کلیپ انگیزشی شماره ۲ | "درمان سگ سیاه افسردگی" - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2014/07/sage-siah7.jpg
400
510
مدیر فنی
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
مدیر فنی2014-07-10 22:07:472022-05-03 10:38:09کلیپ انگیزشی شماره ۲ | “درمان سگ سیاه افسردگی”شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز
سلام دوستان خوب خودم
فایلی عالی و زیبا را دیدم
نکته های عالی در آن یاد گرفتم
بی ارزش دانستن خودم
ندیدن آنچه که دارم
ندیدن توانایی های خودم
ندیدن حال خوب خودم
ندیدن استعدادها و توانایی های خودم
همه اینها همان کمبود عزت نفس در درون من است
این روزها با دوره احساس لیاقت در حال خودسازی هستم
همیشه در حال کار کردن روی ارزش های درونی خودم هستم
اینجا من هستم که با کار کردن روی باورهای خودم می توانم زندگی خوبی را برای خوبی بسازم
ایمان و توکل به خدای مهربان داشتن
روی او حساب باز کردن
از دستهای هدایتگر او کمک خواستن
اینها نکات کلیدی بود که من در این فایل عالی یاد گرفتم
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام بر استاد مهربان
درود بر دوستان خوبم
واقعا این فایل عالی بود و پر از نکته و انگیزه بود
چقدر جالب و ساده استاد افسردگی را با سگ سیاه تشبیه کردند و چقدر عالی مطالب را بیان کردند
بسیاری از ما آدم ها در طول زندگی خودمان دچار و درگیر این سگ سیاه می شویم و چقدر عالی است که با آن سگ بازی کنی و او را به گردش ببری و او را به پارک ببری و با او همبازی بشوی
آنوقت می بینی که اصلا نه تنها ترس ندارد بلکه همبازی خوبی هم خواهد بود
من از این فایل یادگرفتم من از مشکلات خودم بزرگتر هستم و نباید غرق در آنها بشوم
مشکلات هستند و می آیند برای اینکه من بزرگ و بزرگتر بشوم
مشکلات و تضادها هستند تا من برای هدف خودم انگیزه بیشتری داشته باشم و تلاشی مضاعف داشته باشم
آنوقت من دیگر نمی نشینم تا سکون پیدا کنم
حرکت و تلاش باعث جاری شدن من می شود و من زنده هستم
ممنون از این کلیپ پر از انگیزه
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام استاد عزیزم
فقط میتونم بگم باورم نمیشه این اولین کلمه ای هست که اومد تو ذهنم
بعد از کلی گریه کردن خدا منو به دیدن این کلیپ هدایت کرد
نمیتونم باور کنم ولی من بعد از کلی گریه کردن به ذهنم رسید که بیام نشونه بگیرم
چون نمیتونستم باکسی حرف بزنم و نمیخواستمم تو این حالم باکسی حرف بزنم
اما نیاز به درک شدن داشتم و نیاز به شنیده شدن داشتم، با کلی بغض اومدم تو سایت و حتی موقع گرفتن نشونه گفتم خدایا توکه همه چیو دیدی و میدونی ناگفته هارو میدونی تو از درون همه خبرداری خودت هدایتم کن
بعد هدایت شدم به دیدن این کلیپ
استاد باورم نمیشد که انقدر خدا میتونه به آدم نزدیک باشه که نشونه ی به این دقیقی برام بیاد همونی که به شنیدنش احتیاج داشتم
خدایاشکرت واقعا نمیدونم چی بگم
اما میتونم بگم واقعا خدا آرامش مطلقِ
تا قبل دیدن این ویدیو حس میکردم خدا توجهش بهم کم شده
ولی الان میگم خدا هرلحظه باهامه
فقط میتونم بگم بعد از دیدن این نشونه و حس کردن حضور خداوند الان حالم عالیه
صادقانه بخوام بگم مدتیه درگیر حاشیه شدم و مثل اوایل پیگیر فایل ها نیستم و برای همینه که درگیرنجواهای شیطان و حال بد شدم
باید استمرار داشته باشیم، با گوش کردن فایل ها واقعا میشه ذهن رو کنترل کنیم و الان فهمیدم که خیلییییییی بیشتر باید روی خودم کارکنم و دوباره برگردم به روتین قبلیم ولی با جدیت بیشتر
استاد هم از شما هم از خداوند واقعا سپاسگذارم نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم ممنونم ازتون
امیدوارم حالتون هزار برابر حال الان من عالی باشه
خدایا شکرت که انقدر بهم نزدیکی خدایا شکرت که حواست بهم هست و بهم یادآوری کردی که انسان ارزشمندی هستم خدایا شکرت برای حضورت تو زندگیم
خوش بین ها هواپیما میسازند
و
بدبین ها، چتر نجات
.
جهان به هردوی اینها احتیاج دارد
نمیتوانیم بگوییم خصلتها و ویژگیهای ما بد هستند
هرکدام، اگر به وجود آمدند علتی داشته
و ما نباید خجالت زده ی آنها باشیم
شاید این هم نوعی، به صلح رسیدن با خود باشد
و پذیرش آنچه که هستیم
وقتی میفهمیم مشکلی داریم، معمولاً سعی در پنهان کردن آن را هم داریم
تغییر یواش یواش اتفاق میفتد
اگر چیزی درست شدنی باشد، باید به خودمان زمان بدهیم و با خودِ چالش.دارمان مهربانی کنیم
مدارا کنیم
به مانند این که انگار از کودکی معلول حفاظت و حمایت میکنیم
نباید رویش فشار بیاوریم.
…
دیشب چیز جدیدی را در خودم کشف کردم
و تا صبح خوابم نبرد
آن را مایهی سرافکندگی ام دانستم
اما اکنون که خوب مینگرم، در می یابم که آن خصلت گاهی خیر بوده
و اصلا به وجود آمدنش هم بر اساس یک نیاز بوده
.
من کشف کردم که بطور افراطی شخصیت ناجی دارم
میتوانید در میان مطالب روانشناختی، درباره این شخصیت سرچ کنید
چیز طبیعی نیست که افراطی باشد
من همهش میخواهم دنیا را نجات بدهم
و گاهی دست به کارهای جمعی و بزرگ میزنم و گروهی را رهبری میکنم…
همهش فکر میکنم بار نجات دادن آدمیان بر دوش من است
ووو
حالا که دارم خودم را دلداری میدهم،
رسیدم به نقطهای که خیر و خوبیهای این ویژگی را دریابم و از آن نگریزم و خجالت نکشم
چون فکر کردم خیلی مشکل روانی بدی ست.
با خودم میگویم
در هرچیزی خیری است
و خیلی از اتفاقات از دل تضادها و نیازها برخواسته
برای مثال، دیدم ایلان ماسک هم با اقداماتش دقیقا کارهایی کرد که مشکلات بزرگ حل شد
استاد عباسمنش هم با اقداماتش همین کار را میکند
پس اینکه من هم در دنیای تخصصی خودم کارهایی میکنم که هیچ کسی نکرد و آوانگارد و پیشرو، جادههایی را صاف کردم یک تنه…
فقط بخاطر اینکه خودم از کمبودهایی رنج برده بودم و چندسال پیش تصمیم گرفتم در ایران این مشکلات را حل کنم و کردم…
اکنون که آگاه میشوم شخصیت ناجی را همگان ندارند
و این یک اختلال به حساب می آید، گیج میشوم…
ولی نباید شرمنده باشم
خیلی از آدمهای بزرگ تاریخ هم همینطور بوده اند
و اگر فشارهایی باعث نمیشد شخصیت و روحیه ناجی گری در آنها شکل بگیرد،
دنیا هم اختراعات و اقدامات بزرگ ایشان را تجربه نمیکرد.
درست است؟
قبول دارید؟
……
گاهی برخی از متخصصین رواندرمانی، دوست
دارند همه مشکلات را به گردن دوران کودکی بیندازند و رفتار والدین؛
ازین رو شاید بتوان گفت والدی که نیاز به یک ناجی داشته از سر ترحم خواهی و مهرطلبی، ممکن است فرزندی ناجی را بارآورده باشد…
اما به نظر من
یافتن مقصر کمکی به ما نمیکند
فقط نفرتی عظیم از والدین را در ما شکل میدهد
.
دیدگاه استاد عباسمنش را میپسندم که میگوید وقتی فهمیدید باور غلطی دارید، بدون توجه به اینکه از کجا آمده است، سعی در رفع آن کنید
.
متشکرم
فتبارک الله احسن الخالقین
سلام استاد عزیز و همه همراهانم
من این کلیپ رو چند بار گوش دادم و هربار تونستم خودم رو تطبیق بدم و ببینم و بفهمم الان چقدر بهتر وبهتر شدم نسبت به گذشته که سگ سیاه درونم بهم غلبه میکرد،وقتی صحنه دعوای زن و شوهر دیدم وقتی فاصله بین زن و شوهر دیدم یاد خودم افتادم که همین سگ سیاه با گاز گرفتن افکار منفی و فعال کردنشون با عصبانی کردن وجودم و حرف زدنو دعوا کردم در درونم باعث عصبانیت من میشده از بودنم در اون شرایط منزجر میشم و از طرفی خوشحال میشم به داشتن و بودنم در این فضای عالی و خوب.
خدایا شکرت و خدایا شکرت برای بودنم در این سایت و این مسیر
چقدر راحته و چقدر حس خوبی میده که از بین بردن و محو کردن این سگ سایه بسیار راحته و درمانش همین سپاسگزاری و شکر گزاری هست هرچند شاید باورش سخت باشه ولی خداروشکر خداوند درمان خودمون در در وجودمون نهادینه کرده و نمیخواد راه دوری بریم خدایا شکرت برای مهربونی و بخشندگی بی نهایت.
خدایا شکرت نزدیکترین فرکانس به خودت شکر گزاری و سپاسگزاری هست از همین نعمتهای بسیار بدیهی و ساده اطرافمون مث همین لحظه استفاده از سایت،مث همین لحظه که داری میخونی و به آگاهی هات اضافه میشه برای در مسیر درست و اللهی بودن.برای همین اکسیژن رایگان خالص و زندگی سازت،برای همین وسیله الکترونیک که داری،برای این اینترنت ،برای نعمت بینایی و چشمانی بسیار زیبا برای دیدن و خوندن این آگاهی ها،،،،اینقدر نعمت برای شکر گزاری زیاده من میام بخوب خوب تر میکنم خدایاشکرت برای فراوانی و بینهایت بودن نعمتهای که در توانم نیست لیست کردن و از ذهن گذروندن تمامی نعمتهایت و شکرت اینقدر بخشنده و مهربان و دوس دار خوشبختی من هستی ک همین حد از شکر گزاری رو زیاد میکنی برای رسیدن و موفق شدن من هم در این دنیا و هم آخرت
خدایا شکرت برای نعمت و وجود همسرم که دستی از دستانت شده برای رساندن من به بهترین تجربه های زندگیم و بودنم در لحظه لحظه زندگیم سرشار از عشق و آرامش
خدایا شکرت برای وجود دخترم که مایه قوت قلب و آرامش من هست
خدایا شکرت و سپاسگزارم منو در مسیر افراد ،ایده ها،کارها،و اتفاقاتی قرار میدی گه از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم
خدایا شکرت دارمت و وکیلم هستی و برایم کافی هستی
خدایا شکرت و سپاسگزارم برای نوشتن و نگارش این متن
از شما دوست عزیز بسیار سپاسگزارم با عشق همراه بودید و این متن رو خواندید در پناه الله یکتا شاد سالم سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشیم
به نام الله یکتا
سلام استاد جانم
ساعت ۲:۲۰ دقیقه شبه و من زدم روی نشانه و اومدم توی این صفحه
سگ سیاه افسردگی
خیلی فکر کردم که چه ربطی داره آخه. من که نه افسرده ام نه هیچی. خیلی هم عشقولانه زندگی میکنم و حالم عالیه.
بعد که یه ذره گذشت، به خودم گفتم حتما که نباید من افسرده باشم تا این فایل بدردم بخوره.
بعد فکر کردم دیدم اون موضوعاتی که توی این فایل برام برجسته شدن، یکی نوشتن شکرگزاری بود، (تاکید میکنم نوشتن )
و یکی ورزش روزانه بود.
و دیدم این فایل دستی شد از بینهایت دست خدا تا به من بگه این چیزهارو..
آخه من خیلی خیلی بیشتر شکرگزاری زبانی میکنم تا نوشتاری.
یعنی بگیر نگیر داره که بنویسم.
مینویسمااا ولی نه زیاد؛ بیشتر میگم.
ولی خب نشانه ای بود برای اینکه بهم یادآوری بشه که، بنویسم تا محقق شود.
و انشاءالله بتونم هر روز از نعمت بزرگ نوشتن بیشتر برخوردار بشم که خداروشکر این یک ماهه خیلی خیلی بیشتر شده.
خداروشکر
و این ورزش روزانه هم به خاطر اینه فکر میکنم که من شکر خدا بدن و اندام بسیار خوبی دارم ولی خب خیلی ورزشکاری و مثلا ماهیچه ای و اینا نیست، ولی خب من خودم خیلی دوست دارم که اینطور بشه چون به خودم نگاه میکنم میبینم انگار اندام درشتر خیلی بهم میاد.
انگار اصلا باید درشت باشم.
خیلی باحال تره برای خودم. نه برای بقیه. چون اصلا من هیچوقت به اندام نشون دادن اعتقادی ندارم و دوست هم ندارم و همیشه هم لباس های راحت میپوشم و آستین بلند . یعنی هرچی بدنمو بسازم واسه خودم میخوام. بیشتر اینجوری حال میکنم. چابک تر و سرحال تر میشم.
خداروشکر
آره. اینجوری بود دیگه.
اینم از هدایت الانی که توسط الله انجام شد و هر لحظه ادامه داره. فقط من باید خودمو بندازم رو خطش تا صداشو بشنوم.
خداروشکر
دستتون تو دست الله
سلام دوست عزیزم
این فایل نشونه ی من بود و من از خدا درخواست هدایت برای موضوعی رو داشتم …
وقتی این فایل اومد دقیقاا ذهن منم گفت ای بابا تو مگه افسرده ای اخه کجای این نشونه میخاد تورو هدایت کنه و …
ولی سریع به خودم گفتم من باور دارم خداوند منو هدایت میکنه و اگه این صفحه باز شده پس ۱۰۰٪ جواب من در همین صفحه ست .. شاید توی نوشته ی خانم شایسته .. شاید فایل استاد .. شاید لا ب لای کامنتهای عالی دوستان…
و همینطور داشتم کامنتهارو به ترتیبِ بیشترین امتیاز میخوندم که با خوندنِ کامنت شما لبخند زدم و غرغرای ذهنم خاموش شد 😃
دیدم بعععله !! من مدتیِ احتمالا بخاطر تنبلی دگ شکرگزاریهامو نمینویسم و ..
و این خیلییی تلنگر زیبایی بود برای من که بشینم بنویسم اتفاقات خوبم رو..
چون وقتی تصمیم میگیرم بنویسم بیشتر توجه ام روی شکرگزاری میره و با مرور کردن یه عااالمه صفحه که پررر شده از شکرگزاریهای کوچیک و بزرگ من دگ نعمت هامو فراموش نمیکنم… دگ یادم نمیره این رب مهربانم چقدر بخشنده ست .. چقدر نعمت رو با عشق وارد زندگی من کرده و باعث میشه عمیق تر شکرگزار باشم..
سپاسگزارم از خدای عزیزم که همواره بهترین جوابها رو به سوالات من میدهد🌸💕🌸💕🌸💕🌸
سپاسگزارم از شما دوست عزیز ، ان شالله که در پناه الله شاد ثروتمند خوشبخت سلامت باشین💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸
سلام به دوست عزیزم
خیلی خوشحالم که میتونم در کمک به همفرکانسیهام نقشی داشته باشم
راستش توی خواب، خداوند منو برد به صفحه شخصیم و نشونم داد که دستانی از بینهایت دستش انگار متنی رو برام نوشتن.
و اومدم تو سایت و دیدم بله!
لطف الله مهربانم بوده و همینطور نشانه ای واسه خودم.
کامنت من واسه شما نشانه شد و کامنت شما برای من.
یادم انداخت که من هم این آگاهی ها رو دوباره و دوباره مرور کنم.
ازتون متشکرم
خداروشکر
دستتون تو دست الله
به نام خدا
سلام استاد عزیزم
سپاسگذار خداوند هستم برای نشانه ی امروز ،که خیلی زیبا و کوتاه ومفید بود
خداروشکر ،که من هم ورزش میکنم،وهم سپاسگذاریم بیشتر و با احساستر شده و هم دارم روی عزت نفسم کار میکنم،
وسعی میکنم مسائلم رو حل کنم و درس بگیرم و بیشتر کارها رو به خداوند سپردم وخودم منتظر هدایت هاش هستم،خدایا شکرت برای این حاله خوب،
به نام خدای مهربان
تو این یک سال و نیمی که تو این مسیرم
یه روزایی کم آوردم عصبی شدم ناامید شدم ولی ته دلم یه چیزی میگفت ادامه بده و من بهش گوش میکردم
آنقدر ادامه دادم تا با استاد آشنا شدم .وقتی وارد این مسیر شدم سگ سیاه خیلی بزرگ بود خیلی قدرتمند بود
تلاش میکردم برای تغییر ولی انگار سگ سیاه پاشو میزاشت روم و من سست و بی اراده دراز میکشیدم زمین
باور کرده بودم این سرنوشت منه
من باید تسلیم این سگ سیاه باشم
باور کرده بودم اینم زندگی من
اینم سهم من از این دنیا بود
ولی ته دلم یه امیدی بود که نباید اینجوری باشه
حتما راهی هست برای رهایی از دست این سگ سیاه
آنقدر از این سگ میترسیدم که تلاشی برای رهایی نمیکردم
آخه چند بار تلاش کرده بودم ولی جوابی نداشت زور این سگ بیشتر بود
اما تلاش های من چی بود ؟
همش عوامل بیرونی
همش دنبال این بودم یکی از بیرون بیاد و منو از دست این سگ نجات بده
یه ناجی
اما خبری نبود
تا اینکه فهمیدم اون ناجی تو درون خودمه
من نمیدیدمش
چون باور نداشتمش
چون بهم گفته بودن سگ سیاه قدرت بگیره دیگه کاری ازت بر نمیاد
دیگه کسی نجاتت نمیده
ولی من فهمیدم نیاز به کسی نیست
اونی که میتونه نجاتم بده نزدیکم از رگ گردن نزدیک تر
تا چند روز اول هنگ بودم میگفتم یعنی چی
یعنی اینهمه سال از عمرم رفت ولی من این قدرت رو کنارم داشتم
یه جاهایی میدیم بازم میخام با زور بازوم با این سگ مبارزه کنم
اما یادم میاومد من نباید باهاش بجنگم
باید تربیتش کنم
باید بهش یاد بوم اونی که قدرت داره منم
اینم زمان میبره
اون سالهاست قدرت دستشه
یهو نمیتونم این قدرت رو ازش بگیرم
روش های مختلف رو امتحان کردم تا ببینم چطوری میتونم قدرت رو به دست بگیرم
تسلیم این نیروی درونم شد
گگفت با آرامش
سعی نکن اونو تغییر بدی
سعی کن قدرت خودتو بیشتر کنی
دوره عزت نفس رو تهیه کردم به لطف خدا
بازم عجله داشتم دوست داشتم زودتر قدرتمند بشم
فراموش کردم باید لذت ببرم حتی شده یک دقیقه بیشتر از دیروز
دوباره خدا کمکم کرد
یه جاهایی کم میآوردم صندلی رو برمیداشتم باز پرتاپ میکردم به سمت سگ سیاه
که چرا توی زندگیم هستی
که چرا باید برای کوچیک کردنت .گرفتن قدرت از تو آنقدر تلاش کنم
دیدم من بازم زدم جاده خاکی
من هنوز با خودم به صلح نرسیدم
و خدا هدایتم کرد به این دسته بندی
قبلا این فایل رو دیده بودم ولی میتونم به جرات بگم هیچیش نشنیدم
مثل یه فیلم نگاش کردم و زدم بیرون از صفحه
ولی اینبار همه روش ها رو رفتم و باز اومدم اینجا
از اون دفعه هایی که میگی من که همه راه ها رورفتم بزار اینم برم
وقتی دیدم راوی داستان آخر قصه سگ کنارش اوما کوچیک و گوش به فرمان
گفتم یعنی آنقدر ساده بود مسیر
یعنی با لذت بردن با عشق ورزیدن با شگر گزاری
من سگ سیاه رو یه سد بزرگ تو مسیر موفقیتم میدونستم
غافل از اینکه اون اومده قدرت هامو بهم یاد آوری کنه ولی من مسیر رو اشتباهی رفتم
باهاش جنگیدم و با توجه ام به نازیبایی قدرت دادم بهش
برای خودم دو تا مسیر مشخص کردم
مسیر یک توجه به نازیبایی که قدرت میده به این سگ
توجه به زیبایی ها که قدرت میده به من
من کدوم رو میخام ؟
چطوری میتونم برم تو اون مسیر
با توجه ام به نکات مثبت
حالا هر چی که میخاد باشه
چقدر این کار مهم بود و من جدی نمیگرفتم
یعنی آنقدر ساده !
آنقدر قابل دسترس
هیچی نمیخاد
از داشته هات شروع کن
سپاسگزاری با احساس خوب
عشق ورزیدن بدون قید و شرط
انتطار مثبت
خوش خلقی
عشق
امید
لذت بردن از تک تک لحظات
تو این مسیر مدام خسته میشدم
اما با یاد آوری موفقیت های قبلی دلم آروم میگرفتم
با یادآوری قانون تکامل دلم آروم میگرفت
همین که سگ سیاه دیگه کنارم پارس نمیکنه یعنی بهبود
حالا ازش ممنونم کنارم هست چون باعث شد من قدرت هامو بشناسم و تلاش کنم شکوفاش کنم
از این به بعد هر وقت حرف منفی بزنم
یا عصبی بشم
نا امید بشم یا مقایسه کنم
حسادت کنم یا کینه بورزم
عیبت کنم یا قضاوت
یادم میافته دارم قدرت رو دست کی میدم
من دلم چی میخاد؟
دلم میخاد قدرت درست من باشه و این امکان پذیر و شدنی
استاد هزاران بار سپاسگزارم ازتون
سلام
🌼ورزش منظم روزانه و البته به نظرم هر چه شدیدتر و سنگین تر بهتر .
حتی میتونیم چند تا حرکت یوگا (مثل سلام برخورشید) رو در طول روز هم انجام بدیم . هر وقت فکر منفی اومد , سریع بلند شیم و بی هیچ فکری, اون حرکت یوگا رو انجام بدیم
🌼رژیم غذایی هم هرچی بیشتر شامل میوه ها و سبزی ها و آب (و بدون قند مصنوعی )
🌼 عمل و عمل و عمل …با تمرکز و شدت در مسیر علاقه مون , تخصص مون , مسیری که بهمون احساس بودن در مسیر خلقت میده . به ذهنمون اجازه هیچ فکر دیگه ای نده.
🌼 یک لیست شکرگزاری در حوزه های مختلف داشته باشیم , که در طول روز نگاهش کنیم و احساسمون رو خوب نگه داریم
🌼عبارات تاکیدی که بهمون حس خوبی میده , اینقدر تکرار کنیم که بشه بای دیفالت ذهنمون بجای نجواهای منفی
🌼تجسم خواسته ها , دیدن فیلم و عکس راجع به خواسته هامون, صحبت کردن با خودمون , با دوست …. راجع به خواسته هامون
🌼سعی کنیم هر قدر که میتونیم به نکات مثبت توجه کنیم . نکات مثبت آدمها , اشیا, موقعیت ها , خاطرات گذشته ….
🌼 خوندن کامنت ها و مقالات سایت . و البته گوش دادن به فایل های استاد
🌼یکبار که حالمون خوبه , بشینیم و بنویسیم چی میشه که حالمون بد میشه ; و براشون راه حل پیدا کنیم , نگرش خاص , نکات و یادآوری خاص … حتی یک عمل خاص…
میتونیم فایل های صوتی با صدای خودمون آماده کنیم برای این زمان ها
شروع کنیم راجع به موضوع خاصی همینطوری صحبت کنیم , فقط برای اینکه از افکار منفی دور بشیم. اگر موضوع مورد علاقه و تخصصمون باشه مسلما بهتره
🌼یادمون باشه در شروع نباید یک لحظه از خودمون غافل بشیم و خوراک بدیم به اون سگ سیاه افسردگی . این یک مسیر تدریجی هست . شیمی مغزمون داره تغییر میکنه , مسیرهای عصبی جدید باید برقرار بشه . به هیچ عنوان دستکم نگیریم هیچ فکر منفی رو و اجازه ندیم خودش رو گسترش بده.
دقیقا به عنوان یک معتاد در حال ترک , از هر چیزی که ما رو به سمت وضعیت قبلی میکشونه , قبل از شروع , قاطعانه روی بگردونیم.
❤واقعا یک هفته به اینها عمل کنیم , حتی سه روز ….نتیجه کاملا واضح رو درک میکنیم
با سلام دوست عزیزم
کامنت شما رو خوندم و نکته برداری کردم 🌸
باید بگم ،فوق العاده بود ،اگه بخوام.به اینها عمل کنم ،کلی نتیجه ی مثبت میگیرم . 👌👌
دوست عزیزم . بی نظیری
بسیار زیبا و پرمحتوا نوشتی
شاد باشی و سعادتمند در دنیا و اخرت 💞💞💞
به نام آنکه قدرت آسمان زمین و همه چیز از آن اوست
سلام به همه عزیزانم
عنوان فایل سگ سیاه
پیش از این که با استاد آشنا بشوم و این فایل ها را بیبینم خییلی سگ سیاه در وجود من بزرگ بود من اصلا زورم بهش نمیرسید و هر بار با تحقیر و نشان دادن نازیبایی ها من را در زمین می کوبید و هر من ضعیف تر و ضعیف تر می شدم و هر روش را امتحان می کردم که از شر سگ سیاه خلاص بشوم اما جواب نمیداد
تا اینکه با شما آشنا شدم و اون سگ باز هم زور داشت و من میجنگیدم و انرژی خودم را صرف می کردم دو سال بعد از اینکه با شما آشنا شدم و در سایت آمدم و متعهد تر و مستحکم تر فایل ها را دیدم و سپاسگزاری کردم از اعماق قلبم نه با زبانم و اصل را گذاشتم لذت بردن از زندگی و بعد اون هر سپاسگزاری که کردم با تمام وجود من بود و من هی پیش میرفتم و نعمت ها هر روز نسبت به روز قبل اش بیشتر و بیشتر می شد و سگ سیاه با من با من در صلح بود و حالا سگ سیاه با من دوست شده من دیگر انرژی ام را صرف راضی کردن آن نمیکنم و انرژی ام را گذاشتم روی نکات مثبت و خوب اطراف ام خدایا شکرت
و هر روز تغییرات را میبینم خدایا شکرت
به نام خدا
سلام
خدارا سپاسگزارم که یکباردیگر به من فرصت داد تا بنویسم .
افسردگی ، من ادمی بودم که حتی در شادیهام افسرده میشدم ،حتی در موقع لطف وفضل خداوند ،چون خودم رو لایق این شادیها نمیدونستم ،چون فکر میکردم جهان جای رنج هست اگر خوشی میده باید شک کنم این افسون دنیاست ،این حیله ای هست که میخواهد مرا از خداوند دور کند ،من عاشق انسانهای شاد اطرافم بود عاشق سرزندگی شون دوست داشتم مثل انها باشم ازینکه در کنارشون باشم لذت میبردم ولی میدیدم اونها هم غم دارند وغمشون رو با من در میون میگذاشتند درحالی که با دیگران خوشحال وشاد بودند ،ومن این رو تاییدی برای نظریه خودم میدونستم ،درحالی که این من بودم که با بودن در مدار غم واندوه باعث میشدم حتی ادمهای شاد در کنار من به یاد غمهاشون بیفتند وبرام دردل کنند ،من در جمع ها کم حرف میزنم کم احساساتم را بیان میکنم چون میترسم حرفهایم باعث دلگیری بقیه شود یا اینکه منو قضاوت ومسخره کنند چون چندبار در کودکی ونوجوانی این تجربه را داشتم ، باید اون تجربه ها رو فراموش میکردم ولی مدام اونها رو برای خودم تکرار میکردم که تو بلد نیستی حرف بزنی تو باعث ناراحتی دیگران میشی دیگران از حرفهای تو بد برداشت میکنند احساسات تو برای دیگران خنده داره ،همین باعث میشد که احساساتم را پنهان کنم حتی از دوستان خیلی صمیمی ام ،حتی در کلاس های مدرسه ودانشگاه اظهار نظر نکنم ، واین درد خیلی بزرگیست مخصوصا وقتی خودت میدانی چه استعدادها وچه حرفهایی را پنهان میکنی ،روز به روز بدتر شد ،انقدر که فراموش کردم منی هم وجود دارد ،واگر نبود نوشتن شاید کارم به جاهای باریک میکشید ،خداوند به من نعمت نوشتن داد گرچه حتی در نوشته هایم هم میترسیدم ومحتاط بودم وهمیشه پنهانشان میکردم.
با اینکه خداوند استعدادهای زیادی در وجودم گذاشته بود من هیچ وقت اونها رو به بقیه نشون نمیدادم چون فکر میکردم اینکار فخر فروشیه ودیگران از من بدشون میاد ،حتی از اینکه بدبخت هستم خوشحال بودم وراضی ازینکه نمیتونم با ثروتم دل دیگران رو بسوزونم وفخر فروشی کنم وباعث درد وناراحتی شون بشم .
خدایا من هر روز با غم از خواب بلند میشدم ،من تمام نوشته هایم اندوه بود ،من تورا در سختی ودرد میجستم ولی از وقتی که هدایتم کردی به سایت استاد ،از وقتی که یاد گرفتم سپاسگزار باشم از وقتی که به نکات مثبت توجه میکنم از وقتی که تو را درشادی ودر خوشی یافتم ودانستم که غم ودرد وسختی از تونیست بزرگترین نعمت را دریافت کردم زندگی را ،تو به من زندگی دوباره دادی ،تو مرا از راه کجی که میرفتم برگرداندی ،استاد عزیزم شما با گفتن ایات قران با نشان دادنشان قلب مرا شفا دادید ، وحالا باید سعی کنم و از خداوند بخواهم وزنه هایی را که به پایم بسته ام باز کنم باید بتوانم سبک بال در اسمان شادی خداوند پرواز کنم رنگین کمان را به زندگی سیاه وسفیدم دعوت کنم ،حالا که به لطف این فایل ارزشمند دانستم که افسرده بودم ودیدگاه های من وباورهای من رنج زندگی من بودند باید باورهایم را درست کنم باید این فایل را بارها وبارها گوش کنم باید بدانم وبشناسم سگ سیاه افسردگی ام ،باید بدانم چرا صبحها با غصه از خواب بیدار میشوم ،چرا در بهترین وزیباترین مکانها بغض میکنم چرا در عاشقانه ترین وشادترین لحظاتم گریه میکنم گرچه همه اینها دوسال است به لطف پروردگارم وسایت استاد عباس منش فراموشم شده ومن هرلحظه سپاسگزار خداوندم که با سپاسگزاریش عمیق ترین شادیها را بدست اوردم منی که برای بهترین چیزها هم غر میزدم وعیبشان را میدیم حالا در اتفاقات بد هم جز خیر وخوبی وزیبایی نمی بینم منی که برای هر اتفاق کوچکی خودم را به شدت سرزنش میکردم حالا میدانم که من فقط میتوانم زندگی خودم را تغییر دهم من مسبب اتفاقات بد نیستم ،سگ سیاه من هنوز هست ولی خیلی کوچک شده چرا که من یاد گرفتم خداوند در شادی است خداوند مرا دوست دارد وبیشتر از من میخواهد من خوشبخت وراضی باشم خداوند دیگر آن پیر فرتوت عصبانی و عیبجو نیست خداوند دیگر آن پدر سختگیر نیست او مثل خودم است بهترین رفیق دنیا که صدایم میزند نسرین پاشو بریم بیرون خوش بگذرونیم ببین چقدر زیبایی هست نسرین بخند نسرین عاشقتم نسرین تو چقدر زیبایی نسرین تو چقدر خوبی ،خداوند انقدر زیبا شده که حد ندارد انقدر دوست داشتنی که گفتنی نیست ،خدایا شکرت ،من هنوز هم بزرگترین مشکلم افسردگی است این را خداوند به من گفت ،دیروز با این نشانه ،گفت اگر حواست نباشد این سگ سیاه دوباره بزرگ میشود ،گفت حواست را جمع کن ،گفت یادت نرود من در شادی هستم .
خدایا از تو سپاسگزارم برای نوشتن این حرفها ،خدایا از تو سپاسگزارم که مرا هدایت میکنی ومیگویی باید چگونه خودم را درست کنم ،خدایا شکرت برای این سایت بهشتی ،برای ساکنین این سایت بهشتی وبرای صاحبان ارزشمند این سایت بهشتی ،خدایا شکرت که من هر روز در همه جنبه ها بهتر وبهتر میشوم .خدایا شکرت برای تمام شادیها وارزشمندی انسان وزیبایی انسان ،خدایا تو به خودت برای خلق انسان احسنت گفتی ،خدایا تو خودت شکرگزار هستی ،تو خودت شاد هستی .
نمیدونم چرا الان دارم این کامنت مینویسم یه اشکی توی چشمام حلقه بسته میدونی گاهی وقتا آدم خودشو بخاطر تنها بودنش مسخره میکنا اینکه تنها ادمیه ک افسرده هست فکرای بد میکنه تظاهر میکنه خودو پنهان میکنه احساساتش میترسه از ابراز خودش و این زمینه تحقیر تو وجود آدم پدید میاره اما وقتی میفهمی با خوندن نظرات میبینی نه تو تنها کسی نیستی ک این احساسات داری میلیونها ادم هستن ک حسی شبیه حس تو دارن و بعضا رفتارهاشونم شبیه تو و این خودش بالث دلگرمیه اینکه کمتر حودتو سرزنش کنی و بفهمی که تو هم میتونی حالت خوب کنی میدونی داشتم این کامنت میخوندم با خودم فکر کردم خدایا بعضی جاهاش چقدر شبیه من چقدر نداست ندایی ک مثل این نسرین بانویی ک نمیدونم کجاست و چیکار میکنه یه ترس مشابه داره باهاش،
ترس از حرف زدن تررس از ابراز احساسات ترس از نظر دادن اینکه دیگران قضاوتش کنن اهوم نباید ادم خودش قضاوت کنن هزاران ادم هرکجای دنیا میتونن این حس داشته باشن طبیعه اما ادم میتونه حلش کنم الان ک فکر میکنم به دلایلی ک نسرین خانم برای حرف نزدن و ابراز نکردن احساساتش ب خاطر این بوده ک چند بار تو بچگی این تحقیر شده احساساتش مسخره شده و ذهن نسرین اومد چنتا تجربه بارها بارها تکرار کرد یاعث شدن نسرین سکوت کنه استعد هاش اون زسر درونش مدفون بشن و پنهان بمونن این، این منم خودم رو تو این جملات دیدم سگ سیاهی که حالا جلوی من خیلی جاها وایساد و گفت نه حرف نزن نه چقدر چرت نه سکوت کن اون سگ سیاه خبر از این میداد ک من احساس بی ارزشی میکردم اون سگ سیاه خبر از این میداد ک من میترسم از قضاوت شدن از طرف دیگران پس قورت دادم حرف نزدم سکوت کزدم و سگ سیاه تغذیه کردم اما حالا ک فکر میکنم به خودم میگم برای چی؟ به چه قیمتی دارم زندگیم نابود میکنم به چه قیمتی دارم روابطی ک میتونم بسازم رو جلوشو میگیرم ب چه قیمتی دارم خودمو از آشنایی با افراد جدید منع میکنم چرا؟ حالا ک فکر میکنم بیشتر متوجه خودم میشم اخ ک بازم اشک هام جاری شد چقدر قشنگ که ادم خودش بیشتر باهاش حرف بزنه انگار یه ادم مچاله شده خسته اون زیر هست ک از قفس ازاد شده داره نفس میکشه داره میگه دمت گرم ندا بالاخره درکم کردی بالاخره منو دیدی بالخره اوار هایی ک سگ سیاه ساخته رو برداشتی حس میکنم نفسم باز تر شده نمیدونم ذهنم پر حرف شاید بخاطر این از اینجا ب اونجا میپرم انگار این ندای ک مدفون کردم ازاد شده و حرف برای گفتن داری دارم صداشو میشنوم بهم میگه(همه اون دردهایی که کشیدی و سرزنش ها به خاطر ترس بود بخاطر نداشتن احساس لیاقت بهم میگه حالا ازت میخوام شاد باشی ازت میخوام بکنی بنداری دور صدای خواستن های نفس رو بهم میگه حالا احساس لیاقت کن تو کم ادمی نیستی حرف بزن بابا نظرت بگو بذار غلط باشه بذار به دل کسی نشینه احساسات تو بذار اصلا بگن اه اه چ نظر چرتی ب درک برای کی میخای زندگی کنی برای ادما؟ اونا مگه چقدر میخوان بهت فکر کنن شاید یه ساعت دو ساعت فوقش ی روز فوقش یکسال که چی بالخره اشتباه هم بگی چرتم بگی فراموش میشه میپوند به خاطرات شاید نیاز نیست اینقدر فکر کنی ادمها ب تو فکر میکنن هرکس درگیر خودشه کسی هم ک واقعا قضاوت کار امروز تو فردا شوژه های دیگه داره بیخیال بگو بخند حرفی داری نظری داری بزن اگر اشتباه بود بعدش خودت تحقیر نکن سرزنش نکن هیچچچچ اشکالی نداره دوباره سعی کن کم کم همه چی یهتر میشه یاد میگیری حرف زدن کجا حرف زدن و درست حرف زدن اما مهم تر از همه اینها بهم میگه در نهایت کسی تو ذهن خودت بزرگ نکن مگه ادما کین ک اینقدر بزرگشون میکنی و بت میسازی ازشون از خدا ک قدرتمند تر نیستن اونام شبیه تو ان در مقابل عظمت پرودگار قدرتشون هیچ ای بابا پس کیو بزرگ میکنی مگه اونا قرار چیکار کنن با تو ایندتو تععین کنن؟! خوشبختت کن؟! قرار چیکار کنن؟ هیچ کاری همه کاره تویی بیخیال کسی بزرگ نکن بابا راحت باش خودتو ذهنن خسته نکن نترس بذار قضاوتت کنن مگه اونا کین ک اینقدر بزرگشون کردی بیخیال حتی اگر گذشته هم کسی مسخرت کرد فراموش کن کی تو این دنیا کامل و پرفکت شاید حرفای تو برا اونا جالب نباشه اما برا تو و ی عده دیگه جالب باشه میدونی در نهایت ته همهه اینها یه شرک میرسم اره دیگه نمیدونم چی بگم یعنی همش ذهنم اینهارو میگه این کامنت با دیدن نوشتا نسرین خانم نوشتم چون اونجای متم منو ب یاد خودم آورد گفت ب جای دفترم اینجا بنویسم هم راحت پیدا کنم هم شاید به بقیه کمک کرد این متن هارو به خودم نوشتم همه رو میخام بازم ب خودم بگم همون هایی رو ک تو بزرگ کردی مقابلشون حرف نزدی و ترسیدی از قضاوتشون اونا هم ی انسان صعیفن (در مقابل خدا) پس زیاد تکیه نکن ب کسی بیخیال تنها تکیه گاه خداست پس با شهامت حرفتو بزن نمیگم خییلی سریع تغیر کن ارام ارام ب یادت بیار ققط اونه ک باید بترسی ازش ن کس دیگه بازهم میگم ادمهارو بزرگ نکن مگ کین اونا، اونا هم شبیه تو ان ندا جانم حالا در مقام و ثروت شاید بالاتر شاید پایینتر در نهایت هممون انسانیم ک در مقابل خداوند و قدرتش هیچی نیستیم
در اخر دوستت دارم ندای قشنگم❤️
سلام نداجان ،ممنونم که کامنت منو خوندی وپاسخ دادی ،خوشحالم که نوشته من باعث شده احساس تنهایی نکنی ،کامنتت در بهترین زمان برای من ارسال شد خداروسپاسگزارم ،افسردگی میتونه مثبت هم باشه به شرط اینکه درست ازش استفاده کنیم ،چطور ؟وقتی ببینی علتش چیه ،چه اتفاقی افتاده که تو رو به این حال کشونده،اون وقت میتونی قدمی در شناخت خودت برداری وبخوای که حال خودت رو خوب کنی ،میدونی ترس میتونه علت اصلیش باشه ،برای من ترس ازینکه خودمو نشون بدم وخودم باشم ،خیلی باید روی خودم کار کنم ،وبیشتر ازهمه چیزی که کمکم کرده اعتمادم به خداوند بوده ،حرفشو گوش کردم باوجود تمام مخالفتی که در وجودم بود به حرفش گوش کردم ،سخته ولی باید اعتماد کرد ،نجواها تو رو فلج میکنه ولی باید بتونی بر ترست غلبه کنی ،واون وقته که میتونیم شاد باشیم به خودمون افتخار کنیم وخودمون دوست داشته باشیم ،برای من این اتفاق افتاد ،من این چند وقته دارم رو ترسام کار میکنم ،ترس از صحبت کردن در گفتگوها که در جلسه های مجازی یک گروه از هم کلاسی ها داشتم ،حتی در یکی از جلسات جوری شد که فقط سه تا از اقایان بودند ومن تنها اما با توکل به خدا خیلی خوب صحبت کردم وبا وجود اینکه قبلا حتی جرات حرف زدن نداشتم نظرمو خیلی خوب بیان کردم وباورت نمیشه بعدش چه اتفاقی افتاد مدام چیزی در درونم سرزنشم میکرد ومیخواست ناراحتم کنه میگفت خیلی مسخره بودی وازین حرفا وباورت نمیشه برای اینکه داشتم دوباره با وضع قبل برمیگشتم واون شادی شجاعتم جاش رو به بی ارزشی وغم میداد که فایل نشانه رو زدم والله اکبر ،اون قسمت اومد که خانم شایسته در پارادایس در کنار سه تا مرد از مهماناشون میشنند وباهاشون صحبت میکنن ،باورت میشه تو کامنت خانم شایسته رو به خاطر اینکارش تحسین کرده بودند ومیفهمی این یعنی چی ،یعنی خود خدا خیلی خیلی مستقیم بهم گفت که چقدر هوامو داره که چقدر کارم درست بوده ،اره عزیزم ، بعدش من حتی در جلسه بعدی ویدئو رو باز کردم وچهر مو نشون دادم واین دفعه اون نجواها نتونست هیچ کاری کنه حتی با وجود اینکه تعجب بعضی از خانمهای گروهمون رو دیدم ،میدونی تو بهترین موقع تو این کامنت رو نوشتی ،دوباره داشتم به خاطر ترسم ونداشتن چیزی دچار اندوه میشدم ولی به خدا گفتم خدایا میدونم ولم نمیکنی ،وکامنت تو رو دیدم ،وتو باعث شدی که بنویسم ،اولش نمیدونستم چی میخوام بنویسم ولی خودشون اومدند وچقدر قلبم به هیجان در اومد موقع نوشتنش ،خدایا شکرت ،خدایا شکرت که هدایتمون میکنی وهر روز معجزه هاتو نشونمون میدی ،دوست خوبم ازت ممنونم وبهترینها رو برات از خدا میخوام ،الان جایی خوندم افسردگی باران سیاهی از ترس است ،تا وقتی باران رحمت خدا هست باران عشق خدا چرا باران ترس ،خدایا بهمون جرات بده وشجاعت ،تا قوی باشیم .خدایا شکرت .بازم ازت ممنونم ،خیلی کامنتت خوب بود وکمکم کرد ،اینکه ما نمیتونیم برای همه جالب باشیم ولی حتما یه عده ای هستند که دوست دارند حرفهای ما رو بشنوند حتی استاد هم نمیتونه همه رو راضی کنه چون اصلا قرار نیست اینطور باشه ،قرار نیست همه مارو تایید کنن ،ممکنه به مذاق خیلیا خوش نیایم ولی مهم اینه که خودمون باشیم ،نقش بازی نکنیم ،خودمون رو دوست داشته باشیم وبدونیم خداوند همواره مارو هدایت میکنه وتنها نمیذاره وادمهایی از جنس خودمون رو در کنارمون قرار میده ،خدایا شکرت ،اینکه گفتی ادمها رو بزرگ نکنم واین شرکه .ممنونم ندا جان ،چقدر دلم میخواست با کسی صحبت کنم الان ونمیدونی چقدر حال خوبی دارم که اینا رو نوشتم .خدایا شکرت .