گام به گام برای به ثمر رساندن خواسته های نیمه تمام | بخش اول - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

68 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    به نام خدای نور

    اگاهی هایی که ازاین مقاله دریافت کردم رو میخوام شروع کنم به نوشتن برای درک بهتر و نمیدونم چقدر درست و کامل هست فقط میدونم بعد از خوندن مقاله این اگاهی ها درذهنم مرور شد.

    *مستمر بودن در ارسال فرکانس خواسته.

    یعنی وقتی من خواستم تجربه فراوانی نعمت و ثروت نباید بعدش به کمبود ها فکرکنم وبدترین سناریو رو توی ذهنم مرور کنم متاسفانه این کار همیشگی ذهنه منه ولی برای تجربه متفاوت باید متفاوت عمل کنم.

    وقتی فراوانی میخوام یه فراوانی جهان توجه کنم به مغازه ها و همکاران پرمشتریم توجه کنم نشینم فکر کنم مشتری بعدیم ازکجا میاد بجاش با خودم مرور کنم خداوند وعده فزونی داده خداونر وعده داده انقدر به من مشتری و نعمت میده که نتونم بشمارم خداوند وعده داده ازجایی که فکرش رو نمیکنم رزق من و میده خب وقتی اینا وعده های خدان و خداوندم که هرگز زیرقولش نمیزنه حالاوقت اینه که من باور کنم این وعده هارو‌.

    نشینم دو دو تا چهار تا کنم و برنامه ریزی کنم این پول و چطور خرج کنم هزینه فلان وسیله رو چطور خرج کنم و … نه بجاش میگم خدایا اینا خواسته های منه و این وسیله هارو میخوام خودت برام بخرشون و دیگه رها کنم نخوام با تقلا زور بزنم خودم دهن خودمو سرویس کنم با قرض و فلان خواسته هامو زندگی کنم.

    بجاش قشنگ ترین سناریو هارو توی ذهنم بسازم و فرکانس مثبت ارسال کنم کار اسونی نیست میدونم ولی شدنیه با تمرین و تکرار هرلحظه بهترمیشم.

    وقتی ارسال فرکانس مثبت رو خوب انجام بدم درنتیجه میرسم یه اون مرحله ای که طبیعت زندگی منه که جریانی ازنعمت و ثروت و مشتری به راحتی تاکید میکنم به راحتی وارد زندگیم میشن و یسری واریزی هایی دریافت میکنم که برای هیچکدومشون هیچ ایده ای نخواهم داشت و خداوند اون وعده از بینهایت طریق به من رزق میده رو عملی میکنه و نعمت های خود به خود و به راحتی وارد زندگیم میشن.

    به ارسال فرکانس منفی اجازه شکل گیری نباید بدم یعنی درجا خفش کنم اینطور میرم رو دور تجربه زندگی راحت مثبت چون فرکانس ارسالیم مثبت بوده و به راحتی خداوند کارهارو انجام میده برام.

    من باید با خداوند تقسیم کارکنم به عنوان نیرویی که من رو خلق کرده و ازاین قدرت خلق کنندگی به من بخشیده و دراین مسیر خلق شرایط دلخواه هدایتم میکنه و من کارهای سمت خودم رو انجام میدم و میذارم کارهایی که به عهده خداوند هستن رو خودش انجام بده نه من و من فقط سمت خودم رو انجام میدم.

    وقتی خودت رو با قانون هماهنگ کنی خداوند کارهارو برات انجام میده و مشتری هارو به کسب و کارت میاره و مشتری های ثروتمندی که ارزش کارت رو میدونن و بدون پرسیدن قیمت فقط کارت میکشن و با لبخند رضایت و ذوق کامل محل کارت رو ترک میکنن.

    خدایا شکرت خودت هدایتم کن در مسیر عشق و علاقم پیشرفت کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    سمیرا سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1505 روز

    بنام الله یکتا و دانا و توانا و عالم و‌محیط به تمام جهان هستی

    الهی جان جانانم شکرت هزاران بار ، میلیونها و ملیاردها مرتبه به درگاهت سپاس

    عشق الهی ام ، سپاس که آنچه دارم از آن توست

    معبودم تنها و تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    یکی از بزرگ‌ترین شکرگزاری های هرروزم بودن و عضویت در این فضای توحیدی و معنوی است و سیراب شدن از این آگاهی های رشد و بهبود فردی و شخصیتی است …

    سپاس بیکران از استاد عشق و توحید و مریم بانوی نازنین ، برای تدوین و تهیه این مقاله که خلاصه ای از دوره هم جهت شدن با جریان خداوند است .

    همیشه سخاوتمندانه واسمون فایلهای ارزشمند میزارن ..

    من دوره هم جهت شدن با جریان خداوند را ندارم ولی از فایلهای معرفی دوره و نتایج دوستان و این مقاله هایی که واسمون گذاشتید ، واقعا استفاده کردم و در مسیر رسیدن به خواسته هام اون جریان مومنتوم مثبت و دارم میبینم .

    حس اعتماد و اطمینان و باورهای توحیدی و داشتن آرامش و نبودن نگرانی و ترس و احساس توکل و امیدواری به پروردگار …این روزها تو زندگی ام موج میزنه .

    عید امسال معجزه وار، در سفری که واسم پیش اومد یهویی کلی به من خوش گذشت و از لحاظ کاری هم تونستم اون کلاسی که میخواستم شرکت کنم .

    امسال رو من هم مثل خیلی از دوستان ، سال راحتی و آسونی و هم جهت شدن با جریان خداوند نامگذاری کردم واسه خودم و امیدوارم تا پایان سال به زیبایی و نرمی خواسته هام محقق بشه ‌، من دارم کارهای عملی سمت خودم و انجام میدم و روی خودم و باورهام کار میکنم، بقیه با خداست و رب العالمین قراره انجام بده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    به نام خدای مهربانم .

    الهی شکرت که یک روز دیگه در جهان زیبای تو هستم و بهم فرصت تجربه رشد و لذت بردن را دادی .

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر با این مقالات فوق العاده و رویایی که انگیزه بسیار زیادی

    ایجاد میکنه انقدر که فرکانس نوشته های مقالات شما بالاست من ناخوداگاه تمام انها را میخونم و پر از انرژی

    میشم مثل دوره گام به گام شما خانم شایسته که بی نظیر بود و در من مومنتوم مثبت را استارت زد و با کمک

    خدای مهربونم خالق زندگی خودم شدم و از ان زمان نتایج عالی اومدن و من هم از اون تایم به بعد کامنت

    نوشتنهایم استارت خورد و تا به امروز که در این مقاله در خدمت شما هستم من همچنان در دروه ثروت 1 و دوازده قدم

    تا قدم ششم رفتم بعضی اوقات هم گریزی به فایلهای دانلودی و کامنت خوندن و نوشتن میزنم که کلا به صورت هدایتی

    اتوماتیک انجام میشه همین بحث ادامه مومنتوم مثبت که ادامه ان شکل گیری در رشته های عصبی ذهن در خود

    تثبیت میکنه و دیگه ذهن خودش میاد اتوماتیک کمکت میکنه و ادامه مومنتوم مثبت بهت دست همکاری میده من

    این لول مومنتوم را تجربه کردم تا زمانی که به صورت پیوسته ادامه دادم و حالم را با کنترل ورودی ها خوب نگه داشتم

    نتایج عالی گرفتم ولی در زمانهایی که ادم مغرور میشه و دیگه با اون شور و شوق کار نمیکنه دقیقا نتایج برمیگرده

    اصللا این ارتباط اتفاقات خوب و منفی را دارم بیشتر درک میکنم که خودش تکامل داشت تا بفهمم که این روند

    تکامل به قول استاد عزیزم ناتمام هست و باید در این مسیر باشم و ادامه بدم و در تمام لحظاتم لذت ببرم از این

    زندگی زیبا زیاد درگیر نتیجه نباشم با ادامه روند مومنتوم مثبت به صورت پیوسته نتیجه خود به خود به وجود میاد

    از جایی که اصلا فکرشم نمیکنی زمانی معجزات که در روند مومنتوم مثبت رخ میده احساس بسیار عالی دارد و نمیشه

    توصیفش کرد و جالبش اینه که اصلا زمانی معجزاتی که سوپرایزت میکنه که کاملا رها بودی از نتیجه و بی خیال

    علی بی غم بودی نتیجه ها بوم بوم بوم میاد و باید درگیر نتیجه نشیم و این مسیر را ادامه بدیم تا بی نهایت و

    فقط لذت و لذت و لذت هست هم ادامه دادن این مسیر زیبا خودش نتیجه است و روندش که در انتهای مومنتوم

    هم معجزات چشمانت را خیس میکنه بدون تقلا و زجر با رها بودن و احساس خوب زندگی در بهشت را تجربه میکنیم

    الهی شکرت استادان عزیزم بی نهایت دوستون دارم همیشه در هر لحظه برای شما آرزوی سعادت احساس عالی

    واقعی درونی را از خدایم آرزومندم برایتان عاشقتونم

    خدا نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    توحید چهره پرداز گفته:
    مدت عضویت: 257 روز

    بنام خداوند یکتا

    من قبل از این که دوره « هم جهت با جریان خداوند » را شروع کنم دوره 12قدم را تا قدم پنج با اکانت همسرم خریدم یعنی به اسم اون خریدیم .تا اینکه استاد دوره جدید هم جهت با جریان خداوند را اعلام کردند من همه لحظه به دلم افتاد که بخرمش .من با کار کردن روی دوره 12قدم البته تا قدم پنج توانستم دوره جدید رو به راحتی خریداری کنم از وقتی دوره را شروع کردم و روی افکارم مسلط شدم واجازه ندادم آگاهانه مومنتوم منفی شکل بگیره و ورودی ها رو کنترل کردم نتایج فوق العاده گرفتم .من قبل از اینکه با سایت استاد آشنا بشم خیلی اوضاع مالی بدی داشتم یعنی در حدی که گوشی ساده نوکیا داشتم با گوشی همسرم دوره خریدم روی باورهام کار کردم و در مدت یک سال چندتا گوشی مدل بالا گرفتم قبلاً فقط موتور هندا کهنه داشتم الان وانت تمیز خریدم تلوزیون و باند بزرگ خریدم یخچال و تخت خواب برای پسرم و خودمون به طور خیلی معجزه آسا بهم هدیه دادن طی ی سفر که هدایت خداوند بود.وقتی چکاب دوره دوازده قدم رو انجام دادم پول خرید یه دونه مرغ داشتم ولی الان به لطف خداوند الان میتونم تمام دوره های استاد را خریداری کنم و خداوند را سپاس گذارم برای این قوانین من کامنت تا حالا نذاشتم ولی از این به بعد انشالله می‌نویسم اتفاقات خوب که برام هرروز اتفاق میفته و خیلی اتفاقات خوب دیگه که برام افتاده که در کامنت های بعدی خواهم نوشت .من صمیمانه سپاس گذارم برای این فضای خوب و استاد عباس منش گرامی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سیده گفته:
      مدت عضویت: 450 روز

      سلام دوست عزیز

      بهت تبریک میگم که در ممنتوتم مثبت قرار گرفتی و چرخ زندگی برات روان شده و روی شانه های خدا از دیدن زیبایی ها لذت می بری.

      از صمیم قلبم برات آرزوی خوشبختی و موفقیت و شادکامی و ثروتمندی دارم.

      و

      آرزو میکنم خودم و تمام دوستان عزیزم دوره هم جهت با جریان خداوند رو تهیه کنند و عاشقانه از استاد عزیزم هم تشکر میکنم و آرزوی سلامتی و سربلندی را برایش دارم.

      منتظر شنیدن موفقیت های جدیدت هستیم.

      شاد و پیروز باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    فروغ جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1461 روز

    به نام خداوند بینهایت بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیز و دوستان

    این دوره به نظرم نیمه ی گمشده ی و مکمل همه ی دوره هاست هر جلسه که نگاه می کنم میگم این جلسه بی نظیره، بهترینه بعد جلسه بعد میاد میگم نه این جلسه عالی هست خلاصه همه جلسات گوهر گرانبهایی هستن که هر چقدر استفاده کنیم و قدرش رو بدونیم به نتایج بهتری میرسیم .

    وقتی به زندگی خودم و نتایجی که رسیدم فکر می کنم من قبلا نابینا بودم و فقط نتایج بزرگ رو نتایج میدونستم و چشمم رو روی نتایج کوچیک بسته بودم و باید از زندگی لذت ببرم و سپاسگزار نعمت های بی شمار خداوند باشم .

    کوچکترین و لذت بخش ترین نتایج من از گوش دادن و انجام تمرین های دوره هم جهت با خداوند آرامش و خیال راحت داشتن و رها بودن هست که مطمئن تر شدم خودم با افکارم زندگی خودم رو رقم میزنم وقتی اتفاقی میفته کنترل بهتری بر اوضاع دارم و میدونم همه چی به نفع من میشه و حتی امروز که قرار بود بازرس بیاد به کارهام رسیدگی کنه بقیه استرس گرفته بودن ولی من آرامش داشتم و با خیال راحت باهاشون صحبت کردم و هرچی داشتم با خیال راحت در اختیارشون گذاشتم و گفتم هرچی شد خیره بعد از این موضوع فهمیدم چقدر تغییر کردم و پیشرفت داشتم .

    در زندگی خودم کاوش های بیشتری کردم و بررسی های زیادی کردم که کجاها باید اصلاح کنم و جالبه این دوره خیلی از سوالات بی جواب من رو به بهترین صورت جواب داد.

    سپاسگزار هستم از استاد گرامی برای این دوره عالی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    امین زندی گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    به نام خداوند رحمان

    سلام استاد جانم

    سلام استاد شایسته عزیز و دوستان خوبم

    من به عنوان دانشجوی این دوره باید بگم واقعا چقد دوره هم جهت با این جریان خیر و برکت چقد منو نرم تر کرده واقعا دوستان عزیزم درست میگن که نمیفهمی پول چطوری میاد تو زندگیت

    فقط از اتفاق های عالی دیروز و امروزم میگم که هرروز دارم ماشینی که دوس دارم رو میبینم

    با دکتر مشاوری آشنا شدم که تو سوئد دارن تحصیل میکنن و چقد باورهای فکری ایشون مثل استاد بود تو جلسه مشاوره ای که داشتم

    به راحتی دارم میرم بیرون شام میخورم

    کدهایی که میزنم به راحتی ران میشن

    چقد رها نر شدم و ذهنم کمتر درگیر قید بند دنیا شده

    و چقد خوندن همین مقاله داره اتفاق های خوبی که برام رخ داده رو هماهنگ میبینم با این جریان

    و به راحتی خرج دوره سلامتی رو تامین می‌کنم

    و چقد راحت این دوره رو هماهنگ کردم با دوره روانشناسی ثروت و می‌خواد دوره 12 قدم رو استارت بزنم

    و از اون آگاهی ها هم بهره ببرم و

    پاشنه اشیلم هم که باور کمبود هست رو عمیق با جلسه 7 برطرف کنم هرروز گوش بدم این جلسرو

    استاد عزیزم ممنونم

    و مرسی از خانم شایسته همیشه در صلح با خودش

    در پناه حق شاد سالم سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    منصور نصیری گفته:
    مدت عضویت: 2398 روز

    سلام به همه عزیزان این سایت الهی

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین که با دقت نظر این مطالب رو می‌نویسن…

    امروز مثل دیروز که به محض بیدار شدن مقاله خوندم توی سایت… سایت رو باز کردم (با اینکه دستم میخواست بره روی پیامرسانهای گوشی) مکث کردم و گفتم منصور الان خبریه؟ اصلا باشه بیا فکر کن هنوز خوابی چک نکنی چی میشه؟

    اولی چیزی که باهاش مواجه میشی بعد از بیداری و شکرگزاری از زنده بودن و نفسی که هست و منظره ای که جلوی چشمته و نوری که چشمت میبینه بذار مطالب سایت باشه…

    هدایت شدم سمت دانلودها… تمام دانلود ها و برخوردم به این مقاله ها… اولین بار بود که متوجه شدم کل فایلهای روی سایت در اینجاست :)

    خیلی حس خوبی بود.

    خلاصه که شروع کردم به خوندن این مقاله و مومنتوم مثبت صبح رو به نوعی داشتم ادامه میدادم… پا شدم رفتم سرویس و برگشتم و دیگه گفتم خواب بسه … مسواک و دست و صورت و انجام یه سری کار و بعد گفتم خب بذار برم بقیه مقاله رو بخونم… دراز کشیدم و دقیقا در تراس باز بود و یه چیزی توجهم رو جلب کرد… نگاه کردم … باورتون نمیشه… دیدم دو تا خانم تو بهار خواب یکی از خونه های روبرویی دارن اینور اونور میرن…

    یکی شون حس کردم اومد اینور نرده (رو به خیابون) و گفتم لابد نردبون داره به تراس طبقه پایین دیدم نداره … شاخه های درختم نمیذاشت درست ببینم که دارن چیکار میکنن.. از یه جا دیدم دستا از نرده رها شد و طرف اومد پایین و نرده رفت لای پاهاششش و خدا خیلی رحم کرد که نیافتاد از دو طبقه تو پیاده رو… :))) یه لحظه کپ کردم که آخه یعنی چی … این چه کاریه … بعد گفتم خدایا من واسه چی باید این تصویرو میدیدم … اگه یکم دیرتر می اومدم اصلا مواجه نمیشدم باهاش… خیلی اون لحظه کنترل ذهن برام سخت بود و البته حواسم بود که این مومنتوم رو نذارم رشد کنه… یاد تکنیک آنتراکت و تایم اوت افتادم

    و اومدم اینور گفتم خدایا چیکار کنم… موزیک گذاشتم شروع کردم باهاش رقصیدن و با تمام سعی م شروع کردم به مسخره بازی در آوردن و دیووونه بازی که تصویر توی ذهنمو نبینم… یاد کتاب اسکاول شین افتادم که یه جاش نوشته بود: «یهو شافاط سنجهایش را به هم می‌کوبید تا صدای افکارش را نشنود»… دقیقا همونجوری داشتم میپریدم بالا پایین و میرقصیدم و میخوندم… اولش نه ولی کم کم انگار که این ماشینی که تو سرازیری از دنده در اومده بود رو بالاخره نگه داشتم و کم کم یه سری کارای خونه رو کردم با همون موزیک و دیگه نذاشتم موزیک قطع شه… همه شم موزیکای شاد و اینا… یه قر دارم بود توش….

    بعد یه چیزی

    یه بازی ای رو سر تمرین هفته پیش که دعوت شده بودم یاد گرفتم. تصمیم داشتم اون تمرین رو تو خونه انجام بدم تا هفته بعد یادش گرفته باشم و نمایش بدم…. جاگلینگ… بازی کردن با سه تا توپ طوری که توپا نیافته… اسمش فکر میکنم همینه… معمولا کسایی که تو سیرک کار میکنن اینو بلدن… خب جاگلینگ که نداشتم… فکر میکنین چیکار کردم؟ :)))) جورابامو برداشتم گرد کردم تو هم و سه تا توپ درست کردم… دیدم سبکه… الان فکر میکنید چیکار کردم؟‌‌ :)))) تو یه لنگه از جوراب سه قاشق گندم ریختم… و اون یکی لنگه رو تو در تو گرد کردم و سنگین تر شد و بیشتر شبیه توپ واقعی جاگلینگ شد… خلاصه با موزیک و موزیکال و ریتمیک شروع کردم به تمرین کردن… من اصلا بلد نبودم… دیدم با موزیک چقدر ذهنم بیشتر همراهی میکنه… یعنی با ریتم… با ریتم موزیک که توپا رو اندختتم دیدم یه ست کامل سه تایی زدم و یادم افتاد من دوره دانشگاه امتحان تربیت بدنی که باید روپایی می‌زدیم رو هم موزیکال اجرا کردم… با دهنم ریتم میزدم که بتونم روپایی بزنم… دوستام منفجر شده بودن از خنده….

    دیدین حواستون پرت شد از داستان اولی… و الان که گفتم حواستون پرت شد حواستون افتاد بهش…. واقعا منم همینجوری شدم….

    داستان همون فیل صورتیه… هی بگو به فیل فکر نکن … به فیل فکر نکن… هی بیشتر می بینش… ولی به جاش وقتی به خرگوش فکر میکنی… اون اتومات خودش میره کنار…

    دیدم ذهنم هی داره میگه: حاجی اگه می افتاد سرش فلان میشد چی؟ اگه میخورد زمین چی؟ بدترین سناریوها خلاصه… بعد میگم آخه پفیوز چه دردی الان دوا میکنی از من با گفتن اینا… که یه وقت نکنه من همچین حماقتی کنم و بیافتم؟ ممنونم ازت عزیزم … تا این اندازه ش به نفعمه که ایمنی رو توی کارها رعایت کنم… و اگه حتا کلید هم جا گذاشته بودم… تصمیم سلامت تر بگیرم و به راه حل امن تر فکر کنم و هدایت بخوام که خدا راه حل ساده رو بگه….

    یه کاری هم کردم که نمیدونم درسته یا نه… چون همیشه ذهنم توی لوپ مینداخت منو… مکث کردم و گفتم بذار فرار نکنم… گفتم چیه… گفت اگه میافتاد چی میشد؟؟؟ وای وای… گفتم چی میشد…. بدترین اتفاق ممکن رو تداعی کرد برام… گفتم اوکی ناراحت کننده ست و امیدوار بودم میتونستم کمکی کنم ولی خب از دست من کمکی بر نمیاد براش عزیزم… میمرد می رفت دیگه؟ اونم لابد عمرش قرار بوده اینجوری تموم شه… رفت به آغوش پروردگار… هر کی یه جور میره دیگه…

    این کمک کرد کمتر بهش فکر کنم و بپذیرم اتفاقی که اتفاده رو…

    و دیگه اینکه با یه موزیک قر دار ادامه دادم به تمرین جاگلینگ و باورتون شاید نشه تونستم تا هفده تا رو برم و جیغ میزدم از خوشحالی تو خونه که یسسسسسسس… چون من اصلام فکر نمیکردم بتونم انجامش بدم… همه ش حس احمق بودن میکردم … یکم تلاش میکردم و میذاشتم کنار… و تو یه جلسه تمرین انجامش دادم… و قطعا با تکرار و تکرار میتونم مسلط تر بشم و حرکات دستم و محل انداختن توپ ها رو دقیق تر کنم که بیش از پیش کنترلش دستم باشه و هر وقت که خودم خواستم قطعش کنم نه اینکه مثلا توپ از دستم بیافته… که اون قدمهای بعدیه…

    خلاصه که اینجوری امروز مومنتوم مثبت رو ادامه دادم و فایل شماره هفت رو هم شنیدم و کلی لذت بردم همینجور که تمرین میکردم و کارای خونه رو انجام میدادم و نت برداشتم که کامنت هم بنویسم و جالبه از ماجرا که گذشتیم مثل یه خواب شد…

    انگار که خواب دیده باشم… بار عاطفیش رفت… اون داغی اول رو نداشت چون انگار که قابلمه شو از رو آتیش برداشته باشم…

    اون اتفاق افتاده بود و منم کاری براش نمیتونستم بکنم… شاید چه بسه اگه شاخه های درخت نبود من ممکن بود داد و بیداد کنم که نکنید و اینا و حواسشونو پرت کنم و خدای نکرده اتفاق بدتری بیافته و اونجوری باید حسابی کار میکردم روی احساس گناه که مومنتوم نگیره…. ولی در هر صورت چالش خیلی جالبی بود و به چشم دیدم اگاهانه که چطور میشه شیفت کردم روی مومنتوم مثبت و بسیار شدنیه این اتفاق….

    خیلی خوشحالم که اینجا نوشتم تجربه م رو..و خداروشکر میکنم که دارم تکاملی فعالیتم رو متمرکز تر توی سایت ادامه میدم و کامنت میذارم و کامنت میخونم و حسم رو بهتر و بهتر میکنم….

    خدایا شکرت برای همه چیز

    شکرت برای این قوانین ثابت

    شکرت برای اگاهی ها

    شکرت برای این شکر گفتن ها

    و شکر برای احساس زیبای سپاسگزاری

    دوستتون دارم

    در پناه یگانه الله هستیم همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1315 روز

    بنام تنها خالق هستی…

    بنام خالقی که همجوره در حال هدایت و حمایت ماست برای رفتن به مدارهای بالا….

    ……………………….

    در وصف خداوند………

    وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند

    از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند

    از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی

    تکرار من در من مگر از من چه می ماند

    غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی

    غیر از غباری در لباس تن چه می ماند

    از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟

    از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟

    وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند

    از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند

    از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی

    تکرار من در من مگر از من چه می ماند

    از من اگر کوهم، اگر خورشید، اگر دریا

    بی تو میان قاب پیراهن چی می ماند

    بی تو چه فرقی می کند دنیای تنها را

    غیر از غبار و آدم و آهن چه می ماند

    وقتی تو با من نیستی از من که می پرسد

    از شعر و شاعر جز شب و شیون چه می ماند

    وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند

    از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند

    از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی

    تکرار من در من مگر از من چه می ماند…

    ……………..

    سلامی درود به شایسته شایسته ام…از تمام وجودم بابت این مقاله پر برکت،” این بهشت زیبای الهی…. سپاسگزارم…

    امروز صبح با قلبی ارامبخش و با درک خودشناسی بیشتر از این مسیر سه ساله ام…

    مرا به تعمق وا داشت…

    روزهای که برای هدفی که چند سال دست و پا زدم…جز احساس بد و ناکامیها و تحقیرها و چک و لگدها……چیزی نمی ماند و نبود…

    ولی من پذیرفته بودم.با سختی و تلاش بی وقفه باید ادامه بدم…

    ولی احساس بد امانم را بریده بود…

    تا نوری از درونم در میام تضادها خودشو پیدا کرد.و دستمو گرفت…

    و قدم به قدم مرا همراهی کرد….

    این سه سال….زندگی من با تمام معنا متفاوت شد…

    اون چک و لگدها و قربانیها اون تحقیرها و سختیها و دست و پا زدنها….به حال و احساس خوب و نعمت و فراوانی و دوستداشتنها تبدیل شد…

    و تمام ساعتها و ثانیها و دقیقه ها…خداوند با من همراهی کرد تا تونستم پکیچ احساس بد،”رو با نور خودش از بیین ببررم..

    هر چقدر تعمق میکنم..میبینم من خیلی ناتوان بودم !!!!!

    خیلی ضعیف بودم برای این پکیچ خوشبختی در تمامی جنبه ها….

    واقعا نمیدونم چجور اینهمه لطف الهی رو چجور سپاسگزارش باشم..

    چیزیکه تمام عمر 30 خورده ایی از سالم…جزو نتوانستنها بود…

    الان تو زندگیم هر چیزی رو،”””””که خاستم …بهش دستیافتم…با احساس خوب و ارامش!!!

    دیگه ..مگه از این منبع چیز دیگه ایی دارییم…!؟؟؟

    خیر….

    پس چقدر ما بعضی وقتا یادمون میره…و ناگفته نمونه…یاد رفتن به این دلیل برای شخص خودم ..از بیین رفتن احساس خوب نبوده…

    بخاطر درک خودم..درک خودشناسیم از زندگی قبل …بوده..

    هر چقدر بیشتر زندگیمو با قبل مقایسه میکنم و بیشتر خودمو و خدای خودمو میشناسم بیشتر به ارامش میرسم….

    که مسیرم درسته…و این درستی بیشتر برام بولد میشه…که درسته…

    و این مسیر خوشحالی و احساس:خوب اتفاق خوب….اینقدر خداوند برامون ساده وارد زندگیمون کرده …

    ولی ای دل قافل…ذهن..کارش فقط احساس ترس و ناامیدی و بدبختی…

    دقیقا مثل خلتی تو گلو میمونه….میدونی باید بریزیش بیرون.. و کاری انجام میدی تا بدنت اینکار رو به طرز شگفت انگیزی انجام بده…

    و یا بخاطرش همه کار هم بصورت فیزیکی هم بصورت مالی..انجام….میدی…

    تا به احساس خوب برسی…..

    ولی… ما با درک خودشناسی و خداشناسی میتونیم هر لحظه به این پکیچ خوشبختی برسیم..

    مومنتمی مثبتم از زبان ساده استاد عزیز….بازم داره این نوید رو بهمون میده…..

    تنها راه رسیدن ما به خاستهامون درک خودشناسی و خداشناسی..و رسیدن به احساس خوب هست..

    تنها ورژن خوشبختی….و سعادتمندی دنیا و اخرت….ختم میشه به یه جمله ساده….

    احساس خوب….اتفاق خوب…

    ولی اینقدر ما تحت باورهای گذشتگانمان قرار گرفته اییم…که درک این موضوع یه وقتاایی برام سخت ترین کار میشه…

    بنظر من !!! تو این مدت…بحث احساس خوب و ماندن در احساس خوب نیست…بحث ادامه و تکرار و درک این احساس خوب هست..که این با مدارهای بالا رفتن بیشتر درکش میکنی…

    و باید بزاری با درک خودشناسی بیشتر ..بیشتر این احساس خوب و مومنتمی مثبت رو درک کنی…

    همه ما انسانها تو شرایط:خوب تو شرایط:همه جنبه های خوب زندگی ،”خوشحال میشیم…

    ولی وقتی یکم تضادی برمیخوریم…اونجاها مشخص میشه ایا احساس خوب رو نگهداشتی یا نه!..

    ما دارییم روی این نقطعه ایی که اکثرا ازش قافل هستند کار میکنیم….

    و واقعا “درکش،” هر چقدر بیشتر میگذره…بیشتر میدونم نمیدونم…

    و میدونم احساس خوب در جابجای زندگیم نیاز به تفکری اگاهانه و عاقلانه داره….

    و فقط:با تکرار و و استمرار میشه…هر بار بهتر و بهتر شد…

    انشالله این دوره هم حهت شدن با خداوند همیشه و هر لحظه در زندگیم غالب بشه..و بتونیم شرایط:رو بنفع خودمون تموم کنیم…

    این دید اگاهانه….همجوره زندگی تو هر شرایطی بنفع ما خواهد بود…

    الان هر تضادی..پیامد خداوند برای بهتر شدنم تو اون نقطعه هست..و من با هر موقع تضاد تو زندگیم یه پله،” بسمت خودشناسی و خداشناسی بیشتر هماهنگ شدم…

    و مهم ترین قسمت که بتونی با دیدی اگاهانه از این نقطعه برداشت خوب کنی و بهم نریزی !!!همینه….

    پیامد خداوند!!!!!!برای رشد و گسترش برخورد با تضاد….و ادامه دادن در این مسیر …ولی بازم با حفظ مومنتمی مثبت…و شرایط:رو بنفع خودمون رقم زدن…

    اینجا هست که انسانهای شاخص و انسانهای غیر شاخص مشخص میشه…

    و این روندیه که بقول استاد از اول همین بوده و تا اخر همینه…و برای حفظ مومنتمی مثبت باید ادامه داد…ولی با تفکری اگاهانه…

    از نتایجم بگم….به لطف الهیی و دوره استاد …باعث شد….

    خاسته 8 ساله ام که از طرف شخصی تقلا کردم و هر بار چک و لگد خوردم..بصورت شفاف و واضح وارد زندگیم شده…و خداوند بهم گفت..باید ادامه بدی و نقطعه جوششو بالا ببری تا بصورت فیزیکی وارد زندگیت بشه…

    و من بدون واسطه ایی با این شخص..براحتی خداوند بهم الهام کرد و من این مسیر بیشتر برام بولد شد…

    …و نتایج دیگه..بیزنسم…بازم از طریق تضاد و چالش…الان نمونه کارم به 5 نوع بیشترم داره میشه….به ورژنهای بالاتری رسید…

    و کلی اتفاقات خوب…

    و نتایج دیگم رابطه ام با خداوند و درک شخصیتی خودم که بسیار زیاده….من به یه ادمی خیلی قوی…در همه جنبه های زندگی ام رسیدم…

    و نتایج دیگه ام..از طرف اشخاصی که همیشه باهاشون درگیر بودم..هدیه های میلیون تومانی رسید…

    و کلی نتایج دیگه که امروز بصورت واقعیت تو زندگیم لمس میشه…ولی چون برام راحت در حلقوم شده…و لمسش میکنم…یکم برام عادی شده..ولی با یاداوری دارم بخودم تکرار میکنم..که یادت بمونه….

    دلیل اینهمه اتفاقات خوب چیه ها!!!!!

    فقط با احساس خوب و ماندن در احساس خوب…و درک خودت و جهانته…

    پس این مسیر رو بیشتر ادامه بده تا بیشتر درکش کنی..و بیشتر تو مسیرهای عالی تر قرارر بگیری…..

    و این جاده همه چیز مهیاست بیا تا برییم….

    و خاسته هامون منتظر ماست بیا تا برویم…

    و خداوند همه چیز رو برام مهیا کرده دیگه نباید نگرانی داشته باشم…

    و توکل و ایمان همینه….داستن احساس خوب…خداوند در قران میگه…

    چه کسی وفادارتر به وعده خویش!؟؟؟

    خداوند…..

    هر چقدر سوال میکنم..میرسه بخداوند…

    پس نرگس!!!!!نمیخاد تقلا و سختی برای رسیدن به خاسته هات داشته باشی!!!!

    فقط ینفر به وعده اش عمل میکنه..

    همینجور توی این سه سال کنارت بود…..

    بقیشم باهاته…

    فقط اجابتش کن بهش ایمان داشته باش…

    که هیچکسی بجز خودش نمیتونه….

    و بجز که نمیتونه…از عهداش برخاسته نیست…

    پس تو مسیر جاده و اسب و همه چیز مهیا بمان و سوار نور شو و این مسیر لایتناهی رو ادامه بده…

    خدایا تنها تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جوییم…

    خدایا ما را براه راست راه کسانیکه که نعمت بخشیده ایی هدایت کن!!!!!

    انشالله بتونیم این مومنتمی مثبت رو همیشه و هر لحظه در زندگیم بجا بیاورییم!!!تا خوشبختی و سعادتمندی رو بنفع خودمون رقم بزنیم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    صادق ناصرلویی گفته:
    مدت عضویت: 351 روز

    سلام به همه دوستان عزیز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز

    خداروشکر که هر روز میتونم از آگاهی های این سایت استفاده کنم من قدم 7 دوره 12قدم رو دارم استفاده میکنم خداروشکر که حالم تو این چند ماه خیلی خوبه فقط نمیدونم چرا از لحاظ مالی هیچ پیشرفتی نمیکنم وضیعت مالی بعضی وقتا بتر هم میشه اولا خیلی تلاش میکردم حال خودمو خوب نگه دارم ولی چند وقتی هست که حال دلم به صورت خودکار خوبه نگرانی ندارم کمتر واکنش نشون میدم و عصبی نمشم از دوستان میخوام کمک کنن تا ریشه این که از لحاظ مالی پیشرفت نمیکنم رو بفهمم ممنون میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    ژیلا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1198 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه عزیزانم تو این سایت الهی

    خدا رو سپاسگزارم که بار دیگر به من فرصت داد تا بیام و بنویسم

    امروز جمعه بود و با خانواده به باغچه برادرم رفته بودم

    قبلاً من از سفر حتی خیلی کوتاه برای چند ساعت در روز چقدر استرس می‌گرفتم از وقتی فهمیدم اینا همه بازی ذهنه سعی کردم مهارش کنم و خدارو شکر امروز خیلی عالی گذشت به نظرم امروز همه چی تغییر کرده بود مادرم مهربان تر شده بود، بچه ها، دختر من با دختر و پسر برادرم، شادتر بودند

    من دیگه از دست حرف های همسرم ناراحت نشدم

    بیشتر که فکر میکنم انگار من تغییر کردم تا اطرافیان و محیط

    انگار روحم آماده مهاجرته انگار خیلی تغییرات رو قبول کردم و خیلی ناملموس و به قول خانم نجفی، سوسکی، بله خیلی سوسکی تغییر افکار رخ داده

    دیگه باور کردم که هرچه که بیشتر فایل ببینم بشنوم و کامنت بخونم کم کم رخنه می‌کنه تو وجودم این سبک از تفکر

    درسته زمانبره حداقل برای من که خیلی زمانبره

    یعنی تو این تقریبا سه سال اون گاری زهوار دررفته کم کم داره روغنکاری میشه تااااا بیافته رو دور و دور بگیره و بره تا مقصد

    البته که مقصد مهم نیست مهم مسیره تو مسیر باید زیبایی ها رو دید و لذت برد

    من به خودم فرصت میدم سخت نمی‌گیرم یعنی یه مرز باریکی هست بین دو موضوع ، الان میگم

    از یه طرف ذهنم مقایسه می‌کنه که ببین دوستان چقدر قشنگ و سریع نتیجه میگیرن

    ذهن منطقی میگه عزیزم تو موقعیت و شرایطت رو ببین که کجا هستی و از منفی چند شروع کردی حالا تازه داری صفر رو رد میکنی فرصت بده به خودت عجله نکن

    میگه حالا اصلا و ابدا عجله نکن وقت که زیاده فرصت هم همیشگیه قانون فراوانی رو یادت باشه پس هیچ عجله ای در کار نیست باید صبرررر داشته باشی تا زماااااان طی بشه

    و بخاطر این حرف اخیر حرکت خاصی نمیتونم بزنم

    میگم هنوز وقتش نشده

    و موندم بین این کنش و واکنش

    کش و قوس

    تضاد

    یا هرچی

    الان اینجا بحث الهامات مطرح میشه ولی ذهن شلوغ الهام دریافت نمیکنه

    ذهن هم از گفتگوهای تی وی پره

    فعلا که فقط تصمیم به مهاجرت گرفتیم ولی به کجا رو دیگه واقعا نمیدونم

    از خدای خودم از خالق زیبا آفرین هدایت و راهنمایی میخام به سمت یک شهر زیبا با آبو هوای عالی مردمان مهربان خیابان های قشنگ و خلوت خونه شیک و بزرگ با کابینت های درجه یک، اتاقهای زیاد و حیاط دلباز با باغچه و درخت میوه

    خدایا شکرت من دیگه اون آدم سابق نیستم

    هر سال این موقع ها کلی استرس که حالا خونه رو چکار کنیم امسال چقدر آرومم خدارو شکر

    واقعا سپاسگزارم از وجود ارزشمند استاد عزیزم

    از وجود خانم شایسته عزیز

    غرق نور الهی باشید

    دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سیده گفته:
      مدت عضویت: 450 روز

      سلام دوست عزیز و

      هم فامیلی

      عزیزم تحسینت میکنم برای تغییر

      برای احساس خوب

      برای در مسیر ماندنت

      برای حال خوب

      به نظر من اول مهاجرت رو از خودت شروع کن.

      از ذهنت

      از افکارت

      به قول خودت مقصد مهم نیست

      مهم مسیره

      اونم به وقتش خدا بهت میگه

      من هم سالها قبل این کارو کردم

      و

      واقعاً از خدا برای هدایت و حمایت های هر لحظه اش سپاس گزارم.

      ای کاش اون سالها استاد عزیزم رو می‌شناختیم تا با آموزش های ایشون

      راه را برای خودم هموار تر کنم.

      ولی باز هم از خدا سپاس گزارم.

      برات آرزوی موفقیت و بهروزی و شادکامی دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: