«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

777 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1937 روز

    سلام دوستان گلم

    خدایاشکرت که به این فایل هدایت شدم

    من این مسله که افکار ما دارن اتفاق ها رو رقم میزنن رو فراموش کردم و میکنم

    افکار من داره اتفاق زندگی من رو رقم میزنه

    نگاه من به پول داره وارد شدن پول به زندگیم رو داره رقم میزنه،پس اگر به خواستم نمیرسم یعنی یه جای کار تو ذهن من مشکل داره بیا پیداش کنیم وبخای باور قدرتمند کننده بزاریم

    چرا هی یادم میره که قانون کلی اینکه داری چجور فکر میکنی،مهمه وگرنه هر چی بخوای طبق حرف خدا که سریع الحساب،و جهان به تسخیر ما هست باید اتفاق بیفته

    استاد گفت اول باید باور درست رو داشته باشی که این توجه تو هست گفتار تو خست گفتگوهای ذهنی تو هست که داره اتفاق هارو رقم میزنه پس همه چی رو با استفاده از همین قانون بسنج

    خب

    من خواستم اینکه،بدون اینکه چیزیم بفروشم از شغل کارمندی بیام بیرون و کسب و کار خودمو داشته باشم

    گاز من اینکه،باور دارم خدا هواسش به من هست،کیست که خدا بخواد بکتش بالا و همه مردم دنیا نتونن بکشنش پایین،من خالق زندگی خودم هستم هر روز صبح درخواست های همون روزمو مینویسم و تا شب بدستش میارم یا فرداش یا پس فرداش،تواناهستم،سالمم،اهل وقت گذرونی تو شبکه اجتماعی نیستم،ایمان دارم هر فرد با خدا بر 200نفر پیروزه،خداوند بخشنده بی حدو حصر هست،به یاری خدا پیروزی نزدیک،من تسلیمم،هر خیری از تو به من برس فقیر و محتاج و نیازمندم،من بارها شغل راه اندازی کردم پس بازم میتونم

    ترمزم اینکه،چه کاری راه بندازم،من به شغلی که الان دارم و قبلا هم یه شغل دیگه داشتم علاقمندم؟!

    اگر خونه فروختم و همه پولمو ریختم تو شغلم چقدر طول میکشه پولم برگرده

    از یه طرف کار راه انداختن رو دوست دارم از یه طرف میترسم،این بی ایمانی امون من رو بریده،یادم استاد میگفت پسر خوب تو دنبال اینکی جواب همه مسال رو بدونی بعد حرکت کنی،من بهت میگم تو اگر رو هدایت خدا حساب نکنی قدم اول رو شروع نمیکنی

    نمیدونم

    ،ذهنم خسته میشه از گشتن دنبال ترمز ها،و چون پیداشون نمیکنم ولش میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      آرزو دادفر گفته:
      مدت عضویت: 968 روز

      با سلام خدمت شما

      من نظرم اینکه برای شروع شغل جدید قرار نیست همه چیز رو بفروشی همیشه

      گاهی از یه حرکت کوچکتر واز قدم کوچکتر هم میشه کار رو شروع کرد

      اونی که الان کارخانه بزرگ داره اول کارخانه بزرگ نداشته

      اول یه کارگر موتور سازی بوده بعد شده صاحب کارخانه موتورسازی

      ذهن برای قبول کارهای بزرگ مقاومت میکنه وشما رو میترسونه

      برای اینکه بفهمید کدوم کار مورد علاقه تو هم باید اول فکر کنید کدوم کاری که اگر براش پول هم در نیارید بازهم دوست دارید عاشقانه اون رو انجام بدید

      امیدوارم نظرم برات مفید واقع بشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      احمد محمدیان گفته:
      مدت عضویت: 1937 روز

      سلام من اجمد محمدیان هستم که این کامنت بالا رو نوشتم،

      خواستم بهتون بگموقتی به حرف استاد گوش کنی و صبور باشی خداوند خودش داره کار هارو انجام میده

      منی که نمیدونستم چجور از کارم بیام بیرون خداوند هدایتم کرد به یکی از زمین های پدرم مال 35سال پیش که شهرک های صنعتی داشت میکشیدش بالا،هیلی اتفاقی یکی از شرکا گفت من سهم شما رو میخرم،پدرم گفت اگر این پول رو زنده مردی مال خودت،برای خودت،رفتم خیلی ساده 500میلیون توافق کردیم و فروختم،جالبه عید شد و با استعفای من موافقت کردن و الان من دوسه تا از دستگاه هامو خریدم که هنوز شروع بکار نکردم همون دستگاه ها گرون شدن وخداروشکر کردم که من با قیمت قبل خریدم ،و انشالله به یاری خدا کار مورد علاقم هم شروع میکنم،من اسم شغلمو نمیگم بهاطر اینکه میخوام به همه اون بچه های سایت که با این باور مشکل دارن که پولدار شدن ربطی به شغل نداره ثابتش کنم،چون شغل من هیچکسی باورش نمیشه که بشه باهاش پولدار شد،اما من ثابت میکنم که ربطی به شغل نداره،من فقط علاقه دارم و توکل،سرمایه اولیه هم که دیدید چجور جور شد ،ایشالله سال بعد میام از نتیجه هام می‌نویسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 697 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای 2 مرداد رو با عشق مینویسم

    گاز و ترمز

    چند باریه بهت تاکید کردم که در کنار صحبت کردن با من باورایی که باید قوی بشن و نیاز به تکرار هر روز داره رو تکرار کنی و گوش بدی که با صدای خودت ضبط کردی و یا به فایلای استاد عباس منش آگاهانه تر گوش بدی

    و درموردشون بنویسی و فکر کنی

    الان توجه کن باید سعی کنی همه قوانین رو درست و به موقع باهم انجام بدی ،یعنی اگر هر لحظه آگاهانه تلاش کنی تا همه قوانین رو به یاد بیاری ،اونوقته که میتونی تغییر باوراتو حس کنی و نتیجه رو ببینی

    ترمزاتو پیدا کن

    من وقتی دیروز و دو سه روز پیش این پیام خدا رو حس کردم متوجهش نمیشدم

    تا اینکه فایل گاز و ترمز رو که این فایل ها رو گوش دادم

    یکی

    هم مدار شدن با خواسته به کمک استعاره گاز و ترمز

    حذف ترمز های مخفی ذهن درباره ثروت

    خدا اول از طریق فایلای تیکه ای که از اینستاگرام دانلود میکنم و تو گالریم نگه میدارم تا نکات مهمی که از حرفای استاد تو اینستا میذارن رو داشته باشم ، بهم نشونه داد که توجه کن

    دلیل این نشدن ها ،دلیل این تا آخر رفتن و همین که میخوای سفارش نقاشی بگیری نمیشه دلیلش ترمزیه که داری و باید فکر کنی و بنویسی که چه باوری داری که از وقتی خواستی مدارت رو تغییر بدی و نقاشی دیواری انجام بدی دو سه باری خواستن بهت کار بدن ولی نشده موقع حرف زدن درمورد پرداخت دستمزد یهویی گفتن نه

    چرا؟؟؟؟؟

    باید بشینی فکر کنی

    تا فکر نکنی و از خودت سوالاتی نپرسی باورای محدودت رو نمیتونی پیدا کنی

    پس قدم بردار

    من امروز صبح تا شب به این فایلا گوش میدادم و متوجه نمیشدم منظورش و پیامی که برای من داره چیه؟

    وقتی صبح بیدار شدم پسر عموم بهم زنگ زد و گفت طیبه قول داده بودی یه روز بریم بیرون تا با دوچرخه ات ،دوچرخه سواری کنیم ،فردا وقت داری بریم

    بهش گفتم باید به مامانم بگم بعد بهت خبر میدم

    بعد اون زن داییم زنگ زد و گفت امروز شام میایم خونه تون

    منم داشتم به این فکر میکردم که تمرینامو به وقتش انجام بدم

    وقتی کارامو کردم و مهمونامون اومدن ،مادرم گفت برو نون بخر ،رفتم و وقتی رسیدم حواسم نبود و کارتی رو دادم که اصلا هیچ پولی نداشتم و یه لحظه رنگ کارتو دیدم گفتم کارتمو بدین پول نداره توش یه کارت دیگه بدم

    باز حواسم نبود و کارت خودمو دادم که تو اونم پول نبود

    یهویی یادم اومد که مادرم بهم کارتشو داده تا خرید کنم

    وقتی کارت رو به نونوا دادم دیدم با یه مشت محکم کوبید به کارت خوان و وقتی کارتمو بهم داد گفت وقتی پول نداری چرا منو معطل میکنی ، اون لحظه سه نفر تو نون وایی بودن و من یه لحظه ناراحت شدم حس میکردم که انگار دلم شکست با این حرفش

    چون یه چند باری این موضوع برام پیش اومده بود که تو کارتم پول نداشتم و مغازه دار بین مشتریا بلند گفت پول نداری نیا مغازه بخوای خرید کنی

    اونموقع هم به شدت ناراحت شده بودم و حتی گریه کرده بودم و دیگه هیچ وقت از اون مغازه خرید نکرده بودم

    ولی اینبار که این حرفو شنیدم درسته حس دلشکستگی رو داشتم ولی بعد گفتم طیبه خودتو کنترل کن

    باید پیدا کنی که چه چیزی در این موضوع هست که ناراحتت کرده ، یه لحظه خواستم خودمو آروم کنم و گفتم هیچی نباید بگی و آروم باش ، حالا یه حرفی گفت نباید ناراحت بشی

    که یه لحظه نمیدونم چی شد گفتم نه چرا باید ساکت باشم و هیچی نگم ، برگشتم به نون وا گفتم ببخشید آقا درسته من پول نداشتم ولی شما نباید بین این همه آدم برگردی به من بگی پول نداری چرا نون میای میگیری اول ببین پول داری بعد بیا

    اینا رو به زبون ترکی داشتم میگفتم ،چون اون آقا ترک زبان بود و من هیچ وقت ترکی صحبت نکرده بودم وقتی نون میگرفتم ولی گفتم بذار ترکی صحبت کنم که راحت تر حرفمو بگم .

    وقتی حرفمو گفتم ،گفت دو ساعته به خاطر سه تا نون وقت منو میگیری و هی کارت عوض میکنی ،اینجا هم گرمه از گرما نمیتونم وایسم

    منم گفتم خب من حواسم نبود که کارتم پول نداره ،بعدشم من که از قصد نخواستم اذیتتون کنم و بگم هی کارت بدم شما اینجوری گفتین

    بعد اومدم و یه لحظه فکر کردم تو راه برگشت به خونه

    گفتم طیبه خودتو جای اون آقا بذار ،وقتی تو یه گرمای شدیدی مثل نونوایی وایمیستی و عرق میکنی و کلافه میشی یه لحظه با این موضوع عصبانی بشی چیکار میکنی؟؟؟؟؟

    تو بودی شاید بد تر از این رفتارو با مشتری میکردی و بد رفتاری میکردی

    به خودم گفتم آره درسته ، ولی من که قصد اذیت کردنشو نداشتم

    و باز هم فکر کردم یه لحظه باز نجوای ذهنم بهم گفت که طیبه دیگه هیچ وقت از این نونوایی نون نخر مثل اون مغازه ای که دیگه هیچ وقت نرفتی وسیله بخری

    یهویی به خودم اومدم و گفتم چه ربطی داره ،من باید فکر کنم ببینم چه چیزی در وجود من بود که حرف اون آقا منو انقدر ناراحت کرد که دارم هنوز به حرفاش فکر میکنم

    اونجا بود که یهویی یادم اومد منم بارها به طرق مختلف با طرف مقابلم حالا یا خانواده باشه یا غریبه درست صحبت نکردم و مثلا وقتی چیزی خواستن ازم یا هرچیزی که واکنش من این بود که سریع عصبانی شدم و گفتم چرا اینکارو کردی

    پس باید اول خودمو و رفتارامو اصلاح کنم تا اصولم باشه که این رفتارارو نداشته باشم تا دیگه در اینجور مواقع قرار نگیرم

    بعد یه حسی بهم میگفت وقتی دوباره خواستی نون بخری برو با اون آقا صحبت کن ،که نه تو دل تو ذره ای حس بد بمونه و نه نونوا ،بهش بگو که قصد اذیت کردن نداشتی و متوجهی که تو گرما وایسادن چقدر سخته و کنترل ذهن میخواد

    الان که دارم مینویسم یاد خودم افتادم که یه مدت کولر نداشتیم و چون خونه ما شرقی غربی هست اتاق من از 12 ظهر تا غروب ،یه وقتاییم اگه 40 درجه باشه ،شبا هم گرمه و من چند باری از شدت گرما کلافه میشدم و دو سه باری رفتارم با خانواده خوب نبود به دلیل اینکه از گرما کلافگی داشتم

    باید سعی کنم درک و فهمم رو بالا ببرم و یاد بگیرم این درس رو که باید تلاش کنم که کنترل کنم ذهنم رو و اصولم این باشه که رفتارم رو تصحیح کنم

    وقتی برگشتم رفتم خونه و شب با مهمونامون حرف زدیم و با دختر داییم در مورد نقاشی و طراحی صحبت کردیم ،چون علاقه زیادی به نقاشی داره بهش کتاب طراحی و استادایی رو معرفی کردم که بتونه اونم شروع کنه

    وقتی رفتن من و مادرم هم تا پایین دم در رفتیم ، یهویی یه سوسک دیدم که داشت تو تاریکی میومد سمتمون

    اینبار بدون هیچ ترسی که بخوام مسیرمو تغییر بدم درست مستقیم راهمو ادامه دادم و سوسک هم مستقیم میومد سمت ما

    من یکم راهمو کج کردم که رد بشه بره یهویی دیدم خاله ام میخواد لهش کنه بلند گفتم وای نه خاله نکشی ، دیدم کشت سوسک رو

    یه لحظه گفتم تو دلم که هیچ آزاری به ما نداشت فقط میخواست رد بشه بره

    یهویی متوجه شدم که من چقدر تغییر کردم

    من که قبلا هم میترسیدم از سوسک ،هم فرار میکردم از فاصله 3 متری و هم میخواستم بکشمش

    الان به فکر اینم که آزاری نداره به ما و حتی بلافاصله میگم از خدا هست و همه چی خداست

    وقتی با دختر داییام تو خونه مون عکسای بچگیاشونو نگاه میکردیم بهشون گفتم چقدر زود بزرگ شدید و کلی عکسای بچگیاشونو نگاه میکردیم و میخندیدیم ، وقتی داشتن میرفتن و خداحافظی میکردیم بهشون گفتم بیاین قول بدیم با هم که یه روزی به زودی باهم تو کشور خارجی اینجوری مهمون بیایم تو خونه هامون

    چون اونا هم از الان که تقریبا 16 سالشونه به فکر پیشرفت و درس خوندن و موفقیت هستن و کلاس زبان میرن تا زبانشونو تقویت کنن و مهاجرت کنن

    خیلی حس خوبی داره وقتی مینویسی و بعد رخ بده و بیای بخونی بگی وایییییی من قبلا اینا رو نوشته بودم و الان شد و ما الان جایی هستیم که قبلا درخواستشو کرده بودیم

    من بعد رفتن مهمونامون فایل ترمز رو هر دو رو گوش دادم

    وقتی رسید به اینجای فایل که استاد میگفت

    که وقتی حرف میزنی بین جملاتت میگی من میدونم فلان چیز نمیشه من میدونم فلان چیز فلانه و

    ….

    این همه من میدونم و گفتی ، بعد میگی چرا فلان خووسته ام نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟

    ابنو که شنیدم تازه متوجه شدم دلیل نشدن سفارشای نقاشی دیواریم چیه

    و بعد ادامه داد

    قانون اینه اگر ترمزارو بردارید خواسته های شما خود به خود رخ میده

    اینجا بود که من تازه متوجه شدم این مدت چرا نمیتونستم سفارش بگیرم و یه سری خواسته هام رخ نمیدن

    و خدا داشت یه مدت پیش بهم گوشزد میکر د که طیبه دقت کن اول اینکه با کسی صحبت نکن و اگرم صحبت کردی مراقب حرفات باش ، و بعد اینکه باید ترمزاتو بشناسی

    با چی بشناسی با نوشتن و فکر کردن درموردش و آگاهانه توجه کردن و پیدا کردنشون

    تو میتونی و میشه

    وقتی تا این جا اومدی و کلی تغییرات داشتی بعد اینم میتونی

    خیلی خوشحالم از اینکه خدا هر لحظه مراقبم هست و بهم میگه چیکار کن سعی خودمو میکنم که توجه کنم به راهنماییشا و از این لحظه به بعد کارایی که گفت رو انجام بدم

    برای همه شما عزیزان بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق و زیبایی و ثروت از خدا میخوام

    و سعادت در دنیا و آخرت باشه برای همه مون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    حمزه نظری گفته:
    مدت عضویت: 3503 روز

    سلام خدمت شما استادعزیزم وسلام خدمت تمام دوستان عزیزم درگروه تحقیقاتی عباسمنش.

    وقتی داشتم به این فایل نگاه می کردم یهو صدای یه هواپیما روشنیدم ودیدم استاد یه لحظه مکس کرد وبلافاصله گفت که چه هواپیمای قشنگی .

    اون لحظه دیدم که استادچه استادانه توجهشوازروی افکارمنفی برداشت وبه نکات مثبت اون هواپیما گذاشت .

    صدای هواپیما یه لحظه روی اعصاب استاد بود ولی استاد خیلی سریع توجهشو ازروی نکات منفی برداشت وروی نکات مثبت گذاشت .

    توی فایل های قبلی استاد خیلی به این نکته اشاره می کرد که آقا توجهتو روی نکات مثبت هرچیزی بزار وبه نکات منفی وآزاددهنده بردارجهان مابقی کارهاروبرات انجام میده وبه خواستت میرسی .

    شما ورودی های مناسب داشته باش جهان خروجی های مناسب وهماهنگ باافکار قالبت وهماهنگ بافرکانست بهت میده.

    درنگاه اول اگه وارد سایت بشی وبه لیست قیمت محصولات عباسمنش نگاه کنی طرف به خودش میگه آخه مگه کسی هم هست یا پیدامیشه انقدر پول برای یه دوره آموزشی بده .میگم باورتودرست کن خداخودش مشتریاتو میفرسته خودتو باورکن بدون که لیاقت بهترین هاروداری بدون که حرفات ،محصولی که تحویل مردم میدی باارزشه ،مطمئناافراد باارزشی پیدامیشن که محصول توربخرن .

    توبرای اونا ارزش خلق کن مشتری ها هم ارزش محصول تورو میدون درست مثل شرکت اپل که مردم برای خرید یه ایفن جدید صف های طولانی میبندن .

    استاد اون چیزیو روکه میگه خودش داره زندگی میکنه .

    معلومه که نتیجه زندگیش میشه این که توی بهتری جاهای دنیا سفر کنه وبه اختیار خودش هرکجا که دوست داشت زندگی کنه .

    اون باورهاشو عوض کرد زدگیش عوض شد .

    یه دفتر برداشتم وهمه جا پیشمه هرجا که دیدم یه چیزی برخلاف خواسته های منه ومن اون روانجام دادم ویاوقتی که بادوستان حرف میزیم به چیزی میگم که خودم ارگفتنش تعجب میکنم منی که این همه روی خودم وباورهام کارکردم بلافاصله اونو مینویسم چون این مسئله به پیغامه برای من که آها این یه باگه ،این یه ترمزه وبلافاصله به این فکرمیکنم که چرااینو گفتم ایراد کارمن کجاس وچه باورهای روباید بسزام که این ترمزروبردارم .

    ازوقتی چند تا فایل آخری روکه استاد توی سایت گذلشتن عجیب دارم این ترمزهای مخفی زندگیمو پیدا میکنم که اصلا نمیدونستم اینا ازکجا اومدن واصلا کجا بودن امیدوارم که هرروز وهرروز بیشتروبیشتر روی خودم کارکنم واین باگ های ذهنمو که مانع رسیدن من به اهدافم میشه روپیدا کنم .

    براتون بهترین ها روآرزومیکنم وامیدوارم که شما هم این دفترروآماده کنید وتوی اون دفتر هرروزبیشتر وبیشتر افکار وباورهای ثروت آفرین بنویسید .

    درپناه حق باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    محمد مهدی عباسی گفته:
    مدت عضویت: 975 روز

    به نام خدا

    روزشمار تحول زندگی من روز 57

    پای من روی ترمز است و با شدت گاز را تا ته فشار داده ام.

    تمام خواسته های من در این دنیا قابل رسیدن است و نیازی نیست اتفاق عجیب و غریبی بیفتد تا من آنها را به دست آورم.

    من از لحظه ورود به این دنیا قدرت خلق کنندگی دارم زیرا روح خداوند در درون من است اگر باورهای خوبی ندارم مقصر را کس دیگری ندانم جهان هستی مانند سیستم است و قوانینی دارد که طبق آن کار میکند و اگر من به خواسته ام نمیرسم یا به سختی یا دیر میرسم این مشکل از من است نه از سیستم مشکل از باور های من و نوع تفکر من است .در هر حالی جهان در حال رشد و گسترش است و پاسخ میدهد به افکار هرکسی افکارم را درست میکنم،ترمزهایم را برمیدارم آرام آرام وارد مدار خواسته هام میشوم.

    به خداوندی خدا قسم وقتی داشتم این فایل را گوش میدادم همون لحظه ای استاد گفتند:فکر می‌کنی و بهت زنگ میزنند. چند ثانیه بعدش به من زنگ زدند و گفتم جهان خیلی سریع کار میکند این باورم درست بود جواب داده شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار57

    سلام استاد عزیزم و مریم بانو

    سلام همراهان این مسیر الهی

    چقدر این فایل رو دوست داشتم و چندین بار گوش دادم تا بتونم کامنت بنویسم

    با اینکه از قبل گوش داده بودم و دانلود کرده بودم و هر از گاهی گوش میدادم

    و این فایل به تنهایی برای من ی دوره کامل بود و سراسر نکته های الهی داشت

    من میگم قوانین جهان برای هرکس مث ی دستگاه کپی هستش و چسبیده به آدم

    جهان هر آدمی مختص خودشه

    شما هرچی بخوای به جهان دستور میدی اونم کپی میکنه و تحویل میده

    اگه من نوعی چیزی میخوام که جهان کپی نمیکنه تحویل بده قطعا دستور درستی نمیدم قطعا دارم دکمه هارو جابجا میزنم قطعا دستوری که میدم صحیح نیس

    پس باید چک کنم ببینم چه باگی اینجا هست

    همین ترمزها دقیقا باگ اصلی زندگی هستن

    ترمز اینکه اگه امروز فروش نکردی ای وای که عقب افتادی

    ترمز اینکه اگه فلان چی رو بخرم ای وای پولم تموم میشه

    ترمز اینکه اگه رئیس بانک وام نده و جور نشه وای بدبخت میشم

    ترمز اینکه اگه فلانی بهم زنگ نزنه ای وای من تنها و غزیبم

    ترمز اینکه جامعه به هم ریخته اقتصاد به هم ریخته مملکت به هم ریخته من چه آینده ای دارم

    ترمز اینکه اگه فلانی سمت من نیاد من دوباره کیو پیدا کنم و برم تو رابطه

    و هزاران ترمز حتی ریز و مخفی که ریشه های عمیق داره

    کافیه فقط به این پی ببریم که تنها قدرت محض جهان خداست و اون سرچشمه تمام نعمت هاست

    من اگه راه اونو برم و ازش بخوام اصلا نمیخواد هیچ تقلایی کنم هیچ تلاش فیزیکی کنم همه چی راحت اوکی میشه

    به قول استاد کلا مسیری که سخته اصلا مسیر درستی نیس قطعا به نتیجه ای نمیرسه

    مسیر رسیدن به خواسته باید راحت و لذت بخش باشه در غیر اینصورت قطعا مسیر اشتباهیه

    گاها میگم مگه میشه خدا مارو خلق کنه و رها کنه؟

    اون هیچوقت مارو فراموش نکرده اون همه چی رو خیلی قشنگ میچینه کافیه که ازش بخوایم

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    استاد عزیزم بی نهایت سپاس گذارم بابت این سایت الهی

    خدا هزاران برابر به زندگیتون برگردونه

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    کبری صباحی گفته:
    مدت عضویت: 1102 روز

    خدایا هرآنچه که دارم ازآن توست وتو مالک وصاحب اختیار من هستی..

    سلام به استاد عزیزم. مریم جون نازنینم وهمه دوستان بهشتیم…

    روزشمارتحول زندگی من فایل 57

    اول از همه چیز خداروشکر میکنم که این فرصت وبمن دادکه بعد از دوسه روز دوباره برگردم به سایت.. تواین دوسه روز اخیر که نتونستم بیام سایت دلیلش نامزدی کردن دخترم بود.. از یه طرف خیلی خوشحال بودم واز طرفی هم خیلی ناراحت وکلافه چون خیلی درگیر حواشی شده بودم وانگار یه جورایی داشتن خلوتمو خراب میکردن ومن دیگه اون تمرکز قبلی رو روی خودم نداشتم منی که اصلا داخل واتساپ مدتهاست استوری نزاشتم واسه نامزدی کردن دخترم استوری کردم وبعد مدام روی گوشیم پیام تبریک میومد یا اینکه زنگ میزدن تبریک میگفتن واین دوسه روزه کارم شده بود توی وات چرخیدن واستوری گذاشتن واستوری های دیگران وچک کردن.. امروز عصر یهو به خودم اومدم وگفتم داری چیکار میکنی کبری کاملا از فضا دور شدیا دیگه توسایت نمیری ها. جالب اینجاست که تو همین دوسه روزه که از سایت غافل شده بودم ومراقب ورودی های ذهنم نبودم یه دوتا اتفاق ناخوشایند هم برام پیش اومد که یه زره عصبیم کرد.. خلاصه امروز اومدم توسایت هی یه دوتا کامنت میخوندم صدای پیام واتساپ میومد دوباره میرفتم سراغ پیام دادن واز طرفی هم احساسم بد بود یه حس بدی داشتم که بالاخره دل یه دله کردم و واتساپ وحذفش کردم وبا حذف واتساپ باورتون نمیشه استادانگار یه بار سنگینی از دوشم برداشته شد وراحت شدم انگار سبک شدم وباخیال راحت اومدم توی سایت.

    خب درمورد فایل گاز وترمز من که یکی از آرزوهای بزرگم ماشین هس وهرچی هم تلاش میکنم ازش دورتر میشم درعین حالی که دارم براش باورسازی هم میکنم گفتم بیام ببینم شاید من پام رو ترمزه که نمیتونم به این خواسته م برسم اومدم برای بررسی کردن.. دیدم اره ترمز دارم اونم چه ترمزایی.. گازمن عاشق ماشین خریدن هستم وشوق زیادی هم واسش دارم..

    ترمزهام*

    من ماشین خریدم چطور باید برم بنزین بزنم من که بلد نیستم…. کلا یه مقاومت بزرگ دارم با پمپ بنزین. یه ترمز مسخره که من مقاومت زیادی دارم باهاش هروقت به ماشین فکر میکنم سریعا ذهنم میره سمت بنزین زدن..

    ترمز دوم*

    اگر هووی من بفهمه که من ماشین دارم دیگه زندگیمونو زهر مارمیکنه..

    ترمز سوم *

    اگرماشین داشته باشم همه دیگه توقع دارن ماشینمو دستشون بدم ومنم روم نمیشه بهشون نه بگم…

    وخدامیدونه که دیگه چه ترمزهای دیگه ای دارم که اینقدر منو از ماشین خریدن دورکرده درصورتی که چندین بار تاالان پول به نیت ماشین خریدن برای من شوهرم گذاشته کنار اما خرج یه کار دیگه ای شده..

    درمورد خونه خریدن.. باخودم میگم خداوند به وقتش خونه رویایی مو بمن میده.. وترمزهام *اگه یه مشتری نقد واسه زمینهامون بیاد ما میتونیم یه خونه خوشکل بخریم..

    *اگه ماشینمون بفروشیم سهمیه آب چاهمون هم بفروشیم یه مقدار هم وام بگیریم شاید بتونیم حوالی داراب یه خونه برداریم..

    وباخودم گفتم من دارم برای خدا راه وتعیین میکنم درصورتیکه که خداوند خودش از طریقی که خودش میدونه به من این چیزا رو میده من فقط باید احساسمو خوب نگه دارم واز الانم لذت ببرم اما باور اینکه خدامیتونه برای من یه خونه ویلایی بزرگ بده یا یه ماشین نو بده خیلی سخته دوست دارم باورکنم که خدا میتونه بده اما نجواهای ذهنیم اینقدر ریشه دارشدن که نمیتونم بپذیرم… اما درمورد چیزای کوچیک کوچیک خیلی قشنگ داره برام اتفاق میفته یعنی دقیقا میخام ومیشه.. گاهی وقتا تازه هنوز درخواستمو ارسال هم نکردم اجابت شده که باخودم میگم اخه چطور به این سرعت اجابت شد..

    خیلی خوشحالم که دوباره برگشتم به سایت خداروشکر سه ستاره هم شدم وهمین ستاره ها بهم انگیزه میده که بیشتروبیشتر تو سایت باشم… درکل خیلی از زندگیم راضیم از خدای مهربونم راضیم وامیدوارم بتونم آروم آروم تکاملمو طی کنم وبه استقلال مالی هم برسم… ان شاء الله.

    درپناه الله یکتا شادوپیروز و ثروتمند وسعادتمند دردنیاواخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    مرضیه صادقی گفته:
    مدت عضویت: 2478 روز

    سلام استاد عزیزم

    استاد چهارشنبه هفته گذشته اتفاقی برام افتاد که تو دلم گفتم کاش از استاد مشاوره میگرفتم بعد یادم اومد که شما گفته بودین مشاوره فایده نداره باید خودتون قانون رو یاد بگیرید یه طوفان بزرگ تو زندگی من اومد از سه جهت سلامتی و روابط و ثروت که واقعا قیافه ی کهیری داشت چهارشنبه تو حال خودم نبودم و از همه چی فاصله گرفتم تا اینکه تو جلسه ۶ کشف قوانین زندگی شما شدین دست خدا و حساااااابی به من مشاوره دادین مات و مبهوت مونده بودم خدای من شکرت دقیقا وقتی با تضاد زشتی برخورد کردم تو دست خودتو برام فرستادی ولی حال من در حالت افسردگی بود و تو این مواقع فقط میخوابم تا هیچی متوجه نشم

    کارم شده بود یا خوابیدن یا گوش دادن به جلسه ششم تا اینکه بالاخره شنبه سرپا شدم و خودم باورم نمیشد به این زودی بتونم بلند بشم وقتی قبلا از یه جهت به تضاد برمیخوردم مدتها طول میکشید اما این دفعه ۴ روزه ظاهرمو جمع و جور کردم اونم سه تا تضاد یه جا واقعا متحیر موندم نمیگم به بالاترین حالت فرکانسی رسیدم اما تو حالت افسردگی و خشم هم نموندم

    ولی نتونستم تو نظرات قسمت دوره کشف قوانین زندگی از این معجزه بگم چون جلسات تو پروفایل ایمیل همسرم هستن و من اینجا مینویسم که البته خیلی هم بی ربط نیست امروز که فایلتون و تصاویر ارسالی رو نگاه میکردم یادم میفتاد که ازتون تشکر کنم که چهارشنبه دقیقا دم بزنگاه با جلسه ۶ منو به مدار برگردوندین هنوزم نیاز به مراقبت دارم ولی خب همه این فایلها مسیر تاریک جلوی راهمو روشن میکنن تا جلوی پامو بهتر ببینم

    استاد ازتون ممنونم به خاطر همه چی خودتون خبر ندارین اما مشاور خصوصی من شدین و دقیقا اون چیزهایی که نیاز داشتم و لازم بود که بشنوم تو جلسه ۶ کشف قوانین زندگی گفتین من اگه مشاور هم میرفتم هیچ جا به من این حرفها رو نمیزدن بلد نبودن و نیستن که بخوان بگن استاد من هیچ وقت پیش مشاور نرفتم و همیشه میگفتم بهترین مشاور قرآن هست ولی بازم خیلی قرآن نمی خونم و خیلی درکی ازش ندارم به جز مواردی که از شما شنیدم و یاد گرفتم و شما الان جواب فرکانس من شدین که از روی قرآن و قانون به ما مشاوره و آموزش میدین امیدوارم تو مدارش باشم و دوره قرآن رو هم شرکت کنم ان شاءالله

    استاد لطفا برام دعا کنین تا همیشه تو مدار شما بمونم و به مدار ایده آل خودم برسم ممنونم

    خدایا شکررررت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    داریوش گفته:
    مدت عضویت: 3176 روز

    سلام به همه دوستان ???

    شاید تکرای باشه ولی تکرار خوبیها خوبه

    من سپاسگزارم بخاطر این فایل زیبا و مطالبش و خسته نباشید میگم بخاطر همه زحماتی که میکشید و همه مارو در لذتی که در این راه میبرید سهیم میکنید

    من واقعا ایمان اوردم و باور کرده ام که هر انجه که میخواهم بلافاصله همان لحظه در جهان ایجاد میشه و فکر میکردم که اگر همان موقع به زندگی مت وارد نمیشه بخاطر قانون تکامله

    اما وقتی این فایل رو دیدم از خودم پرسیدم که ایا واقعا علتش اینه یا چیز دیگه ایه که من هنوز نفهمیدم

    از خودم سوال کردم و سعی کردم که مراقبه کنم و جوابی اومد

    جواب این بود که

    (من هنوز تکاملم رو طی نکردم )

    و حس خوبی بهم داده شد چون فهمیدم که من در مسیر خوشبختی قرار دارم

    اگاهی جهان و کائنات کامله و این من هستم که هنوز کامل نشدم

    من از زمانی که با اقای عباسمنش اشنا شدم و سعی کردم از قوانین استفاده کنم

    ودیدم که خواسته های زیادی داشتم که بعد از استفاده از قانون انجام شده

    یکی از اونها با سپردن کار بخدا

    تقریبا یک روزه انجام شد

    دومی که چند سال بود انجام نمیشد چند ماه پیش اتفاق افتاد

    سومی بشکل باور نکردنی زمانی که بفکرم رسید نجواها گفتند نمیشه زشته اگر بگی اما من نترسیدم و گفتم و همون روز پذیرفته شد و فردای اون روز چتد برابر پولی که در نظر داشتم که به زندگیم وارد شد

    و خیلی چیزای دیگه که بعد از اینکه درخواست میکنم با فاصله های یک روزه یا چند ماهه بزندگیم وارد میشن

    و تایید و سپاسگزاری میکنم

    واقعیت از زمانی که با همه وجودم یگانگی افریدگارو حس کردم همه چیز بهتر و کاملتر پیش میره حالم اگثر اوقات خوبه

    من از کودکی در مورد یکتا پرستی شنیده بودم ولی هیچوقت درکش نکردم

    الان هم نمیگم کامل درکش کردم و دارم حسش میکنم

    کم کم دارم میفهمم. که این جسم من نیستم

    همیشه برام سوال بود که ما توی حرف زدن میگیم دست من. پای من. چشم من و ….واقعا این من کیه

    والان به کمک خداوند و اگاهی هایی که از طریق اقای عباسمنش داده میشه به این سوالم گرفتم یعنی قبلا هم شنیده بودم که خداوند از روح خودش در ما دمیده ولی نمیفهمیدمش

    اما الان دیگه دارم درکش میکنم

    حسش میکنم

    و حالا میفهمم که چرا توی خیلی کارها موفق میشدم و توی خیلی کارها نمیشدم

    خیلی طولانی شد ببخشید

    ساده بگم فهمیدم که این جسم من نبوده که کاری انجام داده بلکه خداوند بوده که راه رو نشون داده و جسم من فقط در مسیر حرکت کرده

    جسم من فقط وسیله بدست اوردنه و عامل خداست

    بازهم از دوست عزیزم اقای عباسمنش متشکرم

    تا فرصتی دیگه

    شاد و موفق و پیروز باشید????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    Poyol LoL گفته:
    مدت عضویت: 2976 روز

    با عرض سلام

    امشب به سمت یک شعر فوق العاده از مولانا هدایت شدم که جواب خیلی از سئوالات درباره نماز خوندن و برقراری ارتباط با خداونده،حالا من یک توضیحی میدم بعد میزارم شعر خواستین خودتون بیشتر تخقیق کنید،اصل موضوع اینه که ما باید به شیوه‌ای که راحتیم و به شیوه خودمون ارتباط برقرار کنیم و اصولا برا همینه که درباره نماز توضیحی نداده شده در قران،و این بیت خیلی مهمهههه که گفتم بزارم و فکر کنین خیلی مهمه

    ما زبان را ننگریم و قال را

    ما روان را بنگریم و حال را

    ناظر قلبیم اگر خاشع بود

    گرچه گفت لفظ ناخاضع رود

    چه جالب که خدا میگه اصولا مهم نیست چی تو دهنته و چه حرفی میزنی باورها و فرکانس هاتون و مهم تر احساستونه(حال)که باهاشون کار داریم(و دقت کنید از ما استفاده کرده)و میگه شیوه ارتباط با خدا حتی اگر از الفاظ ناخاضع هم باشه اما موجب ارامش قلب بشه بازم درسته(حالا شعر میزارم بفهمین)پس سخت نگیرید راحت باشید خداست دیگه?بلاخره من خودمم از اونم چه ارزوها و تصورات و ضعف هام ازش قایم کنم چه نکنم(مثلا این موضوع در من هست که اره مثلا من خیلی این مدل چیز رو‌ خوشم میاد(حالا همسر،خونه،ماشین و…)اما میگم واقعا زشته من بگم چی مثلا،بگم زن زیبا میخوام مثلا?و میگم ولش کن الان خدا میشنوه میگه غلط کردی بچه پررو حرامه زشته بَده باید خودتو کنترل کنی چمیدونم برادرم نگاهت و هزاران حرفی که در کودکی از هزاران کانال و‌ مسجد و… شنیدم(حالا خوبه رفتم تو قران به تفاسیر حوری ها برخورد کردم بعد به خودم گفتم پسر این خدا که از همه پسرا هم در این موضوعات پایه‌تر اصلا موضوعاتی رو توصیف کرده که من تصور کردم گفتم راست میگه واقعا فوق‌العاده میشه)و همه اینها در اعماق ذهنم درحال تکرار شدنه و من فقط میتونم نظاره گر باشم!!!(چون هنوز نتونستم به اون قسمت ها برسم تکاملللللل)و من عاشق موسی هستم تو قران حتی از ابراهیمم بیشتر(خودم فکر میکنم چون شخصیت ابراهیم درست نشناختمه اخه اصلا به طرز عجیبی هربار رفتم به داستان های موسی برخوردم و‌ فکر میکنم یعنی الان الهام شد که اینم بخشی از تکامله یکدفعه نمیشه ابراهیم شد?)اصلا این مرد فوق العادس عجزش بیان میکنه عصبانی میشه میترسه و فوق العااااااادس وای خدا،اونجا که زودتر میره به غار خدا بهش میگه چرا شتابزده اومدی میگه برای اینکه تورو خشنود و راضی کنم???????

    طه

    وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَىٰ

    ﺍﻱ ﻣﻮﺳﻲ ! ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻗﻮم ﺧﻮﺩ [ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻪ ﻛﻮﻩ ﻃﻮﺭ ]ﭘﻴﺸﻲ ﮔﺮﻓﺘﻲ ؟(٨٣)

    قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَىٰ أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَىٰ

    ﮔﻔﺖ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺗﻮ ﺷﺘﺎﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺷﻮﻱ . ﺁﻧﺎﻥ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﻚ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻦ ﻣﻰ ﺁﻳﻨﺪ .(٨۴)

    فوق العادس کلا!و خیلی هم خدا داستانش توی قران توضیح داده!

    اما شعر،امیدوارم موفق و ثروتمند باشید خدایا شکرت ازت سپاسگذارم

    دید موسی یک شبانی را براه

    کو همی‌گفت ای گزیننده اله

    تو کجایی تا شوم من چاکرت

    چارقت دوزم کنم شانه سرت

    جامه‌ات شویم شپشهاات کشم

    شیر پیشت آورم ای محتشم

    دستکت بوسم بمالم پایکت

    وقت خواب آید بروبم جایکت

    ای فدای تو همه بزهای من

    ای بیادت هیهی و هیهای من

    این نمط بیهوده می‌گفت آن شبان

    گفت موسی با کی است این ای فلان

    گفت با آنکس که ما را آفرید

    این زمین و چرخ ازو آمد پدید

    گفت موسی های بس مدبر شدی

    خود مسلمان ناشده کافر شدی

    این چه ژاژست این چه کفرست و فشار

    پنبه‌ای اندر دهان خود فشار

    گند کفر تو جهان را گنده کرد

    کفر تو دیبای دین را ژنده کرد

    چارق و پاتابه لایق مر تراست

    آفتابی را چنینها کی رواست

    گر نبندی زین سخن تو حلق را

    آتشی آید بسوزد خلق را

    آتشی گر نامدست این دود چیست

    جان سیه گشته روان مردود چیست

    گر همی‌دانی که یزدان داورست

    ژاژ و گستاخی ترا چون باورست

    دوستی بی‌خرد خود دشمنیست

    حق تعالی زین چنین خدمت غنیست

    با کی می‌گویی تو این با عم و خال

    جسم و حاجت در صفات ذوالجلال

    شیر او نوشد که در نشو و نماست

    چارق او پوشد که او محتاج پاست

    ور برای بنده‌شست این گفت تو

    آنک حق گفت او منست و من خود او

    آنک گفت انی مرضت لم تعد

    من شدم رنجور او تنها نشد

    آنک بی یسمع و بی یبصر شده‌ست

    در حق آن بنده این هم بیهده‌ست

    بی ادب گفتن سخن با خاص حق

    دل بمیراند سیه دارد ورق

    گر تو مردی را بخوانی فاطمه

    گرچه یک جنس‌اند مرد و زن همه

    قصد خون تو کند تا ممکنست

    گرچه خوش‌خو و حلیم و ساکنست

    فاطمه مدحست در حق زنان

    مرد را گویی بود زخم سنان

    دست و پا در حق ما استایش است

    در حق پاکی حق آلایش است

    لم یلد لم یولد او را لایق است

    والد و مولود را او خالق است

    هرچه جسم آمد ولادت وصف اوست

    هرچه مولودست او زین سوی جوست

    زانک از فساد است و مهین

    حادثست و محدثی خواهد یقین

    گفت ای موسی دهانم دوختی

    وز پشیمانی تو جانم سوختی

    جامه را بدرید و آهی کرد تفت

    سر نهاد اندر بیابانی و رفت

    وحی آمد سوی موسی از خدا

    بندهٔ ما را ز ما کردی جدا

    تو برای وصل کردن آمدی

    یا برای فصل کردن آمدی

    ?نکته مهمی که خیلیا میخوان وصل کنن بدتر فصل میکنن مثل همون جملاتی که گفتم شنیدم??

    تا توانی پا منه اندر فراق

    ابغض الاشیاء عندی الطلاق

    هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام

    هر کسی را اصطلاحی داده‌ام

    در حق او مدح و در حق تو ذم

    در حق او شهد و در حق تو سم

    ما بری از پاک و ناپاکی همه

    از گرانجانی و چالاکی همه

    من نکردم امر تا سودی کنم

    بلک تا بر بندگان جودی کنم

    هندوان را اصطلاح هند مدح

    سندیان را اصطلاح سند مدح

    من نگردم پاک از تسبیحشان

    پاک هم ایشان شوند و درفشان

    ما زبان را ننگریم و قال را

    ما روان را بنگریم و حال را

    ناظر قلبیم اگر خاشع بود

    گرچه گفت لفظ ناخاضع رود

    زانک دل جوهر بود گفتن عرض

    پس طفیل آمد عرض جوهر غرض

    چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز

    سوز خواهم سوز با آن سوز ساز

    آتشی از عشق در جان بر فروز

    سر بسر فکر و عبارت را بسوز

    دوستان خیلی طولانیه اگه خواستین برین کاملش بخونین و به اندازه ظرفتون درک کنید ،خدایا شکرت ازت سپاسگذارم،الحمدالله رب العالمین?انگاری با هدایت به این مسیر یه قلب نو‌ بهم هدیه داد بعد از تمام شکست های زندگیم!!!!!!?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مینا انصاری گفته:
      مدت عضویت: 3706 روز

      سلام دوست عزیز

      خیلی ممنون بابت شعر زیبایی که زحمت کشیدی و نوشتی.

      خیلی وقته در مورد نماز تحقیق میکنم مخصوصا در قرآن. به نتایجی هم رسیدم. ولی هنوز در فکرشم و تردید دارم. الان در فکر نماز بودم همینطور سایت عباس منش رو باز کردم و پیام شما رو خوندم دقیقا در مورد نماز گفتی . خدا با حرفهای شما پاسخ منو داد. مرسی دوست خوبم. در پناه خدا شاد و موفق باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Poyol LoL گفته:
        مدت عضویت: 2976 روز

        سلام خوبی مرسی قربونت فدات?

        راستش اینم من ننوشتم!خداروشکر بخاطر تمام این درک و اگاهی و هدایت و حمایت ها،امیدوارم شاد موفق ثروتمند و سعادتمند باشید،باشیم?

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مرتضی افشار گفته:
    مدت عضویت: 2888 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان مهربونم در این خانواده صمیمی.

    امروز این مطلب رو خوندم دوست داشتم با شما عزیزان به اشتراک بزارم و باورهایی که استاد عباسمنش شب و روز دارن به ما یاداوری میکنن تقویت بشه.

    قصه اسکار فیگوئرا؛ مردی که بدون دست قهرمان وزنه‌برداری المپیک شد

    قصه-اسکار-فیگوئرا؛-مردی-که-بدون-دست-قهرمان-وزنهبرداری-المپیک-شد

    وبسایت رسمی برنامه نود – اسکار فیگوئرا دیشب یک بار دیگر به دنیا ثابت کرد اراده انسان می‌تواند هر چیزی را شکست دهد. او یک بار دیگر ثابت کرد فقط خواستن مهم است نه چیز دیگر.

    به گزارش سایت نود، وزنه بردار ۳۳ ساله کلمبیا نه تنها یکی از بهترین ورزشکاران دسته ۶۲ کیلوگرم دنیاست بلکه خارج از زمین هم یک الگوی فوق‌العاده به شمار می‌رود. او که از سن خیلی پایین ورزش حرفه‌ای را شروع کرد یکی از مهمترین ورزشکاران کشورش به شمار می‌رود. فیگوئرا با قهرمانی در المپیک ۲۰۱۶، اولین طلای کاروان ورزش کشورش را تصاحب کرد و در جایگاهی که شایسته او بود از دنیای حرفه‌ای خداحافظی کرد. داستان زندگی ورزشی او، یکی از خواندنی‌ترین داستان‌های دنیاست.

    مصدومیت و پایان دنیا

    اسکار فیگوئرا وقتی فقط ۲۱ سال داشت اولین بار در المپیک حاضر شد. او در دسته ۵۶ کیلوگرم با رکورد خوب ۲۸۰ کیلوگرم در مجموع به مقام پنجم رسید. مقامی که برای یک وزنه بردار کلمبیایی در دسته سبک وزن، مقامی نسبتا خوب به شمار می‌رفت. دو سال بعد در یک وزن بالاتر نقره رقابت‌های قهرمانی جهان را به دست آورد و نامش را سر زبان‌ها انداخت. یک سال بعد از این نقره، با یک کیلوگرم اختلاف به مدال نرسید و چهارم شد.

    سال ۲۰۰۸ اسکار فیگوئرا با قدرت وارد صحنه مسابقات شد. او با رکورد ۳۰۴ کیلوگرم در مجموع مدال طلای مسابقات پان آمریکن را تصاحب کرد. نماینده کلمبیا با آمادگی فوق‌العاده‌ای که داشت، یکی از شانس‌های کسب مدال در المپیک پکن بود. سرنوشت اما بازی دیگری در نظر داشت. فیگوئرا در حرکت یک ضرب به شدت مصدوم شد و از دور رقابت کنار رفت. تصاویر مصدومیت او آنقدر دلخراش بودند که رسانه‌های دنیا امکان انتشار کامل آن‌ها را نداشتند.

    فیگوئرا به کلمبیا برگشت و دستش را جراحی کرد. سه هفته بعد رسانه‌های این کشور اعلام کردند پزشکان دارویی در محل آسیب‌دیدگی تزریق کرده‌اند که حس را از دست او گرفته. اسکار فیگوئرا، دست راستش را از دست داد.

    بازگشت جنگجو

    دنیای وزنه‌برداری آماده خداحافظی با یکی از استعدادهای خوبش بود. کسی انتظار نداشت ورزشکاری که در المپیک به شدت مصدوم شده و دست راستش را تقریبا از دست داده، بار دیگر در رقابت‌های حرفه‌ای حاضر شود. اسکار فیگوئرا اما کسی نبود که تسلیم شود. او برگشت و ۴ سال دیگر دوباره به المپیک رسید. نمایش فیگوئرا در لندن فوق‌العاده بود. رکورد ۳۱۷ کیلوگرم مجموع او با نماینده لهستان برابر بود اما به خاطر وزن کمتر مدال نقره را تصاحب کرد.

    اشک‌های فیگوئرا روی سکوی المپیک به تاریخ پیوست.

    قهرمانی و پایان ماموریت

    نایب قهرمان شدن در المپیک ۴ سال بعد از یک مصدومیت وحشتناک که می‌توانست پایان دوران حرفه‌ای هر ورزشکاری باشد، به نظر پایان خوبی برای فیگوئرا بود. جنگجوی کلمبیایی اما فقط به یک پایان فکر می‌کرد. ۸ آگوست ۲۰۱۶، او که حالا یکی از باتجربه‌های وزن ۶۲ کیلو به شمار می‌رود، در ریو روی تخته رفت. وزنه‌بردار ۳۳ ساله کلمبیایی با نمایش خیره‌کننده‌اش و رکورد مجموع ۲۱۸ کیلوگرم مدال طلای المپیک را تصاحب کرد. او حالا یک تصویر تاریخی دیگر دارد.

    وقتی کفش‌هایش را درآورد و آن‌ها را روی تخته جاگذاشت، همه می‌دانستند که ماموریت او تمام شده. جنگجوی کلمبیایی، بالاخره به چیزی که می‌خواست رسید و ماموریت ورزشی‌اش را تمام کرد. او با اشک‌های بی‌پایان مدال طلای المپیک را گرفت و به خبرنگارها گفت اینکه کفش‌هایش را از پا درآورده یعنی پایان راه ورزش حرفه‌ای او.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: