آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 16

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 585 روز

    الهی شکرت،که آنقدر قدرت درکمو‌ از حکمتت تو بالا بردی

    ،وامروز یک پله ایمانم قوی تر شد ک این نشانه رو توسط استاد عزیزم عباس منش بهم گفتین،

    دقیقا مشابه این منم داشتم انجام میدادم،ولی میدیدم بازم همون سوالاتی ک چند وقت پیش پرسیده بودنمو دوباره دارن میپرسن دوستام،خودم دیگه یکجای بهم برخورد حس کردم داره ارزشم پائین میاد و دیگه چیزی بکسی نگفتم،اینستاگرام.تلویزیون .دوستام.کلا پاکردم و تعهد دادم بخودم والان خداروشکر جهان همه رو خودش از زندگی من دور کرده.

    این واقعا خیلی ازم انرژی می‌گرفت واقعا ذهنمو درگیر میکرد حس کردم دارم میشم مثل قبلنای خودم،

    این دفعه تمرکزی نشستم روز وردیهام ذهنم کارکردم آگاهنه تاجایی ک تونستم والانم حسم عالیه و یکیم 1دقیقه میخواد با من گپ بزنه میفهمم تو فرکانسمه یان چون من کاری ک دارم شرایطش طوریه با آدما خیلی سرو کاردارم.

    ب لطف خدام من دیشب طبق یک نشانه ک مثل روز برام روشن بود هدایت شدم ب دوره 12قدم وهر 12قدمو همشو یکجا گرفتم،و اولین دوره بود ک گرفتم بعداز2سال گوش کردن فایلهای دانلودی شما ممنون بجونم نمیدونم با چ کلماتی از شما وارد خدا تشکر کنم والان یکمی ب قدرت تمرکز کردن پی برم .چقده آرامش دارم چقدر حالم عالیه تازه بعد 26سال دارم اسم و قدرت قوانین خدارو درک میکنم.

    والانم تشکر میکنم ازت استا عزیم خانم شایسته عزیز خداوند هرآنچه از ذهنتون رد میشه رو بهتون بده.

    ممنون ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    مژگان لادانی گفته:
    مدت عضویت: 2466 روز

    با سلام دورد به استاد عزیزم …

    وهمه خانواد عزیزم

    استاد من یکی از همون مادری هستم ک تازه وقتی با این قانون اشنا شدم میخواستم فرزندم زندگیشی تغییر و کمک کنم تا خوش بخت بشد ..

    من مادری بود ک فکر میکردم مسول بچام و بدبخت شدن بچام من بود وهمیشه تلاش میکردم ک هر کاری بکنم تا اونا توی زندگی خوش بخت بشد …

    من سه تا فرزند دارم دوتا پس و یک دختر…اولی فرزندم پسر هست و من از لحاظ عاطفی خیلی بهش وابسته بود و همیشه زندگی میکردم طوری ک اون خوشحال باشد …

    و حالا این کامنت مینویسم فقط بخاطر اینک به خودم یاداوری کنم ک تموم عملگرد های من نبود ک باعث تغییر زندگی اون شد ….

    اون وقتی تغییر کرده ک خودش خواست ..

    من ازسال 97 باشما و اموزش های شما اشنا شدم استاد .سریع دورهای شمارا از کشف قواینن زندگی شروع کردم روی خودم کار کردن …

    از اونجا ک هنوز به طوری درست اماد نبود توی این میسر اشتباه بیشتری کردم ک باعث شد ن تنها اون نتجیه درست نگیریم بله خیلی وقتا سختی های زیادیم کشید ‌….

    و اینک میخواست با این قانون زندگی پسر برزگ ک دوچارد اعتیاد بود نجات بدم ..سال 98 خونم فروختم وداد تا اون باهش کار کنندو به قول معروف برام پول بساز و هم خودش و هم من خوش بخت بشم …نه تنها این ک نشد هیچی تازه همه چیز خیلی بدترهم شد….

    و من هر بیشتر با این قواینین اشنا شد ودرک کردم قانون جهان و به طوری جدید سرم از زندگی دیگران حتی فرزندان اوردم بیرون و فقط روی خودم متمرکز شد ….

    اروم اروم شرایط تغییرکرد و سال 99 پسر یه دفعه خودش تصمیم گرفت ک خودش از اون وضیعت نجات بده و شکر خدا موفق هم بود و سال گذشت هم تصمیم گرفت ازوداج کنند .و خیلی راحت وارد رابطه خوب و قشنگی شده با انتخاب خودش ک خیلی هم راضی هست …

    و منم از این شرایط راضی هستم . و منم سعی خودم میکنم ک هرچه بیشتر قواینین درک میکنم درمورد دوفرزنددیگ بیشتر بهش عمل کنم…

    و طور جدید فقط تمرکزم روی خودم و خواسته های خودم باشد ..

    و ناگفته نمناد ک من با استفاد از دوردوزاده قدم و قانون اعراض کردن از ناخواسته و تمرکز کردن روی خودم باعث اون معجزه توی تغییر زندگی فرزندم و خودم افتاد…واین به معنای واقعی بهم ثابت کرد ک من هیچ تاثیری توی زندگی دیگران حتی اونای ک بهم نزدیک هستم ندارم حتی فرزندانم و اونا هم توی زندگی من هیچ تاثیری ندارند و هرکسی خودش فقط خودش ک میتوند خودشا خوش بخت یا بدبخت کنند ..

    وحالا به طور درست این قانون درک کردم و هرجای ک تنوستم درست بهش عمل کنم نتیجه اون طوری بود ک دوست داشتم و هرجای ک نتونستم نتیجه نادلخواه بود..

    و توجه به قانون تکامل اینم خیلی دیر به درکش رسید …و حالا همش سعی میکنم به بهتر بهش عمل کنم ..واز خودخود خدا کمکم میخواهم ک توی درک درست قواینین جهان بهم کمک کنند و اسانم کنتد برای اسانها .و حالا فقط هر مسله و شرایط میگم خدای خودت میدونی ک من چه مسله دارم چ خودم وچ فرزندانم خودت از اون جای ک میدونه بهمون کمک کن .چون نه من می دانا و ن توانای دارد خودت راه مسله حل کن …و با توکل کردن و تسیلم بود دربرابر نیرو هدایت اون ارامش را داشته باشم تا خودش کمکم کند و هرروز سعی میکنم توی امور جاری زندگیم تسیلم تر و متوکل تر باشم و ایمان را توی عمل به نشانه بدم خداوندهم هموار دارد روند زندگی برام روان تر اسان تر د ساده تر میکنند ….خدای هزارهزار بارازت سپاسگزارم ک منا با این قانون جهان اشنا کردی .و این اگاهی درست روزی من کردی برای بهتر زندگی کردن ..استاد عزیزم از شماهم بی نهایت سپاسگزار بابت این فایل عالیه ک می زارید روی سایت .و به قول خودتون اگر هزاربارهم گوش کنیم بازم ی اگاهی تازی ازش دریافت میکنم ….

    خداوند ازت درخواست میکنم ک منا توی مداردریافت این اگاهی ها و درک واقعی این قانون قرار بده امین …

    درپناه الله یکتا ..شاد ثروتمند وسعادتمندباشید ……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم عاشقتونم من

    استاد من که خودم به طرز عجیبی استعداد دارم تو‌این موضوع

    متاسفانه بهتره بگم داشتم البته نه دارم هنوز

    بعد دوره دوازده قدم که راجع به حمایت کردن روحیه ی حمایتی داشتن رو خودم کار کردم

    و واقعا فهمیدم اصن نیازی نیست دیگران تغییر کنند من فقط باید روی خودم کار کنم ‌تا جهانه اطرافه من هم تغییر کنه

    این یعنی من خالقم یعنی من قدرت خلق کننده گی زندگیه خودم رو دارم

    و هر لحظه دارم به خودم گوشزد میکنم این خالق بودنم رو

    و دوزاریم افتاده بدجوری هم افتاده که بزرگترین سرمایه گذاریه زندگیم فقط و فقط روی خودم کار کردن هست

    نه اینکه بخوام ادمها عوض بشن نه اینکه بخوام اوناا تغییر کنن تا حاله من حتی خوب بشه چون کلیده عواطف ‌ و احساساتمو دسته هیچ ادمی نمیدم و فقط دسته خودم هست

    همیشه به خودم میگم ارمغان فقط روی خودت کار کن دختر تو که نتیجه تو دستته پس ادامه بده همینجوری مدار بالاتر و بالاتر تا ابد

    خدایاشکرت

    عاشقتونم بزرگترین نعمت های زندگیه من استاد عباسمنش خوشتیپم ومریم جونه خوشگلم

    که نمیدونین چقدر دوستون دارم و برام عزیزین

    فعلا

    در پناه الله یکتا باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    مریم روزبهانی گفته:
    مدت عضویت: 441 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سپاس فراوان بابت این فایل و خداروشکر برای من که هدایت شدم به گوش دادن و من هر بار فایلها و صحبت های شما می‌شنوم با جون و دل میپذیرم و باید تمرین کنم و به یاد داشته باشم در عمل.

    نکات ارزشمندی بود واقعا من هم تجربه و حس کمک به دیگران رو داشتم و از همون آدم هم ضربه

    عجیبی خوردم،و کلی هم انرژی از من هدر رفته ویادمه از اون روز تصمیم گرفتم به فکر کسی نباشم چون میگم ضربه خوردم خیلی سنگین،و الانم با فایل شما خیلی آگاهیم عمیق تر شد و از خدا میخوام دستمو بگیره و کمکم کنه که بتونم از مسیر خارج نشم.

    استاد شما هرچی میگی درست همونه،واقعیت همونه،راه و حرف دیگه ای نیست جز مسیر شما، همیشه در دلم میگم خدایا ممنونم ازت که منو با چنین انسان راستگو و آگاه و بزرگ وبا شرافتی آشنا کردی استاد بازهم سپاس فراوان.

    ممنونم از دوستانم در سایت که همیشه از کامنت هاشون استفاده میکنم و ترمزهای زندگیمو پیدا میکنم

    برای همه آرزوی بهترین نعمتها در دنیارو دارم،دوستنون دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    محمد علی گفته:
    مدت عضویت: 3598 روز

    سپاسگزار خداوند وهاب و قادرم که همواره مرا به مسیر خوشبختی ، ثروت ، نعمت ، برکت و خلق زندگیم ، رهنمود می سازد

    درود و ارادت خدمت استاد عزیز و مریم بانوی پاردایز

    عرض ادب خدمت هم فرکانس های عزیر و همدلم

    امروز دلم بدجوری هوای استاد و دوستانم رو کرده بود ، و زمانیکه فایل جدید عزیز دل خداوند رو دیدم ، دلم آرامشی عجیب گرفت و با گوش دادن به جملات اول استاد ” در این سایت بیشتر از هر عبادتگاه دیگه ای نام و ذکر و سپاس خداوند درج و ثبت شده ” بیشتر دلم آرامش گرفت.

    خدای عزیزم بی نهایت سپاسگزار آرامش قلب و دلم هستم که این بالاترین نعمت و ثروت و خوشبختی در این جهانه.

    استاد منم مثل دوستمون که داستانشو تعریف کردید ، بودم ، انقدر برای خانوارهای کم بهرمند ، آسایشگاههای خیریه ، حاشیه نشینان ، معتادان ، مراکز نگهداری دیوانه ها ، آسیب دیدگان جسمی ، بازپروریها و …. ارازاق ،آذوقه ، گوشت قربونی ، غذای نذری، البسه ، شوینده ، سیگار ، لوازم زندگی و … می بردم .

    انقدر به فامیل ، دوست ، آشنا در خصوص راه موفقیت ، متدها و مسیرهای رفع مشکلات خانوادگی ، راهها و مسیرهای مهاجرت و پیدا کردن شغل بر اساس تیپ شخصیتی و توانائی و… مشاوره وپند و صحبت می کردم ، که نزدیکترین افراد زندگیم بهم میگقتند که تو مشاور خاندانها و افراد شدی.

    شده بودم بیل زن باغچه دیگرون ، شده بودم حلال مشکلات فامیل و دوست و آشنا ، دیگه وظیفم شده بود که تو هر جمع و دور هم نشینی عالم بدون عمل شده بودم و از راهنمای خرید و فروش ملک و زمین گرفته تا چگونه تربیت بچه مشاوره میدادم.

    شده بودم حاجی فامیل و آشنا و همکار و دوست برای بازدید از فلان خانواده آسیب دیده ، تا خانواده معتادی که بچه هاشو رها کرده بودند تا رسوندن ارزاق به نظافتچی خونه همکار و دوست.

    تا چند سال پیش تو یکی از نوشته هام تو این سایت روحانی ، خود افشائی کردم و گفتم منی که خودم سالهاست مشاوره برا ی مهاجرت به همه میدم و به قول دوستان سفر کرده ام ، چندین پرونده موفق دارم ، چرا خودم هنوز دارم درجا میزنم و هیچ مهاجرتی نکردم.

    کسی که خودش حلال مشکلات زناشوئی و راهنمای تربیت فرزندان دیگرونه ، چرا روابطش عاطفی خودش تو یه مسیر سینوسی دائم بالا و پایین میشه.

    حاجی آقائی که تو تموم شهرکهای اطرف تهرون و برخی از شهرستانها آذوقه کول میکنه میبره ، چرا دور و بر خودش رو نگاه نمیکنه که برخی هاشون دارن به سختی زندگی میکنن.

    دور و اطرافم پر شده بود از انسانهای آسیب دیده ، معتاد ، مشکل دار و …. کسانی که فقط مشکلات و دردهاشون میاوردن پیش من و …..

    وقتی برای اولین بار تو اون فایلها از استاد عزیزم شنیدم که ” ما توانائی تغییر دادن هیچ کسی رو تو دنیا نداریم” “من فقط توانائی تغییر زندگی خودم رو دارم و بس” انگار یه بمب چند ریشتری تو مخم ترکید.

    من فکر میکردم ، دارم ، مشکلات افراد کم درآمد رو با آذوقه و ارزاق بردن حل کنم، باور شرک آلودی داشتم که من دارم روزی اونا رو تامین می کنم.

    من فکر میکردم ، دارم ، مسیر زندگی افراد رو بهبود بدم با پند و اندرزهای خودم ، باور شرک آلود و مغرورانه ای داشتم که من عالم دهرم و از همه خیر دیگرون رو بهتر میدونم.

    چند ساله دارم رو خودم کار میکنم که چطور اون باورهای شرک آلود ، ضعیف کننده و محدود کننده رو با باورهای قدرتمند کننده و هدایت کننده جایگزین کنم.

    اول اومدم تو خودم کنکاش کردم که چرا من از دوران نوجوانی افتادم تو اون مسیر ، دیدم من از کودکی همراه مادر و مادر بزرگم توخیریه ها ، کمک گردن به ویلچریها در آسایشگاهها ، کمک کردن به دیونه خونه و … بودم.

    دیدم من همیشه کنار پدر و دایی و عمویی نشستم که حلال مشکلات همه به غیر از خودمنو بودن ، به همه نصیحت و پند میدادند ، به همه کمک میکردند و … یادمه در خونه خودمون خراب بود مدتها ، اما با بابام میرفتیم در خونه پیرزنهای فامیل رو درست میکردیم ، تو ذهنم همیشه سوال بود که چرا ما در خونه خودمون رو درست نمیکردیم.

    یادمه مادرم برای گرفتن معافیت پسرای یتیم همسایه ها حتی پشت موتورسوار شد و رفت پل چوبی و … تا معافی اونا رو گرفت ، اما من براحتی میتونستم کفالت سربازی بگیرم و بهم گفتن برو و هیچ کاری برام نکردن و بعد از یکسال یه سرهنگ بهم گفت که تو میتونستی به جای خدمت راحت کفالت دو ساله بگیری و بعدش معاف دائم میشدی.

    یادمه تو جشن تولدم برای اینکه پسر عموم ناراحت شده بود منو کنار کیک گذاشتند و اونو جلوی کیک گذاشتن و عکس گرفتن.

    من اینطوری تربیت شده بودم که دیگرون از خودم مهمترند ، وظیف من کمک و مشاوره برای رفع مشکلات دیگرونه و ….

    یه فیلم چند سال دیدم که یه مردی بود که خانوارهای یک محدوده قرنطینه اتمی رو راهنمائی میکرد برای خروج از اون ناحیه و همیشه خودش لحظه آخر از اون جهنم بیرون نمیرفت و بر میگشت تو اون محوطه آلوده ، منم همون آدمه شده بودم.

    چوب اون باورهای شرک آلود رو وقتی میخوری که پسرت بهت بگه بابا ، تو بیشتر از ایران تو خارج کشور دوستان صمیمی و نزدیک داری، و من با دیدن آلبوم عکسام تو ذهنم حرفشو تائید می کردم.

    سیلی اون باورهای شرک آلود رو وقتی میخوری که نزدیکترین افراد زندگیت بهت میگن ، ممد تو که این همه به دیگرون مشاوره خرید ملک و املاک و زمین میدی ، پس چرا خودت هنوز اندر خم یه کوچه ای و من با نگاه کردن به دستاوردهای مالیم ، تو ذهنم حرفشو تائید می کردم.

    اما اون باورها که منجر شده بود من سالها در اون فرکانسهای اشتباه بودم ، تو وجود من بدجور ریشه دونده بودن و به قول استاد ترمزهای زنگ زده محکمی بودن ، و نیاز به جهاد اکبر دارند تا کاملا محو بشن.

    بعد از خودکاوی و پیدا کردن ریشه ها ، شروع کردم به جایگزینی باورهای شرک آلود با “باورهای قدرتمند کننده ” هدایتگر.

    من باور دارم که با انفاق بخشی از ثروت جاری درزندگیم به نزدیکان نیازمند م، به باق مانده جریان ثروت در زندگی خودم کمک می کنم.

    من باوردارم که به عنوان یکی از دستان خداوند ،میتونم توزیع ارزاق برای خانوارهای کم بهرمند رو مدیریت کنم واطمینان دارم که در اون لحظات دست دیگرم در دستان خداونه.

    من باور دارم با ثبت وبه نظم درآوردن افکار مثبت و روشهائی که برای حل مسائل زندگی دارم ، کتابی مفید برای خودم و فرزندانم خواهم نوشت که در مسیر خواسته خداونه.

    …..

    من دارم تلاش می کنم که با ساختن عبارات تاکیدی قدرتمند کننده از باورهای جدیدم و تکرار روزانه و یادآوری همیشگی ، به این باور شاه کلیدی برسم که ” ما توانائی تغییر دادن هیچ کسی رو تو دنیا نداریم” .

    استاد عزیزم ممنونم از پیام الهیتون و بی صبرانه منتظر بخش دوم “آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ هستم .

    تشکر ویژه از هم فرکانسی های نازنین بابت مطالعه این دلنوشته .

    امیدوارم در پناه آرامش الهی و ارتقا فرکانس خودمون برای رسیدن به فرکانس منبع باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    سید محسن مصطفوی گفته:
    مدت عضویت: 1019 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته

    سپاسگزارم که این فایل رو گذاشتید این فایل دقیقا مناسب من بود

    من با اینکه این قانون رو می دونستم که نمی توانم زندگی دیگران رو تغییر را تغییر دهم ولی چون احساس خوبی به من میداد وقتی در مورد قوانین صحبت میکردم این کار رو می کردم و افراد هیچ تغییری نکردند ولی من بعد از اون صحبت ها که با انهاه داشتم پاک از مسیر خارج می شدم وبه طرز عجیبی سطح انرژیم میومد پایین و یه چیزی درونم میگفت چرا دو باره در مورد قوانین حر ف زدی تا اینکه تصمیم گرفتم روزی یه صفحه این جمله را بنویسم تا ذهنم بر نامه ریزی بشه خیلی دارم سعی میکنم ولی باز بعضی وقتها یه سری از افراد میان و دوست دارند در باره این قوانین صحبت کنیم و من واقعا میبینم که اونها هیچ قدمی در عمل به این قوانین بر نمی دارند و فقط من چند ساعت انرژی میزارم و اخرش هم هیچ برای هیچ و اونهها فقط یه مسکن پیدا کردند اونم منم به خودم گفتم محسن تورو خدا قول بده فقط روی خودت کار کنی و حتی این قوانین رو با نزدیکترین فرد تو خونه هم مطرح نکنی

    زمانهایی که بهداهداف خودم و برای خودم به این قوانین گوش میدم و عمل می کنم به طرز جادوییی کارهم ردیف میشه ولی بر عکس هر وقت می خوام بقیه رو درست کنم خودم نابود شدم و هم احساسم و هم انرژی از بین رفت

    یه جمله طلایی از استاد شنیدم اونو هر روز تکرار میکنم

    بجای اینکه حرف بزنی بزار فرکانس ها و نتایجت حرف بزنه

    با تشکر از استاد عزیز و بچه های سایت

    روزتون طلایییی در پناه خداوند دانا و بصیر به هر انچه در این جهان هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    سبحان گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    سلام استاد جان سلام خانم شایسته گل

    سلااامی هم به گرمی خورشید در دل زمستان وقتی که میخوره به پوست دیدید چه احساس خوبی داره وای خدای من که چقدر این نور خورشید این گرمای خورشید لذت بخشه

    چقدر لذت بخشه وقتی این آگاهی ها رو نوش جانت می‌کنی و درک می‌کنی و همینطور که استاد صحبت میکنن به یاد میاری میگی آره آره دقیقا همینه برای منم این اتفاق بارها و بارها افتاده

    داشتم فایل رو می‌دیدم برای من دقیقا همین حس و حال رو داشت

    مثال های زیادی داشتم وقتی استاد مثال از خودش میزد یادم می اومد

    پنج سال زمان گذاشتم برای یکی از همکلاسی هام که زندگیش پر از مشکل بود و من تازه با این قوانین آشنا شده بودم همینجا اول از خودم بعد از خدای خودم طلب بخشش میکنم که اینقدر زمانمو نابود کردم تلف کردم برای اینکه باورهای غلطی داشتم در مورد تغییر زندگی خودم و افراد

    خلاصه کار به جایی کشید که دیگه زنگ هم میزدم جواب نمی‌داد و من دیگه به ته خط رسیدم و بسیار حسم بد شده بود تا اینکه یه روزی تصمیم گرفتم

    با تمرکز بیشتری به فایل های استاد گوش بدم

    سه ماه با تمرکز بیشتری نسبت به قبل شروع کردم سریال سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو دیدن در همین سال 1403اتفاقی که افتاد تقریبا بعد از دیدن 60قسمت یه سفر لذت بخش رفتم و کلی هم لذت بردم و بعد تونستم قدم اول 12قدم رو بخرم و کار کنم و الان که دارم این کامنتو می‌نویسم خیلی احساسم بهتر شده خیلی در طول روز حال خوب و اتفاقات خوبی رو تجربه میکنم حتی واکنش برای بعضی از اتفاقات طوری شده که خودم تعجب میکنم میگم من واکنشم اینطوری نبوده که چطور اینطوری شدم و اینقدر در برخورد با مسائل آرام تر شدم

    خدایا سپاسگزارم که هر لحظه زندگیمون در این سایت زیبا و توحیدی داره بهتر و بهتر و بهتر میشه و هر روز آگاهی های جدیدتری رو نسبت فرکانسی که توش هستیم کسب میکنیم.

    1403/9/18

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    نرگس گلی گفته:
    مدت عضویت: 1833 روز

    سلام به استاد الهی من و دوستان خوب سایت و مریم نازنین عزیز

    چقدر خوبه که وقتی به چیزی توجه میکنی میاد سمتت مطمعنا بچه های دیگه هم حتما اینو خواهند گفت که تو این افکارا بودن که شما این فایلو گذاشتین چون منم چندوقتی میشه که دارم سعی میکنم این نگاهمو از رو دیگران بردارم چون پاشنه اشیله نیاز به کار کرده زیاد داره خب بریم سراغ تجربیاتم و چیزهایی که میخوام بنویسم

    خب قطع به یقین منم از این قاعله مستثنی نیستم حتی با وجود اینکه توی سایت هستم بازم یه وقتایی از دستم در میره که برم تو زندگی بقیه به قول دوستمون اسپایدر من شم:) ولی خیلی دارمو تلاش میکنم که اگاهانه کنترل کنم تمام مدتی که شما داشتین فایلو میگفتین من یاد مامانم میفتادم و همینطور خودم مثالهای که زدین واقعا درسته استاد مامان منم همیشه میخواد ناجی بقیه باشه انقدر به داداش من کمک کرده که داداشم تمام مشکلات و دردسراشو میاره میریزه رو سر مامان من و فقط براش دردسر داره منم قبل حضورم تو سایت وحشتناک این مدلی بودم سنگ صبور درد دل بقیه که تایید بگیرم مثلا همیشه خدا برا داداشم گریه میکردم میگفتم گناه داره برا بابام گریه میکردم میگفتم گناه داره توی دوستا من همیشه پایه درد دل هاشون بودم تو فامیل و….اون موقع ها که اصلا نمیفهمیدم چون فکر میکردم زندگی یعنی همین دیگه وقتی داداشم ازدواج کرد بهش گفتیم فلانی رو نگیر گوش نداد و بعد چندماه جدا شدن دوباره رفت سمتش ازدواج کنن گفتیم نرو گوش نداد و بچه دار شد گفتیم بنداز گفت نههههه شما دل ندارید و الان لحظه به لحظه پشیمونه از تک تک حرفایی که گوش نداده

    خواستیم مامانمو تغییر بدیم گفتیم اقا انقدر برا داداش ما دل نسوزون گفت نه گناه داره پدر نداره من هم پدرشم هم مادرش غذا از دهن ما میزد میداد به اون انقدر اینکارو کرد که حالا حتی دوس نداره جواب تلفن داداشمو بده اولا ماهم خیلی این مدلی بودیم اما با وجود این سایت مقدس رو خودمون کار کردیم و نجات دادیم خودمون رو از این چرخه هرچند که به بی احساسی بعدها متهم شدیم :) همه فامیل دوست ازما شکارن میگن نداو نرگس اصلا احساس ندارن مامانم همیشه دوس داره ما باهاشون لینک بزنیم اما ما همیشه میگیم که خودمون مهم تریم دیدن اونا یاداوری خاطرات تلخ گذشته هس

    و اما درباره خودم من سالیان سال از زندگیم بیکار بودم و خونه نشین و هیچ جا نمیرفتم چقدر خواهرم سعی کرد منو با خودش ببره اینور اونور قبول نمیکردم میگفتن برو سرکار نمیرفتم چقدر بهم میگفت مفت خور برو سرکار اما من گوش نمیدادم و به مرور افسرده شدم و کسی که منو نجات داد خودم بودم خودم بلند شدم هیچ فرد بیرونی منو نجات نداد نمیتونست اینکارو بکنه حالا الان جوری شده بهم میگن از کارت مرخصی بگیر بریم فلان جا گوش نمیدم :)

    کاملا درست میگید استاد منم وقتی تمرکز گذاشتم رو خودم اتفاقا بین بقیه حتی همونایی که یه روز باهات درد دل میکردن انگار خاص ترم میشی چون واقعا افراد فقط میخوان شنیده بشن اصلا منتظر نظر تو نیستن و منم از صدقه سری دوره فوق العاده احساس لیاقت دارم سعی میکنم هی نگاهمو بدوزم به خودم حداقل اینجوری ارامش دارم هرچند که کار سختیه ولی خیلی قشنگه وقتی هم که نگاهمودوختم به دیگران این من بودم که اخر سر له شدم چقدر فایل پرباری بود تازه فقط با یکبار شنیدن این همه گذشته رو یاد من اورد من از شما و خدای مهربونم تشکر میکنم بابت شنیدن این اگاهی های خالص و ناب عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3820 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان؛ روزی رسان بی حساب؛ هدایتگر مطلق

    سلام

    خداروشکر میکنم برای یک قسمت فوق العاده دیگه که خداوند بزرگ مرتبه فرصت دیدن، شنیدن و تفکر عمیق داد، اگاهی امروز آگاهی هست که باید میشنیدیم …

    میدونم چقدر خدام را دوست دارم و خداوند مرا، و چقدر اوست که آنی اجابت میکنه، همین دیشب بود چند دقیقه ای بین کارم پیدا کردم و به صورت مراقبه با چشمای باز سپاس گزاری و سپاس گزاری میکردم تا اینکه گفتم خدایا چقدر دوست دارم فایل جدید بیاد در ادامه همون موضوع توحید مخصوصا، و صبح ساعت 5:30 که وارد سایت شدم دیدم اجابت خواسته را. چقدر فایل خوبیه چندین بار از خود صبح تا الان دارم گوشش میدم.

    در مورد این مکان که چقدر میتونم سپاس گزار باشم واقعا از شما استاد جان، این مکان، دانشگاه فوق العاده که هر روز زیباتر و داره بزرگتر میشه خوشحالم که 10 سال از عمرم از وقتی 19 سالم بوده به اینجا هدایت شدم و واقعاا خداروشکر میکنم برای دوستای فوق العاده ای که دارم از اینجا، کامنت های ارزشمند، دوره هایی که لحظه‌هامون را زیباتر کرده شکر خدا.

    اشاره کردید استاد که در مورد همین موضوع داشتید با عزیز دلتون صحبت میکردید، با دوستتون صحبت میکردید، خب چقدر من الان درکم نسبت به خود صحبت کردن بیشتر شده از کی؟ همین 11 روز پیش با دوست عزیزم یک سفر کوتاهی را به شیراز زیبا زیر بارون داشتیم بعد حالا کار ندارم چی شد و چقدر خوش گذشت و دوستانی فوق العااده را ملاقات کردیم و لحظه های خوشی را کنار هم داشتیم بگذریم که هر چند به قول شاعر هر دم و بازدمش هم یک شکر و سپاسی داره، دیدن هر کدومشون و برای هر اتفاقی که افتاده خودش یک سپاس گزاری منحصر به فرد و ساده خودش را میخواد، تو مسیر برگشت 8،9 ساعته بیایم به جای اینکه هی موزیک گوش بدیم، فایل گوش بدیم هر جا لازم بود متوقفش کنیم و در موردش بیشتر صحبت کنیم در مورد خواسته هامون و آرزوهامون صحبت کنیم خلاصه به این شکل مسیر مثلا از قبل اهواز تا شوش و اندیمشک که یک مسیر صاف و برای اکثرا خسته کننده اس انقدر صحبت کردیم نفهمیدیم کی غروب شد و دوما اینکه مسیر تموم شد! و رسیدیم خونه به همین راحتی تازه کلی چیزهم یاد گرفتیم از هم، کلی خواسته هامون رویاهامون را زنده کردیم با جادوی تکرار و تکرار … و این در حالی بود که سری قبل تو همین مسیر برگشت هیچ حرفی نزدیم تقریبا و جز خواب و آهنگ خستگی مسیر چیزی نموند. خلاصه که الان تازه درکم نسبت به همین صحبت کردن بیشتر شده حتی با ادمایی که خیلی وجه اشتراک ندارم، عیب نداره بیام در مورد تفاوت ها صحبت کنیم، در موردش بخوام بیشتر مثال بزنم این روزها، از وقتی که تکاملم توی این مورد بیشتر شده، اومدم تو کافه به جای اینکه وقت خالی داشته باشم برم سر وقت گوشی با همون یک مشتری دو مشتری که رفیق قدیمی یا جدید اصلا فرقی نداره در مورد یک موضوعی با هم صحبت میکنیم، خیلی خیلی به نظرم برای خودم حداقل اوقاتم را دارم تو کافه تو محل کارم عشق و حالم بیشتر به خوشی و لذت میگذرونم راضیم از خودم …

    حالا یک چیز ترکیبی در مورد صحبت کردن و خواندن کتاب‌های مورد علاقه‌ات که هست تو کافه چند وقت و ماه و هفته ها و و روزهاست که کتاب‌های سفرنامه را میارم و میخوانم الان چند وقتیه روی خواندن کتاب 700،800 صفحه‌ای سفرنامه برادران امیدوارم هستم که اولین جهانگردای ایرانی بودند اون زمان سال 1333 با دو موتور شروع به سفر کردند … چقدرر دیدن فرهنگ های مختلف خوشایند زندگی با اسکیموها، مردم امازون خلاصه صحبت کردن در موردشون با مشتری ها حس فوق العاده ای داره …

    + یک چیزی که استاد شما را خیلی به خاطرش تحسین میکنم همین 500 تا کتاب مورد علاقه ات را خواندن هست چقدر حس خوبی داره اصلا کتاب خواندن ها، مخصوصا کتاب های کاغذی را و نه اون Pdf این چیزا، و یادش بخیر همون سال 96 منم قبل اینکه وارد حسابی سایت بشم از قبل خیلی خیلی علاقه پیدا کرده بودم به خواندن کتاب های موفقیت یادمه اولین کتابی که اون روانشناس کانونی که بودم برای آمادگی کنکور، کتاب زیبای :«بیندیشید و ثروتمند شوید از ناپلئون هیل» بود. توجه کردید جلد کتابش چقدر مجذوب کننده هست؟ عکس 100 دلاری wow اوه راستی گفتم دلار یاد این خبر خوبم بدم که خداروشکر کانال YouTubeام شکر خدا واجد شرایط درآمد دلاری شد و بسیار بسیار خوشحالم براش الان تو مرحله پیدا شدن دوستی تو خارج کشور که متصل بشه به حساب گوگل ادسنس برای واریز درآمد، که اینم مسیپارم به اوس کریم همونجوری که تا همین الانشم خودش بود که کارها را انجام داده، به قول خودش میگه هر خیری برسه از خداوند و هر شری از ماست که بر ماست. ان شاا.. خداوند هدایتمون کنه به راه راست به راه کسانی که به آن ها نعمت روز افزون اعطا شده.

    مورد دیگه، خیلی زبان نشانه‌ها را دوست دارم و میگید چی شده؟ میگم همین دیروز بود که خواهر زاده ام را بردم بازار و براش اون چیزی که دوست داشت را خریدم و اینم چیزی نیست جز لباس مرد عنکبوتی! و دقیقا دوستمون تو این کامنت اشاره کرده به spider Man.خداروشکر که هستم در زمان و مکان مناسب.

    تو موضوع صحبت کردن در مورد قوانین با دیگران، منم همون اول مسیر این ذوق و شوق را داشتم که بیام بگم، ولی خداوکیلی وقتی روزهای اول مسیرم را یادم میاد که با هر فایل چقدر اشک میومد از چشمام بدون اینکه حواسم باشه! بدون اینکه بخوام!! میومد چنان دلم را نرم میکرد، اره دوست داشتم منم اون ابتدای مسیر بیام به این و اون خواهر و برادر بگم اقاااا من یک چیزی پیدا کردم زندگیتو نجات میده …

    بوده که انقدر در مورد قانون با کسی صحبت کردم که دیگه سمت من پیداش نشده (خنده)، بوده که در مورد قانون صحبت کردم الان که الان زندگی خوب ولی سینوسی داشته. خلاصه همه جورش بوده ولی قشنگ یادمه تغییر مدارم را از همون سال ها تا الان که چطور با تغییر بنیادی باورهای ذهنیم، آدمای اطرافمم تغییر کردند. قشنگ با همین یک موضوع میشه پی برد که این جهان داره روی قانون کار میکنه و همینجوری الکی نیست این اتفاقات و اصلا هیچ اتفاقی مگه اتفاقی بوده؟!.

    چقدررر من بودم که میخواستم پدرمو تغییر بدم وقتی 18،19 سالم بود میومدم قسم میخوردم به خانواده ام میگفتم ببین من بابا را تغییرش میدم چی شد؟ اره طبق قانون هر چی زور زدم تنهااا کسی که خسته شد، انرژیش خورده شد خودم بودم و خودم بودم، همونجا این درس مهم را گرفتم.

    دیدی استاد میگی این حرفا مثل مسکن برای خیلی ها میمونه، برای خیلی ها اصلا گمراه کننده است.

    واقعاا واقعاا تا وقتی خود شخص نخواد نمیتونی تغییرش بدی توی قرآن کریم هم هست که میگه تا وقتی قوم نخواد خودش تغییری هم نخواهند دید و این موردم منو یاد اون داستان قوم یهود میندازه که به موسی میگفتن اقا ما عدس و حبوبات و گل و بلبل میخوایم و جواب این بود، مهاجرت از اون شهر به شهری دیگه، و نکردند … چون تغییری نمیخواستند.

    + چقدر قشنگ استاد شما پُرید از ثروت از درک قانون، که خیلی خیلی وقته نه دیگه وقت روانشناسی نمیدید، چقدر این کارتون این درکتون تحسین برانگیز، چقدر ادم دیدم که هنوز چیزی نشده وقت روانشناسی میدادن و حرف و حرف و حرف))) پس عشق کجای کاره؟ پس درک درست قانون و عملکرد مناسبش کجای کاره؟

    + یادم باشه ما در جایگاهی نیستیم که بتونیم مشکلات دیگران را حل کنیم.

    + همه ی ما دسترسی داریم به یک اندازه به نعمت های خداوند، به خداوند.

    + چقدر حال کردم با این حرف خسیس باشه با خرج کردن انرژیت برای دیگران.

    این باور زیبا از جلسه چهارم قدم اول، من ارزشمندم کارم ارزشمند و خداوند هدایتگر که افراد مناسب را به راحتی به سمت من، کسب و کارم هدایت میکند.

    + چه جوری میشه که میلیون ها نفر به سمت این سایت و مطالب و دوره ها میرن در حالی که استاد یک سنت هم خرج تبلیغات نکرده؟! به دلیل درک درست قانون و عمل به قانون توسط کسی که داره مطالب را آموزش میده.

    + چقدر این موضوع را تو روابط پدر مادر فرزندی دیدم هی فشار و فشار که پسرم دخترم تو باید دکتر بشی معلم شی مهندس شی با فلانی باید ازدواج کنی این کارو کنی این کارو نکنی بعدهاشم دیدیم که چی شده گقدر روابط شکسته و چقدر جدایی ها صورت گرفته، و همون روابط شکسته وقتی اون خانواده سر قانون اومدند دیدند که چی شده همون پدر یا مادر واسه فرزند، پدر و مادر نشده! قبلش، رفیق شده! و خودم که وقتی روابط این جوری میبینم چقدر لذت میبرم کیف میکنم بخدا دمشون گرم ..

    خدایا شکرت برای این قسمت و آگاهی بینظیرش

    ممنونم از همه اتون.

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 83 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1289 روز

      سلام محمد جان!

      چگونه ای برادر توحیدیِ ارزشمندم؟!

      حال و‌احوالت چطور است؟!

      آیا حوصله داری یک پیغام از طرف من به دوست عزیزت برسانی ؟!

      به اووو بگووووو:

      سعیده خیلی دوستت داره!بی دلیل! بی قید وشرط!

      حق اسنپ باکس شماهم محفوظ است:)اجازه داری ببوسیش از طرف :)

      تحسینتون میکنم …بی نهایت…،براتون بهترینِ بهترین هارو میخوام.

      الهی که ببینمتون زودتر!

      در بهترین زمان و‌مکان.

      قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
      • -
        سیده ملیکا مرتضوی گفته:
        مدت عضویت: 745 روز

        به نام خدای دوست داشتنی ام که هرچه دارن از اوست

        سلام خواهر عزیزم

        سلام سعیده ی قشنگم …

        امیدوارم حالت عالی باشه …

        دوباره یک پیغام جدید از ایمیلم دریافت کردم که از طرف شما توی سایت یک کامنت جدید اومده ..

        کنجکاو شدم و زدم روش…

        من که تا قبلش داشتم توجه میکردم به اینکه یک فردی منو حتما دوست نداره که حداقل یه پیام به من بده وقتی صفحه ی سایت باز …یوهو جمله ی بُلد شده ی کامنت شما منو در آغوش گرفت …

        سعیده خیلی دوستت داره!بی دلیل! بی قید وشرط!

        اونقدر حس خوبی گرفتم که نگو …

        انگار از یه طرفی تحسین های من رو …حرف هایی که پشت سرت میزنم که چقدر این دختر با تفکره چقدر فوق اعاده چه خانواده ی خوبی دارم الان جواب همشجمع شده بود توی این جمله ….

        آخ…عاشقتم دختر …برای همین بدون اینکه کامنتت رو بخونم رفتم بالا و کامنت آقا محمد رو خوندم و بعدش رسیدم به کامنت شما و با دلو جون اونو خوندم …

        ممنونم ازت …

        عاشقتم …

        منن با تمام وجود دوست دارن

        ..بی قید و شرط …و ممنونم که هستی…خوشحالم خواهر اینچنینی دارم …

        ممنونم ازت …

        به خدای عزیزم میسپارمت …

        منتظر نتایج بی نظیرت هستم …

        در پناه لله یکتا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          سعیده شهریاری گفته:
          مدت عضویت: 1289 روز

          سلام ملیکای نازنینم

          چقدر خوووش حال شدم از رسیدن پیغام الهی به بنده ی نازنینش.

          پس بگو چرا بهم گفت اون تیکه رو بولدش کن!گفت این تیکه رو پر رنگش کن حتما!

          من که نمیدونستم قراره پیغاش به شما برسه…ولی اون میدونست …اون میدونست!

          اون همه چیزو میدوووونه! همه چیزززز!

          عاشقتم دختر،بی دلیل،بی قیدو شرط…

          مرسی که برام نوشتی.

          بوووس به کله ت،هواااارتا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      محمد حسین گنجی گفته:
      مدت عضویت: 901 روز

      سلام به استاد جانم.

      سلام به همه خانواده عزیزم.

      سلام آقا محمد .

      دوست خوبم.

      گفتی نشانه ها رو دوست داری.

      پس بزار بهت بگم تو امروز خودت نشانه بودی.نشانه ای برای من.

      منم محمدم.

      وقتی پیام ایمیل سعیده جان برام اومد رب نازنین گفت برو بخونش وقتی ایمیل رو باز کردم،

      دیدم سعیده اول کامنتش نوشته سلام محمد جان! چشمام گرد شد.

      انگار با من بود و دوباره در این سایت الهی عطر هدایت رب به مشامم خورد و غرق در سپاسگذاری شدم.

      هدایت شدم به کامنت شما و دیدم از کافه صحبت کردی از صحبت با مشتریا گفتی ، چشمام پر از اشک شد و قلبم محکم شد برای ادامه رسالت خودم.

      رسالتی که داره یکی یکی قدم هاش بهم گفته میشه.

      وقتی استاد تو قدم اول گفت نیاز نیست وام بگیری و پول قرض کنی ببین اون چکاریه که فقط باید بند کفشت رو محکم تر کنی برا انجامش.

      باید کاری رو انجام بدی که دوستش داری و من نمیدونستم چ کاری رو دوست دارم،

      نمیدونستم چطور باید بند کفشمو سفت تر کنم،درخواستم از خدا این بود که شغل منو عوَض کنه ولی نمیدونستم چطور دیگه نباید کارمند باشم.

      وقتی دیدنم نمیدونم تسلیم شدم، و هدایت خواستم و گفتم رب من تو بگو…

      می خاستم فکر کنم و گفتم رب من تو بجای من فکر کن…

      اتفاقا شروع کرد به افتادن.

      توضیحش مفصله اما من هدایت شدم به یک کافه بین راهی. هیچوقت اون شب اولی که خیره شده بودم به جرقه های آتیش و خدا بهم گفت انقدر بهت ثروت میدم تا راضی بشی ، رو یادم نمیره قلبم با این الهام رب محکم شد.

      و دیدم این کارو دوست دارم.

      کارمند خدا شدم و دوماه مجانی اونجا کار کردم.

      قدم بعدی گفته شد. محمد دیگه نرو. گفتم چشم نرفتم.

      قدم بعدی بهم گفته شد، محمد خونه نویی که ساختی رو بده اجاره و از شهر بیا روستا خونه بابات(بابام خودش اصفهان ساکنه) گفتم چشم و با اینکه تازه تو خونه ای که دو سال طول کشیده بود بسازم ساکن شده بودم اما دستور رب اجرا شد.

      قدم بعدی گفته شد، محمد هدایت شد به سمت یه زمین وقف کنار جاده نزدیک پمپ بنزین و رب وارد عمل شد تا اونجا رو بهم بدن.

      هدایت اومد و محمد با یه کافه صبحونه فوق العاده زیبا با هزینه ساخت کم روبرو شد.

      رب گفت مثل این بساز اون کافه شبانه رویایی رو.

      پول رهن خونه که دستته پس شروع کن.

      حالا دیدی آقا محمد از مهاجرت از کافه از نشانه گفتی و من الان تو متن این داستانم..

      دمت گرم رفیق خوبم. و دوست دارم از تجربه هات برام بگی اگر تونستی بامن تماس بگیر صفر نهصد و سیزده هشتصد و هفتاد و چهار بیست هشت بیست ، این شماره منه. منتظرتم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مریم حسینی مطلق گفته:
      مدت عضویت: 990 روز

      خدااای من

      خدای من

      تو چقدر شیرینی خدای خوبم

      اقای فتحی باباااااا چی نوشته بودی توی نحوه ی آشناییت توی سایت

      اشکهام امون نمیده

      ای خدای من

      صدهزار بار شکرت

      حال دلم رو احیا کردی

      بابا چطور همه قوانینو ی جا گذاشتی اخه

      آها تو نمینوشتی که

      خدا بود

      به قول تو

      خدای پدر

      اخ اخ اخ

      استادو گفتی پدر

      اصلا اصلا اصلا

      دیدم چه کلمه ای پدر مذهبی ماست

      استاد عاشقتم

      به قول اقای فتحی پدر عاشقتم

      پدر مذهبی ما هستی قربونت برم برای این همه درک قانون که به قول خودتون حرص و ولع دارین تا به ما یادشون بدین

      ی لحظه استاد یک شنایی در دریای علم و آگاهی کردم انگار

      دیدم که مثل مسیحی ها زانو زدم با دستانی گره زده

      و تو دستاتو روی سرم گذاشتی ولی نه برای اینکه گناهانم بخشیده بشه

      بلکه برای اینکه قوانینی که درک کردیو وارد وجود من کنی

      استاد این اقای فتحی واقعا شاگرد خوبیه

      من کیف کردم

      گریه ها پهنای صورتمو گرفته

      باورتون نمیشههههه…

      اقای فتحی بعداز مدتها این اشک بندگی و شوق و شور و درک قانون و کامنت زیبا و و و دگرگون کرد حالمو

      ازتون سپاسگزارم

      بماند حین خوندن نحوه اشناییتون با سایت چقدر تحسینتون کردم

      گفتم عجببب چه قدر قشنگ درک کرده

      چقدر قشنگ توضیح داده

      چقدر قشنگ نوشته

      خدایا شکرت امشب با حال عالی میخوابم

      خداوندا سپاسگزارم برای خانواده پرجمعیتی که توی سایت دارم

      برای پدر مذهبی ام

      برای عزیزه دل سایت

      خدایا شکرت

      خدایاشکرت

      خدایاشکرتتتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1396 روز

      سلام به محمدآقا فتحی

      دوست خوب و هم‌دوره‌ایی نازنینم در این سایت الهی!!!

      امیدوارم حالت عالی باشه.آقا من از دنبال کنندگان خانم شهریاری‌ام

      در حین خواندن دیدگاه ایشان به کامنت شما هدایت شدم.

      خواستم ضمن تشکر از بابت متن خیلی خوبتون سوالی هم بپرسم و آن اینکه لطف نموده و بنده را کمی راهنمایی نمایید برای تولید فیلم آموزشی در یوتیوپ و اینکه از چه مرحله‌ایی به درآمد می‌رسد؟ و چگونه این درآمد قابل دریافت می‌گردد.ممنون از لطف و محبت شما.

      ضمنا ی تقدیر و تشکری هم بکنم که شما در پایان دیدگاه ارزنده تان اشاره کردید که پدر و مادر فشار می‌آورند که بخون تا دکتر،معلم،یا مهندس بشی!!!

      اولین بار بود که می‌دیدم به معلمی هم قدر و اندازه‌ی دکتر یا مهندسی بها داده شده!!!!

      معمولا به معلمین نگاهی همراه با تأسف و ترحم بوده!!!

      البته بنده خودم مهندس از دانشگاه تهرانم که دبیر بازنشسته ام و از شغلم هم کلی راضی‌ام و باعث افتخار و مباهاتم هست!!!

      منتها از دید افراد جامعه معمولا به فرهنگیان بیشتر احترام همراه با ترحم بوده!!!

      اما نگاه مردم به پزشکان و مهندسان احترام همراه با حسرت!!!

      در پایان برای شما و خودم و تمام عزیزان حاضر در این سایت بهشتی از خداوند مهربان طلب سلامتی،شادی،خوشبختی،ثروت و سعادت در دنیا و آخرت می‌نمایم و به دستان پر قدرتش می‌سپارمتان خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1530 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم

    استاااااد جانم من یه دو. روز حالم خوب نبود.به حدی که اصلا نمیتونستم بیام تو سایت کامنت بخونم و بنویسم ویا برم دفتر شکرگزاری رو باز کنم.

    یعنی گفتم حتی خداااا اگه. اذن نده تو حتی نمیتونی وارد سایت بشی..

    اگه خدا اجازه نده تو نمیتونی حتی قلم به دست بگیری بقیه دیگه جای خودش…..

    خیلی این دو. روز برام درس داشت.واز طرفی نگران کوچلوم بودم که خدا باهم حرف زد واین شعر رو گفت وباهم خوندیم

    (گر نگهدار من آن است که من میدانم…. شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد)

    ومن فقط اشک ریختم.که چقدر خداااا حواسش به من هست و یک لحظه گفتگوی ذهنی خودم رو سریع به من جواب داد.

    خداااا جوووونم عااااشقتممم.

    خداجوونم ممنونم که به من اجازه دادی تا دوباره بیام در سایت کامنت بزارم.

    خداجووونم شکرت . به من اجازه دادی تا دوباره خودکار به دست بگیرم و امروزدر دفترم سپاس گذار ی و ستاره قطبی رو بنویسم.

    من بدون تو هیچ هیچم وتو قدرت مطلق هستی .

    من هر چه دارم از تو هست.

    استاااااد جاااانم خدارو شکر در این زمینه من کاملا حرف شما رو عمل کردم و اصلا چنین کاری نکردم و تمام سعیم اینکه روی خودم کار کنم و پیشرفت کنم.

    وبقول استاااد کسی در فرکانسش باشه میاد و سوال میپرسه..

    هدفم اینکه خودم یک مولد ثروت ویک موحد یکتاپرست باشم.و با نتایجم اگه کسی پرسید بگم خداااا واین سایت توحیدی. وتماااام.

    خدایا کمکم کن که سپاس گذار تر باشم.

    خدایا کمکم کن که با خودم در صلح بهتری باشم

    خدایا کمکم کن تا شکر گزار بیشتر داشته هام باشم.

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1908 روز

      سلام الهام جان.

      برای حضورِ مبارک و زیبای نی نی تو دلت بهت از صمیم قلب تبریک میگم.

      یادمه وقتایی که نگرانِ حافظ تو دلم میشدم برای سلامتیش این شعر پروین جان اعتصامی آبی بود بر اتش درونم:

      در تو، تنها عشق و مهر مادری است، شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است.

      بِه که برگردی، بما بسپاریش، کی تو از ما دوست‌تر میداریش

      مدتهاست که میخواستم برای قند عسلِ تو دلت بهت تبریک بگم و خوشحالم الان کامنتت رو خوندم و بهترین فرصته.

      الهام جان دوران بارداری خیلی شیرینه.

      مخصوصا از وقتی فسقلی تو دلت تکون میخوره و بهتر میتونی حسش کنی.

      خیلی لذت ببر و باهاش عاشقی کن.

      الهام جان درسته ما از وضعیت نی نی تو دلمون خبر نداریم و همین ندانستن هست که گاهی آدمو نگران میکنه، آدم وسواس فکری میگیره که یعنی الان بچه در چه وضعیتیه با همه ی اون افکاری که یه خانم باردار تو سرش میچرخه اما خودت خیلی قشنگ نوشتی:

      گر نگهدار من آن است که من میدانم…. شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد)

      یه جوری کیف کن تو دوران بارداری که بعدا دلت برای این ایام تنگ نشه.

      برو پیاده روی، کارهای روزانه تو انجام بده، صحبت کن با خودت و خدا و نی نی، بنویس براش.

      من یه دفتر دارم که خاطرات نوشتم برای حافظ جانم.

      از وقتی باردار بودم براش نوشتم.

      از به دنیا اومدنش نوشتم، از حرکت هاش و رشد و تعییراتش نوشتم.

      هم برای خودم یادگاری میمونه، هم بعدا میدم خودش بخونه.

      و یه چیزی…

      خودت و نی نی رو بسپر به الله.

      برو تو مدارِ امنیتِ الله.

      ان شاالله نی نی جون در بهترین زمان، در بهترین بیمارستان، توسط بهترین پزشک، به لطف و یاریِ اللهِ مهربان به دنیا بیاد و خبر خوشش رو برامون بنویسی.

      و خوشحالم که الان شما و نی نی دارین با هم کامنت مینویسین.

      نی نی جون خدا پشت و پناه و حافظت باشه همیشه.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        الهام وابراهیم گفته:
        مدت عضویت: 1530 روز

        سلام سمانه جااااانم

        خیلی ممنونم که بیادم بودی و برام کامنت نوشتی و از تجربه هات گفتی .خیلی خیلی خوشحال شدم و حالم عالی تر شد.

        سمانه جانم من خودم آشپز مغازه مون هستم وبه عشق همین آشپزی این شغل رو شروع کردیم.

        وازصبح در مغازه هستم تا آخرشب.چون واقعا آدم خونه نشستن نیستم.

        حتی دکتر بهم استراحت داده اما من همچنان کار آشپزی رو خودم انجام میدم .چون کیفیت کارم برام مهمه.

        سمانه جاان حتما اون دفتر رو تهیه میکنم و جداگانه برای نی نی کوچولوم مینویسم.یک دنیاها ممنونم که بهم گفتی و این یک نشونه از هدایت الله بود برای من که من وبچه در امنیت الله هستیم‌.

        روی ماهت رو میبوسم .

        خدا حافظ جانان خوشگلتون رو برات حفظش کنه و همیشه وهمیشه شاهد لبخند وشادی هاش باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: