون میدم تا مطمئن بشید از آینده و صبور باشید تا همه چیز درست بشه.
اون شب ما اون سکه رو با خودمون آوردیم داخل خونه و چسبوندیم به تابلوی آرزوها یا همون دریم بورد؛ زیرش هم نوشتیم:
نشانه واضح خداوند از دستان دختر زیبا به نام کایلی.
نکته دیگه ای که باعث شد اون شب تا آخر عمر هیچوقت از ذهن ما فراموش نشه این بود که اونشب، شب قدر بود.
اون شب خدا در شبی که خودش اون رو از هزاران ماه با فضیلت تر دونسته، به ما بشارتی بزرگ داد. بشارتی خیلی خیلی بزرگ.
اولین درآمد من در این کشور
روزها پشت سرهم میگذشتن و ما امیدوار به بهبود شرایط بودیم. هنوز توانایی پرداخت ابتداییات زندگیمون رو نداشتیم و کرایه خونمون از طریق یک عزیزی که از دستان خدا بود برامون انجام شد. یه روزایی اونقدر شرایط برامون سخت میشد که حتی توان خرید آب شرب هم نداشتیم و مجبور بودیم آب شیر رو بجوشونیم و مصرف کنیم. راستش هدفم از بیان کردن این روزهای سخت فقط و فقط این هست که به وضوح لمس کنید که خداوند در آینده چطور شرایط رو برای ما دگرگون کرد و ما هم با رعایت قانون تکامل و در پیش گرفتن صبر، به خدا اجازه دادیم که کارها رو جلو ببره.
یک روز توی خونه نشسته بودم که یکی از آشناها زنگ زد و گفت که یک کانتینر جنس ارسال کرده دبی و از من خواست که برای پیگیری کارهای پکینگ و ارسالش به ایران برم بالای سر بار و کارهای لازم رو واسش انجام بدم. من از اینکه این پیشنهاد کاری حتی به طور موقت و پارت تایم واسم اومده بود تو پوست خودم نمیگنجیدم و بارها و بارها خدای خودم رو شکر کردم برای فراهم کردن این موقعیت و رزقی که قراره توی این روزای سخت بهم برسه. این رزق اونقدرها هم زیاد نبود و فقط 500 درهم بود اما برای من این چیزا مهم نبود. برای من مهم نبود که عددش چقدره. چیزی که من رو بینهایت خوشحال میکرد این بود که من یک قدم رو به جلو برداشته بودم و الان میتونستم بگم که به درامد رسیدم حتی پارت تایم و کم.
به نام یکتا خالق زیبا یی ها.
درود فراوان به استاد عزیز و مریم بانوی عزیز.
درود به همه دوستان عزیزم.
استاد نمیدونید چقددددررررر دل ما براتون تنگ شده بود من هر روز به سایت سر میزدم و میدیدم فایل جدید نذاشتین گفتم صد در صد استاد در حال انجام یه کار مهم یا ساخت یه دوره جرید هستن.
الهی سپاسگزارتم بابت دیدن زیبایی های بی انتهای پاردایس و این بهار دل انگیزش.
استاد چقدر این جمله شما ارزشمند هست که میگید هیچ وقت زیبایی های پارادیس براتون تکراری نمیشه و هر روز بابتش خدا را شکر میکنید.
واقعا من هم هر روز دارم بابت بهار زیبای شیراز و هوای بینظیر این روزها لذت میبرم و خداروسپاسگزارم بابتش که هوا عالی نه سرد نه گرم و همه جا پر از زیبایی و قشنگی .همین الان که دارم کامنت مینویسم هوا ابری صبح زود هم یه بارون قشنگی بارید .
دوست عزیزمون مرضیه جون رو با تمام وجودم تحسین میکنم که بدون توجه به عوامل بیرونی در سخت ترین شرایط تونستن ذهن شون کنترل کنن و از افغانستان به کانادا مهاجرت کنن و از همه مهم تر اینکه توی شرایط سخت با تمرکز بر اگاهی های دوره ثروت از اونجایی که بودن شروع کردن به کسب درامد .
من این روزها همچنان دارم ذهنم کنترل میکنم که با هدایت الهی و نگه داشتن حس خوب و ساکت کردن نجواهای شیطان بتونم کسب و کار جدیدم شروع کنم.
چون بعد از چهار پنج سال تونستم شهامت پیدا کنم کسب و کار سابقم جمع کنم . هر کس من رو دید و خواست ابراز ناراحتی کنه که ضرر کردی گفتم من ضرر نکردم این چند سال کلی تجربه کسب کردم کلی شخصیتم رشد کرده با ادم های جدیدی اشنا شدم و الان وقتش بود پا روی ترسهام بذارم مغازه رو جمع کنم تا درهای بهتری برام باز بشه چون خواسته های من تغییر کرده و ایمان دارم همه چیز بهتر و بهتر میشود.
به نام خداوندم
سلام استاد بی نظیرم سلام مریم جان مهربانم
سلام به تک تک دوستان عزیزم
سپاسگزارم استاد عزیزم هربارمیاین وقت میزارین و این نکته های مهم واساسی واصل قانون رو به ما یادآوری میکنید سپاسگزارم مریم جانم شما از همه نظر فوق العاده این مخصوصا تو فیلمبردار بارها وبارها تحسینتون کردم وسپاسگزار خداوند شدم بخاطر وجود پاک شما واستاد عزیزم
استاد بعداز انجام دادن ایده هایی که برای داشتن حالا کسب وکار هم نه همین یک درآمد برای شروع به جایی رسیدم که استاد همسرم از شرکتی که کار میکرد،اومد بیرون ورفت سراغ کار نونوایی که حرفه خودش بود.اوایل که بعنوان شاطر یه دوماهی پیش کسی کار کرد هرکجا هم میرفت نونوایی اجاره کنه که واسه خودش کار کنه اجاره هاش واسش سنگین بود استاد برای شروع ما زیر سفر بودیم نه پول پیش داشتیم نه شرایطش رو داشتیم که بتونیم اجاره زیاد بدیم.تا اینکه به لطف الله مهربان یه نونوایی در یه قسمت از شهرستانمون که رفت واومد زیادی نیست خیلی خلوت وپرت ودوراز جمعیت پیدا شد که سهمیه آردش خیلی کم بود وفقط هم بعداز ظهر تا بعدازظهر پخت داشتن باتوکل به خدا با اجاره ی ماهی 3 میلیون همراه همسرم شروع کردیم بدون هیچ پول پیش وچکی گفتیم ما با این شرایط میتونیم صاحب مغازه هم قبول کرد.
مسیرش هم استاد ازخونه تا نونوایی خیلی بود ماهم وسیله رفت اومد نداشتیم همسرم با دوچرخه میرفت من هم پیاده میرفتم استارت کار رو زدیم هم صبح هم بعدازظهر شروع به پخت کردیم مشتری تک و توکی می اومدن چون شاطر قبلی فقط بعدازظهرا پخت داشته وکیفت نونش هم خوب نبود یه دوماهی هم نونوایی تعطیل بود ما که شروع کردیم مشتری زیادی نداشتیم.
بعداز دوماه پخت همسرم دید طرف صبح مشتری خیلی کم هستش تصمیم گرفت فقط بعداز ظهر ا پخت داشته باشیم خلاصه استادروز به روز کیفت نونمون رو بردیم بالا یعنی استاد اوایل جایی که صاحب مغازه گفته بود خرید آردبزنیم نونش خوب نمیشد شرکت آردمون رو عوض کردیم هم من هم همسرم روز به روز با گذشت تکاملمون تو کارمون بهتره از روز قبلمون شدیم.اوایل هرکسی میگفت باید تبلیغ کنید تو گروها اینور اونور چون نونوایتون دوراز خیابان اصلی شهرستانه خیلیا خبر ندارن.
ولی استاد ما بدون تبلیغ گفتیم اینکه الان مشتری کم داریم به نفع ما هستش تا کم کم به این روند کار عادت کنید وکم کم بریم بالا هم من هم همسر باور داشتیم که برای شروع نباید پخت زیاد با مشتری زیاد داشته باشیم ممکنه همون اول خسته بشیم واز کار زده بشیم.
استاد یک ماه بعداز شروع کار برادر شوهرم وقتی فهمید مسیر نونوایی تا خونه خیلیه پیشنهاد دادفعلا تا وسیله ای چیزی ندارین از موتور من استفاده کنید اول ذهنم مقاومت کرد بعد گفتم این کمک از طرف خداست قبول کردیم.
استاد کیفیت نون رو بردیم بالا،نون کنجدی هم اضافه کردیم حالا بعداز 4ماه پخت،سهمیه آردمون بیشتر شدومردم خودشون شدن وسیله ی تبلیغ ما مشتریا خیلی زیاد شدن هرکی میاد با کلی تشکر وتعریف از نون وراضی نون میگیرن همه هم اسرار دارن که چرا صبح ها پخت ندارین.
استاد به لطف خدا میخایم از اول تیرماه صبح ها هم پخت رو شروع کنیم.
استاد میدونم هنوز اول راهم وقراره به دست آوردهای خیلی بیشتر برسم.استادعزیزم بی نهایت سپاسگزار شما ومریم جان هستم بخاطرسخاوتمندیتون وتمام لطف ومهربانی هاتون
از خداوند آرزوی بهترینها رو واستون دارن
سلام به استاد عزیزم و همراهان خوب سایت عباس منش ️️
من فرشته هستم ،27 سالمه
حدودا سه سال از تاریخ آشناییم با این مسیر زیبا و پیدا کردن شما میگذره
بارها میخواستم براتون بنویسم ولی نشد
تا اینکه این فایل رو امروز دیدم و گفتم بهتره منم تجربه خودم رو درباره استفاده از آگاهی ها و هدایت هاتون بنویسم .
در اوایل این سفر من درآمدم تقریبا صفر و به قول خودتون میگفتم که مگه میشه از درآمد صفر به درآمد های بالا رسید ، دست و پا شکسته شروع کردم روی خودم کار کردن .
بعدبا توکل بخدا و مهارت ها و علایقی که داشتیم ، توی یه نقطه خیلی خلوت از شهرمون یه مغازه اجاره کردیم و یه کارگاه شیرینی پزی راه انداختیم با خواهرم ،ما فر حرفه و دستگاه های حرفه ای نداشتیم تنها داراییمون یه تسر کوچیک و یه میز کار و یکسری وسایل های خیلی ابتدایی بود ،خواهرم باقلوا پخت میکرد و منم میبردم تو نمایشگاه ها با چای و قهوه میفروختم .
توی زمستون بود هوا خیلی سرد ولی از شوق اینکه روزی پونصد تومن دارم فروش انجام میدم در پوست خود نمیگنجیدم و تک تک حرف های شما رو در ذهنم تکرار میکردم که دیدی میشه از صفر هم به درآمد رسید… .
بعداز گذشت دوماه ، من سال ها در رابطه ای بودم که نمیتونستم جدا شم چون توقع داشتم اطرافیانم به من کمک کنن و باز توکل کردم و به راحتی جدا شدم ، با لباس تنم و بدون مهریه برگشتم خونه پدریم .
چقدر قشنگ خدا برای ما بهترین مشتری هارو میفرستاد توی همون مغازه کوچیکی که توی یه نقطه دور از شهر داشتیم
گاهی وقتا یه آدم هایی ازمون خرید میکردن و سفارشات شرکت هایی داشتیم که اشکمون درمیومد از ذوق …
به هر تضادی برمیخوردم شاید اولش ناراحتش میشدم ولی با حل کردنش قدرت بیشتری بهمون میداد.
بیش از این متن رو طولانی نکنم و به طور خلاصه بگم که :
به لطف خدا وسخنان زیبای شما
ما الان صاحب یه مجموعه کافه و تولیدی شیرینی هستیم و با اختلاف از پرفروشترین کافه های شهرمون رو داریم با یه تیم قوی و متعهد….
به دست آورد های بزرگی رسیدیم
از شغلی که عاشقش هستیم ،داریم ثروت میسازیم، البته که این شروع مسیر خواهد بود …
خیلی پول ساختن لذت بخشه….
قربونتون برم که شما و خانم شایسته عزیز بهترین الگو ی ما توی زندگیمون هستید️️️️️️
خدارو شکر میکنم که من و با شما آشنا کرد … ️️️️️️
سلام فرشته عزیز چقدر لذت بردم از خوندن کامنت شما آفرین به توکل شجاعت وجسارتی که به خرج دادی وواست آرزو میکنم انشاالله در این مسیر هروز بهتر وثروت مند تر وشاد تر پیش بری آرزوی بهترین ها دارم برات انشاالله درآیند6 از موفقیت های بیشمارت بیشتر بشنوم خیلی لذت بردم از کامنتت
بنام خدای بخشنده مهربون .
به نام خدایی که مالک تمام بادها در سطح جهانه. به نام خدایی که مالک تمام سیارهها و ستارهها در کل کهکشانهاست .
به نام خدایی که بهترین و برترین روزی دهنده و خیر رسانه .
به نام خدایی که به نور فرمان روشن بودن میده.
به نام خدایی که از هر نوری بالاتره .
به نام خدایی که روشن کننده جهانه .
به نام خدایی که رحمت عامش به همه موجودات میرسه .
به نام خدایی که رحمت خاصش فقط به بندگانی میرسه که اون رو اجابت میکنند .
به نام خدایی که در رنگ گلها و طبیعت متجلی میشه .
به نام خدایی که جانِ جهانه.
سلام به استاد عزیزم، مریم جان استادم و سلام به همه دوستان عزیزم در این دانشگاه توحیدی بینظیر.
استاد عزیزم خیلی خیلی خوشحال شدم که امروز وقتی که وارد سایت شدم فایل جدید رو دیدم از خدای روح بخش به طبیعت بینهایت سپاسگزارم به خاطر هدایت شما و همینطور به خاطر رویش سرسبزی و بهار در پارادایس و به خاطر صحبتهای بینهایت ارزشمندتون که چراغ هدایتگر هزاران و میلیونها نفره همیشه.
استاد عزیزم قبل از شروع صحبتم من بینهایت شمارو تحسین میکنم به خاطر همه شاگردان بینظیرتون و به خاطر عمه افرادی که راه شمارو انتخاب کردن برای یاد گرفتن.
اینکه شما امروز درباره روانشناسی ثروت یک صحبت کردین چهارمین نشانه در طی همین چند روز اخیر برای من بود در مورد اینکه دوره روانشناسی ثروت یک رو مجدداً از اول شروع کنم . اولین بار یک نشانه خواستم و خداوند یک کامنت بهم نشون داد که اون دوست عزیز با روانشناسی ثروت معجزات زیادی خلق کرده بود. پرسیدم حالا که دارم دوازده قدم و لیاقت رو کار میکنم ، کدوم جلسه ثروتو گوش بدم. تو بهم بگو.
یکی دوروز بعدش به یک کامنت هدایت شدم که دوستی عزیزی گفته بودن من از جلسه اول روانشناسی ثروت یک شروع کردم و …
من باز متوجه نشدم و گفتم ت
حتما اتفاقی بوده و باز از خداوند هدایت خواستم. چون فکر میکردم کافیه همون راهی که دارم میرم
نشانه سوم هم درباره این بود که از اول روانشناسی ثروت یک رو شروع کن …
رفتار خداوند منو یاد معلمی میندازه که وقتی متوجه میشه شاگردش نفهمیده بارها و بارها تکرار میکنه تا برای شاگردش جا بیفته
چه خوب اربابی داریم… امروز از صبح الطلوع در تمام مواقع بهم پاسخ داده و همون یک ساعت اول صبح منو متوجه مسیرهای ردشن زندگیم کرده که تا قبل این نمیدیدمشون.
دلم میخواد که توی این قسمت از صحبتم تحسین کنم مرضیه عزیز و دوست داشتنی رو به خاطر تعهدش به مسیری که رفته و نتایج شگفت انگیزی که گرفته .
حقیقتاً دو بار دیگه هم قبلاً (شاید اوایل اسفند ماه و بعد زمانی که یکی از دستان ارزشمند و عزیز ارباب و صاحب اختیارم برام این کامنتو فرستاد ،به متن دلانگیز ایشون که زیبا و ارزشمند و پرمحتوا ست واقعااا هدایت شده بودم. مجددا حالا وقتی که از زبان شما درباره این دوست شگفت انگیزم شنیدم ، قلبم روشنتر شد .
آرزو میکنم که همیشه و همیشه هدایت بشیم به مسیر که مسیر خداونده و عملگرا باشیم.
راستش درباره گفتههای شما در این فایل ارزشمند چیزی به ذهنم نمیرسید برای نوشتن، اما خواستم که کمالگرایی رو کنار بذارم و سهم خودم رو انجام داده باشم . بنابراین از خدوند طلب هدایت کردم .
البته که کامنت مرضیه عزیز در چند وقت گذشته چراغ راهم بوده و باعث شده که به این فکر کنم که همین الان چه کاری میتونم انجام بدم چه کاری برای من ارزشمند و شیرینه؟
بنابراین شروع کردم از همون وسایلی که توی خونه داشتم کار مورد علاقم که خلق آثار هنریه انجام دادم .
از اون روز به بعد ، چند اثر هنری خیلی زیبا ساختم بعد از اون بهم گفته شد که از این به بعد هر جایی از خونه دوستانت که میری یا اگر خواستی به کسی هدیه بدی به جای اینکه هدیه بخری و با بقیه دوستانت شریک بشی با خودت یک اثر هنری زیبا هدیه ببر .
اینطوری هم کار مورد علاقت رو انجام میدی و هم یک یادگاری ارزشمند به عزیزانت هدیه میدی و من هم در سه ماه گذشته دقیقاً همین کارو انجام دادم و کلی هدیه ارزشمند به دوستان و عزیزانم تقدیم کردم و باعث لرت بیشتر خودم و خوشحالی اونا شدم .
خداوند رو بینهایت سپاس میگم به خاطر این که بهم یاد داد که کیفیت رو از همین جایی که هستی و با همون چیزهایی که داری ایجاد کن .
جالبه که دیشب از خدای وهاب و بینهایت بخشنده و یار و یاور و رفیق ِشفیقم سوال کردم که به من بگو آیا مسیر من درسته یا نه؟
البته در اون لحظه ذهنم به من گفت که چقدر از خدا سوال میپرسی ؟ چقدر سوالات بیاهمیت میپرسی. خب مسیرت درسته وقتی که از راه قانون میری دیگه.
اما من به عنوان یک بچه پررو از خدای وهابم خواستم که یک بار دیگه به من بگه که مسیر درست کدومه و قطب نمای راهم باشه و قوانینی رو که من باید اجرا کنم رو به من بگه .
باورهای مخرب منو شناسایی کنه و عادتهای درست رو به من بازگو کنه و بعد کمکم کنه تا اونها رو انجام بدم .
شاید این قسمت از کامنتم هیچ ربطی به صحبتهای امروزتون نداشته باشه اما قطعا به چیز ارزشمندی که ازتون یاد گرفتم مربوطه. دیروز وقتی که داشتم به صحبتهای شما گوش میدادم به این فکر کردم که چقدر تفکر کردن چیز مهمیه و چقدر همین عادت متفکر بودن به ما آدمها کمک میکنه که در مسیر درست قرار بگیریم البته اگر آرامش داشته باشیم. و به نظرم این تفکر کردن عمیق، چراغ هدایتگر راهمون میشه و مارو به درک خیلی چیزها میرسونه و حتی راه رو برامون باز میکنه.
من متوجه شدم که هرجایی از مسیرم که دچار کج فهمی و ناامیدی میشم به این دلیله که برای فکر کردن زمان نذاشتم . به نظرم فکر کردن مثل پازل درست کردن میمونه . هر تیکه رو میبره میذاره سر جای اصلیش .
حقیقتاً فکر میکنم که دقیقاً همون زمانهایی که بیشتر با خدا صحبت میکنم و برای شناخت و هم صحبتی بیشتر باهاش قرآن گوش میدم بیشتر با من صحبت میکنه و بیشتر من رو هدایت میکنه .
از اول صبح امروز 5 تا هدایت بینظیر دریافت کردم .
اولین پاسخ اربابم رو از طرف مهشید عزیزم که برام نوشته بود و قلبمو روشن تر کرده بود دریافت کردم . من چقدر خوشحالم به خاطر این دوست نازنین و شگفت انگیزم و چقدر ازش یاد گرفتم .
دومین هدایت صاحب اختیارم با دستان ارزشمند دوست نازنینم پاکیزه جان بارکزی نوشته شده بود و چقدررر واضح بهم گفته بود .
دیشب با این سوال به خواب رفتم که اگر خدا شریک تجاری و کاریت باشه ، بهترسن شریک چه ویژگیهایی داره ؟! و پاکیزه جانم خیلی دقیق و واضح درباره ویژگیهای ناب شریکم برام توضیح داده بود .
سومین هدایت یا نشانه از طرف شما استاد بینظیر توحیدی که در رابطه با کامنت دوست عزیزمون مرضیه خانم بود . و من بینهاااایت از شما و دوستانم سپاسگزارم . این روزها به خاطر همصحبتی با خداخیلی هیجان انگیز میگذره واقعا . هرروز یک خبر جدید یا یک اتفاق زیبا تجربه میکنم . همین الانم که دارم مینویسم… یهو یک رعد و برق بی صدا و پر نور جلوی چشمهام خلق شد . انقدر پرنور بود که احساس کردم چراغ برق اتصالی کرده ..:)) و من در این لحظه در بهترین زمان و مکان بودم و فکر میکنم که این از همنشینی با خداوندیه که به رعد و برق فرمان میده که خلق بشه و زیبایی بیافرینه.
استاد عزیزم هر روز و هر روز بیشتر دارم ازتون یاد میگیرم که برای رشد کردن در زندگی و برای بالاتر بردن کیفیت زندگی نیاز مبرمی به وجود پول و رابطه عاطفی نیست .
فقط و فقط رابطه با خدای درونمونه که کیفیت زندگی ما رو بالاتر میبره .
رابطه که با خداوند عمیقتر باشه باعث میشه که آدمها روی زیبای خودشون رو بهمون نشون بدن.
خداوند در قالب عشق ثروت سلامتی شادی برکت وارد زندگیمون میشه .
من خیلی خوشحالترم که این روزها بیشتر دارم از شما یاد میگیرم که نگاهم توحیدی تر باشه و به جای کار کردن برای به دست آوردن پول بیشتر، کار میکنم تا فقط ایدههای الهامی خداوندم رو اجرا کرده باشم و در همین چند مدت کوتاه که تمرکز بیشتری رو روی شناخت خداوند و رابطه باهاش گذاشتم، دستان ارزشمندی از طرف خود خدای وهابم وارد زندگیم شدن که باعث شناخت بیشتر یار قشنگ و مهربونم میشن من بینهایت به خاطر این محبت الهی سپاسگزارم .
راستش یه اتفاق خیلی شگفت انگیزی هم در شرف رخ دادنه که باید تا اوایل ماه بعد قطعی و عملی بشه که بیام و براتون تعریف کنم اما تمام نشانهها و شواهد دارن میگن که خداوند شما رو در بهترین مکان و شرایط قرار داده.
وقتی که از مسیر درست بری و برای رسیدن به چیزهای مختلف طمع نداشته باشی .
روی باورهات کار کنی احساس آرامش داشته باشی و از تجربه زیستنت لذت ببری و استفاده کنی. خداوند خودش راههارو باز میکنه.
وقتی ایمان داشته باشی دیگه حرص نمیزنی که چرا اون اتفاق نیفتاد یا چرا من الان پول کمتری برای خرید اون چیز بزرگتر دارم. دیگه غصه نمیخوری و خودت رو مقایسه نمیکنی .
به وضوح دارم میبینم که خیلی اون افرادی که در اطراف ما به سر میبرن، فقط و فقط به خاطر اینکه تایید نگاه دیگران رو بگیرن دارن خودشون رو به سختی میندازن و خارج از حد توان پساندازشون عمل میکنن. نه برای اینکه به خدا ایمان دارن بلکه فقط و فقط به خاطر حرص و به خاطر تایید گرفتن از بقیه. به وضوح دارم میبینم که اگر فقط روی باورهات کار کنی و اگر سرت تو کار و زندگی خودت باشه خدا خودش اتفاقهارو طوری برات میچینه که به هرکسی بگی، غیر یک معجزه شگفت انگیز نمیدونه اون اتفاقو …
آرزو میکنم که هممون هرروز و هرلحظه تنها و تنها به رب و صاحب اختیار کل جهانی وصل بشیم که قدرت مطلق هم هست و در پناه خودش نیکوترینهارو تجربه کنیم.
سلام غزل عزیزم دوست خداگونه من
از نوشته هات لذت بردم. شمارا به خاطر کنار گذاشتن کمال گرایی تحسین میکنم چه گفتگوی عاشقانه ای با خداوند داری من خودم هر وقت از خداوند هدایت می خواهم باهاش صحبت میکنم چنان قلبم باز میشه انگار تمام دنیا برای من هست چنان نور امیدی در دلم باز میشه تمام سعی می کنم برای هر کاری از خدا هدایت بخواهم بعضی موقع نمی فهم بعضی اوقات نشانه ها را میبینم ولی هر برهه ای که من مستأصل شدم و از خداوند خواستم و گفتم گفتم درها به طرز معجزه آسایی باز شده الان هم در همان شرایط هستم البته خدا را صدهزار مرتبه شکر خیلی آرامش دارم ولی باید تو نقطه شرایط زندگیم تغییر کنه یکی کار یکی ازدواج هنوزم از خداوند می خواهم آنجایی که گفتی باید تفکر کنیم من تو ین چند سال خیلی یاد گرفتم مخصوصا برای من عزت نفس و خیلی نتیجه گرفتم دوست عزیزم منتظر شنیدن خبرهای خوبت هستم آروزی بهترین ها را برات دارم
به نام خدای بخشنده مهربان.
زهرای عزیزم سلام امیدوارم که حالتون عالی باشه سپاسگزارم که نقطه نظر خودتون رو برای من نوشتید بسیار قابل درک بود.
زهرا جون به نظر میرسه که ما برای تجربه اتفاقات دلچسب در زندگیمون نیاز داریم که به درجه رهایی یعنی بیخواستگی برسیم
به خاطر اینکه وقتی تمام توجه و حواسمون پی رسیدن به یک چیز در زندگیمون باشه نمیتونیم صدای هدایت خداوند رو به وضوح بشنویم و مسیر اصلی رو پیدا کنیم چون حواسمون یک جای دیگه است. امیدوارم هممون بتونیم به این درجه برسیم و این موضوعو درک کنیم که به جای طلب خواستههامون از خداوند ببینیم که خداوند از ما چه انتظاری داره، وقتی که به انتظار اون،(نگاه توحیدی،شناخت خودآ،شنیدن هدایتش و عمل کردن بهش) پاسخ بدیم و آنچه که قلبمون نیاز داره رو اجرا کنیم، رستگار میشیم.
دیروز داشتم فکر میکردم به اینکه جهان هستی ما رو به یک دلیل وارد این دنیا کرده، شاید انتظاری از ما داره !
باید بتونم به درجهای برسم که بیخیال خواستههای ذهنم بشم و به آنچه که خداوند از من انتظار داره تبدیل بشم ، چون ذهن بر اساس تجربه های من و جامعه، از من انتظار داره.
در این صورت، در حین تبدیل شدن به آنچه که خداوند از من انتظار داره به آن چیز میرسم که خودم دلم میخواد.
انشاالله هممون در پناه هدایت روشن خداوند ، درمسیر آسانیهاباشیم همیشه.
غزل عزیزم چقدر زیبا توحید رو درک کردی،
اینکه من ببینم خدا منو چرا به این دنیا فرستاده و تلاش کنم با هدایت های خودش برای رسیدن به اون هدف الهی گام بردارم،
واقعا لذت بردم از خوندن این قسمت کامنتت که نوشتی:
“”امیدوارم هممون بتونیم به این درجه برسیم و این موضوعو درک کنیم که به جای طلب خواستههامون از خداوند ببینیم که خداوند از ما چه انتظاری داره””
نگاه توحیدیت به مفهوم زندگی رو تحسین میکنم و ازت به خاطر تمام کامنتهای زیبا و پر از آگاهی که مینویسی تشکر میکنم،
خدایا شکرت برای این سایت توحیدی و تمام دوستان توحیدیم،
به نام خدای بخشنده مهربون .
سلام به الهام عزیزم امیدوارم که حالت عالی باشه .
سپاسگزارم از اینکه برای من نوشتی الهام جون.
امیدوارم که هممون بتونیم علاوه بر داشتن نگاه توحیدی عملگرا هم باشیم و بتونیم به اونچه که بهمون گفته میشه علاوه بر گوش دادن عمل هم بکنیم .
به نظرم این درخواست خیلی خوبه که از خداوند داشته باشیم که خدایا علاوه بر اینکه بهم میگی و درکش رو بهم میدی بهم کمک کن تا بتونم به خوبی انجامش بدم و با انجام دادن ظرفم بزرگتر بشه .
الهام جون توی همین یکی دو روز گذشته به یه درک جدیدی از توحید رسیدم که دوست دارم که اینجا بنویسمش که هم برای خودم یادآوری بشه و هم هدایتی باشه از سمت خداوند برای هر کسی که به این پیام هدایت میشه .
من چندتا گل دارم که یه مدت خیلی طولانی حالشون خوب نبود و من هرکاری براشون میکردم بهتر که نمیشدن هیچ ، به سمت نابودی هم پیش میرفتن . تا این که بهم گفته شد که اینارو بذار پشت پنجره که نور زیادی بگیرن، اگرم مردن همونجا بمیرن . منم همین کارو کردم . یک هفته نشد که همه شون شروع به جوونه زدن کردن. و پنج تا گل جدید دادن ، دوباره هرکدوم بزرگ شدن و من تکثیرشون کردم و الان یکی از گلدونها هشت تا گل جدیدتر و یکی دیگه ده تا گل باز کرده . یکی دیگه از گلهاام که اگر اشتباه نکنم اسم عامیانه ش خوشه ای یا انگوری هست ،انقدر پرپشت و زیاد شده که دیشب بخشی ازش رو بریدم و توی یه گلدون دیگه کاشتم . من هربار که اینارو میدیدم به این فکر میکردم که اگر مقابل نور پروردگار باشی رشد میکنی. اگر به توحید رو بیاری بزرگ میشی . یکی دو روز گذشته وقتی که داشتم به این فکر میکردم که ثروتمند شدن منو چطوری به خدا نزدیکتر میکنه ؟ به این نتیجه رسیدم خداوند همه چیزه یعنی هرچیزی که من میبینم و نمیبینم! و من برای شناخت بیشتر خداوند باید بیشتر بهش توجه کنم. همونطور که برای شناخت بیشتر یک دوست که قصد دارم که باهاش صمیمیتر بشم بهش بیشتر توجه میکنم و سعی میکنم بیشتر بشناسمش…
من وقتی به چیزهای خوب بیشتری(نعمتهایی که در اختیار دارم ) توجه کنم ، (که اون نعمتها هم خود خداوند هستن) بهش نزدیک تر میشم و نزدیکتر شدن به خداوند (با شناخت نهمتهایی که دارم) من غنی تر میشم. چون ظرفم بزرگتر میشه
حالا اگر به جای توجه کردن به نعمتها همش ازش درخواست کنم چه اتفاقی میفته ؟ من به بخش نیستی بیشتر توجه میکنم . نیستی مثل تاریکی میمونه . دقیقا توی وجودمون هم وقتی یه چیزیو میخوایم که نداریم حس تاریکی رو در گوشه ای از قلبمون حس میکنیم . درخواست کردن خوبه اما وقتی خداوند همه چیزع ! ما به هروجهی ازش توجه کنم اون وجه بیشتر متجلی میشه . پس چه نیازیه که همش اصرار کنیم که فلان چیزو به من بده ؟
اینطوری شد که این جمله یا باور مثبت برام جا افتاد …
ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست . چرا ؟
چون تو وقتی میخوای ثروتمند شی باید اول به نعمتهای خداوند خیلی توجه کرده باشی . وقتی به چیزهایی که یکی بهت هدیه داده زیاد توجه میکنی ،اون فرد رو بیشتر میشناسی .بیشتر باهاش رفیق میشی و اعتبارش توی قلبت بیشتر میشه . بیشتر بهش وصل میشی و در نهایت بیشتر شبیهش میشی .
خدارو شکر به خاطر این که هرروز در مسیر شناختن خودش کمکمون میکنه. امیدوارم که بتونیم درک کنیم و انجامش بدیم .
الهام جون ازت خیلی ممنونم که برام نوشتی و نشانه ای شدی از سمت خدای منفعت رسانم تا بیشتر بهش فکر کنم و بهتر به نجواها مسلط شم . دوست دارم .
غزل جان ،دخترقوی ودوست داشتنی
فکرمیکنم اولین کسی که در سایت تیکش(که وقتی پیام گذاشتیدایمیل بیاد برام)رو فعال کردم شما بودی
لذت میبرم از پیامهات نوشتند از قدرتمندبودنت اینکه داری تلاش میکنی جلوتربری اینکه داری عرفانی ترمیشی
نمونه ای از یه دختر موفق شدی برام
و من افراد موق و قدرتمند رو تحسین میکنم
چقدزیبانوشتی:
حالا اگر به جای توجه کردن به نعمتها همش ازش درخواست کنم چه اتفاقی میفته ؟ من به بخش نیستی بیشتر توجه میکنم . نیستی مثل تاریکی میمونه .
من 99درصد خواسته هامو بیان میکنم و همش به خداوند میگم اینومیخام اونو میخام
درسته که باووورد دارم وقتی ازش بخوام حتمابهم میده
ولی جملت تلنکر خوبی بود واسه اینکه به میانبرفک کنم
به اینکه بجای این همه درخواست کردن شکرگزاریموعمیقترکنم توجهمو بیشترکنم….
مرسی ازشما و مرسی از این سایت سراسرانرژی مثبت
امشب شب یازدهم چله من(تاخیر)
سلام به غزل عزیز و دلنشینم،
ممنونم که برام با عشق نوشتی و آگاهی هایی که کسب کردی رو باهام به اشتراک گذاشتی،
پیامها و نشانه های خدا به همین زیبایی توسط بندگان خوبی مثل تو برای کسایی که دنبال هدایتن گفته میشه،
من عاشق خدام به خاطر همه هم زمانی هاش،
من دیشب قبل خواب با دخترم در مورد آیه نور سوره نور صحبت میکردیم و صبح ایمیل کامنت تو میاد که در مورد نور خدا صحبت میکنی،
یا صبح امروز بعد نماز صبح داشتم به این موضوع فکر میکردم که ثروتمند شدن عین توحیدِ و هر چه ثروتمندتر بشم توحیدی تر میشم و خدا خود ثروتِ و تو بیای درمورد همین موضوع تو کامنتت برام بنویسی،
چقدر درکت عالی بود در مورد شکرگزاری بابت نعمتها و درخواستهامون از خداوند،
من عاشق این خدای هدایتگرم، وقتی پاسخت رو به خودم خوندم یاد این آیه افتادم که هیچ برگی بدون اذن خدا به زمین نمیفته و همه چییییز تحت قوانین خدا اتفاق میفته، خدایا شکرت به خاطر جهان فرکانسیت،
باز هم ازت ممنونم غزل عزیزم، خدا رو شکر میکنم به خاطر دوستان بینظیری مثل تو
بنام پروردگار مهربانم
سلام به استاد بینظیر و همه دوستان قشنگم
.
نشستم تو اتاق و دارم چایی میخورم و به روز زیبایی ک داشتم فکر میکنم
این دختر برای اولین بار تنهایی رفته مسافرت
صب به طرز جادویی دیدم هشداری که گذاشتم برای جمعه ها غیرفعال بوده و چنددقیقه از ساعتی ک من میخاستم زودتر خدای مهربانم منو بیدار کرد
ی دوش گرفتم لباسای خوشگلم رو پوشیدم و راه افتادم
قرار بود من 8سالن باشم اما نیم ساعت تاخیر داشتم
گفتم خدایا خودت جوری بچین برام که همه چیم اوکی باشه
یکم ارایش کروم موهامو خشک کردم اتو کشیدم
دقیقا همون دقیقه ای ک من کارم تموم و اماده بودم بهمزنگ زدن گفتن بیا
رفتم چه به موقع ….
راه افتادیم جالب اینجا ک افتاب همتو چشمم نبود و خیلییی راحت رفتم
کوها و دشتها رو میدیدم که چقدر رویایی و زیبا هستن
حدود 30_40تایی عکس و فیلم گرفتم
باادمهایی ک بینهایت شاد و شنگولن
چقدر اکتیو چقدر شاد چقدر باهال چقدر باجنبه چقدر مهربون و خاکی
چقدر پرانرژی
اهنگ و پلی کردیم و توماشین حسابی خوش گذشت
ی طرف کوه ی طرف دره
چه جالب مثل سریالهای سفربه دور امریکا
جاده های رودک باریک و فوقالعاده زیبا هستن
رسیدیم چقدر اینا باهم هماهنگن
چقدر به هم کمک میکنن
چقدر کسی بهونه نمیاره
حدود 3ساعت خانوما فقط عکس میگرفتن
چقدر شاد و با حوصله
چقدر مودب چقدر محترم و باشخصیت
انگار ن انگار منو اولین بار بود دیده بودن
اینقدر بامن راحت بودن ک منم حس میکردم ک از قبل میشناسمشون
هیچ محدودیتی نبود
با فریماه جون رفتیم اون بالاهای کوه برای چیدن چایی کوهی
دقیقا رفتیم بالاترین نقطه کوه
همه دشت زیر پام بود
چقدر رابطه های قشنگ و زیبایی دیدم
چقدر مردهای عالیی چقدر تحسینشون کردم
جوجه کباب رو 30دقیقه ای درست کردن و نوش جان کردیم
چقدر خوش مزه بود خدایا صدهزار مرتبه شکرت
اووووومممم چایی اتیشی هایی ک خوردیم چقدر چسبید چقدر قشنگ بود
واقعا فوقالعاده بودن همشون
تا آش اماده بشه مام ی هندوانه زدیم بر بدن و درآخر ی آش فوقالعاده خوش مزه
وای خدای من چقدر روز بینظیری بود
و اون چایی اخری که خوردم دیگه تیر خلاص رو زد و واقعا برای داشتن همچین روزی از خدای مهربان سپاسگزارم و سجده شکر به جا میارم
اما قسمت قشنگتری ک بهش افتخار میکنم اینجا بود…..
قرار بود همکارم که باهاش رفته بودم کوه منو برسونن خونمون اما چون محمونا اومده بودن خونهشون طول میکشید هوا هم تاریک شده بود
ولی همچنان من اروم بودم و به خودم 10هاو100ها بار گفتم ک فرشته تو صبح ک بیدار شدی امروزتو تماما به خدای مهربان سپردی و این مسافرت هم برنامه ریزی خداعه که تو لذت ببری برای همین توفقط آروم باش
بخدا قسم زنگ زدم به مامانم و گفتم بابا میاد دنبالم؟
پرسید و گفت آره میاد
حدود نیم ساعت بعدش بابام اومد دنبالم و من به خودم افتخار کردم که تونستم درهر شرایطی ذهنم رو کنترل کنم و احساسم رو خوب نگه دارم
داشتم تو ایینه به خودم میگفتم که فرشته تو یک برنده ای چون داری از زندگیت لذت میبری
چقدر زندگی کردن شیرینه
بدون هیچ جلب توجهی
بدون هیچ چشم توهم چشمی
بدون هیچ احساسی ک بهش گفت احساس منفی
وقتی داری درلحظه زندگی میکنی تو میفهمی که خداوند تورو برای چی افریده
افریده که شادباشی لذت ببری و رسالت من شاد بودنه
بقیه موارد میادتوزندگیم
هرچقدر بیشتر میگذره من احساس میکنم اون ظرفی ک دارم میسازمش و میخام خدارو به اون شکل دربیارم داره قشنگتر میشه
خدایا شکرت
احساسات و تصاویری ک امروز دیدم اصلا قابل توضح دادن نیست
فقط میخاستم کامنت بزارم که ی ردپایی باشه از امروز بینهایت زیبا
من مطمعنم که بهترینها در انتظارمه
خداخودش برام چیده و چون حالم عالیه فقط میتونه چیزای خوب بچینه برام
دوستتون دارم
درپناه الله یکتا باشید
خدایا شدیدا احساست میکنم
برای وجود و حضورت شکر
سلام دختر خوب
من امروز حالم مناسب نبود
هدایت شدم به کامنت زیبای تو
نمیدونم چرا از شادی ولذتی که بردی اینقدر ذوق کردم که گریه م گرفت
شاید خودمو تحسم کردم تو اون فضا
شاید از شادی تو اشک شوق داشتم
شاید از شدت مهربانی ولطف خدا به وجد اومدم
هرجه بود مرا به بهترین خال روحانی برد
خداروشکر که هستی لذت میبری وعشق ومهر وشادی پراکنده میکنی
یا حق
سلام فرشته جان،دوست هم فرکانسی ام ،من همیشه کامنت های زیباتون میخونم و الان هم که منتظر پشت فرمون ماشینم ، داشتم کامنتهای سایت و میخوندم گفتم براتون بنویسم و تحسین تون کنم این احساس و حال خوبتون و که نوشتید و برامون به اشتراک گذاشتید . امیدوارم با این انرژی و حس خوب ، بهترین اتفاقات در انتظار هرروزتون باشه دوست نازنین
سلام و سلام و سلام به استاد عزیزم و همه دوستای قشنگم
امیدوارم روزتون پر از عشق و شادی باشه
راستش من هیچوقت فایلا با تصویر نمیدیدم
گاهی وقتی کامنت میخوندم و افراد از منظره یا از…تعریف میکردن حس غریبی میگرفتم ،رد میکردم اون پیامارو ،حس میکردم حالا به زور دارن تعریف میکنن که خودشون حس خوب بگیرن بااینکه من عاشق طبیعتم ها و خب….من تو مدارش نبودم واقعا….
ولی این چندروزی که چلمو شروع کردم به طرز عجیبــــی دارم لذذذذذت میبرم از این همه زیبایی صداقت قشنگی اصن حس میکنم تازه یه دنیای دیگه پیداکردم همش دیرمه تا بیام تو سایت تا ببینم تا بخونم و خدایا میلیونها بارشکرت بخاطر این نعمتی که تووجودم روشنش کردم
واقعا فضایی که نشون دادید زیبا بود و واقعا رویای من زندگی تو مکانی مثل بهشته…..
و اما کامنت مرضیه جان عزیز….
چقد حرکتشون قدرتمندانه بوده….چقد جسوور بودن که تونستن جا نزنن که تونستن بهترین استفاده رو از مکان و زمان و موقعیت ببرن….
چندین بارگوش دادم و چـندین باردیگه هم باید گوش بدم بلکه ملکه ذهنم بشه که یادم بمونه فاطمه میشه….
موقعیت های این شکلی که شرایطشون به نسبت خیلی شزایط متفاوتیه اینکه تو کشور جنک زده باشی و….
اینها باعث میشن ادم بیشتر فکر کنه بگه ببین ایشون بااین شرایطی که داشت تونست تو چرا باشرایطی هزاربرابر بهتر نتونی؟ چرا تو با کوچکترین مشکلی نگران میشی؟ فاطمه بببین شرایط مرضیه رو…جا نزدااا …دیدی تونست؟
تلنگر عالی بود
سپاااس از مرضیه عزیز سپاس از استاد عزیزم و مهمتر از همه سپاس ازخدای مهربونم که این فایلو نشونم داد
شب چهارم چله من…
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
یکی از بهترین فایل ها بود چون این قسمت میتونه الگوی خیلی از ماها باشه که درگیر باورهای مخرب و تاثیر عوامل بیرونی هستیم و اصلا نمی تونیم بپذیریم که یعنی چی اگه من خودمو ذهنمو کنترل کنم ، چطوری شرایط عوض میشه … اما بهترین کامنت ممکن برای شکستن باورهای مخرب ما
واقعا تحسین برانگیزتر از این دوستمون نداریم که از سخت ترین و بدترین شرایط رسیده به کانادا
کسیکه سال 2021 درآمد روزانه ش 400 دلار بوده که همین الانش اکثریت ملت همچین درآمد روزانه ای ندارن حتی توی خواب! اونم توی اون شرایط ..
به این باور قدرتمند کننده میرسیم که :
« ثروتمند شدن ربطی به سن و سال، موقعیت جغرافیایی، زمان، میزان تحصیلات ، نوع شغل و … ربط نداره بلکه فقط ربط داره به جنس باورهای ما
و عزت نفس قوی که خودش و توانایی هاش رو جدی گرفته و باور داشته که لایق ثروتمند شدن هست نه اینکه تسلیم باورهای عمومی جامعه باشه
یاد این جمله در دوره فوق العاده «راهنمای عملی دستیابی به رویاها» افتادم که گفتین : برای مهاجرت نیاز به مدرک نداریم، نیاز به «باور» داریم
که ایشون همه مفاهیم و اکاهی ها رو عملی اجرا کرده و اینهمه پیشرفت تحسین برانگیزه
سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته
بنام الله یکتا
سلام استاد عزیزم و مریم بانوی شایسته
سلام به زیبایی ، سلام به پارادایس بهشت روی زمین
چقد دلم براتون تنگ شده بود و کلی ذوق کردم با دیدن فایل جدید ، روزانه چندین مرتبه سایت رو چک میکردم تا شما بیایید و امروز برای من ی روز خوب خواهد بود
خدا رو شکر میکنم بخاطر همزمانی ها ، دیشب از خدای خودم پرسش کردم که الان که تو این شرایط هستم چه باید بکنم و اون جواب داد بمن و من دور دوم هست که دارم دوره ثروت 1 از اول شروع میکنم و به متن مرضیه عزیز هدایت شده بودم و نتایج زیبای ایشون رو مطالعه کرده بودم و هنگام مطالعه ، تصور فرودگاهی رو داشتم که همه از هواپیما آویزون بودن و بدنبال دستاویزی برای نجات بودن و شخصی در همون شرایط با تموم محدودیتها داره پول میسازه و برای من یک الگوی واقعی شدند که میشود و از همین جا کلی به ایشون تبریک میگم بخاطر تمام نتایج و ایمان و استمرار و باورهای درست ایشون
از زمان شروع 12 قدم و بعد دوره ثروت 1 آروم آروم با توجه به راهنمایی های شما اعتقاد من نسبت به تاثیر عوامل خارجی در تمام ابعاد زندگی من از بین رفت و هر جا مشکلی پیش میاد مسئولیت اونو بعهده میگیرم و میدونم که خودم باید با اصلاح باورها و فرکانس هام اونها رو حل کنم
الان درشرایطی هستم که باید مساله ای که خودم ایجاد کردم اونم بخاطر اینکه قانون جهان رو فراموش کردم و یادم رفت که حرص زدن از باور کمبود میاد و خودم رو وارد چالش کردم الان با توجه به نتایج قبلی که گرفتم دوباره دارم روی ثروت 1 کار میکنم
و جالب این هست که طبق گفته شما هر زمان ما به فایلها برگردیم مطالب جدیدتری رو درک میکنیم من با اینکه کلمه به کلمه نوشتم همه صحبتهای شما رو ولی الان که مجدد دارم گوش میکنم دقیقا چیزهایی رو میشنوم و مواردی رو پیدا میکنم که اصلا و ابدا قبلا نشنیده بودم و این همون نظریه مدارها که شما گفتید رو برای من ثابت میکنه که هر چی بالاتر بریم مطالب رو بگونه ای دیگه میشنویم و درک میکنیم
ما 47 سال هست که شرایط حساس کنونی رو داشتیم ولی هزاران هزار نفر رو دیدیم که در هر شرایطی ثروت ساختن و نزدیکترین و راحتترین الگو زندگی عادی مردم هست که داریم میبینیم از نوع پوشش ، نوع تفریحات ، تعداد زیاد رستورانها و کافی شاپهایی که در جای جای شهر وجود دارد در صورتیکه تعداد اونها خیلی کمتر بود در گذشته
بعنوان مثال :
یکی از کارخونه های سوسیس کالباس بزرگ در ایران هست که ایشون در گذشته خانمشون در منزل غذا درست میکرد و ایشون میفروخت و در تمام این شرایط حساس کنونی در کشور در طی این 47 سال رشد کرد و به یکی از بزرگترین تولید کننده های سوسیس کالباس تبدیل شد و از اونجا که از نزدیک میشناسمشون اینجا عنوان کردم
و جا داره در همون جلسه ای که شما بعنوان تمرین بما داده بودید رو انجام دادم اینجا هم بزارم تا برای خودم یادآوری بشه
تاریخ کامنت در جلسه 2 ثروت 1 : 15 اردیبهشت 1403
———————————————————————————–
من شروع به دوره مجدد روانشناسی ثروت کردم نتایجم بعد از دوره اول خیلی عالی بود بدهی ها پرداخت شد ، پولهای نزول از بین رفت ، راحتتر خرید میکردم و منی که عاشق پول داشتن و خرج کردن بودم حسهای بینظیری رو تجربه میکردم مهمترین حس زیبایی که داشتم حس بی نیاز بودن از خلق و تنها نیازمند خدا بودن
تنها چند نمونه از اتفاقات اخیر رو مینویسم :
تونستم کلی هزینه برای پسرم انجام بدم ( با من زندگی میکنه و کل مسئولیت اون در همه ابعاد بامنه ) کلی معلم خصوصی گرفتم تا اینکه بتونه دانشگاه پلی تکنیک در ایتالیا قبول بشه برای هزینهاش و تمکن مالی حتی ریالی از کسی نگرفتم همه چی عالی و راحت و آسون جور شده با کلی یورو فرستادمش کلی هزینه اضافه بار دادم بدون اینکه در سختی و فشار قرار بگیرم ، با اینکه بورسیه نشد تا به امروز تونستم راحت شهریه دانشگاهش رو پرداخت کنم و هزینهاش رو پوشش بدم هر کی میشنوه میگه خیلی سخته خدا به دادت برسه با این قیمتها ولی استاد میدونم که شما باور میکنید که من وقتی اونا میگن و فکر میکنم بخودم میگم سختی ؟؟؟؟؟ منکه سختی ندیدم همه چی خودش جور داره میشه
استاد شما همیشه میگید که آزادی مکانی و زمانی و مالی دارید و من هر روز بخدا میگفتم دوست دارم تجربه کنم و من امسال تجربه کردم به مدت یکماه و هر ثانیه بخودم میگفتم دمت گرم استاد که چه حسی رو داری تجربه میکنی قضیه از این قرار هست :
من تصمیم گرفتم که ایام عید رو برم اروپا و همه چی از ارسال دعوتنامه تا وقت سفارت و اومدن ویزا و گرفتن بلیط از درتاریخ سوم بهمن 1402 شروع شد کلا 21 روز شد که با توجه به شرایط ریجکتی بسیار بالای ایرانیان همه تعجب کرده بودن ولی خوب من میدونستم که یکی دیگه داره کارها رو میکنه و کاری که اون انجام میده به راحتترین و بهرین شکل هست
و من از 24 اسفند تا 24 فروردین در مسافرت بودم و اونم همراه با پسرم و ما با هم به هلند پاریس میلان ونیز رم و شهر تورین که پسرم در اونجا تحصیل میکنه رفتیم استاد در تمام این یکماه هر آنچه دلمون میخواست میخریدیم ، هر کجا که دلمون میخواست میرفتیم ، با توجه به افزایش نرخ یورو حتی ثانیه ای به اون توجه نکردم و بقدری این سفر شگفت انگیز بود برای من که نهایت نداشت با اینکه من تجربه سفر به اروپا رو بارها در گذشته داشتم و قبلا هم به فرانسه و ایتالیا سفر کرده بودم ولی این سفر خیلی فرق میکرد چون یاد گرفته بودم به زیبایی ها توجه کنم چوت یاد گرفته بودم به هر چیزی از زاویه ای نگاه کنم که بمن احساس بهتری میداد در این سفر من جز زیبایی جز امنیت جز آدمهای مهربون و شاد چیز دیگه ای ندیدم حتی این همه میگن پاریس کثیفه پر از مهاجرهای بد هست ولی استاد به جرات میگم هر جای پاریس حتی کوچه پس کوچه حتی متروها حتی اتوبوسها فقط تمیزی بود بارها دیدم پا به خیابون یا کوچه ای گذاشتم که همون لحظه ماشینهای تمیز کننده اونجا رو نظافت کردن
اتفاق جالبی که برامون پیش اومد سوار هر اتوبوس داخل شهری میشدیم و میخواستیم پول بدیم از ما نمیگرفتن نمیدونم با چه کلمه ای میتونم این سفر رو بیان کنم از روزیکه اومدم هزاران بار دارم تو خودم اون سفر جادویی رو دوره میکنم و فکر میکنم بهترین توصیف من همینهست که بگم :
یک سفـــــر جـــــادویی
و باور دارم که وقتی ثروتمند هستی بخدا نزدیکتری چون از کسی قرض نمیگیری منت آدمها رو نمیکشی ، وقتی ثروتمند هستی خیلی راحت از تمام زیباییهای دنیا دیدن میکنی ، برای من خیلی لذت بخش هست که بدون در نظر گرفتن قیمتها خرید کنم ، اعتماد بنفس بالاتری داشتم خیلی راحت بدون احساس شرمساری وارد بهترین برندها میشدم قیمت میگرفتم پرو میکردم درسته الان شاید توان خرید مثلا ی کیف 2000 یورویی رو نداشتم ولی اعتماد بنفسم خیلی بالاتر رفته بود البته رفتم و برای خودم ی کیف پول از مارک GUSSE خریدم و گفتم باید کیف خوب بخرم چون من آماده دریافت پولهای بیشتری هستم ، با اعتماد بنفس کامل به مغازه رولکس رفتم و یک ساعت 150 هزار یورویی که فقط از الماس درست شده بود رو دستم کردم و بعد تشکر کردم و اومدم بیرون و افراد در اون مغازه با کلی احترام و روی خوش با ما برخورد کردن که این هم یکی از نتایج دوره احساس لیاقت هست و میدونم که خیلی زود خدا خودش اونو برام میفرسته از کجا و چطوری شو نمیدونم چون جواب به درخواستها کار اونه و من به اون ایمان دارم
خلاصه خیلی احساس خوبی رو در این یکماهه تجربه کردم و بسیار بسیار بسیار سپاسگزار خدا هستم که با قرار دادن شما در مسیر زندگیم راه رو برام روشن کرده
فقط میدونم که ثروتمند شدن بزرگترین و بهترین کاری هست که باید انجام بدم
——————————————————————————————————————
استاد عزیزم بینهایت سپاسگزار شما هستم که ما رو آگاه میکنید نسبت به باورهای نامناسب ما و سپاسگزارخدا هستم که امروز جواب پرسش منو از زبون شما بمن داد
مریم مهربانوی عزیز از شما سپاسگزارم که این فایلها رو تدوین آماده و در اختیار ما میزارید
و حسن ختام شما مژده دوره جدید بود و من بیصبرانه منتظر هستم و میدونم که مسیری هست که مدار منو خیلی بالاتر میبره و از حالا بخودم نوید اتفاقات خوب رو میدم و میدونم که برای گرفتن نتایج بزرگ باید قدم به قدم پیش برم و تمام آموزه ها رو عمل کنم
در پناه الله یکتا شاد سلامت سعادتمند و ثروتمند باشید