سپردن کارها به خداوند - صفحه 16

دسته بندی: توحید و هم‌جهت‌شدن با خداوند

181

سلام به دوستان عزیزم
دوستان یک سوال به بهم گفته شد بپرسم و اینه که کارهای که تا حالا به خداوند سپردی و به طور معجزه آسا انجام شده و همزمانی ها صورت گرفته رو در زیر این سوال بنویسید تا از اینکه ایمانمان نسبت به سپردن کارها به خداوند وانجام شدنش به نحوه احسن بیشتر بشه ومصداق این آیه قرآن رو که آیا خداوند برای تو کافی نیست بهتر درک کنیم ودیگه این همه زور نزنیم و وا بدیم و کارها رو به کاردون بسپاریم و از گذر عمر لذت ببریم
دوستان مطمنا هر کدوم از ما از سپردن کارها به خداوند مثالهای داریم حتی مثالهای کوچک رو هم بنویسید مثل پیدا کردن یک آدرس مثل کمک گرفتن برای بردن یک بازی منچ و خیلی مثالهای بزرگتر یا برنده شدن در یک قرعه کشی
اگه هر کدوم از ما آگاهانه مثالی از کمک خداوند در زندگی روزانه بزنیم چه کولاکی میشه برای قدرتمند کردن این باور عالی و توحیدی

قبلا از تمام دوستان عزیزم که در جواب دادن به این سوال من و تمام دوستان را همراهی میکنن سپاسگزارم

نمایش:  به ترتیب تاریخ   |  به ترتیب امتیاز   
4

با سلام
من اعتقادی به سپردن کارها به دست خدا با شیوه مرسوم که تو جامعه ما هست ندارم و برام اصلا قابل پذیرش نیست.
سپردن کارها به دست خدا یعنی دونستن و بلد بودن قانون و نظامات در هر زمینه ای.
من خودم اگه مشکلی داشته باشم هیچوقت نمیگم خدایا سپردم به خودت،خودت حلش کن، بلکه میگم خدایا خودت قانونشو بهم بگو چجوریه.
الان شما کشته های جاده ای ما رو ببین،اینا همون اونایی هستن که موقع مسافرت میگن خدایا توکل به خودت،خودمون رو سپردیم بهت.اینا همونایی هستن که بدون اینکه قوانین مسافرت،رانندگی و خیلی چیزای دیگه رو بدونن همینجوری پشت فرمون میشینن و میرن مسافرت و همه چیزو به خدا میسپارن.
اگه جایی مشکلت حل میشه به خودی خود به خاطر رعایت کردن اون قوانین به طور ناخودآگاه هست نه اینکه خدا بگه بزار یه حالی بهش بدم سوپرایزش کنم.
خیلیا چندین ساله تو مشکلات غرق هستن بعد یه اتفاقی میوفته میگن نمیدونیم چطور ، ولی به طور معجزه آسایی خدا مشکلمون رو حل کرد،خب خدا تو این چند سال کجا بود،نمیدید مشکل داری،یهو خواست خدایشو نشون بده و یه حالی بهت بده.نه اینجوریا نیست.
اینا همش باور و ذهنیتی هست که از گذشته بهمون راجب خدا دادن.
۲ سال بعد از جدا شدن از همسرم چنان دچار افسردگی شده بودم که هر چی التماس خدا رو میکردم هر چی کارها رو بهش میسپردم وضع که بهتر نه ، بدترم میشد.فکر میکردم همه چی خداس هر چی اون بگه،من کی هستم،اونقدر له و لورده شدم تو این سال ها که از لج رفتم مدتی آتئیست شدم.
خدای قرآن منو نجات نداد خدای قانونها منو نجات داد.همون کسی که قانون ضمیر ناخودآگاه رو بهم فهموند که بدونم مشکلم از چیه و کجاست.خدایی که قانونش میلیاردها سال هست. اما این کتاب و خدایی که معرفی میکنه ۱۴۰۰ ساله بوجود اومده.یعنی قوانین و نظامات خیلی قبل تر وجود داشتن جلوتر از قرآن .من قصد توهین و بی احترامی به احدی ندارم،نظر شخصیمو دارم میگم.این جهان رو خدا بر طبق قوانین و نظامات داره اداره میکنه نه تقدیر و سرنوشت و حکمت و کتاب و قضا و قدر و…
خدا یعنی قوانین و نظامات.
جهان غیر از قوانین و نظامات چیزی حالیش نیست
کمک خدا طبق قوانین و نظامات هست.
توکل یعنی درست انجام دادن کارها،یعنی وقتی میری مسافرت قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت کنی،یعنی بلد باشی رانندگی کنی،یعنی ایرادات ماشینت رو رفع کنی و خیلی چیزای دیگه.نه اینکه با ماشین خراب ۱۸۰ بری بعد بگی توکل به خدا ، خدایا سپردم به خودت زن و بچمو.

سپردن کارها به دست خدا یعنی طبق قوانین و نظامات عمل کردن.

ارادت



3

مَنْ کَانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ

آن کس که پندارد خدا هرگز او را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد پس طنابی به سقف بندد و خود را از آن بیاویزد تا خفه شود، آن گاه بنگرد که آیا این حیله و کید او خشمش را از بین می‌برد

 

سوره حج آیه ۱۵


1 سال پیش

دوست عزیز شما نه یکبار بار ، بلکه صد بار دیگه کامنت بنده رو مطالعه کن ببین من چی گفتم،هر چند که فکر نکنم منظورمو متوجه بشی تا تو مدارش نباشی.

کمک خدا به بنده اش به نظرت چجوری میتونه باشه؟

به نظرت این مثالهایی که دوستان زدن از سپردن کاراشون به خدا،خدا هم سوپرایزشون کرده، اون خدای انسانگونه رو تو ذهنت تداعی نمیکنه؟

خدا بیکاره؟

یا به قول دوستان خدا سادیسم داره؟

الان مردم غزه تو خاک و خون خودشون میغلتن به نظرت همه چیزو نسپردن به خدا؟

خدا چطور تو بازی منچ برندت میکنه ولی تو خون غلتیدن یک بچه رو نمیبینه؟

جز اینه که کوچکترین کارها هم برا خودش قوانینی داره.

الان دو نفر زهر بنوشن، یکی مومن باشه یکی کافر ، به نظرت خدا میگه بزار اونی که مومنه رو نجات بدم،بزار اون کافره بمیره؟

مگه خدا با مومنان نیست،مردم غزه چی هستن به نظرت؟کافرن؟

هر روز میبینیم که خدا و قرآن از دهنشون نمیوفته،خدا کجاست؟

جز اینه هر چیزی قانون و نظامات داره

جز اینه کمک و یاری خدا بر طبق قانون و نظامات هست.

من تو کامنتهای قبلیمم گفتم بله همه چی خداس منم به این خدا ایمان دارم ولی طبق قانون و نظامات.

تو ژاپن ۵۰ طبقه میسازن به نظرت به خدا میسپارن؟،میگن خدایا ما یه چیزی ساختیم خودت نگهش دار، یا بر اساس یه سری قوانین معماری میسازن؟

چرا اونجا ۱۰ ریشتر میاد ساختمون نمیریزه،ولی اینجا ۴ ریشتر میاد با خاک و خون یکسان میشیم،مگه خدا با مومنان و مسلمین نیست؟

به نظرت کسی که قوانین خدا رو میدونه و رعایت میکنه توحیدی تر از اون کسی نیست که هر روز قرآن میخونه و همه کارها رو به خدا میسپاره خودشم هیچ غلطی تو زندگیش نمیکنه.

ما هم خودرو میسازیم اونا هم میسازن اونا قوانین خودرو سازی رو رعایت میکنن ما یه قرآن میزاریم داخلش که اتفاقی برامون نیوفته.

به نظرت خدا طبق قوانین و نظامات جان کدوم رو نجات میده، پراید سوار یا تویوتا سوار؟

لُپ کلام من اینه:

خدا کمکت میکنه ، خدا باهاته،همراهته،کنارته،تو وجودته، اما:

طبق قانون و نظامات.

به قول استاد :

بیشترین شکرگزاری من برای خدا ، بابت قوانین ثابت خداست.

دوست عزیز من خدایی غیر از خدایی که قوانین رو بنا نهاده نمیپرستم.

ارادتمند شما

سلام دوست عزیز

منظور از سپردن کارها به خداوند این نیست که هیچ حرکتی نکنی و بگی خدایا درستش کن توی مثالها اگه دقت کرده باشی تا تو درخواست از خدا نکنی نمی تونی کار درست رو بفهمی همون گفتن قانون توسط خدا به شما مثال فوتبال رو براتون زدم من گفتم ۱۴ ساله فوتبال بازی نکردم من با توکل خدا رفتم توی زمین بازی نتیجه طوری میشد که توپ میومد جلوی پای من با دروازه خالی و قبلها که من جوان تر بودم توانایی دویدن در زمین رو داشتم به خودم مغرور بودم آرزویم زدن گل بود ولی اتفاق نمی افتاد ولی دیروز من توی زمین پیاده روی میکردم و اصلا نمی تونستم استارت بزنم با بچه های که حداقل ده پانزده ساله که هفته ای دو بار فوتبال دارن فوتبال بازی میکنن توی شرایطی قرار میگرفتم که راحتی به گل می رسیدم

درسته قوانین قبل از قرآن وجود داشتن ولی کسی از اونها اطلاع نداشته و خدا به وسیله قرآن قوانینش رو گفته و گفته بعد از قرآن دیگه هدایتگری نخواهد آمد حالا هر که خواهد پند بگیرد و هرکه خواهد بی راهه رود

منظور من همون یاد کردن خداوند در ریز ریز جزئیات زندگیمان است که یاد خداوند رو فراموش نشود

چون ذهن انسان چموشه و خداوند بارها میگه انسان فراموش کاره و یادش میره میخواستم به این ذهن چموش با مثالهای دوستان بفهمانم که بابا همه هم زمانی ها کار خداوند است فراموش کار نباشیم

دوست من اگه شما با عمل به قوانین به نتایجتون می رسید پس حتما باید بابت قوانین ثابت خداوند سپاسگذار باشی نه اینکه همه رو به خودت نسبت بدی

فرعون هم به قوانین خداوند عمل کرد تا قدرتمند شد ولی همون خدا به چشم به هم زدنی نابودش کرد

منظور این سوال همش شکر نعمت است ولا غیر

در مورد مردم غزه اصلا نظری ندارم چون همین جوری که ما حق قضاوت کردن نداریم در مورد دیگران و فقط خداوند هست از افکار و قلب انسانها آگاه است

من فقط اینو خوب درک کردم وقتی با این نیرو هماهنگ باشی انجام کارها برایت آسان میشود و سختی در مسیر نیست و با مثالهای که دوستان گفتن به خودم بفهمانم همین طوری که برای هر کاری جواب میده برای انجام کارهای بزرگ هم میتونم به این نیرو توکل کنم و حرکت کنم

به طور کل دارم برای خودم یک باور قدرتمند کننده میسازم

دوست من آرزوی سلامتی و تندرستی

وثرتمندی و سعادتمندی براتون دارم

الله اکبر

الله اکبر

83

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ.
برنده شدن در بازی منچ؟؟؟ پیدا کردن یک آدرس؟؟ واااااااو، چقدر خدای شما حقیر و کوچیکه!!!! شما بدنبال مثالهایی هستید که باعث بشه ایمانتون به خدا بیشتر بشه؟؟ اونم مثل برنده شدن در یک قرعه کشی!! نگین ترو خدااا، چقدر این خدا تو ذهن شما ضعیف و ناتوانه!!
أَوَلَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَهٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ.
همین یک مثال از بدو تولد، از بدو خلقت انسان، که ما آفرینشمون رو به خدا سپرده ایم کافیه، یک نطفه که تبدیل میشه به یک تک سلول، دقت کنید، یک سلول که تقسیم میشه و تبدیل میشه به دو سلول، و فرایند میتوز یا تکثیر سلولی آغاز میشه، همون یک تک سلول ولحد مدام در حال دوتا دوتا شدن هستش، دوتا، چهار تا، هشت تا، شانزده تا، سیو دوتا، و … الی ماشالله که مدام در حال تکثیر هستش، تا اینجا اتفاق خاصی نیوفتاده ، نه، اصلا چیزه مهمی نیست، ما جرا از وقتی جالب میشه که همون تک سلولِ داستانِ ما تعدادیش میره تبدیل میشه به قلب، تعدادی چشمها رو کامل میکنن، تعدادی میشه ریه ها، تعدادی دستها و تعدادی هم پاها رو تشکیل میدن، و این چیزی نیست جز سپردنِ کار به خداوند، چشمهایی که از قویترین و دقیق ترین دوربینهای شکاری و عکاسی میلیونها بار قوی و دقیق هستش، این مثال کافی نیست؟ دنبال برنده شدن در بازی بگردیم؟!!
وقتی دستمون رو میبریم، و به حال خودش رها میکنیم دستمون بعد از چند روز سلولها اونو ترمیم دادن و پوست دست به حالت اول خودش برگشته و این سلولها جوری تکثیر شدن که همون شکل اولیه رو به دست بدن دیگه با تکثیر شدن بیش از حد و بی رویه ، یع انگشت جدید تو دستمون رشد نکرده، دقیق مثل حالت اولش، کار رو کی انجام داده؟؟
أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ.
کارهایی که هرلحظه به دست خداست و چقدر دقیق و بی وقفه همه کارها خوب انجام میشن، شبانه روز و با دقت یک میلیونیوم ثانیه، میپرسین کدوم کارها؟؟ نفس کشیدنمون، شب و روز چه ما بیدار باشیم و چه خواب، در هر لحظه این کار به خودیه خود اتفاق میوفته و ما هیچ دخالتی در انجام اون کار نداریم، سیستم قلبی عروقی که قلب ما تمام عمر میتپه و خونی که در رگها در گردشه، مثال پیدا کنیم که آیا یک آدرس رو میشه به خدا سپرد یا نه؟؟
تنها کارهایی در زندگی ما به خوبی و با دقت پیش رفتن که ما دانسته و یا ندانسته به خدا سپرده ایم و لاغیر، یعنی اگه کاری در زندگیتون ختم به خیر شده و شما بر وفق مرادتون به نتیجه ایی رسیدین، اون نتیجه حاصلِ هدایتهای خداوند بوده، وقتی ما احساس میکنیم که خودمون کا ره ایی هستیم و میتونیم کاری رو بدون کمک خداوند و تنها بر پایه عقل و منطق خودمون و یا به کمک دوستان و آشنایان انجامش بدیم نتیجه حاصل شده با نتیجه ایی که میتونست با سپردن به خدا حاصل بشه، از بسیاری جنبه ها فرق خواهد داشت، هزیته، مدت انجام، خیریت و یا …
اگه میخواین دلتون به خداوند رحمان و رحیم قرص باشه، و نه لزره، اینکه ایمانی توحیدی در دلتون به خدا بسازید فقط کافیه به طبیعت و جهان و کارهای بدیهی این دنیا نگاه کنید نه به کارهای فردی که فلانی چطور موفق شد و یا فلانی چطور پولدار شد و اون چطور استخدام شد و قبول شد و …، چون وقتی به فرد نگاه میکنید شاید گمراه بشید و دلایلی دیگه ایی به ذهنتون بیاد ولی وقتی به همین جهان و طبیعت و خلقت نگاه میکنیم دیگه چه چیزی از این محکمتر میخواییم پیدا کنیم که تریلیون ستاره و سیاره و کهکشانها و منظومه ها همگی با سرعتهای سرسام آور در حال گردش هستند دریغ از اینکه به هم برخورد کنند و متلاشی شوند، مدیریتی از این بالاتر؟ فصلها که پشت سرهم میان و میرن، زندگی درختان و حیوانات ، مدیریت شکارها و شکارچی ها، آبی که در چرخه حیات در گردشه و خیلی چیزها که به چشم ما بدیهی هستند در حالی که پشت همه این جریانات مدیریتی بی نهایت دقیق و عمیق قرار داره.

موفق و پیروز باشید



4

سلام دوست عزیزم

جمال عزیز

ایم مواردی که از تک سلولی و میتوز و …. گفتید دقیقا داره به دست خدا انجام میشه

ولی مساله اینجاست که در اون‌مرحله ما هنوز در جایگاهی نبودیم که با قدرت انتحاب و اختیارمون کارهارو از دست خدا در بیاریم و خودمون رهبری امور رو در دست بگیریم

بله همه ما میدونیم اینا خیلی دقیق و درست پیش رفته

پس چرا تو زندگیمون گند زدیم

پس این همه افسره از کجا اومده

اینهمه بیمار اینهمه ورشکسته و زندانی از کجا اومده؟

از همون جایی که ادعای خدایی کردیم و بحای سپردن امور به خدا ، دقیقا مثل فرعون خودنون رو خدا خوندیم

حرفهای شما خیلی زیباست ولی فقط زیباست ولی کاربردی نه،

همه انسانها از سن دو سه سالگی آسمان و ابر و جنگل و طبیعت و دریا رو دیدن پس کو نشانه های توحید بین ما؟

ابراهیم که ابراهیم بود از دیدن‌ ماه و ستاره و خورشید به هیچی نرسید

موسی که موسی بود قاتل و فراری بود

یوسف که یوسف بود گوشه زندان بود

پس کو نتیجه جنگل و دریا

باور با منطق ساخته میشه

منطقی از جنس انسان

من تجربیات سارا و انیس و حبیب الله  و … رو میبینم و بیاد میارم که آره واسه منم اتفاق افتاد

موسی وقتی موسی شد که به خدا سپرد آمورش رو

ابراهیم وقتی ابراهیم شد که گفت خدایا خودت بهم بگو

یوسف وقتی یوسف شد که شرک هاشو کنار گداشت

آره منم تو بازی منچ با خواهرام دچار رفتارهای شرک آلود شدم و باختم

آره منم وقتی گم شده بودم و دنبال آدرس بودم خدا هدایتم کرد ، با عقل خودم ( به قول بچه های انجمن الکلیهای گمنام با کله خودم ) که جسارتا …..ده بودم ولی وقتی موسی وار عمل کردم و عاجزانه ناتوانی خودن رو پزیرفتم خدا هدایتم کرد.

وقتی انگشتمون برید دقیقا چون تو روند طبیعی خلقت دخالت نکردیم انگشتمون خوب شد چون این طبیعی ترین شکل زندگیه

پس چرا وقتی همسرمون ترکمون کرد له شدیم نابود شدیم راهی تیمارستان شدیم؟

تمام مثال های دوستان داره بیاد ما میاره که هر جا به خدا سپردیم کاراا بی عیب و نقص پیش رفته

تمام قرآن فقط داره همین به حرفو میزنه

بندگی و تسلیم

پس خدا هم هزار صفحه حرف مفت زده گویا؟

خدا عقلش نمی‌کشید بگه به دریاها و کوهها و طبیعت بنگرید؟

خدا عقلش نمی‌کشید بگه به تک سلولیها بنگرید؟

پس چرا نود و نه درصد مردم دنیا که اتفاقا دارن به جنگل و دریا و کوه مینگرند دارن از گرسنگی و بیماری و روابط نامناسب و هزار تا رنج دیگه مینالن؟

چون ذهن اینجوری کار نمیکنه

همون خدایی که مارو خلق کرده خودش میدونه نحوه عملکرد ذهن و مغذ ما چطوریه

پس یه آیه رو دویست فار تکرار کرده

یه مضمون رو پونصد بار به اشکال مختلف بیان کرده

پس خدا هم کلی حرف مفت زده؟

پس خدا هم نگاهش حقیرانه و کوچک بوده؟

تمام قرآن میخاد همینو بگه

کارهارو به من بسپارید و تسلیم قوانین من بشید، همین .

میخاد بگه من به توی انسان اختیار دادم ولی اگر با عقل خودت پیش بری تر میزنیها

میخاد بگه انتخاب کن که تسلیم من بشی

خدا به موسی گفت به برو به فرعون بگو برنامه ای واسه برگشت به سوی من نداری؟

فرعون انتخاب کرد که برنگرده

انتخاب

انتخاب

انتخاب

همش همینه

ما انتخاب میکنیم که تسلیم باشیم یا نه

اما اگر همین یک کار ، کار ساده ای بود و هست پس کو نتیجه اش

بقول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

تمام کامنتهای زیبای بچه ها داره به یاد ما میاره انتخاب کنیم که برگردیم سمت خدا و راه فرعون رو پیش نگیریم.

خدای من کوچیک نیست

استاد بارها و بارها گفته هنگام بازی با خانم شایسته از خدا کمک میخواستم که ضربه بعدی رو به کدوم سمت بزنم من همه اینهایی که شما عرض کردید میدونم ودر اون هیچ شکی نیست خلقت انسان یکی از هزاران خلقت خداوند است که خداوند به خودش احسنت گفت

منظور سوال این بود این انسان فراموش کاره و فراموش میکنه که هر اتفاقی که در زندگی رقم میخوره و ختم به خیر میشه حتما همزمانی که صورت گرفته کار خداوند هست

من همیشه موقع راه رفتن هر قدم که برمیدارم میگم این خداست که قدم بر میدارد موقع عصبانیت میگم این خداست که فریاد میزنه اگه دستم حرکتی میکنه میگم این خداست که هم زمان ها رو رقم میزنه که دست من حرکت کنه یا هم زمانی ها رو رقم میزنه که من فریاد بزنم

همش میخواستم با این سوال یک طرح شکر گذاری انجام بدم که فراموشم نشه خداوند کارها رو انجام میده وبه خودمون مغرور نسیم

نه دوست من خدای من کوچک نیست

خدای من دوست من است

خدای من خود من است

خدای من خود من است

خدای من خود من است

سپاس از شما که نوشتی برام حالم خیلی عالی شد اشک در چشمانم جاری شد

موفق و پیروز باشید


1 سال پیش

مرحبا آقا جمال عزیز.

مثل همیشه بسیار استفاده کردم و لذت بردم، بویژه از اینکه گفتی:

«اگه میخواین دلتون به خداوند رحمان و رحیم قرص باشه، و نه لزره، اینکه ایمانی توحیدی در دلتون به خدا بسازید فقط کافیه به طبیعت و جهان و کارهای بدیهی این دنیا نگاه کنید نه به کارهای فردی که فلانی چطور موفق شد»

واقعا هم همینطوره. من تا الان هر وقت میرفتم طبیعت، زیبایی ها و آفریننده زیبایی ها را همیشه می ستودم، اما وقتی برمی گشتم شهر و زندگی عادی، دیگه انگار باید کاملا مسایل رو یا عقل خودم قیاس و حل و فصل کنم، که آخرش هم کاسه چکنم چکنم دستم میگیرم.

خیلی آموزنده بود. مرسی و مرحبا.


12 ماه پیش

سلام دوست عزیزم جمال جان

(سیستم قلبی عروقی که قلب ما تمام عمر میتپه و خونی که در رگها در گردشه، مثال پیدا کنیم که آیا یک آدرس رو میشه به خدا سپرد یا نه؟؟)

چقدر این جمله ات منو به فکر برد

چقدر زیبا گفتی که توی طبعیت و جهان دنبال مثال باش دقیقا عین خیلی از مثال هایی که خدا خودش تو قرآن میزنه و بعدش میگه بجز خیلی ها بقیه درس نمیگیرند وقتی مثال پشه یا خلق بال مگس رو میاره

خدایی که اینا همه رو مثال میزنه و اینجوری داره با نظم طبیعت رو میگردونه یعنی خواسته های من براش کاری ندارند که برآورده کنه وقتی خودش گفته ما همواره در حال اجابت درخواست های شما هستیم

چی میشه که نمیتونیم بهش بسپاریم خیلی جاها یا خواستمون رو میگیم اما میترسیم که اتفاق نیافته اگه نشه چی اگه اونجوری که من میخوام نشه چی؟؟

خیلی جمله ات قشنگ بودوخیلی منو به فکر فرو برد

سپاس گزارم ازت

71

سلام به همه دوستان عزیزم و استادای عزیزم
مرسی حبیب الله عزیز از طرح این سوال فوق العاده که باعث میشه بیشتر و بیشتر به یاد بیاریم که خدا چقققد دوستمون داره و وقتی بهش ایمان میاریم و رها میکنیم چقققد عالی و اسون و راحت کارا پیش میره و هروقت میخوایم کاری رو خودمون انجام بدیم و یا مشرک میشیم وبه بنده های خدا اعتماد میکنیم چقد همه چیز سخت و غیرقابل انجام میشه
میخوام منم بنویسم از تموم اتفاقاتی که ب خدا سپردم و همه چیز عالی پیش رفته
خدا جونم خودت به این سوال ارزشمند هدایت کردی پس خودت هم در من جاری شو تا به یاد بیارم و ایمانم قویتر بشه

۱- برای آزمون آیلتسم به خودش توکل کردم و گفتم نمیدونم چه روزی خوبه و خودش هدایتم کرد به اون روزی ک واقعا عالی بود و همه چیز ب خوبی پیش رفت
برای خرید بلیط هواپیما به تهران از سه هفته قبل همه تکمیل ظرفیت زده بودن و همه میگفتن خب با اتوبوس برو ممکنه نرسی به ازمونت گفتم نه من ب خدا میسپارم خودش جا برام باز میکنه و تو ی روز تعطیل درحالکیه داشتم زبان میخوندم خودش انگار بهم گف سایتا رو چک کن و من سایتا رو چک کردم و دقیقا همون ساعتی که میخواستم، میخواستم ساعت هفت صبح پروازم باشه و دقیقا همون ساعت هم برام پرواز باز شده بود خداااایااا شکرت و میخواستم تنهایی سفر کنم و هیچکس همرام نباشه و خانواده موافقت کردن ک تنهایی برم با اینکه بارها و بارها بابام مخالف بود من تنهایی برم تهران
و معجزه بعدی این بود ک بلیط برای برگشت نتونستم بگیرم همه بهم گفتن ک خب بلیط اتوبوس بگیر ولی من میخواستم راحت برگردم و میخواستم مدت بیشتری رو هم تهران باشم و جاهای دیدنیش رو ببینم مثل کاخ سعداباد و توچال و کلا قدم بزنم تو خیابون ولیعصر و مترو سوار بشم و تجربه کنم حتی برای سه چهار روز زندگی تو تهران رو و چقد عالی خدا منو هدایت کرد و از طریق دستانش منو ناهار و شام به جاهای لوکس و عالی دعوت کرد بدون اینکه من هزینه کنم و همش خودش از طریق دستانش هزینها رو پرداخت کرد و کلی خاطره عالی و قشنگ ساخت برام و به اصرا خونوادم بلیط اتوبوس گرفتم روز پنجشنبه اما میخواستم واقعا جمعه برگردم ک نهایت استفاده از زمانم رو ببرم و همون روز پنجشنبه نوشتم خداجونم من میخوام جمعه برگردم پس خودت برام بلیط پیدا کن
و تنها چهار ساعت مونده بود ب حرکت اتوبوس، من رفتم کافه و داشتم ابمیوم رو میخوردم و لذت میبردم که دوستم بهم پیام داد که ی بلیط هست برای جمعه ساعت چهار عصر بگیرم برات گفتم اره
و خدا رو شکر تونستم بلیط اتوبوسم رو کنسل کنم و بلیط هواپیما رو بگیرم خدا رو شکر
۲- میخواستم دره نوردی رو تجربه کنم ولی خب نمیدونستم با چ گروهی و چطوری تا اینکه تو اینستا خدا خودش ی پستی رو بهم نشون داد و هدایت شدم و اتفاقا لیدر تور همون روز تو شهر من و هیچکس هم قرار نبود ک همراهش بره و همه مسافراش از شهرای دیگه بودن ک قرار بود با وسیله شخصی برن و من بهش گفتم ک چون مسیرش خیلی پر وپیچ و خمه و هنوز اونقد مسلط ب رانندگی نیستم که تو این مسیر بیام گفت خب با خودم بیا جا هست و خدا خیلییی عالی ما رو هدایت کرد و کلی لذت بردیم و برا بزگشت هم با اینکه روز تعطیل بود و ما از قبل بلیط انوبوس نگرفته بودیم چون نمیدونستیم کی برنامه تموم میشه اما مطمعن بودم ک خدا خودش ی جوری برامون مسیر رو باز میکنه و تا رسیدیم نیم ساعت بعدش گفتن دوتا جا خالی هست ک برگردین و من و دخترعمم راحت تونستیم و با کمترین معطلی برگردیم خدایا شکرت
۳- رفته بودم دبی و برای برگشت باز بلیط اتوبوس از شیراز نگرفته بودم چون نمیدونستم دقیقا کی میرسیم ایا اصلا پرواز تاخیر داره یا ن، دوستم خیلییی غر زد که نه الان ممکنه خیلی معطل شیم و یا اصلا بلیط اتوبوس گیر نیاد ولی چون من ب خدا سپرده بودم و بازم تو کمتر از نیم ساعت سوار اتوبوس شدیم و برگشتیم شهرمون
۴- ی سفر رفتیم اصفهان بدون اینکه برنامه ای ریخته باشیم من و خواهرم و دخترعمم و تو روزای تعطیلی رفته بودیم ک مسافر زیاد اومده بودن و ما نیم ساعت قبل از رسیدن به اصفهان شروع کردم به تک تک هتلا زنگ زدن ولی همشون یا پر بودن یا اینکه خیلییی قیمت اقامتشون بالا بود و به بودجه ما نمیخورد به دخترعمم گفتم بریم کنار پل خواجو وابسیم و اونجا زنگ بزنیم مطمعنم خدا خودش ی جای خوبی پیدا میکنه برامون
و ی لحظه به پل خواجو نگا کردم و ارامش ابی ک داشت و سایه خنکی ک زیرش بودیم و حالم واقعا خوب بود همون لحظه گفتم خداجونم میخوام ی جای قشنگ و با قیمت مناسب و تو دل شهر ی جای عالی میخوایم و کمتر از نیم ساعت دخترعمم گف ندا ی اقامتگاه تو میدون انقلاب پیذا کردم که هم تازه انگار باز شده و هم اینکه قیمتش خیلی مناسبه بریم؟ گفتم اره
و رفتیم وای خدا چ اقامتگاه بومگردی قشنگی و چ ادمای خوبی و چ موقعیت مکانی عالی داشت و راحت خیلی جاها رو تونستیم بریم ببینیم و هر روز و هرجایی ک میخواستیم بریم همش از خود خدا هدایت خواستم و اون سفر سه روزه برامون جز بهترین سفرامون و با صرفه ترین سفرامون شد بدون اینکه براش حتی ذره ای برنامه ریخته باشیم. انگار وقتی میسپارم به خدا راحتتر صداشو میشنوم و بیشترم بهم خوش میگذره و لذت میبرم. بخاطر همین هیچوقت دوست ندارم برای هیچ سفریم برنامه ای بچینم و هر لحظه ک حس کردم نیاز دارم که برم فقط وسایلایی ک نیاز دارم رو برمیدارم و میرم و چون کلا ادمی هستم ک سبک سفر میکنم و کلا سخت نمیگیرم ک همه چی باید باشه بخاطر همین همیشه تو کمترین زمان اماده میشم.
۵- بارها و بارها دلم میخواست پدل برد رو امتحان کنم اما سپرده بودم ب خدا و گفتم هروقت ک بشه خدا خودش بهم میگه تا اینکه تقریبا دو هفته پیش هدایت شدم به یک تور تفریحی یک روزه با پدل برد و رفتم کلیییی لذت بردم.
۶- زمانیکه دانشجو بودم همیشه دوست داشتم مثل بقیه همکلاسیام که با ماشین خودشون میومدن منم ماشین داشته باشم اما خب نه خودم سرکار میرفتم و ن دوست ذاشتم به بابام فشار بیارم که برام بخره و خدا رو شکر بعد از فارغ التحصیلیم سرکار رفتم و تو کمتر از شش ماه خدا هدایتم کرد ک تونستم ماشین ثبتنام کنم و همون سال با اینکه کمترین دستمزد رو هم میگرفتم اما خدا بهش برکت میداد و تونستم همون سال اخرین ورژن لبتاب ایسوز ک توبازار اومده بود رو بخرم.
۷- همیشه دوست داشتم ساعت و حجم کاریم کم باشه ک هم خسته نشم و هم بتونم به فعاالیتهای دیگمم برسم و مثل بقیه کارمندا همش خودمو درگیر کار نکنم و تو این هفت سالی ک کار کرردم و دوتا شرکت و ی اداره عوض کردم دقیقا شرایط کاریم همینجور بوده و همیشه ازاد بودم ک هر ساعتی برم و بیام و هم حجم کاریم خیلی کم بود یادمه سال اولی ک وارد محیط کار اداری شدم، دانشجوی ارشد بودم و بیشتر کلاسهام صبح بود و همون مدتی که کلاس میرفتم معاون اداره بهم گفت که نیازی نیست هرروز بیای کافیه دو روز یا سه روز در هفته بیای و خدا جوری همه چیز رو چید که تا زمانیکه کلاسهام تموم شد بعد بهم گفتن حالا دیگه باید هرروز سرکار حضور داشته باشی عین کارمندای دیگه. و خدا بصورت معجزه وار همه چیز رو برام پیش میبرد خدااایااا شکرت
۸- میخواستم از پایان نامم دفاع کنم و تنها سه ماه وقت داشتم که هم اطلاعاتم رو جمع و جور کنم و هم اینکه تو قالب ورد ببرم و بنویسمش و استاد راهنمام همش میگفت نمیشه، تو سرکار میری و محاله بتونی تمومش کنی ولی من میگفتم میتونم و به خدا گفته بودم من تموم تلاشمو میکنم پس میشه با اینکه از قانون هیچی نمیدونستم اما باور داشتم وقتیکه من تلاشمو میکنم خدا همیشه درا رو برام باز میکنه و بطرز عجیبی من تونستم که همه واقعا شوکه شده بودن و زمانیکه به روز دفاع رسید گفتن تموم تایم ها پره و سالن خالی برای دفاعت نداریم گفتم اشکال نداره تو کلاس دفاع میکنم ولی میخوام هرجور شده این ترم تموم کنم دانشگاهم رو. اینقد اصرار کردم و با اینکه عرف نبود که کسی تو کلاس دفاع کنه ولی قبول کردن و بازم خدا همه چیزو به نفع من تموم کرد و دو روز قبل دفاعم بهم زنگ زدن گفتن یکی از دانشجوها برای دفاع انصراف داده و دیگه نیازی نیست تو کلاس دفاع کنی میتونی جایگزین این دانشجو بشی و تو سالن کنفرانس دفاع کنی و دفاعم روز ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ بود و دقیقا روز بعد اعلام کردند ک بخاطر ورود کرونا به کشور باید تموم دانشگاه ها و خوابگاه ها تخلیه بشن و خدا میدونه من اگه دفاع نمیکردم تو اون روز کی یا چندماه بعد میتونستم دفاع کنم.
خدایا هزار بار شکرت🤍 و همه دور و بریام بهم میگفتن معجزه شده و واقعا خدا تو رو دوست داره ک هم تونستی تو اون مدت کم پایان نامت رو ببندی و هم اینقد اصرار کنی و دقیقا زمانی دفاع کنی که روز بعدش دیگه کل کشور تعطیل شده بود
و بعد از این جریان دیگه باور کرده بودم که خدا عاشق منه و هرچیزی هم ک تو زندگیم پیش بیاد فقط و فقط خوب و خیر منو میخواد
عاااشقتم خدا جونم
۹- میخواستم رابطه عاطفی عالی رو تجربه کنم با تموم ویژگی هایی که نوشته بودم و خدا بازم ب طرز باور نکردنی اون فرد رو تو زندگیم فرستاد اما بعد از مدتی باز دچار وابستگی شدم و دور شدم از خدا و خدا ازم گرفت و الان بعد مدتها متوجه شدم چرا
چون من طرف مقابلم رو جای خدا میذارم و واقعا استاد درست میگه تو قلب ما جای ی نفره یا خدا یا بندش
ما یا متوکلیم یا مشرک
و الان بهتر متوجه میشم که چرااا من نتونستم هیچوقت رابطه عاطفی که دنبالش هستم رو تجربه کنم و اگه تجربه میکنم برای ی مدت خیلییی خیلیی کوتاهه چون هنوز یاد نگرفتم و هنوز تغییر نکردم
خدااایااا شکرت برای اگاهی های امروزم
و از این به بعد دیگه هرروز میخوام بیام بنویسم که چ کارایی رو ب خدا سپردم و رها کردم و خدا چطوری همه چیز رو برام پیش برده



1

7 ماه پیش

ندا جون سلام ، امیدوارم حال دلت عالی باشه.

خوشحالم ک خدای مهربونم هدایتم کرد من رو به این صفحه و تونستم متن تورو بخونم.

خیلی خوشحالم برات ک انقدر رابطه ی خوبی با خدای خودت داری ، حتی زمانی ک درک زیادی از قوانینم نداشتی میسپردی بهش و اون پاداش این کارتو به بهترین نحو بهت میداد .

خدارو هزار مرتبه شکر ک هر چقدر نتایج شماو دوستان رو میخونم ایمانم قوی تر میشه . ایمان به قدرتی ک فراتر از تصور ماست ایمان به همونی ک جوری میچینه ک ما وقتی میرسیم میبینیم تنها کاری ک از دستمون برمیاد اینکه فریاد بزنیم و بگیم مچکریم بابت این همه هم زمانی .

ایمانی ک روز به روز با قوی شدنش کمکمون میکنه قلبمون باز تر بشه بیشتر درک کنیم و امید وار تر بشیم .❤️

درپناه حق..✨

95

سلام به روی ماه همگی
الان داشتم قرآن و میخوندم که خدا بهم گفت بیام و اینجا بنویسم این آیات و از آیه ۶۱ تا ۷۳ سوره زخرف و بخونید ، خیلی واضح خداوند درمورد زندگی بهشتی ، بندگی کردن ، راه راست توضیح داده و شبیه این آیات بارها بارها بارها تکرار شده در سوره های مختلف
در آیه ۶۰ خداوند میگه
اگه میخواستیم ملائکه یا همون فرشته ها رو در زمین قرار میدادیم اما نخواستم ، این در پاسخ به بنی اسرائیل میگه که همش دنبال ی اتفاق عجیب غریب بودن تا ایمان بیارن
تو آیه ۶۱ خدا میگه به زمان رخ دادن اتفاقات شک نکنید و من را بپرستید که این راه راست است
چون میدونه انسان عجول و همش میگه پس کی اتفاق میافته واسه همین خدا میگه شک نکن و ادامه بده که راه راست همینه
در آیه ۶۴ خدا میگه این الله همون رب هست که تنها قدرت ج‌هانیان است و باید بندگی او را کنید و این بندگی کردن همون راه راست ِ
دوباره میگه اختلاف نکنید یعنی شک نکنید در زمان رخ دادن که این شک عذاب و ظلمی که به خودتون میکنید
آیه ۶۷ میگه حتی دوستان هم دشمن هم میشن جز اونهایی که پرهیزگار هستن ، فقط کسانی که کنترل ذهن دارن خیالشون راحته از دشمنی کردن و دشمن داشتن
و آیه ۶۸ که تیر خلاص و میزنه میگه
ای بندگان من نه ترسی دارند امروز و نه غمی
چرا خدا گفته امروز ؟؟؟
داره میگه هر کسی بنده من باشه هر روز نه غمی داره نه ترسی
یعنی هر لحظه که به یاد خدا باشی نباید نه غمی باشه نه ترسی
در آیه ۶۹ خدا میگه
کسانی که ایمان دارند به نشانه ها و تسلیم هستن
آیه ۷۰ میگه
وارد میشن به بهشت با همسرانشان
بعد مشخصات بهشت و میده که فراوانی هست و آزادی
در آیه ۷۲ خدا میگه
این بهشت که بهشون ارث داده میشه بخاطر کارهایی که انجام دادن
اصلا چرا خداوند از کلمه ارث استفاده کرده ؟؟ چرا نگفته هدیه ؟؟
ارث چیزی که مطلق به توست و لاجرم بهت داده میشه و شکی درش نیست که مال توست
خدا داره میگه این بهشت مال توست ۱۰۰٪
ارث توست ، اصلا تو به پشتوانه زندگی در بهشت و این ارث پا به زمین گذاشتی
فرض کن بچه یی در خانواده یی بدنیا میاد و مال و اموال زیادی دارن و از همون لحظه تولد همه میدونن که وارث این ثروت این بچه اس
اگه بچه بشه ۲۰ سالش و خودش بگه من هیچی نمیخوام و بره مثل ی آدم مفلس زندگی کنه کسی کاری میتونه براش بکنه ؟؟
اگه زندگی بهشتی نداری چون خودت انتخاب کردی که بدبخت باشی
وگرنه خدا این بهشت و بهت ارث داده
خدا خودش  گفته راه راست که از این ارث میتونی بهرمند بشی چیه
بندگی کردن رب و تسلیم بودن
حالا بشین با خودت خلوت کن ببین کجا بندگی کردی و از این ارث لذت بردی کجا سرکشی کردی و محروم بودی
چقدر این قرآن بینظیره ، خدایا سپاسگزارتم برای هدایتت



4

1 سال پیش

سلام به سارای عزیزم

واقعا لذت بردم از آیاتی که اینجا عنوان کردی.

منم فکر میکردم فهم قرآن سخته،ولی وقتی به سمتش رفتم دیدم چقدر شیرینه ،حتی شیرین‌تر از شهد عسل،چقدر روان و قابل فهم هست اندازه درک و فهم هر کسی.

برنامه ای که استفاده میکنی برای ترجمه رو معرفی کن.

ممنون

بنام خدای مهربونم و وهابم

سلام به روی ماهت سحر جان

من کتاب قرآنی که دارم فقط عربی ِ و برنامه ی خاصی ندارم ، ترجمه معزی و میخونم چون بیشتر کلمات و معنی کرده و کلمه یی که بخوام بهتر درکش کنم و از گوگول ترجمه استفاده می‌کنم و بعد میام آیات و برای خودم تفسیر می‌کنم با توجه به سوالاتی که داشتم یا تجربیاتی که همون روز داشتم تا درک بهتری داشته باشم و همیشه از خدا میخوام که به فهم و درکم وسعت بده و اون پیامی که باید و دریافت کنم

ایشالا که سعادتمند و راضی باشی در پناه الله مهربان سحر جونم


1 سال پیش

سلام

بنده نازنین خدا

سارا مرادی دوست داشتنی

چقدر تو فوق‌العاده ای

چقدر جهان به تو نیاز داشته.

واقعا لذت بردم از اینکه گفتی بهشت ارث تو هست

یعنی ما ارزش ما. فقط فقط بهشت هست

بخاطر همین من فکر میکنم که خداوند میاد میگه که (یک آیه هست درباره دست به جای دست چشم در مقابل چشم موقع جنگ و نزا .اگر یک نفر را کشتند شما یک نفر بیشتر حق ندارید بکشید دقیقا یادم نیست ولی این مفهوم را میرساند )

می‌دونی این آیه میاد میگه که ارزش شما را هیچ پادشاهی نمیتونه تعیین کنه هیچ ثروتمندی قادر نیست مثلاً چشم شما را کور کنه و قیمت گذاری کنه مثلاً بگه چشم شما دو میلیون دلار و بعد پولش بده چون فقط خدا قیمت چشم ما را می‌دونه وگرنه اون زمان عربستان می‌توانسته بگه هر چشم هفت عدد شتر ولی نگفته چون قیمت ندارد

هیچ کس نمیتونه قیمت گذاری کنه فقط فقط خداوند که برای ما قیمت گذاشته

بخاطر همین هم بهشت اون هم بهشت هست آره دمت گرم خیلی نکته ارزشمندی را گفتی بهشت ارث ما ست حق ماست

ممنونم عزیزم هر جا که هستید تحسین ات میکنم بخاطر این رشد فوق‌العاده ات


1 سال پیش

سلام دوست خوبم سارا خانم چقدر زییبا آیات خداوند رو تفسیر کردین و چقدر لذت بردم از تفسیرتون از ایات خداوند

چقدر خداوند به ما لطف داره و مارو مورد رحمت الهی قرار میده اما ما خودمون هستیم که میگیم نمیخایم خودمون دست رد میزنیم به سینه ی خداوند

سپاسگزارم ازتون بابت کامنت خوبتون 🙏🙋‍♂️

104

سلام مجدد
کامنت اول روکه نوشتم رفتم کامنت بچه‌ها روبخونم یاد یه موضوع دیگه‌ای افتادم مال چندسال پیشه واونموقع ازقانون هیچی نمی‌دونستم ولی قلبم باخدا صاف بود

جشن تکلیف خواهرزاده‌م بود و مادرها تصمیم گرفته بودن که یک نفر کل مراسم رو فیلمبرداری کنه ومن چون یه دوربین فیلمبرداری کوچیک داشتم خواهرم پیشنهاد داده بود که من ازشون فیلم بگیرم منم چون به این کارعلاقه داشتم قبول کردم وقرارشد بعداز انجام کار اون فیلم روی سی‌دی تکثیر بشه به تعداد بچه‌ها
برنامه ریزی شده بود که دیگه هیچ مادری خودش گوشی به دست نباشه که بخواد جداگونه فیلم بگیره و جلو دست وپای من نباشن و مسئولیت ضبط این مراسم خاطره‌انگیز بامن باشه
بقیه هم قبول کرده بودن و من هم شب قبل جفت باطری دوربین رو شارژ کردم وهمچنین شارژر هم برداشتم که اگه نیاز شد استفاده کنم
مراسم شروع شد و من مشغول فیلمبرداری شدم کلی ذوق بچه‌ها داشتم وازاونجایی که میدونستم این مراسم برای مادرها خیلی بیشتر از بچه‌ها مهمه و حضور بچه‌شون توی فیلم مهمتر سعی کردم تک تک بچه‌ها رو توی صحنه ها درنظر داشته باشم و یکی یکی روشون زوم کنم و موقع شعر و جایزه گرفتن هم هواسم بود که کسی از قلم نیوفته وسعی کردم بین خواهرزاده‌م و بقیه بچه‌ها فرقی نذارم چون میدونستم بعضی مادرها روی بچه‌هاشون خیلی وسواس دارن خلاصه من حدود دوسه ساعت سرپا بودم دستهام دیگه داشت میلرزید چون دوربین کوچیک بود و تو دستم بود و باید ازهمه صحنه‌ها یادگاری برمیداشتم و نمیخواستم چیزی ازقلم بیفته مراسم تموم شد و من نفس راحتی کشیدم مادرها دورم جمع شدن و تشکر کردنو بیصبرانه مشتاق بودن سریعتر فیلم بچه‌هاشون آماده بشه وببینن منم قول دادم سرراه خونه میرم فیلم رو به کافی نت توی مسیر میدم و میگم که در سریعترین زمان براتون آماده ش کنه
رفتم به کافی‌نت و فیلم روبرگردوندم و تحویلش دادم گفتم که به تعداد برام کپی کنه ایشون هم گفت چندلحظه صبر کنین ببینم زمان فیلم چقدره وبا چه کیفیتی ضبط شده فیلم رو پلی کرد وچند لحظه صبر کرد گفت فیلم رو برگردوندین گفتم بله
دوباره نگاه کرد چندثانیه فیلم رو عقب زد هیچی نبود چند ثانیه جلوتر رفت هیچی نبود گفت این که چیزی ضبط نشده گفتم مگه میشه همه چی درست بوده دوربین روداد دست خودم وگفت ببینید خودتون
دوربین رو گرفتم چک کردم جلو زدم برگردونم هییییییچی نبووووووووود اصلا انگار هیییییچ فیلمی ضبط نشده بود تمااااام تنم یخ کرد رنگم پریده بود طوری که یکی از آشناها اونجا بود بعدا بهم گفت اون لحظه حالت خیلی دگرگون شد من متوجه شدم قشنگ رنگت پریده بود
آخه مگه میشه یعنی چی شده بود همه چی رو که چک کرده بودم موقع ضبط هم که هواسم بود داشتم ضبط شدنش رو میدیدم روی صفحه دوربین
تازه این اولین بارهم که نبود داشتم بااین دوربین فیلم میگرفتم یکسالی بود داشتمش
دوربین رو گرفتم واز کافی‌نت بیرون اومدم تمام طول راه حالم خراب بود خدایا چیکارکنم جواب مادرها رو چی بدم اونا به من اعتماد کردن وکلی ذوق دارن ومنتظرن تااااازه هیچکس دیگه‌ای هم فیلم نگرفته بود هیچ امیدی نداشتم اومدم خونه دوباره فیلم رو از اول پلی کردم خستگی توی تنم مونده بود هیییییبچی نبود که نبود دیگه بغضم ترکید زانو زدم سجده کردم و گفتم خدایا فقط تومیتونی درستش کنی من نمیدونم چی شده ولی میدونم که من هیچ حوابی ندارم درمقابل مادربچه‌ها خودت میدونی و لطف ورحمتت
دلم سبک شد آرومتر شدم و دوباره با ناامیدی دوربین رو بازکردم فیلم رو پلی کردم و خدااااااااااااای من داشتم چی میدیدم همه چی سرجاش بود صدای مراسم که پخش شد انگار همه دنیا رو بهم دادن اون فیلم ضبط نشده بود اما خدا ضبطش کرد الانم دوباره یاد اون زمان افتادم بغض کردم خدایااا صدهزار مرتبه شکرت که همه چی باتو یه جور خوشگلی قشنگتره



3

بنام خدایی که خیلی خیلی مهربونه و در لحظه اجابت میکنه

سلام به روی ماهت مهتاب جونم

سپاسگزارتم که نوشتی و من اشک ریختم از لطف خدای رزاق و رحمن و وهاب که کافیه

بخدا کافیه فقط از خودش بخوایم

در لحظه اجابت میکنه

خدایا من تسلیمم

من نمی‌دونم خودت مدیریت زندگی مو بدست بگیر

خدایا من به پشتوانه تو ، پا به این دنیا گذاشتم

من بی تو هیچم

خدایا لحظه یی من و رها نکن


1 سال پیش

سلام ب شما دوست عزیزم

خداروصدهزار مرتبه شکر بخاطر هدایتم ب این مسیر زیبا

و دوستان فوق العاده ای چون شما

سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبایی ک نوشتین نمیدونید چ انرژی گرفتم قلبم باز شد و چشام پراز اشک

خدایا شکرت تویی ک داریی همیشه همه ی کارها رو انجام میدی

هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت نمی افته

هم


12 ماه پیش

با سلام خدمت شما همسفر با ایمان واقعا کامنت شما خیلی خیلی تاثیر گذار بود بخصوص نحوه ی بیان شیوا و پر از احساس شما بشدت ایمان منو دستکاری کرد و ایمان دارم با احساس خوب باید تا دقیقه ی آخر بمونی چون تو لحظات سخت هست بقول استاد که ایمان ما سنجیده میشه سپاس از اشتراک این تجربه بسیار پر احساستون

44

سلام به دوستای گلم .سلام به شمایی که اگه یه روز بهتون سر نزنم فکر میکنم یه چیزی رو گم کردم .یا بهتر بگم فکر میکنم وقتی اینحا نمیام خدارو گم کردم …بس که این سایت الهی هست …
خب موضوع از اینجا شروع میشه که من چند وقت پیش برا محل کارم یه کار کامپیوتری میخواستم انجام بدم ولی خب .چون خودم سررشته ندارم ،همش از چند روز پیش ،تو فکر این بودم که کجا برم که برام انجام بدن و هم خیلی خوب انجام بدن و هم اینکه هزینه ی الکی ازم نگیرن .خب صبحش که میخواستم برم استرس داشتم که نکنه الان جایی رو پیدا نکنم ،نکنه برم یه جایی که شلوغ باشه ، یهو یه لحظه تو دلم گفتم خدایا هدایتم کن امروز واقعا به هدایتت نیاز دارم ..‌دوستان شاید باورتون نشه یهو دیدم فرمون ماشینم چرخید به سمت چپ ،یکم جلوتر که رفتم دیدم یه مغازه ی خدمات کامپیوتری هست …خیلی نزدیک خونمون بود من تعجب کرده بودم چون اون مغازه رو تا به حال اونجا ندیده بودم ….پیاده شدم رفتم یهو دیدم این اقا که یه آقای میانسالی بودن تقریبا، چقدر وارد هست به کارش و من براش توضیح دادم که میخوام چیکار کنم ، یهو گفت باشه عمو جان من برات درست میکنم نیازی نیست اینجا بشینی من خودم واردم ،چون باز نشسته ی اداره ی خود شما هستم یعنی همکار در اومد باهام ….
حالا بعد اون جریان هر کاری دارم فقط بهشون تماس میگیرم خودش انجام میده و برام میفرسته
خدایا ممنونم ازت اینقدر زیادن از این مثال‌ها. ولی از اونجایی که انسان فراموش کاره …من یادم نیست الان ولی به محض اینکه یادم بیاد می نویسم براتون …خدا نگهدارتون دوستای عزیزم


97

ایاک نعبد و ایاک نستعین
تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم
اهدنا صراط المستقیم
هدایتم کن به راه راست
صراط الذین انعمت علیهم
راه کسانی که بهشون نعمت دادی
سلام به روی ماهتون حبیب الله عزیز
دیروز که سوالتون و خوندم تمام زندگی ام اومد جلو چشمم
من هر چی دارم تو زندگی ام از لطف و مهربانی خداوند بوده و هست
از همون بچه گی وقتی تنهایی مو لمس میکردم و به خدا پناه میبردم خودش درها رو باز می‌کرد
یادمه ۱۰ سالم بود بابام فهمید طلاهای مادرم و بردم بهش دادم و در حد مرگ کتکم زد و من از خدا خواستم نجاتم بده و همون موقع مامانم که ماه ها رفته بود با دایی ام اومدن و انگار دنیا رو بهم دادن
من خیلی نترس بودم و کارهای عجیب میکردم و همیشه که راهی نداشتم با تمام وجودم به خدا پناه میبردم و با سرعت دری برام باز می‌شد
۱۷ سالم بود دلم آزادی میخواست ، پدرم که خیلی متعصب بود خودش برامون خونه گرفت و ما رفتیم با مامانم زندگی کردیم و من به خواسته ام رسیدم به راحتی
۱۸ سالگی که دنبال کار بودم خداوند برام بهترین ها رو مهیا کرد
۲۴ سالگی طی یک هفته شایدم بیشتر الان یادم نیست اما در زمان خیلی کوتاهی کارهای سفرم به مکه انجام شد و من در بهترین فصل با پرواز امارات در هتل شرایتون رفتم مکه
محل کارم تهران بود و خونه ام کرج و خواسته ام زندگی در تهران بود و خداوند از جایی که فکرشم نمیکردم یه آپارتمان نوساز ۹۰ متری نزدیک محل کارم بهم داد تازه وسایل جدید هم خدا برام جور کرد و من حتی هزار تومن هم ندادم
اولین ماشینم ۲۰۶ تیپ پنج بهم هدیه داده شد
ی مدت دبی زندگی کردم در بهترین شرایط در حالیکه اون زمان با شرایط مالی که داشتم غیر ممکن بود اما شد
زمانیکه دلم بچه خواست بخدا گفتم‌خدایا ی دختر زیبا ، باهوش و اردیبهشتی میخوام و دقیقا همین شد
دلم زایمان راحت میخواست که شد و میتونم بگم زایمانم یکی از لذت بخش ترین خاطرات زندگیمه
دلم طلاق راحت میخواست ، طی فکر کنم یک ساعت همه کارها به راحتی انجام شد از نامه دادگاه تا محضر
پاسپورت دخترم ممنوع الخروج بود توسط پدرش و یک ماه قبل از مهاجرتم پدرش اومد و پاسپورت عوض کردو ممنوعیتش هم برداشت
واسه مدارک سفارت نیاز به پرینت مالی داشتم و بصورت معجزه وار پول اومد تو حسابم اونم در زمان مناسب
تو المان پول لازم داشتم که دولت ۲ هزار یورو پول به کارتم ریخت که هیچکس باور نمیکرد
تو کمپی بود که اینترنت بد بود و خدا برام خط با اینترنت پرسرعت و نامحدود جور کرد
تو المان میخواستم گوشی مو عوض کنم که مدل سال ایفون با بالاترین کیفیت بهم هدیه داده شد
همین خونه یی که الان توش هستم هم خداوند بهم هدیه داد و تمام کارهای قراردادیش طی چند ساعت انجام شد
خرید تمام وسایل و تجهیز کردن خونه همش حمایت و هدایت خدا بود
دو سال پیش رفتم فنلاند و بلیط بودن بار خریدم اما موقع گرفتن کارت پرواز خودشون ساک دستی مون و دادن تو بار که راحت باشیم
تو فرودگاه دبی داشتم تو سالن با خیال راحت راه میرفتم به خیال اینکه ۳ ساعت تا پرواز زمان دارم که یه دختر عرب اومد جلو ازم پرسید به کجا پرواز داری وقتی بهش گفتم آمستردام ، دخترم و بغل کرد بهم گفت بدو و خودش بیسیم میزد و ما رد میشدیم و ما رو از آسانسور برد پایین سوار ماشین کرد و ما رو جلو پله هواپیما پیاده کردن ، زمانیکه نشستیم رو صندلی ، هواپیما بلند شد
من خودم هر وقت یادش می افتم بدنم یخ میکنه
من تمام زندگی ام ، هر آنچه دارم فقط لطف خداوند بوده که بهم عنایت کرده
یعنی بدون خدا من هیچ هیچ هیچم
اصلا مگه میشه کاری و انجام بدی و بدون خدا نتیجه خوب بشه ؟؟؟!!
اگه ماهر ترین آدم باشی تو شغلت
اگه زیباترین آدم باشی در ظاهرت
اگه باهوش‌ترین آدم باشی در انجام اموراتت
بخدا تا امضای خدا پای کارت نباشه نتیجه فقط بدبختی و دربه دری و سرگردانی و ناراحتیه
آدمی باهوشه یا به قول قرآن اولولالباب ِ که تمام کارها رو بسپره به خدا و بگه من تسلیمم ، من نمی‌دونم
خدایا تو بهم بگو چه کاری باید انجام بدم که تو ازم راضی باشی
واقعا مگه ما چقدر درک و فهم داریم ؟؟
مگه ما چه علمی داریم ؟؟؟
باهوش‌ترین آدم ها هم علمی به لحظه بعد ندارن !!!
توان جسمی مون هم که خیلی خیلی محدود ِ
پس به چی مغرور میشیم و فکر می‌کنیم میدونیم ؟؟ یا میتونیم ؟؟
من به این آیه ایمان پیدا کردم که
ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ
شیطان میگه از همه طرف به آدم ها نزدیک میشم و بیشتر اونها رو ناسپاس میبینم
بخدا هر روز هزاران اتفاق عالی میافته اما ما که ناسپاس هستیم زوم میشیم روی یک موضوع که اونم تازه معلوم نیست نتیجه اش چیه
باید هر لحظه به خودم یادآوری کنم که سپاسگزار باشم و تسلیم
آقا من نمی‌دونم ، من عقلم محدود ِ ، من ناتوانم
خدایا خودت من و از راه های ساده و آسان و لذت بخش ببر به منزل مقصود
خدا برای من کافی
آقا حبیب گل ،
اگه بخوام از انجام کارها توسط خدا بگم که تمام لحظه هام و باید بشینم بنویسم
همین نفسی که به راحتی می‌کشیم
همین پمپاژ خون تو بدنمون
چرا به راحتی ازش میگذریم ؟؟؟!!!
تمام امور ، تمام ذرات در سیطره ی امر اوست
خدایا مرا تسلیم کن و تسلیم بمیران



11

سلام سارای عزیز و دوست داشتنی

فقط تو این صفحه هز صبح دارم اشک میریزم

و کامنت زیبات که دیگه اشکهامو تبدیل به حق حق گریه کرد

خداروشکر

فقط همین

ممنون از حبیب الله عزیز بخاطر این صفحه پر برکت.


1 سال پیش

سلام سارای عزیزم کامنت شما عالی بود واقعا ازت ممنونم و خداروشکر میکنم برای اینکه امشب هدایت شدم به این صفحه پربار و پر برکت

فقط اون قسمت هواپیما که اومده سوارت کرده رفته چقدر خاص بود ملک و فرشته خداوند اومده برات، واقعا من بهش فکر میکنم میگم خدایا چطور انقدر زیبا بندت همراهی کردی

این قسمتذمتنتون اصلا یادم نمیره واقعا خاص بود چقدر خدا در کنارته خدایا شکرت


1 سال پیش

سلام سارا جان

من مات ومبهوت فقط کامنت شما رو خوندن

میشه بیشتر توضیح بدین که چجوری رها هستین چجوری به حستون اعتناد میکنید

فکرهاتون چیه

رابطتتون با خدا چجوریه؟؟؟

منظورم اینه کلا بیشتر توضیح بدین

ممنون میشم عزیزم


1 سال پیش

مرحبا‌ مرحبا مرحبا مرحبا

واقعا تبریک میگم به اینکه خوب خودتون را شناختید، گذشته خودتون را خوب واکاوی کردید، و رد پای خدا در امور را خوب پیدا کردید، و آنها را جلوی چشم خودتون و ما قرار دادید.

من که گاها غافل میشوم از نعمات پروردگار در زندگی ام، پ به قول شما،

« ما که ناسپاس هستیم زوم میشیم روی یک موضوع که اونم تازه معلوم نیست نتیجه اش چیه».

خیلی خیلی خیلی خیلی لذت بردم.

طبق سوال دوست گرامی، بانوی ارامش، خوشحال میشم تجربه های خودتون از زندگی را بیشتر بگید. مثلاً نحوه برخورد شما با مسایل زندگی، نحوه سپردن کارها به خدا، زمان اعتماد کردن به نشانه ها، یا مانند اینها…

بنام خدایی که برام کافیه

سلام به روی ماه دو دوست عزیزی که سوال پرسیدن در مورد روش کارم

اولا که سپاسگزارم از ابراز لطف و مهربونی که به من دارید

این مواردی که در کامنت نوشتم قابل نوشتن بودن و قابل درک با ادراک انسانی

من باور کردم که خالق هستم

من باور کردم که جهان هر لحظه به فرکانس من مثل آینه پاسخ میده

من باور کردم که خدا ، انرژی که من بهش شکل میدم

بنابراین وقتی باور کنی که این جهان مثل آینه مقابل تو ایستاده خب شما هر حرکتی که به آینه نشون بدی ، آینه هم همون بهت نشون میده

آیا وقتی صورتت کثیف ِ شما آینه را پاک میکنی یا صورت خودت رو ؟

من هر عکسی که دیدم و دوسش نداشتم ، خودم و در اون زمینه تغییر دادم و جهان هم محیط و تغییر داد به راحتی

البته مهم‌ترین قسمت برای من پیدا کردن ریشه ی ناخواسته هایی بود که داشتم تجربه میکردم

این خدایی که الان دارم در لحظه در لحظه در لحظه پاسخ میده گاها قبل از درخواست اجابت میشه

اصلا اینقدر با حاله که باید خودتون تجربه کنید

شما در مورد نحوه برخورد با مثال پرسیدین

من تمرین کردم تسلیم بودن رو در تمام شرایط

هر اتفاقی که رخ داد گفتم همین بهترین ِ

تمرین کردم یعنی به بدنم یاد دادم آگاهانه هورمون شادی ترشح کنه

بدون دلیل خوشحال باشم

گفتم من به تمام این خواسته ها میخوام برسم که چی بشه ؟؟؟

که خوشحال بشم ؟!!

خب من تمرین می‌کنم همین الان خوشحال باشم

من ایمان و یقین آوردم به اینکه باید در لحظه زندگی کنم تا خداوند ازم راضی باشه

من به انا لله و انا الیه راجعون ایمان آوردم

وقتی تمام دارایی مو در یک لحظه از دست دادم همون لحظه لبخند زدم گفتم انا لله و انا الیه راجعون

و گفتم خدایا من به هر خیری که از تو برسه فقیرم

وقتی باور کنی این جهان یک چشم بهم زدن ِ در برابر ابدیت هستی ، میدونی باید در لحظه حضور داشته باشی

از صدای باد دیوانه بشی

از دیدن رنگ ها ذوق زده بشی

صبح ها با اشتیاق از تخت بپری بیرون تا معجزات رو تجربه کنی

اصلا تمام وجودت میشه شوق و شادی

میشی منبع لذت و خوشحالی و سپاسگزاری

باورت میشه امروز داشتم ماشین لباسشویی و تمیز میکردم گریه کردم بخاطر داشتنش ؟!!

من تمرین کردم و به خودم آموزش دادم تک تک لحظه ها ارزشمندِ

زیر دوش با خدا حرف می‌زنی و هدایت رو دریافت میکنی

خب معلوم وقتی این فرکانس ها رو بفرستی جهان هستی ، خداوند هم با اشتیاق گوش به فرمان توست

میگه چی میخوای بنده ی من ؟

تا با عشق تقدیمت کنم

خیلی قبل تر ها. فکر میکردم رسیدن به ملک و املاک و ماشین و هواپیما یعنی دستاورد و خوشبختی

بعد که خدا رو بهتر شناختم فهمیدم اینها هدیه های خداست وقتی سپاسگزار هستی

وقتی حالت خوبه خواسته ها خودشون میان اصلا حتی نیازی نیست تصویر سازی کنی

ما آنچه تصویر سازی می‌کنیم براساس محتویات ذهن مون هست و محتوایات ذهن ما محدود ِ

بنابراین وظیفه ما سپاسگزاری که احساس درش باشه و بقیه رو سپردن به خدا

خیلی به خواسته هاتون تمرکز نکنید چون تمرکز به خواسته احساس شما رو بد میکنه چون به کمبودش فکر میکنید

شما تصمیم بگیرید هر روز حال بهتری داشته باشین همین

بخدا جهان شما رو سوپرایز میکنه

شما آرزوت یک خونه ۳۰۰ متری جهان ۳۰۰۰ متری بهت میده اونم از راه هایی که اصلا فکرشم نمیکردی

این تجربه منِ ، من خواسته ام اعلام کردم بعدش شروع کردم به سپاسگزاری و تمرین کردم و هر روز تمرین می‌کنم در لحظه حاضر باشم و هر چه پیش آید خوش آید

من تسلیمم

من نمی‌دونم

بی دلیل خوشحال باش

چارلی چاپلین یه جمله زیبا داره که من تکون داد

میگه چطوری که آدم ها به یه جوک تکراری نمیخندن اما به یه مشکل تکراری هزاران بار گریه می‌کنن ؟!!!!!

ایشالا که در مدار سعادتمندی و شادی باشین هر لحظه

خدایا من عاشقتم


1 سال پیش

سلام دوست عزیزم

سارا جان

سپاسگزارم از کامنتهای زیبا وتاثیر گذارتون

اینکه نوشتین واقعا قابل تامله واگه بهش عمل کنم آرامش بی نظیری رو هدیه میده:

وقتی حالت خوبه خواسته ها خودشون میان اصلا حتی نیازی نیست تصویر سازی کنی

ما آنچه تصویر سازی میکنیم بر اساس محتویات ذهنمون هست ومحتویات ذهن ما محدوده

بنابراین وظیفه ما سپاسگزاریه که احساس درش باشه وبقیه رو سپردن به خدا

بهترین آرامش رو در بهترین زمان وبهترین مکان با هدایت خداوند براتون آرزومندم

شاد وپرانرژی باشید

سلام

خواهر عزیزم کامنت اولتو خوندم چقدر جذاب نوشتی ممنون ، چون خودم تو جریان بودم ‌بیشتر این اتفاقاتو برام مرور خاطرات بود ،

زندگی خودمو که بالا پایین می‌کنم کلی از این خاطرات توش مرور میشه ،کلا احساس می‌کنم من اصلا کاری انجام ندادم همشو خدا برام انجام داده ، اصلا من آسان هستم برای آسانی جایی که رها کردم و تسلیم بودم اوسا کریم و جهان هستی هزار برابرش بهم بخشیده چقدر احساس خوش بختی عمیق می‌کنم خدایا شکرت به نظرم باید به ذهنت و بدنت یاد بدی که سپاس گذار باشه برای حتی چیزهای ساده مثل وقتی که روی میز آشپز خونه نشستی و داری چای میخوری و از پنجره آسمان نگاه میکنی قلب آدم به وسعت آسمون میشه و گریه ات میگیره که خدای من سپاس گذار همین لحظه ام ، نعمت ها میان وقتی تو سپاس گذار باشی همین و بس کار جهان اینه ،الان که نوشته ام قلبم باز شد و از همیشه سپاس گذار تر هستم .

 

 

جهان هستی اون چیزی که هستی به تو میده نه اون چیزی که آرزوش را داری .

یعنی : اگر سپاس گذار باشی نعمت بیشتر ، اگر آروم باشی آرامش بیشتر ، اگه احساس خوب داشته باشی احساس خوب بیشتر

 

رمز خوش بختی احساس خوبه ‌ و عشق بی قید و شرط

در پناه خدا


12 ماه پیش

سلام سارای عزیز

خدای من کامنتتون فوق العاده بود

ازتون بسیار سپاسگزارم برای این ایمان قوی وبه اشتراک گذاشتن تجربه هاتون با ما

بسیار لذت بردم ودلم گرم شد

عزیزم امیدوارم همیشه انقدر کارهاتون ساده وراحت انجام بشه وبه همه خواسته هاتون انقدر روون وساده وزیبا برسین

مچکرم ازت سارای عزیزم

سارای عزیز سپاس گزارم ازت بابت نوشتن اینکه چطور این همه تجربه ی عالی ب دست میاری خیلی ذهنمو باز کردی

از تمامی عوامل قدردانی میکنم با بت این صحفه تا شما تجربیاتشون رو بگید از خداوند و آقای عباس منش و گروهشون و آقای حبیب عزیز و شما با نوشتن کارای ک سپردی ب خدا و از دوستانی ک ازتون خواستن بگید چطور ..و از خودتون ک انقدر زیبا و شفاف جواب دادید و از خودم ک اومدم تو عقل کل و تو این صحفه و ایمانم بیشتر شد از این طریق

واقعا سپاس گزارم از همه

سارای عزیز تمام آنچه ک ب لطف الله از استاد و دوستان یاد گرفتم رو شما در جای درست در ذهنم با پاسخ اینکه چطور این نتایج رو ب دست میاری قرار دادی تمام ابهامات ریزی ک توی ذهنم بود رو رفع کردی

راستش من تو تجسم کردن مقاومت دارم نمیتونم خوب انجامش بدم حس میکنم تجسم کردن یا روتین داشتن راه من نیست نمیتونم باهاش راحت باشم و کامنت شما منو راحت کرد انقدر سبک کرد ک الان از اعماق وجودم نفس راحت میکشم 💫ممنونم ازت

از خدای خوبم ممنونم

از استادم از دوستان از همت از خودم واقعا سپاس گزارم ❤❤


7 ماه پیش

سلام سارای عزیزم

با خوندن نوشته ی عالیت کلی حالم خوب شد

اشک شوقم سرازیر شد .

تحسینت میکنم بابت این ایمان وتوکل وخودسازی

ازت ممنونم که اومدی ونوشتی و کلی انرژی بهم دادی درزمانیکه باید ایمانم رو نشون بدم تضادها باعث پیشرفتمون میشن و من هم درزمانی هستم که تضادی که م ی دونم سراسر خیر خواهد شد روبرو هستم .

خیلی ارامم حالم خوبه و میدونم که سربلند بیرون خواهم اومد.

ترس هام به شدت کم شدن و الان انسان دیگه ای شدم .

ولی شیطان از هر طرف حمله میکند و میخواد که ایمانم رو ضعیف کند چندین روزه که دارم نوشته های این سوال رو میخونم و انگار مثل معجزه میمونه همه چی

وامروز با خوندن نوشته ت سریع یه کاری رو که عقب انداخته بودم رو اتجامش دادم خواستم ایمانم رو نشون بدم و خواستم ازت تشکر کنم که به من یادآوری کردی وقتی میگی ایمان داری باید ثابت کنی و حالا این کاری که ازدستم بر میمود رو انجام دادم .

ذهنم داشت جلو مو میگرفت ولی من هرطور که بود کنترلش کردم .

وحالا با اشک شوق برات مینویسم

منم هرروزم پرازمعجزست

همین نفس همین تریلون ها سلولی که هرروز درون بدنم درحال کارکردن هستند

بخدا معجزست

درزمانی دارم مینویسم که به خاطر تضادی که پیش اومده دارم لوازم کارم رو میفروشم واینم هدایتی دارم انجامش میدم ولی حالم خوبه

هیچ نگران نیستم وایمان دارم که پلن خداوند بهترین پلن هاست و میدونم که حتما راهی برام باز میشه که من میتونم راحتتر کار کنم من آسانم برای آسانی ها

و میام یعد این ماجرا مینویسم که ماجرا به چه شکل پیش رفت .

ممنونتم سارای عزیزم

ممنونم دوستان بابت نوشته های فوق العادتون

ممنونم بابت پرسیدن این سوال

ممنونم ازاستاد بابت این سایت الهی

ممنونم از خداوند که من رو دراین مسیر هدایت وحمایت میکند

27

سلام دوست عزیز
من از پاسخ داداش حمیدرضا به سوال شما هدایت شدم
ومیخوام جدیدترین اتفاقی که همین دیروز افتاد رواینجا بنویسم که هم مشارکت کرده باشم وهم برام ردپا باشه

من تازه دارم رانندگی میکنم و ازقضا مسیری که من به یه سوپری آشنا میرم یک ساختمانی داره که یک سمت دیوار اون نبشی وتیز هست و دقیقا سر پیچ کوچه قرار گرفته و موقع پیچیدن استرس میگیرم که به تیزی دیوار برخوردنکنم

دوسه روز پیش از اونجا ردشدم و البته بااحتیاط و همین فکر ازسرم گذشت که کاش این نبشی گرد بود و راحت میشد ردبشی فقط همین وباهیچکس هم درمیان نذاشتم
دیروز داشتم پیاده از اون کوچه ردمیشدم که دیدم چند نفر جمع شدن ودارن کار میکنن متوجه شدم یه دیوار هلالی از داخل خونه آوردن بالا با فاصله از دیوار قبلی و الان هم دارن دیوار قدیمی روخراب میکنن ومن فقط سپاسگزاری بودم و نفس عمییییق وعشق و اشک شوق خدایااااشکرت



2

1 سال پیش

سلام دوست عزیز

اون‌‌اتفاقه که میوفتاده درست شدن اون دیوار

ولی میدونید داستان هدایته همزمانیه اینکه خداوند هدایت میکنه تا ما در زمان درستش بخایم خاستمونو یجورایی میندازه به دلمون که بخایم چون از پیش داره رخ میده اتفاق خوشگله

همین چند روز پیش بود که بخاطر یک تضادی من تو دلم‌گفتم ی ایرپاد داشتم خیلی خوب‌بود فرداش پدرم رفت برای خودش یک گوشی نو خرید هندزفریش رو اورد داد به من

یعنی اتفاقات خوب برای مایی که سمت خداوند هستیم همش‌میوفته اصلا همش خیره خدا میاد‌ اون خاسته رو به دل ما میندازه و ما میگیم عه من خاستم شد

بابا همش شدنه همه اتفاقات و رویدادها خیر‌هستن از قبل

بنظرم ما از خاستهامون جلو میزنیم دریافت نکرده میریم سراغ ی راه دیگه


1 سال پیش

سلام داداش مصطفی گلم

بله اتفاقا دختر صاحب اون خونه دوستم هستن دیدمش و ازش بابت تصمیمشون برای انجام این کار تشکر کردم و گفتم که خیلی کار خوبی کردین ایشون هم گفتن الان سه چهار ساله دارن بهمون میگن ازهمه طرف ولی ما دوست نداشتیم مقداری از زمینمون روازدست بدیم ولی الان دیگه مصمم شدیم به خاطر شادی روح پدرم اینکارو انجام بدیم و به نیت خیر بهش نگاه کردیم

خدایا شکرت که اینجا هستم و میتونم دومتر جلوتر از خودم روببینم

ممنونم و درپناه حق

20

سلام به استاد وهمه ی عزیزان
یکی ازاتفاقات عالی ک همین دیروز برام رخ دادومیشه گفت ک هدایت پروردگاربوده
این بود ک من اول اقدام کردم برای تمرین چطور درطی یک سال درامد خود را سه برابر کنیم و هدایتی
بایکی دوستانم داشتم راجبع مهارتی ک دارم اموزش میبینم صبحت میکردم
ک بعدش چون اون تمرین رو انجام دادم باخودم گفتم باهمین وسایلی ک دارم
یک ارایشگاه کوچیک میزنم توی اتاق خودم
توی همین مکان و زمان و باهمین وسایل
باهمین امکانات و مهارتهای ک دارم
و کم کم ایدها اومد
تصمیم گرفتم یک سرمایه کوچیک بذارم وسایل مهم ارایشگری ک صندلی و تخت و کمدهست رو بگیرم
تو برنامه ی دیوارب دنبال وسایل دست دوم یا نو ک ارزونترباشه بودم
و میگفتم خدایامنو ب سمت وسایل خوب هدایت کن
گشتیم و گشتیم مغازهای مختلف خلاصه قراربود بریم ی شهردیگه وسایلهای ست بخریم ک دیگ یه مغازه دیگ دیدیم و رفتیم اونجا اتفاقا تخت و وسایلش اوکی بود همونجورک میخواستم اما ی صندلی دیگ ک میخواستم باکیفیت باشه به مغازه ی دیگ هدایت شدیم
وخداروشکر کم کم کارام داره اوکی میشه
و این زمانی رخ دادک من دارم سعی میکنم فکرامو عوض کنم و باخودم میگم توی همین مکان کوچیک
و هرشرایطی من میتونم کارو کسب خودم رو راه اندازی کنم و کم کم تکامل خودم رو طی کنم
قبلش ک داشتم افکارخودم رو مینوشتم ب عالمه افکارمحدودکننده داشتم ک میگفتم خدایا مشخصه ک من بااین افکار دست ب هیچ کاری نمیزنم و همش ب خیال خودم دارم روی خودم کارمیکنم
درصورتی ک نمیدونم توسر من چ افکاری بارها و بارها تکرار شده
ازخدامیخوام کمکم کنه
ی اتفاق دیگ همزمانی ک برای من تواین چندماه اخیر رخ داداین بود ک مارفته بودیم بامادرم دانشگاه انصراف بدم
همون روز ی شخص اومده بود خونه بابت یک موضوعی ک مانبودیم
اولش ناراحت شدیم ک کاش خودمون بودیم و میتونستیم وسایل رو تحویل بگیریم
و تماس گرفتن بامادرم گفتن فردادخترت بیاد
ک بعدمن رفتم بهترشد ک فرداش خودم تنها رفتم و حضوری صحبت کردم و بعدازچندماه وسایل رو تحویل گرفتم
این موضوع موقعی پیش اومدک چندین ماه قبل و من و خواهرم باهم زندگی میکردم و شاغل بودم
و ناراحتی پیش اومد ک تصمیم گرفتم برگردم شهرستان پیش خانواده و اون روز ک من رفتم وسایلم رو تحویل گرفتم بعد فهمیدم ک خدایا یه حکمتی در این کاربوده ک من خودم اینحا باشم و حضورداشته باشم ک تو بمن نعمتی بدهی ازجایی ک من اصلا فکرشم نمیتونستم کنم و هزار بارگفتم خدایا شکرت
شکرت ک من ازوقتی فهمیدم باید فقط روی توحساب باز کنم
ن بنده ات…
چه اتفاقاتی واسه من افتاد
هنوزم میگم اگ من بتونم شرک رو توقلبم کم کنم
زندگیم عالی میشه
بااین ک همین الانشم ازخداممنونم


16

سلام دوست عزیز

این سوال خیلی عالی هست.
دیروز داشتم ب خدا فکر میکردم و بهش گفتم خدایا از این آدمها برای من تا بحال آبی گرم نشده منظورم زمانهایی بود ک حل کارم را بدست اونا میدونستم و میسپردم در صد در صد موارد ناامیدم کردن و میکنن و میدونم خدایا تا بحال خودت و فقط خودت کارهامو پیش بردی و ب خودش قسم هرگز زمانی نبوده ک ازش بدون شرک و بدون امید ب کسی دیگه بخام و برام سنگ تموم نگذاشته باشه. ولی هر جا ذره ای امیدم ب یکی دیگه بوده از امون طرف ضربه خوردم. اینو اینجا برای خودم مینویسم ک یادم بمونه هر چی میخام فقط از خودش بخام و ب کسی هم رو نزنم..خودش جوری میچینه کنار هم و درستش میکنه ک همه از جمله خودم شاخ درمیارن.
این مثال‌ها توی زندگیم خیلی زیاده ولی امان از شرک و امان از انسان فراموشکار ک باز هم بجای اینکه خداوند را ببینه بنده را میبینه و فکر میکنه فلان کار توسط فلانی انجام شده و ن خدا.
خلاصش اینکه فقط خودش و بس.


22

با سلام خدمت دوستان توحیدی عزیز

اتفاق امروز این بود من امروز می خواستم با همسرم به مرکز استان بریم و مسافت بین دو شهر ۱۲۰ کیلومتر است و بعضی وقتها کار آژانس بین شهری انجام میدم ودرست لحظه که این حرف بین من و همسرم زده شد ده دقیقه هم نشد که یک سرویس برای من جور شد که یک نفر رو ببرم تا فرودگاه و با مسافر صحبت کردم برای اینکه اگه مشکلی نداره همسرم رو هم همراهم بیارم که ایشان هم قبول کردن و این هم شد همزمانی که خداوند برای من رقم زد
دوستان عزیزم هدف من از این سوال این نبود که فقط یک جواب به این سوال داده بشه باید خودم رو متعهد کنم تا حتی المکان هر روز یک نمونه از کارهای که خداوند برامون انجام داده رو کامنت کنم تا این باور بشه ملکه ذهنم و هیچ وقت فراموش مان نشود که فقط و فقط خداوند است که کارها رو انجام میده و این باور رو در وجود خودم نهادینه کنم لذا از دوستان عزیز میخواهم که برای تقویت این باور قدرتمند، من و تمام دوستان این سایت بی نظیر را همراهی کنید

واقعا نمیتوانم با کلمات برای نوشتن این کامنت های توحیدی از شما دوستان عزیزم سپاسگذاری کنم عاشقانه دوستتان دارم
استاد عزیزم بی نهایت ،بی نهایت از شما سپاس گذارم

در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید



1

سلام دوستان عزیز

صدای منو می شنوید از هم زمانی دیگه یک ساعت مونده به حرکت به سمت فرودگاه یه دفعه برادر خانمم زنگ زد که ما داریم شما کاری ندارید و الان خانمم داره با داداشش میره و من مسافرم رو می رسانم میرم دنبال خانمم به همین راحتی و آسونی

الله اکبر

الله اکبر

32

سلام دوست عزیزم
چیزی که بارها و بارها تو زندگیم برام اتفاق افتاده
دریافت روزی بوده که بخدا سپردم
شوهر من کارش رانندگی و باربریه
همیشه وقتی تو بدترین روزهای بی باری هم که بوده بهش گفتم بیا و حرص نخوریم فقط بسپریم بخدا
بعد بطور معجزه آسایی بار جور میشده
تا همین امروز…حتی یه روزهم بدون بار نبوده
یادمه یه سری مشهد از صبح تا عصر تو باربری بود و گفت…فرشته بار نیست
من گفتم دلسرد نشو
امکان نداره که بار نباشه و مجبور بشی ماشین و بخوابونی
ساعت یازده شب بود که دیگه قرار بود بره بخوابه تو پارکینگ
هنوز وارد پارکینگ نشده یه باری واسش جور تو صدمتری همون جایی که شوهرم بود
یعنی یه مسافت خیلی کوتاهی بود بین ماشین و جای بار
شوهرم بمن زنگ زد و کلی باذوق داشت تعریف میکرد
ولی من اطمینان داشتم از اول،و اصلا تعجب نکردم
من سپرده بودم به خدا
و هرروز خدا واسمون ردیف میکنه
ممنون بابت این سوال عالی



1

سلام فرشته عزیز

چقدر کامنت شما نور امید رو برام روشن کرد

چند روزه به لطف خدا دوره دوازده قدم رو شروع کردم و کانون شما انگار یه نشونه بود برای جلسه دوم قدم اول

ممنونم از شما

28

سلام دوست عزیزم
من همه کامنتها رو خوندم و نشستم تو دفترم نوشتم که چه روزهایی سپردم به خدا و معجزه آسا همه چیز حل شد
من ازین معجزه ها زیاد داشتم ولی برای یکسری هاشون چون خیلی اشک ریختم یادم مونده
الانی هم که دارم تایپ میکنم گوله‌گوله اشک میریزم و امیدوارم اشکام اجازه بدن همرو بنویسم
من الان درموقعیتیم که دوست دارم مهاجرت کنم ذهنم هزاران تا دلیل میاورد ک نمیشه هرچقدر کنترلش میکردم فایده نداشت
تااینکه امشب ایده کامنت شمارو تو دفترم پیاده کردم
نوشتم موضوعاتی رو که هیچ امکانی نداشت و غیر ممکن بود اما لتفاق افتاده بود
.
من دختری ک پدری بینهایت تعصبی داره و حق بیرون رفتن نراشتم بک ساله که راحت میرم سرکار و آزادم
پدری ک بخاطر اینکه من به موقع برسم سرکارم ساعت ۵صبح از کرج حرکت کرد و منو ساعت ۷رسوند سالن و رفت
پدری که برا خودش یاعت ۵صبح بیدار نمیشه روزی ک پرمشتری بودیم و ساعت ۵صبح باید میرفتم سالن منو برد رسوند و برگشت
بخدا ایمان و احساسی ک اونشب داشتم رو یادمه
اون آرامش
اون احساس اطمینان
خدایی ک منو برنده ۱۰۰میلیون پول کرد
خدایی ک وقتی میخاستم برم خونه عموم ولی چون نوبت لیزر داشتم نمیتونستم برم بهش .فتم تسلیمتم و یک روز بیشتر وقت نداشتم چون فرداش بابام میخاست بره از مرکز لیزر تماس گرفتن و برای فردا صبحش بمن نوبت دادن و من بعدظهر باعشق رفتم خونه عموم درحالی که توبت من ۳روز بعدش بود و اصلن وقتی رفتم دختره گفت پروندت تو لیست نوبتی ها نیست   رفت اوردش اونجام واسه اینکه سریعترنوبتم بشه یه خانومی نوبتشو به من داد
خدایی ک تو مساعل کاریم اینقدر بمن کمک کرد
تولین یکسال جاداشتم بخاطر هزاران بهانه کم بیارم اما نخاستم گفتم درارو باز کن
و امشب من وقتی به خاطر میارم همه اون روزهارو که چطور زفتیم کوه و برگشتنی دیر کردم تاریک تاریک بود و بابام اومد دنبالم حتی نپرسید کجارفتید
اینا معجزه نیست پس چیه؟
وقتی شب قبل بهش گفتم با دوستام میخاییم بریم کوه اینقدر آرامش داشتم که میرم و انگار یک لحظه تمام پدرم رو خدا دیدم و غرق ارامش شدم
چطور اینارو یادم رفته بود
دوست عزیزم میدونی شما بااین سوالت آرامش رو به قلب من دادی
چون من نشستم و کاری ک باید میکردم رو کردم و انگار تواین چندروز به این احساس نیاز داشتم با یادآوری اون روزها چنان آرامشی گرفتم که نگو
تمام این کامنت با یک لیتر اشک نوشته شد
زندگیه من سراسر معجزه‌ست
ممنونم ازت دوست عزیزم



2

سلام به فرشته خانم

خیلی احساس خوبی به من دادی با این کامنت عالی که نوشتی میخوام ازت یه خواهش بکنم بجایی اینکه این معجزات الهی تو توی دفترت بنویسی هر روز فقط یک کامنت اینجا برامون بنویس هم باعث بشه رد پای خودت توی سایت بشی و هم ما خیلی به این کامنت ها نیاز داریم تا مدار خودمونو یک پله، یک پله بالاتر ببریم


1 سال پیش

سلام به شمااقا حبیب عزیز

حتما انشالله سعی میکنم

مثلا یکی از معجزاتم بعداز احساسی ‌وه از دیشبه دارم

این نشونه بود که مامانم یهو برگشت گفت حسم میگه امسال از این شهر میریم

خداوند برای حضور قوانین بینهایت زیباش سپاسگزارم

51

سلام به همه ی دوستان عزیزم
من حدود یک سال و چند ماهه که عضو سایت هستم و به یاری خداوند بزرگوارم با تمامی اتفاقات خوب و بدی که در این مسیر برام رخ داد هر روز بیشتر از دیروز معنای هدایت و قدرت خداوند رو درک میکنم اوایل که وارد سایت شده بودم با توجه به تمامی باور های غلطی که از کودکی راجب خداوند در ذهنم ساخته شده بود یه جورایی اعتماد کردن به خداوند برام سخت بود خداوند یک شخص همیشه خشمگینی بود که هر لحظه می خواست مچ من رو بگیره و من رو عذاب کنه و یک باور غلط بسیار محکمی داشتم که هر چیزی اگرررر به صلاحت باشه به تو داده میشه! و این باعث شده بود که خیلی از خواسته های من پاسخی بهشون داده نشه و من این رو به صلاح بودن ربط میدادم
بعد که فهمیدم این یک باور غلطه سعی کردم تغییرش بدم و یادمه که مهم ترین منطقی که تونست این باور رو برای من عوض کنه این بود که اگر خداوند می خواست به صلاح آدم ها به درخواست هاشون پاسخ بده پس یک شخصی که معتاده نباید به درخواست دریافت موادش پاسخی داده بشه !چون این اصلااا به صلاح اون فرد نیست! و آیه های قرآن که ما همه رو هدایت می کنیم چه اون هایی که در راه درست باشن و چه نادرست
وقتی این سد ذهنی برای من شکست خداوند رو نیرویی دیدم که همواره میخواد من رو به هر چیزی که میخوام برسونه چه خوب و چه بد! و هیچ صلاح و مصلحتی هم در کار نبود که حتما من به خواسته ای که درسته برسم ! اما خداوند با هدایت هاش راهی که درسته رو برای من مشخص می کرد و من در یک مسیری به هدایت ها توجه نکردم و حسابی چک و لگد از جهان خوردم امااا بازهم به اون خواسته هایی که نادرست بود و موجب پسرفت من می شد می رسیدم! چون خودم می خواستم که هدایت رو نادیده بگیرم ! چون خودم میخواستم که راه رو اشتباه برم با اینکه در اعماق قلبم یقین داشتم که مسیرم اشتباهه !
و خدا رو هزاران بار سپاس گزارم که به مسیر درست برگشتم و این اشتباه ادامه پیدا نکرد اما موجب شد که خداوند رو خیلیی بیشتر بشناسم خدایی که با وجود اینکه من به هدایت هاش گوش ندادم باز هم درکنار من بود و وقتی که پشیمون شدم من رو پذیرفت انگار که هیچ اشتباهی از من سر نزده و از اون به بعد من هر لحظه حتی برای پیدا کردن یک کش مویی که گم شده از خداوند هدایت می خوام و رها میکنم میرم به باقی کار هام میرسم چون مطمئنم که خداوند برام پیداش میکنه! یا وقتی یه تیکه آهنگ میشنوم و ازش خیلی خوشم میاد ولی پیداش نمیکنم رها میکنم و به خدا می سپارم و چند روز بعد با وجود اینکه من یاادم رفته بود که دنبال این آهنگ گشته بودم اما پیداش میشه! یه قسمتی از سریال سفر به دور آمریکا هست که استاد از موزه ادوارد دیدن میکنن استاد گفتن که من پونزده سال پیش توی یک تحقیق با این موزه ادوارد آشنا شدم و حتی نمیدونستم که داخل آمریکاست و دلم خواست که بیشتر راجب بهش بدونم و استاد این درخواست رو فراموش کرده بود اما خداوند پونزده سال بعد استاد رو به موزه ادوارد برد…خدایاشکرت تو چقدررر میتونی قدرتمند باشی؟ شاید ما یادمون بره که چی می خواستیم اما خداوند هرگز فراموش نمیکنه و وقتی بهش اعتماد کنی و رها کنی و در مسیر بمونی حتی کوچک ترین و جزئی ترین خواسته پونزده سال پیشت که یادت هم نمونده به تو داده میشه چون خداوند انسان نیست که فراموش کنه!
اشتباهه بزرگ ما اینه که خداوند رو یک انسان که فقط کمی از ما قدرتمندتره میبینیم و ویژگی های انسانی رو بهش نسبت میدیم ! به یک آدم اکثراً باید یه موضوعی رو چند بار بهش گوشزد کنی تا یادش بمونه و انجامش بده ! اما خداوند که یک انسان فراموش کار نیست یک بار فقط و فقط یک بار که بهش بگی مطمئن باش که ثبت شده تا به تو برسه و من این اطمینان رو یک شبه به دست نیوردم زمان لازم داره و وقتی باور های غلطی که راجب خدا ساختیم رو کمرنگ کنیم میبینیم که چطور خودمون رو از خدا دور کرده بودیم در حالی که اون همیشه بوده من برای پوشیدن لباس روزانم برای پیدا کردن یه فیلم سینمایی که بهم حس عالی بده برای جواب سوالات و گزینه درست سر امتحان برای زمان مناسب انجام یک کار برای پیام دادن به یک شخص برای نوشتن متن های روزانم برای خریدن یک وسیله برای گفتن یک موضوعی به شخصی و کلی کار های دیگه ای که الان یادم نیست از خداوند کمک و هدایت میخوام و چقدر قشنگ خداوند پاسخ میده همیشه وقتی حالت خوبه و اطمینان داری..
یادمه از دانشگاه اومده بودم خونه و تردید داشتم که سه شنبه برگردم یا جمعه و به خدا سپردم که هدایتم کنه و روز سه شنبه بارون به حدی شدید بود که نمیشد از خونه بیرون رفت و من موندم و جمعه برگشتم یا دلم میخواست مژه هام بلند بشه و هدایت شدم که روغن کرچک اصل بهشون بزنم و دلم میخواست مشکل ناخن هام رفع بشه و هدایت شدم که مکمل منیزیوم بخورم یا سر امتحان بیهوشی روی دوتا گزینه سوال شک داشتم و خواستم خدا هدایتم کنه و جواب درس رو زدم و یا میخواستم جایی برم ولی قبلش باید یه جا نوبت میگرفتم و وقتی تماس گرفتم برای نوبت گفتن که نوبت ندارن برای اون روز مشخص و عقب افتاد و من الان که فکر میکنم میبینم باید این رو یک نشونه میدیم از این که کار هام رو کنسل میکردم و به اونجایی که میخواستم برم نرم اما خب هدایت رو ندیدم و عواقبش هم رخ داد یا هر جایی که پول نیاز دارم فقط و فقط به خداوند میسپارم و خیلی معجزه وار برای من پول میفرسته یا یه آهنگ بی کلام هست که استاد روی فایل های سفر به دور آمریکا میزارن و من هرچقدر گشتم پیداش نکردم به خدا سپردم و فراموش کرده بودم ولی یه روز فهمیدم که آهنگ فیلم درمیان ستارگان یا اساتیدی هستن توی دانشگاه که همه ازشون بد میگن و که بد اخلاقن و..اما من به خدا و محبتش اطمینان داشتم و اون انسان ها چقدر با من خوب بودن یا مثلا یک روز دلم خواست با دوستام برم بیرون و خیلی هدایتی به یاد یکی از دوستان دبیرستانم افتادم و بهش زنگ زدم و الان کلی باهم وقت میگذرونیم یا یه چند روزی ذهنم خیلی نجوا داشت و اذیت میکرد و از خدا کمک خواستم و هدایت شدم که فایل های مراقبه گوش بدم و مراقبه انجام بدم و همزمان استاد فایل چگونه ذهمنمان مارا فریب می دهد رو روی سایت گذاشت و چقدر به من کمک کرد یا اول سال از خداوند خواستم دوره عزت نفس رو تهیه کنم و رها کردم و چقدر معجزه آسا پولش جور شد و خواستم برآورده شد یا هر باری که نتیجه یک کاری رو نمیدونم و میترسم اما میسپرم به خدا و چه اتفاقاتی که برای من ختم به خیر شد یا سال گذشته که دنبال خونه میگشتیم و تقریبا دیگه نا امید شده بودیم اما من به خدا سپردم و چقدر قشنگ هدایت شدیم و چه خونه بی نظیری گیرمون اومد یا وقت هایی که داشتم زیبایی خودم رو بیشتر میدیدم و خداوند من رو هدایت میکرد به آدم هایی که من رو تحسین میکردن و ازم تعریف میکردن و چقدر باورهام با کمک خداوند عوض شد و هدایت شدم به تمرین سناریو نویسی و چقدر من از این تمرین نتایج فوق العاده گرفتم و هزاران خواسته دیگه که خداوند از راه های خیلی منطقی به من پاسخشون رو داد و این روند ادامه داره و مطمئنم کلی ازشون الان یادم نیست که بنویسم
خدایا ازت سپاسگزارم که من رو به این سایت بی نظیر هدایت کردی و به من نگاه ویژه ای داشتی
ممنون از شما دوستای قشنگم و این سوال قشنگی که پرسیده شد
در پناه خالق قدرتمندم موفق باشین ⁦♡



4

1 سال پیش

سلام انیس زیبا

چقققد قشنگ و ساده و روون و باجزییات همه چیز رو نوشتی

من ی چند روزی بود ک کاملا ناامید شده بودم و دوباره افسردگی هی میومد سراغم چون فراموش کرده بودم که خدا چ کارایی برام کرده

و فراموش کرده بودم ک من هرچقد نتیجه گرفته ام بخاطر باورهام و بخاطر همون مدت زمانی که روی اموزشها و سایت و اگاهی هام وقت گذاشتم، هست و قانون ثابته و نمیشه تو ی قدم برداری و هزارتا قدم نتیجه بگیری

باید به اندازه ای که وقت میذاری و عمل میکنی انتظار نتیجه داشته باشیم.

و خدا امروز چققد عالی هدایتم کرد به این قسمت از عقل کل و این سوال ارزشمند دوست عزیزمون

و البته قبلش هم خدا با این جمله

You are never alone, even on your loneliest day. I’m always here, cheering you on.

بهم گفت که هیچوقت منو رها نمیکنه و بعدش اومدم تو سایت و به عقل کل هدایت شدم.

خدااایااا شکرت

هزار بار شکر

سلام انیس عزیزم

ازون جا کنترل ذهن همه چیزه

خدا امروز منو هدایت کرد به کانت شما تا کنترل ذهن برام راحت تر بشه

دقیقا مثل زمانی که مادر موسی رو به آرامش دعوت کرد تا افکار مزاحم مادر موسی کارهارو خراب نکنه

ممنون هز خدا و ممنون از شما بخاطر یادآوری نکات اررشممدتون


1 سال پیش

سلام به شما دوستای عزیزم

فقط خدای مهربانم میدونه که با دیدن کامنت هاتون چقدر خوش حال شدم و اشک ریختم از این مسیر درست و احساس ارزشمندی و تغییر کردم

خدارو صد هزار مرتبه شاکرم که در هر لحظه به طور معجزه وار داره مارو هدایت میکنه خدایا شکرت⁦♡


6 ماه پیش

سلام دوست عزیز

واقعا عالی نوشتید ، یه چیزی گفتید که تو ذهن من لرزه به وجود آورد ، اینکه صلاح و مصلحتی وجود نداره

نگاه کردم بخودم و به خیلی از اشتباهات زندگیم که به صلاح و خیر ربطش دادم

واقعا ما با باورهامون زندگیمون میسازیمو خدا آرزوشه ما به آرزوهامون برسیم

خدا آرزوشه ما به آسون ترین شکل به آرزوهامون برسیم

و این اصلا برامون قابل هضم نیست ، چون باور بسیار عمیقیه

ممنونم که تلنگری تو ذهن من زدید و بهتون تبریک میگم انقدر قشنگ قانون درک کردید

18

سلام به همه دوستان عزیزم
من همیشه سعی می کنم روزانه در مسیر راهم به محل کارم خواسته های خودم را از خداوند بزرگ بخواهم
و خداوند هم خیلی از مشکلاتم را حل کرده است
تا اینکه یک روز توی اینستاگرام خوندم که هر خواسته ای که دارید از گربه تون بخواهید .
منم از خدا غافل شدم و یک روز صبح موقع در اومدن از خونه به گربه ام گفتم چیکو جان ( اسم گربه ام است )
امروز یک پول حسابی بیاد توی حساب من . از اون روز اصلا حسابم قفل شد البته فردای آن روز من به اشتباه خودم پی بردم .
از خدای خودم خیلی طلب معذرت کردم که چرا من بجز خدا از یک گربه من درخواست کردم .
به یاد مباحث توحید استاد عباس منش عزیز افتادم که بجز رب العالمین از هیچ کسی طلب چیزی را نکنم .
خدا رو شکر دوباره پس از چند روز دوباره پول های زیادی بحسابم واریز شد که همشون لطف بیکران خداوند است .
خدایا شکرت بابت همه چیز هایی که بمن داده ای و همچنان می دهی .
سپاسگزار خداوندمهربان هستم که من را با استاد عزیزمون آشنا کرد تا چیز های زیادی ازش یاد بگیرم .
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت


44

سلام
اول باید این باور به وجود بیاد که خداوند سیستم را خلق کرده که جواب خواسته های ما را بده یعنی چی ؟
همینجور که سیستم پست کارش رساندن نامه هست و اگر همه افراد این سیستم کارشون را درست انجام بدن نامه شما و بسته شما سر ساعت و درست به دستتون می رسه. خداوند هم سیستم را ساخته که به درخواست های ما پاسخ بده از نون و اب گرفته تا لباس و تحصیل و همسر و ..
پس همیشه از این سیستم انتظار براورده شدن خواسته ها را داشته باشیم حالا هر چه باور ما قوی تر پاسخ سریعتر و با کیفیت تر
و اما مثال های من :
چند وقت پیش با تاکسی رفتم تا سر کوچه پیاده که شدم و رسیدم خونه دیدم کیف پولم نیست . فوری گفتم این مشکل توعه خدا مشکل من نیست خودت حلش کن و چون تو خونه نمی ذاشتند حسم خوب بمونه از خونه زدم بیرون . چند دقیقه بعد مادرم زنگ زد که تاکسی کیف را اورده در خونه و من هم گفتم به اندازه یه کرایه دربست از پول تو کیف بهش بده .
حالا شما فکر کن کیف پیدا نمی شد همه کارتهای بانکی همه مدارک کارت ملی پایان خدمت و خود پول . المثنی گرفتن چقدر دوندگی داشت ولی با نگه داشتن حس خوب و سپردن به خدا در کمتر از 10 دقیقه حل شد.
برای ایمپلنت کردن دندون خواهر من به مرکز استان می رفت و نزدیک یکسال درگیر بود توی گرمای خوزستان و ماشین نه چندان مناسب و ..
من از خدا برای دندونم هدایت خواستم و به کلینکی هدایت شدم که به جای اینکه من برم مرکز استان . دکتر از مرکز استان میاد شهر ما و با قیمت خوب و کیفیت خوب و دوندگی یک دهم خواهر ایمپلنت انجام شد . و این ایمپلنت که چه از لحاظ هزینه و چه تاثیر روی سلامتی و زیبایی سالها بود که فکر من را درگیر کرده بود خیلی راحت تر از دیگران حل شد.
برا ی همین شغلی که الان از محل کارم پیام میذارم من به هیچ کس رو نزدم چون این را شرک می دونستم و بدون مصاحبه و بدون روزمه استخدام شدم و کار راحت همراه با همکارهای خوبی هم هست. این اگر لطف خدا نیست پس چیه؟
در رابطه با خواسته های کوچیک که اینقدر زیاده که تقریبا هر روز یکی دوتا اتفاق می افته و فکر کنم در زندگی همه هست .
برای اجازه کردن خونه برای خریدن ماشین برای گرفتن گواهینامه برای جدا شدن از همسر قبلی و گرفتن وکیل برای خرید دوره های استاد و کلا جایی نیست که از لطف خداوند و کمکش بی نیاز بوده باشم و یا نشانه ای از هدایت و اسان شدن کار نباشه
با تشکر از این سیوال خوب
موفق باشید


28

سلام برادر عزیز!
امروز صبح من با یک آیت زیبا روزمو شروع کردم.
پدرم دنبال اسناد خونه می‌گشتکه تازه خونه جدید خریدیم و قراره کوچ کنیم اونجا، اسنادو پیدا نمیکرد، از طرفی همه جا را جمع کردیم و نماز صبح بود که دنبالش می‌گشت .
یه دوستی بهم گفته بود از برکات ذکر انا لله و انا الیه راجعون اینکه اگر چیزی گم کردی بخوانی خدا کمکت میکنه و پیداش میشه.
منم این ذکرُ چند بار خوندم با وضو و بعدش خوابیدم که بعد نیم ساعت پدرم اونو پیدا کردش اونم توی اتاق خودم یک گوشه گذاشته بود چون خونه رو جمع کردیم برا انتقال جدید، من متوجه نشده بودم اونجا گذاشته ولی پیداش کرد.
این ذکرُ زیاد وست دارم وقتی در نماز شروع کنم به دعا کردن اول تسبیح خداوند متعالُ با همین جمله میکنم که سپاس خدایی را که بازگشت ما بسوی اوست.
یک ذکر دگری هم است وقتهایی که استجاب نمیشه دعاهام میگم که غوغا میکنه ذکر استغفار الله ربی و اتوبُ الیه
این ذکر باعث میشه تمام گناهانی که سبب شده دعای ما حبس بشه را رفع کنه طبق حدیث حضرت علی علیه السلام.
و زمانی که این ذکرُ میگم شادترم، و وقت خواب که میخوانم خوابم راحت و عالی تر میشه.



2

1 سال پیش

سلام دوست عزیز

منم دقیقا وقتی تو کارهای روزمره ام دچار مشکل میشم ذکراستغفار میگم سریع مشکلم حل میشه .

اینم یه جور تسلیم بودن در برابر خداونده.


7 ماه پیش

سلام دوست عزیزم

انگار خدا دست منو گرفته وآورده تا به این صفحه برسم چندروزی هست که هدایت شدم به این صفحه وانگار اینجا مثل بهشت میمونه پراز اتفاقهای بسیار عالیه ومنم غرق خوندن شدم و حالا امروز که منم یه چیزی رو گم کردم و هرجایی رو گشتم پیدا نشده باید دقیقا هدایت بشم به نوشته ی تو دوست عزیزم خب کار کی میتونه باشه جز اوکه بازگشت همه به سوی اوست ….چقد زیباست هدایت خدا وبهم کلید داد که چیزی که گم شده خودش پیدا میشه

انا للله وانا الیه راجعون

ازت ممنونم که نوشتی از تجربه ی عالیت

دقیقا منم یه بار سوییچ ماشینم رو گم کردم انگار آب شده بود ورفته بود توزمین و منم سوییچ یدک نداشتم وماشین توی خیابون بود وباید حتما کسیو میاوردم که دررو باز کنه و باز سوییچ بزنه وکلی دردسر داشت

درتکاموی گشتن بودم که یکجا نشستم و گفتم خودت پیداش کن و اومدم از محل کارم بیرون .دیدم که همسایه ی کنارم که یک خیاطی بود وباهم دوست بودیم داره با سوییچ به شیشه میزنه ومن فریاد زدم وکلی دوق کردم ودیدم که من به اشتباه سوییچ ماشین رو انداخته بودم تو کیف دوستم وخدا دربهترین زمان باعث شد که دوستم توی کیف خودش رو نگاه کنه و اگر این اتفاق دیرتر میوفتاد من باید کلی هزینه میکردم

و وقتی میسپری به خدا او همیشه به بهترین شکل ممکن کارتو انجام میده ..

این قصه هروقت یادم میاد کلی ذوق میکنم و میخندم

انالله واناالیه راجعون

سپردم به خودش

درپناه خودش باشی دوست عزیزم

47

با سلام خدمت تمام دوستان توحیدی

امروز یک اتفاق با هدایت الله برای من رخ داد اونم این بود من میخواستم یک گوشی موبایل برای خانمم بخرم واز اونجایی که من دسته چک ندارم میخواستم نصف مبلغ موبایل رو نقدی پرداخت کنم و مابقی رو هم ماه بعد پرداخت کنم واز اونجایی که من نمیخواستم از کسی چک بگیرم و هیچ کدوم از موبایل فروشی ها هم بدون چک گوشی نمیداند
من یک همکار داشتم که توی کار فروش موبایل هست توی یک شهر دیگه و به هیچ عنوان ایشون توی ذهنم نبودن و یک دفع یک نیرویی به من گفت با ایشون تماس بگیر ودر مورد یک موضوع مربوط به کار از ایشون یک سوال بپرس و من هنوز به یاد نداشتم که ایشون توی حوضه فروش موبایل هستن و وقتی که تماس گرفتم ودر مورد کار سوالم رو پرسیدم باز بهم گفته شد در مورد موبایل میتونی از ایشون کمک بگیری که همینطور هم شد و ایشون گفتن هر گوشی که خواستین بگین من براتون میارم
و من دقیقا متوجه شدم که خداوند به طور خیلی عالی کارها رو برای من انجام داد
باید از این مثالها برای خود مون بزنیم که به این ذهن چموش بفهمانیم که بابا اینا کار شانس و این حرفا نیست اینا به واسطه درخواستی که من به جهان دادم و اجابت خداوند رو در پی داشته است و فقط امتیاز و اعتبار کار رو به خداوند بدهیم
در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشید


60

درود بیکران بر شما دوست عزیز
خب من میخواهم داستانی از سپردن‌کارها به خداوند برایت بگویم‌
من سال ۸۱ با یکی از دوستان یک زمینی شریکی از یک تعاونی مسکن در منطقه داراباد تهران خریداری کردیم
و به‌جهت اطمینانی که بود کل مدارک به نام این دوستمان بود
و حدودا ۱۰ سالی گذشت ‌من از ایشون خواستم سهم‌من را به من وکالت دهند
که ایشان به بهانه‌های مختلف طفره میرفت
تا اینکه یک روز اتفاقی یکی از دوستان مشترکمان را دیدم و پس از کلی حرف زدن ایشون به من‌گفت چه خبر از حسن داری گفتم‌خیلی وقت است ندیدمش
و ایشان‌گفت من سه دانگ زمین داراباد را از ایشان خریده ام ‌‌حالا قرار است سه دانگ دیگر هم ماه آینده برویم دفتر خانه بخرم
من‌گفتم خدایا عظمتت را شکر
گفت چی شده
گفتم‌نصف این زمین‌مال من است ‌ومن خیلی پیگیری کردم‌ که ایشان سهم‌من را انتقال دهد ولی نداده است
و‌من هم‌دیگر خسته شدم‌چون هیچ مدرکی نداشتم
و از انروز با دلی شکسته انجام این‌کاررا بخدا سپردم‌
و‌دیگر موضوع را رها کردم
و حالا بعد از ۲۰ سال
من باید امروز شما را ببینم و راجع این‌موضوع صحبت کنیم
و‌امروز خداوند شما را سر راه من‌گذاشت
فقط بدان آن نصف دیگر مال من است
ومن راضی نیستم اگر بخواهی باهاش معامله کنی
دوستمان که خیلی آدم سالم و‌درستی است
همان موقع به حسن زنگ زد و‌گفت قرار دفتر خانه سر جایش هست
‌ومن با مهندس محمدی میام دفتر خانه
که یکدفعه از پشت تلفن انگار برق حسن را گرفت گفت نه من اصلا فروشنده نیستم و همه چی راکنسل کرد .
خلاصه موضوع منتفی شد
تا پارسال یعنی سال ۱۴۰۲ من درب منزلمان صبح ایستاده بودم
که دیدم یک ماشین از جلوی من رد شد و بعد ترمز کرد و دنده عقب گرفت
بعد که آمد پایین دیدم رفیق و شریک خودمان حسن اقا هستند
آمد جلو‌و با من سلام و علیک کرد و دستروبوسی
و بعد‌کفت مهندس من را هلال کن من اشتباه کردم
بیا همین الان بریم مدارکت را بهت تحویل بدم
‌من را سوار کرد و برد درب خانه اشان
‌کل مدارک را به‌من داد و یک نوشته که نصف این زمین متعلق به ایشان است ‌ومن هیچ سهم‌و‌حقی ندارم
و کفت خودت برو بده دفترخانه کارهاش را انجام بده تا من بیایم امضا کنم
من هم چند روز بعد امدم‌تهران‌و‌کارهای دفتر خانه را انجام دادم
و بعد به ایشان زنگ زدم‌و آمد دفتر خانه سهم‌من را انتقال داد و رفت
و من امروز خیلی اشگ شوق ریختم
کاری که با ۲۰ سال دوندگی و ۲ میلیارد خرج کردن هم‌ نمی توانستم در هیچ دادگاهی ثابت کنم‌
خداوند اینگونه برایم به همین راحتی حل کرد
و خدا را بسیار سپاسگزاری کردم
که این‌ملک را ۲۳ سال اینجوری برای من حفظ کرد
و ارزشش امروز بسیارزیاد است
شاید اگر ۲۰ سال پیش درست‌میشد ما خیلی ارزون فروخته بودیم و از دستمان رفته بود
فقط خدا میداند چه چیزی به نفع ماست و برایمان درست ‌وخوب است و شاید این مسئله برای من ۲۳ سال ظاهر خیلی بد ‌وآزار دهنده ایی داشت
ولی وقتی کار را به خدا میسپاری در بهترین زمان
بهترین‌کار را با بالاترین راندمان برایت انجام‌‌میدهد
خدایا شکرت
خدایا مراببخش بخاطر همه ناسپاسی هایم در این‌چند سال
و به قول خانم‌ پروین اعتصامی
گندمم را ریختی تا زر دهی. رشته ام بردی که تا گوهر دهی
در تو‌پروین‌نیست فکر و عقل ‌‌هوش ورنه دیگ حق نمی افتد زجوش
آری اینچنین بود برادر
این نتیجه اعتماد به خداوند است



3

1 سال پیش

سلام دوست عزیز من همیشه باور داشتم ما اتفاقات روزانه خودمونا ربط میدیم به خدا و میگیم این همزمانی را خدا رقم زد و خوشحال میشیم البته که خوشحالی داره اما دوست داستم یه کار بزرگی ببینم خدا انجام میده و باورام درست بشه که متن شما برای باورام عالی بود مطمعنا مدارتون عوض شده و مطمعنا لیاقتشا پیدا کردید که خدا وارد زندگیت شده و کمکت کرده .خوش به حالت امیدوارم اتفاقات قشنگ پشت سرهم برات بیافته.


1 سال پیش

درود بر شما دوست عزیزم‌

خیلی ازت سپاسگزارم‌که برایم‌کامنت نوشتی

این نوشتن ها و‌پاسخ دادن های دو طرفه خیلی به طرفین انرژی مثبت میدهد

خیلی برات خوشحالم که این اتفاق زندگی من تونسته در قدرتمند کردن باورهای تو‌ مثمر ثمرو ‌‌اثر گذار باشه

الهی همیشه راهت هموار

اسبت راهوار و شمشیرت بران باشه

عمرت به کمال

و تمام روزهای زندگیت پر از معجزه


1 سال پیش

فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ

هیچکس نمیداند که برایش چه قرة العین‌هایی پنهان کرده ایم.

آیه‌ی۱۷ سوره‌ی سجده

(قرة العين همان اشکِ خنكی است كه

از شدت شادی در چشم حلقه میزند و می چكد)🌹🌹

سلام جناب محمدی عزیز

براتون همچنان نگاه پر از مهر الله متعال رو آرزو میکنم

393
بهترین پاسخ

سلام دوست عزیزم
من نمیخام مثال کوچک بزنم
بلکه میخام مثال‌هایی بزنم که در حد بمب بزرگ بوده
چون مثال کوچک انقدر زیاد شده که واقعا هر روز داره برام اتفاق میفته
در سال هشتاد و نه پدرم فوت کرد
یک ساختمان پنج واحدی در حال ساخت بود که زمینشو پدرم به مشارکت گذاشته بود و یه نفر باید میساخت
اون شخص هز دوستان پدرم بود
به محض اینکه پدرم فوت کرد اون شخص کلا کنار کشید و تمام هزینه ها و مساعل اداری و تحویل و …. رو گردن‌ما انداخت چون متاسفانه همه جیز لفظی صورت گرفته بود و قراردادی وجود نداشت
چندین سال من درگیر حل مسالل مالی پدرم بودم و بالاخره تموم شد باز همین مورد که بعد هز گذشت یازده سال هیچ پیشرفتی نداشت
کلی خریدار ها عوض شده بودند و اشخاص جدیدی پاشون به ماجرا باز شده بود
اون سالها ۶ر چی تلاش کردم نشد که نشد
سال چهارصد و یک در حین خوردن مهار در حد پنج ثانیه یهو این فکر اومد تو سرم که کاش اون ساختمان هم مشکلاتش حل میشد
همین
و دیکه هیچ فکری بهش نکردم
دقیقا به شکل معجزه آسایی فردای اون روز یکی از پیش خریداران زنگ زد و گفت یه جلسه بزاریم که مشکل این ساختمون رو حل کنیم
من از تعجب شاخ درآورده بودم
بعد یازده سال من خواستم و یه نقر زنگ زد
سرتون رو درد نیارم
ده ها خانواده که تو تمام اسن یازده سال به خون من تشنه بودن و سایه منو با تیر میزدن یه جوری خدا دلهامون رو نرم کرد که بالاخره متقاعد شدن من مقصر نبودم و سازنده متواری شده و مسئولیتش رو گردن من انداخته
تو روز محضر همون ادنها که میخاستن من رو بکشن جلوم خم ک راست میشدن و دعا میکردن برام تازه مخارج اداری رو خودشون متقبل شدن
خرج کرد من رو هم به نرخ روز بهم پرداخت کردن
آیا کسی جز خدا این کارهارو برام گرده بود؟
یا دقیقا همون سال چهارصد و یک بعد هز ده ها عار ثبت نام واسه قرعه کشی ، من فهمیدم این کار طبق آموزه های دوره ثروت یک اشتباهه
و من متعهد شدم دیکه تو هر چیز شانسی یا قرعه کشی تا آخر عمر شرکت نکنم
من به خدا گفتم دوست دارم فلان ماشین با فلان رنگ رو صفر کیلومتر داشته باشم
قرعه کشی هم نمیخام بلکه خودت باید برام جور کنی
همون روز بهم الهام صد پس ماشین فعلیت بفروش
نجوا آوند تو که نمیخای قرعه کشی ثبت نام کنی پس چجوری میخای ماشین صفر بخری
دوباره الهام شد که میگم‌ماشینتو بفروش
منم گفتم چشم و در عرض سی ثانیه ماشینم رو نقدی با بالاترین قیمت به مامانم فروختم و کل پول آوند به حسابم
تازه اینجاصم معجزه بود
مامانم گفت ماشین مت رو بفروش تا من پولتو بدم
در عرض چند دقیقه تو دیوار ماشین اونارو با قیمت بسیار بالایی آگهی کردم و دو نفر همزمان دقیقا در حد ده دقیقه بعد اومدن و واسه خرید سر ماشین دعوا شد که کدوم زودتر اومده
یعنی دو تا معامله روی هم بیست دقیقه ۶م یمان نبرد و من براحتی کل پول اومد به حسابم
به طرز باورنکردنی من آرام و رها بودم
با این که صد درصد آدمها میکفتند تو احمقی ،از کجا معلوم قرعه فنامت در بیاد
ولی اونا نمی‌دانستند من قرار نیست قرعه کشی ثبت نام کنم
دقیقا سه روز بعد داشتم چرت میزدم خواهرم زنگ زد گفت حمید الان اخبار اعلام گرده دقیقا ماشینی که تو میخای فردا بدون قرعه کشی فروش فوری داره
من فقط اشک ریختم و تشک ریختم از معجزه خدا
خدا قانون کشور رو برای من عوض کرد
اما من باید به هدایتش تسلیم میبودم که بودم
و به آسان ترین شکل ممکن چیزی بجای سه ماه در کمتر هز چهل و پنج روز دقیقا ماشین مورد علاقم با همون رنگ مدنظرم تحویل داده شد
آیا کسی اینهارو باور میکنه؟
یا مثلا گوشیم افتاد تو چاه توالت و چند روز بعد دقیقا گوشی مدنظرم با مدلی بالاتر توسط شخصی بهم هدیه داده شد
کی این اتفاقات افتاده؟ وقتی من تونستم در اوج هیجانات دنیای بیرون آرام باشم و کنترل ذهن کنم
خدا در آرامش کارهارو انجام میده
اون توانایی انجام هر کاریو داره
خودش میگه
میکه برای من اسانه
ولی ما باور داریم اسانه؟



16

1 سال پیش

وای دوست خوبم سلام چقدر زیبا بود کامنتتون وای چقدر جالب بود اصلا شاخ درآوردم از اینکه یه چیز لنگ یازده سال باشه و با یک درخواست حل بشه. ان شاالله که هممون به این درجه برسیم. اصلا با خواندن کامنت شما ایمانم قوی تر شد اینکه در عرض چند ثانیه همه درخواست های شما اوکی شد واقعا عالی بود.


1 سال پیش

دوست عزیزبسیار ایمان وباورم قوی تر شد با خوندن کامنتتون واقعا چقد خدامیتونه گشایشگر کارها باشه و ما وا نمیدیم خدایا شکرت ک اینقدر پاسخ ایمان و رهایی و اعتماد رو ب این زیبایی میدی


1 سال پیش

سلام

با خوندن کامنتتون یهو اشکم اومد

چقدر قشنگ به الهاماتتون گوش دادین وعمل کردین موفق باشید وپیروز


1 سال پیش

سلام ب شما دوست عزیزم

سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبایی ک نوشتین و معجزه هایی ک براتون رخ داده رو گفتین

چقد زیباست تسلیم بودن

ب محض اینکه تسلیم میشی ورها میکنی خدا سریع پاسخ میده

برای منم بارها شده

ی مثال کوچیکش همین نیم ساعت پیش برام رخ داد

من دیروز نیم ساعت جلوی آفتاب گرم خوزستان منتظر تاکسی موندم

ولی خبری نشد ب محض اینکه گفتم خدایا خسته شدم

خودت برام تاکسی بفرست بعد دودقیقه ی ماشین کولر دار برام فرستاد

امروز هم قبل اینکه این همه گرما بکشم گفتم خدایا خودت برام تاکسی بفرست من هیچ توانی ندارم از خودم

بعد دوسه دقیقه سریع ی تاکسی کولر دار اومد و واقعا سوپراییز شدم

و کل مسیر و خداروشکر کردم

و فهمیدم وقتی ک از خودش بخوام و تسلیم باشم خیلی سریع پاسخ میده

مرسی بخاطر اینکه ایمانم و قوی تر کردین کلی انرژی گرفتم وایمانم قوی تر شد ب ادامه ی مسیر

شادوموفق باشید


1 سال پیش

به نام الله مهربان

سلام به دوست عزیزم حمیدرضا

واقعا شما رو بابت قلم شیوا تحسین میکنم از دلتون میاد و به دل میشینه

برای تصدیق گفته های شما بگم ک دیروز سرچ کردم توی گوگل اسامی پیامبران به ترتیب

یه کلیپ برام باز شد ک اسامی رو مینوشت چیزی ک توی اون کلیپ منو متحیر کرد و براش دو روزه دارم اشک میریزم خواسته حضرت ابراهیم بود ک استاد توی کلیپ ها توضیح دادند

وقتی حضرت ابراهیم به خداوند عرض کرد ک بقیه پیامبران رو از ذریه من قرار بدید خداوند گفتند عهد من به نااهلان نمیرسد ولی اگه توی اون چارت نگاه کنین از بعد از ابراهیم همه پیامبران از نسل ایشون

به همان اندازه ک خدا رو باور کنیم به همان اندازه وارد زندگیمون میشه

حضرت ابراهیم خدا رو باور داشت و خواسته اش رو به خدا گفت و دقیقا به خواسته اش هم رسید

حضرت ابراهیم باورش خیلی قدرتمند بود در خصوص خدا ک چنین خواسته ای از خدا داشته

یعنی خدای من خواسته های کوچک منو اجابت نمیکنه اگر ن ک پس من باورهای مناسبی در خصوص پروردگارم ندارم وگرنه خدای من و حضرت ابراهیم یکیه

توی این مدت همش میگم خدایا حضرت ابراهیم چه باوری نسبت به تو داشت ک زن و فرزندش رو توی بیابان رها کرد و رفت

چه ایمانی داشت

من چی دارم من چقدر ایمان دارم به ربم

واقعا تحسینتون میکنم بابت ایجاد این باور و

این درکتون از خداوند ک اینچنین آسان شدید برای آسانی ها

در پناه الله مهربان باشید

درود به دوستان عزیزم

وای خدای من چقدر این کامنت آقای حمید رضا منو تکونی داد خدای من توچکارها که می‌کنی ….اونجایی که گفتن خدا قانون کشور رو بخاطر من عوض کرد وای اشک ریختم خدای من


11 ماه پیش

حمید رضای عزیز با خوندن نتایج تون اشک از چشمم جاری شد ازتون سپاسگذارم که نتیجه تونرو به اشتراک گذاشتین و ایمانم رو به تحقق‌ آرزوهام و همچنین توانایی خداوند بیشتر کردید

خدایا سپاسگذارم


8 ماه پیش

حمید رضای عزیز باخوندن نتایج تون کلی انرژی گرفتم وایمانم قویتر شد واقعا تحسینتون میکنم بابت این باور که چه قدر خوب روی خودتون کار کردی و نتیجه گرفتی خدایا بی نهایت سپاسگزارم


8 ماه پیش

به نام خالق بی‌همتا ،خالق زیباییها

سلام به شما حمید رضای عزیز با خواندن کامنتتون کلی اشک ریختم ازتون سپاسگزارم که به اشتراک گذاشتین و نتایجتون روبهتون تبریک میگم کلی انرژی گرفتم واقعا تحسینتون میکنم بابت این باور ایمان ورها بودن

چقدر زیباست تسلیم بودن

به محض اینکه تسلیم میشی رها میکنی خداوند سریع پاسخ میده

خدایا سپاسگزارم…

خداوند یار یاور هدایتگر همگیمون باشه

بسم الله الرحمن الرحیم

هوا خواه توام جانا و می دانم که می دانی

که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی

حمد و سپاس مخصوص آن خدایی هست که رب العالمین است

همانی که که جان جهان است

همانی که که هست، به شدت هم هست، آنقدر که از از بودنش غافل می شویم.

فکر کردن به این حضور، به این وجود، به این نیروی پروراننده هستی عین عبادت است.

هنگامه هایی این فرصت نزدیکتر از هر زمان دیگری است، گویی که این آونگ دوباره از مسیرش بازگشته و نزدیک شده

گویی نشانه های جهان را بهتر می بینی و می شنوی،

راستش را بخواهید این که به میزانی که قدم در راه می گذاری و با وجود نجواهای ذهنی، تصمیم می گیری که به زمزمه ی دل گوش بسپاری و عمل کنی، هر چند سطحی بعد از مدتی دستانش را می بینی که چطور به حمایت و هدایتت می آیند.

واقعیت اینست که ما به طرز تعجب آور و فزاینده ای او را فراموش می کنیم.

صبح ها هر بار که به این سطح مادی می آییم چنان غرق و محو این ظهورات و قالبها و چارچوب ها می شویم که به کل آن اصل عمیق و حقیقتی که از آمده ایم را فراموش می کنیم، چنان غرق بازی این دنیا می شویم که گویی اصلا یادمان نیست که از کجا و برای چه منظوری آمدیم.

می خواهم از غفلتی عجیب و چسبنده ای بگویم که به شدت درگیر آن هستیم، غفلت از رب

غفلتی که در رفتارهایمان ریشه دوانده

یا بهتر بگویم در رفتارهایم!

دیشب با عزیزی صحبت می کردم که از رویداد ها و اتفاقات تلخ و شیرین زندگی اش برایم صحبت می کرد و چقدر صادقانه و تاثیر گذار بود.

نتایج زیبایی را که از اعتماد و سپردن کارها به خدا برایم تعریف می کرد که من شرمنده از ایمانم می شدم.

جالب اینجا بود که این نتایج در بطن زندگی اش و در بدیهی ترین رویدادهای زندگی اش بود و اصلا هم به آن رنگ و لعاب روحانی و معنوی نمی داد.

می خواهم بگویم که چقدر خدا را به نظرم نزدیکتر می کرد، چقدر او را در کارها سهیم و شریک می کرد، چقدر به او اجازه می داد که حمایت و هدایتش کند.

اعتراف می کنم که در بیشتر اوقات حرفش را می زنم، اما او از نتایجش صحبت می کرد، دقیقا مثل استاد عباسمنش

دیشب خدا دستم را گرفت و برد به پیش الگویی که سعی کرده بود که در زندگی اش به او توکل کند، بدون هیچ ادعایی از نشانه هایی صحبت می کرد که فوق العاده و واضح بودند و او را آگاه و هدایت می کردند، نظرات و حرفهایش از یک پختگی دلپذیری نشات می گرفتند.

یکی از ایرادات اساسی ما این است که زود عادت می کنیم، منظورم عادت کردن به صحبت های استاد است!

چون وقتی عادت کنی دیگر عمیق نمی شوی و گویی مُسَکنی موقتی استفاده می کنی و فقط در سطح می مانی و از عمق غافل می شوی.

نمی دانم که چرا اینها را می نویسم!؟ فقط می دانم که باید بنویسم آنهم بعد از وقفه ای چند ماهه

یکی از مهمترین دلایلش هم اینست که از این نگاه نمی شود در هر جایی نوشت

این عزیزی که دیشب با او همصحبت بودم از نتایجش در سپردن کار به خدا می گفت، از ازدواج با فرد مورد علاقه تا خرید خانه و ماشین، تا پیدا کردن یک گردنبد طلا در زمانی که نیاز مالی داشت و از خدا با جدیت و با لحنی طلبکارانه خواسته بود صحبت می کرد. در همه اینها از جنسی از خواسته و طلب حرف می زد که آمیخته با ایمان و تسلیم بود.

اصلا من نمی توانستم با از اسامی و اصطلاحاتی که در این سایت معمول است در صحبت هایم با او استفاده کنم، گویی قرار نبود که در این قالبها باشیم، قرار بود که متوجه نیرویی باشیم که در همه حال و همه جا با ماست و این ماییم که از او غافل می شویم.

می گفت که ما عریان به این دنیا آمدیم و عریان از این دنیا می رویم و فقط امانتداری بیش نیستیم.

به این فکر می کنم که چقدر ما بزرگ هستیم، چقدر از عظمت سرشاریم و خود بی خبریم، چقدر غرق در رحمت خداییم و از آن غافلیم، تمام تلخی ها و شیرینی های زندگی در حال آموختن و یادآوری برای ماست، در حال رشد و توسعه دادن ماست، در حال گسترش ظرف درونی ماست تا بیشتر از آن ظرفیت خداوندی در ما ظهور یابد.

ما بیهوده و بی هدف به این دنیا نیامده ایم، ما برای تجربه صفاتِ ذاتی بی شکل و فرم به این دنیا آمده ایم که بالقوه در درون داریم و باید بالفعل شود، مثل هسته ی خرمایی که باید به نخلی تنومند تبدیل شود.ما آمده ایم تا از مزایای ذات بی نهایت بهره مند شویم و استفاده نماییم.

خدای مهربان بی همتایم، آنچه حق مطلب تو بود و در احساسات صبح من موج می زد را نتوانستم در این کلمات و سطور ادا کنم، ولی بینهایت سپاسگزار و خرسندم که دستم گرفتی و برایم نوشتی، باشد که در روز در هر هنگامه اش بگویم؛

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به شما جناب قادری عزیز

نمیدونم چی تو کامنت شما بود که تمام مدتی که میخوندم اش ، موهای بدنم سیخ بود.

یه لرزشی در وجودم بود

فقط سپاسگزارم که نوشتی علی جان

بینهایت سپاسگزارم

با تمام وجود سپاسگزارم

همین


7 ماه پیش

سلام علی آقای عزیز صبح بخیر

همیشه مطالب عمیق و عرفانی می‌نویسید که نیاز به تأمل و تفکر داره.

چند میلیارد آدم با طرق مختلف با خدای خودشون ارتباط دارن و در خواست می‌کنند.

یکی از راه‌ها راه ما هست.

تقوا در واقع همون کنترل ذهنه که مراقبت میکنه نتیجه های کوچک و بزرگ فراموش نشه،مراقبت میکنه درگیر حواشی نشیم،مراقبت میکنه از حالت انسانی خارج نشیم.

منم دیشب به این نتیجه رسیدم که ما زود نتایج رو فراموش میکنیم،زود ناسپاس میشیم،نازیبایی ها رو زود بُلد میکنیم.

و این ها تیرهای شیطانه که با شکرگزاری میشه جلوشو گرفت.

خیلی زیبا نوشتید که هر انسانی از جنس نسيان و فراموشی است و زود فراموش می‌کند

و چقدر خوب که هدایت شدید به الگوی عملی که مستقیم هم صحبتش شدید.

همه کارها رو خدا انجام میده و ما فقط نیاز داریم خدا رو باور کنیم .

امیدوارم همیشه شاداب و تندرست باشید

سپاسگزارم


7 ماه پیش

سلام دوست عزیزم

امیدوارم نور الهی روشنگر مسیرت باشه همچنان

چقدر لذت بردم از متنی ک فرستادی و چقدر امید گرفتم برا اینده و خواسته هام. کدهای زیادی از متنت دریافت کردم ولی اصلی ترینش اینه ک توی هیچ چیز قرعه کشی و شانسی شرکت نکنم و بسپارم ب خود خود قادر مطلق.

خداروشکر که ب این سوال و جوابش هدایت شدم

سلام دوست عزیز تجربتون از این باور عالی بود مخصوصا زمانی که ایمانتونو نشون دادین و به الهامتون عمل کردین و اتفاقات رخ داد و این تحسین برانگیزه وقتی ایمانو نشون میدی خداوند افتخار میکنه به بندش و براش اسن میکنه کارهارو

امیدوارم همیشه همینجوری اتفاقات به اسانی براتون رخ بده


7 ماه پیش

چقدر عالی دوست عزیز

چه خوب تجربه هاتونو نوشتین و ما هم استفاده کردیم

تحسینتون می کنم.


6 ماه پیش

سلاااام بر همه اهالی بهشت برین.

خب در مورد سپردن کارها به خداوند و حل شدنشون به طور معجزه اسا میخوام یک مورد مثال بزنم:

پسرم الان ۱۲ سالشه.

۳ سالش که بود متوجه شدم یه قسمت پوست سرش خشکی شده.

همون موقع دقیقا ۵ تا دکتر متخصص و فوق تخصص بردمش و انواع ازمایشها و تستها رو داد.

و نهایتا هیچ دکتری نتونست علت و درمان رو تشخیص بده و میگفتن تا ۱۸ سالگی همینطور میمونه و همشون یه پماد دادن که این پماد هم فقط به صورت مقطعی خشکی ها رو از بین میبرد و اگر قطع میکردم دوباره خشکیها برمیگشت.

خلاصه تا الان که ۹ سال از اون زمان میگذره،بیشتر قسمت پوست سرش خشکی شده بود.

طوری که یک پماد برای یک بار استفاده کردن جواب میداد.و تموم میشد.

اخرین باری که داشتم پماد میزدم گفتم خدایا من دیگه اصلا پماد نمیخرم.

میسپارم به خودت.

خودت خوبش کن!

خلاصه همون روزا که من رها کردم،یه روز دفتر نشسته بودم پسرم زنگ زد.

گفت مامان یه قرص قهوه ای توی یخچال هست.برای چی خوبه؟

یعنی فقط و فقط برای پرسیدن از این قرصه زنگ زده بود.

گفتم مامان قرص زینکه.

یه نوع ویتامینه.

گفت اشکال نداره بخورم؟

منم گفتم بخور.

خیلی تعجب کردم.

حتی یکبار هم نشده بود که پسرم در مورد قرص سوال بپرسه.

از اون روز به بعد بدون اینکه من چیزی بگم دیدم پسرم داره روزی یه دونش رو میخوره!

طوری که همسرم پرسید این چه قرصیه که امیرعلی داره روزی یکیش میخوره؟

گفت واسش بد نباشه؟

منم گفتم نه نگران نباش.ویتامینه.

خلاصه بعد یه مدت خیلی کوتاهی بعد مصرف قرص زینک،شاید یکی دو هفته،دیدم خشکی های سر پسرم دارن محو میشن.

طوری که دوستش هم متوجه شده بود و بهش گفته بود امیرعلی خشکی سرت خیلی کم شده!

خلاصه الان دیگه تقریبا ۹۰ درصد خشکی های سرش خوب شده.

دقیقا بعد از اینکه من به خدا گفتم خدایا من تسلیمم.

من دیگه پماد مصرف نمیکنم.

خودت پسرم رو درمان کن.

من چون توی دوره قانون سلامتی بودم و از استادم شنیده بودم که میتونید زینک هم مصرف کنید،این قرص رو برای خودم خریده بودم.

ولی جالبه که فقط چندتاش رو خوردم ولی دیگه ادامه ندادم و نخوردم و شد روزی پسرم.

یعنی حضور من در دوره قانون سلامتی و خریدن قرص زینک باعث درمان پسرم شد.

الان خیلی خیلی خوشحالم.

هم پسرم از خشکی سر و چربی موها بعد زدن پماد راحت شد و هم من.

خدایا شکرت.

خدایا خودت تنها شفا دهنده ای‌.

خدایا منو ببخش از همون اول از خودت نخواستم.

خدایا کمکم کن همیشه روی خودت حساب کنم.